از کجا ما مطمن باشیم که این بهترین طراحیست. البته این جواب نباشد که چون خالق دارای این صفات است.
بسم الله ... الرحمن الرحیم
سلام علیکم برادر بزرگوار و رحمت خدا بر شما و برکاتش،
تا آنجایی که حقیر متوجه شدهام از نظر فلسفهی اسلامی این تنها طرح ممکن بوده است ... این نکته وقتی بحث در مورد کلیت طرح خلقت باشد به نحو سادهای قابل بحث است ولی اگر بخواهیم در مورد جزئیات خلقت هم همین حرف را بزنیم آن وقت بحث دقیقتر است و نیاز به دقت بیشتری دارد تا شبههی جبرگرایی مطرح نشود ...
در کلیت طرح خلقت برای مثال شما طرح علی و معلولی را درنظر بگیرید ... اگر علتی تمام شود معلول آن پدید میآید و در نتیجه با بودن خدا به عنوان علت تامّهی خلقت بالاترین مراتب وجود از عالم مخلوق ایجاد میشوند و هر کدام از آنها هم علت هستند برای معلولهایی دیگر ... در نتیجه هر علتی معلول خود را ایجاد میکند ... و کل عالم وجود در تمام مراتب آن از بالا به پایین به طور یکتا ایجاد میشوند ... در این طرح تنها دو عامل هست که میتواند یکتا بودن طرح خلقت را به چالش بکشاند:
یکی نقطهی شروع خلقت است که از کجا شروع شود، یعنی حلقهی اول از زنجیرهی علّی و معلولی چه باشد که بعد حلقههای بعدی چه بشوند ...
یکی هم اینکه بر اساس چه قوانینی این حلقه حلقههای بعدی را ایجاد نماید ... مثلاً اینکه اصلاً چرا باید مبنای پیشرفت خلقت در بروز اشیاء از لا من شیء همین اصل علیت باشد و چرا مثلاً یک علت نتیجهاش یک معلول خاص باشد و معلول دیگری نباشد ... به بیان دیگر چرا سنتهای الهی و و قوانین خحاکم بر خلقت اینطور باشد و طور دیگری نباشد ...
واضح است که اگر نقطهی شروع و ضابطهی حرکت از نقطهی شروع به سمت جلو مشخص باشد دیگر کل مسیر خلقت مشخص خواهد بود ... بنابراین بحث اصلی ما سر این دو مطلب خواهد بود ... پس سؤال شما که از کجا بفهمیم طرح فعلی بهترین گزینه است فروکاسته میشود به طرح این سؤال که از کجا بفهمیم انتخاب نقطهی شروع (عقل نخست، نور نخست، صادر اول، حقیقت محمدیه و اسماء دیگری که برایش قائل هستند) به عنوان نقطهی شروع و بعد قانون حاکم بر تکثر یافتن آن وحدت وجود بهترین طرح ممکن بوده است؟
در پاسخ باید باز تکرار کرد که هر انتخابی از طرف خداوند مستلزم ظلم خواهد بود و خداوند دست به انتخاب از میان گزینههای موجود نمیزند ... مطابق حدیث شریف غدیر خداوند بدون چارهاندیشی خلق کرد، بدون طرح و برنامه خلق کرد، فکر کردن و دوراندیشی و تعقل و مشورت کردن برای خداوند نقص است و او منزه است از اینکه کاری را با فکر و چارهاندیشی انجام دهد ... خداوند خلق میکند همانطور که قابلیت قابل اجازه دهد ... او دست به انتخاب نمیزند ... از حدیث امام رضا علیهالسلام به عمران صائبی داریم که بعد از مشیت خدا خلقت نور نخست اولین مخلوق خداوند است و بعد از آن حروفی خلق شدهاند که بعد کلمات کتاب آفرینش با آن حروف ایجاد شدهاند ...
[INDENT]
وَ اعْلَمْ أَنَّ الْإِبْدَاعَ وَ الْمَشِیَّةَ وَ الْإِرَادَةَ مَعْنَاهَا وَاحِدٌ وَ أَسْمَاؤُهَا ثَلَاثَةٌ وَ کَانَ أَوَّلُ إِبْدَاعِهِ وَ إِرَادَتِهِ وَ مَشِیَّتِهِ الْحُرُوفَ الَّتِی جَعَلَهَا أَصْلًا لِکُلِّ شَیْءٍ وَ دَلِيلًا عَلَی کُلِّ مُدْرَکٍ وَ فَاصِلًا لِکُلِّ مُشْکِلٍ وَ بِتِلْکَ الْحُرُوفِ تَفْرِيقُ کُلِّ شَیْءٍ مِنِ اسْمِ حَقٍّ وَ بَاطِلٍ أَوْ فِعْلٍ أَوْ مَفْعُولٍ أَوْ مَعْنًی أَوْ غَیْرِ مَعْنًی وَ عَلَیْهَا اجْتَمَعَتِ الْأُمُورُ کُلُّهَا وَ لَمْ یَجْعَلْ لِلْحُرُوفِ فِی إِبْدَاعِهِ لَهَا مَعْنًی غَیْرَ أَنْفُسِهَا تَتَنَاهَی وَ لَا وُجُودَ لَهَا لِأَنَّهَا مُبْدَعَةٌ بِالْإِبْدَاعِ وَ النُّورُ فِی هَذَا الْمَوْضِعِ أَوَّلُ فِعْلِ اللَّهِ الَّذِی هُوَ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْحُرُوفُ هِیَ الْمَفْعُولُ بِذَلِکَ الْفِعْلِ
و بدان که ابداع و مشیّت و اراده، سه اسم برای يک چيز هستند و يک معنی دارند، و اوّلين ابداع، اراده و مشیّت او، حروفی بود که آنها را اصل هر چيزی قرار داد و راهنمايی بر هر مدرک، و روشنگری بر هر امر مشتبهی نمود، و به وسيله آن حروف هر چيز اعمّ از حقّ و باطل، فعل و مفعول، يا معنی و غيرمعنی از هم جدا و شناخته میشود، و همه امور بر آنها جمع شده است، و در آفرينش اين حروف برای آن ها، معنای متناهی و وجودی غير از نفس آن ها، قرار نداد، زيرا آنها با ابداع و ايجاد، بوجود آمده اند، و نور، در اينجا، اوّلين فعل خداست، خدايی که خود نور آسمانها و زمين است، و حروف از آن فعل، به فعلیّت رسيده اند،
اینکه خلقت حروف مقدم بر خلقت کلمات باشد مطلب واضحی است و به همین ترتیب اینکه ایجاد نور نخست مقدم بر ایجاد حروف باشد عجیب نیست چرا که نور چیزی است که آنچه تاریک است را روشن میکند و آنچه در ظلمت عدم است را خلعت وجود میبخشد تا در روشنایی وجود قرار بگیرد ... گرچه اگر این نور همان عقل کلی عالم باشد آن وقت این نور در دل خود یک چهارچوب معقول دارد که منطق و اصول کلی خلقت در این عالم وجود را هم میرساند و البته این چهارچوب از همان مشیت و بداع نشأت میگیرد که اصول منطقی عالم وجود را در خود دارد ... به این ترتیب که هر چه که با این اصول سازگار باشد در این عالم وجود ممکنالوجود بوده و هر چه که ناسازگار باشد در این عالم وجود ناممکنالوجود است یا اصطلاحاً فاعلیت فاعل تامّ است ولی قابلیت قابل نقص دارد ...
با این حساب اگر نقطهی شروع عالم وجود اصول منطقی این طرح عظیم خلقت را با خود دارد سؤال اصلی فروکاسته میشود به اینکه چرا این اصول منطقی؟ از کجا بدانیم که این اصول بهترین هستند؟
پاسخی که حقیر به ذهنم میرسد این است که این اصول لزوماً بهترین نیستند ... البته این نظرم مستند به روایتی است که از امام صادق علیهالسلام خواندهام ... از ایشان پرسیدند که آیا شما عالم کل هستید؟ فرمودند که نه! فقط خداوند عالم کل است! پرسیدند که چطور؟ فرمودند که بجز این عالم خداوند عوالم دیگری دارد که عددش را جز خودش نمیداند و در آن عوالم علومی هستند که اگر کسی در این عالم ۱۰۰۰ سال عمر کند امکان دارد به تمام علوم آن مسلط شود ولی اگر به آن عوالم دیگر برده شود در آن عوالم علومی هستند که این انسان هر چقدر هم در آن عوالم بماند امکان ندارد به تمام آنها مسلط شود ... این حرف امام علیهالسلام که نقل به مضمون کردم معنایش به زعم حقیر میشود اینکه آن علوم دستنیافتنی دیگر برای این شخص متعلق به این عالم قابل درک نیست چرا که با اصول منطقی که او بر اساسش خلق شده است سازگار نمیباشد ... چنین کسی در آن عوالم دیگر به علت ناسازگار بودن با اصول منطقی حاکم بر خلقت آنها ناممکنالوجود است و امکان ندارد که به آنجا برود و توضیح امام من باب فرض محال محال نیست بوده است که میرساند عوالم متعدد وجودی داریم که بر اساس اصول منطقی متفاوتی بنا شدهاند ... بنابراین باز هم خداوند دست به انتخاب نزده است ... هر چقدر که امکان داشته باشد اصول منطقی متفاوتی داشته باشیم که عوالم وجودی خودسازگار که «مَّا تَرَىٰ فِي خَلْقِ الرَّحْمَـٰنِ مِن تَفَاوُتٍ ۖ فَارْجِعِ الْبَصَرَ هَلْ تَرَىٰ مِن فُطُورٍ * ثُمَّ ارْجِعِ الْبَصَرَ كَرَّتَيْنِ يَنقَلِبْ إِلَيْكَ الْبَصَرُ خَاسِئًا وَهُوَ حَسِيرٌ» بر اساس آنها خلق شوند خداوند آنها را خلق میکند (این خلقتها همگی در لازمان و لامکان شروع میشوند و معنا ندارد بگوییم همزمان خلق شدهاند یا پشت سر هم و یا کنار هم خلق شدهاند یا جدای از هم، کمی دقت نیاز دارد، گرچه در مورد خلقت این عالم وجود ظاهراً «الثّری» به عنوان مرزهای آن شناخته میشوند که اهل بیت علیهمالسلام به عنوان ارکان این نظام خلقت بر هر موجودی که محصور به الثری باشد ولایت دارند) ... یعنی خداوند باز هم دست به انتخاب نزده است و هر عالم وجودی که امکان وجود داشته است را وجود بخشیده است و هر عالم بر اساس تنها طرح ممکن بر اساس اصول اساسی خاص آن عالم وجود گسترش یافته و نظام گرفتهاند و هر کدام یک کتاب آفرینش هستند با منطق خودشان و موجودات سازگار با آن منطق ...
اما در بحث بر روی جزئیات این بحث نیاز به دقت بیشتری دارد ... در واقع آن بحثی که در اینجا نیاز به دقت زیادی دارد بحث «زمان» است ... زمان با معنایی که در عالم دنیا دارد ... اینکه خداوند و فعل خداوند محدود به زمان نیست و اینکه خلقت خداوند تنها از ازل تا زمان حال را در بر نمیگیرد و آینده در پوشش عدم نیست شبههی جبرگرایی ایجاد مینماید که کمدقتی سبب شده بسیاری از افراد از همین شبهه عقیدهاشان فاسد گردد ... برای رفع این شبهه بهتر است که مبنای تکثر در خلقت مرور شود و اینکه چطور ارادهی خدا که در توحید افعالی تنها مؤثر در عالم وجود است وقتی تحدید میخورد به موجودات تشکیلدهندهی عالم وجود متکثر شده و هر کسی دارای اختیاری مستقل از اختیار دیگران میشود ... لا حول و لا قوّة الا بالله که توحید افعالی است و همچنین لا مؤثر فی الوجود الا الله در مقیاس خدایی خدا اگر در مقیاس کثرت صورتها بررسی شود گم شده و دیده نمیشود ... دیدن وحدت در عین کثرت نیاز به رسیدن به حداقل مقام قرب نوافل دارد ... اگر بروز اختیارهای مستقل از یکدیگر در کنار هم از آن ارادهی واخد درک شود دیگر شبههی جبر و اختیار برطرف میگردد و میتواند با خیال راحت وارد بررسی جزئيات طرح خلقت خداوند هم رفت ... در این حالت باز با دیدن آن کثرت وقتی آن وحدت درک شود مشخص میشود که این کثرت تنها حالت ممکن بر اساس آن وحدت است، بدون اینکه شبههی جبرگرایی پیش بیاید، آن وقت معلوم میشود که این طرح خلقت بهترین طرح برای خلقت نیست بلکه تنها طرح ممکن برای خلقت بر اساس اصول منطقی زیربنای این خلقت است ...
برخی از این مطالب برداشت خودم هستند که اگرچه برای خودم تا کنون قانعکننده بودهاند ولی بر درست بودنشان اطمینانی نیست و خوب است با نگاه انتقادی با آنها برخورد شود.
در پناه خدا باشید :Gol:
یا علی علیهالسلام
حیف چیزهایی به ذهنم رسید و نوشتم اما از بین رفت :deldari:
چند خط کوتاه بنویسم
در روایتی به این مضمون هست که در جهان بعدی یا قبلی ، زوجیت نخواهد بود و تک جنسیتی خواهد بود.
این نشان می دهد که جهان لزوما یک صورت نخواهد داشت و می توانست به گونه ای دیگر باشد.
آن نقطه ی آغازین که به دست خداست. و بسته به اینکه خداوند آن نقطه ی آغازین را چگونه خلق کند، قابلیت متفاوتی خواهد داشت. یعنی درست است که خداوند به هر نوعی که خلق کند، نقص خواهد داشت و جهان بدون نقص نخواهد بود.
اما این نقص و قابلیت، بستگی به خواست خدا دارد. اگر نقطه ی آغازین به شکل الف باشد، تک جنسیتی است اگر نقطه ی آغازین به شکل ب باشد، دو جنسیتی خواهد بود.
اما اگر مسئله قابلیت را یک مسئله ی اختیاری در نظر بگیریم. مسئله متفاوت میشود.
یعنی نقطه ی آغازین جهان الف و ب یکسان باشد اما دلیل تفاوت، قابلیت یا نقص آنها نباشد ( نوعی جبر )
بلکه دلیل ِ تفاوت، نوع ِ خواست و اختیار آنها باشد. که متاثر از فرمان خداست. و البته این اختیار در حیطه ی توانایی آن نقطه ی آغازین تصور شود.
:reading:
در روایتی به این مضمون هست که در جهان بعدی یا قبلی ، زوجیت نخواهد بود و تک جنسیتی خواهد بود.
بسم الله ... الرحمن الرحیم
سلام علیکم برادر و رحمت خدا بر شما
این روایت اگر متنش را هم بتوانید بیاورید باید خیلی جالب باشد ... منظور از جهان قبلی و بعدی در آن چیست؟ :Gig:
این نشان می دهد که جهان لزوما یک صورت نخواهد داشت و می توانست به گونه ای دیگر باشد.
این مطلب درست است چنانکه در آستانهی قیامت چنین چیزی رخ میدهد ... در آن زمان کل شیء هالک الا وجهه، یعنی تمام صورتهای در ذیل مرتبهی وجهاللهی زایل میشوند و سپس با نظام جدیدی دوباره از نو ساخته میشوند، در واقع حجاب میان مراتب متفاوت وجودی تغییر میکند و در نتیجه نظام عالم بر اساس حقایق اصول خلقت چیده میشود با آنکه تا قبل از آن ظاهر و باطن گاهی در تضاد بودند، مثل اینکه در دنیا ظاهر یک عمل شاید خوب باشد و باطنش شیطانی باشد یا بالعکس ...
اما آن روایت که حقیر از قول امام صادق علیهالسلام گفتم که دانای کل تنها خداست و از آن نتیجه گرفتم که پس عوالم وجود متعددی هستند که هر کدام اصول منطقی خودشان را دارند و هر مشیت سپس گسترش یافته و یک عالم وجود را میسازد که ما در حال تجربه کردن فقط گوشهای از یکی از آنها هستیم با فلسفهی اسلامی که باز در همان پرسش و پاسخ عمران صائبی از امام رضا علیهالسلام مطرح شده است و آن قاعدهی الواحد است ... یعنی میتوان سؤال پرسید که آیا از علت واحد جز معلول واحد بروز میکند؟ این را در تکمیل آن حرف میگویم که شبههای درش باقی نماند و در واقع در تأیید سخن شما نیز هست که فرمودید امکان دارد دو نقطهی شروع متفاوت برای خلقت داشته باشیم. در واقع این وجود دو نقطهی شروع متفاوت هیچ مشکلی ایجاد نمیکند به شرط آنکه یک قاعدهی کلیتری برای خلقت تمام عوالم وجود بیابیم که آن یک قاعده آنگاه مشیت خداوند در خلقت تمامی آنها باشد که وقتی این مشیت به هر شرط اولیهای تحدید شد بر اساس آن گسترش یافته و عوالم وجود متعدد ایجاد گردند ... آن قاعدهی مبنا به زعم حقیر یک چیز است و آن اینکه مبنای خلقت باید به گونهای باشد که ان عوالم اگر تا حدّ امکان گسترش یافتند و تمام موجودات ممکن در آنها خلق گشتند در درون خود به تناقضی نرسند و به اصطلاح ریاضی ساختار خلقت تمامی عوالم وجود خودسازگار باشد. این بحثها در ریاضی امروز دقیقاً قابل فرمولبندی کردن هست ... در ریاضیات اصول موضوعهای هر چقدر که بشود اصول موضوعهای را در کنار هم قرار داد که بر اساس آنها بتوان عالم ریاضیاتی جدیدی تولید کرد که اثبات بشود هرگز در درون خود به تناقض نمیرسد تمام آن عوالم ریاضیاتی به طور بالقوه وجود دارند و تنها منتظر کسانی هستند که آنها را کشف نمایند ... در عالم وجود هم تمامی آن عوالم خلقتی خودسازگار به طور بالقوه وجود دارند و فقط حضرت حق باید به آنها افاضهی وجود نماید تا تحقق یابند ... بعد در هر کدام از این عوالم وجود بر اساس اصول موضوعهی حاکم بر آن از ابتدا تمامی ممکنالوجودهای آن به صورت بالقوه وجود دارند و تنها محتاج افاضهی وجود خداوند هستند تا تحقق یابند، در عالم وجودی که ما ممکنالوجودهای آن هستیم این قاعدهی علیت است که ترتیب به وجود آمدن این ممکنات را رقم میزند و البته این ترتیب هم یک ترتیب ذاتی برای این عالم وجود است و ریشه در عقل دارد که خلقت نخست است ... در عوالم وجود دیگر عقلهای دیگری میتوانند باشند و شاید هم قواعد دیگری حاکم باشد که ترتیب خلقت در آن عوالم را رقم بزند
اینها را گفتم که مشخص باشد که وجود چندین عالم وجود در اثر وجود نقاط شروع متفاوت خلاف قاعدهی الواحد نیست ... اگر اشتباه نکرده باشم ... ان شاء الله استاد هم ورود پیدا کرده و این مطالب را نقد بنمایند
آن نقطه ی آغازین که به دست خداست. و بسته به اینکه خداوند آن نقطه ی آغازین را چگونه خلق کند، قابلیت متفاوتی خواهد داشت. یعنی درست است که خداوند به هر نوعی که خلق کند، نقص خواهد داشت و جهان بدون نقص نخواهد بود.
البته خلقت خدا به تعبیری بدون نقص است ... ولی در تعبیر دقیقتر آن همینطور است که شما میفرمایید و اساس خلقت بر وجود نقص است ... یعنی خداوند تولید مثل نمیکند و در نتیجه هر وجودی که خلق میکند حتماً وجود واجب نخواهد بود که عاری از نقص باشد و اصلاً تکثر از بروز همین نقایص است که در قوس نزول بروز یافته و بعد در قوس صعود با حرکت کمالی خود دوباره در مسیر فنای فی الله حرکت مینمایند و به وحدت وجود میرسند ... اگر اشتباه نفهمیده باشم
اما این نقص و قابلیت، بستگی به خواست خدا دارد. اگر نقطه ی آغازین به شکل الف باشد، تک جنسیتی است اگر نقطه ی آغازین به شکل ب باشد، دو جنسیتی خواهد بود.
بله با توضیحات بالا اگر درست باشند این مطلب شما را میفهمم و قبول دارم :ok::Gol:
اما اگر مسئله قابلیت را یک مسئله ی اختیاری در نظر بگیریم. مسئله متفاوت میشود.
یعنی نقطه ی آغازین جهان الف و ب یکسان باشد اما دلیل تفاوت، قابلیت یا نقص آنها نباشد ( نوعی جبر )
بلکه دلیل ِ تفاوت، نوع ِ خواست و اختیار آنها باشد. که متاثر از فرمان خداست. و البته این اختیار در حیطه ی توانایی آن نقطه ی آغازین تصور شود.
:reading:
متوجه نشدم! این پاراگراف را اگر میشود توضیحاتی بلندتر از چند خط کوتاه بدهید! در نگاه کلی به عالم ارادهای جز ارادهی خدا نداریم :Gig:
با تشکر :Gol:
یا علی علیهالسلام
بسم الله ... الرحمن الرحیم
سلام علیکم برادر و رحمت خدا بر شما
سلام خدا بر شما و رحمت ها و برکتهایش نیز
این روایت اگر متنش را هم بتوانید بیاورید باید خیلی جالب باشد ... منظور از جهان قبلی و بعدی در آن چیست؟ :Gig:
چشم توفیق بشود و پیدا کنم حتما.
ظاهرا همان است که می گویند قبل از این عالم هزار هزار عالم بود و از این دست تعبیرات...
متوجه نشدم! این پاراگراف را اگر میشود توضیحاتی بلندتر از چند خط کوتاه بدهید! در نگاه کلی به عالم ارادهای جز ارادهی خدا نداریم :Gig:
با تشکر :Gol:
یا علی علیهالسلام
راستش خیلی حرف خاصی نمی خواهم بزنم.
مثلا شما انسان را در نظر بگیرید.
یک موجودی است که هم نقص دارد و هم اختیار.
یعنی نقص داشتن با اختیار قابل جمع است. اما همین نقص داشتن محدوده ی اختیار را کاهش می دهد.
پس اگر نقطه ی آغازین در جهان الف و ب مانند هم باشند. و نقص داشته باشند. و البته اختیار هم داشته باشند.
با توجه به محدوده ی اختیارشان می توانند دو دنیای متفاوت درست کنند.
با اینکه هر دو نقایص یکسانی دارند. اما حیطه ی اختیار و قدرتشان به آنها قدری قابلیت مانور می دهد.
و البته اختیار آنها، در طول اختیار خداوند خواهد بود.
اما اگر این اختیار را در نظر نگیریم.
خداوند می تواند نقطه ی آغازین را برای دو جهان به یک شکل خلق کند. اما به واسطه ی اینکه این نقص قابلیت انعطاف دارد. ( یعنی شاید در یک نگاه با قاعده الواحد در تناقض باشد )
خداوند با توجه به محدوده قابلیت می تواند با اراده ی خودش، دو جهان مختلف از دو نقطه ی یکسان، خلق کند.
البته قاعده الواحد واقعا سخت و پیچیده است و کلی دعوا و بحث دارد. و البته شیرین. و فهمیدن آن برایم سخت است. و البته نه اینکه بخواهم آن را منکر شوم.
مثلا شما انسان را در نظر بگیرید.
یک موجودی است که هم نقص دارد و هم اختیار.
یعنی نقص داشتن با اختیار قابل جمع است. اما همین نقص داشتن محدوده ی اختیار را کاهش می دهد.
بسم الله ... الرحمن الرحیم
سلام علیکم برادر و رحمت خدا بر شما و برکاتش
البته اختیار از نقص نشأت نمیگیرد بلکه یک ویژگی کمالی است، آنچه که با نقص قرین است آزادی عمل است ... هر چه نقایص پر شوند شخص بر آزادیهای خودش کنترل بیشتری میکند و دیگر هر کاری را در شأن خود نمیداند، یا اینکه وقتی علم زیاد شود برای هر کاری باید وجه رجحان قابل قبولی داشت که مانع از آزادی در عمل میشود ... البته همین رعایت محدودیتها ناشی از زیادی اختیار است ... آزادی در مقابل اختیار است و در حقیقت خودش اسارت در چنگ شهوات و طبیعت است که در مقابل حقیقت خود آزادی هم هست ... آزادی حقیقی در آزاد شدن از نفس است و فانی شدن در کمالات مبدأ وجود و این تکامل در سایهی افزایش اختیار و قوت اراده ممکن است ...
با این حساب نقص داشتن محدودهی اختیار را کاهش میدهد، بله درست است، ولی به نظرم رسید شما اینجا دارید به جای مفهوم اختیار با مفهوم آزادی در انتخاب کار میکنید و به همین دلیل مراتب بالای وجود (همان نقاط شروع الف و باء) را که کمترین نقص را دارند و بیشترین اختیار را دارند قرین میدانید با بیشترین آزادی در انتخاب در حالی که درست عکس آن برقرار است، یعنی کمترین آزادی در انتخاب ... ایشان آنقدر آزادی کمی در انتخاب دارند که دیگر ارادهاشان را به جای منتسب دانستن به خودشان به خداوند منتسب میکنیم و مثلاً امیر المؤمنین علی علیهالسلام را در آن مراتب بالای وجودی میگوییم ید الله یا اهل بیت علیهمالسلام را اسماء الله و وجهالله میدانیم که کاملاًمطیع خداوند هستند ... از همین جهت هم هست که از کثرت در اختیار و اراده میتوان به وحدت در اراده و اختیار رسید ... اگر جای آزادی و اختیار را عوض نمایید در مراتب بالای وجودی که نقایص کمینه هستند تازه باید به کثرت در اختیار برسید که با توحید افعالی مغایرت دارد ...
پس اگر نقطه ی آغازین در جهان الف و ب مانند هم باشند. و نقص داشته باشند. و البته اختیار هم داشته باشند.
با توجه به محدوده ی اختیارشان می توانند دو دنیای متفاوت درست کنند.
با توجه به توضیحات داده شده و اینکه آن مراتب وجود تنها نقصشان در فقر ذاتیاشان به حقیقت وجود است در نتیجه ایشان هیچ آزادی در انتخاب برای خود قائل نیستند و مطیع هستند برای اوامر حضرت حق جلّ و علی ... البته ایشان در نهایت اختیار هستند ولی نه در نهایت آزادی عمل و آزادی اعمال اراده به خواستههای دل خودشان ... آنجا هر چه هست خواست خداست ... کمال وجود در گروی همین مطلب است ... اینکه صفات خداوند در ایشان زنده شده و تا حدّ ممکن تجلی یابد
با اینکه هر دو نقایص یکسانی دارند. اما حیطه ی اختیار و قدرتشان به آنها قدری قابلیت مانور می دهد.
و البته اختیار آنها، در طول اختیار خداوند خواهد بود.
مانوری در کار نیست ... آزادی عملی در کار نیست ... ارادهی خداوند است که از مجرای ایشان جاری میشود ... ایشان برای خداوند مانند دست راست هستند که مطیع انسان است، یا کالجسد بین یدی الغسّال ... این چیزی است که خودشان انتخاب کردهاند و این انتخاب از کمالات ایشان است که چیزی را انتخاب کردهاند که خواست خدای حکیم و علیم و قادر متعال باشد که صمد است و بینیاز ... این انتخاب گستردگی علم ایشان و قوت عقل ایشان را میرساند ... ایشان خودشان در صفات کمالی در اوج هستند و از همین جهت است که «وَمَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَىٰ * إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَىٰ» و سایر موارد
اما اگر این اختیار را در نظر نگیریم.
خداوند می تواند نقطه ی آغازین را برای دو جهان به یک شکل خلق کند. اما به واسطه ی اینکه این نقص قابلیت انعطاف دارد. ( یعنی شاید در یک نگاه با قاعده الواحد در تناقض باشد )
خداوند با توجه به محدوده قابلیت می تواند با اراده ی خودش، دو جهان مختلف از دو نقطه ی یکسان، خلق کند.
با این حساب اختیار را میتوان در نظر گرفت ولی این اختیار آزادی عملی به ایشان نمیدهد که مشکلی ایجاد نماید ... با قاعدهی الواحد هم تضادی پیش نمیآید ... اگر البته درست این قاعده را متوجه شده باشم :ok:
البته قاعده الواحد واقعا سخت و پیچیده است و کلی دعوا و بحث دارد. و البته شیرین. و فهمیدن آن برایم سخت است. و البته نه اینکه بخواهم آن را منکر شوم.
بله شاید حقیر هم درست متوجه نشده باشم ...
در پناه خدا باشید
یا علی علیهالسلام
بسم الله ... الرحمن الرحیم
سلام علیکم برادر و رحمت خدا بر شما
این روایت اگر متنش را هم بتوانید بیاورید باید خیلی جالب باشد ... منظور از جهان قبلی و بعدی در آن چیست؟ :Gig:
سلام خدا بر شما و رحمتها و برکت هایش نیز
گفتم حیف است یک روایت بگذارم چند روایت تقدیم می کنم :
في كتاب التوحيد باسناده الى عمرو بن شمر عن جابر بن يزيد قال:سئل أبا جعفر عليه السلام عن قول الله عز و جل:«أَ فَعَيِينا بِالْخَلْقِ اَلْأَوَّلِ بَلْ هُمْ فِي لَبْسٍ مِنْ خَلْقٍ جَدِيدٍ»قال:يا جابر تأويل ذلك ان الله عز و جل إذا أفنى هذا الخلق و هذا العالم،و سكن أهل الجنة الجنة و أهل النار النار،جدد الله عالما غير هذا العالم،و جدد خلقا من غير فحولة و لا إناث يعبدونه و يوحدونه،و خلق لهم أرضا غير هذه الأرض تحملهم،و سماءغير هذه السماء تظلهم،لعلك ترى ان الله انما خلق هذا العالم الواحد أو ترى ان الله لم يخلق بشرا غيركم؟بلى و الله لقد خلق الف الف عالم،و الف الف آدم،أنت في آخر تلك العوالم و أولئك الآدميين.
[quote
در پاسخ باید باز تکرار کرد که هر انتخابی از طرف خداوند مستلزم ظلم خواهد بود و خداوند دست به انتخاب از میان گزینههای موجود نمیزند ... مطابق حدیث شریف غدیر خداوند بدون چارهاندیشی خلق کرد، بدون طرح و برنامه خلق کرد، فکر کردن و دوراندیشی و تعقل و مشورت کردن برای خداوند نقص است و او منزه است از اینکه کاری را با فکر و چارهاندیشی انجام دهد ... خداوند خلق میکند همانطور که قابلیت قابل اجازه دهد ... او دست به انتخاب نمیزند ... از حدیث امام رضا علیهالسلام به عمران صائبی داریم که بعد از مشیت خدا خلقت نور نخست اولین مخلوق خداوند است و بعد از آن حروفی خلق شدهاند که بعد کلمات کتاب آفرینش با آن حروف ایجاد شدهاند ... [indent]
وَ اعْلَمْ أَنَّ الْإِبْدَاعَ وَ الْمَشِیَّةَ وَ الْإِرَادَةَ مَعْنَاهَا وَاحِدٌ وَ أَسْمَاؤُهَا ثَلَاثَةٌ وَ کَانَ أَوَّلُ إِبْدَاعِهِ وَ إِرَادَتِهِ وَ مَشِیَّتِهِ الْحُرُوفَ الَّتِی جَعَلَهَا أَصْلًا لِکُلِّ شَیْءٍ وَ دَلِيلًا عَلَی کُلِّ مُدْرَکٍ وَ فَاصِلًا لِکُلِّ مُشْکِلٍ وَ بِتِلْکَ الْحُرُوفِ تَفْرِيقُ کُلِّ شَیْءٍ مِنِ اسْمِ حَقٍّ وَ بَاطِلٍ أَوْ فِعْلٍ أَوْ مَفْعُولٍ أَوْ مَعْنًی أَوْ غَیْرِ مَعْنًی وَ عَلَیْهَا اجْتَمَعَتِ الْأُمُورُ کُلُّهَا وَ لَمْ یَجْعَلْ لِلْحُرُوفِ فِی إِبْدَاعِهِ لَهَا مَعْنًی غَیْرَ أَنْفُسِهَا تَتَنَاهَی وَ لَا وُجُودَ لَهَا لِأَنَّهَا مُبْدَعَةٌ بِالْإِبْدَاعِ وَ النُّورُ فِی هَذَا الْمَوْضِعِ أَوَّلُ فِعْلِ اللَّهِ الَّذِی هُوَ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْحُرُوفُ هِیَ الْمَفْعُولُ بِذَلِکَ الْفِعْلِ
با سلام و ادب و با تشکر از زحمات جنابعالی
من این قسمت را متوجه نشدم و حسابی سردرگم شدم .اگر خداوند بدون چاره اندیشی خلق کرده یعنی ممکن بوده که نتیجه خلقت هستی با وضعیت موجود تفاوت میکرد؟ یعنی ممکن بود اصلا انسانی خلق نشود؟ ممنون میشوم اگر توضیح دهید
با سلام و ادب و با تشکر از زحمات جنابعالی
من این قسمت را متوجه نشدم و حسابی سردرگم شدم .اگر خداوند بدون چاره اندیشی خلق کرده یعنی ممکن بوده که نتیجه خلقت هستی با وضعیت موجود تفاوت میکرد؟ یعنی ممکن بود اصلا انسانی خلق نشود؟ ممنون میشوم اگر توضیح دهید
بسم الله ... الرحمن الرحیم
سلام علیکم برادر و رحمت خدا بر شما و برکاتش،
اینطور نبوده که خلقت خداوند نیازمند تدبر و تفکر باشد و بعد خداوند بدون فکر دست به خلقت بزند و این کار سبب نقص در خلقت شود و یا نتیجهی خلقت را وابسته به حالات درونی خداوند در زمان خلقت کند ... نه آنجا موضع تفکر و تدبر بوده است و نه خداوند نیاز به تفکر و تدبر و چارهجویی و سبکسنگینکردن انتخابها دارد و نه خداوند چیزی به اسم حالات درونی دارد که بخواهد روی تصمیماتش تأثیر بگذارد که بعد بگوییم شاید اگر مثلاً خوشحال بود یا خوشحالتر بود طور دیگری خلق میکرد و شاید اصلاً انسانی که برود جهنم را خلق نمیکرد ... خداوند منزه است از تمامی این مسائل ...
بگذارید یک مثال بزنم:
فرض کنید شما یک کودک یک ساله دارید که فرق آب سرد و آب جوش را نمیداند ... اگر او را مخیر بگذارید کنجکاویاش ممکن است او را به انتخاب هر کدام از آنها گسیل بدهد و البته یکی از آن انتخابها برایش خطرناک باشد ... حالا کودکی که بزرگتر است را در همان دو راهی مخیر قرار دهید، میبینید که او چندان خود را آزاد نمیداند که هر کدام را که خواست انتخاب نماید ... این سلب آزادی خودخواسته از کجا آمد؟ از دانش بیشتر و آگاه بودن به آثار سوء انتخاب دیگر
به طرز مشابه فرض کنید کسی مانند حقیر که هیچ سررشتهای از نجاری ندارم بخواهم یک سازهی چوبی بسازم ... یک کاغذ و قلم بر میدارم و هر چه به ذهنم رسید و یا در فیلمها و کارتونهای تخیلی دیدهام و برایم جالب بودهاند و تحت تأثیرشان قرار گرفتهام را رسم میکنم و بعد میگویم میخواهم آن را بسازم و چوب را هم چه بسا از رنگ و قیمتش انتخاب کنم و در انتخاب چسب و ضخامت و طول میخها یا پیچها هم دقتی نکنم و خلاصه بدون هیچ دانشی یک سازه میسازم که اگر ازم بپرسند چرا اینطور ساختی جواب بدهم فرقی نداشت، هر طور دیگری هم میساختم باز همین را ازم میپرسیدید :Khandidan!: به هر حال باید یک طور میساختم من هم اینطور ساختم :khaneh: حالا در همین موقعیت کسی را تصور کنید که سالها تجربهی نجاری دارد و میداند برای هر کاری چه طرحی مناسب است و ساخت ان طرح چه لوازمی دارد و غیره ... مطمئناً گزینههای پیش روی این نجار دیگر مانند حالت قبلی بیشمار نیست و او خود را مقید به برخی اصول میداند که دیگران باید آن اصول محدود کننده و آزادی سلبکن را بروند هنرستان و دانشگاه تا یاد بگیرند ... با این وجود همین نجار حرفهای هم چندین طرح در ذهن دارد و باید بین آنها بیاندیشد که کدام یک مناسبتر یا زیباتر یا غیره است که همان را بسازد ... یعنی علم نجاری او یک پاسخ را مقابلش قرار نمیدهد و او نیاز به وجوه رجحان دیگری دارد که دست آخر او را به یک طرح برساند ... شاید بین برخی از آنها هم نتواند تصمیم بگیرد و شانسی و به قید قرعه یکی را انتخاب نماید یا تصمیم بگیرد هر دو را بسازد ... اما اگر اطلاعات به اندازهی کافی باشد و اصطلاحاً تعداد معادلات و مجهولات برابر باشد این امید میرود که پاسخ یکتا برای هر سؤالی موجود باشد ...
و این کلید حلّ ماجراست وقتی بخواهیم صحبت از خلقت خدایی کنیم که دانای مطلق است و قادر مطلق ... خلقت حکیمانه از همینجا نشأت میگیرد ... اینکه خداوند به همه چیز کاملاً آگاه است و میداند قبل از انکه خلق کرده باشد ... خلقت خداوند بنابراین از دو حال خارج نیست:
[INDENT]۱. تنها یک حالت ممکن وجود دارد که همان را هم خلق مینماید
۲. چندین حالت ممکن وجود دارد که همه را با هم خلق مینماید
[/INDENT]
و مورد دوم همان است که با جناب وطاها مشغول بررسیاش بودیم و البته معمولاً در فلسفه و غیره زیاد مورد بحث قرار نمیگیرد یا حقیر تا کنون ندیدهام ... ولی در روایات معصومین علیهمالسلام راهنماییهایی برای دانستن پاسخ این سؤالات هم آمده است که قابل استفاده است ... همان حالا دوم را هم جناب وطاها فرمودند که به دو نحو میتوان بررسی کرد:
[INDENT]الف) در همین عالم وجود با همین اصول منطقی و معقول حاکم بر آن (که قاعدتاً ریشه در عقل اول دارد) شرایط اولیهی متفاوت منجر به ایجاد آسمانها و زمینهای متفاوت با ساکنین متفاوت در آنها بشود ... چیزی که جناب وطاها برایش از احادیث هم سند آوردند و البته در قران هم این مطلب صریحاً و ضمنا آمده و روایات دیگری هم هست که آنها را بیشتر توضیح دهد ... مطلبی که اینجا اهمیت دارد این است که نقطهی اولیهی خلقت در اینجا یعنی نقطهی شروع زمانی برای خلقت در مراتب پایین وجود مثل عالم ناسوت و ملکوت و حداکثر جبروت، مگرنه ساختار کلی عالم در مراتب بالای وجودی آن و بخصوص عالم لاهوت که عالم اسماء و صفات و وجهاللهی است ثابت است (کل شیء هالک الا وجهه) و مثلاً اهل بیت علیهمالسلام از ازل زمانی تا ابد زمانی همیشه ارکان خلقت این عالم وجود بوده و هستند و خواهند بود و ایشان حقیقت زمان هستند ... پذیرفتن این گزینه مانند این است که بپذیریم مثلاً تا کنون بیشمار مهبانگ بزرگ رخ داده است و عالمی متولد شده و بعد قیامتی را تجربه کرده است و ساکنانش دربهشت و جهنم غیر زمینی و غیرآسمانی ساکن شدهاند و باز خلقتی نو در بستر همین زمان شکل گرفته است ...
ب) اینکه نه تنها در این عالم وجود بلکه به طور موازی با این عالم وجود هم عوالم دیگری وجود داشته باشد از نظر ریاضی پذیرش چنین چیزی خیلی ساده است و همین که چنین چیزی در ریاضیات ممکن باشد (یعنی همینقدر خلقت خدا به آن تعلق گرفته باشد) چه بسا کافی است که در عالم خارج هم بتوان آن را ممکن دانست ... حقیر به شخصه این مطلب را قبول دارم و پذیرفتن آن برایم ساده است ... اما روایتی هم به طور صریح در همین باره از امام صادق علیهالسلام دیدهام که نقلش کردم، و البته تمام تأسفم این است که این روایت را در کتابی نامعتبر یافتهام و اگر از اعتبار حدیث اطمینان داشتم تا کنون گوش فلک را از معنای بلند آن کر کرده بودم :ok:
[/INDENT]
مورد ۱ به وضوح با قاعدهی الواحد سازگار است ولی مورد ۲ ابتدا به ساکن به نظر میرسد که اینطور نباشد (البته مورد ۲(الف) هم مشکلی ندارد و تردید حقیر بر سر مورد ۲(ب) میباشد)، اما همان را هم ظاهراً میتوان طوری طرح نمود که با قاعدهی الواحد سازگاری یابد و به مشکل نخورد و البته قاعدهی الواحد تنها یک قاعدهی فلسفی نیست بلکه ریشه در مناظرات علمی اهل بیت علیهمالسلام با علمای غیرمسلمان دارد ... حقیر در پستهای قبل سعی کردم مورد ۲(ب) را هم طوری طرح کنم که این مشکل را رفع نماید و قابل پذیرش باشد
در هر صورت اگر مورد ۱ از دو مورد بالا صحیح باشد باید گفت که طرح فعلی خلقت بهترین طرح ممکن نیست بلکه تنها طرح ممکن است و اصلاً ممکن بودن یعنی بهترین بودن ... حکیمانه بودن خلقت یعنی مثل اینکه فکر همه جایش را کرده باشند ... ما معمولاً در طراحیهای مهندسی بیشمار مجهول داریم و تنها چند معادله، به همین دلیل از کلی روابط تجربی به عنوان معادلات کمکی و همچنین از کلی کالیبراسیون و مقداردهی تجربی پارامترها استفاده میکنیم تا این نقص کمداشت معادلات را جبران نماییم ... اینها بخاطر این است که ما اطلاعات کافی نداریم و در نتیجه باید اطلاعات کافی تولید کنیم یا مجهولاتمان در طراحی را کاهش دهیم تا دست آخر یک طرح مشخص و یکتا را به عنوان طرح مهندسی بیرون بدهیم ... این فرق خلقت خداست که دانای مطلق است با خلقت انسان که ظلوماً جهولاً است اگر به خودش رها شده باشد ...
با این حساب خداوند بدون فکر خلق کرد و دست به انتخاب نزد، چون نیازی به این کار نداشت و خداوند بینیاز مطلق است ... یعنی اگر نعوذ بالله خداوند اهل تفکر و مشورت هم بود نتیجهی تفکرات و مشورتهایش هم چیزی بهتر از این که امروز خلق کرده است نمیشد و البته بهتر از خلقتی که امروز وجود دارد با آن نقطهی شروع در نظر گرفته شده (که البته انتخاب آن حقیقی است و باز تنها قابل بوده است و انتخاب از بین چند گزینهی ممکن نبوده است) امکان هم ندارد و ناممکنالوجود است ...
صورتهايى هستند برهنه از مادّه، و برتر از نيرو و استعداد. حق تعالى بر آنها تجلّى كرد، و آنها درخشيدند، و بر آنها اشراف يافت پس درخشان شدند.
و در هويّت آنها مثال و شباهت خود بينداخت.
و در نتيجه افعال خود را از آنها آشكار كرد.
و انسان را بيافريد كه داراى نفس ناطقه است كه ديگران را به علم و عمل پاكيزه گرداند و به راستى مشابه با گوهرهاى آغاز علتهاى خويش گردند.
و اگر مزاج آن معتدل باشد و از اضداد خويش جدا گردد با هفت آسمان سخت مشاركت كرده است. (غررالحکم)
نقل قول:یعنی درست است که خداوند به هر نوعی که خلق کند، نقص خواهد داشت و جهان بدون نقص نخواهد بود.
این نقص ماست که درک نمی کنیم نه نقص جهان.این که ما ابعاد دیگری را نمی بینیم نمی توان گفت نقص است
حقیقت وجود، روح است نه صورت ان. این ظاهر فقط تجلی است نه خود حقیقت. که می تواند هر سان در حالتی دیگر که فراتر است جلوه کند .
اخرش اینو بگم حقیقت مردی و زنی یکی است. و ان حقیقت به یک صورت باید باشد یعنی تک (جنسیت که مطرح نیست)
(مردی و زنی نیست و مادیایت و معنویاتی در کار نیست/ این نظر منه /
صورتی که روح ان را متجلی کرده این گونه توصیف می کنم. روح نه با صورت است نه با ان نیست. هرچی هست یک چیز هست. ولی حقیقت کل ان نیست که ما می بینیم.
فکر کن رو اندازی مثل پارچه بر روی یک شی نامعلوم کشیده است و این روانداز دو رنگ است با صورت متفاوت. صورت این ظاهر به مرد و زن تشبیه است. ولی این روانداز جدا از شی نامعلوم زیر ان نیست. و حتی هم پیوسته به ان نیست.(واحد) یعنی فقط ظاهر ان هست. هر حالتی که به شی دست دهد در صورت( روانداز) قابل مشاهده است و در موقعیتی که این صورت قرار می گیرد به حقیقت وجود تاثیر می گذارد (). حقیقته ابن صورت متفاوت، یعنی مرد و زن، یکی است. حال واقعا کسی علم به این روح ندارد. روح حقیقت است و دیگری صورت . (به هر حال با حقیقت کل کار داریم نه با صورت )
برخی اوصاف در ابعاد زمان و مکان نمی گنجد و ما در ان محصوریم و نمی توانیم توصیفش کنیم. یا باید به ابعاد دیگری داشته باشد که با ظهور ان به وحدت برسند(در زمانی معلوم و مکانی معلوم). یا اصلا این ابعاد وجود ندارد و ما جور دیگری می بینیم. مرد همچنان که مرد است هم زن است و زن همچنان که زن است مرد است / نخند /)
اخر باید حقیقت وجودی بشر (روح) شناخت تا بتوان در باب لذت و عذاب در بهشت و جهنم هم صحبت کرد. روح هم که حقیقتی فراتر از زمان و مکان هست./ وَ یَسْئَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبىِّ وَ مَا أُوتِیتُم مِّنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِیلا؛
حقیقت وجود، روح است نه صورت ان. این ظاهر فقط تجلی است نه خود حقیقت. که می تواند هر سان در حالتی دیگر که فراتر است جلوه کند .
اخرش اینو بگم حقیقت مردی و زنی یکی است. و ان حقیقت به یک صورت باید باشد یعنی تک (جنسیت که مطرح نیست)
(مردی و زنی نیست و مادیایت و معنویاتی در کار نیست/ این نظر منه /
صورتی که روح ان را متجلی کرده این گونه توصیف می کنم. روح نه با صورت است نه با ان نیست. هرچی هست یک چیز هست. ولی حقیقت کل ان نیست که ما می بینیم.
فکر کن رو اندازی مثل پارچه بر روی یک شی نامعلوم کشیده است و این روانداز دو رنگ است با صورت متفاوت. صورت این ظاهر به مرد و زن تشبیه است. ولی این روانداز جدا از شی نامعلوم زیر ان نیست. و حتی هم پیوسته به ان نیست.(واحد) یعنی فقط ظاهر ان هست. هر حالتی که به شی دست دهد در صورت( روانداز) قابل مشاهده است و در موقعیتی که این صورت قرار می گیرد به حقیقت وجود تاثیر می گذارد (). حقیقته ابن صورت متفاوت، یعنی مرد و زن، یکی است. حال واقعا کسی علم به این روح ندارد. روح حقیقت است و دیگری صورت . (به هر حال با حقیقت کل کار داریم نه با صورت )
برخی اوصاف در ابعاد زمان و مکان نمی گنجد و ما در ان محصوریم و نمی توانیم توصیفش کنیم. یا باید به ابعاد دیگری داشته باشد که با ظهور ان به وحدت برسند(در زمانی معلوم و مکانی معلوم). یا اصلا این ابعاد وجود ندارد و ما جور دیگری می بینیم. مرد همچنان که مرد است هم زن است و زن همچنان که زن است مرد است / نخند /)
اخر باید حقیقت وجودی بشر (روح) شناخت تا بتوان در باب لذت و عذاب در بهشت و جهنم هم صحبت کرد. روح هم که حقیقتی فراتر از زمان و مکان هست./ وَ یَسْئَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبىِّ وَ مَا أُوتِیتُم مِّنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِیلا؛
بسم الله ... الرحمن الرحیم
سلام علیکم برادر و رحمت خدا بر شما،
اختلاف زن و مرد تنها در ظاهر و جسم ایشان نیست ... جسم مَرکب روح است و بین راکب و مرکوب باید تناسبی باشد ... روح هم یک چیز پنهان در ورای بدن نیست، بلکه حقیقتی ذومراتب است و زن و مرد تا مرتبهی عقل از یکدیگر متفاوت هستند و ظاهراً بالاتر از آن است که کثرت پایان میگیرد و یکسان میشوند ... تفاوت روان بین زن و مرد را دیگر حتی روانشناسان غربی هم قبول دارند، اینها نشان میدهند که تفاوتها فقط محدود بع تفاوت جسم و ظاهر نیست ...
یا علی علیهالسلام
بسم الله ... الرحمن الرحیم
سلام علیکم برادر و رحمت خدا بر شما،
اختلاف زن و مرد تنها در ظاهر و جسم ایشان نیست ... جسم مَرکب روح است و بین راکب و مرکوب باید تناسبی باشد ... روح هم یک چیز پنهان در ورای بدن نیست، بلکه حقیقتی ذومراتب است و زن و مرد تا مرتبهی عقل از یکدیگر متفاوت هستند و ظاهراً بالاتر از آن است که کثرت پایان میگیرد و یکسان میشوند ... تفاوت روان بین زن و مرد را دیگر حتی روانشناسان غربی هم قبول دارند، اینها نشان میدهند که تفاوتها فقط محدود بع تفاوت جسم و ظاهر نیست ...
یا علی علیهالسلام
پدیدآور: جوادی آملی ، عبدالله،
قرآن، برای تعلیم وتزکیه جان وروح آدمی است وروح از آن جهت که موجودی مجرد است: نه مذکر است ونه مؤنث. پس در قرآن سخن از تزکیه روح است نه سخن از زن ومرد تا گفته شود، این دو همتا ومساوی هم هستند.
تفکر غربی می گوید: انسان دو نوع یا دو صنف است: زن و مرد، این دو در مسائل تعلیمی وتربیتی مساوی هم هستند، یعنی، زن همسان مرد، و مرد همتای زن است، این به نحو سالبه به انتفاء محمول است، یعنی زنی هست ومردی هست، ولی باهم فرق نمی کنند. زیرا در تفکر الحادی حقیقت انسان همین بدن است واین بدن، به دو شکل ساخته شده است ولی هر دو شکل مساوی هستند،
اما در مکتب الهی تمام حقیقت انسان روح اوست گرچه بدن هم لازم وضروری است. دین اسلام می گوید: هدف از نزول وحی تعلیم وتربیت، تزکیه نفوس وتهذیب انسانها است، در اینجا تساوی یا تفاوت زن ومرد سالبه به انتفاء موضوع است نه به انتفاء محمول، یعنی محور تعلیم وتربیت جان انسانها است وجان نه مذکر است ونه مؤنث،و اصلا زن و مردی در کار نیست. نه این که بگوییم زن ومردی هست ولی باهم مساویندتا بشود یک قضیه موجبه یا فرقی باهم ندارند که بشود یک قضیه سالبه که صدق آن به انتفاء محمول است نه به انتفاء موضوع. این که گفته شده است، فرق بین موجبه وسالبه در این است که گاهی سالبه به انتفاء موضوع صادق است، یکی از مواردش اینجا است.
خلاصه آن که، اولا زن بودن یا مرد بودن مربوط به پیکر است نه جان و روح. ثانیا تعلیم وتربیت وتهذیب وتزکیه از آن نفس است.ثالثا نفس غیر از بدن است، وبدن غیر از نفس، واصلا در کلاس درس قرآن، روح می نشیند نه بدن، و روح هم نه زن و نه مرد. این که ذات اقدس اله می فرماید:
ونفس وما سواها فالهمها فجورها وتقواها (1) سوگند به نفس وآن که آن را درست کرد، سپس گناهکاری وتقوایش را الهام کرد. نفس نه مذکر است ونه مؤنث. ویا این که می فرماید:
فاذا سویته ونفخت فیه من روحی (2) پس وقتی آن را درست کردم واز روح خود در آن دمیدم.
روح از آن جهت که موجود مجرد است اندامی ندارد تا یا مذکر باشد یا مؤنث، ونیز این که می فرماید: یا ایها الانسان انک کادح الی ربک کدحا فملاقیه (3) ای انسان حقا که تو به سوی پروردگار خود به سختی در تلاش واو را ملاقات خواهی کرد. ای انسان، تو سالک الی الله هستی، مگر بدن سفر می کند، تا ما بگوییم این سالکان دو صنف هستند: بعضی زن وبعضی مردند؟ سالک الی الله روح است، وروح نه مؤنث است ونه مذکر. این از آن معارف بلندی است که می توان گفت: ویعلمکم ما لم تکونوا تعلمون (4) ومی آموزد به شما آنچه را که شما نمی توانستید بدانید. یعنی، جزو معارفی است که فقط ره آورد انبیا است. قرآن مدعی است که ما بعضی از چیزها را به شما یاد می دهیم که به عنوان تاسیس نیست، بلکه به عنوان امضا وتایید است، اما یک سلسله مسائل ومعارف را می آوریم که نه تنها در گذشته نزدیک یا دور، بشریت به آن دسترسی نخواهد داشت ویعلمکم ما لم تکونوا تعلمون نه «ما لاتعلمون » چیزی قرآن به یاد بشر می دهد، که بشر قادر نیست آن را از نزد خود بفهمد، واین آیه هر روز تازه است، وهر روز با ما سخن می گوید، ومی فرماید: من یک پیام نو وتازه ای دارم که دست بشر به آن نمی رسد. قرآن این تعبیر بلند را درباره وجود گرامی نبی اکرم علیه الاف التحیة والثناء نیز دارد آنجا که می فرماید: وعلمک ما لم تکن تعلم (5) وآنچه را که نمی توانستی بدانی به تو آموخت. این جمله «علمک ما لم تعلم » یا «ما لا تعلم » نیست. با همه نبوغ واستعداد خاصی که وجود مبارک آن حضرت داشت، ذات اقدس اله می فرماید: من چیزی به تو یاد داده ام که تو نبودی که یاد بگیری، جریان غیب، مساله برزخ، مساله قیامت، مواقف قیامت، بهشت، دوزخ، اسماء حسنای الهی وصدها مسائل غیبی دیگر، موضوعاتی است که دست کسی به آنها نمی رسد، بنابراین هر روز این سخن تازه است که یعلمکم ما لم تکونوا تعلمون.
قرآن کریم وقتی مساله زن ومرد را مطرح می کند می گوید: این دو را از چهره ذکورت وانوثت نشناسید بلکه از چهره انسانیت بشناسید وحقیقت انسان را روح او تشکیل می دهد، نه بدن او، انسانیت انسان را جان او تامین می کند نه جسم او، و نه مجموع جسم وجان.
قرآن می فرماید: من عمل صالحا من ذکر او انثی وهو مؤمن فلنحیینه حیاة طیبة (6) هرکس کار شایسته کندچه مرد وچه زن ومؤمن باشد قطعا او را بازندگی پاکیزه ای حیات بخشیم.
یعنی در رسیدن به حیات طیب فقط دو چیز نقش دارد یکی: حسن فعلی به نام «عمل صالح » ودیگری: حسن فاعلی به نام «مؤمن بودن روح » ، خواه بدن مؤنث باشد خواه مذکر، این «هو مؤمن » ناظر به حسن فاعلی است، یعنی جان باید مؤمن باشد و «عمل صالحا» ناظر به حسن فعلی است، یعنی کار باید صحیح باشد، کار صحیح از کارگر صحیح، وقتی این دو حسن با هم ضمیمه شدند حیات طیب را به بار می آورند.
(من هر سخنی بگویم جهنم در نظرات تجلی کند و سخن من موثر نیفتد پس باید سخن بزرگان نقل کنم تا این که ببینید چه کسی می گوید نه این که چه چیز می گوید.)
بسم الله،
سلام علیکم برادر،
خیر شما حرفتان درست نیست و اینکه جهنم تجلی کرده باشد یا عالم بزرگواری مانند آیتالله جوادی آملی در اینجا مطرح نبوده است ... هر کلامی که منعقد میشود برای بیان منظور خودش چیدمان میشود و اگرچه نباید غلط باشد ولی میتواند از جهات دیگری شامل تساهل و تسامح باشد ... از خود حضرت آیتالله جوادی آملی هم بپرسید که آیا روان زن و مرد یکسان است یا متفاوت است به شما میگویند متفاوت است و تفاوت ایشان فقط مخصوص به جسم ایشان نیست و یقین بدانید ایشان خیلی بهتر از ما میدانند که روح و نفس انسان مراتب دارد و این مطلب در روایات هم وارد شده است ... مطلب مورد نظر ایشان در پست شما به نوعی تفسیر این ایه از قرآن است که هر کسی ایمان بیاورد چه زن و چه مرد یکسان است، مگرنه حضرت فاطمه سلاماللهعلیها و حضرت رسول خدا صلیاللهعلیهوآله هر دو انسان کامل هستند و هر دو در اوج ایمان بودهاند و کمترین کوتاهی در دینداری خود نداشتهاند ولی باز مقام رسول خدا صلیاللهعلیهوآله بالاتر است و بر این موضوع تمام علمای شیعه اجتماع دارند، اگر تفاوت انسانها فقط در بدن ایشان بود و روحشان دقیقاً یکسان بود تناقضهایی بروز مییافت که بحث آن مفصل است ...
یا علی علیهالسلام
بسم الله،
سلام علیکم برادر،
خیر شما حرفتان درست نیست و اینکه جهنم تجلی کرده باشد یا عالم بزرگواری مانند آیتالله جوادی آملی در اینجا مطرح نبوده است ... هر کلامی که منعقد میشود برای بیان منظور خودش چیدمان میشود و اگرچه نباید غلط باشد ولی میتواند از جهات دیگری شامل تساهل و تسامح باشد ... از خود حضرت آیتالله جوادی آملی هم بپرسید که آیا روان زن و مرد یکسان است یا متفاوت است به شما میگویند متفاوت است و تفاوت ایشان فقط مخصوص به جسم ایشان نیست و یقین بدانید ایشان خیلی بهتر از ما میدانند که روح و نفس انسان مراتب دارد و این مطلب در روایات هم وارد شده است ... مطلب مورد نظر ایشان در پست شما به نوعی تفسیر این ایه از قرآن است که هر کسی ایمان بیاورد چه زن و چه مرد یکسان است، مگرنه حضرت فاطمه سلاماللهعلیها و حضرت رسول خدا صلیاللهعلیهوآله هر دو انسان کامل هستند و هر دو در اوج ایمان بودهاند و کمترین کوتاهی در دینداری خود نداشتهاند ولی باز مقام رسول خدا صلیاللهعلیهوآله بالاتر است و بر این موضوع تمام علمای شیعه اجتماع دارند، اگر تفاوت انسانها فقط در بدن ایشان بود و روحشان دقیقاً یکسان بود تناقضهایی بروز مییافت که بحث آن مفصل است ...
یا علی علیهالسلام
بسم الله ... الرحمن الرحیم
سلام علیکم و رحمة الله و برکاته،
جسارتاً نقل قولی که کردید از حقیر نبود، از جناب جهنم بود :ok:
روان پرتوها و تجلیاتی از روح و از لوازم ان است نه خود آن،روح حقیقت وجود انسان و در زن و مرد مشترک است(وخلقکم من نفس واحدة و خلق منها زوجها)
به نظر شما وقتی گفته میشود انسان سه نفس اماره و لوامه و مطمئنه دارد یعنی سه نفس دارد یا یک نفس دارد؟ اگر یک نفس دارد پس منظور از آن سه نفس چیست؟ در مورد حقیقت روح و لوازم آن هم همین بحث مطرح است، مگرنه روح وجه دیگر همان عقل است و عقل از آن جهت که رو به معقولات دارد درش کثرت ظاهر میشود و این کثرت از مرتبهی عقل به پایین در تمامی مراتب وجودی انسان بروز دارد ... یعنی تفاوت زن و مرد از مرتبهی عقل به پایین ظاهر میشود که روان زن و مرد هم در همین فاصله است و به طرز واضحی این مطلب منحصر در تفاوت بین جسم زن و مرد نیست ...
حقیر عددی نیستم که بخواهم به عالم وارستهای چون حضرت آیتاللهجوادیآملی ایراد بگیرم، حرف ایشان درست است ولی گفتم که در جهاتی که تمرکز فرمایشات ایشان در آن سخنرانی یا مقاله بر آن نبوده است تساهل و تسامح دارد و آنچه که به زعم حقیر اشتباه است نتیجهگیری است که از آن تساهل و تسامحها شده است که در راستای موضوع اصلی سنخرانی نبوده است ... زن و مرد اگر ایمان بیاورند بین ایشان خداوند تبعیضی قائل نمیشود و نگاه دین به هر دو جنس یکسان است، این پیام اصلی سخنان حضرت آیتالله جوادی آملی است اگر فرمایش ایشان را درست خوانده و فهمیده باشم، اما این دیگر به آن معنا نیست که ایمان آوردن در زن و مرد به یک میزان ساده یا سخت باشد ... حتی دو مرد یا دو زن هم از این نظر یکسان نیستند تا چه برسد به تمام انسانها ... به طور کلی خانمها به دلیل شرایطی که دارند به ایمان به خدا نزدیکتر هستند، این نتیجهای است که حقیر گرفتم و ظاهراً جناب جهنم موافق نبودند و قائل به این هستند که کلاً همهی انسانها تنها در جسم خود متفاوتند ولی روح یکسانی دارند، با آنکه واضح است که مثلاً روح ما و روح حضرت علیبنابیطالب علیهالسلام که در مورد ایشان فرمودهاند علیمعالحقوالحقمعالعلی که یک تناظر یکبهیک بین وجود مبارک ایشان و حقّ برقرار میکند که نشان دهندهی تحقق در حدّ اعلای حضرت ایشان است اصلاً قابل قیاس نیست ...
با این وجود جسارتاً شما هم اگر مانند جناب جهنم مخالف هستید لطفاً دلیلتان را بیان بفرمایید. این پاسخ شما احتمالاً برای جناب میرشکاک که تحقیقی در این زمینه داشتهاند نیز کمک میکند، در کنارش حقیر هم استفاده میکنم
با تشکر :Gol:
یا علی علیهالسلام
تنها در جسم خود متفاوتند ولی روح یکسانی دارند، با آنکه واضح است که مثلاً روح ما و روح حضرت علیبنابیطالب علیهالسلام که در مورد ایشان فرمودهاند علیمعالحقوالحقمعا� �علی که یک تناظر یکبهیک بین وجود مبارک ایشان و حقّ برقرار میکند که نشان دهندهی تحقق در حدّ اعلای حضرت ایشان است اصلاً قابل قیاس نیست ...
با سلام و احترام:
بنده کلام جناب جهنم را نقل قول کرده بودم!
موضوع جسمانیة الحدوث و روحانیة البقاء بودن نفس است.(نظر ملاصدرا)
بحث سر حقیقت روح است نه روح زید و زینب.
انسانها در حرکت جوهری نفس همه به یک مرتبه و درجه نمی رسند
بنابراین ممکن است کسی اصلا از مقام حیوانیت به انسانیت متحول نشده
و صیرورت نیابد.
این شخص دارای روح حیوانی با لوازم و الزامات آن است:غضب-شهوت-وهم
اینها قوای روح یا بهتر بگویم نفس حیوانی است.
هر زن و مردی که از عوالم حیوانیت و نفسانیت مهاجرت نکرده و در بیت نفس
به قول حضرت امام خمینی رحمة الله علیه از زاویه ای به زاویه ی دیگر برود
حیوان است نه انسان.(زن و مرد در حیوانیت تفاوتی ندارند)
هر دفعه این جمله رو میشنوم ناخودآگاه یاد فیلم "روح سوار" می افتم. یعنی هر کدام از ما خودمان یه روح سوار درون خودمون داریم. نکنه فیلمسازهای آمریکایی هم از این چیزها خبر دارند؟ میگن فیلسوف هستند کارگردان هاشون
راستی این فیلم توسط شبکه خانگی دوبله هم شده البته مال چند سال پیشه
اگر خواستید میتونید بگیرید ببینید و اگر چیزی به ذهنتون رسید بفرمائید تا ما هم استفاده کنیم.
بسم الله ... الرحمن الرحیم
سلام علیکم و رحمة الله و برکاته، به نظر شما وقتی گفته میشود انسان سه نفس اماره و لوامه و مطمئنه دارد یعنی سه نفس دارد یا یک نفس دارد؟ اگر یک نفس دارد پس منظور از آن سه نفس چیست؟ در مورد حقیقت روح و لوازم آن هم همین بحث مطرح است، مگرنه روح وجه دیگر همان عقل است و عقل از آن جهت که رو به معقولات دارد درش کثرت ظاهر میشود و این کثرت از مرتبهی عقل به پایین در تمامی مراتب وجودی انسان بروز دارد ... یعنی تفاوت زن و مرد از مرتبهی عقل به پایین ظاهر میشود که روان زن و مرد هم در همین فاصله است و به طرز واضحی این مطلب منحصر در تفاوت بین جسم زن و مرد نیست ...
حقیر عددی نیستم که بخواهم به عالم وارستهای چون حضرت آیتاللهجوادیآملی ایراد بگیرم، حرف ایشان درست است ولی گفتم که در جهاتی که تمرکز فرمایشات ایشان در آن سخنرانی یا مقاله بر آن نبوده است تساهل و تسامح دارد و آنچه که به زعم حقیر اشتباه است نتیجهگیری است که از آن تساهل و تسامحها شده است که در راستای موضوع اصلی سنخرانی نبوده است ... زن و مرد اگر ایمان بیاورند بین ایشان خداوند تبعیضی قائل نمیشود و نگاه دین به هر دو جنس یکسان است، این پیام اصلی سخنان حضرت آیتالله جوادی آملی است اگر فرمایش ایشان را درست خوانده و فهمیده باشم، اما این دیگر به آن معنا نیست که ایمان آوردن در زن و مرد به یک میزان ساده یا سخت باشد ... حتی دو مرد یا دو زن هم از این نظر یکسان نیستند تا چه برسد به تمام انسانها ... به طور کلی خانمها به دلیل شرایطی که دارند به ایمان به خدا نزدیکتر هستند، این نتیجهای است که حقیر گرفتم و ظاهراً جناب جهنم موافق نبودند و قائل به این هستند که کلاً همهی انسانها تنها در جسم خود متفاوتند ولی روح یکسانی دارند، با آنکه واضح است که مثلاً روح ما و روح حضرت علیبنابیطالب علیهالسلام که در مورد ایشان فرمودهاند علیمعالحقوالحقمعالعلی که یک تناظر یکبهیک بین وجود مبارک ایشان و حقّ برقرار میکند که نشان دهندهی تحقق در حدّ اعلای حضرت ایشان است اصلاً قابل قیاس نیست ...
با این وجود جسارتاً شما هم اگر مانند جناب جهنم مخالف هستید لطفاً دلیلتان را بیان بفرمایید. این پاسخ شما احتمالاً برای جناب میرشکاک که تحقیقی در این زمینه داشتهاند نیز کمک میکند، در کنارش حقیر هم استفاده میکنم
با تشکر :Gol:
یا علی علیهالسلام
نفس انسان در قرآن با سه صفت معرفی شده است که هر یک از این صفات نشان دهنده یک درجه و یک مرتبه از نفس انسان است. به تعبیری حالات نفسانی را نشان می دهد
حال این چگونه است؟ آیا واقعا در انسان سه نفس، سه جان، سه روح وجود دارد: یک روح فرمان به بدی می دهد، یک روح ملامتگر است، یک روح دیگر مطمئنه است؟ یا نه، انسان دارای یک روح و یک جان بیشتر نیست ولی انسان در مراحل و مراتب خودش مختلف است.(مطهری)
روح و نفس یک چیز است و مفهومِ واحدی دارد، چنان که در کلمات مفسرین و بزرگان گاهی از نفس استفاده شده و گاهی از روح و گاه این دو در کنار هم به کار رفته اند. از جمله علامه طباطبایی(رحمه الله) می فرماید: «خداوند انسان را از دو جزء خلق کرده: یکی ماده و بدن و دیگری جوهر مجرد یعنی نفس و روح».(4) پس اگر سخن از قدرت نفس یا قدرت روح به میان آید، هر دو به یک معناست.
از نظر حکمای اسلامی ، روح یا نفس ، صورت انسان است ؛ و بدن نیز مادّه ی اوست. لذا انسان به عنوان نوع مادّی ، مرکب است از دو حیث مادّه و صورت ؛ که البته ترکیب این دو اتّحادی است. بر این اساس ، بدن ، علّت مادّی انسان است و روح یا نفس ، علّت صوری آن ؛ که در مقام ذهن ، مادّه را جنس انسان گفته و حیوان می نامند ؛ و نفس را فصل او گفته ، ناطق می گویند. و انسان را تعریف می کنند به: حیوان ناطق.
آفرينش زن و مرد
بر اساس آيات قرآن كريم، حضرت حوا عليها سلام از همان نفسي آفريده شده كه حضرت آدم از آن آفريده شده بود «يا أَيُّهَا النّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمُ الَّذي خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ وَ خَلَقَ مِنْها زوجها »(نساء:1) بنابراين آدم و حوا از يك نفخه ي الهي و روح خدايي آفريده شده و به لحاظ روح انساني هر دو يكسان هستند.
نفس انسان در قرآن با سه صفت معرفی شده است که هر یک از این صفات نشان دهنده یک درجه و یک مرتبه از نفس انسان است. به تعبیری حالات نفسانی را نشان می دهد
حال این چگونه است؟ آیا واقعا در انسان سه نفس، سه جان، سه روح وجود دارد: یک روح فرمان به بدی می دهد، یک روح ملامتگر است، یک روح دیگر مطمئنه است؟ یا نه، انسان دارای یک روح و یک جان بیشتر نیست ولی انسان در مراحل و مراتب خودش مختلف است.(مطهری)
روح و نفس یک چیز است و مفهومِ واحدی دارد، چنان که در کلمات مفسرین و بزرگان گاهی از نفس استفاده شده و گاهی از روح و گاه این دو در کنار هم به کار رفته اند. از جمله علامه طباطبایی(رحمه الله) می فرماید: «خداوند انسان را از دو جزء خلق کرده: یکی ماده و بدن و دیگری جوهر مجرد یعنی نفس و روح».(4) پس اگر سخن از قدرت نفس یا قدرت روح به میان آید، هر دو به یک معناست.
از نظر حکمای اسلامی ، روح یا نفس ، صورت انسان است ؛ و بدن نیز مادّه ی اوست. لذا انسان به عنوان نوع مادّی ، مرکب است از دو حیث مادّه و صورت ؛ که البته ترکیب این دو اتّحادی است. بر این اساس ، بدن ، علّت مادّی انسان است و روح یا نفس ، علّت صوری آن ؛ که در مقام ذهن ، مادّه را جنس انسان گفته و حیوان می نامند ؛ و نفس را فصل او گفته ، ناطق می گویند. و انسان را تعریف می کنند به: حیوان ناطق.
بسم الله ... الرحمن الرحیم
سلام علیکم و رحمت خدا بر شما،
دو مطلب در مورد پاسخ شما به ذهنم میرسد:
۱. آنچه گفتید را حقیر هم قبول دارم، نفس انسان مراتبی دارد و یک مرتبه ندارد اگرچه به صورت دیگری هم قابل بیان است و اینکه انسان گاهی به یاد خداست و نفس لوامه بر او غالب است و گاهی در غفلت است و نفس اماره بر او غالب است لزوماً و همیشه به معنای رشد کردن یا تنزل کردن مرتبهی انسان نیست چه آنکه مرتبهی انسان با ملکه شدن یک صفت در اوست که تغییر میکند نه اینکه به صورت لحظهای با غافل شدن یا متوجه شدن به خدا تغییر نماید ... بنابراین تغییر نفس غالب از لوامه به اماره و بالعکس همیشه همراه با تغییر مرتبهی نفس انسان نیست و به افق نظر نفس اوست که ارتباط دارد، اگر نگاه نفس به خدا باشد این نفس لوامه است و اگر نگاه آن به دنیا و زخارف آن باشد و از خدا غافل شود این نفس اماره میشود، نفسی هم که هیچ چیزی نگاه آن از خدا را منحرف و غافل نگرداند میشود نفس مطمئنه ... با این حساب شما هم قبول دارید که نفس انسان ذو مراتب است ... حالا سؤال: تفاوت زن و مرد فقط در جسمشان هست؟ روان زن و مرد را که غربیها هم میدانند که یکسان نیست و اصلاً کتاب نوشتهاند که زنان و مردان در دو دنیای متفاوت زندگی میکنند و یکی مریخی است و دیگری ونوسی ... همهی ما هم تحربهاش را داریم ... حالا این اختلاف روان مربوط به جسم انسان است یا نفس انسان؟ وقتی روح قرار است جسم را اداره کند و از آن تأثیر بگیرد و بر آن تأثیر بگذارد طبیعی است که انتظار داشته باشیم خداوند نفس انسان را طوری قرار دهد که با این جسم سازگار باشد مگرنه همیشه در رنج خواهد بود ... یعنی مراتبی از نفس انسان باید با بدن تناسب داشته باشد و این یعنی در آن مراتب از نفس نه تنها زن و مرد فرق دارند که حتی در حالت کلی دو مرد یا دو زن هم با یکدیگر یکسان نیستند ... در نتیجه به طور کلی بین زن و مرد هم در جسم و هم در برخی از مراتب پایینتر نفس متفاوت هستند ... در مراتب بالای نفس نه تنها زن و مرد یکی میشوند که بلکه دو تا نفس شبیه به هم نیز نیستند و کثرت وجود به وحدت وجود میرسند و دیگر ما و شمایی وجود ندارد و فقط اهل بیت علیهمالسلام وجود دارند و آنها هم کلهم نور واحد و از مرتبهی عقل به بالا در عالم لاهوت کل وجود را میتوان از مرتبهی ذات به حساب آورد ... برای درک این قضیه انسانها را شاخههای درخت در نظر بگیرید که در یک انتهای خود فقط خودشان هستند و هویتهای مستقلی دارند ولی در انتهای دیگر که به شاخههای اصلیتر متصل میشوند هویتشان فانی میشود در هویت رتبههای وجودی بالاتر و این روند ادامه دارد تا برسند به تنهی اصلی ... در روایات این مطلب توضیح بیشتر داده شده است ... البته به اعتباری میتوان گفت در نهایت فارغ از زن و مرد بودن دو درخت داریم، یکی درخت طوبی و دیگری درخت زقوم ... شجرة طیبة و شجرة خبیثة ... یکی عقل است و جنود عقل و دیگر جهل است و جنود جهل ... اما دست آخر همهی وجود در ذیل عقل نخست یا صادر اول قرار میگیرند و تفاوت میان آنها در مراتبی پایینتر از طریق حجابهای ظلمانی شکل میگیرد که منشأ ایجاد جهل و تاریکی است و این مرز همان دیوار بهشت و جهنم است، دیواری که داخلش رحمت است و بیرونش عذاب، و این مرز همان حجاب حضرت زهراء سلاماللهعلیها است که محبین ایشان و محبین محبین ایشان با ایشان اهلیت و در نتیجه محرمیت یافته و داخل در حریم ایشان که بهشت نعمت خداست میشوند و دشمنان ایشان در پس حجاب جهل و ظلمت باقی میمانند و جهالت مقامی است که رحمتی که از خدا صادر میشود را وارونه و عذاب میبیند و اهل دشمنی اهل بیت علیهمالسلام در پس آن حجاب ابدی میشوند ...
بنابراین به اعتباری زن و مرد بودن تنها در جسم ایشان نیست که برقرار است و اختلاف دارند بلکه تا مراتبی از نفس (که حتی ممکن است انتهای وجود مستقل خودشان و شروع اتحاد ایشان با مراتب بالاتر وجودی باشد) این اختلاف برقرار است ... و همینطور هم هست چه آنکه اختلاف میان زن و مرد برای آن مراتب بالاتر وجود همچنان ادامه مییابد و در مورد اهل بیت علیهمالسلام این اختلاف تا بالاترین مراتب وجود ادامه مییابد تا آنجا که حضرت زهراء سلاماللهعلیها امّ ابیها میشوند و اگر ایشان نبودند حقیقت پدر و همسرشان هرگز منتشر نمیشد ... مرد و زن به اعتباری تفاوتشان تفاوت لفّ و نشر است و این تفاوت در چهارچوب نشر این عالم در بالاترین مراتب وجودی هم وجود دارد گرچه بحثش مفصل است و برخی از مسائل آن برای خودم ابهام دارد و آن عالم بزرگواری که این مسائل را برایم شرح میدادند را مدتی است توفیق ندارم از خدمتشان ابهاماتم را بپرسم ... :Ghamgin:
آفرينش زن و مرد
بر اساس آيات قرآن كريم، حضرت حوا عليها سلام از همان نفسي آفريده شده كه حضرت آدم از آن آفريده شده بود «يا أَيُّهَا النّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمُ الَّذي خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ وَ خَلَقَ مِنْها زوجها »(نساء:1) بنابراين آدم و حوا از يك نفخه ي الهي و روح خدايي آفريده شده و به لحاظ روح انساني هر دو يكسان هستند.
خوب خودتان بگویید برادر ... حوا سلاماللهعلیها از آدم علیهالسلام خلق شده است و نه برعکس، پس هر آنچه از مراتب وجود که توسط حوا سلاماللهعلیها قابل دستیابی باشد توسط حضرت آدم علیهالسلام هم بوده است ولی نه لزوماً برعکس ... یعنی اینکه منشأ خلقت یکی دیگری باشد تعریف کنندهی یک رابطهی مشمولیت است و نه یک رابطهی تساوی ... این مسائل در بحث با خانمهای فیمینیست چه بسا جزء اسرار باشد چون ایشان تحمل چنین مطالبی را نخواهند داشت ولی انسان عقل داده شده است که تابع مطلق احساساتش نباشد ...
بسم الله ... الرحمن الرحیم
سلام علیکم و رحمت خدا بر شما،
دو مطلب در مورد پاسخ شما به ذهنم میرسد:
۱. آنچه گفتید را حقیر هم قبول دارم، نفس انسان مراتبی دارد و یک مرتبه ندارد اگرچه به صورت دیگری هم قابل بیان است و اینکه انسان گاهی به یاد خداست و نفس لوامه بر او غالب است و گاهی در غفلت است و نفس اماره بر او غالب است لزوماً و همیشه به معنای رشد کردن یا تنزل کردن مرتبهی انسان نیست چه آنکه مرتبهی انسان با ملکه شدن یک صفت در اوست که تغییر میکند نه اینکه به صورت لحظهای با غافل شدن یا متوجه شدن به خدا تغییر نماید ... بنابراین تغییر نفس غالب از لوامه به اماره و بالعکس همیشه همراه با تغییر مرتبهی نفس انسان نیست و به افق نظر نفس اوست که ارتباط دارد، اگر نگاه نفس به خدا باشد این نفس لوامه است و اگر نگاه آن به دنیا و زخارف آن باشد و از خدا غافل شود این نفس اماره میشود، نفسی هم که هیچ چیزی نگاه آن از خدا را منحرف و غافل نگرداند میشود نفس مطمئنه ... با این حساب شما هم قبول دارید که نفس انسان ذو مراتب است ... حالا سؤال: تفاوت زن و مرد فقط در جسمشان هست؟ روان زن و مرد را که غربیها هم میدانند که یکسان نیست و اصلاً کتاب نوشتهاند که زنان و مردان در دو دنیای متفاوت زندگی میکنند و یکی مریخی است و دیگری ونوسی ... همهی ما هم تحربهاش را داریم ... حالا این اختلاف روان مربوط به جسم انسان است یا نفس انسان؟ وقتی روح قرار است جسم را اداره کند و از آن تأثیر بگیرد و بر آن تأثیر بگذارد طبیعی است که انتظار داشته باشیم خداوند نفس انسان را طوری قرار دهد که با این جسم سازگار باشد مگرنه همیشه در رنج خواهد بود ... یعنی مراتبی از نفس انسان باید با بدن تناسب داشته باشد و این یعنی در آن مراتب از نفس نه تنها زن و مرد فرق دارند که حتی در حالت کلی دو مرد یا دو زن هم با یکدیگر یکسان نیستند ... در نتیجه به طور کلی بین زن و مرد هم در جسم و هم در برخی از مراتب پایینتر نفس متفاوت هستند ... در مراتب بالای نفس نه تنها زن و مرد یکی میشوند که بلکه دو تا نفس شبیه به هم نیز نیستند و کثرت وجود به وحدت وجود میرسند و دیگر ما و شمایی وجود ندارد و فقط اهل بیت علیهمالسلام وجود دارند و آنها هم کلهم نور واحد و از مرتبهی عقل به بالا در عالم لاهوت کل وجود را میتوان از مرتبهی ذات به حساب آورد ... برای درک این قضیه انسانها را شاخههای درخت در نظر بگیرید که در یک انتهای خود فقط خودشان هستند و هویتهای مستقلی دارند ولی در انتهای دیگر که به شاخههای اصلیتر متصل میشوند هویتشان فانی میشود در هویت رتبههای وجودی بالاتر و این روند ادامه دارد تا برسند به تنهی اصلی ... در روایات این مطلب توضیح بیشتر داده شده است ... البته به اعتباری میتوان گفت در نهایت فارغ از زن و مرد بودن دو درخت داریم، یکی درخت طوبی و دیگری درخت زقوم ... شجرة طیبة و شجرة خبیثة ... یکی عقل است و جنود عقل و دیگر جهل است و جنود جهل ... اما دست آخر همهی وجود در ذیل عقل نخست یا صادر اول قرار میگیرند و تفاوت میان آنها در مراتبی پایینتر از طریق حجابهای ظلمانی شکل میگیرد که منشأ ایجاد جهل و تاریکی است و این مرز همان دیوار بهشت و جهنم است، دیواری که داخلش رحمت است و بیرونش عذاب، و این مرز همان حجاب حضرت زهراء سلاماللهعلیها است که محبین ایشان و محبین محبین ایشان با ایشان اهلیت و در نتیجه محرمیت یافته و داخل در حریم ایشان که بهشت نعمت خداست میشوند و دشمنان ایشان در پس حجاب جهل و ظلمت باقی میمانند و جهالت مقامی است که رحمتی که از خدا صادر میشود را وارونه و عذاب میبیند و اهل دشمنی اهل بیت علیهمالسلام در پس آن حجاب ابدی میشوند ...
بنابراین به اعتباری زن و مرد بودن تنها در جسم ایشان نیست که برقرار است و اختلاف دارند بلکه تا مراتبی از نفس (که حتی ممکن است انتهای وجود مستقل خودشان و شروع اتحاد ایشان با مراتب بالاتر وجودی باشد) این اختلاف برقرار است ... و همینطور هم هست چه آنکه اختلاف میان زن و مرد برای آن مراتب بالاتر وجود همچنان ادامه مییابد و در مورد اهل بیت علیهمالسلام این اختلاف تا بالاترین مراتب وجود ادامه مییابد تا آنجا که حضرت زهراء سلاماللهعلیها امّ ابیها میشوند و اگر ایشان نبودند حقیقت پدر و همسرشان هرگز منتشر نمیشد ... مرد و زن به اعتباری تفاوتشان تفاوت لفّ و نشر است و این تفاوت در چهارچوب نشر این عالم در بالاترین مراتب وجودی هم وجود دارد گرچه بحثش مفصل است و برخی از مسائل آن برای خودم ابهام دارد و آن عالم بزرگواری که این مسائل را برایم شرح میدادند را مدتی است توفیق ندارم از خدمتشان ابهاماتم را بپرسم ...
:Ghamgin:
خوب خودتان بگویید برادر ... حوا سلاماللهعلیها از آدم علیهالسلام خلق شده است و نه برعکس، پس هر آنچه از مراتب وجود که توسط حوا سلاماللهعلیها قابل دستیابی باشد توسط حضرت آدم علیهالسلام هم بوده است ولی نه لزوماً برعکس ... یعنی اینکه منشأ خلقت یکی دیگری باشد تعریف کنندهی یک رابطهی مشمولیت است و نه یک رابطهی تساوی ... این مسائل در بحث با خانمهای فیمینیست چه بسا جزء اسرار باشد چون ایشان تحمل چنین مطالبی را نخواهند داشت ولی انسان عقل داده شده است که تابع مطلق احساساتش نباشد ...
یا علی علیهالسلام
پدیدآور: جوادی آملی ، عبدالله
ـ مبدأ قابلي آفرينش زن و مرد
آيا خلقت زن و مرد از دو گوهر مستقل و دو مبدأ قابلي جداگانه است تا هر يك داراي آثار خاص و لوازم مخصوص باشد مانند دو گوهر كه از دو معدن مستقل ظهور ميكنند و جنس هر يك غير از جنس ديگري است يا هر دو از يك گوهرند و هيچ امتيازي ميان آنها از لحاظ گوهر وجودي نيست جز به اوصاف اكتسابي و اخلاق تحصيلي يا مرد بالاصالة از گوهري خاص خلق شده است سپس زن از زوايد مبدأ تابع مرد به طور متفرع بر آن آفريده شده است يا به عكس يعني زن بالاصاله از گوهري معين آفريده شده است و مرد فرآوردهاي از زوايد مبدأ زن، به طور طفيلي و فرع وي است؟
از ظواهر آيات ناظر به اصل آفرينش استنباط ميشود كه زن و مرد از يك گوهرند و هيچ امتيازي ميان آنها از لحاظ گوهر وجودي نيست قرآن فرمود: «يا ايها النّاس اتقوا ربّكم الذي خلقكم من نفس واحدة و خلق منها زوجها و بثّ منهما رجالاً كثيراً و نساءً و اتقوا اللّه الذي تسائلون به و الارحام ان اللّه كان عليكم رقيباً؛(4) اي مردم از پروردگارتان پروا داريد كه شما را از نفس واحد آفريد و جفتش را نيز از او آفريد و از آن دو مردان و زنان بسياري پراكند و از خدايي كه به نام او از همديگر درخواست ميكنيد. پروا كنيد و خويشاوندان را (فراموش نكنيد) كه خدا همواره بر شما نگهبان است.»
منظور از نفس در آيه، گوهر و ذات و اصل و واقعيت عيني شيء است نه روح، جان و روان، از باب مثال اگر گفتهاند: فلان شيء في نفسه چنين است يعني در ذات و هستي اصلي خود چنين است يا وقتي ميگويند: فلاني آمده است يعني فلان كس خودش آمده است كه معناي نفس مرادف با عين و اصل ذات است. بنابراين نبايد آيه مورد بحث با آيات مربوط به پيدايش روح و نفخ آن در انسان ارتباط داد بلكه مراد از آن همانا ذات و واقعيت عيني است.
بر اين اساس آن چه از آيه استفاده ميشود مطالب زير است:
الف: همه اصناف انسانها، خواه زن و خواه مرد، از يك ذات و گوهر خلق شدهاند و مبدأ قابلي آفرينش همه افراد يك چيز است. اين كه گفته شد همه انسانها، دليل آن اين است كه «ناس» شامل همگان ميشود.
ب: اولين زن كه همسر نخستين مرد است، او نيز از همان ذات و گوهر عيني آفريده شده است نه از گوهر ديگر و نه فرع بر مرد و زايد بر او و طفيلي وي، خداي سبحان اولين زن را از همان ذات اصلي آفريده است كه همه مردها و زنها را از همان اصل خلق كرده است. آياتي مانند: «هو الذي خلقكم من نفس واحدة و جعل منها زوجها»(5) اوست كه شما را از نفس واحدي آفريد و جفت وي را از آن پديد آفريد. و آيه «خلقكم من نفس واحدة ثم جعل منها زوجها»(6) آفريد شما را از نفس واحد سپس جفت وي را از آن پديد آورد. نيز بر همين مطلب دلالت ميكند كه مبدأ قابلي خلقت همه مردان و زنان و نيز اولين مرد و زن واحد است.
در پي احاديث ناظر به مبدأ قابلي آفرينش روايتي را از مرحوم صدوق نقل كرده است كه از آن استفاده ميشود آفرينش حوّا همانند خلقت آدم نوظهور است و آن روايت اين است كه زراره از حضرت امام صادق(ع) پرسيد: نزد ما مردمي هستند كه ميگويند: خداوند حوّا را از بخش نهايي ضلع چپ آدم آفريد؟ امام صادق(ع) فرمود: خداوند از چنين نسبت، هم منزه است و هم برتر از آن است. آيا خداوند توان آن را نداشت كه همسر آدم را از غير دنده او خلق كند تا بهانه به دست ملامت گران دهد كه بگويند: بعضي اجزاي آدم با بعضي اجزاي ديگر نكاح كرد. سپس فرمود:خداوند آدم را از گل آفريد و سپس حوا را به طور نوظهور پديد آورد. آدم پس از آگاهي از خلقت وي از پروردگارش پرسيد: اين كيست كه قرب و نگاه او مايه انس من شده است؟خداي سبحان فرمود: اين حوّاست. آيا دوست داري كه با تو و مايه انس تو باشد و با تو سخن بگويد و پيرو تو باشد؟ آدم گفت:آري پروردگارا! تا زندهام سپاس تو بر من لازم است. آنگاه خداوند فرمود: از من ازدواج با او را بخواه، چون صلاحيت همسري تو را جهت تأمين علاقه جنسي نيز دارد و خداوند شهوت جنسي را به او اعطا نمود. سپس آدم عرض كرد من پيشنهاد ازدواج با وي را عرضه ميدارم، رضاي شما در چيست؟ خداوند فرمود:رضاي من در آن است كه معالم دين من را به او بياموزي.(7)
اين حديث گرچه از جهت سند نياز به تحقيق بيشتر دارد ولي حاوي مطالب مهم و سودمندي است كه تفصيل آن به اين شرح است.
الف: خلقت حوا از ضلع و دنده چپ آدم صحيح نيست بر خلاف آن چه در تورات آمده است كه خلقت حوا را از دنده چپ آدم ميداند.(8)
ب: آفرينش حوا چون آفرينش آدم نوظهور و مستقل است.
ج: نگاه آدم به حوا مايه انس وي شد و خداي سبحان نيز همين اصل را پايه ارتباط آن دو قرار داد و اين انس انساني، قبل از ظهور غريزه شهوت جنسي بوده است.
د: بهترين مهريه و صداق، تعليم علوم الهي و آموختن معالم دين است كه خدا آن را مهر حضرت حوّا بر آدم قرار داد.
با توجه به اين كه آيات و روايات زن و مرد را از گوهر واحد ميداند و بر اين اساس مرد بر زن در اصل آفرينش امتيازي ندارد و روايات كه بيان گر مزيّت و برتري هستند يا از جهت سند نادرست و نارسايند و يا دلالت آنها ناتمام است و اگر هم از جهت سند و دلالت تام باشند به لحاظ اين كه مسئله مورد بحث امر تعبدّي محض نيست و در امور غير تعبدّي علم و قطع لازم است و اين روايتها مفيد مظنه و گمان است نميتوان با آن روايتها مسائل غير تعبّدي را استفاده كرد. و به عبارت ديگر: چون اين خبر واحد است و خبر واحد در صورت احراز شرائط به استنباط احكام فقهي محدود است و در علوم ديگر در صورتي اعتبار دارد كه با قرآن هماهنگ باشد و يا سنت قطعي و عقل آن را تأييد كند. در غير اين صورت اعتبار نداشته و قابل استناد نيست.
علاوه بر اشكال سند و دلالت اين روايت و عدم هماهنگي آن با قرآن و سنت قطعي و عقل، احتمال تقيه در اين دسته از روايات منتفي نيست زيرا چنان چه روشن است رأي غالب در آن زمان اين بود كه زن از دنده چپ آدم خلق شده است و به قول اهل سنت و عامّه نيز در اين مورد هماهنگ است. از اين رو احتمال دارد كه ابراز اين عقيده از جانب معصوم(ع) از روي تقيه باشد. بنابراين احتمال نيز رواياتي كه بيان گر اين محتوا هستند فاقد اعتبار خواهند بود.
4 ـ انسان مخاطب قرآن
كمال انسان در شناخت مبدأ و معاد و وحي و رسالت است و در فهميدن اين سه اصل ذكورت و انوثت شرط نيست. انبياء كه انسانها را به اين سه دعوت كردهاند، دعوت نامه براي خصوص مردها يا خصوص زنها نفرستادهاند تا با دعوت گروهي و صنفي، صنف ديگر از آن محروم باشند. وقتي قرآن از زبان پيامبر اكرم(ص) ميفرمايد: «ادعوا الي اللّه علي بصيرة انا و من اتبعني»(9) من و هر كه مرا پيروي كرد به سوي خدا دعوت ميكنم و از روي بصيرت دعوت ميكنم.
اين دعوت شامل همه انسان هاست و اگر پيامبري دعوت نامهاي براي يك مرد به عنوان زمامدار يك كشور مينويسد چنان كه پيامبر اسلام(ص) براي پادشاه روم و ايران و حبشه نامه نوشت پيامبر ديگري براي زن به عنوان يك زمامدار نامه مينويسد. چنان چه سليمان به بلقيس ملكه سبأ نامه نوشت و او را به اسلام فرا خواند.
5 ـ هدف نزول قرآن هدايت انسان
قرآن كريم هنگام تشريح هدف رسالت و نزول وحي ميفرمايد: «شهر رمضان الذي انزل فيه القرآن هديً للناس»(10) «ناس» صنف يا گروه خاصي را در نظر ندارد بلكه شامل زن و مرد به طور يكسان ميشود و معناي آيه اين است كه خداي سبحان قرآن را در ماه رمضان نازل فرمود تا انسان و مردم را هدايت كند.
گاهي قرآن از تعبير انسان استفاده ميكند و ميفرمايد: ما براي انسان قرآن فرستاديم «الرحمن علّم القرآن خلق الانسان علّمه البيان»(11) خداي رحمان، قرآن را ياد داد، انسان را آفريد به او بيان آموخت.
در اين آيات ابتدا تعليم قرآن، سپس خلقت انسان و پس از آن تعليم بيان ذكر شده است.
قرآن براي هدايت انسان است و خداي رحمان درس قرآن ميگويد و شاگردش انسانها هستند، خواه آن انسان زن باشد يا مرد.
سرّ اين كه قرآن انسان را مخاطب خود قرار ميدهد و او را هدايت ميكند آن است كه رسالت قرآن تعليم و تزكيه روح آدمي است و روح مجرد است و روح نه مذكر است و نه مؤنث.
مسلما هیچ تفاوتی در میزان خداباوری زنان و مردان وجود نداره. اگر چنین باشد باید در عدالت خدا شک کرد. تفاوت در روحیات است و اگر در یکی کمبودی باشه به نوعی جبران میشه که در دیگری آن ویژگی نمود کمتری داره.
دقیقا به همین دلیل است که سعی میشود زنان را نسبت به دین بدبین کنند. ذات زن چنان آفریده شده که درپی سلطه جویی نیست و بقول معروف رام است بنابراین باید خداباوری در زنان بیشتر باشد . درجایی اگر غیر از این باشد غالبا یا از ناآگاهیست یا فریب خورده اند.
سلام
مسلما هیچ تفاوتی در میزان خداباوری زنان و مردان وجود نداره. اگر چنین باشد باید در عدالت خدا شک کرد. تفاوت در روحیات است و اگر در یکی کمبودی باشه به نوعی جبران میشه که در دیگری آن ویژگی نمود کمتری داره.
خوب خودتان بگویید برادر ... حوا سلاماللهعلیها از آدم علیهالسلام خلق شده است و نه برعکس، پس هر آنچه از مراتب وجود که توسط حوا سلاماللهعلیها قابل دستیابی باشد توسط حضرت آدم علیهالسلام هم بوده است ولی نه لزوماً برعکس ... یعنی اینکه منشأ خلقت یکی دیگری باشد تعریف کنندهی یک رابطهی مشمولیت است و نه یک رابطهی تساوی ... این مسائل در بحث با خانمهای فیمینیست چه بسا جزء اسرار باشد چون ایشان تحمل چنین مطالبی را نخواهند داشت ولی انسان عقل داده شده است که تابع مطلق احساساتش نباشد ...
یا علی علیهالسلام
به نام خدا
با سلام:
برادر محترم طبق تحلیل حضرتعالی
باید میزان خدا باوری مردان از زنان بیشتر باشد
پس باید خدا باوری ابوبکر از زهرای مرضیه سلام الله علیها
خدا باوری یزید از زینب سلام الله علیها
خدا باوری فرعون از آسیه
خدا باوری امیه از سمیه
خدا باوری حارٍثة بن زیاد (کشنده طفلان مسلم)از مادرش
خدا باوری حجاج از رابعه
ووووو افزون باشد.
طبق تحلیل عقلی شما باید تمام مردان دین ستیز یا دین گریز زمانه از تمام زنان هم عصرشان
خدا باور تر باشند اما گرامی اینگونه نیست.لطفا با خدا مداری خانمها دیگر برخورد جنسیتی نفرمایید.
خدای مردان از خدای زنان عادلتر نیست،چه اینکه بهشت زنان از بهشت مردان نازل تر!!!
مگر اینکه بگویید زنان را به بهشت مردان راه می دهند تا در خدمت آنان باشند وگرنه زن را چه به آن درجات رفیع؟؟؟!!!!
پس باید خدا باوری ابوبکر از زهرای مرضیه سلام الله علیها
خدا باوری یزید از زینب سلام الله علیها
خدا باوری فرعون از آسیه
خدا باوری امیه از سمیه
خدا باوری حارٍثة بن زیاد (کشنده طفلان مسلم)از مادرش
خدا باوری حجاج از رابعه
ووووو افزون باشد.
طبق تحلیل عقلی شما باید تمام مردان دین ستیز یا دین گریز زمانه از تمام زنان هم عصرشان
خدا باور تر باشند اما گرامی اینگونه نیست.لطفا با خدا مداری خانمها دیگر برخورد جنسیتی نفرمایید.
خدای مردان از خدای زنان عادلتر نیست،چه اینکه بهشت زنان از بهشت مردان نازل تر!!!
مگر اینکه بگویید زنان را به بهشت مردان راه می دهند تا در خدمت آنان باشند وگرنه زن را چه به آن درجات رفیع؟؟؟!!!!
بسم الله ... الرحمن الرحیم
سلام علیکم و رحمت خدا بر شما،
ای کاش با دقت بیشتری میخواندید و البته از شما که مسلط به علوم عقلی هستید انتظار میرفت توجه بیشتری به تفاوت میان دو امر بالقوه و بالفعل بنمایید.
در مورد بالقوه بودن (امکان) هم باز نمیتوان به همین راحتی میان حضرت زهراء و حضرت زینب سلاماللهعلیهما و ملعونهایی مانند یزید و غیره مقایسه کرد و توضیح این مطلب هم در بیانی که در مورد درخت نوشته بودم گذشت ... اگر وقت و حوصله و تمایلی داشتید دوباره بخوانید و اگر نداشتید هم که هیچ ... اختلاف میان انسانها از چند جهت محقق میشود که یکی از این جهات همان زن بودن و مرد بودن است ...
اینکه میفرمایید در این یک مطلب دیگر برخورد جنسیتی نداشته باشم هم اگر آنطور که فرمودید هستم ان شاء الله خدا هدایتم کند و اگر نیستم باز هم در هزار و یک زمینهی دیگر که نیازمند هدایت هستم هدایتم کند و در کنارش ان شاء الله خدا از این قضاوت شما نیز بگذرد.
خدا عاقبت همهامان را ختم به خیر کند
در پناه خدا باشید
یا علی علیهالسلام
خوب خودتان بگویید برادر ... حوا سلاماللهعلیها از آدم علیهالسلام خلق شده است و نه برعکس، پس هر آنچه از مراتب وجود که توسط حوا سلاماللهعلیها قابل دستیابی باشد توسط حضرت آدم علیهالسلام هم بوده است ولی نه لزوماً برعکس ... یعنی اینکه منشأ خلقت یکی دیگری باشد تعریف کنندهی یک رابطهی مشمولیت است و نه یک رابطهی تساوی ... این مسائل در بحث با خانمهای فیمینیست چه بسا جزء اسرار باشد چون ایشان تحمل چنین مطالبی را نخواهند داشت ولی انسان عقل داده شده است که تابع مطلق احساساتش نباشد ...
به شما نمی آمد معتقد باشید زن از دنده چپ مرد آفریده شده
به شما نمی آمد معتقد باشید زن از دنده چپ مرد آفریده شده
بسم الله ... الرحمن الرحیم
سلام علیکم و رحمة الله
بله ظاهراً این روزها به حقیر خیلی چیزها میآید که خودم هم سراغ ندارم
به طور خاص در این زمینه که فرمودید حدیث صریح داریم که اینطور بوده است و حدیث صریحتر هم داریم که از چنین مطلبی پناه بردهاند به خدا که اگر حضرت حوا سلاماللهعلیها از دندهی حضرت آدم علیهالسلام خلق شده بودند به ایشان محرم بوده و ازدواجشان حرام میبود، در روایات دیگر چگونگی این خلقت با توضیحات بیشتری آورده شده است که دیگر حقیر رغبتی به بیان این مطالب در چنین جوّ سوء ظن و بدبینی نسبت به اسلام و علمای اسلام و در نهایت نسبت به این بندهی حقیر خدا ندارم ... اگر طالب بودید در قرآن و روایات اهل بیت علیهمالسلام علم را بیابید و اگر دوست نداشتید از علمای غرب و شرق استفاده نمایید که فعلاً بر این باورند نه زن ارزشی دارد و نه مرد، هر دو حیوانند ... و البته در این حیوان بودن برابرند ...
در پناه خدا باشید ان شاء الله
یا علی علیهالسلام
اگر دوست نداشتید از علمای غرب و شرق استفاده نمایید که فعلاً بر این باورند نه زن ارزشی دارد و نه مرد، هر دو حیوانند ... و البته در این حیوان بودن برابرند ...
بنده هم تمایل ندارم به این صحبت ادامه بدم
ولی باز صد رحمت به علمای غربی که هر دو جنس رو در یک حد و ارزش میدونن و هر دو رو حاصل یک جهش میدونن نه یکی رو خلق شده از دنده چپ و پست دیگری
سلام.
آیاتی در قرآن کریم وجود دارد که خلقت زن را به نوعی متأخر از خلقت مرد اعلام نموده و از برخی آنها، این گونه برداشت می شود که خداوند با بخشی از وجود مرد، زن را آفرید.
به این آیات توجه فرمایید:
1. یا أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمُ الَّذی خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ وَ خَلَقَ مِنْها زَوْجَها
شاید بتوان از ظاهر این آیات، برداشت کرد که ابتدا آدم خلق شده و سپس پروردگار، همسرش حوا را از وجود او آفریده است، اما همان گونه که برخی مفسران نیز اشاره کرده اند، نمی توان به صورت قطعی، خلقت زن از استخوان پهلوی مرد را (چنانچه در برخی روایات بدان اشاره شده) از این آیات، اثبات کرد. به همین دلیل، می توان نتیجه گرفت که از قرآن کریم نمی توان موضوع خلقت زن از دنده های مرد را ثابت کرد، اما مطلب هم، در تناقض آشکار با قرآن کریم نیز نمی باشد و به بیان علامه طباطبایی قرآن در این مورد نفیا و اثباتا نمی توان چیزی را برداشت نمود.
می دانیم که در حالت طبیعی، هر انسانی از پدر و مادری متولد شده و وجود او برگرفته از وجود آن دو است (از منی و تخمک به وجود می آید)، اما این موضوع به تنهایی نمی تواند برتری و فضیلتی را از حیث انسانیت برای والدین ایجاد کرده و چه بسا فرزندی که در حقیقت، پاره ای از وجود والدین است، از لحاظ انسانی و معنوی به مراتب فراتر از آنان باشد. در همین راستا، اکنون، بحث جدیدی با عنوان شبیه سازی نیز مطرح است که در آن، می توان با استفاده از بخشی از بدن یک موجود زنده، موجودی مشابه او را ایجاد کرد که در این فرض نیز، موجود دوم از ارزش مستقلی برخوردار خواهد بود.
با توجه به آنچه گفته شد، حتی اگر بپذیریم که زنان از بخشی از وجود مردان آفریده شدند و یا اگر طبق برخی نظریات، از لحاظ رتبه آفرینش در مرحله ای بعد از مردان قرار داشته باشند، می توانند مانند و یا فراتر از آنان در مسیر عبودیت پروردگار و درجات تعالی گام بردارند.
حق با شماست ولی منظور ما جنبه سلطه جویی زنان بود و اینکه سرکشی مردان بیشتر از این جهت است که فطرتا" حس ریاست طلبی در آنها بیشتر از زنان است و زنان به این دلیل که تسلیم پذیری اشان از مردان بیشتر است پس این ویژگیشان باعث میشود که بیشتر از مردان به یک موجود برتر اعتقاد داشته باشند.
به همین منوال در مردان هم ویژگیی وجود دارد که میتواند این نقصشان را جبران کند و آنهم کمتر تحت تاثیر احساسات قرار میگیرند و این باعث میشود کمتر فریب خورده و عقلا و منطقا" وجود خالقی برتر را بپذیرند هرچند که نخواهند عملا" به آن اعتراف کنند
ه همین منوال در مردان هم ویژگیی وجود دارد که میتواند این نقصشان را جبران کند و آنهم کمتر تحت تاثیر احساسات قرار میگیرند و این باعث میشود کمتر فریب خورده و عقلا و منطقا" وجود خالقی برتر را بپذیرند هرچند که نخواهند عملا" به آن اعتراف کنند
انسان می ماند چطور اینچنین نتیجه گیریهایی را باور کند
برادر محترم مقدمات قیاستان صحیح است اما نتیجه گیری شما عقیم!!!
اینها فرمایشات شما هستند،و تحلیل من از واقع امر نیست از سخنان شماست.
سلام
با توجه به جسمانیه الحدوث بودن نفس انسانی که معنایش برخواستن بعد مجرد انسان از متن جسم است : ( یوم تبدل الارض غیر الارض ) و با توجه به تفاوت اجمالی جسم زن و مرد در ارتقاء وجودی بعد معنوی این اختلاف محفوظ می ماند تا جایی که احکام عالم کثرت از آن برداشته شود که ظاهرا این امر فقط در مقام قلب قابل تحقق است چراکه مقام عقل در عین بساطت به نحوی تکثر را می پذیرد . لذا برای اکثری انسانها این تفاوتها باقی خواهد ماند .
البته مطابق نظریه دیگری هم که وجود دارد، روح مجرد تام نیست، بلکه نفس از حیث تعلق به بدن جسمانیة الحدوث است و از این رو دارای شئون و مراتب کثیری است. تمام قوا از شئون نفس محسوب می شوند و اصل نفس در همه شئون، محفوظ است.
مطابق این نظریه روح در بدو حدوث نیز جسمانیة الحدوث بوده است ولی در عین حال، طبیعت جرمیه نیست، زیرا طبیعت جرمیه، سیال و در حال تغییر است ولی روح فی حد ذاته دارای ذاتی است که همیشه باقی می ماند و بقا با سیال بودن سازگار نیست. هر چند جسم مبدأ حدوث نفس است ولی در سیر تکاملی به جایی می رسد که تعلق خود را از ماده و آثار ماده جدا می نماید.
مطابق این نظریه، دخالت یا عدم دخالت جنسیت در روح با یک کلمه «آری» یا «نه» تعیین نمی شود بلکه مطابق این نظریه هم روح، شئونات و قوا و مراحل سیر تکاملی متفاوتی پیدا می کند و هم تأثیر جنسیت در بعضی از مراحل ثابت و در برخی دیگر منتفی می شود.
این نظریه با نظریه ملاصدرا بسیار سازگاری دارد.
در واقع تأثیر جنسیت در بعضی از مراتب روحی یا نفسی منتفی است (در لغت گاهی نفس به روح معنا شده است). نفس انسان در هویت و ذات خود، دارای مرتبه و درجه معینی نیست بلکه دائماً در فراز و فرود است، تأثیر جنسیت نیز بر حسب مرتبه وجودی ای که نفس در آن قرار گرفته و یا شئوناتی که نفس منشأ آنهاست و یا قوا و ابزاری که نفس از آنها استفاده می کند متفاوت است.
از یک چشم انداز می توان مراحل سیر تکاملی نفس را به سه مرحله تقسیم نمود.
1) تجرد نفس 2) عالم تجرد برزخی و مثالی 3) عالم تجرد عقلی
بنابراین مرتبه بعدی که در تجرد نفس ثابت کرده اند، تجرد برزخی است و تجرد قوه خیال نوعی تجرد برزخی است. مرتبه بالاتر نیز، تجرد عقلی است و ادله امکان به تجرد رسیدن تام و عقلانی نفس ناطقه بسیار است.
نفس در ادامه سیر تکاملی خود باید اندک اندک در قوس صعود آفرینش بالا و بالاتر رود تا بتواند تمامی تعلقات خود را از ماده و مادیات ببرد.
از این گونه مباحث می توان نتیجه گرفت که جنسیت از ملازمات ماده و عوالمی است که با ماده ارتباط دارند و هر چه انسان در مراتب روحی تکامل بیشتری داشته باشد، آثار جنسیت در آن مراتب کم رنگ و حتی منتفی خواهد بود.
البته ملاصدرا در این باره می فرماید اکثر انسان ها از حد حیوان تجاوز نمی کنند و می فرماید: «اکثر النفوس الانسانیه لاتجاوز هذا مقام کسائر الحیوانات...»
یعنی در واقع برای اکثریت که به آن مرتبه از کمال نمی رسند و در مراتب پایین نفس قرار دارند که آثار جنسیت در روح هم وجود دارد مگر آن عده قلیلی چون حضرت فاطمه زهرا و سایرین که به این مراتب از تجرد نفس می رسند که به طور کل از تعلقات مادی جدا می شوند البته ما هم همین را دعا می کنیم که الهی هب لی کمال الانقطاع الیک...
اینها فرمایشات شما هستند،و تحلیل من از واقع امر نیست از سخنان شماست.
بسم الله
سلام علیکم
این نتیجهی تحلیل شماست:
طبق تحلیل عقلی شما باید تمام مردان دین ستیز یا دین گریز زمانه از تمام زنان هم عصرشان
خدا باور تر باشند اما گرامی اینگونه نیست.
و بعد بر اساس تحلیل خود قضاوتی کردید و بر اساس آن قضاوت نهی از منکری به صورت زیر نمودید:
لطفا با خدا مداری خانمها دیگر برخورد جنسیتی نفرمایید.
خدای مردان از خدای زنان عادلتر نیست،چه اینکه بهشت زنان از بهشت مردان نازل تر!!!
و دست آخر سعی در گمانهزنی برای چگونگی چارهجویی حقیر در پاسخ احتمالیام به قضاوت خودتان نمودید:
مگر اینکه بگویید زنان را به بهشت مردان راه می دهند تا در خدمت آنان باشند وگرنه زن را چه به آن درجات رفیع؟؟؟!!!!
در تمامی این موارد حقیر اعتراض دارم ولی آیا گفتنش اثری خواهد داشت؟ وقتی مطالبی را که سر فرصت به صورت مفصل نوشتم آنطور تحلیل کردید توضیحات اضافهام را هم امیدی ندارم به جایی برسد ...
یا علی علیهالسلام
سلام
با توجه به جسمانیه الحدوث بودن نفس انسانی که معنایش برخواستن بعد مجرد انسان از متن جسم است : ( یوم تبدل الارض غیر الارض ) و با توجه به تفاوت اجمالی جسم زن و مرد در ارتقاء وجودی بعد معنوی این اختلاف محفوظ می ماند تا جایی که احکام عالم کثرت از آن برداشته شود که ظاهرا این امر فقط در مقام قلب قابل تحقق است چراکه مقام عقل در عین بساطت به نحوی تکثر را می پذیرد . لذا برای اکثری انسانها این تفاوتها باقی خواهد ماند .
عرض سلام و احترام
برادر محترم حضرتعالی نظریه جناب ملا صدرا را مبنی بر جسمانیة الحدوث و روحانیة البقاء بودن نفس
می آورید و بعد نتیجه ای که از آن می گیرید این است که چون جسم زن و مرد با هم فرق دارد باید روحشان
هم فرق داشته باشد!!!
این نتیجه را بر چه اساس گرفتید ملاصدرا از این سخنش هرگز چنین نتیجه ای نگرفته است
برادر محترم حضرتعالی نظریه جناب ملا صدرا را مبنی بر جسمانیة الحدوث و روحانیة البقاء بودن نفس
می آورید و بعد نتیجه ای که از آن می گیرید این است که چون جسم زن و مرد با هم فرق دارد باید روحشان
هم فرق داشته باشد!!!
این نتیجه را بر چه اساس گرفتید ملاصدرا از این سخنش هرگز چنین نتیجه ای نگرفته است
که شما سعی دارید به سخن او تحمیل بفرمایید.
سلام.
اگر با دقت بیشتری سعی بر مطالعه مطالب گفته شده می نمودید و اندکی بر آنچه که گفته شد تامل می کردید این چیزی که ذکر نمودید را نتیجه گیری نمی کردید.
مضافا بر اینکه مطالب آورده شده از کتاب شرح منظومه ملاهادی سبزواری اخذ شده بود که روح مجرد تام نیست، بلکه نفس از حیث تعلق به بدن جسمانیة الحدوث است و از این رو دارای شئون و مراتب کثیری است. تمام قوا از شئون نفس محسوب می شوند و اصل نفس در همه شئون، محفوظ است.
مطابق این نظریه روح در بدو حدوث نیز جسمانیة الحدوث بوده است ولی در عین حال، طبیعت جرمیه نیست، زیرا طبیعت جرمیه، سیال و در حال تغییر است ولی روح فی حد ذاته دارای ذاتی است که همیشه باقی می ماند و بقا با سیال بودن سازگار نیست. هر چند جسم مبدأ حدوث نفس است ولی در سیر تکاملی به جایی می رسد که تعلق خود را از ماده و آثار ماده جدا می نماید.
بنده عرض نمودم که تأثیر جنسیت نیز بر حسب مرتبه وجودی ای که نفس در آن قرار گرفته و یا شئوناتی که نفس منشأ آنهاست و یا قوا و ابزاری که نفس از آنها استفاده می کند متفاوت است یعنی نفس در ادامه سیر تکاملی خود باید اندک اندک در قوس صعود آفرینش بالا و بالاتر رود تا بتواند تمامی تعلقات خود را از ماده و مادیات ببرد.
از این گونه مباحث می توان نتیجه گرفت که جنسیت از ملازمات ماده و عوالمی است که با ماده ارتباط دارند و هر چه انسان در مراتب روحی تکامل بیشتری داشته باشد، آثار جنسیت در آن مراتب کم رنگ و حتی منتفی خواهد بود.
سلام
با توجه به جسمانیه الحدوث بودن نفس انسانی که معنایش برخواستن بعد مجرد انسان از متن جسم است : ( یوم تبدل الارض غیر الارض ) و با توجه به تفاوت اجمالی جسم زن و مرد در ارتقاء وجودی بعد معنوی این اختلاف محفوظ می ماند تا جایی که احکام عالم کثرت از آن برداشته شود که ظاهرا این امر فقط در مقام قلب قابل تحقق است چراکه مقام عقل در عین بساطت به نحوی تکثر را می پذیرد . لذا برای اکثری انسانها این تفاوتها باقی خواهد ماند .
البته مطابق نظریه دیگری هم که وجود دارد، روح مجرد تام نیست، بلکه نفس از حیث تعلق به بدن جسمانیة الحدوث است و از این رو دارای شئون و مراتب کثیری است. تمام قوا از شئون نفس محسوب می شوند و اصل نفس در همه شئون، محفوظ است.
مطابق این نظریه روح در بدو حدوث نیز جسمانیة الحدوث بوده است ولی در عین حال، طبیعت جرمیه نیست، زیرا طبیعت جرمیه، سیال و در حال تغییر است ولی روح فی حد ذاته دارای ذاتی است که همیشه باقی می ماند و بقا با سیال بودن سازگار نیست. هر چند جسم مبدأ حدوث نفس است ولی در سیر تکاملی به جایی می رسد که تعلق خود را از ماده و آثار ماده جدا می نماید.
مطابق این نظریه، دخالت یا عدم دخالت جنسیت در روح با یک کلمه «آری» یا «نه» تعیین نمی شود بلکه مطابق این نظریه هم روح، شئونات و قوا و مراحل سیر تکاملی متفاوتی پیدا می کند و هم تأثیر جنسیت در بعضی از مراحل ثابت و در برخی دیگر منتفی می شود.
این نظریه با نظریه ملاصدرا بسیار سازگاری دارد.
در واقع تأثیر جنسیت در بعضی از مراتب روحی یا نفسی منتفی است (در لغت گاهی نفس به روح معنا شده است). نفس انسان در هویت و ذات خود، دارای مرتبه و درجه معینی نیست بلکه دائماً در فراز و فرود است، تأثیر جنسیت نیز بر حسب مرتبه وجودی ای که نفس در آن قرار گرفته و یا شئوناتی که نفس منشأ آنهاست و یا قوا و ابزاری که نفس از آنها استفاده می کند متفاوت است.
از یک چشم انداز می توان مراحل سیر تکاملی نفس را به سه مرحله تقسیم نمود.
1) تجرد نفس 2) عالم تجرد برزخی و مثالی 3) عالم تجرد عقلی
بنابراین مرتبه بعدی که در تجرد نفس ثابت کرده اند، تجرد برزخی است و تجرد قوه خیال نوعی تجرد برزخی است. مرتبه بالاتر نیز، تجرد عقلی است و ادله امکان به تجرد رسیدن تام و عقلانی نفس ناطقه بسیار است.
نفس در ادامه سیر تکاملی خود باید اندک اندک در قوس صعود آفرینش بالا و بالاتر رود تا بتواند تمامی تعلقات خود را از ماده و مادیات ببرد.
از این گونه مباحث می توان نتیجه گرفت که جنسیت از ملازمات ماده و عوالمی است که با ماده ارتباط دارند و هر چه انسان در مراتب روحی تکامل بیشتری داشته باشد، آثار جنسیت در آن مراتب کم رنگ و حتی منتفی خواهد بود.
البته ملاصدرا در این باره می فرماید اکثر انسان ها از حد حیوان تجاوز نمی کنند و می فرماید: «اکثر النفوس الانسانیه لاتجاوز هذا مقام کسائر الحیوانات...»
یعنی در واقع برای اکثریت که به آن مرتبه از کمال نمی رسند و در مراتب پایین نفس قرار دارند که آثار جنسیت در روح هم وجود دارد مگر آن عده قلیلی چون حضرت فاطمه زهرا و سایرین که به این مراتب از تجرد نفس می رسند که به طور کل از تعلقات مادی جدا می شوند البته ما هم همین را دعا می کنیم که الهی هب لی کمال الانقطاع الیک...
بسم الله ... الرحمن الرحیم
سلام علیکم و رحمت خدا بر شما و برکاتش
ممنون از توضیحاتتان
چند نکته را هم حقیر پیرامون مطلب شما به ذهنم رسید:
۱. جایی که تکثر برداشته شود فقط وجه الله باقی میماند و دیگر ما و شمایی باقی نمیماند که بگوییم زن و مرد آنجا مؤثر است یا خیر، ما دایرهی تعریف شدنمان در همین کثرت است مگرنه در عالم لاهوت و بالاتر از عالم اسماء و صفات خود اهل بیت علیهمالسلام هم کلهم نور واحد هستند ... بنابراین انسانها تا جایی که خودشان هویت مستقلی دارند هیچ ایرادی ندارد که زن بودن و مرد بودن و آثار آن را با خود داشته باشند
۲. در مورد حقیقت زن بودن و مرد بودن، یا حتی فراتر از آن مذکر و مؤنث بودن در هر صنفی از مخلوقات خدا از انسان گرفته تا غیر انسان، باید تعریف دقیق انها را بدانیم که بخواهیم بین آنها قضاوت نماییم که حدود تعریف آنها تا چه مرتبهای از نفس انسان باقی است ... به خانمهای این سایت باشد میگویند چرا فرشتگان را نباید زن دانست و شروع میکنند به زدن حرفهای فیمینیستی در حالی که حکمتهای بسیاری در پس این مسائل هست که با آن فریادها و جنجالها و پشتهمدرآمدنها تنها راه مجرای علم بر خودشان را میبندند ... تنها یک نمود خیلی دانی از تفاوتهای میان دو جنس زن و مرد است که به صورت تفاوتهای جنسی در بدنهای مادی ایشان بروز یافته است و زن و مرد بودن که فقط به این آلات جنسی نیست ... گرچه غرب بیش از آن فهمی از زن و مرد بودن ندارد و بر همین اساس هم میگوید برخی زن هستند و برخی مرد هستند و برخی خنثی هستند یا دوجنسیتی ... حال آنکه زن بودن و مرد بودن حقایقی با خود دارند که در مورد مثلاً حضرت رسول صلیاللهعلیهوآله و حضرت امیر علیهالسلام و حضرت زهراء سلاماللهعلیها حتی در همان بالاترین مراتب هم وجهی از زن و مرد بودن وجود دارد و اینکه رسول خدا صلیاللهعلیهوآله به دخترشان بفرمایند تو مادر من هستی یک حرف ساده یا فقط برای نشان دادن شدت مراقبت ایشان از پدرشان نیست، یا اینکه حضرت به دخترشان بفرمایند تو روح بین دو جنب من هستی اینها به این سادگی نیست و البته بدون مفاهیم عمیق پشت سر زن بودن و مرد بودن هم قابل فهم نیست ... بخصوص همان که حضرت زعراء سلاماللهعلیها روح رسول خدا هستند که بین دو جنب ایشان هستند ... آنها که میخواهند زن و مرد بودن را در همین تفاوت جنسی و جسمانی فیصله دهند باقی مفاهیم را چطور درک میکنند؟
۳. همانطور که فرمودید روح و نفس از ماده شروع میشود، همان جایی که طینت از طین مشتق میشود ... روح هم مراتبی دارد و البته روح به کل جدای از ماده نیست و فهم این مطلب از طریق فهم مفهوم مادهی اولی ممکن است یا هیولای اول ... روح بقاء که در چهارماهگی جنین در رحم مادر دمیده میشود آیا روح مجرد بسیط از هر حیث است؟ آیا روح القدس است؟ آیا روح القدس در نهایت از بدن شخص کافر با ضرب و شتم توسط فرشتگان بیرون آورده شده و به عذاب دچار میشود؟ خیر! این روح حتی جنسش هم برای ما توضیح داده شده است ... ولی برخی فقط مخالف هستند و به جای تفکر فقط میخواهند زن و مرد را دو صنف در مقابل هم قرار دهند و دعواهای زرگری را راه بیاندازند و بگویند اسلام بد است و غرب خوب است و ما حقوق بشر میخواهیم و حجاب نمیخواهیم و پسرها باید فقط یک ازدواج کنند و چه و چه و چه ... آنقدر میگویند که به گفتنش عادت میکنند و بر آن به یقین میرسند و بعد ناگهان با مرگ حقایق را طور دیگری مییابند که دوست نداشتند آنطور باشد ... و العصر ان الإنسان لفی خسر ... مگرنه ما خدایی داریم که وقتی اصحاب یمین را خلق کرد فرمود برایم فرقی ندارد و وقتی اصحاب شمال را خلق کرد هم فرمود برایم فرقی ندارد! خدایی که مؤمن و کافر برایش فرقی ندارد زن و مرد برایش فرق داشته باشد؟ ولی ما همهاش میخواهیم دعوا کنیم، سریع جبههگیری کنیم و یار جمع کنیم و طرف مقابل را ذلیل خود کنیم و تمسخر و توهین و شعارهای باطل و چه و چه ... و این وسط میداندار همان است که خداوند فرمود به او کافر شوید که و دشمن آشکاری برای شماست ...
ممنون بابت تلاشی که برای روشنگری داشتید و برای برطرف کردن اختلافها :Gol:
خدا خیرتان بدهد
یا علی علیهالسلام
ولی باز صد رحمت به علمای غربی که هر دو جنس رو در یک حد و ارزش میدونن و هر دو رو حاصل یک جهش میدونن نه یکی رو خلق شده از دنده چپ و پست دیگری
انتظار دارید خوشحال شویم که حیوان بودن و نتیجهی جهش از حیوانی دیگر بودن را بر خود ترجیح میدهید تا اشرف مخلوقات بودن را؟
صد رحمت چه کسی را به علمای غربی که چنین نظری دارند حواله کردید؟ صد رحمت خدا را؟
انتظار دارید خوشحال شویم که حیوان بودن و نتیجهی جهش از حیوانی دیگر بودن را بر خود ترجیح میدهید تا اشرف مخلوقات بودن را؟
صد رحمت چه کسی را به علمای غربی که چنین نظری دارند حواله کردید؟ صد رحمت خدا را؟
بله دقیقا صد رحمت خدا رو حوالشون کردم نکنه معتقدید به دستشان نمیرسد
انتظار دارید بنده از صحبت شما خوشحال شم که همانند عصر جاهلیت خلقت زنان را از دنده چپ و پست مرد معرفی میکنید و تازه آیه قرآن هم براش سند میاورید!!!!
اینقدر ارزش و مقام مرد را بالا بردن تاکنون از شما ندیده بودیم
صد رحمت فرستادم به اونایی که اگر میگن از یه جهش به وجود آمدیم اونم از حیوان یا انسان، هیچ تفاوتی برای زن و مرد قائل نیستن یکی رو باارزش تر از دیگری معرفی نمیکنند
الان هم فقط بخاطر این ناراحت هستید که گفتم مردان هم از یه جهش به وجود آمدند
در ضمن جناب باء این فرضیه رد نشده حتی علمای اسلامی هم در رد آن شک دارند پس یه احتمال بدید همه ی ما از یه جهش به وجود اومده باشیم نه چیزی بیشتر
انتظار دارید بنده از صحبت شما خوشحال شم که همانند عصر جاهلیت خلقت زنان را از دنده چپ و پست مرد معرفی میکنید و تازه آیه قرآن هم براش سند میاورید!!!! اینقدر ارزش و مقام مرد را بالا بردن تاکنون از شما ندیده بودیم
پس نشانم دهید که جایی نوشته باشم حضرت حوا سلام الله علیها از دندهی چپ و پست مرد خلق شده است با تأکید بر لفظ «پست» ...
اما بالاتر از حقیر خداوند فرموده که زن و مرد را از آب بدبو و پست آفریدم ... آیا به شما بر خواهد خورد؟ آیا همین خدا همان انسان را اشرف مخلوقات نشمرده و خیر خلق الله که رسول خدا صلیاللهعلیهوآله هستند از میان همین انسانها نبودهاند؟ آیا اگر مرد از خاک و زن از دندهی چپ مرد خلق شود این تشریف و بزرگی برای مرد است یا زن؟ ایا گفتیم مرد از عسل خلق شده و زن از دندهی مرد؟
... و در نهایت زن و مرد یکسان نیستند ... شاید شما اگر به جای انسان گربه خلق شده بودید هم بهتان برمیخورد که چرا گربه، ولی برای خداوند فرقی ندارد که ما چه هستیم و که هستیم و چطور هستیم و پایینتر یا بالاتر از که هستیم و در خدمت که و چه هستیم و غیره و غیره، ما هستیم همان که میتوانستیم باشیم و تازه با شدنمان بود که شدیم و «ایجاد شدیم» یعنی «یافته شدیم» (ایجاد کردن و وَجَدَ به معنای یافتن از یک ریشه هستند و هر دو همریشهی از وجود هستند) و کمالمان هم در همین شدنمان هست و از حسادت به مراتب بالاتر منع شدیم چنانکه آدم و حوّا علیهماالسلام در بهشت از حسادت به حضرت زهراء سلاماللهعلیها منع شدند و چنانکه ابلیس از حسادت به آدم علیهالسلام منع شد و چنانکه بنیاسرائیل از حسادت به اهل بیت علیهمالسلام منع شدند و به ایشان گفته شد با سجده وارد شهر شوید و چه و چه ... و اولین حسادت را جهل در مقابل عقل انجام داد ... حسادت مراتب متفاوت وجودی مانند این است که همین الآن دست شما (که مستقلاً هویتی برای خودش دارد و در قیامت بر علیه انسان میتواند شهادت دهد) به شما که مالک او هستید حسادت کند که چرا جای ما برعکس نباشد و شما در خدمت دست خودتان نباشید ... نظام عالم در پس حکمتی چیده شده است و بالاترین شأن هر مخلوقی بندگیاش برای خالق خود است و کمالش در رعایت این نظم و حکمت است ... هر حسادت و تکبری میتواند منشأ یک فساد و فتنه بگردد ...
حقیر ان شاء الله به آن بلوغ رسیده باشم که خوشحال باشم از جایگاهی که درش خلق شدهام و اینکه جایگاه نوکری اهل بیت علیهمالسلام را داشته باشم ... شما هم با محبتی که در دل نسبت به ایشان دارید در دل حسادتی به جایگاه ایشان ندارید ... اما این مطلب فقط نسبت به جایگاه ایشان نیست ... ما باید تلاش کنیم راضی باشیم به رضای خدا ... اگر فرمود عزیز باشد بگوییم چشم و اگر فرمود ذلیل این عبد دیگرم باش بگوییم چشم ... جایگاه زن و مرد که دیگر اصلاً اینطور نیست که شما اینقدر ملتهب میشوید ... زن و مرد تفاوت دارند ولی تفاوتهایشان اینقدر فاحش نیست ... گرچه عدهای مدام شیطنت میکنند و سعی در بزرگنمایی آنها میکنند تا بین مؤمنین اختلاف ایجاد کنند و آنها را مقابل هم نگاه دارند ... مثل کسانی که در نبر حق بر علیه باطل سر یک پنجریالی دعوایشان شده و مهمات خود را در این جنگ میان خودی و خودی صرف کنند ...
بله دقیقا صد رحمت خدا رو حوالشون کردم نکنه معتقدید به دستشان نمیرسد
...
صد رحمت فرستادم به اونایی که اگر میگن از یه جهش به وجود آمدیم اونم از حیوان یا انسان، هیچ تفاوتی برای زن و مرد قائل نیستن یکی رو باارزش تر از دیگری معرفی نمیکنند
...
در ضمن جناب باء این فرضیه رد نشده حتی علمای اسلامی هم در رد آن شک دارند پس یه احتمال بدید همه ی ما از یه جهش به وجود اومده باشیم نه چیزی بیشتر
صد رحمت خدا را حوالهی کسانی میکنید که دانسته یا نادانسته دارند با دین خدا مبارزه میکنند و خدا را انکار میکنند؟ اگر میخواهید برای تشکر از زحماتشان در جایی که به صلاح انسان و انسانیت است دعای خیر کنید همانطور که آیتاللهمکارم فرمودند بگویید خدا هدایتشان کند ...
و البته فرگشت کاملاً غلط است و هر عالمی که بداند فرگشت مدیر و مدبری هوشمند را انکار میکند و نسبت به آن بیتفاوت نیست هرگز به خودش اجازه نمیدهد بگوید این فرضیات و نظریات شاید هم درست باشند ... آن علما که در رد کردن آن تردید دارند اگر بدانند ترجمهی دقیقتر evolution اصلاً تکامل نیست و تنها فرگشت است هرگز در رد کردن آن تردیدی نخواهند کرد
اگر از ابتدا نوشتهها را دنبال میکردید میدیدید که نه برای خوشحال کردن شما و همفکران شما که برای آنکه به آن معتقد هستم و برایش دلایل بسیاری دارم گفتهام که زنان از ابتدا یک قدم به خدا نزدیکتر هستند چون خلقت ایشان یک مرتبه از مرد باطنیتر است و مرد ظاهریتر است ... این مطلب باعث میشود خانمها راحتتر ایمان بیاورند و از میان ایشان درصد مؤمنین چه بسا بیشتر باشد ... مردها باید بدوند و تلاش کنند تا تازه به نقطهی صفری برسند که خانمها از آنجا سفر الی الله خود را شروع کردهاند ... و البته توضیحات آن سر دراز دارد ... حالا این بیان مانند این است که زن را جنس پستتر بدانیم و مرد را جنس بالاتر؟ آیا فرشتگان که از ابتدا به خدا نزدیکتر هستند نعوذبالله پست هستند؟ با این وجود مرد که در ابتدا در جایگاه پایینتری قرار دارد و باید سفر خود را از یک مرتبه دورتر آغاز کند میتواند در صورت محقق شدن تلاشش به جایی بالاتر از جایی برسد که برترین زنان میرسد و اینکه مقام حضرت رسول خدا صلیاللهعلیهواله و حضرت امیر علیهالسلام از حضرت زهراء سلاماللهعلیها بالاتر است هم از همین جهت است ... و البته این به معنای پایین بودن مقام حضرت زهراء مرضیه سلاماللهعلیها نیست چنانکه باقی ائمه علیهمالسلام هیچ کدامشان به مقام ایشان نمیرسند ... تمام این مطالب در راستای توضیح خلقت خداست و بر خلاف فرض بزرگواران قصد بزرگ کردن مرد و کوچک کردن زن و برخورد جنسیتی کردن با خداوند و عدالت خداوند نداشتم و ندارم ... این دعواها شأن بسیار پایینتری دارند تا این مطالب شیرین که به لطف اهل بیت علیهمالسلام و علما به ما رسیده است ... اینکه کلاً زن و مرد را یکی بدانیم درست نیست ... این نه به منزلهی تحقیر یک جنس و نه به معنای ستودن جنس مقابل است، این دو جنس متفاوت هستند همانطور که انسان و فرشتگان متفاوت هستند و هر کدام شأن خودشان را دارند که میتواند خیلی هم بالا باشد
تفاوت بین زن و مرد در مقابل تفاوت میان انسان و حیوان قابل مقایسه نیست، مگرنه نمیگفتند زن و مرد هر دو انسان هستند و تنها دو جنس از انسانها هستند، بلکه میگفتند زنها همه زن هستند و مردها همه مرد هستند و تنها برخی انسان هستند و برخی حیوان ... این تقسیمبندی دوم هم ممکن است ولی دیگر طبیعی نیست و بر خلقت خدا منطبق نیست ... شما اگر با حقیر اختلاف دارید و از حقیر ناراحت یا عصبانی هستید آیا این حق را هم به خود میدهید که انسان و حیوان را یکی بدانید یا بگویید زن و مرد یکی باشند مهمتر است؟
الان هم فقط بخاطر این ناراحت هستید که گفتم مردان هم از یه جهش به وجود آمدند
برای چه ناراحت بشوم؟ از جهش ژنتیکی نباشیم (که نیستیم) از جهش آب جهندهای هستیم که متعفن و نجس است ...
ما هیچبنهیچیم ... ما را از نداشتن اسم و رسم نترسانید
الهی ما أنا و ما خطری؟
خدا ما را راضی گرداند به رضای خودش تا همان که هستیم را بپذیریم و شکرگزارش باشیم و با او جدل نکنیم
اللهم اجعلنی بقسمک راضیا قانعا و فی جمیع الأحوال لک خاضعا خاشعا شاکرا حامدا
یا علی علیهالسلام
در تمامی این موارد حقیر اعتراض دارم ولی آیا گفتنش اثری خواهد داشت؟ وقتی مطالبی را که سر فرصت به صورت مفصل نوشتم آنطور تحلیل کردید توضیحات اضافهام را هم امیدی ندارم به جایی برسد ...
یا علی علیهالسلام
سلام و ادب
بزرگوار لازم نیست این مطالب را شخصا فرموده باشید
شما یک قانون کلی را مطرح فرمودید و آن اینکه وقتی
تفاوت در جسم وجود دارد روح هم متفاوت می شود
از این یک عبارت شما بیش از آنچه عرض کردم
قانون و تبصره در می آید.هزار جور ایراد و اشکال
عقلی و منطقی را موجب می شود،حتی به مسائل معاد هم
ایراد وارد می گردد و همینطور به عدل خداوند!!!
شما به بنده پاسخ دهید اگر روح زن و مرد و بالتبع توانایی های انان
از جمله خداباوری در آنان فرق دارد،چگونه است که خداوند در ایمان و عمل
تکالیف یکسانی از آنها خواسته است؟
چگونه است که وعید عقاب برای هر دو یکسان است؟
چگونه خداوند به نیمی از بندگانش تکلیف ما لا یطاق فرموده است؟
وقتی به این اعتقاد معتقد می شدید بهتر بود به نتایج اعتقادی ان هم
ایراد وارد می گردد و همینطور به عدل خداوند!!!
بسم الله ... الرحمن الرحیم
سلام علیکم
پس شما معتقد هستید که بین روح و جسم هیچ تناسبی نیست ... آیا خداوند بدون داشتن مرجح دست به خلقت زده است و این همه اختلاف تنها ناشی از ویژگیهای جسمی والدین است و انسانها به صورت رندوم از والدین متفاوتی به دنیا میآیند و به همین دلیل به صورت رندوم بدنهای متفاوتی دارند؟ آیا جسم مخلوق عقل نیست؟ آیا عقل نیست که به ماده صورت میزند؟
خیر خواهر بزرگوار، آن قاعده غلط نیست ولی تنها قاعدهی موجود هم نیست و مسائل زیادی در بروز اختلافات ممکن است مؤثر باشند ... ولی گاهی اثر روح غالب میشود ... به روایاتی مراجعه کنید که ظاهر صورت شخصی مانند سفیانی را توصیف میکنند قبل از آنکه برای سفیانی مادر و پدری یا حتی هفت پشت از اجدادش متولد شده باشند که بخواهند در ژنتیک او اثر بگذارند ... آن نشانهها در ظاهر سفیانی از رنگ چشم و رنگ پوست و مو و غیره و غیره از کجا آمده است؟ از علم ژنتیک؟ ... یا باز روایاتی را ببینید که انتساب چگونگی اجزاء متفاوت جسم انسان به صفات روحی را توصیف میکنند که البته در ذیل آن نیاز به تذکراتی است که باید داده شود چون عوامل دیگری هم میتوانند در این اجزاء مؤثر باشند ...
آیا همین فقط منکر شویم و چیزی بگوییم و نتیجهای بگیریم و ساده رد شویم؟ آنها که از شنیدن یک قاعده بدون توجه به مطالب پیرامون آن هزار جور ایراد و اشکال در میآورند و نسبت به عدل خداوند هم به اشکال میرسند در نحوهی تحلیل خود تجدید نظر کنند ... حقیر آن مطلب را گفتم ولی آنطور که شما از آنها استفاده کردید استفاده نکردم ... دست آخر هم به این نتیجه نرسیدم که هر مردی از هر زنی بالاتر است و تا بتوانم هم اجازه نمیدهم کسی چنین برداشت خطایی از حرفهایم بکند ...
شما به بنده پاسخ دهید اگر روح زن و مرد و بالتبع توانایی های انان
از جمله خداباوری در آنان فرق دارد،چگونه است که خداوند در ایمان و عمل
تکالیف یکسانی از آنها خواسته است؟
مگر خداوند از زن و مرد تکالیف یکسان خواسته است؟ مگر در زمان ظهور نماز جمعه بر زن واجب است؟ مگر زن وقتی عادت میبیند باید مدام خود را طاهر کرده و نماز بخواند؟ مگر به مردان فرموده جز گردی صورت خودشان را بپوشانند؟ ... یعنی به نظر شما احکام زن و مرد یکسان هستند؟ آیا خدا از زن و مرد تکالیف یکسان خواسته است؟
در مورد خداباوری آیا عدالت است که زن و مرد نسبت به ایمان آوردن در یک مرتبه باشند و بعد در زنان احساسات آنقدر شدید باشد که بتواند جلوی منطق ایشان را بگیرد ولی در مردان احساسات کمتر باشد تا راحتتر بتوانند بر روی گزارههای موجود قضاوت نمایند؟ آیا همین که نقطهی شروع زن و مرد به سفر من الخلق الی الحق را یکی بگیریم ضعیف شمردن حکیم بودن خداوند و عدالت او نخواهد بود؟ مرد اگر احساساتش کمتر است و بیشتر میتواند قضاوتهای منطقی داشته باشد باید با چالشهای بیشتری در سر راه تکامل خود هم مواجه باشد، میدان مسابقه باید تناسب با امکانات و استعدادها و تواناییها داشته باشد ... و ان ربک البالمرصاد ...
چگونه است که وعید عقاب برای هر دو یکسان است؟
وعده و وعید لزومی ندارد متفاوت باشد در کلیات ... و لازم است متفاوت باشد در جزئیات چنان که همینطور هم هست ... نه عذاب ابولهب و همسرش که لیف خرما در گردنش هست و هیزمکش شوهرش هست یکی است و نه عذاب زنانی که گناههای خاص خودشان را داشتهاند با عذاب مردانی که گناههای خاص خودشان را داشتهاند یکی است ... و البته عذابهای ایشان که تمثل گناههای مشترک بین ایشان باشد هم بین ایشان یکسان است ...
در مورد وعدههای بهشتی هم در کلیات یکسان ولی در جزئيات متفاوت هستند ... این مطلب در روایات ما هم آمده است و بعید میدانم شما مطلع نباشید
چگونه خداوند به نیمی از بندگانش تکلیف ما لا یطاق فرموده است؟
سبحان الله ... باز از نسبتی که به حقیر میدهید ... لابد این را هم از صحبتهای حقیر برداشت کردهاید
وقتی به این اعتقاد معتقد می شدید بهتر بود به نتایج اعتقادی ان هم
کمی دقت می فرمودید!!!!!
گرچه پر از نقص و اشکال هستم ولی آنقدرها که ظاهراً شما گمان بردهاید هم بدون توجه به عوارض و نتایج بیان یک مطلب چیزی نمیگویم ... شما هم اگر نقدی کنید که از آن یاد بگیرم و اشتباهات خودم را اصلاح کنم ان شاء الله استقبال میکنم، ان شاء الله
در پناه خدا باشید
یا علی علیهالسلام
شما به بنده پاسخ دهید اگر روح زن و مرد و بالتبع توانایی های انان
از جمله خداباوری در آنان فرق دارد،چگونه است که خداوند در ایمان و عمل
تکالیف یکسانی از آنها خواسته است؟
سلام.
خداوند هرگز از زن و مرد تکالیف و وظایف یکسانی نخواسته و اصل اختلاف اسلام و فمنیست هم در همینجاست از نظر اسلام که این نظر مبتنی بر دلایل عقلی و فلسفی است زن و مرد دارای تفاوت های تکوینی بسیارند و جریــان های فمینیستی با نادیده انگاری تفاوت های تکوینی زن و مرد، سعی دارند این تفاوت ها را به مناسبات فرهنگی، تربیتی، تاریخی و جسمی مانند آن نسبت دهند. الگوهای توسعه و شاخص های آن در بخش جنسیتی نیز نشان می دهد که فمینیست ها (به ویژه موج دوم آنها) در طراحی این الگوها، به همسان سازی حقوق و تکلیف زن و مرد قائل شده اند، حال آنکه وجود تفاوت های تکوینی هم در حوزه تفاوت های بدنی و بیولوژیک و هم در بخش تفاوت های طبیعی مربوط به روح و روحیات غیرقابل انکار است و اصل اختلافی که با فمنیست داریم در همین موضوع است و اگر غیر این بود و تفاوت زن و مرد منحصر بود در جسم که فلان اندام زن و مرد تفاوت می کند و به خاطر اندام بدن بخواهیم حقوق و احکام متفاوتی برای زن و مرد وضع کنیم نه تنها خلاف عدل و عدالت بلکه خلاف حکمت نیز می باشد اما اگر به مقتضای تفاوتهای طبیعی مربوط به روح و روحیات علاوه بر تفاوت های بدنی و بیولوژیکی قائل به این شدیم که احکام و وظایف متعلق به زن و مرد متفاوت است آنگاه این نظر پشتوانه منطقی دارد.
گرچه پر از نقص و اشکال هستم ولی آنقدرها که ظاهراً شما گمان بردهاید هم بدون توجه به عوارض و نتایج بیان یک مطلب چیزی نمیگویم ... شما هم اگر نقدی کنید که از آن یاد بگیرم و اشتباهات خودم را اصلاح کنم ان شاء الله استقبال میکنم، ان
برادر گرامی:
شما عنایت بفرمایید تمام مطالبتان را با حجت عقلی و نقلی اثبات بفرمایید و در ارائه نظرات شریف خود از ذکر منابع غفلت نکنید،این یک مطلب
اما بعد:
1-منظور از تکلیف مساوی،تساوی در اطاعت از فرامین حق تعالی است به یک اندازه،در حالیکه توانایی مرد در خدا باوری-به زعم شما-بیشتر است.
من منکر تفاوت فیزیولوژیک زن و مرد نیستم تفاوت این ویزگیهای جسمانی،موجب تراتب تکالیف متفاوت شده است.
که شما آن را به روح نسبت می دهید نه به جسم(دقت کنید)
2-یکسان بودن عقاب و پاداش متناسب با قوه شناخت و ادراک و تکلیف انسان است،اگر قوه دراکه و شناخت و ظرفیتهای روحی زن از مرد
کمتر باشد پس در صورت انجام یک گناه مشترک مثل...نباید زن و مرد به یک صورت و یکسان مجازات شوند در حالیکه شارع برای هر دو صد ضربه شلاق را معین کرده است.
در قتل نفس هردو قصاص به نفس می گردند،در صورت صحت فرمایش شما این چه عدالتی است؟
خداوند به لحاظ روحی توان کمتری در خدا باوری به زن داده است-به فرض-چگونه مجازات یکسانی را در صورت تخلف از فرامینش برای زن و مرد مقرر کرده است؟
در حالیکه التزام به فرامین حق بستگی تام به شناخت شارع و باور به او دارد؟
شما به عنوان یک بشر و مخلوق خدا چنین کاری نمی کنید،بچه دو ساله را مانند جوان بیست ساله توبیخ نمی کنید،چطور خداوند حکیم چنین کاری می کند؟
سلام.
خداوند هرگز از زن و مرد تکالیف و وظایف یکسانی نخواسته و اصل اختلاف اسلام و فمنیست هم در همینجاست از نظر اسلام که این نظر مبتنی بر دلایل عقلی و فلسفی است زن و مرد دارای تفاوت های تکوینی بسیارند و جریــان های فمینیستی با نادیده انگاری تفاوت های تکوینی زن و مرد، سعی دارند این تفاوت ها را به مناسبات فرهنگی، تربیتی، تاریخی و جسمی مانند آن نسبت دهند. الگوهای توسعه و شاخص های آن در بخش جنسیتی نیز نشان می دهد که فمینیست ها (به ویژه موج دوم آنها) در طراحی این الگوها، به همسان سازی حقوق و تکلیف زن و مرد قائل شده اند، حال آنکه وجود تفاوت های تکوینی هم در حوزه تفاوت های بدنی و بیولوژیک و هم در بخش تفاوت های طبیعی مربوط به روح و روحیات غیرقابل انکار است و اصل اختلافی که با فمنیست داریم در همین موضوع است و اگر غیر این بود و تفاوت زن و مرد منحصر بود در جسم که فلان اندام زن و مرد تفاوت می کند و به خاطر اندام بدن بخواهیم حقوق و احکام متفاوتی برای زن و مرد وضع کنیم نه تنها خلاف عدل و عدالت بلکه خلاف حکمت نیز می باشد اما اگر به مقتضای تفاوتهای طبیعی مربوط به روح و روحیات علاوه بر تفاوت های بدنی و بیولوژیکی قائل به این شدیم که احکام و وظایف متعلق به زن و مرد متفاوت است آنگاه این نظر پشتوانه منطقی دارد.
سلام بزرگوار به جناب باء پاسخ دادم بنده چنین تصوری ندارم در پستی که به ایشان پاسخ دادم ملاحظه بفرمایید.
و خواهشا جریان فمینیسم را وارد در مسائل اعتقادی نفرمایید،فمینیسم یک جریان اجتماعی است،شما دارید با یک معتقد به شرع و فرامین آن بحث می کنید
سلام.
اگر با دقت بیشتری سعی بر مطالعه مطالب گفته شده می نمودید و اندکی بر آنچه که گفته شد تامل می کردید این چیزی که ذکر نمودید را نتیجه گیری نمی کردید.
مضافا بر اینکه مطالب آورده شده از کتاب شرح منظومه ملاهادی سبزواری اخذ شده بود که روح مجرد تام نیست، بلکه نفس از حیث تعلق به بدن جسمانیة الحدوث است و از این رو دارای شئون و مراتب کثیری است. تمام قوا از شئون نفس محسوب می شوند و اصل نفس در همه شئون، محفوظ است.
مطابق این نظریه روح در بدو حدوث نیز جسمانیة الحدوث بوده است ولی در عین حال، طبیعت جرمیه نیست، زیرا طبیعت جرمیه، سیال و در حال تغییر است ولی روح فی حد ذاته دارای ذاتی است که همیشه باقی می ماند و بقا با سیال بودن سازگار نیست. هر چند جسم مبدأ حدوث نفس است ولی در سیر تکاملی به جایی می رسد که تعلق خود را از ماده و آثار ماده جدا می نماید.
بنده عرض نمودم که تأثیر جنسیت نیز بر حسب مرتبه وجودی ای که نفس در آن قرار گرفته و یا شئوناتی که نفس منشأ آنهاست و یا قوا و ابزاری که نفس از آنها استفاده می کند متفاوت است یعنی نفس در ادامه سیر تکاملی خود باید اندک اندک در قوس صعود آفرینش بالا و بالاتر رود تا بتواند تمامی تعلقات خود را از ماده و مادیات ببرد.
از این گونه مباحث می توان نتیجه گرفت که جنسیت از ملازمات ماده و عوالمی است که با ماده ارتباط دارند و هر چه انسان در مراتب روحی تکامل بیشتری داشته باشد، آثار جنسیت در آن مراتب کم رنگ و حتی منتفی خواهد بود.
با سلام و احترام
و این نتیجه را با اتکاء به کدام منبع عقلی و نقلی گرفتید؟
و همه اینها چه ربطی به برتری خدا باوری مرد نسبت به زن دارد؟
برادر محترم ادعای شما احتیاج به اثبات دارد با دلایل متقن!
نه نتیجه گیری شخص شما از سخن ملاهادی!!!!!!
دلایل عقلی مبتنی بر شرع بیاورید،این شمائید که باید مدعایتان را اثبات کنید،فقط در بحث خدا باوری که موضوع این تاپیک است.
فقط حول این محور صحبت بفرمایید چراکه بنده با نظریات ملا صدرا اشنایی کامل دارم پس به آنها استشهاد نفرمایید مگر اینکه سخنی از ایشان
به صراحت راجع به دیر باوری زنان در اعتقاد به خداوند داشته باشید.
و گرنه بنده بحث را بی فایده تشخیص داده و از ادامه آن معذورم
برادر گرامی:
شما عنایت بفرمایید تمام مطالبتان را با حجت عقلی و نقلی اثبات بفرمایید و در ارائه نظرات شریف خود از ذکر منابع غفلت نکنید،این یک مطلب
اما بعد:
1-منظور از تکلیف مساوی،تساوی در اطاعت از فرامین حق تعالی است به یک اندازه،در حالیکه توانایی مرد در خدا باوری-به زعم شما-بیشتر است.
مگر اینکه سخنی از ایشان به صراحت راجع به دیر باوری زنان در اعتقاد به خداوند داشته باشید.
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم
خواهر گرامی شما ظاهراً وقت برای درست خواندن مطالب ارائه شده ندارید یا نوشتهها و مطالب ما را قابل نمیدانید که رویشان ذهن بگذارید و یا دوست ندارید پیشقضاوتهایتان را کنار بگذارید، چون هنوز حتی نمیدانید که ما چه گفتهایم و باز در صدد نقد آنها هستید و هر بار یک مطلب به حقیر نسبت میدهید ... سبحان الله ...
من منکر تفاوت فیزیولوژیک زن و مرد نیستم تفاوت این ویزگیهای جسمانی،موجب تراتب تکالیف متفاوت شده است.
که شما آن را به روح نسبت می دهید نه به جسم(دقت کنید)
پس شما روحیات را از ویژگیهای جسمی میدانید ... نظر عجیبی است و کنجکاوم بدانم برای این نظر عجیب خود دلیلی هم دارید یا خیر ...
2-یکسان بودن عقاب و پاداش متناسب با قوه شناخت و ادراک و تکلیف انسان است،اگر قوه دراکه و شناخت و ظرفیتهای روحی زن از مرد
کمتر باشد پس در صورت انجام یک گناه مشترک مثل...نباید زن و مرد به یک صورت و یکسان مجازات شوند در حالیکه شارع برای هر دو صد ضربه شلاق را معین کرده است.
در قتل نفس هردو قصاص به نفس می گردند،در صورت صحت فرمایش شما این چه عدالتی است؟
این هم نظر عجیب دیگری که میفرمایید ... چه کسی به شما گفته است که مجازاتهای آمده در شرع مقدس در دنیا بر اساس عدالت حقیقی هستند؟ کارکرد اصلی مجازاتهای دنیایی بازدارندگی آنهاست ... کسی که مرتد شود و قبل از گیر افتادن توبه نکرده باشد باز هم میتواند توبه کند و خدا هم میبخشد ولی مجازات اعام برای او همچنان برقرار است، این چه عدالتی است اگر گمانتان بر این است که مجازاتهای شرع در دنیا ناظر بر عدالت حقیقی است؟
گاهی مجازات زن و مرد یکسان باشد بر میگردد به مشابهت کارکرد آن مجازاتها ... اینکه جنبهی شخصی دارد یا اجتماعی و از این دست مسائل ...
یا علی علیهالسلام
بسم الله ... الرحمن الرحیم
سلام علیکم برادر بزرگوار و رحمت خدا بر شما و برکاتش،
تا آنجایی که حقیر متوجه شدهام از نظر فلسفهی اسلامی این تنها طرح ممکن بوده است ... این نکته وقتی بحث در مورد کلیت طرح خلقت باشد به نحو سادهای قابل بحث است ولی اگر بخواهیم در مورد جزئیات خلقت هم همین حرف را بزنیم آن وقت بحث دقیقتر است و نیاز به دقت بیشتری دارد تا شبههی جبرگرایی مطرح نشود ...
در کلیت طرح خلقت برای مثال شما طرح علی و معلولی را درنظر بگیرید ... اگر علتی تمام شود معلول آن پدید میآید و در نتیجه با بودن خدا به عنوان علت تامّهی خلقت بالاترین مراتب وجود از عالم مخلوق ایجاد میشوند و هر کدام از آنها هم علت هستند برای معلولهایی دیگر ... در نتیجه هر علتی معلول خود را ایجاد میکند ... و کل عالم وجود در تمام مراتب آن از بالا به پایین به طور یکتا ایجاد میشوند ... در این طرح تنها دو عامل هست که میتواند یکتا بودن طرح خلقت را به چالش بکشاند:
واضح است که اگر نقطهی شروع و ضابطهی حرکت از نقطهی شروع به سمت جلو مشخص باشد دیگر کل مسیر خلقت مشخص خواهد بود ... بنابراین بحث اصلی ما سر این دو مطلب خواهد بود ... پس سؤال شما که از کجا بفهمیم طرح فعلی بهترین گزینه است فروکاسته میشود به طرح این سؤال که از کجا بفهمیم انتخاب نقطهی شروع (عقل نخست، نور نخست، صادر اول، حقیقت محمدیه و اسماء دیگری که برایش قائل هستند) به عنوان نقطهی شروع و بعد قانون حاکم بر تکثر یافتن آن وحدت وجود بهترین طرح ممکن بوده است؟
در پاسخ باید باز تکرار کرد که هر انتخابی از طرف خداوند مستلزم ظلم خواهد بود و خداوند دست به انتخاب از میان گزینههای موجود نمیزند ... مطابق حدیث شریف غدیر خداوند بدون چارهاندیشی خلق کرد، بدون طرح و برنامه خلق کرد، فکر کردن و دوراندیشی و تعقل و مشورت کردن برای خداوند نقص است و او منزه است از اینکه کاری را با فکر و چارهاندیشی انجام دهد ... خداوند خلق میکند همانطور که قابلیت قابل اجازه دهد ... او دست به انتخاب نمیزند ... از حدیث امام رضا علیهالسلام به عمران صائبی داریم که بعد از مشیت خدا خلقت نور نخست اولین مخلوق خداوند است و بعد از آن حروفی خلق شدهاند که بعد کلمات کتاب آفرینش با آن حروف ایجاد شدهاند ...
[INDENT]
وَ اعْلَمْ أَنَّ الْإِبْدَاعَ وَ الْمَشِیَّةَ وَ الْإِرَادَةَ مَعْنَاهَا وَاحِدٌ وَ أَسْمَاؤُهَا ثَلَاثَةٌ وَ کَانَ أَوَّلُ إِبْدَاعِهِ وَ إِرَادَتِهِ وَ مَشِیَّتِهِ الْحُرُوفَ الَّتِی جَعَلَهَا أَصْلًا لِکُلِّ شَیْءٍ وَ دَلِيلًا عَلَی کُلِّ مُدْرَکٍ وَ فَاصِلًا لِکُلِّ مُشْکِلٍ وَ بِتِلْکَ الْحُرُوفِ تَفْرِيقُ کُلِّ شَیْءٍ مِنِ اسْمِ حَقٍّ وَ بَاطِلٍ أَوْ فِعْلٍ أَوْ مَفْعُولٍ أَوْ مَعْنًی أَوْ غَیْرِ مَعْنًی وَ عَلَیْهَا اجْتَمَعَتِ الْأُمُورُ کُلُّهَا وَ لَمْ یَجْعَلْ لِلْحُرُوفِ فِی إِبْدَاعِهِ لَهَا مَعْنًی غَیْرَ أَنْفُسِهَا تَتَنَاهَی وَ لَا وُجُودَ لَهَا لِأَنَّهَا مُبْدَعَةٌ بِالْإِبْدَاعِ وَ النُّورُ فِی هَذَا الْمَوْضِعِ أَوَّلُ فِعْلِ اللَّهِ الَّذِی هُوَ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْحُرُوفُ هِیَ الْمَفْعُولُ بِذَلِکَ الْفِعْلِ
و بدان که ابداع و مشیّت و اراده، سه اسم برای يک چيز هستند و يک معنی دارند، و اوّلين ابداع، اراده و مشیّت او، حروفی بود که آنها را اصل هر چيزی قرار داد و راهنمايی بر هر مدرک، و روشنگری بر هر امر مشتبهی نمود، و به وسيله آن حروف هر چيز اعمّ از حقّ و باطل، فعل و مفعول، يا معنی و غيرمعنی از هم جدا و شناخته میشود، و همه امور بر آنها جمع شده است، و در آفرينش اين حروف برای آن ها، معنای متناهی و وجودی غير از نفس آن ها، قرار نداد، زيرا آنها با ابداع و ايجاد، بوجود آمده اند، و نور، در اينجا، اوّلين فعل خداست، خدايی که خود نور آسمانها و زمين است، و حروف از آن فعل، به فعلیّت رسيده اند،
منبع: اینجا
[/INDENT]
اینکه خلقت حروف مقدم بر خلقت کلمات باشد مطلب واضحی است و به همین ترتیب اینکه ایجاد نور نخست مقدم بر ایجاد حروف باشد عجیب نیست چرا که نور چیزی است که آنچه تاریک است را روشن میکند و آنچه در ظلمت عدم است را خلعت وجود میبخشد تا در روشنایی وجود قرار بگیرد ... گرچه اگر این نور همان عقل کلی عالم باشد آن وقت این نور در دل خود یک چهارچوب معقول دارد که منطق و اصول کلی خلقت در این عالم وجود را هم میرساند و البته این چهارچوب از همان مشیت و بداع نشأت میگیرد که اصول منطقی عالم وجود را در خود دارد ... به این ترتیب که هر چه که با این اصول سازگار باشد در این عالم وجود ممکنالوجود بوده و هر چه که ناسازگار باشد در این عالم وجود ناممکنالوجود است یا اصطلاحاً فاعلیت فاعل تامّ است ولی قابلیت قابل نقص دارد ...
با این حساب اگر نقطهی شروع عالم وجود اصول منطقی این طرح عظیم خلقت را با خود دارد سؤال اصلی فروکاسته میشود به اینکه چرا این اصول منطقی؟ از کجا بدانیم که این اصول بهترین هستند؟
پاسخی که حقیر به ذهنم میرسد این است که این اصول لزوماً بهترین نیستند ... البته این نظرم مستند به روایتی است که از امام صادق علیهالسلام خواندهام ... از ایشان پرسیدند که آیا شما عالم کل هستید؟ فرمودند که نه! فقط خداوند عالم کل است! پرسیدند که چطور؟ فرمودند که بجز این عالم خداوند عوالم دیگری دارد که عددش را جز خودش نمیداند و در آن عوالم علومی هستند که اگر کسی در این عالم ۱۰۰۰ سال عمر کند امکان دارد به تمام علوم آن مسلط شود ولی اگر به آن عوالم دیگر برده شود در آن عوالم علومی هستند که این انسان هر چقدر هم در آن عوالم بماند امکان ندارد به تمام آنها مسلط شود ... این حرف امام علیهالسلام که نقل به مضمون کردم معنایش به زعم حقیر میشود اینکه آن علوم دستنیافتنی دیگر برای این شخص متعلق به این عالم قابل درک نیست چرا که با اصول منطقی که او بر اساسش خلق شده است سازگار نمیباشد ... چنین کسی در آن عوالم دیگر به علت ناسازگار بودن با اصول منطقی حاکم بر خلقت آنها ناممکنالوجود است و امکان ندارد که به آنجا برود و توضیح امام من باب فرض محال محال نیست بوده است که میرساند عوالم متعدد وجودی داریم که بر اساس اصول منطقی متفاوتی بنا شدهاند ... بنابراین باز هم خداوند دست به انتخاب نزده است ... هر چقدر که امکان داشته باشد اصول منطقی متفاوتی داشته باشیم که عوالم وجودی خودسازگار که «مَّا تَرَىٰ فِي خَلْقِ الرَّحْمَـٰنِ مِن تَفَاوُتٍ ۖ فَارْجِعِ الْبَصَرَ هَلْ تَرَىٰ مِن فُطُورٍ * ثُمَّ ارْجِعِ الْبَصَرَ كَرَّتَيْنِ يَنقَلِبْ إِلَيْكَ الْبَصَرُ خَاسِئًا وَهُوَ حَسِيرٌ» بر اساس آنها خلق شوند خداوند آنها را خلق میکند (این خلقتها همگی در لازمان و لامکان شروع میشوند و معنا ندارد بگوییم همزمان خلق شدهاند یا پشت سر هم و یا کنار هم خلق شدهاند یا جدای از هم، کمی دقت نیاز دارد، گرچه در مورد خلقت این عالم وجود ظاهراً «الثّری» به عنوان مرزهای آن شناخته میشوند که اهل بیت علیهمالسلام به عنوان ارکان این نظام خلقت بر هر موجودی که محصور به الثری باشد ولایت دارند) ... یعنی خداوند باز هم دست به انتخاب نزده است و هر عالم وجودی که امکان وجود داشته است را وجود بخشیده است و هر عالم بر اساس تنها طرح ممکن بر اساس اصول اساسی خاص آن عالم وجود گسترش یافته و نظام گرفتهاند و هر کدام یک کتاب آفرینش هستند با منطق خودشان و موجودات سازگار با آن منطق ...
اما در بحث بر روی جزئیات این بحث نیاز به دقت بیشتری دارد ... در واقع آن بحثی که در اینجا نیاز به دقت زیادی دارد بحث «زمان» است ... زمان با معنایی که در عالم دنیا دارد ... اینکه خداوند و فعل خداوند محدود به زمان نیست و اینکه خلقت خداوند تنها از ازل تا زمان حال را در بر نمیگیرد و آینده در پوشش عدم نیست شبههی جبرگرایی ایجاد مینماید که کمدقتی سبب شده بسیاری از افراد از همین شبهه عقیدهاشان فاسد گردد ... برای رفع این شبهه بهتر است که مبنای تکثر در خلقت مرور شود و اینکه چطور ارادهی خدا که در توحید افعالی تنها مؤثر در عالم وجود است وقتی تحدید میخورد به موجودات تشکیلدهندهی عالم وجود متکثر شده و هر کسی دارای اختیاری مستقل از اختیار دیگران میشود ... لا حول و لا قوّة الا بالله که توحید افعالی است و همچنین لا مؤثر فی الوجود الا الله در مقیاس خدایی خدا اگر در مقیاس کثرت صورتها بررسی شود گم شده و دیده نمیشود ... دیدن وحدت در عین کثرت نیاز به رسیدن به حداقل مقام قرب نوافل دارد ... اگر بروز اختیارهای مستقل از یکدیگر در کنار هم از آن ارادهی واخد درک شود دیگر شبههی جبر و اختیار برطرف میگردد و میتواند با خیال راحت وارد بررسی جزئيات طرح خلقت خداوند هم رفت ... در این حالت باز با دیدن آن کثرت وقتی آن وحدت درک شود مشخص میشود که این کثرت تنها حالت ممکن بر اساس آن وحدت است، بدون اینکه شبههی جبرگرایی پیش بیاید، آن وقت معلوم میشود که این طرح خلقت بهترین طرح برای خلقت نیست بلکه تنها طرح ممکن برای خلقت بر اساس اصول منطقی زیربنای این خلقت است ...
برخی از این مطالب برداشت خودم هستند که اگرچه برای خودم تا کنون قانعکننده بودهاند ولی بر درست بودنشان اطمینانی نیست و خوب است با نگاه انتقادی با آنها برخورد شود.
در پناه خدا باشید :Gol:
یا علی علیهالسلام
سلام
حیف چیزهایی به ذهنم رسید و نوشتم اما از بین رفت :deldari:
چند خط کوتاه بنویسم
در روایتی به این مضمون هست که در جهان بعدی یا قبلی ، زوجیت نخواهد بود و تک جنسیتی خواهد بود.
این نشان می دهد که جهان لزوما یک صورت نخواهد داشت و می توانست به گونه ای دیگر باشد.
آن نقطه ی آغازین که به دست خداست. و بسته به اینکه خداوند آن نقطه ی آغازین را چگونه خلق کند، قابلیت متفاوتی خواهد داشت. یعنی درست است که خداوند به هر نوعی که خلق کند، نقص خواهد داشت و جهان بدون نقص نخواهد بود.
اما این نقص و قابلیت، بستگی به خواست خدا دارد. اگر نقطه ی آغازین به شکل الف باشد، تک جنسیتی است اگر نقطه ی آغازین به شکل ب باشد، دو جنسیتی خواهد بود.
اما اگر مسئله قابلیت را یک مسئله ی اختیاری در نظر بگیریم. مسئله متفاوت میشود.
یعنی نقطه ی آغازین جهان الف و ب یکسان باشد اما دلیل تفاوت، قابلیت یا نقص آنها نباشد ( نوعی جبر )
بلکه دلیل ِ تفاوت، نوع ِ خواست و اختیار آنها باشد. که متاثر از فرمان خداست. و البته این اختیار در حیطه ی توانایی آن نقطه ی آغازین تصور شود.
:reading:
بسم الله ... الرحمن الرحیم
سلام علیکم برادر و رحمت خدا بر شما
این روایت اگر متنش را هم بتوانید بیاورید باید خیلی جالب باشد ... منظور از جهان قبلی و بعدی در آن چیست؟ :Gig:
این مطلب درست است چنانکه در آستانهی قیامت چنین چیزی رخ میدهد ... در آن زمان کل شیء هالک الا وجهه، یعنی تمام صورتهای در ذیل مرتبهی وجهاللهی زایل میشوند و سپس با نظام جدیدی دوباره از نو ساخته میشوند، در واقع حجاب میان مراتب متفاوت وجودی تغییر میکند و در نتیجه نظام عالم بر اساس حقایق اصول خلقت چیده میشود با آنکه تا قبل از آن ظاهر و باطن گاهی در تضاد بودند، مثل اینکه در دنیا ظاهر یک عمل شاید خوب باشد و باطنش شیطانی باشد یا بالعکس ...
اما آن روایت که حقیر از قول امام صادق علیهالسلام گفتم که دانای کل تنها خداست و از آن نتیجه گرفتم که پس عوالم وجود متعددی هستند که هر کدام اصول منطقی خودشان را دارند و هر مشیت سپس گسترش یافته و یک عالم وجود را میسازد که ما در حال تجربه کردن فقط گوشهای از یکی از آنها هستیم با فلسفهی اسلامی که باز در همان پرسش و پاسخ عمران صائبی از امام رضا علیهالسلام مطرح شده است و آن قاعدهی الواحد است ... یعنی میتوان سؤال پرسید که آیا از علت واحد جز معلول واحد بروز میکند؟ این را در تکمیل آن حرف میگویم که شبههای درش باقی نماند و در واقع در تأیید سخن شما نیز هست که فرمودید امکان دارد دو نقطهی شروع متفاوت برای خلقت داشته باشیم. در واقع این وجود دو نقطهی شروع متفاوت هیچ مشکلی ایجاد نمیکند به شرط آنکه یک قاعدهی کلیتری برای خلقت تمام عوالم وجود بیابیم که آن یک قاعده آنگاه مشیت خداوند در خلقت تمامی آنها باشد که وقتی این مشیت به هر شرط اولیهای تحدید شد بر اساس آن گسترش یافته و عوالم وجود متعدد ایجاد گردند ... آن قاعدهی مبنا به زعم حقیر یک چیز است و آن اینکه مبنای خلقت باید به گونهای باشد که ان عوالم اگر تا حدّ امکان گسترش یافتند و تمام موجودات ممکن در آنها خلق گشتند در درون خود به تناقضی نرسند و به اصطلاح ریاضی ساختار خلقت تمامی عوالم وجود خودسازگار باشد. این بحثها در ریاضی امروز دقیقاً قابل فرمولبندی کردن هست ... در ریاضیات اصول موضوعهای هر چقدر که بشود اصول موضوعهای را در کنار هم قرار داد که بر اساس آنها بتوان عالم ریاضیاتی جدیدی تولید کرد که اثبات بشود هرگز در درون خود به تناقض نمیرسد تمام آن عوالم ریاضیاتی به طور بالقوه وجود دارند و تنها منتظر کسانی هستند که آنها را کشف نمایند ... در عالم وجود هم تمامی آن عوالم خلقتی خودسازگار به طور بالقوه وجود دارند و فقط حضرت حق باید به آنها افاضهی وجود نماید تا تحقق یابند ... بعد در هر کدام از این عوالم وجود بر اساس اصول موضوعهی حاکم بر آن از ابتدا تمامی ممکنالوجودهای آن به صورت بالقوه وجود دارند و تنها محتاج افاضهی وجود خداوند هستند تا تحقق یابند، در عالم وجودی که ما ممکنالوجودهای آن هستیم این قاعدهی علیت است که ترتیب به وجود آمدن این ممکنات را رقم میزند و البته این ترتیب هم یک ترتیب ذاتی برای این عالم وجود است و ریشه در عقل دارد که خلقت نخست است ... در عوالم وجود دیگر عقلهای دیگری میتوانند باشند و شاید هم قواعد دیگری حاکم باشد که ترتیب خلقت در آن عوالم را رقم بزند
اینها را گفتم که مشخص باشد که وجود چندین عالم وجود در اثر وجود نقاط شروع متفاوت خلاف قاعدهی الواحد نیست ... اگر اشتباه نکرده باشم ... ان شاء الله استاد هم ورود پیدا کرده و این مطالب را نقد بنمایند
البته خلقت خدا به تعبیری بدون نقص است ... ولی در تعبیر دقیقتر آن همینطور است که شما میفرمایید و اساس خلقت بر وجود نقص است ... یعنی خداوند تولید مثل نمیکند و در نتیجه هر وجودی که خلق میکند حتماً وجود واجب نخواهد بود که عاری از نقص باشد و اصلاً تکثر از بروز همین نقایص است که در قوس نزول بروز یافته و بعد در قوس صعود با حرکت کمالی خود دوباره در مسیر فنای فی الله حرکت مینمایند و به وحدت وجود میرسند ... اگر اشتباه نفهمیده باشم
بله با توضیحات بالا اگر درست باشند این مطلب شما را میفهمم و قبول دارم :ok::Gol:
متوجه نشدم! این پاراگراف را اگر میشود توضیحاتی بلندتر از چند خط کوتاه بدهید! در نگاه کلی به عالم ارادهای جز ارادهی خدا نداریم :Gig:
با تشکر :Gol:
یا علی علیهالسلام
سلام خدا بر شما و رحمت ها و برکتهایش نیز
چشم توفیق بشود و پیدا کنم حتما.
ظاهرا همان است که می گویند قبل از این عالم هزار هزار عالم بود و از این دست تعبیرات...
راستش خیلی حرف خاصی نمی خواهم بزنم.
مثلا شما انسان را در نظر بگیرید.
یک موجودی است که هم نقص دارد و هم اختیار.
یعنی نقص داشتن با اختیار قابل جمع است. اما همین نقص داشتن محدوده ی اختیار را کاهش می دهد.
پس اگر نقطه ی آغازین در جهان الف و ب مانند هم باشند. و نقص داشته باشند. و البته اختیار هم داشته باشند.
با توجه به محدوده ی اختیارشان می توانند دو دنیای متفاوت درست کنند.
با اینکه هر دو نقایص یکسانی دارند. اما حیطه ی اختیار و قدرتشان به آنها قدری قابلیت مانور می دهد.
و البته اختیار آنها، در طول اختیار خداوند خواهد بود.
اما اگر این اختیار را در نظر نگیریم.
خداوند می تواند نقطه ی آغازین را برای دو جهان به یک شکل خلق کند. اما به واسطه ی اینکه این نقص قابلیت انعطاف دارد. ( یعنی شاید در یک نگاه با قاعده الواحد در تناقض باشد )
خداوند با توجه به محدوده قابلیت می تواند با اراده ی خودش، دو جهان مختلف از دو نقطه ی یکسان، خلق کند.
البته قاعده الواحد واقعا سخت و پیچیده است و کلی دعوا و بحث دارد. و البته شیرین. و فهمیدن آن برایم سخت است. و البته نه اینکه بخواهم آن را منکر شوم.
بسم الله ... الرحمن الرحیم
سلام علیکم برادر و رحمت خدا بر شما و برکاتش
البته اختیار از نقص نشأت نمیگیرد بلکه یک ویژگی کمالی است، آنچه که با نقص قرین است آزادی عمل است ... هر چه نقایص پر شوند شخص بر آزادیهای خودش کنترل بیشتری میکند و دیگر هر کاری را در شأن خود نمیداند، یا اینکه وقتی علم زیاد شود برای هر کاری باید وجه رجحان قابل قبولی داشت که مانع از آزادی در عمل میشود ... البته همین رعایت محدودیتها ناشی از زیادی اختیار است ... آزادی در مقابل اختیار است و در حقیقت خودش اسارت در چنگ شهوات و طبیعت است که در مقابل حقیقت خود آزادی هم هست ... آزادی حقیقی در آزاد شدن از نفس است و فانی شدن در کمالات مبدأ وجود و این تکامل در سایهی افزایش اختیار و قوت اراده ممکن است ...
با این حساب نقص داشتن محدودهی اختیار را کاهش میدهد، بله درست است، ولی به نظرم رسید شما اینجا دارید به جای مفهوم اختیار با مفهوم آزادی در انتخاب کار میکنید و به همین دلیل مراتب بالای وجود (همان نقاط شروع الف و باء) را که کمترین نقص را دارند و بیشترین اختیار را دارند قرین میدانید با بیشترین آزادی در انتخاب در حالی که درست عکس آن برقرار است، یعنی کمترین آزادی در انتخاب ... ایشان آنقدر آزادی کمی در انتخاب دارند که دیگر ارادهاشان را به جای منتسب دانستن به خودشان به خداوند منتسب میکنیم و مثلاً امیر المؤمنین علی علیهالسلام را در آن مراتب بالای وجودی میگوییم ید الله یا اهل بیت علیهمالسلام را اسماء الله و وجهالله میدانیم که کاملاًمطیع خداوند هستند ... از همین جهت هم هست که از کثرت در اختیار و اراده میتوان به وحدت در اراده و اختیار رسید ... اگر جای آزادی و اختیار را عوض نمایید در مراتب بالای وجودی که نقایص کمینه هستند تازه باید به کثرت در اختیار برسید که با توحید افعالی مغایرت دارد ...
با توجه به توضیحات داده شده و اینکه آن مراتب وجود تنها نقصشان در فقر ذاتیاشان به حقیقت وجود است در نتیجه ایشان هیچ آزادی در انتخاب برای خود قائل نیستند و مطیع هستند برای اوامر حضرت حق جلّ و علی ... البته ایشان در نهایت اختیار هستند ولی نه در نهایت آزادی عمل و آزادی اعمال اراده به خواستههای دل خودشان ... آنجا هر چه هست خواست خداست ... کمال وجود در گروی همین مطلب است ... اینکه صفات خداوند در ایشان زنده شده و تا حدّ ممکن تجلی یابد
مانوری در کار نیست ... آزادی عملی در کار نیست ... ارادهی خداوند است که از مجرای ایشان جاری میشود ... ایشان برای خداوند مانند دست راست هستند که مطیع انسان است، یا کالجسد بین یدی الغسّال ... این چیزی است که خودشان انتخاب کردهاند و این انتخاب از کمالات ایشان است که چیزی را انتخاب کردهاند که خواست خدای حکیم و علیم و قادر متعال باشد که صمد است و بینیاز ... این انتخاب گستردگی علم ایشان و قوت عقل ایشان را میرساند ... ایشان خودشان در صفات کمالی در اوج هستند و از همین جهت است که «وَمَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَىٰ * إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَىٰ» و سایر موارد
با این حساب اختیار را میتوان در نظر گرفت ولی این اختیار آزادی عملی به ایشان نمیدهد که مشکلی ایجاد نماید ... با قاعدهی الواحد هم تضادی پیش نمیآید ... اگر البته درست این قاعده را متوجه شده باشم :ok:
بله شاید حقیر هم درست متوجه نشده باشم ...
در پناه خدا باشید
یا علی علیهالسلام
سلام خدا بر شما و رحمتها و برکت هایش نیز
گفتم حیف است یک روایت بگذارم چند روایت تقدیم می کنم :
في كتاب التوحيد باسناده الى عمرو بن شمر عن جابر بن يزيد قال:سئل أبا جعفر عليه السلام عن قول الله عز و جل:«أَ فَعَيِينا بِالْخَلْقِ اَلْأَوَّلِ بَلْ هُمْ فِي لَبْسٍ مِنْ خَلْقٍ جَدِيدٍ»قال:يا جابر تأويل ذلك ان الله عز و جل إذا أفنى هذا الخلق و هذا العالم،و سكن أهل الجنة الجنة و أهل النار النار،جدد الله عالما غير هذا العالم،و جدد خلقا من غير فحولة و لا إناث يعبدونه و يوحدونه،و خلق لهم أرضا غير هذه الأرض تحملهم،و سماءغير هذه السماء تظلهم،لعلك ترى ان الله انما خلق هذا العالم الواحد أو ترى ان الله لم يخلق بشرا غيركم؟بلى و الله لقد خلق الف الف عالم،و الف الف آدم،أنت في آخر تلك العوالم و أولئك الآدميين.
[quote
در پاسخ باید باز تکرار کرد که هر انتخابی از طرف خداوند مستلزم ظلم خواهد بود و خداوند دست به انتخاب از میان گزینههای موجود نمیزند ... مطابق حدیث شریف غدیر خداوند بدون چارهاندیشی خلق کرد، بدون طرح و برنامه خلق کرد، فکر کردن و دوراندیشی و تعقل و مشورت کردن برای خداوند نقص است و او منزه است از اینکه کاری را با فکر و چارهاندیشی انجام دهد ... خداوند خلق میکند همانطور که قابلیت قابل اجازه دهد ... او دست به انتخاب نمیزند ... از حدیث امام رضا علیهالسلام به عمران صائبی داریم که بعد از مشیت خدا خلقت نور نخست اولین مخلوق خداوند است و بعد از آن حروفی خلق شدهاند که بعد کلمات کتاب آفرینش با آن حروف ایجاد شدهاند ... [indent]
وَ اعْلَمْ أَنَّ الْإِبْدَاعَ وَ الْمَشِیَّةَ وَ الْإِرَادَةَ مَعْنَاهَا وَاحِدٌ وَ أَسْمَاؤُهَا ثَلَاثَةٌ وَ کَانَ أَوَّلُ إِبْدَاعِهِ وَ إِرَادَتِهِ وَ مَشِیَّتِهِ الْحُرُوفَ الَّتِی جَعَلَهَا أَصْلًا لِکُلِّ شَیْءٍ وَ دَلِيلًا عَلَی کُلِّ مُدْرَکٍ وَ فَاصِلًا لِکُلِّ مُشْکِلٍ وَ بِتِلْکَ الْحُرُوفِ تَفْرِيقُ کُلِّ شَیْءٍ مِنِ اسْمِ حَقٍّ وَ بَاطِلٍ أَوْ فِعْلٍ أَوْ مَفْعُولٍ أَوْ مَعْنًی أَوْ غَیْرِ مَعْنًی وَ عَلَیْهَا اجْتَمَعَتِ الْأُمُورُ کُلُّهَا وَ لَمْ یَجْعَلْ لِلْحُرُوفِ فِی إِبْدَاعِهِ لَهَا مَعْنًی غَیْرَ أَنْفُسِهَا تَتَنَاهَی وَ لَا وُجُودَ لَهَا لِأَنَّهَا مُبْدَعَةٌ بِالْإِبْدَاعِ وَ النُّورُ فِی هَذَا الْمَوْضِعِ أَوَّلُ فِعْلِ اللَّهِ الَّذِی هُوَ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْحُرُوفُ هِیَ الْمَفْعُولُ بِذَلِکَ الْفِعْلِ
با سلام و ادب و با تشکر از زحمات جنابعالی
من این قسمت را متوجه نشدم و حسابی سردرگم شدم .اگر خداوند بدون چاره اندیشی خلق کرده یعنی ممکن بوده که نتیجه خلقت هستی با وضعیت موجود تفاوت میکرد؟ یعنی ممکن بود اصلا انسانی خلق نشود؟ ممنون میشوم اگر توضیح دهید
[/indent]
بسم الله ... الرحمن الرحیم
سلام علیکم برادر و رحمت خدا بر شما و برکاتش،
اینطور نبوده که خلقت خداوند نیازمند تدبر و تفکر باشد و بعد خداوند بدون فکر دست به خلقت بزند و این کار سبب نقص در خلقت شود و یا نتیجهی خلقت را وابسته به حالات درونی خداوند در زمان خلقت کند ... نه آنجا موضع تفکر و تدبر بوده است و نه خداوند نیاز به تفکر و تدبر و چارهجویی و سبکسنگینکردن انتخابها دارد و نه خداوند چیزی به اسم حالات درونی دارد که بخواهد روی تصمیماتش تأثیر بگذارد که بعد بگوییم شاید اگر مثلاً خوشحال بود یا خوشحالتر بود طور دیگری خلق میکرد و شاید اصلاً انسانی که برود جهنم را خلق نمیکرد ... خداوند منزه است از تمامی این مسائل ...
بگذارید یک مثال بزنم:
فرض کنید شما یک کودک یک ساله دارید که فرق آب سرد و آب جوش را نمیداند ... اگر او را مخیر بگذارید کنجکاویاش ممکن است او را به انتخاب هر کدام از آنها گسیل بدهد و البته یکی از آن انتخابها برایش خطرناک باشد ... حالا کودکی که بزرگتر است را در همان دو راهی مخیر قرار دهید، میبینید که او چندان خود را آزاد نمیداند که هر کدام را که خواست انتخاب نماید ... این سلب آزادی خودخواسته از کجا آمد؟ از دانش بیشتر و آگاه بودن به آثار سوء انتخاب دیگر
به طرز مشابه فرض کنید کسی مانند حقیر که هیچ سررشتهای از نجاری ندارم بخواهم یک سازهی چوبی بسازم ... یک کاغذ و قلم بر میدارم و هر چه به ذهنم رسید و یا در فیلمها و کارتونهای تخیلی دیدهام و برایم جالب بودهاند و تحت تأثیرشان قرار گرفتهام را رسم میکنم و بعد میگویم میخواهم آن را بسازم و چوب را هم چه بسا از رنگ و قیمتش انتخاب کنم و در انتخاب چسب و ضخامت و طول میخها یا پیچها هم دقتی نکنم و خلاصه بدون هیچ دانشی یک سازه میسازم که اگر ازم بپرسند چرا اینطور ساختی جواب بدهم فرقی نداشت، هر طور دیگری هم میساختم باز همین را ازم میپرسیدید :Khandidan!: به هر حال باید یک طور میساختم من هم اینطور ساختم :khaneh: حالا در همین موقعیت کسی را تصور کنید که سالها تجربهی نجاری دارد و میداند برای هر کاری چه طرحی مناسب است و ساخت ان طرح چه لوازمی دارد و غیره ... مطمئناً گزینههای پیش روی این نجار دیگر مانند حالت قبلی بیشمار نیست و او خود را مقید به برخی اصول میداند که دیگران باید آن اصول محدود کننده و آزادی سلبکن را بروند هنرستان و دانشگاه تا یاد بگیرند ... با این وجود همین نجار حرفهای هم چندین طرح در ذهن دارد و باید بین آنها بیاندیشد که کدام یک مناسبتر یا زیباتر یا غیره است که همان را بسازد ... یعنی علم نجاری او یک پاسخ را مقابلش قرار نمیدهد و او نیاز به وجوه رجحان دیگری دارد که دست آخر او را به یک طرح برساند ... شاید بین برخی از آنها هم نتواند تصمیم بگیرد و شانسی و به قید قرعه یکی را انتخاب نماید یا تصمیم بگیرد هر دو را بسازد ... اما اگر اطلاعات به اندازهی کافی باشد و اصطلاحاً تعداد معادلات و مجهولات برابر باشد این امید میرود که پاسخ یکتا برای هر سؤالی موجود باشد ...
و این کلید حلّ ماجراست وقتی بخواهیم صحبت از خلقت خدایی کنیم که دانای مطلق است و قادر مطلق ... خلقت حکیمانه از همینجا نشأت میگیرد ... اینکه خداوند به همه چیز کاملاً آگاه است و میداند قبل از انکه خلق کرده باشد ... خلقت خداوند بنابراین از دو حال خارج نیست:
[INDENT]۱. تنها یک حالت ممکن وجود دارد که همان را هم خلق مینماید
۲. چندین حالت ممکن وجود دارد که همه را با هم خلق مینماید
[/INDENT]
و مورد دوم همان است که با جناب وطاها مشغول بررسیاش بودیم و البته معمولاً در فلسفه و غیره زیاد مورد بحث قرار نمیگیرد یا حقیر تا کنون ندیدهام ... ولی در روایات معصومین علیهمالسلام راهنماییهایی برای دانستن پاسخ این سؤالات هم آمده است که قابل استفاده است ... همان حالا دوم را هم جناب وطاها فرمودند که به دو نحو میتوان بررسی کرد:
[INDENT]الف) در همین عالم وجود با همین اصول منطقی و معقول حاکم بر آن (که قاعدتاً ریشه در عقل اول دارد) شرایط اولیهی متفاوت منجر به ایجاد آسمانها و زمینهای متفاوت با ساکنین متفاوت در آنها بشود ... چیزی که جناب وطاها برایش از احادیث هم سند آوردند و البته در قران هم این مطلب صریحاً و ضمنا آمده و روایات دیگری هم هست که آنها را بیشتر توضیح دهد ... مطلبی که اینجا اهمیت دارد این است که نقطهی اولیهی خلقت در اینجا یعنی نقطهی شروع زمانی برای خلقت در مراتب پایین وجود مثل عالم ناسوت و ملکوت و حداکثر جبروت، مگرنه ساختار کلی عالم در مراتب بالای وجودی آن و بخصوص عالم لاهوت که عالم اسماء و صفات و وجهاللهی است ثابت است (کل شیء هالک الا وجهه) و مثلاً اهل بیت علیهمالسلام از ازل زمانی تا ابد زمانی همیشه ارکان خلقت این عالم وجود بوده و هستند و خواهند بود و ایشان حقیقت زمان هستند ... پذیرفتن این گزینه مانند این است که بپذیریم مثلاً تا کنون بیشمار مهبانگ بزرگ رخ داده است و عالمی متولد شده و بعد قیامتی را تجربه کرده است و ساکنانش دربهشت و جهنم غیر زمینی و غیرآسمانی ساکن شدهاند و باز خلقتی نو در بستر همین زمان شکل گرفته است ...
ب) اینکه نه تنها در این عالم وجود بلکه به طور موازی با این عالم وجود هم عوالم دیگری وجود داشته باشد از نظر ریاضی پذیرش چنین چیزی خیلی ساده است و همین که چنین چیزی در ریاضیات ممکن باشد (یعنی همینقدر خلقت خدا به آن تعلق گرفته باشد) چه بسا کافی است که در عالم خارج هم بتوان آن را ممکن دانست ... حقیر به شخصه این مطلب را قبول دارم و پذیرفتن آن برایم ساده است ... اما روایتی هم به طور صریح در همین باره از امام صادق علیهالسلام دیدهام که نقلش کردم، و البته تمام تأسفم این است که این روایت را در کتابی نامعتبر یافتهام و اگر از اعتبار حدیث اطمینان داشتم تا کنون گوش فلک را از معنای بلند آن کر کرده بودم :ok:
[/INDENT]
مورد ۱ به وضوح با قاعدهی الواحد سازگار است ولی مورد ۲ ابتدا به ساکن به نظر میرسد که اینطور نباشد (البته مورد ۲(الف) هم مشکلی ندارد و تردید حقیر بر سر مورد ۲(ب) میباشد)، اما همان را هم ظاهراً میتوان طوری طرح نمود که با قاعدهی الواحد سازگاری یابد و به مشکل نخورد و البته قاعدهی الواحد تنها یک قاعدهی فلسفی نیست بلکه ریشه در مناظرات علمی اهل بیت علیهمالسلام با علمای غیرمسلمان دارد ... حقیر در پستهای قبل سعی کردم مورد ۲(ب) را هم طوری طرح کنم که این مشکل را رفع نماید و قابل پذیرش باشد
در هر صورت اگر مورد ۱ از دو مورد بالا صحیح باشد باید گفت که طرح فعلی خلقت بهترین طرح ممکن نیست بلکه تنها طرح ممکن است و اصلاً ممکن بودن یعنی بهترین بودن ... حکیمانه بودن خلقت یعنی مثل اینکه فکر همه جایش را کرده باشند ... ما معمولاً در طراحیهای مهندسی بیشمار مجهول داریم و تنها چند معادله، به همین دلیل از کلی روابط تجربی به عنوان معادلات کمکی و همچنین از کلی کالیبراسیون و مقداردهی تجربی پارامترها استفاده میکنیم تا این نقص کمداشت معادلات را جبران نماییم ... اینها بخاطر این است که ما اطلاعات کافی نداریم و در نتیجه باید اطلاعات کافی تولید کنیم یا مجهولاتمان در طراحی را کاهش دهیم تا دست آخر یک طرح مشخص و یکتا را به عنوان طرح مهندسی بیرون بدهیم ... این فرق خلقت خداست که دانای مطلق است با خلقت انسان که ظلوماً جهولاً است اگر به خودش رها شده باشد ...
با این حساب خداوند بدون فکر خلق کرد و دست به انتخاب نزد، چون نیازی به این کار نداشت و خداوند بینیاز مطلق است ... یعنی اگر نعوذ بالله خداوند اهل تفکر و مشورت هم بود نتیجهی تفکرات و مشورتهایش هم چیزی بهتر از این که امروز خلق کرده است نمیشد و البته بهتر از خلقتی که امروز وجود دارد با آن نقطهی شروع در نظر گرفته شده (که البته انتخاب آن حقیقی است و باز تنها قابل بوده است و انتخاب از بین چند گزینهی ممکن نبوده است) امکان هم ندارد و ناممکنالوجود است ...
در پناه خدا باشید
یا علی علیهالسلام
صورتهايى هستند برهنه از مادّه، و برتر از نيرو و استعداد. حق تعالى بر آنها تجلّى كرد، و آنها درخشيدند، و بر آنها اشراف يافت پس درخشان شدند.
و در هويّت آنها مثال و شباهت خود بينداخت.
و در نتيجه افعال خود را از آنها آشكار كرد.
و انسان را بيافريد كه داراى نفس ناطقه است كه ديگران را به علم و عمل پاكيزه گرداند و به راستى مشابه با گوهرهاى آغاز علتهاى خويش گردند.
و اگر مزاج آن معتدل باشد و از اضداد خويش جدا گردد با هفت آسمان سخت مشاركت كرده است.
(غررالحکم)
نقل قول:یعنی درست است که خداوند به هر نوعی که خلق کند، نقص خواهد داشت و جهان بدون نقص نخواهد بود.
این نقص ماست که درک نمی کنیم نه نقص جهان.این که ما ابعاد دیگری را نمی بینیم نمی توان گفت نقص است
******************************************************************************
حقیقت وجود، روح است نه صورت ان. این ظاهر فقط تجلی است نه خود حقیقت. که می تواند هر سان در حالتی دیگر که فراتر است جلوه کند .
اخرش اینو بگم حقیقت مردی و زنی یکی است. و ان حقیقت به یک صورت باید باشد یعنی تک (جنسیت که مطرح نیست)
(مردی و زنی نیست و مادیایت و معنویاتی در کار نیست/ این نظر منه /
صورتی که روح ان را متجلی کرده این گونه توصیف می کنم. روح نه با صورت است نه با ان نیست. هرچی هست یک چیز هست. ولی حقیقت کل ان نیست که ما می بینیم.
فکر کن رو اندازی مثل پارچه بر روی یک شی نامعلوم کشیده است و این روانداز دو رنگ است با صورت متفاوت. صورت این ظاهر به مرد و زن تشبیه است. ولی این روانداز جدا از شی نامعلوم زیر ان نیست. و حتی هم پیوسته به ان نیست.(واحد) یعنی فقط ظاهر ان هست. هر حالتی که به شی دست دهد در صورت( روانداز) قابل مشاهده است و در موقعیتی که این صورت قرار می گیرد به حقیقت وجود تاثیر می گذارد (). حقیقته ابن صورت متفاوت، یعنی مرد و زن، یکی است. حال واقعا کسی علم به این روح ندارد. روح حقیقت است و دیگری صورت . (به هر حال با حقیقت کل کار داریم نه با صورت )
برخی اوصاف در ابعاد زمان و مکان نمی گنجد و ما در ان محصوریم و نمی توانیم توصیفش کنیم. یا باید به ابعاد دیگری داشته باشد که با ظهور ان به وحدت برسند(در زمانی معلوم و مکانی معلوم). یا اصلا این ابعاد وجود ندارد و ما جور دیگری می بینیم. مرد همچنان که مرد است هم زن است و زن همچنان که زن است مرد است / نخند /)
اخر باید حقیقت وجودی بشر (روح) شناخت تا بتوان در باب لذت و عذاب در بهشت و جهنم هم صحبت کرد. روح هم که حقیقتی فراتر از زمان و مکان هست./ وَ یَسْئَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبىِّ وَ مَا أُوتِیتُم مِّنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِیلا؛
بسم الله ... الرحمن الرحیم
سلام علیکم برادر و رحمت خدا بر شما،
اختلاف زن و مرد تنها در ظاهر و جسم ایشان نیست ... جسم مَرکب روح است و بین راکب و مرکوب باید تناسبی باشد ... روح هم یک چیز پنهان در ورای بدن نیست، بلکه حقیقتی ذومراتب است و زن و مرد تا مرتبهی عقل از یکدیگر متفاوت هستند و ظاهراً بالاتر از آن است که کثرت پایان میگیرد و یکسان میشوند ... تفاوت روان بین زن و مرد را دیگر حتی روانشناسان غربی هم قبول دارند، اینها نشان میدهند که تفاوتها فقط محدود بع تفاوت جسم و ظاهر نیست ...
یا علی علیهالسلام
پدیدآور: جوادی آملی ، عبدالله،
قرآن، برای تعلیم وتزکیه جان وروح آدمی است وروح از آن جهت که موجودی مجرد است: نه مذکر است ونه مؤنث. پس در قرآن سخن از تزکیه روح است نه سخن از زن ومرد تا گفته شود، این دو همتا ومساوی هم هستند.
تفکر غربی می گوید: انسان دو نوع یا دو صنف است: زن و مرد، این دو در مسائل تعلیمی وتربیتی مساوی هم هستند، یعنی، زن همسان مرد، و مرد همتای زن است، این به نحو سالبه به انتفاء محمول است، یعنی زنی هست ومردی هست، ولی باهم فرق نمی کنند. زیرا در تفکر الحادی حقیقت انسان همین بدن است واین بدن، به دو شکل ساخته شده است ولی هر دو شکل مساوی هستند،
اما در مکتب الهی تمام حقیقت انسان روح اوست گرچه بدن هم لازم وضروری است. دین اسلام می گوید: هدف از نزول وحی تعلیم وتربیت، تزکیه نفوس وتهذیب انسانها است، در اینجا تساوی یا تفاوت زن ومرد سالبه به انتفاء موضوع است نه به انتفاء محمول، یعنی محور تعلیم وتربیت جان انسانها است وجان نه مذکر است ونه مؤنث،و اصلا زن و مردی در کار نیست. نه این که بگوییم زن ومردی هست ولی باهم مساویندتا بشود یک قضیه موجبه یا فرقی باهم ندارند که بشود یک قضیه سالبه که صدق آن به انتفاء محمول است نه به انتفاء موضوع. این که گفته شده است، فرق بین موجبه وسالبه در این است که گاهی سالبه به انتفاء موضوع صادق است، یکی از مواردش اینجا است.
خلاصه آن که، اولا زن بودن یا مرد بودن مربوط به پیکر است نه جان و روح. ثانیا تعلیم وتربیت وتهذیب وتزکیه از آن نفس است. ثالثا نفس غیر از بدن است، وبدن غیر از نفس، واصلا در کلاس درس قرآن، روح می نشیند نه بدن، و روح هم نه زن و نه مرد. این که ذات اقدس اله می فرماید:
ونفس وما سواها فالهمها فجورها وتقواها (1)
سوگند به نفس وآن که آن را درست کرد، سپس گناهکاری وتقوایش را الهام کرد.
نفس نه مذکر است ونه مؤنث. ویا این که می فرماید:
فاذا سویته ونفخت فیه من روحی (2)
پس وقتی آن را درست کردم واز روح خود در آن دمیدم.
روح از آن جهت که موجود مجرد است اندامی ندارد تا یا مذکر باشد یا مؤنث، ونیز این که می فرماید:
یا ایها الانسان انک کادح الی ربک کدحا فملاقیه (3)
ای انسان حقا که تو به سوی پروردگار خود به سختی در تلاش واو را ملاقات خواهی کرد.
ای انسان، تو سالک الی الله هستی، مگر بدن سفر می کند، تا ما بگوییم این سالکان دو صنف هستند: بعضی زن وبعضی مردند؟ سالک الی الله روح است، وروح نه مؤنث است ونه مذکر. این از آن معارف بلندی است که می توان گفت:
ویعلمکم ما لم تکونوا تعلمون (4)
ومی آموزد به شما آنچه را که شما نمی توانستید بدانید.
یعنی، جزو معارفی است که فقط ره آورد انبیا است. قرآن مدعی است که ما بعضی از چیزها را به شما یاد می دهیم که به عنوان تاسیس نیست، بلکه به عنوان امضا وتایید است، اما یک سلسله مسائل ومعارف را می آوریم که نه تنها در گذشته نزدیک یا دور، بشریت به آن دسترسی نخواهد داشت ویعلمکم ما لم تکونوا تعلمون نه «ما لاتعلمون » چیزی قرآن به یاد بشر می دهد، که بشر قادر نیست آن را از نزد خود بفهمد، واین آیه هر روز تازه است، وهر روز با ما سخن می گوید، ومی فرماید: من یک پیام نو وتازه ای دارم که دست بشر به آن نمی رسد. قرآن این تعبیر بلند را درباره وجود گرامی نبی اکرم علیه الاف التحیة والثناء نیز دارد آنجا که می فرماید:
وعلمک ما لم تکن تعلم (5)
وآنچه را که نمی توانستی بدانی به تو آموخت.
این جمله «علمک ما لم تعلم » یا «ما لا تعلم » نیست. با همه نبوغ واستعداد خاصی که وجود مبارک آن حضرت داشت، ذات اقدس اله می فرماید: من چیزی به تو یاد داده ام که تو نبودی که یاد بگیری، جریان غیب، مساله برزخ، مساله قیامت، مواقف قیامت، بهشت، دوزخ، اسماء حسنای الهی وصدها مسائل غیبی دیگر، موضوعاتی است که دست کسی به آنها نمی رسد، بنابراین هر روز این سخن تازه است که یعلمکم ما لم تکونوا تعلمون.
قرآن کریم وقتی مساله زن ومرد را مطرح می کند می گوید: این دو را از چهره ذکورت وانوثت نشناسید بلکه از چهره انسانیت بشناسید وحقیقت انسان را روح او تشکیل می دهد، نه بدن او، انسانیت انسان را جان او تامین می کند نه جسم او، و نه مجموع جسم وجان.
قرآن می فرماید:
من عمل صالحا من ذکر او انثی وهو مؤمن فلنحیینه حیاة طیبة (6)
هرکس کار شایسته کندچه مرد وچه زن ومؤمن باشد قطعا او را بازندگی پاکیزه ای حیات بخشیم.
یعنی در رسیدن به حیات طیب فقط دو چیز نقش دارد یکی: حسن فعلی به نام «عمل صالح » ودیگری: حسن فاعلی به نام «مؤمن بودن روح » ، خواه بدن مؤنث باشد خواه مذکر، این «هو مؤمن » ناظر به حسن فاعلی است، یعنی جان باید مؤمن باشد و «عمل صالحا» ناظر به حسن فعلی است، یعنی کار باید صحیح باشد، کار صحیح از کارگر صحیح، وقتی این دو حسن با هم ضمیمه شدند حیات طیب را به بار می آورند.
(ویرایش شد:تغییر فونت/ عنوان مقاله: دیدگاه قرآن درباره تفاوت و تساوی زن و مرد)
(من هر سخنی بگویم جهنم در نظرات تجلی کند و سخن من موثر نیفتد پس باید سخن بزرگان نقل کنم تا این که ببینید چه کسی می گوید نه این که چه چیز می گوید.)
بسم الله،
سلام علیکم برادر،
خیر شما حرفتان درست نیست و اینکه جهنم تجلی کرده باشد یا عالم بزرگواری مانند آیتالله جوادی آملی در اینجا مطرح نبوده است ... هر کلامی که منعقد میشود برای بیان منظور خودش چیدمان میشود و اگرچه نباید غلط باشد ولی میتواند از جهات دیگری شامل تساهل و تسامح باشد ... از خود حضرت آیتالله جوادی آملی هم بپرسید که آیا روان زن و مرد یکسان است یا متفاوت است به شما میگویند متفاوت است و تفاوت ایشان فقط مخصوص به جسم ایشان نیست و یقین بدانید ایشان خیلی بهتر از ما میدانند که روح و نفس انسان مراتب دارد و این مطلب در روایات هم وارد شده است ... مطلب مورد نظر ایشان در پست شما به نوعی تفسیر این ایه از قرآن است که هر کسی ایمان بیاورد چه زن و چه مرد یکسان است، مگرنه حضرت فاطمه سلاماللهعلیها و حضرت رسول خدا صلیاللهعلیهوآله هر دو انسان کامل هستند و هر دو در اوج ایمان بودهاند و کمترین کوتاهی در دینداری خود نداشتهاند ولی باز مقام رسول خدا صلیاللهعلیهوآله بالاتر است و بر این موضوع تمام علمای شیعه اجتماع دارند، اگر تفاوت انسانها فقط در بدن ایشان بود و روحشان دقیقاً یکسان بود تناقضهایی بروز مییافت که بحث آن مفصل است ...
یا علی علیهالسلام
[FONT=arial]
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم
و بحث اینجا بر سر همان شدت و ضعف است :ok:
یا علی علیهالسلام
با سلام:
بهتر نبود می فرمودید:
هر جلالی در باطن جمالی نهان و هر جمالی در باطن جلالی نهان دارد؟
این جمله از عرفاء در باره اسماء جلال و جمال حقند که زن و مرد مظاهری
از آنها هستند.
با سلام و احترام:
باید توجه داشت جناب جهنم کلام حضرت ایت الله علامه جوادی املی را نقل قول کردند
و کلام ایشان تفسیر قران است.
آنچه شما راجع به اختلاف در روان زن و مرد می فرمایید کاملا صحیح است
روان پرتوها و تجلیاتی از روح و از لوازم ان است نه خود آن،روح حقیقت وجود انسان
و در زن و مرد مشترک است(وخلقکم من نفس واحدة و خلق منها زوجها)
بسم الله ... الرحمن الرحیم
سلام علیکم و رحمة الله و برکاته،
جسارتاً نقل قولی که کردید از حقیر نبود، از جناب جهنم بود :ok:
به نظر شما وقتی گفته میشود انسان سه نفس اماره و لوامه و مطمئنه دارد یعنی سه نفس دارد یا یک نفس دارد؟ اگر یک نفس دارد پس منظور از آن سه نفس چیست؟ در مورد حقیقت روح و لوازم آن هم همین بحث مطرح است، مگرنه روح وجه دیگر همان عقل است و عقل از آن جهت که رو به معقولات دارد درش کثرت ظاهر میشود و این کثرت از مرتبهی عقل به پایین در تمامی مراتب وجودی انسان بروز دارد ... یعنی تفاوت زن و مرد از مرتبهی عقل به پایین ظاهر میشود که روان زن و مرد هم در همین فاصله است و به طرز واضحی این مطلب منحصر در تفاوت بین جسم زن و مرد نیست ...
حقیر عددی نیستم که بخواهم به عالم وارستهای چون حضرت آیتاللهجوادیآملی ایراد بگیرم، حرف ایشان درست است ولی گفتم که در جهاتی که تمرکز فرمایشات ایشان در آن سخنرانی یا مقاله بر آن نبوده است تساهل و تسامح دارد و آنچه که به زعم حقیر اشتباه است نتیجهگیری است که از آن تساهل و تسامحها شده است که در راستای موضوع اصلی سنخرانی نبوده است ... زن و مرد اگر ایمان بیاورند بین ایشان خداوند تبعیضی قائل نمیشود و نگاه دین به هر دو جنس یکسان است، این پیام اصلی سخنان حضرت آیتالله جوادی آملی است اگر فرمایش ایشان را درست خوانده و فهمیده باشم، اما این دیگر به آن معنا نیست که ایمان آوردن در زن و مرد به یک میزان ساده یا سخت باشد ... حتی دو مرد یا دو زن هم از این نظر یکسان نیستند تا چه برسد به تمام انسانها ... به طور کلی خانمها به دلیل شرایطی که دارند به ایمان به خدا نزدیکتر هستند، این نتیجهای است که حقیر گرفتم و ظاهراً جناب جهنم موافق نبودند و قائل به این هستند که کلاً همهی انسانها تنها در جسم خود متفاوتند ولی روح یکسانی دارند، با آنکه واضح است که مثلاً روح ما و روح حضرت علیبنابیطالب علیهالسلام که در مورد ایشان فرمودهاند علیمعالحقوالحقمعالعلی که یک تناظر یکبهیک بین وجود مبارک ایشان و حقّ برقرار میکند که نشان دهندهی تحقق در حدّ اعلای حضرت ایشان است اصلاً قابل قیاس نیست ...
با این وجود جسارتاً شما هم اگر مانند جناب جهنم مخالف هستید لطفاً دلیلتان را بیان بفرمایید. این پاسخ شما احتمالاً برای جناب میرشکاک که تحقیقی در این زمینه داشتهاند نیز کمک میکند، در کنارش حقیر هم استفاده میکنم
با تشکر :Gol:
یا علی علیهالسلام
با سلام و احترام:
بنده کلام جناب جهنم را نقل قول کرده بودم!
موضوع جسمانیة الحدوث و روحانیة البقاء بودن نفس است.(نظر ملاصدرا)
بحث سر حقیقت روح است نه روح زید و زینب.
انسانها در حرکت جوهری نفس همه به یک مرتبه و درجه نمی رسند
بنابراین ممکن است کسی اصلا از مقام حیوانیت به انسانیت متحول نشده
و صیرورت نیابد.
این شخص دارای روح حیوانی با لوازم و الزامات آن است:غضب-شهوت-وهم
اینها قوای روح یا بهتر بگویم نفس حیوانی است.
هر زن و مردی که از عوالم حیوانیت و نفسانیت مهاجرت نکرده و در بیت نفس
به قول حضرت امام خمینی رحمة الله علیه از زاویه ای به زاویه ی دیگر برود
حیوان است نه انسان.(زن و مرد در حیوانیت تفاوتی ندارند)
عذر می خواهم بقیه بحث در نوبت بعد،وقتم محدود است.
هر دفعه این جمله رو میشنوم ناخودآگاه یاد فیلم "روح سوار" می افتم. یعنی هر کدام از ما خودمان یه روح سوار درون خودمون داریم. نکنه فیلمسازهای آمریکایی هم از این چیزها خبر دارند؟ میگن فیلسوف هستند کارگردان هاشون
راستی این فیلم توسط شبکه خانگی دوبله هم شده البته مال چند سال پیشه
اگر خواستید میتونید بگیرید ببینید و اگر چیزی به ذهنتون رسید بفرمائید تا ما هم استفاده کنیم.
نفس انسان در قرآن با سه صفت معرفی شده است که هر یک از این صفات نشان دهنده یک درجه و یک مرتبه از نفس انسان است. به تعبیری حالات نفسانی را نشان می دهد
حال این چگونه است؟ آیا واقعا در انسان سه نفس، سه جان، سه روح وجود دارد: یک روح فرمان به بدی می دهد، یک روح ملامتگر است، یک روح دیگر مطمئنه است؟ یا نه، انسان دارای یک روح و یک جان بیشتر نیست ولی انسان در مراحل و مراتب خودش مختلف است.(مطهری)
روح و نفس یک چیز است و مفهومِ واحدی دارد، چنان که در کلمات مفسرین و بزرگان گاهی از نفس استفاده شده و گاهی از روح و گاه این دو در کنار هم به کار رفته اند. از جمله علامه طباطبایی(رحمه الله) می فرماید: «خداوند انسان را از دو جزء خلق کرده: یکی ماده و بدن و دیگری جوهر مجرد یعنی نفس و روح».(4) پس اگر سخن از قدرت نفس یا قدرت روح به میان آید، هر دو به یک معناست.
از نظر حکمای اسلامی ، روح یا نفس ، صورت انسان است ؛ و بدن نیز مادّه ی اوست. لذا انسان به عنوان نوع مادّی ، مرکب است از دو حیث مادّه و صورت ؛ که البته ترکیب این دو اتّحادی است. بر این اساس ، بدن ، علّت مادّی انسان است و روح یا نفس ، علّت صوری آن ؛ که در مقام ذهن ، مادّه را جنس انسان گفته و حیوان می نامند ؛ و نفس را فصل او گفته ، ناطق می گویند. و انسان را تعریف می کنند به: حیوان ناطق.
آفرينش زن و مرد
بر اساس آيات قرآن كريم، حضرت حوا عليها سلام از همان نفسي آفريده شده كه حضرت آدم از آن آفريده شده بود «يا أَيُّهَا النّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمُ الَّذي خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ وَ خَلَقَ مِنْها زوجها »(نساء:1) بنابراين آدم و حوا از يك نفخه ي الهي و روح خدايي آفريده شده و به لحاظ روح انساني هر دو يكسان هستند.
روح و نفس یک چیز است و مفهومِ واحدی دارد، چنان که در کلمات مفسرین و بزرگان گاهی از نفس استفاده شده و گاهی از روح و گاه این دو در کنار هم به کار رفته اند. از جمله علامه طباطبایی(رحمه الله) می فرماید: «خداوند انسان را از دو جزء خلق کرده: یکی ماده و بدن و دیگری جوهر مجرد یعنی نفس و روح».(4) پس اگر سخن از قدرت نفس یا قدرت روح به میان آید، هر دو به یک معناست.
از نظر حکمای اسلامی ، روح یا نفس ، صورت انسان است ؛ و بدن نیز مادّه ی اوست. لذا انسان به عنوان نوع مادّی ، مرکب است از دو حیث مادّه و صورت ؛ که البته ترکیب این دو اتّحادی است. بر این اساس ، بدن ، علّت مادّی انسان است و روح یا نفس ، علّت صوری آن ؛ که در مقام ذهن ، مادّه را جنس انسان گفته و حیوان می نامند ؛ و نفس را فصل او گفته ، ناطق می گویند. و انسان را تعریف می کنند به: حیوان ناطق.
بسم الله ... الرحمن الرحیم
سلام علیکم و رحمت خدا بر شما،
دو مطلب در مورد پاسخ شما به ذهنم میرسد:
۱. آنچه گفتید را حقیر هم قبول دارم، نفس انسان مراتبی دارد و یک مرتبه ندارد اگرچه به صورت دیگری هم قابل بیان است و اینکه انسان گاهی به یاد خداست و نفس لوامه بر او غالب است و گاهی در غفلت است و نفس اماره بر او غالب است لزوماً و همیشه به معنای رشد کردن یا تنزل کردن مرتبهی انسان نیست چه آنکه مرتبهی انسان با ملکه شدن یک صفت در اوست که تغییر میکند نه اینکه به صورت لحظهای با غافل شدن یا متوجه شدن به خدا تغییر نماید ... بنابراین تغییر نفس غالب از لوامه به اماره و بالعکس همیشه همراه با تغییر مرتبهی نفس انسان نیست و به افق نظر نفس اوست که ارتباط دارد، اگر نگاه نفس به خدا باشد این نفس لوامه است و اگر نگاه آن به دنیا و زخارف آن باشد و از خدا غافل شود این نفس اماره میشود، نفسی هم که هیچ چیزی نگاه آن از خدا را منحرف و غافل نگرداند میشود نفس مطمئنه ... با این حساب شما هم قبول دارید که نفس انسان ذو مراتب است ... حالا سؤال: تفاوت زن و مرد فقط در جسمشان هست؟ روان زن و مرد را که غربیها هم میدانند که یکسان نیست و اصلاً کتاب نوشتهاند که زنان و مردان در دو دنیای متفاوت زندگی میکنند و یکی مریخی است و دیگری ونوسی ... همهی ما هم تحربهاش را داریم ... حالا این اختلاف روان مربوط به جسم انسان است یا نفس انسان؟ وقتی روح قرار است جسم را اداره کند و از آن تأثیر بگیرد و بر آن تأثیر بگذارد طبیعی است که انتظار داشته باشیم خداوند نفس انسان را طوری قرار دهد که با این جسم سازگار باشد مگرنه همیشه در رنج خواهد بود ... یعنی مراتبی از نفس انسان باید با بدن تناسب داشته باشد و این یعنی در آن مراتب از نفس نه تنها زن و مرد فرق دارند که حتی در حالت کلی دو مرد یا دو زن هم با یکدیگر یکسان نیستند ... در نتیجه به طور کلی بین زن و مرد هم در جسم و هم در برخی از مراتب پایینتر نفس متفاوت هستند ... در مراتب بالای نفس نه تنها زن و مرد یکی میشوند که بلکه دو تا نفس شبیه به هم نیز نیستند و کثرت وجود به وحدت وجود میرسند و دیگر ما و شمایی وجود ندارد و فقط اهل بیت علیهمالسلام وجود دارند و آنها هم کلهم نور واحد و از مرتبهی عقل به بالا در عالم لاهوت کل وجود را میتوان از مرتبهی ذات به حساب آورد ... برای درک این قضیه انسانها را شاخههای درخت در نظر بگیرید که در یک انتهای خود فقط خودشان هستند و هویتهای مستقلی دارند ولی در انتهای دیگر که به شاخههای اصلیتر متصل میشوند هویتشان فانی میشود در هویت رتبههای وجودی بالاتر و این روند ادامه دارد تا برسند به تنهی اصلی ... در روایات این مطلب توضیح بیشتر داده شده است ... البته به اعتباری میتوان گفت در نهایت فارغ از زن و مرد بودن دو درخت داریم، یکی درخت طوبی و دیگری درخت زقوم ... شجرة طیبة و شجرة خبیثة ... یکی عقل است و جنود عقل و دیگر جهل است و جنود جهل ... اما دست آخر همهی وجود در ذیل عقل نخست یا صادر اول قرار میگیرند و تفاوت میان آنها در مراتبی پایینتر از طریق حجابهای ظلمانی شکل میگیرد که منشأ ایجاد جهل و تاریکی است و این مرز همان دیوار بهشت و جهنم است، دیواری که داخلش رحمت است و بیرونش عذاب، و این مرز همان حجاب حضرت زهراء سلاماللهعلیها است که محبین ایشان و محبین محبین ایشان با ایشان اهلیت و در نتیجه محرمیت یافته و داخل در حریم ایشان که بهشت نعمت خداست میشوند و دشمنان ایشان در پس حجاب جهل و ظلمت باقی میمانند و جهالت مقامی است که رحمتی که از خدا صادر میشود را وارونه و عذاب میبیند و اهل دشمنی اهل بیت علیهمالسلام در پس آن حجاب ابدی میشوند ...
بنابراین به اعتباری زن و مرد بودن تنها در جسم ایشان نیست که برقرار است و اختلاف دارند بلکه تا مراتبی از نفس (که حتی ممکن است انتهای وجود مستقل خودشان و شروع اتحاد ایشان با مراتب بالاتر وجودی باشد) این اختلاف برقرار است ... و همینطور هم هست چه آنکه اختلاف میان زن و مرد برای آن مراتب بالاتر وجود همچنان ادامه مییابد و در مورد اهل بیت علیهمالسلام این اختلاف تا بالاترین مراتب وجود ادامه مییابد تا آنجا که حضرت زهراء سلاماللهعلیها امّ ابیها میشوند و اگر ایشان نبودند حقیقت پدر و همسرشان هرگز منتشر نمیشد ... مرد و زن به اعتباری تفاوتشان تفاوت لفّ و نشر است و این تفاوت در چهارچوب نشر این عالم در بالاترین مراتب وجودی هم وجود دارد گرچه بحثش مفصل است و برخی از مسائل آن برای خودم ابهام دارد و آن عالم بزرگواری که این مسائل را برایم شرح میدادند را مدتی است توفیق ندارم از خدمتشان ابهاماتم را بپرسم ... :Ghamgin:
خوب خودتان بگویید برادر ... حوا سلاماللهعلیها از آدم علیهالسلام خلق شده است و نه برعکس، پس هر آنچه از مراتب وجود که توسط حوا سلاماللهعلیها قابل دستیابی باشد توسط حضرت آدم علیهالسلام هم بوده است ولی نه لزوماً برعکس ... یعنی اینکه منشأ خلقت یکی دیگری باشد تعریف کنندهی یک رابطهی مشمولیت است و نه یک رابطهی تساوی ... این مسائل در بحث با خانمهای فیمینیست چه بسا جزء اسرار باشد چون ایشان تحمل چنین مطالبی را نخواهند داشت ولی انسان عقل داده شده است که تابع مطلق احساساتش نباشد ...
یا علی علیهالسلام
پدیدآور: جوادی آملی ، عبدالله
ـ مبدأ قابلي آفرينش زن و مرد
آيا خلقت زن و مرد از دو گوهر مستقل و دو مبدأ قابلي جداگانه است تا هر يك داراي آثار خاص و لوازم مخصوص باشد مانند دو گوهر كه از دو معدن مستقل ظهور ميكنند و جنس هر يك غير از جنس ديگري است يا هر دو از يك گوهرند و هيچ امتيازي ميان آنها از لحاظ گوهر وجودي نيست جز به اوصاف اكتسابي و اخلاق تحصيلي يا مرد بالاصالة از گوهري خاص خلق شده است سپس زن از زوايد مبدأ تابع مرد به طور متفرع بر آن آفريده شده است يا به عكس يعني زن بالاصاله از گوهري معين آفريده شده است و مرد فرآوردهاي از زوايد مبدأ زن، به طور طفيلي و فرع وي است؟
از ظواهر آيات ناظر به اصل آفرينش استنباط ميشود كه زن و مرد از يك گوهرند و هيچ امتيازي ميان آنها از لحاظ گوهر وجودي نيست قرآن فرمود: «يا ايها النّاس اتقوا ربّكم الذي خلقكم من نفس واحدة و خلق منها زوجها و بثّ منهما رجالاً كثيراً و نساءً و اتقوا اللّه الذي تسائلون به و الارحام ان اللّه كان عليكم رقيباً؛(4) اي مردم از پروردگارتان پروا داريد كه شما را از نفس واحد آفريد و جفتش را نيز از او آفريد و از آن دو مردان و زنان بسياري پراكند و از خدايي كه به نام او از همديگر درخواست ميكنيد. پروا كنيد و خويشاوندان را (فراموش نكنيد) كه خدا همواره بر شما نگهبان است.»
منظور از نفس در آيه، گوهر و ذات و اصل و واقعيت عيني شيء است نه روح، جان و روان، از باب مثال اگر گفتهاند: فلان شيء في نفسه چنين است يعني در ذات و هستي اصلي خود چنين است يا وقتي ميگويند: فلاني آمده است يعني فلان كس خودش آمده است كه معناي نفس مرادف با عين و اصل ذات است. بنابراين نبايد آيه مورد بحث با آيات مربوط به پيدايش روح و نفخ آن در انسان ارتباط داد بلكه مراد از آن همانا ذات و واقعيت عيني است.
بر اين اساس آن چه از آيه استفاده ميشود مطالب زير است:
الف: همه اصناف انسانها، خواه زن و خواه مرد، از يك ذات و گوهر خلق شدهاند و مبدأ قابلي آفرينش همه افراد يك چيز است. اين كه گفته شد همه انسانها، دليل آن اين است كه «ناس» شامل همگان ميشود.
ب: اولين زن كه همسر نخستين مرد است، او نيز از همان ذات و گوهر عيني آفريده شده است نه از گوهر ديگر و نه فرع بر مرد و زايد بر او و طفيلي وي، خداي سبحان اولين زن را از همان ذات اصلي آفريده است كه همه مردها و زنها را از همان اصل خلق كرده است. آياتي مانند: «هو الذي خلقكم من نفس واحدة و جعل منها زوجها»(5) اوست كه شما را از نفس واحدي آفريد و جفت وي را از آن پديد آفريد. و آيه «خلقكم من نفس واحدة ثم جعل منها زوجها»(6) آفريد شما را از نفس واحد سپس جفت وي را از آن پديد آورد. نيز بر همين مطلب دلالت ميكند كه مبدأ قابلي خلقت همه مردان و زنان و نيز اولين مرد و زن واحد است.
در پي احاديث ناظر به مبدأ قابلي آفرينش روايتي را از مرحوم صدوق نقل كرده است كه از آن استفاده ميشود آفرينش حوّا همانند خلقت آدم نوظهور است و آن روايت اين است كه زراره از حضرت امام صادق(ع) پرسيد: نزد ما مردمي هستند كه ميگويند: خداوند حوّا را از بخش نهايي ضلع چپ آدم آفريد؟ امام صادق(ع) فرمود: خداوند از چنين نسبت، هم منزه است و هم برتر از آن است. آيا خداوند توان آن را نداشت كه همسر آدم را از غير دنده او خلق كند تا بهانه به دست ملامت گران دهد كه بگويند: بعضي اجزاي آدم با بعضي اجزاي ديگر نكاح كرد. سپس فرمود:خداوند آدم را از گل آفريد و سپس حوا را به طور نوظهور پديد آورد. آدم پس از آگاهي از خلقت وي از پروردگارش پرسيد: اين كيست كه قرب و نگاه او مايه انس من شده است؟خداي سبحان فرمود: اين حوّاست. آيا دوست داري كه با تو و مايه انس تو باشد و با تو سخن بگويد و پيرو تو باشد؟ آدم گفت:آري پروردگارا! تا زندهام سپاس تو بر من لازم است. آنگاه خداوند فرمود: از من ازدواج با او را بخواه، چون صلاحيت همسري تو را جهت تأمين علاقه جنسي نيز دارد و خداوند شهوت جنسي را به او اعطا نمود. سپس آدم عرض كرد من پيشنهاد ازدواج با وي را عرضه ميدارم، رضاي شما در چيست؟ خداوند فرمود:رضاي من در آن است كه معالم دين من را به او بياموزي.(7)
اين حديث گرچه از جهت سند نياز به تحقيق بيشتر دارد ولي حاوي مطالب مهم و سودمندي است كه تفصيل آن به اين شرح است.
الف: خلقت حوا از ضلع و دنده چپ آدم صحيح نيست بر خلاف آن چه در تورات آمده است كه خلقت حوا را از دنده چپ آدم ميداند.(8)
ب: آفرينش حوا چون آفرينش آدم نوظهور و مستقل است.
ج: نگاه آدم به حوا مايه انس وي شد و خداي سبحان نيز همين اصل را پايه ارتباط آن دو قرار داد و اين انس انساني، قبل از ظهور غريزه شهوت جنسي بوده است.
د: بهترين مهريه و صداق، تعليم علوم الهي و آموختن معالم دين است كه خدا آن را مهر حضرت حوّا بر آدم قرار داد.
با توجه به اين كه آيات و روايات زن و مرد را از گوهر واحد ميداند و بر اين اساس مرد بر زن در اصل آفرينش امتيازي ندارد و روايات كه بيان گر مزيّت و برتري هستند يا از جهت سند نادرست و نارسايند و يا دلالت آنها ناتمام است و اگر هم از جهت سند و دلالت تام باشند به لحاظ اين كه مسئله مورد بحث امر تعبدّي محض نيست و در امور غير تعبدّي علم و قطع لازم است و اين روايتها مفيد مظنه و گمان است نميتوان با آن روايتها مسائل غير تعبّدي را استفاده كرد. و به عبارت ديگر: چون اين خبر واحد است و خبر واحد در صورت احراز شرائط به استنباط احكام فقهي محدود است و در علوم ديگر در صورتي اعتبار دارد كه با قرآن هماهنگ باشد و يا سنت قطعي و عقل آن را تأييد كند. در غير اين صورت اعتبار نداشته و قابل استناد نيست.
علاوه بر اشكال سند و دلالت اين روايت و عدم هماهنگي آن با قرآن و سنت قطعي و عقل، احتمال تقيه در اين دسته از روايات منتفي نيست زيرا چنان چه روشن است رأي غالب در آن زمان اين بود كه زن از دنده چپ آدم خلق شده است و به قول اهل سنت و عامّه نيز در اين مورد هماهنگ است. از اين رو احتمال دارد كه ابراز اين عقيده از جانب معصوم(ع) از روي تقيه باشد. بنابراين احتمال نيز رواياتي كه بيان گر اين محتوا هستند فاقد اعتبار خواهند بود.
4 ـ انسان مخاطب قرآن
كمال انسان در شناخت مبدأ و معاد و وحي و رسالت است و در فهميدن اين سه اصل ذكورت و انوثت شرط نيست. انبياء كه انسانها را به اين سه دعوت كردهاند، دعوت نامه براي خصوص مردها يا خصوص زنها نفرستادهاند تا با دعوت گروهي و صنفي، صنف ديگر از آن محروم باشند. وقتي قرآن از زبان پيامبر اكرم(ص) ميفرمايد: «ادعوا الي اللّه علي بصيرة انا و من اتبعني»(9) من و هر كه مرا پيروي كرد به سوي خدا دعوت ميكنم و از روي بصيرت دعوت ميكنم.
اين دعوت شامل همه انسان هاست و اگر پيامبري دعوت نامهاي براي يك مرد به عنوان زمامدار يك كشور مينويسد چنان كه پيامبر اسلام(ص) براي پادشاه روم و ايران و حبشه نامه نوشت پيامبر ديگري براي زن به عنوان يك زمامدار نامه مينويسد. چنان چه سليمان به بلقيس ملكه سبأ نامه نوشت و او را به اسلام فرا خواند.
5 ـ هدف نزول قرآن هدايت انسان
قرآن كريم هنگام تشريح هدف رسالت و نزول وحي ميفرمايد: «شهر رمضان الذي انزل فيه القرآن هديً للناس»(10) «ناس» صنف يا گروه خاصي را در نظر ندارد بلكه شامل زن و مرد به طور يكسان ميشود و معناي آيه اين است كه خداي سبحان قرآن را در ماه رمضان نازل فرمود تا انسان و مردم را هدايت كند.
گاهي قرآن از تعبير انسان استفاده ميكند و ميفرمايد: ما براي انسان قرآن فرستاديم «الرحمن علّم القرآن خلق الانسان علّمه البيان»(11) خداي رحمان، قرآن را ياد داد، انسان را آفريد به او بيان آموخت.
در اين آيات ابتدا تعليم قرآن، سپس خلقت انسان و پس از آن تعليم بيان ذكر شده است.
قرآن براي هدايت انسان است و خداي رحمان درس قرآن ميگويد و شاگردش انسانها هستند، خواه آن انسان زن باشد يا مرد.
سرّ اين كه قرآن انسان را مخاطب خود قرار ميدهد و او را هدايت ميكند آن است كه رسالت قرآن تعليم و تزكيه روح آدمي است و روح مجرد است و روح نه مذكر است و نه مؤنث.
سلام
مسلما هیچ تفاوتی در میزان خداباوری زنان و مردان وجود نداره. اگر چنین باشد باید در عدالت خدا شک کرد. تفاوت در روحیات است و اگر در یکی کمبودی باشه به نوعی جبران میشه که در دیگری آن ویژگی نمود کمتری داره.
-----------------------------------------------
به نام خدا
با سلام:
برادر محترم طبق تحلیل حضرتعالی
باید میزان خدا باوری مردان از زنان بیشتر باشد
پس باید خدا باوری ابوبکر از زهرای مرضیه سلام الله علیها
خدا باوری یزید از زینب سلام الله علیها
خدا باوری فرعون از آسیه
خدا باوری امیه از سمیه
خدا باوری حارٍثة بن زیاد (کشنده طفلان مسلم)از مادرش
خدا باوری حجاج از رابعه
ووووو افزون باشد.
طبق تحلیل عقلی شما باید تمام مردان دین ستیز یا دین گریز زمانه از تمام زنان هم عصرشان
خدا باور تر باشند اما گرامی اینگونه نیست.لطفا با خدا مداری خانمها دیگر برخورد جنسیتی نفرمایید.
خدای مردان از خدای زنان عادلتر نیست،چه اینکه بهشت زنان از بهشت مردان نازل تر!!!
مگر اینکه بگویید زنان را به بهشت مردان راه می دهند تا در خدمت آنان باشند وگرنه زن را چه به آن درجات رفیع؟؟؟!!!!
با سلام:
برادر محترم طبق تحلیل حضرتعالی
باید میزان خدا باوری مردان از زنان بیشتر باشد
پس باید خدا باوری ابوبکر از زهرای مرضیه سلام الله علیها
خدا باوری یزید از زینب سلام الله علیها
خدا باوری فرعون از آسیه
خدا باوری امیه از سمیه
خدا باوری حارٍثة بن زیاد (کشنده طفلان مسلم)از مادرش
خدا باوری حجاج از رابعه
ووووو افزون باشد.
طبق تحلیل عقلی شما باید تمام مردان دین ستیز یا دین گریز زمانه از تمام زنان هم عصرشان
خدا باور تر باشند اما گرامی اینگونه نیست.لطفا با خدا مداری خانمها دیگر برخورد جنسیتی نفرمایید.
خدای مردان از خدای زنان عادلتر نیست،چه اینکه بهشت زنان از بهشت مردان نازل تر!!!
مگر اینکه بگویید زنان را به بهشت مردان راه می دهند تا در خدمت آنان باشند وگرنه زن را چه به آن درجات رفیع؟؟؟!!!!
بسم الله ... الرحمن الرحیم
سلام علیکم و رحمت خدا بر شما،
ای کاش با دقت بیشتری میخواندید و البته از شما که مسلط به علوم عقلی هستید انتظار میرفت توجه بیشتری به تفاوت میان دو امر بالقوه و بالفعل بنمایید.
در مورد بالقوه بودن (امکان) هم باز نمیتوان به همین راحتی میان حضرت زهراء و حضرت زینب سلاماللهعلیهما و ملعونهایی مانند یزید و غیره مقایسه کرد و توضیح این مطلب هم در بیانی که در مورد درخت نوشته بودم گذشت ... اگر وقت و حوصله و تمایلی داشتید دوباره بخوانید و اگر نداشتید هم که هیچ ... اختلاف میان انسانها از چند جهت محقق میشود که یکی از این جهات همان زن بودن و مرد بودن است ...
اینکه میفرمایید در این یک مطلب دیگر برخورد جنسیتی نداشته باشم هم اگر آنطور که فرمودید هستم ان شاء الله خدا هدایتم کند و اگر نیستم باز هم در هزار و یک زمینهی دیگر که نیازمند هدایت هستم هدایتم کند و در کنارش ان شاء الله خدا از این قضاوت شما نیز بگذرد.
خدا عاقبت همهامان را ختم به خیر کند
در پناه خدا باشید
یا علی علیهالسلام
به شما نمی آمد معتقد باشید زن از دنده چپ مرد آفریده شده
بسم الله ... الرحمن الرحیم
سلام علیکم و رحمة الله
بله ظاهراً این روزها به حقیر خیلی چیزها میآید که خودم هم سراغ ندارم
به طور خاص در این زمینه که فرمودید حدیث صریح داریم که اینطور بوده است و حدیث صریحتر هم داریم که از چنین مطلبی پناه بردهاند به خدا که اگر حضرت حوا سلاماللهعلیها از دندهی حضرت آدم علیهالسلام خلق شده بودند به ایشان محرم بوده و ازدواجشان حرام میبود، در روایات دیگر چگونگی این خلقت با توضیحات بیشتری آورده شده است که دیگر حقیر رغبتی به بیان این مطالب در چنین جوّ سوء ظن و بدبینی نسبت به اسلام و علمای اسلام و در نهایت نسبت به این بندهی حقیر خدا ندارم ... اگر طالب بودید در قرآن و روایات اهل بیت علیهمالسلام علم را بیابید و اگر دوست نداشتید از علمای غرب و شرق استفاده نمایید که فعلاً بر این باورند نه زن ارزشی دارد و نه مرد، هر دو حیوانند ... و البته در این حیوان بودن برابرند ...
در پناه خدا باشید ان شاء الله
یا علی علیهالسلام
بنده هم تمایل ندارم به این صحبت ادامه بدم
ولی باز صد رحمت به علمای غربی که هر دو جنس رو در یک حد و ارزش میدونن و هر دو رو حاصل یک جهش میدونن نه یکی رو خلق شده از دنده چپ و پست دیگری
سلام.
آیاتی در قرآن کریم وجود دارد که خلقت زن را به نوعی متأخر از خلقت مرد اعلام نموده و از برخی آنها، این گونه برداشت می شود که خداوند با بخشی از وجود مرد، زن را آفرید.
به این آیات توجه فرمایید:
1. یا أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمُ الَّذی خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ وَ خَلَقَ مِنْها زَوْجَها
2. هُوَ الَّذی خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ وَ جَعَلَ مِنْها زَوْجَها لِیَسْکُنَ إِلَیْها
3. خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ ثُمَّ جَعَلَ مِنْها زَوْجَها
شاید بتوان از ظاهر این آیات، برداشت کرد که ابتدا آدم خلق شده و سپس پروردگار، همسرش حوا را از وجود او آفریده است، اما همان گونه که برخی مفسران نیز اشاره کرده اند، نمی توان به صورت قطعی، خلقت زن از استخوان پهلوی مرد را (چنانچه در برخی روایات بدان اشاره شده) از این آیات، اثبات کرد. به همین دلیل، می توان نتیجه گرفت که از قرآن کریم نمی توان موضوع خلقت زن از دنده های مرد را ثابت کرد، اما مطلب هم، در تناقض آشکار با قرآن کریم نیز نمی باشد و به بیان علامه طباطبایی قرآن در این مورد نفیا و اثباتا نمی توان چیزی را برداشت نمود.
می دانیم که در حالت طبیعی، هر انسانی از پدر و مادری متولد شده و وجود او برگرفته از وجود آن دو است (از منی و تخمک به وجود می آید)، اما این موضوع به تنهایی نمی تواند برتری و فضیلتی را از حیث انسانیت برای والدین ایجاد کرده و چه بسا فرزندی که در حقیقت، پاره ای از وجود والدین است، از لحاظ انسانی و معنوی به مراتب فراتر از آنان باشد. در همین راستا، اکنون، بحث جدیدی با عنوان شبیه سازی نیز مطرح است که در آن، می توان با استفاده از بخشی از بدن یک موجود زنده، موجودی مشابه او را ایجاد کرد که در این فرض نیز، موجود دوم از ارزش مستقلی برخوردار خواهد بود.
با توجه به آنچه گفته شد، حتی اگر بپذیریم که زنان از بخشی از وجود مردان آفریده شدند و یا اگر طبق برخی نظریات، از لحاظ رتبه آفرینش در مرحله ای بعد از مردان قرار داشته باشند، می توانند مانند و یا فراتر از آنان در مسیر عبودیت پروردگار و درجات تعالی گام بردارند.
حق با شماست ولی منظور ما جنبه سلطه جویی زنان بود و اینکه سرکشی مردان بیشتر از این جهت است که فطرتا" حس ریاست طلبی در آنها بیشتر از زنان است و زنان به این دلیل که تسلیم پذیری اشان از مردان بیشتر است پس این ویژگیشان باعث میشود که بیشتر از مردان به یک موجود برتر اعتقاد داشته باشند.
به همین منوال در مردان هم ویژگیی وجود دارد که میتواند این نقصشان را جبران کند و آنهم کمتر تحت تاثیر احساسات قرار میگیرند و این باعث میشود کمتر فریب خورده و عقلا و منطقا" وجود خالقی برتر را بپذیرند هرچند که نخواهند عملا" به آن اعتراف کنند
به نام خدا
انسان می ماند چطور اینچنین نتیجه گیریهایی را باور کند
برادر محترم مقدمات قیاستان صحیح است اما نتیجه گیری شما عقیم!!!
با عرض سلام
زنان تحت تاثیر احساسات زنانه فریب میخورند و مردان تحت تاثیر احساسات مردانه. و به هردو هم وسایل شناخت داده شده تا تسلیم شوند. کجای این عقیم است؟
سلام
با توجه به جسمانیه الحدوث بودن نفس انسانی که معنایش برخواستن بعد مجرد انسان از متن جسم است : ( یوم تبدل الارض غیر الارض ) و با توجه به تفاوت اجمالی جسم زن و مرد در ارتقاء وجودی بعد معنوی این اختلاف محفوظ می ماند تا جایی که احکام عالم کثرت از آن برداشته شود که ظاهرا این امر فقط در مقام قلب قابل تحقق است چراکه مقام عقل در عین بساطت به نحوی تکثر را می پذیرد . لذا برای اکثری انسانها این تفاوتها باقی خواهد ماند .
البته مطابق نظریه دیگری هم که وجود دارد، روح مجرد تام نیست، بلکه نفس از حیث تعلق به بدن جسمانیة الحدوث است و از این رو دارای شئون و مراتب کثیری است. تمام قوا از شئون نفس محسوب می شوند و اصل نفس در همه شئون، محفوظ است.
مطابق این نظریه روح در بدو حدوث نیز جسمانیة الحدوث بوده است ولی در عین حال، طبیعت جرمیه نیست، زیرا طبیعت جرمیه، سیال و در حال تغییر است ولی روح فی حد ذاته دارای ذاتی است که همیشه باقی می ماند و بقا با سیال بودن سازگار نیست. هر چند جسم مبدأ حدوث نفس است ولی در سیر تکاملی به جایی می رسد که تعلق خود را از ماده و آثار ماده جدا می نماید.
مطابق این نظریه، دخالت یا عدم دخالت جنسیت در روح با یک کلمه «آری» یا «نه» تعیین نمی شود بلکه مطابق این نظریه هم روح، شئونات و قوا و مراحل سیر تکاملی متفاوتی پیدا می کند و هم تأثیر جنسیت در بعضی از مراحل ثابت و در برخی دیگر منتفی می شود.
این نظریه با نظریه ملاصدرا بسیار سازگاری دارد.
در واقع تأثیر جنسیت در بعضی از مراتب روحی یا نفسی منتفی است (در لغت گاهی نفس به روح معنا شده است). نفس انسان در هویت و ذات خود، دارای مرتبه و درجه معینی نیست بلکه دائماً در فراز و فرود است، تأثیر جنسیت نیز بر حسب مرتبه وجودی ای که نفس در آن قرار گرفته و یا شئوناتی که نفس منشأ آنهاست و یا قوا و ابزاری که نفس از آنها استفاده می کند متفاوت است.
از یک چشم انداز می توان مراحل سیر تکاملی نفس را به سه مرحله تقسیم نمود.
1) تجرد نفس 2) عالم تجرد برزخی و مثالی 3) عالم تجرد عقلی
بنابراین مرتبه بعدی که در تجرد نفس ثابت کرده اند، تجرد برزخی است و تجرد قوه خیال نوعی تجرد برزخی است. مرتبه بالاتر نیز، تجرد عقلی است و ادله امکان به تجرد رسیدن تام و عقلانی نفس ناطقه بسیار است.
نفس در ادامه سیر تکاملی خود باید اندک اندک در قوس صعود آفرینش بالا و بالاتر رود تا بتواند تمامی تعلقات خود را از ماده و مادیات ببرد.
از این گونه مباحث می توان نتیجه گرفت که جنسیت از ملازمات ماده و عوالمی است که با ماده ارتباط دارند و هر چه انسان در مراتب روحی تکامل بیشتری داشته باشد، آثار جنسیت در آن مراتب کم رنگ و حتی منتفی خواهد بود.
البته ملاصدرا در این باره می فرماید اکثر انسان ها از حد حیوان تجاوز نمی کنند و می فرماید: «اکثر النفوس الانسانیه لاتجاوز هذا مقام کسائر الحیوانات...»
یعنی در واقع برای اکثریت که به آن مرتبه از کمال نمی رسند و در مراتب پایین نفس قرار دارند که آثار جنسیت در روح هم وجود دارد مگر آن عده قلیلی چون حضرت فاطمه زهرا و سایرین که به این مراتب از تجرد نفس می رسند که به طور کل از تعلقات مادی جدا می شوند البته ما هم همین را دعا می کنیم که الهی هب لی کمال الانقطاع الیک...
با سلام و احترام
این جمله ی حضرتعالی بسیار صحیح و منتج به نتیجه ای قابل قبول است.
بنده سخن دیگری از شما را عرض کردم که در نقل قولم از حضرتعالی موجود است.
اما جمله اخیرتان به کلی با قبلی متفاوت است و هر عقل سلیمی هم آن را می پذیرد.
بسم الله
سلام علیکم
این نتیجهی تحلیل شماست:
و بعد بر اساس تحلیل خود قضاوتی کردید و بر اساس آن قضاوت نهی از منکری به صورت زیر نمودید:
و دست آخر سعی در گمانهزنی برای چگونگی چارهجویی حقیر در پاسخ احتمالیام به قضاوت خودتان نمودید:
در تمامی این موارد حقیر اعتراض دارم ولی آیا گفتنش اثری خواهد داشت؟ وقتی مطالبی را که سر فرصت به صورت مفصل نوشتم آنطور تحلیل کردید توضیحات اضافهام را هم امیدی ندارم به جایی برسد ...
یا علی علیهالسلام
عرض سلام و احترام
برادر محترم حضرتعالی نظریه جناب ملا صدرا را مبنی بر جسمانیة الحدوث و روحانیة البقاء بودن نفس
می آورید و بعد نتیجه ای که از آن می گیرید این است که چون جسم زن و مرد با هم فرق دارد باید روحشان
هم فرق داشته باشد!!!
این نتیجه را بر چه اساس گرفتید ملاصدرا از این سخنش هرگز چنین نتیجه ای نگرفته است
که شما سعی دارید به سخن او تحمیل بفرمایید.
پیش تر که آمدم ، بحث روی عدالت خداوندی بود
اما کنون گفتگو باز به همان تفاوت روی خداباوری این دو جنس بازگشته است
ظاهرا آمار می گوید خداباوری زن ها بیش از مردان است.
سلام.
اگر با دقت بیشتری سعی بر مطالعه مطالب گفته شده می نمودید و اندکی بر آنچه که گفته شد تامل می کردید این چیزی که ذکر نمودید را نتیجه گیری نمی کردید.
مضافا بر اینکه مطالب آورده شده از کتاب شرح منظومه ملاهادی سبزواری اخذ شده بود که روح مجرد تام نیست، بلکه نفس از حیث تعلق به بدن جسمانیة الحدوث است و از این رو دارای شئون و مراتب کثیری است. تمام قوا از شئون نفس محسوب می شوند و اصل نفس در همه شئون، محفوظ است.
مطابق این نظریه روح در بدو حدوث نیز جسمانیة الحدوث بوده است ولی در عین حال، طبیعت جرمیه نیست، زیرا طبیعت جرمیه، سیال و در حال تغییر است ولی روح فی حد ذاته دارای ذاتی است که همیشه باقی می ماند و بقا با سیال بودن سازگار نیست. هر چند جسم مبدأ حدوث نفس است ولی در سیر تکاملی به جایی می رسد که تعلق خود را از ماده و آثار ماده جدا می نماید.
بنده عرض نمودم که تأثیر جنسیت نیز بر حسب مرتبه وجودی ای که نفس در آن قرار گرفته و یا شئوناتی که نفس منشأ آنهاست و یا قوا و ابزاری که نفس از آنها استفاده می کند متفاوت است یعنی نفس در ادامه سیر تکاملی خود باید اندک اندک در قوس صعود آفرینش بالا و بالاتر رود تا بتواند تمامی تعلقات خود را از ماده و مادیات ببرد.
از این گونه مباحث می توان نتیجه گرفت که جنسیت از ملازمات ماده و عوالمی است که با ماده ارتباط دارند و هر چه انسان در مراتب روحی تکامل بیشتری داشته باشد، آثار جنسیت در آن مراتب کم رنگ و حتی منتفی خواهد بود.
البته مطابق نظریه دیگری هم که وجود دارد، روح مجرد تام نیست، بلکه نفس از حیث تعلق به بدن جسمانیة الحدوث است و از این رو دارای شئون و مراتب کثیری است. تمام قوا از شئون نفس محسوب می شوند و اصل نفس در همه شئون، محفوظ است.
مطابق این نظریه روح در بدو حدوث نیز جسمانیة الحدوث بوده است ولی در عین حال، طبیعت جرمیه نیست، زیرا طبیعت جرمیه، سیال و در حال تغییر است ولی روح فی حد ذاته دارای ذاتی است که همیشه باقی می ماند و بقا با سیال بودن سازگار نیست. هر چند جسم مبدأ حدوث نفس است ولی در سیر تکاملی به جایی می رسد که تعلق خود را از ماده و آثار ماده جدا می نماید.
مطابق این نظریه، دخالت یا عدم دخالت جنسیت در روح با یک کلمه «آری» یا «نه» تعیین نمی شود بلکه مطابق این نظریه هم روح، شئونات و قوا و مراحل سیر تکاملی متفاوتی پیدا می کند و هم تأثیر جنسیت در بعضی از مراحل ثابت و در برخی دیگر منتفی می شود.
این نظریه با نظریه ملاصدرا بسیار سازگاری دارد.
در واقع تأثیر جنسیت در بعضی از مراتب روحی یا نفسی منتفی است (در لغت گاهی نفس به روح معنا شده است). نفس انسان در هویت و ذات خود، دارای مرتبه و درجه معینی نیست بلکه دائماً در فراز و فرود است، تأثیر جنسیت نیز بر حسب مرتبه وجودی ای که نفس در آن قرار گرفته و یا شئوناتی که نفس منشأ آنهاست و یا قوا و ابزاری که نفس از آنها استفاده می کند متفاوت است.
از یک چشم انداز می توان مراحل سیر تکاملی نفس را به سه مرحله تقسیم نمود.
1) تجرد نفس 2) عالم تجرد برزخی و مثالی 3) عالم تجرد عقلی
بنابراین مرتبه بعدی که در تجرد نفس ثابت کرده اند، تجرد برزخی است و تجرد قوه خیال نوعی تجرد برزخی است. مرتبه بالاتر نیز، تجرد عقلی است و ادله امکان به تجرد رسیدن تام و عقلانی نفس ناطقه بسیار است.
نفس در ادامه سیر تکاملی خود باید اندک اندک در قوس صعود آفرینش بالا و بالاتر رود تا بتواند تمامی تعلقات خود را از ماده و مادیات ببرد.
از این گونه مباحث می توان نتیجه گرفت که جنسیت از ملازمات ماده و عوالمی است که با ماده ارتباط دارند و هر چه انسان در مراتب روحی تکامل بیشتری داشته باشد، آثار جنسیت در آن مراتب کم رنگ و حتی منتفی خواهد بود.
البته ملاصدرا در این باره می فرماید اکثر انسان ها از حد حیوان تجاوز نمی کنند و می فرماید: «اکثر النفوس الانسانیه لاتجاوز هذا مقام کسائر الحیوانات...»
یعنی در واقع برای اکثریت که به آن مرتبه از کمال نمی رسند و در مراتب پایین نفس قرار دارند که آثار جنسیت در روح هم وجود دارد مگر آن عده قلیلی چون حضرت فاطمه زهرا و سایرین که به این مراتب از تجرد نفس می رسند که به طور کل از تعلقات مادی جدا می شوند البته ما هم همین را دعا می کنیم که الهی هب لی کمال الانقطاع الیک...
بسم الله ... الرحمن الرحیم
سلام علیکم و رحمت خدا بر شما و برکاتش
ممنون از توضیحاتتان
چند نکته را هم حقیر پیرامون مطلب شما به ذهنم رسید:
۱. جایی که تکثر برداشته شود فقط وجه الله باقی میماند و دیگر ما و شمایی باقی نمیماند که بگوییم زن و مرد آنجا مؤثر است یا خیر، ما دایرهی تعریف شدنمان در همین کثرت است مگرنه در عالم لاهوت و بالاتر از عالم اسماء و صفات خود اهل بیت علیهمالسلام هم کلهم نور واحد هستند ... بنابراین انسانها تا جایی که خودشان هویت مستقلی دارند هیچ ایرادی ندارد که زن بودن و مرد بودن و آثار آن را با خود داشته باشند
۲. در مورد حقیقت زن بودن و مرد بودن، یا حتی فراتر از آن مذکر و مؤنث بودن در هر صنفی از مخلوقات خدا از انسان گرفته تا غیر انسان، باید تعریف دقیق انها را بدانیم که بخواهیم بین آنها قضاوت نماییم که حدود تعریف آنها تا چه مرتبهای از نفس انسان باقی است ... به خانمهای این سایت باشد میگویند چرا فرشتگان را نباید زن دانست و شروع میکنند به زدن حرفهای فیمینیستی در حالی که حکمتهای بسیاری در پس این مسائل هست که با آن فریادها و جنجالها و پشتهمدرآمدنها تنها راه مجرای علم بر خودشان را میبندند ... تنها یک نمود خیلی دانی از تفاوتهای میان دو جنس زن و مرد است که به صورت تفاوتهای جنسی در بدنهای مادی ایشان بروز یافته است و زن و مرد بودن که فقط به این آلات جنسی نیست ... گرچه غرب بیش از آن فهمی از زن و مرد بودن ندارد و بر همین اساس هم میگوید برخی زن هستند و برخی مرد هستند و برخی خنثی هستند یا دوجنسیتی ... حال آنکه زن بودن و مرد بودن حقایقی با خود دارند که در مورد مثلاً حضرت رسول صلیاللهعلیهوآله و حضرت امیر علیهالسلام و حضرت زهراء سلاماللهعلیها حتی در همان بالاترین مراتب هم وجهی از زن و مرد بودن وجود دارد و اینکه رسول خدا صلیاللهعلیهوآله به دخترشان بفرمایند تو مادر من هستی یک حرف ساده یا فقط برای نشان دادن شدت مراقبت ایشان از پدرشان نیست، یا اینکه حضرت به دخترشان بفرمایند تو روح بین دو جنب من هستی اینها به این سادگی نیست و البته بدون مفاهیم عمیق پشت سر زن بودن و مرد بودن هم قابل فهم نیست ... بخصوص همان که حضرت زعراء سلاماللهعلیها روح رسول خدا هستند که بین دو جنب ایشان هستند ... آنها که میخواهند زن و مرد بودن را در همین تفاوت جنسی و جسمانی فیصله دهند باقی مفاهیم را چطور درک میکنند؟
۳. همانطور که فرمودید روح و نفس از ماده شروع میشود، همان جایی که طینت از طین مشتق میشود ... روح هم مراتبی دارد و البته روح به کل جدای از ماده نیست و فهم این مطلب از طریق فهم مفهوم مادهی اولی ممکن است یا هیولای اول ... روح بقاء که در چهارماهگی جنین در رحم مادر دمیده میشود آیا روح مجرد بسیط از هر حیث است؟ آیا روح القدس است؟ آیا روح القدس در نهایت از بدن شخص کافر با ضرب و شتم توسط فرشتگان بیرون آورده شده و به عذاب دچار میشود؟ خیر! این روح حتی جنسش هم برای ما توضیح داده شده است ... ولی برخی فقط مخالف هستند و به جای تفکر فقط میخواهند زن و مرد را دو صنف در مقابل هم قرار دهند و دعواهای زرگری را راه بیاندازند و بگویند اسلام بد است و غرب خوب است و ما حقوق بشر میخواهیم و حجاب نمیخواهیم و پسرها باید فقط یک ازدواج کنند و چه و چه و چه ... آنقدر میگویند که به گفتنش عادت میکنند و بر آن به یقین میرسند و بعد ناگهان با مرگ حقایق را طور دیگری مییابند که دوست نداشتند آنطور باشد ... و العصر ان الإنسان لفی خسر ... مگرنه ما خدایی داریم که وقتی اصحاب یمین را خلق کرد فرمود برایم فرقی ندارد و وقتی اصحاب شمال را خلق کرد هم فرمود برایم فرقی ندارد! خدایی که مؤمن و کافر برایش فرقی ندارد زن و مرد برایش فرق داشته باشد؟ ولی ما همهاش میخواهیم دعوا کنیم، سریع جبههگیری کنیم و یار جمع کنیم و طرف مقابل را ذلیل خود کنیم و تمسخر و توهین و شعارهای باطل و چه و چه ... و این وسط میداندار همان است که خداوند فرمود به او کافر شوید که و دشمن آشکاری برای شماست ...
ممنون بابت تلاشی که برای روشنگری داشتید و برای برطرف کردن اختلافها :Gol:
خدا خیرتان بدهد
یا علی علیهالسلام
انتظار دارید خوشحال شویم که حیوان بودن و نتیجهی جهش از حیوانی دیگر بودن را بر خود ترجیح میدهید تا اشرف مخلوقات بودن را؟
صد رحمت چه کسی را به علمای غربی که چنین نظری دارند حواله کردید؟ صد رحمت خدا را؟
بله دقیقا صد رحمت خدا رو حوالشون کردم نکنه معتقدید به دستشان نمیرسد
انتظار دارید بنده از صحبت شما خوشحال شم که همانند عصر جاهلیت خلقت زنان را از دنده چپ و پست مرد معرفی میکنید و تازه آیه قرآن هم براش سند میاورید!!!!
اینقدر ارزش و مقام مرد را بالا بردن تاکنون از شما ندیده بودیم
صد رحمت فرستادم به اونایی که اگر میگن از یه جهش به وجود آمدیم اونم از حیوان یا انسان، هیچ تفاوتی برای زن و مرد قائل نیستن یکی رو باارزش تر از دیگری معرفی نمیکنند
الان هم فقط بخاطر این ناراحت هستید که گفتم مردان هم از یه جهش به وجود آمدند
در ضمن جناب باء این فرضیه رد نشده حتی علمای اسلامی هم در رد آن شک دارند پس یه احتمال بدید همه ی ما از یه جهش به وجود اومده باشیم نه چیزی بیشتر
پس نشانم دهید که جایی نوشته باشم حضرت حوا سلام الله علیها از دندهی چپ و پست مرد خلق شده است با تأکید بر لفظ «پست» ...
اما بالاتر از حقیر خداوند فرموده که زن و مرد را از آب بدبو و پست آفریدم ... آیا به شما بر خواهد خورد؟ آیا همین خدا همان انسان را اشرف مخلوقات نشمرده و خیر خلق الله که رسول خدا صلیاللهعلیهوآله هستند از میان همین انسانها نبودهاند؟ آیا اگر مرد از خاک و زن از دندهی چپ مرد خلق شود این تشریف و بزرگی برای مرد است یا زن؟ ایا گفتیم مرد از عسل خلق شده و زن از دندهی مرد؟
... و در نهایت زن و مرد یکسان نیستند ... شاید شما اگر به جای انسان گربه خلق شده بودید هم بهتان برمیخورد که چرا گربه، ولی برای خداوند فرقی ندارد که ما چه هستیم و که هستیم و چطور هستیم و پایینتر یا بالاتر از که هستیم و در خدمت که و چه هستیم و غیره و غیره، ما هستیم همان که میتوانستیم باشیم و تازه با شدنمان بود که شدیم و «ایجاد شدیم» یعنی «یافته شدیم» (ایجاد کردن و وَجَدَ به معنای یافتن از یک ریشه هستند و هر دو همریشهی از وجود هستند) و کمالمان هم در همین شدنمان هست و از حسادت به مراتب بالاتر منع شدیم چنانکه آدم و حوّا علیهماالسلام در بهشت از حسادت به حضرت زهراء سلاماللهعلیها منع شدند و چنانکه ابلیس از حسادت به آدم علیهالسلام منع شد و چنانکه بنیاسرائیل از حسادت به اهل بیت علیهمالسلام منع شدند و به ایشان گفته شد با سجده وارد شهر شوید و چه و چه ... و اولین حسادت را جهل در مقابل عقل انجام داد ... حسادت مراتب متفاوت وجودی مانند این است که همین الآن دست شما (که مستقلاً هویتی برای خودش دارد و در قیامت بر علیه انسان میتواند شهادت دهد) به شما که مالک او هستید حسادت کند که چرا جای ما برعکس نباشد و شما در خدمت دست خودتان نباشید ... نظام عالم در پس حکمتی چیده شده است و بالاترین شأن هر مخلوقی بندگیاش برای خالق خود است و کمالش در رعایت این نظم و حکمت است ... هر حسادت و تکبری میتواند منشأ یک فساد و فتنه بگردد ...
حقیر ان شاء الله به آن بلوغ رسیده باشم که خوشحال باشم از جایگاهی که درش خلق شدهام و اینکه جایگاه نوکری اهل بیت علیهمالسلام را داشته باشم ... شما هم با محبتی که در دل نسبت به ایشان دارید در دل حسادتی به جایگاه ایشان ندارید ... اما این مطلب فقط نسبت به جایگاه ایشان نیست ... ما باید تلاش کنیم راضی باشیم به رضای خدا ... اگر فرمود عزیز باشد بگوییم چشم و اگر فرمود ذلیل این عبد دیگرم باش بگوییم چشم ... جایگاه زن و مرد که دیگر اصلاً اینطور نیست که شما اینقدر ملتهب میشوید ... زن و مرد تفاوت دارند ولی تفاوتهایشان اینقدر فاحش نیست ... گرچه عدهای مدام شیطنت میکنند و سعی در بزرگنمایی آنها میکنند تا بین مؤمنین اختلاف ایجاد کنند و آنها را مقابل هم نگاه دارند ... مثل کسانی که در نبر حق بر علیه باطل سر یک پنجریالی دعوایشان شده و مهمات خود را در این جنگ میان خودی و خودی صرف کنند ...
صد رحمت خدا را حوالهی کسانی میکنید که دانسته یا نادانسته دارند با دین خدا مبارزه میکنند و خدا را انکار میکنند؟ اگر میخواهید برای تشکر از زحماتشان در جایی که به صلاح انسان و انسانیت است دعای خیر کنید همانطور که آیتاللهمکارم فرمودند بگویید خدا هدایتشان کند ...
و البته فرگشت کاملاً غلط است و هر عالمی که بداند فرگشت مدیر و مدبری هوشمند را انکار میکند و نسبت به آن بیتفاوت نیست هرگز به خودش اجازه نمیدهد بگوید این فرضیات و نظریات شاید هم درست باشند ... آن علما که در رد کردن آن تردید دارند اگر بدانند ترجمهی دقیقتر evolution اصلاً تکامل نیست و تنها فرگشت است هرگز در رد کردن آن تردیدی نخواهند کرد
اگر از ابتدا نوشتهها را دنبال میکردید میدیدید که نه برای خوشحال کردن شما و همفکران شما که برای آنکه به آن معتقد هستم و برایش دلایل بسیاری دارم گفتهام که زنان از ابتدا یک قدم به خدا نزدیکتر هستند چون خلقت ایشان یک مرتبه از مرد باطنیتر است و مرد ظاهریتر است ... این مطلب باعث میشود خانمها راحتتر ایمان بیاورند و از میان ایشان درصد مؤمنین چه بسا بیشتر باشد ... مردها باید بدوند و تلاش کنند تا تازه به نقطهی صفری برسند که خانمها از آنجا سفر الی الله خود را شروع کردهاند ... و البته توضیحات آن سر دراز دارد ... حالا این بیان مانند این است که زن را جنس پستتر بدانیم و مرد را جنس بالاتر؟ آیا فرشتگان که از ابتدا به خدا نزدیکتر هستند نعوذبالله پست هستند؟ با این وجود مرد که در ابتدا در جایگاه پایینتری قرار دارد و باید سفر خود را از یک مرتبه دورتر آغاز کند میتواند در صورت محقق شدن تلاشش به جایی بالاتر از جایی برسد که برترین زنان میرسد و اینکه مقام حضرت رسول خدا صلیاللهعلیهواله و حضرت امیر علیهالسلام از حضرت زهراء سلاماللهعلیها بالاتر است هم از همین جهت است ... و البته این به معنای پایین بودن مقام حضرت زهراء مرضیه سلاماللهعلیها نیست چنانکه باقی ائمه علیهمالسلام هیچ کدامشان به مقام ایشان نمیرسند ... تمام این مطالب در راستای توضیح خلقت خداست و بر خلاف فرض بزرگواران قصد بزرگ کردن مرد و کوچک کردن زن و برخورد جنسیتی کردن با خداوند و عدالت خداوند نداشتم و ندارم ... این دعواها شأن بسیار پایینتری دارند تا این مطالب شیرین که به لطف اهل بیت علیهمالسلام و علما به ما رسیده است ... اینکه کلاً زن و مرد را یکی بدانیم درست نیست ... این نه به منزلهی تحقیر یک جنس و نه به معنای ستودن جنس مقابل است، این دو جنس متفاوت هستند همانطور که انسان و فرشتگان متفاوت هستند و هر کدام شأن خودشان را دارند که میتواند خیلی هم بالا باشد
تفاوت بین زن و مرد در مقابل تفاوت میان انسان و حیوان قابل مقایسه نیست، مگرنه نمیگفتند زن و مرد هر دو انسان هستند و تنها دو جنس از انسانها هستند، بلکه میگفتند زنها همه زن هستند و مردها همه مرد هستند و تنها برخی انسان هستند و برخی حیوان ... این تقسیمبندی دوم هم ممکن است ولی دیگر طبیعی نیست و بر خلقت خدا منطبق نیست ... شما اگر با حقیر اختلاف دارید و از حقیر ناراحت یا عصبانی هستید آیا این حق را هم به خود میدهید که انسان و حیوان را یکی بدانید یا بگویید زن و مرد یکی باشند مهمتر است؟
برای چه ناراحت بشوم؟ از جهش ژنتیکی نباشیم (که نیستیم) از جهش آب جهندهای هستیم که متعفن و نجس است ...
ما هیچبنهیچیم ... ما را از نداشتن اسم و رسم نترسانید
الهی ما أنا و ما خطری؟
خدا ما را راضی گرداند به رضای خودش تا همان که هستیم را بپذیریم و شکرگزارش باشیم و با او جدل نکنیم
اللهم اجعلنی بقسمک راضیا قانعا و فی جمیع الأحوال لک خاضعا خاشعا شاکرا حامدا
یا علی علیهالسلام
سلام و ادب
بزرگوار لازم نیست این مطالب را شخصا فرموده باشید
شما یک قانون کلی را مطرح فرمودید و آن اینکه وقتی
تفاوت در جسم وجود دارد روح هم متفاوت می شود
از این یک عبارت شما بیش از آنچه عرض کردم
قانون و تبصره در می آید.هزار جور ایراد و اشکال
عقلی و منطقی را موجب می شود،حتی به مسائل معاد هم
ایراد وارد می گردد و همینطور به عدل خداوند!!!
شما به بنده پاسخ دهید اگر روح زن و مرد و بالتبع توانایی های انان
از جمله خداباوری در آنان فرق دارد،چگونه است که خداوند در ایمان و عمل
تکالیف یکسانی از آنها خواسته است؟
چگونه است که وعید عقاب برای هر دو یکسان است؟
چگونه خداوند به نیمی از بندگانش تکلیف ما لا یطاق فرموده است؟
وقتی به این اعتقاد معتقد می شدید بهتر بود به نتایج اعتقادی ان هم
کمی دقت می فرمودید!!!!!
بزرگوار لازم نیست این مطالب را شخصا فرموده باشید
شما یک قانون کلی را مطرح فرمودید و آن اینکه وقتی
تفاوت در جسم وجود دارد روح هم متفاوت می شود
از این یک عبارت شما بیش از آنچه عرض کردم
قانون و تبصره در می آید.هزار جور ایراد و اشکال
عقلی و منطقی را موجب می شود،حتی به مسائل معاد هم
ایراد وارد می گردد و همینطور به عدل خداوند!!!
بسم الله ... الرحمن الرحیم
سلام علیکم
پس شما معتقد هستید که بین روح و جسم هیچ تناسبی نیست ... آیا خداوند بدون داشتن مرجح دست به خلقت زده است و این همه اختلاف تنها ناشی از ویژگیهای جسمی والدین است و انسانها به صورت رندوم از والدین متفاوتی به دنیا میآیند و به همین دلیل به صورت رندوم بدنهای متفاوتی دارند؟ آیا جسم مخلوق عقل نیست؟ آیا عقل نیست که به ماده صورت میزند؟
خیر خواهر بزرگوار، آن قاعده غلط نیست ولی تنها قاعدهی موجود هم نیست و مسائل زیادی در بروز اختلافات ممکن است مؤثر باشند ... ولی گاهی اثر روح غالب میشود ... به روایاتی مراجعه کنید که ظاهر صورت شخصی مانند سفیانی را توصیف میکنند قبل از آنکه برای سفیانی مادر و پدری یا حتی هفت پشت از اجدادش متولد شده باشند که بخواهند در ژنتیک او اثر بگذارند ... آن نشانهها در ظاهر سفیانی از رنگ چشم و رنگ پوست و مو و غیره و غیره از کجا آمده است؟ از علم ژنتیک؟ ... یا باز روایاتی را ببینید که انتساب چگونگی اجزاء متفاوت جسم انسان به صفات روحی را توصیف میکنند که البته در ذیل آن نیاز به تذکراتی است که باید داده شود چون عوامل دیگری هم میتوانند در این اجزاء مؤثر باشند ...
آیا همین فقط منکر شویم و چیزی بگوییم و نتیجهای بگیریم و ساده رد شویم؟ آنها که از شنیدن یک قاعده بدون توجه به مطالب پیرامون آن هزار جور ایراد و اشکال در میآورند و نسبت به عدل خداوند هم به اشکال میرسند در نحوهی تحلیل خود تجدید نظر کنند ... حقیر آن مطلب را گفتم ولی آنطور که شما از آنها استفاده کردید استفاده نکردم ... دست آخر هم به این نتیجه نرسیدم که هر مردی از هر زنی بالاتر است و تا بتوانم هم اجازه نمیدهم کسی چنین برداشت خطایی از حرفهایم بکند ...
مگر خداوند از زن و مرد تکالیف یکسان خواسته است؟ مگر در زمان ظهور نماز جمعه بر زن واجب است؟ مگر زن وقتی عادت میبیند باید مدام خود را طاهر کرده و نماز بخواند؟ مگر به مردان فرموده جز گردی صورت خودشان را بپوشانند؟ ... یعنی به نظر شما احکام زن و مرد یکسان هستند؟ آیا خدا از زن و مرد تکالیف یکسان خواسته است؟
در مورد خداباوری آیا عدالت است که زن و مرد نسبت به ایمان آوردن در یک مرتبه باشند و بعد در زنان احساسات آنقدر شدید باشد که بتواند جلوی منطق ایشان را بگیرد ولی در مردان احساسات کمتر باشد تا راحتتر بتوانند بر روی گزارههای موجود قضاوت نمایند؟ آیا همین که نقطهی شروع زن و مرد به سفر من الخلق الی الحق را یکی بگیریم ضعیف شمردن حکیم بودن خداوند و عدالت او نخواهد بود؟ مرد اگر احساساتش کمتر است و بیشتر میتواند قضاوتهای منطقی داشته باشد باید با چالشهای بیشتری در سر راه تکامل خود هم مواجه باشد، میدان مسابقه باید تناسب با امکانات و استعدادها و تواناییها داشته باشد ... و ان ربک البالمرصاد ...
وعده و وعید لزومی ندارد متفاوت باشد در کلیات ... و لازم است متفاوت باشد در جزئیات چنان که همینطور هم هست ... نه عذاب ابولهب و همسرش که لیف خرما در گردنش هست و هیزمکش شوهرش هست یکی است و نه عذاب زنانی که گناههای خاص خودشان را داشتهاند با عذاب مردانی که گناههای خاص خودشان را داشتهاند یکی است ... و البته عذابهای ایشان که تمثل گناههای مشترک بین ایشان باشد هم بین ایشان یکسان است ...
در مورد وعدههای بهشتی هم در کلیات یکسان ولی در جزئيات متفاوت هستند ... این مطلب در روایات ما هم آمده است و بعید میدانم شما مطلع نباشید
سبحان الله ... باز از نسبتی که به حقیر میدهید ... لابد این را هم از صحبتهای حقیر برداشت کردهاید
گرچه پر از نقص و اشکال هستم ولی آنقدرها که ظاهراً شما گمان بردهاید هم بدون توجه به عوارض و نتایج بیان یک مطلب چیزی نمیگویم ... شما هم اگر نقدی کنید که از آن یاد بگیرم و اشتباهات خودم را اصلاح کنم ان شاء الله استقبال میکنم، ان شاء الله
در پناه خدا باشید
یا علی علیهالسلام
سلام.
خداوند هرگز از زن و مرد تکالیف و وظایف یکسانی نخواسته و اصل اختلاف اسلام و فمنیست هم در همینجاست از نظر اسلام که این نظر مبتنی بر دلایل عقلی و فلسفی است زن و مرد دارای تفاوت های تکوینی بسیارند و جریــان های فمینیستی با نادیده انگاری تفاوت های تکوینی زن و مرد، سعی دارند این تفاوت ها را به مناسبات فرهنگی، تربیتی، تاریخی و جسمی مانند آن نسبت دهند. الگوهای توسعه و شاخص های آن در بخش جنسیتی نیز نشان می دهد که فمینیست ها (به ویژه موج دوم آنها) در طراحی این الگوها، به همسان سازی حقوق و تکلیف زن و مرد قائل شده اند، حال آنکه وجود تفاوت های تکوینی هم در حوزه تفاوت های بدنی و بیولوژیک و هم در بخش تفاوت های طبیعی مربوط به روح و روحیات غیرقابل انکار است و اصل اختلافی که با فمنیست داریم در همین موضوع است و اگر غیر این بود و تفاوت زن و مرد منحصر بود در جسم که فلان اندام زن و مرد تفاوت می کند و به خاطر اندام بدن بخواهیم حقوق و احکام متفاوتی برای زن و مرد وضع کنیم نه تنها خلاف عدل و عدالت بلکه خلاف حکمت نیز می باشد اما اگر به مقتضای تفاوتهای طبیعی مربوط به روح و روحیات علاوه بر تفاوت های بدنی و بیولوژیکی قائل به این شدیم که احکام و وظایف متعلق به زن و مرد متفاوت است آنگاه این نظر پشتوانه منطقی دارد.
برادر گرامی:
شما عنایت بفرمایید تمام مطالبتان را با حجت عقلی و نقلی اثبات بفرمایید و در ارائه نظرات شریف خود از ذکر منابع غفلت نکنید،این یک مطلب
اما بعد:
1-منظور از تکلیف مساوی،تساوی در اطاعت از فرامین حق تعالی است به یک اندازه،در حالیکه توانایی مرد در خدا باوری-به زعم شما-بیشتر است.
من منکر تفاوت فیزیولوژیک زن و مرد نیستم تفاوت این ویزگیهای جسمانی،موجب تراتب تکالیف متفاوت شده است.
که شما آن را به روح نسبت می دهید نه به جسم(دقت کنید)
2-یکسان بودن عقاب و پاداش متناسب با قوه شناخت و ادراک و تکلیف انسان است،اگر قوه دراکه و شناخت و ظرفیتهای روحی زن از مرد
کمتر باشد پس در صورت انجام یک گناه مشترک مثل...نباید زن و مرد به یک صورت و یکسان مجازات شوند در حالیکه شارع برای هر دو صد ضربه شلاق را معین کرده است.
در قتل نفس هردو قصاص به نفس می گردند،در صورت صحت فرمایش شما این چه عدالتی است؟
خداوند به لحاظ روحی توان کمتری در خدا باوری به زن داده است-به فرض-چگونه مجازات یکسانی را در صورت تخلف از فرامینش برای زن و مرد مقرر کرده است؟
در حالیکه التزام به فرامین حق بستگی تام به شناخت شارع و باور به او دارد؟
شما به عنوان یک بشر و مخلوق خدا چنین کاری نمی کنید،بچه دو ساله را مانند جوان بیست ساله توبیخ نمی کنید،چطور خداوند حکیم چنین کاری می کند؟
سلام بزرگوار به جناب باء پاسخ دادم بنده چنین تصوری ندارم در پستی که به ایشان پاسخ دادم ملاحظه بفرمایید.
و خواهشا جریان فمینیسم را وارد در مسائل اعتقادی نفرمایید،فمینیسم یک جریان اجتماعی است،شما دارید با یک معتقد به شرع و فرامین آن بحث می کنید
نه یک خانم با تفکر فمینیستی!!!!!!
با سلام و احترام
و این نتیجه را با اتکاء به کدام منبع عقلی و نقلی گرفتید؟
و همه اینها چه ربطی به برتری خدا باوری مرد نسبت به زن دارد؟
برادر محترم ادعای شما احتیاج به اثبات دارد با دلایل متقن!
نه نتیجه گیری شخص شما از سخن ملاهادی!!!!!!
دلایل عقلی مبتنی بر شرع بیاورید،این شمائید که باید مدعایتان را اثبات کنید،فقط در بحث خدا باوری که موضوع این تاپیک است.
فقط حول این محور صحبت بفرمایید چراکه بنده با نظریات ملا صدرا اشنایی کامل دارم پس به آنها استشهاد نفرمایید مگر اینکه سخنی از ایشان
به صراحت راجع به دیر باوری زنان در اعتقاد به خداوند داشته باشید.
و گرنه بنده بحث را بی فایده تشخیص داده و از ادامه آن معذورم
با سپاس
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم
خواهر گرامی شما ظاهراً وقت برای درست خواندن مطالب ارائه شده ندارید یا نوشتهها و مطالب ما را قابل نمیدانید که رویشان ذهن بگذارید و یا دوست ندارید پیشقضاوتهایتان را کنار بگذارید، چون هنوز حتی نمیدانید که ما چه گفتهایم و باز در صدد نقد آنها هستید و هر بار یک مطلب به حقیر نسبت میدهید ... سبحان الله ...
پس شما روحیات را از ویژگیهای جسمی میدانید ... نظر عجیبی است و کنجکاوم بدانم برای این نظر عجیب خود دلیلی هم دارید یا خیر ...
این هم نظر عجیب دیگری که میفرمایید ... چه کسی به شما گفته است که مجازاتهای آمده در شرع مقدس در دنیا بر اساس عدالت حقیقی هستند؟ کارکرد اصلی مجازاتهای دنیایی بازدارندگی آنهاست ... کسی که مرتد شود و قبل از گیر افتادن توبه نکرده باشد باز هم میتواند توبه کند و خدا هم میبخشد ولی مجازات اعام برای او همچنان برقرار است، این چه عدالتی است اگر گمانتان بر این است که مجازاتهای شرع در دنیا ناظر بر عدالت حقیقی است؟
گاهی مجازات زن و مرد یکسان باشد بر میگردد به مشابهت کارکرد آن مجازاتها ... اینکه جنبهی شخصی دارد یا اجتماعی و از این دست مسائل ...
یا علی علیهالسلام