السلام عليكم و رحمه الله و بركاته
هذه الايام المباركه نشاهد الاحداث السياسيه من جهت المملكه السعوديه؛ يعني الخائنين للحرمين الشريفين.
انا اسمي هذه الحادثه، الجنون البقري السياسي التي سيطرت علي شبه رجال السعوديه.
ويل لهم
ويل لهم
هم اذناب للصهاينه
حتي الحيوانات المفترسات متحيرات من هذه الافعال الخشنه الجنونيه؛ اي هذه الهجمات و الغارات الجويه الي اليمن
علينا ان نستفيد الاكثر من [HL]الفضاء الإلكتروني[/HL] لارتقا الشعور العالمي من هذه المصائب الساخنه ونسعى لتغيير السلوك الخاطئ بالتوعية والأبحاث العلمية
السلام عليكم و رحمه الله و بركاته
هذه الايام المبارك نشاهد الاحداث السياسيه من جهت المملكه السعوديه يعني الخائنين للحرمين الشريفين.
انا اسمي هذه الحادثه، الجنون البقري السياسي التي سيطرت علي شبه رجال السعوديه.
ويل لهم
ويل لهم
هم اذناب للصهاينه
حتي الحيوانات المفترسات متحيرات من هذه الافعال الخشنه الجنونيه؛ اي هذه الهجمات و الغارات الجويه الي اليمن
علينا ان نستفيد الاكثر من الفضاء الإلكتروني لارتقا الشعور الجهاني من هذه المصائب الساخنه ونسعى لتغيير السلوك الخاطئ بالتوعية والأبحاث العلمية
یکی نیست بیاد اینو ترجمه کنه ؟؟؟ :Ealam::Ealam::Ealam:
عرب ها به فضاي مجازي مي گويند فضاي الكترونيكي
به نظرم اين واژه يا فضاي سايبري بهتر از فضاي مجازي است
چون برخي واقعا گول گوگل را مي خورند فكر مي كنند مجازي است حقيقي نيست.
بابا
اسمع يا فلان بن فلان
اثرات فضاي مجازي حق
و سوال نكير و منكر حق
و القبر و البرزخ حق:Nishkhand:
و المعاد حق
عرب ها به فضاي مجازي مي گويند فضاي الكترونيكي
به نظرم اين واژه يا فضاي سايبري بهتر از فضاي مجازي است
چون برخي واقعا گول گوگل را مي خورند فكر مي كنند مجازي است حقيقي نيست.
بابا
اسمع يا فلان بن فلان
فضاي مجازي حق و
نكير و منكر حق
و المعاد حق
الفضاء الإلكتروني لارتقا الشعور الجهاني من هذه المصائب
سلام بر شما يكي از دوستان فرمودند : آيا همه عبارات بالا عربي است كنايه از اين كه جهان فارسي است:Nishkhand:
قلت له عفوا بهش گفتم الان هم تو گذر خان قم مغازه داران عرب داد مي زنن: گوجه گوجه
حامیا شوخی مکن با شیخ و شاب
شوخی هایت می کند جان را کباب
تو جوانی یا که پیری ای پسر ؟
شوخی هایت پیر سازد صد پدر
ای معلم ای دبیر ای ناز مند !
شوخی هایت می فروشی چون وچند ؟
شب عبادت روز شوخی می کنی ؟
یا به شب ها هم تو موخی می کنی ؟
شوخی هایت پیر را برنا کند
چهره های زشت را زیبا کند
خوب دکانی باز کردی ای حکیم !
وقت افطاری بده قدری حلیم
کشک و بادمجان آن کمتر نما .....
( ادامه اش شما تکمیل کنید )
حامیا شوخی مکن با شیخ و شاب
شوخی هایت می کند جان را کباب
تو جوانی یا که پیری ای پسر ؟
شوخی هایت پیر سازد صد پدر
ای معلم ای دبیر ای ناز مند !
شوخی هایت می فروشی چون وچند ؟
شب عبادت روز شوخی می کنی ؟
یا به شب ها هم تو موخی می کنی ؟
شوخی هایت پیر را برنا کند
چهره های زشت را زیبا کند
خوب دکانی باز کردی ای حکیم !
وقت افطاری بده قدری حلیم
کشک و بادمجان آن کمتر نما
.....
( ادامه اش شما تکمیل کنید )
حامیا شوخی مکن با شیخ و شاب
شوخی هایت می کند جان را کباب
تو جوانی یا که پیری ای پسر ؟
شوخی هایت پیر سازد صد پدر
ای معلم ای دبیر ای ناز مند !
شوخی هایت می فروشی چون وچند ؟
شب عبادت روز شوخی می کنی ؟
یا به شب ها هم تو موخی می کنی ؟
شوخی هایت پیر را برنا کند
چهره های زشت را زیبا کند
خوب دکانی باز کردی ای حکیم !
وقت افطاری بده قدری حلیم
کشک و بادمجان آن کمتر نما مزه اش با سیرها خوشتر نما جامی از نوش بده در این دیار
سفره خالی نیرزد یک ریال
بانی جوش و حکایت می شوی
حامی شور و شکایت می شوی
خب هندوانه ها همه يك رنگ و يك طعم و يك مزه ندارند برخي خيلي خوب و برخي هم كرمو و خراب اند
برنامه خندوانه هم همين طور است
گاهي عالي است و گاهي كرمو است مانند ديشب كه پزشك زن جواني مهمان بود و از ايشان خواسته شد كه جلوي دوربين براي بينندگان لبخند بزنند و بينندگان نمره بدهند به اين لبخند
تبليغ دين با رفتار
هر فرد مذهبي نماد ديني - جزيي و كلي - مانند انگشتر، نوع پوشش، حجاب، ريش، نگاه و رفتار و....با خود دارد. البته روحانيون لباس و رفتارشان نماد قوي تري را حمل مي كند.
ائمه فرمودند با رفتارتان مردم را به سوي خداوند دعوت كنيد و نيز فرمودند براي ما مايه زيبايي و افتخار باشيد نه مايه بدنامي و زشتي.
چند روز قبل خانم همسايه گفت پسرم مي خواهد استخدام شود و من شما را به عنوان معرف در فرم نوشتم. بعد گفت تو را خدا هوايي فرزندم را داشته باش. من مانتويي هستم ولي به خدا رابطه ام با خدا و ائمه و...بد نيست افرادي كه مي خواهند تحقيق كنند برايشان دينداري و حجاب و...مهم است. ولي مانتو هم حجاب است و....
بعد گفت: پسرم تهران مستأجر يك آقاي مذهبي است ولي مذهبي بودن اين را ما با شعار و سخنراني اش نديده ام. مذهبي بودن ايشان را از مراقبتي كه از همسرش مي كند شناختيم همسر اين آقا بيماري ام اس دارد و پسرم هشت سال است مستأجر اينها هستند اين مرد با اين كه جوان است از همسرش مراقبت مي كند پروانه وار. و از فرزندم هم همان اجاره هشت سال قبل را مي گيريد با اين كه واقعا مخارج درمان همسر صاحب خانه سنگين است. مذهبي بودن را ما با شعار نمي شناسيم مذهبي بودن بايد با رفتار و عمل مشخص شود
خب هندوانه ها همه يك رنگ و يك طعم و يك مزه ندارند برخي خيلي خوب و برخي هم كرمو و خراب اند
برنامه خندوانه هم همين طور است
گاهي عالي است و گاهي كرمو است مانند ديشب كه پزشك زن جواني مهمان بود و از ايشان خواسته شد كه جلوي دوربين براي بينندگان لبخند بزنند و بينندگان نمره بدهند به اين لبخند
من ک دائم پای نتم وقت دیدن شبکه هارو ندارم اینارم نگاه نمیکنم دغدغه ای ندارم راحت:khaneh:
حالا فهمیدم که حرف ها ی حق جناب حامی چرا تاثیر ندارد ؟؟!!!
هی تبلیغ می کند وضع بدتر می شود مثلا تبلیغ می کند :
سن ازدواج را بالا نبرید هزار و یک پیآمد منفی دنیای واخروی دارد .
می بینم وضع بدتر شد .
واز بد هم بدتر شد .
یا می گوید :
بجای یک زن دو تا ، تا چهار تا (عند الضرورت والقدرت علی تامن المعاش والمسکن وعدم الخوف من الاول ُ مَن فی البیت علیها الرحمه والعفو والاجازه وعدم تهدید القهر واخذ الطلاق وامثالها )
می بینم که کسی حتی خود جناب مبلیغ و مشویق عزیز جرأت ندارد ( بدلیل که اشاره شد )
از موقت اصلا حرفش نزن که ...
اما نصحیت همه به جناب مدیر تاپیک جناب حامی (دام حمایته ) این است : حامیا گرچه سخن دانی وحقیقت گوی
به عمل کار بر آید به سخن دانی نیست
خب شما كه اهل عمل هستيد بفرماييد استفاده كنيم:Nishkhand:
حامی دین حضرت ناز آفرین
در عمل اسرار و آواز آفرین
این چه حرف است ای عزیز هوشمند؟
ای بلند پرواز تا چرخ بلند
مثل حامی در عمل من نیستم
گرچه در گفتار نغزم بیستم
حامیا جان شما ، اذیت مکن
این همه تبلیغ از آیت مکن
ناز مند اسکدین وانجمن !
مثل گل رویده ای در این چمن
در عمل از هرکسی بالاستی
در گل افشانی بسی لالا ستی
خوش بحالت ای جوان پاک دل
آفتاب از نور تو باشد خجیل
زنگ تفریح است این ای دوستان
تا بخندید حامی این گلستان
لقمان را گفتند: پارك دوبل از كه آموختي
گفت: از جماعت نسوان
...
اگر ديديد ماشيني به سمت راست در حركت است و راهنماي چپ مي زند
شك نكنيد كه راننده از بانوان محترم است ( دل عربستاني ها آب از اين طنزهاي خياباني ندارند)
صادقا حرف عمل شد اي رفيق
اوستادي و من در آستانت اي دقيق:Nishkhand: من عمل را از شما آموختم
ساختم سوختم، علم اندوختم
قافيه كه تنگ آمد است
حامي به جفنگ آمد است:khandeh!:
خدا از سر تقصيرات ما بگذرد
چند روز قبل برادرم نامه اي به من داد مربوط به سال اول طلبگي ام بود كه براي ايشان كه سرباز بود فرستاده بودم
ياد نامه امام خميني به گرباچف افتادم
مي خواستم دنيا را عوض كنم:ok:
روي سنگ قبر كشيشي نوشته شده :
آن هنگام که جوان بودم و فارغ از همه چيز ، در سر آرزوي تغيير دنيا را مي پروراندم . بزرگتر و خردمندتر که شدم ، دريافتم جهان تغيير ناپذير است. پس افق انديشه هايم را محدودتر کردم و بر آن شدم تا تنها کشورم را تغيير دهم ، اما اين هم عملي نبود. پس از سالها زندگي و تجربه آخرين تلاش نوميدانه خود را صرف تغيير خانواده ام کردم اما افسوس آنها نيز که نزديکترين کسان من بودند تغيير نکردند. اکنون که در بستر مرگ آرميده ام ، ناگاه حقيقتي را يافتم . اگر تنها خودم را تغيير داده بودم، نمونه اي مي شدم براي اعضاي خانواده ام تا آنها نيز خود را تغيير دهند. با انگيزه و تشويق آنها چه بسا کشورم اندکي اصلاح مي شد و شايد مي توانستم دنيا را هم تغيير بدهم .
صادقا حرف عمل شد اي رفيق
اوستادي و من در آستانت اي دقيق:Nishkhand: من عمل را از شما آموختم ساختم سوختم، علم اندوختم
قافيه كه تنگ آمد است
حامي به جفنگ آمد است:khandeh!:
عجب خنده دادی مرا ای عزیز
از این نغز وگفتار وچنگ وستیز
به این شعر والا وبالا ی خود
به این حرف لو لو و لالا ی خود
هزار آفرین باد بر جان تو
بر این همت ونغز وبرهان تو
24 - 24 (عدالت كاري و عدالت زناشويي)
دو گروه را ديدم 24- 24 كار مي كنند
1- دو نگهبان شيفتي مجتمع ما
2- آقا ذبيحي و باقري معلمي و روحاني اي كه دو همسر دارند و 24 ساعت با اين همسراند 24 ساعت با او
كتاب باز
به بابام گفتم: دوستم آقاي حاج آقا رحماني كتاب باز است.
بابام با تعجب گفت كتاب باز؟!
گفتم بله چون هم اهل مطالعه و عاشق كتاب است و هم كتابش هميشه باز است و مشغول مطالعه است.
عصر جمعه است. من اما امروز شرمنده شدم.
چرا؟
دیروز تاحالا با خواهر زاده ام بودم سرهنگی که مسؤول ایشان است خیلی خوش اخلاق است و هوای او را دارد. هر بحثي كه مي شود، گریزی می زند به این که جناب سرهنگ این طور است و آن طور. غرق کمالات ایشان شده است.
خب آقای غریب من (عجل الله تعالی فرجه الشریف)!
ببخش من رو!:Ghamgin:
عمری ادعای پوک سربازي و لاف پوچ نوکری و غلامی ات را دارم. سرباز كسي است كه حاضر است براي اربابش سرش را هم ببازد. من ولي چه فضیلتی از شما برای دیگران گفته ام. شما ورد زبانم نبوده اید چه نق ها که نزدم به خاطر سر سوزن ایمانم به شما!
فرموید: ما از شما به شما مهربان تر هستیم
فرمودید: در تب شما تب می کنیم
فرمودید: بعد از هر دعای شما آمین می گوییم.
فرمودید: ما شما را به حال خودتان واگذار نکرده ایم و هوای تان را داریم و از یاد شما لحظه ای غفلت نمی ورزیم.
آقای خوبی ها!:Gol:
ببخش من رو!:Ghamgin:
من سرباز خوبی برای تو نیستم
دعایم کنید. نگذارید با نافرمانی ام اضافه خدمت اجباری با حکم فراق و مهجوری از شما بخورم
شما جناب سرهنگ، سرتیپ، سرلشکر، سپهبد و حتی ارتشبد هم نیستید كه شما جهانبُد هستید
جهانبد غريبم مرا ببخش!
هر چه تو خوبی من بدم آقا يادم هست چند باري هم كه جمكران آمدم غافل از تو شدم و مشغول عكس گرفتن از گنبد و بارگاهت شدم شايد به دليل غفلتم است كه به حضورت بار نيافتم
به خاطر غزل های عاشقي ام كه در فراق با فراغت خيال سروده ام استغفرالله.
من فارغ از تو ام و تو ذاكر من هستي كه فرموديد:
سلام
شيوه محاسبه خودتان را برايم بگوييد ببينيم از
چه فرمولي رفته ايد كه راه را اشتباه مي رويد؟:Nishkhand:
مرحله اول : محمد حسین قدری-(م+ح+د+س+ی+ن+ق+د+ر)= حمی
مرحله دوم : حمی + ا
مرحله سوم : حامی چنتا روش دیگه هم هست از راه انتگرال گفتم بلد نمیشید(الان میگید من مهندسم):Nishkhand:
فقط قول بدین شب اجنه وسواس زا سراغم نفرستید!!!!:Khandidan!:
مرحله اول : محمد حسین قدری-(م+ح+د+س+ی+ن+ق+د+ر)= حمی
مرحله دوم : حمی + ا
مرحله سوم : حامی
چنتا روش دیگه هم هست از راه انتگرال گفتم بلد نمیشید(الان میگید من مهندسم)
فقط قول بدین شب اجنه وسواس زا سراغم نفرستید!!!!
سلام
جناب مهندس راهنمايي مي كنم
فرمولش در بحث حساب ديفرانسيل و ميل گاردن است:Nishkhand:
استاد اخلاق سر کلاس داشته در مورد حجاب صحبت میکرده در ادامه صحبت هاش میگه که من از خانوم های اسلامی مثلا لبنان اینا خوشم میادش
بعد با این حرف دیگه اون شاگردا خنده اشون میگیره و استاد هم هر کاری میکنه نمی تونه آرومشون کنه خلاصه استاد بر میگرده میگه من منظورم حجابشون بود نه خودشون که ، دیگه شما خیلی منحرفید .
جدید ترین سروده حضرت آیة الله العظمی مکارم شیرازی مد ظله العالی
غوغای عصر ما جدید ترین سروده معظم له در مورد وقایع حال حاضر دنیا و جنایات گروههای تکفیری با حمایت و پشتیانی استکبار جهانی می باشد. در روز عید سعید فطر که زمان شادی و سرور مومنین در سرار جهان می باشد لازم است برای تمام انسانهای مظلوم و تحت ظلم دعا نموده و نجات آنها را از خداوند بخواهیم.
کلیپ بسیار زیبایی با نام غوغای عصر ما که در آن جدید ترین سروده مرجع عالیقدر جهان تشیع حضرت آیة الله العظمی مکارم شیرازی مد ظله العالی در مورد وقایع حال حاضر دنیا و جنایات گروههای تکفیری با حمایت و پشتیانی استکبار جهانی می باشد که توسط معظم له قرائت شده و به عدالت خواهان و مظلومان عالم تقدیم می گردد.
متن شعر و آدرس دانلود و مشاهده:
غوغای عصر ما
شور و غوغایی گرفته دامن ایام را
صید کرده در دل خود، هم خواص و عام را
آتشی از بهر یزدان، هر طرف افروخته
در گرفته جملگی،هم پختگان و خام را
آبرو بر باد رفته، فتنه ها ظاهر شده
من چه گویم، کس ندیده این چنین ایام را
بدعتی در هر طرف، جمعی به خود مشغول ساخت
چهره دین مسخ گشته، برده ننگ و نام را
لشگر شیطان و داعش هم قسم گردیده است
حیله ها آموخته این جمع خون آشام را
نی غلط گفتم که شیطان برده داعش شده
کس ندیده در جهان قومی چنین بدنام را
لیک اندر پشت آنها هست شیطان بزرگ
بد سگالی، بی صفاتی، لایق دشنام را
هر کجا ظلم و نفاقی هست، آنجا حاضر است
هر کجا حیله گری از او گرفته کام را
ننگ بر آنها و بر رفتار و بر کردارشان
کو رفیقی تا رساند زود این پیغام را
بار الهی مصلح کل جهان بر ما رسان
دوری اش برده ز مشتاقان او، آرام را
ناصر دل سوخته هر شب دعا گوی تو شد
آرزو دارد که در راهت چشد آن جام را
پول
حامیا از گل چرا گوی سخن ؟
خود گل نازید در این انجمن
پس چرا تبدیل کردی گل به پول ؟
ماشین گل پوش را کردی ملول
بحث تان در ماشین گل پوش بود
پول تان در کیسه و بر دوش بود
ماشینت گل پوش گردد ای جوان
کن مجدد بخت خود را امتحان
پول را در کیسه بگذار ای عزیز !
ماشنت گل پوش کن زین جا گریز
اوچه می داند که حامی در کجاست ؟
ماشین گل او صلح وصفاست
فلسفه امتحانات شفاهی این است که آیا طلبه میتواند این مطالبی که گفته میشود را از عبارت دربیاورد؟
اشاره: سؤال کردن از استاد امتحانات شفاهی جذابیت خاص خود را دارد؛ چه آنکه همیشه آنها از طلبهها سؤال کردهاند و حالا در مقام جواب دادن بودند و من سعی کردم بهجای همهی طلاب این سؤالت را مطرح کنم. نام استاد بیگدلی با امتحانات شفاهی گره خورده است. طلبهها از اتاق سه، دلهره دارند؛ چون سؤالات استاد دقیق است و طلبههای کمکار ممکن است از عهدهی پاسخدادن برنیایند. ساعتی در خانه استاد حجت الاسلام مهدی بیگدلی حاضر شدیم و ایشان با لطف و محبت از ما پذیرایی کردند و البته سؤالات ما را با حوصله پاسخ دادند.
* چطور شد حضرتعالی وارد حوزه علمیه شدید؟ پدر ما در اثر ارتباطی که با مرحوم شهید دکتر بهشتی داشتند، من را نزد ایشان در دبیرستان دین و دانش بردند؛ برای اینکه اسم نویسی کنم و به کلاس هفتم وارد شوم. ایشان با ابوی ما خیلی مأنوس بودند؛ چون ابوی ما لباس روحانیّت میدوختند و لباسهای ایشان را هم ابوی ما میدوختند. قطع نظر از این مسئلهی رابطهی با مشتری بودن ایشان، با ابوی ما رفیق بودند. یک نگاهی به من کردند؛ بعد رو به پدر ما کردند و گفتند که من پیشنهادی دارم. ایشان گفتند: چه پیشنهادی؟ گفتند: بگذارید ایشان طلبه شوند. بعد ایشان به من رو کردند و گفتند: حاضر هستی؟ سپس به شهید بهشتی گفتند: اگر خود او حاضر باشد من حرفی ندارم. از یاد نمیبرم آن زمان ۱۰ سال داشتم. به ما گفتند: حاضر هستی؟ از محضر ایشان بیرون آمدیم؛ باز روی روابطی که ابوی ما با مرحوم آیتالله فاضل لنکرانی داشتند، من را به منزل حاج آقای فاضل آوردند و به ایشان گفتند که نظر آقای دکتر بهشتی این است که مهدی طلبه شود و ما از شما میخواهیم که برای ایشان استادی ترتیب دهید. البته شأن شما اجلّ بر استاد مقدّمات و اینهاست – چون آیتالله فاضل در آن زمان مکاسب تدریس میکردند – ولی استادی را تعیین کنید که مهدی استفاده کند. ایشان گفتند: چشم؛ من یک مقداری فکر کنم بعد به شما میگویم. بعد ایشان مرحوم آیتالله حاج شیخ عبدالحسین وکیلی قمّی را معرفی کردند. ایشان از ادبا بود و منظومهی فقهی دارد؛ بسیار ملّا بود؛ فاضل بود؛ متدیّن بود؛ در زندگی قانع بود و مورد توجّه علما هم بوده است. ایشان هم بر اساس اینکه فرزندانشان شاگرد ابوی در خیاطی بودند، قبول کرد که برای ما تدریس کند و بحمدالله ادبیّات را از ایشان استفاده کردم. ایشان بسیار در آموزش مسایل ادبی دقیق بود؛ خیلی نکات دقیقی داشت. در هر مسئلهای مثالی میزد و از من سؤال میکرد و من جواب میدادم. ما ادبیات را پیش ایشان تمام کردیم و بالاتر آمدیم؛ شرح لمعه، مغنی، مطوّل و … مطوّل را از مرحوم آیتالله شبزندهدار(ره) استفاده کردیم. مغنی را در کنار بقعهی مرحوم شیخ فضلالله نوری، از حضرت آیتالله مؤمن قمّی خودمان – که من بسیار به ایشان علاقه و ارادت دارم – استفاده کردیم. شرح لمعه را از مرحوم آیتالله ستوده(ره) و آیتالله صلواتی – که الآن در قید حیات هستند و خداوند به ایشان طول عمر بدهد – استفاده کردیم. رسائل را باز بیشتر از مرحوم آیتالله شبزندهدار استفاده کردیم. مکاسب را از مرحوم آیتالله فاضل استفاده کردیم. از بعضی آقایان دیگر هم زیاد استفاده کردیم. کفایه را پیش مرحوم آیتالله سلطانی خواندیم که بیان بسیار روانی داشت و مطالب را بسیار پایین میآورد و مشکلات کفایه را با عبارات روانی تبیین میکرد؛ بنده از درس مرحوم آیتالله سلطانی در کفایه خیلی لذّت میبردم. بعد از آن، درس خارج را چند ماهی از محضر امام خمینی(ره) – مسائل مستحدثه – استفاده کردیم. البته آن زمان مسایل انجمنهای ایالتی و ولایتی پیش آمد و امام دستگیر و آزاد شدند و دوباره دستگیر و تبعید شدند و نتوانستم از درس ایشان بیشتر استفاده کنم. * شما حدود سالهای ۱۳۳۵، ۱۳۳۶ وارد حوزه شدید؛ درست است؟
بله؛ سال ۳۶ بود؛ چون من متولّد ۱۳۲۳ هستم. بعد از مدت کوتاهی که به درس امام میرفتیم، یکی دو سال درس آیتالله العظمی گلپایگانی شرکت کردیم؛ بعد از آن درس مرحوم آیتالله حاج آقا مرتضی حائری (فرزند مؤسس حوزه) میرفتیم؛ ۱۱ سال ما از درس ایشان استفاده کردیم؛ عالم با عمل؛ عالم دقیق؛ عالمی که واقعاً صحبتها و روش ایشان، در شاگردان اثرگذار بود؛ اهل علم و عمل بود و واقعاً از محضر ایشان استفاده کردیم. ایشان نکات دقیقی داشتند؛ با دقّت درس میفرمودند. علی ایّ حال بعد از درس مرحوم آیتالله العظمی حائری دیگر احتیاجی نبود در درس شرکت کنیم؛ بنابراین به مباحثات و تدریس پرداختیم. بنده از همان ابتدا که مقدّمات میخواندم، یکی از روشهایی که مرحوم آیتالله فاضل به من فرمودند این بود که شما هر کتابی را امسال میخوانی، کتاب قبل را تدریس کن. این مسئلهی تدریس را ایشان در ما زنده کرد؛ سیوطی میخواندم، میگفتند: صمدیّه تدریس کن؛ مغنی میخواندم، میگفتند: سیوطی تدریس کن؛ شرح لمعه میخواندم، میگفتند: مطوّل تدریس کن… روح تدریس را ایشان در ما زنده کرد؛ لذا میتوانم بگویم از ابتدای کتاب جامعالمقدّمات تا کفایه، تمام اینها را تدریس کردم؛ منتهی بعضی از آنها را یک دوره و بعضی دیگر را سه دوره و بعضیها را حتّی چهاردوره؛ کفایه را میتوانم بگویم چهار دوره تدریس کردم. علی ایّ حال ایشان به گردن ما حقّ دارند؛ از خداوند متّعال میخواهیم درجات عالی ایشان را متعالی کند؛ چون ایشان به گردن ما خیلی حق دارد. این مختصری از حالات درسی ما در این دوران بود.
* هممباحثهایهای شما در آن دوران چه کسانی بودند؟
در مسئلهی سیوطی و مغنی و اینها، هممباحثهای ما واعظ محترم و ارزنده حجتالاسلام و المسلمین حاج خلیل شرعی بود؛ اخوی آیتالله شرعی. بالاتر هم آقای حجتالاسلام والمسلمین حاج ابوالقاسم اشعری هممباحثهای من بودند. با حجتالاسلام آقای مسعودی کاشانی که الآن در حسینیهی شهدا نماز میخوانند نیز مدتی بحث میکردیم. جناب حجتالاسلام والمسلمین مجد که اهل ارومیّه هستند؛ حجتالاسلام والمسلمین جواهری قمّی؛ ما با این چند نفر درسهای مرحوم آیتالله حائری را مباحثه میکردیم.
* در دورهای که حضرتعالی طلبه بودید ارتباط اساتید با طلبهها چطور بود؟ خصوصاً که فرمودید ارتباط بسیار خوبی با حضرت آیتالله فاضل داشتید؟
ارتباط اساتید با طلّاب بسیار خوب بود؛ منتهی از اساس فرق داشتند. ما نمیتوانیم همهی اساتید را به یک نحو کلّی بگوییم؛ ولی در خصوص آیتالله فاضل، ایشان خیلی با شاگردان خود با محبّت رفتار میکردند؛ مثلاً اگر یکی از شاگردان مریض میشدند منزل ایشان میرفتند؛ اگر جشنی داشتند شرکت میکردند؛ خدای ناکرده اگر عزایی داشتند در مجلس آنها شرکت میکردند؛ تفقّد میکردند. درب منزل آیتالله سلطانی هم پیش از ظهرها و شبهای جمعه باز بود و شاگردان ایشان رفت و آمد داشتند؛ منتهی وضع حالی آیتالله سلطانی آن طور که باید اقتضا نمیکرد که آن طرف و این طرف زیاد بروند. درمجموع اساتیدی که ما با اینها برخورد داشتیم غالباً نسبت به شاگردها با محبّت برخورد میکردند و مهربان بودند.
* آن زمان درسهای مصطلح اخلاق نیز در حوزه دایر بود یا اینکه ارتباطهای استاد و شاگردی مسایل اخلاقی طلبهها را ارتقا میبخشید؟
مدّتی مرحوم آیتالله مشکینی درس اخلاق داشت. مدّت زیادی هم آیتالله مظاهری در مسجد اعظم درس اخلاق داشت. مدّتی هم مرحوم آیتالله بهاءالدّینی درس اخلاق داشت. اما آنچه ما فهمیدیم این بود که روش استاد در این مسأله بیشتر دخالت داشت؛ اگر طلبهها استادی را قبول داشتند، آن استاد بیشتر از درس اخلاق تأثیرگذار بود. درس اخلاق در جای خود خوب است؛ لکن وقتی این استاد در حرکات و سکنات خود مواظب است، اهل عمل و تقوا است و اهل دنیا نیست، اینها بر روی شاگرد اثر میگذارد. البته درس اخلاق خوب است؛ یک کلّیاتی گفته میشود، روایاتی از بزرگان خوانده میشود؛ ولی این غیر از نشان دادن الگوی عملی است. الگوی عملی بودن، غیر از بیان حقایق است؛ لذا بهنظر میرسد تأثیر این، بیشتر از آن باشد.
* گویا حضرتعالی بیشتر فقه و اصول را ادامه دادید؛ اساساً فقه و اصول برای حوزه و طلبهها چه اهمیّتی دارد؟
خب فقه و اصول آن کفایه و یکی دو سال درس خارج مثل یک دوره عمومی میماند؛ مثلاً شخصی که میخواهد پزشک متخصص شود، باید ابتدا یک دوره پزشکی عمومی را ببیند. این یک مرحلهی عمومی است؛ طلبه چه بخواهد مبلّغ شود، چه امام جماعت و چه مدرّس ، باید مقدّمات و مرحلهی عمومی را بگذراند. بعد که میخواهد در رشتهای متخصّص شود، لازم نیست بهصورت تخصّصی در جواهر تعمّق و اجتهاد کند. پس یک دورهی عمومی برای همه لازم است؛ از نظر ادبیّات، فقه، اصول، حتّی فلسفه (مقدار مختصری)، تفسیر که خیلی مهم است؛ اینها به عنوان یک دورهی عمومی برای همه لازم است. بعد از این دوره عمومی، یک عدّه به مسئلهی فقه و اصول ورود میکنند، یک عدّه میخواهند فلسفه بخوانند، یک عدّه میخواهند تفسیر بخوانند، عدّهای بهسمت وعظ و خطابه میروند و … یعنی پس از دورهی عمومی، رشتهها از هم جدا میشوند. * حضرتعالی داماد آیتالله العظمی شبیری زنجانی هستید؛ چطور شد که حضرتعالی با دختر ایشان ازدواج کردید؟
سن ازدواج من رسیده بود؛ حدود ۲۵ سال داشتم؛ به فکر ازدواج افتادم. حضرت آیتالله العظمی شبیری زنجانی هم آن وقت در حوزه «مشار بالمنان» بود از نظر فضل و علم و تقوا؛ ما ایشان را میدیدیم؛ از همهی جهات ایشان شایسته هستند. من به ابوی گفتم اگر راهی باشد، یک خواستگاری از صبیّهی ایشان شود. ایشان گفت این مسأله را از طریق آیتالله فاضل دنبال کنیم. پدرم مسأله را با آیتالله فاضل مطرح کرد و ایشان گفتند: من اقدام میکنم. قرار شد باجناق ما، خطیب محترم آقای حاج خلیل شرعی – که داماد اوّل آیتالله العظمی هستند و پدرشان مرحوم آیتالله شرعی از علمای قم و مرد متّقی و پارسایی بود – هم سفارش کنند. ابوی ما با مرحوم آیتالله فاضل با هم خدمت مرحوم آیتالله حاج سّید احمد زنجانی(ره) والد آیتالله العظمی شبیری زنجانی رفتند و ماجرا را بازگو کردند. ایشان گفتند: ما یک فکری بکنیم و استخارهای. بعد از مدّتی جواب مثبت دادند و این افتخار نصیب ما شد.
* آیا آیتالله شبیری، بحث فاصله طبقاتی یا مسایلی از این قبیل را مطرح نکردند؟
نظر ایشان این بود که صبیه ایشان با طلبه ازدواج کند. حالا این طلبه مثلاً از نظر وضع مالی، مالدار است یا نیست؛ نه هیچ توجّهی نسبت به این جهت نداشتند. در امور مادّی ایشان هیچ نظری نداشتند. نظر ایشان فقط این بود که با طلبه ازدواج کند. نباید بهدنبال دنیا و مال دنیا باشد. وضع آن زمان ما هم وضع عادّی بود و ایشان هیچ توجّهی به این جهت نداشتند و قبول کردند.
* آیا مراسمی هم برگزار کردید؟
بله بود؛ بعضی از آقایان تشریف آوردند. البته مراسم زنانه مفصّل بود؛ اما مراسم مردانه را بهیاد ندارم که مختصر بود یا مفصّل. * الآن رابطهی شما با آیتالله شبیری چطور است؟ به قول معروف دامادها با پدر زن جمع میشوید؟ گپی میزنید؟
خیلی خوب است. دامادها تشریف میآورند؛ خدمت آیتالله میرسیم. مخصوصاً من هر وقت خدمت ایشان مشرّف میشوم سؤالاتی از ایشان میپرسم و باید بگویم که اگر چیزی داریم، بیشتر از آیتالله حائری آیتالله شبیری داریم؛ از ایشان من خیلی استفاده کردم؛ زیاد استفاده کردم؛ در مجالس ایشان بسیار میرفتیم. زمانی هم مقداری در درس ایشان شرکت کردم؛ ولی استفادههای جلسهای من از نظر زمان خیلی بیشتر بوده است. خیلی من از ایشان استفاده کردم.
* در جمعهای فامیلی یک خانوادهی عالم، معمولاً چه حرفهایی زده میشود؟
ایشان که فقط از مطالب علمی صحبت میکنند؛ تا مینشینیم عروه را میآورند؛ عبارتهای مکاسب را میآورند؛ میگویند: اینجا عروه چنین مطلبی دارد؛ یا سیّد چه میخواهد بگوید؟ یا شیخ در مکاسب چه چیزی میخواهد بگوید؟ ایشان حول و حوش مسایل علمی بحث میکنند.
* بین فامیلها محبّت خانوادگی وجود دارد؛ ایشان یک چنین نگاهی دارند؟
بسیار با محبّت هستند؛ ما که غیر از محبّت چیزی ندیدیم. * به بحث امتحانات شفاهی برگردیم. معمولاً طلبهها، حضرتعالی را به اسم امتحانات شفاهی بیشتر میشناسند. چطور شد که حضرتعالی در بخش امتحانات شفاهی مشغول شدید؟
پس از پیروزی انقلاب، حضرت امام(ره) دستور تشکیل شورای مدیریّت حوزه را دادند و یکی از نمایندههای امام، مرحوم آیتالله فاضل بودند. عرض شد که آیتالله فاضل بر روی آن روابطی که با ابوی ما داشتند و از وضع درسی ما هم اطّلاع داشتند، به من فرمودند: فلانی، شما تلویزیون را چند دقیقهی دیگر باز کن، گوش بده و بعد از یک ربعی با شما صحبت میکنم. ما هم گوش دادیم، دیدیم که اشخاصی خدمت امام(ره) بودند؛ مرحوم امام(ره) آیتالله فاضل را نیز بهعنوان یکی از اعضای تشکیلدهندهی شورای مدیریّت معرفی کرده بودند. ایشان نیز به من گفتند شما را دعوت میکنم از فردا بیایید و در بخش امتحانات شفاهی کمک کنید.
ما به آنجا رفتیم و ایشان دستور دادند اتاقی را برای ما تهیّه کردند. در آن زمان من شرح لمعه و اصول فقه را امتحان میگرفتم؛ بعد از چند سال رسائل و مکاسب را، بعد از مدتی کفایه و حالا هم درس خارج را. البته الآن پایههای ۹ و ۱۰ را هم امتحان میگیریم؛ ولی در مصاحبهی خارج هم هستم. فکر میکنم امسال سی و پنجمین سال باشد که در بخش امتحانات شفاهی مشغول هستم. * فلسفه برگزاری امتحان شفاهی چیست و چرا این مقدار برای حوزه اهمیّت دارد؟
ببینید قبلاً هم مرحوم آیتالله العظمی بروجردی امتحان میگرفت و هم آیتالله العظمی گلپایگانی. حتّی شهریهای که امام(ره) میخواستند آن زمان بدهند، بر اساس امتحانات آیتالله گلپایگانی بود. فلسفهی امتحانات شفاهی این است که آیا طلبه میتواند این مطالبی که گفته میشود را از عبارت دربیاورد؟ مهم این است. ممکن است یک حافظهی خوبی داشته باشد و مطالب را کلّیتاً بیان کند؛ لکن اگر بیاید روی کتاب، از این عبارت نمیتواند مطلب را دربیاورد.
لذا مفاهیم بسیار نقش دارند؛ یعنی طلبه باید قدرت داشته باشد از متون، عبارتها را دربیاورد. اگر امتحان فقط کتبی باشد، ممکن است جزواتی را بخواند؛ سؤال و جوابهایی که بعضیها نوشتند را بخواند و در امتحان کتبی قبول شود. ما موردی داشتیم که در امتحان کتبی نمرهی او ۱۸ شده است؛ ولی در امتحان شفاهی ۸ گرفته است. چرا این طور است؟ برای اینکه حافظهاش خوب بوده و توانسته است مطالب را حفظ کند؛ امّا بر روی عبارت دقّت نکرده است؛ سر درس خوب گوش نداده است؛ مطالعهی قوی نداشته است؛ هممباحثهی قوی نداشته است؛ بر روی عبارات دقّت نکرده است؛ لذا نمیتواند. امتحانات شفاهی به نظر میرسد بسیار نقش مهمی دارد و در این جهت مؤثر است. * با توجه به سابقهی حضرتعالی در امتحانات شفاهی، یک طلبه چطور باید درس بخواند تا بتواند در این امتحان قبول شود؟
اولاً باید در پذیرش طلاب دقت شود؛ چون علوم ما مانند علوم ریاضی است؛ یعنی احتیاج به دقّت و استعداد دارد؛ به همین دلیل در موقع پذیرش باید سعی شود که افراد قوی پذیرش شوند. خود این استعداد قوی خیلی مهم است؛ باهوش باشد؛ به نمرات ریاضی کلاسهای خود نگاه کند؛ نمرههای ریاضیاش قبل از اینکه بخواهد طلبه شود در دورهی دبیرستان چطور بوده است؟ استعداد مهم است.
ثانیاً پیشمطالعه و پسمطالعه داشته باشد؛ ولو از آن درس چیزی نفهمد باید مطالب را قبل از درس بخواند؛ شاید چیزی در ذهن او بماند؛ بعد از درس هم به مطالعه بپردازد و مطالعهی قوی کند. ثالثاً با هممباحثهی قوی به مباحثه بپردازد. متأسّفانه الآن در حوزه، مباحثه خیلی کمرنگ شده است. زمان ما در مدرسهی فیضیّه طلبهها کنار حوض، به قول ما قمیها گُله به گُله مینشستند و چندتا چندتا بحث میکردند؛ بحثهای قوی میکردند و همین کار سبب ارتقای آنها میشد. مباحثه خیلی اثر دارد. رابعاً استاد خوب انتخاب کند؛ ابتدای سال تحصیلی چندکلاس برود؛ یک هفته پنج کلاس درس برود و ببیند کدام استاد قویتر است. به شلوغی درس نگاه نکند؛ به خلوتی درس نگاه نکند؛ شلوغی و خلوتی ملاک نیست؛ ممکن است شلوغ باشد و خوب نباشد؛ ممکن است خلوت باشد و خوب باشد. باید ببیند این استاد از نظر دقّت و تحقیق و ریزهکاریها و فوت کوزهگریها چه چیزی میتواند از کتاب دربیاورد. این برای استاد مهم است و شاگرد هم خلاصه میفهمد. خامساً اینکه در موقع درس حواسش به استاد باشد؛ نه جای دیگر؛ مشغول نوشتن اطراف کتاب هم نباشد. در امتحانات من به این آقایان طّلاب عزیز عرض کردم گفتم: آقایان! اینها را ننویسید؛ این نوشتههای اطراف کتاب حافظهی شما را رفتهرفته خراب میکند. آن چه در ارتقای شما مؤثر است گوش دادن به استاد، نگاه کردن به چشم استاد است که مطالب در ذهن شما میآید؛ بعد شب بروید اگر یک نکاتی را استاد گفته است شما آنها را در دفتر یادداشت کنید.
* یاداشتبرداری بعد از کلاس باشد؟
بله بعد از کلاس؛ آن هم در شب؛ نه در طول درس یا هنگام درس گفتن. من با این نوشتنهای سر درس موافق نیستم. برای اینکه نوشتن در موقع درس، دیگر به او فرصت تأمّل بر روی صحبتهای استاد نمیدهد. استاد هرچه میگوید او دائماً مینویسد. امّا اینکه چه چیزی میگوید مشخص نیست. یکی از خصوصیّات زمان سابق این بود که طلاب حواسشان به درس استاد بود. در درس امام(ره) در مسجد سلماسی، این آقایان و فضلا که الآن خود از مراجع هستند، به امام اشکال میکردند. اصلاً آن زمان کسی درس نمینوشت. یا درس آیت الله بروجردی؛ هیچکس هیچ نمینوشت؛ همه فقط گوش میدادند. شبها نکاتی که مرحوم آیتالله بروجردی یا امام(ره) فرموده بودند و احیاناً در کتاب نبود، اینها را بهعنوان اشکالی بر این کتاب مینوشتند. ولی الآن شما کتابهایی که سر امتحانات میآورند را ببینید؛ پر از نوشته است. بعضی از آنها هم میگویند اساتید ما گفتهاند بنویسید! بنده نمیدانم این اساتید، چه نظری داشتهاند و چرا اینطور میفرمایند. استاد باید بگوید گوش دهید؛ گوش دهید تا این مطالب در ذهن شما قرار گیرد و شب بر روی آن مطالعه کنید و اگر من مطلب جدیدی داشتم آن را یادداشت کنید. قاعده این است. اگر اینطور باشد، هم در ذهن او میماند و هم حافظه را خراب نمیکند؛ نه اینکه وقتی از او سؤال کنند بگوید: بگذارید کتاب و دفتر خود را نگاه کنم و جواب دهم. * بعضی طلبهها میگویند در امتحانات شفاهی، اساتید بیش از اینکه به محتوا اهمیّت بدهند، به ادبیّات اهمیّت میدهند؛ یعنی اگر فردی ادبیّات خود را چند خط درست بخواند، قبول میشود و اگر درست نخواند، به محتوا توجه نمیشود؛ آیا چنین است؟
بعضی از آقایان طلّاب بیلطفی میکنند؛ در آن پروندهای که هست، نوشته شده است ادبیات ۳ نمره دارد؛ منتهی اگر احیاناً طلبهای عبارت را از نظر ادبی خوب میخواند و جایی که خبر مبتدا تمام میشود، خبر مبتدا ساکن میشود، دوباره بر روی شرط و جزاء میآید، میفهمد کدام شرط است و کدام جزاء شرط است؛ آیا جملهی بعد متمّم جملهی قبل است یا استیناف است و… دیگر اطمینان حاصل میشود که احتیاج به دوباره خواندن ندارد و بعد از او سؤال میکنند. اگر موردی هم پیش آمده که به ادبیّات تنها اکتفا شده است، به این دلیل بوده که عبارت را بهگونهای خوانده که کاشف از فهم مطلب بوده است.
بازتطبیق بر عبارت نمره دارد؛ توضیح مطالب نمره دارد؛ اینها کسر و انکسار میشود. البته بعضی آقایان طلّاب یک مقداری هم توقّع دارند که مثلاً چرا این قسمت را از ما میپرسید و جاهای دیگر را نمی پرسید؟ تا حدودی باید به آنها حق داد؛ چون وضع معیشتی اینها مشکل دارد؛ این وضعیت معیشتی سبب میشود که نتوانند آنطور که باید درس بخوانند و مجبور میشوند کنار درس، کار دیگری انجام دهند تا بتوانند زندگی خود را اداره کنند؛ این هم قضیهای است؛ با اینکه الآن الحمدلله نسبتاً مقام معظّم رهبری که خداوند طول عمر ایشان را زیاد کند – به طلاب کمک میکند. عدّهای هم میخواهند قبول شوند و به ادارهای یا جایی بروند. البته الآن طوری است که در جلسه امتحان شفاهی، ضبط صوت گذاشتند و اگر اعتراض باشد رسیدگی میشود و حقی ضایع نمیشود. * بعضی طلبهها میگویند اگر به فرض در امتحان شفاهی با لباس شخصی بروند، ریش کمتری داشته باشند یا لباس رنگی پوشیده باشند، ممکن است قبول نشوند. رعایت زیّ طلبگی در قبول شدن تأثیر دارد؟ مثلاً ممکن است آقایان تشخیص دهند که آنها دنبال مدرک هستند و احیاناً میخواهند به دانشگاه یا اداره بروند. آیا چنین چیزهایی هم مطرح است؟
البتّه ما این را در امتحانات تذکّر میدهیم. طلبه باید «زیّ» طلبگی را حفظ کند. ما به این آقای طلبه میگوییم: آقا این لباس شما با این رنگ آیا مناسب با طلبگی است؟ این موی شما؛ نمیگوییم شما موی خود را بتراشید؛ مو داشته باشید؛ امّا مثلاً فوکل گذاشته است. آیا فوکل و این موی بلند، با طلبگی مناسبت دارد؟ اینها از باب تذکّر گفته میشود؛ نه اینکه مؤثر در نمره باشد.
* تأثیری در نمره ندارد؟
خیر؛ تا جایی که من از آقایان اطّلاع دارم و دیدم، تأثیری در نمره ندارد؛ ولی این را تذکّر میدهیم که شما زیّ طلبگی را حفظ کنید. * طلبهها در مدارس مختلفی در سطح کشور درس میخوانند و مدارس هم در یک سطح نیستند. طلبهای که مثلاً در مدرسهی معصومیّه یا شهیدین درس خوانده با آن طلبهای که در گوشهای از این کشور با اساتید نه چندان قوی درس خوانده است، تفاوت دارد. اینها در امتحان شفاهی لحاظ میشود؟
ما از طرف حوزه مأمور به تشخیص علمیّت طلبه هستیم. حالا این آقا در گوشهای از مملکت است که استاد قوی نداشته، هممباحثهای نداشته … آیا ما بدون اینکه این کتابها را بلد باشد و نتواند عبارات را معنا کند، بیننا و بینالله میتوانیم او را قبول کنیم؟ آیا این به خود این طلبه ظلم نیست؟ ولو منشأ آن این است که خود او تقصیری ندارد و مثلاً به استاد دسترسی نداشته است. ما هم میگوییم خب چند ماهی به قم بیا، استفاده کن، امتحانات خود را بده و بعد برو به شهرستان. چند راه جمع دارد. مجرّد این که در یک محیطی درس خوانده است که آنجا به کسی دسترسی نداشته است، دلیل نمیشود. ما چهکاری میتوانیم انجام دهیم؟ ما راهی نداریم. ما نمیتوانیم او را قبول کنیم. عبارت را بلد نیست. اگر شما به استاد دسترسی نداشتی، مجوّز این نیست که من شما را قبول کنم؛ شرعاً میشود این کار را کرد؟
* چندین سال است که بازار جزوهخوانی و تلخیصخوانی خیلی رواج پیدا کرده است. اثر این را شما در امتحان شفاهی چطور میبینید؟
اگر طلبه حافظهی قوی داشته باشد، در امتحانات کتبی با همین جزوات و تلخیصنویسیها قطعاً قبول خواهد شد. برای اینکه در امتحانات کتبی بیشتر مسایل کلّی هستند و او هم تلخیص را خوانده است؛ ترجمه را خوانده است؛ یاد گرفته است و حافظهی قوی هم دارد. ولی اگر همین سؤالاتی که در امتحان کتبی از او شده است را متن کتاب بیاوریم و به او بگوییم که متن کتاب راجع به این سؤال است؛ این را بخوان و مطلب آن را دربیاور؛ اینجا میماند. ما به آقایان فضلایی که این تلخیص ها و جزوهنویسیها را منتشر میکنند عاجزانه عرض می کنیم که اینها خدمت به طلبه نیست؛ خدمت به طلبه این است که روح تعمّق و تأمّل در او زنده شود. با استفاده از این جزوات و تلخیصات او به صورت طوطیوار تئوری یاد میگیرد؛ جواب هم میدهد. در امتحان کتبی سؤال را میخواند، جواب مینویسد و نمره میگیرد؛ لکن در امتحان شفاهی ما او را به چالش میکشیم؛ آن وقت نمیتواند مطلب را از آب دربیاورد. پس معلوم میشود که دقّت نداشته است. همینطور طوطیوار این جزوات و تلخیصها را خوانده و قبول شده است. اصلاً حوزهی علمیّه از همان ابتدا براساس تعمّق و تفکّر است. مرحوم امام(ره) میفرمایند: این فقه جواهری و فقه سنّتی یعنی تعمّق و تفکّر. این تعمّق و تفکّر است که میتواند إن شاءالله مجتهدین آینده به حوزه تحویل دهد. اما اگر بنا باشد براساس این تلخیصها و جزوهنویسیها باشد، آنها این جزوات را حفظ میکنند، امتحان میدهند، قبول هم میشوند، ولی آن تعمّق و تفکّر را ندارند. لذا در مسایل علمی دچار مشکل میشویم و نمیتوانیم در آینده مجتهدین زیادی داشته باشیم. بهنظر میرسد باید از فضلا و اساتیدی که این جزوات و تلخیصات را مینویسند خواهش کرد و گفت: آقا شما لطف کنید، آقایی کنید این کار را نکنید. خود من که ۳۵ سال است اینجا هستم، بهترین سؤالات را میتوانم طرح کنم؛ میتوانم در حدّ یک کتاب ۲۰۰ صفحهای سؤال بهعنوان حلالمسائل سؤالات حوزه بنویسم. به من پیشنهادهای زیادی دادند؛ ولی من دیدم – هرچند این کتاب خریدار زیادی دارد و پول حسابی هم به جیب ما میآید – این خدمت به حوزه نیست؛ این رفته رفته حوزه را ضعیف میکند؛ لذا قبول نکردم. * برخی اساتید خصوصاً اساتید قدیمی، به وضعیّت درسخواندن طلبههای امروزی انتقاد دارند. شما که در واقع امتحان شفاهی میگیرید وضعیت علمی طلبهها را چگونه میبینید؟ آیا با طلبههایی هم مواجه میشوید که درسشان خیلی خوب باشد؟
بله؛ ما همین دیروز نمرهی ۱۸ داشتیم. حالا بعضیها راجع به ما مبالغه میکنند؛ میگویند ۱۸ ایشان خیلی خوب است. حالا لطف آنهاست. احیاناً گاهی هم نمرهی ۲۰ داشتم و خود این مرکز مدیریّت به آنها جایزه میدهد؛ بن کتاب میدهد. حالا این را نمیخواستم عرض کنم؛ اما خود من اگر ببینم طلبهای از نظر وضع مالی ضعیف است و درس او خوب است، به او کمک میکردم. نه اینکه از خود من باشد؛ بالاخره از جاهایی میگرفتم؛ از جایی بهعنوان سهم میرسید؛ بهعنوان کمک به طلبهای کمک میکردم؛ مورد این گونه هم داشتیم؛ منتهی کم است. این مورد نسبت به آن موارد کمتر است. ولی مورد اینگونه داشتیم. حتّی عقیدهی من این است که این اشخاص را گلچین کنند و تشویق کنند.
* بعضی طلبهها میگویند: هر طلبهای به اتاق حضرتعالی برای امتحان شفاهی بیاید معمولاً قبول نمیشود؛ چنین چیزی صحّت دارد؟
این را راجع به ما شایعه کردند. خدای متعال میداند که ما اصلاً اهل این حرفها نیستیم. این یک شایعه است. گاهی هم از شانس ما به طلبههای ضعیف برخورد کردیم و افتادند و نمره کم آوردند و میگویند: اتاق فلانی مشکل دارد؛ یعنی کمتر کسی در این اتاق قبول میشود. در حالی که شما بروید از بایگانی، نمرات قبولی من را بیاورید با نمرات قبولی دیگران ملاحظه کنید. کلّی نگاه کنید. اتّفاقاً طلبههایی به من مراجعه کردند و گفتند ما از کلاس امتحان شما که بیرون میآییم، میگوییم حتما افتادیم؛ بعد که به ایشان پیامک میزنند که قبول شدید، تعجّب میکنند؛ میگویند: آنطور که شما در امتحان با ما برخورد کردید ما گفتیم حتماً مردود هستیم. میگوییم: اگر ما سؤالاتی میکنیم، برای این است که شما ورزیده شوی؛ ذهن شما قوی شود؛ تربیت شود. غرض ما از این سؤالات این است که آنها را در مقام نمره بهحساب شما بگذاریم. مقام نمره یک مقامی است و مقام سؤال کردن، مقامی دیگر. سؤال میکنیم و جواب میدهیم تا جنبهی علمی شما تقویت شود. امّا نمره را بیننا و بینالله حساب میکنیم که این در حدّ قبولی است یا نیست. من بارها گفتم: خداوندا! میدانی که ما تا بتوانیم عمداً، متعمّلاً و عالماً این کار را نمیکنیم که حقّ کسی ضایع شود.
صادقا قافيه ات نا جور بود
گر چه تبديل از چو من دور بود
حامی گل حامی پول کی شود ؟
حامی پول حامی گل کی شود ؟
قافیه تنگ است ای گل دسته ام
از برایت گونی پول بسته ام
حامیا گل را در آغوش گیر
کیسه ی پول را هم بر دوش گیر هر دو اش زیبنده ی حامی بود
تشنه لب را جرعه ی جامی بود
سال سوم طلبگي كه بودم طلبه جواني به مدرسه ما منتقل شد.
يك هفته اي كه گذشت بين طلاب زمزمه شد كه مدرسه ما يك آيت الله جوادي كوچلو پيدا كرده است. اون موقع در مدرسه فعال بودم و با طلاب ارتباط زيادي داشتم. يك روز براي بحث به نماز خانه رفته بودم منتظر همبحثم بودم كه آيت الله جوادي مدرسه براي مطالعه آمدند.
به بهانه اي سر صحبت را باز كردم حدودا 5 سالي از من كوچك تر بود
گفتم: رابطه شما با آيت الله جوادي چه طور است؟
گفت: ميمرم براش عاشقشم. سخنراني هاي علمي زيادي از ايشان شنيده ام و اصلا به خاطر سخنان ايشان عضو نوارخانه شده ام. گاهي هم نماز جماعت ايشان مي رود كه در مدرسه سعادت با طلابش مي خوانند.
گفتم: طلاب مي گويند شما تقليد مي كنيد و در نماز خانه هنگام نماز متوجه شده اند لحن و طن صداي ايشان را داريد
با تعجب به سخنانم گوش مي داد و دهانش باز مانده بود. گفت ولي من اصلا متوجه اين رفتارم نبودم و والله تعمدي در اين كار ندارم.
گفتم: قبول دارم من بعدا مشاور خواهم شد و متوجه هستم چه مي گويي. به اين در روان شناسي مي گويند همانندسازي (الگويابي)
:Gig::Gig::Gig::Gig::Gig::Gig::Gig::Gig::Moteajeb!::Moteajeb!::Moteajeb!::Moteajeb!::Moteajeb!::Moteajeb!::Moteajeb!::Moteajeb!:
السلام عليكم و رحمه الله و بركاته
هذه الايام المباركه نشاهد الاحداث السياسيه من جهت المملكه السعوديه؛ يعني الخائنين للحرمين الشريفين.
انا اسمي هذه الحادثه، الجنون البقري السياسي التي سيطرت علي شبه رجال السعوديه.
ويل لهم
ويل لهم
هم اذناب للصهاينه
حتي الحيوانات المفترسات متحيرات من هذه الافعال الخشنه الجنونيه؛ اي هذه الهجمات و الغارات الجويه الي اليمن
علينا ان نستفيد الاكثر من [HL]الفضاء الإلكتروني[/HL] لارتقا الشعور العالمي من هذه المصائب الساخنه ونسعى لتغيير السلوك الخاطئ بالتوعية والأبحاث العلمية
یکی نیست بیاد اینو ترجمه کنه ؟؟؟ :Ealam::Ealam::Ealam:
عرب ها به فضاي مجازي مي گويند فضاي الكترونيكي
به نظرم اين واژه يا فضاي سايبري بهتر از فضاي مجازي است
چون برخي واقعا گول گوگل را مي خورند فكر مي كنند مجازي است حقيقي نيست.
بابا
اسمع يا فلان بن فلان
اثرات فضاي مجازي حق
و سوال نكير و منكر حق
و القبر و البرزخ حق:Nishkhand:
و المعاد حق
بابا
اسمع يا فلان بن فلان
فضاي مجازي حق و
نكير و منكر حق
و المعاد حق
تو لاین 300 دوست
تو وایبر 200 دوست
تو موبایل 100 دوست
وقت ناراحتی 1 همراه
اما داخل قبر ، تنهای تنها
پس مراقب باشیم فریب دنیا رو نخوریم ...
آی اهل نت ...
بی اهل بیت نشید ...
صلوات
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
سلام بر شما يكي از دوستان فرمودند : آيا همه عبارات بالا عربي است كنايه از اين كه جهان فارسي است:Nishkhand:
قلت له عفوا بهش گفتم الان هم تو گذر خان قم مغازه داران عرب داد مي زنن: گوجه گوجه
حامیا شوخی مکن با شیخ و شاب
شوخی هایت می کند جان را کباب
تو جوانی یا که پیری ای پسر ؟
شوخی هایت پیر سازد صد پدر
ای معلم ای دبیر ای ناز مند !
شوخی هایت می فروشی چون وچند ؟
شب عبادت روز شوخی می کنی ؟
یا به شب ها هم تو موخی می کنی ؟
شوخی هایت پیر را برنا کند
چهره های زشت را زیبا کند
خوب دکانی باز کردی ای حکیم !
وقت افطاری بده قدری حلیم
کشک و بادمجان آن کمتر نما
.....
( ادامه اش شما تکمیل کنید )
مزه اش با سیرها خوشتر نما
دستور غذایی:Nishkhand:
حامیا شوخی مکن با شیخ و شاب
شوخی هایت می کند جان را کباب
تو جوانی یا که پیری ای پسر ؟
شوخی هایت پیر سازد صد پدر
ای معلم ای دبیر ای ناز مند !
شوخی هایت می فروشی چون وچند ؟
شب عبادت روز شوخی می کنی ؟
یا به شب ها هم تو موخی می کنی ؟
شوخی هایت پیر را برنا کند
چهره های زشت را زیبا کند
خوب دکانی باز کردی ای حکیم !
وقت افطاری بده قدری حلیم
کشک و بادمجان آن کمتر نما
مزه اش با سیرها خوشتر نما
جامی از نوش بده در این دیار
سفره خالی نیرزد یک ریال
بانی جوش و حکایت می شوی
حامی شور و شکایت می شوی
حامیا آنک کجا یی ای حکیم ؟
تاپیکت گردیده پر آش و حلیم
شوخ طبعی ها ی آن مردشریف
شوخ کرده طبع اصحاب ظریف
.....
( ادامه اش با شما )
سلام و عرض ادب
رفته اید و پشت در ما مانده ایم
روزه دار و گشنه و لب تشنه ایم
گر تدارک دیده اید بهر رفیق
باز کن درهای رحمت را شفیق:Nishkhand:
.
.
طبع بالای شما این را گذاشت
بر کمی شوخی ما خود یک شفاست
گرچه میزبان باشد استادان دین
طنزگفتن هایمان را بد مبین
اش و کشک و سیر و سبزی اوریم
هرچه خواهید بی تعلل اوریم
من نمیدانم شاید بیجا آمدم در این مکان
شایدم خارج بود این پست از موضوع الان
ما دلیلمان در اینجا صادق* است
گویا او بر ماندن ما راغب است
* با عذرخواهی از جناب صادق گرامی
خب هندوانه ها همه يك رنگ و يك طعم و يك مزه ندارند برخي خيلي خوب و برخي هم كرمو و خراب اند
برنامه خندوانه هم همين طور است
گاهي عالي است و گاهي كرمو است مانند ديشب كه پزشك زن جواني مهمان بود و از ايشان خواسته شد كه جلوي دوربين براي بينندگان لبخند بزنند و بينندگان نمره بدهند به اين لبخند
تبليغ دين با رفتار
هر فرد مذهبي نماد ديني - جزيي و كلي - مانند انگشتر، نوع پوشش، حجاب، ريش، نگاه و رفتار و....با خود دارد. البته روحانيون لباس و رفتارشان نماد قوي تري را حمل مي كند.
ائمه فرمودند با رفتارتان مردم را به سوي خداوند دعوت كنيد و نيز فرمودند براي ما مايه زيبايي و افتخار باشيد نه مايه بدنامي و زشتي.
چند روز قبل خانم همسايه گفت پسرم مي خواهد استخدام شود و من شما را به عنوان معرف در فرم نوشتم. بعد گفت تو را خدا هوايي فرزندم را داشته باش. من مانتويي هستم ولي به خدا رابطه ام با خدا و ائمه و...بد نيست افرادي كه مي خواهند تحقيق كنند برايشان دينداري و حجاب و...مهم است. ولي مانتو هم حجاب است و....
بعد گفت: پسرم تهران مستأجر يك آقاي مذهبي است ولي مذهبي بودن اين را ما با شعار و سخنراني اش نديده ام. مذهبي بودن ايشان را از مراقبتي كه از همسرش مي كند شناختيم همسر اين آقا بيماري ام اس دارد و پسرم هشت سال است مستأجر اينها هستند اين مرد با اين كه جوان است از همسرش مراقبت مي كند پروانه وار. و از فرزندم هم همان اجاره هشت سال قبل را مي گيريد با اين كه واقعا مخارج درمان همسر صاحب خانه سنگين است. مذهبي بودن را ما با شعار نمي شناسيم مذهبي بودن بايد با رفتار و عمل مشخص شود
من ک دائم پای نتم وقت دیدن شبکه هارو ندارم اینارم نگاه نمیکنم دغدغه ای ندارم راحت:khaneh:
نسیم صبحگاهی :
حالا فهمیدم که حرف ها ی حق جناب حامی چرا تاثیر ندارد ؟؟!!!
هی تبلیغ می کند وضع بدتر می شود مثلا تبلیغ می کند :
سن ازدواج را بالا نبرید هزار و یک پیآمد منفی دنیای واخروی دارد .
می بینم وضع بدتر شد .
واز بد هم بدتر شد .
یا می گوید :
بجای یک زن دو تا ، تا چهار تا (عند الضرورت والقدرت علی تامن المعاش والمسکن وعدم الخوف من الاول ُ مَن فی البیت علیها الرحمه والعفو والاجازه وعدم تهدید القهر واخذ الطلاق وامثالها )
می بینم که کسی حتی خود جناب مبلیغ و مشویق عزیز جرأت ندارد ( بدلیل که اشاره شد )
از موقت اصلا حرفش نزن که ...
اما نصحیت همه به جناب مدیر تاپیک جناب حامی (دام حمایته ) این است :
حامیا گرچه سخن دانی وحقیقت گوی
به عمل کار بر آید به سخن دانی نیست
( با اجازه سعدی که کمی در شعرش تحریف رخ داده )
شایعه شده یه گروه پیدا شده
تو خیابون رو صورت دخترا
.
.
.
.
.
.
.
.
دستمال مرطوب میکشن
شعارشونم اینه:پاک شود دیده شود بلکه پسندیده شود!
حالا فهمیدم که حرف ها ی حق جناب حامی چرا تاثیر ندارد ؟؟!!!
خب شما كه اهل عمل هستيد بفرماييد استفاده كنيم:Nishkhand:
زنبور را گفتند: زنبوران بي عسل به چه مانند؟
گفت: به عالمان بي عمل:Nishkhand:
***
لقمان را گفتند: ادب از كه آموختي؟
گفت: «مدرسان شريف.»
گفتند: «از كي؟»
گفت مدرسان شريف»...
چي؟
«مدرسان شريف»... ...
كجا؟
«مدرسان شريف»...
لقمان را هيچ نگفتند
گفت از بي ادبان
حامی دین حضرت ناز آفرین
در عمل اسرار و آواز آفرین
این چه حرف است ای عزیز هوشمند؟
ای بلند پرواز تا چرخ بلند
مثل حامی در عمل من نیستم
گرچه در گفتار نغزم بیستم
حامیا جان شما ، اذیت مکن
این همه تبلیغ از آیت مکن
ناز مند اسکدین وانجمن !
مثل گل رویده ای در این چمن
در عمل از هرکسی بالاستی
در گل افشانی بسی لالا ستی
خوش بحالت ای جوان پاک دل
آفتاب از نور تو باشد خجیل
زنگ تفریح است این ای دوستان
تا بخندید حامی این گلستان
لقمان را گفتند: پارك دوبل از كه آموختي
گفت: از جماعت نسوان
...
اگر ديديد ماشيني به سمت راست در حركت است و راهنماي چپ مي زند
شك نكنيد كه راننده از بانوان محترم است ( دل عربستاني ها آب از اين طنزهاي خياباني ندارند)
صادقا حرف عمل شد اي رفيق
اوستادي و من در آستانت اي دقيق:Nishkhand:
من عمل را از شما آموختم
ساختم سوختم، علم اندوختم
قافيه كه تنگ آمد است
حامي به جفنگ آمد است:khandeh!:
خدا از سر تقصيرات ما بگذرد
چند روز قبل برادرم نامه اي به من داد مربوط به سال اول طلبگي ام بود كه براي ايشان كه سرباز بود فرستاده بودم
ياد نامه امام خميني به گرباچف افتادم
مي خواستم دنيا را عوض كنم:ok:
روي سنگ قبر كشيشي نوشته شده :
آن هنگام که جوان بودم و فارغ از همه چيز ، در سر آرزوي تغيير دنيا را مي پروراندم . بزرگتر و خردمندتر که شدم ، دريافتم جهان تغيير ناپذير است. پس افق انديشه هايم را محدودتر کردم و بر آن شدم تا تنها کشورم را تغيير دهم ، اما اين هم عملي نبود. پس از سالها زندگي و تجربه آخرين تلاش نوميدانه خود را صرف تغيير خانواده ام کردم اما افسوس آنها نيز که نزديکترين کسان من بودند تغيير نکردند. اکنون که در بستر مرگ آرميده ام ، ناگاه حقيقتي را يافتم . اگر تنها خودم را تغيير داده بودم، نمونه اي مي شدم براي اعضاي خانواده ام تا آنها نيز خود را تغيير دهند. با انگيزه و تشويق آنها چه بسا کشورم اندکي اصلاح مي شد و شايد مي توانستم دنيا را هم تغيير بدهم .
عجب خنده دادی مرا ای عزیز
از این نغز وگفتار وچنگ وستیز
به این شعر والا وبالا ی خود
به این حرف لو لو و لالا ی خود
هزار آفرین باد بر جان تو
بر این همت ونغز وبرهان تو
عالم بی عمل (کلیک کنید) :khandeh!:
مي ترسم آخرش ما را به راه راست هدايت كني ها:Nishkhand:
24 - 24 (عدالت كاري و عدالت زناشويي)
دو گروه را ديدم 24- 24 كار مي كنند
1- دو نگهبان شيفتي مجتمع ما
2- آقا ذبيحي و باقري معلمي و روحاني اي كه دو همسر دارند و 24 ساعت با اين همسراند 24 ساعت با او
كتاب باز
به بابام گفتم: دوستم آقاي حاج آقا رحماني كتاب باز است.
بابام با تعجب گفت كتاب باز؟!
گفتم بله چون هم اهل مطالعه و عاشق كتاب است و هم كتابش هميشه باز است و مشغول مطالعه است.
منبع:شوخ طبعي هاي طلبگي، ص 56.
عصر جمعه است. من اما امروز شرمنده شدم.
چرا؟
دیروز تاحالا با خواهر زاده ام بودم سرهنگی که مسؤول ایشان است خیلی خوش اخلاق است و هوای او را دارد. هر بحثي كه مي شود، گریزی می زند به این که جناب سرهنگ این طور است و آن طور. غرق کمالات ایشان شده است.
خب آقای غریب من (عجل الله تعالی فرجه الشریف)!
ببخش من رو!:Ghamgin:
عمری ادعای پوک سربازي و لاف پوچ نوکری و غلامی ات را دارم. سرباز كسي است كه حاضر است براي اربابش سرش را هم ببازد. من ولي چه فضیلتی از شما برای دیگران گفته ام. شما ورد زبانم نبوده اید چه نق ها که نزدم به خاطر سر سوزن ایمانم به شما!
فرموید: ما از شما به شما مهربان تر هستیم
فرمودید: در تب شما تب می کنیم
فرمودید: بعد از هر دعای شما آمین می گوییم.
فرمودید: ما شما را به حال خودتان واگذار نکرده ایم و هوای تان را داریم و از یاد شما لحظه ای غفلت نمی ورزیم.
آقای خوبی ها!:Gol:
ببخش من رو!:Ghamgin:
من سرباز خوبی برای تو نیستم
دعایم کنید. نگذارید با نافرمانی ام اضافه خدمت اجباری با حکم فراق و مهجوری از شما بخورم
شما جناب سرهنگ، سرتیپ، سرلشکر، سپهبد و حتی ارتشبد هم نیستید كه شما جهانبُد هستید
جهانبد غريبم مرا ببخش!
هر چه تو خوبی من بدم
آقا يادم هست چند باري هم كه جمكران آمدم غافل از تو شدم و مشغول عكس گرفتن از گنبد و بارگاهت شدم شايد به دليل غفلتم است كه به حضورت بار نيافتم
به خاطر غزل های عاشقي ام كه در فراق با فراغت خيال سروده ام استغفرالله.
من فارغ از تو ام و تو ذاكر من هستي كه فرموديد:
إِنّا غَیْرُ مُهْمِلینَ لِمُراعاتِکُمْ، ولاناسینَ لِذِکْرِکُمْ
منبع: ماهنامه خانه خوبان، محمدحسین قدیری ، شماره 81، آبان 1394.
...........
قابل توجه آش خوران عزیز
سلام
من هرجور حساب میکنم میبینم شما محمد حسین قدیری هستی!!!!!:Nishkhand:
درسته آقای حامی؟؟:Gol::Gol:
سلام
شيوه محاسبه خودتان را برايم بگوييد ببينيم از
چه فرمولي رفته ايد كه راه را اشتباه مي رويد؟:Nishkhand:
مرحله دوم : حمی + ا
مرحله سوم : حامی
چنتا روش دیگه هم هست از راه انتگرال گفتم بلد نمیشید(الان میگید من مهندسم):Nishkhand:
فقط قول بدین شب اجنه وسواس زا سراغم نفرستید!!!!:Khandidan!:
سلام
جناب مهندس راهنمايي مي كنم
فرمولش در بحث حساب ديفرانسيل و ميل گاردن است:Nishkhand:
خدايا شكرت كه ما را مثل درياچه اروميه نمكي خلق كرده اي
مردم از شوري و شري:Nishkhand:
عنوان: سوزها سودها ( اخلاق كاربردي در فضاي مجازي)
تأليف: محمدحسين قديري
ناشر: پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي
نوبت چاپ: اول / 1394
تلفن پژوهشگاه: 37604472-025
متن کپی شد با اجازه
پایگاه اطلاع رسانی دفتر معظم له منتشر کرد:
جدید ترین سروده حضرت آیة الله العظمی مکارم شیرازی مد ظله العالی
غوغای عصر ما جدید ترین سروده معظم له در مورد وقایع حال حاضر دنیا و جنایات گروههای تکفیری با حمایت و پشتیانی استکبار جهانی می باشد. در روز عید سعید فطر که زمان شادی و سرور مومنین در سرار جهان می باشد لازم است برای تمام انسانهای مظلوم و تحت ظلم دعا نموده و نجات آنها را از خداوند بخواهیم.
کلیپ بسیار زیبایی با نام غوغای عصر ما که در آن جدید ترین سروده مرجع عالیقدر جهان تشیع حضرت آیة الله العظمی مکارم شیرازی مد ظله العالی در مورد وقایع حال حاضر دنیا و جنایات گروههای تکفیری با حمایت و پشتیانی استکبار جهانی می باشد که توسط معظم له قرائت شده و به عدالت خواهان و مظلومان عالم تقدیم می گردد.
متن شعر و آدرس دانلود و مشاهده:
غوغای عصر ما
شور و غوغایی گرفته دامن ایام را
صید کرده در دل خود، هم خواص و عام را
آتشی از بهر یزدان، هر طرف افروخته
در گرفته جملگی،هم پختگان و خام را
آبرو بر باد رفته، فتنه ها ظاهر شده
من چه گویم، کس ندیده این چنین ایام را
بدعتی در هر طرف، جمعی به خود مشغول ساخت
چهره دین مسخ گشته، برده ننگ و نام را
لشگر شیطان و داعش هم قسم گردیده است
حیله ها آموخته این جمع خون آشام را
نی غلط گفتم که شیطان برده داعش شده
کس ندیده در جهان قومی چنین بدنام را
لیک اندر پشت آنها هست شیطان بزرگ
بد سگالی، بی صفاتی، لایق دشنام را
هر کجا ظلم و نفاقی هست، آنجا حاضر است
هر کجا حیله گری از او گرفته کام را
ننگ بر آنها و بر رفتار و بر کردارشان
کو رفیقی تا رساند زود این پیغام را
بار الهی مصلح کل جهان بر ما رسان
دوری اش برده ز مشتاقان او، آرام را
ناصر دل سوخته هر شب دعا گوی تو شد
آرزو دارد که در راهت چشد آن جام را
ناصر مکارم شیرازی
بد سگال: بدانديش
[FLV]http://makarem.ir/upload/admin/film/clip/poem.flv[/FLV]
مدت زمان: 2 دقیقه و 34 ثانیه
حجم: 10 مگابایت
مشاهده مستقیم
http://makarem.ir/main.aspx?typeinfo=7&lid=0#
دانلود با حجم 10 مگابایت
http://makarem.ir/upload/Admin/film/clip/poem.flv
سلام و عرض ادب
انشا الله که هرچی صلاح هست اتفاق بیفته و همه ی این بزرگواران خوشبخت و عاقبت به خیر بشن .
همینطور سایر حاجتمندان هم به هرچه خیر و صلاحشون هست برسند:Gol:
یاعلی
يكي از دوستان تذكر داده اند:
فرق است بين فيوز پريده و نپريده
فيوز نپريده اين طوري است: فيوز
آن فيوز كه پريده است اين طوري است:فيوض:Nishkhand:
دعایش شود مستجاب وقبول
دهد هل صد ماشینی پر ز[HL] پول[/HL]
گفت و گو با استاد سخت گیر حوزه؛ چرا حوزه به امتحانات شفاهی بیش از کتبی اهمیت می دهد؟
فلسفه امتحانات شفاهی این است که آیا طلبه میتواند این مطالبی که گفته میشود را از عبارت دربیاورد؟
اشاره: سؤال کردن از استاد امتحانات شفاهی جذابیت خاص خود را دارد؛ چه آنکه همیشه آنها از طلبهها سؤال کردهاند و حالا در مقام جواب دادن بودند و من سعی کردم بهجای همهی طلاب این سؤالت را مطرح کنم. نام استاد بیگدلی با امتحانات شفاهی گره خورده است. طلبهها از اتاق سه، دلهره دارند؛ چون سؤالات استاد دقیق است و طلبههای کمکار ممکن است از عهدهی پاسخدادن برنیایند. ساعتی در خانه استاد حجت الاسلام مهدی بیگدلی حاضر شدیم و ایشان با لطف و محبت از ما پذیرایی کردند و البته سؤالات ما را با حوصله پاسخ دادند.
* چطور شد حضرتعالی وارد حوزه علمیه شدید؟
پدر ما در اثر ارتباطی که با مرحوم شهید دکتر بهشتی داشتند، من را نزد ایشان در دبیرستان دین و دانش بردند؛ برای اینکه اسم نویسی کنم و به کلاس هفتم وارد شوم. ایشان با ابوی ما خیلی مأنوس بودند؛ چون ابوی ما لباس روحانیّت میدوختند و لباسهای ایشان را هم ابوی ما میدوختند. قطع نظر از این مسئلهی رابطهی با مشتری بودن ایشان، با ابوی ما رفیق بودند. یک نگاهی به من کردند؛ بعد رو به پدر ما کردند و گفتند که من پیشنهادی دارم. ایشان گفتند: چه پیشنهادی؟ گفتند: بگذارید ایشان طلبه شوند. بعد ایشان به من رو کردند و گفتند: حاضر هستی؟ سپس به شهید بهشتی گفتند: اگر خود او حاضر باشد من حرفی ندارم. از یاد نمیبرم آن زمان ۱۰ سال داشتم. به ما گفتند: حاضر هستی؟
از محضر ایشان بیرون آمدیم؛ باز روی روابطی که ابوی ما با مرحوم آیتالله فاضل لنکرانی داشتند، من را به منزل حاج آقای فاضل آوردند و به ایشان گفتند که نظر آقای دکتر بهشتی این است که مهدی طلبه شود و ما از شما میخواهیم که برای ایشان استادی ترتیب دهید. البته شأن شما اجلّ بر استاد مقدّمات و اینهاست – چون آیتالله فاضل در آن زمان مکاسب تدریس میکردند – ولی استادی را تعیین کنید که مهدی استفاده کند. ایشان گفتند: چشم؛ من یک مقداری فکر کنم بعد به شما میگویم. بعد ایشان مرحوم آیتالله حاج شیخ عبدالحسین وکیلی قمّی را معرفی کردند. ایشان از ادبا بود و منظومهی فقهی دارد؛ بسیار ملّا بود؛ فاضل بود؛ متدیّن بود؛ در زندگی قانع بود و مورد توجّه علما هم بوده است. ایشان هم بر اساس اینکه فرزندانشان شاگرد ابوی در خیاطی بودند، قبول کرد که برای ما تدریس کند و بحمدالله ادبیّات را از ایشان استفاده کردم. ایشان بسیار در آموزش مسایل ادبی دقیق بود؛ خیلی نکات دقیقی داشت. در هر مسئلهای مثالی میزد و از من سؤال میکرد و من جواب میدادم. ما ادبیات را پیش ایشان تمام کردیم و بالاتر آمدیم؛ شرح لمعه، مغنی، مطوّل و … مطوّل را از مرحوم آیتالله شبزندهدار(ره) استفاده کردیم. مغنی را در کنار بقعهی مرحوم شیخ فضلالله نوری، از حضرت آیتالله مؤمن قمّی خودمان – که من بسیار به ایشان علاقه و ارادت دارم – استفاده کردیم. شرح لمعه را از مرحوم آیتالله ستوده(ره) و آیتالله صلواتی – که الآن در قید حیات هستند و خداوند به ایشان طول عمر بدهد – استفاده کردیم. رسائل را باز بیشتر از مرحوم آیتالله شبزندهدار استفاده کردیم. مکاسب را از مرحوم آیتالله فاضل استفاده کردیم. از بعضی آقایان دیگر هم زیاد استفاده کردیم.
کفایه را پیش مرحوم آیتالله سلطانی خواندیم که بیان بسیار روانی داشت و مطالب را بسیار پایین میآورد و مشکلات کفایه را با عبارات روانی تبیین میکرد؛ بنده از درس مرحوم آیتالله سلطانی در کفایه خیلی لذّت میبردم. بعد از آن، درس خارج را چند ماهی از محضر امام خمینی(ره) – مسائل مستحدثه – استفاده کردیم. البته آن زمان مسایل انجمنهای ایالتی و ولایتی پیش آمد و امام دستگیر و آزاد شدند و دوباره دستگیر و تبعید شدند و نتوانستم از درس ایشان بیشتر استفاده کنم.
* شما حدود سالهای ۱۳۳۵، ۱۳۳۶ وارد حوزه شدید؛ درست است؟
بله؛ سال ۳۶ بود؛ چون من متولّد ۱۳۲۳ هستم. بعد از مدت کوتاهی که به درس امام میرفتیم، یکی دو سال درس آیتالله العظمی گلپایگانی شرکت کردیم؛ بعد از آن درس مرحوم آیتالله حاج آقا مرتضی حائری (فرزند مؤسس حوزه) میرفتیم؛ ۱۱ سال ما از درس ایشان استفاده کردیم؛ عالم با عمل؛ عالم دقیق؛ عالمی که واقعاً صحبتها و روش ایشان، در شاگردان اثرگذار بود؛ اهل علم و عمل بود و واقعاً از محضر ایشان استفاده کردیم. ایشان نکات دقیقی داشتند؛ با دقّت درس میفرمودند. علی ایّ حال بعد از درس مرحوم آیتالله العظمی حائری دیگر احتیاجی نبود در درس شرکت کنیم؛ بنابراین به مباحثات و تدریس پرداختیم. بنده از همان ابتدا که مقدّمات میخواندم، یکی از روشهایی که مرحوم آیتالله فاضل به من فرمودند این بود که شما هر کتابی را امسال میخوانی، کتاب قبل را تدریس کن. این مسئلهی تدریس را ایشان در ما زنده کرد؛ سیوطی میخواندم، میگفتند: صمدیّه تدریس کن؛ مغنی میخواندم، میگفتند: سیوطی تدریس کن؛ شرح لمعه میخواندم، میگفتند: مطوّل تدریس کن… روح تدریس را ایشان در ما زنده کرد؛ لذا میتوانم بگویم از ابتدای کتاب جامعالمقدّمات تا کفایه، تمام اینها را تدریس کردم؛ منتهی بعضی از آنها را یک دوره و بعضی دیگر را سه دوره و بعضیها را حتّی چهاردوره؛ کفایه را میتوانم بگویم چهار دوره تدریس کردم. علی ایّ حال ایشان به گردن ما حقّ دارند؛ از خداوند متّعال میخواهیم درجات عالی ایشان را متعالی کند؛ چون ایشان به گردن ما خیلی حق دارد. این مختصری از حالات درسی ما در این دوران بود.
* هممباحثهایهای شما در آن دوران چه کسانی بودند؟
در مسئلهی سیوطی و مغنی و اینها، هممباحثهای ما واعظ محترم و ارزنده حجتالاسلام و المسلمین حاج خلیل شرعی بود؛ اخوی آیتالله شرعی. بالاتر هم آقای حجتالاسلام والمسلمین حاج ابوالقاسم اشعری هممباحثهای من بودند. با حجتالاسلام آقای مسعودی کاشانی که الآن در حسینیهی شهدا نماز میخوانند نیز مدتی بحث میکردیم. جناب حجتالاسلام والمسلمین مجد که اهل ارومیّه هستند؛ حجتالاسلام والمسلمین جواهری قمّی؛ ما با این چند نفر درسهای مرحوم آیتالله حائری را مباحثه میکردیم.
* در دورهای که حضرتعالی طلبه بودید ارتباط اساتید با طلبهها چطور بود؟ خصوصاً که فرمودید ارتباط بسیار خوبی با حضرت آیتالله فاضل داشتید؟
ارتباط اساتید با طلّاب بسیار خوب بود؛ منتهی از اساس فرق داشتند. ما نمیتوانیم همهی اساتید را به یک نحو کلّی بگوییم؛ ولی در خصوص آیتالله فاضل، ایشان خیلی با شاگردان خود با محبّت رفتار میکردند؛ مثلاً اگر یکی از شاگردان مریض میشدند منزل ایشان میرفتند؛ اگر جشنی داشتند شرکت میکردند؛ خدای ناکرده اگر عزایی داشتند در مجلس آنها شرکت میکردند؛ تفقّد میکردند. درب منزل آیتالله سلطانی هم پیش از ظهرها و شبهای جمعه باز بود و شاگردان ایشان رفت و آمد داشتند؛ منتهی وضع حالی آیتالله سلطانی آن طور که باید اقتضا نمیکرد که آن طرف و این طرف زیاد بروند. درمجموع اساتیدی که ما با اینها برخورد داشتیم غالباً نسبت به شاگردها با محبّت برخورد میکردند و مهربان بودند.
* آن زمان درسهای مصطلح اخلاق نیز در حوزه دایر بود یا اینکه ارتباطهای استاد و شاگردی مسایل اخلاقی طلبهها را ارتقا میبخشید؟
مدّتی مرحوم آیتالله مشکینی درس اخلاق داشت. مدّت زیادی هم آیتالله مظاهری در مسجد اعظم درس اخلاق داشت. مدّتی هم مرحوم آیتالله بهاءالدّینی درس اخلاق داشت. اما آنچه ما فهمیدیم این بود که روش استاد در این مسأله بیشتر دخالت داشت؛ اگر طلبهها استادی را قبول داشتند، آن استاد بیشتر از درس اخلاق تأثیرگذار بود. درس اخلاق در جای خود خوب است؛ لکن وقتی این استاد در حرکات و سکنات خود مواظب است، اهل عمل و تقوا است و اهل دنیا نیست، اینها بر روی شاگرد اثر میگذارد. البته درس اخلاق خوب است؛ یک کلّیاتی گفته میشود، روایاتی از بزرگان خوانده میشود؛ ولی این غیر از نشان دادن الگوی عملی است. الگوی عملی بودن، غیر از بیان حقایق است؛ لذا بهنظر میرسد تأثیر این، بیشتر از آن باشد.
* گویا حضرتعالی بیشتر فقه و اصول را ادامه دادید؛ اساساً فقه و اصول برای حوزه و طلبهها چه اهمیّتی دارد؟
خب فقه و اصول آن کفایه و یکی دو سال درس خارج مثل یک دوره عمومی میماند؛ مثلاً شخصی که میخواهد پزشک متخصص شود، باید ابتدا یک دوره پزشکی عمومی را ببیند. این یک مرحلهی عمومی است؛ طلبه چه بخواهد مبلّغ شود، چه امام جماعت و چه مدرّس ، باید مقدّمات و مرحلهی عمومی را بگذراند. بعد که میخواهد در رشتهای متخصّص شود، لازم نیست بهصورت تخصّصی در جواهر تعمّق و اجتهاد کند. پس یک دورهی عمومی برای همه لازم است؛ از نظر ادبیّات، فقه، اصول، حتّی فلسفه (مقدار مختصری)، تفسیر که خیلی مهم است؛ اینها به عنوان یک دورهی عمومی برای همه لازم است. بعد از این دوره عمومی، یک عدّه به مسئلهی فقه و اصول ورود میکنند، یک عدّه میخواهند فلسفه بخوانند، یک عدّه میخواهند تفسیر بخوانند، عدّهای بهسمت وعظ و خطابه میروند و … یعنی پس از دورهی عمومی، رشتهها از هم جدا میشوند.
* حضرتعالی داماد آیتالله العظمی شبیری زنجانی هستید؛ چطور شد که حضرتعالی با دختر ایشان ازدواج کردید؟
سن ازدواج من رسیده بود؛ حدود ۲۵ سال داشتم؛ به فکر ازدواج افتادم. حضرت آیتالله العظمی شبیری زنجانی هم آن وقت در حوزه «مشار بالمنان» بود از نظر فضل و علم و تقوا؛ ما ایشان را میدیدیم؛ از همهی جهات ایشان شایسته هستند. من به ابوی گفتم اگر راهی باشد، یک خواستگاری از صبیّهی ایشان شود. ایشان گفت این مسأله را از طریق آیتالله فاضل دنبال کنیم. پدرم مسأله را با آیتالله فاضل مطرح کرد و ایشان گفتند: من اقدام میکنم. قرار شد باجناق ما، خطیب محترم آقای حاج خلیل شرعی – که داماد اوّل آیتالله العظمی هستند و پدرشان مرحوم آیتالله شرعی از علمای قم و مرد متّقی و پارسایی بود – هم سفارش کنند. ابوی ما با مرحوم آیتالله فاضل با هم خدمت مرحوم آیتالله حاج سّید احمد زنجانی(ره) والد آیتالله العظمی شبیری زنجانی رفتند و ماجرا را بازگو کردند. ایشان گفتند: ما یک فکری بکنیم و استخارهای. بعد از مدّتی جواب مثبت دادند و این افتخار نصیب ما شد.
* آیا آیتالله شبیری، بحث فاصله طبقاتی یا مسایلی از این قبیل را مطرح نکردند؟
نظر ایشان این بود که صبیه ایشان با طلبه ازدواج کند. حالا این طلبه مثلاً از نظر وضع مالی، مالدار است یا نیست؛ نه هیچ توجّهی نسبت به این جهت نداشتند. در امور مادّی ایشان هیچ نظری نداشتند. نظر ایشان فقط این بود که با طلبه ازدواج کند. نباید بهدنبال دنیا و مال دنیا باشد. وضع آن زمان ما هم وضع عادّی بود و ایشان هیچ توجّهی به این جهت نداشتند و قبول کردند.
* آیا مراسمی هم برگزار کردید؟
بله بود؛ بعضی از آقایان تشریف آوردند. البته مراسم زنانه مفصّل بود؛ اما مراسم مردانه را بهیاد ندارم که مختصر بود یا مفصّل.
* الآن رابطهی شما با آیتالله شبیری چطور است؟ به قول معروف دامادها با پدر زن جمع میشوید؟ گپی میزنید؟
خیلی خوب است. دامادها تشریف میآورند؛ خدمت آیتالله میرسیم. مخصوصاً من هر وقت خدمت ایشان مشرّف میشوم سؤالاتی از ایشان میپرسم و باید بگویم که اگر چیزی داریم، بیشتر از آیتالله حائری آیتالله شبیری داریم؛ از ایشان من خیلی استفاده کردم؛ زیاد استفاده کردم؛ در مجالس ایشان بسیار میرفتیم. زمانی هم مقداری در درس ایشان شرکت کردم؛ ولی استفادههای جلسهای من از نظر زمان خیلی بیشتر بوده است. خیلی من از ایشان استفاده کردم.
* در جمعهای فامیلی یک خانوادهی عالم، معمولاً چه حرفهایی زده میشود؟
ایشان که فقط از مطالب علمی صحبت میکنند؛ تا مینشینیم عروه را میآورند؛ عبارتهای مکاسب را میآورند؛ میگویند: اینجا عروه چنین مطلبی دارد؛ یا سیّد چه میخواهد بگوید؟ یا شیخ در مکاسب چه چیزی میخواهد بگوید؟ ایشان حول و حوش مسایل علمی بحث میکنند.
* بین فامیلها محبّت خانوادگی وجود دارد؛ ایشان یک چنین نگاهی دارند؟
بسیار با محبّت هستند؛ ما که غیر از محبّت چیزی ندیدیم.
* به بحث امتحانات شفاهی برگردیم. معمولاً طلبهها، حضرتعالی را به اسم امتحانات شفاهی بیشتر میشناسند. چطور شد که حضرتعالی در بخش امتحانات شفاهی مشغول شدید؟
پس از پیروزی انقلاب، حضرت امام(ره) دستور تشکیل شورای مدیریّت حوزه را دادند و یکی از نمایندههای امام، مرحوم آیتالله فاضل بودند. عرض شد که آیتالله فاضل بر روی آن روابطی که با ابوی ما داشتند و از وضع درسی ما هم اطّلاع داشتند، به من فرمودند: فلانی، شما تلویزیون را چند دقیقهی دیگر باز کن، گوش بده و بعد از یک ربعی با شما صحبت میکنم. ما هم گوش دادیم، دیدیم که اشخاصی خدمت امام(ره) بودند؛ مرحوم امام(ره) آیتالله فاضل را نیز بهعنوان یکی از اعضای تشکیلدهندهی شورای مدیریّت معرفی کرده بودند. ایشان نیز به من گفتند شما را دعوت میکنم از فردا بیایید و در بخش امتحانات شفاهی کمک کنید.
ما به آنجا رفتیم و ایشان دستور دادند اتاقی را برای ما تهیّه کردند. در آن زمان من شرح لمعه و اصول فقه را امتحان میگرفتم؛ بعد از چند سال رسائل و مکاسب را، بعد از مدتی کفایه و حالا هم درس خارج را. البته الآن پایههای ۹ و ۱۰ را هم امتحان میگیریم؛ ولی در مصاحبهی خارج هم هستم. فکر میکنم امسال سی و پنجمین سال باشد که در بخش امتحانات شفاهی مشغول هستم.
* فلسفه برگزاری امتحان شفاهی چیست و چرا این مقدار برای حوزه اهمیّت دارد؟
ببینید قبلاً هم مرحوم آیتالله العظمی بروجردی امتحان میگرفت و هم آیتالله العظمی گلپایگانی. حتّی شهریهای که امام(ره) میخواستند آن زمان بدهند، بر اساس امتحانات آیتالله گلپایگانی بود. فلسفهی امتحانات شفاهی این است که آیا طلبه میتواند این مطالبی که گفته میشود را از عبارت دربیاورد؟ مهم این است. ممکن است یک حافظهی خوبی داشته باشد و مطالب را کلّیتاً بیان کند؛ لکن اگر بیاید روی کتاب، از این عبارت نمیتواند مطلب را دربیاورد.
لذا مفاهیم بسیار نقش دارند؛ یعنی طلبه باید قدرت داشته باشد از متون، عبارتها را دربیاورد. اگر امتحان فقط کتبی باشد، ممکن است جزواتی را بخواند؛ سؤال و جوابهایی که بعضیها نوشتند را بخواند و در امتحان کتبی قبول شود. ما موردی داشتیم که در امتحان کتبی نمرهی او ۱۸ شده است؛ ولی در امتحان شفاهی ۸ گرفته است. چرا این طور است؟ برای اینکه حافظهاش خوب بوده و توانسته است مطالب را حفظ کند؛ امّا بر روی عبارت دقّت نکرده است؛ سر درس خوب گوش نداده است؛ مطالعهی قوی نداشته است؛ هممباحثهی قوی نداشته است؛ بر روی عبارات دقّت نکرده است؛ لذا نمیتواند. امتحانات شفاهی به نظر میرسد بسیار نقش مهمی دارد و در این جهت مؤثر است.
* با توجه به سابقهی حضرتعالی در امتحانات شفاهی، یک طلبه چطور باید درس بخواند تا بتواند در این امتحان قبول شود؟
اولاً باید در پذیرش طلاب دقت شود؛ چون علوم ما مانند علوم ریاضی است؛ یعنی احتیاج به دقّت و استعداد دارد؛ به همین دلیل در موقع پذیرش باید سعی شود که افراد قوی پذیرش شوند. خود این استعداد قوی خیلی مهم است؛ باهوش باشد؛ به نمرات ریاضی کلاسهای خود نگاه کند؛ نمرههای ریاضیاش قبل از اینکه بخواهد طلبه شود در دورهی دبیرستان چطور بوده است؟ استعداد مهم است.
ثانیاً پیشمطالعه و پسمطالعه داشته باشد؛ ولو از آن درس چیزی نفهمد باید مطالب را قبل از درس بخواند؛ شاید چیزی در ذهن او بماند؛ بعد از درس هم به مطالعه بپردازد و مطالعهی قوی کند.
ثالثاً با هممباحثهی قوی به مباحثه بپردازد. متأسّفانه الآن در حوزه، مباحثه خیلی کمرنگ شده است. زمان ما در مدرسهی فیضیّه طلبهها کنار حوض، به قول ما قمیها گُله به گُله مینشستند و چندتا چندتا بحث میکردند؛ بحثهای قوی میکردند و همین کار سبب ارتقای آنها میشد. مباحثه خیلی اثر دارد.
رابعاً استاد خوب انتخاب کند؛ ابتدای سال تحصیلی چندکلاس برود؛ یک هفته پنج کلاس درس برود و ببیند کدام استاد قویتر است. به شلوغی درس نگاه نکند؛ به خلوتی درس نگاه نکند؛ شلوغی و خلوتی ملاک نیست؛ ممکن است شلوغ باشد و خوب نباشد؛ ممکن است خلوت باشد و خوب باشد. باید ببیند این استاد از نظر دقّت و تحقیق و ریزهکاریها و فوت کوزهگریها چه چیزی میتواند از کتاب دربیاورد. این برای استاد مهم است و شاگرد هم خلاصه میفهمد.
خامساً اینکه در موقع درس حواسش به استاد باشد؛ نه جای دیگر؛ مشغول نوشتن اطراف کتاب هم نباشد. در امتحانات من به این آقایان طّلاب عزیز عرض کردم گفتم: آقایان! اینها را ننویسید؛ این نوشتههای اطراف کتاب حافظهی شما را رفتهرفته خراب میکند. آن چه در ارتقای شما مؤثر است گوش دادن به استاد، نگاه کردن به چشم استاد است که مطالب در ذهن شما میآید؛ بعد شب بروید اگر یک نکاتی را استاد گفته است شما آنها را در دفتر یادداشت کنید.
* یاداشتبرداری بعد از کلاس باشد؟
بله بعد از کلاس؛ آن هم در شب؛ نه در طول درس یا هنگام درس گفتن. من با این نوشتنهای سر درس موافق نیستم. برای اینکه نوشتن در موقع درس، دیگر به او فرصت تأمّل بر روی صحبتهای استاد نمیدهد. استاد هرچه میگوید او دائماً مینویسد. امّا اینکه چه چیزی میگوید مشخص نیست. یکی از خصوصیّات زمان سابق این بود که طلاب حواسشان به درس استاد بود. در درس امام(ره) در مسجد سلماسی، این آقایان و فضلا که الآن خود از مراجع هستند، به امام اشکال میکردند. اصلاً آن زمان کسی درس نمینوشت. یا درس آیت الله بروجردی؛ هیچکس هیچ نمینوشت؛ همه فقط گوش میدادند. شبها نکاتی که مرحوم آیتالله بروجردی یا امام(ره) فرموده بودند و احیاناً در کتاب نبود، اینها را بهعنوان اشکالی بر این کتاب مینوشتند. ولی الآن شما کتابهایی که سر امتحانات میآورند را ببینید؛ پر از نوشته است. بعضی از آنها هم میگویند اساتید ما گفتهاند بنویسید! بنده نمیدانم این اساتید، چه نظری داشتهاند و چرا اینطور میفرمایند. استاد باید بگوید گوش دهید؛ گوش دهید تا این مطالب در ذهن شما قرار گیرد و شب بر روی آن مطالعه کنید و اگر من مطلب جدیدی داشتم آن را یادداشت کنید. قاعده این است. اگر اینطور باشد، هم در ذهن او میماند و هم حافظه را خراب نمیکند؛ نه اینکه وقتی از او سؤال کنند بگوید: بگذارید کتاب و دفتر خود را نگاه کنم و جواب دهم.
* بعضی طلبهها میگویند در امتحانات شفاهی، اساتید بیش از اینکه به محتوا اهمیّت بدهند، به ادبیّات اهمیّت میدهند؛ یعنی اگر فردی ادبیّات خود را چند خط درست بخواند، قبول میشود و اگر درست نخواند، به محتوا توجه نمیشود؛ آیا چنین است؟
بعضی از آقایان طلّاب بیلطفی میکنند؛ در آن پروندهای که هست، نوشته شده است ادبیات ۳ نمره دارد؛ منتهی اگر احیاناً طلبهای عبارت را از نظر ادبی خوب میخواند و جایی که خبر مبتدا تمام میشود، خبر مبتدا ساکن میشود، دوباره بر روی شرط و جزاء میآید، میفهمد کدام شرط است و کدام جزاء شرط است؛ آیا جملهی بعد متمّم جملهی قبل است یا استیناف است و… دیگر اطمینان حاصل میشود که احتیاج به دوباره خواندن ندارد و بعد از او سؤال میکنند. اگر موردی هم پیش آمده که به ادبیّات تنها اکتفا شده است، به این دلیل بوده که عبارت را بهگونهای خوانده که کاشف از فهم مطلب بوده است.
بازتطبیق بر عبارت نمره دارد؛ توضیح مطالب نمره دارد؛ اینها کسر و انکسار میشود. البته بعضی آقایان طلّاب یک مقداری هم توقّع دارند که مثلاً چرا این قسمت را از ما میپرسید و جاهای دیگر را نمی پرسید؟ تا حدودی باید به آنها حق داد؛ چون وضع معیشتی اینها مشکل دارد؛ این وضعیت معیشتی سبب میشود که نتوانند آنطور که باید درس بخوانند و مجبور میشوند کنار درس، کار دیگری انجام دهند تا بتوانند زندگی خود را اداره کنند؛ این هم قضیهای است؛ با اینکه الآن الحمدلله نسبتاً مقام معظّم رهبری که خداوند طول عمر ایشان را زیاد کند – به طلاب کمک میکند. عدّهای هم میخواهند قبول شوند و به ادارهای یا جایی بروند. البته الآن طوری است که در جلسه امتحان شفاهی، ضبط صوت گذاشتند و اگر اعتراض باشد رسیدگی میشود و حقی ضایع نمیشود.
* بعضی طلبهها میگویند اگر به فرض در امتحان شفاهی با لباس شخصی بروند، ریش کمتری داشته باشند یا لباس رنگی پوشیده باشند، ممکن است قبول نشوند. رعایت زیّ طلبگی در قبول شدن تأثیر دارد؟ مثلاً ممکن است آقایان تشخیص دهند که آنها دنبال مدرک هستند و احیاناً میخواهند به دانشگاه یا اداره بروند. آیا چنین چیزهایی هم مطرح است؟
البتّه ما این را در امتحانات تذکّر میدهیم. طلبه باید «زیّ» طلبگی را حفظ کند. ما به این آقای طلبه میگوییم: آقا این لباس شما با این رنگ آیا مناسب با طلبگی است؟ این موی شما؛ نمیگوییم شما موی خود را بتراشید؛ مو داشته باشید؛ امّا مثلاً فوکل گذاشته است. آیا فوکل و این موی بلند، با طلبگی مناسبت دارد؟ اینها از باب تذکّر گفته میشود؛ نه اینکه مؤثر در نمره باشد.
* تأثیری در نمره ندارد؟
خیر؛ تا جایی که من از آقایان اطّلاع دارم و دیدم، تأثیری در نمره ندارد؛ ولی این را تذکّر میدهیم که شما زیّ طلبگی را حفظ کنید.
* طلبهها در مدارس مختلفی در سطح کشور درس میخوانند و مدارس هم در یک سطح نیستند. طلبهای که مثلاً در مدرسهی معصومیّه یا شهیدین درس خوانده با آن طلبهای که در گوشهای از این کشور با اساتید نه چندان قوی درس خوانده است، تفاوت دارد. اینها در امتحان شفاهی لحاظ میشود؟
ما از طرف حوزه مأمور به تشخیص علمیّت طلبه هستیم. حالا این آقا در گوشهای از مملکت است که استاد قوی نداشته، هممباحثهای نداشته … آیا ما بدون اینکه این کتابها را بلد باشد و نتواند عبارات را معنا کند، بیننا و بینالله میتوانیم او را قبول کنیم؟ آیا این به خود این طلبه ظلم نیست؟ ولو منشأ آن این است که خود او تقصیری ندارد و مثلاً به استاد دسترسی نداشته است. ما هم میگوییم خب چند ماهی به قم بیا، استفاده کن، امتحانات خود را بده و بعد برو به شهرستان. چند راه جمع دارد. مجرّد این که در یک محیطی درس خوانده است که آنجا به کسی دسترسی نداشته است، دلیل نمیشود. ما چهکاری میتوانیم انجام دهیم؟ ما راهی نداریم. ما نمیتوانیم او را قبول کنیم. عبارت را بلد نیست. اگر شما به استاد دسترسی نداشتی، مجوّز این نیست که من شما را قبول کنم؛ شرعاً میشود این کار را کرد؟
* چندین سال است که بازار جزوهخوانی و تلخیصخوانی خیلی رواج پیدا کرده است. اثر این را شما در امتحان شفاهی چطور میبینید؟
اگر طلبه حافظهی قوی داشته باشد، در امتحانات کتبی با همین جزوات و تلخیصنویسیها قطعاً قبول خواهد شد. برای اینکه در امتحانات کتبی بیشتر مسایل کلّی هستند و او هم تلخیص را خوانده است؛ ترجمه را خوانده است؛ یاد گرفته است و حافظهی قوی هم دارد. ولی اگر همین سؤالاتی که در امتحان کتبی از او شده است را متن کتاب بیاوریم و به او بگوییم که متن کتاب راجع به این سؤال است؛ این را بخوان و مطلب آن را دربیاور؛ اینجا میماند. ما به آقایان فضلایی که این تلخیص ها و جزوهنویسیها را منتشر میکنند عاجزانه عرض می کنیم که اینها خدمت به طلبه نیست؛ خدمت به طلبه این است که روح تعمّق و تأمّل در او زنده شود. با استفاده از این جزوات و تلخیصات او به صورت طوطیوار تئوری یاد میگیرد؛ جواب هم میدهد. در امتحان کتبی سؤال را میخواند، جواب مینویسد و نمره میگیرد؛ لکن در امتحان شفاهی ما او را به چالش میکشیم؛ آن وقت نمیتواند مطلب را از آب دربیاورد. پس معلوم میشود که دقّت نداشته است. همینطور طوطیوار این جزوات و تلخیصها را خوانده و قبول شده است. اصلاً حوزهی علمیّه از همان ابتدا براساس تعمّق و تفکّر است. مرحوم امام(ره) میفرمایند: این فقه جواهری و فقه سنّتی یعنی تعمّق و تفکّر. این تعمّق و تفکّر است که میتواند إن شاءالله مجتهدین آینده به حوزه تحویل دهد. اما اگر بنا باشد براساس این تلخیصها و جزوهنویسیها باشد، آنها این جزوات را حفظ میکنند، امتحان میدهند، قبول هم میشوند، ولی آن تعمّق و تفکّر را ندارند. لذا در مسایل علمی دچار مشکل میشویم و نمیتوانیم در آینده مجتهدین زیادی داشته باشیم. بهنظر میرسد باید از فضلا و اساتیدی که این جزوات و تلخیصات را مینویسند خواهش کرد و گفت: آقا شما لطف کنید، آقایی کنید این کار را نکنید. خود من که ۳۵ سال است اینجا هستم، بهترین سؤالات را میتوانم طرح کنم؛ میتوانم در حدّ یک کتاب ۲۰۰ صفحهای سؤال بهعنوان حلالمسائل سؤالات حوزه بنویسم. به من پیشنهادهای زیادی دادند؛ ولی من دیدم – هرچند این کتاب خریدار زیادی دارد و پول حسابی هم به جیب ما میآید – این خدمت به حوزه نیست؛ این رفته رفته حوزه را ضعیف میکند؛ لذا قبول نکردم.
* برخی اساتید خصوصاً اساتید قدیمی، به وضعیّت درسخواندن طلبههای امروزی انتقاد دارند. شما که در واقع امتحان شفاهی میگیرید وضعیت علمی طلبهها را چگونه میبینید؟ آیا با طلبههایی هم مواجه میشوید که درسشان خیلی خوب باشد؟
بله؛ ما همین دیروز نمرهی ۱۸ داشتیم. حالا بعضیها راجع به ما مبالغه میکنند؛ میگویند ۱۸ ایشان خیلی خوب است. حالا لطف آنهاست. احیاناً گاهی هم نمرهی ۲۰ داشتم و خود این مرکز مدیریّت به آنها جایزه میدهد؛ بن کتاب میدهد. حالا این را نمیخواستم عرض کنم؛ اما خود من اگر ببینم طلبهای از نظر وضع مالی ضعیف است و درس او خوب است، به او کمک میکردم. نه اینکه از خود من باشد؛ بالاخره از جاهایی میگرفتم؛ از جایی بهعنوان سهم میرسید؛ بهعنوان کمک به طلبهای کمک میکردم؛ مورد این گونه هم داشتیم؛ منتهی کم است. این مورد نسبت به آن موارد کمتر است. ولی مورد اینگونه داشتیم. حتّی عقیدهی من این است که این اشخاص را گلچین کنند و تشویق کنند.
* بعضی طلبهها میگویند: هر طلبهای به اتاق حضرتعالی برای امتحان شفاهی بیاید معمولاً قبول نمیشود؛ چنین چیزی صحّت دارد؟
این را راجع به ما شایعه کردند. خدای متعال میداند که ما اصلاً اهل این حرفها نیستیم. این یک شایعه است. گاهی هم از شانس ما به طلبههای ضعیف برخورد کردیم و افتادند و نمره کم آوردند و میگویند: اتاق فلانی مشکل دارد؛ یعنی کمتر کسی در این اتاق قبول میشود. در حالی که شما بروید از بایگانی، نمرات قبولی من را بیاورید با نمرات قبولی دیگران ملاحظه کنید. کلّی نگاه کنید. اتّفاقاً طلبههایی به من مراجعه کردند و گفتند ما از کلاس امتحان شما که بیرون میآییم، میگوییم حتما افتادیم؛ بعد که به ایشان پیامک میزنند که قبول شدید، تعجّب میکنند؛ میگویند: آنطور که شما در امتحان با ما برخورد کردید ما گفتیم حتماً مردود هستیم. میگوییم: اگر ما سؤالاتی میکنیم، برای این است که شما ورزیده شوی؛ ذهن شما قوی شود؛ تربیت شود. غرض ما از این سؤالات این است که آنها را در مقام نمره بهحساب شما بگذاریم. مقام نمره یک مقامی است و مقام سؤال کردن، مقامی دیگر. سؤال میکنیم و جواب میدهیم تا جنبهی علمی شما تقویت شود. امّا نمره را بیننا و بینالله حساب میکنیم که این در حدّ قبولی است یا نیست. من بارها گفتم: خداوندا! میدانی که ما تا بتوانیم عمداً، متعمّلاً و عالماً این کار را نمیکنیم که حقّ کسی ضایع شود.
صادقا قافيه ات نا جور بود
چرخش اين قافيه ميسور بود
سال سوم طلبگي كه بودم طلبه جواني به مدرسه ما منتقل شد.
يك هفته اي كه گذشت بين طلاب زمزمه شد كه مدرسه ما يك آيت الله جوادي كوچلو پيدا كرده است. اون موقع در مدرسه فعال بودم و با طلاب ارتباط زيادي داشتم. يك روز براي بحث به نماز خانه رفته بودم منتظر همبحثم بودم كه آيت الله جوادي مدرسه براي مطالعه آمدند.
به بهانه اي سر صحبت را باز كردم حدودا 5 سالي از من كوچك تر بود
گفتم: رابطه شما با آيت الله جوادي چه طور است؟
گفت: ميمرم براش عاشقشم. سخنراني هاي علمي زيادي از ايشان شنيده ام و اصلا به خاطر سخنان ايشان عضو نوارخانه شده ام. گاهي هم نماز جماعت ايشان مي رود كه در مدرسه سعادت با طلابش مي خوانند.
گفتم: طلاب مي گويند شما تقليد مي كنيد و در نماز خانه هنگام نماز متوجه شده اند لحن و طن صداي ايشان را داريد
با تعجب به سخنانم گوش مي داد و دهانش باز مانده بود. گفت ولي من اصلا متوجه اين رفتارم نبودم و والله تعمدي در اين كار ندارم.
گفتم: قبول دارم من بعدا مشاور خواهم شد و متوجه هستم چه مي گويي. به اين در روان شناسي مي گويند همانندسازي (الگويابي)
منبع: زياد دور نيست همين جاست
كليك