جمع بندی رشته فلسفه در دانشگاه و موسسات حوزوی
تبهای اولیه
سلام
رشته فلسفه در کدام یک از دانشگاه یا حوزه یا موسساتی مثل موسسه ایت الله مصباح قویتر هست؟ با تشکر
سوال:
رشته فلسفه در کدام یک از دانشگاه یا حوزه یا موسساتی مثل موسسه ایت الله مصباح قویتر هست؟
پاسخ:
باسلام وتشکر .
گرچه در بسیاری از د انشگاه ها ی کشور رشته فلسفه دایر است ولی در موسسه یاد شده توجه بهتر به این رشته است .
چه این که در حوزه علمیه نیز اساتید بزرگ از دیر زمان تدریس فلسفه داشته ودارند .
وهم اکنون چندین استاد برجسته در حوزه درس فلسفه دارد .
نکته دیگر این که موسسه یاد شده هم از نظر تقسیمات مراکز علمی جز حوزه محسوب می شود .
گفتنی است که در حوزه به طور کلی فلسفه اسلامی تدریس می شود که به طور عمده سه گرایش ومکتب فلسفی وجود دارد :
1 ـ مکتب فلسفی مشاء:
شیوه بحث در این مکتب فلسفی، تفکر برهانی و استدلال عقلی است، بدین جهت از آن به «حکمت بحثی» نیز تعبیر می کنند، چنان که «شیخ اشراق» در مقدمه حکمة الاشراق که طبقات فلاسفه را یادآور شده از این گروه به «حکیم بحّاث عدیم التألّه» یاد کرده است؛ یعنی حکیمانی که در شناخت جهان تنها از متد بحث عقلی بهره می گیرند و از روش «تألّه» (ذوق و شهود عرفانی) استفاده نمی کنند .
چهره شاخص این مکتب فلسفی شیخ الرئیس ابن سینا است که او را رئیس فلاسفه مشاء لقب داده اند . در علت نامگذاری این مکتب به مشاء اقوال مختلفی آمده است که به دو قول از آنها اشاره می شود :
- به این مکتب و به این روش تفکر فلسفی مشاء گفته شده به این دلیل که تفکر عبارت است از مشی و حرکت بین معلومات برای رسیدن به مجهول ، و چون روش فلسفه در این مکتب براساس تفکر می باشد، نه کشف وشهود ،به این مکتب حکمت مشاء گفته اند در مقابل حکمت اشراق که حکمتی است آمیخته با کشف وشهود باطنی و قلبی .
- به این مکتب مشاء گفته شده است به این دلیل که رئیس و بنیانگذار این مکتب یعنی ارسطو هنگام تدریس فلسفه به شاگردانش راه می رفت و در حال راه رفتن مطالب را القاء می کرد .
2 ـ مکتب فلسفی اشراق:
در این مکتب فلسفی تنها به براهین عقلی استناد نمی کند بلکه بهره گیری از شیوه ذوق وعرفان را، اهرمی لازم برای نیل به معرفت حقیقی و کامل می شناسد ، سهروردی از آنان به «حکیم الهی متوغل فی التألّه و البحث» یاد کرده است. یعنی حکیمانی که از هر دو روش: تألّه و بهره گیری از شهود عرفانی، بحث و تفکر برهانی بهره می گیرند.
حکیم سبزواری نیز پس از اشاره به دو گروه مشائیّان و عرفا درباره طریقه اشراقی ها می گوید : آنان میان دو طریقه پیشین جمع کرده اند و بدین جهت به اشراقیون معروف می باشند که از عالم غرور، دل برکنده و از گفتار ناصواب اجتناب نموده اند . در نتیجه «مستشرق» به عالم نور گردیده، عنایات الهی شامل حال آنان شده و از اشراق قلب و شرح صدر برخوردار می باشند.
بنابراین، امتیاز طریقه اشراقی بر طریقه مشائی این است که در طریقه اشراقی علاوه بر بهره گیری از برهان عقل، از روش عرفان و راه دل و شهود باطنی نیز استفاده میشود . در نتیجه فیلسوف به حقایقی عالی تر از آنچه تفکر منطقی بدان می رسد نایل می گردد. در این جا مناسب است کلام شیخ اشراق را (که مبتکر این طریقه در جهان اسلام است)
در آغاز حکمة الاشراق، یادآور شویم. او می گوید:
« قبل از نگارش این کتاب، کتاب هایی را بر اساس طریقه مشائیان تألیف نموده، قواعد فلسفی آنان را بیان نمودم که از آن جمله کتاب «تلویحات» می باشد، ولی این کتاب (حکمة الاشراق) سبک و سیاق دیگری دارد. بر طریقه ای نزدیک تر از طریقه مشائی استوار شده است، در این روش مطالب در آغاز از طریق فکر به دست نمی آید، بلکه از طریق ریاضت ها و مجاهدات باطنی حاصل میشود، آنگاه به آن اقامه برهان میگردد» (علم حضوری به علم حصولی تبدیل شده و قابل انتقال به دیگران میگردد).
ابتکار دیگری که شیخ اشراق در بحث های فلسفی به کار گرفته است، بهره گیری از مفاهیم دینی و معارف قرآنی در تبیین معرفت های عقلی و فلسفی میباشد، چنان که در کتاب «الألواح العمادیة» می گوید : در این کتاب بخش هایی از لطایف و غرایب معرفت را آورده ام و بر پایه مبانی عقلی، بر آنها اقامه برهان نموده، سپس از آیات قرآن بر آنها استشهاد کرده ام. در مباحث مربوط به نفس و مبدأ و معاد در کتاب یاد شده به آیات بسیاری از قرآن استشهاد شده است.
بنابراین، طریقه بحث در فلسفه اشراقی مبنی بر سه پایه است:
_.تزکیه نفس و تصفیه باطنی و تحصیل معرفت شهودی.
_.تفکر و استدلال عقلانی و تحصیل معرفت برهانی.
_.استشهاد به آیات و روایات و تحکیم معرفت ایمانی.
در این مکتب فلسفی، برهان و عرفان و قرآن (وحی) به یاری یکدیگر آمده و در طریق معرفت هماهنگ میباشند.
3_ مکتب دیگر مکتب صدرایی وحکمت متعالیه است . مقصود از حکمت متعالیه ، نوعی تفکر و مکتب فلسفی است که توسط ملا صدرای شیرازی پایه گذاری شده است.
در اسلام سه مکتب فلسفی مطرح است، یکی فلسفه مشاء که در رأس آن بوعلی سینا قرار دارد که حکمت کاملاً عقلی و بحثی محض است و تنها به استدلال و قواعد عقلی مبتنی است.
دوم فلسفه اشراق، که در رأس آن حکیم سهروردی قرار دارد که غیر از قواعد عقلی از اشراقات معنوی و عرفانی نیز استفاده می کند.
سومین مکتب فلسفی ، حکمت متعالیه است که بنیان گذاران آن صدرالمتألهین شیرازی است.
در این روش فلسفی کوشیده شده که عرفان و فلسفه و دین یا به دیگر سخن ، تهذیب نفس و برهان عقلی و روحی را دریک مجموعه هماهنگ ترکیب و یگانه سازد.
در نظر صدرالمتألهین برهان عقلی یا فلسفه لزوماً به آرای یونانیان محدود نمانده و با قرآن و احادیث پیامبر(صلی الله علیه وآله) و ائمه(علیه السلام) پیوند تنگاتنگ دارد، و این دو نیز به نوبه خود با آرای عرفانی قابل اتحادند.
به همین دلیل آثار صدرا را ترکیبی از قضایای منطقی، شهود عرفانی، احادیث نبوی و آیات قرآن تشکیل می دهند .صدرالمتألهین در حکمت متعالیه سعی نموده در پرتو معرفت عرفانی و آموزه های فلسفی تفسیری خاص از آموزههای دینی ارائه دهد. ایشان مبنای فلسفی خود را از دو مکتب فلسفی پیشین یعنی مکتب مشاء و اشراق گرفته ، و کوشیده است که از مبانی عرفانی نیز بسیار استفاده کند.
در عین حال تلاش نموده که از آموزههای عرفانی تفسیر عقلانی ارائه دهد، گرچه مبادی اساسی حکمت متعالیه را آمیزهای از آرای مکتب های مشائی و اشراقی و عرفان ابن عربی تشکیل می دهد، در عین حال آنچه حکمت متعالیه را از مکاتیب پیشین ممتاز می کند، عبارت است از مباحثی که صدرالمتألهین با عدول از آرای پیشنیان درباره آنها اصول بینش عقلانی خود را به آن عناصر استوار ساخته است، که به طور کلی عبارتاند: اصالت وجود، تشکیک وجود، حدوث زمانی عالم، وحدت نفس و قوای آن، حرکت جوهری، اتحاد عاقل و معقول ومانند آنها.(1)
پینوشتها:
1. دایره المعارف تشیّع، ج 6، ص 442، نشر شهید سعید محبّی، تهران 1376ش.