خداوند مي فرمايد سب نكنيد و بعد خودش سب مي كند. چرا ؟
تبهای اولیه
لا تسبوا الذين يدعون من دون الله فيسبوا الله عدوا بغير علم
خداوند از يكسو مي فرمايد سب نكنيد خدايگان ديگران را تا كسي خداي شما را سب نكند . از سوي ديگر مي فرمايد تبت يدا ابي لهب و تب . اين را چگونه مي توان جمع كرد ؟ خودش بارها به موسي و پيامبر گفت با سخن خوش با كافران سخن بگو و با ايشان به كلام احسن سخن بگو حال خود خداوند ابولهب را سب مي كند؟
لا تسبوا الذين يدعون من دون الله فيسبوا الله عدوا بغير علم
خداوند از يكسو مي فرمايد سب نكنيد خدايگان ديگران را تا كسي خداي شما را سب نكند . از سوي ديگر مي فرمايد تبت يدا ابي لهب و تب . اين را چگونه مي توان جمع كرد ؟ خودش بارها به موسي و پيامبر گفت با سخن خوش با كافران سخن بگو و با ايشان به كلام احسن سخن بگو حال خود خداوند ابولهب را سب مي كند؟
سلام. معنی سب چیست؟ سب یعنی فحاشی کردن، آیا عبارت: "دست ابو لهب قطع باد" فحاشی به اوست؟ من اینطور فکر نمیکنم.
در مورد سخن گفتن با نرمش باید ببینید کی و کجاست، قرآن در مورد بحث با اهل کتاب میفرماید با آنها به احسن وجه بحث کنید(نحل:125) و ابولهب یک کافر بت پرست بود و نه اهل کتاب. قرآن وقتی به موسی میگوید با سخن نرم سخن بگوید که او برای اولین بار دارد با فرعون روبرو میشود(طه:44) مسلّم است که در اولین برخورد با او سخن نیکو گفته میشود. در مورد ابولهب هم همین شد، ابتدا برایش طعام آوردند، غذا خورد و وقتی معجزه را در سفرۀ پیامبر دید، گفت محمّد شما را جادو کرده است!! او آنقدر بی ادب بود که نگذاشت در شب انذار عشیرۀ اقربین پیامبر سخنش را بگوید و انذار به شب دیگر موکول شد، در آن شب نیز پیامبر را پس اینکه فرمود علی وزیر و وصی و جانشین من است، به باد تمسخر گرفت و در نهایت وقتی پیامبر دعوت عمومی را اغاز فرمودند، او باز هم درشتی و گستاخی کرد و اینجا بود که پاسخ تند قرآن به این فرد داده شده است. در واقع نرمش بیش از حد نشان دادن، خود میتوانست یک نقص برای خدا باشد و خداوند چنین نقصی نداشت.
به امید ظهور
در مورد آیۀ شریفه عرض می شود:
الف:در فرهنگ قرآن کریم و آموزه های انبیاء از دشنام دادن به دیگران نهی شده است وما نمی بینیم قرآن یا پیامبری به بت پرستان و مشرکین دشنام داده باشند لذا قرآن کریم از این کار نهی می فرماید:
«وَ لا تَسُبُّوا الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ فَيَسُبُّوااللَّهَ عَدْواً بِغَيْرِ عِلْمٍ»[1]. (معبود) كسانى را كه غير خدا را مىخوانند دشنام ندهيد مبادا آنها (نيز) از روى ظلم و جهل خدا را دشنام دهند.
به طورى كه از بعضى روايات استفاده مىشود، جمعى از مؤمنان بر اثر ناراحتى شديد كه از مساله بت پرستى داشتند، گاهى بتهاى مشركان را به باد ناسزا گرفته و به آنها دشنام مىدادند، قرآن صريحا از اين موضوع، نهى كرد و رعايت اصول ادب و عفت و نزاكت در بيان را، حتى در برابر خرافىترين و بدترين اديان، لازم مىشمارد. دشنام و ناسزاگويي که در لغت عرب به آن «سبّ» مي گويند، يکي از محرمات الهي است که پيامبر گرامي اسلام « صلَّي اللّه عليه و آله و سلَّم»به شدّت از آن نهي کرده است. محدثان اسلامي از هر دو گروه از پيامبر«صلَّي اللّه عليه و آله و سلَّم »نقل کرده اند که آن حضرت فرمود:
«سِبابُ المُسْلمِ فُسُوقٌ»[2]. «دشنام دادن به مسلمان و ناسزاگويي به وي، فسق و گناه است».
ابوبصير از امام باقر«عليه السَّلام »نقل مي کند که فردي از قبيله تميم به حضور پيامبراکرم «صلَّي اللّه عليه و آله و سلَّم »رسيد و از آن حضرت موعظه درخواست کرد. از جمله اموري که پيامبرصلَّي اللّه عليه و آله و سلَّم به او سفارش کرد، اين بود:
«لا تَسُبُّوا النّاسَ فَتَکسِبُوا العَداوَةَ لَهُمْ»[3]. «ناسزا نگوييد تا از دشمني آنان در امان بمانيد».
همچنين امام صادق «عليه السَّلام » مي فرمايد:
«سباب المؤمن کالمُشرِفِ علي الهلکة». «دشنام به مؤمن انسان را در آستانه هلاکت قرار مي دهد»[4]
.در نهج البلاغه مىخوانيم كه امام على«علیه السلام»به جمعى از يارانش كه پيروان معاويه را در ايام جنگ صفين دشنام مىدادند مىفرمايد:
«انى اكره لكم ان تكونوا سبابين و لكنكم لو وصفتم اعمالهم و ذكرتم حالهم كان اصوب فى القول و ابلغ فى العذر»[5].«من خوش ندارم كه شما فحاش باشيد، اگر شما به جاى دشنام، اعمال آنها را برشمريد و حالات آنها را متذكر شويد به حق و راستى نزديكتر است و براى اتمام حجت بهتر».
[1] .الانعام/108.
[="][2] . صحيح بخاري، ج4، / 71، کتاب الدعوات، وسائل الشيعة، ج8، باب 158، از ابواب احکام عشرت، حديث2.
[="][3] . وسائل الشيعة، ج8، باب 158، از ابواب احکام عشرت، حديث 2.
[="][4] . وسائل الشيعة، ج8، باب 158، باب احکام عشرت، حديث4.
[5]. نهج البلاغه كلام 206 صبحى صالح .
ب:اما به عکس دشنام مادرقرآن وروایات وسیرۀرسول خدا«صلی الله علیه وآله» مساله لعن را داریم.لعن که به معنای دور بودن از رحمت خدااست در قرآن کریم« 37» بار با انتساب به خداوند و نيز يک بار با انتساب به مردم آمده است پس امری مشروع در جای خودش می باشد.
مصاديق لعن در قرآن کريم
با مراجعه به قرآن کريم پي مي بريم که خداوند متعال لعن را در چهار مورد به کار برده است:
1 ـ در مورد ابليس؛ آن جا که مي فرمايد: «وَإنَّ عَلَيْکَ لَعْنَتي إِلي يَوْمِ الدِّينِ [1]» ؛ «وهمانا لعنت من برتوست تا روز جزا».
2 ـ در مورد عموم کافرين؛ آن جا که مي فرمايد: «إنَّ اللهَ لَعَنَ الْکافِرينَ وَأَعَدَّ لَهُمْ سَعيراً »؛«همانا خداوند لعنت کرده کافران را و براي آنان جهنم را آماده نموده است».
3 ـ در مورد گروهی از بنی اسرائیل ؛ آن جا که مي فرمايد: " لُعِنَ الَّذينَ کَفَرُوا مِنْ بَني إِسْرائِيلَ عَلي لِسانِ داوُدَ وَعيسَي بْنِ مَرْيَمَ "،[2] «لعنت شدند کساني که از بني اسرائيل کافر شدند، به زبان داود و عيسي بن مريم».
4 ـ مواردي که لعنت بر عنوان عامّي وارد شده، که قابل انطباق بر مصادیق است؛ مثال:
الف) عنوان ظالمين: «ألا لَعْنَةُ اللهِ عَلَي الظّالِمينَ »[3]؛«آگاه باش لعنت خدا بر ظالمان است».
ب)عنوان ايذاي رسول (صلي الله عليه وآله): « وَالَّذينَ يُؤْذوُنَ اللهَ وَرسُولَهُ لَعَنَهُمَ اللهُ فِي الدُّنْيا وَالآخِرَةِ »[4]؛«وکساني که خدا و رسول را اذيت مي کنند خداوند آنان را در دنيا و آخرت مشمول لعنت خود قرار داده است».
ج) عنوان قتل مؤمن: « وَمَنْ يَقْتُلْ مُؤمِناً مُتَعَمِّداً فَجزاءُهُ جَهَنَّمُ خالِداً فيها وَغَضَبَ اللهُ عَلَيْهِ وَلَعَنَهُ وَأَعَدَّ لَهُ عَذابَاً عَظيماً»[5]؛«وهرکس مؤمني را به عمد بکشد مجازاتش آتش جهنم است که در آن جاويد معذب خواهد بود. خدا بر او خشم و لعنت کند، و عذابي بسيار شديد برايش مهّيا سازد».
د) عنوان نفاق: «وَعَدَ اللهُ الْمُنافِقينَ وَالْمُنافِقاتِ وَالْکُفّارَ نارَ جَهَنَّمَ خالِدينَ فِيها هِيَ حَسْبُهُمْ وَلَعَنَهُمُ اللهُ وَلَهُمْ عَذابٌ مُقيمٌ »[6] ؛ «خدا مرد و زن از منافقان و کافران را وعده آتش دوزخ و خلود در آن داده، همان دوزخ براي کيفر آنان کافي است، و خدا آنان را لعن کرده و براي آنان عذاب ابدي است».
ه) عنوان فساد و قطع رحم: «فَهَلْ عَسَيْتُمْ إِنْ تَوَلَّيْتُمْ أَنْ تُفْسِدُوا فِي الاَْرْضِ وَتُقَطِّعُوا أَرْحَامَکُمْ أُوْلَئِکَ الَّذِينَ لَعَنَهُمْ اللهُ فَأَصَمَّهُمْ وَأَعْمَي أَبْصَارَهُمْ »[7]«شما منافقان اگر از فرمان خدا و طاعت روي برگردانيد يا در زمين فساد و قطع رحم کنيد باز هم اميد داريد؟ اينان همين منافقانند که خدا آنان را لعن کرده و گوش و چشمشان را کور گردانيد».
خ:شجرۀ ملعونه: ِ«وَ ما جَعَلْنَا الرُّؤْيَا الَّتِي أَرَيْناكَ إِلاَّ فِتْنَةً لِلنَّاسِ وَ الشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِي الْقُرْآنِ وَ نُخَوِّفُهُمْ فَما يَزِيدُهُمْ إِلاَّ طُغْياناً كَبِيراً »[8]ما آن رؤيايى را به تو نشان داديم فقط براى آزمايش مردم بود، همچنين شجره ملعونه را كه در قرآن ذكر كردهايم، ما آنها را تخويف (و انذار) مىكنيم اما جز بر طغيانشان افزوده نمى شود.قرآن کریم در موردی دیگر در مورد مشرکین و کفار می فرماید: : (بَراءَةٌ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ إِلَى الَّذِينَ عاهَدْتُمْ مِنَ الْمُشْرِكِينَ)[9]." اين اعلام برائت و بيزارى خداوند و پيامبرش از مشركانى كه با آنها عهد بستهايد، مي باشد».
مساله ابولهب نیز از قسم دوم یعنی لعن است نه سب و دشنام.وتمام ملاکهای استحقاق لعن نیز در او جمع بوده است.:Mohabbat:
[1] .سورۀ ص،78.
[2] .الاحزاب/64.
[3] .المائده/78.
[4] .الاحزاب/57.
[5] .النساء/93.
[6] .التوبه/68.
.[7] محمد/22.
[8] .اسراء/60.
[9] .التوبه/1.
ج:سورۀ «المسد »پاسخى است به سخنان زشت«ابو لهب»،عموى پيغمبر اكرم«صلی الله علیه وآله» و فرزند عبد المطلب كه از دشمنان سرسخت اسلام بود که به هنگام شنيدن دعوت آشكار و عمومى پيغمبر اكرم«صلی الله علیه وآله» و انذار او نسبت به عذاب الهى گفت:« زيان و هلاكت بر تو باد، آيا براى همين حرفها ما را فرا خواندى»؟! قرآن مجيد در پاسخ اين مرد بد زبان مىفرمايد:«بريده باد هر دو دست ابو لهب، يا مرگ و خسران بر او باد»(تَبَّتْ يَدا أَبِي لَهَبٍ وَ تَبَّ).
« تب» و«تباب» (بر وزن خراب) به گفته «راغب »در« مفردات» به معنى زيان مستمر و مداوم است، ولى «طبرسى» در« مجمع البيان» مىگويد:
به معنى زيانى است كه منتهى به هلاكت مىشود.
بعضى از ارباب لغت نيز آن را به معنى «قطع كردن» تفسير كردهاند، و اين شايد به خاطر آن است كه زيان مستمر و منتهى به هلاكت طبعا سبب قطع و بريدگى مىشود.
البته اين هلاكت و خسران مىتواند جنبه دنيوى داشته باشد، يا معنوى و اخروى، و يا هر دو.
که طبق تمام احتمالات نوعی نفرین است و نفرین نیز در دامنۀ لعن جای می گیردکه همان راندن و دور كردن است. «لعنه لعنا: طرده و ابعده عن الخير» در مفردات گفته: لعن بمعنى طرد و دور كردن از روى غضب است. آن از خدا در آخرت عذاب و در دنيا انقطاع از قبول رحمت و توفيق خداست و از انسان نفرين است نسبت بغير.
در اينجا اين سؤال پيش مىآيد كه چگونه قرآن مجيد بر خلاف روش و سيره خود در اينجا نام شخصى را برده، و با اين شدت او را مورد حمله قرار داده است؟! ولى با روشن شدن موضع ابو لهب پاسخ اين سؤال نيز روشن مىشود.
نام او«عبد العزى» (بنده بت عزى) و كنيه او«ابو لهب» بود، انتخاب اين كنيه براى او شايد از اين جهت بوده كه صورتى سرخ و برافروخته داشت، چون لهب در لغت به معنى شعله آتش است.
او و همسرش «ام جميل» كه خواهر ابو سفيان بود از سختترين و بدزبان ترين دشمنان پيغمبر اكرم «صلی الله علیه وآله» بودند.
در روايتى آمده است كه شخصى بنام «طارق محاربى» مىگويد: من در بازار«ذى المجاز»بودم (ذى المجاز نزديك عرفات در فاصله كمى از مكه است) ناگهان جوانى را ديدم كه صدا مىزند:«اى مردم! بگوئيد:لا اله الا اللَّه تا رستگار شويد»، و مردى را پشت سر او ديدم كه با سنگ به پشت پاى او مىزند به گونهاى كه خون از پاهايش جارى بود، و فرياد مىزد:« اى مردم! اين دروغگو است، او را تصديق نكنيد»! من سؤال كردم اين جوان كيست؟ گفتند:« محمد» است كه گمان مىكند پيامبر مىباشد، و اين پير مرد عمويش ابو لهب است كه او را دروغگو مىداند[1].
در خبر ديگرى آمده است: هر زمان گروهى از اعراب خارج مكه وارد آن شهر مىشدند به سراغ ابو لهب مىرفتند، به خاطر خويشاونديش نسبت به پيامبر «صلی الله علیه وآله» و سن و سال بالاى او، و از رسول اللَّه «صلی الله علیه وآله» تحقيق مىنمودند، او مىگفت: محمد مرد ساحرى است، آنها نيز بى آنكه پيغمبر ص را ملاقات كنند بازمىگشتند، در اين هنگام گروهى آمدند و گفتند: ما از مكه بازنمىگرديم تا او را ببينيم، ابو لهب گفت: ما پيوسته مشغول مداواى جنون او هستيم! مرگ بر او باد! [2].
از اين روايات به خوبى استفاده مىشود كه او در بسيارى از مواقع همچون سايه به دنبال پيغمبر «صلی الله علیه وآله» بود، و از هيچ كارشكنى فروگذار نمىكرد، مخصوصا زبانى زشت و آلوده داشت، و تعبيرات ركيك و زننده مىكرد، و شايد از اين نظر سرآمد تمام دشمنان پيغمبر اسلام ص محسوب مىشد، و به همين جهت آيات مورد بحث با اين صراحت و خشونت او و همسرش ام جميل را به باد انتقاد مىگيرد.
:Mohabbat: موفق باشید:Mohabbat:
[="][1]مجمع البيان، جلد 10 صفحه 559.تفسير نمونه، ج27، ص: 418
[2] .به نقل از تفسیر نمونه،ج27،ص419.
با تشكر
اينجا دو سوال پيش مي آيد 1 - چرا خداوند، فرعون را كه از ابولهب بدتر بود و يا ديگران مانند او را با اين كلمات خطاب نكرد؟ ديگر اينكه چرا عبدالمطلب كه يك موحد بود اسم پسرش را عبدالعزي گذاشته است ؟ در ضمن آنچه در بالا فرموديد تنها توضيح تبت يدا ابي لهب بود نه توجيه آن
با سلام و تشکر ازآقای هیوا
ظاهرا همۀ جوابها را ملاحظه نفرمودید ،اگر دو پست اولی را ملاحظه می فرمودید این سؤال را نمی کردید.
در مورد آباء پیامبر اکرم«صلی الله علیه و آله» اجماع شیعه و گروهی از اهل سنت بر ایمان آنها است .
سيوطي در کتاب (الدرج المنيفة في الآباء الشريفة)می گوید:
«الدرجة الثالثة: أنّهما كانا على التوحيد ودين إبراهيم «عليه السّلام»، كما كان على ذلك طائفة من العرب، كزيد بن نفيل وقس بن ساعدة و ورقة بن نوفل وعمير ابن حبيب الجهني وعمر بن عنبسة، في جماعة آخرين، وهذه طريقة الإمام فخرالدين الرازي وزاد: إن آباء النبي صلّى اللَّه عليه وسلّم كلّهم إلى آدم على التوحيد ودين إبراهيم، لم يكن فيهم شرك.
قال: ممّا يدلّ على أنّ آباءه صلّى اللَّه عليه وسلّم ما كانوا مشركين: قوله صلّى اللَّه عليه وسلّم: لم أزل أُنقل من أصلاب الطاهرين إلى أرحام الطاهرات، وقال تعالى: «إنّما المشركون نَجَسٌ» فوجب أن لا يكون أحد من أجداده مشركاً.
قال: ومن ذلك قوله تعالى: «الذي يراك حين تقوم وتقلّبك في الساجدين» معناه أنّه ينقل نوره من ساجد إلى ساجد.
قال: وبهذا التقرير، فالآية دالّة على أنّ جميع آباء محمّد صلّى اللَّه عليه وسلّم كانوا مسلمين».
اما در مورد ابولهب اکثر مفسرین قائلند که نام او عبد العزی بوده است اما آیا این مطلب منافاتی با توحید عبد المطلب دارداثبات این امر مشکل است زیرا:
1- بعضى ها گفتهاند: نام او همين ابو لهب بوده، هر چند كه به شكل كنيه است.
بعضى ديگر گفتهاند كلمه" ابو لهب" كنيه او بوده و نامش عبد العزى بوده. بعضى ديگر گفتهاند عبد مناف بوده است.لذا به صورت قطع نمی توان نام او را دانست و اذا جاء الاحتمال بطل الاستدلال.
2- اگر اسم او عبد العزی نیز باشد احتمال دارد نامی باشد که خود برای خویشتن وضع نموده باشد.وممکن است اسمی مرسوم در آن زمان بوده به هر حال با این اسم بر فرض ثبوت نمی توان ایمان عبد المطب را خدشه دار نمود چون ادلۀ ایمان او از این اشکالات قوی تر است .
3- در مورد این که چرا خداوند فرعون را که بد تر از ابولهب بود با این جملات خطاب نکرد می گوییم:
الف:وجود مبارک پیامبر اکرم«صلی الله علیه وآله»فرمودند:«ما أوذي نبي مثل ما أوذيت»هیچ پیامبری مثل من اذیت نشد . لذا پیامبر اکرم «صلی الله علیه وآله» از حضرت موسی «علیه السلام» بیشتر آزار دیدند.
ب:پیامبراکرم«صلی الله علیه وآله» اشرف رسل است و کسی که آن حضرت را اذیت نموده باشد خباثت بیشتری دارد.
قرآن کریم دربارۀ فرعون می فرماید:هنگامی که فرعون یقین به هلاکت خود نمود به توحید اقرار نمود «وَ جاوَزْنا بِبَنِي إِسْرائِيلَ الْبَحْرَ فَأَتْبَعَهُمْ فِرْعَوْنُ وَ جُنُودُهُ بَغْياً وَ عَدْواً حَتَّى إِذا أَدْرَكَهُ الْغَرَقُ قالَ آمَنْتُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ الَّذِي آمَنَتْ بِهِ بَنُوا إِسْرائِيلَ وَ أَنَا مِنَ الْمُسْلِمِينَ»[1] .اما آیا همین حالت در ابولهب پیدا شد؟
[="][1] .یونس ،90-93.
ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج27، ص: 349
[="]فرزندان عبدالمطلب بنابر نقل تاريخ عبارتند از : عبّاس، حمزه، عبد اللّه، أبو طالب (عبد مناف)، زبير، حارث، حجل (غيداق)، مقوّم (عبد الكعبه)، ضرار أبو لهب (عبد العزّى)، قثم و شش دختر از جمله: «عاتكه» مادر «عبد اللّه بن أبى أميّه مخزومى» برادر پدرى «أمّ سلمه» كه چون مادرش نيز عاتكه نام داشت بعضى به اشتباه او را دختر عمّه رسول اكرم نوشتهاند، و «أميمه» مادر أمّ المؤمنين «زينب» دختر «جحش أسدى» و برادرش «عبد اللّه بن جحش» شهيد أحد. و «صفيّه» مادر «زبير بن عوام» و «برّه» مادر «أبو سلمه مخزومى».[1] پس نام اصلي ابولهب، ضرار است و او به كنيه ابولهب و لقب عبدالعزي از سوي ديگران مشهور شده است. همانطور كه نام اصلي ابوطالب، عمران است اما به او لقب عبدمناف هم داده شده است.
[="]برخى غيداق و حجل را دو نفر شمرده و نام حجل را «مغيره» نوشته و براى عبد المطلب دوازده پسر نوشتهاند (نسب قريش) برخى ديگر مقوّم و عبد الكعبه را نيز دو نفر دانسته و بدين ترتيب پسران عبد المطلب را سيزده نفر شمردهاند، بعضى مثل ابن هشام، قثم را هم ذكر نكرده و پسران عبد المطلب را ده نفر دانستهاند.[="][2]
[="][1][="]- [="] تاریخ پیامبر اسلام، ابراهیم آیتی، ص 45 .
[="][2][="] - [="]مصباح الاسرار، ص 179 نقل از ذخائر العقبى .