..........
ولی آنک به فکر شهر شامم
به یاد زینب فرخنده نامم
چه سان آن خطبه را در قصر بیداد
به سوز دل نمود آن گونه فریاد
زبانش ذوالفقار حیدری بود
بیانش جلوه ی پیغمبری بود
کلامش چون شهاب آسمانی
فرود آمد بر آن نامرد جانی
بدون ترس از مرگ وشهادت
چو مادر پر خروش و پر صلابت
نمود از حضرت مولا حمایت
به آن زیبا ترین شور و شکایت
[="Microsoft Sans Serif"][="DarkGreen"]
نوکرت حال و هوای کربلا دارد عجیب
یه تقاضای برات کربلا دارد ،غریب
ای رضا جان من ندارم جز تو شاه
پس دعوا کن درد دوریه گدا را ای طبیب
اربعین می آید و بازم که اینجایم هنوز
جان زهرا مادرت آقا نظر کن ای حبیب
روز و شب در حسرت دیدار شاه
میخوانم به عشق کربلا امن یجیب
با سلام و احترام
بنده نمیدونستم دقیقا قانون تعداد داره شرمنده حلال کنید....
خب مشگلی نیست شما که حتما ایرانی خواهید بود و حتما از افراد مذهبی هستید فلذا مشکلی در کار نخواهد بود من از شما عذر تقصیر خواست و برای این مزاحمت خودم رو سه روز ممنوع القلم خواهم کرد شما هم در صورت تمایل من رو عفو کرده و من انصافا آدم ماخوذ به حیایی هستم و نمیدونم چی شده که یهویی سر صحبت وبا شما اینجا باز کردم و تا مدیر نیومده خواستم بگم که من ته صفم اگر خانم حبیبه اومد بهش بگید من زنبیل گزاشتم برای ایشان
بنده نمیدونستم دقیقا قانون تعداد داره شرمنده حلال کنید....
سلام به شما
در پست ابتدای تاپیک توضیح داده شده ولی خب اکثر دوستانی که جدید به تاپیک میان چون از همین صفحات آخر با تاپیک آشنا میشن قوانین رو نمیدونن
البته زیاد مایل نیستم لفظ قوانین رواستفاده کنم ، صرفاً یک سری قواعد هستن که با رعایت اونها ، محیط برای همه و برای نوشتن شعر مناسب تر میشه
این قاعدهء قرار دادن شعر با فاصله ، به این دلیل هست که هم موقعیت به سایرین برسه و هم بشه به شکل بهتری اشعار رو بررسی کرد
ممنون که توجه می کنید خواهر گرامی :Gol:
سلام و عرض ادب خدمت تمامی دوستان
تاپیک آموزش شعر بصورت جداگانه و با همکاری سرکار خانم "ریحانه النبی" راه اندازی شد
از این به بعد آموزش های کامل و جامع در اون تاپیک انجام خواهد شد
البته در این تاپیک همچنان اشعار بررسی میشه ، اما بصورت موردی و بطور خلاصه تر
سلام به شما
در پست ابتدای تاپیک توضیح داده شده ولی خب اکثر دوستانی که جدید به تاپیک میان چون از همین صفحات آخر با تاپیک آشنا میشن قوانین رو نمیدونن
البته زیاد مایل نیستم لفظ قوانین رواستفاده کنم ، صرفاً یک سری قواعد هستن که با رعایت اونها ، محیط برای همه و برای نوشتن شعر مناسب تر میشه
این قاعدهء قرار دادن شعر با فاصله ، به این دلیل هست که هم موقعیت به سایرین برسه و هم بشه به شکل بهتری اشعار رو بررسی کرد
ممنون که توجه می کنید خواهر گرامی :Gol:
با سلام و احترام
هرچی شما عزیزان بفرمایید ...بنده تابع جمع هستم ... بازم از تک تک عزیزان طلب حلالیت دارم...
Reza-D;759382 نوشت:
بسیار زیبا
همهء اشعارتون زیبا بود ولی خودم از این خیلی خوشم اومد
اجازه هست اشعار شما رو بررسی کنم؟
ممنونم ار لطف و عنایت شما بزرگوار...
بله حتما به دیده ی منت اگر قابل باشم...هستیم که رفع نقایص صورت بگیره در محضر اساتید بزرگوار....[/]
خب مشگلی نیست شما که حتما ایرانی خواهید بود و حتما از افراد مذهبی هستید فلذا مشکلی در کار نخواهد بود من از شما عذر تقصیر خواست و برای این مزاحمت خودم رو سه روز ممنوع القلم خواهم کرد شما هم در صورت تمایل من رو عفو کرده و من انصافا آدم ماخوذ به حیایی هستم و نمیدونم چی شده که یهویی سر صحبت وبا شما اینجا باز کردم و تا مدیر نیومده خواستم بگم که من ته صفم اگر خانم حبیبه اومد بهش بگید من زنبیل گزاشتم برای ایشان
شباویز دلدام از راجی اندونزی:hamdel:
با سلام و احترام
بزرگوار وافعا معذرت میخوام حلال کنید.... خطای بنده رو به پای عزیزان بزرگوار نذارید ...:Gol:[/]
داداش یه نکتهء عجیب در اشعار شما هست ، اینکه معمولاً سراغ سخت ترین وزن ها میرین که گاهی حتی پیدا کردن برای من هم سخته! خب چطور انتظار دارید نتیجه مطلوب بگیرید؟!
مثلاً همین شعرتون وزنش اینه:
فاعل فَعَلن مفعولن = تن خسته و دل دیوانه
وزن خوش آهنگی هم هست ، اما خب پیدا کردن آهنگش کمی دشواره. به نظرم با وزن های معمول شروع کنید خیلی بهتر باشه
مثلاً همین مصرعی که از ما نقل قول کردم ، توی دو وزن معروف قرار میدم
هجایی که با رنگ قرمز مشخص کردم هجای بلند هستن و هجای آبی رنگ هجای کوتاه
حالا مقایسه میکنیم
فقط هجاهای 1 ، 3 ، 5 ، 8 ، 9 درستن (بخش های مشکی رنگ). بقیه اشتباه هستن
همچنین در آخر شعر ، یک هجا کم نوشتید که با خط تیره مشخص کردم
برای مثال در هجا دوم که کوتاه است ، شما متونید بجای "نم" ، بنویسید "نِ" دقت کن برادر: جانم در به در....... جانِ من در به در....... می بینید که "نم" با هجای بلند ، به "نِ" با هجای کوتاه تبدیل شدحالا یه تمرین خیلی خوب برای شما (لطفاً به ترتیب جلو برید): 1 - بخش بندی (هجا بندی) که براتون توضیح دادم رو چند بار با دقت بخونید و سعی کنید به ذهن بسپارید 2 - حالا این فاعلاتن و اینا رو فعلاً میذاریم کنار و از ذهنتون موقتاً پاک کنید 3 - من یه مصرع میگم ، شما طبق همین مصرع سعی کن یک مصرع ((حتماً حتماً فقط یک مصرع ، نه بیشتر)) بنویسید 4 - وزن و قافیه اون مصرع رو با مصرعی که من براتون مینویسم تنظیم کنید شد بهاران شد بهاران شد بهار
............................................
نقطه چین رو شما پر کنید و با همون روش بخش کردن ، سعی کنید تعداد و نوع بخش ها (هجاها) مساوی باشه
نکتهء خیلی مهم: هر جوری و به هر شکلی شد ، حتی اگر احساس کردید ایراداش کاملاً رفع نشده ، هیچ عیبی نداره. هر شکلی بود برام بنویسید
فردي نزد معصوم آمد و گفت از فكرهاي وسواسي بد نسبت به مقدسات شرمم مي شود و گمان مي كنم كافر شده ام. امام فرمودند اين كار اختياري نيست و همين كه ناراحت هستيد مشخص است كه ايمان داري و اگر خوشحال مي شدي بد بود.
بنابراين اعتنا نكن كه شيطان وسوسه مي كند.
با سلام و ادب
استاد گرامی اگر امکان دارد بفرمائید کدام معصوم تا در شعر استفاده شود.
استاد گرامی اگر امکان دارد بفرمائید کدام معصوم تا در شعر استفاده شود.
متشکر
سلام عليكم
مي توانيد از روايات زير كمك بگيريد
مردمي هم به پيغمبر(ص) شكايت بردند از خاطرههايي كه در دل آنها ميافتاد كه اگر باد، آنها را به جاي دوري اندازد و يا قطعه قطعه شوند دوستتر دارند از اينكه آن خاطرهها را به زبان آرند؟ پس رسول خدا(ص) فرمود: آيا اين را دريافتيد؟ كه اين خاطرهها بر شما بسيار گران است؟
عرض كردند آري،
فرمود: سوگند به آن كه جانم به دست اوست، اين صريح ايمان است، پس هرگاه آن را يافتيد و احساس كرديد كه اين خاطرهها به سراغتان آمده بگوييد: «به خدا و رسولش ايمان آورديم و نيروي جز خداوند نيست.»
از امام محمدباقر(ع) روايت شده كه فرمود:
مردي نزد رسول خدا(ص) آمد و گفت: اي رسولخدا همانا من منافق شدهام.
حضرت فرمود: به خدا سوگند كه منافق نشدهاي، چون اگر منافق بودي، نزد من نميآمدي. آيا ميداني چه چيزي تو را به شك انداخته؟
گمان ميكنم، دشمن حاضر، نزد خاطرت آمده و به تو گفته است: چه كسي آفريدت؟ پس تو گفتي: خدا مرا آفريد؟ آن مرد گفت: آري، سوگند به كسي كه تو را به حق مبعوث كرد، همينطور بود.
پس حضرت فرمود: به درستي كه شيطان قبل از انجام اعمال به سراغتان آمده و بر شما ناتوان شده، پس به اين صورت آمده تا شما را بلغزاند، پس هرگاه اين چنين بود، هر كدام شما كه برايش چنين چيزي رخ داد خداي واحد را ياد كند.
شد بهاران شد بهاران شـــد بهار
خاک بیجان شد سراســـر لاله زار
سبزه زاران
گشت سنبل ز خاک رَسْت
مست شد گل بدید مستانْ رویِ یار
سلام
قافیه که عالیه و کاملاً درسته
وزن هم خیلی خیلی بهتر شده و ایرادها خیلی کم شده
در مصرع سوم حرف "ز" اضافه ست. شاید بفرمایید که با تعداد هجا تنظیم کردم
دلیلش اینه که "خاک" که بعد از "ز" اومده ، یک هجای کشیده ست و هجای کشیده در شعر حکم 2 هجا رو داره :ok:
درست مثل کلمهء "گشت" که قبل از "ز" اومده. کلمات "خاک" و "گشت" رو در اون مصرع با رنگ مشکی مشخص کردم
در مصرع چهارم کلمهء "گل" کلاً همه چی رو به هم زده و تا آخر اشکال وارد کرده
ببین برادر در شعر شما علاوه بر رعایت هجاها ، باید کاربرد اونها رو هم رعایت کنید
در مصرع چهارم شما حرف "بِ" رو یک هجا در نظر گرفتید که تا اینجا درسته
اما ب ، تنها که تلفظ نمیشه. یعنی شما ایجوری نمیخونی:
مست شد گل بِ ، دید مستانْ رویِ یار
بلکه با حروف بعدش تلفظ میشه: بدید
ضمن اینکه بعد از "ب" هم "دیــــد" هجای کشیده هست پس دو هجا حساب میشه
با توجه به مواردی که عرض کردم ، این دو مصرع فقط با یک تغییر کوچک درست میشن :ok:
سبزه زاران گشت سنبل ز خاک رَسْت = سبزه زاران گشت ، گل از خاک رَسْت
مست شد گل بِدید مستانْ رویِ یار = مست شد گل ، دید مستانْ رویِ یار
و نکتهء آخر اینکه استفاده شما از کلمات و ارتباط دادن اونها با مصرع من بسیار عالی بود :Kaf:
خب تمرین بعدی شما:
یک بیت دیگه به دو بیتی که تا الان نوشتید اضافه بفرمایید
مردمي هم به پيغمبر(ص) شكايت بردند از خاطرههايي كه در دل آنها ميافتاد كه اگر باد، آنها را به جاي دوري اندازد و يا قطعه قطعه شوند دوستتر دارند از اينكه آن خاطرهها را به زبان آرند؟ پس رسول خدا(ص) فرمود: آيا اين را دريافتيد؟ كه اين خاطرهها بر شما بسيار گران است؟
عرض كردند آري،
فرمود: سوگند به آن كه جانم به دست اوست، اين صريح ايمان است، پس هرگاه آن را يافتيد و احساس كرديد كه اين خاطرهها به سراغتان آمده بگوييد: «به خدا و رسولش ايمان آورديم و نيروي جز خداوند نيست.»
[="Tahoma"][="DarkGreen"]سلام عليكم
واقعا عالي بود
اميدوارم اين ابيات بتواند بار سنگيني از دوش مؤمنان رنجور به بيماري وسواس بردارد كه متأسفانه تعداد اين بيماران كم هم نيست[/]
خودگناهی نیست بر تو ای عزیز//از سحابِ چشم این باران مریز
چونکه در دستِ تو افکارت نبود//پس چرا گوئی که ایمانت ربود؟
با سلام
با توجه به اینکه رسیدگی به تخلفات ادبی و همچنین فعالیتهای مثبت خواهران گرامی سایت
به من واگذار گردیده
من این دو بیت رو بصورت مختصر مورد بهره برداری قرار میدم
و از ارسال کننده اون که البته خودم باهاش قهرم تشکر میکنم!!!!:Kaf:
داستان در مورد فردی است که وسواس فکری داره!!
خود وسواس گناه نیست بیماری هست اما ایشون افکار خاصی رو داره!!!
نوعی نفاق داره -- نوعی شرک میاره که در ابتدا شرک خفی هست و.....
تشدید میشه و خدای نکرده بیماری تبدیل میشه به هذیان گویی و شرک جلی!!!:_loool:
بعد اون فرد معلوم الحال تشریفشون رو میبرن نزد پیامبر مسلمانان حضرت محمد بن عبد الله(ص)
و شرح ماوقع رو میده ایشون هم بهش میگه اتفاقا اتفاقا عین ایمان رو تو انجام میدی
گناهی بر تو نیست
و :
از ابر چشم اینقدر باران ندامت و پشیمانی جاری مکن
مریز= ریختن اشک مراد است و گریه کردن احسنت آفرین دستتون درد نکنه بسیار زیبا بود
و پیامبر در بیت بعدی بهش بیماری رو گوشزد میکنه که چون اختیار در دست تو نبوده و بخاطر بیماری
اینجور خیالاتی رو کردی نگران ایمانت نباش که ایمانت برجاست
و بنوعی با ارایه لف و نشر این بیت رو تموم میکنه یعنی جواب مصرع اول رو در مصرع دوم به خواننده اعلام میکنه
مثل یک احساس سردم زیر باران شکستن
مثل یک انسان تنها پیش تنهایی نشستن
مثل یک مرغ هوایی عشق پرواز و پریدن
رفتن از دنیای خاکی تا به آبی ها رسیدن
مثل قلب موج دریا خستگی معنای مردن
پیش دریاها عزیزو پیش ساحل ضربه خوردن!
مثل دنیا بی قرارم از تکاپو های بودن
از همین دلواپسی ها،دزدکی دل را ربودن
مثل شنهای کویری گرچه باران را ندارم
در میان جمع شنها تشنگی را دوست دارم
مثل بیت شعر هایم یا غلط یا ناتمامم !
من نمیخواهم خدایا بی تو در دنیا بمانم
سلام به همه
معمولاً اشعاری که در تاپیک قرار میگیره ، یکی از وزن هایی که در اونها استفاده میشه اینه: فاعلاتن فاعلاتن فاعلات
همون وزنی که جناب "ابوالفضل" هم دارن روی اون تمرین میکنن
اما این بار سرکار خانم
"یارب" ، با وزنی تقریباً مشابه ، ولی با کمی تفاوت شعر نوشتند: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن
بخش های قرمز رنگ در وزن سرکار خانم "یارب" به نسبت وزن اول بیشتر هستن
دلیل طرح این مطلب اینه که دوستان سعی کنن از وزن های متنوع تری استفاده کنن (از جمله خودم :Nishkhand:)
مثلاً یکی از کاربرانی که دیدم وزن های مختلف استفاده میکنن ، خانم "شهره22" هستن که واقعاً وزن های زیبا و آنگینی بکار می برن
شعر منحصر در یکی دو وزن نیست ، حتی منحصر در چند قالب نیست
خیلی از قالب هایی که الان استاندارد حساب میشن ، خودشون یه زمانی جدید بودن
چرا ما نتونیم وزن و قالب جدید اختراع کنیم؟
نوکرت حال و هوای کربلا دارد عجیب یه تقاضای برات کربلا دارد ،غریب ای رضا جان من ندارم جز تو شاه
پس دوا کن درد دوریه گدا را ای طبیب
اربعین می آید و بازم که اینجایم هنوز
جان زهرا مادرت آقا نظر کن ای حبیب روز و شب در حسرت دیدار شاه
میخوانم به عشق کربلا امن یجیب
نکتهء اول اینکه شعر یا باید زبان عامیانه داشته باشه یا اصطلاحاً کتابی
اگر عامیانه ست ، باید بگیم: نوکرت حال و هوای کربلا داره ، نه اینکه: دارد
و اگر کتابیه ، باید بگیم: یک تقاضای ، نه: یه تقاضای
دو مصرعی که با رنگ مشکی مشخص کردم همون مشکل شعر قبلی شما رو دارن
یعنی وزنشون با وزن شعر هماهنگ نیست
در بیت آخر هم کلمهء "می خوانم" از وزن خارجه و تا کلمهء "به" هم همین مشکل هست
مثلاً اصلاحش اینطور میشه: باز میخوانم به عشق کربلا امن یجیب
در کل اشعار شما از نظر قافیه که خیلی خوب هستن ، با معنا هستن و درمورد مزن هم فقط یکی دو موردی که عرض کردم ایراد وجود داشت وگرنه بقیه ش عالیه. من فکر میکنم چون این اشعار رو با احساس میگید ، برای همین با دقت کامل به وزنشون دقت نمی کنید وگرنه اگر دقت کنید حتماً اشعار بدون ایراد خواهید نوشت
فقط یک مورد هست که به نظرم میتونه اشعار زیبای شما رو زیباتر کنه
اینکه سعی کنید کلمات شما در یک مصرع ، گسترهء بیشتری داشته باشن
بذارید اینطور بگم که شما از نظر تکنیک شعر خیلی خوب هستید ، اما حال و هوا رو میتونید خیلی بهتر از این منتقل کنید
مثلاً به این توجه بفرمایید: جان زهرا مادرت آقا نظر کن ای حبیب
طرف مقابل رو دو بار با هم خطاب قرار میدید: آقا - ای حبیب
مثلاً شما هیچوقت چنین جمله ای به همسایتون نمیگید: نرگس خانم بیا بریم بازار ، همسایه!
وقتی میفرمایید آقا بر من نظر کن ، بعدش دیگه دلیلی نداره بنویسید: ای حبیب
در اینجا نوشتن ای حبیب صرفاً برای حل کردن مشکل قافیه ست
اما کافیه بجای آقا بفرمایید: جان زهرا مادرت ، بر ما نظر کن ای حبیب اینطوری "ای حبیب" میشه مفعولِ فعلِ نظر کردن و با هم ارتباط پیدا میکنن
نکتهء اول اینکه شعر یا باید زبان عامیانه داشته باشه یا اصطلاحاً کتابی
اگر عامیانه ست ، باید بگیم: نوکرت حال و هوای کربلا داره ، نه اینکه: دارد
و اگر کتابیه ، باید بگیم: یک تقاضای ، نه: یه تقاضای
دو مصرعی که با رنگ مشکی مشخص کردم همون مشکل شعر قبلی شما رو دارن
یعنی وزنشون با وزن شعر هماهنگ نیست
در بیت آخر هم کلمهء "می خوانم" از وزن خارجه و تا کلمهء "به" هم همین مشکل هست
مثلاً اصلاحش اینطور میشه:
باز میخوانم به عشق کربلا امن یجیب
در کل اشعار شما از نظر قافیه که خیلی خوب هستن ، با معنا هستن و درمورد مزن هم فقط یکی دو موردی که عرض کردم ایراد وجود داشت وگرنه بقیه ش عالیه. من فکر میکنم چون این اشعار رو با احساس میگید ، برای همین با دقت کامل به وزنشون دقت نمی کنید وگرنه اگر دقت کنید حتماً اشعار بدون ایراد خواهید نوشت
فقط یک مورد هست که به نظرم میتونه اشعار زیبای شما رو زیباتر کنه
اینکه سعی کنید کلمات شما در یک مصرع ، گسترهء بیشتری داشته باشن
بذارید اینطور بگم که شما از نظر تکنیک شعر خیلی خوب هستید ، اما حال و هوا رو میتونید خیلی بهتر از این منتقل کنید
مثلاً به این توجه بفرمایید: جان زهرا مادرت آقا نظر کن ای حبیب
طرف مقابل رو دو بار با هم خطاب قرار میدید: آقا - ای حبیب
مثلاً شما هیچوقت چنین جمله ای به همسایتون نمیگید:
نرگس خانم بیا بریم بازار ، همسایه!
وقتی میفرمایید آقا بر من نظر کن ، بعدش دیگه دلیلی نداره بنویسید: ای حبیب
در اینجا نوشتن
ای حبیب صرفاً برای حل کردن مشکل قافیه ست
اما کافیه بجای
آقا بفرمایید: جان زهرا مادرت ، بر ما نظر کن ای حبیب اینطوری "ای حبیب" میشه مفعولِ فعلِ نظر کردن و با هم ارتباط پیدا میکنن
در پست بعد نکته ای رو عرض میکنم
کاملا درست هست و سمعا و طاعتا
کاملا رو تمامی نکاتی که فرمودین تامل میکنم و کار میکنم و همشون رو یادداشت کردم...
الان روی همین نکات کار میکنم عرض میکنم ببینید اصلاح شده است...
و نظر بطف شما هست که شعر حقیر رو خوب و زیبا میبینید...[/]
مثلاً یکی از کاربرانی که دیدم وزن های مختلف استفاده میکنن ، خانم "شهره22" هستن که واقعاً وزن های زیبا و آهنگینی بکار می برن
سلام و عرض ادب و تشکر از زحمات شما:Kaf:
:Hedye::Hedye::Hedye:
استاد گرامی :Sham:من یه تجربه کاری رو در خصوص اشعارم میگم شما هر جور صلاح هست
به دوستان اطلاع رسانی کنید من وقتی بیکارم یا سیستمم خاموشه
و یا تنهام ،اغلب دارم ابیات سعدی و حافظ و دیوان صائب تبریزی ...رو میخونم ((محض ریا)) گفتم
و وقتی اونها رو با وزنهای درهم میخونم یه لذّت خاصی بهم میده
وای یادم رفت بگم مناظره های پروین اعتصامی هم زیباست
بعدشش که میام و میخوام جوابیه ای به مثلا سرکار خانم ((عزیز تر از جانم حبیبه خانم )) بدم
می بینم متن و نوع غزلم چجوری باشه بهتره؟
میبینم خب مناظره باشه مثلا بهتره میرم تو مایه های مرحومه پروین اعتصامی مینوسم
اگر دیدم طرف مثل اون خانمه هست روز شب ((الیل و النهار)) ایشون که باشن چون میترسم جنبه نداشته باشه
میرم تو کار حافظ و سعدی:Ealam:
اگر یکی باشه وزنش بالا باشه و زورم بهش نرسه ((آقا رضا و اینا ))میرم تو کار ابیات
صائب تبریزی و عراقی
خلاصه نگاه به طرفم میکنم و شعر میگم
موضوع دوم اینکه برای پیدا کردن ردیف هم اول قالب شعری رو پیدا میکنم 7 یا 8 ردیف مناسب رو هم پیدا میکنم روی کاغذ مینویسم
بعدشش شروع میکنم و برای هر کدوم از ردیفها یه بیت منحصر به فرد میگم اما از وزنش خارج نمیشم
برای همینم هست که ابیات من قافیه نداره
چون نمیتونم هم ردیف و هم قافیه مناسب رو پیدا کنم
دیگه چیزی به ذهنم نمیاد فقط یه چیزی بگم من نمیخوام قهر باشم باهاش خودش باهام حرف نمیزنه منم سنگین باوقار مثلا قهرم
مواردی که در پست 1096 توضیح دادم دقیقاً همین بود
خیر خواهر گرامی ، همین رو گفتم که اینطوری پر کردن مصرع مناسب نیست
خودتون رو در جملاتی مثل جملات زیر منحصر نکنید:
علی ای شاه دین
محمد ای پیامبر ما
زینب ای دختر زهرا
حسن ای برادر حسین اینها جملاتی هستن که صرفاً باعث میشن شعر نوشته بشه. مثل اینکه بخوایم یه مشک آب رو با هوا پر کنیم
مهم فقط پر شدن مشک نیست ، بلکه باید حتماً با آب گوارا پر بشه
البته نه اینکه هرگز نباید از اونها استفاده کرد. اما نباید همیشه به همین نوع جملات متوسل بشیم
ببینید خواهر گرامی ، اینطور فکر نکنید که دارید یه دیوار میسازید و اگر آجر اول و سوم بود ، اونها باید ثابت باشه و یک آجر به عنوان آچر دوم در دیوار قرار بدین
نه بزرگوار ، خیلی وسیع تر نگاه کنید. مثلاً در همین مصرع:
جان زینب بنت زهرا یادگارت را نبرهیچ اجباری نیست که جان زینب و یادگارت همونطور سر جای خودشون باشن
دقت بفرمایید به چند شکل میشه این مصرع رو نوشت: جان زینب یادگار بی مثالت را نبر
دخترت را از کنار خواهری تنها نبر از کنارم ای برادر دخت نازت را نبر
خود برفتی لااقل این یادگارت را نبر
و.............
لذا شما نباید در چنگ واژه ها باشید ، بلکه واژه ها باید در مشت شما باشن :ok:
مواردی که در پست 1096 توضیح دادم دقیقاً همین بود
خیر خواهر گرامی ، همین رو گفتم که اینطوری پر کردن مصرع مناسب نیست
خودتون رو در جملاتی مثل جملات زیر منحصر نکنید:
علی ای شاه دین
محمد ای پیامبر ما
زینب ای دختر زهرا
حسن ای برادر حسین اینها جملاتی هستن که صرفاً باعث میشن شعر نوشته بشه. مثل اینکه بخوایم یه مشک آب رو با هوا پر کنیم
مهم فقط پر شدن مشک نیست ، بلکه باید حتماً با آب گوارا پر بشه
البته نه اینکه هرگز نباید از اونها استفاده کرد. اما نباید همیشه به همین نوع جملات متوسل بشیم
ببینید خواهر گرامی ، اینطور فکر نکنید که دارید یه دیوار میسازید و اگر آجر اول و سوم بود ، اونها باید ثابت باشه و یک آجر به عنوان آچر دوم در دیوار قرار بدین
نه بزرگوار ، خیلی وسیع تر نگاه کنید. مثلاً در همین مصرع:
جان زینب بنت زهرا یادگارت را نبرهیچ اجباری نیست که جان زینب و یادگارت همونطور سر جای خودشون باشن
دقت بفرمایید به چند شکل میشه این مصرع رو نوشت: جان زینب یادگار بی مثالت را نبر
دخترت را از کنار خواهری تنها نبر از کنارم ای برادر دخت نازت را نبر
خود برفتی لااقل این یادگارت را نبر
و.............
لذا شما نباید در چنگ واژه ها باشید ، بلکه واژه ها باید در مشت شما باشن :ok:
بله کاملا درست میفرمایید تمام نکات رو یادداشت کردم و ممنونم که برامون وقت میذارید.... لنده منظورم ابن زهرا بود چون خطابم به خود ارباب از زبان حضرت زینب هست....[/]
[="Microsoft Sans Serif"][="DarkGreen"][=times new roman]
Reza-D;760152 نوشت:
نکتهء اول اینکه شعر یا باید زبان عامیانه داشته باشه یا اصطلاحاً کتابی
اگر عامیانه ست ، باید بگیم: نوکرت حال و هوای کربلا داره ، نه اینکه: دارد
و اگر کتابیه ، باید بگیم: یک تقاضای ، نه: یه تقاضای
دو مصرعی که با رنگ مشکی مشخص کردم همون مشکل شعر قبلی شما رو دارن
یعنی وزنشون با وزن شعر هماهنگ نیست
در بیت آخر هم کلمهء "می خوانم" از وزن خارجه و تا کلمهء "به" هم همین مشکل هست
مثلاً اصلاحش اینطور میشه:
باز میخوانم به عشق کربلا امن یجیب
در کل اشعار شما از نظر قافیه که خیلی خوب هستن ، با معنا هستن و درمورد مزن هم فقط یکی دو موردی که عرض کردم ایراد وجود داشت وگرنه بقیه ش عالیه. من فکر میکنم چون این اشعار رو با احساس میگید ، برای همین با دقت کامل به وزنشون دقت نمی کنید وگرنه اگر دقت کنید حتماً اشعار بدون ایراد خواهید نوشت
فقط یک مورد هست که به نظرم میتونه اشعار زیبای شما رو زیباتر کنه
اینکه سعی کنید کلمات شما در یک مصرع ، گسترهء بیشتری داشته باشن
بذارید اینطور بگم که شما از نظر تکنیک شعر خیلی خوب هستید ، اما حال و هوا رو میتونید خیلی بهتر از این منتقل کنید
مثلاً به این توجه بفرمایید: جان زهرا مادرت آقا نظر کن ای حبیب
طرف مقابل رو دو بار با هم خطاب قرار میدید: آقا - ای حبیب
مثلاً شما هیچوقت چنین جمله ای به همسایتون نمیگید:
نرگس خانم بیا بریم بازار ، همسایه!
وقتی میفرمایید آقا بر من نظر کن ، بعدش دیگه دلیلی نداره بنویسید: ای حبیب
در اینجا نوشتن
ای حبیب صرفاً برای حل کردن مشکل قافیه ست
اما کافیه بجای
آقا بفرمایید: جان زهرا مادرت ، بر ما نظر کن ای حبیب اینطوری "ای حبیب" میشه مفعولِ فعلِ نظر کردن و با هم ارتباط پیدا میکنن
در پست بعد نکته ای رو عرض میکنم
[=times new roman]نوکرت حال و هوای کربلا دارد عجیب یک تقاضای برات کربلا دارد ،غریب ای رضا جان از فراق کربلا دردم فراخ
پس دوا کن درد دوریه گدا را ای طبیب
اربعین می آید و بازم که اینجایم هنوز
جان زهرا مادرت برمن نظر کن ای حبیب روز و شب در انتظار و حسرتم با ناله ها
باز میخوانم به عشق کربلا امن یجیب
بنده منظورم ابن زهرا بود چون خطابم به خود ارباب از زبان حضرت زینب هست....
ببخشید من اشتباه برداشت کردم
ashr;760161 نوشت:
نوکرت حال و هوای کربلا دارد عجیب
یک تقاضای برات کربلا دارد ،غریب
ای رضا جان از فراق کربلا دردم فراخ
پس دوا کن درد دوریه گدا را ای طبیب
اربعین می آید و بازم که اینجایم هنوز
جان زهرا مادرت برمن نظر کن ای حبیب
روز و شب در انتظار و حسرتم با ناله ها
باز میخوانم به عشق کربلا امن یجیب
احسنت به شما :Gol:
ashr;760161 نوشت:
اربعین می آید و بازم که اینجایم هنوز
فقط در این بیت ، "بازم" ، کلمه ای عامیانه ست. اگر هم بخواید بنویسید "باز هم" ، وزن شعر به هم میخوره. مثلاً میتونید بنویسید: اربعین می آید و افسوس اینجایم هنوز
این رو هم اگر جایگزین بفرمایید شعر شما تکمیل میشه. البته از مثالی که من زدم استفاده نکنید و خودتون تغییرش بدید :ok:
سلام به شما
به تاپیک شعر خوش اومدید خواهر گرامی. بابت اشعار هم ممنون
انشاالله از حضور شما و بیان خوبتون استفاده کنیم :Gol:
..........
ولی آنک به فکر شهر شامم
به یاد زینب فرخنده نامم
چه سان آن خطبه را در قصر بیداد
به سوز دل نمود آن گونه فریاد
زبانش ذوالفقار حیدری بود
بیانش جلوه ی پیغمبری بود
کلامش چون شهاب آسمانی
فرود آمد بر آن نامرد جانی
بدون ترس از مرگ وشهادت
چو مادر پر خروش و پر صلابت
نمود از حضرت مولا حمایت
به آن زیبا ترین شور و شکایت
[="Microsoft Sans Serif"][="DarkGreen"] Reza-D;759070 نوشت:
با سلام و احترام
بنده هم ممنونم بنده ی حقیرو در جمع خوب خودتون و بین اساتید محترم چون شما خوبان پذیرفتید...
:Gol:[/]
[="Microsoft Sans Serif"][="DarkGreen"]ای برادر جان خرابه بوی زهرا میدهد
از غم دوریه بابا دخترت جان میدهد
در خرابه پر شده از ناله ی بابا کجاست
گر نیایی در کنارش،جان به جانان میدهد
جان زینب یادگارت را نبر
ای برادر دخترت هم بوی شاهان میدهد
من چگونه بازگردم اربعینت پیش یار
این سه ساله دخترت با تشت سر جان میدهد
شاعر : کاربر ashr
[="Microsoft Sans Serif"][="DarkGreen"][=times new roman]علی اکبر تو زود خزون کردی
دل زینب رو خیلی خون کردی
آخ به زمین افتاد
دویدم به اکبرم سر بزنم
آخ به دلم افتاد
صورتو به روی صورت بذارم
آخ تشنه لب جون داد
چه کنم به سینه و سر نزنم
شبه پیمبر گل زیبای من
شبه پیمبر یل لیلای من
شبه پیمبر اربا اربای من
ای علی من، اکبر لیلا
چشمتو واکن تو رو به زهرا
ای علی عشق من
پاشو که دوباره غوغا بکنی
ای علی جون من
پاشو که کمک به سقا بکنی
ای علی روح من
پاشو که عمه رو تنها نکنی
شبه پیمبر گل زیبای من
شبه پیمبر یل لیلای من
شبه پیمبر اربا اربای من
شب اکبر شد ،شب غم آقا
ما جوونا رو بطلب آقا
از کرمش امشب
اکبرت میره تماشای دلم
از کرمش امشب
اکبرت میده زیارات حرم
از کرمش امشب
نورتو میده به اعماق دلم
شبه پیمبر آقا ممنونتم
شبه پیمبر آقا مجنونتم
شبه پیمبر آقا دیوونتم
[=Microsoft Sans Serif]شاعر : کاربر ashr
[="Microsoft Sans Serif"][="DarkGreen"]صدای گریه ی حسن میون خیمه گات میاد
صدای ناله و غم حسن میون قتلگات میاد
میگن که فاطمه میون نوکرات میاد
داره صدای روضه خوندن بابات میاد
[=Microsoft Sans Serif][=times new roman][=Microsoft Sans Serif]شاعر : کاربر ashr
[="Microsoft Sans Serif"][="DarkGreen"]پژمردنت ، اما
حسنو با علی که داشتی
شما به رو تنت
خدا رو شکر کفن که داشتی
میدونم تو کربلا
تو میون قتلگا
فریاد میزنی بی کفن
سر پسرم شد جدا
پهلوتو شکستن
ولی نه با خنجر و تشنه
زینب تو لرزید
ولی نه با شمشیر و دشنه
میدونم تو کربلا
میبینی تو قتلگا
آتش زدن خیمه ها
سر گل رو نیزه ها
زدن تو رو اما
کسی نرفت به سمت زینب
دست علی بستن
ولی اسیر نرفت که زینب
نیا تو به کربلا
نیا سمت قتلگا
توگودال حسینتو
میبرن سر از قفا
شاعر : کاربر ashr
[="Microsoft Sans Serif"][="DarkGreen"]اربعین می آید و بازم در حرم نیستم
شایدم من از نوکران صاحب کرم نیستم
چند سالیست که در انتظار کربلای توام
باز اربعین از زائرای صاحب علم نیستم
در انتظار یک چای روضه در کربلای توام
ای وای که باز نوحه خوان شاه دلم نیستم
شاعر : کاربر ashr
[="Microsoft Sans Serif"][="DarkGreen"]
نوکرت حال و هوای کربلا دارد عجیب
یه تقاضای برات کربلا دارد ،غریب
ای رضا جان من ندارم جز تو شاه
پس دعوا کن درد دوریه گدا را ای طبیب
اربعین می آید و بازم که اینجایم هنوز
جان زهرا مادرت آقا نظر کن ای حبیب
روز و شب در حسرت دیدار شاه
میخوانم به عشق کربلا امن یجیب
شاعر : کاربر ashr
من فارغ التحصیل رشته بیو تکنولوژی از دانشگاه راهمنلاند هندوستان هستم
و تقریبا 7 ساله که اینجا زیر نظر مربیان ایرانی شعر میسرایم
اما چون یک اقلیت محسوب میشوم منو اجازه نمیدادند که بیش از یه گزل در اینجا بگزارمآنوقت شما چرا از راه نیامده اینقدر
گزل در اینجا گرار میدهید و عایا میشود خواهش کنم بگزارید اساتید من اینجا ایند و مطالب ادبی شما را خوب تجزیهو ترکیب کنند؟
ممنونم و تشکرات
شباویز دلدام از راجی اندونزی:hamdel:
[="Microsoft Sans Serif"][="DarkGreen"] شهره22;759346 نوشت:
با سلام و احترام
بنده نمیدونستم دقیقا قانون تعداد داره شرمنده حلال کنید....[/]
خب مشگلی نیست شما که حتما ایرانی خواهید بود و حتما از افراد مذهبی هستید فلذا مشکلی در کار نخواهد بود من از شما عذر تقصیر خواست و برای این مزاحمت خودم رو سه روز ممنوع القلم خواهم کرد شما هم در صورت تمایل من رو عفو کرده و من انصافا آدم ماخوذ به حیایی هستم و نمیدونم چی شده که یهویی سر صحبت وبا شما اینجا باز کردم و تا مدیر نیومده خواستم بگم که من ته صفم اگر خانم حبیبه اومد بهش بگید من زنبیل گزاشتم برای ایشان
سلام به شما
در پست ابتدای تاپیک توضیح داده شده ولی خب اکثر دوستانی که جدید به تاپیک میان چون از همین صفحات آخر با تاپیک آشنا میشن قوانین رو نمیدونن
البته زیاد مایل نیستم لفظ قوانین رواستفاده کنم ، صرفاً یک سری قواعد هستن که با رعایت اونها ، محیط برای همه و برای نوشتن شعر مناسب تر میشه
این قاعدهء قرار دادن شعر با فاصله ، به این دلیل هست که هم موقعیت به سایرین برسه و هم بشه به شکل بهتری اشعار رو بررسی کرد
ممنون که توجه می کنید خواهر گرامی :Gol:
همهء اشعارتون زیبا بود ولی خودم از این خیلی خوشم اومد
اجازه هست اشعار شما رو بررسی کنم؟
سلام و عرض ادب خدمت تمامی دوستان
تاپیک آموزش شعر بصورت جداگانه و با همکاری سرکار خانم "ریحانه النبی" راه اندازی شد
از این به بعد آموزش های کامل و جامع در اون تاپیک انجام خواهد شد البته در این تاپیک همچنان اشعار بررسی میشه ، اما بصورت موردی و بطور خلاصه تر
آدرس تاپیک آموزش شعر:
http://www.askdin.com/thread52862.html#post759384
ضمناً آدرس اون تاپیک در امضای بنده هم قرار گرفته تا دوستان بهتر بتونن پیدا کنن
[="Microsoft Sans Serif"][="DarkGreen"] Reza-D;759381 نوشت:
با سلام و احترام
هرچی شما عزیزان بفرمایید ...بنده تابع جمع هستم ... بازم از تک تک عزیزان طلب حلالیت دارم...
ممنونم ار لطف و عنایت شما بزرگوار...
بله حتما به دیده ی منت اگر قابل باشم...هستیم که رفع نقایص صورت بگیره در محضر اساتید بزرگوار....[/]
[="Microsoft Sans Serif"][="DarkGreen"] شهره22;759352 نوشت:
با سلام و احترام
بزرگوار وافعا معذرت میخوام حلال کنید.... خطای بنده رو به پای عزیزان بزرگوار نذارید ...:Gol:[/]
البته صحبت های خانم "شهره22" ، فقط 50 درصدش جدیه :ok:
با سلام
ممنون زحمت میکشید و تحلیل میکنید شعرهارو
من تقریبا اطلاعاتی از وزن عروضی و وزن دادن به شعر نمیدونستم و دارم یه چیزایی یاد میگیرم
.
.
ببنید تونستم در این اینها یه وزنی برقرار کنم ؟
جانم در به در از نگاهی شد
یارب از چه سبب نگاهی شد
صبحی بود نســـــیم، دل برد
سحرگه ز عشقی نگاهی شد
.
.
مد نظرم این بود فاعلاتن فاعلن فاعلن
سلام برادر
خواهش میکنم
عالیه. فقط داداش عجله نکن و انتظار نداشته باش با یکی دو شعر تمام ایرادها رفع بشه
ادامه بده برادر و با توکل به خدا جلو برو
تاپیک جدیدی زدم برای آموزش شعر که میتونید اونجا مباحث رو دنبال کنید
شاعری با کمترین دردسرلینک:
تطبیق شعر با وزن خیلی ساده ست "ابوالفضل" عزیز
کافیه شعر رو بخش کنی (یا همون هجا بندی)
مثال:
فا / عِ / لا / تن / فا / عِ / لا / تن / فا / عِ / لن = 11 هجاجا / نم / در / بِ / در / از / نِ / گا / هی/ شد/ ــ = 10 هجا
هجایی که با رنگ قرمز مشخص کردم هجای بلند هستن و هجای آبی رنگ هجای کوتاه
حالا مقایسه میکنیم
فقط هجاهای 1 ، 3 ، 5 ، 8 ، 9 درستن (بخش های مشکی رنگ). بقیه اشتباه هستن
برای مثال در هجا دوم که کوتاه است ، شما متونید بجای "نم" ، بنویسید "نِ"همچنین در آخر شعر ، یک هجا کم نوشتید که با خط تیره مشخص کردم
دقت کن برادر:
جانم در به در.......
جانِ من در به در.......
می بینید که "نم" با هجای بلند ، به "نِ" با هجای کوتاه تبدیل شد حالا یه تمرین خیلی خوب برای شما (لطفاً به ترتیب جلو برید):
1 - بخش بندی (هجا بندی) که براتون توضیح دادم رو چند بار با دقت بخونید و سعی کنید به ذهن بسپارید
2 - حالا این فاعلاتن و اینا رو فعلاً میذاریم کنار و از ذهنتون موقتاً پاک کنید
3 - من یه مصرع میگم ، شما طبق همین مصرع سعی کن یک مصرع ((حتماً حتماً فقط یک مصرع ، نه بیشتر)) بنویسید
4 - وزن و قافیه اون مصرع رو با مصرعی که من براتون مینویسم تنظیم کنید
شد بهاران شد بهاران شد بهار
............................................
نقطه چین رو شما پر کنید و با همون روش بخش کردن ، سعی کنید تعداد و نوع بخش ها (هجاها) مساوی باشه
نکتهء خیلی مهم: هر جوری و به هر شکلی شد ، حتی اگر احساس کردید ایراداش کاملاً رفع نشده ، هیچ عیبی نداره. هر شکلی بود برام بنویسیدمنتظرم
خسته نباشید
من فکر کردم اینارو طبق سلیقه خودمون میتونیم این ورو اون ورش کنیم :Gig:
و وزن جیدیدی بسازیم
.
شد بهاران شد بهاران شد بهار
خاک بیجان شد مَیادین لاله زار
البته میشه با هم ترکیبشون کرد ، ولی اصولش مشخص و تقریباً اجباریه
کاملاً درست و هماهنگ
فقط اگر آخر "میادین" ، ساکن باشه درسته
اما اگر کسره داشته باشه ، اشتباست. اگر هدف شما با کسره بوده اصلاح بفرمایید
مثلاً میتونید بنویسید:
خاک بی جان شد سراسر لاله زاربعد از اصلاح کلمهء "میادین" (در صورتی که با کسره باشه) ، دو مصرع دیگه ، یعنی یک بیت کامل به همین بیت اضافه کنید
شد بهاران شد بهاران شد بهار
خاک بیجان شد مَیادین لاله زار
...........................................
...........................................
ببینم چه میکنید :ok:
با سلام و ادب
استاد گرامی اگر امکان دارد بفرمائید کدام معصوم تا در شعر استفاده شود.
متشکر
[="Tahoma"][="DarkGreen"] حبیبه;759543 نوشت:
سلام عليكم
مي توانيد از روايات زير كمك بگيريد
مردمي هم به پيغمبر(ص) شكايت بردند از خاطرههايي كه در دل آنها ميافتاد كه اگر باد، آنها را به جاي دوري اندازد و يا قطعه قطعه شوند دوستتر دارند از اينكه آن خاطرهها را به زبان آرند؟ پس رسول خدا(ص) فرمود: آيا اين را دريافتيد؟ كه اين خاطرهها بر شما بسيار گران است؟
عرض كردند آري،
فرمود: سوگند به آن كه جانم به دست اوست، اين صريح ايمان است، پس هرگاه آن را يافتيد و احساس كرديد كه اين خاطرهها به سراغتان آمده بگوييد: «به خدا و رسولش ايمان آورديم و نيروي جز خداوند نيست.»
از امام محمدباقر(ع) روايت شده كه فرمود:
مردي نزد رسول خدا(ص) آمد و گفت: اي رسولخدا همانا من منافق شدهام.
حضرت فرمود: به خدا سوگند كه منافق نشدهاي، چون اگر منافق بودي، نزد من نميآمدي. آيا ميداني چه چيزي تو را به شك انداخته؟
گمان ميكنم، دشمن حاضر، نزد خاطرت آمده و به تو گفته است: چه كسي آفريدت؟ پس تو گفتي: خدا مرا آفريد؟ آن مرد گفت: آري، سوگند به كسي كه تو را به حق مبعوث كرد، همينطور بود.
پس حضرت فرمود: به درستي كه شيطان قبل از انجام اعمال به سراغتان آمده و بر شما ناتوان شده، پس به اين صورت آمده تا شما را بلغزاند، پس هرگاه اين چنين بود، هر كدام شما كه برايش چنين چيزي رخ داد خداي واحد را ياد كند.
منبع[/]
منظورم میادین و اخرش سکون بود ولی سراسر بهتر میشه
.
شد بهاران شد بهاران شـــد بهار
خاک بیجان شد سراســـر لاله زار
سبزه زاران گشت سنبل زخاک رَسْت
مست شد گل بدید مستانْ رویِ یار
یار : استعاره از بلبل
من به نکته ای رو اینجا در نظر نگرفته ام که این باعث شده وزن بیت دوم دچار مشکل بشه
نون بعد مصوت رو یه هجا در نظر گرفته ام در صورتی که حذف میشه ( در بهاران )
فاعلاتن فاعلاتن فاعلن
قافیه که عالیه و کاملاً درسته
وزن هم خیلی خیلی بهتر شده و ایرادها خیلی کم شده
در مصرع سوم حرف "ز" اضافه ست. شاید بفرمایید که با تعداد هجا تنظیم کردم
دلیلش اینه که "خاک" که بعد از "ز" اومده ، یک هجای کشیده ست و هجای کشیده در شعر حکم 2 هجا رو داره :ok:
درست مثل کلمهء "گشت" که قبل از "ز" اومده. کلمات "خاک" و "گشت" رو در اون مصرع با رنگ مشکی مشخص کردم
در مصرع چهارم کلمهء "گل" کلاً همه چی رو به هم زده و تا آخر اشکال وارد کرده
ببین برادر در شعر شما علاوه بر رعایت هجاها ، باید کاربرد اونها رو هم رعایت کنید
در مصرع چهارم شما حرف "بِ" رو یک هجا در نظر گرفتید که تا اینجا درسته
اما ب ، تنها که تلفظ نمیشه. یعنی شما ایجوری نمیخونی:
مست شد گل بِ ، دید مستانْ رویِ یاربلکه با حروف بعدش تلفظ میشه: بدید
ضمن اینکه بعد از "ب" هم "دیــــد" هجای کشیده هست پس دو هجا حساب میشه
با توجه به مواردی که عرض کردم ، این دو مصرع فقط با یک تغییر کوچک درست میشن :ok:
سبزه زاران گشت سنبل ز خاک رَسْت = سبزه زاران گشت ، گل از خاک رَسْت
مست شد گل بِدید مستانْ رویِ یار = مست شد گل ، دید مستانْ رویِ یار
و نکتهء آخر اینکه استفاده شما از کلمات و ارتباط دادن اونها با مصرع من بسیار عالی بود :Kaf:
خب تمرین بعدی شما:
یک بیت دیگه به دو بیتی که تا الان نوشتید اضافه بفرماییدبا اجازه دوستان
یه بیت رو فی البداهه میگم و التماس دعای خیر
نیست در تنهایم غیر از من و رویا کسی
با خیال خویش می بافم برویاها کسی
در جهان جز دیدن معشوق فکری نیست نیست
آنهم از یاد رخش طرحی زنم از بی کسی
شد بهاران شد بهاران شد بهار
خاک بیجان شد سراسر لاله زار
سبزه زاران گشت گل از خاک رست
مست شد گل دید مستان روی یار
کوهساران دامنی پوشید سبز
حالمان شد حالِ بِه از حالِ زار
.
پی نوشت در مورد بیت سوم :
حال ما هم با دیدن تغییر و تحول طبیعت از حال زار به حال خوب تبدیل شد
هو علّم البیان
روزی آمد نزد پیغمبر(ص)کسی//راهها رفته نجُسته،مَخلَصی
گفت یا مولا نجاتم ده نجات//ای ز تو گفت و شنود،آب حیات
کفر و تردید و شَکَم در هر زمان//حمله ای آورده دل را بی أمان
در دلم افتاده بس، وسواسِ بد//روزها گشته مرا توفیق، سدّ
چشمِ ایمانم شده کور و کبود//یا ربّ این تیرِ بلا آخر چه بود؟
فکر من کفر است می دانم ولی//ای تو را احکام حق نورِ جلی
باید از افکارِ شُوم و تیره ام//من چگونه گردم آزاد ای صنم؟
همچنان می گفت و می نالید او//بر سر و سینه زدیّ و هم به رو
گریه می کرد و از آن فکرِ پلید//مثلِ اسپندی به آتش،می جهید
آن رسول خوشدل و فرخنده فال//گفت، ای مؤ من،چنین از غم منال
این خواطر چون تو را آمد گران// عین ایمانیّ و باشی در أمان
چونکه این وسواس در جانت دوید//بایدت گوئی که ای ربّ حمید
من به تو ایمان بیاوردم شها//هم به أحمد آن رسولِ مصطفی
خودگناهی نیست بر تو ای عزیز//از سحابِ چشم این باران مریز
چونکه در دستِ تو افکارت نبود//پس چرا گوئی که ایمانت ربود؟
بس پرنده است این خیالات ای جوان// قُدرتَت نَبوَد که گیریَش عِنان
گر خدا تکلیف کرده بنده را //اختیار و عقل هم داده وِرا
چون نداری اختیارِ فِعلِ خویش// لطف حق جبران کند، کم یا که بیش
اینقَدَر را حق به تو بخشیده است//هم بساطِ لطف و احسان چیده است
چونکه آن آزرده دل این را شنید// اندکی از رنج وسواسش رهید
گفت یا ربّ زین سپس کاری کنم// ترک این وسواس و این زاری کنم
بایدم زین پس کنم ترک وبال// تا که گردم زین خیال، آسوده حال
قول پیغمبر(ص) به دردش شد دوا//از غم وسواس، گردید او رها
شکرُ لِلّه این دل زار و پریش// نزد پیغمبر(ص) بگفتا حال خویش
حال دل هر جا مگو، بینی زیان//خاصه نزد مردمان و این و آن
یک دمِ پاکِ مسیحایی بجو// گر که می گویی فقط با او بگو
[="Tahoma"][="DarkGreen"]سلام عليكم
واقعا عالي بود
اميدوارم اين ابيات بتواند بار سنگيني از دوش مؤمنان رنجور به بيماري وسواس بردارد كه متأسفانه تعداد اين بيماران كم هم نيست[/]
تمام شد :Kaf:
کاملاً بی نقص
حالا دو بیت بگید با همین وزن ، اما با این قافیه (....ار) نباشه
من چیزی نمیگم ، با نظر خودتون انتخاب کنید ، فقط وزنش همین باشه
سلام
بالاتر از عالی هم کلمه ای هست؟ اگه هست همون :ok:
مثل تمام اشعار شما زیبا ، و باز مثل تمام اشعار شما چند بیت فوق العاده
این دو بیت خودش 100 بیت می ارزه
بزرگترین تجربه 36 سال زندگی من توی همین دو بیت اومده
این دو بیت من رو یاد متن یک ترانه انداخت که در اوج سختی ها شنیدم و مسیر من رو به سوی مبارزه با مشکلات تغییر داد
در پست بعد می نویسمش
(بخصوص بخش های مشکی رنگ شدیداً من رو متحول کرد. انگار داشت با من حرف میزد)
از ما و من حذر کن
در خویشتن سفر کن
مانند جویباری
بر قلب کوهساری
باید رسیده باشی
من را ندیده باشی
از خود مکن کناره
وقتی شدی روانه
بر قلب بیکرانه
باید که راه باشی
هرسو پناه باشی
باید که مرد گردی
پیوسته درد گردی
العاقل و اشاره
در رفتن و رسیدن
هنگام خوشه چیدن
باید شکوه باشی
همدرد کوه باشی
باید که عود باشی (بسوزی ولی اطرافت رو معطر کنی)
نبض سرود باشی
این است راه چاره
وقتی که میتوانی
ناگفته را بخوانی
خورشید را بچینی
نادیده را ببینی
در خویشتن بمیری
تا عرش پر بگیری
دیگر چرا نظاره؟
دیگر چرا نظاره؟
دیگر چرا نظاره......؟
بسمه الشکور
با سلام و احترام
حقیقتا از همت و فکر روشن حضرتعالی برای
ایجاد این تاپیک و راهنمائی های شما بهره ی
زیادی برده ام،متشکرم.
خوردم دم افطار؛ آب، شب تا سحر هربار؛ آب
گفتم سلام ای سرجدا، گفتی که بخشیدم، بیا
با سلام
با توجه به اینکه رسیدگی به تخلفات ادبی و همچنین فعالیتهای مثبت خواهران گرامی سایت
به من واگذار گردیده
من این دو بیت رو بصورت مختصر مورد بهره برداری قرار میدم
و از ارسال کننده اون که البته خودم باهاش قهرم تشکر میکنم!!!!:Kaf:
داستان در مورد فردی است که وسواس فکری داره!!
خود وسواس گناه نیست بیماری هست اما ایشون افکار خاصی رو داره!!!
نوعی نفاق داره -- نوعی شرک میاره که در ابتدا شرک خفی هست و.....
تشدید میشه و خدای نکرده بیماری تبدیل میشه به هذیان گویی و شرک جلی!!!:_loool:
بعد اون فرد معلوم الحال تشریفشون رو میبرن نزد پیامبر مسلمانان حضرت محمد بن عبد الله(ص)
و شرح ماوقع رو میده ایشون هم بهش میگه اتفاقا اتفاقا عین ایمان رو تو انجام میدی
گناهی بر تو نیست
و :
از ابر چشم اینقدر باران ندامت و پشیمانی جاری مکن
(( مراعات نذیر در بیت سرکار خانم حبیبه خیلی زیبا بود))
سحاب = ابر چشم= محل ریزش اشک باران= توضیح نمیخواد اینجا منظور اشک هست
مریز= ریختن اشک مراد است و گریه کردن
احسنت آفرین دستتون درد نکنه بسیار زیبا بود
و پیامبر در بیت بعدی بهش بیماری رو گوشزد میکنه که چون اختیار در دست تو نبوده و بخاطر بیماری
اینجور خیالاتی رو کردی نگران ایمانت نباش که ایمانت برجاست
و بنوعی با ارایه لف و نشر این بیت رو تموم میکنه
یعنی جواب مصرع اول رو در مصرع دوم به خواننده اعلام میکنه
دستتون درد نکنه و الهی برید کربلا
نفسهای آخر اسلام بود
آنجا که نقشه ی شجاعانه ای
حمله از پشت به سر مولا بود
یا که مصداق غیرت بیگانه ای
شکستن پهلوی زهرا بود
خاطره ی یتیمان کوچه ها
نوازش دستان بابا بود
بهانه پرگشودن برادرت
تبرک کردن کاسه ی آب بود
فریاد بیا بیا و خواستنت
نامه آن کوفیان بی خدا بود
رهبر مهربانی آمدی اما
رهبر دلهای آنان کجا بود
حاضر و شاهد تنهایی تو
تاریکیه شام غریبان کربلا بود
دریای لشگریان دشمن پیدا
جای خالیه یارانت هویدا بود
از همان زمان درس دنیا
کثرت خریداران دنیا بود
تا می تونید به شعرم حمله کنید. جنبم بالاست!
سلام به همه
معمولاً اشعاری که در تاپیک قرار میگیره ، یکی از وزن هایی که در اونها استفاده میشه اینه: فاعلاتن فاعلاتن فاعلات
همون وزنی که جناب "ابوالفضل" هم دارن روی اون تمرین میکنن
اما این بار سرکار خانم
"یارب" ، با وزنی تقریباً مشابه ، ولی با کمی تفاوت شعر نوشتند: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتنبخش های قرمز رنگ در وزن سرکار خانم "یارب" به نسبت وزن اول بیشتر هستن
دلیل طرح این مطلب اینه که دوستان سعی کنن از وزن های متنوع تری استفاده کنن (از جمله خودم :Nishkhand:)
مثلاً یکی از کاربرانی که دیدم وزن های مختلف استفاده میکنن ، خانم "شهره22" هستن که واقعاً وزن های زیبا و آنگینی بکار می برن
شعر منحصر در یکی دو وزن نیست ، حتی منحصر در چند قالب نیست
خیلی از قالب هایی که الان استاندارد حساب میشن ، خودشون یه زمانی جدید بودن
چرا ما نتونیم وزن و قالب جدید اختراع کنیم؟
[=Microsoft Sans Serif] Reza-D;759382 نوشت:
با سلام و احترام
بنده منتظرم...
عذرخواهی میکنم خواهر گرامی. کمی مشغله داشتم و اشعار سایر دوستان هم بود
خوب کاری کردید یاآوری فرمودید
به روی چشم
این شعر که از نظر وزن خیلی زیبا بود (گفته بودم خیلی به دلم نشست)
قافیه هم مشکلی نداشت
فقط مصرعی که با رنگ قرمز نوشتم ناقصه
وزن شعر شما اینه:
فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتو وزن اون مصرع: فاعلاتن فاعلاتن فاعلات
البته فکر میکنم اشتباه ناخواسته بوده
در پست بعد درمورد یکی دیگه از اشعار شما هم نظرم رو عرض میکنم
[="Microsoft Sans Serif"][="DarkGreen"] Reza-D;760145 نوشت:
کاملا درست میفرمایید
به نظرتون به جای اون مصرع
جان زینب ابن زهرا یادگارت را نبر
جایگزین بشه خوبه؟
واقعا خوشحال میشم که بررسی کنید ...اینجا هستم که در اثر شاگردی و تمرین بتونم درست بیان کنم شعر رو...[/]
نکتهء اول اینکه شعر یا باید زبان عامیانه داشته باشه یا اصطلاحاً کتابی
اگر عامیانه ست ، باید بگیم: نوکرت حال و هوای کربلا داره ، نه اینکه: دارد
و اگر کتابیه ، باید بگیم: یک تقاضای ، نه: یه تقاضای
دو مصرعی که با رنگ مشکی مشخص کردم همون مشکل شعر قبلی شما رو دارن
یعنی وزنشون با وزن شعر هماهنگ نیست
در بیت آخر هم کلمهء "می خوانم" از وزن خارجه و تا کلمهء "به" هم همین مشکل هست
مثلاً اصلاحش اینطور میشه: باز میخوانم به عشق کربلا امن یجیب
در کل اشعار شما از نظر قافیه که خیلی خوب هستن ، با معنا هستن و درمورد مزن هم فقط یکی دو موردی که عرض کردم ایراد وجود داشت وگرنه بقیه ش عالیه. من فکر میکنم چون این اشعار رو با احساس میگید ، برای همین با دقت کامل به وزنشون دقت نمی کنید وگرنه اگر دقت کنید حتماً اشعار بدون ایراد خواهید نوشت
فقط یک مورد هست که به نظرم میتونه اشعار زیبای شما رو زیباتر کنه
اینکه سعی کنید کلمات شما در یک مصرع ، گسترهء بیشتری داشته باشن
بذارید اینطور بگم که شما از نظر تکنیک شعر خیلی خوب هستید ، اما حال و هوا رو میتونید خیلی بهتر از این منتقل کنید
مثلاً به این توجه بفرمایید:
جان زهرا مادرت آقا نظر کن ای حبیب
طرف مقابل رو دو بار با هم خطاب قرار میدید: آقا - ای حبیب
مثلاً شما هیچوقت چنین جمله ای به همسایتون نمیگید: نرگس خانم بیا بریم بازار ، همسایه!
وقتی میفرمایید آقا بر من نظر کن ، بعدش دیگه دلیلی نداره بنویسید: ای حبیب
در اینجا نوشتن ای حبیب صرفاً برای حل کردن مشکل قافیه ست
اما کافیه بجای آقا بفرمایید: جان زهرا مادرت ، بر ما نظر کن ای حبیب
اینطوری "ای حبیب" میشه مفعولِ فعلِ نظر کردن و با هم ارتباط پیدا میکنن
در پست بعد نکته ای رو عرض میکنم
[="Microsoft Sans Serif"][="DarkGreen"] Reza-D;760152 نوشت:
کاملا درست هست و سمعا و طاعتا
کاملا رو تمامی نکاتی که فرمودین تامل میکنم و کار میکنم و همشون رو یادداشت کردم...
الان روی همین نکات کار میکنم عرض میکنم ببینید اصلاح شده است...
و نظر بطف شما هست که شعر حقیر رو خوب و زیبا میبینید...[/]
سلام و عرض ادب و تشکر از زحمات شما:Kaf:
:Hedye::Hedye::Hedye:
استاد گرامی :Sham:من یه تجربه کاری رو در خصوص اشعارم میگم شما هر جور صلاح هست
به دوستان اطلاع رسانی کنید
من وقتی بیکارم یا سیستمم خاموشه
و یا تنهام ،اغلب دارم ابیات سعدی و حافظ و دیوان صائب تبریزی ...رو میخونم ((محض ریا)) گفتم
و وقتی اونها رو با وزنهای درهم میخونم یه لذّت خاصی بهم میده
وای یادم رفت بگم مناظره های پروین اعتصامی هم زیباست
بعدشش که میام و میخوام جوابیه ای به مثلا سرکار خانم ((عزیز تر از جانم حبیبه خانم )) بدم
می بینم متن و نوع غزلم چجوری باشه بهتره؟
میبینم خب مناظره باشه مثلا بهتره میرم تو مایه های مرحومه پروین اعتصامی مینوسم
اگر دیدم طرف مثل اون خانمه هست روز شب ((الیل و النهار)) ایشون که باشن چون میترسم جنبه نداشته باشه
میرم تو کار حافظ و سعدی:Ealam:
اگر یکی باشه وزنش بالا باشه و زورم بهش نرسه ((آقا رضا و اینا ))میرم تو کار ابیات
صائب تبریزی و عراقی
خلاصه نگاه به طرفم میکنم و شعر میگم
موضوع دوم اینکه برای پیدا کردن ردیف هم اول قالب شعری رو پیدا میکنم 7 یا 8 ردیف مناسب رو هم پیدا میکنم روی کاغذ مینویسم
بعدشش شروع میکنم و برای هر کدوم از ردیفها یه بیت منحصر به فرد میگم اما از وزنش خارج نمیشم
برای همینم هست که ابیات من قافیه نداره
چون نمیتونم هم ردیف و هم قافیه مناسب رو پیدا کنم
دیگه چیزی به ذهنم نمیاد فقط یه چیزی بگم من نمیخوام قهر باشم باهاش خودش باهام حرف نمیزنه منم سنگین باوقار مثلا قهرم
خانم حبیبه رو میگمم ...... م
مواردی که در پست 1096 توضیح دادم دقیقاً همین بود
علی ای شاه دینخیر خواهر گرامی ، همین رو گفتم که اینطوری پر کردن مصرع مناسب نیست
خودتون رو در جملاتی مثل جملات زیر منحصر نکنید:
محمد ای پیامبر ما
زینب ای دختر زهرا
حسن ای برادر حسین
اینها جملاتی هستن که صرفاً باعث میشن شعر نوشته بشه. مثل اینکه بخوایم یه مشک آب رو با هوا پر کنیم
مهم فقط پر شدن مشک نیست ، بلکه باید حتماً با آب گوارا پر بشه البته نه اینکه هرگز نباید از اونها استفاده کرد. اما نباید همیشه به همین نوع جملات متوسل بشیم
ببینید خواهر گرامی ، اینطور فکر نکنید که دارید یه دیوار میسازید و اگر آجر اول و سوم بود ، اونها باید ثابت باشه و یک آجر به عنوان آچر دوم در دیوار قرار بدین
جان زینب بنت زهرا یادگارت را نبر هیچ اجباری نیست که جان زینب و یادگارت همونطور سر جای خودشون باشن دقت بفرمایید به چند شکل میشه این مصرع رو نوشت:نه بزرگوار ، خیلی وسیع تر نگاه کنید. مثلاً در همین مصرع:
جان زینب یادگار بی مثالت را نبر
دخترت را از کنار خواهری تنها نبر
از کنارم ای برادر دخت نازت را نبر
خود برفتی لااقل این یادگارت را نبر
و............. لذا شما نباید در چنگ واژه ها باشید ، بلکه واژه ها باید در مشت شما باشن :ok:
:ok:
منظورم اینه
بجای اینکه همه بیان ابیات درهم و بدون
موضوع بدن یه موضوع بدید همه بیان چند بیت بگن
بعد آقا رضا سر فرصت یه جمع بندی بکنه بریم موضوع بعدی
چطوره؟:Kaf:
[="Microsoft Sans Serif"][="DarkGreen"] Reza-D;760156 نوشت:
بله کاملا درست میفرمایید تمام نکات رو یادداشت کردم و ممنونم که برامون وقت میذارید.... لنده منظورم ابن زهرا بود چون خطابم به خود ارباب از زبان حضرت زینب هست....[/]
[="Microsoft Sans Serif"][="DarkGreen"][=times new roman] Reza-D;760152 نوشت:
[=times new roman]نوکرت حال و هوای کربلا دارد عجیب
یک تقاضای برات کربلا دارد ،غریب
ای رضا جان از فراق کربلا دردم فراخ
پس دوا کن درد دوریه گدا را ای طبیب
اربعین می آید و بازم که اینجایم هنوز
جان زهرا مادرت برمن نظر کن ای حبیب
روز و شب در انتظار و حسرتم با ناله ها
باز میخوانم به عشق کربلا امن یجیب
جملات قرمز تغییرات هست
اربعین می آید و افسوس اینجایم هنوز
این رو هم اگر جایگزین بفرمایید شعر شما تکمیل میشه. البته از مثالی که من زدم استفاده نکنید و خودتون تغییرش بدید :ok:
منتظر اشعار بعدی شما هستیم