جمع بندی دلیل حبط اعمال نیک کافران
تبهای اولیه
سلام. می دانم در مورد حبط تاپیک مشابهی ایجاد شده است، ولی تاپیک قبلی بسته است و به سؤال من جواب کامل نداده است.
1.به چه دلیل عمل نیک کافر، حبط می شود؟ بعلاوه آیا این حبط مشمول مستضعف فکری هم می شود؟
2.حبط عمل، چگونه با این آیۀ شریفه از قرآن که می فرماید: «فمن یعمل مثقال ذرة خیراً یره» و این آیه که «و وفّیت کلّ نفس ما عملت» قابل تطبیق است؟
3.چرا بالا بردن صدا نزد رسول خدا باعث حبط عمل می شود ولی جلوی دیگران چنین نتیجه ای ندارد؟
با تشکر
1.به چه دلیل عمل نیک کافر، حبط می شود؟ بعلاوه آیا این حبط مشمول مستضعف فکری هم می شود؟ 2.حبط عمل، چگونه با این آیۀ شریفه از قرآن که می فرماید: «فمن یعمل مثقال ذرة خیراً یره» و این آیه که «و وفّیت کلّ نفس ما عملت» قابل تطبیق است؟ 3.چرا بالا بردن صدا نزد رسول خدا باعث حبط عمل می شود ولی جلوی دیگران چنین نتیجه ای ندارد؟ با تشکرسلام. می دانم در مورد حبط تاپیک مشابهی ایجاد شده است، ولی تاپیک قبلی بسته است و به سؤال من جواب کامل نداده است.
سلام علیکم
سؤال شما، از چندین پرسش تشکیل شده است که به هر کدام، به صورت جداگانه جواب داده می شود.
دلیل حبط عمل نیک کافران
قرآن كريم در آیه « قُلْ هَلْ نُنَبِّئُكُمْ بِالْأَخْسَرينَ أَعْمالاً *الَّذِينَ ضَلَّ سَعْيهُمْ فىِ الحْیوةِ الدُّنْيَا وَ هُمْ يحَسَبُونَ أَنهَّمْ يحُسِنُونَ صُنْعًا* أُوْلَئكَ الَّذِينَ كَفَرُواْ بِايَاتِ رَبِّهِمْ وَ لِقَائهِ فحَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فَلَا نُقِيمُ لهَمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَزْنًا» (1) از حبط عمل کافر سخن گفته است.
کار کافر از اول بی اثر و بی خاصیت و پوچ است. اصلا عمل صالح محسوب نمی شود؛ زیرا برای صالح بودن یک عمل دو چیز لازم است: یکی حسن فعلی و دیگر حسن فاعلی.
حسن فعلی کار نیکو، خوب و مفید است. به عنوان مثال، کسی جاده یا پل یا بیمارستان یا مدرسه و مسجد و مانند آن بسازد، کار او خوب و پسندیده است. حسن فعلی دارد . عمل خیری انجام شده است.
اما حسن فاعلی آن است که مؤمن همان کارهای یاد شده را با نیت خالص و به دور از ریا، شهرت، و سایر خواهشهای نفسانی انجام دهد.
یعنی در حسن فعلی نگاه ما به کننده کار نیست؛ بلکه خود فعل را در نظر می گیریم. صفت حسن یا قبح برای آن می آوریم، ولی در حسن فاعلی نگاه ما به کننده کار است که در این جا علاوه بر حسن فاعلی، حسن فعلی هم وجود دارد.
برای اثربخش بودن عمل هر دو حَسن لازم است، یعنی کاری حُسن و پسندیده. اگر از سوی فرد مؤمن و صالح به نیت خیر و به دور از امور نفسانی انجام شود، خداوند به آن پاداش میدهد.
اما اگر یک فرد ناصالح و غیر مؤمن کارهای یاد شده را انجام دهد و نیت او خالصانه نباشد و برای امور نفسانی نظیر شهرتطلبی و خودنمایی و یا اینکه اسم او در تاریخ به نیکی ثبت شود کارهای یاد شده را انجام دهد، در آخرت پاداشی نخواهد داشت، گرچه در دنیا ممکن است به امور یاد شده برسد و مزد کارش از همان طریق به او داده شود، ولی در آخرتطلبی از خداوند ندارد.
شهید مطهری (رفع مقامه) می فرماید: کار مفید اجتماعی آن گاه از نظر اسلام روحی و تکامل معنوی مفید است که روح با انجام آن عمل یک سیر و سفر معنوی کرده باشد، از منزل خودخواهی و هواپرستی خارج شده و قدم به منزل اخلاص و صفا گذاشته باشد. نسبت حسن فعلی به حسن فاعلی، نسبت بدن به روح است.
یک موجود زنده ترکیبی است از روح و بدن، باید در پیکر عملی که حسن فعلی دارد، حُسن فاعلی دمیده شود تا آن عمل زنده گردد و حیات یابد. (2) بنابر این نتیجه ندادن عمل کافر از باب حبط عمل نیست تا محذور بی عدالتی خدا پیش آید ، بلکه از باب بی آثر بودن آن کار است. عمل صالح محسوب نمی شود تا ثواب طلب کار شود.
حبط اعمال، شامل مستضعف فکری نمی شود
بنا بر آنچه از متون اسلامى استفاده مى شود، امر مستضعفين فكرى موكول به مشيت حضرت حق بوده و يا در طريق بهشت مىافتند يا در طريق جهنم. پيداست كه مشيت حق درخصوص طبقات مختلف مستضعفين و افراد هر طبقه اى يكسان نبوده و در مورد هر فردى از هر طبقه اى حساب شده خواهد بود. بر اين اساس مى توان گفت كه هر فردى كه انجذاب او به سوى حضرت حق در مجموع، غالب بر فرار و دورى و عناد وى باشد بعد از گذشتن از عوالم و ديدن عذابها و سختى ها و گاهی، آتش ها، به جوار حق يعنى به بهشت راه مى يابد و اگر جانب فرار و عناد غالب بود به سوى جهنم كشيده خواهد شد. به بيان ديگر، هر فردى از مستضعفين براساس خصوصيات خاصى كه دارد و بالاخره در اكتساب آنها خود او نقش داشته است يا در مسيرى كه به بهشت منتهى مى شود قرار مى گيرد و يا در مسيرى كه به جهنم منتهى مى گردد خواهد افتاد و اين مشخص بودن مسير با ورود به برزخ شروع مىگردد. اما چيزى كه هست نه خود او و نه كس ديگرى نمىتواند بفهمد كه او در كدام مسير است و كار او به كجا خواهد كشيد نه در دنيا و نه در برزخ و نه در اول حشر معلوم خواهد شد كه جريان امر وى چگونه خواهد بود تا جايى كه وضع او به مرور و با پيش آمدن عوالم معلوم می گردد و تا جايى كه مشمول غفران حق باشد و يا مشمول عذاب او. (3)
حبط اعمال، منافاتی با آیات محاسبه دقیق اعمال خوب و بد ندارد
خداوند در آیاتی، مانند «فَمَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْرًا يَرَهُ* وَ مَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ» (4) و «و إِن كَانَ مِثْقَالَ حَبَّةٍ مِّنْ خَرْدَلٍ أَتَيْنَا بِهَا وَ كَفَی' بِنَا حاٰسِبِينَ» (5) و «يَوْمَ تَجِدْ كُلُّ نَفْسٍ مَّا عَمِلَتْ مِنْ خَيْرٍ مُّحْضَرًا وَ مَا عَمِلَتْ مِن سُؤءٍ تَوَدُّ لَوْ أَنَّ بَيْنَهَا وَ بَيْنَهُو أَمَدَا بَعِيدًا» (6) و آیه «و ان سعيه سوف يرى* ثم يجزاه الجزاء الأوفى» (7) وعده داده است که پاسخ و جزای هر کاری خوب و بدی را بدهد.
الف) احباط در دو مقام بحث ميشود يكبار نسبت به شخصی است كه مدتي با ايمان بوده واعمال صالحه انجام داده لكن آخر كار مرتد و مشرك شده و ايمان خود را از دست مي دهد؛ و يكبار نسبت به شخصی است كه از ابتداء تا انتهاء ايمان خود را حفظ كرده، لكن مرتكب طاعت و معصيت شده محقق طوسي و علامه حلي اين دو صورت را جداگانه و در دو مقام بحث مي كنند.
نظر محقق طوسی در قول اول: مي فرمايد ثواب و پاداش عمل، مشروط به اين است كه شخص تا آخر عمر بر ايمانش پايدار بماند و هرگاه شرط منتفی شود مشروط (ثواب و پاداش) هم منتفي می شود، بنابراين در مورد شخص مرتد و يا گناهكاراني كه اصلِ ايمان و عقيده را از دست ميدهند اصلاً ثواب و پاداشي براي آنها محقق نشده است تا نوبت به احباط برسد و بگويم كه منافات با عدالت الهی يا با آيات رؤيت اعمال داشته باشد. (8) به دو آيه هم استدلال فرموده اند. (9) بر طبق اين قول، معنای آيه «لئن اشركت ليحبطن عملك» اين است كه در صورت تحقق شرك به خدا، ثواب و پاداش اصلاً محقق نشده است. (احباط)
علامه حلّی (زید مقامه) در توضيح مراد محقق طوسي مي فرمايد: اگر در علم الهي اين شخص به گونهاي بود كه تا آخر عمر به ايمانش وفا مي كند و پايدار مي ماند در اين صورت مستحق ثواب ميباشد و همين طور گنهكار اگر تا آخر عمر بر شرك و گناهش پايدار بماند مستحق عقاب است. اما اگر در علم الهي چنين باشد كه اين شخص صالح كه كارهاي خوب هم انجام داده و با ايمان هم است در آخر عمر مشرك ميشود. اصلاً مستحق ثوابي نشده و گنهكار اگر توبه كند و ايمان آورد مستحق معصيت نشده. معناي احباط و تكفير از ديد محقق طوسي و علامه حلي در مقام اول به همين بيان است. علامه حلّی اين قول را به محققين نسبت ميدهد و اقوال ديگر در معني احباط و تكفير را ردّ مي كند. (10)
«تفسير نمونه» هم در يكجا ظاهر همين نظر را تأييد نموده و مي گويد: آيات بسياری داريم كه به صراحت، مي گويند: «موافات بر ايمان» (با ايمان از دنيا رفتن) شرط قبولی اعمال است و بدون آن هيچ عملي پذيرفته نيست. (11)
نظر محقق طوسي و علامه حلّی در مقام دوم: «والاحباط باطل لاستلزامه الظلم و لقوله تعالي: [فمن يعمل مثقال ذرة خيراً يره]»؛ احباطي را كه در اين مقام باطل ميدانند معناي مورد نظر جماعتي از معتزله است آنها گفته اند: مسلماني كه از ابتداء تا انتهاء ايمان خود را حفظ كرده لكن مرتكب معصيت و طاعت شده در قيامت طاعات و ثوابهايش جدا محاسبه مي شود و معاصي و عقوباتش هم جدا، پس هر كدام كمتر بود از آنكه زيادتر است كسر مي شود. اگر ثواب زياد بود «تكفير» و اگر (معاصی) زياد بود «احباط» است؛ محقق طوسی و علامه حلي اين تفسير را باطل می دانند؛ زيرا اولاً چنين محاسبهاي مستلزم ظلم است چون هرگاه معاصي و طاعات مساوي شود چنين كسي با شخصي كه اصلاً ثواب و طاعتي نكرده مساوي انگاشت و اين نزد عقلاء مردود است چون اگر كارگری كارش را انجام دهد ولي تخلفاتي هم بكند ندادن تمام مزدش نزد عقلا مذموم است.
ب) قرآن مجيد تصريح دارد كه هر مؤمنی نتيجه كار خوب و بدش را می بيند، پس خوب است احباط را چنين تفسير كنيم كه هر مؤمن گنهكار اول عقوبات و تاوان معاصي اش را می دهد سپس به پاداش و ثواب خود می رسد. (12)
آیا بلند سخن گفتن در حضور پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) موجب حبط عمل است؟
در آیه «یاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا لاتَرفَعوا اَصوتَکُم فَوقَ صَوتِ النَّبیِّ و لاتَجهَروا لَهُ بِالقَولِ کَجَهرِ بَعضِکُم لِبَعض اَن تَحبَطَ اَعملُکُم و اَنتُم لاتَشعُرون». (13) صدا را بر صدای پیغمبر بلندتر کردن و نیز بلند سخن گفتن در مقابل آن حضرت، از عوامل حبط شمرده شده است.
در تفسیر این آیه، آراء گوناگونی مطرح است:
الف) برخی از گناهان دیگر به جز کفر نیز باعث حبط بعضی از اعمال نیک میشوند و این دو گناه، از جمله آنها هستند. (14)
ب) برخی از مفسران این آیه را به حبط عمل بر اثر کفر مربوط دانستهاند. آنان گفتهاند:طرح سخن گفتن فراتر از پیامبر (صلی الله علیه و آله) و فریاد زدن نزد او در این آیه، از آن جهت نبوده که خود این دو عمل موجب حبط اعمال میشود؛ بلکه اینها کاشف از کفر است و کفر، حبط اعمال را در پی دارد؛ پس این دو فعل، عامل مستقلی برای حبط نخواهد بود. این نظریّه، خلاف ظاهر قرآن است؛ زیرا در این آیات به مؤمنان خطاب شده که برخی از آنان در حضور پیغمبر رفت و آمد داشتند و از صحابه بهشمار میآمدند؛ افزون بر آنکه بلند سخن گفتن نزد پیامبر همیشه کاشف از کفر نیست؛ لذا برخی این عمل را از جهت اهمیت حفظ مقام شامخ پیامبر، به منزله کفر قرار دادهاند، نه آنکه کفر حقیقی باشد. (15)
پ) ملاک در نهی از بلند سخن گفتن، آن است که اینگونه سخن گفتن معمولا موجب آزار میشود و آزار پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) کفر بوده، کفر باعث حبط اعمال است؛ بنابراین، اگر از مطلق بلند حرف زدن، نهی شده، بدین سبب است که از عملی که به طور احتمالی، موجب آزار پیغمبر اسلام (صلی الله علیه و اآله) است، نهی شده باشد؛ چه در واقع به آزار پیامبر بینجامد یا نه؛ پس نهی در این جا از باب احتیاط خواهد بود؛ به این معنا که اصحاب باید از مطلق بلند سخن گفتن نزد رسول الله پرهیز میکردند تا در آنچه موجب اذیّت حضرت و در نتیجه موجب کفر میشد، واقع نشوند وگرنه اعمالشان حبط میگشت. قرینه بر این نظریّه، جمله «واَنتُم لاتَشعُرون» است؛ زیرا این دو قسم عمل (آن چه به کفر میانجامد یا نمیانجامد) مرز مشخصی برای مکلفان ندارد؛ پس کلمه «لاتَشعُرون» معنا مییابد؛ امّا طبق تفاسیر دیگر، جایی برای این جمله نمیماند. قرینه دوم، کلمه «اَن تَحبَطَ» است که عدهای آن را به تقدیر «خشیة أن تحبط» گرفتهاند. (16)
این نظریه نیز با ظاهر قرآن هماهنگ نیست؛ زیرا اوّلا آیه ظهور در نهی نفسی و استقلالی دارد، نه نهی مقدّمی (وتبعی) و ثانیاً زشتی بالا بردن صدا بر صدای پیامبر (صلی الله علیه و آله) و نیز بلند سخن گفتن در برابر ایشان با عقل قابل درک است؛ ولی مؤمنان نمیدانستند که ناپسندی آن دو عمل به حدی است که اعمال نیک را حبط میکند و جمله «واَنتُم لاتَشعُرون» به این مطلب اشاره دارد. (17)
ت) برخی نیز گفتهاند که حبط در این آیه، به احباط و تکفیر مربوط نمیشود و مراد از آن، این است که مجالست و گفت و گو با پیامبر در این دو صورت، ثواب ندارد، نه اینکه بهوسیله این دو عمل ثواب اعمال دیگر حبط میشود. (18)
منابع و مآخذ:
1. كهف: 18/ 103 ـ 105.
2. مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، انتشارات صدرا، تهران، 1370 ش، ج 1، ص 297.
3. شجاعی، محمد، معاد يا بازگشت به سوى خدا، شركت سهامى انتشار، تهران، چاپ اول، پاييز 1362ش، ج 1، ص 314 ـ 317.
4. زلزال: 99/ 7 و 8.
5. انبیاء: 21/ 47.
6. آل عمران: 3/ 30.
7. نجم: 53/ 41.
8. شعرانی، ابوالحسن، شرح تجريد الاعتقاد، انتشارات اسلاميه، تهران، چاپ هشتم، ص 578.
9. زمر: 39/ 65؛ بقره:2/ 217.
10. حلی، حسن بن یوسف، کشف المراد، تحقيق حسن حسن زاده آملی، دفتر انتشارات اسلامی، قم، ص 412ـ 413.
11. مكارم شيرازی، ناصر و همکاران، تفسير نمونه، دارالكتب الاسلاميه، تهران، چاپ دهم،ج 19، ص 532.
12. حلی، حسن بن یوسف، كشف المراد، ص 413. تفسير نمونه، ج 2، ص 71.
13. حجرات 49/ 2.
14. طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان، مؤسسه اعلمی، بیروت، ج ۱۸، ص ۳۰۸.
15. آلوسی، محمود، روح المعانی، دارالکتب العلمیه، بیروت، مج ۱۴، ج ۲۶، ص ۲۰۶؛ طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان، ج ۱۸، ص ۳۰۹.
16. مراغی، احمد، تفسیر المراغی، دارالفکر، بیروت، مج ۹، ج ۲۶، ص ۱۲۱؛ دمشقی، اسماعیل بن عمر، تفسیر ابن کثیر، دارالکتب العلمیه، بیروت، ج ۴، ص ۲۲۲؛ طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان، ج ۱۸، ص۳۰۹.
17. طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان، ج ۱۸، ص ۳۰۹.
18. طوسی، محمد، التبیان، دار احیاء التراث العربی، بیروت، ج ۹، ص ۳۴۱؛ طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، دار احیاء التراث العربی، بیروت، ج ۹، ص ۱۹۶.
موفق و مؤید باشید.
قرآن كريم در آیه « قُلْ هَلْ نُنَبِّئُكُمْ بِالْأَخْسَرينَ أَعْمالاً *الَّذِينَ ضَلَّ سَعْيهُمْ فىِ الحْیوةِ الدُّنْيَا وَ هُمْ يحَسَبُونَ أَنهَّمْ يحُسِنُونَ صُنْعًا* أُوْلَئكَ الَّذِينَ كَفَرُواْ بِايَاتِ رَبِّهِمْ وَ لِقَائهِ فحَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فَلَا نُقِيمُ لهَمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَزْنًا» (1) از حبط عمل کافر سخن گفته است.
کار کافر از اول بی اثر و بی خاصیت و پوچ است. اصلا عمل صالح محسوب نمی شود؛ زیرا برای صالح بودن یک عمل دو چیز لازم است: یکی حسن فعلی و دیگر حسن فاعلی.
سلام. فکر کنم برای ورود به بحث، ابتدا باید روی این بخش از فرمایش شما به یک توافقی برسیم. چرا عمل فقط وقتی صالح است که حسن فاعلی هم همراه با حسن فعلی باشد؟ دلیل عقلی این مسئله چیست؟
[="Tahoma"][="Black"]سلام. فکر کنم برای ورود به بحث، ابتدا باید روی این بخش از فرمایش شما به یک توافقی برسیم. چرا عمل فقط وقتی صالح است که حسن فاعلی هم همراه با حسن فعلی باشد؟ دلیل عقلی این مسئله چیست؟
توجه به نیات انسان در فرهنگ اسلامی
انسان به لحاظ فطری، با کلیات خوبی ها و بدی ها آشناست. البته در تشخیص مصادیق هر کدام، گاه دچار اشتباه می شود. به همین منظور به راهنمایانی نیاز دارد تا او را در تشخیص درست مصادیق خوبی ها و بدی ها یاری دهند؛ فلسفه بعثت انبیای الهی همین بوده است. یکی از موارد اشتباه انسان، تشخیص درست هدفی است که برای تحقق آن هدف، کارهایی را انجام می دهد. بر این اساس گاه نفسِ کار، خوب است و فطرت انسان آن را مثبت تلقی می کند، اما کننده ی کار در انجام آن، هدف نادرستی دارد. به تعبیر فنی تر، این کار دارای حُسن فعلی است؛ اما دارای حُسن فاعلی نیست.
به همین دلیل گاه یک کار خوبی که از دو فاعل سر می زند دارای یک پاداش برابر نیست، بلکه بسته به نوع نیت و هدفی که آن دو فاعل دارند درجه ی امتیاز دو کار نیز متفاوت خواهد بود. مثلاً احسان به والدین یا یاری رساندن به فقیر و نیازمند، هر کدام افعالی نیک و پسندیده است؛ اما وقتی افراد مختلفی آن را انجام می دهند پاداش هر کدام بر اساس نیات آنها متفاوت خواهد بود؛ یعنی برای ارزشیابی و امتیازدهی به کنندگان کار، علاوه بر درجات حسن و خوبی خودِ فعل، حسن و خوبی نیاتِ فاعل نیز تأثیرگذار است.
عموم مردم، با قطع نظر از حضور دین و فرهنگ دینی، به خوبی و بدی کارها توجه دارند، اما تشخیص و اهمیت دادن به این نوع امتیازها و تفاوت های ناشی از نیت ها و انگیزه ها، از ریزه کاری های دین و مکتب انبیاء (علیهم السلام) است. در فرهنگ اسلام توجه به نیات افراد در انجام کارها، بسیار مهم و از اساسی ترین معیارهای ارزشی است. دو نفر که یک کار خوب و نیک مانند مدرسه سازی را انجام می دهند، شاید در ظاهر تفاوتی در کارشان نباشد: هر دو یک نوع کار پسندیده و نیکو انجام داده اند، اما یکی از آنها این کار را با نیت معروف و مشهور شدن انجام می دهد و به همین دلیل نام خود را بر آن می گذارد؛ اما دیگری همان کار را فقط و فقط برای رضای خدا و به گونه ای مخفیانه و بی نام و نشان انجام می دهد؛ یعنی مصداق آیات: «إِلاَّ ابْتِغَاءَ وَجْهِ اللَّهِ،» (1) «إِلاَّ ابْتِغَاءَ وَجْهِ رَبِّهِ الاَعْلَی» (2) «ابْتِغاءَ مَرْضَاةِ الله» (3)
البته یادآوری این نکته لازم است که انجام دادن کار برای خدا و در جهت رضایت الهی نیز خود دارای مراتب بی شماری است. این گونه نیست که همه ی کسانی که کار را با نیت خوب انجام می دهند، امتیاز برابری داشته باشند؛ زیرا به بیان حضرات معصوم (علیهم السلام)، همین کارها و عباداتی که برای خداوند انجام می شود، دست کم دارای سه نوع یا سه مرتبه است:
دسته ای از عبادات که به قصد رسیدن به نعمت های بهشت انجام می گیر.
دسته ای دیگر برای نجات از عذاب دوزخ انجام می شود.
دسته ی سوم را بنده ی خدا تنها برای عشق و علاقه ای که به خدای خویش دارد انجام می دهد. غالب کارهای خوبی که ما آنها را دارای حسن فاعلی نیز می دانیم از نوع اول و دوم است؛ یعنی یا برای رسیدن به نعمت های بهشتی (4) است یا برای فرار از عذاب جهنم. (5) این دو گروه شاید درک درستی از رضوان الهی نداشته و اخلاص برای خدا را درک نمی کنند.
البته کسانی هستند که خود را به خوبی شناخته و ساخته اند و در جهت رشد عواطف نیز زیاد تلاش کرده اند و عواطف دینی، به ویژه محبت اهل بیت (علیهم السلام) و آرام آرام محبت خدای متعال در دلشان ریشه دوانیده است. این گروه درک می کنند که در کارها و عبادات خویش جز رضای الهی را در نظر نداشتن یعنی چه. آنان، حال کسی را که دلش مالامال از محبت است و جز رضایت محبوب هیچ چیز دیگری نمی طلبد، درک می کنند؛ چیزی که در آیات قرآن، روایات، ادعیه و مناجات های معصومان (علیهم السلام) و عرفاء و نقل های تاریخی از این افراد و حالات خوش آنها یاد شده است.
گویی، امام سجاد (علیه السلام) در صحیفه سجادیه به همین مسأله مهم اشاره می کنند که خداوند متعال ما را در راه صحیح یعنی مسیر احسان و نیکوکاری به راه انداخته تا به منظور کمک به ما برای رسیدن به رضوان الهی، در زمره کاروان محسنین شویم: «لِنَسْلُکَهَا بِمَنِّهِ اِلَی رِضْوانِهِ» (6) پس هدف برتر، رضوان الهی است؛ اما برای رسیدن به این هدف برتر، قدرت خودمان کافی نیست. برای طی این مسیر سخت، به فضل او نیاز است.
حسن فاعلی، مقتضای حکم عقل و سیره عقلاء
عقل سلیم هر انسانی و سیره عقلاء، حکم می کنند که مولایی که علاوه بر انجام خود عمل، می خواهد که بنده، با طیب نفس و تقرب به مولا، آن عمل را انجام دهد و اگر بنده ای، عملی را برای مولای خودش انجام دهد؛ ولی در درون نفس خودش، احساس تنفر از مولا داشته و بدون هیچ توجهی به آمریت و امر مولا و نزدیکی به او، آن کار را انجام داده است، او را ستایش نکرده و عمل او را عمل ایده آل و خوبی به حساب نمی آورند.
منابع و مآخذ:
1. بقره: 2/ 272.
2. لیل: 92/ 20.
3. بقره: 2/ 207.
4. مرسلات: 77/ 41 ـ 44؛ واقعه:56/ 20 ـ 34؛ آل عمران: 2/ 136.
5. مرسلات: 77/ 30 ـ 33.
6. صحیفه سجادیه، دعای 44.
در پناه خداوند مهربان باشید.[/]
[="Tahoma"][="Navy"] 1.به چه دلیل عمل نیک کافر، حبط می شود؟ بعلاوه آیا این حبط مشمول مستضعف فکری هم می شود؟ 2.حبط عمل، چگونه با این آیۀ شریفه از قرآن که می فرماید: «فمن یعمل مثقال ذرة خیراً یره» و این آیه که «و وفّیت کلّ نفس ما عملت» قابل تطبیق است؟ 3.چرا بالا بردن صدا نزد رسول خدا باعث حبط عمل می شود ولی جلوی دیگران چنین نتیجه ای ندارد؟ با تشکرسلام. می دانم در مورد حبط تاپیک مشابهی ایجاد شده است، ولی تاپیک قبلی بسته است و به سؤال من جواب کامل نداده است.
سلام
از مجموعه شناختهایی که داریم و از جمله شناختی که دین در اختیار ما می گذارد می دانیم که :
این جهان و روابط پدیده های آن دارای اصول و حساب و کتاب است
در این جهان هرچیزی باعث هر چیزی نیست و هرچیزی مانع هر چیزی نیست
روابط پدیده ها در عین پیچیدگی از حساسیت های خاصی هم برخوردار است
به نظر می رسد جمع بین آیات حبط و آیاتی که بقای اعمال و اوصاف نفسانی را ثابت می کند آنستکه :
در فضای عالم آخرت که عالم قدس و معنویت محضه است آنچه که صاحب اثر است اعمالی است که در ارتباط با حقیقت یگانه عالم یعنی خدای متعال انجام شده است و سایر اعمال و اوصاف در عین وجود داشتن و قابل مشاهده بودن اثر مثبتی بر آنها بار نمی شود ولو در عالم دنیا عمل نیکی محسوب می شده است
بعبارت دیگر باور به خدای یگانه متعال در فضای عالم آخرت شرط تاثیر گذاری مثبت اعمال است
یا علیم[/]
توجه به نیات انسان در فرهنگ اسلامی
انسان به لحاظ فطری، با کلیات خوبی ها و بدی ها آشناست. البته در تشخیص مصادیق هر کدام، گاه دچار اشتباه می شود. به همین منظور به راهنمایانی نیاز دارد تا او را در تشخیص درست مصادیق خوبی ها و بدی ها یاری دهند؛ فلسفه بعثت انبیای الهی همین بوده است. یکی از موارد اشتباه انسان، تشخیص درست هدفی است که برای تحقق آن هدف، کارهایی را انجام می دهد. بر این اساس گاه نفسِ کار، خوب است و فطرت انسان آن را مثبت تلقی می کند، اما کننده ی کار در انجام آن، هدف نادرستی دارد. به تعبیر فنی تر، این کار دارای حُسن فعلی است؛ اما دارای حُسن فاعلی نیست.
به همین دلیل گاه یک کار خوبی که از دو فاعل سر می زند دارای یک پاداش برابر نیست، بلکه بسته به نوع نیت و هدفی که آن دو فاعل دارند درجه ی امتیاز دو کار نیز متفاوت خواهد بود. مثلاً احسان به والدین یا یاری رساندن به فقیر و نیازمند، هر کدام افعالی نیک و پسندیده است؛ اما وقتی افراد مختلفی آن را انجام می دهند پاداش هر کدام بر اساس نیات آنها متفاوت خواهد بود؛ یعنی برای ارزشیابی و امتیازدهی به کنندگان کار، علاوه بر درجات حسن و خوبی خودِ فعل، حسن و خوبی نیاتِ فاعل نیز تأثیرگذار است.
عموم مردم، با قطع نظر از حضور دین و فرهنگ دینی، به خوبی و بدی کارها توجه دارند، اما تشخیص و اهمیت دادن به این نوع امتیازها و تفاوت های ناشی از نیت ها و انگیزه ها، از ریزه کاری های دین و مکتب انبیاء (علیهم السلام) است. در فرهنگ اسلام توجه به نیات افراد در انجام کارها، بسیار مهم و از اساسی ترین معیارهای ارزشی است. دو نفر که یک کار خوب و نیک مانند مدرسه سازی را انجام می دهند، شاید در ظاهر تفاوتی در کارشان نباشد: هر دو یک نوع کار پسندیده و نیکو انجام داده اند، اما یکی از آنها این کار را با نیت معروف و مشهور شدن انجام می دهد و به همین دلیل نام خود را بر آن می گذارد؛ اما دیگری همان کار را فقط و فقط برای رضای خدا و به گونه ای مخفیانه و بی نام و نشان انجام می دهد؛ یعنی مصداق آیات: «إِلاَّ ابْتِغَاءَ وَجْهِ اللَّهِ،» (1) «إِلاَّ ابْتِغَاءَ وَجْهِ رَبِّهِ الاَعْلَی» (2) «ابْتِغاءَ مَرْضَاةِ الله» (3)
البته یادآوری این نکته لازم است که انجام دادن کار برای خدا و در جهت رضایت الهی نیز خود دارای مراتب بی شماری است. این گونه نیست که همه ی کسانی که کار را با نیت خوب انجام می دهند، امتیاز برابری داشته باشند؛ زیرا به بیان حضرات معصوم (علیهم السلام)، همین کارها و عباداتی که برای خداوند انجام می شود، دست کم دارای سه نوع یا سه مرتبه است:
دسته ای از عبادات که به قصد رسیدن به نعمت های بهشت انجام می گیر.
دسته ای دیگر برای نجات از عذاب دوزخ انجام می شود.
دسته ی سوم را بنده ی خدا تنها برای عشق و علاقه ای که به خدای خویش دارد انجام می دهد. غالب کارهای خوبی که ما آنها را دارای حسن فاعلی نیز می دانیم از نوع اول و دوم است؛ یعنی یا برای رسیدن به نعمت های بهشتی (4) است یا برای فرار از عذاب جهنم. (5) این دو گروه شاید درک درستی از رضوان الهی نداشته و اخلاص برای خدا را درک نمی کنند.
البته کسانی هستند که خود را به خوبی شناخته و ساخته اند و در جهت رشد عواطف نیز زیاد تلاش کرده اند و عواطف دینی، به ویژه محبت اهل بیت (علیهم السلام) و آرام آرام محبت خدای متعال در دلشان ریشه دوانیده است. این گروه درک می کنند که در کارها و عبادات خویش جز رضای الهی را در نظر نداشتن یعنی چه. آنان، حال کسی را که دلش مالامال از محبت است و جز رضایت محبوب هیچ چیز دیگری نمی طلبد، درک می کنند؛ چیزی که در آیات قرآن، روایات، ادعیه و مناجات های معصومان (علیهم السلام) و عرفاء و نقل های تاریخی از این افراد و حالات خوش آنها یاد شده است.
گویی، امام سجاد (علیه السلام) در صحیفه سجادیه به همین مسأله مهم اشاره می کنند که خداوند متعال ما را در راه صحیح یعنی مسیر احسان و نیکوکاری به راه انداخته تا به منظور کمک به ما برای رسیدن به رضوان الهی، در زمره کاروان محسنین شویم: «لِنَسْلُکَهَا بِمَنِّهِ اِلَی رِضْوانِهِ» (6) پس هدف برتر، رضوان الهی است؛ اما برای رسیدن به این هدف برتر، قدرت خودمان کافی نیست. برای طی این مسیر سخت، به فضل او نیاز است.حسن فاعلی، مقتضای حکم عقل و سیره عقلاء
عقل سلیم هر انسانی و سیره عقلاء، حکم می کنند که مولایی که علاوه بر انجام خود عمل، می خواهد که بنده، با طیب نفس و تقرب به مولا، آن عمل را انجام دهد و اگر بنده ای، عملی را برای مولای خودش انجام دهد؛ ولی در درون نفس خودش، احساس تنفر از مولا داشته و بدون هیچ توجهی به آمریت و امر مولا و نزدیکی به او، آن کار را انجام داده است، او را ستایش نکرده و عمل او را عمل ایده آل و خوبی به حساب نمی آورند.
منابع و مآخذ:
1. بقره: 2/ 272.
2. لیل: 92/ 20.
3. بقره: 2/ 207.
4. مرسلات: 77/ 41 ـ 44؛ واقعه:56/ 20 ـ 34؛ آل عمران: 2/ 136.
5. مرسلات: 77/ 30 ـ 33.
6. صحیفه سجادیه، دعای 44.
در پناه خداوند مهربان باشید.
سلام. از توضیحات شما خیلی ممنونم، ولی اگر دقّت بفرمایید، بیانات شما تشریح مسئله است، و نه بیان دلیل مسئله. شما، همان بحث لزوم حسن فاعلی را در این پست مشروحتر و دقیقتر توضیح داده اید و حضور آن در قضاوتهای شبانه روزی بشر را بیان فرموده اید، ولی دلایل عقلی و منطقی آنرا، ذکر نفرموده اید.
بنده خواهان دلیلی عقلی بر این مسئله هستم، و لو اینکه بدیهی باشد، ولی برای بدیهیاتی مثل وجود خدا نیز برهان اقامه می شود. لطفاً برای این مسئله نیز برهانی عقلی اقامه بفرمایید.
حبط اعمال، منافاتی با آیات محاسبه دقیق اعمال خوب و بد ندارد
خداوند در آیاتی، مانند «فَمَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْرًا يَرَهُ* وَ مَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ» (4) و «و إِن كَانَ مِثْقَالَ حَبَّةٍ مِّنْ خَرْدَلٍ أَتَيْنَا بِهَا وَ كَفَی' بِنَا حاٰسِبِينَ» (5) و «يَوْمَ تَجِدْ كُلُّ نَفْسٍ مَّا عَمِلَتْ مِنْ خَيْرٍ مُّحْضَرًا وَ مَا عَمِلَتْ مِن سُؤءٍ تَوَدُّ لَوْ أَنَّ بَيْنَهَا وَ بَيْنَهُو أَمَدَا بَعِيدًا» (6) و آیه «و ان سعيه سوف يرى* ثم يجزاه الجزاء الأوفى» (7) وعده داده است که پاسخ و جزای هر کاری خوب و بدی را بدهد.
الف) احباط در دو مقام بحث ميشود يكبار نسبت به شخصی است كه مدتي با ايمان بوده واعمال صالحه انجام داده لكن آخر كار مرتد و مشرك شده و ايمان خود را از دست مي دهد؛ و يكبار نسبت به شخصی است كه از ابتداء تا انتهاء ايمان خود را حفظ كرده، لكن مرتكب طاعت و معصيت شده محقق طوسي و علامه حلي اين دو صورت را جداگانه و در دو مقام بحث مي كنند.
نظر محقق طوسی در قول اول: مي فرمايد ثواب و پاداش عمل، مشروط به اين است كه شخص تا آخر عمر بر ايمانش پايدار بماند و هرگاه شرط منتفی شود مشروط (ثواب و پاداش) هم منتفي می شود، بنابراين در مورد شخص مرتد و يا گناهكاراني كه اصلِ ايمان و عقيده را از دست ميدهند اصلاً ثواب و پاداشي براي آنها محقق نشده است تا نوبت به احباط برسد و بگويم كه منافات با عدالت الهی يا با آيات رؤيت اعمال داشته باشد. (8) به دو آيه هم استدلال فرموده اند. (9) بر طبق اين قول، معنای آيه «لئن اشركت ليحبطن عملك» اين است كه در صورت تحقق شرك به خدا، ثواب و پاداش اصلاً محقق نشده است. (احباط)
علامه حلّی (زید مقامه) در توضيح مراد محقق طوسي مي فرمايد: اگر در علم الهي اين شخص به گونهاي بود كه تا آخر عمر به ايمانش وفا مي كند و پايدار مي ماند در اين صورت مستحق ثواب ميباشد و همين طور گنهكار اگر تا آخر عمر بر شرك و گناهش پايدار بماند مستحق عقاب است. اما اگر در علم الهي چنين باشد كه اين شخص صالح كه كارهاي خوب هم انجام داده و با ايمان هم است در آخر عمر مشرك ميشود. اصلاً مستحق ثوابي نشده و گنهكار اگر توبه كند و ايمان آورد مستحق معصيت نشده. معناي احباط و تكفير از ديد محقق طوسي و علامه حلي در مقام اول به همين بيان است. علامه حلّی اين قول را به محققين نسبت ميدهد و اقوال ديگر در معني احباط و تكفير را ردّ مي كند. (10)
«تفسير نمونه» هم در يكجا ظاهر همين نظر را تأييد نموده و مي گويد: آيات بسياری داريم كه به صراحت، مي گويند: «موافات بر ايمان» (با ايمان از دنيا رفتن) شرط قبولی اعمال است و بدون آن هيچ عملي پذيرفته نيست. (11)
نظر محقق طوسي و علامه حلّی در مقام دوم: «والاحباط باطل لاستلزامه الظلم و لقوله تعالي: [فمن يعمل مثقال ذرة خيراً يره]»؛ احباطي را كه در اين مقام باطل ميدانند معناي مورد نظر جماعتي از معتزله است آنها گفته اند: مسلماني كه از ابتداء تا انتهاء ايمان خود را حفظ كرده لكن مرتكب معصيت و طاعت شده در قيامت طاعات و ثوابهايش جدا محاسبه مي شود و معاصي و عقوباتش هم جدا، پس هر كدام كمتر بود از آنكه زيادتر است كسر مي شود. اگر ثواب زياد بود «تكفير» و اگر (معاصی) زياد بود «احباط» است؛ محقق طوسی و علامه حلي اين تفسير را باطل می دانند؛ زيرا اولاً چنين محاسبهاي مستلزم ظلم است چون هرگاه معاصي و طاعات مساوي شود چنين كسي با شخصي كه اصلاً ثواب و طاعتي نكرده مساوي انگاشت و اين نزد عقلاء مردود است چون اگر كارگری كارش را انجام دهد ولي تخلفاتي هم بكند ندادن تمام مزدش نزد عقلا مذموم است.
ب) قرآن مجيد تصريح دارد كه هر مؤمنی نتيجه كار خوب و بدش را می بيند، پس خوب است احباط را چنين تفسير كنيم كه هر مؤمن گنهكار اول عقوبات و تاوان معاصي اش را می دهد سپس به پاداش و ثواب خود می رسد. (12)
با سلامی دوباره.
بزرگوار، خود شما فرمودید که عمل کافر از ابتدا صالح نیست ولی عمل مؤمنانه با نیت رضای خدا، صالح است. خب وقتی کسی ابتدا یک سری اعمال صالح انجام داده است و بعد مرتد می شود، این اعمال صالح خیرهایی هستند که طبق آیۀ شریفۀ فمن یعمل مثقال ذرة خیراً یره، دیده شوند و این با تباه شدن آن اعمال صالح پیشین ناسازگار است. اینکه بفرمایید ثواب و پاداش به شرط بر سر ایمان ماندن تا آخر عمر است، با متن آیۀ فوق ناسازگار است، البته می شود گفت که گناه کفر آنقدر زیاد است که اعمال صالح برای به بهشت رفتن فرد کفایت نکنند، ولی اینکه بفرمایید که این خیر به شرطی دیده می شود که تا آخر عمر به کفر نینجامد، با متن آیه سازگار نیست، زیرا آیه می فرماید که «هر کسی» یعنی اعم مسلم، کافر یا مرتد، به اندازه مثقالی نیکی کرده باشد، آنرا خواهد دید، فلذا چگونه اعمال صالحی که مرتد در زمان ایمان انجام داده است، حبط می شوند؟
همچنین است در مورد اینکه در علم الهی، معلوم باشد که فرد مرتد خواهد شد، به هر حال عمل خیری که با نیت الهی در زمان مسلمانی انجام داده است، طبق فرمایش خودتان صالح است و طبق آیۀ فوق باید در قیامت دیده شود، لذا هر چند پاداش آنرا عظمت گناه ارتداد از بین ببرد، ولی نمی شود که خودِ آن عمل هم حبط شده و در قیامت دیده نشود.
در مورد مقام دوم، بحث به همین شکل است، ولی به طور اساسیتر شاید بهتر باشد که ما به طور اساسی این را بپرسیم که چگونه دو جملۀ قرآنی «فمن یعمل مثقال ذرة شراً یره» با «إنّ الحسنات یذهبن السیئات» جمع می شود. اوّلی می گوید که شری و لو به اندازه مثقالی از کسی سر زده باشد، صاحب آن، عملش را خواهد دید، و دومی می فرماید که حسنات، سیئات را می برند.
آیا بلند سخن گفتن در حضور پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) موجب حبط عمل است؟
در آیه «یاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا لاتَرفَعوا اَصوتَکُم فَوقَ صَوتِ النَّبیِّ و لاتَجهَروا لَهُ بِالقَولِ کَجَهرِ بَعضِکُم لِبَعض اَن تَحبَطَ اَعملُکُم و اَنتُم لاتَشعُرون». (13) صدا را بر صدای پیغمبر بلندتر کردن و نیز بلند سخن گفتن در مقابل آن حضرت، از عوامل حبط شمرده شده است.
در تفسیر این آیه، آراء گوناگونی مطرح است:
الف) برخی از گناهان دیگر به جز کفر نیز باعث حبط بعضی از اعمال نیک میشوند و این دو گناه، از جمله آنها هستند. (14)
ب) برخی از مفسران این آیه را به حبط عمل بر اثر کفر مربوط دانستهاند. آنان گفتهاند:طرح سخن گفتن فراتر از پیامبر (صلی الله علیه و آله) و فریاد زدن نزد او در این آیه، از آن جهت نبوده که خود این دو عمل موجب حبط اعمال میشود؛ بلکه اینها کاشف از کفر است و کفر، حبط اعمال را در پی دارد؛ پس این دو فعل، عامل مستقلی برای حبط نخواهد بود. این نظریّه، خلاف ظاهر قرآن است؛ زیرا در این آیات به مؤمنان خطاب شده که برخی از آنان در حضور پیغمبر رفت و آمد داشتند و از صحابه بهشمار میآمدند؛ افزون بر آنکه بلند سخن گفتن نزد پیامبر همیشه کاشف از کفر نیست؛ لذا برخی این عمل را از جهت اهمیت حفظ مقام شامخ پیامبر، به منزله کفر قرار دادهاند، نه آنکه کفر حقیقی باشد. (15)
پ) ملاک در نهی از بلند سخن گفتن، آن است که اینگونه سخن گفتن معمولا موجب آزار میشود و آزار پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) کفر بوده، کفر باعث حبط اعمال است؛ بنابراین، اگر از مطلق بلند حرف زدن، نهی شده، بدین سبب است که از عملی که به طور احتمالی، موجب آزار پیغمبر اسلام (صلی الله علیه و اآله) است، نهی شده باشد؛ چه در واقع به آزار پیامبر بینجامد یا نه؛ پس نهی در این جا از باب احتیاط خواهد بود؛ به این معنا که اصحاب باید از مطلق بلند سخن گفتن نزد رسول الله پرهیز میکردند تا در آنچه موجب اذیّت حضرت و در نتیجه موجب کفر میشد، واقع نشوند وگرنه اعمالشان حبط میگشت. قرینه بر این نظریّه، جمله «واَنتُم لاتَشعُرون» است؛ زیرا این دو قسم عمل (آن چه به کفر میانجامد یا نمیانجامد) مرز مشخصی برای مکلفان ندارد؛ پس کلمه «لاتَشعُرون» معنا مییابد؛ امّا طبق تفاسیر دیگر، جایی برای این جمله نمیماند. قرینه دوم، کلمه «اَن تَحبَطَ» است که عدهای آن را به تقدیر «خشیة أن تحبط» گرفتهاند. (16)
این نظریه نیز با ظاهر قرآن هماهنگ نیست؛ زیرا اوّلا آیه ظهور در نهی نفسی و استقلالی دارد، نه نهی مقدّمی (وتبعی) و ثانیاً زشتی بالا بردن صدا بر صدای پیامبر (صلی الله علیه و آله) و نیز بلند سخن گفتن در برابر ایشان با عقل قابل درک است؛ ولی مؤمنان نمیدانستند که ناپسندی آن دو عمل به حدی است که اعمال نیک را حبط میکند و جمله «واَنتُم لاتَشعُرون» به این مطلب اشاره دارد. (17)
ت) برخی نیز گفتهاند که حبط در این آیه، به احباط و تکفیر مربوط نمیشود و مراد از آن، این است که مجالست و گفت و گو با پیامبر در این دو صورت، ثواب ندارد، نه اینکه بهوسیله این دو عمل ثواب اعمال دیگر حبط میشود. (18)
گرامی در این مورد خودتان چند نظریه آورده اید که به غیر از اوّلی و آخری، بقیه را خودتان رد کرده اید. امّا در مورد آخری، خب این برداشت هم با متن آیه که از حبط عمل سخن می گوید، ناسازگار است. در مورد اوّلی هم که خب صورت سؤال ماست:
1.چرا بالا بردن صدا بر پیامبر باعث حبط عمل می شود؟
2.چرا این مسئله فقط برای پیامبر است، و مثلاً برای مؤمنین، بالا بردن صدا چنین اثری ندارد؟
[="Tahoma"][="Black"] بنده خواهان دلیلی عقلی بر این مسئله هستم، و لو اینکه بدیهی باشد، ولی برای بدیهیاتی مثل وجود خدا نیز برهان اقامه می شود. لطفاً برای این مسئله نیز برهانی عقلی اقامه بفرمایید.سلام. از توضیحات شما خیلی ممنونم، ولی اگر دقّت بفرمایید، بیانات شما تشریح مسئله است، و نه بیان دلیل مسئله. شما، همان بحث لزوم حسن فاعلی را در این پست مشروحتر و دقیقتر توضیح داده اید و حضور آن در قضاوتهای شبانه روزی بشر را بیان فرموده اید، ولی دلایل عقلی و منطقی آنرا، ذکر نفرموده اید.
سلام علیکم
اگر به صورت دقیق، پاسخ را بخوانید، متوجه خواهید شد که به دلیل عقلی اشاره شده است، حکم عقل و سیره عقلاء، دلیل عقلی هستند.
موفق باشید.[/]
[="Tahoma"][="Black"] بزرگوار، خود شما فرمودید که عمل کافر از ابتدا صالح نیست ولی عمل مؤمنانه با نیت رضای خدا، صالح است. خب وقتی کسی ابتدا یک سری اعمال صالح انجام داده است و بعد مرتد می شود، این اعمال صالح خیرهایی هستند که طبق آیۀ شریفۀ فمن یعمل مثقال ذرة خیراً یره، دیده شوند و این با تباه شدن آن اعمال صالح پیشین ناسازگار است. اینکه بفرمایید ثواب و پاداش به شرط بر سر ایمان ماندن تا آخر عمر است، با متن آیۀ فوق ناسازگار است، البته می شود گفت که گناه کفر آنقدر زیاد است که اعمال صالح برای به بهشت رفتن فرد کفایت نکنند، ولی اینکه بفرمایید که این خیر به شرطی دیده می شود که تا آخر عمر به کفر نینجامد، با متن آیه سازگار نیست، زیرا آیه می فرماید که «هر کسی» یعنی اعم مسلم، کافر یا مرتد، به اندازه مثقالی نیکی کرده باشد، آنرا خواهد دید، فلذا چگونه اعمال صالحی که مرتد در زمان ایمان انجام داده است، حبط می شوند؟ همچنین است در مورد اینکه در علم الهی، معلوم باشد که فرد مرتد خواهد شد، به هر حال عمل خیری که با نیت الهی در زمان مسلمانی انجام داده است، طبق فرمایش خودتان صالح است و طبق آیۀ فوق باید در قیامت دیده شود، لذا هر چند پاداش آنرا عظمت گناه ارتداد از بین ببرد، ولی نمی شود که خودِ آن عمل هم حبط شده و در قیامت دیده نشود. در مورد مقام دوم، بحث به همین شکل است، ولی به طور اساسیتر شاید بهتر باشد که ما به طور اساسی این را بپرسیم که چگونه دو جملۀ قرآنی «فمن یعمل مثقال ذرة شراً یره» با «إنّ الحسنات یذهبن السیئات» جمع می شود. اوّلی می گوید که شری و لو به اندازه مثقالی از کسی سر زده باشد، صاحب آن، عملش را خواهد دید، و دومی می فرماید که حسنات، سیئات را می برند.با سلامی دوباره.
سلام علیکم
مشکل شما این است که همه آیات قرآن را به صورت مطلق و عام در نظر گرفته و می خواهید به همین گونه، آیات قرآن را تفسیر کنید، بیشتر آیات و روایات در متون اسلامی، تخصیص و تقیید می خورند و اگر بخواهید این گونه آیات قرآن را تفسیر کنید، بیشتر آیات را ناسازگار با دلایل دیگر خواهید دید. در تبیین و تشریح ادله دین، مطلق و مقید و قیدزننده و تخصیص دهنده وجود دارد و نمی شود به ظاهر هر آیه ای بدون توجه به خانواده آیات و روایات، تمسک کرد.
موفق باشید.[/]
[="Tahoma"][="Black"] 1.چرا بالا بردن صدا بر پیامبر باعث حبط عمل می شود؟ 2.چرا این مسئله فقط برای پیامبر است، و مثلاً برای مؤمنین، بالا بردن صدا چنین اثری ندارد؟گرامی در این مورد خودتان چند نظریه آورده اید که به غیر از اوّلی و آخری، بقیه را خودتان رد کرده اید. امّا در مورد آخری، خب این برداشت هم با متن آیه که از حبط عمل سخن می گوید، ناسازگار است. در مورد اوّلی هم که خب صورت سؤال ماست:
سلام علیکم
بنده این همه اقوال را نقل کردم تا متوجه شوید که در تفسیر این آیه و مراد از «حبط» در آن، اختلاف نظر است و برخی بر این باور هستند که مراد از «حبط» در این جا، با آن حبط اصطلاحی فرق دارد.
اگر بنا بر این گذاشته شود که مراد از «حبط» در این آیه، همان حبط اصطلاحی است، از آن جهت، بالا بردن صدا بر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله)، موجب حبط عمل می شود که این کار، موجب هتاکی و بی حرمتی به بالاترین و برترین موجود در هستی بعد از خداوند است. در اسلام، حکم فحش دادن به بزرگان، مانند پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) و امامان معصوم (علیهم السلام) با حکم فحش دادن به انسان معمولی فرق می کند؛ زیرا ایشان، جایگاه ویژه الهی دارند و حکم خاص خودشان را دارند. اگر این بالابردن صدا با سوء نیت و غرض بد باشد که بدتر خواهد بود و نوعی کفر خفی به شما خواهد آمد. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) و امامان معصوم (علیهم السلام) از جمله شعائر الهی هستند و خداوند در آیه «و من یعظم شعائر الله فإنها من تقوی القلوب» (1)
تعظیم و تکریم شعائر الهی را از نشانه های تقوا ذکر نموده است.
منابع:
1. حج: 22/ 23.
در پناه خداوند باشید. [/]
سلام بر شما.
سلام علیکم
اگر به صورت دقیق، پاسخ را بخوانید، متوجه خواهید شد که به دلیل عقلی اشاره شده است، حکم عقل و سیره عقلاء، دلیل عقلی هستند.
موفق باشید.
گرامی «حکم عقل این است» که نشد دلیل عقلی. اثبات بفرمایید که عقل اینگونه حکم می کند.
سلام علیکم
مشکل شما این است که همه آیات قرآن را به صورت مطلق و عام در نظر گرفته و می خواهید به همین گونه، آیات قرآن را تفسیر کنید، بیشتر آیات و روایات در متون اسلامی، تخصیص و تقیید می خورند و اگر بخواهید این گونه آیات قرآن را تفسیر کنید، بیشتر آیات را ناسازگار با دلایل دیگر خواهید دید. در تبیین و تشریح ادله دین، مطلق و مقید و قیدزننده و تخصیص دهنده وجود دارد و نمی شود به ظاهر هر آیه ای بدون توجه به خانواده آیات و روایات، تمسک کرد.
موفق باشید.
خیر بنده اینگونه نگاه نمی کنم. بنده متأسفانه تخصیصی نمی بینم. از یک طرف می فرمایید که عمل کافر از این جهت حبط می شود که صالح نیست، ولی عمل نیک کافر مرتد در زمان مسلمانی صالح است و باید طبق آیه فمن یعمل مثقال ذرة خیر یره، که البته شرط عقل است، دیده شود. پس چگونه کلّ اعمال مرتد حبط می شود؟
بعلاوه جواب سؤال ذیل را نیز نفرمودید:
چگونه دو جملۀ قرآنی «فمن یعمل مثقال ذرة شراً یره» با «إنّ الحسنات یذهبن السیئات» جمع می شود. اوّلی می گوید که شری و لو به اندازه مثقالی از کسی سر زده باشد، صاحب آن، عملش را خواهد دید، و دومی می فرماید که حسنات، سیئات را می برند.
سلام علیکم
منابع:
بنده این همه اقوال را نقل کردم تا متوجه شوید که در تفسیر این آیه و مراد از «حبط» در آن، اختلاف نظر است و برخی بر این باور هستند که مراد از «حبط» در این جا، با آن حبط اصطلاحی فرق دارد.
اگر بنا بر این گذاشته شود که مراد از «حبط» در این آیه، همان حبط اصطلاحی است، از آن جهت، بالا بردن صدا بر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله)، موجب حبط عمل می شود که این کار، موجب هتاکی و بی حرمتی به بالاترین و برترین موجود در هستی بعد از خداوند است. در اسلام، حکم فحش دادن به بزرگان، مانند پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) و امامان معصوم (علیهم السلام) با حکم فحش دادن به انسان معمولی فرق می کند؛ زیرا ایشان، جایگاه ویژه الهی دارند و حکم خاص خودشان را دارند. اگر این بالابردن صدا با سوء نیت و غرض بد باشد که بدتر خواهد بود و نوعی کفر خفی به شما خواهد آمد. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) و امامان معصوم (علیهم السلام) از جمله شعائر الهی هستند و خداوند در آیه «و من یعظم شعائر الله فإنها من تقوی القلوب» (1)
تعظیم و تکریم شعائر الهی را از نشانه های تقوا ذکر نموده است.
1. حج: 22/ 23.
در پناه خداوند باشید.
بله، ولی وقتی شما خودتان این احتمالات را رد می کنید، یعنی قبولشان هم ندارید! پس ما روی همان احتمالی ردّش نفرموده اید با شما بحث داریم.
موفق باشید.
[="Tahoma"][="Black"] گرامی «حکم عقل این است» که نشد دلیل عقلی. اثبات بفرمایید که عقل اینگونه حکم می کند. خیر بنده اینگونه نگاه نمی کنم. بنده متأسفانه تخصیصی نمی بینم. از یک طرف می فرمایید که عمل کافر از این جهت حبط می شود که صالح نیست، ولی عمل نیک کافر مرتد در زمان مسلمانی صالح است و باید طبق آیه فمن یعمل مثقال ذرة خیر یره، که البته شرط عقل است، دیده شود. پس چگونه کلّ اعمال مرتد حبط می شود؟ بعلاوه جواب سؤال ذیل را نیز نفرمودید: چگونه دو جملۀ قرآنی «فمن یعمل مثقال ذرة شراً یره» با «إنّ الحسنات یذهبن السیئات» جمع می شود. اوّلی می گوید که شری و لو به اندازه مثقالی از کسی سر زده باشد، صاحب آن، عملش را خواهد دید، و دومی می فرماید که حسنات، سیئات را می برند. بله، ولی وقتی شما خودتان این احتمالات را رد می کنید، یعنی قبولشان هم ندارید! پس ما روی همان احتمالی ردّش نفرموده اید با شما بحث داریم. موفق باشید.سلام بر شما.
سلام علیکم
خداوند که با زبان خودش که نمیگوید فلان آیه، فلان آیه را تخصیص میزند یا فلان آیه بر فلان آیه، حکومت دارد، این ما هستیم که باید این مسائل را کشف کنیم.
در ضمن، این گفته بنده نیست، گفته مفسران و اندیشمندان است.
سیره عقلاء، خودش، حکم عقلی قطعی و عملی است که در عالم واقع دارد اجرا می شود و از این بالاتر دیگر حکم عقلی پیدا نخواهد شد.
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته[/]
سلام علیکم
خداوند که با زبان خودش که نمیگوید فلان آیه، فلان آیه را تخصیص میزند یا فلان آیه بر فلان آیه، حکومت دارد، این ما هستیم که باید این مسائل را کشف کنیم.
در ضمن، این گفته بنده نیست، گفته مفسران و اندیشمندان است.
سیره عقلاء، خودش، حکم عقلی قطعی و عملی است که در عالم واقع دارد اجرا می شود و از این بالاتر دیگر حکم عقلی پیدا نخواهد شد.
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته
سلام. یعنی می فرمایید که حبط اعمال مرتد، فمن یعمل مثقال ذرة خیراً یزه، و. إنّ الحسنات یذهبن السیئات، فمن یعمل مثقال ذرة خیراً یره را تخصیص می زند؟
به نظر شما، نمی توانیم اینگونه توجیه کنیم که تمام اعمال خیر، مثل عمل نیک فرد مرتد و تمام اعمال شر، مثل گناهان فرد توّاب، دیده می شوند ولی با این تخصیصها به حساب نمی آیند؟ در واقع آیا نمی توانیم بگوییم دیدن عمل خوب و دیدن عمل بد، مربوط به روبرو شدن با عمل و حبط و از بین رفتن بدیها، مربوط به مرحلۀ پاداش جزاست؟
[="Tahoma"][="Black"] به نظر شما، نمی توانیم اینگونه توجیه کنیم که تمام اعمال خیر، مثل عمل نیک فرد مرتد و تمام اعمال شر، مثل گناهان فرد توّاب، دیده می شوند ولی با این تخصیصها به حساب نمی آیند؟ در واقع آیا نمی توانیم بگوییم دیدن عمل خوب و دیدن عمل بد، مربوط به روبرو شدن با عمل و حبط و از بین رفتن بدیها، مربوط به مرحلۀ پاداش جزاست؟سلام. یعنی می فرمایید که حبط اعمال مرتد، فمن یعمل مثقال ذرة خیراً یزه، و. إنّ الحسنات یذهبن السیئات، فمن یعمل مثقال ذرة خیراً یره را تخصیص می زند؟
سلام علیکم
در سخنان قبل گفته شد که برای دادن پاداش، شخص، باید تا انتهاء، دیانت داشته باشد و از دیانت خودش برنگردد. اگر کسی مرتد شود، این شرط را ندارد.
این شرط در آیه ذکر شده نیست. این در آیه و روایات دیگر ذکر شده است.
موفق باشید.[/]
سلام علیکم
در سخنان قبل گفته شد که برای دادن پاداش، شخص، باید تا انتهاء، دیانت داشته باشد و از دیانت خودش برنگردد. اگر کسی مرتد شود، این شرط را ندارد.
این شرط در آیه ذکر شده نیست. این در آیه و روایات دیگر ذکر شده است.
موفق باشید.
سلام.
گرامی به بخشی از سخن من اصلاً جوابی ندادید.
بعلاوه اینکه برای دادن پاداش شخص باید تا انتهاء دیانت داشته باشد، شما تا جایی که بنده دیدم، آیه و روایتی ذکر نفرمودید، بلکه صرفاً سخنان علامه حلی و شیخ طوسی و آیت الله مکارم شیرازی را مطرح کرده اید. اگر آیه و روایتی دارید، مطرح بفرمایید.
گرامی به بخشی از سخن من اصلاً جوابی ندادید. بعلاوه اینکه برای دادن پاداش شخص باید تا انتهاء دیانت داشته باشد، شما تا جایی که بنده دیدم، آیه و روایتی ذکر نفرمودید، بلکه صرفاً سخنان علامه حلی و شیخ طوسی و آیت الله مکارم شیرازی را مطرح کرده اید. اگر آیه و روایتی دارید، مطرح بفرمایید.سلام.
سلام علیکم
برخی از آیاتی که بر اشتراط ایمان تا آخر عمر، جهت دریافت پاداش، دلالت دارند، عبارتند از:
1. «و من يرتدد منكم عن دينه فيمت و هو كافرٌ فأولئك حبطت أعمالهم فى الدُّنيا و الآخرة و أولئك أصحاب النَّار هم فيها خالدون» (1)
2. «و من يكفر بالإیمان فقد حبط عمله و هو فى الآخرة من الخاسرين» (2)
منابع و مآخذ:
1. بقره: 2/ 217.
2. مائده: 5/ 5.
والسلام علیکم و علینا و علی عبادالله الصالحین.
سلام علیکم
برخی از آیاتی که بر اشتراط ایمان تا آخر عمر، جهت دریافت پاداش، دلالت دارند، عبارتند از:
1. «و من يرتدد منكم عن دينه فيمت و هو كافرٌ فأولئك حبطت أعمالهم فى الدُّنيا و الآخرة و أولئك أصحاب النَّار هم فيها خالدون» (1)
2. «و من يكفر بالإیمان فقد حبط عمله و هو فى الآخرة من الخاسرين» (2)منابع و مآخذ:
1. بقره: 2/ 217.
2. مائده: 5/ 5.والسلام علیکم و علینا و علی عبادالله الصالحین.
سلام.
جناب سعید عزیز، بنده از شما انتظار بیشتری دارم. شما پیش از کارشناس قرآنی بودید و اکنون که کارشناس کلام و عقاید شده اید، انتظار می رود که در این بحث با حوصلۀ بیشتری وارد شوید، ولی این حس واقعاً در من وجود دارد که اصلاً حوصله ندارید که مطلب بنده را بخوانید.
در مورد پست اخیر شما، خیلی روشن است که در استدلال شما دور وجود دارد:
چرا قرآن می گوید که عمل مرتد حبط می شود؟ زیرا متدین بودن باید تا آخر کار ادامه داشته باشد.
چرا متدین بودن باید تا آخر کار ادامه داشته باشد؟ زیرا قرآن می گوید که عمل مرتد حبط می شود.
در واقع آیه هایی که شما برای اثبات لزوم خوب بودن تا آخر کار اقامه کرده اید، همان آیه هایی هستند که برای توضیحشان بحث لزوم خوب بودن تا آخر کار را مطرح فرموده اید. مسلم است که این دور است و هیچ استنتاجی تمی شود از این استدلال کرد.
بعلاوه، لطفاً جواب بخش دیگر عرایض بنده را نیز بدهید:
یعنی می فرمایید که حبط اعمال مرتد، فمن یعمل مثقال ذرة خیراً یره، و. إنّ الحسنات یذهبن السیئات، فمن یعمل مثقال ذرة خیراً یره را تخصیص می زند؟
به نظر شما، نمی توانیم اینگونه توجیه کنیم که تمام اعمال خیر، مثل عمل نیک فرد مرتد و تمام اعمال شر، مثل گناهان فرد توّاب، دیده می شوند ولی با این تخصیصها به حساب نمی آیند؟ در واقع آیا نمی توانیم بگوییم دیدن عمل خوب و دیدن عمل بد، مربوط به روبرو شدن با عمل و حبط و از بین رفتن بدیها، مربوط به مرحلۀ پاداش جزاست؟
البته دقت بفرمایید که بحث بالا بردن صدا بر پیامبر هم هنوز ابتر مانده که بعد از به سرانجام رسیدن این مبحث، به آن نیز باید بازگشت کرد.
سلام. جناب سعید عزیز، بنده از شما انتظار بیشتری دارم. شما پیش از کارشناس قرآنی بودید و اکنون که کارشناس کلام و عقاید شده اید، انتظار می رود که در این بحث با حوصلۀ بیشتری وارد شوید، ولی این حس واقعاً در من وجود دارد که اصلاً حوصله ندارید که مطلب بنده را بخوانید. در مورد پست اخیر شما، خیلی روشن است که در استدلال شما دور وجود دارد: چرا قرآن می گوید که عمل مرتد حبط می شود؟ زیرا متدین بودن باید تا آخر کار ادامه داشته باشد. چرا متدین بودن باید تا آخر کار ادامه داشته باشد؟ زیرا قرآن می گوید که عمل مرتد حبط می شود. در واقع آیه هایی که شما برای اثبات لزوم خوب بودن تا آخر کار اقامه کرده اید، همان آیه هایی هستند که برای توضیحشان بحث لزوم خوب بودن تا آخر کار را مطرح فرموده اید. مسلم است که این دور است و هیچ استنتاجی تمی شود از این استدلال کرد. بعلاوه، لطفاً جواب بخش دیگر عرایض بنده را نیز بدهید: یعنی می فرمایید که حبط اعمال مرتد، فمن یعمل مثقال ذرة خیراً یره، و. إنّ الحسنات یذهبن السیئات، فمن یعمل مثقال ذرة خیراً یره را تخصیص می زند؟ به نظر شما، نمی توانیم اینگونه توجیه کنیم که تمام اعمال خیر، مثل عمل نیک فرد مرتد و تمام اعمال شر، مثل گناهان فرد توّاب، دیده می شوند ولی با این تخصیصها به حساب نمی آیند؟ در واقع آیا نمی توانیم بگوییم دیدن عمل خوب و دیدن عمل بد، مربوط به روبرو شدن با عمل و حبط و از بین رفتن بدیها، مربوط به مرحلۀ پاداش جزاست؟
البته دقت بفرمایید که بحث بالا بردن صدا بر پیامبر هم هنوز ابتر مانده که بعد از به سرانجام رسیدن این مبحث، به آن نیز باید بازگشت کرد.
سلام علیکم
با عرض سلام، احترام و تحیت
بنده با این ذهنیت بودم که شما به همین مقدار از پاسخ اکتفا مینماید. حال که خودتان تمایل به بحث عمیق و گسترده دارید، بنده در خدمت شما هستم. بنده حال و حوصله فراوان برای کسی که حوصله بحث عمیق و گسترده داشته باشد، دارم. ولی چون بنا در سایت، این است که مختصر و مفید به سؤالات پاسخ داده شود، به همین دلیل، تا مقتضی نباشد، به صورت عمیق به سؤالات موردی پرداخته نمیشود. در هر حال، بنده در خدمت شما هستم.
شما در پست قبلی فرمودید که یک سؤال من جواب داده نشده است؛ ولی اشاره نکردید که کدام سؤال، به همین خاطر من آن سؤال را جواب ندادم.
ولی در مورد دو آیهای که ذکر کردم:
شاید آیه اولی که در مورد مرتد است، برای اثبات حبط عمل مرتد، فایدهای نداشته باشد؛ ولی آیه دوم که کارایی دارد. بنده در جایگاه اثبات حبط اعمال به صورت اجمالی بودم و هیچ نگاهی ویژه به قضیه مرتد نداشتم.
آیه اول، برای حبط عمل مرتد، کفایت میکند؛ زیرا، بحث، بحث کلامی است و یک متکلم، ابتدا، تواضع و خشوع و پذیرش کامل نسبت به آیات قرآن کریم و روایات معصومین (علیهم السلام) دارد و بعد به بررسی ادله میپردازد. وقتی کسی که سؤال میکند که چرا عمل مرتد حبط میشود و پاسخگو میگوید که آیه قرآن داریم، دیگر در صورت قرار داشتن در چارچوب دانش کلام، دیگری بحثی نمیماند.
اگر بحث از چرایی این آیه دارید، این به فلسفه دین بر میگردد و بحث جداگانهای میخواهد.
در ضمن، لازم نیست که برای یک مسألهای، تنها دلیل قرآنی و روایی داشته باشیم، دلایل دیگر و نظرات کارشناسان هم وجود دارد.
بحث بالا بردن صدا بر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) به نظر بنده به خوبی جواب داده شده است. هم اقوال را در مورد آیه مورد نظر ذکر کردم و گفته شد که یکی از اقوال مسأله، حبط اصصلاحی است و در اقوال دیگر، این نظریه را قبول ندارند. در صورت قبول نظریه حبط اصطلاحی، تقریب استدلال هم در پستهای قبلی ذکر شده است.
مقداری با حوصله و درنگ بیشتری به مطالعه جملات و کلمات دقیق و ظریف بپردازید.
در پناه خداوند مهربان باشید.
سلام علیکم
با عرض سلام، احترام و تحیت
بنده با این ذهنیت بودم که شما به همین مقدار از پاسخ اکتفا مینماید. حال که خودتان تمایل به بحث عمیق و گسترده دارید، بنده در خدمت شما هستم. بنده حال و حوصله فراوان برای کسی که حوصله بحث عمیق و گسترده داشته باشد، دارم. ولی چون بنا در سایت، این است که مختصر و مفید به سؤالات پاسخ داده شود، به همین دلیل، تا مقتضی نباشد، به صورت عمیق به سؤالات موردی پرداخته نمیشود. در هر حال، بنده در خدمت شما هستم.
شما در پست قبلی فرمودید که یک سؤال من جواب داده نشده است؛ ولی اشاره نکردید که کدام سؤال، به همین خاطر من آن سؤال را جواب ندادم.
ولی در مورد دو آیهای که ذکر کردم:
شاید آیه اولی که در مورد مرتد است، برای اثبات حبط عمل مرتد، فایدهای نداشته باشد؛ ولی آیه دوم که کارایی دارد. بنده در جایگاه اثبات حبط اعمال به صورت اجمالی بودم و هیچ نگاهی ویژه به قضیه مرتد نداشتم.
آیه اول، برای حبط عمل مرتد، کفایت میکند؛ زیرا، بحث، بحث کلامی است و یک متکلم، ابتدا، تواضع و خشوع و پذیرش کامل نسبت به آیات قرآن کریم و روایات معصومین (علیهم السلام) دارد و بعد به بررسی ادله میپردازد. وقتی کسی که سؤال میکند که چرا عمل مرتد حبط میشود و پاسخگو میگوید که آیه قرآن داریم، دیگر در صورت قرار داشتن در چارچوب دانش کلام، دیگری بحثی نمیماند.
اگر بحث از چرایی این آیه دارید، این به فلسفه دین بر میگردد و بحث جداگانهای میخواهد.
در ضمن، لازم نیست که برای یک مسألهای، تنها دلیل قرآنی و روایی داشته باشیم، دلایل دیگر و نظرات کارشناسان هم وجود دارد.
بحث بالا بردن صدا بر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) به نظر بنده به خوبی جواب داده شده است. هم اقوال را در مورد آیه مورد نظر ذکر کردم و گفته شد که یکی از اقوال مسأله، حبط اصصلاحی است و در اقوال دیگر، این نظریه را قبول ندارند. در صورت قبول نظریه حبط اصطلاحی، تقریب استدلال هم در پستهای قبلی ذکر شده است.
مقداری با حوصله و درنگ بیشتری به مطالعه جملات و کلمات دقیق و ظریف بپردازید.
در پناه خداوند مهربان باشید.
با سلام. جناب سعید،
اولاً نگاه ما تا اینجا، برون دینی نبود و به همین خاطر عرض کردیم که فمن یعمل مثقال ذرة خیراً یره چگونه با حبط عمل مرتد جمع می شود که دو آیۀ مختلف هستند، حال اگر شما معتقد تخصیص بودید، مسئله ساده تر بود، تا الان که معتقد به لزوم حفظ دیانت تا آخر هستید.
ثانیاً در مورد دلیل غیرقرآنی و عقلی بر لزوم حفظ دیانت برای اینکه عمل خیر در قیامت دیده شود، شما فقط اظهار نظر دو متکلم بزرگ اسلامی را مطرح فرمودید، و نه استدلال عقلی. شما استقلال عقلی را اقامه بفرمایید، تا ببینیم که چرا دیانت پیش از مرگ تباه شد، اعمال نیک دوران دیانت نیز تباه می شوند. از عدم رخ دادن این مسئله، چه محالی واجب خواهد شد؟
با تشکر
[="Tahoma"][="Black"] اولاً نگاه ما تا اینجا، برون دینی نبود و به همین خاطر عرض کردیم که فمن یعمل مثقال ذرة خیراً یره چگونه با حبط عمل مرتد جمع می شود که دو آیۀ مختلف هستند، حال اگر شما معتقد تخصیص بودید، مسئله ساده تر بود، تا الان که معتقد به لزوم حفظ دیانت تا آخر هستید. ثانیاً در مورد دلیل غیرقرآنی و عقلی بر لزوم حفظ دیانت برای اینکه عمل خیر در قیامت دیده شود، شما فقط اظهار نظر دو متکلم بزرگ اسلامی را مطرح فرمودید، و نه استدلال عقلی. شما استقلال عقلی را اقامه بفرمایید، تا ببینیم که چرا دیانت پیش از مرگ تباه شد، اعمال نیک دوران دیانت نیز تباه می شوند. از عدم رخ دادن این مسئله، چه محالی واجب خواهد شد؟ با تشکر
با سلام. جناب سعید،
سلام علیکم
با عرض ادب و احترام
وقتی که دلیل نقلی میآورید، نگاه درون دینی میشود. شما بر زبان چیزی میآورید که با عمل مخالف است.
در پستهای قبلی، دلیل عقلی را ذکر نمودم و تکرار نخواهم کرد. حکم عقل و سیره عقلاء، از دلایل عقلی است.
لازم نیست در دلیل عقلی، حتماً محالی واجب شود. از این سخن شما تعجب میکنم!
ما خالقی داریم که با دلایل نقلی به ما گفته است که من حتماً کار خیری میخواهم که انجامدهنده آن، تا آخر عمر، بر دیانت و ایمان خودش باشد. این یک چیز عقلانی و عقلائی است و هیچ کسی هم نمیتواند آن را رد کند. در موالی عرفی، یک مولا به بنده خودش میگوید: در صورتی به تو مزد میدهم که علاوه بر عملی که برایم انجام میدهی، قلب تو هم باید با من باشد و مطیع درونی من باید باشی. این اشکال ندارد و اگر با هم قرارداد ببندند، دیگر کسی نمیتواند حرفی بزند.
در مورد خداوند ـ که قهار مطلق است ـ کسی نمیتواند برای او شرط و شروط تعیین کند. او خودش حکیم و علیم و عادل مطلق است و شرط کرده است که باید ایمان تا آخر عمر باشد تا شخص در آن دنیا پاداش بگیرد و این چیزی است ممکن و عرفی و برای همه اشخاص قابل فهم است.
موفق باشید.[/]
پرسش:
دلیل حبط عمل نیک کافران چیست و آیا شامل مستضعف فکری هم میشود و آیا این با آیات بیانگر محاسبه دقیق اعمال نیک و بد ندارد و دلیل حبط عمل به وسیله بالا بردن صدا بر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) چیست؟
پاسخ:
سؤال مورد نظر، از چندین پرسش تشکیل شده است که به هر کدام، به صورت جداگانه، جواب داده میشود.
_دلیل حبط عمل نیک کافران:
در آیه «قُلْ هَلْ نُنَبِّئُكُمْ بِالْأَخْسَرينَ أَعْمالاً *الَّذِينَ ضَلَّ سَعْيهُمْ فىِ الحْیوةِ الدُّنْيَا وَ هُمْ يحَسَبُونَ أَنهَّمْ يحُسِنُونَ صُنْعًا* أُوْلَئكَ الَّذِينَ كَفَرُواْ بِايَاتِ رَبِّهِمْ وَ لِقَائهِ فحَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فَلَا نُقِيمُ لهَمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَزْنًا»(1)؛ از حبط عمل کافر، سخن گفته شده است.
کار کافر از اول بی اثر و بی خاصیت و پوچ است. اصلا عمل صالح محسوب نمی شود؛ زیرا برای صالح بودن یک عمل دو چیز لازم است: یکی حسن فعلی و دیگر حسن فاعلی.
حسن فعلی کار نیکو، خوب و مفید است. به عنوان مثال، کسی جاده یا پل یا بیمارستان یا مدرسه و مسجد و مانند آن بسازد، کار او خوب و پسندیده است. حسن فعلی دارد . عمل خیری انجام شده است.
اما حسن فاعلی آن است که مؤمن همان کارهای یاد شده را با نیت خالص و به دور از ریا، شهرت، و سایر خواهشهای نفسانی انجام دهد.
یعنی در حسن فعلی نگاه ما به کننده کار نیست؛ بلکه خود فعل را در نظر می گیریم. صفت حسن یا قبح برای آن می آوریم، ولی در حسن فاعلی نگاه ما به کننده کار است که در این جا علاوه بر حسن فاعلی، حسن فعلی هم وجود دارد.
برای اثربخش بودن عمل هر دو حَسن لازم است، یعنی کاری حُسن و پسندیده. اگر از سوی فرد مؤمن و صالح به نیت خیر و به دور از امور نفسانی انجام شود، خداوند به آن پاداش میدهد.
اما اگر یک فرد ناصالح و غیر مؤمن کارهای یاد شده را انجام دهد و نیت او خالصانه نباشد و برای امور نفسانی نظیر شهرتطلبی و خودنمایی و یا اینکه اسم او در تاریخ به نیکی ثبت شود کارهای یاد شده را انجام دهد، در آخرت پاداشی نخواهد داشت، گر چه در دنیا ممکن است به امور یاد شده برسد و مزد کارش از همان طریق به او داده شود، ولی در آخرت طلبی از خداوند ندارد.
شهید مطهری (رفع الله مقامه) میفرماید: کار مفید اجتماعی آن گاه از نظر اسلام روحی و تکامل معنوی مفید است که روح با انجام آن عمل یک سیر و سفر معنوی کرده باشد، از منزل خودخواهی و هواپرستی خارج شده و قدم به منزل اخلاص و صفا گذاشته باشد. نسبت حسن فعلی به حسن فاعلی، نسبت بدن به روح است.
یک موجود زنده ترکیبی است از روح و بدن، باید در پیکر عملی که حسن فعلی دارد، حُسن فاعلی دمیده شود تا آن عمل زنده گردد و حیات یابد.(2) بنا بر این نتیجه ندادن عمل کافر از باب حبط عمل نیست تا محذور بیعدالتی خدا پیش آید، بلکه از باب بی اثر بودن آن کار است. عمل صالح محسوب نمی شود تا ثواب طلب کار شود.
_ حبط اعمال، شامل مستضعف فکری نمیشود:
بنا بر آن چه از متون اسلامى استفاده مىشود، امر مستضعفين فكرى موكول به خواست حضرت حق بوده و يا در طريق بهشت مى افتند يا در طريق جهنم. پيداست كه خواست خداوند در خصوص طبقات مختلف مستضعفين و افراد هر طبقهاى يكسان نبوده و در مورد هر فردى از هر طبقهاى حساب شده خواهد بود. بر اين اساس مىتوان گفت كه هر فردى كه انجذاب او به سوى خدا در مجموع، غالب بر فرار و دورى و عناد وى باشد بعد از گذشتن از عوالم و ديدن عذابها و سختىها و گاهی، آتشها، به جوار خدا يعنى به بهشت راه مىيابد و اگر جانب فرار و عناد غالب بود به سوى جهنم كشيده خواهد شد.
به بيان ديگر، هر فردى از مستضعفين بر اساس خصوصيات خاصى كه دارد و بالاخره در اكتساب آنها خود او نقش داشته است يا در مسيرى كه به بهشت منتهى مىشود قرار مىگيرد و يا در مسيرى كه به جهنم منتهى مىگردد خواهد افتاد و اين مشخص بودن مسير با ورود به برزخ شروع مىگردد. اما چيزى كه هست نه خود او و نه كس ديگرى نمى تواند بفهمد كه او در كدام مسير است و كار او به كجا خواهد كشيد نه در دنيا و نه در برزخ و نه در اول حشر معلوم خواهد شد كه جريان امر وى چگونه خواهد بود تا جايى كه وضع او به مرور و با پيش آمدن عوالم معلوم میگردد و تا جايى كه مشمول غفران خدا باشد و يا مشمول عذاب او.(3)
_ حبط اعمال، منافاتی با آیات محاسبه دقیق اعمال خوب و بد ندارد:
خداوند در آیاتی، مانند «فَمَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْرًا يَرَهُ* وَ مَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ»(4)؛ و «و إِن كَانَ مِثْقَالَ حَبَّةٍ مِّنْ خَرْدَلٍ أَتَيْنَا بِهَا وَ كَفَی' بِنَا حاٰسِبِينَ»(5)؛ و «يَوْمَ تَجِدْ كُلُّ نَفْسٍ مَّا عَمِلَتْ مِنْ خَيْرٍ مُّحْضَرًا وَ مَا عَمِلَتْ مِن سُؤءٍ تَوَدُّ لَوْ أَنَّ بَيْنَهَا وَ بَيْنَهُو أَمَدَا بَعِيدًا»(6)؛ و آیه «و ان سعيه سوف يرى* ثم يجزاه الجزاء الأوفى»(7)؛ وعده داده است که پاسخ و جزای هر کاری خوب و بدی را بدهد.
الف) احباط در دو مقام بحث میشود يكبار نسبت به شخصی است كه مدتی با ايمان بوده و اعمال صالحه انجام داده لكن آخر كار مرتد و مشرک شده و ايمان خود را از دست میدهد؛ و يكبار نسبت به شخصی است كه از ابتداء تا انتهاء ايمان خود را حفظ كرده، لكن مرتكب طاعت و معصيت شده؛ محقق طوسي و علامه حلي اين دو صورت را جداگانه و در دو مقام بحث میكنند.
نظر محقق طوسی در قول اول: میفرمايد ثواب و پاداش عمل، مشروط به اين است كه شخص تا آخر عمر بر ايمانش پايدار بماند و هرگاه شرط منتفی شود مشروط (ثواب و پاداش) هم منتفی میشود، بنابراين در مورد شخص مرتد و يا گناهكاراني كه اصلِ ايمان و عقيده را از دست ميدهند اصلاً ثواب و پاداشي براي آنها محقق نشده است تا نوبت به احباط برسد و بگويم كه منافات با عدالت الهی يا با آيات رؤيت اعمال داشته باشد.(8) به دو آيه هم استدلال فرموده اند.(9)
بر طبق اين قول، معنای آيه «لئن اشركت ليحبطن عملك» اين است كه در صورت تحقق شرك به خدا، ثواب و پاداش اصلاً محقق نشده است.(احباط)
علامه حلّی (زید مقامه) در توضيح مراد محقق طوسی می فرمايد: اگر در علم الهی اين شخص به گونه ای بود كه تا آخر عمر به ايمانش وفا می كند و پايدار میماند در اين صورت مستحق ثواب می باشد و همين طور گنهكار اگر تا آخر عمر بر شرک و گناهش پايدار بماند، مستحق عقاب است. اما اگر در علم الهي چنين باشد كه اين شخص صالح كه كارهای خوب هم انجام داده و با ايمان هم است در آخر عمر مشرک میشود. اصلاً مستحق ثوابي نشده و گنهكار اگر توبه كند و ايمان آورد مستحق معصيت نشده.
معنای احباط و تكفير از ديد محقق طوسی و علامه حلی (رفع الله مقامهما) در مقام اول به همين بيان است. علامه حلّی اين قول را به محققين نسبت میدهد و اقوال ديگر در معنای احباط و تكفير را ردّ میكند.(10)
"تفسير نمونه" هم در يكجا ظاهر همين نظر را تأييد نموده و میگويد: آيات بسياری داريم كه به صراحت، میگويند: «موافات بر ايمان» (با ايمان از دنيا رفتن) شرط قبولی اعمال است و بدون آن هيچ عملي پذيرفته نيست.(11)
نظر محقق طوسی و علامه حلّی در مقام دوم: «و الاحباط باطل لاستلزامه الظلم و لقوله تعالي: [فمن يعمل مثقال ذرة خيراً يره]»؛ احباطي را كه در اين مقام باطل میدانند معناي مورد نظر جماعتی از معتزله است، آنها گفته اند: مسلماني كه از ابتداء تا انتهاء ايمان خود را حفظ كرده لكن مرتكب معصيت و طاعت شده در قيامت طاعات و ثواب هايش جدا محاسبه میشود و معاصی و عقوباتش هم جدا، پس هر كدام كمتر بود از آن كه زيادتر است، كسر میشود.
اگر ثواب زياد بود «تكفير» و اگر (معاصی) زياد بود «احباط» است؛ محقق طوسی و علامه حلی اين تفسير را باطل میدانند؛ زيرا اولاً چنين محاسبهای مستلزم ظلم است چون هرگاه معاصی و طاعات مساوی شود، چنين كسی با شخصی كه اصلاً ثواب و طاعتي نكرده مساوی انگاشت و اين نزد عقلاء مردود است؛ چون اگر كارگری كارش را انجام دهد؛ ولی تخلفاتی هم بكند، ندادن تمام مزدش نزد عقلاء مذموم است.
ب) قرآن مجيد تصريح دارد كه هر مؤمنی نتيجه كار خوب و بدش را میبيند، پس خوب است احباط را چنين تفسير كنيم كه هر مؤمن گنهكار اول عقوبات و تاوان معاصیاش را میدهد سپس به پاداش و ثواب خود میرسد.(12)
_ آیا بلند سخن گفتن در حضور پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) موجب حبط عمل است؟
در آیه «یاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا لاتَرفَعوا اَصوتَکُم فَوقَ صَوتِ النَّبیِّ و لاتَجهَروا لَهُ بِالقَولِ کَجَهرِ بَعضِکُم لِبَعض اَن تَحبَطَ اَعملُکُم و اَنتُم لاتَشعُرون».(13) صدا را بر صدای پیغمبر بلندتر کردن و نیز بلند سخن گفتن در مقابل آن حضرت، از عوامل حبط شمرده شده است.
در تفسیر این آیه، آراء گوناگونی مطرح است:
الف) برخی از گناهان دیگر به جز کفر نیز باعث حبط بعضی از اعمال نیک میشوند و این دو گناه، از جمله آنها هستند.(14)
ب) برخی از مفسران این آیه را به حبط عمل بر اثر کفر مربوط دانستهاند. آنان گفتهاند: طرح سخن گفتن فراتر از پیامبر (صلی الله علیه و آله) و فریاد زدن نزد او در این آیه، از آن جهت نبوده که خود این دو عمل موجب حبط اعمال میشود؛ بلکه اینها کاشف از کفر است و کفر، حبط اعمال را در پی دارد؛ پس این دو فعل، عامل مستقلی برای حبط نخواهد بود. این نظریّه، خلاف ظاهر قرآن است؛ زیرا در این آیات به مؤمنان خطاب شده که برخی از آنان در حضور پیغمبر رفت و آمد داشتند و از صحابه به شمار میآمدند؛ افزون بر آن که بلند سخن گفتن نزد پیامبر همیشه کاشف از کفر نیست؛ لذا برخی این عمل را از جهت اهمیت حفظ مقام شامخ پیامبر، به منزله کفر قرار دادهاند، نه آن که کفر حقیقی باشد.(15)
ج) ملاک در نهی از بلند سخن گفتن، آن است که اینگونه سخن گفتن معمولا موجب آزار میشود و آزار پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) کفر بوده، کفر باعث حبط اعمال است؛ بنا بر این، اگر از مطلق بلند حرف زدن، نهی شده، بدین سبب است که از عملی که به طور احتمالی، موجب آزار پیغمبر اسلام (صلی الله علیه و اآله) است، نهی شده باشد؛ چه در واقع به آزار پیامبر بی انجامد یا نه؛ پس نهی در این جا از باب احتیاط خواهد بود؛ به این معنا که اصحاب باید از مطلق بلند سخن گفتن نزد رسول الله پرهیز میکردند تا در آن چه موجب اذیّت حضرت و در نتیجه موجب کفر میشد، واقع نشوند و گرنه اعمالشان حبط میگشت.
قرینه بر این نظریّه، جمله «واَنتُم لاتَشعُرون» است؛ زیرا این دو قسم عمل (آن چه به کفر میانجامد یا نمیانجامد) مرز مشخصی برای مکلفان ندارد؛ پس کلمه «لاتَشعُرون» معنا مییابد؛ امّا طبق تفاسیر دیگر، جایی برای این جمله نمیماند. قرینه دوم، کلمه «اَن تَحبَطَ» است که عدهای آن را به تقدیر «خشیة أن تحبط» گرفتهاند.(16)
این نظریه نیز با ظاهر قرآن هماهنگ نیست؛ زیرا اوّلا آیه ظهور در نهی نفسی و استقلالی دارد، نه نهی مقدّمی (و تبعی) و ثانیاً زشتی بالا بردن صدا بر صدای پیامبر (صلی الله علیه و آله) و نیز بلند سخن گفتن در برابر ایشان با عقل قابل درک است؛ ولی مؤمنان نمیدانستند که ناپسندی آن دو عمل به حدی است که اعمال نیک را حبط میکند و جمله «واَنتُم لاتَشعُرون» به این مطلب اشاره دارد.(17)
د) برخی نیز گفتهاند که حبط در این آیه، به احباط و تکفیر مربوط نمیشود و مراد از آن، این است که مجالست و گفت و گو با پیامبر در این دو صورت، ثواب ندارد، نه اینکه بهوسیله این دو عمل ثواب اعمال دیگر حبط میشود.(18)
بر این اساس، همه اندیشمندان و مفسران اسلامی، قبول ندارند که مقصود از حبط در این آیه، حبط اصطلاحی باشد و در صورتی هم مقصود حبط اصطلاحی باشد، علت آن، جایگاه والای پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) است که خداوند برای او احکام خاص، صادر مینماید.
________
(1) كهف/ 103 ـ 105.
(2) مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، انتشارات صدرا، تهران، 1370 ش، ج 1، ص 297.
(3) شجاعی، محمد، معاد يا بازگشت به سوى خدا، شركت سهامى انتشار، تهران، چاپ اول، پاييز 1362ش، ج 1، ص 314 ـ 317.
(4) زلزال/ 7 و 8.
(5) انبیاء/ 47.
(6) آل عمران/ 30.
(7) نجم/ 41.
(8) شعرانی، ابوالحسن، شرح تجريد الاعتقاد، انتشارات اسلاميه، تهران، چاپ هشتم، ص 578.
(9) زمر/ 65؛ بقره/ 217.
(10) حلی، حسن بن یوسف، کشف المراد، تحقيق حسن حسن زاده آملی، دفتر انتشارات اسلامی، قم، ص 412ـ 413.
(11) مكارم شيرازی، ناصر و همکاران، تفسير نمونه، دارالكتب الاسلاميه، تهران، چاپ دهم،ج 19، ص 532.
(12) حلی، حسن بن یوسف، كشف المراد، ص 413. تفسير نمونه، ج 2، ص 71.
(13) حجرات/ 2.
(14) طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان، مؤسسه اعلمی، بیروت، ج ۱۸، ص ۳۰۸.
(15) آلوسی، محمود، روح المعانی، دارالکتب العلمیه، بیروت، مج ۱۴، ج ۲۶، ص ۲۰۶؛ طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان، ج ۱۸، ص ۳۰۹.
(16) مراغی، احمد، تفسیر المراغی، دارالفکر، بیروت، مج ۹، ج ۲۶، ص ۱۲۱؛ دمشقی، اسماعیل بن عمر، تفسیر ابن کثیر، دارالکتب العلمیه، بیروت، ج ۴، ص ۲۲۲؛ طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان، ج ۱۸، ص۳۰۹.
(17) طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان، ج ۱۸، ص ۳۰۹.
(18) طی، محمد، التبیان، دار احیاء التراث العربی، بیروت، ج ۹، ص ۳۴۱؛ طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، دار احیاء التراث العربی، بیروت، ج ۹، ص ۱۹۶.