مقدمه
يكي از شرطهاي اساسي پذيرفته شدن نماز در نزد خداي متعال، مسأله «حضور قلب پيدا كردن» در حين نماز است؛ از اين رو آيات و روايات فراواني در اين باره وارد شده كه همه بر اين مطلب تصريح مي كنند كه ميزان قبولي نماز، بستگي به ميزان توجه انسان در نماز دارد و اين در حالي است كه متأسفانه بسياري از ما عبادتهاي خود را بدون حضور قلب و با حواسپرتي كامل انجام مي دهيم و به همين جهت است كه يك عمر نماز مي خوانيم، اما اثري از آثار معنوي و روح نواز آن را در خود نمي بينيم.
اهميت و امكان حضور قلب
لزوم تحصيل حضور قلب
الف. در ضرورت تحصيل حضور قلب همين بس كه بدانيم: نماز بي حضور قلب، نماز حقيقي نيست و وقتي نماز از حقيقت و باطن خود جدا شد و به صورت يك عمل بي روح در آمد، تمام ثمرات و فوايدي كه در آيات و روايات، براي نماز آمده، در چنين نمازي وجود ندارد وچه بسا موجب دوري از خدا هم بشود.
احاديث فراواني دراين باره وارد شده كه همه بر اين مطلب تصريح مي كنند كه ميزان قبولي نماز، بستگي به ميزان حضور قلب در نماز دارد و به تناسب وجود حضور قلب، نماز مورد قبول واقع مي شود. امام صادق ـ عليه السلام ـ ميفرمايد:
«اَن العبدَ ليُرفعُ لهُ مِن صلاتهِ نصفُها او ثلُثها او ربعُها او خمسُها و ما يرفعُ لهُ الّا ما اقبلَ عليهِ بقلبهِ؛[1] همانا از نماز انسان، نصفش، ثلثش، ربعش يا خمسش بالا برده مي شود و آن مقداري از نماز كه توجّه قلبي داشته باشد بالا برده مي شود.»
گر چه حضور قلب از شرايط صحت نماز نيست؛ يعني با نبودن حضور قلب نماز باطل نمي شود و از لحاظ فقهي اشكالي ندارد. و ليكن چنين نمازي، قالبي و بي فضيلت و غير مقبول است، يعني بالا نمي رود و اثر معراجي خود را از دست مي دهد.
امكان كسب حضور قلب
گاهي تصور مي كنيم، تحصيل حضور قلب از امور مُحال است و از كسب آن، نااميد مي شويم و به يك عبادت صوري و ظاهري اكتفاء مي كنيم. چه بسا اين نااميدي، از فريب دادن خود نشأت بگيرد، به اين معنا كه براي فرار از نماز با حضور قلب، دايماً خود را فريب داده و مشكل بودن آن را بهانه اي براي ترك آن، قرار مي دهيم.
دلايلي براي امكان كسب حضور قلب وجود دارد كه از جمله آنها موارد ذيل است:
الف. وقوع حضور قلب
بهترين دليل براي امكان شيء، وقوع آن است. همين كه پيغمبران ما و ائمه ـ عليهم السّلام ـ و اولياي خدا، بر حسب معرفت و ايمان و قرب و طلبشان، حضور قلب داشتند، دليل بر امكان آن مي باشد.
ب. وجود دستور عمل
وجود دستور جهت تحصيل حضور قلب از ناحيه رسول اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ و ائمه ـ عليهم السّلام ـ و بزرگاني كه در اين باره كتاب نوشته اند، همه دليل بر امكان كسب آن مي باشد، چرا كه تكليف و دستور به آنچه در توان نيست بي معنا و غلط است، زيرا تحصيل امر محال، محال است.
مراتب حضور قلب
گرچه درباره مراتب حضور قلب، سخنان بسياري از بزرگان اهل معرفت رسيده، ولي ما به جهت مختصرگويي و ساده نويسي برآنيم تا با الهام از سخنان ارزشمند آنان به ذكر پنج مرتبه از مراتب حضور قلب بپردازيم.
مرتبه اول: شخص نمازگزار بايد اجمالا بداند كه با خداوند سخن مي گويد و حمد و ثناي او مي كند، اگر چه به معاني الفاظ توجه نمي كند. اين مرتبه براي آناني است كه معاني نماز را نمي دانند؛ حضرت امام خميني ـ قدّس سره ـ از قول مرحوم شاه آبادي ـ قدّس سره ـ نقل مي كند:
«مثل اين نحوه، به اين صورت است كه يكي، قصيده در مدح كسي بگويد و به طفلي كه معاني آن را نمي فهمد بدهد كه در محضر او بخواند و به طفل بفهماند كه اين قصيده در مدح اين شخص است، البته آن طفل كه قصيده را مي خواند اجمالا مي داند ثناي ممدوح را مي كند، اگر چه كيفيت آن را نمي داند».[2]
مرتبه دوم: علاوه بر مرحله قبلي، به معاني كلمات و اذكار نيز توجه داشته باشد و بداند كه چه مي گويد. امام صادق ـ عليه السلام ـ مي فرمايد:
«من صلّي ركعتين يعلمُ ما يقولُ فيهِما. انصرَفَ و ليسَ بَينَهُ و بينَ الله ذنبٌ إلّا غفرَلَهُ؛[3] هر كس دو ركعت نماز بخواند در صورتي كه بداند چه مي گويد، از نماز فارغ مي شود در حالي كه بين او و خداوند گناهي نيست، مگر اين كه خداوند آنها را مي بخشد». در اين مرحله، قلب تابع زبان است.
مرتبه سوم: اسرار عبادت و حقيقت اذكار و تسبيح و تحميد و ساير مفاهيم را بفهمد و در حال نماز به آنها توجه كند تا خوب بداند چه مي گويد و چه مي خواهد.
مرتبه چهارم: نمازگزار علاوه بر مراحل سابق، بايد اسرار و حقايق اذكار را به طور كامل در باطن ذاتش نفوذ داده و به مرحله يقين و ايمان كامل برسد. در اين صورت است كه زبان از قلب پيروي مي كند. قلب چون به آن حقايق ايمان دارد، زبان را به اذكار وادار مي كند.
مرتبه پنجم: در اين مرحله، نماز گزار به مرتبه كشف و شهود و حضور كامل مي رسد كه به اين مرحله حضور قلب در معبود مي گويند نه حضور قلب در عبادت؛ يعني مرحله اي كه اسما و صفات و كمالات حق را با چشم باطن مشاهده مي كند،چيزي را جز خدا نمي بيند، حتي به خودش و افعال و حركات و اذكارش نيز توجه نداشته از سخنگو و سخن نيز غافل است و در حقيقت در انجذاب كامل قرار دارد، البته در اين مرحله هم مراتبي است كه نسبت به سالكين متفاوت است.[4]
- عوامل حواسپرتي و درمان آن
1. هرزگي قوه خيال
از اسباب محوري و اصلي حواسپرتي، فرّار بودن، و هرزگي قوه خيال است.
آدمي داراي نيرويي است كه دايماً ذهن و خيالش را به كار مي گيرد. اگر ذهن انسان در مورد موضوعات كلي، به صورت منظّم و مرتّب فعاليت كند و از يك مقدمه، نتيجه اي بگيرد، در اين صورت تفكر و تعقّل حاصل شده است، ولي اگر ذهن انسان بدون هيچ مقدمه و نظمي در موضوعات جزئي، از چيزي به چيزي و از جايي به جايي پرواز كند و هيچ رابطه منطقي بين موضوعاتي كه در ذهن آمده ايجاد نكند، تخيّل صورت گرفته است. - ويژگيهاي قوّه خيال يكي از ويژگيهاي قوّه خيال، فرّار و متحرك بودن آن است، چون اگر تفكر نباشد، هزاران خاطره و مسأله به ذهن انسان (در طي چند لحظه، بدون هيچ ارتباطي با هم) مي رسد.
ديگر از ويژگيهاي قوّه خيال كه از تعريف آن بر مي آيد. آن است كه در موضوعات جزئي كار مي كند و هم چنين از بي نظمي خاصي برخوردار است. انواع خيالات در نماز در نمازي كه مي خوانيم، تمام انواع چهارگانه تصوّرات خيالي كه در ذيل مي آيد، وجود دارد، مگر كساني كه قوه خيال را كاملا تربيت كرده و متمركز بر نماز كرده باشند.
گاهي آنچه در نماز به ذهن خطور مي كند، انجام كار خيري است؛ مثلا در اين تصور است كه چگونه بعد از نماز سخنراني كند و يا با فلان بزرگ يا دوست، چگونه گفتگو كند.
و يا انجام كار شرّي است، مثلا در اين تصوّر است كه چگونه بر سر ديگري كلاه بگذارد و... .
گاهي آنچه در خاطر و خيال مي آيد، صرف خيال است و آن يا خيال پسنديده است مثلا (در خاطر خود بگذراند كه پولدار شود تا بتواند گرسنگاني را سير و برهنگاني را لباس بپوشاند و...) و يا خيال فاسد مي باشد (مثلا در خاطر خود لذت گناه و چگونگي آن را بياورد و با آن دلخوش كند).
پس آنچه كه در قوه خيال ما مي آيد از اين چهار حالت خارج نيست، اگر چه گاهي در نماز قوّه خيال در امور پسنديده فعّاليّت مي كند، و ليكن در جهت كسب حضور قلب، خيال در امور پسنديده هم بايد كنترل شود و از پرواز آن به امور مختلف، خوب نگه داشته شود تا قلب يكسره متوجه خداوند گردد. - درمان
الف. بيرون نماز بايد در بيرون نماز، تمرين و ممارست در حفظ قوه خيال و متمركز كردن آن صورت گيرد، به اين صورت كه در ابتدا تمرين كنيم كه فكر و خيال خود را به امور خاصّي تمركز بدهيم و دايماً مواظبت بنماييم كه خيال به جايي ديگر نرود كه اگر اين تمركز ادامه پيدا كند، آرام آرام مي توانيم فكر و خيال خود را ضبط و نگهداري كنيم كه هر كجا اراده كرديم حركت كند. كيفيت تغذيه قوه خيال هر يك از قواي ما محتاج به تغذيه مناسب خود مي باشد. بايد براي منظم كردن قوه خيال و جهت دادن به آن، از عوامل كنترل قوّه خيال و گفتن ذكر دايم با توجه و متمركز كردن ذهن به امور پسنديده، استفاده كرد. از جمله امور پسنديده عبارتند از: ياد خدا بودن؛ تمام كارها و اعمال خود را نيت و هدف خدايي دادن؛ تفكر در مسائل علميه و مسائل اعتقاديه (مبدأ و معاد) و وظايف انساني و عملي (كسب اخلاق حسنه و رفتار انساني)؛ مراقبت بر احوال و رفتار خود كه چه مقدار منطبق با عقل، شرع و رضاي خداوند است و هم چنين يادآوري گذرگاه بودن دنيا و مسافر بودن خود و دقّت و تعقّل به عجايب خلقت و آثار نظم و قدرت پروردگار؛ همه اينها عوامل كمك كننده در كنترل قوه خيال مي باشد. ب. داخل نماز يكي از روشهاي كنترل قوه خيال در نماز «تصميم بر مخالفت است»؛ يعني تصميم بگيرد كه خيال خود را متمركز در نماز و يا معاني نماز نمايد و هر وقت كنترل آن از اراده انسان خارج شد دوباره برگرداند. حضرت امام خميني ـ قدّس سره ـ مي فرمايد:
«طريقه عمده رام نمودن آن «عمل نمودن به خلاف است» و آن، چنان است كه انسان در وقت نماز خود را مهيّا كند كه حفظ خيال در نماز كند و آن را حبس در عمل نمايد و به مجرّد اين كه بخواهد از چنگ انسان فرار كند آن را استرجاع نمايد (برگرداند) و در هر يك از حركات و سكنات و اذكار و اعمال نماز ملتفت حال آن (قوه خيال) باشد و از حال آن تفتيش نمايد (جستجو كند) و نگذارد سر خود باشد و اين در اوّل امر، كاري صعب (مشكل) به نظر مي آيد، ولي پس از مدتي عمل و دقت و علاج، حتماً رام مي شود و ارتياض پيدا مي كند (ورزيده مي شود)».[5]
پی نوشتها:
[1] . بحارالانوار، ج 84، ص 238.
[2] . امام خميني، اربعين، ص 434.
[3] . ثواب الاعمال، ص 72.
[4] . بر همه ماست كه در اين مراتب به دقت تأمل نموده و درصدد تحصيل آنها باشيم؛ براي اطلاع بيشتر ر.ك: امام خميني، اربعين، ص 434؛ ابراهيم اميني، خودسازي، ص 231؛ ميرزا ملكي تبريزي، اسرار الصلوة، ص 307.
[5] . آداب الصلوة، ص 44.
قسمت دوم
2. دنيا پرستي
از موانع مهم و اصلي حضور قلب، دنيا پرستي و اسارت و فريفتگي در برابر آن است. غالب انديشمنداني كه درباره اهميت نماز كتاب نوشته اند، مسأله دنيا دوستي را يكي از مهمترين مانع حضور قلب بر شمرده اند.
آرا و نظرياتي كه درباره دنيا مطرح شده به طور كلي به سه دسته تقسيم مي شود:
الف. ترك اصل دنيا
برخي بر اين عقيده اند كه بايد از تمام موهبتهاي دنيايي دور شويم و با كناره گيري از اجتماع بشري، فقط به عبادت خدا بپردازيم، چرا كه دنيا و متعلقات آن را موجب بدبختي و گمراهي بشر مي پندارند. با اين طرز تفكر، عبادت و خداپرستي، منافي با زندگي كردن تلقي مي گردد و لذا، يا بايد دنيا را انتخاب كرد و يا آخرت را و جمع بين اين دو ممكن نخواهد شد. ديدگاه اسلام اسلام شديداً با رهبانيّت، دوري از دنيا، ترك كار و تلاش و عدم همسر گزيني و... مخالف است، از همين جهت، پيغمبر اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ مي فرمايد:
«لا رهبانيّة في الاِسلام؛[1] رهبانيت (ترك دنيا) در اسلام نيست».
تفكر رهبانيّت و جدايي دين از زندگي، از مذاهب مسيحي و بودايي، وارد اسلام شد، به همين جهت بعضي تصوّر ميكنند كه اسلام با دنيا و كار كردن، تلاش و ... مخالف است.
زندگي در دنيا يعني كار كردن، خوردن، آشاميدن، استراحت كردن، ازدواج و... چگونه ممكن است خداوندي كه آفريدگار همه موجودات از قبيل: زمين، خورشيد، حيوانات و حتي خود انسان است، ما را از استفاده و توجه به آنها نهي نمايد؟
پيغمبر اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ مي فرمايد:
«العبادةُ سبعُونَ جزءاً افضَلُها طلبُ الحَلالِ؛[2] عبادت هفتاد جزء دارد كه بهترين عبادتها، كار و تلاش مي باشد».
و در روايت ديگر آمده:
«ابن اَبي يَعفُور قالَ قلتُ لأبي عبدِاللهِ ـ عليه السلام ـ : انا لنُحِبُّ الدُنيا فقالَ لي: «تصنعُ بِها ماذا؟ قلتُ اَتزَوّجُ مِنها و اَحجُّ و انفقُ عيالي و انيلُ اِخواني و اَتصدّقُ قالَ: ليسَ هذا مِنَ الدّنيا، هذا منِ الآخرَةِ؛[3] ابن ابي يعفور مي گويد:
خدمت امام صادق ـ عليه السلام ـ عرض كردم: ما دنيا را دوست مي داريم. فرمود: با اموال دنيا چه مي كني؟ عرض كردم: به وسيله آنها ازدواج مي كنم، به حج مي روم، براي خانواده ام خرج مي كنم، به برادرانم كمك مي كنم و در راه خدا صدقه مي دهم. فرمود: اين دنيا نيست، اين آخرت است». از اين روايت به روشني معلوم مي گردد كه اصل دنيا مذموم نيست.
و روايات ديگري در اين باب وارد شده كه همه آنها سفارش مي كنند كه با استفاده كردن بهينه از دنيا، انزوا و رهبانيت را رها سازيد.
نتيجه آن كه اصل دنيا و توجه به آن، نه تنها منافات با دينداري و عبادت خدا ندارد، بلكه همان طور كه ذكر شد، از بهترين عبادتها مي باشد.
ب. ترك محبّت دنيا
بعضي معتقدند كه اسلام، محبّت و علاقه به دنيا را به طور مطلق مذموم دانسته و از همين جهت علاقه به زن، فرزند، اموال، خوراكيها و... را مردود مي دانند، در اين باره به آيات و روايات استناد مي كنند. ديدگاه اسلام اگر منظور از محبّت، علاقه و ارتباط عاطفي و غريزي است كه اسلام نه تنها آن را نفي نكرده، بلكه با واقع بينانه ترين ديدگاه، آن را تفسير كرده و آن غرايز و تمايلات را جزء سرشت آدميان دانسته است.
از نظر اسلام تمايل به دنيا و علاقه به آن، قابل كسب نيست، بلكه از امور فطري و غريزي است كه خداوند بر حسب ضرورت و نياز در درون ما نهاده است كه بدون آنها به كمال رسيدن، ممكن نخواهد بود.
خداوند در قرآن كريم مي فرمايد:
«و من آياتهِ اَن خلقَ لكم من انفسكُم ازواجاً لِتسَكنُوا اليها و جعلَ بينكم مودّة و رحمةً؛[4] از جمله نشانه هاي حق اين است كه از جنس خود شما، همسراني براي شما آفريده كه در كنار آنها آرامش بيابيد و ميان شما و آنها الفت و مهرباني قرار داد». با كمي دقّت مي توان فهميد، زن و علاقه به آن، كه از مظاهر دنيا است، نه تنها مذمت نشده، بلكه فلسفه وجودي آن، تسكين و آرامش مردان شمرده شده است.
و هم چنين در روايت ديگر از امام صادق ـ عليه السلام ـ آمده:
«لا خيرَ في مَن لا يحبُّ جمع المالِ من حلالٍ، يكُفُّ بهِ وجههُ و يقضي به دَينَهُ و يَصِلُ بهِ رحمَهُ؛[5] خير و خوبي نيست، در كسي كه تحصيل مال حلال را دوست ندارد تا بدين وسيله آبرويش را حفظ كند و دينش را ادا نمايد و صله رحم به جا آورد».
از امثال اين روايات معلوم مي گردد كه اسلام نه تنها دنيا بلكه علاقه به دنيا را كه از روي غرايز مادي در درون انسان است، تأييد مي نمايد و از بين بردن علايق فطري را، مردود دانسته و برخلاف تكامل آدمي مي داند.
پ. ترك دنيا پرستي
آنچه اسلام بدان معتقد است، ترك پرستش دنيا و كمال مطلوب و محبوب واقعي ندانستن آن است. تمام آيات و رواياتي كه در مذمّت حبّ به دنيا آمده، اشاره به اين قسم دارند و آنچه مانع حضور قلب در نماز مي گردد، همين «دنياپرستي و اسارت دنيا» است.
در قرآن كريم و روايات اهل بيت، دنيا، ناپايدار و محل گذر و اهل دنيا، مسافر معرفي شده است.[6] و اين واقعيتي غير قابل انكار است و نيز در بعضي از آيات آمده كه دنيا وسيله اي است جهت رسيدن به هدف، نه نهايت آرزو و كمال مطلوب بشري.[7]
درمان
از مطالب گذشته روشن گرديد كه آنچه مانع حضور قلب است، دنياپرستي و دلبستگي به آن است.
ترك اسارت و بندگي دنيا، با چند لحظه و دقيقه ممكن نخواهد بود، بلكه با آشنايي به آفات آن و به ميزان عزم و تلاش و مجاهدت واقع بينانه، مي توان به ترك دنيا به معناي حقيقي آن رسيد.
براي درمان دنيا زدگي، بايد اولاً: ديدگاه خود را نسبت به دنيا و انسان از زاويه دين اسلام اصلاح نمود. ثانياً: يافته ها و علم و معرفت خود را در مرحله عمل به كار بنديم.
3. حواس ظاهري
يكي از عوامل حواسپرتي، متوجه شدن به امور خارجي است، چرا كه قلب و ذهن به منزله حوضي هستند كه اين پنج حس به آن مي ريزند و به واسطه آنها صورتهاي معاني بر قلب وارد مي شود، به طوري كه به واسطه ديدن تصويري يا شنيدن صدايي چندين صورت خيالي بر ذهن وارد مي شود و قلب را مشغول خود مي كند. اگر در هنگام نماز، گوش آدمي چيزي را بشنود يا چشم چيزي را ببيند، حواس و ذهن نمازگزار متوجه آن شنيدني (مسموع) يا تصوير مي گردد و از خدا و توجه به او غافل مي گردد و چه بسا با شنيدن يك كلمه، خاطره هاي زيادي در ذهن او نقش بندد و تا آخر نماز او را مشغول بدارد.
درمان
علاج آن در از بين بردن اين اسباب است كه به صورتهاي مختلف بيان مي گردد: الف. چشم بستن يكي از راههاي معمولي كه در ميان مردم بيشتر مشاهده مي شود، بستن چشمها در حين نماز است تا تمركز حواس بيشتري حاصل كنند كه اين امر البته براي كساني است كه نمي توانند بدون بستن چشمها در نماز و با نگاه به محل سجده، آن تمركز لازم را كسب كنند و گرنه كسي كه مي تواند با نبستن چشمها در نماز و با نگاه كردن به محل سجده، حواس خود را جمع كند، بهتر است كه چشمها را نبندد. ب. انتخاب مكان خلوت و تاريك نمازگزار براي اين كه هيچ چيز او را به خود جلب نكند، بايد مكان خلوت و بي سر و صدا، بي منظره و تاريكي را انتخاب كند؛ مثلا در مكاني كه عكس، تلويزيون و راديوي روشني، زن و بچه و... نباشد كه مسلماً تحصيل حضور قلب در چنين مكاني راحت تر از مكان شلوغ، پر رفت و آمد و... مي باشد. چون زمينه حواسپرتي در آنجا كمتر است.
4. وسواس در قراءَت
هدف اصلي از عبادت، تحصيل مقام «جدايي كامل از غير خدا» است، لذا موانع اين راه، بايد برداشته شود.
يكي از اين موانع، توجه زياد و وسواس داشتن در قراءت است كه موجب مي شود نمازگزار از باطن و حقيقت نماز به ظاهر توجه كند و به جاي توجه كردن به معاني نماز و كسب حضور قلب به الفاظ و چگونگي تلفظ آنها مشغول گردد، اگر چه رعايت قراءت، از شرايط صحت نماز است، و ليكن شرط صوري است و بايد در حدّ تكليف آن را انجام داد و نيز از توجه زياد به ظاهر، بايد پرهيز كرد.
اين كه بعضي مي خواهند به واسطه حفظ قراءت، تمركز حواس كامل پيدا كنند، اشتباه است، چون حواس در قراءت، كافي نيست، ثانياً هدف نيست، بلكه هدف، توجه كامل قلب به خداست و چنين شخصي، به جاي توجه به خدا و بريدن از اغيار، گرفتار اداي كلمات از مخرجشان مي شود.
درمان الف. آشنايي به ظاهر و باطن نماز بايد بداند كه رعايت قراءت و امثال آن، از احكام ظاهريه نماز و عبادت مي باشند و بايد در حدّ اعتدال و تكليف به آنها توجّه كرد و حضور قلب و تخليه قلب از اغيار از شرايط باطنيه نماز است و حقيقت نماز با وجود آن معنا پيدا مي كند كه هرچه توجه به اين معنا زيادتر باشد، نماز كاملتر خواهد شد، چرا كه باطن نماز برخلاف ظاهر آن، محدود به حدّي نيست. بايد دانسته شود كه فرق نماز امير المؤمنين ـ عليه السلام ـ با نماز ما در حضور قلب به خدا مي باشد نه به مدّ «و لا الضالّين» و قراءت كاملتر آن حضرت. ب. همانند سازي با الگوهاي ديني براي اين كه نمازگزار، متوجه شود كه دچار وسواس شده يا خير، بهتر است عمل خود را بر علما و فقها عرضه كند و از آنها سؤال كند كه آيا مبتلا به مرض وسواس است يا خير؟ چون كشف مرض، براي مريض مشكل است، بلكه چه بسا خود را عادي مي بيند و ديگران را متّهم به بي مبالاتي مي نمايد و از عمل آنها رنج مي برد.
لذا وقتي از علما در مورد حال خود سوال كند و از نظر آنها نسبت به خود با خبر شود، مقداري مشكل حل خواهد شد.
بالاتر اين كه، به عمل خود علما نگاه كند و ببيند كه آنها هم مثل او اين قدر حساسيت دارند يا عملشان بر خلاف او است؟ اگر عملكرد علما را برخلاف خود يافت، پس بايد بداند كه يقيناً دچار وسواس شده است.
پی نوشتها:
[1] . بحارالانوار، ج 15، باب النهي عن الرهبانيه.
[2] . كافي، ج 5، ص 78.
[3] . بحار الانوار، ج 73، ص 63.
[4] . روم (30)، آيه 20.
[5] . كافي، ج 5، ص 72.
[6] . نهج البلاغه، خطبه 201؛ نهج البلاغه، حكمت 133؛ روم (30)، آيه 7.
[7] . كهف (18) آيه 18؛ رعد (13) آيه 12؛ يونس (10) آيه 100؛ روم (100) آيه 30.
علي اصغر عزيزي تهراني ـ حضور قلب در نماز، ص11
با سلام
جناب گمنام ادرس خوبي دادند ولي خواستم مطلبي اضافه كنم كه:
دل و قلب انسان از داده هايي ياد مي كند كه خودمان در اختيارش كذاشتيم از صبح تا شب به فكر هر چه باشي دل هم همان را در نماز تداعي خواهد كرد
حتما براي همه اتفاق افتاده و اين تجربه را شده براي يك بار همه داريم كه برخي مواقع در نماز حال خوبي داريم و نماز با حالي مي خوانيم
اگر به خودمان رجوع كنيم و چند روز كذشته را محاسبه كنيم قطعا با اعمالي برخورد مي كنيم كه از ما سر زده و كارهاي خوبي هم بوده همان كارهايي بوده كه در موازات نماز است يعني كار هايي بوده كه مورد رضايت خداست.
از طرفي ما هم نماز را براي خدا مي خوانيم درتطابق ان كارهاي خوب و نماز كه ان هم از كارهاي خداپسند است دل خود به خود به طور اتوماتيك راه خود را پيدا مي كند و حضور قلب در نماز پيدا مي شود
ولازم نيست كه به خود فشار اوريم و هي سعي كنيم كه خدا فكر كنيم ومعناي عبارات را بفهميم و..... ولي باز مي بيني نماز تمام شده و هيچي نفهميديم وبعضا كمشده هاتي خود را نيز پيدا كرديم
اين از سركرداني دل ماست كه در روز و همه روز داده هاي مناسبي كه با نماز تطبيق داشته باشد به قلب خود تزريق نكرديم و دل در نماز مذبذب است كه بين كارهاي بدي كه قبلا داشتيم و كارخوبي هم كه الان انجام مي دهيم--نماز---
نمي خواهم مساله را پيچيده كنم و صاف و شفاف اين كه:
اگر ما در طول روز دل خود را با كارهاي خدا پسند مشغول كنيم و داده هايي بدهيم خوب و ثواب دل نيز هنكام نماز با ما همراهي ميكند
ولي اگر در طول روز كارهايي بكنيم خلاف خواست خدا . از دل انتظار نداشته باشيم كه در موقع نماز چند لحظه هم كه شده غرق در عبادت خدا باشد و ما از عبادت لذت ببريم اين شدني نيست و معقول هم به نظر مي رسد
پس داده هاي به دل بدهيم كه مطابق نماز باشد و هنگام نماز هم لازم نيست فشار بر خود اوريم كه حال پيدا بكنيم دل اكر همراه با كارهاي خدا پسند باشد اتوماتيك وار كار خود را مي كند
و همچنين است در مراسمات عزاداري و عاشورا، دل اكر در گرو امام خويش باشد و محزون به حزن اهل بيت و اعمالش مورد پسند اهل بيت در هيئت ها و مراسمات خود محزون است و اشگ سرازير مي شود و لازم نيست كسي بگويد واين گريه كند دل خودش ميسوزد و مي گريد.
:Gol:اسرار نماز:Gol: [FONT=simplified arabic]شايد تفاوت ميان راز، حكمت ، و ادب به گوش شما خورده باشد، چون راز عبادت - همچون نماز - چيزى است كه به عالم ملكوت و برتر از آن بر مى گردد آنچه به درون و باطن عبادت مربوط مى شود. اما حكمت عبادت ، همان هدف و نتيجه اى است كه بر آن مترتب مى گردد، از قبيل عروج ، نجات از ناشكيبايى ، و...اما ادب عبادت - مانند نماز - مسائلى است كه به اوصاف و احوال نمازگزار بازگشت مى كند كه بايد حضور قلب و خشوع قالب داشته باشد، پيوسته در ذكر باشد و از توجه به غير معبود خود را حفظ كند و همچنين ساير صفات ظاهرى معهود و لازم را از لباس و مكان و... مراعات نمايد و روشن است كه اين امور از اسرار نيست ، پس ميان آداب و اسرار نماز تفاوت است .
بله جز به حفظ آداب نماز نمى توان به اسرار آن دست يافت . بنابراين ، آداب نماز همان علتهاى آماده ساز و اسباب كمك رسان در رسيدن به پاره اى از اسرار نماز است ؛ زيرا رسيدن به باطن ممكن نشود جز براى كسى كه خاطر او پاك و درون او صاف و دل او سالم باشد. همان گونه كه ظاهر قرآن را جز آن كس كه از حدث پاك باشد نمى تواند مس كند، و باطن قرآن را جز كسى كه از آلودگيهاى گناه منزه باشد مس نمى كند، ظاهر نماز را نيز جز با وضو يا غسل نمى توان بجا آورد، و باطن آن را نيز نمى آورد جز پاك چشمى كه در نماز از آلودگى توجه به غير معبود مبراست . زيرا ميان شاهد و مشهود تناسب لازم است ، و كسى كه در حجاب و پنهانى فرو رفته در نشئه اى است كه نمى تواند مافوق آن را بنگرد، از اين رو حس نمى تواند آنچه را خيال مشاهده مى كند بنگرد، و خيال نيز آنچه را عقل مشاهده مى كند نمى نگرد.
چون راز نماز از آداب آن جداست ، مانند جدا بودن راز نماز از حكمت آن ، لازم است از خصوص رازهاى نماز بحث شود نه از آداب آن . گرچه غزالى خود را به زحمت انداخته و بسيارى از بزرگان چون زين الدين حلى ، مشهور به شهيد دوم (965-911 ق ) و مولى محسن كاشانى ملقب به فيض و جز آنها از متاءخران ، با وى موافقت نموده اند و در سلسله اسرار نماز از حضور قلب ، اخلاص نيت و ساير چيزهايى كه يا به آداب نماز بر مى گردد و يا به اوصاف نمازگزار بحث كرده اند، ولى اينها كجا و بحث از اسرار نماز و جوانب آن كجا؟ زيرا راز راه هموارى كه به نماز ختم مى شود، غير از سر راه پو و نماز گزار است ، و به راز نماز جز باطن نمازگزار راه نمى پويد، زيرا در عمل بين راه و راه پو تناسب لازم است ، مانند لزوم تناسب ميان عالم و معلوم در نگرش و نظر.
بارى گرچه اين سخن در مقدمه گذشت كه عقل را در اثبات اسرار، مانند نقل و كشف ، دخالتى است ولى محدوده دخالت و راه يابى عقل جايى است كه به مسئله عام ، كلى ، مطلق و خالص برگردد. اما در موارد خاص ، جزئى ، مقيد و موارد مخلوط، دخالتى براى عقل نيست ، زيرا براهين عقلى كه از مقدمات كلى گرفته مى شود در امر جزئى و خاص جارى نمى گردد.
بله ، عقل مى تواند خطوط اساسى را بيان كند، تا امور جزئى كه از طريق نقل و شهود به دست مى آيد، نتواند آن را بشكند. آنچه در اثبات راز ويژه براى هر عبادت مخصوصى مهم است ، نقل معتبر است و يا كشفى كه از آميزه تمثل شيطانى يا نفسانى ، خالص باشد؛ اهل كشف ، براى آن ميزان مخصوصى دارند كه كشف را با آن مى سنجد، همان گونه كه اهل نقل را براى نقل ، ميزان درستى است كه نقل را با آن مى سنجد. نقش عليت
چينش و تنظيم نظام هستى ، اعم از واجب و ممكن ، با قانون علت و معلول ، صورت گرفته است و اين نظام ، در اصل وجود، و كمال آن هيچ گاه از اين قانون تخطى نمى كند. در جاى خود روشن شده كه آنچه در مرتبه اى پايين قرار دارد، در چيزى كه در در مرتبه بالاست اثر نمى گذارد، چنان كه ظاهر نمى تواند علت باطن باشد؛ گرچه ممكن است نشانه يا علت اعدادى باشد. بلكه تنها مؤ ثر در عالى مرتبه بالاتر از آن است ، و نيز علت براى باطن ، چيزى است كه از آن باطن تر است و بر آن برترى دارد. اسرار طهارت 1 از آنچه گفته شد راز سخن ماءثور درباره طهارت ، كه از مقدمات نماز است ، روشن مى شود، بنابر آنچه ابوجعفر احمد بن محمد بن خالد برقى (م 274 يا 280) به اسنادش نقل مى كند، امام صادق عليه السلام فرمود: روزى اميرالمؤ منين عليه السلام نشسته بود و هر پسرش محمد با او بود به پسرش فرمود:، اى محمد براى من ظرف آبى بياور تا از آن وضو بگيرم ، محمد آب آورد، حضرت با دست چپ آب بر دست راست ريخت و فرمود: بسم الله الذى جعل الماء طهورا و لم يجعله نجسا سپس به آن استنجا كرد و اين دعا را خواند: اللهم حصن فرجى و اعفه ، و استر عورتى و حرمنى على النار ؛ بعد از آن آب در دهان مضمضه كرد و فرمود: اللهم لقنى حجتى يوم القاك و انطق لسانى ؛ خداى در روزى كه تو را ملاقات مى كنم ، حجت و برهان قطعى به من القا كن و زبانم را بدان گويا گردان . آن گاه استنشاق كرد و آب را در بينى كشيد و عرض كرد: اللهم لا تحرمنى ريح الجنة ؛ خدايا بوى بهشت را بر من حرام مفرما، و از جمله كسانى قرارم ده كه بوى بهشت و نكهت پاك آن را مى يابد. سپس حضرت صورت خود را شست و گفت : اللهم بيض وجهى يوم تبيض وجوه ، و تسود وجوه ، و لا تسود وجهى يوم تبيض وجوه و تسود وجوه ؛ خدايا روزى كه چهره هايى سفيد و صورتهايى سياه مى شود، روى مرا سفيد گردان ، و صورتم را سياه مدار در روزى كه چهره هايى سفيد و صورتهايى سياه مى شود. آن گاه دست راست خود را شست و عرض كرد: اللهم اعطنى كتابى بيمينى والخلد فى الجنان بيسارى ؛ خدايا نامه كردارم را به دست راستم عطا فرما و برات جاودانه زيستن در بهشت را به دست چپم ده . سپس حضرت دست چپ را شست و گفت : اللهم لا تعطنى كتابى بيسارى ، و لا تجعلها مغلولة الى عنقى ، و اعوذ بك من مقطعات النيران ؛ خدايا نامه اعمالم را به دست چپم مده و به گردنم مبند و به تو پناه مى برم از تكه پاره هاى آتش . آن گاه مسح بر سر كشيد و عرض كرد: اللهم غشنى برحمتك و بركاتك و عفوك ؛ خدايا به رحمت و بركات و بخشايش خود مرا فرا بگير. سپس بر دو پا مسح كشيد و گفت : اللهم ثبتنى على الصراط، يوم تزل فيه الاقدام ، واجعل سعيى فيما يرضيك عنى ؛ خدايا روزى كه پاها بر صراط مى لغزند مرا ثابت قدم بدار، سعى و تلاش مرا در چيزى قرار ده كه تو را خرسند مى سازد. آنگاه سر خويش به جانب محمد، پسرش بلند كرد و فرمود: اى محمد هر كس مانند من وضو بگيرد و چون من اين اذكار را بخواند، خداوند در برابر هر قطره آب ، براى او فرشته اى مى آفريند كه تقديس و تسبيح و تكبير گويد و ثواب آن را تا قيامت براى او مى نويسد. فهم حديث
خداى سبحان با وضوى كسى كه بخواهد نماز بگزارد، فرشتگان فراوانى مى آفريند كه او را تقديس ، تسبيح و تكبير مى گويند. اين در صورتى است كه وضو مانند وضوى على بن ابى طالب عليه السلام و دعا در حال وضو چونان دعاى او باشد؛ يعنى دعاها همان دعاهايى باشد كه على عليه السلام با حال و حضور مى خواند، نه هر وضويى و نه هر گفته و دعايى ، بلكه هر گاه فعل و قول همان كردار و گفتار علوى باشد، موجب مى شود خداوند سبحان آن اثر مهم را بر آن مترتب نمايد، و يا آن فعل و اين قول - بنابر تمثل اعمال - به صورت فرشته تمثل يابد.
بنابراين ، مجرد شستن صورت و دو دست ، و صرف كشيدن مسح سر و پاها به روش اهل بيت عليه السلام و تنها تكلم به كلماتى كه از آنان وارد شده در لحظه شستن و مسح كشيدن ، سبب نمى شود خداوند در برابر هر قطره آب ، فرشته اى تقديس و تسبيح و تكبير گو بيافريند، و اين نيست جز براى اين كه وضو از آن جهت كه سبب طهارت است نهانى عينى و درونى خارجى دارد، و هر كس كه در عمل ، با اخلاص به جانب خداوند رو كند، بدان دست مى يازد، و آن كس كه دل خويش را تسليم خدا كند، به او مى رسد به گونه اى
كه از هر آلودگى و پليدى پاك مى گردد و گوهر طهارت او تقديس و تسبيح و تكبير مى شود، از اينجاست كه شايسته است خداوند از قطره آب وضويش فرشته اى بيافريند كه داراى آن آثار ملكوتى باشد، و يا كردار او را به مثال فرشتگان تسبيح گو تمثيل بخشد. حديث دوم
از روايات بيانگر اين نكته كه وضو - چون انسان را از پليدى مى سازد - داراى نهانى خارجى است ، حديثى است كه از على عليه السلام نقل شده است ، حضرت فرمود: هيچ مسلمانى نيست كه وضو بگيرد و هنگام وضو اين دعا را بخواند: سبحانك اللهم و بحمدك ، اشهد ان لا اله الا انت ، استغفرك و اتوب اليك ، اللهم اجعلنى من التوابين و اجعلنى من المتطهرين جز اين كه عمل وى در برگه اى نوشته مى شود و بر آن مهر نهاده و زير عرش الهى قرار مى گيرد تا روز قيامت كه سربسته و به او باز مى گردد.
از اين حديث به دست مى آيد كه نماز، جز عنوان اعتبارى ، داراى صورت ملكوتى خارجى است كه از مجموعه حركتها همراه با نيت تاءليف يافته است ، و آن صورتى كه تا زير عرش بالا مى رود همان نهان و راز وضوى معهود نزد مردم است ، و مانند چنين وضويى كه راز تكوينى دارد، وضويى است كه در احاديث نصف ايمان خوانده شده است . حديث سوم
از رواياتى كه تاييد مى كند وضو را سرى است كه در باطن وضو گيرنده جوياى طهارت تاءثير مى گذارد، روايتى است كه شمارى از اصحاب ، آن را چنين نقل كرده اند:
گروهى از يهود خدمت پيامبر خدا صلى الله عليه و آله رسيده و مسائلى چند را از حضرت پرسيدند، از جمله گفتند: يا محمد صلى الله عليه و آله براى ما بگو: اين چهار عضو براى چه بايد شسته شود با اين كه از تميزترين مواضع بدن به شمار مى آيد؟ پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: شيطان آدم عليه السلام را وسوسه كرد، آدم به درختى كه از آن نهى شده بود نزديك شد، وقتى به آن نگريست آبرويش رفت ، سپس ايستاد و به طرف درخت رفت - اين نخستين گامى بود كه به طرف گناه برداشته شد - سپس دست برد و از ميوه درخت برگرفت و خورد، در اين هنگام ، زيور و پوشش خود را از دست داد، دست بر سر گذاشت و گريست ، و چون خداوند - عزوجل - توبه او را پذيرفت ، بر او و فرزندانش واجب كرد كه همين اعضا را بشويند، پس خداوند به او فرمان داد كه چون به آن درخت نگريسته روى خويش را بشويد و چون با دو دست تناول كرده آن دو را نيز تا آرنج شستشو دهد، و چون دست بر سر گذاشت ، فرمان به مسح سر داد و نيز امر به مسح دو پا فرمود، زيرا با آنها به سوى گناه رفته است . فهم حديث
بحث در جوانب داستان آدم عليه السلام از چهار چوب اين نوشته كوتاه خارج است . آنچه اهميت دارد اين است كه صفات نفسانى امورى تكوينى و خارجى هستند نه اعتبارى ، از اين رو اوصاف نفسانى وضع و رفع نمى شوند جز به امر تكوينى كه آنها را وضع يا رفع نمايد. بنابراين ، زنگار و تيرگى گناه كه بر نفس عارض مى شود جز با امرى تكوينى ، كه سر و باطن مجموع شستن ها و مسح كشيدن هاست ، بر طرف نمى شود، در اين هنگام است كه باطن وضو شايستگى مى يابد، رافع يا دافع امرى نفسانى گناه و پليدى خارجى باشد.
چون آنچه زنگار گناه را از بين مى برد خود بايد از هر پليدى پاك باشد، و روشن است كه ستم ، دروغ و امثال آن ، همه از پليدى هاى نفسانى بوده و وضو با آنها جمع نمى شود، پس در فن معرفت شناسى راز، اين پليديهاى نفسانى به منزله شكننده وضو به شمار مى روند، چنان كه در فن فقه ، حدث وضو را از بين مى برد.
بنابراين ، رواياتى كه مى گويد: وضو جز به خواب يا حدث و...نمى شكند، به صنعت فقه مربوط مى شود، و رواياتى كه مى گويد: شعر باطل يا ستم يا دروغ وضو را مى شكند ، حمل بر فن راز كاوى و درون جستارى است ؛ يعنى به هنگام گناه و نافرمانى ، اگر باطن و نهان ملاحظه شود، ديگر براى وضو اثر تكوينى نخواهد ماند اما اگر به ظاهر توجه شود، هنوز اثر اعتبارى آن باقى است ، و شايد بر اين معنا حمل شده روايتى كه سماعه در اين زمينه ، بر استحباب اعاده وضو نقل كرده است ، و نيز احتمال مى رود كه واژه ينقص به غلط ينقص نوشته شده باشد.
به هر تقدير، از پاره اى نصوص استفاده مى شود كه وضو با دروغ ، يا ظلم يا شعر باطل و مانند آن نقض مى شود يا از ثواب آن كاسته مى شود، و اين معنا جز با توجه به سر وضو و باطن آن فراهم نمى آيد.
از سخن بالا اين مطلب آشكار مى شود كه حكمت و سر وضو، تحصيل طهارت كبرى از هر گونه زشتى و پليدى است ، پس بر كسى كه وضو مى گيرد، لازم است خود را از هر چيزى كه گفته شده ناپاكى ، پليدى و قذارت دارد و نيز از چرك گناه و آلودگى پاك سازد، مانند شرك كه ستمى بزرگ و پليدى است ، چنان كه خداى سبحان از شرك به ستم بزرگ ياد كرده است : ان الشرك لظلم عظيم و نيز فرموده است : انما المشركون نجس ؛ مشركان پليد و نجس اند، باز فرموده است : و ما يومن اكثرهم بالله الا و هم مشركون؛ يعنى بيشتر مؤ منان مشرك اند، پس بيشتر شان به نجاست باطنى آلوده اند، گرچه در ظاهر پاك به شمار آيند؛ زيرا جز خداى متعال ، ديگرى را ديدن و تكيه و اطمينان به غير او داشتن و استناد در گفتار و كردار به غير او، در باطن ، شرك است و با توحيد خالص مخالف . پس بر وضو گيرنده است كه خود را از پليديهاى درونى نيز پاك سازد تا براى مناجات با پروردگارش ، يكتاپرستى خالص و صالح گردد و در پى آن شايستگى پيدا كند كه خدا با او به مناجات بپردازد. چنين جوينده پاكى مؤ منى است كه هيچ چيز او را پليد و نجس نمى گرداند، چنان كه برقى در كتاب المحاسن از امام باقر عليه السلام نقل كرده است. پاك و پاك تر
چون نافرمانى ها و گناهان متفاوتند، زيرا برخى پليدتر از بعض ديگر هستند، و نيز پاكى ها از يكديگر تمايز دارند و برخى پاك تر از پاره اى ديگرند، فرشتگانى نيز كه خداوند آنان را از هر قطره آب وضوى خالص مى آفريند، و يا قطره هاى آب را به شكل آنان صورت مثالى مى بخشد، در برترى و فضيلت برخى برتر و والاتر از بعض ديگرند؛ زيرا فرشتگان همه در يك سطح و درجه نيستند، و هر فرد يا گروه جايگاهى ويژه دارد: و ما منا الا له مقام معلوم . از اين رو هر كس پاكى او كامل تر باشد. فرشتگانى كه به شكل پاكى او در مى آيند نيز كامل ترند و بر اين پايه ....
برخى از فرشتگان ، به امور علمى گمارده شده اند، و برخى ديگر ماءمور به امور عملى و اجرايى هستند، و براى علم ، پايه ها و براى عمل درجه هايى است ، پس هر چه طهارت كامل تر باشد فرشتگان علمى يا عملى تمام تر خواهند بود، تا برسد به كسى كه جامع بين پايه هاى علم و درجه هاى عمل است . راز و نهان طهارت كامل
پيش از اين گذشت كه براى هر موجودى در جهان طبيعت وجودى تام و كامل نزد خداى سبحان است ، گواه بر اين سخن روايتى است در خصوص نماز و مقدمات ، اركان و شرايط آن اين حديث را على بن ابراهيم از پدرش ابراهيم ، از ابن ابى عمير، از ابن اذينه از امام صادق عليه السلام نقل كرده كه ايشان خطاب به ابن اذينه فرمود: اين ناصبى ها چه چيز روايت مى كنند؟ گفتم : فداى شما شوم در چه زمينه اى ؟ فرمود در اذان و ذكر ركوع و سجودشان ؟ گفتم : اينان مى گويند: اين مسائل را ابى بن كعب در خواب ديده است . فرمود: دروغ مى گويند دين خدا عزيزتر از آن است كه در خواب ديده شود. راوى مى گويد: آن گاه سدير صيرفى گفت : فدايت گردم پس براى ما در اين باره سخنى بيان فرما، امام صادق عليه السلام فرمود: خداى عزوجل چون پيامبرش را به آسمانهاى هفت گانه بالا برد....
سپس به من گفته شد: اى محمد سرت را بلند كن ، چون سر را بلند كردم ، طبقات آسمان شكافته شد و پرده ها بالا رفت ، گفتند: سر فرود آور بنگر چه مى بينى ! چون نگاه كردم خانه اى ديدم مانند بيت الله شما، و حرمى ديدم چون اين حرم مسجدالحرام چنان كه اگر چيزى از دستم رها مى كردم جز بر اين حرم نمى افتاد، آن گاه به من گفته شد: يا محمد، اين حرم است و تو محترم هستى و براى هر صورتى مثالى است ، سپس به من وحى كرد كه اى محمد: به صاد نزديك شو، اعضاى سجده خويش را بشوى و آنها را پاك گردان و بر پروردگارت نماز بگذار؛ پس رسول خدا به صاد نزديك شد - صاد، آبى است كه از ساق راست عرش جارى است - و با دست راست آب را برگرفت ، بدين سبب وضو با دست راست انجام مى گيرد. سپس خداوند به او وحى فرستاد: صورت خود را بشوى ، كه عظمت مرا خواهى نگريست ، پس از آن دو ذراع راست و چپ را بشوى كه با دستت كلام مرا خواهى گرفت ، سپس با باقى مانده همان آب دست ، سر و پاها را تا برآمدگى ، مسح كن كه من بر تو فرخنده مى گردانم و گامهايت را به جايى مى رسانم كه جز تو هيچ كس آنجا گام ننهاده باشد. اين است علت اذان و وضو. فهم حديث
اين حديث شريف عهده دار شمارى از معرفتهاى دقيق نهانى است كه شايد در اثناى اين رساله روشن بشود، ولى نكاتى را كه اكنون به آن اشاره خواهيم داشت عبارت از چند چيز است :
يك . براى وضو و نيز براى آب وجودى كامل در عرش است ، آب همان است كه از نهر صاد جارى است و يكى از سوره هاى قرآن بدين نام شناخته شده است .
دو. اين وضو داراى حكمتى است كه به بخشى از آن اشاره مى كنم : چهره خرم و زيباى كسى كه قصد نگريستن به عظمت پروردگار را دارد، بايد با آبى شسته شده باشد كه از ساق عرش جارى است و يا از آن فرو مى ريزد.
سه . دستهايى كه كتاب و كلام خداوند را دريافت مى دارد، بايد با همان آب جارى و فرود آمده از عرش الهى شستشو شده باشد.
چهار. سرى كه به بركت خدا مبارك و فرخنده شده و نيز پاهايى كه بر جاى مبارك قدم مى گذارند نيز بايد با رطوبت همان وضويى كه از آب عرش فراهم آمده مسح گردند.
بدون شك بين سر، حكمت و ادب وضو فرق است ؛ زيرا سر همان وجود غيبى براى وضو است كه در عرش است ، حكمت عبارت از فايده اى است كه بر وضو مترتب مى شود، چنان كه در حديث معراج به پاره اى از آن اشاره شده است و ادب وظيفه كسى است كه براى نماز وضو مى گيرد، چون رعايت اخلاص و مانند آن ؛ زيرا چيز غير خالص پاك و طاهر نيست ، و آنچه بر سالك لازم است اين است كه طهارت خالص تحصيل كند، به گونه اى كه حتى اخلاص در طهارت را ننگرد؛ زيرا كسى كه نيت خود را براى خدا خالص كند ليكن اخلاص خويش را بنگرد مخلص نيست ، چنان كه مثلا اگر كسى اخلاص ورزد، بدان اميد كه چشمه هاى حكمت از قلب او بجوشد، چنين كسى نيز مخلص نيست ، چون غير خدا را از نيت گذرانده و امرى به جز او را كه همان جوشش حكمت باشد قصد كرده است .
بنابراين ، طهارت جوى مخلص افزون بر اين كه جز خدا را قصد نمى كند، جز او را نمى بيند، و گرنه - طبق آنچه در حديث معراج گذشت - هنوز توجه خود را منحصر به عظمت و بزرگى خدا نكرده است.(رازهای نماز-آيت الله جوادی)
آنچه مسلم است نماز در دين اسلام به عنوان برترين عبادت شناخته شده و از آن به عنوان کليد بهشت ياد مي شود ، سعي من بر اين است که درباره اين نيايش عاشقانه نکاتي ارائه نمايم :
نماز در رأس همه عبادات است
در ايام ويژه مثل شب قدر ، اعياد اسلامي ، جمعه ، و هر شب و روزي که داراي فضيلت و ارزش است و براي آن دعا و مراسمي مخصوص است مثل شب مبعث ، شب ميلاد ، شب جمعه ، معمولاً نمازهاي مخصوصي هم وارد شده است . شايد نتوان ايام مقدسي را پيدا کرد که در آن برنامه نماز نباشد .
نماز پر تنوع ترين عبادت است
اگرچه جهاد ، حج ، وضو و غسل هر کدام چند نوع دارد ، اما نماز انواع گوناگوني دارد ، در واقع با نگاهي ساده به حاشيه کتاب مفاتيح الجنان علامه محدث حاج شيخ عباس قمي درمي يابيم انواع گوناگوني از نمازها ذکر شده است که بررسي و جمع آوري آن نياز به يک کتاب مستقل دارد . هر امام نمازي داشته غير از نماز امام ديگر، نماز امام زمان عليه السلام غير از نماز حضرت اميرالمومنين (ع) است .
نماز و هجرت
حضرت ابراهيم مي گويد :
خداوندا ذريه خود را در منطقه خشک بي آب و گياه قرار دادم ، پرودگارا براي اقامه نماز « ربنا اني اسکنت من ذريتي بواد غير ذي زرع ربنا ليقموا الصلوة » .
آري وظيفه نمازخوانها آن است که با سفرها و هجرت ها به مناطق بد آب و هوا هم بروند تا شور و هيجان نماز عالمگير شود .
ترک مهم ترين جلسات تاريخ به خاطر نماز
يکي از ادياني که نامش در قرآن آمده « صابئين » است که به حضرت يحيي گرايشي خاص دارند ضمناَ براي ستارگان تاثيري قائلند و نماز و مراسم ويژه اي دارند که هنوز گروهي از آنان در خوزستان هستند .
اين فرقه رهبري بسيار دانشمند ولي مغرور داشتند که بارها با امام رضا عليه السلام گفتگو کرد ولي زير بار نمي رفت .
در يکي از جلسات امام رضا عليه السلام استدلالي کرد که او تسليم شد و گفت :« اَلْانَ لانَ قَلْبي » حالا روح من نرم شده حاضرم مکتب تو را بپذيرم که ناگهان صداي اذان بلند شد . امام رضا عليه السلام جلسه را ترک کرد ، مردم گفتند فرصت حساسي است و شايد بعدا چنين فرصتي پيش نيايد امام فرمود :
اول نماز ! ، و او که اين تعهد را از امام ديد علاقه اش بيشتر شد . امام بعد از نماز گفتگويش را با او ادامه داد و او در نهايت ايمان آورد .
نماز اول وقت وسط جنگ
ابن عباس مي ديد که حضرت علي عليه السلام گاهي اوقات در وسط جنگ به آسمان نگاه مي کند باز مقداري مي جنگد باز نگاهي به آسمان مي کند .
جلو آمد و پرسيد چرا به آسمان نگاه مي کني .
فرمود : براي اينکه اول وقت نماز از دستم نرود .
گفت : اکنون شما در حال جنگ هستيد .
فرمود : از نماز اول وقت نبايد غفلت شود .
آنجا که خواب از مناجات بهتر است
روزي رسول اکرم صلي الله عليه و آله نماز صبح را با جماعت خواندند و ديدند علي عليه السلام به مسجد نيامده است به سراغش رفتند در خانه علي عليه السلام را زده و پرسيدند چرا او امروز در جماعت شرکت نکرده ؟!
فاطمه عليها سلام گفت : علي ديشب تا صبح مناجات داشت ولي صبح خستگي او طاقت فرسا بود نمازش را در منزل خواند .
حضرت فرمود : به او بگوئيد شبها به جاي مناجات طولاني کمي بخوابد ولي نماز جماعت صبح را از دست ندهد ، خوابي که مقدمه جماعت باشد بهتر از مناجاتي است که حال جماعت را از بين ببرد
راههايي براي ايجاد حضور قلب در نماز:
1. دقت در انجام مقدمات نماز، مانند وضوى با معنویت و انجام مستحباتى چون اذان، اقامه و... .
شخصى از پیامبر صلى اللهعلیهوآله درخواست كرد كه راهى به او بنمایاند تا حضور قلب بیشترى در نماز پیدا كند و حضرت او را به شاداب گرفتن وضو فرمان داد. بنابراین، وضوى شاداب و با آداب كامل، براى حضور قلب انسان در نماز مؤثر است.
2. گزینش مكان مناسب براى نماز و دورى از جاهاى شلوغ و پر سر و صدا و پرهیز از هر چیزى كه موجب انحراف توجه از خداوند شود.
3. گزینش وقت مناسب و در صورت امكان، خواندن نماز در اول وقت.
4. نماز خواندن در مسجد و باجماعت (به ویژه در جماعاتى كه بعد معنوى بیشترى دارند).
5. خواندن نماز با طمأنینه و دقت در مفاهیم و معانى آن.
6. نگاه به مهر، در حال قیام، نگاه به پایین پا، در ركوع و نگاه به دامن خود در هنگام تشهد.
7. تخلیه دل از حب دنیا و امور دنیوى و آن را مالامال از عشق خدا ساختن؛ زیرا ذهن انسان همواره متوجه چیزى است كه به آن عشق مىورزد؛ همانند عاشقى كه آنى از فكر معشوق خود بیرون نمىرود. این كه ما در نمازهایمان همواره به فكر مسائل دیگر هستیم، به خاطر تعلق شدید نفس به دنیا و حب آن است؛ اما آن كه عاشق حق شد، در هر حال و در هر كارى، به یاد خدا خواهد بود؛ به طورى كه گویى همیشه در نماز است.
8. توجه به این كه مبدأ و منتهاى انسان، خداوند است و آن چه در این بین است، براى امتحان آدمى و ابزارى در جهت رشد و كمال اوست.
9. ضبط قوه خیال؛ پرنده لجام گسیخته خیال، چكاوكى است كه هر آن بر شاخسارى مىنشیند. ازاینرو، همیشه افكار انسان به این طرف و آن طرف متوجه است و قرار و آرام ندارد؛ اما اگر آدمى با دقت و هوشیارى در كنترل آن بكوشد، پس از چند صباحى، رام و مطیع شده، به هر سو كه اراده كند، متوجه مىگردد. بنابراین، انسان باید در نماز، از اول با قاطعیت بنا را بر این بگذارد كه تمام توجه خود را به سوى پروردگار معطوف دارد و هر گاه پرنده خیال از چنگ او گریخت، بىدرنگ آن را به همان جهت برگرداند. اگر چندین مرتبه و در ایام متوالى، چنین كند، كمكم ذهنش عادت خواهد كرد.
10. توجه به عظمت و هیبت پروردگار و نیاز خود.
اگر آدمى بداند با چه وجود بزرگى روبهرو است كه خود در مقابل او هیچ، بلكه عین احتیاج و نیاز است، با تمام وجود خاضع خواهد گردید.
یكى از اولیاى خدا در توصیهاى در این باره چنین مىگوید:
در مرحله اول، مدتى قبل از شروع نماز، حداقل 15 دقیقه به حسابرسى و تخلیه درون بپردازید و به صورت ارادى، عوامل پریشانى خاطر را تعدیل بخشید؛ مثلاً اگر كار ناشایستى (مثل فریاد زدن بیهوده) انجام دادهاید، از كرده خود اظهار ندامت كنید؛ منظور این است كه آن چه در باطن شما رسوب كرده و با نماز برانگیخته مىشود، با اختیار خود شما، مورد ارزشیابى و حسابرسى قرار گیرد و براى موارد مشابه، تصمیم بگیرید كه رفتار خود را كنترل كنید؛ پس منظور از این مرحله، این است كه خود را براى نماز مهیا سازید.
در مرحله دوّم، همان طور كه در ابتداى سخن، ذكر شد، شرایط را فراهم كنید و در طول مدت نماز، ابتدا همان اذكار نماز را در درون حاضر كنید و بعد الفاظ را ادا كنید. امام خمینى(ره) این عمل را این گونه تشبیه مىكند: نمازگزار [باید] اذكار نماز را به درون خود تلقین كند؛ مثل این كه طفلى در درون او هست و اذكار را به او عرضه مىكند.
11- تفکر در مرگ و قبر و قیامت و مطالعه ی کتب در این زمینه مانند منازل الآخرة/ محدث قمی و معاد و سرای دیگر / شهید دستغیب
براى مطالعه بیشتر به كتابهاى زیر مراجعه كنید:
1. حضور قلب در نماز، علىاصغر عزیزى تهرانى
2. حضور قلب در نماز، محمد بدیعى
3. اسرار نماز، محسن قرائتى.
4. علل و درمان حواسپرتى در نماز، علىاصغر عزیزى تهرانى.
5. صلوة الخاشعین شهید دستغیب
ممنون ...راهکارهای خوبی بود وبعضیاش واقعا تاثیر داره...
اما اصل کاری یعنی ذهن رو نمیدونم چه جوری باید از همه تفکرات پاک کرد و در نماز فقط به یاد خدا بود...
هرکاری می کنی بازم این شیطون به یک سمتی می کشونش...
خیلی دوست دارم یک بار در عمرم لذت نماز خوندن واقعی رو بچشم
سود زیاد با تشکر از دوستان،این نکات هم خواندنیست: 1- یک ماشین وقتی خوب کار میکنه که روشن بشه و گرم و اگر گرمش نکنم و چند دقیقه ای در جا کار نکنه و موتورش چک نشه،سرعت دلخواه را نمی گیره؛دل هم اگر از اول روز که روشن میشه، آماده حرکتش نکنیم و به یاد خدا نیاندازیمش، موقع نماز ظهر خوب کار نمی کنه. س: دلی که از صبح یاد خدا نبوده و احیانا شیطان هم از این غفلت استفاده کرده و چند باری به دل حمله کرده،چطور وقت نماز به ملکوت میرسه؟
2- انجام آداب نماز:یکی ازفلسفه های آداب نماز حضور قلب است، و اگر دوستان استقبال کنند،اونها رو از منابع اصلی استخراج و تقدیم خواهیم کرد.
3- از مهم ترین مسائل در حضور قلب، توجه به معانی کلمات هنگام خواندن نماز است.امااما اما کار بردی و کارگاهی باشد نه تئوری و بدون عمقی نگری.مثلا:شما در تحصیل خودتون نمره ارشد رو گرفتید. و حتما انتظار تشویق و تحصین اطرافیان رو دارید(که کاملا به حق هم هست)اما هیچ کس به یاد هم ندارد.مادر در جمع خانوادگی،فامیلی شروع به تحصین و ... بعد هم با هدیه ای شما رو تجلیل می کنه و هم دیگران رو متوجه. س:آیا تشکر شما از مادر در اون لحظه مثل تشکر های همیشگیه؟ نه با توجه و عمقی زیاد تشکر می کنم و...
:Gol::Gol::Gol:و همینطور معانی نماز:Gol::Gol::Gol: 4- دوری از گناه: گناه با عث سلب توفیق و در نتیجه دوری از خدا و طبیعتا به دست نیاوردن لذت عبادات و از جمله حضور قلب در نماز است. 5- اهمیت دادن با برپائی نماز است: مسافرت تفریحی که از قبل با اهمیت دادن به آن، آماده شدم و به موقع انجامش دادم و بانظم همراهش کردم، چقدر لذت و شادی برای من به ارمغان می آره؟؟؟
حضرت ابراهیم علیه السلام می فرمایند:خدایا مرا و فرزندانم را جزء برگزار کننده های نماز قرار بده.(سوره ابراهیم/40):Gol::Gol::Gol:
ادامه دارد...
آيت الله بهجت رحمة الله عليه:
بعضي ها براي حضور قلب به دنبال اذكار و اوراد و امثال اينها هستند، در حالي كه اين امور فقط الفاظي بيش نيستند . اما عبادت هايي و اموري وجود دارد كه در دسترس ماست و موجب حضور قلب مي شود ، ولي ما قدرش را نمي دانيم . مثلا النظر الي وجه العالم عبادة ، النظر الي الكعبة عبادة ، النظر الي المؤمن عبادة و حتي ، النظر الي القرآن عبادة !
قرآن عدل و همطراز امام عصر عجل الله تعالي فرجه است ، پس نظر به قرآن ، عين نظر به امام عصر عجل الله تعالي فرجه است ، و چه وسيله اي براي حضور قلب از تماشاي ولي خدا بهتر و بالاتر.
جلسه روز يكشنبه 15-2-82 [منبع :كتاب حضرت آقا - بنياد بين المللي دعا]
روشن است كه ايشان نگاه به قرآن را در حضور قلب از ديگر نگاه ها مؤثر تر مي دانستند
آيتالله حسين وحيد خراساني در پاسخ به سؤالي در خصوص توجه در نماز، رعايت هشت شرط را براي حضور قلب توصيه كرده است.
آيتالله وحيد خراساني در پاسخ به اين سؤال كه چه عواملي موجب افزايش توجه به خدا ميشود، در پاسخي كه از طريق پايگاه اطلاعرساني اين مرجع تقليد شيعيان منتشر شده، رعايت هشت امري كه در روايات سفارش شده را بيان كرده است كه در پي ميآيد:
اول؛ وضو را باتوجه و حضور قلب انجام دهد، از امام رضا (ع) روايت شده كه وضو موجب طهارت و تزكيه دل است. (وسائل الشيعه 1/367 ابواب وضو باب 1 حديث 9)
دوم؛ در عظمت نماز و در رواياتي كه دربارهي نماز وارد شده تأمّل نمايد.
سوم؛ مانند كسي نماز بخواند كه گويا با نماز وداع ميكند و ديگر فرصت نماز خواندن را نخواهد يافت (مجالس صدوق و ثوابالاعمال عن ابن ابييعفور قال «قال ابوعبدالله الصادق (ع) اذا صلّيت صلاة فريضة فصلّها لوقتها صلاة مودّع يخاف ان لا يعود اليها ابدا»)
چهارم؛ وقتي روبه قبله مينمايد؛ سعي كند كه دنيا و مافيها و خلق و آنچه به آن مشغولند را فراموش نمايد و قلب خود را از آنها تهي نمايد.
پنجم؛ به معاني نماز توجه نموده و نماز را با تأنّي و آرامش بخواند.
ششم؛ اينكه بداند از آن هنگام كه وارد نماز ميشود، تا آن لحظهاي كه از نماز خارج ميشود، خداي تعالي به او رو كرده و نظر مينمايد، و ملكي بالاي سر او ايستاده و ميگويد: اي نمازگزار! اگر ميدانستي چه كسي به تو نظر مينمايد و با چه كسي مناجات ميكني، هرگز از او رو بر نميگرداندي و ابداً از جاي خود بر نميخواستي (كافي عن ابيجعفر (ع) قال: «قال رسولالله (ص) اذا قام العبد المؤمن في صلاته نظر الله عزوجل اليه (اقبل الله اليه) حتي ينصرف ... و وكّل الله به ملكاً قائماً علي رأسه يقول له ايها المصلي لو تعلم من ينظر اليك و من تناجي ما التفتّ و لازلت من موضعك ابداً» وسائل الشيعه ابواب اعداد فرائض باب 8 حديث 5 از كافي)
هفتم؛ اينكه بداند كه در حال نماز از بالاي سرش تا كرانه آسمان، رحمت خدا براو سايه انداخته و ملائكه الهي از اطراف او تا افق سماء او را در بر گرفتهاند. (عنه (ص) ... واظّلته الرحمة من فوق رأسه الي افق السماء والملائكة تحفّه من حوله الي افق السماء...» وسائل الشيعه ابواب اعداد فرائض باب 8 حديث 5 از كافي)
هشتم؛ آنچه در نماز مكروه است؛ به جا نياوريد و به آنچه فضيلت نماز را ميافزايد اهتمام نمائيد، مثل انگشتر عقيق به دست نمودن و لباس پاكيزه پوشيدن و خود را خوشبو نمودن و شانه و مسواكزدن. منبع
حضور قلب به این معناست که با تمام وجود حواسمون به خدا و نمازمون باشه .طوری نماز رو بجا بیاریم که انگار الان خدا داره ما رو میبینه و ما داریم باهاش صحبت میکنیم.
برای بدست آوردنش
اول کسی که بخواد نمازهاش عالی باشه باید روی تمام افعالش در طول روز کار کنه .قطعا کسی که همه ی ذهنش در طول روز به چیزهای متفرق مشغول بوده حالا می خواد موقع نماز فقط به خدا فکر کنه براش خیلی دشواره.ولی کسی که از اول روز هر کاری رو با نیت قربت و برای خدا انجام داده و خدا رو بینا بر افعال خودش دیده حضور قلب بهتری خواهد داشت .
راه دیگر برای حضور قلب توجه کردن به الفاظ و معانی نماز هست که همین جور طوطی وار نماز رو نخونیم با توجه کامل به معانی .جوری که اگر همون موقع از ما سوال کردن این سوره ای رو که داری میخونیش چی ازش میدونی و یعنی چی رو بتونیم جواب بدیم.
سلام
حضور قلب و یعنی داشتن توجه در هنگام نماز اما توجه به چه چیز ؟ این چه چیزش را میزان معرفت نمازگزار تعیین می کند هرچند فی الجمله می دانیم منظور توجه به حق تعالی است .
مراتب حضور قلب :
1- توجه کلی به این که چه می کند و در پیشگاه کیست
این مرتبه به اندکی توجه و تفکر ماقبل نماز حاصل می شود . اندیشه در خدای متعال و مهر و لطف و عظمت و جلال و شکوه او می تواند یک فضای روحی خوبی ایجاد کند .
2- توجه به مفاهیم الفاظ و عبارات
در نماز عباراتی ادا می شوند که هر یک معنای خاصی دارند . آشنایی با این مفاهیم و توجه به آنها در حین نماز می تواند نوعی توجه و حضور قلب باشد
3- توجه به محضر الهی همراه با توجه به مفاهیم
این مرتبه جمع بین دو مرتبه قبل است که با تمرین و تکرار قابل حصول است
4- توجه به هر آنچه ادراک می کند از ظاهری و باطنی ( حسی و خیالی ) بعنوان آیات الهی
نگاه به هستی بعنوان آیت و نشانه خدای جهان یک نگاهی است که اغلب ما به آن عادت نداریم . ما درخت را فقط درخت می بینیم اما اگر آنرا در عین اینکه درخت می بینیم تجلی و ظهور حق یا همان آیت حق ببینیم یعنی همان آیت دیدنش . این نگاه باید توسعه یابد تا جایی که همه هستی را اینگونه ببینیم بلکه شنیده ها و بلکه لمس کردنی ها ووو اندیشه ها و تخیلات خود را هم آیت بدانیم و آیت ببینیم . در چنین فضایی نماز خواندن خیلی متفاوت خواهد بود . برای رسیدن به این حقیقت آیات قرآن را بخوانیم و ببینیم که خدای متعال همه چیز را آیات خود معرفی کرده است همه چیز را ظهور و تجلی خود معرفی کرده است . پس از قرائت این آیات و ایمان بدان آنرا به قلبمان بباورانیم . با تمرین و تکرار و البته در فضای یقین این معنا حاصل می شود
5- مکالمه با حق تعالی در متن آیاتش
این مرتبه جمع همه مراتب قبل است . یعنی خود را در فضای آیات الهی بداند بلکه ببیند و خطاب به حضرت رب العالمین آن الفاظ و عبارات را ادا کند . تا اینجا هنوز عبد با خدای خود سخن نگفته و هنوز اورا تحمید و تهلیل ننموده است .
6- شهود حق متعال
7- شهود و مکالمه با حق تعالی
تا ببینیم کسی می خواهد اینها را بداند یا نه ؟
موفق باشید
سلام
دانستنیهایی درباره حضور قلب :
1- حالات و کارهای نزدیک به نماز در آن منعکس می شوند لذا سعی کنید دقایقی قبل از نماز به قرائت قرآن ،ذکر و تفکر یا خواندن نمازهای مستحبی مشغول شوید . چند وقتی که استقامت کنید این امور مانند خواندن نماز در شما ملکه می شود .
2- وقتی نفس می خواهد خود را از ادراکات عادیش خالی کند قویترین قوای او میدان دار می شود لذا اگر خیال پرداز باشید میدان دار نماز شما قوه خیالتان خواهد بود اگر قویترین قوه شما تفکر بود تفکر و اگر قلب و احساسات ، قلب و احساسات . حال ببینید کدام را تقویت کرده اید
3- اعمالی که با توجه خاصی انجام داده اید در نماز شما منعکس می شوند لذا مواظب کارهای خود و فضای روحی که در آن انجام می شوند باشید
4- توجه در وضو موجب توجه در نماز است . تطهیر در وضو نمادی از تطهیر باطنی شماست . اینجا باید نگاه شما به هستی تطهیرو عوض شود
5- در نماز با هیچ چیزی نجنگید حتی با شیطان . در نماز در محضر خدایید و در محضر خدا خصومت روا نیست ( لا تختصموا لدی )
6- در نماز می توانید اول تمرین خود کوچک بینی کنید و بهتر است آنقدر خود را کوچک ببینید که اصلا قابل اعتنا نباشد و کلا از آن منصرف شوید
7- ...
موفق باشید
سلام
7- در نماز باید به خدا توجه کرد لذا هرچه خدا را بهتر بشناسید نماز با توجه تری خواهید داشت لذا زیاد مطالعه کنید و زیاد تفکر و بهترین کار این است که خداشناسی را از یک خداشناس صاحب حقیقت بیاموزید چون این قضیه ،تنها قضیه الفاظ و عبارات و مفاهیم نیست و جز صاحب ولایت کسی نمی تواند شما را به حقیقت الفاظ و عبارات برساند .
8- اوقات خالی خود را به مطالعه یا کار مفید دیگر پر کنید تا خیال و خیال پردازی میدان دار عرصه باطن شما نشود وگرنه در هنگام نماز با تخیلات خود توجه شما را مدام به این سو و آن سو می کشاند .
9- در سکوت و خلوت بودن را تمرین کنید چون نماز ایجاد نوعی سکوت باطنی است . در این سکوت یا سعی کنید تفکر کنید یا به امری باطنی مثل وجود خودتان توجه نمایید .
10- برای همه اینها از خدا توفیق بخواهید و به درگاهش برای هر چیزی بخصوص توجه قلبی در نماز ناله کنید . بهترین چیزی که از او می گیرید اخلاص و یقین است .
موفق باشید
رسول الله صلى الله عليه و آله و سلّم : إيّاكُم وفُضولَ الطَّعامِ ؛ فَإِنَّهُ يَسِمُ القَلبَ بِالقَسوَةِ ، ويُبطِئُ بِالجَوارِحِ عَنِ الطّاعَةِ ، ويُصِمُّ الهِمَمَ عَن سَماعِ المَوعِظَةِ . پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و سلّم فرمودند: از زيادى غذا بپرهيزيد ؛ چرا كه نشان قساوتْ بر دل مىنهد ، بدن را در فرمانبرى از خدا كُند مىكند و ارادهها را از شنيدن اندرزْ ناشنوا مىسازد .
إِنَّني أَنَا اللَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ أَنَا فَاعْبُدْني وَ أَقِمِ الصَّلاةَ لِذِكْري (14طه ) منم خداى يكتا كه هيچ خدايى جز من نيست، پس مرا (به يگانگى) بپرست و نماز را مخصوصا براى ياد من به پادار. در اين آيه پس از بيان مهمترين اصل دعوت انبياء كه مساله توحيد است موضوع عبادت خداوند يگانه به عنوان يك ثمره براى درخت ايمان و توحيد بيان شده، و به دنبال آن دستور به نماز، يعنى بزرگترين عبادت و مهمترين پيوند خلق با خالق و مؤثرترين راه براى فراموش نكردن ذات پاك او داده شده.
اگر دوستان همراهی کنند از امروز روزی یک نکته درباره اسرار نماز با کمی شرح و توضیح تقدیم خواهیم نمود:
1- نماز، بهترین وقت ملاقات و استحضار و حضور در محضر خدا است... نماز برای خضوع و خشوع جعل شده است؟[در محضر بهجت:1/222]
اساسا انسان حالتی در وجود و فطرت خود دارد که تمایل به کرنش در مقابل موجودی برتر ، دارد.این نیاز فطری وسیله ایست به سوی تعالی و ترمینالیست برای درک لطائف معنوی در مناجات ها و دعا ها.
نماز که مهم ترین عبادات اسلام است،به این نیاز فطری انسان پاسخ داده و آن را از منحرف شدن باز می دارد و مقصد اصلی خود می رساند.
ذکری که به عنوان مستحب مؤکّد در مقدمه نماز یعنی اذان و اقامه و به عنوان ذکر واجب در آغاز نماز است تکبیر است : « الله اکبر » و در ادامه و متن نماز به عنوان مستحب و ختام مستحب نماز (تعقیب نماز) هم به این ذکر شریف است .
الله اکبر یعنی خداوند بزرگتر است از آن است که به وصف بیاید . الله اکبر یعنی خداوند بزرگتر است از آن که در وهم و خیال بگنجد . الله اکبر یعنی خداوند بزرگتر است از آن که بتوان او را با عقل و حواس ادراک کرد . الله اکبر یعنی خداوند بزرگتر است از آن که بتوان او را با چیزی قیاس نمود .
متحیّر ، عقول در صفتش
فکر ، عاجز ز حدّ معرفتش
عقل ، عقل است و جان ، جان است او
آن چه زان برتر است ،آن است او
وقوف به حقارت و ضعف خویش در برابر خدای با عظمت :
یکی از اسرار نهفته در تشریع این ذکر شریف وقوف به عظمت الهی در عالم وجود و وقوف به کوچکی و فقر ذاتی انسان و همه مخلوقات است در برابر آن وجود با عظمت . پس بزرگ شمردن مقام و جایگاه باری تعالی و حقیر شمردن آن چه در آسمان ها و زمین است از پیام های تکبیر یعنی الله اکبر است . حضرت امام جعفر صادق (سلام الله علیه ) مى فرمايد كه :
هرگاه تكبير گفتى بايد خود را و هرچه در آسمان و زمين است در برابر بزرگى و كبريائى او جلت عظمته حقير شمارى كه اگر بنده اى تكبير گويد و در دلش عارضى باشد به حقيقت چنان است كه چيز ديگرى را بيش از حق تعالى در دل تعظيم و توقير مى نمايد و در اين حال فرشته اش گويد: كه اى دروغگوى ! پندارى كه خداى را فريب توان داد، و به خدا قسم كه چنين كس از حلاوت ذكر خداى ، محروم و مهجور است و از تقرب و توسل به او، ممنوع و مردود. 1
پی نوشت :
1 - اسرار نماز مرحوم ملا محسن فیض کاشانی ره
امام حسين (عليه السلام ) فرمود: در مسجد نشسته بوديم كه مؤ ذن براى اذان بالاى مناره رفت و شروع به گفتن اذان كرد، گفت : الله اكبر الله اكبر.
اشك از ديدگان پدرم امير المؤ منين (عليه السلام ) فرو ريخت و ما نيز از گريه او شروع به گريه كرديم . مؤ ذن اذان خود را تمام كرد. امير المؤ منين (عليه السلام ) فرمود: مى دانيد مؤ ذن چه مى گويد. گفتيم : خدا و پيامبر و وصى پيامبرش مى دانند. فرمود: اگر بدانيد چه مى گويد لضحكتم قليلا و لبكيتم كثيرا كم خواهيد خنديد و زياد گريه خواهيد كرد. الله اكبر معنى هاى زيادى دارد. يكى از آنها كه مؤ ذن مى گويد خدا بزرگتر است مربوط به قدم و ازليت و ابديت و علم و قوت و قدرت حلم و كرم و جود و عطا كبريايى اوست . وقتى مؤ ذن مى گويد الله اكبر او اعتراف مى كند كه خلق و امر، مربوط به خداست و با اراده او جهان هستى به وجود آمده و هر چه جهانيان دارند از اوست و همه به سوى او باز مى گردند. او قبل از هر چيز بوده و بعد از همه چيز خواهد بود. پيوسته او بر تمام جهان حاكم است به طورى كه درك نمى شود و در همه اشياء است به صورتى كه نمى توان محدودش نمود. فهو الباقى و كل شى دونه فان او پايدار است و همه جهانيان غير از او فانى است . (22)
معنى دوم الله اكبر يعنى عليم و خبير است ؛ آنچه بوده و آنچه خواهد بود مى داند گر چه هنوز نيامده باشد.
معنى سوم الله اكبر يعنى قادر بر هر چيزى است و آنچه را بخواهد، بر آن قدرت دارد. در قدرتش قوى است و بر جهان مخلوقات مقتدر است . قدرت در ذات اوست و بر تمام اشياء به طور عمومى قدرت دارد. هر چيزى را بخواهد با يك اراده بوجود مى آيد فانما يقول له كن فيكون .
معنى چهارم الله اكبر در ارتباط با حلم و كرم اوست يحلم كانه لا يعلم و يصفح كانه لايرى و يستر كانه لايعصى ، لايعجل بالعقوبه كرما و صفحا و حلما چنان حلم مى ورزد (نسبت به خطا كار) كه گويى خبر ندارد. و چنان چشم مى پوشد از گنهكار كه گويى نمى بيند و چنان پرده پوشى مى كند كه گويى عمل خلافى نشده . بواسطه كرم و گذشت و حلمى كه دارد، در كيفر دادن عجله ندارد.
معنى پنجم در الله اكبر يعنى با جود و پر عطا است و كريم فعال است .
معنى ششم الله اكبر از خداوند نفى كيفيت مى كند، گويا مى گويد: خداوند اجل و برتر از آن است كه ستايشگران بتوانند آنچنان كه هست او را ستايش كنند؛ زيرا آنها به قدر فهم و درك خود او را مى ستايند لا على قدر عظمته نه به اندازه عظمت و جلال او. علوا كبيرا خداوند بزرگتر از آنكه ستايشگران بتوانند او را چنانكه هست بستايند.
معنى هفتم الله اكبر مى گويد كه خداوند اعلى و اجل است . او بى نياز از جهانيان است . نيازى به اعمال بندگان خويش ندارد.1
اللّه اكبر زائران خانه خدا، اوّلين كلام واجبشان گفتن لبيّك است كه با گفتن آن وارد اعمال حج مى شوند و يك سرى چيزها بر آنها حرام مى شود.
نماز نيز با گفتن اللّه اكبر شروع مى شود و امورى را بر نمازگزار حرام مى كند، مانند خوردن ، آشاميدن و حرف زدن ، لذا به تكبير اوّل نماز تكبيرة الاحرام مى گويند.
زائران مكّه در مسير راه به هر فراز و نشيب كه مى رسند لبيّك را تكرار مى كنند و اين تكرار مستحب است . نمازگزار نيز در هر خم و راست شدن و قيام و قعود مستحب است اللّه اكبر را تكرار كند. ((اللّه اكبر)) اوّلين كلمه واجب به هنگام صبح است .
اوّلين كلمه اى است كه نوزاد مسلمان در آغاز تولد به عنوان اذان و اقامه مى شنود و آخرين كلمه اى است كه بر مرده خوانده مى شود (در نماز ميّت ) و سپس وارد قبر مى شود.
يگانه ذكرى است كه در نماز هم واجب است و هم ركن نماز است .
اولين جمله در سرود مسلمانان يعنى اذان است . ((اللّه اكبر))، بيشترين ذكرى است كه هم در مقدّمات نماز، هم در خود نماز و هم در تعقيبات آن گفته مى شود، بطورى كه يك مسلمان در طول يك روز فقط در نمازهاى پنجگانه واجب (نه نمازهاى مستحب ) حدود 360 مرتبه آنرا تكرار مى كند. بدين صورت كه :
1- براى هر 5 نماز اذان وارد شده و در هر اذانى 6 مرتبه ((اللّه اكبر)) گفته مى شود (مجموعاً 30 مرتبه )
2- براى هر 5 نماز اقامه وارد شده كه در هر اقامه اى 4 مرتبه اللّه اكبر گفته مى شود (مجموعاً 20 مرتبه )
3- قبل از تكبيرة الاحرام ، در هر 5 نماز، 6 تكبير مستحب است و تكبير هفتم همان تكبيرة الاحرام واجب است ، (مجموعاً 30 مرتبه )
4- تكبيرة الاحرامِ آغاز نمازها كه در مجموع 5 تكبير مى شود.
5 - قبل از هر ركوع در 17 ركعت يك تكبير وارد شده است . (مجموعاً 17 مرتبه )
6- در هر هفده ركعت نماز دو سجده داريم كه براى هر سجده دو تكبير مستحب است ، يكى قبل و يكى بعد از آن . (مجموعاً 68 مرتبه )
7- هر نماز يك قنوت دارد كه قبل از هر قنوت يك تكبير وارد شده است (مجموعاً 5 مرتبه ).
8 - در پايان هريك از نمازهاى 5گانه 3 تكبير وارد شده است . (مجموعاً 15 مرتبه )
9- بعد از هر نماز 34 مرتبه تكبير به عنوان تسبيحات حضرت زهرا مى گوييم . (مجموعاً 170 مرتبه )
اما حيف كه در طول عمر يك اللّه اكبر با توجه نگفتيم ، كه اگر انسانى با ايمان و توجه كامل هر روز بيش از 360 مرتبه بگويد: خدا بزرگتر است ، ديگر از هيچ قدرت وابرقدرت و توطئه اى هراس ندارد. تكبير در نمازهاى ديگر در نمازهاى عيد فطر و قربان ، نه فقط در نماز كه قبل و بعد نماز، شعارها همه تكبير است .
در نماز آيات پنج ركوع داريم وبراى هر ركوع تكبيرى وارد شده است .
در نماز ميّت نيز اصولاً 5 تكبير ركن نماز است .1 پی نوشت :
1 - پرتوی از اسرار نماز - حجة الاسلام و المسلمین محسن قرائتی
4. تمام لذتها روحی است؛ و آن چه از لذات که در طیب [عطر] و یا از راه نساء به صورت حلال تکوینا ً مطلوب است، بیش از آن و به مراتب بالاتر، در نماز است.[در محضر بهجت:2/392]
لطيفا ! آيا شود که من نيز دوست تو باشم و به عشق و محبت تو پاک گردم ؟ شود که شوق ديدارت بال پروازم را بگشايد و به خوب و بد راه دگر نينديشم ؟ جميلا ! توان روي تو ديدن و نعمتي ديگر خواستن ؟ توان رضايت تو را داشتن و چشم به ديگري دوختن ؟
از تو مي خواهم که مرا براي ديدن رويت انتخاب کني اين تن را براي عبادتت ، لايق اين قلب را براي شيداييت ، عاشق اين چشم را براي ديدنت ، شايق و اين جان را به مقام قربت ؛ واصل گردان مي خواهم يک واصل باشم مناجات المحبين امام سجاد (ع)
لطيفا ! آيا شود که من نيز دوست تو باشم و به عشق و محبت تو پاک گردم ؟ شود که شوق ديدارت بال پروازم را بگشايد و به خوب و بد راه دگر نينديشم ؟ جميلا ! توان روي تو ديدن و نعمتي ديگر خواستن ؟ توان رضايت تو را داشتن و چشم به ديگري دوختن ؟ از تو مي خواهم که مرا براي ديدن رويت انتخاب کني اين تن را براي عبادتت ، لايق اين قلب را براي شيداييت ، عاشق اين چشم را براي ديدنت ، شايق و اين جان را به مقام قربت ؛ واصل گردان مي خواهم يک واصل باشم مناجات المحبين امام سجاد (ع)
7.ما عظمتی نداریم، همین اندازه عظمت داریم که می ایستیم؛ بعد همین را در رکوع، نصفه می کنیم؛ و بعد به سجده و خاک بر می گردیم. [نکته های ناب:83]
در دستور زبان عرفان، فعل اینگونه صرف می شود
من نیستم ، تو نیستی ، او هست ...
تا خدای بنده نواز است به خلقش چه نیاز ؟
میکشم ناز یکی ، تا به همه ناز کنم .
كى رفته اى ز دل كه تمنا كنم ترا؟
كى بوده اى نهفته كه پيدا كنم ترا؟............... غيبت نكرده اى كه شوم طالب حضور
پنهان نگشته اى كه هويدا كنم ترا.............. با صد هزار جلوه برون آمدى كه من
با صد هزار ديده تماشا كنم ترا.............. چشمم به صد مجاهده آئينه ساز شد
تا من به يك مشاهده شيدا كنم ترا.............. بالاى خود در آئينه چشم من ببين
تا باخبر ز عالم بالا كنم ترا ........... مستانه كاش در حرم و دير بگذرى
تا قبله گاه مؤمن و ترسا كنم ترا ............ خواهم شبى نقاب ز رويت برافكنم
خورشيد كعبه ماه كليسا كنم ترا .......... طوبى و سدره گر به قيامت بمن دهند
يكجا فداى قامت رعنا كنم ترا .......... زيبا شود به كارگه عشق، كار من
هرگه نظر بصورت زيبا كنم ترا
9.قیام بنده در نماز، اظهار عبودیّت و سکون است، و این که هیچ حرکتی از خود ندارد؛ و سجود غایت خضوع است. [نکته های ناب:83]
پرسید نهایت بندگی چیست
گفتم تسلیم به رضای دوست
گفت هر چه باشد و خواهد
گفتم رضا رضای اوست
هر چه خواهد ازان اوست
زمین و زمان به فرمان اوست
عشق و رحمت برای اوست
تسلیم به رضای او باش
که بهترین بندگی اوست
10.سؤال:اجمالاً بفرمایید حضور قلب، چگونه حاصل می شود؟
جواب: بسمه تعالی
اگر مقصود، حضور قلب است، با نوافل و عبادات مستحبّه تحصیل می شود و از آن جمله، تبدیل فرادا به جماعت است. تحصیل حضور قلب به این می شود که در اوقات غفلت به خود فشار نیاورد؛ و در اوقات حضور، اختیاراً آن را از دست ندهد. [به سوی محبوب:62]
فلسفه آفرينش انسان، بندگى و عبادت و عبوديّت است. اين صريح كلام الهى در قرآن كريم است كه مى فرمايد: «وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الانسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ» «1» جن و انس را، جز براى پرستش و بندگى خود نيافريدم.
اين حكمت و هدف والا، سرلوحه همه رسولان الهى نيز بوده است. در قرآن مىخوانيم: «وَ لَقَدْ بَعَثْنا فِى كُلِّ امَّةٍ رَسُولا انِ اعْبُدُوا الله وَاجْتَنِبُوا الطّاغُوت» «2»
پس هدف از خلقت جهان و بعثت پيامبران، عبادت خدا بوده است.
روشن است كه خداى متعال، نيازى به عبادت ما ندارد، «فَإِنَّ اللَّهَ غَنِىٌّ عَنكُمْ» «3» و سود عبادت، به خود پرستندگان برمى گردد، همچنانكه درس خواندن شاگردان به نفع خود آنان است و سودى براى معلّم ندارد.
آنچه انسان را به پرستش و بندگى خدا وادار مىكند (يا بايد وادار كند) امورى است، از جمله:
1-عظمت خدا
انسان وقتى خود را در برابر عظمت و جلال خدايى مىبيند، ناخودآگاه در برابر او احساس خضوع و فروتنى مىكند. آن سان كه در برابر يك دانشمند و شخصيت مهم، انسان خويشتن را كوچك و ناچيز شمرده، او را تعظيم و تكريم مىكند.
2- احساس فقر و وابستگى
طبيعت انسان چنين است كه وقتى خود را نيازمند و وابسته به كسى ديد، در برابرش خضوع مىكند.
وجود ما بسته به اراده خداست و در همه چيز، نيازمند به اوييم. اين احساس عجز و نياز، انسان را به پرستش خدا وامىدارد. خدايى كه در نهايت كمال و بى نيازى است. در بعضى احاديث است كه اگر فقر و بيمارى و مرگ نبود، هرگز گردن بعضى نزد خدا خم نمىشد.
سلام دوست عزیز.چرا این سوالو میپرسی باور کن من ترسم میگیره از این سوالات,ترست از خدا کجا رفته؟نماز آرامش قلب و دور کردن فرد از گناه است.اگه این فکرو میکنی که از گناه باز نمیدارتت,کافیه به دوروبرت نگاه کنی.حتما یک فرد مهتاد و الاف و دم مرگ دیدی؟از نخواندن نماز به این گناه آلوده شده.اگه نماز میخوند اینجور نمیشد.اگه گناهتو انجام میدی د مشگل داری.نمازتو یکدفعه نخون.یعنی بین نماز ظهر وعصر فاصله بذاز.چون این عامل از گناه دورت میکنه.منم این کارو دارم انجام میدم خیلی خوبه.فقط تو نماز جماعت نمیشه.اون هم میام خونه میام دعا گوش میدم.
دوم اینکه ببین این گناهی رو که انجام میدی بهش علاقه داری و از این لذت میبری.
سعی کن از راهی بهش تنفر پیدا کنی
امیدوارم منظورمو خوب متوجه شده باشی
البته من بیشتر سوالم در مورد بالا بردن کیفیت نماز بود، ولی شما علت عبادت را گفتید.
نماز به گفته قران انسان را از گناه باز میدارد. پس چرا نمازهای ما، ما را از گناه باز نمیدارد؟
درباره تحصیل حضور قلب در نماز هم بیشتر توضیح بدهید.
ممنون
باتشکر از زیتون گرامی از سوال بجا و مناسب
بله متوجه هستم که باید حضور قلب رو مورد بحث قرار بدیم اما به منظور اینکه عمق و رژفای مطلب بیشتر بشه مقدمه ای بر آن میزنیم:
3-توجّه به نعمتها
انسان، همواره در برابر برخوردارى از نعمتها، زبان ستايش و بندگى دارد. يادآورى نعمتهاى بيشمار خداوند، مىتواند قوىترين انگيزه براى توجه به خدا و عبادت او باشد. در مناجاتهاى امامان معصوم، معمولًا ابتدا نعمتهاى خداوند، حتى قبل از تولّد انسان، به يادآورده می شود و از اين راه، محبت انسان به خدا را زنده مىسازد آنگاه درخواست نياز از او مىكند.
مردم پروردگار اين كعبه را بپرستند، او را كه از گرسنگى سيرشان كرد و از ترس، ايمن شان نمود.
در آيه اى ديگر است، پروردگارتان را بندگى كنيد، چون شما را آفريد.
4-فطرت
پرستش، جزئى از وجود و كشش فطرى انسان است. اين روح پرستش، كه در انسان فطرى است، گاهى در مسير صحيح قرار گرفته و انسان به «خدا پرستى» مىرسد، گاهى انسان در سايه جهل يا انحراف، به پرستش سنگ و چوب و خورشيد و گاو و پول و ماشين و همسر و پرستش طاغوتها كشيده مىشود.
انبيا، براى ايجاد حسّ پرستش نيامدهاند، بلكه بعثت آنان، براى هدايت اين غريزه فطرى به مسير درست است.
على عليه السلام مىفرمايد: «فَبَعث الله مُحَمَّداً بِالْحقّ لِيُخرِجَ عِبادَهُ مِنْ عِبادَةِ الاؤثان الى عِبادَتهِ»«2» خداوند، محمّد صلى الله عليه و آله را به حق فرستاد، تا بندگانش را از بت پرستى، به خدا پرستى دعوت كند.
بيشتر آيات مربوط به عبادت در قرآن، دعوت به توحيد در عبادت مي كند،
طاغوتها و ستمگران و ابرقدرتها آزاد مى شود. اقبال لاهورى مى گويد:
آدم از بى بصرى بندگى آدم كرد
گوهرى داشت ولى نذر قباد و جم كرد
يعنى از خوى غلامى ز سگان پستتر است
من نديدم كه سگى پيش سگى سر خم كرد
عبادت، هم «فرد ساز» است و هم جامعه ساز، فساد جوامع، بيشتر از گرايش به عبوديت و پرستش غير خدا سرچشمه و ريشه مى گيرد.
______________________________ (1). قريش، آيه 3 و 4
سلام دوست عزیز.چرا این سوالو میپرسی باور کن من ترسم میگیره از این سوالات,ترست از خدا کجا رفته؟
سلام
برادر من اجازه بده سوال پرسیده بشه... همه که مثله شما در درجه آخر ایمان نیستند.
یعنی چی ترست از خدا کجا رفته؟ شما فکر کن من دارم از خود خدا این سوالمو میپرسم. خدا هم افرادی را واسطه قرار میده تا جواب بنده هاشو بده. اینجوری اگه بخوای جواب مردمو بدی که .....
نماز به گفته قران انسان را از گناه باز میدارد. پس چرا نمازهای ما، ما را از گناه باز نمیدارد؟
نکته ی قابل توجه در امور عبادی این است که ،جنبه هاى واقعى اعمال و چگونگى و كيفيّت آنهاست كه ارزش واقعى آنها را تعيين مى كند، نه ظاهر و مقدار آن.
همانطور كه على عليه السلام به كميل تأكيد مى كند كه به جاى پرداختن به ظاهر عمل و اهميّت دادن به زيادى مقدار آن، به روح عمل بپردازد؛ زيرا هدف نهايى از اين اعمال تربيت و پرورش و تكامل انسان است و آن در گرو پاكى عمل است، نه زيادى عمل .
عبادت داراى روح و جسم است، جسم عبادت همان اعمال و افعال ظاهرى است. جسم نماز، قرائت صحيح، ركوع، سجده و ساير افعال و اركان نماز است كه بايد به طور صحيح انجام شود، ولى روح نماز توجّه به مضامين بلند اذكار، و صيقل دادن روح زنگار گرفته در پرتو قرآن و توجّه به خداوند و تقويت توحيد و توجّه به نبوّت و معاد و مانند آن و بودن در راه مستقيم الهى است.
عبادت واقعى عبادتی است که به هر دو جنبه توجه شود، همانگونه كه نماز بى روح نماز نخواهد بود، نماز بى جسم نيز نماز نيست و همان طور كه مسلمانى كه بدون توجّه به مضامين و معانى اذكار نماز و خلوص نيّت، فقط به جسم نماز قناعت مى كند در اشتباه است، مسلمان نماهايى كه به بهانه واصل شدن به معرفة اللَّه، نماز يا ساير عبادات را رها مى كنند و مدّعىا ند كه به روح و عمق نماز توجّه دارند، نيز در اشتباه بزرگترى هستند!
هر قدر انسان به عبوديّت خداوند نزديكتر شود از زشتيها دورتر خواهد شد.
«فحشاء و منكرات» مجموعه افعال غير اخلاقى است، و مى دانيم تمام افعال غير اخلاقى سرچشمه اى از صفات ضدّ ارزشى در درون جان انسان دارد؛ و به تعبير ديگر،هميشه اخلاق درونى است كه در اخلاق برونى اثر مى گذارد.
تأثير نماز در باز داشتن از فحشاء و منكر نيز درست به همين دليل است؛ زيرا نماز با افعال و اذكار بسيار پر محتوايش، انسان را در جهانى برتر و والاتروارد مى كند؛ و اين نزديكى او را از سرچشمه هاى اصلى فحشاء و منكر كه همان هواى نفس و حبّ افراطى به دنيا است دور مى سازد.
به همين دليل، نماز گزاران واقعى كمتر گِرد گناه مى گردند؛ و هر قدر نماز روح و جان و محتواى بيشترى داشته باشد، به همان نسبت انسان از منكرات و زشتيها دورتر مى شود و شكوفه هاى فضائل و اخلاق در درون جانش آشكارتر مى گردد.
هر قدر انسان به عبوديّت خداوند نزديكتر شود از زشتيها دورتر خواهد شد.
در واقع میشود گفت نماز و گناه در جنگ دائم هستند... تا کدام پیروز شود.
هر قدر نمازت را تقویت کنی... گناه را ضعیف کردی
هر قدر گناه را تقویت کنی...نماز را ضعیف کردی
تمرکز کردن در نماز هم کار سختی است. اول نماز تصمیم میگیری که تمرکز کنی... ولی اخر نماز می بینی که به همه چی فکر کردی غیر از خدا
«مَنْ خَرَجَ يَطْلُبُ باباً مِنَ الْعِلْمِ لِيَرُدَّ باطلًا الَى الحقِّ و ضال الَى الهُدى كانَ عَمَلهُ كعبادةِ اربعين عاماً»«1» كسى كه از خانه به دنبال آموختن دانش بيرون برود، تا با آن، باطلى را ردّ كند و گمراهى را به هدايت بكشد. كار او همچون چهل سال عبادت است.
4-خدمت به مردم
روايات بسيارى است كه خدمت به مردم و رسيدگى به مشكلات آنان را از بسيارى از عبادتها و حجّ مستحب، به مراتب برتر به حساب آورده است. به قول سعدى:
عبادت به جز خدمت خلق نيست...........به تسبيح و سجاده و دلق نيست
5-انتظار حكومت عدل جهانى
پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «افْضَلُ الْعِبادَةِ انْتِظارُ الْفَرَجِ»«2» انتظار فرج وگشايش (با آمدن امام زمان عليه السلام) برترين عبادت است.
روشن است كه انتظار مثبت و سازنده كه زمينه سازى و تلاش براى دولت عدل مهدى عليه السلام را نيز به همراه داشته باشد.
پس رنگ و صبغه الهى دادن به كارها ، بر ارزش آنها مى افزايد و آنها را عبادت وگاهى برتر از عبادت مى سازد. نيّت صحيح، اكسيرى است كه هر فلز بى ارزش را، طلا مى سازد و كارهايى كه با نيّت تقرّب به خدا انجام گيرد، عبادت مى شود. بااين حساب، مى توان گفت ابعاد و نمونه هاى عبادت، قابل شمارش نيست وحتّى نگاه پر مهر به پدر و مادر، نگاه به چهره علما، نگاه به قرآن و كعبه و رهبر عادل يا برادر دينى هم عبادت است.«3»
______________________________ (1)محجةالبيضاء، ج 1، ص 19
(2)نهج الفصاحه، جمله 409
(3)سفينةالبحار، كلمه «نظر»
روش عبادت را بايد از قرآن و عترت آموخت. آنگونه كه آدرس هر خانه را بايد از صاحب خانه گرفت. آيات قرآن و احاديث معصومين، بهترين عبادت را كدام مىدانند و چه اوصافى براى آن مىشمارند؟ جواب را بايد از قرآن و عترت دريافت. پس مرورى به كلمات اولياء دين مىكنيم:
1-آگاهانه
در حديث است:
«رَكْعَتانِ مِنْ عالِمٍ خَيرٌ مِن سَبْعينَ رَكْعَةً مِن جاهِلٍ»«1» دو ركعت نماز عالم، بهتر از هفتاد ركعت نماز جاهل است.
و رسولخدا صلى الله عليه و آله فرموده است: از نماز، آن قسمتى مورد قبول است كه انسان بر اساس تعقّل و آگاهى بخواند.«2»
در حديث ديگر است: «الْمُتِعَبَّدُ عَلى غَيرِ فِقْهٍ كَحِمار الطّاحُونِة»«3»
عابدى كه از روى فهم ودرك عبادت نكند، همچونالاغ آسياب حركت مىكند ولى در جا مىزند وپيش نمىرود.
نماز آگاهانه آنست كه انسان بداند چه مىكند، چه مىگويد، با كه صحبت مىكند، حضور قلب و توجّه به خدا داشته باشد. پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: دو ركعت نماز با توجّه، از شب زنده دارى غافلانه بهتر است.«4»
قرآن مىفرمايد: «لَا تَقْرَبُواْ الصَّلَو ةَ وَأَنْتُمْ سُكرَى حَتَّى تَعْلَمُواْ مَا تَقُولُونَ»«5» در حال مستى سراغ نماز نرويد، تا بدانيد كه چه مىگوييد.
امام صادق عليه السلام مىفرمايد:
هر كه دو ركعت نماز بخواند و بداند با كه سخن مىگويد و چه مىگويد، گناهانش بخشيده مىشود.«6»
______________________________ (1)سفينةالبحار، كلمه «عبد» (2). محجةالبيضاء، ج 1، ص 366
فلسفه آفرينش انسان، بندگى و عبادت و عبوديّت است. اين صريح كلام الهى در قرآن كريم است كه مىفرمايد: «وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ» «1» جن و انس را، جز براى پرستش و بندگى خود نيافريدم.
اين حكمت و هدف والا، سرلوحه همه رسولان الهى نيز بوده است. در قرآن مىخوانيم: «وَ لَقَدْ بَعَثْنا فِى كُلِّ امَّةٍ رَسُولًا انِ اعْبُدُوا اللّهَ وَاجْتَنِبُوا الطّاغُوت» «2»
پس هدف از خلقت جهان و بعثت پيامبران، عبادت خدا بوده است.
روشن است كه خداى متعال، نيازى به عبادت ما ندارد، «فَإِنَّ اللَّهَ غَنِىٌّ عَنكُمْ» «3» و سود عبادت، به خود پرستندگان برمىگردد، همچنانكه درس خواندن شاگردان به نفع خود آنان است و سودى براى معلّم ندارد.
______________________________
(1). ذاريات، آيه 56
(2). نحل، آيه 36
(3). زمر، آيه 7
با سپاس فراوان از جناب عرفان عزیز یعنی تنها دلیل خلقت هر انسانی همین بوده و بس. یعنی نمی شه گفت چون من افریده شدم پس حتما رسالتی دیگری به جز عبادت هم روی دوشم هست. ممنون