آنان که انکار مقامات عارفان و منازل سالکان کنند
تبهای اولیه
دخترم! سعى کن اگر اهلش نیستى و نشدى، انکار مقامات عارفین و صالحین را نکنى و معاندت با آنان را از وظایف دینى نشمرى، بسیارى از آنچه آنان گفته اند در قرآن کریم به طور رمز و سربسته، و در ادعیه و مناجاتِ اهل عصمت بازتر، آمده است و چون ما جاهلان از آنها محرومیم با آن به معارضه برخاستیم.
گویند صدر المتألّهین دید در جوار حضرت معصومه- سلام اللَّه علیها- شخصى او را لعن مىکند، پرسید: چرا صدر را لعن مى کنى؟ جواب داد: او قائل به وحدت واجب الوجود است، گفت: پس او را لعن کن!
این امر اگر قصه هم باشد حکایت از یک واقعیت دارد. واقعیت دردناکى که من خود قصه هایى را دیده یا شنیدهام که در زمان ما بوده است.
من نمى خواهم تطهیر مدعیان را بکنم که: «اى بسا خرقه که مستوجب آتش باشد».
مى خواهم اصل معنى و معنویت را انکار نکنى، همان معنویتى که کتاب و سنّت نیز از آن یاد کرده اند و مخالفان آن یا آنها را نادیده گرفته و یا به توجیه عامیانه پرداخته اند. و من به تو توصیه مى کنم که اول قدم، بیرون آمدن از حجاب ضخیم انکار است که مانع هر رشد و هر قدم مثبت است. این قدمْ کمال نیست، لکن راهگشاى به سوى کمال است چنانچه «یقظه» را که در منازل سالکان اول منزل محسوب شده است از منازل نتوان شمرد،بلکه مقدمه و راهگشاى منازل سالکین است. در هر صورت با روح انکار نتوان راهى به سوى معرفت یافت.
آنان که انکار مقامات عارفان و منازل سالکان کنند، چون خودخواه و خودپسند هستند هر چه را ندانستند حمل به جهل خود نکنند و انکار آن کنند تا به خودخواهى و خودبینى شان خدشه وارد نشود «مادر بُتها بُتِ نفس شماست» تا این بت بزرگ و شیطان قوى از میان برداشته نشود راهى به سوى او- جلّ و علا- نیست، و هیهات که این بت شکسته و این شیطان رام گردد. از معصوم نقل شده که: شَیْطانى آمَنَ بِیَدى از این نقل معلوم شود که هر کس را هر چه بزرگ مرتبت باشد شیطانى است و اولیاى خدا موفق شده اند به مهار کردن بلکه مؤمن نمودن آن.
به کسانی که از خدا نترسیدند و داستان ساختگی و دروغین آیت الله بروجردی و مثنوی مولوی و.... را نقل کردند توصیه میکنم به لینک منبع این نامه مراجعه نکنند و آن نامه را کامل نخوانند!!!
وگرنه از حیرت اینکه نامه شاگرد آیت الله بروجردی با اشعار مولانا جلال الدین بلخی عجین شده، دهانشان وا ماند و در خود فرو روند!
خدایا از این جماعت معاند عاشقانت که تا آنجا پیش رفتند که کور دلی در وبلاگش به علامه ذوالفنون حسن زاده آملی توهین کرد فقط و فقط بخاطر اینکه اشعار مولانا را حفظ است و در سخنانش میخواند! بتو پناه میبرم و با وجود همه کج فهمی ها و عنادشان، برای آنها، طلب هدایت و فهم و درک صحیح میکنم!
دوستان من صد درصد موافق عرفان و سلوک آیت الله قاضی و آیت الله بهجت هستم ، ولی این فایل صوتی را در سایت ابن عربی دیدم که گویی متعلق به علامه امینی است .
عاشق مولانا سلام
از حسن انتخابت در گزینش این نامه امام کمال تشکر و قدردانی را دارم و برات از خداوند متعال شهود مقامات عارفین را آرزو میکنم
مهدی طیّب در شب بیستودوم رمضان ۱۴۳۲ ق. (۳۱ مرداد ۱۳۹۰) در برنامه این شبها از شبکه اول سیما حضور داشت و برای شب بیستوسوم ماه رمضان یک ذکر عرفانی که در آثار حسنزاده آملی و بعضی عرفای شیعه نیز توصیه شده[۲] را نقل کرد که با واکنش فلانی روبرو شده و مهمل، انحرافی و کاذب خوانده شد.[۳]
متعاقبا در خبر ۲۰:۳۰ شبکه دو سیما روز سوم شهریور با پخش تصویر و صدای وی به مردم هشدار داده شد مراقب باشند. تاکنون فرصتی برای این استاد داده نشده که از خود دفاع کند. وی برای شب بیستوسوم ماه رمضان این ذکر عرفانی که حاوی اسامی خدا از ریشه (طهر) است را بیان داشت:[INDENT] یا طُهر یا طاهِر یا طهور یا طَیهور یا طَیهار
[/INDENT]فلانی با مهمل خواندن ذکر مربوطه مدعی شد: «(طیهور و طیهار) که ما بررسی کردهایم در هیچ لغت عربی چنین واژههایی نداریم... این حرف مهمل را به عنوان حرف خدا یاد مردم میدهند در صورتی که در هیچ کجا بیان نشدهاست.»[۴]
علاوه بر ایرادات فلانی، روحانی دیگری در تهران - با لقب آیتالله العظمی - بر روی منبر، ضمن تخطئه این ذکر، عارف مشهور شیعه دولابی بعنوان استاد طیب را بیسواد خواند.
حسنزاده آملی به نقل از اساتید خود، در کتاب هزار و یک نکته این ذکر را در اعمال مستحب شب یبیستوسوم ماه رمضان آورده و توصیه کرده اگر کسی در سجده این ذکر را به تعداد ۲۲۵ بار بخواند ملائک الهی بر او نازل شده و قلب و جان او را شستشو میدهند.
وی در مقدمه کتاب مذکور آوردهاست: «هزار و یک نکته هزار و یک اصل فصل است که نه هذل و مطایبه را به حریم آن راهاست و نه مزاح وافسانه را در حرم آن بار». و در ذیل ذکر مذکور نوشته: «مجرب جدا (به صورت جدی تجربه شدهاست) باید به معنی نزول ملائکه توجه داشت.»
این ذکر علاوه بر حسنزاده آملی، از طرف عارف بزرگ شیعه سید علی قاضی و علمایی چون: صمدی آملی، خلیل مبشر کاشانی و احمد عابدی توصیه شدهاست.[۴][۵][۶]
در مورد معنای طیهار و طیهور: علامه سید محمدحسین حسینی طهرانی، در صفحهٔ ۲۰۰ رساله سیر و سلوک منسوب به بحرالعلوم، در شرح دعایی منقول از سید بحرالعلوم، در پاورقی مینویسند: "دَیْهار و دَیْهُور" مبالغه دهر است و مراد از دهر خدا است، کما ورد فی الرّوایة: "لا تَسُبُّوا الدَّهْرَ فَإنَّ الدَّهْرَ هُوَ اللهُ." لذا نتیجه میشود: طیهار و طیهور هم مبالغه در طهارت را میرساند.
طیهور بر وزن فیعول است مثل صفت قیوم و فیعول از اوزان مبالغهاست. منقول است شیخ جعفر کاشفالغطاء غبار نعلین سید بحرالعلوم را با حنک عمامه خود پاک میکرد و مورد توجه تمام علما بوده از جمله آیتالله بهجت و.... و وی همان کسی است که در ادعیه خود از واژه دیهور و دیهار در دعا استفاده مینمودهاست.
وحید خراسانی نیز در شعری درباره علی بن ابیطالب این دو واژه را آوردهاست:
به وصفش بس که باشد ظل ممتد
ز دیهور و ز دیهار و ز سرمد
تلفنهای موافق این برنامه تلویزیونی - و از جمله تلفن خود طیب به مجری و مسؤل برنامه در توضیح سند این ذکر - به کارافتاد و از دست اندرکاران برنامه خواسته شد که دراین زمینه لااقل با معرفی کتابها و شماره صفحاتی که این ذکر از آنها نقل شده توضیحی به مردم داده شود از مسؤلان این برنامه در سیما هیچ عکسالعملی دیده نشد.
- ↑ برای ذکر شب بیستوسوم ماه رمضان به عنوان نمونه نگاه کنید به دو کتاب علامه حسنزادهٔ آملی، «هزار و یک نکته»، نکتهٔ ۷۹۲، ص ۶۲۹ و «جمع پراکنده»، ص ۱۱۰. انتقاد آیتالله فلانی از «طیهور و طیهار» در تلویزیون/ تبلیغ عرفانهای کاذب در سیما سایت برترینها
- ↑ هشدار آیت الله فلانی به صدا و سیما خبر فارسی
- ↑ ۴٫۰ ۴٫۱ آیت الله فلانی خواستار نظارت طلاب و فضلا بر رادیو و تلویزیون شد جامعه مجازی گفتمان دینی
- ↑ فهرست کتاب مطلع انوار، توصیههای سید علی قاضی
- ↑ استاد احمد عابدی، خواندن هزار مرتبه سوره قدر، و نیز یک بار سوره دخان، عنکبوت، روم و گفتن ۲۳۵ مرتبه ذکر «یا طُهر یا طاهر یا طهور یا طیهور یا طیهار» را سفارش کردهاست.«شب قدر» بیتالغزل ماه مبارک رمضان است یالثارات
با عرض سلام و ادب و احترام خدمت یکایک عزیزان و سروران گرانقدرم
در مورد مطالبی که کاربر محترم جناب اهل خدا بیان نمودند باید بگویم از جمله مسائلی که مورد بحث و نظر بسیاری در بین علمای بزرگوار ما قرار گرفته است بحث توقیفیت اسماء الله است.
در بین علما و اندیشمندان الهی در این باره دو نظر است:
عده ای از ایشان معتقدند که اسماء الله لفظى، توقيفي هستند، یعنی در اطلاق اسماء به خداوند سبحان باید اذن شرعى رسيده باشد، و مرادشان از اذن شرعى اين است كه ما بايد فقط همان اسمائى را كه در قرآن و روایات بر خداوند سبحان اطلاق شده است اطلاق كنيم و از آنجا که در قرآن و روایات اسمی به نام طیهور و طیهار نیامده است پس جائز نیست که خداوند را با این اسامی بخوانیم.
اما عده ای دیگر از این بزرگواران معتقدند اگر اسمى مفيد معناى بسيار صحيح بوده باشد، و به خوبى بر اجلال الهى دلالت كند و رعايت ادب مع الله را نيز متضمن بوده، ولى در قرآن و روایات نيامده باشد، و در عین حال نهی و منع شرعی نیز در اطلاق آن اسماء بر خداوند نباشد، اطلاق آن اسامی بر بارى تعالى حرام و گناه نبوده و میتوان آن نام نيكو را كه دلالت بر كمال و صفات كماليه حق تعالى میکند بر خداوند اطلاق نمود. لذا اگر چه اسمی چون طیهور و طیهار در قرآن و روایات نیامده است اما از آنجا که مفید صفتی کمالیه برای خداوند است و مبالغه در طهارت است که یکی از اسماء الله اسم شریف طاهر است، از این حیث میتوان این اسامی را بر خداوند اطلاق نمود.
نکته ای که ذکر آن ضروری است این است که این مطلب یک بحث کاملا فنی در مجامع علمی و نظری است که نتیجه آن هرچه که باشد چون در مسیر تحصیل کمال و رسیدن به سعادت انسانی است خیر بوده و اختلافی که در اینگونه مباحث بین علما و اندیشمندان الهی ما موجود است به ریشه ها و اعماق اعتقادات این بزرگواران سرایت نمیکند ولذا نباید در اینجاها این مباحث به گونه ای طرح شود که خدای ناکرده به شخصیت عالم یا مرجع بزرگوار تقلیدی اسائه ادب شده و یا حداقل این گمان را در خوانندگان گرامی پدید آورد، هر چند این جسارت مورد نظر خود نویسنده گرامی هم نبوده باشد.
نباید در اینجاها این مباحث به گونه ای طرح شود که خدای ناکرده به شخصیت عالم یا مرجع بزرگوار تقلیدی اسائه ادب شده و یا حداقل این گمان را در خوانندگان گرامی پدید آورد، هر چند این جسارت مورد نظر خود نویسنده گرامی هم نبوده باشد.
باسلام!
ببخشید اویس عزیز بنده تو این قبیل مسائل کمی تندخو و حساس هستم!
شما گفتید توهین نکنید ولی همیشه اول آنها شروع به توهین میکنند! و این بار هم از چنین افرادی سر زد!
وقتی با ذکری که علامه حسن زاده آملی توصیه کردند اینطور مخالفت میکنند حتما زمانی که حضرت مهدی ظهور کنند از دشمنان آن حضرت خواهند بود!
خلاف ولی و عاشق خدا سخن راندن با خلاف امام زمان سخن راندن، برای بنده تفاوتی نمیکند!
این سخن جناب فلانی نقد نبود وگرنه نقد جایز است!
این آقایون از الفاظ مهمل و بی سواد و... استفاده کردند که دیگر سخنشان معنای نقد نمیدهد!
که بنظرم در احادیث و روایات مربوط به آخر الزمان در خصوص چنین فقیهانی سخنانی گفته شده!
البته همه فقها منظورم نیست!
از این قبیل اسمائی که ذکر شده کم نیستند که علمای صاحب اذن و دارای مقامات عرفانی به آن آگاهی دارند! که حتی در برخی ادعیه ائمه بیشتر اسمهای "آهیا،شراهیا، آدونای و..." آمده!
چنین فقهایی بزرگانی مثل عین القضات را به شهادت نرساندند؟
اول انقلاب و بعد آن، در سطح مرجعیت کسانی با امام و رهبری مخالفت و حتی ستیز نکردند؟
ماشاء الله هر سال برای تعیین روز فطر هم که با رهبری رقابت میکنند!!!
خون دلى كه پدرپيرتان از اين دسته متحجر خورده است هرگز از فشارها و سختى هاى ديگران نخورده است وقتى شعار جدائى دين از سياست جا افتاد و فقاهت در منطق ناآگاهان غرق شدن در احكام فردى و عبادى شد و قهرا فقيه هم مجاز نبود كه از اين دايره و حصار بيرون رود و در سياست حكومت دخالت نمايد حماقت روحانى در معاشرت با مردم فضيلت شد.
به زعم بعضى افراد روحانيت زمانى قابل احترام و تكريم بود كه حماقت از سراپاى وجودش ببارد والا عالم سياسی و روحانى كاردان و زيرك كاسه اى زير نيم كاسه داشت و اين را مسائل رايج حوزه ها بود كه هر كس كج راه مى رفت متدينتر بود.
ياد گرفتن زبان خارجى كفر و فلسفه و عرفان گناه و شرك به شمار مى رفت.
در مدرسه فيضيه فرزند خرد سال مرحوم مصطفى از كوزه اى آب نوشيد، كوزه را آب كشيدند! چرا كه من فلسفه مى گفتم، ترديد ندارم اگر همين روند ادامه مى يافت وضع روحانيت و حوزه ها وضع كليساهاى قرون وسطى مى شد كه خداوند بر مسلمين و روحانيت منت نهاد و كيان و مجد واقعى حوزه ها راحفظ نمود .
علماء دين باور در همين حوزه ها تربيت شدند و صفوف خويش را از ديگران جدا كردند. قيام بزرگ اسلامي مان نشأت گرفته از همين بارقه است. (منشور روحانیت امام)
ببخشید اویس عزیز بنده تو این قبیل مسائل کمی تندخو و حساس هستم!
شما گفتید توهین نکنید ولی همیشه اول آنها شروع به توهین میکنند! و این بار هم از چنین افرادی سر زد!
با عرض سلام دوباره خدمت همه عزیزان خصوصا جناب اهل خدا
دوست گرامی! من دغدغه های حضرتعالی را در نشر علوم و معارف حقه حقیقیه الهیه به خوبی می شناسم و خوب میدانم که چه حقیقتی در دلتان اینچنین شما را به درد آورده است. من نیز علاقه مند به مباحث حکمی و فلسفی و عرفانی هستم و معتقدم علی رقم تمامی اهمیتی که مباحث فقهی و اخلاقی در رشد و پویایی جامعه اسلامی دارد مباحث حکمی و فلسفی و عرفانی نیز میتواند عهده دار تصحیح اعتقادات اسلامی و قرآنی خصوصا در باب توحید و معاد و انسان شناسی باشد اما اینکه پیشینه مظلوم اینگونه معارف و حقایق الهیه چه بوده و اکنون در چه جایگاهی در جامعه قرار دارد مثنوی هفتاد من می طلبد که اکنون در صدد بیان آن نیستم.
آنچه اکنون برایم مهم است که همان نیز موجب شده دست به قلم برداشته و برای دوست بزرگواری چون شما عرایضی تقدیم نمایم این است که یکی از اصلی ترین دلایل مظلومیت این علوم و معارف حقیقیه، جانبداری افراطی و طرفداری بی مهابای شاگردان این مکتب نسبت به این حقایق و معارف در جامعه است که متاسفانه چون این جانبداری و طرفداریها در بسیاری از موارد به اسائه ادب و جسارت نسبت به بزرگان و عالمان دینی می انجامد حساسیتها و واکنشهای نامطلوب دیگری را در جامعه نسبت به فلسفه و عرفان می آفریند که نه تنها موجب رشد و شکوفایی این حقایق در جامعه نمی شود بلکه به مراتب طرح اینگونه مباحث را در جامعه دچار بحران میکند تا آنجا که بسیاری از حکما و فلاسفه و عرفای الهی سکوت و عدم دامن زدن به این اشکالات و شبهات را شایسته تر می بینند.
علاوه بر این مساله، طرح مباحثی کاملا تخصصی از فلسفه و عرفان، که برای حل شدن هر یک از آنها طلبه باید سالیانی درس بخواند، از ناحیه شاگردان این مکتب در جامعه بطور کاملا نپخته، خود دلیل دیگری برای حساس شدن بیشتر طرح اینگونه مباحث در جامعه است.
لذا از سر دوستی و خیرخواهی نسبت به شما همراه و هم طریق خوبم، عرض میکنم که بهتر است ما با ادب و احتراممان در پیشگاه عالمان و صاحبان اندیشه مدافع علوم و حقایق الهیه باشیم و طرح اینگونه مطالب را به مجامع علمی تخصصی واگذار نمائیم که در غیر اینصورت نه تنها موجب نشر و شکوفایی این حقایق در جامعه نمیشویم بلکه خدای ناکرده ما نیز نقشی در مظلومیت و طرد بیشتر این حقایق در جامعه خواهیم داشت که مطمانم چون شمائی هرگز چنین نتیجه ای را دنبال نمی کنید.
باسلام خدمت شما دوست عزیز
سخن شما صحیح است و ما باید همانطور که مولانا و دیگر بزرگان در برخی مواقع در برابر این قبیل افراد سکوت کردند سکوت کنیم! اما روشنگری اشکالی ندارد!
پست قبلی بنده روشنگری در خصوص قضیه ان اسماء بود:Sham:
اما پست دومم کمی تند بود :Narahat az:
و حتی برچسب مخالف امام زمان بر پیشانی شان چسباندم!:Nishkhand: البته خدایی حقشون بود :khandeh!:
یه چیزی رو هم دوستانه بگم دست خودم نیست چندین سال است که هر وقت کسی که در باطن دشمنم هست یا با عرفا مخالف است و.. وقتی با وی مواجهه میشوم یا او را می بینم احساس بغض و نفرت شدیدی نسبت به وی پیدا میکنم و بعد از مدتی یا حتی چند سال، علت آن بغض و نفرت را متوجه میشوم!
علتش را نمیتوانم بگویم! ولی از بس این برای من درست و صحیح بوده که هر وقت چنین حالی به من دست میدهد می فهمم که حق با من است و آن شخص عنادی با من یا با دوستان خدا دارد و..........
یکبار ساحری به خونه ما آمده بود و من نمی شناختمش ولی تا دیدمش چنان بغض و نفرت شدیدی نسبت بهش پیدا کردم که از قیافم معلوم بود! بعد فهمیدم چه حرومزاده ای هست! ساحری بود که ادعای عارف بودن میکرد!
این فایل صوتی را در سایت ابن عربی دیدم که گویی متعلق به علامه امینی است .
امام على(ع) نيز مى فرمايد:
«به خدا سوگند! اگر در اين لشكرم، از حقى سخن بگويم كه خدا آن را بر پيامبرش فرو فرستاد و آن را آشكار سازم و طبق آنچه كه از پيامبر خدا شنيدم، شرح و تفسير كنم، در اين لشكر جز اندكى ناچيز نخواهند ماند و همه از من دهشت كرده و از پيرامون من پراكنده خواهند شد.»
امام زين العابدين(ع) نيز در قالب شعرى فرموده است:
«انى لاكتم من علمى جواهره***كيلا يرى الحقَّ ذو جهل فيفتننا;
من از دانشهايم گوهرهايش را پنهان مى دارم از آن رو كه مبادا فرد ناآگاهى ]كه ظرفيت و آمادگى لازم را ندارد [حق را ببيند و ما را در فتنه بيندازد.»
ائمه خیلی سخنان رو نگفتند اما حافظ و مولانا و... در پرده عبارات و اصطلاحات این سخنان رو تا حدودی گفتند!
اگر ائمه هم مانند حافظ و مولانا، حقایق رو میگفتند آیا جناب امینی به ائمه جرات جسارت و توهین داشت؟!!!!
همین الان منکر خطبه البیان از مولا علی هستند! اگه خطبه های بیشتری مثل این وجود داشت چه میکردند؟!!!
جناب اهل خدا ، شما تمامی عرفان های صدرالمتأهلین و ابن عربی و ... رو قبول دارید ؟
نظرتون راجع به فلسفه چیه ؟
ای آنکه میگویی فلسفه و عرفان کفر است...ای آنکه قدمی از قدم بر نداشتی...بدان
عرفان تفسیر انفسی قرآن کریم است،و فلسفه،به زبان در آوردن عرفان است.
و قرآن،انسانِ کاملِ مکتوب است و انسان کامل،وجه الله است.و فرمود "أَینََما تُوَلُّوْا فَثَمَّ وَجْهُ الله"(به هر کجا رو کنید،وجه خداوند است).پس ای منکر عرفان و فلسفه،تو بگو به کجا رو کرده ای و عرفان نبود؟ به کجا رو کرده ای و فلسفه نبود؟ به کدام سو نگریستی و قرآن نبود؟
آری،تو که خود را به زنجیر های تعبّد بدون تعقّل کشیدی و نفهمیدی و نیافتی که فرمود "وتلك الامثال نضربها للناس و ما يعقلها الاالعالمون"(این مثال ها را میزنیم و آن ها را تعقّل نمیکنند،جز عالمان)،و هر جاهلی،الفاظی چون حور و غلمان و انگور و سیب و بهشت و رود عسل و لذات جسمانی را میفهمد و تعقّل میکند.پس حتماً نکته ای در آیه شریفه نهفه است که فرمود "جز عالمان تعقّل نمیکنند"...و قطعاً حقیقت فوق این هاست و لفظ "تعقّل" آنچیزی است که تو آن را در "کلام و متکلمین" یافتی و امثال این سینا و خواجه طوسی ها و ملاصدرا ها و کمّلین در فلسفه.و عرفان،نوش جان کردن فلسفه است.چشیدن است.شُدن است.
پس تو ظاهر گیری و عارفان مغز را
تو بهشت را دریابی و سالکان بهشت آفرین را...اما بدان،اگر بهشت زیباست،بهشت آفرین زیبا تر است...آنان بهشت را این سو یافتند و در آخرت جایگاهشان همان است که فرمود "فِي مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِيكٍ مُّقْتَدِرٍ"(در جايگاه صدق، نزد پادشاهى با اقتدار)
عرفان و قرآن و برهان،از هم جدایی ندارند
و جناب اهل خدا چه زیبا نقل فرمود::Gol:
دخترم! سعى کن اگر اهلش نیستى و نشدى، انکار مقامات عارفین و صالحین را نکنى و معاندت با آنان را از وظایف دینى نشمرى، بسیارى از آنچه آنان گفته اند در قرآن کریم به طور رمز و سربسته، و در ادعیه و مناجاتِ اهل عصمت بازتر، آمده است و چون ما جاهلان از آنها محرومیم با آن به معارضه برخاستیم.