اندر حکایات خواندنی یک "مهندس ِ طلبه"

تب‌های اولیه

17 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
اندر حکایات خواندنی یک "مهندس ِ طلبه"

بسم الله الرّحمن الرّحیم
سلام وخداقوت به همه، عباداتتون مقبول

توی این تاپیک، می خوام مطالبی رو با قلم استادم "مهندس ِ طلبه" نقل کنم.

اگر علاقه مند به پیگیری مطالب ایشون هستید، یا اگر سوالی دارید، فقط و فقط به وبلاگ شخصی ایشون مراجعه کنید.
http://www.zolfaqar.ir

در پناه ایزد منان


[=Times New Roman]

[=times new roman]

[=times new roman]در این لحظات ! که نمیدوانم چرا!و به چه علت! دلم هوات را کرده ای عمو!
[=times new roman]عمو جان! دشمن علمت را انداخت!ولی چه جاهلانه انداخت!زیرا که با انداختن علمت!در روز عاشورا! علمت بر فراز همه تاریخ برافراشته شد! تا به همه تاریخ فریاد بزنی که!آری تا علم هست! مبارزه نیز هست!
[=times new roman]پس ای عموی عزیزم! رخصتی ده! تا در این زمان که به یاد وفایت گونه هایم اشکبار است قلمی زنم!هر چند میدانم که قلمم حقیر است!ولی قلم میزنم تا بدانند که هنوز قلم زنده است!
[=times new roman]پس رخصت ای علمدار حسین(ع)...

[=times new roman]سلامی به شدت گرمای تابستون توی کویر قم! که داره هلاکم میکنه! وای وای خدا!چقدر هوا گرمه!
[=times new roman]من باب توجه بگم که اولین سالیه که تابستون قمم!پس خدایا کمممممممممک!
[=times new roman]خب ایندفعه به ذهنم زد با رفقای با مرام یه چرخی توی زندگی طلبه ها بزنیم!ببینیم چه خبره!
[=times new roman]پایه ای!پس یا علی مدد...
[=times new roman]خب اول کار یه چرخی بزنیم من باب فضولی توی خونه طلبه!
[=times new roman]خونه بهتره!چون خصوصی تره!(طبق قانونه هزار و سیصدم نیوتون که میگه هرچیزی خصوصی تر باشه فضولی کردنش بیشتر حال میده!پس اول توی خونه و زندگی طلبه ها سرک میکشیم!)
[=times new roman]خب از خونشون بگم!که عموما اجاره ایه!این وجه مشترک اکثر طلبه هاست! و یه نکته جالب دیگه توی خونه طلبه ها اینکه اکثرا تمایل دارند در زیر زمین زندگی کنند! نمیدونم چرا!شاید از نور خورشید بدشون میاد!
[=times new roman]البته یکی از رفقام میگفت که مستاجری چیز خوبیه!
[=times new roman]گفتمش چرا؟
[=times new roman]گفتا!چون آدم مستاجر به چهار دیواریش دل نمیبنده!همیشه آماده رفتنه!
[=times new roman]گفتمش:چه بی ربط!
[=times new roman]گفتا: اخه اخوی! ربطش رو بفهم دیگه! تذکر اخلاقی بود!یعنی اینکه ما توی این دنیا هم مستاجریم و باس بریم!پس دل نبند!
[=times new roman]گفتمش:خب چرا میزنی!خب دوزاریم کجه!

[=times new roman]ان شاءالله ادامه دارد...


بگذریم!

از خونه یا زیرزمینه مستاجری اکثر طلبه ها که بگذریم و در خونه رو که باز کنی باس ابتدا یااللهی زیر لب زمزمه کنی!چرا؟

عجب آدم پررویی هستی!خب باس خانوم خونه آماده باشه!دیگه!

بعد که خواستی وارد خونه بشی! شاید مجبور بشی پرده خونه رو که جلوی در نصب کردن کنار بزنی!شاید!

خب!از در که وارد شدی یه راست میری توی اتاق مخصوص مهمونای مرد!آره اتاق مخصوص مهمونای مرد!آخه اتاق مهمونای خانوما و آقایون توی خونه های طلبه های جداست!حتی اگه خونشون یه خوابه هم باشه با پرده اتاق رو نصف میکنند!نصفی واسه خانوما!نصفی واسه آقایون!

پس از اختلاط نامحرم خبری نیست! برو حالش رو ببر!


خب از اتاق مهمونای آقا که بگذریم بعد یواشکی بدون اینکه کسی متوجه بشه سرکی توی اتاق مهمونای خانوم(ولی عموما چون خونه طلبه ها کوچیکه و اتاق مخصوص خانوما ندارن هال خونه واسه مهمونای خانوم میشه و اون یکی اتاق واسه مهمونای آقا) بزنیم(استغفرالله)!


خب توی اتاق مهمونای خانوم هم همین جوریه!نه مبلی!نه لوستری!اونجا هم با چندتا پشتی مزین شده!

بعد بریم توی اتاق مخصوص آقای خونه! که عموما با اتاق مهمونی مردونه یکیه!چون ناسلامتی اومدی زیرزمین طلبه!نیومدی کاخ سعدی آباد!(خدا سعدی را هم رحمت کند!بنده خدا تنش تو قبر میلرزه که اسمش رو روی این کاخ گذاشتند!)

توی اتاق آقای خونه یا همون حاج آقای خودمون یا همون طلبه جونی! عموما یه کتابخونه گنده میبینی!که پره کتابه!خب اگه رفتی خونه یه طلبه مثل دفعه اول من! ناشی گری نکنید و نپرسید که:همه این کتابا رو میخونید!! چون شاید شاید بهتون بخندند!چون کتاب ها بیشتر حالت مرجعی (یا همون رفرنس دانشگاهی داره!)و هیچ آدم عاقلی نمیره این همه کتاب رو بخونه!مگه اینکه از جونش سیر شده باشه!


خب اینم از کتابخونه حاج آقا!کنار کتابخونه عظیم الجثه یه میزتحریر چشمک میزنه!یا یه میز کوچیک که روز زمین روی پا قرار میگیره و اسمش رو نمیدونم چی میگن!معمولا روی میز هم یه نوت بوک داره چشمک میزه!اگه به ندای این نوت بوک گوش فرا بدی میشنوی که میگه:بیا رفیق! من رو روشن کن و برو توی وبلاگ مهندس طلبه!



ان شاءالله ادامه دارد...



خب کف اتاق هم یا موکته یا فرش!ولی اگه فرشه تا آخر عمر حاج آقای خونه باید دووم بیاره چون عمرا عوض بشه!حتی اگه پوس پوس بشه!




کنار همون میز تحریر هم معمولا یه کیف دسته دار مردونه به چشم میخوره که البته به استثنای من!چون من کولی دارم!


یکی از گوشه های اتاق هم معمولا چوب لباسی حاج آقاست که عبا و قبا و لباسش بهش آویزنه و عمامش رو بالای چوب لباسی قرار داده!

...

خب این از اتاق مهمونی مردونه که اتفاقا با اتاق حاج آقا یکی در اومده!

بعد از اتاق حاج اقا ! یکمی اون طرف تر وارد توالت خونه میشیم! که بهش کاری نداریم!چون مثل مابقی توالتای دنیاست!



خب بعدش میرسیم به هال!یا همون اتاق مهمونای خانوم!

اونم خیلی سادست!حداکثر با یه فرش و چند تا پشتی مزین شده!معمولا تلویزیون هم توی همون هال خونست!چون توی اتاق مردونه که نمیشه تی وی گذاشت!چون جای مطالعه حاج آقاست!پس فقط هال باقی میمونه!فقط یه توصیه برادرانه به رفقای جنس مذکر!اگه موقع پخش فوتبال جام ملت های اروپا خونه یه طلبه رفتید حتما یه تلویزیون جیبی با خودتون ببرید!چون حسرت دیدن گل های زیبای این بازی ها به دلتون میمونه!چون شما توی اتاق مهمونای مردونه هستید و تلویزیون توی بخش خانوما!پس خیلی بهتون حال بدن میذارن صدای گل گلهای فردوسی پور رو بشنوید!



در انتها وارد آشپزخونه خونه میشیم!که فقط وسایل ضروری آشپزخونه توش پیدا میشه!ولی عمرا وسایل سوسلی توش پیدا کنید !مثل مایکروفر!چون به قول رفقای حوزه ممنوعاته!استغفرالله!



خب !تا اینجا یه چرخ کوچول موچولو توی خونه یه طلبه زدیم!مابقی فضولی ها توی بقیه زندگی یه طلبه باشه واسه جلسات بعد!

...

خب همه رفقا رو به خدای جوانان رشید فضول میسپارم

یا علی مددی

91/04/28

(مهندس طلبه)

پاورقی:


سلام!همین!
یه خواهش از تک تک دوستان تقاضا دارم!دعام کنید وقت کنم درس بخونم!خیلی سرم شلوغه!
دلم لک زده برای زمان کنکور کارشناسی ارشد! که صبح تا شب میرفتم کتابخونه و غرق توی این درس ها میشدم!عشق میکردم!یادش بخیر!
دعام کنید بازم وقت درس خوندن دُرُست و حسابی پیدا کنم!
چون به امام قول دادیم خط سقوط نکند...
التماس دعا
یا علی مددی

سلام
سايت و شخصي قوي دارن اين بنده خدا، خدا حفظشون كنه.
قبلا هم مطالب ايشون در اسك دين نقل شده،‌ميتونيد در اون تاپيك مطلب را ادامه بديد كه منسجم تر هم بشه.
موفق باشيد

[=Times New Roman]

**بنده‌ی خـدا**;246152 نوشت:
بسم الله الرّحمن الرّحیم سلام وخداقوت به همه، عباداتتون مقبول توی این تاپیک، می خوام مطالبی رو با قلم استادم "مهندس ِ طلبه" نقل کنم. اگر علاقه مند به پیگیری مطالب ایشون هستید، یا اگر سوالی دارید، فقط و فقط به وبلاگ شخصی ایشون مراجعه کنید. http://www.zolfaqar.ir در پناه ایزد منان

[=Times New Roman]سلام بر ماه خدا!

[=Times New Roman]سلام بر خوبی هایش!

[=Times New Roman]سلام بر شبهای زیبایش!

[=Times New Roman] سلام بر سحر دل انگیزش!

[=Times New Roman]سلام بر افطار ملکوتیش!و نماز اول وقت قبل از افطارش!

[=Times New Roman]آری!ای ماه خدا!امروز قصد کردم به عشق تو قلم بزنم!میدانم صدایم را میشنوی!و روز قیامت شهادت میدی که چقدر دوستت دارم!ای ماه عزیز خدا...


[=Times New Roman]سلام بر بروبکس عزیز

[=Times New Roman]امیدوارم با گرما و ضعف و خستگی و گرسنگی و تشنگی ماه رمضون حال کرده باشید!پس حالی به حولی!

[=Times New Roman]خب !توی این ماه دلم نیومد از رمضون طلبه ها براتون نگم!پس تصمیم برگفتن شد!بزن بریم که بگم ان شاالله ماشاالله...

[=Times New Roman]خب !سوال اینه که طلبه ها توی ماه رمضون چی کار میکنند!خب معلومه زولبیا بامیه میخورن!

[=Times New Roman]سوال بعدی اینه که به جز زولبیا بامیه خوردن چی کار میکنند!

[=Times New Roman]این سوال خوبیه!


[=Times New Roman]امسال که ماه رمضون افتاده توی تابستون! که هیچ!

[=Times New Roman]بحثم درباره سالهاییه که ماه رمضون توی تابستون نیفته!

[=Times New Roman]اگه ماه رمضون توی غیر از تابستون بیفته! طلبه های سال های اول تا ششم که تعطیل نیستند و باید برن سر کلاس و درس و بحث(تذکر:به سال های اول تا ششم حوزه میگن مقدمات!)!


[=Times New Roman]به جز شش سال اول!مابقی طلبه ها در دوره ماه رمضون تعطیلند!عجب !پس چه حالی میکنند!

[=Times New Roman]نه اخوی!اونقدرا که فکر میکنی حال نمیده!چون تعطیل بودن طلبه ها علتی داره که باس بهت بگم !

[=Times New Roman]علت اصلی که طلبه ها توی ماه رمضون تعطیلند اینه که اکثر طلبه ها در این یک ماه برای تبلیغ دین خدا به سراسر ایران هجرت میکنند!از شهرها بگیر تا روستاهای دور افتاده!

[=Times New Roman]علت اصلی تعطیلی تبلیغه!تبلیغ!


[=Times New Roman]خب پس اکثر طلبه ها که میرن تبلیغ!اینا یک گروه!

...



...



خب پس اکثر طلبه ها که میرن تبلیغ!اینا یک گروه!

یک گروه هم که طلبه هایی که مقدمات میخونند!که بهتون گفتم که باس برن کلاس و توی ماه رمضون تعطیل نیستند!اینم دو گروه!(البته بدک نیست این نکته رو بگم که بعضی طلبه هایی که هنوز مقدمات میخونند قاچاقی توی این ماه میرن تبلیغ!البته همه ماه رمضون رو نمیتونند برن!ولی شاید یه هفته تا ده روزش رو بتونن قاچاقی برن!مثل خودم!البته من محرم رو قاچاقی رفتم تبلیغ!توروخدا به پلیس من رو نفروشید!وگرنه توی سیاه چال حوزه زندانیم میکنند!به جرم تبلیغ قاچاقی! عجب دنیایی شده همه چیز قاچاقیش رو دیده بودیم!سی دی قاچاق! فیلم قاچاق! موادمخدر قاچاق! کالای قاچاق! حالا هم تبلیغ قاچاق! بگذریم!)


دسته دیگه ای از طلبه ها که از قافله تبلیغ جا موندند! بازم اکثرشون درس و بحث رو توی ماه رمضون تعطیل نمیکنند و باز هم به درس و بحثشون میپردازند!


عده ای دیگه از عقب مونده از قافله ها به کارای تحقیقاتی میپردازند که توی سال به خاطر مشغله درسی فرصت اون رو نداشتند!

عده ای دیگه هم که به کارای عقب مونده توی سال میرسند! یعنی شاید یه جورایی از این ماه برای جبران کارای قبلشون استفاده میکنند!(یعنی کارای غیر درسی!)


خب تمامی این طلبه ها علاوه بر کارایی که بهتون گفتم! چه تبلیغ! چه درس! چه بحث! چه کارای جانبی! چه کارای عقب مونده!یه کار اصلی دارند که مثل چتری باید تمامی ماه رمضونشون رو پوشش بده و اونم استفاده از این بستر مناسب برای خود سازی!

چرا که در حقیقت توی این ماه انسان زمانی رو در اختیار داره که دیگه اسیر شکمش نیست! و بی قید و بند شکم میتونه به خودسازی بپردازه!

در حقیقت شاید حکمت نخوردن توی ماه رمضون همینه! میگن نخور تا بفهمی صاحب خونه کیه! و چی داره بهت تعارف میکنه!

از بس شکموییم که بریم توی مهمونی شروع به خوردن میکنیم که اصلا صاحب خونه یادمون میره!

...

[="Times New Roman"][="Indigo"]

...

بذار رفیق شفیق واضح تر و بی پرده تر بهت بگم!

توی همه مهمونی ها میری که یه دل سیر بخوری تا دم گلوت!در حد انفجار!

توی مهمونی خدا هم باس بخوری که بترکی!در حد انفجار!ولی خوردن توی مهمونی خدا غذای روحه نه جسم!

خب واسه این که بتونی غذای روح بخوری باید توی مهمونی خدا به صاحب خونه توجه کنی!ببینی چی بهت تعارف میکنه!وگرنه گرسنه روحی میمونی!

چقدر زیباست!مهمونی خدا!

میگه!

برای اینکه به من توجه کنی باید از همه تعلقاتت دل بکنی!وگرنه توجهت به سمت من نمیاد!و نمیفهمی دارم چی بهت تعارف میکنم!

از همه چیز دل بکن!

یه صبح تا شب اسیر دنیا نباش!فقط صبح تا شب!و دلت رو بسپر به من!

یه صبح تا شب!اسیر شکمت نباش!اسیر شهوت جنسیت نباش!اسیر غضبت نباش!اسیر چشم شیطانی نباش!اسیر غرورت نباش!کلا اسیر نباش...

همه و همه رو رها کن!بیا !بیا!بیا و به من نزدیک شو!

پس تصمیم بگیریم یه صبح تا شب که از قیود دنیوی آزادیم دلمون رو بسپریم به صاحب خونه!تا بفهمیم چی داره بهمون تعارف میکنه!تا این ماه رمضونی یه دل سیر غذای روح بزنیم تو رگ!

پس باز نیز جهادی دیگر آغاز شد!آری!

نه جهاد اصغر!بلکه جهادی اکبر!

پس زیر لب مددی بگیریم و به سمت میدان خود سازی حرکت کنیم!پس مدد:

یا علی مددی

...

[/]

[=Times New Roman]

[=times new roman]-----------------------------------------------------

[=times new roman]پاورقی:
[=times new roman]سلام بر همه!
[=times new roman]خلاصه بگم!امروز داشتم مطالب چند سال پیش وبلاگ رو میخوندم!چقدر کم نظر!مثلا 5 تا نظر!که دوتاش هم گفته!میشه به وبلاگم سر بزنید!
[=times new roman]چقدر کم بازدید کنند!30 تا بازدید توی روز!
[=times new roman]وقتی دیدم ترسیدم!اره ترسیدم!از همین وبلاگ فکسنی!
[=times new roman]نکنه همین وبلاگ که هیچ ارزشی نداره دل ببندم!به تعداد نظراتش!به تعداد باز دیدکنندگان عزیزش!
[=times new roman]که اگه قرار به این وبلاگ هم دل ببندم از خدا میخوام ازم بگیرتش!چون قراره توی این دنیا به هیچ چیز!هیچ چیز دل نبست!
[=times new roman]نه به وبلاگ!نه به مدرک!نه به پول!به هیچ!باید آزاد بود!
[=times new roman]زیرا کسی که مدعی شهادته باید مانند پرنده ای سبکبال هر لحظه آماده پریدن باشد!
[=times new roman]پس پرواز...
[=times new roman]یا علی مددی
[=times new roman]مهندس طلبه
[=times new roman]91/05/04

http://www.zolfaqar.ir

[=Times New Roman]

**بنده‌ی خـدا**;246152 نوشت:
بسم الله الرّحمن الرّحیم
سلام وخداقوت به همه، عباداتتون مقبول
توی این تاپیک، می خوام مطالبی رو با قلم استادم "مهندس ِ طلبه" نقل کنم. اگر علاقه مند به پیگیری مطالب ایشون هستید، یا اگر سوالی دارید، فقط و فقط به وبلاگ شخصی ایشون مراجعه کنید.
http://www.zolfaqar.ir
در پناه ایزد منان



[=&quot][=times new roman]
در لحظاتی که سرگردانم در میان عظمت الهی!در کویر سوزان!و داغ!در این ماه زیبای خدایی!

[=&quot][=times new roman]ای کویر!ای نشانه ای از عظمت الهی! امروز قصد دارم برای تو قلم بزنم!آری!
[=&quot][=times new roman]برای تو قلم میزنم ای نشانه عظمت الهی!
[=&quot][=times new roman]مردمانی در تو خشکی و گرما را میجویند!ولی من! در تو عظمت و بزرگی خدا را!
[=&quot][=times new roman]چقدر بزرگ و با عظمتی ای کویر!
[=&quot][=times new roman]آنقدر بزرگ و با عظمتی که نوشته های حقیرم در میان عظمتت گم است!
[=&quot][=times new roman]إی کویر این چند خط را برای تو مینگارم!ای نشانه خدا...

[=&quot][=times new roman]سلام بر تک تک صاحبان حقیقیه وبلاگ!بر خود خود خود شما!
[=&quot][=times new roman]درینگ درینگ،درینگ درینگ
[=times new roman]
[=&quot][=times new roman]مادر دختر خانوم:سلام،بفرمایید
[=&quot][=times new roman]مادر طلبه:سلام،ببخشید برای امر خیر مزاحمتون شدم
[=&quot][=times new roman]مادر دختر خانوم:بفرمایید چه امری!
[=&quot][=times new roman]مادر طلبه:برای خواستگاری از دخترخانومتون!برای پسرم!

....

[=times new roman][=&quot]

...
مادر دختر خانوم:بله،در خدمتم. کار پسرتون چی هست؟چند سالشونه؟ و...

[/] [=&quot]
مادر طلبه: پسرم طلبه هستند و ...در همین حین مادر دختر خانوم وسط صحبت مادر طلبه میپره و میگه: ببخشید ما دختر به طلبه نمیدیم!


[/] [=&quot]
خب مادرای طلبه خیلی با این صحنه مواجه میشن!خوب و بدش باشه واسه بعدا!کلا یه صحنه تکراریه براشون!مثل بعضی از کارتون های صداوسیما که از بچگی تا پیری برامون تکرار میکنند!

[/] [=&quot]
میگذره !میگذره !میگذره ! تا بعد از کلی این در و اون در زدن! یه خونواده شیر پاک خورده توی مرحله تلفنی طلبه رو رد نمیکنند و میذارن یه جلسه بیان خواستگاری!

[/] [=&quot]
خب این تازه راند اول بود!


[/] [=&quot]
بزن بریم راند دوم!دریگ!

[/] [=&quot]
راند دوم!

[/] [=&quot]
حالا موقع صحبت دخترخانوم و پسر طلبه هست!بعد از سوالای تکراری که توی مجلس صحبت هر دختر پسری هست!طلبه میرسه سراغ اصل مطلب!و اونم بیان شرایط زندگی طلبگی!

[/] [=&quot]
اولش از شرایط سخت زندگی با طلبه به دختر خانوم میگه!

[/] [=&quot]
طلبه:خب !با عرض پوزش جسارتا شما از شرایط زندگیه طلبه خبر دارید؟

[/] [=&quot]
دختر خانوم:بله!تا حدودی!

[/] [=&quot]
(در همین حین پسر طلبه یه نفس راحتی میکشه و زیر لب آروم زمزمه میکنه و میگه:خداروشکر که با زندگی طلبه تا حدودی اشناست!پس کارم راحت شد!ولی دلش آروم نمیشه و برای محکم کاری بازم یه کمی از شرایط زندگی طلبه بیان میکنه!)


[/] [=&quot]
طلبه:خب خداروشکر که آشنایی دارید!پس خب میدونید که شغل اصلی طلبه درس خوندنه و طلبه باید از صبح تا شب سرش توی کتاب و درس و بحث باشه!

[/] [=&quot]
دختر خانوم(که یه کوچولو چشاش گرد شده! ولی خودش رو کنترل میکنه و به روی خودش نمیاره و ادامه میده) :خب چند سال باید سرش توی درس و بحث باشه؟

...


[/][/]

[=times new roman][=&quot]...
[/]
[=&quot]طلبه:خب اگه خدا عنایت کنند و آقا امام زمان عج اجازه بدن تا آخر عمر![/]
[=&quot]دختر خانوم(با کمال تعجب!) :یعنی میخواهید تا آخر عمر درس بخونید![/]
[=&quot]طلبه:بله!دیگه![/]
[=&quot](دختر خانوم یکمی میره توی فکر ولی باز خودش رو کنترل میکنه!)[/]
[=&quot]
[/]
[=&quot]طلبه:در مورد بحث مالی هم باید یه نکاتی درباره زندگی طلبگی بهتون عرض کنم!همون جور که اشراف دارید !طلبه ها خیلی شهریه نمیگرن و در زمانی که درس میخونن باید با همین شهریه اندکِ طلبگی بسازن! در حقیقت زندگی با این شهریه اندک سختی های خودش رو داره و باید یه جوری با سختی هاش کنار اومد!راستش رو بخواهید دیگه از بریز و بپاش و خرج های اضافی باید صرف نظر کرد و خرج های اصلی هم با قناعت باید انجام داد!در حقیقت با این شرایط میتونید زندگی کنید وگرنه زندگی با این شهریه اندک جور در نمیاد![/]
[=&quot]
[/]
[=&quot]دختر خانوم(که حسابی حرصش گرفته از حرفای طلبه و زیر لب زمزمه میکنه که:خب بگو باید بمیرم و تمام!):راستش نمیدونم!باید بهش فکر کنم![/]
[=&quot]
[/]
[=&quot]طلبه:فکر خوبیه!بهش فکر کنید! ولی چند تا نکته دیگه هم هست که بد نیست در این زمان بهش فکر کنید !برای مثال وقتی که معمم میشم!خب خودتون از شرایط سخت معمم شدن خبر دارید!آیا با شرایطش و اذیتاش میتونید کنار بیایید؟! درباره محدودیت های یک طلبه و همسرش چطور؟واستون سخت نیست؟![/]
[=&quot]دختر خانوم:سکوت[/]
[=&quot]طلبه(واسه این که سکوت رو بشکنه! ادامه میده!) :خب عجله ای نیست!بد نیست به این موضوعات فکر کنید و در جلسات بعد جوابتون رو بهم بفرمایید...[/]
[=&quot]
[/]
[=&quot]خب بیچاره این طلبه!خبر نداره دیگه جلسه بعدی در کار نیست!و آخرین باریه که روی صندلی های اون خونه میشینه! و فردای همین روز مامان طلبه با جواب ننننننننننننه صریح مامان دختر خانوم مواجه میشه![/]

[=&quot]....
[/][/]

[=Times New Roman][=&quot][=Times New Roman]...

[=&quot][=Times New Roman]خب حالا هی خونه این دختر برو !خونه اون دختر برو !اونقدر این سیکل تکرار میشه و میشه و میشه ... میپرسی چرا! از بس این ور و اون ور میرن!
[=&quot][=Times New Roman]

[=&quot][=Times New Roman]خب!ولی چون همون طلبه هم خدایی داره !بعد مدتی زیاد!شاید چند سال ! بالاخره یک دختر فداکار پیدا میشه!و این مرحله رو هم قبول میکنه!
[=&quot][=Times New Roman]خداروشکر!میریم راند سوم!درینگ!
[=&quot][=Times New Roman]و اما راند سوم!
[=&quot][=Times New Roman]جلسه بله برون!
[=&quot][=Times New Roman]خب!خیلی ها تا این راند به سلامت میان ولی در این راند گیم أوت (Game Out) میشن.چرا که توی این مرحله بیشتر طلبه با خونواده دختر طرفه نه خود دختر!واسه همین تا این مرحله اگه به صورت معجزه دختری با شرایط پسر کنار اومده! دیگه توی راند سوم باید خونواده دختر با شرایط پسر کنار بیان! که خیلی ها هم توی این راند کنار نمیاد!مثلا:
[=&quot][=Times New Roman]...
[=&quot][=Times New Roman]بابای دختر خانوم:چییییییییی فقط 14 سکه میخواین مهر دخترم کنید!عمرا!اصلا صحبتش رو نکنید!
[=&quot][=Times New Roman]...
[=&quot][=Times New Roman]بابای دختر خانوم:چییییییییی میخوای یه عمر دخترم رو ببری توی زیرزمین اجاره ای زندگی کنی!عمرا!اصلا صحبتش رو نکنید!
[=&quot][=Times New Roman]...
[=&quot][=Times New Roman]بابای دختر خانوم:چییییییییی میخوای مرتب بری تبلیغ!عمرا!اصلا صبحتش رو نکیند!
[=&quot][=Times New Roman]...
[=&quot][=Times New Roman]خلاصه طلبه با هزاران چییییییییییی! و عمرا! های بابای دختر خانوم مواجه میشه!و در این راند نیز به شکست مواجه میشه!
[=&quot][=Times New Roman]
خب !داری از خودت میپرسی آخر این قصه چی شد!واست میگم!دو دقیقه صبرِ لَ [1]!

[=&quot][=Times New Roman]خب بعد از مدتی مدید که طلبه از هر دری ناامید شده!
[=&quot][=Times New Roman]همه درها براش بسته شده!
[=&quot][=Times New Roman]دیگه امیدی نداره!
[=&quot][=Times New Roman]خسته!
[=&quot][=Times New Roman]تنها!
[=&quot][=Times New Roman]ترد شده از همه جا!
[=Times New Roman]در این هنگام! نوری عجیب میبینه
...

[=times new roman][=&quot]...
در این هنگام! نوری عجیب میبینه! آره!عجیب!اونقدر عجیب که با چشمش نمیتونه درست اون رو ببینه! دقت میکنه!با سختی میبینه! آره!خودشه!یه فرشته!
[/]
[=&quot]یه فرشتست! فرشته ایه که همه راندها را تک تک پشت سر گذاشته و پیِِ همه سختی ها رو به تنش مالیده و آماده همراهی با یک طلبه شده![/]
[=&quot]نه یک روز!نه دو روز!بلکه یک عمر![/]
[=&quot]این فرشته زمینی نیست!گویا از آسمان ها آمده! تا او نیز مانند یک طلبه در جهادی سخت و نفس گیر شرکت کند!و پا به پای طلبه جهاد کند!البته نه جهادی اصغر!که لیاقتش کمتر از جهاد اکبر نبوده و نیست![/]
[=&quot]آری او یک فرشته است...[/]
[=&quot]همه شما رو به خدای هم سران فرشته میسپارم[/]
[=&quot]یا علی مددی[/]

[=&quot]------------------------------------------------[/]

[=&quot]پاورقی:[/]
[=&quot]سلام علیکم و رحمه الله بر رفقای همیشگی خوتم![/]
[=&quot]خب چند تا نکته!اول توضیحات شماره یک متن[/]
[=&quot][1] منظورم از صبر لَ همون صبر کن به ترکی هست! ساختار نوشتاری دقیقش رو نمیدونستم و حدودی نوشتم!دوستان اگه کسی اطلاع دقیقی داره بفرماید تا درستش کنم!باتشکر[/]
[=&quot]دیما امر خاصی نیست جز[/]
[=&quot]التماس دعا[/]
[=&quot]یا علی مددی[/]
[=&quot]مهندس طلبه[/]
[=&quot]91/05/11[/]

[/]

[=Times New Roman]

**بنده‌ی خـدا**;246152 نوشت:
[=Times New Roman]
بسم الله الرّحمن الرّحیم
سلام وخداقوت به همه، عباداتتون مقبول

توی این تاپیک، می خوام مطالبی رو با قلم استادم "مهندس ِ طلبه" نقل کنم.

اگر علاقه مند به پیگیری مطالب ایشون هستید، یا اگر سوالی دارید، فقط و فقط به ایشون مراجعه کنید.
http://www.zolfaqar.ir

در پناه ایزد منان


بسم الله الرّحمن الرّحیم

کارشان شده دعواهای سیاسی!
آری!میدانم که فراموشت کرده اند!
میدانم!
میدانم!
آری!همگان فراموش کاریم،که این دعواهای سیاسی چه بر سر قلبت می آورد!
وای بر ما جاهلان!که فراموش کرده ایم که تو نیز قلبی داری إی مولای ما!
میدانیم که در این زمانه قلبت سنگین شده است،میدانیم!
میدانیم که یادمان رفته است که مشکل اصلیمان غیبتت هست نه دعواهای سیاسی !میدانیم!
ولی چه کنیم!که جاهلانیم در این میدان!
ببخش برما إی مولایمان!که جاهلانیم…

صبح ساعت نه از خواب بیدار میشه،بعد یه آبی به سروصورت میزنه. و به «بو» (Bo،اسم سگش) سلام میکنه.و صبحونه رو به همراه «بو» میخوره!
سپس راهی دانشگاه میشه.حسابی اضطراب داره و نگرانه امتحانه.
میدونه استاد خیلی سخت گیره و اگه نمرش کم بشه بیچارست.چون شغل آیندش وابسته به نمره این درسشه!
میرسه دانشگاه، و دم در سوزان(دوست دخترش) رو میبینه! کمی با هم خوش و بش میکنن ،ولی اصلا حال و حوصله نداره ،چون همش نگران امتحانه!
سوزان به یه قهوه دعوتش میکنه ،اونم قبول میکنه.چون میدونه باعث میشه کمتر به امتحان فکر کنه و سرحال تر بشه.چون تا صبح بیدار بوده!
نیم ساعتی با سوزان حرف میزنه.و ناگهان ساعت رو نگاه میکنه و میفهمه حسابی دیرش شده.زودی به سمت جلسه امتحان میره!
و برگه امتحانی رو میگره و شروع به نوشتن میکنه.تقریبا سوالات براش آشنا میزنه.جز یکی دوتا سوال.
هر چی سر این دوتا سوال وای میسه چیزی به ذهنش نمیرسه.
خیلی آرزو داشت که کمی سرش رو بر میگردوند و از ورق نفر بغلی جواب این دوتا سوال رو میدید،ولی میدونست که تقلب همان و اخراج از دانشگاه همان.
بعد از یک ساعت و نیم ،زمان امتحان به پایان میرسه و از جلسه میاد بیرون.
خیلی خسته شده.چون برای این امتحان یک هفته شبانه روز زحمت کشیده.واسه همین میخواد یه حال اساسی بکنه.زودی به جان (یکی از دوستاش) زنگ میزنه تا برنامه پارتی امشب رو باهاش هماهنگ کنه…

[=Times New Roman]IMAGE(<a href="http://www.askdin.com/" rel="nofollow">http://www.askdin.com/</a><a href=http://"<a href="http://askdin.com/sites/default/files/gallery/images//15660/1_16-1.jpg"" class="bb-url" rel="nofollow">http://askdin.com/sites/default/files/gallery/images//15660/1_16-1.jpg"</a> target=_blank><img src="http://askdin.com/sites/default/files/gallery/images//15660/medium/1_16-1.jpg" alt="" class="bb-image" /><img src="http://askdin.com/sites/default/files/gallery/images//15660/1_16-1.jpg" alt="" class="bb-image" /></span></span><br />
</div><br />
[=Times New Roman]<span style="color:Indigo"><span style="font-size:113%"><br />
 <span style="font-size:114%"><span style="color:Purple">صبح ساعت ۵ صبح بیدار میشه.آروم بدون اینکه کسی رو بیدار کنه میره وضو میگیره.</span></span><br />
 <span style="font-size:114%"><span style="color:Purple">توی اتاق کناری، چند رکعتی نماز شب میخونه و با خدای خودش راز و نیاز میکنه.</span></span><br />
 <span style="font-size:114%"><span style="color:Purple">همیشه عادت کرده یادش باشه یه سربازه.سربازیه که در جبهه های مختلف میجنگه.امروز توی دانشگاه.فردا سر کار و…</span></span><br />
 <span style="font-size:114%"><span style="color:Purple">براش مهم نیست کجا باشه،همیشه دنبال وظیفشه،و چون امروز وظیفش ایجاب میکنه در دانشگاه درس میخواند و جهاد میکند.</span></span><br />
 <span style="font-size:114%"><span style="color:Purple">آری.امروز نیز عملیاتی دیگر دارد،و امتحانی دیگر!زیرا میداند امتحان  دانشگاه هم عملیاتی است که باید خوب به پایان برساند.چون رزمنده است!</span></span><br />
 <span style="font-size:114%"><span style="color:Purple">بعد از نماز و عبادات، صبحانه ای برای خانواده درست میکند و باز میداند که کمک به مادر چه اجر و پاداشی در نزد فرمانده دارد.</span></span><br />
 <span style="font-size:114%"><span style="color:Purple">ساعت شش شروع به نرمش های صبحگاهی میکند،تا در میدانِ رزمِ جهادِ اکبر بدنی سالم و صحیح داشته باشد.</span></span><br />
 <span style="font-size:114%"><span style="color:Purple">سپس بعد از خوردن صبحانه به همراه خانواده، راهی جهادی دیگر میشود و امتحانی دیگر!</span></span><br />
 <span style="font-size:114%"><span style="color:Purple">بند کفش را محکم میبندد ،گویا که سربازی است! زیرا هیچ گاه به خود به چشم یک دانشجو نگاه نکرده است.</span></span><br />
 <span style="font-size:114%"><span style="color:Purple">از خداوند متعال اذن میگیرد تا در این عملیات کمکش کند.از ۱۴ معصوم اذن  میگیرد،از علمدار کرب و بلا اذن میگیرد،از شهدا اذن میگیرد و راهی عملیات  میشود…</span></span><br />
 <span style="font-size:114%"><span style="color:Purple">قدم ها را محکم برمیدارد و به سوی دانشگاه رهسپار میشود.</span></span><br />
 <span style="font-size:114%"><span style="color:Purple">در هر قدم ذکری زیر لب زمزمه میکند،لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظیم</span></span><br />
 <span style="font-size:114%"><span style="color:Purple">آری،میداند که این ذکر را نیز مولایش حسین بن علی بن ابیطالب علیه  السلام در روز عاشورا بارها و بارها در جنگ زمزمه کرده است.پس او نیز زمزمه  میکند…</span></span><br />
 <span style="font-size:114%"><span style="color:Purple">به دانشگاه میرسد.اصلا اضطراب و نگرانی حس نمیکند.آرام و مهربان به دوستانش سلام میکند.</span></span><br />
 <span style="font-size:114%"><span style="color:Purple">بعد از کمی خوش و بش با دوستان، به طرف امتحان رهسپار میشود.</span></span><br />
 <span style="font-size:114%"><span style="color:Purple">هیچ کدام از دوستانش سر جلسه نزدیکش نمیشینند،زیرا که میدانند او نه  تقلب میکند و نه تقلب میرساند.او بارها به آنها گفته است که مدرکی که با  تقلب کسب شود برای مولایش هیچ ارزشی ندارد!</span></span><br />
 <span style="font-size:114%"><span style="color:Purple">امتحان را با توسل و رمز یا زهرا سلام الله علیها آغاز میکند،و مطمئن مینویسد و میداند که خداوند در هیچ عملیاتی تنهایش نگذاشته است.</span></span><br />
 <span style="font-size:114%"><span style="color:Purple">بعد از یک ساعت و نیم از جلسه امتحانی بیرون میرود.محکم و شادمان به سمت خانه میرود.</span></span><br />
 <span style="font-size:114%"><span style="color:Purple">خدا را شاکر است که این عملیات با موفقیت به پایان رسید و میداند که عملیات های دیگری در راه است.</span></span><br />
 <span style="font-size:114%"><span style="color:Purple">پس با اقتدار به سمت خانه قدم برمیدارد….</span></span></p>
<p> <span style="font-size:114%"><span style="color:DarkOrchid">شاید از خودتون میپرسید سبک زندگی چیه؟سبک زندگی اینه که انتخاب کنید  فرد اول در جامعه هستید یا فرد دوم؟یا گاهی فرد اول و گاهی فرد دوم!</span></span><br />
 <span style="font-size:114%"><span style="color:DarkOrchid">این بحث ادامه دارد ان شاالله ماشاالله…</span></span><br />
<span style="font-size:114%"><br />
</span><span style="font-size:114%">یا علی مددی</span><br />
 <span style="font-size:114%">مهندس طلبه</span><br />
 <span style="font-size:114%">۹۱/۱۱/۱۸</span><br />
<span style="font-size:114%"><br />
</span></span></span></p>
</p>)

[=Times New Roman]

**بنده‌ی خـدا**;246152 نوشت:
بسم الله الرّحمن الرّحیم
سلام وخداقوت به همه
توی این تاپیک، می خوام مطالبی رو با قلم استادم "مهندس ِ طلبه" نقل کنم. اگر علاقه مند به پیگیری مطالب ایشون هستید، یا اگر سوالی دارید، فقط و فقط به سایت ایشون مراجعه کنید. http://www.zolfaqar.ir
در پناه ایزد منان

این بار قلم میزنم برایت ،إی حاج محمود!
آری،این بار برایت قلم میزنم،زیرا که صدای گرمت بهانه ای شد تا دقایقی برایِ مادرم گریه کنم!
آری،میدانم که دنیا بهانه ایست تا برایت بگریم مادر!
این بار صدای حاج محمود بهانه شد!
فردا روز نگاه به درِ خانه!
فردا ها نگاه به آتش!
آری!آری!هنوز فراموش نکردم که گاهی صورت نیلی نیز بهانه ای میشود ،تا دقایقی برایت گریه کنم مادر!
بگذار تا اهلان دیوانه ام خوانند،ولی چه باک!زیرا آنان که در محفلِ عشقِ تو راهی ندارند،بویی از غم تو نیز ندانند!
پس بگذار دنیا را بهانه ای بدانم تا صبح وشام برایت گریه کنم و اشک بریزم!
پس ببارید إی اشک های من،ببارید…
-----------------

[=Times New Roman]IMAGE(<a href="http://www.askdin.com/" rel="nofollow">http://www.askdin.com/</a><img src="http://askdin.com/sites/default/files/gallery/images//15660/1__JPEG_Image__144______128_pixels_.jpg" alt="" class="bb-image" /></span></span><img src="http://askdin.com/sites/default/files/gallery/images//15660/1__JPEG_Image__144______128_pixels_.jpg" alt="" class="bb-image" /><br />
</div></p>
<p>[=Times New Roman]<span style="color:Indigo"><span style="font-size:113%"><span style="font-size:114%"><span style="color:Teal">نمیدونم،ولی اگه زمان دانشجویی هم افراد امثال ما ،امکان همزماندرس  خوندن حوزه و دانشگاه رو داشتند ،شاید امروز یه تریپ دیگه بودیم!احتمالا  خیلی جلوتر.کی میدونه؟</span></span><br />
 <span style="font-size:114%"><span style="color:Teal">از ما ها که گذشت.ولی از شما نه؟!</span></span><br />
 <span style="font-size:114%"><span style="color:Teal">بگذریم…</span></span><br />
 <span style="font-size:114%"><span style="color:Teal">جرقش یه روز قبل از نماز ظهر،خود اوس کریم توی ملاجمون(مغزمون) روشنش کرد.</span></span><br />
 <span style="font-size:114%"><span style="color:Teal">به ذهنمون افتاد یه کاری کنیم دانشجوهایی که دوست دارن هم زمان با درس دانشگاه ،دروس حوزه رو بخونن بتونن.</span></span><br />
 <span style="font-size:114%"><span style="color:Teal">قبل از شروع کار،تحقیقاتی کردیم ببینیم همچین امکانی هست یا نه.</span></span><br />
 <span style="font-size:114%"><span style="color:Teal">اکثر حوزه ها که این امکان(همزمان خوندن) رو نمیدادند!</span></span><br />
 <span style="font-size:114%"><span style="color:Teal">بعضی ها هم که این امکان رو میداند ،وقت زیادی باید میذاشتی.در حقیقت نه به درس دانشگاهت میرسیدی نه درس حوزت.</span></span><br />
 <span style="font-size:114%"><span style="color:Teal">بعضی حوزه هایِ دانشجویی هم که دروسشون رو نگاه کردیم،دیدیم خیلی خیلی  با درس های حوزه فاصله دارن.در حقیقت بیشتر شبیه چارت درسی رشته های الهیات  هست تا حوزه!</span></span><br />
 <span style="font-size:114%"><span style="color:Teal">گزینه آخری که موند،حوزه های مجازی بود.ولی نمیدونیم چرا خیلی به دلمون نشست.</span></span><br />
 <span style="font-size:114%"><span style="color:Teal">حتما علتش رو داری از خودت میپرسی؟واضحه!</span></span><br />
 <span style="font-size:114%"><span style="color:Teal">یه تحقیقاتی که توی حوزه های مجازی داشتیم،تماما به صورت افلاین تدریس  میشدند.یعنی قبلا استاد درس داده و صداش ضبط شده ،و بعدا برای طلبه ها توی  اینترنت پخش میشه.</span></span><br />
 <span style="font-size:114%"><span style="color:Teal">راستش با این سبک تدریس حوزه شخصا مخالفیم.</span></span><br />
 <span style="font-size:114%"><span style="color:Teal">این سبک برای دروس دانشگاهی خوبه،ولی نه دروس حوزه.</span></span><br />
 <span style="font-size:114%"><span style="color:Teal">دروس حوزه روح داره،جسمش این کتاب و دفتره!روحش حضوره!</span></span><br />
 <span style="font-size:114%"><span style="color:Teal">حضور استاد،طلبه روح کلاسه.روحش خطبه و قطعه زیارت عاشورای اول کلاسه.روحش نصف شب بیدار شدن واسه کلاسه!</span></span><br />
 <span style="font-size:114%"><span style="color:Teal">کلاسی که صدای استادش ۶ سال پیش ضبط شده باشه،دیگه روحی نداره!فقط جسمه.</span></span><br />
 <span style="font-size:114%"><span style="color:Teal">بگذریم،خلاصه این جوری شد که تصمیم گرفتیم یه حوزه مجازی کوچول موچولو راه بندازیم با اهداف خاص زیر:</span></span><br />
 <span style="font-size:114%"><span style="color:Teal">۱-مخصوص دانشجویان باشه</span></span><br />
 <span style="font-size:114%"><span style="color:Teal">۲-دانشجویان بتونند با روزی یک ساعت وقت به راحتی کنار درس دانشگاه ،درس حوزه رو هم بخونند.</span></span><br />
 <span style="font-size:114%"><span style="color:Teal">۳-نیاز به حمل و نقل و جابجایی نداشته باشه.(مثلا توی تهران اگه کسی یه  کلاس زبان بخواد بره،حداقل رفت و امدش یکساعت ،الی دو ساعت وقت میگیره!)</span></span><br />
 <span style="font-size:114%"><span style="color:Teal">۴-کلاس مجازی باشه ولی بی روح نباشه.</span></span><br />
 <span style="font-size:114%"><span style="color:Teal">۵-و اهداف دیگه که ازش فاکتور میگیریم…</span></span></p>
<p></span></span>[=Times New Roman]<span style="color:Indigo"><span style="font-size:113%"><span style="font-size:114%"><span style="color:Teal">خلاصه تصمیم بر راه اندازی یک حوزه مجازی کوچولو،در حد خودمون شدیم.</span></span><br />
 <span style="font-size:114%"><span style="color:Teal">گفتیم بذاریم یه شمع کوچیک توی این ظلمات اینترنت روشن باشه،هرچند کوچیکه ،ولی دور و اطراف خودش رو اگه بتونه کمی روشن کنه.</span></span><br />
 <span style="font-size:114%"><span style="color:Teal">با خودمون هم عهد کردیم که آماده مُسلِم کوفه شدن باشیم.کلا توی کارای  فرهنگی این تجربه رو به کرّات داشتیم.اولای کار تعداد افراد زیاده،ولی آروم  آروم پشت آدم خالی میشه.و معمولا ته کار مسلم کوفه میشی.</span></span><br />
 <span style="font-size:114%"><span style="color:Teal">عهد کردیم که آماده مسلم کوفه شدن هستیم،و ملالی نیست.</span></span><br />
 <span style="font-size:114%"><span style="color:Teal">خلاصه یا علی گفتیم و حوزه رو راه انداخیتم.</span></span><br />
 <span style="font-size:114%"><span style="color:Teal">دروس سال اول حوزه رو با کمی تغییرات شروع کردیم(که تغییرات اندک رو با مشورت اساتید انجام دادیم)</span></span><br />
 <span style="font-size:114%"><span style="color:Teal">کلاس مجازی هم اول با نرم افزار oovoo شروع کردیم،و یک دوره هم با نرم  افزار skype تدریس کردیم.ولی الان با نرم افزار teamSpeak ادامه میدیم.</span></span><br />
 <span style="font-size:114%"><span style="color:Teal">حوزه مجازی مهندس طلبه، تا الان سه دوره سال اول تدریس شده که تقریبا یک  دورش کامل به اتمام رسید و کم کم داریم وارد سال دومش میشیم.ولی دو دوره  دیگش با کم لطفی بعضی دوستان مواجه شد!و نیمه کار رها شد.</span></span><br />
 <span style="font-size:114%"><span style="color:Teal">تدریس این دوره که به لطف خدا و عنایت امام زمان عج ادامه پیدا  کرده،حدود ساعت ۵ صبح تدریس میشه که ،انصافا همین صبح بودن کلاس کلی برکت  داره که اگه همین حضور کلاس صبح برامون بمونه واسه دنیا و آخرتمون کافیه.</span></span><br />
 <span style="font-size:114%"><span style="color:Teal">کلاس های حوزه مجازیمون هم آفلاین نیست،و کاملا آنلاین تدریس میشه.چون اعتقادمون اینه روح حوزه حضوره!و کتاب و درس و بحث بهانست.</span></span><br />
 <span style="font-size:114%"><span style="color:Teal">خلاصه کلام ،این مطلب من باب اطلاع رسانی بود،تا بقیه دوستان از سایت  مهندس طلبه،از کارای جانبی سایت خبر داشته باشن و بیگانه نباشند!</span></span><br />
 <span style="font-size:114%"><span style="color:Teal">همه دوستان رو به خدای حوزه های مجازی میسپارم</span></span><br />
 <span style="font-size:114%"><span style="color:Teal">یا علی مددی</span></span></span></span></p>
</p>)
موضوع قفل شده است