جمع بندی شکر خدا به خاطر انسان بودنمان؟؟؟
تبهای اولیه
با سلام و احترام خدمت به شما کاربران
ما موظفیم که خدا را همواره شکر کنیم گر چه شکر گزار خوبی نیستیم و هم چنین نعمت های خدا آنقدر زیاد هستند که شکر همه ی آن ها ناممکن است.
سوالی داشتم درباره ی همین نعمت ها و شکر آن ها :
آیا ما باید به خاطر انسان بودنمان خداوند را شکر کنیم؟ آیا انسان بودن یک نعمت است؟ و اما سوالی دیگر آیا ممکن بود ما انسان نمی شدیم حیوان یا گیاه و یا .. می شدیم؟؟؟
با سلام و احترام خدمت به شما کاربران
ما موظفیم که خدا را همواره شکر کنیم گر چه شکر گزار خوبی نیستیم و هم چنین نعمت های خدا آنقدر زیاد هستند که شکر همه ی آن ها ناممکن است.
سوالی داشتم درباره ی همین نعمت ها و شکر آن ها :
آیا ما باید به خاطر انسان بودنمان خداوند را شکر کنیم؟ آیا انسان بودن یک نعمت است؟ و اما سوالی دیگر آیا ممکن بود ما انسان نمی شدیم حیوان یا گیاه و یا .. می شدیم؟؟؟
پاسخ ::Hedye: :Hedye:
باسلام . وتقدیر از پرسش خوب شما .جواب در دو محور ارایه می شود ::Gol::Gol:
الف_در باره فراز اول پرسش باید گفت نتیجه تفاوت نمی کند ودر هر دو صورت باید شکر گذار بود . هم برای انسان خلق شدن وهم برای انسان باقی ماندن چون برخی به عنوان انسان خلق می شوند ولی به دلیل ضعف و پستی جنبه روحیشان از حیوانات نیز پستتر شمرده شده ، قرآن کریم به صراحت فرمود: «ان هم الا کالانعام بل هم اضل سبیلا؛ (1) اینان فقط مانند چهار پایاناند، بلکه گمراهترند».
یکی از وظایف مهم و حتمی انسان این است که بر نعمت های ظاهری و باطنی که خداوند در اختیار او نهاده است، شکر نماید. پس هر دو نعمت است و
در برابر هر نعمتی انسان باید شکر کند. همین اندازه که بداند آن نعمت از خداست و در دلش بر این مسئله اعتراف کند، شکر نعمت را به جا آورده است. امام صادق (ع) فرمود: هر کس چون نعمتی به وی رسد، در دل خود معتقد باشد که از جانب خداوند است، شکر نعمت را ادا کرده است. (2) بنابراین در شبانه روز هر وقت انسان به نعمتی رسید، لازم است شکر کند.
بنابراین شکر و سپاس خداوند برای همه نعمتهای او اعم از نعمتهای عمومی و خصوصی عقلا و شرعا لازم است، هیچ دلیل عقلی و نقلی وجود ندارد که اختصاص شکر را تنها به نعمتهای خاص اثبات کند بلکه شکر منعم عقلا واجب است، چه نعمتهای عمومی و چه نعمتهای خصوصی.
همه نعمتهای خداوند هر کدام در جای خود نعمت ویژه است. اگر کسی دچار مشکل کلیه یا قلب و یا چشم باشد که جزء نعمتهای عمومی محسوب میشود، آن گاه خواهد فهمید که این نعمتها از ویژهترین نعمتهای الهی بوده است. آنچه را ممکن است کسی به عنوان نعمت ویژه تصور کند نظیر ثروت و قدرت، در مقابل این نعمت ناچیز است.
بنابراین همه نعمتهای الهی در جای خود نعمت ویژه است و شکر و سپاس آن لازم است. از این رو در مناجات و دعاهای ائمه آمده که خداوند را در برابر همه نعمتهای ریز و درشت شکرگذاری کردهاند. از آن میان در دعای نورانی «خمس عشر» دعایی تحت عنوان مناجات الشاکرین آمده:
«الهی اذهلنی عن اقامه شکرک تتابع طولک و اعجزنی عن احصاء ثنائک فیض فصلک، هذا مقام من اعترف بنبوغ النعماء و قابلها بالتقصیر ... فکیف لی بتحصیل الشکر و شکری ایاک یفتقر الی شکر فکلما قلت لک الحمد وجب علی لذلک ان اقول لک الحمد؛ (3)
ای خدا !نعمت های پی در پی تو مرا از انجام وظیفه شکرگذاری غافل کرد . فیضان دریای فضل و کرامت مرا از حمد و ستایش عاجز گردانید، این عجز و ناتوانی مقام کسی است که به نعمتهای بیشمار وسیع تو معترف و با تقصیری در ادای شکر آن نعمتها مواجه است، پس چگونه توانم شکر آن نعمتها را به جای آورم و حال آن که شکر تو گفتن ، یکی از نعمتهای توست و شکری بر آن لازم است ؟! هر چه حمد و شکرت گویم، بر آن تو را حمد و شکری دیگر باید گفت».
بر اساس این گونه آموزههای متعالی است که سخن سرای نامدار سعدی شیرازی در دیباچه گلستان میگوید:
منت خدای را عز و جل که طاعتش موجب قربت است و به شکر اندرش مزید نعمت، هر نفسی که فرو میرود ،ممد حیات است، و چون برآید ،مفرح ذات، پس در هر نفسی دو نعمت موجود است و بر نعمتی شکری واجب،
از دست و زبان که برآید:Sham: کز عهده شکرش به درآید
بنده همان به که ز تقصیر:Sham: خویش عذر به درگاه خدای آورد
و گرنه سزاوار خداوندیش :Sham: کس نتواند که به جای آورد (4):Kaf::Kaf::Kaf:
ب_ در باره فراز دوم باید گفت : انسان قبل از انسان شدن فرایند یاد شده در پرسش را طی نموده است زیرا
انسان پیش از ولادت در عالم رحم وجود دارد. قبل از آن در صُلب پدر است، و پیش از آن به صورت لقمة غذایی است که از طریق انواع خوراکیها به صورت نطفه در صُلب پدر به وجود میآید، و پیش از آن به صورت میوه یا لقمه نانی بوده که از زمین گرفته شده است. پس قبل از این مراحل، آدمی وجود خاکی داشته، خدا دربارة فرایند پیدایش آدمی فرمود:«وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ مِن سُلَالَةٍ مِّن طِینٍ، ثُمَّ جَعَلْنَاهُ نُطْفَةً فِی قَرَارٍ مَّکِینٍ، ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظَامًا فَکَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْمًا ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقًا آخَرَ فَتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ؛
«به یقین ما انسان را از عصارهای از گِل آفریدیم، سپس او را به صورت نطفهای در جایگاهی استوار قرار دادیم، آن گاه نطفه را به صورت علقه درآوردیم، سپس آن علقه را به صورت مضغه گردانیدیم، و آن گاه مضغه را استخوانهای ساختیم، بعد استخوانها را با گوشتی پوشانیدیم، آن گاه جنین را در آفرینشی دیگر پدید آوردیم. آفرین باد بر خدا که بهترین آفریندگان است».(5)
در این آیه مراحل به شگفتآور و بهتانگیز سیر نطفه در رحم مادر و چهرههای گوناگون خلقت که یکی بعد از دیگری در آن قرارگاه امن و دور از دست بشر ظاهر میشود اشاره کرده است. مراحل یاد شده در آیه در فرایند خلقت انسان عالم عجیبی دارد، و پر از شگفتیهای حیرتآور است. در پایان با تعبیری معنا داری فرمود: «ثمّ أنشأناه خلقاً آخر» و آن گاه بر خود آفرین گفت. مراد از آفرین این است که آفرین بر این قدرت بینظیر که در ظلمتکدة رحم چنین تصویر بدیعی با این همه عجائب و شگفتیها بر قطرة آبی نقش میزند. آفرین بر آن علم و حکمتی که این همه استعداد و لیاقت و شایستگی را در چنین موجود ناچیزی ایجاد میکند، آفرین بر او و بر خلقت بینظیرش. (6)
پینوشتها:
1 . فرقان (25) آیه 44.
2. محمد محمدی ری شهری، میزان الحکمه، ماده شکر، شماره 9613.
3. مفاتیح الجنان، ص 224.
4 . دیباچه گلستان سعدی، ص 23.
5. مؤمنون (23) آیه 12 ـ 14.
6. تفسیر نمونه، ج 14، ص 208 و 209.
الحمد الله رب العالمین:Gol::Gol::Gol::Gol::Gol::Gol::Gol:
متشکرم از پاسخ زیبا و عالیتان :Gol::Gol::Gol::Gol:
بسم الله الرحمن الرحیم.
سلام.
«وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ مِن سُلَالَةٍ مِّن طِینٍ، ثُمَّ جَعَلْنَاهُ نُطْفَةً فِی قَرَارٍ مَّکِینٍ، ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظَامًا فَکَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْمًا ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقًا آخَرَ فَتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ؛
«به یقین ما انسان را از عصارهای از گِل آفریدیم، سپس او را به صورت نطفهای در جایگاهی استوار قرار دادیم، آن گاه نطفه را به صورت علقه درآوردیم، سپس آن علقه را به صورت مضغه گردانیدیم، و آن گاه مضغه را استخوانهای ساختیم، بعد استخوانها را با گوشتی پوشانیدیم، آن گاه جنین را در آفرینشی دیگر پدید آوردیم. آفرین باد بر خدا که بهترین آفریندگان است».(5)
در این آیه مراحل به شگفتآور و بهتانگیز سیر نطفه در رحم مادر و چهرههای گوناگون خلقت که یکی بعد از دیگری در آن قرارگاه امن و دور از دست بشر ظاهر میشود اشاره کرده است. مراحل یاد شده در آیه در فرایند خلقت انسان عالم عجیبی دارد، و پر از شگفتیهای حیرتآور است. در پایان با تعبیری معنا داری فرمود: «ثمّ أنشأناه خلقاً آخر» و آن گاه بر خود آفرین گفت. مراد از آفرین این است که آفرین بر این قدرت بینظیر که در ظلمتکدة رحم چنین تصویر بدیعی با این همه عجائب و شگفتیها بر قطرة آبی نقش میزند. آفرین بر آن علم و حکمتی که این همه استعداد و لیاقت و شایستگی را در چنین موجود ناچیزی ایجاد میکند، آفرین بر او و بر خلقت بینظیرش. (6)
با این تفسیری که شما کردید به نظر میاد نظریه داروین هم صحیح می باشد که ما از نسل شامپانزه ها و.... هستیم.چون بالاخره باید به دهان یکی برویم تا به صورت نطفه در بیاییم.
در نتیجه خداوند در تفسیر آفرینش عیسی و آدم هر دو به این گونه مطرح میکند:
إِنَّ مَثَلَ عِيسَىٰ عِنْدَ اللَّهِ كَمَثَلِ آدَمَ ۖ خَلَقَهُ مِنْ تُرَابٍ ثُمَّ قَالَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ (3 | آل عمران - 59)
مَثَل عیسی در نزد خدا، همچون آدم است؛ که او را از خاک آفرید، و سپس به او فرمود: «موجود باش!» او هم فوراً موجود شد. (بنابر این، ولادت مسیح بدون پدر، هرگز دلیل بر الوهیّت او نیست.)
حضرت ادم در شکم مادری نبود بلکه خداوند فقط گفت کن پس موجود شد.
میخواهم بیشتر توضیح دهید.ممنون.
بسم الله الرحمن الرحیم.
سلام.با این تفسیری که شما کردید به نظر میاد نظریه داروین هم صحیح می باشد که ما از نسل شامپانزه ها و.... هستیم.چون بالاخره باید به دهان یکی برویم تا به صورت نطفه در بیاییم.
در نتیجه خداوند در تفسیر آفرینش عیسی و آدم هر دو به این گونه مطرح میکند:
إِنَّ مَثَلَ عِيسَىٰ عِنْدَ اللَّهِ كَمَثَلِ آدَمَ ۖ خَلَقَهُ مِنْ تُرَابٍ ثُمَّ قَالَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ (3 | آل عمران - 59)
مَثَل عیسی در نزد خدا، همچون آدم است؛ که او را از خاک آفرید، و سپس به او فرمود: «موجود باش!» او هم فوراً موجود شد. (بنابر این، ولادت مسیح بدون پدر، هرگز دلیل بر الوهیّت او نیست.)حضرت ادم در شکم مادری نبود بلکه خداوند فقط گفت کن پس موجود شد.
میخواهم بیشتر توضیح دهید.ممنون.
پاسخ : :Hedye: :Hedye::Hedye::Hedye::Hedye::Hedye:
با سلام . وتقدیر از شما که برای بهتر فهمیدن آموزه های وحیانی انسان شناسی تلاش می کنید تا آن ها را بهتر وعمیق تر بفهمید .
ولی در باره برداشت تان از مطالب یاد شده در پاسخ قبل به شش نکته اشاره می شود : :Gol::Gol::Gol::Gol::Gol::Gol:
اولا_ آن چه در باره فرایند خلقت انسان آورده شده متن قران کریم است ونه تفسیر وبرداشت ما .
ثانیا _ سوال در باره همه انسان ها است ونه خصوص جناب آدم وحضرت عیسی ع .
ثالثا _در آیه یاد شده نیز خاک (= طین=گل) به عنوان اولین مبدء قابلی خلقت انسان اشاره شده .واین به عنوان نمونه آورده شده وگرنه در آموزه های وحیانی در این باره آیات متعدد ذکر شده است . مثلا در باره مبدأ خلقت انسان تنها در سوره حجر سه بار به کار برده شده است. (1) واز جمله فرمود : وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ (2)
ما انسان را از گِل خشكيدهاى (همچون سفال) كه از گِل بد بوى (تيره رنگى) گرفته شده بود آفريديم!
پس معلوم می شود تذکر این نکته در باب مبدء خلقت آدمی مهم بوده که در یک سوره سه باره ذکر شده است. اما سر اهمیت آن در جایی ذکر نشده است ، ولی اینکه خداوند فرمود ما انسان را از گلی آن چنانی آفریدم ونفرمود که از خاکی پاک؟ در این باب برخی از مفسرین گفته اند مراد اشاره به حقیقت مادون بدن انسانی در برابر حقیقت متعالی روح اوست:
« اين آيه اشاره به اين است كه شرافت انسان به اين جسم بدنى و اين صورت ظاهرى او نيست بلكه به آن روح ملكوتى و جوهر سماوى و لطيفه ربانى است كه اگر متصف به ايمان و تقوى و صفات حميده و اعمال صالحه شد شرافت پيدا مىكند و شيطان سر حكمت را نفهميد و خيال كرد انسان همین بدن خاكى است لذا از سجده بر او امتناع كرد » (3)
در عین حال ممکن است نکات دقیق دیگری در این باب وجود داشته باشد که بر ما پوشیده است و خوب است در این باره به این گفته جناب حافظ گوش دهیم که گفت :
حدیث از مطرب ومی گو وراز از دهر کمتر جو :Sham:که کس نگشود ونگشاید به حکمت این معما را
رابعا_ نظریه ی ترانسفورمیسم داروین هنوز در بوته ی فرضیه باقی مانده! اما فرضیهایی است که روی آن کار زیادی انجام گرفته و شواهد و قراینی بر درستی آن اقامه گشته، و لااقل داروین و لامارک و عده ایی از فیزیولوژیستها را به درستی آن قانع ساخته است.
البته بسیاری از زیست شناسان نیز آن را نپذیرفته و شواهد نقض فراوانی ارائه دادهاند و عدهایی دیگر با طرح سؤالات ابهام آمیز و بیان حلقههای کور و مفقودهای که در طرح داروین وجود دارد، در تحیر محققانه به سر میبرند و از اظهار نظر در صحت و سقم آن خودداری میکنند و میگویند: "با بررسیهای علمی و طبقات الارضی، فواصل میان انواع (موجودات) هنوز به دست نیامده و جزئیات این نظریه از جهت تجربه، و کلیات آن از جهت ادله ی فلسفی چنان که باید، اثبات نشده است".(9)
خامسا_ در زمینه ی خلقت آدم، اگر آیات و روایات، صراحت هم داشته باشد که: "آدم مستقیماً و بدون واسطه از خاک آفریده شده" به شکلی بیان گشته که نشان میدهد با نوعی فعل و انفعال در طبیعت همراه بوده است؛ چون در آثار مذهبی آمده است که:
طینت آدم در چهل صباح سرشته شد؛ شاید همه ی مراحلی را که به طور طبیعی، اولین سلول حیاتی باید در طول میلیاردها سال بپیماید تا به حیوانی از نوع انسان منتهی شود، سرشت و طینت آدم به اقتضای وضع فوق العادهای که دست قدرت الهی فراهم آورده، در مدت چهل روز طی کرده باشد. هم چنان که نطفه ی انسان در رَحِم، در مدت نُه ماه، تمام مراحلی را که میگویند اجداد حیوانی انسان در طول میلیاردها سال طی کرده اند، طی میکند.(10)
مخصوصاً مراحلی که مربوط به نوعیت و ماهیت موجودات است، به صورت جهشی یا سریع و ناگهانی بوده است.
سادسا_ فرض میکنیم آن چه در زیست شناسی و سایر علوم در این زمینه آمده، از مرحله ی تئوری گذشته و به مرحله ی علمیت و قطعیت رسیده است؛ هم چنین فرض میکنیم که: ممکن نیست اوضاع طبیعی به صورتی فراهم شود که ماده مراحلی را که در وضع دیگر، طی میکند، در آن اوضاع بتواند به طور سریع پشت سر بگذارد و در نتیجه اجداد حیوانی انسان امری مسلّم و قطعی گردد؛ باز ظواهر آیات و روایاتی که در این زمینه داریم، غیر قابل توجیه نیست؛ بلکه هم متن قابل توجیه است و هم مدت سرشت طینت که در آثار مذهبی چهل روز ذکر شده است، زیرا ملاک محاسبه ی روز مشخص نیست که آیا منظور از چهل روز، چهل مرحله و دوره که چند سال به طول کشیده است یا با میزان و ملاک روزهای قیامت که قرآن میفرماید: هر روز آن به اندازه ی پنجاه هزار سال این دنیا است، یعنی دو میلیون سال، مراحل تکوین و سرشت آدم و تبدیل شدن از خاک به یک انسان کامل بوده و یا مراد روزهای معمولی است که از طلوع و غروب خورشید پدید میآید. اما در هر صورت نظریه ی تکامل تدریجی مورد نظر داروین را به طور مستقیم و صریح مورد تأیید قرار نمیدهد! زیرا اگر مراد از روز، دوره یا روزهای قیامت باشد، آن چه از آن میتوان فهمید، این است که آفرینش آدم به طور مستقیم از خاک و به صورت تکامل تدریجی طی هزاران سال انجام گرفته است، تا انسان کامل از لحاظ جسمی و فکری و عقلی و روحی شکل پیدا کند؛ اما تبدّل انواع را مورد تأیید قرار نمیدهد، یعنی حیوانی مثل میمون بر اثر تکامل، ماهیت نوعی جدیدی پیدا کند و به انسان مبدّل گردد، مورد تأیید قرار نگرفته است.(4)
پی نوشت ها :
1. حجر (15) آیه 28 و 33.
2. همان آیه 26.
3. عبدالحسین طیب، أطيب البيان في تفسير القرآن،انتشارات بنیاد فرهنگ اسلامی، بی جا بی تا، ج8، ص: 27.
4. محمود طالقانی، پرتوی از قرآن، ج اول، ص 113.نشر شرکت سهامی عام تهران1363 ش چاپ 4. مرتضی مطهری(ره)، علل گرایش به مادیگری، ص: 131،نشر صدرا، 1370 ش.
الحمد الله رب العالمین:Gol::Gol::Gol::Gol::Gol::Gol::Gol:متشکرم از پاسخ زیبا و عالیتان :Gol::Gol::Gol::Gol:
سپاس ::Hedye:
از حسن نظر شما تشکر .:Gol::Gol:
نظر پاک این چنین بیند :Sham: نازنین جمله نازنین بیند
بسم الله الرحمن الرحیم.
سلام.
از کارشناس محترم بخاطر پاسخگویی بسیار ممنونم.یکم توضیح بیشتر میخواهم.
أَلَّذِي أَحْسَنَ كُلَّ شَيْءٍ خَلَقَهُ وَ بَدَأَ خَلْقَ الْإِنْسانِ مِنْ طِينٍ (032 | سجده - 7)همان كسى كه هرچه را آفريد نيكو آفريد; و آفرينش انسان را از گِل آغاز كرد;
ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ ماءٍ مَهِينٍ (032 | سجده - 8)سپس نسل او را از عصاره اى از آب ناچيز و بى قدر آفريد.
ثُمَّ سَوّاهُ وَ نَفَخَ فِيهِ مِنْ رُوحِهِ وَ جَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَةَ قَلِيلاً ما تَشْكُرُونَ (032 | سجده - 9)سپس (اندام) او را نظام بخشيد و از روح خويش [= روحى شريف و برجسته] در وى دميد; و براى شما گوش ها و چشمها و دلها [= عقلها] قرار داد; امّا كمتر شكر (نعمتهاى او را) به جا مى آوريد.
بنظر میاد آفرینش انسان یکم متفاوت باشه یعنی ابتدا از گل و نسل اونو از اب که احتمالاض همون منی باشه افرید؟
و قسمت سوم آیه میگه بعد از اینکه نظام بخشید از روح خود در او دمید.
من در مورد روح توی قران تحقیق زیادی کردم و تا جایی که از روح متوجه شدم اینه که روح همونی هست که به انسان قدرت تشخیص میده و هرچی این روح کامل تر باشه انسان قدرت اگاهی و درک بیشتری داره.مثلاً روح القدس باعث شد که حضرت عیسی در کودکی لب به سخن باز کنه:
إِذْ قَالَ اللَّهُ يَا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ اذْكُرْ نِعْمَتِي عَلَيْكَ وَعَلَىٰ وَالِدَتِكَ إِذْ أَيَّدْتُكَ بِرُوحِ الْقُدُسِ تُكَلِّمُ النَّاسَ فِي الْمَهْدِ وَكَهْلًا ۖ وَإِذْ عَلَّمْتُكَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَالتَّوْرَاةَ وَالْإِنْجِيلَ ۖ وَإِذْ تَخْلُقُ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ بِإِذْنِي فَتَنْفُخُ فِيهَا فَتَكُونُ طَيْرًا بِإِذْنِي ۖ وَتُبْرِئُ الْأَكْمَهَ وَالْأَبْرَصَ بِإِذْنِي ۖ وَإِذْ تُخْرِجُ الْمَوْتَىٰ بِإِذْنِي ۖ وَإِذْ كَفَفْتُ بَنِي إِسْرَائِيلَ عَنْكَ إِذْ جِئْتَهُمْ بِالْبَيِّنَاتِ فَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْهُمْ إِنْ هَٰذَا إِلَّا سِحْرٌ مُبِينٌ (5 | المائدة - 110)
(به خاطر بیاور) هنگامی را که خداوند به عیسی بن مریم گفت: «یاد کن نعمتی را که به تو و مادرت بخشیدم! زمانی که تو را با» روح القدس «تقویت کردم؛ که در گاهواره و به هنگام بزرگی، با مردم سخن میگفتی؛ و هنگامی که کتاب و حکمت و تورات و انجیل را به تو آموختم؛ و هنگامی که به فرمان من، از گل چیزی بصورت پرنده میساختی، و در آن میدمیدی، و به فرمان من، پرندهای میشد؛ و کور مادرزاد، و مبتلا به بیماری پیسی را به فرمان من، شفا میدادی؛ و مردگان را (نیز) به فرمان من زنده میکردی؛ و هنگامی که بنی اسرائیل را از آسیب رساندن به تو، بازداشتم؛ در آن موقع که دلایل روشن برای آنها آوردی، ولی جمعی از کافران آنها گفتند: اینها جز سحر آشکار نیست!»
قُلْ نَزَّلَهُ رُوحُ الْقُدُسِ مِنْ رَبِّكَ بِالْحَقِّ لِيُثَبِّتَ الَّذِينَ آمَنُوا وَهُدًى وَبُشْرَىٰ لِلْمُسْلِمِينَ (16 | النحل - 102)
بگو، روح القدس آن را از جانب پروردگارت بحقّ نازل کرده، تا افراد باایمان را ثابتقدم گرداند؛ و هدایت و بشارتی است برای عموم مسلمانان!
البته روح القدر بنظر متفاوت با اون روحی میاد که در بدن انسان دمیده میشه:
فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَنَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِينَ (15 | الحجر - 29)
هنگامی که کار آن را به پایان رساندم، و در او از روح خود (یک روح شایسته و بزرگ) دمیدم، همگی برای او سجده کنید!»
يُنَزِّلُ الْمَلَائِكَةَ بِالرُّوحِ مِنْ أَمْرِهِ عَلَىٰ مَنْ يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ أَنْ أَنْذِرُوا أَنَّهُ لَا إِلَٰهَ إِلَّا أَنَا فَاتَّقُونِ (16 | النحل - 2)
فرشتگان را با روح (الهی) بفرمانش بر هر کس از بندگانش بخواهد نازل میکند؛ (و به آنها دستور میدهد) که مردم را انذار کنید؛ (و بگویید:) معبودی جز من نیست؛ از (مخالفت دستور) من، بپرهیزید!
وَيَسْأَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ ۖ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي وَمَا أُوتِيتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِيلًا (17 | الإسراء - 85)
و از تو درباره «روح» سؤال میکنند، بگو: «روح از فرمان پروردگار من است؛ و جز اندکی از دانش، به شما داده نشده است!»
فَاتَّخَذَتْ مِنْ دُونِهِمْ حِجَابًا فَأَرْسَلْنَا إِلَيْهَا رُوحَنَا فَتَمَثَّلَ لَهَا بَشَرًا سَوِيًّا (19 | مريم - 17)
و میان خود و آنان حجابی افکند (تا خلوتگاهش از هر نظر برای عبادت آماده باشد). در این هنگام، ما روح خود را بسوی او فرستادیم؛ و او در شکل انسانی بیعیب و نقص، بر مریم ظاهر شد!
وَالَّتِي أَحْصَنَتْ فَرْجَهَا فَنَفَخْنَا فِيهَا مِنْ رُوحِنَا وَجَعَلْنَاهَا وَابْنَهَا آيَةً لِلْعَالَمِينَ (21 | الأنبياء - 91)
و به یاد آور زنی را که دامان خود را پاک نگه داشت؛ و ما از روح خود در او دمیدیم؛ و او و فرزندش [= مسیح] را نشانه بزرگی برای جهانیان قرار دادیم!
رَفِيعُ الدَّرَجَاتِ ذُو الْعَرْشِ يُلْقِي الرُّوحَ مِنْ أَمْرِهِ عَلَىٰ مَنْ يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ لِيُنْذِرَ يَوْمَ التَّلَاقِ (40 | غافر - 15)
او درجات (بندگان صالح) را بالا میبرد، او صاحب عرش است، روح (مقدّس) را به فرمانش بر هر کس از بندگانش که بخواهد القاء میکند تا (مردم را) از روز ملاقات [= روز رستاخیز] بیم دهد!
وَكَذَٰلِكَ أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ رُوحًا مِنْ أَمْرِنَا ۚ مَا كُنْتَ تَدْرِي مَا الْكِتَابُ وَلَا الْإِيمَانُ وَلَٰكِنْ جَعَلْنَاهُ نُورًا نَهْدِي بِهِ مَنْ نَشَاءُ مِنْ عِبَادِنَا ۚ وَإِنَّكَ لَتَهْدِي إِلَىٰ صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ (42 | الشورى - 52)
همان گونه (که بر پیامبران پیشین وحی فرستادیم) بر تو نیز روحی را بفرمان خود وحی کردیم؛ تو پیش از این نمیدانستی کتاب و ایمان چیست (و از محتوای قرآن آگاه نبودی)؛ ولی ما آن را نوری قرار دادیم که بوسیله آن هر کس از بندگان خویش را بخواهیم هدایت میکنیم؛ و تو مسلّماً به سوی راه راست هدایت میکنی.
تَعْرُجُ الْمَلَائِكَةُ وَالرُّوحُ إِلَيْهِ فِي يَوْمٍ كَانَ مِقْدَارُهُ خَمْسِينَ أَلْفَ سَنَةٍ (70 | المعارج - 4)
فرشتگان و روح [= فرشته مقرّب خداوند] بسوی او عروج میکنند در آن روزی که مقدارش پنجاه هزار سال است!
يَوْمَ يَقُومُ الرُّوحُ وَالْمَلَائِكَةُ صَفًّا ۖ لَا يَتَكَلَّمُونَ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمَٰنُ وَقَالَ صَوَابًا (78 | النبأ - 38)
روزی که «روح» و «ملائکه» در یک صف میایستند و هیچ یک، جز به اذن خداوند رحمان، سخن نمیگویند، و (آنگاه که میگویند) درست میگویند!
تَنَزَّلُ الْمَلَائِكَةُ وَالرُّوحُ فِيهَا بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ كُلِّ أَمْرٍ (97 | القدر - 4)
فرشتگان و «روح» در آن شب به اذن پروردگارشان برای (تقدیر) هر کاری نازل میشوند.
به نظر میاد دوتا روح وجود داشته باشه.یک روحی که از اول خداوند در انسان دمیده.و یک روحی که باعث هدایت و استوار شدن مومنین میشه.
من دوست دارم در این مورد بیشتر بدونم.
اما مساله ای که ذهن رو درگیر میکنه:
يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنْ كُنْتُمْ فِي رَيْبٍ مِنَ الْبَعْثِ فَإِنَّا خَلَقْنَاكُمْ مِنْ تُرَابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ ثُمَّ مِنْ مُضْغَةٍ مُخَلَّقَةٍ وَغَيْرِ مُخَلَّقَةٍ لِنُبَيِّنَ لَكُمْ ۚ وَنُقِرُّ فِي الْأَرْحَامِ مَا نَشَاءُ إِلَىٰ أَجَلٍ مُسَمًّى ثُمَّ نُخْرِجُكُمْ طِفْلًا ثُمَّ لِتَبْلُغُوا أَشُدَّكُمْ ۖ وَمِنْكُمْ مَنْ يُتَوَفَّىٰ وَمِنْكُمْ مَنْ يُرَدُّ إِلَىٰ أَرْذَلِ الْعُمُرِ لِكَيْلَا يَعْلَمَ مِنْ بَعْدِ عِلْمٍ شَيْئًا ۚ وَتَرَى الْأَرْضَ هَامِدَةً فَإِذَا أَنْزَلْنَا عَلَيْهَا الْمَاءَ اهْتَزَّتْ وَرَبَتْ وَأَنْبَتَتْ مِنْ كُلِّ زَوْجٍ بَهِيجٍ (22 | الحج - 5)
ای مردم! اگر در رستاخیز شک دارید، (به این نکته توجّه کنید که:) ما شما را از خاک آفریدیم، سپس از نطفه، و بعد از خون بسته شده، سپس از «مضغه» [= چیزی شبیه گوشت جویده شده]، که بعضی دارای شکل و خلقت است و بعضی بدون شکل؛ تا برای شما روشن سازیم (که بر هر چیز قادریم)! و جنینهایی را که بخواهیم تا مدّت معیّنی در رحم (مادران) قرارمیدهیم؛ (و آنچه را بخواهیم ساقظ میکنیم؛)بعد شما را بصورت طفل بیرون میآوریم؛ سپس هدف این است که به حدّ رشد و بلوغ خویش برسید. در این میان بعضی از شما میمیرند؛ و بعضی آن قدر عمر میکنند که به بدترین مرحله زندگی (و پیری) میرسند؛ آنچنان که بعد از علم و آگاهی، چیزی نمیدانند! (از سوی دیگر،) زمین را (در فصل زمستان) خشک و مرده میبینی، اما هنگامی که آب باران بر آن فرو میفرستیم، به حرکت درمیآید و میروید؛ و از هر نوع گیاهان زیبا میرویاند!
میخوام بدونم آدم بعد از اینکه از خاک آفریده شده چگونه بعد از اون نطفه شده؟
وَاللَّهُ خَلَقَ كُلَّ دَابَّةٍ مِنْ مَاءٍ ۖ فَمِنْهُمْ مَنْ يَمْشِي عَلَىٰ بَطْنِهِ وَمِنْهُمْ مَنْ يَمْشِي عَلَىٰ رِجْلَيْنِ وَمِنْهُمْ مَنْ يَمْشِي عَلَىٰ أَرْبَعٍ ۚ يَخْلُقُ اللَّهُ مَا يَشَاءُ ۚ إِنَّ اللَّهَ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ (24 | النور - 45)
و خداوند هر جنبندهای را از آبی آفرید؛ گروهی از آنها بر شکم خود راه میروند، و گروهی بر دو پای خود، و گروهی بر چهار پا راه میروند؛ خداوند هر چه را بخواهد میآفریند، زیرا خدا بر همه چیز تواناست!
اینجا مرماید که همه موجودات زنده رو از آب افرید.
وَهُوَ الَّذِي خَلَقَ مِنَ الْمَاءِ بَشَرًا فَجَعَلَهُ نَسَبًا وَصِهْرًا ۗ وَكَانَ رَبُّكَ قَدِيرًا (25 | الفرقان - 54)
او کسی است که از آب، انسانی را آفرید؛ سپس او را نسب و سبب قرار داد (و نسل او را از این دو طریق گسترش داد)؛ و پروردگار تو همواره توانا بوده است.
ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ مِنْ سُلَالَةٍ مِنْ مَاءٍ مَهِينٍ (32 | السجدة -
سپس نسل او را از عصارهای از آب ناچیز و بیقدر آفرید.
خُلِقَ مِنْ مَاءٍ دَافِقٍ (86 | الطارق - 6)
از یک آب جهنده آفریده شده است،
ممنون.
بسم الله الرحمن الرحیم.
سلام.
از کارشناس محترم بخاطر پاسخگویی بسیار ممنونم.یکم توضیح بیشتر میخواهم.أَلَّذِي أَحْسَنَ كُلَّ شَيْءٍ خَلَقَهُ وَ بَدَأَ خَلْقَ الْإِنْسانِ مِنْ طِينٍ (032 | سجده - 7)همان كسى كه هرچه را آفريد نيكو آفريد; و آفرينش انسان را از گِل آغاز كرد;
ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ ماءٍ مَهِينٍ (032 | سجده - 8)سپس نسل او را از عصاره اى از آب ناچيز و بى قدر آفريد.
ثُمَّ سَوّاهُ وَ نَفَخَ فِيهِ مِنْ رُوحِهِ وَ جَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَةَ قَلِيلاً ما تَشْكُرُونَ (032 | سجده - 9)سپس (اندام) او را نظام بخشيد و از روح خويش [= روحى شريف و برجسته] در وى دميد; و براى شما گوش ها و چشمها و دلها [= عقلها] قرار داد; امّا كمتر شكر (نعمتهاى او را) به جا مى آوريد.بنظر میاد آفرینش انسان یکم متفاوت باشه یعنی ابتدا از گل و نسل اونو از اب که احتمالاض همون منی باشه افرید؟
و قسمت سوم آیه میگه بعد از اینکه نظام بخشید از روح خود در او دمید.
من در مورد روح توی قران تحقیق زیادی کردم و تا جایی که از روح متوجه شدم اینه که روح همونی هست که به انسان قدرت تشخیص میده و هرچی این روح کامل تر باشه انسان قدرت اگاهی و درک بیشتری داره.مثلاً روح القدس باعث شد که حضرت عیسی در کودکی لب به سخن باز کنه:
إِذْ قَالَ اللَّهُ يَا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ اذْكُرْ نِعْمَتِي عَلَيْكَ وَعَلَىٰ وَالِدَتِكَ إِذْ أَيَّدْتُكَ بِرُوحِ الْقُدُسِ تُكَلِّمُ النَّاسَ فِي الْمَهْدِ وَكَهْلًا ۖ وَإِذْ عَلَّمْتُكَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَالتَّوْرَاةَ وَالْإِنْجِيلَ ۖ وَإِذْ تَخْلُقُ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ بِإِذْنِي فَتَنْفُخُ فِيهَا فَتَكُونُ طَيْرًا بِإِذْنِي ۖ وَتُبْرِئُ الْأَكْمَهَ وَالْأَبْرَصَ بِإِذْنِي ۖ وَإِذْ تُخْرِجُ الْمَوْتَىٰ بِإِذْنِي ۖ وَإِذْ كَفَفْتُ بَنِي إِسْرَائِيلَ عَنْكَ إِذْ جِئْتَهُمْ بِالْبَيِّنَاتِ فَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْهُمْ إِنْ هَٰذَا إِلَّا سِحْرٌ مُبِينٌ (5 | المائدة - 110)
(به خاطر بیاور) هنگامی را که خداوند به عیسی بن مریم گفت: «یاد کن نعمتی را که به تو و مادرت بخشیدم! زمانی که تو را با» روح القدس «تقویت کردم؛ که در گاهواره و به هنگام بزرگی، با مردم سخن میگفتی؛ و هنگامی که کتاب و حکمت و تورات و انجیل را به تو آموختم؛ و هنگامی که به فرمان من، از گل چیزی بصورت پرنده میساختی، و در آن میدمیدی، و به فرمان من، پرندهای میشد؛ و کور مادرزاد، و مبتلا به بیماری پیسی را به فرمان من، شفا میدادی؛ و مردگان را (نیز) به فرمان من زنده میکردی؛ و هنگامی که بنی اسرائیل را از آسیب رساندن به تو، بازداشتم؛ در آن موقع که دلایل روشن برای آنها آوردی، ولی جمعی از کافران آنها گفتند: اینها جز سحر آشکار نیست!»قُلْ نَزَّلَهُ رُوحُ الْقُدُسِ مِنْ رَبِّكَ بِالْحَقِّ لِيُثَبِّتَ الَّذِينَ آمَنُوا وَهُدًى وَبُشْرَىٰ لِلْمُسْلِمِينَ (16 | النحل - 102)
بگو، روح القدس آن را از جانب پروردگارت بحقّ نازل کرده، تا افراد باایمان را ثابتقدم گرداند؛ و هدایت و بشارتی است برای عموم مسلمانان!البته روح القدر بنظر متفاوت با اون روحی میاد که در بدن انسان دمیده میشه:
فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَنَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِينَ (15 | الحجر - 29)
هنگامی که کار آن را به پایان رساندم، و در او از روح خود (یک روح شایسته و بزرگ) دمیدم، همگی برای او سجده کنید!»يُنَزِّلُ الْمَلَائِكَةَ بِالرُّوحِ مِنْ أَمْرِهِ عَلَىٰ مَنْ يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ أَنْ أَنْذِرُوا أَنَّهُ لَا إِلَٰهَ إِلَّا أَنَا فَاتَّقُونِ (16 | النحل - 2)
فرشتگان را با روح (الهی) بفرمانش بر هر کس از بندگانش بخواهد نازل میکند؛ (و به آنها دستور میدهد) که مردم را انذار کنید؛ (و بگویید:) معبودی جز من نیست؛ از (مخالفت دستور) من، بپرهیزید!وَيَسْأَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ ۖ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي وَمَا أُوتِيتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِيلًا (17 | الإسراء - 85)
و از تو درباره «روح» سؤال میکنند، بگو: «روح از فرمان پروردگار من است؛ و جز اندکی از دانش، به شما داده نشده است!»فَاتَّخَذَتْ مِنْ دُونِهِمْ حِجَابًا فَأَرْسَلْنَا إِلَيْهَا رُوحَنَا فَتَمَثَّلَ لَهَا بَشَرًا سَوِيًّا (19 | مريم - 17)
و میان خود و آنان حجابی افکند (تا خلوتگاهش از هر نظر برای عبادت آماده باشد). در این هنگام، ما روح خود را بسوی او فرستادیم؛ و او در شکل انسانی بیعیب و نقص، بر مریم ظاهر شد!وَالَّتِي أَحْصَنَتْ فَرْجَهَا فَنَفَخْنَا فِيهَا مِنْ رُوحِنَا وَجَعَلْنَاهَا وَابْنَهَا آيَةً لِلْعَالَمِينَ (21 | الأنبياء - 91)
و به یاد آور زنی را که دامان خود را پاک نگه داشت؛ و ما از روح خود در او دمیدیم؛ و او و فرزندش [= مسیح] را نشانه بزرگی برای جهانیان قرار دادیم!
رَفِيعُ الدَّرَجَاتِ ذُو الْعَرْشِ يُلْقِي الرُّوحَ مِنْ أَمْرِهِ عَلَىٰ مَنْ يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ لِيُنْذِرَ يَوْمَ التَّلَاقِ (40 | غافر - 15)
او درجات (بندگان صالح) را بالا میبرد، او صاحب عرش است، روح (مقدّس) را به فرمانش بر هر کس از بندگانش که بخواهد القاء میکند تا (مردم را) از روز ملاقات [= روز رستاخیز] بیم دهد!وَكَذَٰلِكَ أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ رُوحًا مِنْ أَمْرِنَا ۚ مَا كُنْتَ تَدْرِي مَا الْكِتَابُ وَلَا الْإِيمَانُ وَلَٰكِنْ جَعَلْنَاهُ نُورًا نَهْدِي بِهِ مَنْ نَشَاءُ مِنْ عِبَادِنَا ۚ وَإِنَّكَ لَتَهْدِي إِلَىٰ صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ (42 | الشورى - 52)
همان گونه (که بر پیامبران پیشین وحی فرستادیم) بر تو نیز روحی را بفرمان خود وحی کردیم؛ تو پیش از این نمیدانستی کتاب و ایمان چیست (و از محتوای قرآن آگاه نبودی)؛ ولی ما آن را نوری قرار دادیم که بوسیله آن هر کس از بندگان خویش را بخواهیم هدایت میکنیم؛ و تو مسلّماً به سوی راه راست هدایت میکنی.تَعْرُجُ الْمَلَائِكَةُ وَالرُّوحُ إِلَيْهِ فِي يَوْمٍ كَانَ مِقْدَارُهُ خَمْسِينَ أَلْفَ سَنَةٍ (70 | المعارج - 4)
فرشتگان و روح [= فرشته مقرّب خداوند] بسوی او عروج میکنند در آن روزی که مقدارش پنجاه هزار سال است!يَوْمَ يَقُومُ الرُّوحُ وَالْمَلَائِكَةُ صَفًّا ۖ لَا يَتَكَلَّمُونَ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمَٰنُ وَقَالَ صَوَابًا (78 | النبأ - 38)
روزی که «روح» و «ملائکه» در یک صف میایستند و هیچ یک، جز به اذن خداوند رحمان، سخن نمیگویند، و (آنگاه که میگویند) درست میگویند!تَنَزَّلُ الْمَلَائِكَةُ وَالرُّوحُ فِيهَا بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ كُلِّ أَمْرٍ (97 | القدر - 4)
فرشتگان و «روح» در آن شب به اذن پروردگارشان برای (تقدیر) هر کاری نازل میشوند.به نظر میاد دوتا روح وجود داشته باشه.یک روحی که از اول خداوند در انسان دمیده.و یک روحی که باعث هدایت و استوار شدن مومنین میشه.
من دوست دارم در این مورد بیشتر بدونم.اما مساله ای که ذهن رو درگیر میکنه:
يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنْ كُنْتُمْ فِي رَيْبٍ مِنَ الْبَعْثِ فَإِنَّا خَلَقْنَاكُمْ مِنْ تُرَابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ ثُمَّ مِنْ مُضْغَةٍ مُخَلَّقَةٍ وَغَيْرِ مُخَلَّقَةٍ لِنُبَيِّنَ لَكُمْ ۚ وَنُقِرُّ فِي الْأَرْحَامِ مَا نَشَاءُ إِلَىٰ أَجَلٍ مُسَمًّى ثُمَّ نُخْرِجُكُمْ طِفْلًا ثُمَّ لِتَبْلُغُوا أَشُدَّكُمْ ۖ وَمِنْكُمْ مَنْ يُتَوَفَّىٰ وَمِنْكُمْ مَنْ يُرَدُّ إِلَىٰ أَرْذَلِ الْعُمُرِ لِكَيْلَا يَعْلَمَ مِنْ بَعْدِ عِلْمٍ شَيْئًا ۚ وَتَرَى الْأَرْضَ هَامِدَةً فَإِذَا أَنْزَلْنَا عَلَيْهَا الْمَاءَ اهْتَزَّتْ وَرَبَتْ وَأَنْبَتَتْ مِنْ كُلِّ زَوْجٍ بَهِيجٍ (22 | الحج - 5)
ای مردم! اگر در رستاخیز شک دارید، (به این نکته توجّه کنید که:) ما شما را از خاک آفریدیم، سپس از نطفه، و بعد از خون بسته شده، سپس از «مضغه» [= چیزی شبیه گوشت جویده شده]، که بعضی دارای شکل و خلقت است و بعضی بدون شکل؛ تا برای شما روشن سازیم (که بر هر چیز قادریم)! و جنینهایی را که بخواهیم تا مدّت معیّنی در رحم (مادران) قرارمیدهیم؛ (و آنچه را بخواهیم ساقظ میکنیم؛)بعد شما را بصورت طفل بیرون میآوریم؛ سپس هدف این است که به حدّ رشد و بلوغ خویش برسید. در این میان بعضی از شما میمیرند؛ و بعضی آن قدر عمر میکنند که به بدترین مرحله زندگی (و پیری) میرسند؛ آنچنان که بعد از علم و آگاهی، چیزی نمیدانند! (از سوی دیگر،) زمین را (در فصل زمستان) خشک و مرده میبینی، اما هنگامی که آب باران بر آن فرو میفرستیم، به حرکت درمیآید و میروید؛ و از هر نوع گیاهان زیبا میرویاند!میخوام بدونم آدم بعد از اینکه از خاک آفریده شده چگونه بعد از اون نطفه شده؟
وَاللَّهُ خَلَقَ كُلَّ دَابَّةٍ مِنْ مَاءٍ ۖ فَمِنْهُمْ مَنْ يَمْشِي عَلَىٰ بَطْنِهِ وَمِنْهُمْ مَنْ يَمْشِي عَلَىٰ رِجْلَيْنِ وَمِنْهُمْ مَنْ يَمْشِي عَلَىٰ أَرْبَعٍ ۚ يَخْلُقُ اللَّهُ مَا يَشَاءُ ۚ إِنَّ اللَّهَ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ (24 | النور - 45)
و خداوند هر جنبندهای را از آبی آفرید؛ گروهی از آنها بر شکم خود راه میروند، و گروهی بر دو پای خود، و گروهی بر چهار پا راه میروند؛ خداوند هر چه را بخواهد میآفریند، زیرا خدا بر همه چیز تواناست!اینجا مرماید که همه موجودات زنده رو از آب افرید.
وَهُوَ الَّذِي خَلَقَ مِنَ الْمَاءِ بَشَرًا فَجَعَلَهُ نَسَبًا وَصِهْرًا ۗ وَكَانَ رَبُّكَ قَدِيرًا (25 | الفرقان - 54)
او کسی است که از آب، انسانی را آفرید؛ سپس او را نسب و سبب قرار داد (و نسل او را از این دو طریق گسترش داد)؛ و پروردگار تو همواره توانا بوده است.ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ مِنْ سُلَالَةٍ مِنْ مَاءٍ مَهِينٍ (32 | السجدة -
سپس نسل او را از عصارهای از آب ناچیز و بیقدر آفرید.خُلِقَ مِنْ مَاءٍ دَافِقٍ (86 | الطارق - 6)
از یک آب جهنده آفریده شده است،ممنون.
پاسخ :
باسلام . وتقدیر از تلاش تان برای درک مسایل انسان شناسی قرانی .
برای دریافت پاسخ به چند نکته توجه نماید :
الف_درباره روح القدس تحلیلهای متعدد مطرح است که در جای خود به تفصیل بحث شده(1) ولی در این جا تنها به این روایت اشاره میشود که وقتی از امام صادق(ع) درباره روح القدس سؤال شد، فرمود:
«خلقٌ من خلق الله تعالى، أعظم من جبرئیل و میکائیل، کان مع رسول الله(ص) یخبره و یسدده وهو مع الائمة من بعده صلوة الله علیهم؛(2)
روح القدس مخلوقی از مخلوقات خداوند است که از جبرئیل و میکائیل بزرگتر است. این روح همراه پیامبر بود. او را آگاه میساخت و حفظ مینمود، و پس از پیامبر، این روح همراه ائمه است».
ممکن است مراد روح باشد که در سوره قدر آمده : «تنزّل الملائکه والروح»(3) در این صورت باید گفت:
مراد از روح در این آیه یا جبرئیل است که در شب قدر همراه با فرشتگان دیگر بر پیامبر نازل شدند و قرآن را با خود آوردند، چون شب قدر شب نزول قرآن کریم است یا مراد از روح در آن آیه فرشتهای دیگری است که بزرگ تر از جبرئیل است.امام صادق(ع) فرمود:
«روح از جبرئیل بزرگ تر است، زیرا جبرئیل از ملائکه است و روح از آن گونه نیست، خداوند فرمود: «تنزل الملائکه والروح» از این آیه معلوم میشود که روح غیر از ملائکه است».(4)
از تعبیر «تنزّل» در آیه به دست میآید که فرود آمدن روح و ملائکه در شب قدر اختصاص به زمان پیامبر و آوردن قرآن در شب قدر ندارد بلکه بعد از رحلت پیامبر نیز این ها در شب قدر فرو میآیند و به حضور امام معصوم میرسیدند که اکنون در شبهای قدر بر وجود مقدس حضرت بقیةالله نازل میشوند. در روایات آمده که برای اثبات وجود حجت خدا روی زمین بعد از پیامبر به سوره قدر احتجاج شود و از مخالفان پرسیده شود که اگر بعد از پیامبر امام معصوم نباشد ، ملائکه و روح در شب قدر به حضور چه کسی میرسند؟(5)
در هر صورت مراد از روح القدس هر چه باشد این قطعی است که روح القدس غیر از روحی است که در انسان وجود دارد .
ب_ در باره انسان باید گفت : روح از نظر لغت در اصل به معنای نفس و دویدن است. بعضی تصریح کردهاند که روح و ریح (باد) هر دو از یک معنا مشتق شده است . اگر روح انسان که گوهر مستقل و مجردی است ،به این نام نامیده شده ،به خاطر آن است که از نظر تحرک و حیات آفرینی و نا پیدا بودن همچون نفس و باد است.(6)
بنابر این روح همان نفس انسان است .دربارة تعریف فلسفی آن گفته شده: روح و نفس به صورت اجمال عبارت است از قوهای که در جسم موجود است یا به آن تعلق میگیرد و منشأ آثار گوناگون میگردد.
بدین بیان که برخی اجسام دارای آثاری میباشند که به صورت یکنواخت از آنها ظهور مییابند، مثلاً آتش همواره دارای اثر سوزندگی با ایجاد حرارت است، یخ نیز همواره سرد، خورشید همیشه سوزان و روشنگر است، بنابر این آثار این اجسام به صورت یکنواخت ظاهر میگردد، ولی اجسام دیگری هستند که آثار یکنواختی ندارند مثلاً انسان گاهی نشسته است و گاهی ایستاده، زمانی میبیند و زمانی میشنود . همچنین دارای ادراکات متفاوت است، این آثار از مبدئی واحدی سرچشمه میگیرند که نام آن را نفس و روح میگذاریم.(7)
فیلسوف بزرگ معاصر علامه طباطبایی دربارة رویکرد عقلی روح میگوید:
کنجکاوی عقلی نظریه قرآن کریم را دربارة روح تأیید میکند، هر یک از ما افراد انسان از خود حقیقتی را درک مینماید که از آن (من) تعبیر میکند و این درک او بیرون نمیرود. این (مشهود) چنان که مشهود است قابل انقسام و تجزی نیست و با این که بدن انسان پیوسته در تغییر و تبدیل است و امکنه مختلف برای خود اتخاذ میکند و زمانهای گوناگون بر وی میگذرد، حقیقت نامبرده (من) ثابت است و در واقعیت خود تغییر و تبدیل نمیپذیرد . روشن است که اگر مادی بود ،خواص مادیت را که انقسام و تغییر و زمان و مکان میباشد میپذیرفت، آری بدن همه این خواص را میپذیرد و به واسطه ارتباط و تعلق روحی این خواص به روح نسبت داده میشود ولی با کمترین توجهی برای انسان آفتابی میشود که این دم و آن دم و این جا و آن جا و این شکل و آن شکل و این سوی و آن سوی همه از خواص بدن میباشد و روح از این خواص منزّه است و هر یک از این پیرایهها از راه بدن به وی میرسد.(8)
یکی از استدلالهای عقلی بر وجود روح و استقلال آن بدن و قوای جسمانی این است که آدمی در طول عمر خود یک شخصیت واحد دارد مثلاً آدمی در این نکته تردیدی ندارد که وجود دارد و علم به وجود خود دارد و از خود تعبیر به (من) میکند. این (من) از آغاز تا پایان عمر یک واحد بیشتر نیست (من امروز) همان (من دیروز)، همان (من بیست سال قبل) میباشد. من از کودکی تا کنون یک نفر بیشتر نبودم، من همان شخصی هستم که بودهام و تا آخر عمر نیز همین شخص هستم، نه شخص دیگر، البته درس خوندهام. با سواد شدهام، تکامل یافتهام و باز هم خواهم یافت، ولی یک آدم دیگر نشدهام و به همین دلیل همة مردم از آغاز تا پایان عمر مرا یک آدم میشناسند. یک نام دارم، اکنون حساب کنیم و ببینیم این موجود واحد که سراسر عمر ما را پوشانده چیست؟
آیا ذرات و سلولهای بدن ما و یا مجموعة سلولهای مغزی و فعل و انفعالات آن است؟ اینها که در طول عمر ما بارها عوض میشوند و تقریباً در هفت سال یک بار تمام سلولها عوض میگردند، بنابر این یک آدم هفتاد ساله احتمالاً ده بار تمام اجزای بدن او عوض شده است. اما شخصیت و من او همچنان همان من 60 سال قبل است.
از این روشن میشود که غیر از اجزای مادی،یک حقیقت واحد ثابت در سراسر عمر، وجود دارد که همانند اجزای مادی تعویض نمیشود . اساس وجود را همان تشکیل میدهد و عامل وحدت شخصیت ما همان است و این همان چیزی است که از آن به روح یاد میشود.(9)
علاوه بر این دانش و ادراک از خواص جسم و ماده نمی تواند باشد ، بلکه به حقیقتی به نام روح استناد دارد.
ج_ در باره خلقت آدم از خاک ونطفه باید توجه داشت : آدم ابوالبشردر مراد دقيق از خلقت او از خاك ابهامات بسياري وجود دارد و اين سؤال مطرح است كه اصولا آفرينش آدم از خاك، به چه معناست؟ آيا بدين معناست كه مستقيما از خاك آفريده شده يا ممكن است بين خاك و حضرت آدم انواع ديگري از موجودات واسطه بودهاند و چون خلقت آن ها نيز منتهي به خاك ميشده ، گفته شده: آدم از خاك آفريده شده است .
آيا بين خاك و آدم، نخست موجودي تك ياخته به وجود آمد و بعد كامل تر شد تا رسيد به حيواني كامل بعد به نيمه انسان و سپس انسان راست قامت و بدون عقل، بعد كامل تر و داراي عقل شد كه آدم ابوالبشر اولين نمونه آن است.
از آموزههاي قرآني به دست ميآيد كه انسان نخست آدم ابوالبشر بدون واسطه موجودي حيواني از خاك خلق شده است، از اين رو در قرآن كريم به صراحت فرمود: « و بدا خلق الانسان من طين ثم جعل نسله من سلاله من ماء مهين ؛ (10) آغاز خلقت انسان از خاك است، سپس نسل او از سلاله و عصاره آب نطقه خلق شده». تفصيلي كه اين آيه بين آفرينش انسان نخست و نسل ها بعد قائل شده ، به روشني دلالت دارد كه نحوه آفرينش آنان با هم متفاوت است. اگر همه انسان ها از ماء مهين خلق شده بودند كه حضرت آدم هم جزء آن ها بود، اين تفصيل وجهي نداشت، بنابراين جاي ترديد نيست كه انسان نخست آدم ابوالبشر از خاك آفريده شد . هيچ موجودي غير از خاك به عنوان ماده نخست خلقت او نقش نداشته است. (11)
در باره فرآيند خلقت نخستين انسان يعني جناب آدم ابوالبشر در نهج البلاغه آمده:
« خداوند بزرگ، خاكي از قسمتهاي گوناگون زمين از قسمت هاي سخت و نرم، شور و شيرين، گرد آورد. آب بر آن افزود تا گلي خالص و آماده شد . با افزودن رطوبت، چسبناك گرديد كه از آن، اندامي شايسته و عضوهايي جدا و به يكديگر پيوسته آفريد. آن را خشكانيد تا محكم شد. خشكانيدن را ادامه داد تا سخت شد تا زماني معين و سرانجامي مشخص، اندام انسان كامل گرديد. آن گاه از روحي كه آفريد، در آن دميد تا به صورت انساني زنده درآمد، داراي نيروي انديشه كه وي را به تلاش اندازد . داراي افكار كه در ديگر موجودات تصرف نمايد، به انسان اعضا و جوارحي بخشيد تا در خدمت او باشند» . (12)
اما آیاتی که شما ذکر نموده اید مربوط به اولاد آدم است ونه خود آدم ودر باره فرایند خلقت نسل آدم از خاک ونطفه وووو در نوبت قبل بحث شد .
پینوشتها:
1. مرآة العقول، ج 3، ص 166.
2. اصول کافی، ج 1، ص 273.
3. قدر (97) آیه 4.
4. المیزان، ج 20، ص 568.
5. اصول کافی، ج 1، ص 249 ـ 251.
6. تفسیر نمونه، ج 12، ص 2058، نشر دار الکتب الاسلامیه، تهران 1379ش.
7. محمدتقی مصباح، شرح اسفار اربعه، جزء اول از جلد 8، ص 40، تحقیق و نگارش محمد سعیدی مهر، نشر مؤسسه آموزشی امام خمینی 1375ش.
8. شیعه در اسلام، ص 100، نشر دار الکتب الاسلامیه، تهران 1348ش.
9. تفسیر نمونه، ج 12، ص 266.
10- سجده (32) آيه 7 و 8.
11- معارف قرآن، ص 342 ،نشر مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني، قم 1380 ش.
12- نهج البلاغه ، خطبه 1.
http://www.askdin.com/thread33692.html
جمع بندی _1
سوال : آیا ما باید به خاطر انسان بودنمان خداوند را شکر کنیم؟ آیا انسان بودن یک نعمت است؟ و اما سوالی دیگر آیا ممکن بود ما انسان نمی شدیم حیوان یا گیاه و یا .. می شدیم؟؟؟
پاسخ :
جواب در دو محور ارایه می شود ::Gol::Gol:
الف_در باره فراز اول پرسش باید گفت نتیجه تفاوت نمی کند ودر هر دو صورت باید شکر گذار بود . هم برای انسان خلق شدن وهم برای انسان باقی ماندن چون برخی به عنوان انسان خلق می شوند ولی به دلیل ضعف و پستی جنبه روحیشان از حیوانات نیز پستتر شمرده شده ، قرآن کریم به صراحت فرمود: «ان هم الا کالانعام بل هم اضل سبیلا؛ (1) اینان فقط مانند چهار پایاناند، بلکه گمراهترند».
یکی از وظایف مهم و حتمی انسان این است که بر نعمت های ظاهری و باطنی که خداوند در اختیار او نهاده است، شکر نماید. پس هر دو نعمت است و
در برابر هر نعمتی انسان باید شکر کند. همین اندازه که بداند آن نعمت از خداست و در دلش بر این مسئله اعتراف کند، شکر نعمت را به جا آورده است. امام صادق (ع) فرمود: هر کس چون نعمتی به وی رسد، در دل خود معتقد باشد که از جانب خداوند است، شکر نعمت را ادا کرده است. (2) بنابراین در شبانه روز هر وقت انسان به نعمتی رسید، لازم است شکر کند.
بنابراین شکر و سپاس خداوند برای همه نعمتهای او اعم از نعمتهای عمومی و خصوصی عقلا و شرعا لازم است، هیچ دلیل عقلی و نقلی وجود ندارد که اختصاص شکر را تنها به نعمتهای خاص اثبات کند بلکه شکر منعم عقلا واجب است، چه نعمتهای عمومی و چه نعمتهای خصوصی.
همه نعمتهای خداوند هر کدام در جای خود نعمت ویژه است. اگر کسی دچار مشکل کلیه یا قلب و یا چشم باشد که جزء نعمتهای عمومی محسوب میشود، آن گاه خواهد فهمید که این نعمتها از ویژهترین نعمتهای الهی بوده است. آنچه را ممکن است کسی به عنوان نعمت ویژه تصور کند نظیر ثروت و قدرت، در مقابل این نعمت ناچیز است.
بنابراین همه نعمتهای الهی در جای خود نعمت ویژه است و شکر و سپاس آن لازم است. از این رو در مناجات و دعاهای ائمه آمده که خداوند را در برابر همه نعمتهای ریز و درشت شکرگذاری کردهاند. از آن میان در دعای نورانی «خمس عشر» دعایی تحت عنوان مناجات الشاکرین آمده:
«الهی اذهلنی عن اقامه شکرک تتابع طولک و اعجزنی عن احصاء ثنائک فیض فصلک، هذا مقام من اعترف بنبوغ النعماء و قابلها بالتقصیر ... فکیف لی بتحصیل الشکر و شکری ایاک یفتقر الی شکر فکلما قلت لک الحمد وجب علی لذلک ان اقول لک الحمد؛ (3)
ای خدا !نعمت های پی در پی تو مرا از انجام وظیفه شکرگذاری غافل کرد . فیضان دریای فضل و کرامت مرا از حمد و ستایش عاجز گردانید، این عجز و ناتوانی مقام کسی است که به نعمتهای بیشمار وسیع تو معترف و با تقصیری در ادای شکر آن نعمتها مواجه است، پس چگونه توانم شکر آن نعمتها را به جای آورم و حال آن که شکر تو گفتن ، یکی از نعمتهای توست و شکری بر آن لازم است ؟! هر چه حمد و شکرت گویم، بر آن تو را حمد و شکری دیگر باید گفت».
بر اساس این گونه آموزههای متعالی است که سخن سرای نامدار سعدی شیرازی در دیباچه گلستان میگوید:
منت خدای را عز و جل که طاعتش موجب قربت است و به شکر اندرش مزید نعمت، هر نفسی که فرو میرود ،ممد حیات است، و چون برآید ،مفرح ذات، پس در هر نفسی دو نعمت موجود است و بر نعمتی شکری واجب،
از دست و زبان که برآید:Sham: کز عهده شکرش به درآید
بنده همان به که ز تقصیر:Sham: خویش عذر به درگاه خدای آورد
و گرنه سزاوار خداوندیش :Sham: کس نتواند که به جای آورد (4):Kaf::Kaf::Kaf:
ب_ در باره فراز دوم باید گفت : انسان قبل از انسان شدن فرایند یاد شده در پرسش را طی نموده است زیرا
انسان پیش از ولادت در عالم رحم وجود دارد. قبل از آن در صُلب پدر است، و پیش از آن به صورت لقمة غذایی است که از طریق انواع خوراکیها به صورت نطفه در صُلب پدر به وجود میآید، و پیش از آن به صورت میوه یا لقمه نانی بوده که از زمین گرفته شده است. پس قبل از این مراحل، آدمی وجود خاکی داشته، خدا دربارة فرایند پیدایش آدمی فرمود:«وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ مِن سُلَالَةٍ مِّن طِینٍ، ثُمَّ جَعَلْنَاهُ نُطْفَةً فِی قَرَارٍ مَّکِینٍ، ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظَامًا فَکَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْمًا ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقًا آخَرَ فَتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ؛
«به یقین ما انسان را از عصارهای از گِل آفریدیم، سپس او را به صورت نطفهای در جایگاهی استوار قرار دادیم، آن گاه نطفه را به صورت علقه درآوردیم، سپس آن علقه را به صورت مضغه گردانیدیم، و آن گاه مضغه را استخوانهای ساختیم، بعد استخوانها را با گوشتی پوشانیدیم، آن گاه جنین را در آفرینشی دیگر پدید آوردیم. آفرین باد بر خدا که بهترین آفریندگان است».(5)
در این آیه مراحل به شگفتآور و بهتانگیز سیر نطفه در رحم مادر و چهرههای گوناگون خلقت که یکی بعد از دیگری در آن قرارگاه امن و دور از دست بشر ظاهر میشود اشاره کرده است. مراحل یاد شده در آیه در فرایند خلقت انسان عالم عجیبی دارد، و پر از شگفتیهای حیرتآور است. در پایان با تعبیری معنا داری فرمود: «ثمّ أنشأناه خلقاً آخر» و آن گاه بر خود آفرین گفت. مراد از آفرین این است که آفرین بر این قدرت بینظیر که در ظلمتکدة رحم چنین تصویر بدیعی با این همه عجائب و شگفتیها بر قطرة آبی نقش میزند. آفرین بر آن علم و حکمتی که این همه استعداد و لیاقت و شایستگی را در چنین موجود ناچیزی ایجاد میکند، آفرین بر او و بر خلقت بینظیرش. (6)
پینوشتها:
1 . فرقان (25) آیه 44.
2. محمد محمدی ری شهری، میزان الحکمه، نشر دار الحدیث . قم 1375 ش . ماده شکر، شماره 9613.
3. مفاتیح الجنان، ص 224.
4 . دیباچه گلستان سعدی،نشر دوستان . تهران 1378 ش . ص 23.
5. مؤمنون (23) آیه 12 ـ 14.
6. مکارم . تفسیر نمونه،نشر دار الکتب الاسلامیه تران 1376 ش . ج 14، ص 208 و 209.
http://www.askdin.com/thread33692.html#post516137
جمع بندی _2
سوال : با این تفسیری که شما کردید به نظر میاد نظریه داروین هم صحیح می باشد که ما از نسل شامپانزه ها و.... هستیم.چون بالاخره باید به دهان یکی برویم تا به صورت نطفه در بیاییم.
در نتیجه خداوند در تفسیر آفرینش عیسی و آدم هر دو به این گونه مطرح میکند:
إِنَّ مَثَلَ عِيسَىٰ عِنْدَ اللَّهِ كَمَثَلِ آدَمَ ۖ خَلَقَهُ مِنْ تُرَابٍ ثُمَّ قَالَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ (3 | آل عمران - 59)
مَثَل عیسی در نزد خدا، همچون آدم است؛ که او را از خاک آفرید، و سپس به او فرمود: «موجود باش!» او هم فوراً موجود شد. (بنابر این، ولادت مسیح بدون پدر، هرگز دلیل بر الوهیّت او نیست.)
حضرت ادم در شکم مادری نبود بلکه خداوند فقط گفت کن پس موجود شد.
میخواهم بیشتر توضیح دهید
پاسخ :
ولی در باره برداشت تان از مطالب یاد شده در پاسخ قبل به شش نکته اشاره می شود : :Gol::Gol::Gol::Gol::Gol::Gol:
اولا_ آن چه در باره فرایند خلقت انسان آورده شده متن قران کریم است ونه تفسیر وبرداشت ما .
ثانیا _ سوال در باره همه انسان ها است ونه خصوص جناب آدم وحضرت عیسی ع .
ثالثا _در آیه یاد شده نیز خاک (= طین=گل) به عنوان اولین مبدء قابلی خلقت انسان اشاره شده .واین به عنوان نمونه آورده شده وگرنه در آموزه های وحیانی در این باره آیات متعدد ذکر شده است . مثلا در باره مبدأ خلقت انسان تنها در سوره حجر سه بار به کار برده شده است. (1) واز جمله فرمود : وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ (2)
ما انسان را از گِل خشكيدهاى (همچون سفال) كه از گِل بد بوى (تيره رنگى) گرفته شده بود آفريديم!
پس معلوم می شود تذکر این نکته در باب مبدء خلقت آدمی مهم بوده که در یک سوره سه باره ذکر شده است. اما سر اهمیت آن در جایی ذکر نشده است ، ولی اینکه خداوند فرمود ما انسان را از گلی آن چنانی آفریدم ونفرمود که از خاکی پاک؟ در این باب برخی از مفسرین گفته اند مراد اشاره به حقیقت مادون بدن انسانی در برابر حقیقت متعالی روح اوست:
« اين آيه اشاره به اين است كه شرافت انسان به اين جسم بدنى و اين صورت ظاهرى او نيست بلكه به آن روح ملكوتى و جوهر سماوى و لطيفه ربانى است كه اگر متصف به ايمان و تقوى و صفات حميده و اعمال صالحه شد شرافت پيدا مىكند و شيطان سر حكمت را نفهميد و خيال كرد انسان همین بدن خاكى است لذا از سجده بر او امتناع كرد » (3)
در عین حال ممکن است نکات دقیق دیگری در این باب وجود داشته باشد که بر ما پوشیده است و خوب است در این باره به این گفته جناب حافظ گوش دهیم که گفت :
حدیث از مطرب ومی گو وراز از دهر کمتر جو :Sham:که کس نگشود ونگشاید به حکمت این معما را
رابعا_ نظریه ی ترانسفورمیسم داروین هنوز در بوته ی فرضیه باقی مانده! اما فرضیهایی است که روی آن کار زیادی انجام گرفته و شواهد و قراینی بر درستی آن اقامه گشته، و لااقل داروین و لامارک و عده ایی از فیزیولوژیستها را به درستی آن قانع ساخته است.
البته بسیاری از زیست شناسان نیز آن را نپذیرفته و شواهد نقض فراوانی ارائه دادهاند و عدهایی دیگر با طرح سؤالات ابهام آمیز و بیان حلقههای کور و مفقودهای که در طرح داروین وجود دارد، در تحیر محققانه به سر میبرند و از اظهار نظر در صحت و سقم آن خودداری میکنند و میگویند: "با بررسیهای علمی و طبقات الارضی، فواصل میان انواع (موجودات) هنوز به دست نیامده و جزئیات این نظریه از جهت تجربه، و کلیات آن از جهت ادله ی فلسفی چنان که باید، اثبات نشده است".(9)
خامسا_ در زمینه ی خلقت آدم، اگر آیات و روایات، صراحت هم داشته باشد که: "آدم مستقیماً و بدون واسطه از خاک آفریده شده" به شکلی بیان گشته که نشان میدهد با نوعی فعل و انفعال در طبیعت همراه بوده است؛ چون در آثار مذهبی آمده است که:
طینت آدم در چهل صباح سرشته شد؛ شاید همه ی مراحلی را که به طور طبیعی، اولین سلول حیاتی باید در طول میلیاردها سال بپیماید تا به حیوانی از نوع انسان منتهی شود، سرشت و طینت آدم به اقتضای وضع فوق العادهای که دست قدرت الهی فراهم آورده، در مدت چهل روز طی کرده باشد. هم چنان که نطفه ی انسان در رَحِم، در مدت نُه ماه، تمام مراحلی را که میگویند اجداد حیوانی انسان در طول میلیاردها سال طی کرده اند، طی میکند.(10)
مخصوصاً مراحلی که مربوط به نوعیت و ماهیت موجودات است، به صورت جهشی یا سریع و ناگهانی بوده است.
سادسا_ فرض میکنیم آن چه در زیست شناسی و سایر علوم در این زمینه آمده، از مرحله ی تئوری گذشته و به مرحله ی علمیت و قطعیت رسیده است؛ هم چنین فرض میکنیم که: ممکن نیست اوضاع طبیعی به صورتی فراهم شود که ماده مراحلی را که در وضع دیگر، طی میکند، در آن اوضاع بتواند به طور سریع پشت سر بگذارد و در نتیجه اجداد حیوانی انسان امری مسلّم و قطعی گردد؛ باز ظواهر آیات و روایاتی که در این زمینه داریم، غیر قابل توجیه نیست؛ بلکه هم متن قابل توجیه است و هم مدت سرشت طینت که در آثار مذهبی چهل روز ذکر شده است، زیرا ملاک محاسبه ی روز مشخص نیست که آیا منظور از چهل روز، چهل مرحله و دوره که چند سال به طول کشیده است یا با میزان و ملاک روزهای قیامت که قرآن میفرماید: هر روز آن به اندازه ی پنجاه هزار سال این دنیا است، یعنی دو میلیون سال، مراحل تکوین و سرشت آدم و تبدیل شدن از خاک به یک انسان کامل بوده و یا مراد روزهای معمولی است که از طلوع و غروب خورشید پدید میآید. اما در هر صورت نظریه ی تکامل تدریجی مورد نظر داروین را به طور مستقیم و صریح مورد تأیید قرار نمیدهد! زیرا اگر مراد از روز، دوره یا روزهای قیامت باشد، آن چه از آن میتوان فهمید، این است که آفرینش آدم به طور مستقیم از خاک و به صورت تکامل تدریجی طی هزاران سال انجام گرفته است، تا انسان کامل از لحاظ جسمی و فکری و عقلی و روحی شکل پیدا کند؛ اما تبدّل انواع را مورد تأیید قرار نمیدهد، یعنی حیوانی مثل میمون بر اثر تکامل، ماهیت نوعی جدیدی پیدا کند و به انسان مبدّل گردد، مورد تأیید قرار نگرفته است.(4)
پی نوشت ها :
1. حجر (15) آیه 28 و 33.
2. همان آیه 26.
3. عبدالحسین طیب، أطيب البيان في تفسير القرآن،انتشارات بنیاد فرهنگ اسلامی، بی جا بی تا، ج8، ص: 27.
4. محمود طالقانی، پرتوی از قرآن، ج اول، ص 113.نشر شرکت سهامی عام تهران1363 ش چاپ 4. مرتضی مطهری(ره)، علل گرایش به مادیگری، ص: 131،نشر صدرا، 1370 ش.
http://www.askdin.com/thread33692.html
جمع بندی _3
سوال : از کارشناس محترم بخاطر پاسخگویی بسیار ممنونم.یکم توضیح بیشتر میخواهم.
پاسخ :
برای دریافت پاسخ به چند نکته توجه نماید :
الف_درباره روح القدس تحلیلهای متعدد مطرح است که در جای خود به تفصیل بحث شده(1) ولی در این جا تنها به این روایت اشاره میشود که وقتی از امام صادق(ع) درباره روح القدس سؤال شد، فرمود:
«خلقٌ من خلق الله تعالى، أعظم من جبرئیل و میکائیل، کان مع رسول الله(ص) یخبره و یسدده وهو مع الائمة من بعده صلوة الله علیهم؛(2)
روح القدس مخلوقی از مخلوقات خداوند است که از جبرئیل و میکائیل بزرگتر است. این روح همراه پیامبر بود. او را آگاه میساخت و حفظ مینمود، و پس از پیامبر، این روح همراه ائمه است».
ممکن است مراد روح باشد که در سوره قدر آمده : «تنزّل الملائکه والروح»(3) در این صورت باید گفت:
مراد از روح در این آیه یا جبرئیل است که در شب قدر همراه با فرشتگان دیگر بر پیامبر نازل شدند و قرآن را با خود آوردند، چون شب قدر شب نزول قرآن کریم است یا مراد از روح در آن آیه فرشتهای دیگری است که بزرگ تر از جبرئیل است.امام صادق(ع) فرمود:
«روح از جبرئیل بزرگ تر است، زیرا جبرئیل از ملائکه است و روح از آن گونه نیست، خداوند فرمود: «تنزل الملائکه والروح» از این آیه معلوم میشود که روح غیر از ملائکه است».(4)
از تعبیر «تنزّل» در آیه به دست میآید که فرود آمدن روح و ملائکه در شب قدر اختصاص به زمان پیامبر و آوردن قرآن در شب قدر ندارد بلکه بعد از رحلت پیامبر نیز این ها در شب قدر فرو میآیند و به حضور امام معصوم میرسیدند که اکنون در شبهای قدر بر وجود مقدس حضرت بقیةالله نازل میشوند. در روایات آمده که برای اثبات وجود حجت خدا روی زمین بعد از پیامبر به سوره قدر احتجاج شود و از مخالفان پرسیده شود که اگر بعد از پیامبر امام معصوم نباشد ، ملائکه و روح در شب قدر به حضور چه کسی میرسند؟(5)
در هر صورت مراد از روح القدس هر چه باشد این قطعی است که روح القدس غیر از روحی است که در انسان وجود دارد .
ب_ در باره انسان باید گفت : روح از نظر لغت در اصل به معنای نفس و دویدن است. بعضی تصریح کردهاند که روح و ریح (باد) هر دو از یک معنا مشتق شده است . اگر روح انسان که گوهر مستقل و مجردی است ،به این نام نامیده شده ،به خاطر آن است که از نظر تحرک و حیات آفرینی و نا پیدا بودن همچون نفس و باد است.(6)
بنابر این روح همان نفس انسان است .دربارة تعریف فلسفی آن گفته شده: روح و نفس به صورت اجمال عبارت است از قوهای که در جسم موجود است یا به آن تعلق میگیرد و منشأ آثار گوناگون میگردد.
بدین بیان که برخی اجسام دارای آثاری میباشند که به صورت یکنواخت از آنها ظهور مییابند، مثلاً آتش همواره دارای اثر سوزندگی با ایجاد حرارت است، یخ نیز همواره سرد، خورشید همیشه سوزان و روشنگر است، بنابر این آثار این اجسام به صورت یکنواخت ظاهر میگردد، ولی اجسام دیگری هستند که آثار یکنواختی ندارند مثلاً انسان گاهی نشسته است و گاهی ایستاده، زمانی میبیند و زمانی میشنود . همچنین دارای ادراکات متفاوت است، این آثار از مبدئی واحدی سرچشمه میگیرند که نام آن را نفس و روح میگذاریم.(7)
فیلسوف بزرگ معاصر علامه طباطبایی دربارة رویکرد عقلی روح میگوید:
کنجکاوی عقلی نظریه قرآن کریم را دربارة روح تأیید میکند، هر یک از ما افراد انسان از خود حقیقتی را درک مینماید که از آن (من) تعبیر میکند و این درک او بیرون نمیرود. این (مشهود) چنان که مشهود است قابل انقسام و تجزی نیست و با این که بدن انسان پیوسته در تغییر و تبدیل است و امکنه مختلف برای خود اتخاذ میکند و زمانهای گوناگون بر وی میگذرد، حقیقت نامبرده (من) ثابت است و در واقعیت خود تغییر و تبدیل نمیپذیرد . روشن است که اگر مادی بود ،خواص مادیت را که انقسام و تغییر و زمان و مکان میباشد میپذیرفت، آری بدن همه این خواص را میپذیرد و به واسطه ارتباط و تعلق روحی این خواص به روح نسبت داده میشود ولی با کمترین توجهی برای انسان آفتابی میشود که این دم و آن دم و این جا و آن جا و این شکل و آن شکل و این سوی و آن سوی همه از خواص بدن میباشد و روح از این خواص منزّه است و هر یک از این پیرایهها از راه بدن به وی میرسد.(8)
یکی از استدلالهای عقلی بر وجود روح و استقلال آن بدن و قوای جسمانی این است که آدمی در طول عمر خود یک شخصیت واحد دارد مثلاً آدمی در این نکته تردیدی ندارد که وجود دارد و علم به وجود خود دارد و از خود تعبیر به (من) میکند. این (من) از آغاز تا پایان عمر یک واحد بیشتر نیست (من امروز) همان (من دیروز)، همان (من بیست سال قبل) میباشد. من از کودکی تا کنون یک نفر بیشتر نبودم، من همان شخصی هستم که بودهام و تا آخر عمر نیز همین شخص هستم، نه شخص دیگر، البته درس خوندهام. با سواد شدهام، تکامل یافتهام و باز هم خواهم یافت، ولی یک آدم دیگر نشدهام و به همین دلیل همة مردم از آغاز تا پایان عمر مرا یک آدم میشناسند. یک نام دارم، اکنون حساب کنیم و ببینیم این موجود واحد که سراسر عمر ما را پوشانده چیست؟
آیا ذرات و سلولهای بدن ما و یا مجموعة سلولهای مغزی و فعل و انفعالات آن است؟ اینها که در طول عمر ما بارها عوض میشوند و تقریباً در هفت سال یک بار تمام سلولها عوض میگردند، بنابر این یک آدم هفتاد ساله احتمالاً ده بار تمام اجزای بدن او عوض شده است. اما شخصیت و من او همچنان همان من 60 سال قبل است.
از این روشن میشود که غیر از اجزای مادی،یک حقیقت واحد ثابت در سراسر عمر، وجود دارد که همانند اجزای مادی تعویض نمیشود . اساس وجود را همان تشکیل میدهد و عامل وحدت شخصیت ما همان است و این همان چیزی است که از آن به روح یاد میشود.(9)
علاوه بر این دانش و ادراک از خواص جسم و ماده نمی تواند باشد ، بلکه به حقیقتی به نام روح استناد دارد.
ج_ در باره خلقت آدم از خاک ونطفه باید توجه داشت : آدم ابوالبشردر مراد دقيق از خلقت او از خاك ابهامات بسياري وجود دارد و اين سؤال مطرح است كه اصولا آفرينش آدم از خاك، به چه معناست؟ آيا بدين معناست كه مستقيما از خاك آفريده شده يا ممكن است بين خاك و حضرت آدم انواع ديگري از موجودات واسطه بودهاند و چون خلقت آن ها نيز منتهي به خاك ميشده ، گفته شده: آدم از خاك آفريده شده است .
آيا بين خاك و آدم، نخست موجودي تك ياخته به وجود آمد و بعد كامل تر شد تا رسيد به حيواني كامل بعد به نيمه انسان و سپس انسان راست قامت و بدون عقل، بعد كامل تر و داراي عقل شد كه آدم ابوالبشر اولين نمونه آن است.
از آموزههاي قرآني به دست ميآيد كه انسان نخست آدم ابوالبشر بدون واسطه موجودي حيواني از خاك خلق شده است، از اين رو در قرآن كريم به صراحت فرمود: « و بدا خلق الانسان من طين ثم جعل نسله من سلاله من ماء مهين ؛ (10) آغاز خلقت انسان از خاك است، سپس نسل او از سلاله و عصاره آب نطقه خلق شده». تفصيلي كه اين آيه بين آفرينش انسان نخست و نسل ها بعد قائل شده ، به روشني دلالت دارد كه نحوه آفرينش آنان با هم متفاوت است. اگر همه انسان ها از ماء مهين خلق شده بودند كه حضرت آدم هم جزء آن ها بود، اين تفصيل وجهي نداشت، بنابراين جاي ترديد نيست كه انسان نخست آدم ابوالبشر از خاك آفريده شد . هيچ موجودي غير از خاك به عنوان ماده نخست خلقت او نقش نداشته است. (11)
در باره فرآيند خلقت نخستين انسان يعني جناب آدم ابوالبشر در نهج البلاغه آمده:
« خداوند بزرگ، خاكي از قسمتهاي گوناگون زمين از قسمت هاي سخت و نرم، شور و شيرين، گرد آورد. آب بر آن افزود تا گلي خالص و آماده شد . با افزودن رطوبت، چسبناك گرديد كه از آن، اندامي شايسته و عضوهايي جدا و به يكديگر پيوسته آفريد. آن را خشكانيد تا محكم شد. خشكانيدن را ادامه داد تا سخت شد تا زماني معين و سرانجامي مشخص، اندام انسان كامل گرديد. آن گاه از روحي كه آفريد، در آن دميد تا به صورت انساني زنده درآمد، داراي نيروي انديشه كه وي را به تلاش اندازد . داراي افكار كه در ديگر موجودات تصرف نمايد، به انسان اعضا و جوارحي بخشيد تا در خدمت او باشند» . (12)
اما آیاتی که شما ذکر نموده اید مربوط به اولاد آدم است ونه خود آدم ودر باره فرایند خلقت نسل آدم از خاک ونطفه وووو در نوبت قبل بحث شد .
پینوشتها:
1.مجلسی . مرآة العقول،نشر دار الکتب الاسلامیه تهران .1378 ش . ج 3، ص 166.
2. کلینی . اصول کافی، ج 1، ص 273.
3. قدر (97) آیه 4.
4. المیزان، ج 20، ص 568.
5.کلینی . اصول کافی،نشر دار الکتبالاسلامیه تهران .1380 ق . ج 1، ص 249 ـ 251.
6. تفسیر نمونه، ج 12، ص 2058، نشر دار الکتب الاسلامیه، تهران 1379ش.
7. محمدتقی مصباح، شرح اسفار اربعه، تحقیق و نگارش محمد سعیدی مهر، نشر مؤسسه آموزشی امام خمینی 1375ش.جزء اول از جلد 8، ص 40،
8.علامه طبا طبایی . شیعه در اسلام، نشر دار الکتب الاسلامیه، تهران 1348ش.ص 100،
9.مکارم . تفسیر نمونه،نشر دار الکتبالاسلامیه تران . 41375 ش . ج 12، ص 266.
10- سجده (32) آيه 7 و 8.
11-مصباح . معارف قرآن،،نشر مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني، قم 1380 ش. ص 342 ،
12- نهج البلاغه ، خطبه 1.