بنده آني که در بند آني....زیباست

تب‌های اولیه

28 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
بنده آني که در بند آني....زیباست

بالاخره روي نياز به در گاه حضرت بي نياز مي آورم وضوئي و اشکي و راز و نيازي و نمازي ٬ و چه خوشست تنهايي و دل شب و چه خوشست همراه با مرغ يارب غم دل به دوست گفتن و يا رب يارب کردن ٬ سعي مي کنم غم ها را در ميان گذارم و سفره دل را بگشايم ٬ با خود عهد کرده ام که هر وقت توفيق چنين ساعاتي نصيب شد ٬ از دنيا و تعلقات آن حرفي بميان نياورم ٬ گاهي وسوسه هاي شيطاني مرا بطرف آنها مي کشاند ولي بخودم ملامت مي کنم که تو دربند چه چيزهايي هستي ‍مگر نشنيده اي که گفته اند ؛

بنده آني که در بند آني.بالاخره بنده سبحاني يا بنده شيطان؟اگر بنده سبحاني کارهايت را به او واگذار.اگر بنده درم و ديناري واگر فريفته زرق و برق اين بازاري٬ پس لاف بندگي و عبوديت مزن واصولا اگر شيعه حضرت علي (ع) هستي توجه داشته باش که مولا در بند دنيا نبود و بارها و بارها فرمود دنيا را به دنيا دوستان وثروت اندوزان واگذاريد و مکرر مي فرمود:

اي طلاهاي زرد و اي نقره هاي سفيد غير مرا فريب دهيد که من فريب شما را نمي خورم.

به خود مي آيم و به خود مي گويم که تو کيستي و چيستي؟يا رومي روم و يا زنگي زنگ ٬ اخر در اين ساعات و دقايق معنوي و با اين اعتقاد که : بنده آني که در بندآني پس بندگي کن،عبوديت کن با خدا حرف بزن،به خدا بگو،خدايا با همه آلودگي هايي که دارم ترا دوست دارم ،بنده توهستم روزی ترا می خورم ،سر بر آستان تو می گذارم خدایا

بر تن آلوده منگر روح پاکم را نظر کن

دوست دارم تا کنم در پیشگاهت بند گیها

من بتو رو کرده ام بر آستانت سر نهادم

دوست دارم بندگی را با همه شرمندگیها


اگر قبول داری که مقام انسان بالاتر از فرشته است اگر قبول داری که حضرت ختمی مرتبت محمد مصطفی (ص)مرتب می فرمود:

الفقر فخری (و این فقر که مایه فخر فخر بشریت است بی نیازی است نه تکدی )و اگر قبول داری که بزرگان دین از چهارده معصوم پاک (ع)واهل بیت بزرگوار آنها گرفته تا مراجع معظم تقلید و همه بزرگان علم و فضل و هنر هرگز بنده درم ودینار نبوده اند پس:

به پرواز آی و شاهینی بیاموز

تلاش دانه در خاشاک تا کی


این زنجیرهای دست و پاگیر تعلقات دنیائی را بشکن،آبرومند و سربلند زندگی کردن مهم است نه ثروتمند زندگی کردن.

این کاخ که می باشد گاه از تو و گاه از من

جاوید نخواهد ماند خواه از تو و خواه از من



با خود می گویم اگر سر گذشت بزرگان علم و هنر،آنانکه عمری با سربلندی کوشیدند وآموختند و تالیف کردند و نام نیک بجای گذاشتند را مطالعه کنیم (و مثلا زندگی خواجه نصیر الدین توسی (طوسی)را در نظر بگیریم که از توس تا بغداد و شهرهای دیگر برای کسب علم سفر کرده و سختی دید و اسیر شد و در نهایت آن همه تالیفات گرانبها بجای گذاشت و تازه نه مدرکی و نه حقوقی و مزایای و نه حق مأموریتی و نه ....)

به این نتیجه می رسیم که :

دانش و آزادگی و دین و مروّت این همه را بنده درم نتوان کرد


بشری که می تواند با توکل و تلاش بجائی برسد که به جز خدا نبیند و نداند،بشری که با ارتباط با مبدا لایزال و قادر متعال میتواند پشت پا بر همه ثروتها بزند و بی اعتنا بر همه قدرتهای این جهان باشد٬ حیف است خود را اسیر مظاهر فریبنده دنیا نماید و خود را به ابتذال بکشاند.

ترا زکنگره عرش می زنند صفیر

ندانمت که در این دامگه چه افتاده است


با خود می گویم در عصر حاضر بزرگانی چون شادروانان دکتر محمود حسابی،شهید آیت الله مطهری،دکتر عبد الحسین زرین کوب با این همه تالیفات و تحقیقات وبا این همه فضل و علم و کمال،کدام ثروت دنیا را اندوخته اند و کدام کاخ را بر افراشته اند و آیا اگر این بزرگان به مناعت طبع و بی نیازی و عشق و کمال آراسته نبودند کدام جرأت و همت می توانست به این توفیقات برسد.

اگرت سلطنت فقر ببخشند ای دل

کمترین ملک تو از ماه بود تا ماهی


با خود میگویم بنده خدا بودن خیلی افتخار است و متکی به خدا بودن خیلی اقتدار است،آنانکه واقعا توکل بر ذات پاک احدیت داشته باشند نه با زر و زیور تطمیع می شوند و نه با تیر و شمشیر ستمگران تهدید و آزادگان دنیا چنین اند و دنیا را به پشیزی نمی خرند،گاهی بفکر می افتم که چرا فلانی به آلاف و الوف رسیده است و ما هنوز در خم یک کوچه ایم بعد خودم را قانع می کنم که اگر از راه حلال است نوش جانش و اگر از راه حرام است زهی حماقت،و در نهایت آزادگی و وارستگی بهتر است.

با خود می گویم تو که مسلمانی و اعتقاد به قرآن و عترت و سنت اهل بیت (ع)داری و می دانی که اصولا روح اسلام با کنز و تکثر سازگار نیست و اگر بود باید بزرگان دین در کنز پیش قدم می شدند،مگر آیه ی کنز انسانها را بشارت به عذاب الیم نداده،مگر یادت رفته که اصولا ثروت زیاد از ابعاد مختلف مایه آفت است ،مگر سقراط حکیم با دیدن جواهرات زیبا و قیمتی در بازار جواهر فروشها نمی گفت.در دنیا چیزهای زیبا و قیمتی فراوانند ولی ما به آنها نیاز نداریم.

به سرو گفت چرا میوه ای نمی آری


جواب داد که آزادگان تهی دستند

با خود می گویم چرا فلانی را مورد نظر قرار می دهی که صاحب آلاف و الوف شده است چرا آنها که خاک را به نظر کیمیا می کنند را اسوه خود قرار نمی دهی چرا بزرگانی چون حضرت امام خمینی (ره)را مورد توجه قرار نمی دهی که

خشت زیر سر و بر تارک هفت اختر پای

دست قدرت نگر و منصب صاحب جاهی


چرا به نفس نمی گوئی دست از سرت بردارد ،چرا مبارزه با نفس اماره را پیش نمی گیری

مرا گر تو بگذاری ای نفس طامع

بسی پادشاهی کنم در گدائی


چرا این دعای رسول اکرم (ص)را که آن حضرت بیش از همه ادعیه تکرار می فرمود سر لوحه زندگی قرار نمی دهی که:

اِلهی لا تَکِلنی اِلی نَفسی طَرفَه عَینٍ اَبَداً، چرا صاحبنظرانی را که بر این مشت خاک نظر نکرد ند و هر دو عالم را با یک نظر باختند و بالاخره یکی را از دو عالم طلبیدند اسوه قرار نمی دهی ،چرا مرغ روحت را از چنبر آز باز نمی کنی تا از خاکدان زمینی به پرواز آید و سفرهای علوی کند.چرا مقام سِدرَه نشینی شاهباز بشریت را به این دامگه پست دنیائی می فروشی،چرا چون گدایان خرابات چشم اِنعام از مشتی اَنعام بر نمی گیری و بسوی خزانه ی غیب رو نمی آری و چرا و چرا وچرا؟

بالاخره سر به سجده عبودیت و بندگی می نهم و تضرع می کنم که ای حضرت بی نیاز مرا صفت بی نیازی ده،مرا همت بلند عطا فرما،مرا مناعت طبع کرامت کن آنچنان که ترا برای تو نیایش و پرستش کنم نه از ترس جهنم و نه بطمع بهشت،که حضرت مولا علی (ع)فرمود:خدایا نه از ترس آتش جهنم و نه بخاطر بهشت است که ترا می پرستم بلکه خودت را می خواهم

مازدوست غیر از دوست مطلبی نمی خواهیم

حور و جنت ای زاهد بر تو باد ارزانی


الهی به من توفیقی عنایت فرما که نه طالب دنیا و نه فقط طالب عقبی بلکه طالب مولا باشم که فرمود:

طالب دنیا رنجور است و طالب عقبی مزدور است و طالب مولا مسرور است.

الهی هر گاه ترا داشته باشم همه چیز را دارم.الهی مرا به بندگی خود بپذیر که بندگی تو مرا از بندگی خداوندان زر و زور و تزویر می رهاند.

به ولای تو که گر بنده خویشم خوانی


از سر خواجگی کون و مکان بر خیزم

با خود می گویم درویشی و خرسندی چه زیباست اگر با واثق شدن به الطاف خداوندی باشد،خدایا در این دادوستد بازار دنیائی و همه علقه ها و دلبستگیهایش مرا به نعمت بی نیازی و خرسندی متنعم گردان و بالاخره پس از اشک و آه و لابه و استغاثه و پس از اظهار عبودیت و بندگی و ادای مستحبات و واجبات به مصحف عزیز پناه می برم که یا قاضی الحاجات و یا کافی المهمات و یا دلیل المتحیرین کمکم کن و آیه شریفه 19 از سوره مبارکه حدید می آید که.

اعلموا انما الحیوه الدنیا لعب و لهو وزینه وتفاخر بینکم و تکاثر فی الاموال .....

و بعد از روح بلند خواجه شیراز حضرت لسان الغیب استمداد می طلبم که این غزل می آید.

شاه شمشاد قدان، خسرو شیرین دهنان

که به مژگان شکند قلب همه صف شکنان

مست بگذشت و نظر بر من مسکین انداخت

گفت کای چشم و چراغ همه شیرین سخنان

تا کی از سیم و زرت کیسه تهی خواهد بود

بنده من شو و بگذر ز همه سیم تنان

کمتر از ذره نه ای پست مشو مهر بورز

تا به خلوتگه خورشید رسی چرخ زنان


و با خود گفتم راستی کمتر از ذره نیستم.همه ذرات هستی رو به کمالند و شیفته آفتاب جمال،از چاه پستی باید بیرون آمد.با همت بلند و ایمان و اراده قوی باید غبار راه را بر طرف کرد و دست نیاز فقط به درگاه بی نیاز باید دراز کرد و سر ارادت فقط بر آستان او باید نهاد که فرمود.

حافظا آب رخ خود بر در هر سلفه مریز


حاجت آن به که بر قاضی حاجات بریم

توحید صمدی;66557 نوشت:

شاه شمشاد قدان، خسرو شیرین دهنان

که به مژگان شکند قلب همه صف شکنان

مست بگذشت و نظر بر من مسکین انداخت

گفت کای چشم و چراغ همه شیرین سخنان

تا کی از سیم و زرت کیسه تهی خواهد بود

بنده من شو و بگذر ز همه سیم تنان

کمتر از ذره نه ای پست مشو مهر بورز

تا به خلوتگه خورشید رسی چرخ زنان



اين شعر خواجه در وصف حضرت ابالفضل العباس(ع) است.

:Gol:

هو.
سلام علیکم.
خداوند خیرت دهد:Gol:

ای عزیز دنیا رباطی است بی اقامت!

ای عزیز دنیا جای عبور است نه شهرستان سرور، رباطی است بی اقامت و ساباطی است بی استقامت. زخم نیشش بی مرهم است، مطلقه ی ابراهیم ادهم است. کرشمه ی غفلت و بیداری است و رانده ی جنید بغدادی است .
خانه ی محنت و بد نامی است، ملعون بایزید بسطامی است. خود پرستان دون همت را دیر است و مردود سلطان ابوسعید ابو الخیر است. جرعه ی جانسوز هر تلخی است و پشت پا زده ی شقیق بلخی است.
برداشته ی اشقیاست و بگذاشته ی اتقیا، هر که طالب او ذلیل و زبان عذر او کلیل و این آیت اهل عبرت را دلیل که : « قل متاع الدنیا قلیل »

ای درویش نظر کن به گورستان و غافل مباش چون مستان، تا ببینی چندین مقابر و مزار و خفته در آن نازنینان گلغذار صد هزار، همه جهد کردند و کوشیدند و در آتش حرص و هوس جوشیدند و کلاه از جواهر پوشیدند، مائده ها پر نعیم کردند و سبو ها پر زر و سیم، سوداها کردند تا سوداها بردند و حیل ها نمودند تا نقد ها ربودند و عاقبت مردند و حسرت ها بردند.

انبار خانه ها انباشتند و تخم محبت دنیا در زمین دل کاشتند و آخر رفتند و بگذاشتند ، ناگاه همه را بدر مرگ کشانیدند و شربت مرگر از دست ساقی اجل چشانیدند .
ای عزیز از موت بیاندیش و عمل بردار از پیش و گرنه وای تو که دوزخ بود مأوای تو .

این متن بخشی از مقالات خواجه عید الله انصاری است.که یاد داشته باشیم که خواجه عبد الله انصاری از آنانی نیست که بافته اند، بلکه از آنانی است که یافته اند. باری، او عمری را در زهد و ریاضت گذراند و چراغ اندیشه و قندیل جانش از نور معنا و حقیقت فروزان شد که این چنین نغز و دلنشین من و شما را پند می دهد. برای امثال ما که دل در گرو این دامگه داده و به دلفریبی های آن دل خوشیم، نیوشیدن این سخنان سخت ضروری است!

بسم الله الرحمن الرحیم
در به روی همه باز است دربان ندارد.تعیین وقت لازم نیست،هیچ عنوان و رسم نمیخواهد چه مرد و چه زن،چه آسیه و مریم،چه جنید و ابراهیم ادهم.
همتی باید قدم در راه زن صاحب آن خواه مرد و خواه زن
برادرم حرف این و آن را مزن،دم فرو بند و تماشا کن.بنگر و عبرت بگیر.به فکر خود باش و ار اوباش بگریز،پاسبان حرم دل باش،سعی کن که اول دل بگوید و آنگاه زبان.ای من فدای آنکه دلش با زبانش یکی است.
خواهی فرمود:آیا خودت بیداری یا واعظ غیر متعظی؟عرض میشود من اگر در خوابم جنابعالی چرا در خواب باشی،تنها از آفریدگارت شرم بدار نه از آفریده هایش بگذار تا دیگران از تو رنگ بگیرند نه تو از آنان."رب أدخلنی مدخل صدق و أخرجنی مخرج صدق و اجعل لی من لدنک سلطانا نصیرا"
دل آیینه جمالنمای هو و سفینه دریای اوست،خود را باش که یار طبیب دردمندان است .خواجه به انتظار کی نشسته؟،دست به دامن حجت حق ولی عصر امام زمان دراز کن و صمیمانه بگو:
بروی ما زن از ساغر گلابی
که خواب آلوده ایم ای بخت بیدار


28 ذیحجه 1422ه ق__80/12/22__قم المشرفه
داوود صمدی آملی
منبع:رساله حقیقت انتظار و ظهور ص16

من از ان روز که در بند توام ازادم .... پادشاهم که بدست تو اسیر افتادم

نکاتی ناب از علامه حسن زاده آملی

برادم به فکر خود باش واز خویشتن غافل مباش .همواره کشیک نفس بکش .مرد فکر باش که فکر لبَ عبادت است مناجات وراز ونیاز با دوست را قطع مکن وخلوت را از دست مده .به حقیقت بگو الهی آمدم تا کامروا گردی .سخن وخوراک وخواب باید به قدر ضرورت باشد با عهد الله که قرآن مجید است هر روز تجدید کن .صمیمانه دست توسل به پیغمبر وآلش در زن
که آن خوبان خدا وسایط فیض حق اند اللهم صل علی محمد وآل محمد.

سوره اخلاص را با اخلاص بر زبان داشته باش .با خلق خدا مهربان باش از سخنان ناهنجار گرچه به مزاح با شد بر حذرباش خلاف مگو اگرچه به مطایبت( از روی شوخی ) باشد از قسم خوردن اگرچه به راست احتراز کن چه ایستاده ای دست افتاده گیر تا می توانی نماز را در اول وقت بجا آور .تجارتت را مغتنم بشمار که انسان بی کار از دنیا وآخرت هر دو
می ماند . داد وستد مانع بندگی نیست .در مطلق امور میانه رو باش .

برادرم حرف این و آن را مزن، دم فرو بند و تماشا کن. بنگر و عبرت بگیر. به فکر خود باش. دست توسل به دامن خاتم اوصیاء و اولیاء امام زمان مهدی موعود دراز کن. از افراط و تفریط بپرهیز. از پیروی نفس حذر کن. پاسبان حرم دل باش.

دل را به یاد دلدار یك جهت كن تا از محبین باشى .از رسول خدا (ص ) پرسیدند: چه كسى در میان مؤ منان از دیگران زیرك تر است ؟ در جواب فرمود: آن كه به یاد مرگ بیشتر و در آمادگى براى آن شدیدتر است .


برادرم! نعمت بیداری روزی هر بی سر و پا نمی شود و این پیک کوی وفا با هر دلی آشنا نمی گردد ، و هر مشامی این نسیم صبا را بویا نمی شود و هر زبانی به ذکر او گویا نمیگردد . بیداری می تلخ وش است، با هر کامی سازگار و گوارا نیست ، چه ام الخبائث است ، هر که از آن را نوشیده ، بلکه اندکی از آن چشیده است ، از مشتهیات نفسانی حتی از حور و غلمان چشم پوشیده است و دست کشیده است.اگر براستی تشنه شدی آب برایت می فرستند ، صابر باش اگر دیر شود مسلماّ دروغ نخواهد شد، مجرب است. علاوه اینکه کسانی که دیرتر می گیرند بهتر و پخته تر می گیرند و وجه آن با تدبر معلوم میگردد. عارف رومی گوید:

حکمت حق در قضا و در قدر کرد ما را عاشـــقان یکدگر



تشنه مینالد که کو آب گـوار آب مینالد که کو آن آب خوار



آب کم جو تشنگی آور بدست تا نجوشد آب از بالاو پست


علامه حسن زاده _ کتاب نامه ها و برنامه ها

خلوت

برادرم خلوت شب را بخصوص در وقت سحر از دست ندهد وَ مِنَ اللَّيْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نافِلَةً لَكَ عَسى‏ أَنْ يَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقاماً مَحْمُوداً قرآن عهد الله است عهد خدا را فراموش نكند.
برادرم خويشتن را باشد و پا در كفش اين و آن نكند وگرنه جهان با اين فراخى بر وى تنگ مى‏شود. دوستم بداند كه كثرت عمل ملاك تقرّب نيست بلكه تعقّل و تفكّر مى‏ بايد و بداند كه از آن سوى بخل و امساك نيست تا ندهند بلكه از اين جانب كوتاهى است كه نمى‏ گيرند لذا تعبيرات الهى را مى‏بينى كه از آن سوى مى‏ فرمايد
يُحِبُّهُمْ وَ يُحِبُّونَهُ
و از اين سوى مى ‏فرمايد نَسُوا اللَّهَ فَنَسِيَهُمْ. وَ لا تَكُونُوا كَالَّذِينَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ.

برادرم مواظب باشد كه بى‏ طهارت نباشد و بداند كه با حالت جنابت خوابيدن كراهت دارد، و هر وقت كه وضو گرفت تا برايش مقدور است دو ركعت نماز بخواند و از خداى متعال قرب و حضور طلب كند كه مستجاب است و مى‏تواند كه‏ اين دو ركعتهاى بعد از وضوها را بجاى نوافل يوميه قرار دهد.
اكثر مردم بى‏دردند و بايد هم باشند كه كَلَّا بَلْ رانَ عَلى‏ قُلُوبِهِمْ ما كانوا يكسبون اكثرهم لا يعقلون، وَ لكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لا يَعْلَمُونَ، وَ لا تَجِدُ أَكْثَرَهُمْ شاكِرِينَ با دردمندان باش اگرچه كم‏اند و بايد هم كم باشند وَ قَلِيلٌ ما هُمْ، وَ قَلِيلٌ مِنْ عِبادِيَ الشَّكُورُ، وَ جاءَ رَجُلٌ مِنْ أَقْصَى الْمَدِينَةِ.
برادرم وقت چندان نمانده است ابدت را درياب به قول جناب خواجه حافظ:
صد ملك دل به نيم نظر مى‏توان خريد خوبان در اين معامله تقصير مى‏كنند
علامه حسن زاده آملی -هزار و يك كلمه، ج‏2، ص: 147

صابر باش

اى عزيز، در قبض صابر باش كه آب را براى تشنه آفريدند؛ همان گونه كه تو تشنه آبى، خود آب هم تشنه توست. اين حقير گفته است (ديوان، ط 2، ص 404):

غافر و تائب آمدند طالب مذنب از ازل بى ‏شمر اسم حق همى اين سمت اقتضا كند
تشنه به سوى آب و خود تشنه تشنه است آب گدا خدا خدا كند خدا گدا گدا كند

عارف رومى در مثنوى معنوى چه نيكو فرموده است:

حكمت حق در قضا و در قدر كرد ما را عاشقان يكدگر
تشنه مى‏نالد كه كو آب گوار آب مى‏نالد كه كو آن آب خوار
آب كم جو تشنگى آور به دست تا بجوشد آبت از بالا و پست‏

وانگهى، به قول خواجه حافظ:
تو بندگى چو گدايان به شرط مزد مكن كه خواجه خود صفت بنده پرورى داند

صابر باش كه اگر دير شود، مسلّما دروغ نخواهد شد؛ قوله (سبحانه) وَ لِرَبِّكَ فَاصْبِرْ (المدّثّر، آيه 8). زود زود نمی ‏دهند تا كم‏ كم ظرفيت حاصل شود. ببين كه شيخ فريد الدين عطّار در منطق الطير چه نيكو گفته است:

شيخ مهنه بود در قبض عظيم شد به صحرا ديده پر خون دل دو نيم‏
ديد پير روستايى را زدور گاو مى‏بست و از او مى‏ريخت نور
شيخ سوى او شد و كردش سلام شرح داد آن حال قبض خود تمام‏
پير چون بشنيد گفت اى بو سعيد از فرود فرش تا عرش مجيد
گر كنند اين جمله پر ارزن تمام نى به يك كرّت به صد كرّت مدام‏
ور بود مرغى كه چيند آشكار دانه ارزن بسى سال هزار
ور ز بعد آن كه تا چندين زمان مرغ صد باره بپرد از جهان‏
از درش بويى نيابد جان هنوز بو سعيدا زود باشد آن هنوز
طالبان را صبر مى‏بايد بسى طالب صابر نباشد هر كسى‏


هزار و یک کلمه -علامه حسن زاده ج5-ص298

با تشکر از وبلاگ تجلی اعظم



خود را باش

آه آه اگر وقتی بیدار شویم که کاروان رفتند و خبردار شویم که این نبود که ما می پنداشتیم و بدان دلخوش بودیم !
همه می روند و نمی دانند که با خود چه می برند. خنک آنکه دفتر هستی اش را بگشود و از روزنامه ی کارهایش آگاه شد. و چون هرکسی کشته ی چند ساله ی زندگی اش هست ، دل مردگان از مرگ هراس دارند و از کشتزار خود بیزارند، و زنده دلان از کشت خود سپاس گزارند و به پروردگار خود امیدوار.
اندیشه ی شب جان را نیرو و پرتو می دهد و نماز شب به مینو کشاند.
در بندگی باید نیک استوار و پایدار بود تا همه ی کارها و گفتار ها جز نیایش و ستایش دادار نبود که بی رنج گنج به دست نیاید.

راه ، نیک هموار است و کار سخت دشوار. شیرمردان خوش تن به کار در دهند تا دشوارشان آسان گردد و کم کم سزاوار آستان دلستان گردند.
هرکه جان به جانانه سپرد گوی نیک بختی را ببرد ، وگرنه چند روزی چون دیگر جانوران بخورد و بمرد.
خواب ، خوراک ، کار و زندگی را اندازه است که در کم آن ، بیم تباهی است و در افزون آن ، ترس رسوایی. شکم تهی ، رهزن شود چنانکه آکنده ی آن ، که سیر ، گرسنه ی دیدار نمی شود و سیراب تشنه ی دلدار نگردد. میانه روی مایه ی بلندپایگی ، ارجمندی و نیک بختی است.
آنچه را که داور خرد دستور داد به جا آر و پاسخ درست برای پرسش خدایت فراهم کن.

تنها از آفریدگارت شرم بدار نه از آفریده هایش.
بگذار تا دیگران از تو رنگ بگیرند نه تو از آنان.
هرکس در هر پایه ای که هست اگر رهزن است، ارزش پشیزی ناچیز ندارد. بی پرده بگویم : مگسانند گرد شیرینی.
پیمانت را با خدا و پیمبر سخت استوار کن و از ته دل بگو خدایا آمدم. گر کام تو بر نیامد آنگه گله کن. کوتاهی سخن ، خود را باش.

علامه حسن زاده آملی-نامه ها و برنامه ها

[=Trebuchet MS]خواب و خورت ز مرتبه خويش دورت كرد

يكى از اسماء و صفات الهى اين است كه هو يطعم و لايطعم سعى كن كه مظهر اين مقام باشى تا تشبه به حق جل و على پيدا كنى كه لذت احتماء و اين حال به مراتب از لذت اكل و شرب حيوانى برتر و بالاتر است ! اگر لذت ترك لذت بدانى دگر لذت نفس لذت نخوانى از شكم پروران سرمشق مگير! بلكه ذرهم ياءكلوا و يتمتعوا ويلههم الامل فسوف يعلمون و چون كمتر خورى كمتر خوابى و متخلق به اين خلق الهى گردى كه لا تاءخذه سنة و لا نوم و به ملائكه تشبه پيدا كنى كه طعامهم التسبيح و شرابهم التقديس چنانكه از اهل بيت عصمت ماءثور است و ملائكه گفتند: نحن نسبح بحمدك و نقدس لك و تعبير از تسبيح به طعام و تقديس به شراب براى اين است تسبيح تنزيه ذات است و تقديس تنزيه صفات كه اول با طعام و ثانى با شراب مناسب است ، دقت كن تا اين لطيفه را دريابى !
[=Trebuchet MS]
علامه حسن زاده-
[=Trebuchet MS] هزار و يك نكته ، ص 229

سادات;66649 نوشت:
اين شعر خواجه در وصف حضرت ابالفضل العباس(ع) است.

سلام

رو چه حسابی؟

خوب تو دیوان ما هم یه کم فرق می کنه:

بنده ی من شو و [="red"]برخور[/] ز همه سیم تنان

بابک 113;261202 نوشت:
سلام

رو چه حسابی؟

خوب تو دیوان ما هم یه کم فرق می کنه:

بنده ی من شو و [="red"]برخور[/] ز همه سیم تنان

غزل 387

شاه شمشادقدان خسرو شيرين دهنان
که به مژگان شکند قلب همه صف شکنان

مست بگذشت و نظر بر من درويش انداخت
گفت اي چشم و چراغ همه شيرين سخنان

تا کي از سيم و زرت کيسه تهي خواهد بود
بنده من شو و برخور ز همه سيمتنان

کمتر از ذره نه‌اي پست مشو مهر بورز
تا به خلوتگه خورشيد رسي چرخ زنان

بر جهان تکيه مکن ور قدحي مي داري
شادي زهره جبينان خور و نازک بدنان

[="red"]پير پيمانه کش من که روانش خوش باد
گفت پرهيز کن از صحبت پيمان شکنان

دامن دوست به دست آر و ز دشمن بگسل
مرد يزدان شو و فارغ گذر از اهرمنان

با صبا در چمن لاله سحر مي‌گفتم
که شهيدان که‌اند اين همه خونين کفنان[/]

گفت حافظ من و تو محرم اين راز نه‌ايم
از مي لعل حکايت کن و شيرين دهنان

یک جمله عرشی
جناب میر سید شریف در آخرین لحظات عمر خود ، در بستر دراز کشیده بود .


فرزند بزرگوارش در آن هنگام از پدر تقاضای پندی کرده بود ، این پدر فهمیده فقط یک جمله به فرزند خود

گفت :
بابا ! خود را باش

ببین که هستی و چه می کنی ؟ هیچ به دیگران کاری نداشته باش . اگر هم در مقام امر و نهی بهدیگران قرار گرفتی ، ابتدا به خودت نگاه کن ! ببین آیا آن گونه که باید خودت مطیع هستی یا نه ؟اگر نبودی ، امر و نهی بر خویشتن را مقدم بر دیگران قرار ده ، زیرا هر کس برای خود اصل است و دیگرانفرع او ! اگر اصل ساخته نشود ، مطمئناً فرع هم ساخته نمی شود ، پس خود را باش .

شرح معرفت نفس / حضرت استاد صمدي آملي

برو و بگو آمدم

به حقیقت برو بگو آمدم.اگر گفتند اینجا چرا آمدی؟بگو:به کجا روم و به کدام در رو کنم؟
این ره است و دگر دوم ره نیست این در است و در دگر دوم در نیست

اگر گفتند:به اذن کی آمدی؟بگو:شنیدم
بر ضیافتخانه فیض نوالت منع نیست در گشادست و صلا در داده خوان انداخته

اگر گفتند : تا به حالا کجا بودی؟بگو:راه گم کرده بودم.
اگر گفتند:چه آوردی؟بگو: اولاْ دل شکسته که از شما نقل است:
در کوی ما شکسته دلی میخرندو بس بازار خودفروشی از آن سوی دیگر است
ثانیاْ:
جز نداری نبود مایه ی دارایی من طمع بخششم ازدرگه سلطان من است

و ثالثاْ:
الهی آفریدی رایگان،روزی دادی رایگان،بیامرز رایگان،تو خدایی نه بازرگان.
اگر گفتند:برونش کنید.بگو:
نمیروم زدیار شما به کشور دیگر برون کنید(م) از این در،درآیم از در دیگر

اگر گفتند:این جرأت را از که آموختی؟بگو:از حلم شما.
اگر گفتند:قابلیت استفاضه[استغاثه]نداری.بگو:قابلیت را هم شما افاضه میفرمایید.
باز اگر از تو اعراض نمودند.بگو:
به ولله و به بالله و به تالله به حق آیه نصر من الله
که مو از دامنت دست بر ندیرم اگر کشته شوم الحکم لله

اگر گفتند:مذنبی(گنه کاری).بگو:اولاْ:شنیدم شما غفارید و ثانیاْ:من ملک نیستم و آدم زاده ام.
وثالثاْ:
ناکرده گنه دراین جهان کیست؟بگو آن کس که گنه نکرده و زیست؟ بگو
من بد کنم و تو بد مکافات دهی پس فرق میان من و تو چیست؟ بگو

اگر گفتند: این حرف ها را از کجا یا گرفتی؟ بگو:
بلبل از فیض گل آموخت سخن ور نه نبود این همه قول و غزل تعبیه در منقارش

اگر گفتند:چه می خواهی؟بگو:
جز تو ما را هوای دیگر نیست جز لقای تو هیچ در سر نیست.


هزار و یک نکته(نکته61)
علامه حسن زاده آملی

أوحد الموحدین ، عارف کامل ، علامه ی ذوفنون ، شمس الهدایه

نجم الدین

أبوالفضایل آیت الله و مولانا الأعظم

حسن حسن زاده آملی

( روحی فداه )



ظاهرت باید طاهر باشد تا توانی ظاهر قرآن را مسّ کنی و باطنت باید پاک باشد تا توانی باطنش را دریابی « لا یمسّه إلا المطهّرون »

نامه ها برنامه ها صفحه ی 272


اصل این این است که دیده ی دل ملکوت را بنگرد چنانکه دیده ی سر مُلک را ، در این شگفت نیست شگفت از ندیدن است که دیدگان را باید درمان کرد .
نامه ها برنامه ها صفحه ی ۲۷۲

انسان زرع و زارع و مزرعه خویش است

هر کسى سفره خود و مهمان سفره خود است. و بعبارة أخرى: هر کس زارع و مزرعه خودش است
و نیات و علوم و اعمالش بذرهایش بنگر تا در مزرعه خویش چه کاشته‏ اى که على التحقیق علم و عالم و معلوم
و عمل و عامل و معمول اتحاد وجودى دارند و آن تویى. در قول حضرت رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم: الدنیا مزرعة الاخرة
و در کلام جناب وصى علیه السلام به حارث همدانى: انت مع من احببت و نظائر اینگونه احادیث صادر از اهل بیت عصمت و وحى دقت کن.

نکته 566 هزار و یک نکته،علامه حسن زاده آملی
با تشکر از وبلاگ تجلی اعظم


غافل مباش

برادرم! به فکر خود باش و از خویشتن غافل مباش همواره کشیک نفس بکش، و کشیک نفس کشیدن

کشکی نیست.از خداوند توفیق بخواه با ابنای روزگار بساز و مرد تحمل باش وبه مثل معروفی که چه
خوش مثلی است: آسیا باش ، درشت بستان و نرم باز ده "

مرد فکر باش، که فکر مغز عبادت است.مناجات و راز و نیاز با دوست را قطع مکن

دوستم بداند که کثرت عمل ملاک تقرب نیست .بلکه تعقل می یابد و بداند که که از آن سوی
بخل و امساک نیست تا ندهند، بلکه از این طرف کوتاهی است که نمی گیرند.لذا تعبیرات الهی را می بینی که از آن سوی می فرماید :

" خدا آنان را دوست می دارد و آنان نیز خدا را (1)
و از این سو می فرماید:" آنان خدا را فراموش کردند ، پس خدا نیز آنان را(2)



(1) مائده/ 55
(2) توبه/67


علامه حسن زاده آملی


با تشکر از وبلاگ شاخه طوبی

خجالت نمیکشی میگویی گناه کردم؟

بزرگواری میفرمودند: روزی در محضر حضرت استاد علامه حسن زاده روحی فداه نشسته بودیم، چند نفر از عزیزانی به دیدارشان آمده بودند. یک آقا جوانی همین جور طبق متعارف برگشتند گفتند: آقا ما گنهکاریم، ما را دعا کنید.

آقا رو سرشان داد کشید : این چه حرفی است تو می زنی؟ تو گنهکار هستی پیش من حسن زاده چرا می گوئی؟ آن را برو در خلوت خانه ات با خدایت حرف بزن. چه کار داری به این و آن بگوئی من گنهکارم. تند شد روی جوان، خجالت نمی کشی این طور حرف می زنی؟ تو می دانی یعنی چی داری می گوئی؟ کسی گناه خدا می کند یعنی به ناموس خدا تجاوز کرده. توداری رسماً در پیش من می گوئی من به ناموس خدا تجاوز کردم. خجالت نمی کشی؟ همچین حرفی می زنی، که چی؟ دعا کن من به ناموس خدا تجاوز کردم. غیرت خدا به جوش می آید . اتفاقاً گناه باعث می شود بین خدا و بین عبد یک رابطۀ فقط خصوصی برقرار شود. که بین بنده گنهکار با هیچ کس دیگر خدا راضی نیست رابطه برقرار شود. من غیرتم به جوش می آید گناه کردی یواشکی بیا شب، تاریکی، خلوت. دهن باز نکن داد نکش سروصدا نکن. نگذار مردم بشنوند.

پشیمان شدی آهسته با خودم حرف بزن. چه کار داری داد و فریاد کنی آبروی خودت را می ریزی آبروی من خدا را می ریزی. چون بین مردم می گویی من گناه کردم یعنی به ناموس خدا تجاوز کردم. این بَد است. خدا دوست ندارد چیزی را که فحاشی شده بی احترامی شده، شایعه اش کنی بین مردم داد بکشی.
حالا یکی می رود نعوذبالله یک عمل خلاف می کند دیگری می رود عمل خلافش را پخش می کند به همان اندازه که او خلاف کرد به همین اندازه اینی که دارد شایعه می کند هم گنهکار است. چرا داری گناه را پخش می کنی؟

قرآن من و شما می گوید:اگر بدی هم دیدی خیلی آهسته، داد هم نکش. اگر امر به معروف هم می خواهی بکنی خیلی آهسته، مثل آینه باش. آینه داد نمی زند یقه ات بَد است. وقتی روبروی آینه می ایستی جیغ نمی کشد بگوید چرا موی سرت اینجوری است ؟ خیلی سکوت محض است، آهسته هیچ کس خبر دار نیست، جز تو و آینه

با تشکر از وبلاگ شجره طیبه


...

عمل باید احسن باشد
زمانی به یکی از اساتیدمان اصرار کردیم که به ما توصیه ای کند، فرمودند:
از امروز قول بدهید از عبادات خود توبه کنید، نمازهایتان از روی عادت نباشد، برای حور و غلمان نباشد،
بلکه بخاطر ترس از جهنم هم نباشد، عمل باید احسن باشد که لیبلوکم ایکم أحسن عملا
گناه را مراتب است از گناه پیش پا افتاده چون سرقت و کذب و قمار و نحوها،
تا پله پله انسان به جایی می رسد که عبادتش را گناه می بیند و بعد خودش را که وجودک ذنب لایقاس به ذنب

سعدی گوید:
عابدان از گناه توبه کنند... عارفان از عبادت استغفار
حضرت علامه حسن زاده آملی

با تشکر از وبلاگ تخته

شعری بدون نقطه از علامه حسن زاده آملی در وصف پیامبر اعظم (ص)

الله سر هر اسمی و رسمی
الله مهار هر طلسمی

الله سرور روح سالک
حامی و همای در مهالک

الله ورای کل کامل
سر سلسله ی همه مراحل

محمود مسلم ملائک
امار مطاع در ممالک


محمود مسلم ملائک
امار مطاع در ممالک
هم سالک و هم سلوک و مسلوک
او مالک و ماسواه مملوک
هر حکم که داد هر دل آگاه
سر لوحه حکم اسم الله
اسمی که در او دوای هر درد
اسمی که روای مرئه و مرد
اسمی که مراد آدم آمد
اسمی که سرود عالم آمد
سوداگر اگر در او دل آسود
سودا همه سود دارد و سود
مر همدم کردگار عالم
کی هول و هراس دارد و همّ
دل در حرم مطهر او
گل گردد و هم معطّر او
هر دل که ولای وصل دارد
همواره هوای وصل دارد
موسی که هوای طور دارد
کی دل سر وصل حور دارد
ای وای مر آدم هوس را
دل داده کام سگ مگس را
در وصل صمد رسد رصدگر
در اسم احد رود سراسر
درگاه سحر مراد سالک
دادار دهد علی مسالک
لوح دل آملی اوّاه
دارد صور ملائک الله‬

نامه بدون نقطه از علامه حسن زاده آملی

درود دادار دو سرا مر سرور مكرمم را كه در راه سلوك الى الله السلام همواره
سعى كامل دارد و در وصول الى مكارم الرسول رسم سائل . الحمدلله صدره الحمدلله كه دلدار هر دم صلا در دهد كه هلموا . كدام ملك داعى سائل آمد و كدام مالك همدم مملوك ؟ سالك مطلع همواره هوس كار و هر دم در سده سراى دلدار سرآرد كه اساس هر كار و ملاك هر امر و مصدر آمال همه كردگار دو عالم آمد كه همه را اسم او سرود و رسم او سرور و حكم محكم او مسلم و مطاع كه حاكم دادگر حكم او رواى همه آمد .
اى گرامى همدرد و محرم اسرارم دلى كه دلدار دارد همه دارد و آدم كامگار همهمه و او را دو احوال دارد و هر كه هواى وصال دارد در سحرها حال دارد , آرى سالك در سحر حال دگر دارد كه سر روى مهر آرد و دل مملو مهر كردگار ماه و مهر دارد . راهرو در سحر كامروا گردد كه در سحر دردها دوا گردد كه سحر سالك دل داده آواره را ره آورد كوى ولا آرد . دل را اطلس آسا ساده و هموار دار كه عكوس ارواح را در او گردآورى كه دل سالم كرسى ملائكه و عكاس ارواح گردد .
در كلام علماء اعلام و سلاك الى الله الهادى دارد كه اعلى و اكرم او راد مر راهرو را كلمه طاهر و مطهر لا اله الا الله و درود مروح و معطر اللهم صلى على محمد و آل محمد آمد . اگر اهل دلى دل را آگاه دار كه آدمى را رسوم عموم عوام و گاهى هم همسر و اولاد و اموال و دگر امور وى دام و سد راه گردد .
طعام روحى كه مطعم و مأكل ارواح آمد كى در كام هر كسى گوارا گردد ؟ آدم كامل همواره در همه امور دور محور عدل و وسط گردد[ . ( هداك الله الى السداد]( , والسلام .
دعاگوى سركار عالى : آملى
27 / 1 / 1349 ه . ش

با تشکر از مشکات ولایت


موضوع قفل شده است