جمع بندی ازکجا بدانیم که دین ما ساختگی نیست؟
تبهای اولیه
سلام خسته نباشید.
:Esteghfar:(کسانی که عقایدشان ابتدایی و سست است ممنون میشوم اگر این بحث را نخوانند اگر خواستند جمع بندی بعد از بسته شدن را بخوانند)
در صورت انحراف مسئولیتش به عهده خودتونه. من جواب خدا رو نمیدم. نگید من منحرفتون کردم!:khandeh!:
پس تا اطلاع ثانوی نیایید:ok:
ازکجا بدانیم که دین ما ساختگی نیست و جزءعرفان های کاذب نیست؟
از کجا معلوم که نعوذ بالله پیامبران برای جاه طلبی ادعای نبوت نکردند؟(جاه طلبی که حتی برایش جانشان را میدهند)
مانند محمد علی باب
(دلایلی غیر از قران میخواهم و قران را به عنوان معجزه قبول ندارم)
سلام خسته نباشید.
:Esteghfar:(کسانی که عقایدشان ابتدایی و سست است ممنون میشوم اگر این بحث را نخوانند اگر خواستند جمع بندی بعد از بسته شدن را بخوانند)
در صورت انحراف مسئولیتش به عهده خودتونه. من جواب خدا رو نمیدم. نگید من منحرفتون کردم!:khandeh!:
پس تا اطلاع ثانوی نیایید:ok:
ازکجا بدانیم که دین ما ساختگی نیست و جزءعرفان های کاذب نیست؟
از کجا معلوم که نعوذ بالله پیامبران برای جاه طلبی ادعای نبوت نکردند؟(جاه طلبی که حتی برایش جانشان را میدهند)
مانند محمد علی باب
(دلایلی غیر از قران میخواهم و قران را به عنوان معجزه قبول ندارم)
پاسخ :
باسلام وتقدیر از شما که در پی محکم نمودن پایه های اعتقادی خود هستید .
جواب در دو محور بیان می شود :
الف_ در باره فرازابتدا باید اشاره شود که بر اساس حکم عقل خداوند حکیم میان خلق خود، سفرایی دارد که میان او و بندگانش واسطه اند. پیامهای خالق را به مخلوق می رسانند. آدمیان را به مصالح و منافع و وسایل بقای آنان و موجبات فنای شان آگاهی می دهند. پس ثابت می شود که میان آفریدگان، کسانی هستند که از سوی خدای حکیم و علیم مأموریت امر و نهی دارند، و آن ها پیامبران و برگزیدگان اویند.
آن ها حکیمانیاند که حکمت الهی را آموخته و با آن مبعوث شدهاند. آن ها در خلقت جسمانی با سایر مردم فرقی ندارد، ولی در حالات معنوی اخلاقی و صفات و کمالات وجودی کاملاً از آن ها متمایز هستند، و از طرف خداوند به حکمت و متانت تأیید شدهاند. افزون بر آن ها (بعد از انبیا) در هر دوره زمانی رهآورد نبوت از طریق دلایل و براهین آن ها به وسیله اوصیا حفظ شده است تا زمین از حجتی که نشانه صدق عدالت را همراه دارد، خالی نباشد .(1)
این دلیل در واقع خاستگاه تحلیلهای دلایل فلسفی، کلامی و عرفانی ضرورت نبوت است، بر این نکته تأکید گردیده که خداوند حکیم چون برتر از مشاهده دیگران است، حکمت او ایجاب می کند که از طریق انبیا و سفیران خود راه سعادت، کمال و قرب الهی را به بندگان نشان دهد.(2)با توجه به این اصل کلی در خصوص اثبات حقانیت نبوت حضرت ختمی مرتبت(ص) واین که دین او به تعبیر شما ساختگی واز عرفان های کاذب نبوده در ضمن چند نکته به اختصار باید گفت:
1_ سوابق زندگى پیامبر: مردم قریش پیامبر اسلام را پیش از مبعوث شدن به رسالت، محمد «امین» خوانده و اشیاى گرانبها را نزد او به امانت مىگذاشتند. زمانى که در تجدید بناى کعبه براى نصب حجرالاسود میان چهار قبیله اختلاف رخ داد، همگان پذیرفتند که این کار را عزیز قریش، یعنى پیامبر انجام دهد. زیرا مردى امین و پاکدامن است. (3)- اعجاز طریقی: یعنی قرآن که معارف والا و معانی بلند و سخنان حکیمانه و دانش های مختلف در آن جمع شده، توسط شخصی آورده شده که حتی خواندن و نوشتن را نمی دانست.
بر این اساس قرآن مجید روی کلمه «امّی» در مورد پیامبر(ص) تکیه کرده و خطاب به پیامبر می فرماید: "پیش از این کتابی نمی خواندی و چیزی با دست خود نمی نوشتی تا مایه تردید و شک گمراهان گردد".(4)
2_ وارستگى از آلودگی هاى محیط: پیامبر اسلام در محیطى پرورش یافته بود که در آن جز بتپرستى، قماربازى، زنده به گور کردن دختران، خوردن مردار و خون، و ستم و یغماگرى حاکم نبود. در چنین محیطى او انسانى والا بود که به هیچوجه آلوده به این گونه رذایل عقیدتى و اخلاقى نشد.
3_ محتواى دعوت: وقتى به محتواى دعوت پیامبر مىنگریم، مىبینیم وى مردم را درست بر ضد آنچه که در محیط وى رواج داشت، فرا مىخواند. آن ها بتپرستبودند، او به توحید دعوت کرد؛ معاد را انکار مىکردند، او ایمان به معاد را شرط اسلام شمرد؛ دختران را زنده به گور کرده و براى زن کم ترین ارزشى قائل نبودند، اما او کرامت انسانى را به زن بازگرداند. ربا خوار و ثروت اندوز بودند، او از رباخوارى و تکاثر نهى نمود. میگسارى و قمار رایج بود، او این امور را کردار شیطانى نامید و اجتناب از آن را واجب دانست....
4_ ابزار دعوت: وسایل و ابزارى که پیامبر براى نشر دعوت خود از آن کمک گرفت، کاملا انسانى و اخلاقى بود. حضرتش هرگز از روش هاى ضد انسانى همچون بستن آب بر دشمن و آلوده کردن آن، بریدن درختان و غیره کمک نگرفت. بلکه توصیه مىکرد به زنان و کودکان و پیرمردان آزار نرسانند، درختان را قطع نسازند. پیش از اتمام حجتبه دشمن، جنگ را شروع نکنند. از منطق ماکیاولیستى «هدف، کاربرد هرگونه وسیله را مجاز مىسازد» بیزار بود. در جنگ خیبر، پیشنهاد یکى از یهودیان را براى به زانو درآوردن دشمن از راه مسموم کردن آب آن ها نپذیرفت. تاریخ زندگانى وى، سرشار از برخوردهاى کریمانه با دشمنان است.
5_ شخصیت و خصال گروندگان: ملاحظه روحیات، افکار و رفتار کسانى که به پیامبر ایمان آوردهاند، مىتواند پایه صدق گفتار او را روشن سازد. بدیهى است هرگاه دعوت کسى در انسان هاى ممتاز جامعه مؤثر افتد، نشانه صدق و حقانیت دعوت اوست، ولى هرگاه افراد دنیاپرست دور وى را بگیرند، نشانه ضعف ادعاى او خواهد بود. در میان گروندگان راستین به پیامبر اسلام انسان هاى والایى مانند امیر مؤمنان على علیه السلام، جعفر بن ابى طالب، سلمان، ابوذر، بلال، مصعب، ابن مسعود، مقداد و عمار را مىبینیم که تاریخ به خصایل انسانى و زهد و تقوى و جهاد و ایثار و پاکى و درستى آنان اعتراف دارد.
6_ تاثیر مثبت در محیط، و پىریزى یک تمدن عظیم و با شکوه: پیامبر در مدت بیست و سه سال، وضع جزیرة العرب را دگرگون ساخت. آن حضرت از انسان هاى یغماگر افرادى امین، و از افراد بت پرست موحدانى فرهیخته و پا برجا تربیت کرد که نه تنها تمدنى با شکوه را در محیط سکونتخود برپا ساختند، بلکه تمدن بىنظیر اسلامى را به مناطق دیگر نیز گسترش دادند. جعفر بن ابى طالب علیمها السلام، از مسلمانان صدر اسلام، بر همین نکته مهر تاکید نهاد و در جواب سؤال فرمانرواى حبشه چنین گفت:
«اى فرمانروا، خدا در میان ما پیامبرى را برانگیخت که ما را از بتپرستى و قمار باز داشت .به نماز و زکات، دادگرى و نیکوکارى، و کمک به خویشاوندان امر فرمود. از فحشا و منکر و ستم نهى کرد».(5)
این قرائن و نظایر آن ها مىتواند ما را به صدق گفتار پیامبر اسلام و حقانیت مرام وى رهنمون گردد. قطعا فردى با این خصوصیات، در ادعاى نبوت و ارتباط با جهان غیب، صادق بوده، چنان که قرائن دیگر نیز دقیقا مؤید این مطلب است.
7_تصدیق پیامبر پیشین: یکى از راه های اثبات دعوى نبوت، تصدیق پیامبر پیشین است. زیرا فرض این است که نبوت پیامبر پیشین با دلایل قطعى ثابتشده، گفتار او مىتواند سندى قاطع بر استوارى نبوت بعدى قلمداد شود. از برخى آیات قرآن استفاده مىشود که اهل کتاب، پیامبر اسلام را همچون فرزندان خود، مىشناختند، یعنى نشانههاى نبوت وى در کتب آسمانى آنان بیان شده است. پیامبر اسلام مدعى این معنا شد و کسى نیز او را تکذیب نکرد:
الذین آتیناهم الکتاب یعرفونه کما یعرفون ابناءهم وان فریقا منهم لیکتمون الحق وهم یعلمون؛(6)کسانى که به آنان کتاب دادهایم (یهود و نصارى) پیامبر را بسان فرزندان خود نیک مىشناسند و گروهى از آنان، با آن که حقیقت را مىدانند، آن را پنهان مىکنند.
پیامبر اسلام مدعى گشت که عیسى علیه السلام درباره او بشارت داده و گفته: شما را به آمدن پیامبرى پس از خود نوید مىدهم که احمد نام دارد:«و مبشرا برسول یاتی من بعدی اسمه احمد» (7)
ب_در باره فراز دوم پرسش باید گفت : اولا یکی از بهترین راه های پدید آمدن اطمینان به انبیا این است که مردم در تمام دوران عمر انبیا هیچ گونه خلاف و ناپاکی از آن ها مشاهده نکنند . اگر قبل از رسالت به دلیل عدم عصمت، دچار آلودگی شوند ، گرچه بعد از رسالت از هرگونه معصیت پرهیز کنند ، باز هم نمی توانند مورد وثوق و اطمینان مردم قرار گیرند. زیرا سابقه و ذهنیت مردم نسبت به آن ها بد می شود . بدین دلیل پیروان اهل بیت بالاتفاق گفته اند که انبیا باید قبل از بعثت نیز معصوم باشند.
دوم :مراحل کامل تر عصمت پدیده ای نیست که بدون پیش زمینه های قبلی و شرایط و استعداد و قابلیت و ظرفیت وجودی به کسی داده شود تا به مجرد گرفتن مقام رسالت به صورت خلق الساعه غیر معصوم به مقام عصمت راه یابد، زیرا عصمت موهبتی الهی است و نصیب کسانی می شود که ظرف قلب خود را آماده دریافت آن فیض نموده ، بر اثر مجاهدت ها و ریاضت ها و تلاش های مستمر، زمینه تجلی آن نور را در وجود خود فراهم کرده باشند، پس نمی توان ضرورت عصمت انبیا را تنها مربوط به بعد از بعثت آنان دانست .
سوم: اگر کسی دارای ملکه عصمت نبوده و از هرگونه ناپاکی و آلودگی مصون و پاکیزه نباشد هرگز شایسته نزول جبرئیل وحی نخواهد بود، زیرا همگوني، شرط فرود آمدن فرشته وحی است و فرشته بر هر قلبي فرود نمی آید. (8)
پینوشتها:
1. محمد بن یعقوب کلینی، اصول کافی، نشر دار الکتب الاسلامیه، تهران 1367ش، ج 1، ص 168، ح 1.
2. صادقی، پیامبر اعظم در نگاه عرفانی امام خمینی، نشر موسسه آثار امام 1387 ش، ص 256.
3. سیره ابن هشام، نشر دار الفکر بیروت، بی تا، ج1،ص209.
4. عنکبوت (29) آیه 48.
5. همان، ص359و 360.
6. بقره(2) آیه146.
7. صف(61) آیه6.
8 .پاسخ به پرسش های عصمت، نشر مرکز مطالعات و پژوهش های فرهنگی حوزه علمیه، قم 1388ش.
ازکجا بدانیم که دین ما ساختگی نیست و جزءعرفان های کاذب نیست؟
از کجا معلوم که نعوذ بالله پیامبران برای جاه طلبی ادعای نبوت نکردند؟(جاه طلبی که حتی برایش جانشان را میدهند)
مانند محمد علی باب
(دلایلی غیر از قران میخواهم و قران را به عنوان معجزه قبول ندارم)
سلام
شما باید یکسری پایه های معرفتی محکم برای خودتان تعریف کنید و بر اساس آنها تحقیق نمایید
نتیجه ای که از این تحقیق نظام مند حاصل میشه برای شما یا سعادت بخش یا عذر اور خواهد بود
یا علیم
بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام و خداقوت
ازکجا بدانیم که دین ما ساختگی نیست و جزءعرفان های کاذب نیست؟
با عرض معذرت، پاسخهای کارشناس محترم خیلی عالی بود
فقط یک نکته به ذهنم رسید که جای تامل دارد:
«کسی که این سوال رو میپرسد ناخودآگاه قبول دارد که دین درستی وجود دارد و طبیعتاً این دین یکتاست»
میشه بگید منظورتون از اینکه قرانو به عنوان یک معجزه قبول ندارم چیه ؟؟
حاضرم بیشتر از 100 تا دلیل بیارم که برتری قرانو نسبت به کتابای دیگه اثبات کنه
وقتی از علم هایی که تو این قرن کشف شده در قران امده !؟ مثل وجود جو یا حرکت کوه ها
اینارو بخونید
این مطلب در مورد حرکت کوه ها هست که یکی از 1000 دلیلی هست که قران یه کتاب فوق العاده علمی هست
و با این توصیف قران حتما باید از سوی خدا اومده باشه چون فرد بیسوادی مثل حضرت محمد که خواندن نوشتن هم بلد نبود میتونست علم هایی که بزرگترین دانشمندان به زور اونم بعد از 1400 سال بهش برسن رو در چند روز بگه ؟؟؟؟؟؟
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]وَتَرَى الْجِبَالَ تَحْسَبُهَا جَامِدَةً وَهِیَ تَمُرُّ مَرَّ السَّحَابِ صُنْعَ اللَّهِ الَّذِی أَتْقَنَ کُلَّ شَیْءٍ إِنَّهُ خَبِیرٌ بِمَا تَفْعَلُونَ (سوره نمل (27) آیه 88 )[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]« کوهها را بنگرید و آنها را ساکن و جامد تصور می کنید در صورتی که مانند ابر در حرکتند »
مطالعات و پژوهش های دانشمندان زمین در قرن بیستم به نظریه ای با نام “زمین ساخت صفحه ای” منجر شد که نشان می دهد سطح خارجی سیاره ما بسیار پویاست و مدام در حال تغییر و تحول است و این تغییرات و تحولات، طی سالیان دراز سیمای زمین را دگرگون می کنند. نخستین کوشش ها برای اثبات این نظریه به سال ۱۹۱۵ برمی گردد. زمانی که “آلفرد وگنر”، هواشناس آلمانی در کتابش با نام “منشا قاره ها و اقیانوس ها ” بر اساس دلایلی محکم، امکان تحرک پوسته زمین و تغییر موقعیت قاره ها و اقیانوس ها را عنوان کرد. وی اعتقاد داشت در آغاز، قاره ای یکپارچه وجود داشته که بعدها شروع به تقسیم شدن کرد و سرانجام قاره های کنونی پدید آمدند. وگنر، عامل اصلی این رویداد را نیروی حاصل از چرخش زمین و نیروی جزر و مد می دانست که در طولانی مدت، موجب پاره پاره شدن قاره ها شده است. پس از او، دانشمندان دیگری نیز در این زمینه تلاش هایی انجام دادند.” آرتور هولمز” در سال ۱۹۲۸ نظریه جدیدی برای ساز و کار حرکت قاره ها ارائه کرد که توجیه منطقی تری به نظر می رسید. وی اظهار داشت که قاره ها بر اثر جریان های همرفتی موجود در زیر پوسته زمین حرکت می کنند. در دهه ۶۰ میلادی، “هری هس” زمین شناس آمریکایی از دانشگاه پرینستون که مطالعات وسیعی در مورد اقیانوس ها داشت، فرضیه گسترش بستر دریاها را مطرح کرد. هس معتقد بود بستر دریاها در امتداد شکاف هایی موسوم به پشته های میان اقیانوسی که با جریان های همرفتی زیر زمین مرتبط هستند پدید می آید. بدین صورت که با خروج مواد مذاب از درون زمین، بستر اقیانوس به طرفین رانده شده و پوسته جدیدی در محل شکاف ایجاد می شود. این فرضیه ، نقطه عطفی در تکامل علم زمین شناسی محسوب می شد.
سرانجام در سال ۱۹۶۸ ، از تطبیق و تلفیق نظریه ها و فرضیه های موجود، نظریه زمین ساخت صفحه ای که بسیار کامل تر و جامع تر بود متولد شد. بر پایه این نظریه، پوسته سخت و جامد زمین که سنگ کره ، نامیده می شود از ۷ صفحه اصلی و تعدادی صفحه کوچک یا فرعی تشکیل شده که این صفحه ها نسبت به یکدیگر دارای حرکت هستند. صفحات می توانند از نوع قاره ای یا اقیانوسی و یا هر دو باشند- در ادامه در باره این دو نوع توضیحاتی آورده ایم- . در زیر سنگ کره، بخشی وجود دارد که به علت فشار و دمای زیاد مواد درونی زمین به نقطه ذوب خود نزدیک شده و حالتی نرم و مذاب به خود گرفته اند. به این بخش سست کره گفته می شود. در واقع صفحات سخت و صلب سنگ کره بر روی سست کره سیال و روان ، در حالتی شناور سر خورده و جابه جا می شوند. دور شدن صفحات و تشکیل یک اقیانوس
حرکت صفحه ها نسبت به هم، در سه حالت کلی رخ می دهد. در حالت اول ، صفحات واگرا هستند، یعنی از هم دور می شوند. در محل فصل مشترک دو صفحه، پشته های میان اقیانوسی، شکل گرفته و پوسته اقیانوسی بین دو صفحه، گسترش پیدا می کند و رفته رفته بر وسعت دریاها و اقیانوس ها افزوده می شود. هرچه از محل این پشته ها دور شویم سن پوسته اقیانوسی بیشتر می شود. اقیانوس اطلس بهترین مثال در این خصوص است. البته در بستر دریاهای جوانی مثل دریای سرخ هم این اتفاق می افتد. در اصل، پیدایش دریای سرخ محصول دور شدن صفحه عربستان از صفحه آفریقا است. گاهی هم ممکن است فرآیند دور شدن صفحات، در وسط یک قاره اتفاق بیفتد. در این صورت پوسته قاره ای شکاف برداشته و مواد مذاب از دل زمین بیرون ریخته و بلندی هایی ساخته می شوند. مانند منطقه شرق آفریقا و کوه معروف کلیمانجارو که نتیجه بروز چنین پدیده ای است. در حالت دوم، صفحات همگرا هستند یعنی به هم نزدیک می شوند. که این حالت خود به سه دسته تقسیم می شود؛ اول، برخورد صفحه اقیانوسی با صفحه قاره ای. در این نوع برخورد، صفحه اقیانوسی به دلیل چگالی بیشتر، به زیر صفحه قاره ای رانده می شود و کم کم به داخل سست کره فرو رفته و ناپدید می شود. این پدیده را فرورانش می نامند. در محل این فروراندگی معمولا رشته های کوه های طویل و مرتفعی تشکیل می شوند که با فعالیت های آتشفشانی و زمین لرزه همراه است. رشته کوه های آند در حاشیه غربی آمریکای جنوبی نمونه بارز چنین برخوردی هستند. در جنوب شرقی ایران هم می توان کوه های مکران را نام برد که در اثر فرورانش پوسته اقیانوسی عمان به زیر بلوک لوت ایران به وجود آمده اند. دوم، برخورد دو صفحه اقیانوسی با یکدیگر. در این حالت یکی از صفحات به زیر دیگری فرورانده می شود و در حاشیه دو صفحه، فعالیت های آتشفشانی فراوانی رخ می دهد. این آتشفشان ها در اعماق دریا قرار دارند و در نتیجه فعالیت آن ها، جزایر آتشفشانی خاصی پدید می آیند که به جزایر کمانی معروفند. جزایر کمانی اقیانوس آرام از این جهت مشهورند. این نوع برخورد سبب کوچک شدن حوضه های اقیانوسی می شود. سوم برخورد دو صفحه قاره ای با هم. وقتی دو صفحه قاره ای به یکدیگر نزدیک می شوند منحصرا پدیده کوه زایی و چین خوردگی اتفاق می افتد. کوه های هیمالیا در آسیا و رشته کوه آلپ در اروپا حاصل این نوع فرآیند کوهزایی هستند. کوه های زاگرس هم در ایران، مثال خوبی است که در نتیجه برخورد صفحه عربستان به صفحه آسیا قد برافراشته اند. در حالت سوم، دو صفحه در کنار هم حرکت می کنند و در اصطلاح می لغرند. به این نوع صفحات، امتدادلغز می گویند. معمولا در راستای لغزش دو صفحه،زمین لرزه های زیادی روی می دهد. نمونه مشخص این حالت، گسل بزرگ سن اندریاس در کالیفرنیا است. انواع حرکات صفحات پوسته نسبت به هم
به غیر از حالات ذکر شده، فرآیند جالبی وجود دارد که حاصل عملکرد آن تشکیل ساختارهای آتشفشانی ویژه ای در اعماق اقیانوس ها است که به شکل جزیره های خطی و رشته کوه های دریایی سر از آب بیرون می آورند. طی این فرآینده مواد مذاب در نقاط ثابتی به نام نقطه داغ از زیر پوسته زمین بالا می آیند و پس از خروج، جزایری را می سازند. در واقع با عبور صفحات سنگ کره از روی نقاط داغ این جزیره ها پدید می آیند و در اثر حرکت صفحات، جزایر ساخته شده به صورت زنجیره وار به دنبال هم قرار می گیرند. مجموعه جزایر هاوایی از این دست هستند که نزدیک ترین جزیره به نقطه داغ جوان ترین؛ و دورترین جزیره پیرترین آنهاست. اصولا این فرآیند در زیر صفحه های اقیانوسی اتفاق می افتد ولی صفحه های قاره ای نیز از روی نقاط داغ عبور می کنند. تاکنون بیشتر از ۴۰ نقطه داغ در سراسر جهان شناسایی شده است. فعالیت این نقاط، جهت حرکت صفحات را به خوبی نشان می دهد. نکته قابل توجه در این مبحث که منظور ما را تامین می کند، حرکت جزایر به سمت یک صفحه نزدیک شونده به آن هاست. به عنوان مثال حرکت صفحه اقیانوس آرام جزایر هاوایی بر روی آن قرار دارند به سوی صفحه آسیا-اروپا. آینده قابل پیش بینی این نزدیک شدن، رسیدن جزایر هاوایی به حاشیه قاره ای صفحه آسیا و جوش خوردن به لبه آن خواهد بود. به طور کلی نتیجه برخورد جزایر کمانی و جزیره های خطی با یک قاره، رشته کوه هایی به وجود می آیند. هرچند این رشته کوه ها به مراتب کوچک تر از آنهایی است که از برخورد دو قاره حاصل می شوند. مانند کمربند چین خورده شمال گینه نو. نحوه تشکیل جزایر خطی بر اثر فعالیت نقاط داغ
همان طور که پیش تر نیز اشاره شد هنگامی که صفحه اقیانوسی به زیر سنگ کره قاره ای فرورانش می کند، رشته کوهی بر لبه قاره شکل می گیرد. اگر صفحه فرورونده شامل سنگ کره قاره ای نیز باشد، تداوم این فرآیند سبب همگرایی دو قاره می شود. در این صورت رشته کوهی که در اثر برخورد قاره ها به وجود می آید در کنار رشته کوه حاصل از برخورد پیشین پوسته اقیانوسی با قاره قرار خواهد گرفت. این نوع کوه ها، رشته کوه های برخوردی خوانده می شوند و احتمال می رود در هیمالیا نیز هنگام برخورد صفحه هند به آسیا چنین اتفاقی افتاده باشد. با توجه به مطالب پیش گفته می توان نتیجه گرفت کوه ها هم حرکت می کنند و در شرایط خاصی مثل همگرایی صفحه ها به یکدیگر خواهند رسید، حتی اگر این رخداد سالیان متمادی در مقیاس زمان زمین شناسی به طول انجامد. و در همین جا به مفهوم عمیقی که در آیه ۸۸ سوره نمل وجود دارد پی می بریم. کو ه ها را می بینید و آن ها را ساکن می پندارید، در حالی که همچون ابرها در حرکت اند. بنابراین شاید بهترباشد این ضرب المثل را به روز کرده و این طور بگوییم که کوه به کوه می رسد، چه رسد به آدمیزاد. شما چه می اندیشید؟ در پایان برای درک بهتر مطالب چند مورد را توضیح می دهیم: تفاوت های قاره با اقیانوس چیزی که ما به نام قاره می شناسیم در واقع توده ای عظیم با ترکیبی از مواد سبک و کم چگال پوسته زمین است که در اثر جدایش از سایر بخش های چگال تر پوسته به خارجی ترین سطح آن راه یافته و تجمع کرده است. ترکیب شیمیایی پوسته قاره ای به طور کلی اسیدی و غنی از سیلیس است، در صورتی که ترکیب شیمیایی پوسته اقیانوسی، بازی و عمدتا شامل بازالت است. ضخامت میانگین پوسته قاره ای حدود ۳۵ کیلومتر است ولی این مقدار در پوسته اقیانوسی تنها به ۷ کیلومتر می رسد. سن پوسته قاره ای تا ۴ میلیارد سال برآورد شده است که سن قدیمی ترین سنگ های کشف شده در قاره هاست. اما پوسته اقیانوسی در هیچ جا سنی بیشتر از ۲۰۰ میلیون سال نداشته و این نشان دهنده پیر بودن قاره ها است. حرکت آهسته حرکت آهسته همه این رویدادها در سطح زمین به صورت کاملا تدریجی و بسیار آهسته در طی میلیون ها سال رخ می دهند. مثلا داده های حاصل از اندازه گیری های ماهواره ای نشان داده است که صفحه های اقیانوسی با سرعتی در حدود ۵۰ میلی متر در سال و صفحه های قاره ای با سرعتی معادل ۱۵ میلی متر در سال حرکت می کنند. حالا تصور کنید چند میلیون سال طول خواهد کشید تا حوضه اقیانوس آرام بسته شود یا دریای سرخ، خود به اقیانوسی بزرگ بدل گشته و یا قاره آفریقا به دو تکه تقسیم شود و …
ممنون
بازم اگه مطلب بزارم تا معجزه بودن قران براتون ثابت بشه
میشه بگید منظورتون از اینکه قرانو به عنوان یک معجزه قبول ندارم چیه ؟؟
سلام ممنون از دلایل علمیتون
خیلی زحمت کشیدید ولی من میخوام بدون اینکه قران رو دخیل بدونم دین رو ثابت کنم .چون برای ثابت کردن دین نمیشه از خودش دلیل آورد و بلا تشبیه و نعوذ بالله میشه مثل اینکه گفتن شاهدت کیه گفت دمم!!
من یک شبهه ای تو ذهنم هست که نیازمند چیدن چند مقدمه ست و به طور کلی نمیتونم بگم بلکه باید مقدمه هاش ثابت بشه.
اگه دلایلتون زیاده و یقین دارید نوشته ی زیر را بخوانید وگرنه نخوانیدش که شبهه ی بدیه:
[SPOILER]تحدی قران رو هم قبول ندارم و اینکه نزول قران به در خواست مردم نبوده پس معجزه نیست هر چند کار مردم آن زمان شعر گفتن بوده ولی میبینی یکی بهتر میگه یکی بدتر.(مثل اشعار شعرای زمان های مختلف)تورات هم کلام خداست چرا یکی معجزه و یکی نیست.اینکه گفتن عدم تحریف به خاطر اهمیت مردم به آن بوده و امامان و حافظان و تاکید بر حفظش وگرنه آن هم از بین میرفت و این معجزه نیست.خیلی ها خبر از آینده میدن و این اخبار را ممکنه اجنه آورده باشند و همه نشاندهنده ی معجزه نیست.و نمیتوان گفت گالیله پیغمبر بوده چون چیزی را گفته که مردم آن زمان نمیفهمیدند.[/SPOILER]
اگه میبینید میتونید کمک کنید ممنون میشم .
باز هم تشکر میکنم که این همه جواب دادید.
شما باید یکسری پایه های معرفتی محکم برای خودتان تعریف کنید و بر اساس آنها تحقیق نمایید
سلام ممنون
دارم همین کار را میکنم و فعلا مقدمه ی اینها یعنی همان عقل را قبول دارم.
سلام ممنون
دارم همین کار را میکنم و فعلا مقدمه ی اینها یعنی همان عقل را قبول دارم.
سلام
برهان عقلی صدیقین جناب ابن سینا که بر وجوب ذاتی هستی دلالت دارد خیلی خوب است
بعد باید ببینیم این هستی بیکران که ما گوشه ای از بعد مادی آنرا می بینیم چه اوصاف کمالی باید داشته باشد
و اقتضای این اوصاف چیست
و چه ارتباطی با انسان بعنوان یکی از مخلوقات یا تجلیاتش می تواند داشته باشد و ....
یا علیم
برهان عقلی صدیقین جناب ابن سینا که بر وجوب ذاتی هستی دلالت دارد خیلی خوب است
بعد باید ببینیم این هستی بیکران که ما گوشه ای از بعد مادی آنرا می بینیم چه اوصاف کمالی باید داشته باشد
و اقتضای این اوصاف چیست
و چه ارتباطی با انسان بعنوان یکی از مخلوقات یا تجلیاتش می تواند داشته باشد
کاش کامل میاوردیتش.ببینم قبول دارم یا نه؟
سلام
ضمن تشکر و قدر دانی بحث را شروع میکنم:
ابتدا نعوذ بالله کلی میگویم برای این عقاید باطل لذا اگر جایی از نعوذ بالله دریغ شد خداوند خواهد بخشید.
کسانی هستند که از سوی خدای حکیم و علیم مأموریت امر و نهی دارند، و آن ها پیامبران و برگزیدگان اویند.
پس این اخوند ها هم لابد پیغمبرند یا حتی تمام کسانی که امر به معروف و نهی از منکر میکنند
یک سری امور ممدوح هستند که دین به آن امر میکند و از همان اوایل این امور ممدوح بوده مطابق فطرت انسانی ست پس دین آمده و همان خواست فطرت را گفته و معلوم نیست که خدایی به او دستور داده باشد
وقتی میگویم دین ساختگی ست یعنی نعوذ بالله خدا هم ممکن است ساختگی باشد پس این دلیلی که بر خداوند واجب است رسول بفرستد بدون کاربرد میشود.
سوابق زندگى پیامبر
از کجا معلوم که برنامه ریزی بلند مدت داشته اند تا او را به عنوان پیغمبر معرفی کنند؟
اعجاز طریقی
پس کربلایی ساروقی چی؟اونم سواد نداشته. در واقع این ظرفیت وجودی هر انسانیست که اگر آرامش داشته با شد و اخلاص بورزد حکمت از دلش بر زبانش جاری میشود.و این جزء همان علت و معلولی میشود که اگر هر کس علت ها ی مشخصی را جمع کند از آن علت ها معلولی واحد صادر میشود.
مچون بستن آب بر دشمن
پس جنگ بدر چی بود؟
«هدف، کاربرد هرگونه وسیله را مجاز مىسازد»
آیا حضرت علی هم این را قبول داشتند؟چرا در جنگ دروغ میگفتند و دروغ گفتن در جنگ را جایز میدانند
وارستگى از آلودگی هاى محیط:گفتم که برنامه ی بلند مدت داشتند و از نسل حضرت ابراهیم بودند
محتواى دعوت
بعضی از افراد متفاوت نما هستند و دوست دارند خلاف جهت همه حرکت کنند تا مردم به سوی آنها توجه داشته باشند.
شخصیت و خصال گروندگان
میتوان گفت ممکن است افراد با اخلاق گول خورده باشند مثل همین الان که افرادی که با ایمان هستند بیشتر طعمه ی عرفان ها ی کاذب میشوند تا افرادی که بی ایمان هستند.
تاثیر مثبت در محیط، و پىریزى یک تمدن عظیم و با شکوه
خصوصیات این تمدن را بفرمایید.در ضمن تمدن درست کردن چه ربطی به دین دارد .ایران هم قبل از اسلام تمدن باشکوه دداشته یا فراعنه ی مصر باستان.
گفتم که این اخلاقیات در شرست هر کسی ست و خوبی ها معلوم است که خوب است و همه تصدیق میکنند منتهی یک کسی نمیخواهد به خود سختی دهد و این خوبی را رعایت کند و پیامبران آمده اند مثل یک مشاور تا این خوبی ها را پر رنگ کنند و مردم را به سوی آن بخوانند(بیشتر دلسوزی و جاه طلبی و شهرت بوده)؟
اهل کتاب، پیامبر اسلام را همچون فرزندان خود، مىشناختند،
پس چرا ایمان نیاوردند لابد شبهه ای داشتند که این شبهه به ما نرسیده.؟چرا از تمام این اهل کتاب فقط داستان یک نفر به ما رسیده که او هم سفارش کرده از پیامبر مواظبت کنند تا پیامبر شود؟شاید به دلیل این شباهت او به گفته های اهل کتاب برنامه ی پیغمبر قرار دادن او را چیده اند.(منظورم این است که مثلا در کتاب آنها چنین مشخصاتی بوده و امکان دارد با این مشخصات چندین نفر وجود داشته باشند یعنی کتاب آنها مشخصاتی را گفته که ممکن است کسانی دیگر هم آنرا داشته باشندمثل زیبایی و خال داشتن.الان هم مشخصات امام زمان وجود دارد و کسانی به خاطر آن مشخصات ممکن است بگویند ما امام زمانیم همانطور که در روایات آمده امکان دارد چندین نفر این ادعا را کنند و امر بر مسلمین مشتبه میشود و نمیتوانند درست تشخیص دهند که حق و باطل کیانند؟)
انبیا باید قبل از بعثت نیز معصوم باشند.
این هم با همان برنامه ریزی برای پیغمبری قابل جمع است
اصلا ما از کجا باید بفهمیم که در قلبش جاه طلبی بوده یا نه که بعد عصمت را به او انتساب دهیم یا ندهیم؟
اگر کسی دارای ملکه عصمت نبوده و از هرگونه ناپاکی و آلودگی مصون و پاکیزه نباشد هرگز شایسته نزول جبرئیل وحی نخواهد بود، زیرا همگوني، شرط فرود آمدن فرشته وحی است و فرشته بر هر قلبي فرود نمی آید.
من هم دارم میگویم از کجا معلوم که عصمت داشته و از کجا معلوم که وحیش شیطانی نبوده؟
جناب :دین محکم
با سلام کابر مجترم چطوری دینتون محکم شد بفرمایید تا ما هم بدونیم
سلام هیچ کس ادعای محکم بودنش را نمیتواند کند .ولی باید برای محکم کردنش سعی شود تا به هر بادی اینسو و آنسو نرود و اگر محکم شود میتوانی هر کسی را به این راه دعوت کنی و جواب تمام سوالها را بدهی.ایمان نوریست که خداوند به قلب هر کس که بخواهد میاندازد.و این خواست باید دو طرفه باشد.
من آمده ام که دینم را محکم کنم نه اینکه دینم محکم است و این را استاد گرامی به خوبی فهمیدند و اشاره کردند.
منظورتان از این حرف چه بوده؟
هرچیزی که من در این سایت مطرح میکنم دلیل نمیشود که عقاید خودم باشد هر چند ممکن است در عقایدم تاثیر بگذارد.
لازم است همین سوال را از شما بپرسم که چگونه دینتان محکم شد؟ بگویید تا مستفیض شویم.
قبلا از همکاری شما متشکرم
بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام و خداقوتبا عرض معذرت، پاسخهای کارشناس محترم خیلی عالی بود
فقط یک نکته به ذهنم رسید که جای تامل دارد:«کسی که این سوال رو میپرسد ناخودآگاه قبول دارد که دین درستی وجود دارد و طبیعتاً این دین یکتاست»
پاسخ:
باسلام . وتقدیر از شما .
در باره مطلب فوق باید گفت : دین برای انسان یک حقیقت فطری است از این رو مطلب مورد اشاره شما درست است بدین بیان :
این مسئله که دین و خداشناسی و خداپرستی فطری آدمی است در آموزههای دینی به روشنی بیان گردیده مثلاً در آیهای آمده: «فأقم وجهک للدین حنیفاً فطرت الله التی فطر الناس علیها لا تبدیل لخلق الله ذلک الدین القیّم ولکنّ أکثر الناس لا یعلمون؛
پس روی خود را با گرایش تمام به حق به سوی این دین کن ، با همان سرشتی که خدا مردم را بر آن سرشته است. آفرینش خدای تغییر پذیر نیست. این همان دین پایدار، ولی بیشتر مردم نمیدانند».(1)
این آیه تأکید دارد که دین حنیف و خالص خالی از هر گونه شرک دینی است که خداوند در سرشت همه انسان ها آفریده است. سرشتی است جاودانی و تغییر ناپذیر هرچند بسیاری از مردم توجه به این واقعیت نداشته باشند، بنابر این نه تنها خداشناسی و ایمان به خدا بلکه دین در تمام ابعاد یک امر فطری است و باید چنین باشد، زیرا مطالعات توحیدی به ما می گوید میان دستگاه آفرینش و تشریع هماهنگی لازم است. آنچه در شرع وارد شده حتماً ریشه در فطرت دارد و آنچه در آفرینش و نهاد آدمی است مکملی برای قوانین شرع خواهد بود. بدون شک شرع برای رهبری فطرت حدود و شرایطی تعیین می کند تا در مسیرهای انحرافی نیفتد، ولی هرگز با اصل خواسته فطری مبارزه نمیکند بلکه آن را هدایت و تعدیل می نماید.(2)
اما به لحاظ روایات احادیث فراوان در این باره وجود دارد، به عنوان مثال : «کلّ مولودٍ یولد على الفطره حتى لیکون ابواه هما اللذان یهودانه و ینصرانه؛
هر نوزادی به فطرت توحیدی به دنیا می آید و هیچ رنگی از یهودیت و نصرانیت ندارد ولی از طریق پدر و مادرش گرایشهای انحرافی به آنها القا می گردد».(3)
بنابر این تردیدی در فطری بودن دین وتوحید وجود ندارد.پس چند نکته بدست آمد :
اولاً: مراد از فطری بودن دین و خداپرستی آن است که دین و ایمان به خداوند داشتن حقیقتی است که اقتضای فطرت آدمی است و انسان فطرتاً مایل است که به خدا ایمان داشته باشد،گرچه برخی ممکن است بر خلاف اقتضای سرشت و خواست فطری خود رفتار نموده و از پذیرش حق امتناع کنند و به خدا ایمان نیاورند.
افرادی بر خلاف خواست و اقتضای غرایزی طبیعی خود عمل می کنند .به عنوان مثال عاطفه و محبت یک پدیده ذاتی و طبیعی برای آدمی است ولی چه بسا افرادی سنگدل وجود دارند که از عواطف انسانی کاملاً بیبهره هستند و بدتر از یک درنده در کشتار افراد بیگناه و ضعیف عمل می کنند.
به گفتة حکما انسان موجود اجتماعی است ،ولی افرادی بوده و هستند که که عمرشان را به دور از دیگران و در عزلت و گوشهگیری سپری می کنند و نه تنها گرایش به زندگی اجتماعی ندارند بلکه از همسر و زندگی زناشویی نیز دوری نموده و حیاتشان بر خلاف اقتضاءات طبیعی به پایان می رسد.
بنابر این می شود به خلاف اقتضای فطرت رفتار کرد ولی این کار بر خلاف شرع و عقل آدمی است.
دوم: انسان گرچه فطرتاً خداخواه و توحیدگرا است ولی علل گوناگون باعث می شود که خواست فطری خود را فراموش کند . امیر مؤمنان در نهج البلاغه تصریح کرده که یکی از فلسفة بعثت انبیا این است که میثاق فطرت آدمیان را به یاد آنان بیاورند : «واصطفى سبحانه من ولده (آدم) انبیائه لیستأدوهم میثاق فطرته ویذکروهم منسی نعمته؛
از فرزندان آدم پیامبرانش برگزید و آنها را پی در پی به سوی مردم فرستاد تا مردم عهد فطرتشان را ادا کنند و نعمتهای فراموش شدة خداوند را به یادشان آورند».(4)
بنابر این اگر کسانی در پی دعوت پیامبر تنها در حد اسلام دعوت او را پذیرفتهاند و ایمان در قلبشان وارد نگردید، به خاطر آن است که دلهای آنان از طغیان و گناه تیره و سیاه شده ونور فطرت در وجود آنها خاموش بوده ، به آسانی ایمان به قلب آنان نفوذ نمیکرد.
سوم: در قرآن کریم درباره نفس آدمی آمده: «ونفسٍ وما سوّاها فالهمها فجورها و تقواها قد أفلح من زکّاها وقد خاب من دسّاها؛
سوگند به نفس و آن کس که آن را درست کرد، پس پلیدکاری و پرهیزکاریاش را به آن الهام کرد . هر کس آن را پاک گردانید قطعاً رستگار شد و هر که آلودهاش ساخت، قطعاً درباخت.»(5) طبق این آیه معلوم می شود که به نفس آدمی فجور و تقوا الهام شده است و حقایق را ذاتاً و فطرتاً می داند ولی برخی الهام الهی را دفن نموده و حق در دل آنان نفوذ نمیکند، چون نفس غافل به آسانی به ندای فطرت جواب مثبت نمیدهد و ایمان در آن نفوذ نمیکند.
پینوشتها:
1. روم (30) آیه 30.
2. تفسیر نمونه، ج 16، ص 418، نشر دار الکتب الاسلامیه، تهران 1379ش.
3. همان، ص 429.
4. نهج البلاغه، خطبه 1.
5. شمس (91) آیه 6 ـ 10.
من هم به خاطر همین دلایل میگویم ممکن است ساختگی باشد و چون دین نیاز بشر بوده خودش آنرا ایجاد کرده و کسانی آمده اند این امور ساختگی را ترویج دادند و به این افراد گفتند پیغمبر!!
سلام
ضمن تشکر و قدر دانی بحث را شروع میکنم:
ابتدا نعوذ بالله کلی میگویم برای این عقاید باطل لذا اگر جایی از نعوذ بالله دریغ شد خداوند خواهد بخشید.پس این اخوند ها هم لابد پیغمبرند یا حتی تمام کسانی که امر به معروف و نهی از منکر میکنند
پاسخ مجدد :
یک سری امور ممدوح هستند که دین به آن امر میکند و از همان اوایل این امور ممدوح بوده مطابق فطرت انسانی ست پس دین آمده و همان خواست فطرت را گفته و معلوم نیست که خدایی به او دستور داده باشد
وقتی میگویم دین ساختگی ست یعنی نعوذ بالله خدا هم ممکن است ساختگی باشد پس این دلیلی که بر خداوند واجب است رسول بفرستد بدون کاربرد میشود.
با سلام . پرسشگر گرامی امید است در بحث علمی متناسب با فضای علمی تعبیر ات تان قدری دوستانه تر باشد .
در باره فراز اول سخن شما باید اشاره شود :
قرآن زن و مرد مؤمن را ولی و متعهد نسبت به هم معرفی کرده و وظیفه همگانی امر به معروف و نهی از منکر را بر دوش همه گذارده است که با انجام صحیح و فراگیر این وظیفه تمام فسادها از جامعه ریشه کن شده و خوبی ها همه جا را فرا خواهد گرفت:
المؤمنون و المؤمنات بعضهم اولیاء بعض یامرون بالمعروف و ینهون عن المنکر (9)
(-توبه(9)،آیه 71.)
در باره فراز دوم سخن شما باید گفت غیز از راه های نقلی و دینی راه عقل نیز وجود دارد در این مسله وجود خدا لذا
در بیان معجزهآسای امیرالمومنین آغاز نمایم که فرمود:
«دلّت علیه اعلام الظهور وامتنع على عین البصیر، فلا عین من لم یره تُنکره ولا قلب من اثبته یُبصره فهو الّذی تشهد له اعلام الوجود على اقرار قلب الجحود؛(1) نشانههای آشکار بر وجود خدا دلالت دارد، و به چشم بیننده در نیاید، نه چشمی که او را ندیده، انکارش کند و نه دل کسی که باورش نموده، او را میبیند. او کسی است که نشانههای هستی بر اقرار قلبی منکرانش گواهی میدهد».
2ـ مراد از معرفت قلبی و راه دل و آنچه در پرسش راه عاطفی خوانده شده نیست، بلکه مراد شناخت خدا از رهگذر شهود قلبی،یعنی همان معرفت متعالی است که امیر مؤمنان فرمود:
«لا تدرکه العیون بمشاهدة العیان و لکن تدرکه القلوب بحقایق الایمان؛(2) چشمها او را آشکار نبینند، لکن دلها به حقیقتهای ایمان درکش کند».
شناختی که از این طریق نصیب کسی بشود، نه تنها نیاز به پشتیبانی قواعد عقلی ندارد، بلکه عقل در این مقام مثل شمعی است که در روز و در مقابل خورشید و سپهر گردون روشن گردد، و این کار مصداق آن شعر است که گفته شده:
زهی نادان که او خورشید تابان به نور شمع جوید در بیابان
چون راه عقل همان راهی است که در دعای عرفه سالار شهیدان آمده:
«الهی ترددی فی الاثار یوجب بُعد المزار؛(3) خداوندا گذر من در نشانهها باعث دوری دیدار تو میشود».
طبق این کلام حضرت معلوم میشود که گرچه شناخت خدا از طریق دلایلی عقلی و مطالعه در آثار و برهان علیت و مانند آن مفید و مؤثر است، ولی در برابر معرفت قلبی ناچیز است، در
دعای حضرت آمده:
«أیکون لغیرک من الظهور ما لیس لک حتى یکون هو المظهر لک، عمیت عینٌ لا تراک علیها رقیباً؛(4) آیا برای غیر تو از ظهور چیزی است که از آن تو نباشد و آن چیز موجب ظهور و شناخت تو بشود؟! کور است چشمی که تو را در همه جا پیدا و آشکار نمیبیند».
بنابر این این گرچه استدلال عقلی مفید و خوب است، ولی در برابر معرفت قلبی مثل شمع در پیشگاه نور آفتاب است.
اندیشمندان اسلامی که از راه فطرت برای اثبات وجود خدا استفاده می کنند ، صرفاً بر اساس احساس درونی نیست ، بلکه آن را بر اساس استدلال عقلانی تبیین می کنند و از آن با نام برهان فطرت یاد می کنند.
یعنی در مقدمه اول برخی از شواهد و حالات درونی که برای همه انسان ها وجود دارد و محسوس است ، بهره می گیرند .سپس آن را با ضمیمه کردن مقدمه عقلانی به شکل برهان عقلانی در می آورند و این غیر از احساس و عاطفه اولیه است که تبیین نشده و به شکل برهان در نیامده باشد.
برای آگاهی بیشتر در این موضع به کتاب فطرت استاد مطهری و ج 5 اصول فلسفه و روش رئالیسم استاد مطهری مراجعه فرمایید.
3ـ برهان صدیقین بر اساس تقریر صدرالمتألهین تفاوت اساسی با برهان امکان دارد و بر بطلان دور و تسلسل هم مبتنی نیست. برای آشنایی پرسشگر محترم با برهان صدیقین باید گفت:
بیان آن برهان از سه مقدمه تشکیل شده است:
الف: اصالت وجود و اعتباری بودن ماهیت.
ب: مراتب داشتن وجود و تشکیک خاص بین علت و معلول، به گونهای که وجود معلول، استقلالی از وجود علت هستی بخش ندارد.
ج: ملاک نیاز معلول به علت، همان ربطی بودن و تعلقی بودن وجود آن نسبت به علت و ضعف مرتبة وجود آن است .تا کم ترین ضعفی در موجودی وجود داشته باشد، بالضروره معلول و نیازمند به موجود عالی تری خواهد بود و هیچ گونه استقلالی از آن نخواهد داشت.
بنابر این برهان صدیقین بر اساس حکمت صدرای چنین است:
مراتب وجود به استثنا عالیترین مرتبة آن دارای کمال نامتناهی و بینیازی و استقلال مطلق میباشد، عین ربط و وابستگی است . اگر آن مرتبة اعلى تحقق نمیداشت، سایر مراتب هم تحقق نمییافت؛ زیرا لازمة فرض تحقق سایر مراتب بدون تحقق عالیترین مرتبة وجود این است که مراتب مزبور مستقل و بینیاز از آن باشند،در حالی که حیثیت وجودی آنها عین ربط و فقر و نیازمندی است.(5)(.1 نهج البلاغه، خطبه 49.
2. همان، خطبه 179.
3. مفاتیح الجنان، ص 454، دعای امام حسین(ع) در روز عرفه.
4. همان.
5. ر،ک: آموزش فلسفه، ج 2، ص 342، نشر سازمان تبلیغات اسلامی، قم 1368ش.)از کجا معلوم که برنامه ریزی بلند مدت داشته اند تا او را به عنوان پیغمبر معرفی کنند؟
پاسخ مجدد:
چون خدواند حکیم است وهیچگاه بندگانش را بدون قانون (دین) ومجری آن ( پیامبر ) رها نمی کند .پس کربلایی ساروقی چی؟اونم سواد نداشته. در واقع این ظرفیت وجودی هر انسانیست که اگر آرامش داشته با شد و اخلاص بورزد حکمت از دلش بر زبانش جاری میشود.و این جزء همان علت و معلولی میشود که اگر هر کس علت ها ی مشخصی را جمع کند از آن علت ها معلولی واحد صادر میشود.
پاسخ مجدد :
این حقایق در سایه دین ودر پرتوی معارف دینی معنا پیدا می کند وگرنه این گونه امور از یک بی دین ساخته نیست .پس این خود دلیل بر ضرورت وواقعیت داشتن دین است .پس جنگ بدر چی بود؟
پاسخ مجدد:
در جنگ بدر چیزی که مدعای شما را ثابت کند از سوی پیامبر تحقیق نیافت . بشتر دقت کنیدآیا حضرت علی هم این را قبول داشتند؟چرا در جنگ دروغ میگفتند و دروغ گفتن در جنگ را جایز میدانند
گفتم که برنامه ی بلند مدت داشتند و از نسل حضرت ابراهیم بودند
پاسخ مجدد :
علی ع بعد از پیامبر اولین عالم وعامل به آموزه های دین بود . وهیچ گاه دروغ را در جنگ تجویز نکرده وبر عکس با فریب کار معاویه در جنگ مبارزه می کرد.بعضی از افراد متفاوت نما هستند و دوست دارند خلاف جهت همه حرکت کنند تا مردم به سوی آنها توجه داشته باشند.
پاسخ مجدد:
در این باره به گفته آن برزگ اهل معنا دقت نما که گفت :
(( کار پاکان را قیاس از خود مگیر :Sham:....))میتوان گفت ممکن است افراد با اخلاق گول خورده باشند مثل همین الان که افرادی که با ایمان هستند بیشتر طعمه ی عرفان ها ی کاذب میشوند تا افرادی که بی ایمان هستند.
پاسخ مجدد :
اولا از قشر های مختلف مردم به انبیا ایمان می آورده اند ونه یک نوع آنها .حتی برخی آنها در زمان فبل از دیانت شان بد ترین افراد بوده اند ولی در پی ایمان به انبیا اصلاح شده اند .
ثانیا این مسله تنها یک گوشه ی از کار است ودلایل وجنبه های دیگر نیز در این دخیل بوده است .خصوصیات این تمدن را بفرمایید.در ضمن تمدن درست کردن چه ربطی به دین دارد .ایران هم قبل از اسلام تمدن باشکوه دداشته یا فراعنه ی مصر باستان.
؟
گفتم که این اخلاقیات در شرست هر کسی ست و خوبی ها معلوم است که خوب است و همه تصدیق میکنند منتهی یک کسی نمیخواهد به خود سختی دهد و این خوبی را رعایت کند و پیامبران آمده اند مثل یک مشاور تا این خوبی ها را پر رنگ کنند و مردم را به سوی آن بخوانند(بیشتر دلسوزی و جاه طلبی و شهرت بوده)
پاسخ مجدد :
در این باب جای سخن بسیار است ولی به اختصار باید گفت :
سخن زيباي امير بيان علي(ع) درباره فلسفه و هدف نهاي بعثت چنين است:
«خداوند پيامبراني را از فرزندان آدم برگزيد و از آنان در ابلاغ و امانتداري در رساندن الهي به مردم پيمان گرفت، در زماني که بيشتر مردم چيزي ديگري به جاي آن نشانده بودند، و حق او را نشناخته و براي خدا شريک قرار داده و شياطين آنان را از معرفت به او باز داشتند، و رشته پرستش خدا را بريده بودند، در چنين زمانهاي بود که خداوند رسولان خود را برانگيخت و پيامبرانش را پي در پي به سوي مردم فرستاد، تا از آنان بخواهند که عهد فطرت الهي را ادا نمايند و نعمتهاي فراموش شدة خدا را به يادشان آورند و با ابلاغ احکام الهي يا ارائه دلايل حجت را برايشان تمام کنند و توانمنديهاي پنهان عقلهاي آنان را برانگيزانند، و آيات با عظمت الهي را به آنان بنمايانند. همچون آسمان بلند که مانند سقفي بر بالاي سرشان برافراشته و زمين که چون گهوارهاي زير پاي آنان گسترده و معيشتهايي که ايشان را زنده ميدارد». (1(
از اين بيان معلوم ميشود که اگر پيامبران نبودند، مردم سرگردان بودند و از يافتن راه سعادت باز ميماندند.
همچنين از فطرت توحيدي و يکتاي پرستي کاملاً فاصله ميگرفتند و بندگان بت ميشدند، و نتيجه آن بود كه انسان (که خليفه خدا در زمين بود) بنده بتهاي ساختة دست خود ميشد و کرامت آدمي از بين ميرفت.
جاي ترديد نيست که اگر پيامبران نبودند، آدميان نمي توانستند نحوه بندگي و عبادت را(که تنها راه سعادت و کمال ابدي انسان است) بدانند، از اين رو امام خميني بر اين نکته تأکيد نموده که يکي از بزرگترين نتائج ثبوت اين است که آدمي در مکتب انبيا راه بندگي و عبوديت را آموختند تا از رهگذر آن به سعادت ابدي خود نايل شوند. (2(
نيز اين که در عبوديت و بندگي دچار شرک نشوند و راه صحيح بندگي خدا و ستايش او را فرا گيرند.
نکته ديگر در اين رابطه اينکه امير مؤمنان در نهج البلاغه مي فرمايد: «. . . ويثيرُوا لهم دفائن العقول». (3(
يکي از فلسفه بعثت انبيا اين است که در پرتو نبوت استعدادهاي نهفته خرد آدمي شکوفا گردد.
مرحوم خواجه طوسي با الهام از اين گونه آموزههاي متعالي به اين نکته توجه داده که يکي از فوايد بعثت انبيا اين است که بسياري از امور زندگي نظير سياست، اخلاق و صنايع را به بشر آموختهاند. اگر انبيا نبودند، بشر نميتوانست به آن امور دست پيدا کند. (4)
طبق اين مبنا معلوم ميشود اگر انبيا نبودند، بشر به ترقي و تمدن دست نمييافتند، زيرا تمدن و ترقي در ساحات مختلف وامدار شکوفايي عقل و خرد جمعي و فردي است.
جاي ترديد نيست که بعثت انبيا بيشترين نقش را در شکوفايي عقل آدميان داشته، به گونهاي که اگر انبيا نبودند، بشر شايد تا کنون از تمدن انساني فاصله گرفته بود، زيرا يکي از مؤلفههاي مهم تمدن انساني، عدالت و اخلاق انسان است. در امور اخلاقي و معنوي، بشر وامدار بعثت انبيا و رهنمود اوليا است. (5)
در کلمات امير مؤمنان آمده: «بنا اهتديتم في الظلمات و تسنّمتم ذروة العليا و بنا أفجرتم عن السرار؛(6) شما مردم به وسيله ما در تاريکيهاي گمراهي هدايت يافتيد، و به قلّه فضيلت رسيديد،و از شب تيره به سپيدهدم صبح درآمديد».
اگر سفيران الهي نبودند، بشر همچنان در تاريکي جهل و دوري از معنويت و اخلاق به سر ميبرد.
چه اينکه پيآمد ديگر عدم نبوت اين بود که بشر روش پرستش و عبادت خالق خود را (که با فلسفه خلقت اودر ارتباط است) نميدانست. گر چه عقل آدمي اصل ضرورت پرستش خداوند را به صورت کلي ميتواند درک نمايد، چون عبادت و بندگي تنها راه رستگاري و کمال و سعادت انسان است.
انسان بدون عبادت و بندگي هرگز به کمال حقيقي خود نميرسد، در نتيجه، عقل بر ضرورت عبادت و بندگي خدا حکم ميکند اما بشر از درک نحوه انجام عبادت و جزئيات آن عاجز است، چون قدرت درک امور جزئي و از جمله ريزهکاريهاي مربوط به عمل را ندارد، به همين خاطر خداوند بر بندگان خود منّت نهاد و با فرستادن آموزگاران بزرگ خود، آنها را از نحوه عبادت و پرستش آگاه ساخته است.
اگر پيامبران نبودند، بشر از کجا چگونگي بندگي و انجام تکاليف خود را ميفهميد؟! ممکن بود هر کسي طبق سليقه و برداشت خود، روش خاصي را براي بندگي وضع ميکرد. (7(
در نهايت اينکه وجود پيامبران علاوه بر اينکه بيانگر تمام موارد فوق است، رفتار و عمل آنان در زندگي و در کنار انسانها، الگوي شايسته زندگي است.
وجود پيامبر در ميان انسانها و روش و سنت آنان در زندگي بيانگر آن است که آموزههاي ديني و اخلاقي صرفاً يکسري آرمانهاي دست نيافتني نيستند، بلکه قابل اجرا در زندگي و جامعه هستند. بهترين دليل و شاهد وجود پيامبران است، به همين خاطر و به خاطر اهميت نقش الگوپذيري انسانها، نقش اساسي پيامبران را در زندگي نميتوان ناديده گرفت. بنابراين هدف نهاي بعثت انبيا در دو محور اعتقادي و عملي دنيايي و اخروي به طور خلاصه يگانه پرستي و حرکت دادن انسانهادر محور توحيد است.
لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَيِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْكِتابَ وَ الْمِيزانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ (8(
ما رسولان خود را با دلائل روشن فرستاديم، و با آنها كتاب (آسمانى) و ميزان (شناسايى حق و قوانين عادلانه) نازل كرديم، تا مردم قيام به عدالت كنند،
تفسير: هدف اصلى بعثت انبياء
از آنجا كه سبقت به سوى رحمت و مغفرت و بهشت پروردگار كه در آيات قبل به آن اشاره شده بود نياز به رهبرى" رهبران الهى" دارد در آيه مورد بحث كه از پرمحتواترين آيات قرآن است به اين معنى اشاره كرده و هدف ارسال انبياء و برنامه آنها را دقيقا بيان مىكند و مىفرمايد:" ما رسولان خود را با دلائل روشن فرستاديم".
هدف ديگر تكميل ارزشهاى اخلاقى است چنان كه در حديث معروف آمده است: بعثت لاتمم مكارم الاخلاق:" (9)من براى تكميل فضائل اخلاقى مبعوث شدهام"
و بالآخره هدف ديگر" اقامه قسط" است كه در آيه مورد بحث به آن اشاره، شده و به اين ترتيب اهداف بعثت انبيا را در هدفهاى" فرهنگى" و" اخلاقى" و" سياسى" و" اجتماعى" مىتوان خلاصه كرد.
نكته جالب ديگر در جمله" لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ" اين است كه از" خود جوشى مردم" سخن مىگويد، نمىفرمايد: هدف اين بوده كه انبياء انسانها را وادار به اقامه قسط كنند، بلكه مىگويد: هدف اين بوده كه مردم مجرى قسط و عدل باشند! آرى مهم اين است كه مردم چنان ساخته شوند كه خود مجرى عدالت گردند، و اين راه را با پاى خويش بپويند. ساخته شوند كه خود مجرى عدالت گردند، و اين راه را با پاى خويش بپويند. (10(
از همه مطالب گفته شده اين بدست مي آيد كه هدف نهايي انبياء دادن آگاهي هاي لازم و فراهم آوردن شرايط لازم براي رسيدن انسان به كمال وجودي خود كه همانا الهي و خدايي شدن است مي باشد.
پينوشتها:
1. نهج البلاغه، خطبه 1.
2. همان.
3. پيامبر اعظم در نگاه عرفاني امام خميني، ص258، نشر موسسه آثار امام-1386ش.
4. کشف المراد في شرح تجريد الاعتقاد، ص 271، مکتبه المصطفوي، قم ـ بيتا.
5. بقره (2) آيه 129.
6. نهج البلاغه، خطبه 4.
7. پيامبر اعظم در نگاه عرفاني امام خميني، ص 259، نشر مؤسسه آثار امام، 1386ش.
8. سوره الحديد (57): آيه 25.
9. بحار الانوار" جلد 71 صفحه 373 نشر دار الاحيا التراث العربي بيروت 1403ق.
10. تفسير نمونه، ج23، ص: 370 نشر دار الکتب الاسلاميه تهران بي تا.
پس چرا ایمان نیاوردند لابد شبهه ای داشتند که این شبهه به ما نرسیده.؟چرا از تمام این اهل کتاب فقط داستان یک نفر به ما رسیده که او هم سفارش کرده از پیامبر مواظبت کنند تا پیامبر شود؟شاید به دلیل این شباهت او به گفته های اهل کتاب برنامه ی پیغمبر قرار دادن او را چیده اند.(منظورم این است که مثلا در کتاب آنها چنین مشخصاتی بوده و امکان دارد با این مشخصات چندین نفر وجود داشته باشند یعنی کتاب آنها مشخصاتی را گفته که ممکن است کسانی دیگر هم آنرا داشته باشندمثل زیبایی و خال داشتن.الان هم مشخصات امام زمان وجود دارد و کسانی به خاطر آن مشخصات ممکن است بگویند ما امام زمانیم همانطور که در روایات آمده امکان دارد چندین نفر این ادعا را کنند و امر بر مسلمین مشتبه میشود و نمیتوانند درست تشخیص دهند که حق و باطل کیانند؟)
پاسخ مجدد :
خوش انصاف : ادعای با این بزرگی را نمی تواند با ممکن است چنین بوده باشد وچنان بوده باشد به نتیجه رساند این دلیل روشن تا کنون بیان شد با این حرف نباید نادیده گرفت .این ها همه دلیل می خواهد .
این هم با همان برنامه ریزی برای پیغمبری قابل جمع است
اصلا ما از کجا باید بفهمیم که در قلبش جاه طلبی بوده یا نه که بعد عصمت را به او انتساب دهیم یا ندهیم؟
پاسخ مجدد :
پرسشگر گرامی هر گز چنین نیست زیرا :
اولا یکی از بهترین راه های پدید آمدن اطمینان به انبیا این است که مردم در تمام دوران عمر انبیا هیچ گونه خلاف و ناپاکی از آن ها مشاهده نکنند . اگر قبل از رسالت به دلیل عدم عصمت، دچار آلودگی شوند ، گرچه بعد از رسالت از هرگونه معصیت پرهیز کنند ، باز هم نمی توانند مورد وثوق و اطمینان مردم قرار گیرند. زیرا سابقه و ذهنیت مردم نسبت به آن ها بد می شود . بدین دلیل پیروان اهل بیت بالاتفاق گفته اند که انبیا باید قبل از بعثت نیز معصوم باشند.
دوم :مراحل کامل تر عصمت پدیده ای نیست که بدون پیش زمینه های قبلی و شرایط و استعداد و قابلیت و ظرفیت وجودی به کسی داده شود تا به مجرد گرفتن مقام رسالت به صورت خلق الساعه غیر معصوم به مقام عصمت راه یابد، زیرا عصمت موهبتی الهی است و نصیب کسانی می شود که ظرف قلب خود را آماده دریافت آن فیض نموده ، بر اثر مجاهدت ها و ریاضت ها و تلاش های مستمر، زمینه تجلی آن نور را در وجود خود فراهم کرده باشند، پس نمی توان ضرورت عصمت انبیا را تنها مربوط به بعد از بعثت آنان دانست .
سوم: اگر کسی دارای ملکه عصمت نبوده و از هرگونه ناپاکی و آلودگی مصون و پاکیزه نباشد هرگز شایسته نزول جبرئیل وحی نخواهد بود، زیرا همگوني، شرط فرود آمدن فرشته وحی است و فرشته بر هر قلبي فرود نمی آید.
از مجموع آنچه بیان شد معلوم گردید که عصمت انبیا پيش از بعثت نقش اساسی در موفقیت و پیشبرد اهداف رسالت دارد . شیعه امامیه بر آنند که انبیا قبل از بعثت همانند بعد از آن دارای ملکه عصمت هستند. (1)
1.پاسخ به پرسش های عصمت، نشر مرکز مطالعات و پژوهش های فرهنگی حوزه علمیه، قم 1388ش.من هم دارم میگویم از کجا معلوم که عصمت داشته و از کجا معلوم که وحیش شیطانی نبوده؟
پاسخ مجدد :
در این باره جای سخن بسیار است؛ ولی به اختصار با دو نگاه عقلی و نقلی به نکته های اشاره می شود. در ابتدا باید گفت امانتدارى و صداقت پيامبر اكرم - صلى الله عليه و آله - نه تنها ياران و پيروان آن حضرت را شيفته ايشان نموده بود، بلكه دشمنان نيز به اين حقيقت اذعان داشته و صداقت آن بزرگوار را مىستودند. سه سال از بعثت مىگذشت كه حضرت رسول - صلى الله عليه و آله - روزى در كنار كوه «صفا» روى سنگ بلندى قرار گرفت و با صداى رسايى قشرهاى مختلف مردم مكه را به سوى خويش فرا خواند. آن گاه خطاب به مشركان و ساير مردم فرمود: اى مردم! هر گاه من به شما گزارش دهم كه پشت اين كوه دشمنان موضع گرفتهاند و قصد جان و مال شما را دارند، آيا مرا تصديق مىكنيد؟ همگى گفتند: آرى؛ زيرا ما در طول زندگى از تو دروغى نشنيدهايم. (1) حضرت خديجه نيز هنگامى كه پيشنهاد ازدواج به آن حضرت مىداد و شيفتگى خود را به آن وجود گرامى اعلام مىنمود، با تأكيد بر امانت و صداقت آن بزرگوار، چنين گفت: «انى قد رغبت فيك لقرابتك وسطتك فى قومك و امانتك و حسن خلقك و صدق حديثك؛ (2) به جهت خويشاونديت و بزرگواريت در ميان قوم خودت و امانتدارى تو و اخلاق نيك و راستگويی ات، مايلم با تو ازدواج كنم». در اين ميان، تصريح آيات الهى و تأكيد كلام وحيانى قرآن بر صداقت و راستى و امانتدارى آن حضرت، حلاوتى ديگر دارد. برخى از آياتى كه به امانتدارى و راستى پيامبر عظيم الشان اسلام اشاره دارند، عبارت اند از:
1. «قل لا اقول لكم عندى خزائن الله ولا اعلم الغيب ولا اقول لكم انى ملك...؛ (3) بگو: من نمىگويم خزائن خدا نزد من است و من [جز آن كه خدا به من بياموزد] از غيب آگاه نيستم و به شما نمىگويم من فرشتهام».
2. «و ما ينطق عن الهوى. ان هو الا وحى يوحى؛ (4) و هرگز از روى هواى نفس سخن نمىگويد و آنچه مىگويد، چيزى جز وحى الهى كه [بر او] نازل مىشود، نيست».
3. «ما كذب الفؤاد ما راى؛ (5) قلب [پاك حضرت محمد صلى الله عليه وآله] در آنچه ديد، هرگز دروغ نگفت».
اما در نگاه عقلی به این مسئله، بهترین دلیل برای اثبات صداقت پیامبر در همه شئون و ساحات وجودی او، جریان عصمت است. در این باب، ممکن است جای سخن بسیار باشد؛ ولی به اختصار باید گفت: اولاً، یکی از بهترین راه های پدید آمدن اطمینان به انبیا، این است که مردم در تمام دوران عمر انبیا هیچ گونه دروغ و خلاف و ناپاکی از آن ها مشاهده نکنند. اگر حتی قبل از رسالت به دلیل عدم عصمت، دچار کذب و عدم صداقت شوند، گرچه بعد از رسالت از هرگونه معصیت پرهیز کنند، باز هم نمی توانند مورد وثوق و اطمینان مردم قرار گیرند؛ زیرا سابقه و ذهنیت مردم نسبت به آن ها بد می شود. بدین دلیل، همه انبیا حتی قبل از بعثت نیز از هرگونه آلودگی از جمله دروغ باید معصوم باشند.
ثانیاً، اگر کسی دارای ملکه عصمت نبوده و از هرگونه ناپاکی و آلودگی مصون و پاکیزه نباشد، هرگز شایسته نزول جبرئیل وحی نخواهد بود؛ زیرا همگوني، شرط فرود آمدن فرشته وحی است و فرشته بر هر قلبي فرود نمی آید.
از مجموع آنچه بیان شد، معلوم گردید که عصمت انبیا در همه ساحات، از جمله راستی و صداقت، شرط مهم در موفقیت و پیشبرد اهداف رسالت دارد. از این رو، لازم است که انبیا دارای ملکه عصمت و از هر گونه کذب و خلافگویی منزه باشند. (6)
نفس قدسی انسان کامل، دارای نیروی معنوی و به فعلیت رسیده است که از هر گونه ناپاکی، از جمله عدم صداقت و کذب مصون است؛ چون محدوده ای نفوذ شیطان که ممکن است زمینه کذب و عدم صداقت را در آدمی به وجود آورد، تنها محصور به مراحل وهم و خیال است که وابسته به نشئه طبیعت انسان است؛ اما مراتب عقل و قلب کاملاً از قلمرو و نفوذ شیطان مصون است. کذب و عدم صداقت و هر ناپاکی دیگر، در آن ساحت قدسی راه نمییابد. بنابراین، چون شئون هستی انسان کامل محدود به مراتب طبیعی، خیالی و وهمی نیست، به مرتبه عقل خالص و قلب سلیم راه یافته است. از این رو، همچون فرشتگان از گزند لغزش های علمی و عملی، از جمله عدم صداقت در ساحات مختلف، مصون است. (7)
پی نوشت ها:
1. آیت الله سبحانی، فروغ ابدیت، دفتر تبلیغات اسلامی قم، 1370 ش، ج 1، ص 263.
2. همان، ص 192.
3. انعام (6)، آیه 50.
4. النجم (53)، آیه ۳ و ۴.
5. النجم (53)، آیه 11.
6. محمد امین صادقی، پاسخ به پرسش های عصمت، مرکز مطالعات و پژوهش های فرهنگی حوزه علمیه، قم، 1388ش، ص 59.
7. جوادی آملی، وحی و نبوت در قرآن، مرکز اسراء، قم، ص 201.
[SIZE=13][FONT="] پرسشگر گرامی امید است در بحث علمی متناسب با فضای علمی تعبیر ات تان قدری دوستانه تر باشد .[FONT="]
[FONT="]چشم سعی میکنم.
[FONT="] از کلمه ی" آخوند" ناراحت شدید؟ آخوند واژهای متداول در ایران است به معنی دانشمند، پیشوای دینی و معلم علوم شرعیه و مخفف شده ی [FONT="]"آقایی که می تواند بخواند[FONT="] [FONT="]" [FONT="]است و [FONT="]معنی بدی ندارد . و من هم به منظوری نگفتم بلکه قصدم تمام کسانی بود که مشرف شده اند و در راه دین قدم گذاشته اند.
[FONT="]یا از کلمه ی "لابد" ناراحت شدید؟کلمه ای جایگزینش پیدا نکردم اگر از حتما استفاده میکردم معنای بعید از آن استدلال نمیشد .بفرمایید که جایگزینش چیست تا همان را استفاده کنم.
[FONT="]اتفاقا چون لحنم دوستانه ست برداشت های بد ازش میکنن. چون فکر میکنم همه مثل خودم هستند و اینگونه ناراحت نمیشوند.
[FONT="]گرچه شناخت خدا از طریق دلایلی عقلی و مطالعه در آثار و برهان علیت و مانند آن مفید و مؤثر است، ولی در برابر معرفت قلبی ناچیز است،[FONT="][FONT="]ولی اول باید برای عقل ثابت شود که خدایی هست سپس انقدر عبادت کند تا به شهود قلبی برسد و ممکن نیست کسی شهود قلبی داشته باشد بدون اینکه به خدا اعتقاد پیدا کند و عملی انجام داده باشد.
[FONT="]
[FONT="]اندیشمندان اسلامی که از راه فطرت برای اثبات وجود خدا استفاده می کنند ، صرفاً بر اساس احساس درونی نیست ، بلکه آن را بر اساس استدلال عقلانی تبیین می کنند و از آن با نام برهان فطرت یاد می کنند.[FONT="] این برهان را به طور خلاصه ذکر کنید
[FONT="]یعنی در مقدمه اول برخی از شواهد و حالات درونی که برای همه انسان ها وجود دارد و محسوس است ، بهره می گیرند .سپس آن را با ضمیمه کردن مقدمه عقلانی به شکل برهان عقلانی در می آورند و این غیر از احساس و عاطفه اولیه است که تبیین نشده و به شکل برهان در نیامده باشد.[FONT="]
[FONT="]از کجا معلوم که برنامه ریزی بلند مدت نداشته اند تا او را به عنوان پیغمبر معرفی کنند؟ [FONT="]پاسخ مجدد:.
[FONT="]چون خدواند حکیم است وهیچگاه بندگانش را بدون قانون (دین) ومجری آن ( پیامبر ) رها نمی کند[COLOR=blue]
این پاسخ سوال من نیست همچنین ذکر کردم که وقتی میگویم دین ساختگی ست یعنی نعوذ بالله خدا هم ممکن است ساختگی باشد پس این دلیلی که بر خداوند واجب است رسول بفرستد بدون کاربرد میشود.
در ضمن هر کسی مینواند برنامه ای بلند مدت بریزد و با این قانون که [FONT="]چون خدواند حکیم است وهیچگاه بندگانش را بدون قانون (دین) ومجری آن ( پیامبر ) رها نمی کند . ادعای پیغمبری کند.
از دین به عنوان قانون نام نبرید که شبهه ی دیگری از آن بیرون میاید و شبهه اش این میشود که پس به خاطر نیاز جامعه به قانون دین درست شده و ساختگی ست.
[FONT="]این حقایق در سایه دین ودر پرتوی معارف دینی معنا پیدا می کند وگرنه این گونه امور از یک بی دین ساخته نیست .پس این خود دلیل بر ضرورت وواقعیت داشتن دین است .[FONT="]
چرا از بی دین هم ساخته ست مانند مرتاض ها .در واقع این ظرفیت ذهن انسان نهفته است و بستگی به این دارد که در چه جهتی از آن استفاده کنید. بعضی مانند مرتاض ها فقط قطار نگه میدارند و بعضی فکر خوانی و پیشگویی میکنند.
نعوذ بالله اصلا کربلایی ساروقی آمد تا بگوید پیغمبر کار شاقی نکرده است و همه میتوانند اگر ظرفیت وجودی خود را شکوفا کنند.
[FONT="]در جنگ بدر چیزی که مدعای شما را ثابت کند از سوی پیامبر تحقیق نیافت . بشتر دقت کنید[FONT="]
چرا ثابت نمیکند؟به کجاش باید دقت کنم؟
[FONT="]علی ع بعد از پیامبر اولین عالم وعامل به آموزه های دین بود . وهیچ گاه دروغ را در جنگ تجویز نکرده وبر عکس با فریب کار معاویه در جنگ مبارزه می کرد[COLOR=blue]
.[/COLOR]
البته من این را از یک روحانی شنیدم که در موارد جایز بودن دروغ این کار حضرت علی علیه السلام ذکر شده که ایشان به طرف مقابل اشاره کردند که زین اسبت شل شده (یا همچین چیزی) بعد از فرصت استفاده کردند و حمله کردند. البته صحت این قضیه را شما باید تشخیص دهید.
[FONT="]گفتم که این اخلاقیات در شرست هر کسی ست و خوبی ها معلوم است که خوب است و همه تصدیق میکنند منتهی یک کسی نمیخواهد به خود سختی دهد و این خوبی را رعایت کند و پیامبران آمده اند مثل یک مشاور تا این خوبی ها را پر رنگ کنند و مردم را به سوی آن بخوانند[FONT="]در تایید حرفم همین کلامیست که شما از حضرت علی علیه السلام نقل کردید.
[FONT="]پيامبرانش را پي در پي به سوي مردم فرستاد، تا از آنان بخواهند که عهد فطرت الهي را ادا نمايند و نعمتهاي فراموش شدة خدا را به يادشان آورند و با ابلاغ احکام الهي يا ارائه دلايل حجت را برايشان تمام کنند و توانمنديهاي پنهان عقلهاي آنان را برانگيزانند، و آيات با عظمت الهي را به آنان بنمايانند.[FONT="]مثلا چه چیزی آموختند؟ این آموختن را دانشمندان غربی هم میتوانند انجام دهند و بهتر از ما که دین و پیغمبر داریم انجامش میدهند.[FONT="]
[FONT="]بسياري از امور زندگي نظير سياست، اخلاق و صنايع را به بشر آموختهاند. اگر انبيا نبودند، بشر نميتوانست به آن امور دست پيدا کند[FONT="]
[FONT="]اگر پيامبران نبودند، بشر از کجا چگونگي بندگي و انجام تکاليف خود را ميفهميد؟! ممکن بود هر کسي طبق سليقه و برداشت خود، روش خاصي را براي بندگي وضع ميکرد[FONT="]این تکالیف را پیامبران آمدند و واجب کردند درصورتی که اگر پیامبری نمیامد تکلیفی نبود که بخواهندبفهمند یا نفهمند.
مگر داستان موسی و شبان نمیگوید که هر چه میخواهد دل تنگت بگو و روش خاصی را برای بندگی پیشنهاد نمیکرد .
ضمن اینکه پاسخ این سوالهایم را نگرفتم
[FONT="]پس چرا ایمان نیاوردند لابد شبهه ای داشتند که این شبهه به ما نرسیده.؟چرا از تمام این اهل کتاب فقط داستان یک نفر به ما رسیده که او هم سفارش کرده از پیامبر مواظبت کنند تا پیامبر شود؟شاید به دلیل این شباهت او به گفته های اهل کتاب برنامه ی پیغمبر قرار دادن او را چیده اندمنظورم این است که مثلا در کتاب آنها چنین مشخصاتی بوده و امکان دارد با این مشخصات چندین نفر وجود داشته باشند یعنی کتاب آنها مشخصاتی را گفته که ممکن است کسانی دیگر هم آنرا داشته باشندمثل زیبایی و خال داشتن.الان هم مشخصات امام زمان وجود دارد و کسانی به خاطر آن مشخصات ممکن است بگویند ما امام زمانیم همانطور که در روایات آمده امکان دارد چندین نفر این ادعا را کنند و امر بر مسلمین مشتبه میشود و نمیتوانند درست تشخیص دهند که حق و باطل کیانند؟)[FONT="][/SIZE][/COLOR][FONT="]
[FONT="]این هم با همان برنامه ریزی برای پیغمبری قابل جمع است
[FONT="]اصلا ما از کجا باید بفهمیم که در قلبش جاه طلبی بوده یا نه که بعد عصمت را به او انتساب دهیم یا ندهیم؟ [FONT="]
ولی اول باید برای عقل ثابت شود که خدایی هست سپس انقدر عبادت کند تا به شهود قلبی برسد و ممکن نیست کسی شهود قلبی داشته باشد بدون اینکه به خدا اعتقاد پیدا کند و عملی انجام داده باشد.
هوالعالم
شهود قلبی با رشد شعور ذاتی معنا پیدا میکنه !
این خداجویی فقط در دین و ایین نبوده و به شهود قلبی نیست .
بلکه در غریزه هر انسانی نهاده شده و دین راهنماست که کمتر از مسیر خارج بشیم
شهود قلبی حتی در وجود یک کودک ممکن میشه
اما شعور ذاتی مثال بذر یک گیاه به کیفیت نگهداری و پرورش , رشد میکنه و پاسخگوی شبهات میشه ...
نعوذ بالله اصلا کربلایی ساروقی آمد تا بگوید پیغمبر کار شاقی نکرده است و همه میتوانند اگر ظرفیت وجودی خود را شکوفا کنند.اگر بتوانند !
دقیقا در اون راه به اهمیت وجود پیامبر و وحی پی میبرند و سختیه به اصطلاح شق القمری که پیامبران با هجرت و مشقت انجام دادن و در اصل انجام وظیفه کردن ... ساروقی ها که شناختی ازشون ندارم
دارن میگن که شما میتونی در راه یک پیامبر یا پدر یا عزیزی که به عملش ایمان داری سنگ تمام بذارید و لحظه ای از مسیر کمال غافل نباشید .
اینها یا به نبال شهرت و مقام و پول بودند و گفتند ریاکاری خوب راهیستضمنا من هم گفتم بیشتر افراد با ایمان طعمه میشوند و کلمه ی بیشتر نشاندهنده ی این نیست که افراد بی ایمان طعمه نمیشوند.
دقیقا بر عکسه مرام یک پیامبر الهی !!
در مورد طعمه
میگن وقتی جهنم میشه تر و خشک با هم میسوزن !
البته من این را از یک روحانی شنیدم که در موارد جایز بودن دروغ این کار حضرت علی علیه السلام ذکر شده که ایشان به طرف مقابل اشاره کردند که زین اسبت شل شده (یا همچین چیزی) بعد از فرصت استفاده کردند و حمله کردند. البته صحت این قضیه را شما باید تشخیص دهید.میدونی این گفته بی دلیل و سند یا حتی مستند اما جا نیافتاده ی شما ممکنه روی چند نفر تاثیر منفی بذاره ؟
آقا به آقاییش اصلا به این حرفا اهمیت نمیده ! ولی ممکنه هزاران نفر با همین گفته شما به دروغگویی و ریاکاری تشویق بشن !
اونهم پیرو مرامه مولا
مثلا چه چیزی آموختند؟ این آموختن را دانشمندان غربی هم میتوانند انجام دهند و بهتر از ما که دین و پیغمبر داریم انجامش میدهند.صراط مستقیم .
دانشمند شرقی و غربی نداره ! خلیفه خدا باید تجلی گر خدا باشه !
حالا به دم یا قلم یا قدم یا درم !!!!
باز اگر بتوانند !
این تکالیف را پیامبران آمدند و واجب کردند درصورتی که اگر پیامبری نمیامد تکلیفی نبود که بخواهندبفهمند یا نفهمند.برای مومنین واجب شده ...
مگر داستان موسی و شبان نمیگوید که هر چه میخواهد دل تنگت بگو و روش خاصی را برای بندگی پیشنهاد نمیکرد .منظور از شعر این بوده که تشریفاتی و تجملاتی برخورد نکن که از اصل مساله غافل میشی ...
به قول شما حرف دل بر زبان جاری ساختن !!
ولی به معنی هتک حرمت و بی ادبی نیست که کلا اثار منفی روی شعور ذاتی و همون قوه شهود داره ...
هر چند این فقط تفسیر شما از شعری بوده که تاریخ و قرآن اونرو تایید نمیکنه !!
در کل ظاهر بین نباشیم .
درود بر دین محکم :Gol:
گمان کنیم، بهتر آن باشد که پلهپله پیش بروید.
شما ابتدا فرمودهاید: «آیا کیشهای خدایی، به راستی از سوی خدا هستند؟»
سپس، فرمودهاید: «آیا خدایی هست؟»
بدونشک، اینگونه باشد، به فرجامی نمیرسید؛ زیرا اگر باور نداشته باشید که خدایی هست، پیامبران و کیشهای خدایی نیز، از دیدگاه شما، رد شده است و باید ابتدا در مورد بودن خدا گفت و گو شود.
بدونشک، اینگونه باشد، به فرجامی نمیرسید؛ زیرا اگر باور نداشته باشید که خدایی هست، پیامبران و کیشهای خدایی نیز، از دیدگاه شما، رد شده است و باید ابتدا در مورد بودن خدا گفت و گو شود.
سلام
آیا پیامبر برای دعوتش ابتدا خدا را برایشان اثبات کرد؟
هر چند این راه را هم رفتم ولی متاسفانه جوابی نگرفتم
اگر من نبوت را قبول کنم به تبع خدا را هم قبول خواهم داشت.
سلام
آیا پیامبر برای دعوتش ابتدا خدا را برایشان اثبات کرد؟
هر چند این راه را هم رفتم ولی متاسفانه جوابی نگرفتم
پیامبران با آدم]های متفاوتی سخن گفتهاند.
کسانی که یکتاپرست بودند، نیازی به این نداشتند که ابتدا خدا برایشان اثبات شود؛ ولی کسانی که یکتاپرست نبودند و باور به بودن خدای یگانه نداشتند، ابتدا برایشان خدا اثبات شد، سپس دیگر چیزها.
ما در سخنان شما دیدیدم که در بودن خدا دودل بودید:
شما از اینکه ممکن است خدایی نباشد، هستی پیامبر را رد کردهاید و گفتهاید چون وجود خدا چندان اثبات نشده است، وجود پیامبر نیز واجب نیست و این همان سخن ماست که گفتیم: «از پایه آغاز شود بهتر است و گرنه از سقف ساختن، کاری بیهوده است»
اگر من نبوت را قبول کنم به تبع خدا را هم قبول خواهم داشت.
چنین چیزی میشود که شما از رفتار درست پیامبران، پی به هستی خدا ببرید ولی با اینکار، پیچ و تابهای فراوانی در راه خود میاندازید و بهتر آنست به ترتیب پیش بروید.
سلام ممنون از وقت و توجه تان ولی هیچ کدام جواب من نبود
هوالعادل
قصدم پاسخگویی به شما نبود
فقط مهر ابطال به تفاسیر غلط و توهم زا زدم !
نوشته هایی که در کادر نقل قول آورده شده ...
بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام و خداقوت مجدد
و تشکر از نوشته های پاسخگوی محترم
«کسی که این سوال رو میپرسد ناخودآگاه قبول دارد که دین درستی وجود دارد و طبیعتاً این دین یکتاست»
ضمن اینکه پاسخ این سوالهایم را نگرفتم
به دنبال راهی برای زیستن هستم، پس راه درستی هست.
به هر کسی که نگاه میکنم مانند خودم انسانی است که هر روزش بهتر از روز قبل است (تازه اگر جهت وزش باد بر وفق مراد باشد)، پس هیچ کس شایسته نیست که راهنمای آن راه درست باشد
مگر کسی که از سوی هیچ انسانی صحبت نمیکند و به هیچ انسانی تکیه ندارد.
از طرفی چون این راه توسط هیچ انسانی (و هیچ موجود تکامل یابنده ای و ناقصی) قابل دستیابی نیست، پس راهنما باید از جانب کسی دیگر مامور باشد و گرنه خودش نمیداند که درست میگوید با نه! درست میرود یا نه!
پس تا الان جستجوی من از میان تمام راهها انسانها به ماموران و فرستادگان ختم شده است!
از میان فرستادگان باید به دنبال کسی باشم که حرفش ثابت باشد، تغییر نکند، به خودش دعوت نکند، به سوی آن درست مطلق دعوت کند، وظیفه اش باشد، نه از روی میل خودش دعوت کند و حاضر باشد جانش را بر سر این راه بدهد با دیگر فرستادگان چالشی نداشته باشد، راهش قابل پیمودن توسط همه باشد، برای افراد خاصی نباشد، کاملاً منطقی باشد و تضادی با عقل و منطق نداشته باشد.
تعداد این افراد زیاد نیستند!
در پناه خدا
فقط مهر ابطال به تفاسیر غلط و توهم زا زدم !
سلام تشکر خوب کاری کردید که امر به معروف و نهی از منکر کردید.:Gol:
هوالعالم
آقای عزیز دین محکم نگرانند که مبادا دیگران دلیل حذف سه ارسال اخیر رو از وجود خلاف ادب در ارسال بدونند
برای همین باید بگم که این سه ارسال مربوط به تاپیک دیگری بود که با رضایت جایگزین و حذف شد .
اما یکی از نشانه های حق در دین واقعی جاودانگی آن و ضمانت حفظ حرمت و قداست اولیای خداست .
یعنی نور علی نور ...
سلام تشکر خوب کاری کردید که امر به معروف و نهی از منکر کردید.
انجام وظیفه کردم .
چشم سعی میکنم.
از کلمه ی" آخوند" ناراحت شدید؟ آخوند واژهای متداول در ایران است به معنی دانشمند، پیشوای دینی و معلم علوم شرعیه و مخفف شده ی "آقایی که می تواند بخواند" است ومعنی بدی ندارد . و من هم به منظوری نگفتم بلکه قصدم تمام کسانی بود که مشرف شده اند و در راه دین قدم گذاشته اند.
یا از کلمه ی "لابد" ناراحت شدید؟کلمه ای جایگزینش پیدا نکردم اگر از حتما استفاده میکردم معنای بعید از آن استدلال نمیشد .بفرمایید که جایگزینش چیست تا همان را استفاده کنم.
اتفاقا چون لحنم دوستانه ست برداشت های بد ازش میکنن. چون فکر میکنم همه مثل خودم هستند و اینگونه ناراحت نمیشوند.
ولی اول باید برای عقل ثابت شود که خدایی هست سپس انقدر عبادت کند تا به شهود قلبی برسد و ممکن نیست کسی شهود قلبی داشته باشد بدون اینکه به خدا اعتقاد پیدا کند و عملی انجام داده باشد.
پاسخ مچدد :
باسلام . از اینکه مجددا باب بحث علمی را باز نمودید تشکر . ولی یاد آور می شود که همیشه سعی کنید سخن های خودرا با نام خدا یعنی سلام آغاز نماید به گفته برخی :
هر کلامی است آغازش سلام :Gol:چون که اسم حق سلام است در کلام.
حال در باره مطالب مطرح شده از سوی شما باید گفت :
برای عقل سلیم وجود خدای متعال هرگز انکارپذیر نیست. از این رو در کلام نورانی امیر مومنان (ع) آمده:
«دلت علیه اعلام الظهور و امتنع علی عین البصیر، فلا عین من لم یره تنکره و لا قلب من اثبته یبصره.... فهو الذی تشهد له اعلام الوجود علی اقرار قلب ذی الجحود؛ نشانههای آشکاری در سراسر هستی بر وجود او شهادت میدهند، هرگز برابر چشم بینندگان ظاهر نمیگردد، نه چشم کسی که او را ندیده میتواند انکارش کند . نه قلبی که او را شناخت میتواند مشاهدهاش نمایند. پس اوست که همه نشانههای هستی بر وجود او گواهی میدهند . دل های منکران را به قرار به وجودش واداشته است. (.نهج البلاغه، خطبه 49.)
پس باید در این باب بدین نصیحت آن حکیم بزرگ توجه کرد:
خرد را و جان را همی سنجد او در اندیشهای سخته کی گنجد او
به هستی اش باید که خستو شوی ز گفتار بی کار یک سو شوی (فردوس، شاهنامه ،ص 1.)
این برهان را به طور خلاصه ذکر کنید
اجازه دهید به جای تخلیص این نکته را مطرح نمایم که راه اثبات وجود خدا تنها مفاهیم کلی عقلی و فلسفی نیست. بلکه راه های دیگر برای شناخت این حقیقت وجود دارد. مثلا انسان نسبت به پروردگار خویش علم حضوری دارد. در دعای عرفه امام حسین آمده :
« الهی تزددی فی الاثار یوجب بعد المزار کیف یستدل علیک بما هو فی وجوده مفتقر الیک ایکون لغیرک من الظهور ما لیس لک، حتی یکون هو المظهر لک متی غبت حتی تحتاج الی دلیل یدل علیک و متی بعدت حتی تکون الاثار هی التی توصل الیک، عمیت عین لاتراک علیها رقیبا؛
الهی اگر به یکایک آثار وجود تو برای شناختت توجه نمایم، مرا از وصال معرفت تو دور میکند، چگونه استدلال نمایم بر تو به چیزهایی که در وجودش محتاج تو هستند؟ آیا برای غیر تو ظهوری است که برای تو نباشد تا آن غیر (آثار) ظاهر کننده و اثبات کننده وجود تو باشند ؟ غایب نبودهای که نیازمند دلیل بر اثبات تو باشیم، دور نیستی تا این که آثار ما را به تو برساند، کور است چشمی که تو را بر مظاهر عالم نمیبیند.(مفاتیح الجنان ص 496.)
بر اساس این آموزه متعالی معلوم میشود که چه بسا راه استدلال و برهان مانع شناخت و معرفت الهی میشود . راه شناخت و معرفت وصال را دورتر میکند، خداوند پیداتر از آن است که انسان برای اثبات او به دلیل و برهان متوسل گردد. از این رو برخی از عارفان نکته آموزنده با الهام از این دعای نورانی میگوید:
کی رفتهای ز دل که تمنا کنم تو را کی بودهای نهفته که پیدا کنم تو را
غایب نبودهای که شوم طالب حضور پنهان نبودهای که هویدا کنم تو را
با صدهزار جلوه برون آمدی که من با صد هزار دیده تماشا کنم تو را
(فروغی بسطامی، نقل از آموزههای عرفانی از منظر امام علی (ع)، ص 141، نشر بوستان کتاب، قم 1384 ش .)
این پاسخ سوال من نیست همچنین ذکر کردم که وقتی میگویم دین ساختگی ست یعنی نعوذ بالله خدا هم ممکن است ساختگی باشد پس این دلیلی که بر خداوند واجب است رسول بفرستد بدون کاربرد میشود.
در ضمن هر کسی مینواند برنامه ای بلند مدت بریزد و با این قانون که چون خدواند حکیم است وهیچگاه بندگانش را بدون قانون (دین) ومجری آن ( پیامبر ) رها نمی کند . ادعای پیغمبری کند.
از دین به عنوان قانون نام نبرید که شبهه ی دیگری از آن بیرون میاید و شبهه اش این میشود که پس به خاطر نیاز جامعه به قانون دین درست شده و ساختگی ست.
پاسخ مجدد :
در باره فراز اول سخن شما باید گفت :گرچه ممکن است برخی در وجود خداوند شک کند ولی هیچ عاقل وخردمندی در وجود خود شک نخواهد نمود .در این صورت کار آسان تر است چون وجود او نیازمند خلق وعلت است وبدون علت وخالق به وجود نمی آمده پس وجود خدا وند انکار ناپذیر است .
برای درک این مسله در برهان صدیقین دقت کنیددر تقریر برهان صدیقین باید گفت:
بیان آن برهان از سه مقدمه تشکیل شده است:
الف: اصالت وجود و اعتباری بودن ماهیت.
ب: مراتب داشتن وجود و تشکیک خاص بین علت و معلول، به گونهای که وجود معلول، استقلالی از وجود علت هستی بخش ندارد.
ج: ملاک نیاز معلول به علت، همان ربطی بودن و تعلقی بودن وجود آن نسبت به علت و ضعف مرتبة وجود آن است .تا کم ترین ضعفی در موجودی وجود داشته باشد، بالضروره معلول و نیازمند به موجود عالی تری خواهد بود و هیچ گونه استقلالی از آن نخواهد داشت.
بنابر این برهان صدیقین بر اساس حکمت صدرای چنین است:
مراتب وجود به استثنا عالیترین مرتبة آن دارای کمال نامتناهی و بینیازی و استقلال مطلق میباشد، عین ربط و وابستگی است . اگر آن مرتبة اعلى تحقق نمیداشت، سایر مراتب هم تحقق نمییافت؛ زیرا لازمة فرض تحقق سایر مراتب بدون تحقق عالیترین مرتبة وجود این است که مراتب مزبور مستقل و بینیاز از آن باشند،در حالی که حیثیت وجودی آنها عین ربط و فقر و نیازمندی است.( آموزش فلسفه، ج 2، ص 342، نشر سازمان تبلیغات اسلامی، قم 1368ش.)
در باره فراز دوم پسخن شما باید گفت : دین قانون آسمانی والهی است واطلاق قانون به این معنابر آن محذوری ندراد .وشبهه شما هم وارد نیست .
چرا از بی دین هم ساخته ست مانند مرتاض ها .در واقع این ظرفیت ذهن انسان نهفته است و بستگی به این دارد که در چه جهتی از آن استفاده کنید. بعضی مانند مرتاض ها فقط قطار نگه میدارند و بعضی فکر خوانی و پیشگویی میکنند.
نعوذ بالله اصلا کربلایی ساروقی آمد تا بگوید پیغمبر کار شاقی نکرده است و همه میتوانند اگر ظرفیت وجودی خود را شکوفا کنند.
پاسخ مجدد :
بر خلاف تصور شما کارهایی که پیامبران و امامان و اولياي الهي انجام می دهند. تفاوت هایی اساسی با عمل مرتاضان دارد که برخی از آنها چنین است:
1. ریاضت های روحی پیامبران و اولیای الهی ـ علیهم السلام ـ جز از طریق عبادت های شرعی صورت نمی گیرد، در حالی که مرتاضان و کاهنان و... از هر گونه ریاضت روحی که در تقویت روح و چیره شدن آن بر عالم ماده مؤثر باشد، استفاده می کنند .
2. عامل غیبی مؤثر در تحقق معجزات و كرامتها توسط پیامبران و اولیای الهی، عنایت و مشیت ویژه خداوند است، ولی عامل نامریی که مرتاضان را کمک می دهد، شیاطین یا جن يا برخي قدرت هاي طبيعي روحي می باشند.
3. کارهای مرتاضان چون از نوع و گونه کارهای بشری است ، افراد دیگر نیز می توانند با پیمودن همان راه ها و همان آموزش ها و ریاضت ها، به قابلیت های مرتاضان دست یابند ، اما اعجاز پیامبران و كرامت امامان قابل تعلیم و یاد گیری نیست و قابل معارضه و مثل آوردن نیست.
4. پیامبران و اولیای خداوند، از کارهای خارق العاده، جز در مسیر رضای خدا و مصالح بندگان خدا استفاده نمی کنند، و هرگز آن را برای مقاصد فردی و نفسانی به کار نمی برند، در حالی که دیگران ممکن است مصالح و منافع خود را نیز مدنظر داشته باشند ، و به انگیزه کسب مال یا مقام یا انتقام جویی های شخصی، از کارهای خارق العاده استفاده می کنند.
5. معجزه های پیامبران و كرامات اولیای الهی، غیرقابل معارضه و شکست ناپذیر است، زیرا متکی به اراده و عنایت ویژه الهی است که مقهور چیزی نیست؛ ولی کارهای خارق العاده مرتاضان، قابل معارضه و شکست پذیر است و اولاً: مغلوب معجزه های پیامبران می باشد و ثانیاً: برخی از آن ها بر برخی دیگر غلبه می کنند.
6 . از آن جا که پشتوانه معجزه های پیامبران، مشیت و عنایت ویژه الهی است، معجزه های آن ها، منحصر به نوع یا صنف خاصی از کارها نمی باشد، بلکه به حکم مقتضیات احوال و شرایط مختلف، کارهای خارق العاده گوناگونی را انجام می دهند، در حالی که مرتاضان یا تنها از عهده انجام کارهای خارق العاده معینی برمی آیند.(سید مصطفی دشتی، معارف و معاریف نشر دانش قم 1378 ش ، ج 6، ص521)چرا ثابت نمیکند؟به کجاش باید دقت کنم؟
[FONT="] .[/COLOR]
البته من این را از یک روحانی شنیدم که در موارد جایز بودن دروغ این کار حضرت علی علیه السلام ذکر شده که ایشان به طرف مقابل اشاره کردند که زین اسبت شل شده (یا همچین چیزی) بعد از فرصت استفاده کردند و حمله کردند. البته صحت این قضیه را شما باید تشخیص دهید.
در تایید حرفم همین کلامیست که شما از حضرت علی علیه السلام نقل کردید.
پاسخ مجدد :
این کلام نورانی در نقد ورد تصور شما است تعجب است شما چرا آن را به نفع تصور خود مصادره نموده اید ؟؟؟؟؟ چون این ماموریت برای شکوفای عقل آدمیان از سوی خداوند به آنها سپرده شده است اگر زحمتی نیست فراز های همان خطبه اول نهج البلاغه را بدقت مطالعه نماید «خداوند پيامبراني را از فرزندان آدم برگزيد و از آنان در ابلاغ و امانتداري در رساندن الهي به مردم پيمان گرفت، در زماني که بيشتر مردم چيزي ديگري به جاي آن نشانده بودند، و حق او را نشناخته و براي خدا شريک قرار داده و شياطين آنان را از معرفت به او باز داشتند، و رشته پرستش خدا را بريده بودند، در چنين زمانهاي بود که خداوند رسولان خود را برانگيخت و پيامبرانش را پي در پي به سوي مردم فرستاد، تا از آنان بخواهند که عهد فطرت الهي را ادا نمايند و نعمتهاي فراموش شدة خدا را به يادشان آورند و با ابلاغ احکام الهي يا ارائه دلايل حجت را برايشان تمام کنند و توانمنديهاي پنهان عقلهاي آنان را برانگيزانند، و آيات با عظمت الهي را به آنان بنمايانند. همچون آسمان بلند که مانند سقفي بر بالاي سرشان برافراشته و زمين که چون گهوارهاي زير پاي آنان گسترده و معيشتهايي که ايشان را زنده ميدارد». (نهج البلاغه خطبه اول )
مثلا چه چیزی آموختند؟ این آموختن را دانشمندان غربی هم میتوانند انجام دهند و بهتر از ما که دین و پیغمبر داریم انجامش میدهند.
پاسخ مجدد :
در ابتدا باید اشاره شود که انبیا برای چیزهای که خود می توانید و یا غرب توانسته یاد بدهد وانجام دهد نیامده بلکه حوزه آموزشی آنها اموری است که در توان غبر آنها نیست
قرآن مجید که مهم ترین سند و منبع احکام دین اسلام است در این باره در یک بیان جامع فرمود : «کَما أَرْسَلْنا فِیکُمْ رَسُولًا مِنْکُمْ وَ یُعَلِّمُکُمْ ما لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ؛ همان طور که میان شما فرستادهاى از خودتان فرستادیم و آنچه را- که هرگز- نمىدانستید به شما یاد مىدهد».(1)
از این آیه به خوبى استفاده مىشود که اگر «وحى» نبود، بسیارى از معارف برای بشر براى همیشه ناشناخته بود و انسان بدون دین و آموزه های متعالی آن نمی توانست در دو ساحت معرفتی و عملی لازم بار یابد .
دین شناسان وجود دین را در تفسیر زندگى، هدایت و تأمین سعادت دنیا و آخرت ضرورى دانستهاند.
براى بیان نقش دین در زندگى ضرورى است برخى از دلائل لزوم دین و فواید آن بیان شود. بیان فواید و لزوم دین هم بطلان مبناى مخالفان ضرورت دین را اثبات مىکند و هم نیاز انسان به دین را ضرورى مىنماید.(2)
1- ضرورت دین در حوزه رشد عقلى:
عقل براى هدایت و تأمین سعادت انسان کافى نیست، بلکه عقل جهت رشد و شناخت برخى از واقعیات، نیاز به دین دارد، زیرا عقل در شناخت برخى از مسایل عاجز است . در تشخیص حق و باطل دچار مشکل مىشود. دین است که در برخى موارد زمینههاى حکم عقل را فراهم مىنماید . آن را در تفسیر زندگى، شناخت جهان و شناخت مبدأ و معاد کمک مىکند.(3)
بر اساس نیاز عقل به دین است که یکى از فلسفههاى بعثت پیامبران «رشد عقلانى» بیان شده است. امام على(ع) فرمود: «خداوند رسولانش را فرستاد... تا گنجینههاى عقل را آشکار سازند...».(4)
استاد آیت اللَّه جوادى آملى مىنویسد: «... مثلاً عقل انسان، بعضى از صفات جزئیه خداوند، مانند سمع و بصر و کلام الهى و هم چنین حقیقت معاد و چگونگى آن و احکام الهى را کاملاً درک نمىکند و باید آنها را از نقل (حدیث) استفاده کند...».(5)
2- ضرورت دین در تشریع و قانونگذاری:
اندیشمندان باور دارند که انسانها مدنى بوده و نیاز به زندگى دسته جمعى دارند تا نیازهاى خویش را با تعامل تأمین کنند. اولین مؤلفه زندگى دسته جمعى، وجود قانون و اجراى آن است؛ زیرا بدون قانون نمىتوان امنیت و عدالت را برقرار کرد و از حقوق مردم دفاع نمود.
طرفداران دین باور دارند که عقل و علم به تنهایى قادر نیستند که همه مصالح و مفاسد انسانها را درک کرده و بر اساس آن قانون وضع کند: «ما نباید فراموش کنیم که معلومات و ادراکات عقلى ما در برابر آنچه که نمىدانیم، قطرهاى در مقابل یک اقیانوس عظیم است، و این حقیقتى است که همه دانشمندان اعم از مادى و غیر مادى به آن معترفند...».(6)
محدودیت عقل انسان از یک سو و نیاز انسان به قانون از جانب دیگر این امر را ضرورى مىنماید که خداوند هم باید قانون وضع کند و هم براى اجراى قانون پیامبران را ارسال نماید تا آنها با اجراى قانون، ارتباط انسانها با خدا را بر قرار نمایند و سعادت آنان را تأمین کنند. این قوانین همان دین است که مجریان آن پیامبران هستند. در تعریف دین گفته شده است: «مراد از دین مکتبى است که از مجموعه عقاید اخلاق و قوانین و مقررات اجرایى تشکیل شده و هدف آن راهنمایى انسان براى سعادتمندى است».(7)
امام صادق(ع) در خصوص فلسفه بعثت پیامبران فرمود: «... هنگامى که ثابت کردیم خالق و آفریدگارى داریم و آن آفریدگار هرگز به چشم دیده نمىشود و قابل لمس نیست تا بندگانش با او تماس مستقیم داشته باشند، ثابت مىشود که او سفیرانى میان بندگانش دارد که دستورهاى او را به آنها مىرسانند . آنها را به آنچه مصالح و منافع شان در آن است و مایه بقاى آنها، و ترک آن مایه فناى آنان مىشود، رهنمون مىشوند».(8)
3- ضرورت دین در حوزه اخلاق و تربیت:
در حوزه اخلاق و تربیت نیز انسانها به دین نیاز دارند، زیرا عقل و دانش انسان در رشد فضایل اخلاقى و تفسیر و شناخت مفاهیم آن عاجز است؛ از این رو امروزه این لغزش به وجود آمده است که ارزشهاى اخلاقى و کرامت انسانى، در لذت دنیوى، قدرت گرایى و ثروت ظهور مىکند.(9)
در مکاتب اخلاقى به وجود آمده، هر کدام خوشبختى انسان را در یک چیز دانستهاند: یکى در لذّتگرایى، دیگرى در ترک لذّت، یکى در سود خواهى و دیگرى در قدرتطلبى. «نیچه» فیلسوف آلمانى، خوشبختى انسان را در رسیدن به قدرت هر چه بیش تر مىداند، حتى با از بین بردن انسانها. این نشان از سردرگمى عقل در شناخت راه سعادت و نجات بشرى است. براى نجات بشریت و پیمودن راه سعادت باید از دین کمک گرفت، دینى که توسط رسولان الهى براى ما انسانها آورده شده است. به همین جهت پیامبر(ص) فرمود: «انّى بعثت لأتمّم مکارم الاخلاق؛(10)
براى کامل کردن اخلاق مبعوث شدم».
حدیث بیانگر آن است که عقل به تنهایى براى کسب فضایل و مفاهیم اخلاقى کافى نیست، بلکه براى تشکیل جامعه آرمانى نیاز به مکمّل دارد که آموزههاى اخلاقى است. شاید بر همین اساس باشد که یکى از فلسفههاى بعثت پیامبر(ص) تعلیم و تربیت بیان شده است.(11) دین نه تنها در تعریف و ارائه مفاهیم اخلاقى نقش دارد، بلکه پشتوانه مهم اجراى بایدها و نبایدهاى اخلاقى است. عقل انسانها نمىتواند هواهاى نفسانى را مغلوب کند، بلکه در تضاد این دو (عقل و شهوت) پیروز میدان نفس اماره است.
شاید انسانها خوب و بد و راه خوشبختى را بشناسند، اما انگیره و عاملى که بتواند آنها را به انجام برساند، نبوده یا ضعیف است.
بنابراین، دین با ایجاد ایمان و باور به خداوند و رستاخیز و حسابرسى قیامت و بیان ارزشهاى الهى و انسان، پشتوانه بسیار محکمى براى اخلاق انسانى است که براى اجراى مفاهیم اخلاقى نیاز به تشویق است؛ از این رو پیامبران الهى معلمان جامعه خوانده شده اند . مردم، دانش آموزانى که پیامبران با بهرهگیرى از دو عنصر «بشارت و انذار» به هدایت آنان مىپردازند.(12) بر اساس نقش دین در زندگى و پرورش اخلاق است که برخى از اندیشمندان غیر مسلمان نیز بر ضرورت دین تأکید کردهاند.
«تولستوى» مىگوید: ایمان آن چیزى است که آدمى با آن زندگى مىکند.(13)دنیا بدون دین زندان است.
استاد شهید مطهرى در خصوص نقش دین مىنویسد: «اولین اثر ایمان این است که پشتوانه اخلاق است.(14) خواجه نصیر طوسى و بوعلى سینا نیز عقیده دارند که براى ایجاد مدینه فاضله و جامعه سعادتمند به دین و آموزههاى آن نیاز است.(15)
4- ضرورت دین در راهنمایى به زندگى و آرامش بخشی:
انسان داراى دو بُعد مادى و معنوى است که پرورش و هدایت هر دو نیاز به راهنمایى دارند. عقل و علم در پرورش بُعد مادى تا اندازهاى موفق بودهاند، ولى تقویت و پرورش بُعد معنوى، نیاز به راهنماى دیگر دارد که دین است. دین در ایجاد آرامش (که یکى از نیازهاى روحى انسان است) نقش بنیادى دارد، زیرا دین با راهنمایى خود زندگى انسان را هدفمند نموده و زمینه هایى را فراهم مىکند که انسان به مبدأ و معاد اعتقاد پیدا کند. اعتقاد به مبدأ و معاد سختىها و مشکلات زندگى را معنا دار نموده و به انسان آرامش مىدهد. دین، اطلاعاتى را در اختیار انسان مىنهد تا زندگى براى او در مجموعه هستى، میسّر و مطبوع شود. بین آدمى و جهان و زندگى و خویشتن او آشتى برقرار گردد و همه چیز را به دید مثبت بنگرد. دکتر «بیل» در پیامى به جهانیان، آنان را به داشتن قدرت مثبت نگریستن فراخوانده و گفته است: با اطمینان به نفس، شور و حرارت، نگرش مثبت و کمک پروردگار مىتوانى مشکلات شخصى خویش را حل کنى. قرآن کریم نیز یکى از پیامهاى دین را آرامش روانى مىداند: «ألا بذکراللَّه تطمئنّ القلوب».(16)
6- نقش دین در برقرارى قسط و عدل:
تاریخ انسانها چالش و اختلافات و ظلمهایى را شاهد بوده، این در حالى است که بشر از عقل و دانش برخوردار مىباشد. عقل در چالش زدایى و ایجاد زندگى مسالمت امیز موفق نبوده؛ همچنین عقل در تعریف صلح و تبیین شرایط و عوامل برقرارى عدالت نیز دچار مشکل شده است و عامل بازدارنده در برابر ظالمان به حساب نمىآید.
دین، نخست ظلم، عدل و صلح را تعریف نموده، مردم را به ظلم ستیزى و حمایت از مظلومان سفارش کرده؛ از این رو پیامبران الهى در طول تاریخ با عدالت ستیزان مبارزه نموده و تاریخ شاهد درگیرى حق و باطل بوده است. از سوى دیگر دین همگان را به صلح سفارش نموده و شرایط صلح را بیان کرده است، افزون بر این که اسلام جهاد در راه عدل را لازم دانسته و در عین حال همه پیروان ادیان الهى را به همگرایى و گفتگو فراخوانده است.
یکى از فلسفه بعثت انبیا آزادى انسانها از اسارت و ظلم پذیرى و برپایى قسط و عدل بیان شده است: «لقد أرسلنا رُسُلَنا بالبیّنات و أنزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم النّاس بالقسط؛ همانا ما پیامبران خود را با ادله و معجزات (به خلق) فرستادیم و برای شان کتاب و میزان عدل نازل کریم تا مردم به راستى و عدالت گرایند».(17) این همان نقش دین در زندگى اجتماعی است.پى نوشتها
1. بقره (2) آیه 151 .
2. ناصر مکارم شیرازى، پیام قرآن، ج 7، ص 18 ،نشر دار الکتب الاسلامیه ،تهران، بی تا .
3. همان، ج 7، ص 33.
4. محمد بن یعقوب کلینی، اصول کافى، ج 1، ص 16،نشر دار الکتب الاسلامیه ،تهران، 1388 ق.
5. جوادى آملى ، انتظار بشر از دین،ص37.نشر مرکز اسرا، قم، 1387 ش.
6. پیام قرآن، ج 7، ص 51.
7. انتظار بشر از دین ، ص 24؛ محمد تقى جعفرى، فلسفه دین، ص 16،نشر فرهنگ اسلامی، تهران، 1360 ش.
8. کافى، ج 1، ص 168.
9. زین العابدین قربانى، اخلاق و تعلیم، ص 34 ،دفتر نشر فرهنگ اسلامی، تهران، 1378 ش
10. علی متقی ، کنزالعمال، ج 11، ص 420، نشر موسسه رسالت ،بیروت، 1413 ق.
11. جمعه (62) آیه 2.
12. پیام قرآن، ج 7، ص 28 - 29.
13. مرتضی مطهری ،بیست گفتار، ص 189،انتشارات نشر اسلامی ،قم، بی تا .
14. همان.
15. انتظار بشر از دین، ص 37.
16. رعد (13) آیه 28.
17. آل عمران(3) آیه 64.
این تکالیف را پیامبران آمدند و واجب کردند درصورتی که اگر پیامبری نمیامد تکلیفی نبود که بخواهندبفهمند یا نفهمند.
پاسخ مجدد »
انبیا ماموران الهی بودند آن امور از سوی خدا وند واجب شده است.مگر داستان موسی و شبان نمیگوید که هر چه میخواهد دل تنگت بگو و روش خاصی را برای بندگی پیشنهاد نمیکرد .
پاسخ مچدد :
پاسخ این پرسش ها را باید از قران ونهج البلاغه آموخت ونه افسانه ها . گرچه آن داستان را هم اگر دقت نماید در صدد اثبات خدا وتکالیف الهی است .
ضمن اینکه پاسخ این سوالهایم را نگرفتم
امید است این بار افاقه حاصل شود :Gol::Gol::Gol::Sham:
[/COLOR]

دوست من وااقعا که دین اسلام ...
امام حسین...
گلوی پاره پاره ....
دست های قطع شده...
بازم بگم؟؟؟؟؟
سلام خسته نباشید.
...
ازکجا بدانیم که دین ما ساختگی نیست و جزءعرفان های کاذب نیست؟
از کجا معلوم که نعوذ بالله پیامبران برای جاه طلبی ادعای نبوت نکردند؟(جاه طلبی که حتی برایش جانشان را میدهند)
مانند محمد علی باب
(دلایلی غیر از قران میخواهم و قران را به عنوان معجزه قبول ندارم)
سلام علیکم،
اول: اگر معجزهای که خداوند به عنوان تصدیق پیامبری پیامبرش صل الله علیه و آله با او فرستاده است را قبول ندارد دیگر چه دلیل محکمتری برایتان بیاوریم. بهترین کار شاید همین باشه که قرآن را بخوانید ببینید آیا معجزه هست یا خیر، بعد به آن ایمان بیاورید یا نیاورید. همعصریهای پیامبر خداوند هم با همین ملاک نزد او میآمدند و ایمان میآورند. فقط اگر جایی در فهم قرآن به جایی رسیدید که مطمئن شدید در قرآن غلط وجود دارد یا در آن تناقض پیدا کردهاید ابتدا در موردش تحقیق کنید، چون خود خداوند هم در آیهی ۷ سورهی آل عمران گفته است که در قرآن آیاتی را قرار دادهایم که اگر کسی به راسخون در علم در آنها رجوع نکند با همان آیات گمراه خواهد شد. به عبارت دیگر آن کسی که قرآن را معجزه فرستاده هدایتگری آن را منوط به همراهی شخص با گروه مشخصی قرار داده است که به عقیدهی شیعه همان اهل بیت علیهمالسلام هستند. حقیر هم اشکال و تضاد زیاد در قرآن پیدا کردهام ولی شکر خداوند همه رفعشدنی بودند، انگار که هر تناقض بابی برای فهم عمیقتر مطالب باشد، لابهای به لایهی دیگر.
دوم: این دو صفحه را نگاه کنید، شاید مطلبی که دنبالش هستید را در آنها یافتید، به هر حال شما اولین کسی هم نیستید که به این سؤال رسیدهاید:
width: 100% |
---|
[TR] |
[TD="bgcolor: #fff"]ماجرای ایمان باطنی آوردن یک مسلمان شناسنامهای |
معجزه و باور کردن یا نکردن آن ... |
[/TD] |
[/TR] |
یا علی
باسلام....
برای چه دنبال اثبات هستید ؟
من به این اعتقاد دارم که خدا دین امام را باید با قلب و روح احساس کنید...کنجکاوی زیادی در این مورد باعث :
1ازدست دادن ایمان
2 دیوانگی
میشود ...بهتر است در این مواردی که عقل وعلم به آن جا نمی رسند و کشش آن را ندارند و ظرفیت آن بیشتر از حد تصور است بحث و مجادله نکنید اگر می خواهید خدارا بسشناسید :
1باید احساسش کنید
2 به او ایمان داشته باشید
3 عاشقش باشید
4 ازاو بترسید
5 درکش کیند
(دلایلی غیر از قران میخواهم و قران را به عنوان معجزه قبول ندارم)
چرا؟غیر از این است که مطالبی درون این کتاب است که در دنیا نمی شود به آن رسید و باید عمری طولانی داشته باشید تا به یکی از آن ها برسید ....
موفق و پیروزباشید ......
چرا؟غیر از این است که مطالبی درون این کتاب است که در دنیا نمی شود به آن رسید و باید عمری طولانی داشته باشید تا به یکی از آن ها برسید ....
سلام مؤمن، نقل قولی که از حقیر کردهاید در اصل از حقیر نبوده است
خدا را به عقل میتوان شناخت و اصولاً تمام اصول الدین را میتوان به عقل شناخت. آنچه که باعث از دست رفتن ایمان و دیوانگی میشود کنجکاوی در این موارد و در موضوع سؤال پرسندهی اصلی نیست بلکه تفکر در ذات خداوند است که از آن نهی شدهایم.
یا علی
سلام خسته نباشید.
........سلام..خدمت شما...خسته نباشی...تشکر از شما دوست گرامی که سوال خوبی مطرح کردید...تا واقعا دلایل روشن و قانع کننده برای این بحث پیدا شود...و جواب بعضی از بی خردان را به درستی و با مدرک و دلیل بدهیم....این مطلب برای .برای رشد عقلی و فکری..ما بسیار..... سودمند و مفید هست.......وپیشرفت ما در زمینه احکام دین بیشتر می شود...
:Esteghfar:(کسانی که عقایدشان ابتدایی و سست است ممنون میشوم اگر این بحث را نخوانند اگر خواستند جمع بندی بعد از بسته شدن را بخوانند)
در صورت انحراف مسئولیتش به عهده خودتونه. من جواب خدا رو نمیدم. نگید من منحرفتون کردم!:khandeh!:
پس تا اطلاع ثانوی نیایید:ok:
ازکجا بدانیم که دین ما ساختگی نیست و جزءعرفان های کاذب نیست؟
از کجا معلوم که نعوذ بالله پیامبران برای جاه طلبی ادعای نبوت نکردند؟(جاه طلبی که حتی برایش جانشان را میدهند)
مانند محمد علی باب
(دلایلی غیر از قران میخواهم و قران را به عنوان معجزه قبول ندارم)
سلام خسته نباشید.
........سلام..خدمت شما...خسته نباشی...تشکر از شما دوست گرامی که سوال خوبی مطرح فرمودید...تا واقعا دلایل روشن و قانع کننده برای این بحث پیدا شود...و جواب بعضی از بی خردان را به درستی و با مدرک و دلیل بدهیم....این مطلب برای .برای رشد عقلی و فکری..ما بسیار..... سودمند و مفید هست.......وپیشرفت ما در زمینه احکام دین بیشتر می شود..فکر من روشن هست کاملا مطب شما درک کردم.....و پسندیدم......تشکررررررر.......قسمت بعدی جواب این سوال را میدهم...
:Esteghfar:(کسانی که عقایدشان ابتدایی و سست است ممنون میشوم اگر این بحث را نخوانند اگر خواستند جمع بندی بعد از بسته شدن را بخوانند)
در صورت انحراف مسئولیتش به عهده خودتونه. من جواب خدا رو نمیدم. نگید من منحرفتون کردم!:khandeh!:
پس تا اطلاع ثانوی نیایید:ok:
ازکجا بدانیم که دین ما ساختگی نیست و جزءعرفان های کاذب نیست؟
از کجا معلوم که نعوذ بالله پیامبران برای جاه طلبی ادعای نبوت نکردند؟(جاه طلبی که حتی برایش جانشان را میدهند)
مانند محمد علی باب
(دلایلی غیر از قران میخواهم و قران را به عنوان معجزه قبول ندارم)
سلام...خسته نباشید دوستان..........چرا پاسخ سوال این دوست گرامی را طولانی میکنید/...چرا پاسخی کوتاه و قانع کننده ندارید....پس برگردید به ایمان خود....و از خود بپرسید چرا جواب کوتاه وقانع کننده ای ندارم..؟تشکرررررررر...
دوست گرامی ما...دین محکم...اخر سوالش نوشته دلیلی غیر از قران میخواهم .....ایا دلیلی دارید؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟هان..........من به این سوال دوست گرامی نمره 20 میدهم..............و هر که جواب این سوال را با توجه به ایمان خود داد نمره 100 میدهم..............تشکرررررر..
خواهش میکنم.....جواب ساده و روان بفرمایید.........رهبر با ان همه علم و منطقش ساده و روان صحبت میکند........جواب سوال فلسفی را مثل خودش پاسخ دهید....و جواب سوال ساده و روان را باز مثل خودش.........شاید ان مخاطب علمش به درجه فلسفی هنوز نرسیده باشد.البته به کسی بر نخورد اول با خودم هستم.........تشکررر
سلام..مجدد.......خدمت شما....تنها جوابی که غیر از قران برای سوال شما دوست گرامی دارم......اینکه چیه کسی ما انسانها را افریده؟.چه کسی عقل و چشم وزبان به ما بخشیده؟وچه کسی روزی ما انسانها را از اسمان و زمین تامین میکند.؟.وچه کسی به شما این عقل را داده که این سوال را مطرح کنید؟.. درسته همان خدای یکتاست.......پس همان خدای یکتا دین است ....تشکررررررررررر......................
خواهش میکنم.....جواب ساده و روان بفرمایید.........رهبر با ان همه علم و منطقش ساده و روان صحبت میکند........جواب سوال فلسفی را مثل خودش پاسخ دهید....و جواب سوال ساده و روان را باز مثل خودش.........شاید ان مخاطب علمش به درجه فلسفی هنوز نرسیده باشد.البته به کسی بر نخورد اول با خودم هستم.........تشکررر
جواب اگر بخواهد یک خطی باشد با یک خط دیگر میتوان ردش کرد! (البته زمانی که از قرآن و حدیث نیست)
رهبرمان حضرت امام خامنهای حفظه الله بعد از فتنهی ۸۸ از طرف دشمنان به شدت در مورد عدالتشان برای مرجعیت و زعامت دینی و سیاسی شبهه به جامعه القاء میشد، بسیجیان خواستند تا از خود ایشان مطلب را جویا شوند، در جلسهای از ایشان پرسیدند که لطفاً عدالت را ساده در یک جمله توضیح دهید. ایشان پاسخ این سؤال را برای تلطیف فضا با تعریف داستانی لطیفهمانند بیان کردند. فرمودند که گفته شده یک روز مرد سادهای خدمت شیخ انصاری (اگرصحبتهای آقا درست خاطرم باشد) رسید و گفت این پسر من است، نزد شما باشد و از او یک دانشمند بسازید، من غروب میآیم به دنبالش که ببرمش! نه اینکه این کار از اولیاء خداوند ممکن نباشد ولی حضرت آقا میخواستند بگویند آنچه میخواهید در یک جمله توضیح دهم مفصل است، کلی بحث دارد و چندین جلسه در حوزه روی آن بحث میشود، عدالت انواع دارد و ...
جواب دوستمان را در یک جمله اگر بخواهیم بدهیم که سریع هم رد نشود باید چیزی شبیه این باشد:
«براهین عقلی شیعه و نقدهای نقادان شرق و غرب و از مخالفین بر آن را بخوانید، اگر اشکال داشتید بپرسید تا برایتان روشن شود که حق با چه کسی است». حقیر همین کار را کردم و شکر خدا در شیعه تناقضی ندیدم مگر اینکه برایم رفع شد یا اینکه دیگر یقین دارم که رفعشدنی است، الحمد لله. حال آنکه در مکاتب دیگر تناقضاتی دیدم که تنها با تفکر شیعی رفع میشدند. البته بدیهی است که تمامی آنچه گفتم در سطح درک خودم بوده و سطوح درک افراد متفاوت هم متفاوت است.
اما بگذارید یک برهان دم دستی چند جملهای برایتان بیاورم، شاید کمکی کند:
از برهان صدیقین دو بیان دیدهام (اگر درست خاطرم باشد). بیانی که مدّ نظرم در اینجاست و نقل به مضمون میکنم از منبر حاجآقا سید حسن علوی به این صورت است که شما در تاریخ نگاه کنید، افرادی بودهاند که همگی از بزرگان قوم خود بودهاند، به صیر و شکیبایی معروف بودند، به خیرخواهی معروف بودند، به صحت عقل معروف بودند، ریشسفیدی میکردند و ... بعد ناگهان از روزی به بعد میآمدند و میگفتند که ما ارتباطی ماورائی با موجودی ماورائی پیدا کردیم و مأمور شدیم به اینکه خبری را به شما برسانیم. در عوض این کارشان هم هیچ مال یا چیز دیگری از مردم طلب نکردهاند که بگوییم غرضی داشتهاند. توسط قومشان هم معمولاً خوار و طرد میشدند و تهدید به سنگسار و تبعید و ... پس به دنبال معروفیت و محبوبیت هم نبودهاند. در تاریخ یکی دو نفر هم نبودهاند، افراد زیادی در همین شرایط بودهاند، همه هم از آن رابطهی ماورائی خود «یک خبر را دادهاند»، هر کدام نفر قبل خود را تأیید کرده و به نفر بعدی بشارت داده است. در مورد هیتلر آمده که وقتی شکست خورد و میخواست خودکشی کند گردی امضای زیر نامهای که از خود به جا گذاشت افتاده شده بود، که نشان از ذلت بعد از آن همه تکبر او دارد، اما در مورد حضرت اباعبدالله حسین علیهالسلام داریم که وقتی در گودی قتلگاه با بدن صد چاک به حال احتضار انتظار سگ سیاه منفور را میکشیدند که بیاید سر مبارکشان را از تن جدا کند، بعد از اینکه پسر جوانشان را پارهپاره دیدند، بعد از اینکه نوزادشان که پناهی جز آغوش پدر و مادر ندارد را بر دستان همین پدر سر بریدند، بعد از آنکه مخالفان ابوالفضلشان و عبدالله و قاسمشان را وحشیانه کشتند، بعد از آن همه مصیبت که به ایشان رسید و ذرهای از آن برای منصرف شدن عدهی زیادی از متفکران و نظریهپردازان ملحد از نظریاتشان کافی است باز در گودی قتلگاه با لبخندی بر لب عاشقانه در راز و نیاز با کسی بودند که تمام عمر تبلیغش را میکردند، میگفتند که «اِلهی رضا برضائک و تسلیما لامرک، لا معبود سواک». این بزرگان خودشان به آنچه از آن خبر میدادند یقین داشتند که یک لحظه هم پایشان در ایستادگی بر اعتقادشان سست نشد. (اگرچه شأن اهل بیت علیهمالسلام بالاتر از این است که این مصائب برایشان آزمایش باشد).
تازه نگفتم که تمامی این پیامبران معجزه هم داشتهاند، چون تنها معجزهای که الآن هم وجود دارد و میتوان از معجزه بودنش بهره برد کتاب قرآن است که شما از آن دلیل نمیخواهید! بگذریم ... خداییش شما به عقل کسی که باز در درستی خبری که این همه پیامبر و امام دادهاند شک کند شک نمیکنید؟
پیامبر خاتم صل الله علیه و آله قبل از بعثت محمد امین مگر نبودند، مگر در اولین روز تبلیغ عمومیاشان بر بالای آن تپه از قومشان نپرسیدند که آیا اگر به شما هر خبری بدهم از من میپذیرید و آنها تأیید کردند؟ پس چه شد وقتی خبر از خدا شد مردم متفرق شدند؟ پس یک عمر بر سر پیامبر قسم میخوردند چه شد؟ آیا از ایشان بعد از آن خیانت در امانت یا دروغگویی دیدند؟ نه! فقط آنچه دوست داشتند باور کنند را به زور برای خودشان توجیه میکردند و در باطل پشتیبان هم شدند تا در دشمنی با خدا به یقین رسیدند و به قول شما حتی در دفاع از باطل خود در جنگ علیه مسلمین جانشان را هم میدادند. [مطابق با قرآن عمل به هر عقیدهای، حق باشد یا باطل، منجر به ایمان به آن عقیده میشود، ولی شما دلیل از غیر قرآن میخواهید. آیا قبول دارید که وقتی برای اولین بار در یک دو راهی قرار میگیرید بین انتخاب خیر و شر، اگر انتخاب راه حق برایتان ساده نباشد انتخاب راه باطل هم راحت نخواهد بود؟ مدام باید آدم با خودش کلنجار رود تا بتواند خود را راضی به انجام باطل کند، مدام باید توجیهش کند، علت بتراشد و ... اما آیا برای بار دوم که در سر همان دوراهی قرار بگیرید باز انتخاب راه باطل به آن سختی خواهد بود؟ اگر چندین بار راه باطل را انتخاب کنید چه؟ دیگر مثل آب خوردن خواهد بود. مشابه آن هم در انجام کارهای خوب است.] البته اینکه کسانی که بر باطل عقیده دارند هم حاضرند جانشان را برای باطل بدهند یا از چیزهایی که دوست دارند در این راه بگذرند توضیح بیشتری لازم دارد، این تأیید بر درستی کارشان نیست، مثلاً یا مرگ برایشان درست تعبیر نشده (مثلاً به همان دلایل قبلی در ذهنشان حک شده و به یقین رسیدهاند که مرگ به این سبک به خودی خود عزت است و دیگر فکر نمی کنند این عزت به چه کار آنها میاید اگر بمیرند، مثال این عقیده را در خودکشی ساموراییها هم میتواند دید) و یا اینکه از لجلجت این کار را میکنند (در همسویی با یک یا تعدادی از شهوات و نه در راستای انسانیت و مخالفت با شهوات آنطور که در انبیاء بوده، حتماً دیدهاید که در لجاجتهای بزرگ دو نفر ممکن است حتی حاضر باشند هر بلایی سر خودشان بیاورند ولی در آن مقابله کم نیاورند و تسلیم نشوند و شکست را نپذیرند) یا ...
اگر کسی از روی نشانهها منکر خداوند شود (مثلاً بگوید وجود این همه ظلم و رنج میان انسانها و ... یعنی نعوذ بالله خدای عادلی وجود ندارد یا اگر دارد قدرت ندارد و خلاصه اینکه خدا نیست) میتوانید با پاسخ دادن به سؤالات ایشان و رد کردن استدلالهایشان با اینشان بحث نمایید. اگر هم کسی با رد کردن دلایل عقلی شما منکر خداوند بود شما به راحتی میتوانید از او بخواهید که نبودن خداوند را برایتان اثبات نماید، و نخواهد توانست اگر دست به مغلطه نزند و فریبتان ندهد، بعد شما هم به او میگویید که اگر برای بودن خدا دلیلی نداشتی چرا منکرش شدی مگر برای نبودنش دلیل داشتی؟
در فلسفه همچنین دو موضوع مطرح است:
۱. آیا خداوند وجود دارد یا خیر، بعد باقی مسائل
۲. صرفنظر از اینکه خدایی وجود داشته باشد یا خیر آیا برهانی عقلی وجود دارد که باید به وجود خداوند اعتقاد داشت؟ و البته دلیل این برهان هم مثبت است. این برهان عقلی در بحث با یک ملحد توسط امام صادق علیهالسلام مطرح شد. نسخهای کمی متفاوت ولی به صورت کلی مشابه آن هم قرنها بعد توسط پاسکال مطرح شد که به قمار پاسکال مشهور است و اثبات میکند که باید به خداوند اعتقاد داشت اگرچه واقعاً خدایی هم وجود نداشته باشد. دفع خطر احتمالی وقتی ریسک خطر به سمت بینهایت بزرگ میل میکند واجب میشود. البته به همین استدلال هم نقدهایی دیدهام ولی بچهگانه بودهاند. مثلاً یکی ایراد وارد میکند که اگر اسلام به اسلام آوردن امر کند و در صورت نپذیرفتن آن جهنم را ریسک آن معرفی کند، مسیحیت هم همینطور جهنم را ریسک اعتقاد نداشتن به مسیحیت معرفی کند، یهودیت هم همینطور آنوقت باید به کدام دین وارد شد؟ مشابه آن را حتی بین شیعه و سنی هم داریم، یا در حدیث ۷۲ فرقه که فقط یکی از آنها ناجیه است و باقی به جهنم خواهند رفت. حالا بفرمایید به کدام باید معتقد بود؟ در جواب این نقد باید پرسید که آیا همهی آنها از یک جهنم میترسانند و به یک بهشت بشارت میدهند یا هر کدام جهنم و بهشتی برای خود تعریف کردهاند و از اصول با هم متفاوت هستند. در جواب میبینیم که خداوند در همهی انها یکی است و بهشت و جهنم هم یکی است. بنابراین این برهان اثبات میکند که باید به خداوند و قیامت اعتقاد داشت. اینکه حالا یهودی شویم یا مسیحی یا سنی یا شیعه استدلالهای دیگر میخواهد، اما به هر حال اصل این استدلال اشکال ندارد که مادیون با آن مخالفت میکنند.
از تمام اینها که بگذریم، در اسلام غفلت از براهین در عمل و در روزمرگیها نیز کاملاً به رسمیت شناخته شده (یعنی گفتهاند که وجود دارد نه اینکه تأییدش کنند) و از آن نهی شده است، از شک بعد از یقین نهی شده است. آثار این نهی را در فقه هم میشود دید، مثل اینکه اگر در گرفتن وضو یقین داری ولی بعد شک کردی که باطل شده یا نه نباید به آن شک اعتنا کرد. اما مثالش در اعتقادات کدام است؟ از معدود کسانی که دراواخر عمر شریف امام عسگری علیهالسلام خدمت حضرت رسید تا امام بعد ایشان را بشناسد و به او توفیق دیدار امام زمان علیهالسلام (که آن موقع نوزاد در گهواره بودند) نیز داده شد نقل شده است که کودک در گهواره به زبان آمد که منم حجت خدا منم قائمی که زمین را پر از عدل و داد میکنم بعد از اینکه از ظلم و جور پر شده باشد. بعد همان کودک رو به آن شخص نقل کنندهی حدیث میگویند اکنون که حق را شناختی دیگر هرگز در آن شک نکن. یعنی امام میدانستند که بعداً که این ماجرای ملاقات رنگ گذر زمان به خود بگیرد و شبهات به سمت آن مرد هجوم آورند ممکن است که حتی او که خودش امام را دیده است هم باز شک نماید.
و الله المستعان
جواب اگر بخواهد یک خطی باشد با یک خط دیگر میتوان ردش کرد! (البته زمانی که از قرآ» و حدیث نیست)
رهبر گرامی حضرت امام خامنهای حفظه الله بعد از فتنهی ۸۸ از ایشان پرسیدند که عدالی چیست (چون ایشان از طرف دشمنان به شدت در مورد عدالتشان برای مرجعیت و زعامت شبهه وارد میشد و بسیجیان خواستند تا از خود ایشان مطلب را جویا شوند). ایشان پاسخ این سؤال را برای تلطیف فضا با تعریف داستانی لطیفهمانند بیان کردند. فرمودند که گفته شده یک روز مرد سادهای خدمت شیخ انصاری (اگرصحبتهای آقا درست خاطرم باشد) رسید و گفت این پسر من است، نزد شما باشد و از او یک دانشمند بسازید، من غروب میآیم به دنبالش که ببرمش! نه اینکه این کار از اولیاء خداوند ممکن نباشد ولی حضرت آقا میخواستند آنچه میگوییددر یک جمله توضیح داده شود کلی بحث دارد و چندین جلسه در حوزه روی آن بحث میشود، عدالت انواع دارد و ...
جواب دوست ما در یک جمله اگر بخواهیم بیان شود باید چیزی شبیه این باشد:
«براهین عقلی شیعه و نقدهای نقادان شرق و غرب و از مخالفین بر آن را بخوانید، اگر اشکال داشتید بپرسید تا برایتان روشن شود که حق با چه کسی است». حقیر همین کار را کردم و شکر خدا در شیعه تناقضی ندیدم مگر اینکه برای رفع شد یا دیگر یقین دارم که رفعشدنی است، الحمد لله. در مکاتب دیگر تناقضاتی دیدم که تنها با تفکر شیعی رفع میشد. البته بدیهی است که تمامی آنچه گفتم در سطح درک خودم بوده و سطوح درک افراد متفاوت هم متفاوت است.
اما بگذارید یک برهان دم دستی چند جملهای برایتان بیاورم، شاید کمکی کند:
از برهان صدیقین دو بیان دیدهام (اگر درست خاطرم باشد). بیانی که مدّ نظرم در اینجاست به این صورت است که شما در تاریخ نگاه کنید. افرادی بودهاند که همگی از بزرگان قوم خود بودهاند، به صیر و شکیبایی معروف بودند، به خیرخواهی معروف بودند، به صحت عقل معروف بودند، ریشسفیدی میکردند و ... بعد ناگهان از روزی به بعد میآمدند و میگفتند که از موجودی اورائی خبری به ایشان رسیده که باید به ایشان برسانند. در عوض این کارشان هم هیچ مال یا چیز دیگری از مردم طلب نکردهاند که بگوییم غرضی داشتهاند. توسط قومشان هم معمولاً خوار و طرد میشدند و تهدید به سنگسار و تبعید و ... پس به دنبال معروفیت و محبوبیت هم نبودهاند. در تاریخ یکی دو نفر هم نبودهاند، افراد زیادی در همین شرایط بودهاند، همه هم از آن رابطهی ماورائی خود یک خبر را دادهاند، هر کدام نفر قبل خود را تأیید کرده و به نفر بعدی بشارت داده است. در مورد هیتلر آمده که وقتی شکست خورد و میخواست خودکشی کند گردی امضای زیر نامهای که از خود به جا مانده افتاده شده است که نشان از ذلت بعد از آن همه تکبر او دارد، اما در مورد حضرت اباعبدالله حسین علیهالسلام داریم که وقتی در گودی قتلگاه با بدن صد چاک به حال احتضار انتظار سگ سیاه منفور را میکشیدند که بیاید سر مبارکشان را از تن جدا کند، بعد از اینکه پسر جوانشان را پارهپاره دیدند، بعد از اینکه نوزادشان که پناهی جز آغوش پدر و مادر ندارد را بر دستان همین پدر سر میبرند، بعد از اینکه ابوالفضل و عبدالله و قاسمشان را کشتند، بعد از آنکه حبیبابنمظاهرشان را کشتند و ... ان هم همگی به فجیعترین صورتها، با لبخندی بر لب عاشقانه در راز و نیاز با کسی بودند، میگفتند که «اِلهی رضا برضائک و تسلیما لامرک، لا معبود سواک».
تازه نگفتم که تمامی این پیامبران معجزه هم داشتهاند، چون تنها معجزهای که الآن هم وجود دارد و میتوان از معجزه بودنش بهره برد کتاب قرآن است که شما از آن دلیل نمیخواهید! بگذریم ... خداییش شما به عقل کسی که باز در درستی خبری که این همه پیامبر و امام دادهاند شک کند شک نمیکنید؟
با این حال در اسلام غفلت از براهین در عمل و در روزمرگیها کاملاً به رسمیت شناخته شده (یعنی گفتند هست نه اینکه تأیید کنند) و از آن نهی شده است، از شک بعد از یقین نهی شده است. مثالش کدام است؟ از معدود کسانی که دراواخر عمر شریف امام عسگری علیهالسلام خدمت حضرت رسید که امام بعد ایشان را بشناسد و به او توفیق دیدارامام زمان علیهالسلام که آن موقع نوزاد در گهواره بودند نقل شده که کودک در گهواره به زبان آمد که منم حجت خدا منم قائمی که زمین را پر از عدل و داد میکنم بعد از اینکه از ظلم و جور پر شده باشد. بعد رو به آن شخص نقل کنندهی حدیث میگویند اکنون که حق را شناختی دیگر هرگز در آن شک نکن. یعنی امام میدانند که بعداً که این ماجرا رنگ گذر زمان به خود بگیرد و شبهات به سمت آن مرد هجوم آورد ممکن است او که خودش امام را دیده است هم باز شک نماید.
و الله المستعان......با عرض سلام. خسته نباشی....همه بیانات شما استاد مخترم تاج سر من هست...و همه را قبول دارم...و درک میکنم...چون من با این کل .قران با تفسیر را خوانده ام..وتلاشم را روز به روز برای کشف حقایق بیشتر میکنم...چون من 24 سال سن دارم...قاری قرانم...و همه بیانات شما را قبول دارم....باعث افتخار بنده هست که در مباحث شما استادان گرامی شرکت نمایم....وبهره ببرم..البته بعضی از انسانها صم بکم عمی هستن..هر چه دلیل و برهان برایشان بیاوری بازم قبول نمیکنند..شما درست میفرماییدد...فقط اگر کسی سوالی مطرح میکند جواب کوتاه وقانع کننده ای براش ارسال کنیم.....البته این کاربر که این سوال را مطرح کرده خودش اهل دین وتقوا وخدا پرستی هست......من فکر میکنم این سوالها خوب و مفید باشد....وبرای رشد عقلی و فکری ما بسیار مفید هست....وپیشرفت ما را در علم وایمان بیشتر میکند....از بی ادبان ادب بیاموزیم...............تشکرررررررررررررر
سلام.خدمت شما ...استاد گرامی...بیانات شما بسیار قابل قبول و متین میباشدوتاج سر بنده هست.....درسته بعضی از انسانها صم بکم عمی هستن..ودرکشان نسبت به بعضی مساعل پایین است....البته این کاربر که این سوال را مطرح کردن. خودش اهل تقوا و خداشناسی میباشند..من فکر میکنم ایمان وعلم ما را زیر سوال رفت.....من همه مطالب شما عزیزان را به خوبی درک میکنم....چون با وجودی که 24 سال سن دارم.کل قران را با تفسیر خواندم.ومدرک لیسانس مامایی دارم....و برای کشف حقایق تلاشم را روز به روز بیشتر میکنم....ناگفته نماند سوال این کاربر برای ما خیلی مفید هست....چون برای رشد عقلی و فکری ما بسیار سودمند و مفید است........و برای پیشرفت در علم و ایمان و خداشناسی خوب و ارزشمند است.......
دین در نزد خدا فقط اسلام است
.......تشکر ...مطالب بنده را کاملتر فرمودید.صد البته که دین در نزد خدا فقط اسلام است......تشکررررررررررر
http://www.askdin.com/thread33747.html
جمع بندی _1
سوال : ازکجا بدانیم که دین ما ساختگی نیست؟
پاسخ :
جواب در دو محور بیان می شود :
الف_ در باره فرازابتدا باید اشاره شود که بر اساس حکم عقل خداوند حکیم میان خلق خود، سفرایی دارد که میان او و بندگانش واسطه اند. پیامهای خالق را به مخلوق می رسانند. آدمیان را به مصالح و منافع و وسایل بقای آنان و موجبات فنای شان آگاهی می دهند. پس ثابت می شود که میان آفریدگان، کسانی هستند که از سوی خدای حکیم و علیم مأموریت امر و نهی دارند، و آن ها پیامبران و برگزیدگان اویند.
آن ها حکیمانیاند که حکمت الهی را آموخته و با آن مبعوث شدهاند. آن ها در خلقت جسمانی با سایر مردم فرقی ندارد، ولی در حالات معنوی اخلاقی و صفات و کمالات وجودی کاملاً از آن ها متمایز هستند، و از طرف خداوند به حکمت و متانت تأیید شدهاند. افزون بر آن ها (بعد از انبیا) در هر دوره زمانی رهآورد نبوت از طریق دلایل و براهین آن ها به وسیله اوصیا حفظ شده است تا زمین از حجتی که نشانه صدق عدالت را همراه دارد، خالی نباشد .(1)
این دلیل در واقع خاستگاه تحلیلهای دلایل فلسفی، کلامی و عرفانی ضرورت نبوت است، بر این نکته تأکید گردیده که خداوند حکیم چون برتر از مشاهده دیگران است، حکمت او ایجاب می کند که از طریق انبیا و سفیران خود راه سعادت، کمال و قرب الهی را به بندگان نشان دهد.(2)با توجه به این اصل کلی در خصوص اثبات حقانیت نبوت حضرت ختمی مرتبت(ص) واین که دین او به تعبیر شما ساختگی واز عرفان های کاذب نبوده در ضمن چند نکته به اختصار باید گفت:
1_ سوابق زندگى پیامبر: مردم قریش پیامبر اسلام را پیش از مبعوث شدن به رسالت، محمد «امین» خوانده و اشیاى گرانبها را نزد او به امانت مىگذاشتند. زمانى که در تجدید بناى کعبه براى نصب حجرالاسود میان چهار قبیله اختلاف رخ داد، همگان پذیرفتند که این کار را عزیز قریش، یعنى پیامبر انجام دهد. زیرا مردى امین و پاکدامن است. (3)- اعجاز طریقی: یعنی قرآن که معارف والا و معانی بلند و سخنان حکیمانه و دانش های مختلف در آن جمع شده، توسط شخصی آورده شده که حتی خواندن و نوشتن را نمی دانست.
بر این اساس قرآن مجید روی کلمه «امّی» در مورد پیامبر(ص) تکیه کرده و خطاب به پیامبر می فرماید: "پیش از این کتابی نمی خواندی و چیزی با دست خود نمی نوشتی تا مایه تردید و شک گمراهان گردد".(4)
2_ وارستگى از آلودگی هاى محیط: پیامبر اسلام در محیطى پرورش یافته بود که در آن جز بتپرستى، قماربازى، زنده به گور کردن دختران، خوردن مردار و خون، و ستم و یغماگرى حاکم نبود. در چنین محیطى او انسانى والا بود که به هیچوجه آلوده به این گونه رذایل عقیدتى و اخلاقى نشد.
3_ محتواى دعوت: وقتى به محتواى دعوت پیامبر مىنگریم، مىبینیم وى مردم را درست بر ضد آنچه که در محیط وى رواج داشت، فرا مىخواند. آن ها بتپرستبودند، او به توحید دعوت کرد؛ معاد را انکار مىکردند، او ایمان به معاد را شرط اسلام شمرد؛ دختران را زنده به گور کرده و براى زن کم ترین ارزشى قائل نبودند، اما او کرامت انسانى را به زن بازگرداند. ربا خوار و ثروت اندوز بودند، او از رباخوارى و تکاثر نهى نمود. میگسارى و قمار رایج بود، او این امور را کردار شیطانى نامید و اجتناب از آن را واجب دانست....
4_ ابزار دعوت: وسایل و ابزارى که پیامبر براى نشر دعوت خود از آن کمک گرفت، کاملا انسانى و اخلاقى بود. حضرتش هرگز از روش هاى ضد انسانى همچون بستن آب بر دشمن و آلوده کردن آن، بریدن درختان و غیره کمک نگرفت. بلکه توصیه مىکرد به زنان و کودکان و پیرمردان آزار نرسانند، درختان را قطع نسازند. پیش از اتمام حجتبه دشمن، جنگ را شروع نکنند. از منطق ماکیاولیستى «هدف، کاربرد هرگونه وسیله را مجاز مىسازد» بیزار بود. در جنگ خیبر، پیشنهاد یکى از یهودیان را براى به زانو درآوردن دشمن از راه مسموم کردن آب آن ها نپذیرفت. تاریخ زندگانى وى، سرشار از برخوردهاى کریمانه با دشمنان است.
5_ شخصیت و خصال گروندگان: ملاحظه روحیات، افکار و رفتار کسانى که به پیامبر ایمان آوردهاند، مىتواند پایه صدق گفتار او را روشن سازد. بدیهى است هرگاه دعوت کسى در انسان هاى ممتاز جامعه مؤثر افتد، نشانه صدق و حقانیت دعوت اوست، ولى هرگاه افراد دنیاپرست دور وى را بگیرند، نشانه ضعف ادعاى او خواهد بود. در میان گروندگان راستین به پیامبر اسلام انسان هاى والایى مانند امیر مؤمنان على علیه السلام، جعفر بن ابى طالب، سلمان، ابوذر، بلال، مصعب، ابن مسعود، مقداد و عمار را مىبینیم که تاریخ به خصایل انسانى و زهد و تقوى و جهاد و ایثار و پاکى و درستى آنان اعتراف دارد.
6_ تاثیر مثبت در محیط، و پىریزى یک تمدن عظیم و با شکوه: پیامبر در مدت بیست و سه سال، وضع جزیرة العرب را دگرگون ساخت. آن حضرت از انسان هاى یغماگر افرادى امین، و از افراد بت پرست موحدانى فرهیخته و پا برجا تربیت کرد که نه تنها تمدنى با شکوه را در محیط سکونتخود برپا ساختند، بلکه تمدن بىنظیر اسلامى را به مناطق دیگر نیز گسترش دادند. جعفر بن ابى طالب علیمها السلام، از مسلمانان صدر اسلام، بر همین نکته مهر تاکید نهاد و در جواب سؤال فرمانرواى حبشه چنین گفت:
«اى فرمانروا، خدا در میان ما پیامبرى را برانگیخت که ما را از بتپرستى و قمار باز داشت .به نماز و زکات، دادگرى و نیکوکارى، و کمک به خویشاوندان امر فرمود. از فحشا و منکر و ستم نهى کرد».(5)
این قرائن و نظایر آن ها مىتواند ما را به صدق گفتار پیامبر اسلام و حقانیت مرام وى رهنمون گردد. قطعا فردى با این خصوصیات، در ادعاى نبوت و ارتباط با جهان غیب، صادق بوده، چنان که قرائن دیگر نیز دقیقا مؤید این مطلب است.
7_تصدیق پیامبر پیشین: یکى از راه های اثبات دعوى نبوت، تصدیق پیامبر پیشین است. زیرا فرض این است که نبوت پیامبر پیشین با دلایل قطعى ثابتشده، گفتار او مىتواند سندى قاطع بر استوارى نبوت بعدى قلمداد شود. از برخى آیات قرآن استفاده مىشود که اهل کتاب، پیامبر اسلام را همچون فرزندان خود، مىشناختند، یعنى نشانههاى نبوت وى در کتب آسمانى آنان بیان شده است. پیامبر اسلام مدعى این معنا شد و کسى نیز او را تکذیب نکرد:
الذین آتیناهم الکتاب یعرفونه کما یعرفون ابناءهم وان فریقا منهم لیکتمون الحق وهم یعلمون؛(6)کسانى که به آنان کتاب دادهایم (یهود و نصارى) پیامبر را بسان فرزندان خود نیک مىشناسند و گروهى از آنان، با آن که حقیقت را مىدانند، آن را پنهان مىکنند.
پیامبر اسلام مدعى گشت که عیسى علیه السلام درباره او بشارت داده و گفته: شما را به آمدن پیامبرى پس از خود نوید مىدهم که احمد نام دارد:«و مبشرا برسول یاتی من بعدی اسمه احمد» (7)
ب_در باره فراز دوم پرسش باید گفت : اولا یکی از بهترین راه های پدید آمدن اطمینان به انبیا این است که مردم در تمام دوران عمر انبیا هیچ گونه خلاف و ناپاکی از آن ها مشاهده نکنند . اگر قبل از رسالت به دلیل عدم عصمت، دچار آلودگی شوند ، گرچه بعد از رسالت از هرگونه معصیت پرهیز کنند ، باز هم نمی توانند مورد وثوق و اطمینان مردم قرار گیرند. زیرا سابقه و ذهنیت مردم نسبت به آن ها بد می شود . بدین دلیل پیروان اهل بیت بالاتفاق گفته اند که انبیا باید قبل از بعثت نیز معصوم باشند.
دوم :مراحل کامل تر عصمت پدیده ای نیست که بدون پیش زمینه های قبلی و شرایط و استعداد و قابلیت و ظرفیت وجودی به کسی داده شود تا به مجرد گرفتن مقام رسالت به صورت خلق الساعه غیر معصوم به مقام عصمت راه یابد، زیرا عصمت موهبتی الهی است و نصیب کسانی می شود که ظرف قلب خود را آماده دریافت آن فیض نموده ، بر اثر مجاهدت ها و ریاضت ها و تلاش های مستمر، زمینه تجلی آن نور را در وجود خود فراهم کرده باشند، پس نمی توان ضرورت عصمت انبیا را تنها مربوط به بعد از بعثت آنان دانست .
سوم: اگر کسی دارای ملکه عصمت نبوده و از هرگونه ناپاکی و آلودگی مصون و پاکیزه نباشد هرگز شایسته نزول جبرئیل وحی نخواهد بود، زیرا همگوني، شرط فرود آمدن فرشته وحی است و فرشته بر هر قلبي فرود نمی آید. (8)
پینوشتها:
1. محمد بن یعقوب کلینی، اصول کافی، نشر دار الکتب الاسلامیه، تهران 1367ش، ج 1، ص 168، ح 1.
2. صادقی، پیامبر اعظم در نگاه عرفانی امام خمینی، نشر موسسه آثار امام 1387 ش، ص 256.
3. سیره ابن هشام، نشر دار الفکر بیروت، بی تا، ج1،ص209.
4. عنکبوت (29) آیه 48.
5. همان، ص359و 360.
6. بقره(2) آیه146.
7. صف(61) آیه6.
8 .پاسخ به پرسش های عصمت، نشر مرکز مطالعات و پژوهش های فرهنگی حوزه علمیه، قم 1388ش.
http://www.askdin.com/thread33747.html
جمع بندی _2
سوال : ازکجا بدانیم که دین ما ساختگی نیست؟
پاسخ:
در باره مطلب فوق باید گفت : دین برای انسان یک حقیقت فطری است از این رو مطلب مورد اشاره شما درست است بدین بیان :
این مسئله که دین و خداشناسی و خداپرستی فطری آدمی است در آموزههای دینی به روشنی بیان گردیده مثلاً در آیهای آمده: «فأقم وجهک للدین حنیفاً فطرت الله التی فطر الناس علیها لا تبدیل لخلق الله ذلک الدین القیّم ولکنّ أکثر الناس لا یعلمون؛
پس روی خود را با گرایش تمام به حق به سوی این دین کن ، با همان سرشتی که خدا مردم را بر آن سرشته است. آفرینش خدای تغییر پذیر نیست. این همان دین پایدار، ولی بیشتر مردم نمیدانند».(1)
این آیه تأکید دارد که دین حنیف و خالص خالی از هر گونه شرک دینی است که خداوند در سرشت همه انسان ها آفریده است. سرشتی است جاودانی و تغییر ناپذیر هرچند بسیاری از مردم توجه به این واقعیت نداشته باشند، بنابر این نه تنها خداشناسی و ایمان به خدا بلکه دین در تمام ابعاد یک امر فطری است و باید چنین باشد، زیرا مطالعات توحیدی به ما می گوید میان دستگاه آفرینش و تشریع هماهنگی لازم است. آنچه در شرع وارد شده حتماً ریشه در فطرت دارد و آنچه در آفرینش و نهاد آدمی است مکملی برای قوانین شرع خواهد بود. بدون شک شرع برای رهبری فطرت حدود و شرایطی تعیین می کند تا در مسیرهای انحرافی نیفتد، ولی هرگز با اصل خواسته فطری مبارزه نمیکند بلکه آن را هدایت و تعدیل می نماید.(2)
اما به لحاظ روایات احادیث فراوان در این باره وجود دارد، به عنوان مثال : «کلّ مولودٍ یولد على الفطره حتى لیکون ابواه هما اللذان یهودانه و ینصرانه؛
هر نوزادی به فطرت توحیدی به دنیا می آید و هیچ رنگی از یهودیت و نصرانیت ندارد ولی از طریق پدر و مادرش گرایشهای انحرافی به آنها القا می گردد».(3)
بنابر این تردیدی در فطری بودن دین وتوحید وجود ندارد.پس چند نکته بدست آمد :
اولاً: مراد از فطری بودن دین و خداپرستی آن است که دین و ایمان به خداوند داشتن حقیقتی است که اقتضای فطرت آدمی است و انسان فطرتاً مایل است که به خدا ایمان داشته باشد،گرچه برخی ممکن است بر خلاف اقتضای سرشت و خواست فطری خود رفتار نموده و از پذیرش حق امتناع کنند و به خدا ایمان نیاورند.
افرادی بر خلاف خواست و اقتضای غرایزی طبیعی خود عمل می کنند .به عنوان مثال عاطفه و محبت یک پدیده ذاتی و طبیعی برای آدمی است ولی چه بسا افرادی سنگدل وجود دارند که از عواطف انسانی کاملاً بیبهره هستند و بدتر از یک درنده در کشتار افراد بیگناه و ضعیف عمل می کنند.
به گفتة حکما انسان موجود اجتماعی است ،ولی افرادی بوده و هستند که که عمرشان را به دور از دیگران و در عزلت و گوشهگیری سپری می کنند و نه تنها گرایش به زندگی اجتماعی ندارند بلکه از همسر و زندگی زناشویی نیز دوری نموده و حیاتشان بر خلاف اقتضاءات طبیعی به پایان می رسد.
بنابر این می شود به خلاف اقتضای فطرت رفتار کرد ولی این کار بر خلاف شرع و عقل آدمی است.
دوم: انسان گرچه فطرتاً خداخواه و توحیدگرا است ولی علل گوناگون باعث می شود که خواست فطری خود را فراموش کند . امیر مؤمنان در نهج البلاغه تصریح کرده که یکی از فلسفة بعثت انبیا این است که میثاق فطرت آدمیان را به یاد آنان بیاورند : «واصطفى سبحانه من ولده (آدم) انبیائه لیستأدوهم میثاق فطرته ویذکروهم منسی نعمته؛
از فرزندان آدم پیامبرانش برگزید و آنها را پی در پی به سوی مردم فرستاد تا مردم عهد فطرتشان را ادا کنند و نعمتهای فراموش شدة خداوند را به یادشان آورند».(4)
بنابر این اگر کسانی در پی دعوت پیامبر تنها در حد اسلام دعوت او را پذیرفتهاند و ایمان در قلبشان وارد نگردید، به خاطر آن است که دلهای آنان از طغیان و گناه تیره و سیاه شده ونور فطرت در وجود آنها خاموش بوده ، به آسانی ایمان به قلب آنان نفوذ نمیکرد.
سوم: در قرآن کریم درباره نفس آدمی آمده: «ونفسٍ وما سوّاها فالهمها فجورها و تقواها قد أفلح من زکّاها وقد خاب من دسّاها؛
سوگند به نفس و آن کس که آن را درست کرد، پس پلیدکاری و پرهیزکاریاش را به آن الهام کرد . هر کس آن را پاک گردانید قطعاً رستگار شد و هر که آلودهاش ساخت، قطعاً درباخت.»(5) طبق این آیه معلوم می شود که به نفس آدمی فجور و تقوا الهام شده است و حقایق را ذاتاً و فطرتاً می داند ولی برخی الهام الهی را دفن نموده و حق در دل آنان نفوذ نمیکند، چون نفس غافل به آسانی به ندای فطرت جواب مثبت نمیدهد و ایمان در آن نفوذ نمیکند.
پینوشتها:
1. روم (30) آیه 30.
2. مکارم . تفسیر نمونه، نشر دار الکتب الاسلامیه، تهران 1379ش.ج 16، ص 418،
3. همان، ص 429.
4. نهج البلاغه، خطبه 1.
5. شمس (91) آیه 6 ـ 10.
http://www.askdin.com/thread33747-2.html
جمع بندی _4
سوال : پس این اخوند ها هم لابد پیغمبرند یا حتی تمام کسانی که امر به معروف و نهی از منکر میکنند
یک سری امور ممدوح هستند که دین به آن امر میکند و از همان اوایل این امور ممدوح بوده مطابق فطرت انسانی ست پس دین آمده و همان خواست فطرت را گفته و معلوم نیست که خدایی به او دستور داده باشد
وقتی میگویم دین ساختگی ست یعنی نعوذ بالله خدا هم ممکن است ساختگی باشد پس این دلیلی که بر خداوند واجب است رسول بفرستد بدون کاربرد میشود.
پاسخ مجدد :
با سلام . پرسشگر گرامی امید است در بحث علمی متناسب با فضای علمی تعبیر ات تان قدری دوستانه تر باشد .
در باره فراز اول سخن شما باید اشاره شود :
قرآن زن و مرد مؤمن را ولی و متعهد نسبت به هم معرفی کرده و وظیفه همگانی امر به معروف و نهی از منکر را بر دوش همه گذارده است که با انجام صحیح و فراگیر این وظیفه تمام فسادها از جامعه ریشه کن شده و خوبی ها همه جا را فرا خواهد گرفت:
المؤمنون و المؤمنات بعضهم اولیاء بعض یامرون بالمعروف و ینهون عن المنکر (9)
(-توبه(9)،آیه 71.)
در باره فراز دوم سخن شما باید گفت غیز از راه های نقلی و دینی راه عقل نیز وجود دارد در این مسله وجود خدا لذا
در بیان معجزهآسای امیرالمومنین آغاز نمایم که فرمود:
«دلّت علیه اعلام الظهور وامتنع على عین البصیر، فلا عین من لم یره تُنکره ولا قلب من اثبته یُبصره فهو الّذی تشهد له اعلام الوجود على اقرار قلب الجحود؛(1) نشانههای آشکار بر وجود خدا دلالت دارد، و به چشم بیننده در نیاید، نه چشمی که او را ندیده، انکارش کند و نه دل کسی که باورش نموده، او را میبیند. او کسی است که نشانههای هستی بر اقرار قلبی منکرانش گواهی میدهد».
2ـ مراد از معرفت قلبی و راه دل و آنچه در پرسش راه عاطفی خوانده شده نیست، بلکه مراد شناخت خدا از رهگذر شهود قلبی،یعنی همان معرفت متعالی است که امیر مؤمنان فرمود:
«لا تدرکه العیون بمشاهدة العیان و لکن تدرکه القلوب بحقایق الایمان؛(2) چشمها او را آشکار نبینند، لکن دلها به حقیقتهای ایمان درکش کند».
شناختی که از این طریق نصیب کسی بشود، نه تنها نیاز به پشتیبانی قواعد عقلی ندارد، بلکه عقل در این مقام مثل شمعی است که در روز و در مقابل خورشید و سپهر گردون روشن گردد، و این کار مصداق آن شعر است که گفته شده:
زهی نادان که او خورشید تابان به نور شمع جوید در بیابان
چون راه عقل همان راهی است که در دعای عرفه سالار شهیدان آمده:
«الهی ترددی فی الاثار یوجب بُعد المزار؛(3) خداوندا گذر من در نشانهها باعث دوری دیدار تو میشود».
طبق این کلام حضرت معلوم میشود که گرچه شناخت خدا از طریق دلایلی عقلی و مطالعه در آثار و برهان علیت و مانند آن مفید و مؤثر است، ولی در برابر معرفت قلبی ناچیز است، در
دعای حضرت آمده:
«أیکون لغیرک من الظهور ما لیس لک حتى یکون هو المظهر لک، عمیت عینٌ لا تراک علیها رقیباً؛(4) آیا برای غیر تو از ظهور چیزی است که از آن تو نباشد و آن چیز موجب ظهور و شناخت تو بشود؟! کور است چشمی که تو را در همه جا پیدا و آشکار نمیبیند».
بنابر این این گرچه استدلال عقلی مفید و خوب است، ولی در برابر معرفت قلبی مثل شمع در پیشگاه نور آفتاب است.
اندیشمندان اسلامی که از راه فطرت برای اثبات وجود خدا استفاده می کنند ، صرفاً بر اساس احساس درونی نیست ، بلکه آن را بر اساس استدلال عقلانی تبیین می کنند و از آن با نام برهان فطرت یاد می کنند.
یعنی در مقدمه اول برخی از شواهد و حالات درونی که برای همه انسان ها وجود دارد و محسوس است ، بهره می گیرند .سپس آن را با ضمیمه کردن مقدمه عقلانی به شکل برهان عقلانی در می آورند و این غیر از احساس و عاطفه اولیه است که تبیین نشده و به شکل برهان در نیامده باشد.
برای آگاهی بیشتر در این موضع به کتاب فطرت استاد مطهری و ج 5 اصول فلسفه و روش رئالیسم استاد مطهری مراجعه فرمایید.
3ـ برهان صدیقین بر اساس تقریر صدرالمتألهین تفاوت اساسی با برهان امکان دارد و بر بطلان دور و تسلسل هم مبتنی نیست. برای آشنایی پرسشگر محترم با برهان صدیقین باید گفت:
بیان آن برهان از سه مقدمه تشکیل شده است:
الف: اصالت وجود و اعتباری بودن ماهیت.
ب: مراتب داشتن وجود و تشکیک خاص بین علت و معلول، به گونهای که وجود معلول، استقلالی از وجود علت هستی بخش ندارد.
ج: ملاک نیاز معلول به علت، همان ربطی بودن و تعلقی بودن وجود آن نسبت به علت و ضعف مرتبة وجود آن است .تا کم ترین ضعفی در موجودی وجود داشته باشد، بالضروره معلول و نیازمند به موجود عالی تری خواهد بود و هیچ گونه استقلالی از آن نخواهد داشت.
بنابر این برهان صدیقین بر اساس حکمت صدرای چنین است:
مراتب وجود به استثنا عالیترین مرتبة آن دارای کمال نامتناهی و بینیازی و استقلال مطلق میباشد، عین ربط و وابستگی است . اگر آن مرتبة اعلى تحقق نمیداشت، سایر مراتب هم تحقق نمییافت؛ زیرا لازمة فرض تحقق سایر مراتب بدون تحقق عالیترین مرتبة وجود این است که مراتب مزبور مستقل و بینیاز از آن باشند،در حالی که حیثیت وجودی آنها عین ربط و فقر و نیازمندی است.(5)
(.1 نهج البلاغه، خطبه 49.
2. همان، خطبه 179.
3. مفاتیح الجنان، ص 454، دعای امام حسین(ع) در روز عرفه.
4. همان.
5. ر،ک: آموزش فلسفه، ج 2، ص 342، نشر سازمان تبلیغات اسلامی، قم 1368ش.)
از کجا معلوم که برنامه ریزی بلند مدت داشته اند تا او را به عنوان پیغمبر معرفی کنند؟
پاسخ مجدد:
چون خدواند حکیم است وهیچگاه بندگانش را بدون قانون (دین) ومجری آن ( پیامبر ) رها نمی کند .
پس کربلایی ساروقی چی؟اونم سواد نداشته. در واقع این ظرفیت وجودی هر انسانیست که اگر آرامش داشته با شد و اخلاص بورزد حکمت از دلش بر زبانش جاری میشود.و این جزء همان علت و معلولی میشود که اگر هر کس علت ها ی مشخصی را جمع کند از آن علت ها معلولی واحد صادر میشود.
پاسخ مجدد :
این حقایق در سایه دین ودر پرتوی معارف دینی معنا پیدا می کند وگرنه این گونه امور از یک بی دین ساخته نیست .پس این خود دلیل بر ضرورت وواقعیت داشتن دین است .
پس جنگ بدر چی بود؟
پاسخ مجدد:
در جنگ بدر چیزی که مدعای شما را ثابت کند از سوی پیامبر تحقیق نیافت . بشتر دقت کنید
آیا حضرت علی هم این را قبول داشتند؟چرا در جنگ دروغ میگفتند و دروغ گفتن در جنگ را جایز میدانندگفتم که برنامه ی بلند مدت داشتند و از نسل حضرت ابراهیم بودند
پاسخ مجدد :
علی ع بعد از پیامبر اولین عالم وعامل به آموزه های دین بود . وهیچ گاه دروغ را در جنگ تجویز نکرده وبر عکس با فریب کار معاویه در جنگ مبارزه می کرد.
بعضی از افراد متفاوت نما هستند و دوست دارند خلاف جهت همه حرکت کنند تا مردم به سوی آنها توجه داشته باشند.
پاسخ مجدد:
در این باره به گفته آن برزگ اهل معنا دقت نما که گفت :
(( کار پاکان را قیاس از خود مگیر :Sham:....))
میتوان گفت ممکن است افراد با اخلاق گول خورده باشند مثل همین الان که افرادی که با ایمان هستند بیشتر طعمه ی عرفان ها ی کاذب میشوند تا افرادی که بی ایمان هستند.
پاسخ مجدد :
اولا از قشر های مختلف مردم به انبیا ایمان می آورده اند ونه یک نوع آنها .حتی برخی آنها در زمان فبل از دیانت شان بد ترین افراد بوده اند ولی در پی ایمان به انبیا اصلاح شده اند .
ثانیا این مسله تنها یک گوشه ی از کار است ودلایل وجنبه های دیگر نیز در این دخیل بوده است .
خصوصیات این تمدن را بفرمایید.در ضمن تمدن درست کردن چه ربطی به دین دارد .ایران هم قبل از اسلام تمدن باشکوه دداشته یا فراعنه ی مصر باستان.
گفتم که این اخلاقیات در شرست هر کسی ست و خوبی ها معلوم است که خوب است و همه تصدیق میکنند منتهی یک کسی نمیخواهد به خود سختی دهد و این خوبی را رعایت کند و پیامبران آمده اند مثل یک مشاور تا این خوبی ها را پر رنگ کنند و مردم را به سوی آن بخوانند(بیشتر دلسوزی و جاه طلبی و شهرت بوده)؟
پاسخ مجدد :
در این باب جای سخن بسیار است ولی به اختصار باید گفت :
سخن زيباي امير بيان علي(ع) درباره فلسفه و هدف نهاي بعثت چنين است:
«خداوند پيامبراني را از فرزندان آدم برگزيد و از آنان در ابلاغ و امانتداري در رساندن الهي به مردم پيمان گرفت، در زماني که بيشتر مردم چيزي ديگري به جاي آن نشانده بودند، و حق او را نشناخته و براي خدا شريک قرار داده و شياطين آنان را از معرفت به او باز داشتند، و رشته پرستش خدا را بريده بودند، در چنين زمانهاي بود که خداوند رسولان خود را برانگيخت و پيامبرانش را پي در پي به سوي مردم فرستاد، تا از آنان بخواهند که عهد فطرت الهي را ادا نمايند و نعمتهاي فراموش شدة خدا را به يادشان آورند و با ابلاغ احکام الهي يا ارائه دلايل حجت را برايشان تمام کنند و توانمنديهاي پنهان عقلهاي آنان را برانگيزانند، و آيات با عظمت الهي را به آنان بنمايانند. همچون آسمان بلند که مانند سقفي بر بالاي سرشان برافراشته و زمين که چون گهوارهاي زير پاي آنان گسترده و معيشتهايي که ايشان را زنده ميدارد». (1(
از اين بيان معلوم ميشود که اگر پيامبران نبودند، مردم سرگردان بودند و از يافتن راه سعادت باز ميماندند.
همچنين از فطرت توحيدي و يکتاي پرستي کاملاً فاصله ميگرفتند و بندگان بت ميشدند، و نتيجه آن بود كه انسان (که خليفه خدا در زمين بود) بنده بتهاي ساختة دست خود ميشد و کرامت آدمي از بين ميرفت.
جاي ترديد نيست که اگر پيامبران نبودند، آدميان نمي توانستند نحوه بندگي و عبادت را(که تنها راه سعادت و کمال ابدي انسان است) بدانند، از اين رو امام خميني بر اين نکته تأکيد نموده که يکي از بزرگترين نتائج ثبوت اين است که آدمي در مکتب انبيا راه بندگي و عبوديت را آموختند تا از رهگذر آن به سعادت ابدي خود نايل شوند. (2(
نيز اين که در عبوديت و بندگي دچار شرک نشوند و راه صحيح بندگي خدا و ستايش او را فرا گيرند.
نکته ديگر در اين رابطه اينکه امير مؤمنان در نهج البلاغه مي فرمايد: «. . . ويثيرُوا لهم دفائن العقول». (3(
يکي از فلسفه بعثت انبيا اين است که در پرتو نبوت استعدادهاي نهفته خرد آدمي شکوفا گردد.
مرحوم خواجه طوسي با الهام از اين گونه آموزههاي متعالي به اين نکته توجه داده که يکي از فوايد بعثت انبيا اين است که بسياري از امور زندگي نظير سياست، اخلاق و صنايع را به بشر آموختهاند. اگر انبيا نبودند، بشر نميتوانست به آن امور دست پيدا کند. (4)
طبق اين مبنا معلوم ميشود اگر انبيا نبودند، بشر به ترقي و تمدن دست نمييافتند، زيرا تمدن و ترقي در ساحات مختلف وامدار شکوفايي عقل و خرد جمعي و فردي است.
جاي ترديد نيست که بعثت انبيا بيشترين نقش را در شکوفايي عقل آدميان داشته، به گونهاي که اگر انبيا نبودند، بشر شايد تا کنون از تمدن انساني فاصله گرفته بود، زيرا يکي از مؤلفههاي مهم تمدن انساني، عدالت و اخلاق انسان است. در امور اخلاقي و معنوي، بشر وامدار بعثت انبيا و رهنمود اوليا است. (5)
در کلمات امير مؤمنان آمده: «بنا اهتديتم في الظلمات و تسنّمتم ذروة العليا و بنا أفجرتم عن السرار؛(6) شما مردم به وسيله ما در تاريکيهاي گمراهي هدايت يافتيد، و به قلّه فضيلت رسيديد،و از شب تيره به سپيدهدم صبح درآمديد».
اگر سفيران الهي نبودند، بشر همچنان در تاريکي جهل و دوري از معنويت و اخلاق به سر ميبرد.
چه اينکه پيآمد ديگر عدم نبوت اين بود که بشر روش پرستش و عبادت خالق خود را (که با فلسفه خلقت اودر ارتباط است) نميدانست. گر چه عقل آدمي اصل ضرورت پرستش خداوند را به صورت کلي ميتواند درک نمايد، چون عبادت و بندگي تنها راه رستگاري و کمال و سعادت انسان است.
انسان بدون عبادت و بندگي هرگز به کمال حقيقي خود نميرسد، در نتيجه، عقل بر ضرورت عبادت و بندگي خدا حکم ميکند اما بشر از درک نحوه انجام عبادت و جزئيات آن عاجز است، چون قدرت درک امور جزئي و از جمله ريزهکاريهاي مربوط به عمل را ندارد، به همين خاطر خداوند بر بندگان خود منّت نهاد و با فرستادن آموزگاران بزرگ خود، آنها را از نحوه عبادت و پرستش آگاه ساخته است.
اگر پيامبران نبودند، بشر از کجا چگونگي بندگي و انجام تکاليف خود را ميفهميد؟! ممکن بود هر کسي طبق سليقه و برداشت خود، روش خاصي را براي بندگي وضع ميکرد. (7(
در نهايت اينکه وجود پيامبران علاوه بر اينکه بيانگر تمام موارد فوق است، رفتار و عمل آنان در زندگي و در کنار انسانها، الگوي شايسته زندگي است.
وجود پيامبر در ميان انسانها و روش و سنت آنان در زندگي بيانگر آن است که آموزههاي ديني و اخلاقي صرفاً يکسري آرمانهاي دست نيافتني نيستند، بلکه قابل اجرا در زندگي و جامعه هستند. بهترين دليل و شاهد وجود پيامبران است، به همين خاطر و به خاطر اهميت نقش الگوپذيري انسانها، نقش اساسي پيامبران را در زندگي نميتوان ناديده گرفت. بنابراين هدف نهاي بعثت انبيا در دو محور اعتقادي و عملي دنيايي و اخروي به طور خلاصه يگانه پرستي و حرکت دادن انسانهادر محور توحيد است.
لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَيِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْكِتابَ وَ الْمِيزانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ (8(
ما رسولان خود را با دلائل روشن فرستاديم، و با آنها كتاب (آسمانى) و ميزان (شناسايى حق و قوانين عادلانه) نازل كرديم، تا مردم قيام به عدالت كنند،
تفسير: هدف اصلى بعثت انبياء
از آنجا كه سبقت به سوى رحمت و مغفرت و بهشت پروردگار كه در آيات قبل به آن اشاره شده بود نياز به رهبرى" رهبران الهى" دارد در آيه مورد بحث كه از پرمحتواترين آيات قرآن است به اين معنى اشاره كرده و هدف ارسال انبياء و برنامه آنها را دقيقا بيان مىكند و مىفرمايد:" ما رسولان خود را با دلائل روشن فرستاديم".
هدف ديگر تكميل ارزشهاى اخلاقى است چنان كه در حديث معروف آمده است: بعثت لاتمم مكارم الاخلاق:" (9)من براى تكميل فضائل اخلاقى مبعوث شدهام"
و بالآخره هدف ديگر" اقامه قسط" است كه در آيه مورد بحث به آن اشاره، شده و به اين ترتيب اهداف بعثت انبيا را در هدفهاى" فرهنگى" و" اخلاقى" و" سياسى" و" اجتماعى" مىتوان خلاصه كرد.
نكته جالب ديگر در جمله" لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ" اين است كه از" خود جوشى مردم" سخن مىگويد، نمىفرمايد: هدف اين بوده كه انبياء انسانها را وادار به اقامه قسط كنند، بلكه مىگويد: هدف اين بوده كه مردم مجرى قسط و عدل باشند! آرى مهم اين است كه مردم چنان ساخته شوند كه خود مجرى عدالت گردند، و اين راه را با پاى خويش بپويند. ساخته شوند كه خود مجرى عدالت گردند، و اين راه را با پاى خويش بپويند. (10(
از همه مطالب گفته شده اين بدست مي آيد كه هدف نهايي انبياء دادن آگاهي هاي لازم و فراهم آوردن شرايط لازم براي رسيدن انسان به كمال وجودي خود كه همانا الهي و خدايي شدن است مي باشد.
پينوشتها:
1. نهج البلاغه، خطبه 1.
2. همان.
3. پيامبر اعظم در نگاه عرفاني امام خميني، ص258، نشر موسسه آثار امام-1386ش.
4. کشف المراد في شرح تجريد الاعتقاد، ص 271، مکتبه المصطفوي، قم ـ بيتا.
5. بقره (2) آيه 129.
6. نهج البلاغه، خطبه 4.
7. پيامبر اعظم در نگاه عرفاني امام خميني، ص 259، نشر مؤسسه آثار امام، 1386ش.
8. سوره الحديد (57): آيه 25.
9. بحار الانوار" جلد 71 صفحه 373 نشر دار الاحيا التراث العربي بيروت 1403ق.
10. تفسير نمونه، ج23، ص: 370 نشر دار الکتب الاسلاميه تهران بي تا.
پس چرا ایمان نیاوردند لابد شبهه ای داشتند که این شبهه به ما نرسیده.؟چرا از تمام این اهل کتاب فقط داستان یک نفر به ما رسیده که او هم سفارش کرده از پیامبر مواظبت کنند تا پیامبر شود؟شاید به دلیل این شباهت او به گفته های اهل کتاب برنامه ی پیغمبر قرار دادن او را چیده اند.(منظورم این است که مثلا در کتاب آنها چنین مشخصاتی بوده و امکان دارد با این مشخصات چندین نفر وجود داشته باشند یعنی کتاب آنها مشخصاتی را گفته که ممکن است کسانی دیگر هم آنرا داشته باشندمثل زیبایی و خال داشتن.الان هم مشخصات امام زمان وجود دارد و کسانی به خاطر آن مشخصات ممکن است بگویند ما امام زمانیم همانطور که در روایات آمده امکان دارد چندین نفر این ادعا را کنند و امر بر مسلمین مشتبه میشود و نمیتوانند درست تشخیص دهند که حق و باطل کیانند؟)
پاسخ مجدد :
خوش انصاف : ادعای با این بزرگی را نمی تواند با ممکن است چنین بوده باشد وچنان بوده باشد به نتیجه رساند این دلیل روشن تا کنون بیان شد با این حرف نباید نادیده گرفت .این ها همه دلیل می خواهد .
این هم با همان برنامه ریزی برای پیغمبری قابل جمع است
اصلا ما از کجا باید بفهمیم که در قلبش جاه طلبی بوده یا نه که بعد عصمت را به او انتساب دهیم یا ندهیم؟
پاسخ مجدد :
پرسشگر گرامی هر گز چنین نیست زیرا :
اولا یکی از بهترین راه های پدید آمدن اطمینان به انبیا این است که مردم در تمام دوران عمر انبیا هیچ گونه خلاف و ناپاکی از آن ها مشاهده نکنند . اگر قبل از رسالت به دلیل عدم عصمت، دچار آلودگی شوند ، گرچه بعد از رسالت از هرگونه معصیت پرهیز کنند ، باز هم نمی توانند مورد وثوق و اطمینان مردم قرار گیرند. زیرا سابقه و ذهنیت مردم نسبت به آن ها بد می شود . بدین دلیل پیروان اهل بیت بالاتفاق گفته اند که انبیا باید قبل از بعثت نیز معصوم باشند.
دوم :مراحل کامل تر عصمت پدیده ای نیست که بدون پیش زمینه های قبلی و شرایط و استعداد و قابلیت و ظرفیت وجودی به کسی داده شود تا به مجرد گرفتن مقام رسالت به صورت خلق الساعه غیر معصوم به مقام عصمت راه یابد، زیرا عصمت موهبتی الهی است و نصیب کسانی می شود که ظرف قلب خود را آماده دریافت آن فیض نموده ، بر اثر مجاهدت ها و ریاضت ها و تلاش های مستمر، زمینه تجلی آن نور را در وجود خود فراهم کرده باشند، پس نمی توان ضرورت عصمت انبیا را تنها مربوط به بعد از بعثت آنان دانست .
سوم: اگر کسی دارای ملکه عصمت نبوده و از هرگونه ناپاکی و آلودگی مصون و پاکیزه نباشد هرگز شایسته نزول جبرئیل وحی نخواهد بود، زیرا همگوني، شرط فرود آمدن فرشته وحی است و فرشته بر هر قلبي فرود نمی آید.
از مجموع آنچه بیان شد معلوم گردید که عصمت انبیا پيش از بعثت نقش اساسی در موفقیت و پیشبرد اهداف رسالت دارد . شیعه امامیه بر آنند که انبیا قبل از بعثت همانند بعد از آن دارای ملکه عصمت هستند. (1)
1.پاسخ به پرسش های عصمت، نشر مرکز مطالعات و پژوهش های فرهنگی حوزه علمیه، قم 1388ش.
من هم دارم میگویم از کجا معلوم که عصمت داشته و از کجا معلوم که وحیش شیطانی نبوده؟
پاسخ مجدد :
در این باره جای سخن بسیار است؛ ولی به اختصار با دو نگاه عقلی و نقلی به نکته های اشاره می شود. در ابتدا باید گفت امانتدارى و صداقت پيامبر اكرم - صلى الله عليه و آله - نه تنها ياران و پيروان آن حضرت را شيفته ايشان نموده بود، بلكه دشمنان نيز به اين حقيقت اذعان داشته و صداقت آن بزرگوار را مىستودند. سه سال از بعثت مىگذشت كه حضرت رسول - صلى الله عليه و آله - روزى در كنار كوه «صفا» روى سنگ بلندى قرار گرفت و با صداى رسايى قشرهاى مختلف مردم مكه را به سوى خويش فرا خواند. آن گاه خطاب به مشركان و ساير مردم فرمود: اى مردم! هر گاه من به شما گزارش دهم كه پشت اين كوه دشمنان موضع گرفتهاند و قصد جان و مال شما را دارند، آيا مرا تصديق مىكنيد؟ همگى گفتند: آرى؛ زيرا ما در طول زندگى از تو دروغى نشنيدهايم. (1) حضرت خديجه نيز هنگامى كه پيشنهاد ازدواج به آن حضرت مىداد و شيفتگى خود را به آن وجود گرامى اعلام مىنمود، با تأكيد بر امانت و صداقت آن بزرگوار، چنين گفت: «انى قد رغبت فيك لقرابتك وسطتك فى قومك و امانتك و حسن خلقك و صدق حديثك؛ (2) به جهت خويشاونديت و بزرگواريت در ميان قوم خودت و امانتدارى تو و اخلاق نيك و راستگويی ات، مايلم با تو ازدواج كنم». در اين ميان، تصريح آيات الهى و تأكيد كلام وحيانى قرآن بر صداقت و راستى و امانتدارى آن حضرت، حلاوتى ديگر دارد. برخى از آياتى كه به امانتدارى و راستى پيامبر عظيم الشان اسلام اشاره دارند، عبارت اند از:
1. «قل لا اقول لكم عندى خزائن الله ولا اعلم الغيب ولا اقول لكم انى ملك...؛ (3) بگو: من نمىگويم خزائن خدا نزد من است و من [جز آن كه خدا به من بياموزد] از غيب آگاه نيستم و به شما نمىگويم من فرشتهام».
2. «و ما ينطق عن الهوى. ان هو الا وحى يوحى؛ (4) و هرگز از روى هواى نفس سخن نمىگويد و آنچه مىگويد، چيزى جز وحى الهى كه [بر او] نازل مىشود، نيست».
3. «ما كذب الفؤاد ما راى؛ (5) قلب [پاك حضرت محمد صلى الله عليه وآله] در آنچه ديد، هرگز دروغ نگفت».
اما در نگاه عقلی به این مسئله، بهترین دلیل برای اثبات صداقت پیامبر در همه شئون و ساحات وجودی او، جریان عصمت است. در این باب، ممکن است جای سخن بسیار باشد؛ ولی به اختصار باید گفت: اولاً، یکی از بهترین راه های پدید آمدن اطمینان به انبیا، این است که مردم در تمام دوران عمر انبیا هیچ گونه دروغ و خلاف و ناپاکی از آن ها مشاهده نکنند. اگر حتی قبل از رسالت به دلیل عدم عصمت، دچار کذب و عدم صداقت شوند، گرچه بعد از رسالت از هرگونه معصیت پرهیز کنند، باز هم نمی توانند مورد وثوق و اطمینان مردم قرار گیرند؛ زیرا سابقه و ذهنیت مردم نسبت به آن ها بد می شود. بدین دلیل، همه انبیا حتی قبل از بعثت نیز از هرگونه آلودگی از جمله دروغ باید معصوم باشند.
ثانیاً، اگر کسی دارای ملکه عصمت نبوده و از هرگونه ناپاکی و آلودگی مصون و پاکیزه نباشد، هرگز شایسته نزول جبرئیل وحی نخواهد بود؛ زیرا همگوني، شرط فرود آمدن فرشته وحی است و فرشته بر هر قلبي فرود نمی آید.
از مجموع آنچه بیان شد، معلوم گردید که عصمت انبیا در همه ساحات، از جمله راستی و صداقت، شرط مهم در موفقیت و پیشبرد اهداف رسالت دارد. از این رو، لازم است که انبیا دارای ملکه عصمت و از هر گونه کذب و خلافگویی منزه باشند. (6)
نفس قدسی انسان کامل، دارای نیروی معنوی و به فعلیت رسیده است که از هر گونه ناپاکی، از جمله عدم صداقت و کذب مصون است؛ چون محدوده ای نفوذ شیطان که ممکن است زمینه کذب و عدم صداقت را در آدمی به وجود آورد، تنها محصور به مراحل وهم و خیال است که وابسته به نشئه طبیعت انسان است؛ اما مراتب عقل و قلب کاملاً از قلمرو و نفوذ شیطان مصون است. کذب و عدم صداقت و هر ناپاکی دیگر، در آن ساحت قدسی راه نمییابد. بنابراین، چون شئون هستی انسان کامل محدود به مراتب طبیعی، خیالی و وهمی نیست، به مرتبه عقل خالص و قلب سلیم راه یافته است. از این رو، همچون فرشتگان از گزند لغزش های علمی و عملی، از جمله عدم صداقت در ساحات مختلف، مصون است. (7)
پی نوشت ها:
1. آیت الله سبحانی، فروغ ابدیت، دفتر تبلیغات اسلامی قم، 1370 ش، ج 1، ص 263.
2. همان، ص 192.
3. انعام (6)، آیه 50.
4. النجم (53)، آیه ۳ و ۴.
5. النجم (53)، آیه 11.
6. محمد امین صادقی، پاسخ به پرسش های عصمت، مرکز مطالعات و پژوهش های فرهنگی حوزه علمیه، قم، 1388ش، ص 59.
7. جوادی آملی، وحی و نبوت در قرآن، مرکز اسراء، قم، ص 201.