جمع بندی رابطه تسلسل با اثبات وجود خدا
تبهای اولیه
با سلام
بعضی از موضوعات(تاپیک ها) درباره تسلسل من را ترغیب به ایجاد بحثی درباره ابطال تسلسل و بررسی رابطه آن با براهین اثبات وجود کرد.
به همین دلیل بحثم را با محوریت سؤالاتی پیش می برم:
آ) آیا برای اثبات وجود خدا ضرورتاً باید تسلسل را ابطال کنیم؟
ب) به فرض این که اثبات وجود خدا متوقف بر باطل کردن تسلسل است. دلائل باطل بودن تسلسل چیست؟
ممنون می شوم که قبل از شروع بحث نظر و ذهنیت مخاطبین این موضوع را بدانم. پس تا چند ساعت دیگه پاسخ هایم را ارسال می کنم. ان شاء الله!
لطفا نظر بدهید! :Gol: :Rose:
[=microsoft sans serif]آ) آیا برای اثبات وجود خدا ضرورتاً باید تسلسل را ابطال کنیم؟
ب) به فرض این که اثبات وجود خدا متوقف بر باطل کردن تسلسل است. دلائل باطل بودن تسلسل چیست؟
باسلام
شما دو سوال مطرح کردید.
سوال اول شما مربوط به رابطه اثبات خداوند و ابطال تسلسل بود و سوال دوم مربوط به دلایل بطلان تسلسل.
از انجا که سوال دوم شما در تاپیک های دیگر و از جمله تاپیک "چرا گفته میشود تسلسل باطل است؟" مطرح و در موردش بحث کافی توسط استاد صادق و دوستان صورت گرفته است، بنابراین در این مجال صرفا به سوال اول شما پرداخته میشود.
از دوستان و مشارکت کنندگان عزیز نیز درخواست میشود صرفا در مورد همین مسئله نکات تکمیلی یا ایرادات خود را ارائه دهند و از پرداختن به مسئله بطلان تسلسل بپرهیزند.
در میان ادله و براهین اثبات خداوند، برخی از براهین صرفا به موجودی هوشمند میرسد که یا ناظم است یا مُحدِث و ایجاد کننده.
برخی از طریق بررسی مفهوم کاملترین موجود درصدد اثبات خداوند است.
برخی دیگر از طریق بررسی موجودات عالم و ارتباط فقر ذاتی با و امکانی با موجود واجب الوجود به اثبات خداوند میپردازد.
در این میان، تنها در براهین معروف به وجوب و امکان به صورت مستقیم و توسط خود تقریر کنندگانش از بطلان دور و تسلسل به عنوان مقدمه استفاده شده است.
براهین و دلایل موسوم به نظم، حدوث و نفس مستقیما از دور و تسلسل بهره گرفته نشده است بلکه توسط دیگران و برای تکمیل به واسطه استفاده از برهان وجوب و امکان، به صورت غیر مستقیم از دور و تسلسل استفاده نشده است.
اما سایر براهین و استدلالها، از قبیل برهان وجودی، برهان فطرت، برهان تجربه دینی، برهان صدیقین(با تقریر صدرا و صدرائیان) از دور و تسلسل به هیچ وجه استفاده نشده است.
[=microsoft sans serif]توضیح اینکه[=microsoft sans serif]:
براهین دسته آخر که به براهین وجوب و امکان معروف است، مستقیما از بطلان دور وتسلسل به عنوان یکی از مقدمات ضروری بهره میگیرند به این صورت که:
م1. هر موجودی را در نظر بگیرید، یا ممکن الوجود است یا واجب الوجود.
م2. اگر واجب الوجود باشد که مدعای ما ثابت است.
م3. ولی اگر ممکن الوجود باشد، وجود او مستلزم وجود واجب الوجوداست؛ زیرا در غیر این صورت یا مرتکب دور میشویم یا تسلسل و این دو عقلا محال است.
بنابراین، هر موجودی که در نظر گرفته شود یا واجب الوجود است یامستلزم واجب الوجود.(1)
استدلال نظم از دور یا تسلسل بهره نگرفته است.زیرا در استدلال نظم میگوییم:
م1. موجدات جهان دارای نظم هستند.
م2. هر نظمی ناظمی میخواهد.
نتیجه: موجودات جهان، ناظم میخواهند.(2)
در استدلال حدوث نیزاز دور یا تسلسل بهره گرفته نشده است؛ زیرا در این استدلال گفته میشود:
م1. موجودات جهان، حادث هستند.
م2. هر حادثی، مُحدِثی میخواهد.
نتیجه: موجودات جهان، محدثی میخواهند که آنها را حادث کند.(3)
فارغ از درستی یا نادرستی این استدلالها، دو نکته قابل توجه استکه در بحث ما مفید است.
نکته اول: در این دو استدلال از دور و تسلسل بهره گرفته نشده است.
نتکه دوم: هر دوی این استدلالها، ما را به وجود موجودی کامل وازلی و واجب تمام کمالات نمیرساند بلکه فقط به وجود محدثی بی تغییر و ناظمی ذی شعور میرساند ولی ضرورتا این موجود خداوند ادیان نیست. بنابراین، این دو برای اثبات خدای ادیان نیاز به تکمیل به کمک برهان وجوب و امکان را دارد که در آن صورت از بطلان دور و تسلسل بهره میگیرد.
در استدلال وجودی نیز از مفهوم کامل ترین موجود، قصد داریم وجود خارجیاو را اثبات کنیم و در آن نیز نه از دور استفاده شده و نه از تسلسل.
در برهان صدیقین ملاصدرا، با تقسیم موجودات عالم بر اساس درجهت شکیکی وجود از پائین ترین موجودات تا برترین موجودات به اثبات وجود عالیترین رتبه میپردازد. تقریر صدرا اینچنین است:
م1. وجود حقیقت عینی، واحد و بسیط است.
م2. اختلاف بین افراد وجود، اختلاف تشکیکی است؛ یعنی بین آنهاتفاوت به شدت و ضعف است.
م3. غایت کمال افراد وجود، وودی است که متعلق به غیرش نیست وهیچ موجودی تام تر و کاملتر از او حتی تصور نیز نمیشود.
م4. مراتب پائین تر، همگی بر اساس مراتب وجودی خود وابسته بهغنی ترین موجود هستند. پس:
م5. وجود یا مستغنی از غیر است یا ذاتا محتاج به غیر.
وجود بی نیاز را واجب الوجود مینامیم و وجودات نیازمند، افعال وآثار او است.
در نتیجه، واجب الوجود با بررسی مراتب وجودی اثبات میشود. اووجود صرف و بسیطی است که تام و تمام تر از او وجود ندارد و هیچ عدم و نقصی در اوراه ندارد.(4)
ـــــــــــــــــــــ
1.ر.ک: شرح اشارات و تنبیهات، ج3، ص67: (خواجه نصیر الدین طوسی، مکتب نشر الکتاب، 1403ق )
2.تبیین براهین اثبات خدا، عبدالله جوادی آملی، ص29-32: (قم، نشر اسراء، بی تا، چاپ اول)
3. شرح مواقف، ص466: (علی بن محمد جرجانی، ط قسطنطنیه، حاج محرم افندی بوسنوی، 1286 )
[=microsoft sans serif]4. اسفار اربعه، ج6، ص14-16(ملاصدرا، قم، مکتبه مصطفوی، 1378ق)
[=microsoft sans serif]دوستان عزیز، جهت بهره مندی بهتر از مباحث مطرح شده، لازم است دو بحث بطلان تسلسل و ارتباط تسلسل با اثبات خداوند در دو تاپیک مستقل از هم دنبال شود.
بدین منظور،
بحث از بطلان تسلسل در تاپیک چرا گفته میشود تسلسل باطل است؟ دنبال میشود.
و
بحث از رابطه تسلسل با اثبات وجود خدا در این تاپیک.
بنابراین، دوستانی که قصد دارند به مباحث بطلان تسلسل بپیوندند، در آن تاپیک بحثهای خود را دنبال کنند.
یاعلی
موفق باشید.
[=microsoft sans serif]براهین دسته آخر که به براهین وجوب و امکان معروف است، مستقیما از بطلان دور وتسلسل به عنوان یکی از مقدمات ضروری بهره میگیرند به این صورت که:
م1. هر موجودی را در نظر بگیرید، یا ممکن الوجود است یا واجب الوجود.
م2. اگر واجب الوجود باشد که مدعای ما ثابت است.
م3. ولی اگر ممکن الوجود باشد، وجود او مستلزم وجود واجب الوجوداست؛ زیرا در غیر این صورت یا مرتکب دور میشویم یا تسلسل و این دو عقلا محال است.
بنابراین، هر موجودی که در نظر گرفته شود یا واجب الوجود است یامستلزم واجب الوجود.(1)ـــــــــــــــــــــ
1.ر.ک: شرح اشارات و تنبیهات، ج3، ص67: (خواجه نصیر الدین طوسی، مکتب نشر الکتاب، 1403ق )
با سلام.
1.در کشف المراد، اصلی برای امتناع تسلسل ذکر می شود که به نظر می رسد که ما اصلاً نیازی به بحث در مورد سلسله علل نداریم(هر چند شارح نیز ذیل امتناع تسلسل به آن پرداخته است) آن اصل این است که هر صفت عَرَضی به ذاتی منتهی می شود، و خب وقتی ممکن الوجود در ذاتش وجود را ندارد، وجودش این نتیجه را می رساند که ذاتی هست که وجود را در خود دارد، و لذا واجب الوجود از وجود ممکن الوجود، استنتاج می شود. با این حساب، آیا اساساً ما نیازی به اثبات امتناع تسلسل در برهان امکان و وجوب داریم؟
2.نکتۀ دیگر در کتاب تبیین براهین اثبات وجود خدا، در شرح برهان امکان و وجوب، آیت الله جوادی یادآور می شوند که ممکن نمی تواند علت ممکن باشد، باز با این حساب، آیا سلسله ای از ممکنات متصور هست که علت یکدیگر باشند و بحث بشود که آیا به بینهایت می روند یا به مختوم هستند؟
[=microsoft sans serif]1.در کشف المراد، اصلی برای امتناع تسلسل ذکر می شود که به نظر می رسد که ما اصلاً نیازی به بحث در مورد سلسله علل نداریم(هر چند شارح نیز ذیل امتناع تسلسل به آن پرداخته است) آن اصل این است که هر صفت عَرَضی به ذاتی منتهی می شود، و خب وقتی ممکن الوجود در ذاتش وجود را ندارد، وجودش این نتیجه را می رساند که ذاتی هست که وجود را در خود دارد، و لذا واجب الوجود از وجود ممکن الوجود، استنتاج می شود. با این حساب، آیا اساساً ما نیازی به اثبات امتناع تسلسل در برهان امکان و وجوب داریم؟
باسلام
خوب بود که متن اصلی مطلب را از زبان خودمولف همراه با رفرنس میگذاشتید تا بهتر بتوان به بررسی آن پرداخت.
با این حال، مطلبی که نوشتید(انتهای عرضیات با ذاتیات) ربطی به بحث ما ندارد.
چون:
در این بحث، صفات عرضی یا امور عرضی باید به ذاتیات بازگردد. اما بحث ما در مورد وجود موجودی است که متصف به ممکن الوجود است. این وجود که نه صفتی عرضی است نه وجودی عرضی. موجودی است واقعی در عالم خارج. اگر شما بگویید که این موجود، در ذاتش وجود ندارد پس نیازمند ذات واجب الوجود است، سوال میشود:
درست است که از خودش ندارد، ولی چرا باید منتهی به واجب الوجود شود.
به عبارت دیگر، شما با این فرض که وجود از خودش نیست، فرض علت بودن خودش برای وجود خودش را منتفی کردید، اما هنوز دو فرض باقی دیگر باقی است:
فرض اول: علت وجود او، موجود یا موجوداتی از سنخ خودش(امکانی) است.
فرض دوم: علت وجود او، موجودی از سنخ دیگر(وجوبی) است.
برای ابطال فرض اول، چاره ای ندارید جز اینکه از بطلان تسلسل بهره بگیرید.
باز با این حساب، آیا سلسله ای از ممکنات متصور هست که علت یکدیگر باشند و بحث بشود که آیا به بینهایت می روند یا به مختوم هستند؟
منظور از این علت، علت هستی بخش است نه علل معدده یا علتهایی در طول علیت واجب الوجود.
به عبارت دیگر،
علت هستی بخش تنها خداوند است ولی در این برهان، بحثی از این نمیشود که بین خداوند و ممکن الوجود مفروض، ممکن الوجود دیگری به عنوان علتهای معده یا علتهای واسطه قرار دارند که علیت خود را از واجب الوجود گرفته باشند، قرار دارد یا هیچ علت دیگری بین واجب و ممکن وجود ندارد و واجب الوجود مستقیما علت هستی بخش و علت بی واسطه ایجاد ممکنات است.
اما به صورت یک فرض، این مسئله مطرح میشود که حال اگر فرض کردیم که علت هستی بخش، واجب الوجود است، آیا او مستقیما به کار ایجاد میپردازد یا واسطه هایی دارد. با ابطال تسلسل بیان میکنیم که حتی اگر علتهای متوسطی در کار باشند، در نهایت باید به واجب الوجود برسیم.
[=microsoft sans serif]
باسلام
خوب بود که متن اصلی مطلب را از زبان خودمولف همراه با رفرنس میگذاشتید تا بهتر بتوان به بررسی آن پرداخت.
با این حال، مطلبی که نوشتید(انتهای عرضیات با ذاتیات) ربطی به بحث ما ندارد.
چون:
در این بحث، صفات عرضی یا امور عرضی باید به ذاتیات بازگردد. اما بحث ما در مورد وجود موجودی است که متصف به ممکن الوجود است. این وجود که نه صفتی عرضی است نه وجودی عرضی. موجودی است واقعی در عالم خارج. اگر شما بگویید که این موجود، در ذاتش وجود ندارد پس نیازمند ذات واجب الوجود است، سوال میشود:
درست است که از خودش ندارد، ولی چرا باید منتهی به واجب الوجود شود.
به عبارت دیگر، شما با این فرض که وجود از خودش نیست، فرض علت بودن خودش برای وجود خودش را منتفی کردید، اما هنوز دو فرض باقی دیگر باقی است:
فرض اول: علت وجود او، موجود یا موجوداتی از سنخ خودش(امکانی) است.
فرض دوم: علت وجود او، موجودی از سنخ دیگر(وجوبی) است.برای ابطال فرض اول، چاره ای ندارید جز اینکه از بطلان تسلسل بهره بگیرید.
با سلام و خسته نباشید.
گرامی ابطال فرض اوّل در صورت همان گزاره ای که به نقدش پرداخته اید، مستتر است: «این موجود، در ذاتش وجود ندارد» وقتی این موجود به عنوان یک ممکن الوجود در ذاتش وجود را ندارد، به همین طریق می توان گفت که ممکن الوجودهای دیگر هم در ذاتشان وجودی ندارند که به او بدهند، پس فرض اوّل باطل است و راهی به جز فرض دوم نمی ماند. مگر اینکه شما این گزاره را رد کنید که "ممکن الوجود در ذاتش وجودی ندارد".
تا جایی که من می دانم منظور از عرضی، چیزی است که بالغیر باشد و نه بالذات، پس یک امر حقیقی و خارجی هم می تواند عرضی باشد، و منظور من در این بحث هم همین است. مثالهای زیادی می توان از چیزهایی زد که واقعاً در یک چیزی هستند، ولی عرضی هستند، مثل شوری غذا در اثر پاشیدن غذا، یا به حرکت در آمدنِ توپِ ساکن در اثر ضربۀ پا، ایجاد یک ساختمان در اثر ساخت و ساز انسانها، یا در تمثیل جناب شعرانی آتش گرفتن مشعل به واسطۀ آتش(البته قبول دارم که ایشان هم در بحث کتاب کشف المراد این را برای امتناع تسلسل مطرح می کنند، و در تمثیل ایشان، یک مشعل روشن، مشعل خاموشی را روشن می کند و آن مشعل مشعل دیگر را و استدلال این است که اگر هیچ مشعل روشنی نباشد که برای روشن شدن محتاج مشعل دیگری نباشد، سایر مشعلها هم روشن نمی شوند، ولی من فکر می کنم که می توانیم به جای مشعل روشن که خودش امکان خاموش شدن دارد، به خود آتش مثال بزنیم که برای آتش بودن محتاج غیر نیست هر چند تمثیل از جهت تقریب ذهن است و آتش از جهت امکان اتفاء، نقص وجودی خودش را دارد)
[=microsoft sans serif]منظور از این علت، علت هستی بخش است نه علل معدده یا علتهایی در طول علیت واجب الوجود.
به عبارت دیگر،
علت هستی بخش تنها خداوند است ولی در این برهان، بحثی از این نمیشود که بین خداوند و ممکن الوجود مفروض، ممکن الوجود دیگری به عنوان علتهای معده یا علتهای واسطه قرار دارند که علیت خود را از واجب الوجود گرفته باشند، قرار دارد یا هیچ علت دیگری بین واجب و ممکن وجود ندارد و واجب الوجود مستقیما علت هستی بخش و علت بی واسطه ایجاد ممکنات است.اما به صورت یک فرض، این مسئله مطرح میشود که حال اگر فرض کردیم که علت هستی بخش، واجب الوجود است، آیا او مستقیما به کار ایجاد میپردازد یا واسطه هایی دارد. با ابطال تسلسل بیان میکنیم که حتی اگر علتهای متوسطی در کار باشند، در نهایت باید به واجب الوجود برسیم.
اینجا جای این سؤال است که آیا اینکه «علت هستی بخش تنها خداوند است» گزاره ایست که برای اثباتش محتاج اثبات ابطلال دور و تسلسل هستیم، یا خیر؟ اگر آری، که فرمایش شما صحیح است و مجبور هستیم که در هر حال ابتدا امتناع تسلسل را ثابت کنیم، ولی اگر این گزاره جدای از بحث امتناع تسلسل و بطلان دور، قابل اثبات است، دیگر نیازی به ابطال تسلسل نیست، زیرا هیچ ممکن الوجود دیگری، علت هستی بخش نیست که به ممکن الوجودِ مورد بحث ما، هستی ببخشد، لذا وقتی ممکن الوجود می تواند نباشد، محتاج یک علت هستی بخش است و علت هستی بخش هم فقط خداست.
سپاسگذارم.
[=microsoft sans serif]این موجود، در ذاتش وجود ندارد» وقتی این موجود به عنوان یک ممکن الوجود در ذاتش وجود را ندارد، به همین طریق می توان گفت که ممکن الوجودهای دیگر هم در ذاتشان وجودی ندارند که به او بدهند، پس فرض اوّل باطل است و راهی به جز فرض دوم نمی ماند. مگر اینکه شما این گزاره را رد کنید که "ممکن الوجود در ذاتش وجودی ندارد
باسلام
درست است که ممکن الوجود نمیتواند علت نهایی باشد، ولی علت متوسط قرار گرفتن آن و به عبارتی، در طول علیت واجب الوجود قرار گرفتن آن برای ایجاد ممکنات دیگر ایراد عقلی و فلسفی ندارد.
بنابراین، همانطور که کاملا محتمل است که یک ممکن الوجود، مستقیما از جانب واجب الوجود ایجاد شده باشد، این امر هم محتمل است که واجب الوجود به واسطه ممکن الوجود دیگری به ایجاد او پرداخته باشد.
ممکن 1ـــ ممکن 2ـــ ممکن 3ـــ ممکن 4ــــ ممکن 5ــــ ؟؟؟؟؟(به سمت ابتدای علتهای ایجادی: واجب یا ممکنی دیگر)
حال فرض تسلسل در اینجا پیش می آید که این سلسله علتها تا کجا میتواند به پیش برود.
اگر در این سلسله، در نهایت به واجب الوجود نرسیم، کماکان همان مشکلی که شما طرح کردید پیش می آید و چون وجود ممکن الوجود از خودش نیست و به واجب نیاز دارد، بنابراین تا در نهایت وصل به وجود واجب نباشد، اصلا به وجود نخواهد آمد تا بخواهد در سلسله علل ایجادی ممکنات دیگر قرار بگیرد.
ولی اگر در نهایت به واجب الوجود برسیم، یعنی در ابتدا واجب الوجود، او را ایجاد کرده و او هم دومی را و دومی هم سومی را و همینطور تا به ممکن الوجود آخری برسیم.
تا جایی که من می دانم منظور از عرضی، چیزی است که بالغیر باشد و نه بالذات، پس یک امر حقیقی و خارجی هم می تواند عرضی باشد، و منظور من در این بحث هم همین است.
عرض، گاهی در برابر جوهر است و گاهی در برابر ذات.
عرض در برابر جوهر عبارت است از ماهیتی که اگر بخواهد موجود شود، حتما نیازمند موضوع است. در این مورد، عرض شامل 9 مورد میشود.
عرض در برابر ذات عبارت است از جزئی از ماهیت یک موجود که حقیقت آنرا تشکیل نمیدهد و در تعریف ماهیت آورده نمیشود و از خارج موجود بر آن حمل میشود.
منظور از عرضی در بحث شما، همین مورد دوم است که داخل در ماهیت و ذات موجودات نیست و از خارج بر آن حمل میشود.
البته عرضی در برابر ذاتی میتواند از جهت تقابلش با جوهر نیز سنجیده شود.
مثلا شوری در غذا، از یک طرف برای غذا امری عرضی است نه ذاتی آن. از طرف دیگر، خود شوری کیفیتی محسوس است و یکی از اقسام عرض در برابر جوهر.
مثلا خود شوری، وجود مستقلی در خارج ندارد بلکه خود جسم شور است که در خارج موجود است. یا سفیدی که عرض است، در خارج موجود نیست بلکه این شیء سفید است که در خارج موجود است و سفید، جوهر است نه عرض.
یا حرکت، امری نیست که خودش در خارج وجود مستقل داشته باشد بلکه این شیئ متحرک است که در خارج موجود است.
یا در مثال آتش زدن، خود آتش جوهر است و آتش زدن فعل است و فعل خودش نه مستقلا و نه به صورت وابسته در خارج موجود نیست.
حالت آتش گرفتن نیز امری عرضی در مقابل ذاتی و نیز عرض مفارق در برابر جوهر است.
باتوجه به این نکته، تعریفی که شما از عرضی ذکر کردید طبق هیچ کدام از اصطلاحات عرضی درست نیست. خصوصا عرضی وقتی در برابر ذاتی قرار بگیرد که مربوط به صفات ویژگی های یک موجود میشود که وجود مستقلی از آن ذات و جوهری که در آن قرار گرفته است ندارد.
اینجا جای این سؤال است که آیا اینکه «علت هستی بخش تنها خداوند است» گزاره ایست که برای اثباتش محتاج اثبات ابطلال دور و تسلسل هستیم، یا خیر؟ اگر آری، که فرمایش شما صحیح است و مجبور هستیم که در هر حال ابتدا امتناع تسلسل را ثابت کنیم، ولی اگر این گزاره جدای از بحث امتناع تسلسل و بطلان دور، قابل اثبات است، دیگر نیازی به ابطال تسلسل نیست، زیرا هیچ ممکن الوجود دیگری، علت هستی بخش نیست که به ممکن الوجودِ مورد بحث ما، هستی ببخشد، لذا وقتی ممکن الوجود می تواند نباشد، محتاج یک علت هستی بخش است و علت هستی بخش هم فقط خداست.
بله، این انحصار را ما از طریق بررسی رابطه علیت بین موجوات متوجه میشویم و برای اثبات آن نیازمند به ابطال دور و تسلسل هستیم.
[=microsoft sans serif]پرسش: [=microsoft sans serif]
آیا برای اثبات وجود خدا ضرورتاً باید تسلسل را ابطال کنیم؟
پاسخ:
[=microsoft sans serif]باسلام
[=microsoft sans serif]در میان ادله و براهین اثبات خداوند، برخی از براهین صرفا به موجودی هوشمند میرسد که یا ناظم است یا مُحدِث و ایجاد کننده.
[=microsoft sans serif]برخی از طریق بررسی مفهوم کاملترین موجود درصدد اثبات خداوند است.
[=microsoft sans serif]برخی دیگر از طریق بررسی موجودات عالم و ارتباط فقر ذاتی با و امکانی با موجود واجب الوجود به اثبات خداوند میپردازد.
[=microsoft sans serif]در این میان، تنها در براهین معروف به وجوب و امکان به صورت مستقیم و توسط خود تقریر کنندگانش از بطلان دور و تسلسل به عنوان مقدمه استفاده شده است.
[=microsoft sans serif]براهین و دلایل موسوم به نظم، حدوث و نفس مستقیما از دور و تسلسل بهره گرفته نشده است بلکه توسط دیگران و برای تکمیل به واسطه استفاده از برهان وجوب و امکان، به صورت غیر مستقیم از دور و تسلسل استفاده شده است.
[=microsoft sans serif]اما سایر براهین و استدلالها، از قبیل برهان وجودی، برهان فطرت، برهان تجربه دینی، برهان صدیقین(با تقریر صدرا و صدرائیان) از دور و تسلسل به هیچ وجه استفاده نشده است.
[=microsoft sans serif]توضیح اینکه[=microsoft sans serif]:
براهین دسته آخر که به براهین وجوب و امکان معروف است، مستقیما از بطلان دور وتسلسل به عنوان یکی از مقدمات ضروری بهره میگیرند به این صورت که:
م1. هر موجودی را در نظر بگیرید، یا ممکن الوجود است یا واجب الوجود.
م2. اگر واجب الوجود باشد که مدعای ما ثابت است.
م3. ولی اگر ممکن الوجود باشد، وجود او مستلزم وجود واجب الوجوداست؛ زیرا در غیر این صورت یا مرتکب دور میشویم یا تسلسل و این دو عقلا محال است.
بنابراین، هر موجودی که در نظر گرفته شود یا واجب الوجود است یامستلزم واجب الوجود.(1)
استدلال نظم از دور یا تسلسل بهره نگرفته است.زیرا در استدلال نظم میگوییم:
م1. موجدات جهان دارای نظم هستند.
م2. هر نظمی ناظمی میخواهد.
نتیجه: موجودات جهان، ناظم میخواهند.(2)
در استدلال حدوث نیزاز دور یا تسلسل بهره گرفته نشده است؛ زیرا در این استدلال گفته میشود:
م1. موجودات جهان، حادث هستند.
م2. هر حادثی، مُحدِثی میخواهد.
نتیجه: موجودات جهان، محدثی میخواهند که آنها را حادث کند.(3)
فارغ از درستی یا نادرستی این استدلالها، دو نکته قابل توجه استکه در بحث ما مفید است.
نکته اول: در این دو استدلال از دور و تسلسل بهره گرفته نشده است.
نتکه دوم: هر دوی این استدلالها، ما را به وجود موجودی کامل وازلی و واجب تمام کمالات نمیرساند بلکه فقط به وجود محدثی بی تغییر و ناظمی ذی شعور میرساند ولی ضرورتا این موجود خداوند ادیان نیست. بنابراین، این دو برای اثبات خدای ادیان نیاز به تکمیل به کمک برهان وجوب و امکان را دارد که در آن صورت از بطلان دور و تسلسل بهره میگیرد.
در استدلال وجودی نیز از مفهوم کامل ترین موجود، قصد داریم وجود خارجی او را اثبات کنیم و در آن نیز نه از دور استفاده شده و نه از تسلسل.
در برهان صدیقین ملاصدرا، با تقسیم موجودات عالم بر اساس درجهت شکیکی وجود از پائین ترین موجودات تا برترین موجودات به اثبات وجود عالیترین رتبه میپردازد. تقریر صدرا اینچنین است:
م1. وجود حقیقت عینی، واحد و بسیط است.
م2. اختلاف بین افراد وجود، اختلاف تشکیکی است؛ یعنی بین آنهاتفاوت به شدت و ضعف است.
م3. غایت کمال افراد وجود، وودی است که متعلق به غیرش نیست وهیچ موجودی تام تر و کاملتر از او حتی تصور نیز نمیشود.
م4. مراتب پائین تر، همگی بر اساس مراتب وجودی خود وابسته به غنی ترین موجود هستند. پس:
م5. وجود یا مستغنی از غیر است یا ذاتا محتاج به غیر.
وجود بی نیاز را واجب الوجود مینامیم و وجودات نیازمند، افعال وآثار او است.
در نتیجه، واجب الوجود با بررسی مراتب وجودی اثبات میشود. اووجود صرف و بسیطی است که تام و تمام تر از او وجود ندارد و هیچ عدم و نقصی در اوراه ندارد.(4)
ـــــــــــــــــــــ
1.ر.ک: شرح اشارات و تنبیهات، ج3، ص67: (خواجه نصیر الدین طوسی، مکتب نشر الکتاب، 1403ق )
2.تبیین براهین اثبات خدا، عبدالله جوادی آملی، ص29-32: (قم، نشر اسراء، بی تا، چاپ اول)
3. شرح مواقف، ص466: (علی بن محمد جرجانی، ط قسطنطنیه، حاج محرم افندی بوسنوی، 1286 )
[=microsoft sans serif]4. اسفار اربعه، ج6، ص14-16(ملاصدرا، قم، مکتبه مصطفوی، 1378ق)