جمع بندی فتوای عمر درباره مکاتبه
تبهای اولیه
سلام
میگویند عمر پذیرش مکاتبه را بر مالک عبد و کنیز واجب دانسته است
و امیر المومنین ان را مندوب دانسته اند
ریشه ی این کلام کجاست؟ ( در کتب تاریخی و روایی و فقهی)
لطفا این جستار را در تالار و بخش درست قرار دهید اگر نیست.
میگویند عمر پذیرش مکاتبه را بر مالک عبد و کنیز واجب دانسته است
و امیر المومنین ان را مندوب دانسته اند ریشه ی این کلام کجاست؟ ( در کتب تاریخی و روایی و فقهی)
اینکه عمر این مکاتبه عبد را واجب می دانسته و حضرت علی علیه السلام مستحب بحث فقهی است که باید در فقه مذاهب چهارگانه و جعفری بررسی شود و کارشناس مذاهب فقهی اسلامی می طلبد
اما در تاریخ نمونه هایی است که عمر دستور به مکابته داده یا کسی را مجبور به مکاتبه نسبت به عبدش کرده است
و شاید این موارد ریشه چنین فتوایی باشد در صورت وجود فتوا
نمونه اول :
يزيد بن هارون از سعيد بن ابى عروبه از قتاده، از انس بن مالك ما را خبر داده كه مىگفته است سيرين از من تقاضاى نوشتن پيمان آزادى كرد. نپذيرفتم، پيش عمر بن خطاب آمد و موضوع را گفت. من به عمر رو كردم، عمر گفت كه با او پيمان بنويس و چنان كردم.(1)
نمونه دوم:
در گزارش دیگری که به همین شخص مربوط است آمده:
محمد بن حميد عبدى، از معمر از قتاده ما را خبر داد كه مىگفته است سيرين پدر محمد بن سيرين از انس بن مالك تقاضاى نوشتن پيمان آزادى كرد. انس نپذيرفت. عمر بن خطاب تازيانه بر انس كشيد و گفت بايد با آنان پيمان بنويسيد. و انس پيمان نوشت.(2)
بنا براین اگر چنین فتوایی در اهل سنت وجود داشته باشد می تواند رفتار تند عمر نسبت به آن ریشه چنین فتواهایی باشد.
1. الطبقاتالكبرى،ج7،ص:85
2.الطبقاتالكبرى،ج7،ص:85؛ الإصابة،ج3،ص:223
اینکه عمر این مکاتبه عبد را واجب می دانسته و حضرت علی علیه السلام مستحب بحث فقهی است که باید در فقه مذاهب چهارگانه و جعفری بررسی شود و کارشناس مذاهب فقهی اسلامی می طلبد
اما در تاریخ نمونه هایی است که عمر دستور به مکابته داده یا کسی را مجبور به مکاتبه نسبت به عبدش کرده است
و شاید این موارد ریشه چنین فتوایی باشد در صورت وجود فتوا
نمونه اول :
يزيد بن هارون از سعيد بن ابى عروبه از قتاده، از انس بن مالك ما را خبر داده كه مىگفته است سيرين از من تقاضاى نوشتن پيمان آزادى كرد. نپذيرفتم، پيش عمر بن خطاب آمد و موضوع را گفت. من به عمر رو كردم، عمر گفت كه با او پيمان بنويس و چنان كردم.(1)
نمونه دوم:
در گزارش دیگری که به همین شخص مربوط است آمده:
محمد بن حميد عبدى، از معمر از قتاده ما را خبر داد كه مىگفته است سيرين پدر محمد بن سيرين از انس بن مالك تقاضاى نوشتن پيمان آزادى كرد. انس نپذيرفت. عمر بن خطاب تازيانه بر انس كشيد و گفت بايد با آنان پيمان بنويسيد. و انس پيمان نوشت.(2)
بنا براین اگر چنین فتوایی در اهل سنت وجود داشته باشد می تواند رفتار تند عمر نسبت به آن ریشه چنین فتواهایی باشد.
1. الطبقاتالكبرى،ج7،ص:85
2.الطبقاتالكبرى،ج7،ص:85؛ الإصابة،ج3،ص:223
سپاس
در مورد امیرالمومنین علیه السلام چه طور ؟ ایا در متون تاریخی چنین مطلبی درباره ندب یا وجوب وجود دارد؟
ایا در این باره گفتگویی میان امیرالمومنین ع و عمر شکل گرفته است ؟ همچون دیگر قضاوتهای امیرالمومنین ؟
نظر فقها که تقریبا مشخص است
این سوال جنبه تاریخی دارد و میخواستم بدانم این چیزی که از قبل شنیدم ریشه ی واقعی دارد یا خیر؟
این تنها یک سوال تاریخی بود که از وجهی کلی تر در این جستار نیز پرسیده شد
http://www.askdin.com/thread54005.html
اینکه عمر این مکاتبه عبد را واجب می دانسته و حضرت علی علیه السلام مستحب بحث فقهی است که باید در فقه مذاهب چهارگانه و جعفری بررسی شود و کارشناس مذاهب فقهی اسلامی می طلبد
اما در تاریخ نمونه هایی است که عمر دستور به مکابته داده یا کسی را مجبور به مکاتبه نسبت به عبدش کرده است
و شاید این موارد ریشه چنین فتوایی باشد در صورت وجود فتوا
نمونه اول :
يزيد بن هارون از سعيد بن ابى عروبه از قتاده، از انس بن مالك ما را خبر داده كه مىگفته است سيرين از من تقاضاى نوشتن پيمان آزادى كرد. نپذيرفتم، پيش عمر بن خطاب آمد و موضوع را گفت. من به عمر رو كردم، عمر گفت كه با او پيمان بنويس و چنان كردم.(1)
نمونه دوم:
در گزارش دیگری که به همین شخص مربوط است آمده:
محمد بن حميد عبدى، از معمر از قتاده ما را خبر داد كه مىگفته است سيرين پدر محمد بن سيرين از انس بن مالك تقاضاى نوشتن پيمان آزادى كرد. انس نپذيرفت. عمر بن خطاب تازيانه بر انس كشيد و گفت بايد با آنان پيمان بنويسيد. و انس پيمان نوشت.(2)
بنا براین اگر چنین فتوایی در اهل سنت وجود داشته باشد می تواند رفتار تند عمر نسبت به آن ریشه چنین فتواهایی باشد.
1. الطبقاتالكبرى،ج7،ص:85
2.الطبقاتالكبرى،ج7،ص:85؛ الإصابة،ج3،ص:223
سوال
اگر من بخواهم ریشه این چیزی که شنیدم را پیدا کنم که ایا درست است یا نه؟
باید از شما و انجمن تاریخ بپرسم یا از انجمن فقه و احکام ؟
اگر باید از انجمن و کارشناس فقه بپرسم تایید کنید تا در انجا مطرح کنم
شاید مطرح کردن دوباره سوال در ان انجمن مفید باشد و ریشه ی این کلام مشخص شود که واقعی است یا نه ؟
در مورد امیرالمومنین علیه السلام چه طور ؟ ایا در متون تاریخی چنین مطلبی درباره ندب یا وجوب وجود دارد؟ایا در این باره گفتگویی میان امیرالمومنین ع و عمر شکل گرفته است ؟ همچون دیگر قضاوتهای امیرالمومنین ؟
بنده با جستجوی اجمالی که کردم در این زمنیه چیزی نیافتم اگر پیدا شد خدمتتان اطلاع می دهم البته در جواهر الکلام روایاتی در این زمنیه است که بحث روایی و فقهی است نه تاریخی و باید از دوستان حدیث پرسیده شود
گر من بخواهم ریشه این چیزی که شنیدم را پیدا کنم که ایا درست است یا نه؟
باید از شما و انجمن تاریخ بپرسم یا از انجمن فقه و احکام ؟اگر باید از انجمن و کارشناس فقه بپرسم تایید کنید تا در انجا مطرح کنم
شاید مطرح کردن دوباره سوال در ان انجمن مفید باشد و ریشه ی این کلام مشخص شود که واقعی است یا نه ؟
فقه و احکام این سایت که به نظرم پاسخگویی مسائل احکام هستند نه فقه تخصصی و استدلالی
اگر چیزی باشد باید در تاریخ و احادیث دنبال شود که آنچه به تاریخ مربوط می شود در مورد عمر همین دو مورد را یافتم و در مورد حضرت علی علیه السلام چیزی یافت نشد مگر در جواهر و آنهم حدیث نه قضیه تاریخی
تا به اینجا چهار روایت تاریخی و حدیثی پیدا شده که با این مسئله مرتبط است.
یکی همین دو مورد که در اینجا کارشناس مطرح کردند. ( درباره رفتار و فرمان عمر است که ان را دال بر وجوب مکاتبه دانسته اند که باید از جهت سند بررسی شود )
یکی شان نزول ایه است ( شان نزول برای وجوب مکاتبه که در مورد سندش باید بررسی شود احتمالا ضعیف باشد)
یکی انچه از کتاب دعائم الاسلام نقل شده بود در ان جستار دیگرم.( در مورد ندبی بودن مکاتبه است که از امام علی علیه السلام نقل شده که روایت ضعیفی بود )
بنده با جستجوی اجمالی که کردم در این زمنیه چیزی نیافتم اگر پیدا شد خدمتتان اطلاع می دهم البته در جواهر الکلام روایاتی در این زمنیه است که بحث روایی و فقهی است نه تاریخی و باید از دوستان حدیث پرسیده شود
این دو روایت تاریخی که از طبقات و الاصابه نقل شد چه قدر قابل اطمینان هستند؟ ایا معتبر هستند ؟ سند دارند ؟
این دو روایت تاریخی که از طبقات و الاصابه نقل شد چه قدر قابل اطمینان هستند؟ ایا معتبر هستند ؟ سند دارند ؟
از نظر ما نه اما از نظر اهل سنت بله و شاید به همین دلیل فتوا داده اند البته اگر فتوا داده باشند.
از نظر ما نه اما از نظر اهل سنت بله و شاید به همین دلیل فتوا داده اند البته اگر فتوا داده باشند.
از نظر ما اشکال سندش چیست ؟ یعنی اشکالاتش چیست؟ غیر از عمر که واضح است.
یا تنها اشکالش این است که عمر قول و فعلش حجت نیست و کاره ای نیست ؟( چون از این جهت یک بحث فقهی میشود اما مقصود من بررسی سندی و تاریخی قضیه است.)
از نظر ما اشکال سندش چیست ؟ یعنی اشکالاتش چیست؟ غیر از عمر که واضح است.
یا تنها اشکالش این است که عمر قول و فعلش حجت نیست و کاره ای نیست ؟( چون از این جهت یک بحث فقهی میشود اما مقصود من بررسی سندی و تاریخی قضیه است.)
علاوه بر عمر که قول و فعلش حجت نیست انس بن مالک نیز کسی است که در مناشده ی حضرت علی علیه السلام به حدیث غدیر آن را انکار کرد و از طرف حضرت علی علیه السلام مورد نفرین قرار گرفت و به مرض برص دچار شد.(1)
اما بنده منظور شما را متوجه نشدم. اگر منظورتان بحث استحباب و وجوب مکاتبه است که ربطی به تاریخ ندارد.
اگر منظورتان صحت و سقم داستان مکاتبه سیرین است که باز بر فرض صحت، نهایت برای ما اثبات می کند که یکی از ریشه های فتوای اهل سنت بر وجوب(برفرض وجود) این داستان است.
اگر منظورتان چیز دیگری بفرمائید
1. معجمرجالالحديث ج : 3 ص : 240
علاوه بر عمر که قول و فعلش حجت نیست انس بن مالک نیز کسی است که در مناشده ی حضرت علی علیه السلام به حدیث غدیر آن را انکار کرد و از طرف حضرت علی علیه السلام مورد نفرین قرار گرفت و به مرض برص دچار شد.(1)اما بنده منظور شما را متوجه نشدم. اگر منظورتان بحث استحباب و وجوب مکاتبه است که ربطی به تاریخ ندارد.
اگر منظورتان صحت و سقم داستان مکاتبه سیرین است که باز بر فرض صحت، نهایت برای ما اثبات می کند که یکی از ریشه های فتوای اهل سنت بر وجوب(برفرض وجود) این داستان است.
اگر منظورتان چیز دیگری بفرمائید
1. معجمرجالالحديث ج : 3 ص : 240
منظورم این بود که اگر همه ی ناقلین صادق باشند باز قول و فعل عمر حجت نیست.
لذا وقتی پرسیدم
اشکال سند از نظر ما چیست ؟
مقصودم مثل ان چیزی است که درباره انس گفتید.
یعنی به دنبال بررسی تاریخی هستم.
یعنی اگر این نقل کاملا درست باشد تنها نشان میدهد که اهل سنت میتوانند چنین برداشتی از ان داشته باشند و مثلا عده ای حکم به وجوب مکاتبه بدهند که به این جستار ارتباطی ندارد.
خلاصه اینکه من خواستم ببینم چنین واقعه ای در تاریخ اتفاق افتاده است که یک طرف ماجرا عمر و طرف دیگر امیرالمومنین ع باشند ؟
که تا به حال چنین سندی لا اقل از جانب حضرت امیر موجود نیست.
گفتگویی نیز بین این دو شکل نگرفته است.
تنها دو نقل فرمودید که از جانب عمر مطلبی گفته شد.
حالا پرسیدم که همین نقلی که شما از عمر کردید ایا معتبر است ؟
ظاهرا میفرمایید انس چنان ادمی بوده
خوب این به چه معناست؟
اگر نمیتوان به گفته انس اعتماد کرد
پس
این روایت اعتبار کافی ندارد و نمیتوان گفت چنین واقعه ای رخ داده است.
اصلا روایت ضعیف نیست ؟ از جهت سند در چه درجه ای از اعتبار است ؟
امیدوارم مقصودم را رسانده باشم.
میخواهم ببینم چنین اتفاقی افتاده یا نه ؟
نه اینکه قول عمر درست است یا نه؟
نه اینکه برداشت اهل سنت یا شیعه درست باشد؟
کاری با فقه و حکم نداریم.
اگر نمیتوان به گفته انس اعتماد کرد
پس
این روایت اعتبار کافی ندارد و نمیتوان گفت چنین واقعه ای رخ داده است.
اصلا روایت ضعیف نیست ؟ از جهت سند در چه درجه ای از اعتبار است ؟امیدوارم مقصودم را رسانده باشم.
از نظر ما ضعیف است اما از نظر اهل سنت نه زیرا آنان انس را قبول دارند و روایات وی را می پذیرند
از نظر ما ضعیف است اما از نظر اهل سنت نه زیرا آنان انس را قبول دارند و روایات وی را می پذیرند
ممنون
نظر خودمان مهم است.
پس این هم ارزشی ندارد.
دوباره سوالم را تکرار میکنم
سند این روایات تاریخی را بیاورید
وسندشان را بررسی کنید.
یعنی مشکل سند این دو تنها عمر و انس است یا مشکل دیگری هم وجود دارد.
راویان چه ادمهایی هستند؟ ایا غیر از ان دو نفر، مورد اعتماد شیعه هستند ؟
تاریخ نه وجوب مکاتبه از سوی عمر را نشان میدهد.
و نه مندوب بودن مکاتبه از سوی مولا علی ع را نشان میدهد.
و نه گفتگویی میان این دو را نشان میدهد.
یعنی مشکل سند این دو تنها عمر و انس است یا مشکل دیگری هم وجود دارد.
راویان چه ادمهایی هستند؟ ایا غیر از ان دو نفر، مورد اعتماد شیعه هستند ؟
وقتی در یک سند یک مورد پیدا شد که از اعتبار ساقط بود بقیه سند مخدوش می شود دیگر نیاز نیست تمام افراد یکی یکی بررسی شوند.
وقتی ما گفیم الف از ب نقل کرده ب از جیم نقل کرده جیم از دال نقل کرده ، اگر مشخص شد جیم مشکل دارد نیاز به بررسی دال و ب و ... نمی شود زیرا هدف ارزیابی گزارش است که با یک نفر ضعیف گزارش از مخدوش می شود بررسی موارد دیگر در سند ثمره علمی در این گزارش ندارد.
وقتی در یک سند یک مورد پیدا شد که از اعتبار ساقط بود بقیه سند مخدوش می شود دیگر نیاز نیست تمام افراد یکی یکی بررسی شوند.
وقتی ما گفیم الف از ب نقل کرده ب از جیم نقل کرده جیم از دال نقل کرده ، اگر مشخص شد جیم مشکل دارد نیاز به بررسی دال و ب و ... نمی شود زیرا هدف ارزیابی گزارش است که با یک نفر ضعیف گزارش از مخدوش می شود بررسی موارد دیگر در سند ثمره علمی در این گزارش ندارد.
ممنون
به هر حال ضعیف با خیلی ضعیف متفاوت است.
اما مهم نیست به هر شکل برای شما نتیجه مهم است.
و خیلی ضعیف بودن برای شما مهم نیست.
باز هم سپاس
وقتی در یک سند یک مورد پیدا شد که از اعتبار ساقط بود بقیه سند مخدوش می شود دیگر نیاز نیست تمام افراد یکی یکی بررسی شوند.
وقتی ما گفیم الف از ب نقل کرده ب از جیم نقل کرده جیم از دال نقل کرده ، اگر مشخص شد جیم مشکل دارد نیاز به بررسی دال و ب و ... نمی شود زیرا هدف ارزیابی گزارش است که با یک نفر ضعیف گزارش از مخدوش می شود بررسی موارد دیگر در سند ثمره علمی در این گزارش ندارد.
اگر بخواهم سند یک روایت تاریخی بررسی شود باید به تالار تاریخ بروم یا حدیث؟
ایا بررسی سند روایات در اسک دین انجام میگیرد ؟
اگر انجام میگیرد یک جستار جدید ایجاد کنم ؟
اگر بخواهم سند یک روایت تاریخی بررسی شود باید به تالار تاریخ بروم یا حدیث؟
ایا بررسی سند روایات در اسک دین انجام میگیرد ؟
اگر انجام میگیرد یک جستار جدید ایجاد کنم ؟
طبیعتا بررسی سند حدیث به کارشناسان حدیث مربوط می شود امام در مورد روایات و گزارشهای اهل سنت نمی دانم کارشناسان حدیث اقدام می کنند یا نه
البته ادامه این بحث بیشتر رجالی است و باید به متخصص رجال اهل سنت مراجعه شود
پرسش:
آیا صحیح است که عمر پذیرش مکاتبه را بر مالک عبد و کنیز واجب دانسته است و امیر المومنین آن را مندوب دانسته اند ریشه ی تاریخی این کلام کجاست؟
پاسخ:
مکابته عبارت است از قرارداد آزادی برده که به اختيار برده بين وى و مالکش بسته مىشود. به اين نوع قرارداد، عقد مکابته گفته می شود و امری مستحب است(1)
ریشه تاریخی اینکه عمر بن خطاب این عمل را واجب می دانسته شاید گزارش های زیر باشد
گزارش اول :
يزيد بن هارون از سعيد بن ابى عروبه از قتاده، از انس بن مالك ما را خبر داده كه مى گفته است سيرين از من تقاضاى نوشتن پيمان آزادى كرد. نپذيرفتم، پيش عمر بن خطاب آمد و موضوع را گفت. من به عمر رو كردم، عمر گفت كه با او پيمان بنويس و چنان كردم.(2)
گزارش دوم:
در گزارش دیگری که به همین شخص مربوط است آمده:
محمد بن حميد عبدى، از معمر از قتاده ما را خبر داد كه مىگفته است "سيرين" پدر "محمد بن سيرين" از "انس بن مالك" تقاضاى نوشتن پيمان آزادى كرد. انس نپذيرفت. عمر بن خطاب تازيانه بر انس كشيد و گفت بايد با آنان پيمان بنويسيد. و انس پيمان نوشت.(3)
بنا براین اگر چنین فتوایی در اهل سنت وجود داشته باشد می تواند رفتار تند عمر نسبت به آن ریشه چنین فتواهایی باشد.
اما در مورد ریشه تاریخی مندوب دانستن این عمل توسط حضرت علی (علیه السلام) مطلبی یافت نشد اما مطلب صحیح است و روایات زیادی در احادیث شیعه وجود دارد که دلالت بر مستحب و مندوب بودن مکاتبه می کند(4)
منابع :
1. شیخ مفید، المقنعه، کنگره جهانی شیخ مفید، قم، 1413چاپ اول، ص 551.
2.الطبقات الكبرى، محمد بن سعد بن منيع الهاشمي البصري (م 230)، تحقيق محمد عبد القادر عطا، بيروت، دار الكتب العلمية، ط الأولى، 1410، ج7،ص:85
3. همان و الإصابة فى تمييز الصحابة، احمد بن على بن حجر العسقلانى (م 852)، تحقيق عادل احمد عبد الموجود و على محمد معوض، بيروت، دارالكتب العلمية، ط الأولى، 1415، ج3،ص223.
4.شیخ حر عاملی، هدایه الامه الی احکام الائمه علیهم السلام ، آستان قدس رضوی، مشهد، 1414ق، چاپ اول، ج7، 523.