م من کار من! مدرک من! هنر من! جوانی من! من من من... تکلمم همه حدیث نفس و تنفسم همه توصیف خود وپرستشم همه بت پرستی خود پرستی آه! که چقدر ...خسته ام از این همه من... ببین مرا که چگونه اسیرم در خود و در حصیر ضمیرهای ناگزیری که از مرجعشان وامانده اند و در زندان واژگان وسوسه گری که پیوسته بر من می افزایند... تا ان جا که جز من نمی بینم و جز من نمی گویم به سان حلزونی وهم زده که در صدفی از من قفسی از خود نفسی می کشد می پندارد که زنده است... وه!چه پندار باطلی... ای عاری از خود! غریب آشنا! آشنایان تو بیگانه ی خویش اند همه و من آشنای خویشم و بیگانه ی تو... ای منزه از من و لبریز از او! تو که یک گوشه ی چشمت غم عالم ببرد، حیف باشد که تو باشی و مرا من ببرد...
خدای من! نوروز در پیشه و بعضیها حال و هوای عشق تو رو در دل دارند و بعضیها دنبال چیز دیگه ای هستند. پروردگار خوبم!
میشه من جزء اونایی باشم که به جای ...... تو رو در دلم جای بدم و عاشقانه این نوروز رو با یاد تو خوش باشم وسپری کنم؟ :Doaa:
خدای من سلام
همیشه صبحا که از خواب بلند میشم با خودم میگم بازم یادت رفت به خدا سلام کنی
میدونم خیلی شرمنده ات هستم اونقدر گناه کردم که نمیدونم چی باید بگم نمیدونم چی ازت بخوام
آه خدای من , من اصلا روم نمیشه دیگه ازت چیزی رو بخوام
اما میدونم تو هیچ وقت لطفت رو از من دریغ نمیکنی تو منو بیشتر از من دوست داری
خدای من با تمام شرمندگیم ازت میخوام که منو ببخشی
خدای من , من کسی رو جز تو ندارم تو این دنیا غریبم و بی کس
تو غریبی دنیا تو به دادم برس الهی و ربی من لی غیرک
خدایا میدونم تا اینجای زندگی تنهام نذاشتی این شعار نیست چون تو رو دیدم تو رو باور دارم وجودتو تو زندگیم دیدم
خدایا از این به بعدشم تنهام نذار
خدایا تو که میدونی من بدون تو نمیتونم بدون تو هیچم
به خاطر گناهام مستحق مجازاتم اما نخواه اون دنیا سرافکنده باشم پیشت .خدایا خیلی دوست دارم خیلی زیاد
اما شرمنده ام نذار اون دنیا هم شرمنده باشم من طاقت ندارم ببینم تو دیگه منو دوست نداری
خدایا منو ببخش
ببخش
ببخش
چقدر بزرگی تو!!!!
انقدر به من نعمت دادی ، منم گرفتم و خیلی درکش کرده باشم گفتم شکرت!!!!!!!!
می گذره.......
باهاشون زندگی میکنم ، بدون اینکه به یاد بیارم از کجا آوردمشون!!!!!!!
تا اینکه....
دوباره راهو اشتباه میرم و بازم به بن بست میرسم!
دور و برم هیچ کس نیست!
هیچ چیزی برای بیرون اومدن از این تنگنا ندارم!
یاد تو میافتم و بازم به سراغت میام ازت میخوام کمکم کنی!!!
و تو........
آری با اون بزرگی و مهربونی بی انتهات دستمو میگیری!!!
چرا؟؟؟
چون دوسم داری!
پس مهربونم کمکم کن آنگونه شوم که تو دوست داری:Gol:
خدای من! ما قصه میخوریم وقتی میشنویم ابراهیم را خلیل خود نمودی و با موسی حرف زدی و عیسی روح توست و داوود زیباترین مناجات را با تو داشته ولی ما ...
خدایا!
لحظه ای و کمتر از آن ما را رها نکن.
چندي پيش از سوي مديريت آموزش و پرورش شهرستان بجنورد براي كمك به بازسازي عتبات عاليات، مسابقهاي تحت عنوان «دلنوشتهها» برگزار شد تا دانشآموزان مقطع ابتدايي ضمن نگارش احساسات خود، كمكهايشان را نيز به همراه آن ارسال نمايند.
در اين ميان، دلنوشتهاي متعلق به زينب وحيدي از روستاي محروم و دور افتاده آبچور از توابع بخش مركزي شهرستان بجنورد برگزيده شد و يك قطعه سكه منات پارسيان دريافت كرد كه عليرغم سختي معيشت و نياز شديد مالي، آن را براي بازسازي عتبات اهدا نمود. زينب وحيدي چنين نوشته بود:
«امام حسين(ع)! خيليها آرزويشان اين است كه به كربلا بروند. بعضيها ميگويند بايد پولدار شويم. ولي من ميگويم بايد قسمت شود و كربلا ما را بخواهد. اي كاش من خادم حرم امام حسين(ع) ميشدم و خدايا! يك روز ميشود كه من كربلا بروم و كنار ضريح آن بزرگوار درد دل كنم؟ اين نامه را كه مينويسم، اشك از چشمانم جاري ميشود. اسم كربلا كه به زبان ميآيد، خود به خود شوقي در دل آدم ميآيد. اين هديه را كه در 20 بهمن امسال به من براي حفظ سوره فجر دادهاند و آن يك سكه پارسيان بود به اين نيت ميدهم كه امام حسين(ع) را هميشه به ياد بياورم و اگر پول خيلي زيادي داشتم، هيچ وقت دريغ نميكردم و اگر پدرم هم پول داشت به من هم ميداد. ولي پدرم هم يك كارگر ساده است. اميدوارم از اين هديه ناقابل راضي باشيد.»
چندي بعد در مراسم تجليل از دانشآموزان و فرهنگيان فعال در امر بازسازي عتبات، زينب وحيدي به قيد قرعه برنده سفر به عتبات ميشود و به آرزويي كه در دلنوشتهاش داشت، ميرسد. «دركوي او شكسته دلي ميخرند و بس»
درد من ،دوای من، طبیب من خدای من
بردر خانه تو هدیه ناقابل من
ذکر من؛ ناله من ،دعای من خدای من
این تو و کرامت و بزرگی و عنایتت
این من و جرم و من و خطای من خدای من:geryeh:
یا عبادی الذین اسرفوا کلام تو
ربنا اغفر لنا ندای من:Doaa: خدای من جز تو کس ندارد ای باخبر از راز همه
خبر از گریه بی صدای من :grye: خدای من
به علی قسم مرا به صاحب الزمان ببخش
که بود امام و مقتدای من خدای من
جگرم خون شده بر غریبیه حسین تو
خانه دل شده کربلای من خدای من
زندگي دفتري از خاطره است يك نفر در دل شب ، يك نفر در دل خاك يك نفر همدم خوشبختي هاست ، يك نفر همسفر سختي هاست چشم تا باز كنيم عمرمان مي گذرد ، ما همه همسفريم
یک عمر به خدا دروغ گفتم و خدا هیچ گاه به خاطر دروغ هایم مرا تنبیه نکرد.
می توانست، اما رسوایم نساخت و مرا مورد قضاوت قرار نداد.
هر آن چه گفتم باور کرد و هر بهانه ای آوردم پذیرفت.
هر چه خواستم عطا کرد و هرگاه خواندمش حاضر شد.
اما من هرگز حرف خدا را باور نکردم! وعده هایش را شنیدم اما نپذیرفتم.
چشم هایم را بستم تا خدا را نبینم و گوش هایم را نیز، تا صدای خدا را نشنوم.
من از خدا گریختم بی خبر از آن که خدا با من و در من بود.
می خواستم کاخ آرزوهایم را آن طور که دلم می خواهد بسازم
نه آن گونه که خدا می خواهد. به همین دلیل اغلب ساخته هایم ویران شد
و زیر خروارها آوار بلا و مصیبت ماندم. من زیر ویرانه های زندگی
دست و پا زدم و از همه کس کمک خواستم. اما هیچ کس فریادم را نشنید و
هیچ کس یاریم نکرد. دانستم که نابودی ام حتمی است.
با شرمندگی فریاد زدم خدایا اگر مرا نجات دهی،
اگر ویرانه های زندگی ام را آباد کنی با تو پیمان می بندم
هر چه بگویی همان را انجام دهم. خدایا! نجاتم بده که تمام استخوان هایم
زیر آوار بلا شکست. در آن زمان خدا تنها کسی بود که
حرف هایم را باور کرد ومرا پذیرفت. نمی دانم چگونه اما
در کمترین مدت خدا نجاتم داد. از زیر آوار زندگی بیرون آمدم و
دوباره احساس آرامش کردم. گفتم: خدای عزیز بگو چه کنم تا
محبت تو را جبران نمایم. خدا گفت: هیچ، فقط عشقم را بپذیر و
مرا باور کن و بدان در همه حال در کنار تو هستم. گفتم:
خدایا عشقت را بپذیرفتم و از این لحظه عاشقت هستم.
سپس بی آنکه نظر خدا را بپرسم به ساختن کاخ رویایی زندگی ام ادامه دادم.
اوایل کار هر آن چه را لازم داشتم از خدا درخواست می کردم و
خدا فوری برایم مهیا می کرد. از درون خوشحال نبودم.
نمی شد هم عاشق خدا شوم و هم به او بی توجه باشم.
از طرفی نمی خواستم در ساختن کاخ آرزوهای زندگی ام از خدا نظر بخواهم
زیرا سلیقه خدا را نمی پسندیدم. با خود گفتم اگر من پشت به خدا کار کنم و
از او چیزی در خواست نکنم بالاخره او هم مرا ترک می کند و
من از زحمت عشق و عاشقی به خدا راحت می شوم.
پشتم را به خدا کردم و به کارم ادامه دادم تا این که وجودش را
کاملاً فراموش کردم. در حین کار اگر چیزی لازم داشتم از
رهگذرانی که از کنارم رد می شدند درخواست کمک می کردم.
عده ای که خدا را می دیدند با تعجب به من و به خدا که پشت سرم
آماده کمک ایستاده بود نگاه می کردند و سری به نشانه تاسف تکان داده و می گذشتند.
اما عده ای دیگر که جز سنگهای طلایی قصرم چیزی نمی دیدند به
کمکم آمدند تا آنها نیز بهره ای ببرند. در پایان کار همان ها که به
کمکم آمده بودند از پشت خنجری زهرآلود بر قلب زندگی ام فرو کردند.
همه اندوخته هایم را یک شبه به غارت بردند و من ناتوان و
زخمی بر زمین افتادم و فرار آنها را تماشا کردم.
آنها به سرعت از من گریختند همان طور که من از خدا گریختم.
هر چه فریاد زدم صدایم را نشنیدند همان طور که من صدای خدا را نشنیدم.
من که از همه جا ناامید شده بودم باز خدا را صدا زدم.
قبل از آنکه بخوانمش کنار من حاضر بود.
گفتم: خدایا! دیدی چگونه مرا غارت کردند و گریختند.
انتقام مرا از آنها بگیر و کمکم کن که برخیزم.
خدا گفت: تو خود آنها را به زندگی ات فرا خواندی.
از کسانی کمک خواستی که محتاج تر از هر کسی به کمک بودند.
گفتم: مرا ببخش. من تو را فراموش کردم و
به غیر تو روی آوردم و سزاوار این تنبیه هستم. ا
ینک با تو پیمان می بندم که اگر دستم را بگیری و
بلندم کنی هر چه گویی همان کنم. دیگر تو را فراموش نخواهم کرد.
خدا تنها کسی بود که حرف ها و سوگندهایم را باور کرد.
نمی دانم چگونه اما متوجه شدم که دوباره می توانم روی پای خود بایستم
و به زودی خدای مهربان نشانم داد که چگونه آن دشمنان گریخته مرا، تنبیه کرد.
گفتم: خدا جان بگو چگونه محبت تو را جبران کنم.
خدا گفت: هیچ، فقط عشقم را بپذیر و مرا باور کن و
بدان بی آنکه مرا بخوانی همیشه در کنار تو هستم.
گفتم: چرا اصرار داری تو را باور کنم و عشقت را بپذیرم.
گفت: اگر مرا باور کنی خودت را باور می کنی و
اگر عشقم را بپذیری وجودت آکنده از عشق می شود.
آن وقت به آن لذت عظیمی که در جست و جوی آنی می رسی و
دیگر نیازی نیست خود را برای ساختن کاخ رویایی به زحمت بیندازی.
چیزی نیست که تو نیازمند آن باشی زیرا تو و من یکی می شویم.
بدان که من عشق مطلق، آرامش مطلق و نور مطلق هستم و از هر چیزی بی نیازم.
اگر عشقم را بپذیری می شوی نور، آرامش و بی نیاز از هر چیز.
زندگي حركتي است به سوي يك عشق دروني كه از اعماق وجود آدم فوران مي كند و گرمي و حلاوتش تمامي وجود آدمي را فرامي گيريدو اگر بستر مناسب و شرايط لازم و كافي براي به بلوغ رسيدن اين عشق دروني فراهم شود هر انساني را بسوي معشوقي سوق مي دهد كه روزي او را با عشق آفريد:Gol:
يه جمله ي قصار قضاوتي: :Cheshmak:
يكي از بزرگترين سعادت هاي انسان اين است كه معشوق و خدايي دارد كه هرگز دل او را نمي شكند:hamdel::Gol:
در آخرم يه آرزو : :Gol:
اميدوارم روز به روز به مفهومي عالي تر و متعالي تر از زندگي دست يابيم و عاشقانه تر از ديروز زندگي كنيم:Gol:
اينم به اون در:Cheshmak:: (شعر نو (كهنه) قضاوتي:Nishkhand: )
زندگي دفتري از خاطره نيست كه بپوسد در گذر اعصار و زمان :Gol:
همه ي خاطره ها بر دل من حك شده است! كه نپوسد هرگز:Gol:
نيايش قضاوتي :Sham:
خدايا مرا به آنچه در وجودم قرار داده اي در واقعيت برسان:Gol:
خدايا هر آنچه براي رسيدن به تو نياز دارم در توشه ام بگذار تا در راه نمانم:Gol:
[FONT=arial]کلبه ام پنجره ای باز به دریا دارد
خوب من , منظره خوب تماشا دارد
ساختم آینه ای را به بلندای خیال
تا خودت را به تماشای خودت وادارد
راز گیسوی تو دنیای شگفت انگیزی است
که به اندازه صد فلسفه معنا دارد
گوش کن , خواسته ام خواهش بی جایی نیست
اگر آیینه دستت بشوم جا دارد
چشم یک دهکده افتاده به زیبایی تو
یعنی این دهکده , یک دهکده رسوا دارد
کوزه بر دوش , سر چشمه بیا تا گویند
عجب این دهکده سرچشمه زیبا دارد
در تو یک وسوسه مبهم و سرگردان است
از همان وسوسه هایی که یهودا دارد
عشق را با همه شیرینی و شورانگیزی
لحظه هایی است که افسوس و دریغا دارد
بی قرار آمدن , آشفتن و آرام شدن
حس گنگی است که من دارم و دریا دارد
یخ نزن , رود معمایی من , جاری باش
دل دریاییم آغوش پذیرا دارد...:Gol::Gol:
[FONT=arial]کلبه ام پنجره ای باز به دریا دارد
خوب من , منظره خوب تماشا دارد
ساختم آینه ای را به بلندای خیال
تا خودت را به تماشای خودت وادارد
راز گیسوی تو دنیای شگفت انگیزی است
که به اندازه صد فلسفه معنا دارد
گوش کن , خواسته ام خواهش بی جایی نیست
اگر آیینه دستت بشوم جا دارد
چشم یک دهکده افتاده به زیبایی تو
یعنی این دهکده , یک دهکده رسوا دارد
کوزه بر دوش , سر چشمه بیا تا گویند
عجب این دهکده سرچشمه زیبا دارد
در تو یک وسوسه مبهم و سرگردان است
از همان وسوسه هایی که یهودا دارد
عشق را با همه شیرینی و شورانگیزی
لحظه هایی است که افسوس و دریغا دارد
بی قرار آمدن , آشفتن و آرام شدن
حس گنگی است که من دارم و دریا دارد
یخ نزن , رود معمایی من , جاری باش
دل دریاییم آغوش پذیرا دارد...:Gol::Gol:
سلام و درود:Gol:
خوب هستيد:Gol:
ممنون از اين شعر زيبا امّا نياز به كمي دخل و تصرف قضاوتي داره:Nishkhand: :Cheshmak:
[FONT=arial]کلبه ام پنجره ای باز به دریا دارد
خوب من , منظره خوب تماشا دارد
ساختم آینه ای را به بلندای خیال
تا خودت را به تماشای خودت وادارد
راز گیسوی تو دنیای شگفت انگیزی است
که به اندازه صد فلسفه معنا دارد
گوش کن , خواسته ام خواهش بی جایی نیست
اگر آیینه دستت بشوم جا دارد
چشم یک دهکده افتاده به زیبایی تو
یعنی این دهکده , یک دهکده رسوا دارد
کوزه بر دوش , سر چشمه بیا تا گویند
عجب این دهکده سرچشمه زیبا دارد
در تو یک وسوسه مبهم و سرگردان است
از همان وسوسه هایی که یهودا دارد
عشق را با همه شیرینی و شورانگیزی
لحظه هایی است که افسوس و دریغا دارد
بی قرار آمدن , آشفتن و آرام شدن
حس گنگی است که من دارم و دریا دارد
یخ نزن , رود معمایی من , جاری باش
دل دریاییم آغوش پذیرا دارد...:Gol::Gol:
سلام و درود:Gol:
از شاعرش عذر مي خوام ولي به نظر بنده اينجوري درسته :Cheshmak:
جوابيه قضاوتي: :Cheshmak: :Narahat az:
عشق را چشيد و ديوانه و سرمست بشد :Gol:
كس نداند كه چه شد ، عاشق شد:Gol:
دل ديوانه ي او با جور و جفا سرد نشد:Gol:
دلش آتش بگرفت!! ذوب شد و عاشق شد:Gol:
اينم يه شعر قضاوتي:Gol:(حق كپي رايت محفوظ است:Nishkhand:)
به نام خدا خالق انسان . به نام انسان خالق غم ها . به نام غم ها به وجود اورنده ی اشك ها . به نام اشك تسكین دهنده ی قلب ها . به نام قلب ها ایجاد گر عشق و به نام عشق زیباترین خطای انسان
سلام عزیزم می خوام برای اولین بار برات نامه بنویسم می دونم دیگه از دستم خسته شدی آخه من تمام نامه هایی که تا الان فرستادی رو باز نکردم یا اگر دیدم یادم رفته برات جواب بفرستم. می دونم که خیلی مهربونی همین مهربونیته که باعث میشه حقیقتو بهت بگم .آخه تو تنها دوست منی که همه ی رازامو می دونی .بعضی وقت ها می گم اگه هر کی دیگه ای جای تو بود می گفت بزار یه ذره حالشو بگیرم که انقدر به من بی محلی نکنه .
جدیداً فهمیدم که مردم هر چی پشت سرت می گن راسته !!
تازگی ها می فهمم وقتی به هر دلیلی ادما از دستم خسته میشن ، یا تو شبای امتحان که میام سراغت ، گذشته ها را فراموش میکنی و سریع راضی می شی، می گی اشکال نداره لابد کار داشتی حالا چیکار می تونم برات بکنم ؟؟؟؟؟؟
جالبه بدونی هر وقت کارمو را میندازی می رم و پشت سرم رو هم نگاه نمی کنم .می دونم ناراحت نمیشی دارم اینارو می گما .
ولی این دفعه بعد از مدت ها ، فهمیدم که هیچ کی جای تو رو نمی گیره . می خوام دیگه نه برات پیغام بفرستم نه نامه .
از امروز روزی 5 بار میام پیشت از نزدیک با هم حرف بزنیم قرارمون مسجد محل ..( اگه ترافیک بود دیرتر میام ).
تقدیم به صمیمی ترین دوستم . خدای عزیز
.........................................................................................................................................................
یه استادی میگفت قضیه ی ما مثل بچه های فراریه که از خونه فرار می کنن .وقتی پدر ، مادرمون پیدامون می کنن میبینن دیگه ما از همه جارونده شدیم و دست به هر خلافی زدیم ولی بهمون می گن بازم بیا خونه .تورو خــــــــــــــــــــــــــــــــــــدا
وقتی رفتیم پدر و مادرامون می گن بیشتر مواظب اینا باش تا بچه های دیگه، آخه اینا دوستای ناباب زیاد داشتن نکنه دوباره بیان سراغشو از خونه فرار کنن ... ( خدا هم با بند هایی که میان پیشش اینجوری برخورد می کنه . البته 100 برابر بهتر )
بعد از مدت ها يه كمي دارم به طبع ادبيم فشار ميارم:Nishkhand:
سلام جناب قضاوت :Mohabbat:
به نام خدا خالق انسان . به نام انسان خالق غم ها . به نام غم ها به وجود اورنده ی اشك ها . به نام اشك تسكین دهنده ی قلب ها . به نام قلب ها ایجاد گر عشق و به نام عشق زیباترین خطای انسان
----------------------------------
اينم يه دست نوشته ي قضاوت بنده ي شيطون خدا:Nishkhand: كه خيلي دوستش داره:hamdel: :Gol:
به نام خالق عشق ،:Gol: به نام تجلي عشق انسان ، :Gol:به نام دلتنگي و بي قراري عاشق ،:Gol: به نام پذيرنده ي عشق انسان ،:Gol: به نام خاكي كه عشق در آن باورر شد (انسان)، :Gol:به نام آنكه بار آسمان ها و زمين را بدوش مي كشد(انسان) ،:Gol: و به نام عشق و همه ي عشق آفرينان:Mohabbat::Gol::Sham:
سلام و درود بر بروبچه هاي ِ :Rose:بعد از مدت ها يه كمي دارم به طبع ادبيم فشار ميارم:Nishkhand:
اينم يه دست نوشته ي قضاوت بنده ي شيطون خدا:Nishkhand: كه خيلي دوستش داره:hamdel: :Gol:
به نام خالق عشق ،:Gol: به نام تجلي عشق انسان ، :Gol:به نام دلتنگي و بي قراري عاشق ،:Gol: به نام پذيرنده ي عشق انسان ،:Gol: به نام خاكي كه عشق در آن باورر شد (انسان)، :Gol:به نام آنكه بار آسمان ها و زمين را بدوش مي كشد(انسان) ،:Gol: و به نام عشق و همه ي عشق آفرينان:Mohabbat::Gol::Sham:
(حق كپي رايت محفوظ است:Nishkhand:)
شاد و سلامت باشيد:Gol:
يا عل
سلام و درود بر جناب قضاوت
میبینم که طبع شعرتون گل کرده :Gol:
اونم از تاثیر کمال همنشینه :Nishkhand:
کاش میشد با شقایق حرف زد کاش میشد آسمان را لمس کرد کاش
میشد مثل یک غنچه شکفت کاش میشد
زندگی را گرم کرد کاش میشد تا بباری مثل ابر کاش میشد سبز باشی چون درخت کاش میشد واژه واژه شعر
شد کاش میشد از قفس آزاد شد کاش میشد عشق را تقسیم کرد کاش میشد عشق را تفسیر کرد کاش میشد
سايبانی از جنس اشک و نياز می خواهم
تا سجاده دلم را در آن بگسترانم
و با دستان خسته قنوتم
از تو بخواهم
که بر وجود سردم
نور نگاهت را بتابانی
و گل های زيبای عشق و ايمان را
بار دگر در من تازه گردانی
خدایا
باز من غمگینم باز من سرگردانم
از خودم میپرسم به که باید پیوست ؟؟؟
به که باید دل بست؟؟؟
به امینی که امانت دار است؟
به دیاری که پر از دیوار است؟
پابر آستانه دوست(خدا) گریه ام میگیرد
...............
خدای من :hamdel: آنقدر بیمارم که تاب راه رفتن ندارم بیماریم ناعلاج نیست ، سخت و دردناک است چراکه سبب شده انقدر در جایم بنشینم و فکر کنم که لحظه لحظه های زندگیم را چون البوم گذشته ورق بزنم و بیشتر بگریم و لبخندی از سر دلسوزی به دلم بزنم.
:hamdel: با تو خلوتی محرمانه دارم و تو را که خیلی بزرگتر از منی رفیق خود میدانم و براحتی رازهایم را ریسه ریسه به تو نمایان میسازم و ازتو برای رسیدن به کلبه مقصود یاری میخواهم چراکه بزرگی و فهیم چراکه چیزهایی میدانی که من روحم هم از انها بی خبرا ست.
:hamdel: چقدر لبریز گریه ام چقدر این خلوت تاریک و سکوت شب را دوست دارم چراکه در اغوش تو میگریم.این روزهای بیماری دستان گرمت را بر سرم گذاشتی حتی چشمانم را نوازش دادی تا بهتر ببینم تا محبتها و عشق های خالصانه بگیرم تا زخمهای گذشته ام التیام پیدا کند.
:hamdel: آری دیگر از گذشته زخمی به دلم نیست و آنکس که مرا سوزاند و رفت آنقدرکودکانه مرا آرام کرد که دلم نرم شد و فراموش کردم سیل اشکها و درد دوریها چه بر سر دلم آورده بود.تورا در اغوش گرفتم تو که بزرگتر از منی اری خدایا چه بگویم که لبریز از محبتهائی شدم که تو به من بخشیدی من آرامم چراکه با درد و غم گذشته کنار آمدم و با لبخندی از سر مهر نه بی مهری اورا به تو سپردم و راهی آینده شدم.
:hamdel: چگونه مهرت را پاسخ بگویم در حالی که میدانم چقدر کموکاستی و گنه دارم میدانم که چقدر راه را اشتباه رفتم و چقدر لغزشها در پا و دلم انداختم وتو مهربان تر از همیشه دستانم را گرفتی
:Sham: خدایا تنهایم نگذار:Sham:
در تاریکی چشمانت را جستم
در تاریکی چشم هایت را یافتم
و شبم پر ستاره شد.
تو را صدا کردم
در تاریکترین شب ها دلم صدایت کرد
و تو با طنین صدایم به سوی من آمدی.
با دست هایت برای دست هایم آواز خواندی
برای چشم هایم با چشم هایت
برای لب هایم با لب هایت
با تنت برای تنم آواز خواندی.
من با چشم ها و لب هایت
انس گرفتم
با تنت انس گرفتم،
چیزی در من فروکش کرد
چیزی در من شکفت
من دوباره در گهوارۀ کودکی خویش به خواب رفتم
و لبخند آن زمانیم را
بازیافتم.
:Gol::Gol:
دلم گرفته ای خدا[COLOR=black] این روزا هیچکی غیر تو ، درد من ونمی دونه .[COLOR=darkgreen] دلم گرفته، ای خدا حتی صدامم این روزا به ساز من نمی خونه. دلم گرفته ازهمه از این روزای سوت و کور . از این ترانه مردگی، از این شبهای بی عبور. تمام لحظه های دلم زیر هجوم حادثه منتظر یه راهیه تا دوباره به توبرسه . دلم گرفته، ای خدا گریه امونم نمی ده ،چرا دیگه حتی دلم تو رونشونم نمی ده . گناه بی باوری مو ، خودم به گردن می گیرم. اگر نگیری دستامو ، تو دستای غم می میرم . دلم گرفته ، ای خدا واسه رسیدن به تو ،یه فرصت تازه می خوام . دوباره دستامو بگیر ، مثل روزای بی کسی. دلم گرفته ،ای خدا ..........
غمام هجوم آوردن و تو تاریکی روزگارم دارن با دلم بازی میکنن یادمه یه روز به دلم انداختی که تو رو هیچ وقت تنهات نمیذارم هر جارفتم دستمو گرفتی و از پل چوبی لرزان حوادث ردم کردی!
چی شده کجام که دستمو نمیگیری؟!:Ghamgin:
نکنه من دیگه اونی که بودم نیستم؟!:Ghamgin:
دوباره قلم خودنمایی میکنه و کلمات پشت سرهم ردیف میشن، همیشه بی هدف کلمات رو کنارهم چیدم ولی اینبار از عمق دل تنگم سطر سطر می نویسم دلتنگتم خدا دلم گرفته و نمیدونم کجام دیگه بارون دلمو از غم پاک نمیکنه، دیگه آسمون ابری دلم نمی باره ....
خدای من! تنهام .....تنها و خسته.....تنها و بی کس......غما موج موج به ساحل دلم هجوم میارن و من مات این امواج فقط اشک می ریزم....
بند بند وجودم نبودنت رو گله می کنن و التماس بودنت رو با سکوت فریاد می کنن کاش دستمو بگیری......:Ghamgin:
خدايا! ميدوني ما بندهات خيلي دوست داريم؟و مطمئنيم تو بيشتر از ما دوسمون داري.
خدايا اگر رهامون كني به حال خودمون چه كار كنيم؟
خدایا به خاطر زندگی جدیدی که به من دادی
به خاطر این همه شادی که توی زندگیم پاشیدی ممنونم.
خیلی زیبا بود.
دلم نیومد نگم.
م
من
کار من!
مدرک من!
هنر من!
جوانی من!
من
من
من...
تکلمم همه حدیث نفس
و تنفسم همه توصیف خود
وپرستشم همه بت پرستی
خود پرستی
آه! که چقدر ...خسته ام
از این همه من...
ببین مرا که چگونه اسیرم
در خود
و در حصیر ضمیرهای ناگزیری
که از مرجعشان وامانده اند
و در زندان واژگان وسوسه گری
که پیوسته بر من می افزایند...
تا ان جا که جز من نمی بینم
و جز من نمی گویم
به سان حلزونی
وهم زده
که در صدفی از من
قفسی از خود
نفسی می کشد
می پندارد که زنده است...
وه!چه پندار باطلی...
ای عاری از خود!
غریب آشنا!
آشنایان تو بیگانه ی خویش اند همه
و من
آشنای خویشم و بیگانه ی تو...
ای منزه از من
و لبریز از او!
تو که یک گوشه ی چشمت غم عالم ببرد،
حیف باشد
که تو باشی و مرا من ببرد...
خدايا دل من هم گرفته.
كي مي تونيم بيايم پيشت؟
خدایا من آرامش میخواهم
خسته ام از این همه رنگ و ریا و....
خدای من!
نوروز در پیشه و بعضیها حال و هوای عشق تو رو در دل دارند و بعضیها دنبال چیز دیگه ای هستند.
پروردگار خوبم!
میشه من جزء اونایی باشم که به جای ...... تو رو در دلم جای بدم و عاشقانه این نوروز رو با یاد تو خوش باشم وسپری کنم؟ :Doaa:
سلام
خدایا کمک کن چون تو باشم:Gol:
خدای من سلام
همیشه صبحا که از خواب بلند میشم با خودم میگم بازم یادت رفت به خدا سلام کنی
میدونم خیلی شرمنده ات هستم اونقدر گناه کردم که نمیدونم چی باید بگم نمیدونم چی ازت بخوام
آه خدای من , من اصلا روم نمیشه دیگه ازت چیزی رو بخوام
اما میدونم تو هیچ وقت لطفت رو از من دریغ نمیکنی تو منو بیشتر از من دوست داری
خدای من با تمام شرمندگیم ازت میخوام که منو ببخشی
خدای من , من کسی رو جز تو ندارم تو این دنیا غریبم و بی کس
تو غریبی دنیا تو به دادم برس
الهی و ربی من لی غیرک
خدایا میدونم تا اینجای زندگی تنهام نذاشتی این شعار نیست چون تو رو دیدم تو رو باور دارم وجودتو تو زندگیم دیدم
خدایا از این به بعدشم تنهام نذار
خدایا تو که میدونی من بدون تو نمیتونم بدون تو هیچم
به خاطر گناهام مستحق مجازاتم اما نخواه اون دنیا سرافکنده باشم پیشت .خدایا خیلی دوست دارم خیلی زیاد
اما شرمنده ام نذار اون دنیا هم شرمنده باشم من طاقت ندارم ببینم تو دیگه منو دوست نداری
خدایا منو ببخش
ببخش
ببخش
چقدر بزرگی تو!!!!
انقدر به من نعمت دادی ، منم گرفتم و خیلی درکش کرده باشم گفتم شکرت!!!!!!!!
می گذره.......
باهاشون زندگی میکنم ، بدون اینکه به یاد بیارم از کجا آوردمشون!!!!!!!
تا اینکه....
دوباره راهو اشتباه میرم و بازم به بن بست میرسم!
دور و برم هیچ کس نیست!
هیچ چیزی برای بیرون اومدن از این تنگنا ندارم!
یاد تو میافتم و بازم به سراغت میام ازت میخوام کمکم کنی!!!
و تو........
آری با اون بزرگی و مهربونی بی انتهات دستمو میگیری!!!
چرا؟؟؟
چون دوسم داری!
پس مهربونم کمکم کن آنگونه شوم که تو دوست داری:Gol:
خدایا مرا دریاب ... :Sham:
خدای من!
ما قصه میخوریم وقتی میشنویم ابراهیم را خلیل خود نمودی و با موسی حرف زدی و عیسی روح توست و داوود زیباترین مناجات را با تو داشته ولی ما ...
خدایا!
لحظه ای و کمتر از آن ما را رها نکن.
خدایا کمکم کن آنچه را تو دیر می خواهی من زود نخواهم و آنچه را تو زود می خواهی من دیر نخواهم
خدايا:hamdel:
تمام مشكل من اينه كه درك نكردم راه درست كدومه!
راهي كه به تو مي رسه كدومه!؟
خودت راهو نشونم بده
نذار به بيراهه برم
چندي پيش از سوي مديريت آموزش و پرورش شهرستان بجنورد براي كمك به بازسازي عتبات عاليات، مسابقهاي تحت عنوان «دلنوشتهها» برگزار شد تا دانشآموزان مقطع ابتدايي ضمن نگارش احساسات خود، كمكهايشان را نيز به همراه آن ارسال نمايند.
در اين ميان، دلنوشتهاي متعلق به زينب وحيدي از روستاي محروم و دور افتاده آبچور از توابع بخش مركزي شهرستان بجنورد برگزيده شد و يك قطعه سكه منات پارسيان دريافت كرد كه عليرغم سختي معيشت و نياز شديد مالي، آن را براي بازسازي عتبات اهدا نمود. زينب وحيدي چنين نوشته بود:
«امام حسين(ع)! خيليها آرزويشان اين است كه به كربلا بروند. بعضيها ميگويند بايد پولدار شويم. ولي من ميگويم بايد قسمت شود و كربلا ما را بخواهد. اي كاش من خادم حرم امام حسين(ع) ميشدم و خدايا! يك روز ميشود كه من كربلا بروم و كنار ضريح آن بزرگوار درد دل كنم؟ اين نامه را كه مينويسم، اشك از چشمانم جاري ميشود. اسم كربلا كه به زبان ميآيد، خود به خود شوقي در دل آدم ميآيد. اين هديه را كه در 20 بهمن امسال به من براي حفظ سوره فجر دادهاند و آن يك سكه پارسيان بود به اين نيت ميدهم كه امام حسين(ع) را هميشه به ياد بياورم و اگر پول خيلي زيادي داشتم، هيچ وقت دريغ نميكردم و اگر پدرم هم پول داشت به من هم ميداد. ولي پدرم هم يك كارگر ساده است. اميدوارم از اين هديه ناقابل راضي باشيد.»
چندي بعد در مراسم تجليل از دانشآموزان و فرهنگيان فعال در امر بازسازي عتبات، زينب وحيدي به قيد قرعه برنده سفر به عتبات ميشود و به آرزويي كه در دلنوشتهاش داشت، ميرسد. «دركوي او شكسته دلي ميخرند و بس»
درد من ،دوای من، طبیب من
خدای من
بردر خانه تو هدیه ناقابل من
ذکر من؛ ناله من ،دعای من
خدای من
این تو و کرامت و بزرگی و عنایتت
این من و جرم و من و خطای من
خدای من:geryeh:
یا عبادی الذین اسرفوا کلام تو
ربنا اغفر لنا ندای من:Doaa:
خدای من
جز تو کس ندارد ای باخبر از راز همه
خبر از گریه بی صدای من :grye:
خدای من
به علی قسم مرا به صاحب الزمان ببخش
که بود امام و مقتدای من
خدای من
جگرم خون شده بر غریبیه حسین تو
خانه دل شده کربلای من
خدای من
زندگي دفتري از خاطره است
يك نفر در دل شب ، يك نفر در دل خاك
يك نفر همدم خوشبختي هاست ، يك نفر همسفر سختي هاست
چشم تا باز كنيم عمرمان مي گذرد ، ما همه همسفريم
یک عمر به خدا دروغ گفتم و خدا هیچ گاه به خاطر دروغ هایم مرا تنبیه نکرد.
می توانست، اما رسوایم نساخت و مرا مورد قضاوت قرار نداد.
هر آن چه گفتم باور کرد و هر بهانه ای آوردم پذیرفت.
هر چه خواستم عطا کرد و هرگاه خواندمش حاضر شد.
اما من هرگز حرف خدا را باور نکردم! وعده هایش را شنیدم اما نپذیرفتم.
چشم هایم را بستم تا خدا را نبینم و گوش هایم را نیز، تا صدای خدا را نشنوم.
من از خدا گریختم بی خبر از آن که خدا با من و در من بود.
می خواستم کاخ آرزوهایم را آن طور که دلم می خواهد بسازم
نه آن گونه که خدا می خواهد. به همین دلیل اغلب ساخته هایم ویران شد
و زیر خروارها آوار بلا و مصیبت ماندم. من زیر ویرانه های زندگی
دست و پا زدم و از همه کس کمک خواستم. اما هیچ کس فریادم را نشنید و
هیچ کس یاریم نکرد. دانستم که نابودی ام حتمی است.
با شرمندگی فریاد زدم خدایا اگر مرا نجات دهی،
اگر ویرانه های زندگی ام را آباد کنی با تو پیمان می بندم
هر چه بگویی همان را انجام دهم. خدایا! نجاتم بده که تمام استخوان هایم
زیر آوار بلا شکست. در آن زمان خدا تنها کسی بود که
حرف هایم را باور کرد ومرا پذیرفت. نمی دانم چگونه اما
در کمترین مدت خدا نجاتم داد. از زیر آوار زندگی بیرون آمدم و
دوباره احساس آرامش کردم. گفتم: خدای عزیز بگو چه کنم تا
محبت تو را جبران نمایم. خدا گفت: هیچ، فقط عشقم را بپذیر و
مرا باور کن و بدان در همه حال در کنار تو هستم. گفتم:
خدایا عشقت را بپذیرفتم و از این لحظه عاشقت هستم.
سپس بی آنکه نظر خدا را بپرسم به ساختن کاخ رویایی زندگی ام ادامه دادم.
اوایل کار هر آن چه را لازم داشتم از خدا درخواست می کردم و
خدا فوری برایم مهیا می کرد. از درون خوشحال نبودم.
نمی شد هم عاشق خدا شوم و هم به او بی توجه باشم.
از طرفی نمی خواستم در ساختن کاخ آرزوهای زندگی ام از خدا نظر بخواهم
زیرا سلیقه خدا را نمی پسندیدم. با خود گفتم اگر من پشت به خدا کار کنم و
از او چیزی در خواست نکنم بالاخره او هم مرا ترک می کند و
من از زحمت عشق و عاشقی به خدا راحت می شوم.
پشتم را به خدا کردم و به کارم ادامه دادم تا این که وجودش را
کاملاً فراموش کردم. در حین کار اگر چیزی لازم داشتم از
رهگذرانی که از کنارم رد می شدند درخواست کمک می کردم.
عده ای که خدا را می دیدند با تعجب به من و به خدا که پشت سرم
آماده کمک ایستاده بود نگاه می کردند و سری به نشانه تاسف تکان داده و می گذشتند.
اما عده ای دیگر که جز سنگهای طلایی قصرم چیزی نمی دیدند به
کمکم آمدند تا آنها نیز بهره ای ببرند. در پایان کار همان ها که به
کمکم آمده بودند از پشت خنجری زهرآلود بر قلب زندگی ام فرو کردند.
همه اندوخته هایم را یک شبه به غارت بردند و من ناتوان و
زخمی بر زمین افتادم و فرار آنها را تماشا کردم.
آنها به سرعت از من گریختند همان طور که من از خدا گریختم.
هر چه فریاد زدم صدایم را نشنیدند همان طور که من صدای خدا را نشنیدم.
من که از همه جا ناامید شده بودم باز خدا را صدا زدم.
قبل از آنکه بخوانمش کنار من حاضر بود.
گفتم: خدایا! دیدی چگونه مرا غارت کردند و گریختند.
انتقام مرا از آنها بگیر و کمکم کن که برخیزم.
خدا گفت: تو خود آنها را به زندگی ات فرا خواندی.
از کسانی کمک خواستی که محتاج تر از هر کسی به کمک بودند.
گفتم: مرا ببخش. من تو را فراموش کردم و
به غیر تو روی آوردم و سزاوار این تنبیه هستم. ا
ینک با تو پیمان می بندم که اگر دستم را بگیری و
بلندم کنی هر چه گویی همان کنم. دیگر تو را فراموش نخواهم کرد.
خدا تنها کسی بود که حرف ها و سوگندهایم را باور کرد.
نمی دانم چگونه اما متوجه شدم که دوباره می توانم روی پای خود بایستم
و به زودی خدای مهربان نشانم داد که چگونه آن دشمنان گریخته مرا، تنبیه کرد.
گفتم: خدا جان بگو چگونه محبت تو را جبران کنم.
خدا گفت: هیچ، فقط عشقم را بپذیر و مرا باور کن و
بدان بی آنکه مرا بخوانی همیشه در کنار تو هستم.
گفتم: چرا اصرار داری تو را باور کنم و عشقت را بپذیرم.
گفت: اگر مرا باور کنی خودت را باور می کنی و
اگر عشقم را بپذیری وجودت آکنده از عشق می شود.
آن وقت به آن لذت عظیمی که در جست و جوی آنی می رسی و
دیگر نیازی نیست خود را برای ساختن کاخ رویایی به زحمت بیندازی.
چیزی نیست که تو نیازمند آن باشی زیرا تو و من یکی می شویم.
بدان که من عشق مطلق، آرامش مطلق و نور مطلق هستم و از هر چیزی بی نیازم.
اگر عشقم را بپذیری می شوی نور، آرامش و بی نیاز از هر چیز.
سلام و درود بر برو بچه ها يِ :Gol:
خوب هستيد:Gol:
نگاه قضاوتي به زندگي ::Cheshmak:
زندگي حركتي است به سوي يك عشق دروني كه از اعماق وجود آدم فوران مي كند و گرمي و حلاوتش تمامي وجود آدمي را فرامي گيريدو اگر بستر مناسب و شرايط لازم و كافي براي به بلوغ رسيدن اين عشق دروني فراهم شود هر انساني را بسوي معشوقي سوق مي دهد كه روزي او را با عشق آفريد:Gol:
يه جمله ي قصار قضاوتي: :Cheshmak:
يكي از بزرگترين سعادت هاي انسان اين است كه معشوق و خدايي دارد كه هرگز دل او را نمي شكند:hamdel::Gol:
در آخرم يه آرزو : :Gol:
اميدوارم روز به روز به مفهومي عالي تر و متعالي تر از زندگي دست يابيم و عاشقانه تر از ديروز زندگي كنيم:Gol:
اينم به اون در:Cheshmak:: (شعر نو (كهنه) قضاوتي:Nishkhand: )
زندگي دفتري از خاطره نيست كه بپوسد در گذر اعصار و زمان :Gol:
همه ي خاطره ها بر دل من حك شده است! كه نپوسد هرگز:Gol:
نيايش قضاوتي :Sham:
خدايا مرا به آنچه در وجودم قرار داده اي در واقعيت برسان:Gol:
خدايا هر آنچه براي رسيدن به تو نياز دارم در توشه ام بگذار تا در راه نمانم:Gol:
شاد و سلامت باشيد:Gol:
يا علي
[FONT=arial]کلبه ام پنجره ای باز به دریا دارد
خوب من , منظره خوب تماشا دارد
ساختم آینه ای را به بلندای خیال
تا خودت را به تماشای خودت وادارد
راز گیسوی تو دنیای شگفت انگیزی است
که به اندازه صد فلسفه معنا دارد
گوش کن , خواسته ام خواهش بی جایی نیست
اگر آیینه دستت بشوم جا دارد
چشم یک دهکده افتاده به زیبایی تو
یعنی این دهکده , یک دهکده رسوا دارد
کوزه بر دوش , سر چشمه بیا تا گویند
عجب این دهکده سرچشمه زیبا دارد
در تو یک وسوسه مبهم و سرگردان است
از همان وسوسه هایی که یهودا دارد
عشق را با همه شیرینی و شورانگیزی
لحظه هایی است که افسوس و دریغا دارد
بی قرار آمدن , آشفتن و آرام شدن
حس گنگی است که من دارم و دریا دارد
یخ نزن , رود معمایی من , جاری باش
دل دریاییم آغوش پذیرا دارد...:Gol::Gol:
سلام و درود:Gol:
خوب هستيد:Gol:
ممنون از اين شعر زيبا امّا نياز به كمي دخل و تصرف قضاوتي داره:Nishkhand: :Cheshmak:
ادامه دارد.........
سلام و درود:Gol:
از شاعرش عذر مي خوام ولي به نظر بنده اينجوري درسته :Cheshmak:
جوابيه قضاوتي: :Cheshmak: :Narahat az:
عشق را چشيد و ديوانه و سرمست بشد :Gol:
كس نداند كه چه شد ، عاشق شد:Gol:
دل ديوانه ي او با جور و جفا سرد نشد:Gol:
دلش آتش بگرفت!! ذوب شد و عاشق شد:Gol:
اينم يه شعر قضاوتي:Gol:(حق كپي رايت محفوظ است:Nishkhand:)
شاد و سلامت باشيد:Gol:
يا علي
و علیک جناب قضاوت :Kaf:
اگر عشق نبود
از غم خبری نبود اگر عشق نبود
دل بود ولی چه سود اگر عشق نبود؟
بی رنگ تر از نقطه ی موهومی بود
این دایرهی کبود، اگر عشق نبود
از آینهها غبار خاموشی را
عکس چه کسی زدود اگر عشق نبود؟
در سینهی هر سنگ دلی در تپش است
از این همه دل چه سود اگر عشق نبود؟
بی عشق دلم جز گرهی کور چه بود؟
دل چشم نمی گشود اگر عشق نبود
از دست تو در این همه سرگردانی
تکلیف دلم چه بود اگر عشق نبود؟:Gol::Gol::Gol::Gol:
سلام و درود مجدد:Gol:
اگر عشق نبود از ديدگاه قضاوتي :Cheshmak: اينجوري مي شد ::Cheshmak:
شعر قضاوتي :Nishkhand:
دل گمشده اي داشت و جويايش بود:Gol:
نچشيده عشق ! امّا خواهانش بود:Gol:
دل تاب و توان نداشت ولي گمشده داشت:Gol:
گر عشق نبود ! يادش بود :Gol: عاشق ديدارش بود:Gol:
طبع شاعرانه ي قضاوتي گل كرده :Nishkhand: (حق كپي رايت محفوظ است:Nishkhand:)
شاد و سلامت باشيد:Gol:
يا علي
سلام جناب قضاوت :Mohabbat:
به نام خدا خالق انسان . به نام انسان خالق غم ها . به نام غم ها به وجود اورنده ی اشك ها . به نام اشك تسكین دهنده ی قلب ها . به نام قلب ها ایجاد گر عشق و به نام عشق زیباترین خطای انسان
----------------------------------
سلام عزیزم می خوام برای اولین بار برات نامه بنویسم می دونم دیگه از دستم خسته شدی آخه من تمام نامه هایی که تا الان فرستادی رو باز نکردم یا اگر دیدم یادم رفته برات جواب بفرستم. می دونم که خیلی مهربونی همین مهربونیته که باعث میشه حقیقتو بهت بگم .آخه تو تنها دوست منی که همه ی رازامو می دونی .بعضی وقت ها می گم اگه هر کی دیگه ای جای تو بود می گفت بزار یه ذره حالشو بگیرم که انقدر به من بی محلی نکنه .
جدیداً فهمیدم که مردم هر چی پشت سرت می گن راسته !!
تازگی ها می فهمم وقتی به هر دلیلی ادما از دستم خسته میشن ، یا تو شبای امتحان که میام سراغت ، گذشته ها را فراموش میکنی و سریع راضی می شی، می گی اشکال نداره لابد کار داشتی حالا چیکار می تونم برات بکنم ؟؟؟؟؟؟
جالبه بدونی هر وقت کارمو را میندازی می رم و پشت سرم رو هم نگاه نمی کنم .می دونم ناراحت نمیشی دارم اینارو می گما .
ولی این دفعه بعد از مدت ها ، فهمیدم که هیچ کی جای تو رو نمی گیره . می خوام دیگه نه برات پیغام بفرستم نه نامه .
از امروز روزی 5 بار میام پیشت از نزدیک با هم حرف بزنیم قرارمون مسجد محل ..( اگه ترافیک بود دیرتر میام ).
تقدیم به صمیمی ترین دوستم . خدای عزیز
.........................................................................................................................................................
یه استادی میگفت قضیه ی ما مثل بچه های فراریه که از خونه فرار می کنن .وقتی پدر ، مادرمون پیدامون می کنن میبینن دیگه ما از همه جارونده شدیم و دست به هر خلافی زدیم ولی بهمون می گن بازم بیا خونه .تورو خــــــــــــــــــــــــــــــــــــدا
وقتی رفتیم پدر و مادرامون می گن بیشتر مواظب اینا باش تا بچه های دیگه، آخه اینا دوستای ناباب زیاد داشتن نکنه دوباره بیان سراغشو از خونه فرار کنن ... ( خدا هم با بند هایی که میان پیشش اینجوری برخورد می کنه . البته 100 برابر بهتر )
سلام و درود بر بروبچه هاي ِ :Rose:
بعد از مدت ها يه كمي دارم به طبع ادبيم فشار ميارم:Nishkhand:
اينم يه دست نوشته ي قضاوت بنده ي شيطون خدا:Nishkhand: كه خيلي دوستش داره:hamdel: :Gol:
به نام خالق عشق ،:Gol: به نام تجلي عشق انسان ، :Gol:به نام دلتنگي و بي قراري عاشق ،:Gol: به نام پذيرنده ي عشق انسان ،:Gol: به نام خاكي كه عشق در آن باورر شد (انسان)، :Gol:به نام آنكه بار آسمان ها و زمين را بدوش مي كشد(انسان) ،:Gol: و به نام عشق و همه ي عشق آفرينان:Mohabbat::Gol::Sham:
(حق كپي رايت محفوظ است:Nishkhand:)
شاد و سلامت باشيد:Gol:
يا علی
سلام و درود بر جناب قضاوت
میبینم که طبع شعرتون گل کرده :Gol:
اونم از تاثیر کمال همنشینه :Nishkhand:
کاش میشد با شقایق حرف زد کاش میشد آسمان را لمس کرد کاش
میشد مثل یک غنچه شکفت کاش میشد
زندگی را گرم کرد کاش میشد تا بباری مثل ابر کاش میشد سبز باشی چون درخت کاش میشد واژه واژه شعر
شد کاش میشد از قفس آزاد شد کاش میشد عشق را تقسیم کرد کاش میشد عشق را تفسیر کرد کاش میشد
شعر عشقی را سرود کاش میشد از لب دل گل ربود
مهربانا
سايبانی از جنس اشک و نياز می خواهم
تا سجاده دلم را در آن بگسترانم
و با دستان خسته قنوتم
از تو بخواهم
که بر وجود سردم
نور نگاهت را بتابانی
و گل های زيبای عشق و ايمان را
بار دگر در من تازه گردانی
*****************
خدایا
باز من غمگینم باز من سرگردانم
از خودم میپرسم به که باید پیوست ؟؟؟
به که باید دل بست؟؟؟
به امینی که امانت دار است؟
به دیاری که پر از دیوار است؟
پابر آستانه دوست(خدا) گریه ام میگیرد
...............
خدای من
:hamdel: آنقدر بیمارم که تاب راه رفتن ندارم بیماریم ناعلاج نیست ، سخت و دردناک است چراکه سبب شده انقدر در جایم بنشینم و فکر کنم که لحظه لحظه های زندگیم را چون البوم گذشته ورق بزنم و بیشتر بگریم و لبخندی از سر دلسوزی به دلم بزنم.
:hamdel: با تو خلوتی محرمانه دارم و تو را که خیلی بزرگتر از منی رفیق خود میدانم و براحتی رازهایم را ریسه ریسه به تو نمایان میسازم و ازتو برای رسیدن به کلبه مقصود یاری میخواهم چراکه بزرگی و فهیم چراکه چیزهایی میدانی که من روحم هم از انها بی خبرا ست.
:hamdel: چقدر لبریز گریه ام چقدر این خلوت تاریک و سکوت شب را دوست دارم چراکه در اغوش تو میگریم.این روزهای بیماری دستان گرمت را بر سرم گذاشتی حتی چشمانم را نوازش دادی تا بهتر ببینم تا محبتها و عشق های خالصانه بگیرم تا زخمهای گذشته ام التیام پیدا کند.
:hamdel: آری دیگر از گذشته زخمی به دلم نیست و آنکس که مرا سوزاند و رفت آنقدرکودکانه مرا آرام کرد که دلم نرم شد و فراموش کردم سیل اشکها و درد دوریها چه بر سر دلم آورده بود.تورا در اغوش گرفتم تو که بزرگتر از منی اری خدایا چه بگویم که لبریز از محبتهائی شدم که تو به من بخشیدی من آرامم چراکه با درد و غم گذشته کنار آمدم و با لبخندی از سر مهر نه بی مهری اورا به تو سپردم و راهی آینده شدم.
:hamdel: چگونه مهرت را پاسخ بگویم در حالی که میدانم چقدر کموکاستی و گنه دارم میدانم که چقدر راه را اشتباه رفتم و چقدر لغزشها در پا و دلم انداختم وتو مهربان تر از همیشه دستانم را گرفتی
:Sham: خدایا تنهایم نگذار:Sham:
در تاریکی چشمانت را جستم
در تاریکی چشم هایت را یافتم
و شبم پر ستاره شد.
تو را صدا کردم
در تاریکترین شب ها دلم صدایت کرد
و تو با طنین صدایم به سوی من آمدی.
با دست هایت برای دست هایم آواز خواندی
برای چشم هایم با چشم هایت
برای لب هایم با لب هایت
با تنت برای تنم آواز خواندی.
من با چشم ها و لب هایت
انس گرفتم
با تنت انس گرفتم،
چیزی در من فروکش کرد
چیزی در من شکفت
من دوباره در گهوارۀ کودکی خویش به خواب رفتم
و لبخند آن زمانیم را
بازیافتم.
:Gol::Gol:
:Gol::Gol::Gol:
گاهی خدا آن قدر صدایت را دوست دارد
که سکوت میکند
تا تو بارها بگویی
خدای من….
:Gol::Gol::Gol:
خدایا تو خود آگاهی.
و این چه خوب است برای دل من...
دلم گرفته ای خدا[COLOR=black]
این روزا هیچکی غیر تو ، درد من ونمی دونه .[COLOR=darkgreen]
دلم گرفته، ای خدا
حتی صدامم این روزا به ساز من نمی خونه.
دلم گرفته ازهمه
از این روزای سوت و کور .
از این ترانه مردگی، از این شبهای بی عبور.
تمام لحظه های دلم زیر هجوم حادثه منتظر
یه راهیه تا دوباره به توبرسه .
دلم گرفته، ای خدا
گریه امونم نمی ده ،چرا دیگه حتی دلم
تو رونشونم نمی ده .
گناه بی باوری مو ، خودم به گردن می گیرم.
اگر نگیری دستامو ، تو دستای غم می میرم .
دلم گرفته ، ای خدا
واسه رسیدن به تو ،یه فرصت تازه می خوام .
دوباره دستامو بگیر ، مثل روزای بی کسی.
دلم گرفته ،ای خدا ..........
غمام هجوم آوردن و تو تاریکی روزگارم دارن با دلم بازی میکنن یادمه یه روز به دلم انداختی که تو رو هیچ وقت تنهات نمیذارم هر جارفتم دستمو گرفتی و از پل چوبی لرزان حوادث ردم کردی!
چی شده کجام که دستمو نمیگیری؟!:Ghamgin:
نکنه من دیگه اونی که بودم نیستم؟!:Ghamgin:
دوباره قلم خودنمایی میکنه و کلمات پشت سرهم ردیف میشن، همیشه بی هدف کلمات رو کنارهم چیدم ولی اینبار از عمق دل تنگم سطر سطر می نویسم دلتنگتم خدا دلم گرفته و نمیدونم کجام دیگه بارون دلمو از غم پاک نمیکنه، دیگه آسمون ابری دلم نمی باره ....
خدای من! تنهام .....تنها و خسته.....تنها و بی کس......غما موج موج به ساحل دلم هجوم میارن و من مات این امواج فقط اشک می ریزم....
بند بند وجودم نبودنت رو گله می کنن و التماس بودنت رو با سکوت فریاد می کنن
کاش دستمو بگیری......:Ghamgin:
[/COLOR][/COLOR]
الهی اگیریکبارفقط دیکبار ببینمت چون گل بچینمت
" بخاطر بسپار همراهی خدا با انسان چون نفس کشیدن است : آرام _ بی صدا _ همیشگی .... "
:Gol::Gol::Gol: