کنترل غریزه

فشار روانی ناشی از کنترل و سرکوب غریزه جنسی

به نام خدا و با سلام و عرض خسته نباشید
من پسری شانزده ساله هستم. سنی که در آن اوج نیاز و کشش های جنسی انسان را می آزارد.
در دورانی که قرآن نازل شد و قوانین اسلام ثبت، دوره ای بود که پسران در پانزده و دختران در ده سالگی ازدواج می‌کردند و اصلا نیاز شدید جنسی را تجربه نمی‌کردند. حال که سن ازدواج به بیست و سه سال و بیشتر ارتقا یافته، تکلیف من و امثال من ها چیست؟
منی که در این چهار سال اخیر وقتی که دوستانم سرشان به هزار منجلاب گرم بود، سعی در پاک نگه داشتن خود داشتم،دیگر وا داده ام. من که حتی موقعیت داشتن دوست دختر را داشتم، اما پیگیرش نشدم. خودم را درگیر خودارضایی و تماشای فیلم های پورن و تصاویر شهوت برانگیز نکردم.
حالا دیگر به بن بست رسیده ام و دیگر دارم یواش یواش آزار روانی هم میبینم. چون فشار جنسی من از فشار جسمی به فشار روحی مبدل شده است.
لطفاً راهی را پیش روی من بگذارید. نه اینکه با روزه گرفتن، سعی در خاموش کردن عطش جنسی خود داشته باشم که مانند این است که برای رفع تشنگی، آب شور دریا را بنوشی.
پیشاپیش از توجه شما سپاسگزارم.

دوست دارم خدا رو حس کنم ...

سلام

یکی از کاربران سایت سوالی داشتند که مایل نبودند با آیدی خودشون مطرح شود

لذا با توجه به اهمیت موضوع، سوال ایشان با حفظ امانت جهت پاسخگویی توسط کارشناس محترم سایت در این تاپیک درج می شود:

نقل قول:


به نام خدا
پسر جوانی هستم 17 ساله با خانواده مذهبی ، در دبستان ، دوستانی نادرست داشتم که از آن موقع ذهنم را به شخصیت جنسی ام معطوف کردند . با ورود به راهنمایی دوران اوج گیری من شروع شد .

با خدا دوست بودم ، خدا هم به من لطف کرد ، در درس و اخلاق و تربیت و ... زبان زد بودم ، مدرسه و خانواده به من به خاطر رتبه ها و تربیتم توجه ویژه ای داشتند همه دوستان حسرت میخوردند ، پس از گذشت سال اول راهنمایی شیطان موقع مناسبی برای نابودی من دید و دوران سقوطم شروع شد ، به خاطر همان حسی که در کودکی ام بیدار شده بود و سوالاتی که برایم بی پاسخ می ماند و کسی نبود برایم توضیح دهد ، به صورت مخفیانه به اینترنت می رفتم تا چشم و گوشم کم کم باز شد .

در این حین تنها راه آشنایی من با احکام اسلام رساله بود ولی فهم من هنوز آن قدر نبود که متوجه شوم . اتفاقات بعد از بلوغ ، آشنایی ناگهانه با احکام و ... باعث شد به وسواس مبتلا شوم ، چند بار وضو ، چند بار نماز ، چقدر شستشو و چقدر بی عقلی هایی که کردم....!

با خارج شدن مذی فکر میکردم جنب شدم . دوروز یکبار حمام بودم ، لباس هایم را زود به زود عوض میکردم تا کاملا دید خانواده نسبت به من عوض شد و مرا وسواسی دانستند ، نیاز جنسی در من ایجاد شد ،احتلامم زیاد بود و از این بابت خیلی اذیت شدم ، من که هنوز استمنا بلد نبودم تصاویر مستهجن میدیدم ، تصورات جنسی می کردم و با خود لذت میبردم.

این بازی کردن ها و تصویر دیدن ها ادامه پیدا کرد و کرد تا اتفاقی استمنا کردم و تا حالا که 1 سال و نیم است مبتلا هستم. باز به دنبال فیلم و تصاویر نامناسب رفتم اما خدارو شکر دیدنشون رو ترک کردم اما حالا با دیدن کوچک ترین تصویر عادی باز هم تحریک میشوم و دوباره به سمت گناه میرم . همش توبه میکنم ، میشکنم ، مدتی آن قدر حالم خوب میشود که برای نماز جماعت صبح به مسجد میروم و مدتی باز گناه .

ازهمه مهم تر چند جای منزل را نجس کردم و با عدم توانایی در تطهیر خانه و با انتقال نجاسات ، علاوه بر زندگی خود و پدر و مادرم ، مسئول زندگی دیگران نیز هستم . اگر بخواهم تطهیر کنم خیلی سخت است و خانواده علتش را وسواس من میدانند و نمیگذارند اگر هم بگویم به خاطر استمنا و انحرافات گذشته است آبرویم خواهد رفت.

به دلیل مشغولیت فکری به خاطر عدم پاکی در زندگی تمرکزم را از دست داده ام ، و هر چه سعی میکنم درستش کنم بدتر می شود.

علنا به خانواده گفتم که میخواهم ازدواج کنم و آنان پذیرفتند که پس از کنکور شرایط را فراهم کنند و هزینه را هم متقبل شوند ، اما خب تا آن موقع خیلی فاصله است ، از طرفی جوانی در این سن آمادگی ازدواج ندارد ، فقط به فکر نیازش است . در خود آمادگی ازدواج نمیبینم و اکنون برای رهایی از گناه شب ها یک ساعت ورزش میکنم ، نمازم را میخوانم ، دینم را از توحید مورد مطالعه قرار می دهم ، دوست دارم با مهارت های زندگی آشنا شوم ، به کار های جذاب مثل برنامه نویسی مشغولم ، قرآن گوش میدهم ، دعا می خوانم ، گریه میکنم ، توبه میکنم ، همان راهکارهای عمومی را اعمال می کنم ، اما باز زحماتم را هدر میدهم و مدتی دور از معنویتم و دوباره از نو...!

حال من هستم و قلبی مملو از ناراحتی و ذهنی مشغول و خانه ناپاک و افسردگی و بدخلقی و تندی و افت تحصیلی ، فشار تحصیل در سمپاد و نیاز به ازدواج و روحیه ای ضعیف و شخصیت و ایمانی متزلزل و نگران آینده و کار و درامد و شایدم وسواس ، همچنین پشیمان از گذشته و با دید بد خانواده و... .

إِنَّ اللّهَ لاَ يُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُواْ مَا بِأَنْفُسِهِمْ...
كُلُّ نَفْسٍ بِمَا كَسَبَتْ رَهِينَةٌ

با دیدن این دو قسمت از قرآن به خودم میگم خودت کردی که لعنت بر خودت باد ، سختی بکش تا جونت دراد.

دوست دارم به زندگی عادی برگردم ، دوست دارم درس بخونم ، دوست دارم خدا رو حس کنم...

راه نشانم بده ای راهنما...


با تشکر

در پناه قرآن و عترت پیروز و موفق باشید :Gol: