مقام رضا
تبهای اولیه
چگونه مي توان به مقام رضا رسيد؟؟
بعضی از عالمان اخلاق صبر را دروازه ورود به مقام رضایت به مقدّرات الهی و مقام رضا را باب رسیدن به وادی محبت پروردگار دانسته اند.[1] بنابراین از آثار مهم صبر در همین دنیا می توان از دستیابی به مقام «رضا» و «محبت» نام برد.
«رضا» در مقابل «سخط» است و آن عبارت است از ترك اعتراض نسبت به آنچه خداوند مقرر داشته است، در ظاهر و باطن و در گفتار و رفتار. رضا از آثار و لوازم محبت پروردگار است؛ زیرا محب هر آنچه را كه از محبوب صادر گردد، زیبا می بیند. كسی كه به مقام رضا نایل گردد، در نزد او فقر و غنا، راحتی و سختی، تندرستی و بیماری، مرگ و زندگی و ... یكسان است و تحمّل هیچ یك بر او دشوار نیست؛ چرا كه همه را از جانب محبوب می بیند. او همواره در سرور و بهجت و راحتی به سر می برد؛ زیرا به همه چیز به چشم رضایت می نگرد و در واقع همه امور بر وفق مراد او پیش می رود و در نتیجه از هر غم و اندوهی به دور خواهد بود. در قرآن كریم چندین بار به این مقام اشاره شده است؛ از جمله در معرفی حزب خداوند می فرماید:
« ... رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ أُولئِكَ حِزْبُ اللَّهِ أَلا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ »
خدا از ایشان خشنود و آنها از او خشنودند. اینان اند حزب خدا. آری، حزب خدا است كه رستگاران اند.[2]
امام سجاد ـ علیه السّلام ـ در بیان منزلت و جایگاه رفیع مقام رضا فرمود:
بالاترین درجه زهد، پست ترین درجه ورع و بالاترین درجه ورع، پست ترین درجه یقین و بالاترین درجه یقین، پست ترین درجه رضا است.[3]
بنابراین دوستان خدا با رضایتمندی از آنچه او رقم می زند،از هر گونه حزن و اندوهی به دورند و در كمال بهجت و سرور زندگی گوارایی دارند. در قرآن كریم آمده است:
«أَلا إِنَّ أَوْلِیاءَ اللَّهِ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ»
آگاه باشید، كه بر دوستان خدا نه بیمی است و نه آنان اندوهگین می شوند.[4]
[1] .نراقی، محمدمهدی، جامع السعادات، ج 3، ص 283.
[2] . سوره مجادله، آیه 22، هم چنین ر.ك: سوره بیّنه، آیه 8.
[3] . كلینی، كافی، ج 2، ص 128، ح 4.
[4] . سوره یونس، آیه 62.
چگونه مي توان به مقام رضا رسيد؟؟
فک کنم اول بد نباشه بررسی کنیم که اصلا رضا ، رضای به چیه؟ گفته میشه رضا ، رضا به قضا و اراده ی حق تعالی است اما چه چیزی حقیقتا قضای الهیه و منسوب به حق تعالی است ؟
برای این منظور توجه به بعضی تفکیک ها بد نیست ، بعضی اموری که ما باهاشون سروکار داریم بگونه ای هستن که به لحاظ اخلاقی ما نسبت به اونا مسئول نیستیم و نسبت به اونا تحسین و تقبیح نمی شیم ، مثلا فرض کنید فرزند شخصی در یه تصادف می میره بدون اینکه اون شخص در این تصادف نقشی داشته باشه ، گاهی اوقات هم این امور بگونه ای هستن که ما در برابر اونا به لحاظ اخلاقی مسئول هستیم و مواجهه ی ما با اونا مورد قضاوت اخلاقی و تحسین و تقبیح قرار می گیره ، مثلا نوع واکنش شخص نسبت به مساله ی فوت فرزندش مورد قضاوت اخلاقی قرار می گیره ، حالا فرض کنید واکنش این شخص در برخورد با این مساله به لحاظ اخلاقی پسندیده نباشه ...
یه تفکیک دیگه که مهمتره ، تفکیک بین نگاه کل نگرانه در برابر نگاه جزنگرانه است ، در نگاه کل نگرانه آنچه که حقیقتا منسوب به حق تعالی است کل عالم آفرینش و عالم آفرینش به عنوان یه کل واحده ، عالمی که از هیچ کدوم از اجزاش نمیشه صرف نظر کرد و حذف یه جز کوچیک از اون مجموعه مستلزم حذف کل اون مجموعه است (اگه نیاز شد بر اساس اصل علیت این مساله رو توضیح می دم) ، یعنی تک تک مخلوقات به صورت جدا و تک حقیقتا منسوب به حق تعالی نیست (به جز موردی که در ادامه می یاد و در یه تقریر این نگاه میشه اون رو استثنا کرد)بلکه باید هر شی به عنوان جزئی از مجموعه ی عالم آفرینش در نظر گرفته بشه و اون مجموعه و کل به عنوان یه مجموعه و کل واحد به حق تعالی نسبت داده بشه ، بله یه نکته هست و اون اینکه در یه تقریر از این نگاه کل نگرانه ، اگه یه عضو این مجموعه ی عالم در هارمونی و هماهنگی و تجانس با کل اون مجموعه باشه به واسطه ی تجانس با کل باز حقیقتا قابل نسبت دادن به حق تعالی است ، مثلا یه عمل اخلاقی کامل از اینجهت که در تجانس با کله بواسطه ی تجانس با کل حقیقتا قابل نسبت دادن به حق تعالی است ، اما یه عمل غیر اخلاقی مستقیما منسوب به حق تعالی نیست ، بلکه باید در کنار بقیه ی اجزا مجموعه ی عالم آفرینش لحاظ بشه و نه اون عمل غیراخلاقی بصورت تکی بلکه اون مجموعه و کل به عنوان یه کل واحد و یکپارچه به حق تعالی نسبت داده بشه ، نگاه جزنگرانه هم که در برابر نگاه کل نگرانه است ...
[="red"]حالا با توجه به این تفکیک ها دوستان بگن که رضا ، رضای به چیه؟[/]
[=arial,helvetica,sans-serif]راه تحصیل مقام رضا کدام است؟
راضى بودن از قضاى الهى عبارت است از: اعتراض نکردن و خمشگین نشدن از آن چه پیش مىآید. خداوند متعال در مقام مدح کسانى که به قضاى الهى راضى و خشنودند، مىفرماید: رضى الله عنهم و رضوا عنه؛خداوند از آنان راضى است و ایشان از خدا راضى اند
در روایتى، امام صادق (ع) مىفرماید: "اصل طاعت خدا، صبر و رضایت به خوشایند و ناخوشایند ( روزگار ) است و هر بندهاى در مکروه و محبوب و خوشایند و ناخوشایند از خدا راضى باشد، همه آنها براى او خیر خواهد بود.
راه تحصیل و رسیدن به مقام رضا، این است که انسان بداند هر چه را خداى سبحان براى بندهاش مقدر کند براى او خیر است، اگر چه بنده از شر و حکمت آن آگاه نباشد و بداند که غم و غصه هیچ تأثیرى در قضاى الهى نداشته و آن را تغییر نمىدهد. آن چه مقدر شده مىشود و آن چه مقدر نشده، نخواهد شد. از این رو در روایات عامل رسیدن به رضا یقین به خدا معرفی شده است. امام علی ( درود خدا براو و خاندان پاکش) (ع) فرمود: داناترین مردم به خدا، راضىترین آنها به قضاى او است.
و در روایت دیگرى می فرماید: الرضا ثمره الیقین رضایت از خدا نتیجه یقین به خداست. در جای دیگر آن حضرت می فرماید: ریشه رضا اعتماد به خداست.
نکته دیگر آن است که از روایات بر می آید که بین رضا وایمان رابطه مستقیمی است.هر اندازه ایمان انسان بیش تر باشد رضایت به قضا وقدر الهی نیز افزون تر خواهد بود.امام علی ( درود خدا براو و خاندان پاکش) (ع) می فرماید: نعم قرین الایمان الرضا رضایت دوست خوبی برای ایمان است. بر این اساس اولیای الهی به این مرتبه از ایمان رسیده بودند.امام صادق (ع) می فرماید : هرگز رسول خدا (ص) در مورد چیزی که اتفاق افتاده بود نمی گفت ای کاش غیر از این اتفاق افتاده بود .
راه دیگر رسیدن به مقام رضا توجه به نتایج رضایت و سرانجام نارضایتی است .
مهم ترین ثمره رضایت آرامش جسمی و روانی است.امام علی ( درود خدا براو و خاندان پاکش) (ع) راضی باش تا راحت باشی. در جای دیگر می فرماید: رضایت حزن و اندوه را نفی می کند.
مقام رضا و تسلیم
جناب آقای سیدجلال رییسالسادات میگفتند:
هنگامی كه آقای مجتهدی در هتل اطلس مشهد به سر میبردند خدمتشان رسیده و به ایشان عرض كردم: آقا جان، شما كه با توسل به حضرت رضا (علیهالسلام) اینقدر افراد مریض را شفا میدهید و گرفتاریهای آنها را برطرف میكنید برای بیماری خودتان هم توسلی به حضرت پیدا كنید. ایشان پس از اندكی تأمل یك مرتبه گفتند:
حضرت میفرمایند: شما فردا مرا به حرم پشت پنجره فولاد ببرید.
عرض كردم: به روی چشم.
روز بعد آقا را با ماشین به حرم حضرت رضا علیهالسلام بردم و هنگامی كه از ماشین پیاده شده و میخواستیم وارد صحن شویم، ایشان دستشان را بر دوش من انداخته و با سختی حركت كردند تا این كه به كنار پنجره فولاد رسیدیم و من در آنجا ایشان را به حال خود تنها گذارده و چند قدم عقبتر ایستادم.
پس از آن كه آقا اعمال خود را تمام كردند فرمودند: آقا سیدجلال دیگر باید برویم .
و به همان ترتیب كه آمده بودیم، ایشان را تا بیرون صحن كمك كردم و از آنجا با ماشین به هتل بازگشتیم.
در آنجا به آقا عرض كردم: آیا ارتباط شما با حضرت برقرار شد؟
فرمودند:
بله آقا جان، حضرت رئوف هستند؛ ایشان عنایت فرمودند و همان موقعی كه بدان جا مشرف شدیم فرمودند:
شیخ جعفر اگر بخواهید، ما شما را شفا میدهیم اما خواسته ما را میخواهید یا خواسته خود را؟ اگر خواسته ما را میخواهید، ما دوست داریم شما را در این لباس ببینیم.
آنگاه آقای مجتهدی از من پرسیدند: آقای حاج سیدجلال، اگر شما باشید به حضرت چه میگویید؟
عرض كردم: خواسته حضرت را ترجیح میدهم.
آنگاه ایشان فرمودند: بله، من هم به حضرت همین را عرض كردم. اكنون كه حضرت دوست دارند مرا در این لباس ببینند، چگونه من نافرمانی كنم؟!
آری؛ ایشان حتی بیماری و درد و رنج را به محبت و لطف الهی تعبیر میكرده و میفرمودند: هر چه از دوست رسد نكوست و تا این حد مطیع بودند كه در مقام رضا و تسلیم میفرمودند:
چهل سال است سرمان را بر روی دست گرفتهایم تا بفرمایند كجا تقدیم كنیم.
سلام و تشکر ، خب این مقام رضا خیلی خوب هست ولی به نظر شما باعث نمی شه انسان دچار انفعال بشه؟:Gig:
گفته میشه رضا ، رضا به قضا و اراده ی حق تعالی است اما چه چیزی حقیقتا قضای الهیه و منسوب به حق تعالی است ؟
خب مشکل کار هم همینجاست ، که تفکیک بین قضا و اراده ی الهی و اتفاقاتی که برای انسانها در اثر عملکردشان اتفاق می یوفته مشکل هست و غالبا انسانها نمی توانند بین این دو تفاوت قائل بشن برای همین است که دچار افراط و تفریط می شن ، خب اگر راههایی برای شناسایی این دو هست لطفا توضیح دهید......
رضا حالتى نفسانى و به معناى خشنودى از قضاى الهى است زيرا قضاى خداوند، تحقق اراده محبوب است و محب، اراده محبوب را بر اراده خويش مقدم مىدارد. كسى كه به مقام رضا برسد نه تنها به قضاى پروردگار اعتراضى نمىكند، بلكه از آن خشنود است برخلاف انسان صابر كه ممكن است در باطن از مصيبتها ناخشنود باشد ولى خود را از اعتراض باز دارد. بنابراين مىتوان گفت صبر ترك اعتراض ظاهرى است ولى رضا ترك اعتراض است ظاهرا و باطنا.
رضا نحوه برخورد مؤمن با قضاى الهى است ولى شكر نحوه برخورد مؤمن بانعمت پروردگار است. بسا كه قضاى الهى در نزد مؤمن نعمت انگاشته شود؛ چرا كه قضاى الهى براى مؤمن وسيله قرب است، هر چند به ظاهر مطلوب نباشد.
منشأ رضا
همه موجودات و همه وقايع از خداوند صادر شده است و خداوند حكيم و خير است. نظام هستى نيز نظام احسن و اصلح است و آن چه بر انسان مؤمن مىگذرد مصلحت اوست كه خداوند براى او خواسته است. معرفت به اين حقايق كافى است تا انسان بداند اعتراض به قضاى الهى، نادرست و خلاف عقل است. از امام صادق روايت شده است:
قال اللَّه عزوجل عبدى المؤمن لا اصرفه فى شىء الا جعلته خيرا له فليرض بقضائى...؛ (217)
خداوند فرمود بنده مؤمنم را به هر سو بگردانم براى او خير است. پس بايد به قضاى من راضى باشد...
كسى كه خداوند را اين گونه بشناسد، مىتواند راضى به قضاى الهى باشد. از همين روست كه امام صادق(ع) فرمودهاند:
ان اعلم الناس باللَّه ارضا هم بقضاءاللَّه؛ (218)
داناترين مردم به خدا راضىترين آنها به قضاى خداست.
اگر چنين معرفتى به خداوند در اثر طاعت از پوردگار و انس با او با محبت همراه شود، رضايت از قضاى خداوند حاصل مىشود؛ زيرا محب، همه چيز محبوب را دوست دارد و اراده و فعل او را بر اراده و فعل خويش ترجيح مىدهد. قضاى الهى حتى اگر آزردگى جسم بنده مؤمن را پديد آورد، چون او مىداند كه اين آزردگى ناشى از اراده و فعل محبوب است آن را خوش مىدارد؛ زيرا محبوب او حكيم و خيرخواه است و خداوند آن چه را براى مؤمن مقدر مىكند كه به مصلحت اوست. كسى كه رنج و درد جراحى را براى دست يافتن به سلامتى تحمل مىكند هيچ گاه از عمل طبيب آزرده خاطر نمىشود و حتى از او سپاسگزار است. حال تصور كنيد كه طبيب، حكيمى بىخطا و محبوبى بىنظير باشد؛ در اين صورت رضايت از فعل او قطعى است.
محبت مؤمن به خداوند گاه چنان است كه قلب او آكنده از عشق به خدا مىشود و از هر چيز ديگرى جز توجه به محبوب غافل مىشود. او در چنين مواردى از هيچ پيشآمدى آزرده نمىشود و وقتى آزردگى پيش نيايد، محب حتى به نتايج بعدى قضاى پروردگار توجه نمىكند تا مصلحت بودن آن او را راضى سازد؛ بلكه فعل محبوب هر چه باشد خوشايند اوست و به آن راضى است. بنابراين رضا نتيجه ايمان و معرفت يقينى به خداوند و محبت اوست.
آثار رضا
رضا به قضاى الهى پيش از هر چيز آرامش و رضايت از زندگى را پديد مىآورد و از زياده خواهى و اضطراب ناشى از آن جلوگيرى مىكند. امام صادق(ع) مىفرمايد:
ان اللَّه بعدله و حكمته و علمه جعل الروح و الفرح فى اليقين و الرضا عن اللَّه - تعالى - و جعل الهم و الحزن فى الشك و السخط؛ (219)
خداوند به عدل و حكمت و علمش آسايش و شادمانى را در يقين و رضا از خداوند تعالى قرار داده و غم و اندوه را در شك و سخط نهاده است.
كسى كه چنين آرامشى داشته باشد، قلبى آماده براى عبادت خواهد داشت و در آخرت از عذاب خداوند ايمن و در رضوان او آسوده خواهد بود. در روايت آمده است كه پيامبر فرمودهاند:
گروهى از امت من با بالهايى كه خداوند به آنها مىدهد از گورهايشان به سوى بهشت پرواز مىكنند و از هر نعمتى كه بخواهند بهره مىگيرد. ملائكه از ايشان مىپرسند: آيا شما محاسبه شديد؟ آنان پاسخ مىدهند: محاسبه نشديم. مىپرسند: آيا از صراط گذر كرديد؟ پاسخ مىدهند: ما صراط را نديديم. مىپرسند: آيا جهنم را ديديد؟ مىگويند: نه مىپرسند در دنيا چگونه عمل كرديد؟ پاسخ مىدهند به سبب دو ويژگى به اين درجه رسيدهايم در خلوت معصيت خدا نكرديم و به قسمت اندك خود راضى بوديم. (220)
آسودگى آخرت، اثر ديگرى از آثار رضاست. در روايت آمده است:
من رضى من اللَّه عزوجل بالقليل من الرزق رضى اللَّه عنه بالقليل من العمل؛ (221)
كسى كه به روزى اندك راضى باشد، خداوند از او به سبب عمل اندك راضى مىشود.
كسى كه فقر را تحمل مىكند، اگر از خدا راضى باشد پاداش دريافت مىكند. در روايت آمده است:
اعطوا اللَّه الرضا من قلوبكم تظفروا بثواب فقركم و الا فلا؛ (222)
رضايت قلبى خود را به خدا دهيد به پاداش فقرتان مىرسد و گرنه از فقرتان بهره نخواهيد داشت.
رضا به قضاى الهى، به طور كلى پاداش الهى را در پى دارد؛ خواه رضا به فقر باشد و يا هر قضاى ديگرى. امام باقر(ع) فرمودهاند:
من رضى بالقضاء اتى عليه القضاء و عظم اللَّه اجره؛ (223)
كسى كه به قضاى الهى راضى شود قضاى الهى بر او مىگذرد و خداوند پاداش او را بزرگ مىدارد.
يكى از آثار رضاى بنده از پروردگار، رضاى خدا از اوست. در روايت آمده است كه موسى به خدا عرض كرد: پروردگارا مرا به كارى راهنمايى كن كه رضاى تو در آن باشد. خداوند متعال فرمود: ان رضاى فى رضاك بقضايى (224) رضاى من، در رضاى تو به قضاى من است.
كسى كه به قضاى الهى راضى باشد، در شمار صديقين قرار مىگيرد. از امام صادق(ع) روايت شده است:
عبدى المؤمن لا اصرفه فى شى الا جعلته خيراً له فليرض بقضايى و ليصبر على بلايى و ليشكر نعمايى اكتبه يا محمد! من الصديقين عندى؛ (225)
خداوند فرمود بنده مؤمنم را به هر سو بگردانم براى او خير است. پس بايد به قضاى من راضى باشد و بر بلاى من صبر كند و نعمتهاى مرا سپاسگزارد. اگر چنين كند اى محمد! او را در شمار صديقين نزد خود ثبت مىكنم.
رضا به قضاى الهى آثار اجتماعى نيز دارد. اين آثار از يك سو ناشى از آرامش حاصل از رضاست و از سوى ديگر ناشى از آن است كه فرد راضى به قضاى الهى در مواجهه با تقصير و قصور افراد ديگر، مقابله خشم آلود و كينه جويانه نمىكند. ترك زيادهخواهى، اثر ديگر رضاست كه نتايجى اجتماعى در بردارد. كسى كه زياده خواه نيست به حقوق ديگران تعدى نمىكند و مردم از آزار و اذيت او در امان هستند.
آيا رضاى به قضاى الهى با تلاش و دعا در تنافى است؟
رضا به قضاى الهى، خشنودى از هر چيزى است كه پيش مىآيد و حوادث زندگى انسان را تشكيل مىدهد. ممكن است كسى بگويد: مؤمن اگر برخى پيش آمدهاى زندگى را مكروه نمىدارد و از وقوع آنها راضى است چرا دعا مىكند تا از او دفع بلا و بيمارى و فقر شود؟ آيا ممكن است گفته شود: رضا به قضاى الهى با تلاش براى رفع امورى همچون گناه و فقر و بيمارى از اجتماع سازگار نيست. پاسخ مشترك اين دو اشكال، اين است كه اولا همه تلاشها و دعاها براى انسان مؤمن، اسبابى هستند كه خداوند اراده كرده است واسطه پديد آمدن مسببى خاص باشند.
استخدام اين اسباب در واقع تسليم شدن به سنت و اراده خدا و پذيرش يك قانون الهى در جريان يافتن امور است و اگر اين مطلب را بپذيريم رضاى به قضاى الهى وقتى كامل است كه بنده مؤمن به سنن پروردگار نيز راضى باشد و اسباب را براى نيل به اهداف مورد رضاى خدا به استخدام آورد و نتيجه دعا و تلاش را هر چه باشد بپذيرد و از آن خشنود باشد؛ هر چند با گمان و پيش بينى او سازگار نباشد. اگر چه انسان در مقام رضا بر اين باور است كه هر چه پيش مىآيد به اراده خداوند است و مصلحت او را در بر دارد ولى به اين نكته هم باور دارد كه هر پيش آمدى بنابر عللى مصلحت او را تأمين مىكند واز جمله علل و عوامل مؤثر در اين مصلحت خود اوست يعنى ويژگىهاى فردى و شايستگىهاى او در نزد خداوند چنان است كه خداوند حوادثى خاص را براى او و به مصلحت او رقم مىزند. پس اگر او بكوشد و از خدا بخواهد كه شايستگىهاى بيشترى داشته باشد تا حوادثى ديگر و مناسبتر با تقرب او پيش ايند، از حالت رضا خارج نشده است. مثلا اگر كسى براى درمان بيمارى و رفع فقر دعا مىكند، بر اين باور است كه در شرايط سلامت و غنا توانايى بيشترى براى عبادت و نزديكى به خداوند خواهد داشت. چنين فردى در واقع دعا مىكند كه خود او شايسته فراهم آمدن شرايط مناسبتر گردد و در عين حال مىداند كه اگر او قادر به قدرشناسى و اغتنام فرصتها و امكانات نباشد خداوند دعاى او را مستجاب نخواهد كرد و او بر اين عدم استجابت راضى و خشنود خواهد بود.
از طرف ديگر سيره انبياء و اوليا گواه است كه هيچ گونه تنافى ميان دعا و رضا نيست؛ چرا كه معصومين از بالاترين مراتب رضا برخوردار بودند و در عين حال بسيار دعا مىكردند. آنان امر به معروف و نهى از منكر مىنمودند و در اين راه جان خود را فدا مىكردند، در حالى كه از مقام رضا برخوردار بودند. علت اين تلاشها چيزى جز تسليم بودن در برابر خداوند متعال و سنت و قانون او نيست.
در قرآن كريم و روايات نيز، مؤمنان به دعا و تلاش ترغيب شدهاند؛ در حالى كه در همين قرآن و روايات درباره مقام رضا و فضيلت آن بسيار سخن گفته شده است. اين خود بهترين دليل بر عدم تنافى ميان آنهاست، زيرا كه در كلام خداوند و معصومين تعارضى وجود ندارد و هيچ يك از پارههاى وحى با هم در تنافى نيستند. پس بايد معناى درست رضا و دعا را دريافت، همان گونه كه در قرآن و احاديث مورد نظر بوده و هست.
پىنوشتها
217 - اصول كافى، ج 2، باب الرضا بالقضاء.
218 - همان.
219 - جامع السعادات، ج 3، ص 204.
220 - محجة البيضاء، ج 8، ص 88.
221 - همان.
222 - همان.
223 - جامع السعادات، ج 3، ص 204.
224 - همان.
225 - اصول كافى، ج 2، باب الرضا بالقضاء.
[=arial, helvetica, sans-serif]از راز قطره ای ز کراماتت ای کریم[/]
[=arial, helvetica, sans-serif]شاید خدا بخواهـــد و سر در بیــاوریم[/]
[=arial, helvetica, sans-serif]از جایــــگاه عشق تو هرچــند کمــــتریم[/]
[=arial, helvetica, sans-serif]( بـــــــگذار تا مقابــــل روی تو بــــگذریم[/]
[=arial, helvetica, sans-serif]دزدیده در شمایــــل خوب تو بنـــــگریم )[/]
[=arial, helvetica, sans-serif][/]
[=arial, helvetica, sans-serif]ای از تمام خوب تران،خوب ِ خوب تر[/]
[=arial, helvetica, sans-serif]گیرم سیــاه بودم و از عشـــــــق، بی خبر[/]
[=arial, helvetica, sans-serif]قدری نــــــگاه کن که گذشت آبــــمان ز سر[/]
[=arial, helvetica, sans-serif]( شوقســـــت در جدایی و جور است در نـــظر[/]
[=arial, helvetica, sans-serif]هم جور بــــِه ، که طاقـــت شوقــت نیـــــاوریم)[/]
[=arial, helvetica, sans-serif][/]
[=arial, helvetica, sans-serif]ای گنبد طلای تو، سرمایه ی نخست[/]
[=arial, helvetica, sans-serif]ماییم و دست های تهی... گام های سست[/]
[=arial, helvetica, sans-serif]گر دست میکشی سرمـان، دستـــتان درست[/]
[=arial, helvetica, sans-serif]( روی ار بــه روی ما نکنی حکم از آن توست[/]
[=arial, helvetica, sans-serif]بـــاز آ ، کــــه روی در قدمـــــانــت بــــگســتریم )[/]
[=arial, helvetica, sans-serif][/]
[=arial, helvetica, sans-serif]عاشق شدیم یک شبه؛ رفتیم زیر ِ بار[/]
[=arial, helvetica, sans-serif]از بـیـــن عاشــــقان دل ما را نزن کنـــار[/]
[=arial, helvetica, sans-serif]تا هست دست مـــــا و ضریحت به روی ِ کار[/]
[=arial, helvetica, sans-serif]( ما را سَــریست با تو ؛ که گر خلق روزگــــار[/]
[=arial, helvetica, sans-serif]دشمـــــــن شونــد و ســـــر برود هم بر آن سَریم )[/]
[=arial, helvetica, sans-serif][/]
[=arial, helvetica, sans-serif]وقتی که میخوریم به بن بست، کاملآ[/]
[=arial, helvetica, sans-serif]وقتــی هوا پَس است، دلـــم را صــدا بزن[/]
[=arial, helvetica, sans-serif]_ بــا این صــدا تپیــده دل ِ خاک ِ ایــن وطــن_[/]
[=arial, helvetica, sans-serif]( گفتـــــــی ز خــــاک بیشترند اهل عشـــق من[/]
[=arial, helvetica, sans-serif]از خـــــاک بیشــتر...نه ! کــه از خـــــاک کمتریم )"[/]
حالا با توجه به این تفکیک ها دوستان بگن که رضا ، رضای به چیه؟
برای پاسخ به این سوال باید به تفکیکایی که در پاسخ قبلی اومد توجه بشه ، پاسخ من در بستر یه نگاه کل نگرانه است ، این نگاه کل نگرانه نکته ی مهمیه که اگه کسی چنین نگاهی نداشته باشه در تبیین امور شر هم توفیق پیدا نمی کنه ،انشاالله در تاپیک "نسبت اختیار انسان و امور شر با برخی اوصاف الهی" راجع به نقش نگاه کل نگرانه در تبیین امور شر توضیح می دم.
اما پاسخی که در بستر یه نگاه کل نگرانه به این سوال داده میشه اینه که رضا ، رضای به آن چیزیه که حقیقتا منسوب به حق تعالی است، و آنچه که حقیقتا منسوب به حق تعالی است عالم به عنوان یه کل واحد و یکپارچه است و همینطور اموری که در تجانس و هماهنگی با عالم به عنوان یه کله. امور جزئی و اعضای مجموعه ی عالم یا از این جهت که یه جز لاینفک این کل یکپارچه هستن یا از این جهت که در تجانس با کل عالمن قابل نسبت دادن به حق تعالی است.مثلا همون مثالی که در پاسخ قبلی راجع به اون شخصی که فرزندش فوت کرده بود رو در نظر بگیرید : حادثه ی فوت فرزند نه بصورت تکی و برکنار از کل عالم ، بلکه از این جهت که جز لاینفکی از کل عالمه منسوب به حق تعالی است ، همینطوره واکنش نامناسب اون شخص نسبت به حادثه ی فوت فرزندش ، حالا فرض کنید واکنش شخص نسبت به حادثه ی فوت فرزندش از نظر اخلاقی یه واکنش کاملا مناسبه ، این واکنش مناسب رو میشه از دو جهت منسوب به حق تعالی دونست ، یا از این جهت که یه جز لاینفک از کل عالمه ، یا از این جهت که در تجانس کامل با کل عالمه.
اما یه واژه هست که اینجا باید روشنتر بشه و اون واژه ی تجانسه : واژه ی تجانس رو من از هندسه گرفتم ، به عنوان یه تمثیل ، یه دایره رو تصور کنید ، حالا یه دایره ی کوچکتر و همینطور یه مثلث رو توی دایره ی اول تصور کنید ، دایره ی کوچکتری که داخل دایره ی بزرگتره در تجانس با دایره ی بزرگتره در حالیکه مثلث این طور نیست. حالا کل عالم اون دایره ی بزگتره ، انسان کامل و صاحب مقام ولایت که عالم صغیره اون دایره ی کوچکتره و یکی مثل من اون مثلثست! ، این بحث تجانس ریشه در نظر عرفا راجع به انسان کامل داره که اگه نیاز شد راجع بهش بیشتر توضیح می دم...
[="red"]اما باز قبل از اینکه سراغ راه های رسیدن به رضا بریم بد نیست برای کاملتر شدن بحث چند تا نکته ی دیگه هم بررسی بشه مثلا:
حرکت ها و جنب و جوشای ما ، خواستن ها و آرزوها به طور عام و دعا و استغفار و تاسف خوردن به گذشته و ... در چارچوب این معنا از رضا چطور تبیین میشه؟
نظرتون راجع به این تصویر چیه؟ اینکه احیانا برای یه انسان راضی مرتبه ی اعلی روح در مرتبه ی بالایی از رضا قرار داشته باشه ولی گاهی اوقات مراتب پایین تر روح از این نظر در هماهنگی کامل با اون مرتبه ی اعلی نباشن؟[/]
حالا کل عالم اون دایره ی بزگتره ، انسان کامل و صاحب مقام ولایت که عالم صغیره اون دایره ی کوچکتره و یکی مثل من اون مثلثست! ، این بحث تجانس ریشه در نظر عرفا راجع به انسان کامل داره که اگه نیاز شد راجع بهش بیشتر توضیح می دم...
سلام و تشکر از توضیح خوبتون ، در مورد مثال، دایره بزرگتر به نظرم باید خدا در نظر گرفته بشه نه اینکه کل عالم :Gig:
در مورد دایره کوچیکتر که گفته شد انسان کامل هست ، آیا منظورتون انسان معصوم هست ؟؟؟ یا غیر معصومی که مومن و متعهد به خداست ؟؟
سلام و تشکر از توضیح خوبتون ، در مورد مثال، دایره بزرگتر به نظرم باید خدا در نظر گرفته بشه نه اینکه کل عالم :gig:
با سلام
اون تمثیل برای روشنتر شدن معنای تجانس بود ، تجانس یه جز عالم با کل عالم ، و ما در مقام بحث از نسبت حق تعالی با کل عالم یا اجزای عالم نبودیم...
در مورد دایره کوچیکتر که گفته شد انسان کامل هست ، آیا منظورتون انسان معصوم هست ؟؟؟ یا غیر معصومی که مومن و متعهد به خداست ؟؟
حضرت حجت (عج) و معصومین(ع) قبل از ایشون مصداق اتم و کامل انسان کامل هستن ، در نظر عرفا انسان کامل مظهر اسم جامع الله است ، اسم الله اسمیه که همه ی اسما رو در خودش جمع داره ، موجودات دیگه فقط مظهر یه سری اسما خاص هستن و خدا رو هم به قوت و ضعف فقط با همون اسم هایی که مظهرش هستن می شناسن ، و تنها به اندازه ی همون فهمی که از خدا دارن خدا رو عبادت می کنن ، مثلا یه فرشته رو در نظر بگیرید که مظهر اسم سبوح قدوسه و دائما در تسبیح و تقدیس حق تعالی است و فقط با همون اسمائی که مظهرشونه حق تعالی رو می شناسه و عبادت می کنه ، انسان کامل تنها مخلوقیه که مظهر همه ی اسماست (و علم آدم الاسماء کلها) و خدا رو با تمام اسما عبادت می کنه و دلیل برتری اون بر ملائک هم همینه ، آینه ی تمام نمایی که همه ی اسما در اون جلوه گری می کنن ، به یه معنا میشه گفت انسان کامل و کل عالم هر دو مظهر اسم جامع الله هستن ، انسان کامل مظهر اجمالی اسم الله و کل عالم مظهر تفصیلی اسم الله است ، عبارت تفصیلی و اجمالی به خاطر اینه که به یه معنا اعضای مجموعه ی عالم متکثر و جدا از همند در حالیکه به همین معنا شخصی که مصداق انسان کامله یه امر واحده ، مفهوم تجانس هم از همین بحث انسان کامل گرفته شده...
[="red"]اما باز قبل از اینکه سراغ راه های رسیدن به رضا بریم بد نیست برای کاملتر شدن بحث چند تا نکته ی دیگه هم بررسی بشه مثلا:
حرکت ها و جنب و جوشای ما ، خواستن ها و آرزوها به طور عام و دعا و استغفار و تاسف خوردن به گذشته و ... در چارچوب این معنا از رضا چطور تبیین میشه؟[/]
در پستای قبلی به تفصیل گذشت که رضا ، رضا به اون چیزیه که حقیقتا منسوب به حق تعالی است . آنچه که حقیقتا منسوب به حق تعالی است کل عالم به عنوان یه کل واحد و یکپارچه است(به عنوان مظهر تفصیلی اسم جامع الله ، در پستای قبلی راجع به اسم جامع الله و مسائلی مرتبط با اون توضیحات فشرده ای اومد). هر کدوم از اشیا جزئی در عالم یا از این جهت منسوب به حق تعالی است که جزئی از کل عالمه ، یا از این جهت که در تجانس و هماهنگی با کل عالمه(یا به تعبیری مظهر اجمالی اسم جامع الله است) ، یا هم هر دو . بر همین اساس برای رسیدن به مقام رضا (که خودش ذومراتبه)باید از جمله مواردی شبیه مواردی که در بالا اومد ( حرکت ها و جنب و جوشای ما ، خواستن ها و آرزوها به طور عام و دعا و استغفار و تاسف خوردن به گذشته و... )با این چارچوب هماهنگ باشن (یعنی از منظر اسم جامع الله نگاه کنیم ). بر همین اساس باید تلاش کنیم خود ما مظهر اسم جامع الله باشیم و قبله ی ما اسم جامع الله باشه ، که در نتیجه اعمالی از ما که ما نسبت به اونا از لحاظ اخلاقی مسئولیم (و توضیحش گذشت) هم مظهر اسم جامع الله ، و به تعبیری در تجانس با کل عالم ، و به تعبیری اخلاقی ترین باشه . همونطور که گذشت این عمل قابل نسبت دادن به حق تعالی است و وقتی ما (به زبان حال) به چنین عملی رضایت دادیم (به زبان حال) به آنچه که مورد رضایت حق تعالی است رضایت دادیم...
[="red"]نظرتون راجع به این تصویر چیه؟ اینکه احیانا برای یه انسان راضی مرتبه ی اعلی روح در مرتبه ی بالایی از رضا قرار داشته باشه ولی گاهی اوقات مراتب پایین تر روح از این نظر در هماهنگی کامل با اون مرتبه ی اعلی نباشن؟[/]
[="red"]نظرتون راجع به این تصویر چیه؟ اینکه احیانا برای یه انسان راضی مرتبه ی اعلی روح در مرتبه ی بالایی از رضا قرار داشته باشه ولی گاهی اوقات مراتب پایین تر روح از این نظر در هماهنگی کامل با اون مرتبه ی اعلی نباشن؟[/]
به نظرم گاهی اوقات چنین وضعی پیش می یاد ، یعنی در حالیکه زبان حال مرتبه ی اعلی رضایت به چیزیه ، زبان حال مراتب پایین تر گله و شکایت از اون وضعه و ... ، در اینجا باید تلاش کنیم مراتب پایین تر رو با حکمت عمیق مرتبه ی اعلی هماهنگ کنیم ...
وقتی کوچکترین مشکلی پیش میاد شروع میکنم به گله وشکایت ،که خدا چرا با من اینجوری میکنی؟مگه من چیکار کردم؟من که بنده بدی نیستم(البته این رو واسه جو سازی میگم ).بعد از یه مدت ،شرمنده میشم.شرمنده که چرا صبر نکردم تا حکمت اون اتفاق رو بفهمم.هر دفعه میگم این دفعه دیگه صبر میکنم ولی باز هم ...
شما فرمودین باید تلاش کنیم مراتب پایین تر رو با حکمت عمیق مرتبه ی اعلی هماهنگ کنیم ....چطوری؟
وقتی کوچکترین مشکلی پیش میاد شروع میکنم به گله وشکایت ،که خدا چرا با من اینجوری میکنی؟مگه من چیکار کردم؟من که بنده بدی نیستم(البته این رو واسه جو سازی میگم ).بعد از یه مدت ،شرمنده میشم.شرمنده که چرا صبر نکردم تا حکمت اون اتفاق رو بفهمم.هر دفعه میگم این دفعه دیگه صبر میکنم ولی باز هم ...
شما فرمودین باید تلاش کنیم مراتب پایین تر رو با حکمت عمیق مرتبه ی اعلی هماهنگ کنیم ....چطوری؟
در اینجا ما از منظر عرفان دینی یه معنای خاص از رضا رو ترسیم کردیم ،به نظرم حتی در نزدیک ترین مکاتب روانشناسی به نگاه دینی (مثلا روانشناسی وجودی) هم باز شاهد تفاوت هایی بین این معنا از رضا با معنایی که خروجی اون مکتبه هستیم.اگر چه اصولا ترسیم معنای درست رضا مربوط به حوزه ی اخلاقه و نه حوزه ای مثل روانشناسی ، به تعبیر دیگه این کار که یه کار دستوری و تجویزیه در حوزه ی صلاحیت روانشناسی که باید به توصیف امور حوزه ی خودش بپردازه نیست . ولی به هر ترتیب در حوزه ی راهکارها ما می تونیم از دستاورد های روانشناسی برای نزدیک تر شدن به اون معنای از رضا که ترسیم کردیم کمک بگیریم. بنابراین بخشی از این راهکارها در حوزه ی علائق روانشناسیه.سرکار نسیم اول باید ببینیم که اون گله و شکایت با اون معنا از رضا که ترسیم کردیم واقعا ناسازگار هست یا نه. البته به نظرم حتی اگه اون گله و شکایت هم در کلیتش با تلقی ما از رضا هماهنگ باشه ، گله ی یه انسان راضی از اون چیز باز با گله ی یه انسان عادی فرق می کنه . همونطور که گذشت بخشی از راهکارها برای رسیدن به این معنا از رضا در حوزه ی تخصص شماست ، من عجالتا در حد فهم ناقص خودم به چند نکته اشاره می کنم .به نظرم کلید رضا(یا حداقل یکی از کلیدهای رضا) محبت به حق تعالی است ، وقتی آتش محبت به جان بنده ای بیفته ، محبوب جای خود می نشینه و دیگه خود رو نمی خواد ببینه یا نمی بینه و یا بالاتر از اون دیگه خودی نداره که بخواد ببینش یا نخواد(فنا ذات ، البته یه سری دقت هایی در اینجا هست که نیاز به طرحش نیست ، و ما فعلا کاری به بحث نسبت مقامات عرفانی با محبت نداریم )، وقتی محبوب جای خود نشست رضایت محبوب هم جای رضایت خود می نشینه و از منظر حق تعالی مسائل رو می بینه ، نه از منظر یه تعین جزئی (و اینه اون حکمت عمیق که البته خودش ذو مراتبه و مراتب مختلف داره)... ، به نظرم یکی از مشکلات اینه که در زندگی روزمره گاهی اوقات روی اون نور پرده می افته ، برای اینکه این نور رو در زندگی روزمره هم راسخ تر کنیم باید از کارای لغو کمتر کنیم و زمان بیشتری رو به ذکر حق تعالی اختصاص بدیم... ،به تعبیری از مراتب پایین تر رضا برای رسیدن به مراتب بالاتر کمک بگیریم... ، علت شکایت های ما اینه که خواسته هایی داریم که اون طور که می خوایم به اونا نرسیدیم ، با لحاظ این مطلب باید تا جایی که میشه تلاش کنیم از خواسته های غیر ضروری (غیر ضروری از منظر اخلاق دینی) کم کنیم ، البته بعضی خواسته ها هم از منظر اخلاق دینی ضروری اند ، که تبیین اونا در چارچوب معنای درست رضا هم گذشت... ، تا جایی که میشه حسن یقین به حق تعالی رو در خودمون تقویت کنیم ، درحدیث داریم که یکی از نشانه های کمال عقل حسن یقین به خداوند متعاله ، جالبه که یکی از تاکید های روانشناسی موفقیت امروز (اگه بشه اسم روانشناسی رو روش گذاشت) مثبت اندیشیه ، که به نظرم نسخه ی اومانیستی و سکولاریزه شده ی همین حسن ظن به حق تعالی است . به نظرم مفهوم حسن ظن به حق تعالی که در یه چارچوب خدامحور مطرح میشه حالت ابژکتیو داره ، در حالیکه که مفهوم مثبت اندیشی بیشتر حالت سوبژکتیو داره...
در ادامه و تکمیل بحث نگاه کل نگرانه، به نظرم در نگاه کل نگرانه گذشته از کل عالم و همینطور انسان کامل ، هر مرتبه از مراتب کلی عالم (که در طول هم قرار دارن) هم به عنوان یه کل یکپارچه و واحد(با ملاحظاتی) قابل نسبت دادن به حق تعالی است.مثلا کل عالم طبیعت(که از قرار معلوم پایین ترین مرتبه ی عالمه) به عنوان یه کل یکپارچه و واحد (با ملاحظاتی)قابل نسبت دادن به حق تعالی است.