از مهمترین ویژگیهای نرم افزار: سهولت کاربرى، فروشگاه مجازی خرید کتاب و رفع دغدقه ی ناشرین و مولفین ، وجود محتواهای پاک و مفید ، دسترسی به کتاب های رایگان سرعت مناسب نرم افزار امکان جستجو در متن ، فهرست و عنوان کتابها دسترسی به کتابها با زبان های مختلف امکان دسترسی به بیش از 14000 چهارده هزار جلد کتاب که این تعداد از منابع مختلف به صورت مداوم افزایش خواهد یافت،
دستاورد های اصلی سایت مرکز:امکانات نرم افزار بازار کتاب دیجیتالی قائمیه نسخه اندروید و آیفون:
این برنامه بر مبناى سیستم عامل اندروید و آیفون همراه با پشتیبانی زبان هاى فارسى ، عربى و انگلیسی .
نمایش گرافیکى و لیستى طبقه بندى کتابها و در منوى اصلى برنامه.
قفسه آخرین کتاب های خوانده شده در منوى اصلى برنامه.
"قفسه کتابهاى من" که عبارت است از آخرین کتاب هاى بارگزارى شده در برنامه.
"محبوب ترین کتاب ها " نمایش بیشترین کتاب های دانلود شده در منوى اصلى برنامه.
بارگذارى مستقیم کتابها از سایت کتابخانه دیجیتالی قائمیه بر روى دستگاه.
استفاده از لیست آفلاین کتابخانه برنامه و اتصال به اینترنت جهت دریافت آنها.
امکان نظر دهی و رتبه بندی در کتاب ها .
امکان انتخاب کتابها جهت بارگذارى.
نمایش و جستجو در لیست کتابهاى قفسه من ، کتابخانه آنلاین وآفلاین برنامه بر حسب: موضوع، مؤلف، مترجم، ناشر و جدیدترین ها و نیز انتخاب زبان کتب (فارسى ، عربى و انگلیسی).
جستجوى کامل و سریع در داخل متون کتابهاى بارگذارى شده و نیز جستجوى مشخصات آنها.
نمایش فهرست درختی کتاب .
امکان تغییر اندازه و نام فونت ، حاشیه صفحه طول خطوط ، تراز بندی و رنگی کردن اعراب در برنامه.
نمایش ساده و زیباى صفحات و انتقال بین صفحات به همراه انیمیشن های زیبا.
امکان عضویت اینترنتی و SMS در برنامه .
امکان ایجاد حساب کاربری ،خرید کتاب و شارژ آنلاین در برنامه.
امکان ارسال متون از طریق پیام کوتاه، اشتراک گذاری ، و یا ویرایش آنها.
نمایش فهارس محتوائى وجستجوى سریع در سایر کتابها.
امکان علامت گذاری (Highlight) و نشانه گذاری متن (Bookmark) و مدیریت آنها.
ایجاد نوار ابزار سریع جهت ارجاع به صفحات کتاب.
امکان تغییر جهت حالت صفحه به صورت افقى یا عمودی و خودکار در برنامه .
امکان مطالعه کتاب در سه حالت شب ، روز و سپیا .
مدیریت بارگذارى کتابها و به روز رسانى آن ها در هنگام ارتباط با اینترنت.
امکان اضافه کردن فایل های کتاب و انتقال آنها به شاخه برنامه در دستگاه از طریق کارت حافظه با پسوند (GHM).
یادآورى کاربر به کتابهاى به روز رسانى شده و فراهم نمودن به روز رسانى خودکار آن ها.
امکان افزودن کتابها با انتقال آنها به شاخه برنامه در دستگاه.
تابلوى اعلانات جهت اطلاع رسانى به کاربر.
امکان تنظیمات مورد نیاز در برنامه .
راهنمای جامع جهت آشنایی کامل با برنامه به 3 زبان فارسی، عربی و انگلیسی . امکانات برنامه ریزى شده براى ویرایش هاى آتى:
جستجوى متن آنلاین: جستجو در کلیه کتابهاى کتابخانه دیجیتالی قائمیه بدون محدود شدن به کتاب هاى بارگذارى شده.
امکان تغییر رنگ خط و زمینه صفحه.
حاشیه نویسی و یادداشت برداری از متن (Comment) و مدیریت آن.
پشتیبانی از FootNote (پاورقی).
پشتیبانی از تصویر در بین متون به همراه صوت .
پشتیبانی از کتاب های متنی و صوت همگام با متن
امکان wiki متون کتاب ها به یکدیگر . نیازمندی های سخت افزاری و نرم افزاری سیستم عامل اندروید:
سیستم عامل:اندروید نسخه 1.6 و بالاتر
پیش نیاز:ندارد
حافظه دیسک: 10 مگابایت پس از نصب اولیه
حافظه موقت:حداقل 30 مگابایت نیازمندی های سخت افزاری و نرم افزاری سیستم عامل IOS:
سیستم عامل :ios نسخه 5 و بالاتر
پیش نیاز:ندارد
حافظه دیسک: 10 مگابایت پس از نصب اولیه
حافظه موقت:حداقل 50 مگابایت
آنچه که هفت سال و اندی قبل، به عنوان یک حرکت فرهنگی ساده آغاز گردید، به تدریج به مجموعه ای بزرگ تبدیل شده است که هزاران عاشق اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم السلام) را ماهانه پذیرا می باشد. شیوه خاص طراحی صفحات این کتابخانه آنلاین و آفلاین، مبتنی بر آسانی و سهولت دسترسی کاربران به نرم افزارها با فرمت اندروید، در این نرم افزار، آنرا به یکی از اصیل ترین منابع دسترسی به کتب متنوع شیعی تبدیل نموده است. هدف اصلی این کتابخانه، ارائه خدمت به حقیقت جویان فارسی زبان، عربی زبان و انگلیسی زبانی است که جهت مطالعه و تحقیق، نیاز به دسترسی به منابع پربار شیعی دارند و به دلایل مختلف قادر به تهیه آنها نیستند. ان شاء الله در آینده، این نرم افزار، به زبان های دیگر نیز ارائه خواهد شد.آنچه که هفت سال و اندی قبل، به عنوان یک حرکت فرهنگی ساده آغاز گردید، به تدریج به مجموعه ای بزرگ تبدیل شده است که هزاران عاشق اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم السلام) را ماهانه پذیرا می باشد. شیوه خاص طراحی صفحات این کتابخانه آنلاین و آفلاین، مبتنی بر آسانی و سهولت دسترسی کاربران به نرم افزارها با فرمت اندروید، در این نرم افزار، آنرا به یکی از اصیل ترین منابع دسترسی به کتب متنوع شیعی تبدیل نموده است. هدف اصلی این کتابخانه، ارائه خدمت به حقیقت جویان فارسی زبان، عربی زبان و انگلیسی زبانی است که جهت مطالعه و تحقیق، نیاز به دسترسی به منابع پربار شیعی دارند و به دلایل مختلف قادر به تهیه آنها نیستند. ان شاء الله در آینده، این نرم افزار، به زبان های دیگر نیز ارائه خواهد شد. ما به هیچ وجه بر آن نیستیم تا حقوق مادی و معنوی مؤلفان و ناشران آثار را نادیده بگیریم و از اینرو حداکثر توانمان را به کار گرفته ایم تا بتوانیم رضایت آنان را جلب کنیم و تا کنون موفق به اخذ بیش از پنج هزار مجوز از مؤلفین و ناشرین بوده ایم. در صورت عدم رضایت مؤلّف یا ناشر هر کتاب، آن کتاب از دسترس خارج می گردد. تولید و فروش نسخه دیجیتال کتاب شما در اولین مارکت اندرویدی و IOS ایرانی به 3 زبان فارسی ، عربی و انگلیسی
"بازار کتاب دیجیتالی قائمیه " یک بستر جدید و امن نرم افزاری جهت نشر، بازاریابی و فروش انواع محتوای دیجیتالی در قالب کتب چند رسانه ای است. "بازار کتاب دیجیتالی قائمیه " این امکان را برای شما فراهم می کند تا در هر زمان و مکان بدون هیچ محدودیتی به مطالعه بپردازید و دانش خود را افزایش دهید. شما با استفاده از کتاب هایی که در این بستر تولید شده اند دیگر مشکلات کتاب های سنتی را نخواهید داشت. مشکلاتی از قبیل: قیمت بالای کتاب،دردسترس نبودن کتاب ، خستگی چشم، حمل کتب سنگین و… چرا "بازار کتاب دیجیتالی قائمیه " ؟ جوانان ایرانی
"بازار کتاب دیجیتالی قائمیه " محصول منحصر به فردی است که توسط جوانان شیعی طراحی و اجرا شده است. حرکتی نو برای دسترسی به کتاب ها به زبان های مختلف در سرتاسر جهان، در جهت نشر معارف قرآن و عترت (علیم السلام ) . فناوری و هنر ایرانی، اسلامی در خدمت آموزش
"بازار کتاب دیجیتالی قائمیه " با ترکیب فناوری و هنر، آن هم از نوع ایرانی، اسلامی فرصت های جدید مطالعاتی و آموزشی را فراهم می کند تا از این به بعد در مترو، پارک، جلسات، تاکسی، قبل از خواب، خانه، اوقات فراغت و... می توانید مطالعه کنید! آن هم به روشی متفاوت و موثر . رایگان برای همه
استفاده از نرم افزار "بازار کتاب دیجیتالی قائمیه " برای همه رایگان است. ما تلاش کرده ایم از این طریق امکان استفاده از این محصول را برای تمامی افراد فراهم کنیم، تا به گسترش فرهنگ کتاب و کتابخوانی و گسترش معارف قرآن و عترت (علیهم السلام) در همه سطوح جامعه کمک کرده باشیم. کتاب های ارزان تر، مطالعه بیشتر
قیمت کتاب های تولید شده در "بازار کتاب دیجیتالی قائمیه " نسبت به نسخه مشابه چاپی آن بسیار پایین تر است. این مزیت امکان دسترسی بیشتر به کتاب های متنوع را برای خواننده فراهم می کند. همیشه در دسترس
از این پس می توانید تنها با چند کلیک از جدیدترین کتب مورد علاقه خود مطلع شوید. و تنها با یک کلیک آن را تهیه و مطالعه کنید! برای این کار فقط کافیست به اینترنت متصل باشید. اجرا با هر وسیله
فایل های "بازار کتاب دیجیتالی قائمیه " قابل انتقال هستند. شما در موبایل، کامپیوتر شخصی و بزودی در دیگر بستر های نرم افزاری می توانید از طریق نرم افزار "بازار کتاب دیجیتالی قائمیه " ، کتاب های خود را مطالعه کنید. صدا، تصویر و لذت از مطالعه
کتاب های "بازار کتاب دیجیتالی قائمیه " می توانند به شکل چندرسانه ای و جذاب ارائه شوند! ترکیبی از صدا، متن، تصویر و ... برای شما مطالعه ای لذت بخش را به ارمغان می آورد. کتاب هایی که از دست نمی روند
با "بازار کتاب دیجیتالی قائمیه " دیگر نگران از دست دادن کتاب های خود نباشید. ما همیشه یک نسخه از آن را برای شما در کتابخانه شخصیتان نگهداری می کنیم. مطالعه، همیشه و در همه جا
شما می توانید از طریق گوشی تلفن همراه ، تبلت و کامپیوتر خود، همیشه و در همه جا به مطالعه و یادگیری اقدام کنید. پس این فرصت استثنایی را از دست ندهید. دسترسی از همه جای دنیا با توجه به سخت بودن و در مواردی غیر ممکن بودن و یا هزینه داشتن انتقال کتاب به کشورهای مختلف شنگان معارف شیعی از سرتا سر دنیا می توانند به متون ناب و پاک کتب شیعی و اسلامی دسترسی سریع و آسان داشته باشند تولید رایگان
تولید کتاب ها توسط ما و بصورت رایگان صورت می گیرد! هیچ هزینه ای بابت تولید کتاب ها از شما دریافت نمی شود! امنیت بالا، اطمینان در انتشار
فایل های "بازار کتاب دیجیتالی قائمیه " امن هستند! یعنی تنها کسانی که فایل های "بازار کتاب دیجیتالی قائمیه " را خریده اند می توانند آن را مطالعه کنند! فایل های "بازار کتاب دیجیتالی قائمیه " مانند فایل های Word و PDF نیستند که به راحتی مورد استفاده قرار گیرند! بازارهای جدید برای محتوای گذشته
ایجاد کانال در آمدی جدید برای محتوای از قبل موجود! قطعا تا کنون تعداد زیادی کتاب چاپ کرده اید! یا اینکه هزینه زیادی برای تولید محتوای چند رسانه ای صرف کرده اید! چرا آنها را در این بستر جذاب ارایه نمی دهید؟ مگر برای شما هزینه دارد! برندسازی به سبک "بازار کتاب دیجیتالی قائمیه "!
با حضور در "بازار کتاب دیجیتالی قائمیه " به بیش از 20 بیست میلیون کاربرخواننده کتاب در سراسر جهان معرفی و دیده می شوید! کاربران ما همه علاقه مندان به کتاب، کتابخوانی و یادگیری، آن هم به سبکی نوین هستند! صادرات؛ راه حلی جدید
صادرات کتاب و محتوا؟ ایرانی ها،عرب ها و انگلیسی زبانان در هر جایی در دنیا می توانند از کتاب های شما استفاده کنند؟ تا به حال به این گزینه فکر کردید! بله،تولید کتاب و محتوای دیجیتال، تولید ملی. استقبال کاربران از کتاب های دیجیتالی از چند سال گذشته بسیار چشمگیر بوده است. گزارشات لحظه ای
کنترل پنل لحظه ای از میران فروش ،تعداد مخاطبین،میزان استقبال از کتاب ها و محتوای شما و... من ناشر حافظ محیط زیست هستم
کاغذ؟! اینجا دیگر نگران کاغذ نباشید؟ کاغذی در کار نیست، همه چیز دیجیتال است، سهم شما از حمایت از درختان و محیط زیست چقدر است؟
یادی از سید آزادگان:
این روزها ایام بازگشت آزادگان سر افراز کشورمان از اسارت رژیم بعث عراق در سال69است، در بین این اسراء مرحوم حاج آقا ابوترابی درخشش دیگری داشت. کسی که در ایام اسارت نه تنها منفعل نبود که با تلاشهای خود به اسراء روحیه می داد تا دلتنگ نبوده ودر دام شیاطینی مثل مجاهدین خلق قرار نگیرند.
مدیریت عالی سید آزادگان: حاج آقا قرائتی یک بار می فرمود: مدیر واقعی مرحوم ابوترابی بود، واز ایشان نقل می کرد که یک بار در اوایل اسارت که بعثی ها ما را خیلی اذیت می کردند وشکنجه های سختی داده بودند که آثارش بر روی بدن ما بود.
یک بار از صلیب سرخ بریای بازدید آمده بودند ودر بین ماموران عراقی نظامی بود که خیلی اذیتم کرده بود ولی من به ماموران صلیب سرخ چیزی نگفتم. بعد از رفتن آنها عراقی گفت اینقدر من تورا اذیت کرده بودم پس چرا چیزی نگفتی؟ !
گفتم آنها کافر بودند وتو مسلمان هست یوخداوند فرموده است: وَ لَنْ يَجْعَلَ اللَّهُ لِلْكافِرينَ عَلَى الْمُؤْمِنينَ سَبيلاً (نساء/141)، و خداوند هرگز بر [زيانِ] مؤمنان، براى كافران راه [تسلّطى] قرار نداده است.
ومن نمی خواستنم که اتو در مقابل این کافر ذلیل بشی ویا به شخصیت تو توهینی بشود هر چند که ما را اینقدر اذیت کردی.
این سخن کافی بود تا آن عراقی مرید مرحوم ابوترابی بشود وا زآن بزرگوار خواست که خواسته ای از او داشته باشد.
مرحوم ابوترابی از او می خواهد که زمینه ای آمده کند که ایشان به اردوگاههای مختلف منتقل وبه اسراء دلداری بدهد.
مامور بعثی می گوید: برای اینکه قضیه لو نرود بنده مجبور هستم در بازدیدها شمار اذیت کنم وشکنجه بدم تا این زمینه آماده شود. وآن مرحوم قبول می کند.
به این ترتیب زمینه آماده می شود تا ایشان به اسراء ایرانی در اردوگاههای مختلف سربزند وبه دردودلهای آنها گوش کرده وروحیه آنها را حفظ کند. مرحوم ابوترابی نمونه یک مومن وروحانی واقعی بود که در اسارت هم آرام ننشست وبه وظیفه تبلیغی خود عمل کرد.
وبه حق مقام معظم رهبری فرمود: ابوترابی سید آزادگان بود.
بنایی وکارگری ابوترابی:
فرزند ایشان نقل می کرد که بعد از اسار ت که ایشان نماینده مجلس بود روزی سرظهر ودر هوای گرم وقتی به خانه برمی گشت دم در کسی می گوید که فلانی سقف خانه ما برسرمان ریخته وتوان مالی برای ساخت آنرا نداریم، شما به ما کمک کنید.
فرزند ایشان می فرمود که پدرم چندین روز با لباسهای خاکی به خانه می آمد، وبعد ما فهمیدیم که ایشان خودش آستین بالا زده وبا بنایی خانه آن بنده خدا را تعمیر کرده بود.
ابوترابی نمونه یک آزاده به معنای واقعی ونماینده مجلس واقعی بود که دنبال پست ومقام نبود بلکه هدفش خدمت بود. روحش شاد.
تقدیم به همه آزادگان سرافراز کشورمان:Gol:
یادی از شهید مدرس:
نقل می کنند که شهید مدرس در مجلس زمانی که رضا خان هنو سپه سالار بود خیلی از او انتقاد می کرد ورضا قلدر تنها یک نفر را مانع خود می دید واو هم مدرس بود.
یک روز جلوی مجلس یقه آیت الله مدرس را گرفت وگفت:
چرا پاتو از رو دم ما برنمی داری؟
شهید مدرس جواب داد: شما بفرمایید دم شما کجا نیست تا ما پامونو همونجا بذاریم؟!
شهید مدرس معروف به حاضر جوابی بود.
از ماست كه بر ماست:Nishkhand:
مي گفت داشتم از عرض خيابان رد مي شدم كه در كلاس درس خارج شركت كنم كه ديدم يكي موتوري به سرعت به سمت من مي آيد بعد از ان چيزي متوجه نشدم وقتي چشمام را باز كردم ديدم نه عبايي دارم و نه عمامه اي بلكه روي تخت بيمارستاني بودم يك لحظه متوجه آنچه گذشته بود شدم
پاي حاج آقا از چندناحيه به شدت مجروح شده بود و استخوان با هم از چند قسمت خرد شده بود ( پناه بر خدا)
موتور سوار هم يك طلبه بوده
نمي دانم شايد اين طلبه تازه وارد محو جمال عرفاني حاج آقا شده بوده و سر از پا نشناخته و خواسته با همان موتور حاج آقا را در آغوش بگيريد.
دلم خيلي سوخت
نه براي موتور كه زمين خورده بودها
نه براي موتور سوار كه در شوك بودها
نه براي لباس روحانيت حاج آقا كه پاره شده بود و خاكي ها
آخه اين حاج آقا در قحطي يافتن ضامن به دادم رسيد فقط از من يك اشاره بود و از ايشان به سر دويدن
برايش دعا مي كنم كه ان شاالله به زودي حالشان خوب شود و براي وامي ديگر ضامن بنده شوند زندگي بي وام زندگي بي فايده است بايد قسط بدهيم چرا كه وَأَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ[HL] بِالْقِسْطِ:Nishkhand:[/HL][HL]
[/HL]
عظمت علمی حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام: از استادمان شنیدم که یکی از علماء بزرگ که فقیه بوده در درس خود به شاگردانش می گوید: حضرت عباس شجاع بوده ولی از نظر علمی چندان بالا نبوده است و چه بسا علم من بیشتر از ایشان باشد. درس تمام می شود.
فردا شاگردان در درس حاضر می شوند ولی از استاد خبری نمی شود وآخر سر نگران شده و می گویند بزار بریم ببینیم استاد چرا نیامده شاید مریض شده باشد. وقتی به خانه استاد می رسند با صحنه عجیبی روبرو می شوند چون استاد قلاده ای به گردن بسته وداد می زد حضرت عباس سگت هستم، من اشتباه کردم.
با تعجب می پرسند استاد این چه حالی است که شما دارید، می گوید:
فرزندان من دیروز مطلبی در مورد حضرت ابوالفضل وعلم کم ایشان نسبت به شجاعتش گفتم. وقتی شب خوابیدم، در خواب دیدم در مسجد کوفه هستم وعلماء طراز اول در آنجا حاضر هستند. از کلینی، خواجه طوسی، شیخ مفید گرفته تا علامه مجلسی وشیخ بهایی که قریب به سیصد تن از علماء بزرگ تاریخ شیعه در رشته های مختلف از فقه، کلام، فلسفه وغیره.
پرسیدم ماجرا چیست؟! گفتند ما همه جمع شده ایم تا فرزند امیرالمومنین(ع)، حضرت عباس حاضر شود وبه سوالات واشکالات عمل یما پاسخ دهد.
بعد از دقایقی حضرت وارد مجلس شد وهر یک از علماء اشکالاتشان را مطرح می کردند وحضرت جواب می داد. تا اینکه در آخر که من از همه در علم پایین تر بودم نوبت به من رسید.
حضرت رو کرد به من وفرمود:
فلانی تو هم سوالات وپرسش هایت را مطرح کن. در همین حین از با حالتی پریشان از خواب بیدار شدم ودیدم، چه اشتباهی کرده ام و حالم اینطور منقلب شد. حضرت عباس فقط در شجاعت بعد از امامان بی نظیر نبود بلکه در بصیرت ووفاداری وسایر مکارم اخلاق هم پیش تاز بود که یک موردش را در ادامه عرض خواهم کرد.
نفوذ سید آزادگان در دلها: امروز خاطره ای از سید آزادگان مرحوم ابوترابی در یکی از شبکه های اجتماعی خوندم که زیبا بود وبرای شما هم نقل می کنم.
یکی از آزادگان نقل می کند که نماینده صلیب سرخ بود که هرچهار ماه یکبار برای بازدید به اردوگاههای اسراء می آمدند. واین شخص با اینکه مسیح یبود خیلی مودب بود وبه سخنان مرحوم ابوترابی که مسئول آسایشگاه بود، خوب گوش می کرد. بعدها خبری از آن شخص نشد. ومن یکی روز از یکی از دوستان او که آمده بودند پرسیدم از فلانی خبری نیست. گفت:
او مسلمان شد واخراجش کردند وبعد هم ب ایران رفت وکتابهای شهید مطهری را مطالعه کرد.
گفتم: چطور؟
گفت: در اثر سخنان سید ابوترابی، واز او نقل می کرد که سخنان این شخص آنقدر دلنشین وگرم است که در دل آدم می نشیند. انسانهای بزرگ ووارسته هر کجا رفتند گل کاشتند، لذا در اسارت هم بیکار نبودند .از عمه خود حضرت زینب کبری الگو گرفتند که رد اسارت نه تنها منفعل نباشند بلکه فعال باشند ودودمان طاغوت را به باد دهند. روحش شاد:Gol:
وقتي رسيدم خونه ديدم بساطي پهن است و مراسم جشن است از پدرم پرسيدم جريان چيه؟
گفت: عروسي پسر همسايه است. همسايه ازم خواست كه مراسم مردانه در منزل ما گرفته باشد.
گفتم: مطرب نياورند؟
گفت: با همسايه شرط كردم قبول كرد؟
گفتم احتياط كنم به يكي از اقوام گفتم ببخشيد از شجريان يا افتخاري هر چيزي داري بياور.
با تعجب گفت: اهل حال شدي ناقلا
شب كه شد جوان هاي شيطون به همديگر اشاره مي كردند و يك دفعه متوجه شدم صداي ديشال ديشال ديشال رفت بالا...:Nishkhand:
يواشكي رفتم پيش جوان ها و گفتم ميشه ترانه مبتذل را كنار بگذاريم و از صداي دلنشين افتخاري يا شجريان استفاده كنيم.
يكي با بي ميلي گفت: خب بده ببينيم امتحانش ضرر نداره
آقا چشم تون بد نبينيه آقاي شجريان يك ربعي مي گفت هاااااااااااااااااااااااااي آهااااااااااااااااااااااااااااااااااااي واي هااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااي
ديدم همه به مزاح مانند مراسم عزا دست به پيشاني گذاشته اند و گويي در مراسم عزا هستند
يكي با خنده گفت اين كه براي مراسم عزا ميخونه
خلاصه من تك بودم و يك گردان مقابلم.
بالاخره تنها راهي كه جلوم بود اين بود كه به تدريج ميدون را ترك كنم و اون شب اونا را به حال خودشون ترك كنم
ي شبه كه نميشه همه را هدايت كرد:Cheshmak:
بالاخره تنها راهي كه جلوم بود اين بود كه به تدريج ميدون را ترك كنم و اون شب اونا را به حال خودشون ترك كنم
ي شبه كه نميشه همه را هدايت كرد
[FONT=times new roman,times]امام صادق علیه السلام: «لَا یَنْبَغِی لِلْمُؤْمِنِ أَنْ یَجْلِسَ مَجْلِساً یُعْصَى اللَّهُ فِیهِ وَ لَا یَقْدِرُ عَلَى تَغْیِیرِهِ»(كافى، ج2، ص374)
تو اگر در یك جلسه معصیت كه نمیتوانی آن را عوض كنی حق نداری بنشینی. اگر میتوانی جلسه را عوض كنی بروشاید بتوانی عوض كنی. اما اگر ضعیف هستی و حرف تو را كسی نمیخواند و گوش نمیدهد و زور نداری اگر اینكه موقعیت و قدرتی برخوردار نیستی حق نداری بنشینی «لَا یَنْبَغِی لِلْمُؤْمِنِ» سزاوار نیست برای مومن «أَنْ یَجْلِسَ مَجْلِساً» كه در مجلسی بنشیند «یُعْصَى اللَّهُ فِیهِ» مجلسی كه در آن معصیت خدا میشود «وَ لَا یَقْدِرُ عَلَى تَغْیِیرِهِ» تو كه قدرت تغییر نداری نرو و ننشین یا برو كه عوض كنی و یااینكه نرو.
یك كسی روزی چیزی از من پرسید و گفت ادرار و عرق راكلیه میسازد. چرا ادرار نجس است و عرق پاك. گفتم ساخت كدام دستگاه است من نمیدانم اینها را به كسانی كه در تشریح و پزشكی وارد هستند بگوگفت نه آقا قطعا اینگونه است. گفتم من بلد نیستم اگر تو عالم هستی نزد آدم جاهل آمدهای. گفت آقا بخدا ساخت كلیه است گفت عرق كه از پیشانی میاید نجس نیست ولی ادرار نجس است. گفتم بر فرض هر دو ساخت كلیه باشد مانعی ندارد چون هرچیز كه از كجایی بیرون میاید یكی پاك باشد یكی نجس، گفت چطور من البته مثل علمی نیست برای اینكه او را رد كنم آخرگاهی آدم میخواهد كسی را از سر خود رد كند. گفتم خال تركیبات شیمایی آن یكی است خال اگر از روی بینی عروس بیرون بیاید 100هزار تومان نرخ عروس كم میشود اما اگر خال كنار لب عروس بیرون بیایدكلی نرخ عروس بالا میرود. و حال آنكه تركیبات شیمایی خال یكی است تا از كجا بیروناید. از روی دماغ یا از بغل لب حال بر فرض عرق و بول هر دو ساخت كلیه باشد خوب یكی از پیشانی بیرون میاید حكم دارد. البته علمی نبود. گاهی بحثهایی را انسان گیر آدمهای چموشی میافتد و هرچه میگوید بلد نیستم میگوید نه باید بگویی و یك توقعات زیادی دارند.
***
جایی مهمانی رفته بودیم. گفتیم آقا صبح ما را صدا كن گفت عجب توجه آقایی هستی كه خواب میمانی گفتم اكنون من ا بعد از نیمه شب است كه میخوابم و در ثانی. . . گفت نه آقا نباید خواب بماند گفتم من خودم آقا هستم ولی خوابم نیست آخر چه كنم؟
هی میگویم خواب میمانم او بحث میكند كه چرا؟
او خیال میكند بنده بخاطر اینكه عربی خواندهام باید خوابم با خواب دیگر فرق داشته باشد گاهی توقعات عجیب است.
خواهش میكنم سوالات را از اهلش بپرسید و هر سوالی را از ما نپرسید. ما یك جلسهای كانال دو پاسخ به سوالات داریم اقا نرخ پیاز میپرسند. اصل دیالكتیك میپرسند میپرسند چرا پیازگران است دیگری اصل دیا لكتیك را میپرسد اصلاً در و دروازه ندارد. اگر من یك مقدرای یك وقت مثلی زدم و بعد فكركردم كه مثلم غلط است مثل زدم گفتم علم من از اسلام مثل كسی است كه دستش رادراقیانوس كند بگوید آب این است این آب نیست این مقدار آبی است كه به دست من میچسبیده است و الااقیانوس خیلی آب دارد و این یك ذره به دست من چسبیده است بعد فكر كردم و دیدم مثل غلط است. چون همین مقدار كه دستم را در اقیانس كردم به همان اندازه كه آب به دست من چسبید از اقیانوس كم شد. اما آن مقدار قرآن حدیث كه در ذهن من است از قرآن و احادیث كم نیم شود یعنی اصلاً مثلم غلط است یعنی حتی نمیتوانم بگویم اطلاعات ما نسبت به قرآن و حدیث حتی به مقدرا رطوبت انگشت من نسبت به اقیانوس است یعنی مثل چند روز پیش زدم فكر كردم و دیدم كه مثلم كوتاه است ولی از درد لاعلاجی است.
خبرگزاری میزان- حضرت آیتالله خزعلی عضو خبرگان رهبری ساعاتی پیش به دلیل بیماری درگذشت.
به گزارش گروه سیاسی میزان، حضرت آیتالله خزعلی عضو مجلس خبرگان رهبری ساعاتی پیش به دلیل بیماری درگذشت.
کبری خزعلی دختر ایت الله خزعلی درباره فوت ایشان گفت: آیت الله خزعلی مدتها بود وضعیت جسمانی مناسبی نداشت اما باید بگویم که وی دچار بیماری خاصی نبود . صبح امروز حال ایشان خوب بود اما ساعت 9:30 صبح به یکباره دچار تنگی نفس شد و دقایقی بعد دار فانی را وداع گفت.
آیتالله ابوالقاسم خزعلی متولد 1304 در بروجرد از تدوین کنندگان قانون اساسی جمهوری اسلامی، عضو سابق شورای نگهبان برای ۲۰ سال، عضو مجلس خبرگان رهبری از ابتدا تاکنون و مسئول بنیاد بینالمللی غدیر بود.
حضرت آیت الله خزعلی پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز فعالیتهای گستردهای برای پیشبرد انقلاب انجام داده است. وی در این سالها، همواره یار صدیق امام خمینی (ره) و رهبر معظم انقلاب اسلامی، حضرت آیة الله خامنهای بوده و همواره مردم را به پیروی از ولایت مطلقه فقیه، و شناخت هوشمندانه توطئههای دشمن و نیز مبارزه با خط نفاق تشویق میکرده است.
آیت الله در طول دوران جنگ تحمیلی بارها در جبههها حضور یافت و همواره مایه دلگرمی رزمندگان اسلام بوده است.
برخی از مسؤولیتهای ایشان پس از انقلاب اسلامی به شرح زیر است:
ـ عضویت در مجلس خبرگان قانون اساسی؛
ـ عضویت در مجلس خبرگان رهبری در سه دوره متوالی به نمایندگی از مردم استان خراسان؛
ـ عضویت در شورای نگهبان قانون اساسی
آیتالله خزعلی به عنوان یکی از یاران صدیق امام و رهبری همواره بر تبعیت از ولایت مطلقه فقیه تاکید داشت به طوری در فتنه 88 مواضع شفاف و قاطعی علیه فتنه گران داشت و از فرزند خود که در جریان فتنه نقش آفرین بود، بارها اعلام برائت کرد.
جهت مطالعه سوابق و زندگی مرحوم آیتالله خزعلی اینجا کلیک کنید
پیام تسلیت رهبر معظم انقلاب اسلامی در پی رحلت عالم متقی آیت الله خزعلی (۱۳۹۴/۰۶/۲۵ - ۲۰:۴۹)
حضرت آیت الله خامنه ای رهبر معظم انقلاب اسلامی، درپی رحلت عالم متقی آیت الله آقای ابوالقاسم خزعلی پیام تسلیتی صادر کردند.
متن پیام تسلیت رهبر معظم انقلاب اسلامی به شرح زیر است: بسمه تعالی درگذشت عالمِ عامل و پرهیزگار مرحوم آیت الله آقای حاج شیخ ابوالقاسم خزعلی رحمت الله علیه را به خاندان محترم و همه ی بازماندگان و نیز به دوستان و ارادتمندان ایشان تسلیت عرض میکنم. عمر با برکت این روحانی با فضیلت، سرشار از نقطه های درخشان است، سالیان دراز بهره گیری از درس امام خمینی و دیگر فقهای بزرگ در قم و مشهد، همراهی با امام بزرگوار از آغازین روزهای نهضت انقلابی و دفاع شجاعانه از آن بزرگمرد و در دوران دشوار اختناق طاغوتی با بینایی رسا و صریح، حضور در مسئولیتهای سنگین پس از پیروزی و عضویت در شورای نگهبان و مجلس خبرگان، صبر جمیل بر شهادت فرزندش در قم و در هنگامه ی حرکات انقلابی ملت ایران و آنگاه حفظ قرآن و انس با آن و با دریای بی پایان حدیث و نیز فعالیت بلند مدت در تبلیغ و بیان معارف اسلامی، و آنگاه ثبات قدم در خط اصیل و صراط مستقیم انقلاب در همه حال و تا پایان زندگی ...
اینها سرفصلهای مهم زندگی این عالم متقی و پرکار است که در دیوان الهی مضبوط و مأجور است انشاالله.
رحمت و مغفرت الهی برای آن بزرگوار مسألت میکنم.
شخصیتی جامع: پیام مقام معظم رهبری که ایشان در نوشتن پیامها کمال دقت را دارند که لغراق نشود وحقیقت را می نویسند در مورد شخصیت افراد. این پیام نشانگر شخصیت جامع ومفید ودرخشان آیت الله خزعلی است. شخصیتی که هم علم داشت وفقیه بزرگی بود واز محضر فقهای بزرگی چون امام فقه آموخته بود. در عین حال شجاعتی داشت که او را در برابر نظام طاغوت قرار داد واز اول شروع حرکت انقلاب به رهبری امام تا پایان عمرش همراه ومبلغ انقلاب بود. تبلیغ که وظیفه هر روحانی است وشاید شخصیهای کمی هستند که در طراز علمی آن مرحوم به این امر اقدام کنند ولی فقاهت وشخصیت والای علمی باعث نمی شد که ایشان تبلیغ نکنند. حفظ قرآن وحدیث: حافظ قرآن ونهج البلاغه بوده وعمری در کسب احادیث وعلوم اهل بیت علیهم السلامم زحمت کشیده بود . قرآن وحدیثی که طبق حدیث شریف ثقلین موجب هدایت وعدم گمراهی انسان وحرکت در مسیر اهل بیت می شود. اهداء فرزند در راه خدا وانقلاب وبردباری در فراق فرزند که ود فضیلت بزرگی است. از خداوند متعال مسالت می کنیم که او را همنشین با اولیاء خود قرار دهد.
تاپیک زیر برای بیان خاطرات وسیره علماء ربانی ایجاد شده مخصوصا علمایی که زیاد شناخته شده نیستند وکتابی در موردشان نوشته نشده. خوشحال می شویم از خاطراتی که دوستان بیان می کنند استفاده کنیم. بالاخص که رهبری در سفری که چند سال پیش به قم داشتند وصیه کردند طلاب خاطرات وسیره علماء ربانی را مطالعه کنند. چون خواندن عرفان اسلامی برای همه میسر نیست این می تواند جایگزین خوبی باشد. http://www.askquran.ir/thread53732-3.html#post783730
مجله مهر - احسان سالمی: بعد از پیروزی انقلاب اسلامی طنزنویسی از جمله زیرمجموعههای ادبیات کشور بود که همواره مورد توجه گروههای مختلف قرار داشت. عرصهای که با آن میتوان به همه حوزهها وارد شد و مسائل و معضلات آنها را به شکل مستقیم یا غیرمستقیم مورد نقد قرار داد.
یکی از موضوعات مهمی که در طول این سالها همواره جز علائق طنزنویسان انقلابی ایرانی بوده است، نقد سیاستهای کشورهای استعمارگر همچون آمریکا و انگلیس بوده است که از همین رهگذر میتوان چهره واقعی این دو کشور را به مردم نمایان کرد.
اما گذشته از نقد سیاستهای کشورهایی همچون آمریکا، بررسی تاریخ این کشور و حوادثی که در آن رخ داده است میتواند ایده مناسبی برای طنزنویسان باشد. سوژهای که در دل خود حرفهای بسیاری دارد و پرداختن به آن شاید در گاهی موارد بیشتر بتواند در معرفی چهره کریه آمریکا به مردم کمک کند.
سوژهای که دکتر محمدصادق کوشکی آن را به خوبی درک کرده است و با آن که سابقهای در حوزه طنزنویسی نداشته است ولی توانسته با مشاوره و همراهی گروهی از طنزنویسان جوان کشور دست به قلم ببرد و با استفاده از زبان طنز به نقد تاریخ پُر از ظلم و نکبت آمریکا بپردازد.
البته کوشکی در این مسیر از کاریکاتورهای مازیار بیژنی کاریکاتوریست باسابقه نیز بهره برده است که حاصل این همکاری مشترک تولید اثری به نام «تاریخ مستطاب آمریکا» شده است.
کوشکی در این کتاب در سه فصل به موضوعاتی چون تأسیس آمریکا و فضای داخلی آن، سیاستهای آمریکا در عرصه بینالمللی و سیاستهای آمریکا در قبال ایران، با زبانی طنز به روایت تاریخ آمریکا میپردازد و در کنار آن در هربخش از کتاب کاریکاتورهای کشیده شده توسط مازیار بیژنی نیز استفاده شده است.
یکی دیگر از نکات منحصر به فرد این کتاب استفاده از منابع مرتبط با آمریکا است که در خارج از جمهوری اسلامی تولید شدهاند. همچنین نویسنده برای نگارش این کتاب از مشاوره عباس سلیمی نمین و فواد ایزدی دو نفر از چهرههای آشنا با تاریخ آمریکا بهره برده است.
علاوه بر این، خط سیر چیده شده برای روایت مرحله به مرحله تاریخ آمریکا، یک خط دقیق و مینیاتوری است که بدون اغراق میتوان آن را دربرگیرنده تمامی اتفاقات مهم تاریخ پرفراز و نشیب آمریکا دانست. اتفاقاتی که بسیاری از آنها با تلاش آمریکاییها در لابلای تاریخ دفن شده بودند و حالا دوباره با این کتاب به مخاطب ایرانی شناسانده میشوند.
«تاریخ مستطاب آمریکا» را موسسه فرهنگی خاکریز ایمان و اندیشه با همکاری موسسه خیزشنو منتشر کرده است که شنبه همین هفته از آن رونمایی شد و در همین فرصت کوتاه یک هفتهای با استقبال خوب مخاطبان همراه شده است.
با هم بخشهایی از این کتاب را میخوانیم:
پرده اول: اولین گامها برای پرداخت حقوق بشر
همین که پای کلمب به اولین جزیرهی قاره آمریکا رسید، اجرای حقوق بشر را شروع کرد. مشکل این بود که در سراسر قاره حتی یک بشر پیدا نشد که کلمب و دوستانش بتوانند حقوق او را محاسبه و پرداخت کنند! کلمب در خاطراتش نوشته: «همین که به اولین جزیرهی سرزمین جدید رسیدم عدهای از بومیان را اسیر کردم تا قدرتم را به آنان نشان دهم.» البته مقصود کلمب همین قضیهی پرداخت حقوق بوده و این یعنی متن را باید اینجوری خواند: «در اولین جزیره عدهای از بومیان را دعوت کردم تا با حقوق بشر آشنا شوند!»
گام دیگر کلمب برای آشناسازی بومیان سرزمین جدید با حقوق بشر، فهماندن نسبت «طلا و مس» به آنها بود! او و یارانش همه بومیان بالای ۱۵ سال جزیرهی کیکائو در آمریکای مرکزی را مجبور کردند تا هر سه ماه مقداری معین طلا جمع آوری کرده و به کلمب تحویل بدهند و به جای آن حلقهای مسی به گردنشان آویزان کنند. آن وقت هر سرخ پوست ۱۵ساله ای که گردنش فاقد حلقهی مسی بود به صورتی مختصر جریمه میشود، جریمهاش هم این بود که یک دستش را قطع میکردند تا از خونریزی بمیرد.
البته قبول دارید این جریمه برای یک بومی که نتوانسته رابطهی میان «طلا و مس» را درک کند جریمهی زیادی نیست! بالاخره بومیان یک روزی باید این رابطه را درک میکردند. واقعاً یک بومی که نتواند این رابطه را بفهمد، چطور میتواند با بشر و حقوق و مزایای او آشنا بشود؟
باید اذعان کرد اروپاییهایی که از اسپانیا، انگلستان و... به آمریکا مهاجرت میکردند (اجداد آمریکاییهای امروز)، یکی از سنگینترین مسئولیتهای تاریخی جهان را برعهده گرفته بودند. آنها مجبور بودند به زبان خوش، مفاهیم عمیقی مثل دموکراسی، لیبرالیسم، حقوق شهروندی و... را در ذهن بومیانی که حتی بشر هم نبودند و زبان آدمیزاد- یعنی اروپاییها- را هم نمیدانستند، فرو کنند!
فاتحان قارهی جدید نشستند و فکر کردند و عقلهایشان را روی هم ریختند و در نهایت موفق شدند روشهایی ابتکاری و خلاقانه برای فروکردن دموکراسی در کلیه بومیان پیدا کنند. روشهایی مثل آنچه در فوریهی ۱۶۴۳ در منهتن جنوبی به ذهن بعضی از نظامیان اروپایی رسید. آنها شبانه به سرخپوستان آلگون حمله کرده و بسیاری از آنها را در خواب به قتل رساندند. فرزندانِ شیرخوار را از آغوش مادرانشان جدا کرده و در برابر چشمان والدینشان با شمشیر تکهتکه کرده و به آتش انداختند و بچههایی که در گهواره خوابیده بودند را نیز مورد همین مرحمت قرار دادند! بعضی از بچهها را زنده به رودخانه انداختند و هنگامی که پدران و مادران آنها برای نجاتشان به رودخانه پریدند نظامیان با استقرار در کنار رودخانه مانع بازگشت آنها به خشکی شدند! در نتیجه بچهها در کنار پدر و مادرشان غرق شدند!
ممکن است بعضیها به این شیوهها معترض باشند، اما چه اهمیتی دارد؟ مهم آن است که این شیوه خیلی خوب جواب داد و الان آمریکا پردموکراسیترین کشور جهان است!
پرده دوم: ویتنام، ویترین تمدن آمریکایی
ماجرای حضور متمدنانه آمریکا در ویتنام هم درست مثل موارد قبلی (فیلیپین، کره و...) است. ویتنام قبل از ورود ارتش آمریکا، کشوری پرت، روستایی و عقب مانده بود که مردمش دو کار بلد بودند: یکی کاشتن برنج و دیگر خوردن آن! آنها نه با تمدن آشنا بودند و نه با هفتتیرکشی و قمار و کازینو و افبیآی و نه سایر نمادهای توسعه.
اینجا بود که جامعه جهانی یک جوری به «قهرمان جنگ جهانی دوم» و «منجی جهان از شر هیتلر» نگاه کرد که دولت آمریکا در قبال مساله ویتنام دچار عذاب وجدان شد و مثل همیشه برای دفاع از انسانیت به جنگ ویتنام ورود کرد. سرعقل آوردن مردم ویتنام و آموزش بدیهیات تمدن به آنها حدود هشت سال طول کشید (۱۹۶۴ تا ۱۹۷۲) و در این مدت ارتش و دولت آمریکا برای متمدن کردن ویتنامیها زحماتی کشیدند و فداکاریهایی کردند که زبان و قلم و تاریخ از بیانشان عاجز است.
واقعاً حق این جماعت قدرنشناس این نبود که با چند بمب اتمی ادب شوند؟ البته بعضیها در آمریکا این عقیده را داشتند. اما نکته اینجا بود که قیمت بمبهای اتمی و ارزش آنها از قیمت کل ویتنام بیشتر بود و اصولاً حیف بود که این بمبها در مناطقی مثل ویتنام مصرف شوند.
مثلاً یکی از پیشنهادهای آمریکا به ویتنامیها این بود که دست از خوردن برنج ویتنامی بردارند و برنج آمریکایی مصرف کنند. اما ویتنامیها امکان درک این پیشنهاد و فوائد آن را نداشتند و با لجبازی هرچه تمامتر به خوردن محصول شالیزارهای خودشان ادامه دادند. آمریکاییها امیدوار بودند خوردن برنج آمریکایی کمی در متمدن شدن ویتنامیها موثر باشد و البته رونقی هم به بازار برنج آمریکا بدهد. اما پس از لجبازی ویتنامیها، مجبور شدند از یک روش علمی برای رسیدن به هدف استفاده کنند.
جان مکناتون معاون وزیر دفاع آمریکا در اوایل سال ۱۹۶۶ طرحی را پیشنهاد کرد که بر اساس آن سدها و آببندهای ویتنام تخریب و سیل، همه شالیزارها را فرا میگرفت! این اقدام، ویتنامیها را غرق نمیکرد اما محصول برنج را نابود میکرد و ویتنامیهای حرف نشنو را مجبور به خوردن برنج آمریکایی میکرد.
این جنگ «برنجی» باعث شد در مدت کوتاهی قیمت یک وعده غذا (مثلا برنج و سبزی پخته) ۴۰۰ برابر شود و مردم ویتنام متوجه ارزش مواد غذایی بشوند! در این میان تعدادی از ویتنامیها هم (حدوداً بیش از یک میلیون نفر) به قحطی و مرگ دچار شدند. از قدیم گفتهاند هرکسی خربزه (در اینجا برنج ویتنامی) میخورد پای لرزش (در این جا مرگ ناشی از گرسنگی) هم مینشیند!
مشکل ویتنامیها فقط به مساله برنج ختم نمیشد. نظامیان آمریکایی به مردم ویتنام مشروبات الکلی تعارف میکردند و دوستانه از زنها و دختران ویتنامی میخواستند شبها را با آنها و در پادگانهای ارتش آمریکا بگذارنند تا معنای تمدن را بفهمند. اما درک این همه محبت، لیاقت میخواست که بسیاری از ویتنامیها آن را نداشتند. بالاخره صبر آمریکاییها هم حدی داشت و ناچار شدند این زنهای محبت نشناس را ادب کنند و اینگونه شد مثلاً گروهی از نظامیان آمریکایی سراغ دهکدهای میرفتند و به مردم نیم ساعت برای تخلیه روستا فرصت میدادند و هنوز فرصت تمام نشده روستا را به آتش میکشیدند و دیگر هرکسی از خانهاش خارج نشده بود تقصیر خودش بود. متاسفانه ویتنامیها چندان وقتشناس نبودند و معنای درست زمان و اهمیت آن را هم نمیدانستند و باید با آنها اینگونه برخورد میشد تا ارزش زمان و نظم در وقت را یاد بگیرند.
پرده سوم: افغانستان و تمدن خشخاشی آمریکا
پس از کشورهای بسیار نوبت به افغانستان رسید. پژوهشگران و دانشمندان ضدتروریسم آمریکا پس از مدتها تحقیق و مطالعه دریافتند میان بمباران و قتل عام در افغانستان و میزان تروریسم، نسبت مستقیمی وجود دارد و برای نابودی تروریسم در دنیا چارهای جز جمله به افغانستان نیست. البته در راستای بهرهوری کامل و زدن چند نشان با یک تیر، آمریکاییها تصمیم گرفتند در حمله به افغانستان چند هدف را به صورت همزمان پیگیری کنند. آنها در قالب حمله هوایی به غیرنظامیان و مناطق غیرنظامی و بمباران خانههای خشت و گلی مردم افغانستان، در این کشور سرمایه گذاری کردند. این سرمایهگذاری بسیار سخاوتمندانه بود؛ چرا که هر بمب یا راکتی که از سوی ارتش آمریکا نثار خانههای فقیرانه افغانیها میشد صدها برابر کل آن روستا یا محله میارزید. بعضی از بمبها پیشرفتهای نیروی هوایی آمریکا خرج روستاهای افغانستان کرد بیش از ۵۰۰ هزار دلار ارزش داشتند! به نظر شما، اصلاً روستایی در افغانستان هست که اول تا آخرش ۵۰۰هزار دلار بیارزد؟
در نتیجه این سرمایه گذاری؛ هم با تروریسم مقابله میشد و هم منافع مختصر دیگری برای دولت آمریکابه دست میآمد. مثلا طبق گفته حامد کرزای (رئیس جمهور وقت افغانستان) سازمان سیا و ارتش آمریکا در طول اشغال افغانستان سالانه بیش از ۶۰ میلیارد دلار از جانب مواد مخدر تولید شده در افغانستان درآمد کسب کردهاند. شکل کار هم بسیار شرافتمندانه بود. سازمان سیا پس از شناسایی قاچاقچیان عمده مواد مخدر که با طالبان همکاری میکردند، آنها را به مذاکرده دعوت میکرد و به آنها پیشنهاد همکاری میداد. قاچاقچیان هم از خدا میخواستند که به جای همکاری با طالبان تروریست و عقبمانده، با آمریکای دموکراتیک و متمدن همکاری کنند. یکی از این قاچاقچیها جمعهخان بود که ماجرای روابط عاشقانه او با سازمان سیا از از سال ۲۰۰۸ به بعد در رسانهها منتشر شد و سر به رسوایی زد.
به نظر «پاول رابرتز» دبیر اسبق نشریه «وال استریت ژورنال»، حمله آمریکا به افغانستان یک هدف جزئی و حاشیهای دیگر هم داشت و آن تسلط بر منابع گازی این کشور بود. البته تسلط بر افغانستان میتوانست این کشور را به محل انتقال گاز کشورهای ازبکستان و ترکمنستان به سمت دریاهای آزاد (از طریق پاکستان) هم تبدیل کند و آینده بازار گاز دنیا را تحت نفوذ آمریکا قرار دهد.
بدون تردید برنده نهایی حضور آمریکا در افغانستان، مردم این کشور بودن. چون توانستند به برکت حضور سربازان آمریکایی با تمدن و مظاهر آن (مثل توالت فرنگی، تلفن همراه، فیلمهای جنسی، شبکههای ماهوارهای و...) آشنا شوند. انصافاً هم سربازان آمریکایی برای آموزش تمدن به افغانیها سنگ تمام گذاشتند. مثلا ادرار کردن روی اجساد قربانیان و بریدن انگشت مقتولین و درست کردن کلکسیون با آنها، نمونههای کوچکی از آداب زندگی مدرن بود مردم افغانستان از مربیان بزرگی مانند گروهبان «کلوین گیبز» آمریکایی یاد گرفتند.
گروهبان گیبز و همقطاران او با قلبهایی مملو از عشق به انسانیت و انگیزه فراوان برای انتقال تجربیات تمدنی به افغانیهای عقب مانده، روش موثر آموزش عملی را برای آدم کردن افغانیها و متمدن ساختن آنها به کار گرفتند. از آن پس بود که مردم افغانستان یاد گرفتند چگونه میتوان بر سر نحوه کشتن یک کودک ۶ ساله با نارنجک و اسلحه خودکار (آن هم از فاصله چند متری) مسابقه داد و شرط بندی کرد! چون تا قبل از حمله آمریکا به افغانستان، مردم این کشور بر اساس طرز فکر عقب مانده و سنتیشان خیال میکردند کشتن بچهها اقدامی غیرانسانی و زشت است و یک آدم بزرگ باید با هم قدش طرف شود.
پرده چهارم: تن ایرانی و کیسه آمریکایی! تمدن از آمریکا، نفت از ایران
مثل همیشه در اقدامات خیرخواهانه آمریکاییها حکمتی نهفته بود: کمک مالی به نیازمندان ایرانی باعث شد جهان صنعتی به یک گنج ۲۵ ساله دست پیدا کند. جیمز بیل، یک محقق آمریکایی در این باره مینویسد: «دخالت آمریکا در ماجرای ۲۸ مرداد، تاج و تخت سلطنت را برای ۲۵ سال دیگر به خاندان پهلوی هدیه کرد و صاحبان صنایع نفتی بینالمللی را قادر ساخت که با نرخی ارزان ۲۴ میلیارد بشکه نفت را از مخازن ایران به دست آورند. این میزان نفت در طول ۲۰ سال با قیمت حداکثر بشکهای ۱ دلار و ۷۰ سنت به فروش میرسید که در هر بشکه فقط ۵. درصد قیمت آن نصیب دولت ایران میشد.»
حکمت کار خیر آمریکا آن بود که با یک تیر چهار مسئله را هدف قرار داد: هم به نیازمندان ایران کمک کرد، هم دل خاندان پهلوی را به دست آورد، هم برای کشورهای صنعتی نفت ارزان فراهم کرد و هم شرکتهای چند ملیتی را به سود سرشاری رساند و برای رساندن ایران به تمدن بزرگ، پول نفت را در اختیار شاه ایران قرار داد! در واقع همه (از نیازمندان ایران گرفته تا شرکتهای چند ملیتی نفتی) از این اقدام خیرخواهانه آمریکا خشنود شده و به جان او دعا کردند و اگر شما میتوانستید ذهن مقامات آمریکا را بخوانید متوجه میشدید که آنها دنبال همین دعای خیر بودند و میلیاردها دلاری که در نتیجه اقدام بشر دوستانه آمریکا یعنی کمک ۶۰ هزار دلاری به فقرای ایرانی) نصیب شرکتهای نفتی و تسلیحاتی آمریکا شد، اصلاً مد نظر مقامات آمریکایی نبود.
آبریزگاه و تمدن آمریکایی
نصب ۶۵هزار دستگاه «آبریزگاه عمومی تک منظوره» از دیگر برنامههای خیرخواهانه آمریکا در ایران بود. کارشناسان آمریکایی پس از بررسی علل عقبماندگی و فقر در روستاهای ایران به این نتیجه رسیدند که در دسترس نبودن آبریزگاه عمومی تک منظوره در روستاها از جمله دلائل اصلی فقر و عقب ماندگی این مناطق است و برای با این معضل با واشنگتن تماس گرفتند. اتفاقاً در همان موقع تدارکات ارتش آمریکا اعلام کرده بود ۶۵ هزار توالت جنگی تک منظوره (یک ظرف فلزی که صرفاً جهت ایستاده ادرار کردن در جبهههای حنگ و پادگانهای ارتش استفاده میشد.) از جنگ جهانی دوم اضافه آمده و انبارهای تدارکات ارتش را اشغال کرده است و اینگونه بود که در و تخته با هم جور شد و توالتهای جنگی ارتش آمریکا یا همان آبریزگاههای عمومی تک منظوره، از روستاهای ایران سر درآورد و البته برای اینکه ایرانیها به مفتخوری عادت نکنند، آمریکاییها وجه ناچیزی هم در مقابل آن دریافت کردند.
اشکال کار اینجا بود که روستاییان ایران به دلیل عقبماندگی و بیفرهنگی فکر میکردند ایستاده ادرار کردن کار غلطی است و آدم باید پس از ادرار کردن با آب، خودش را بشوید. در حالی که توالتهای آمریکایی نه تنها نیازی به آب نداشت، بلکه در همهجا، کوچه، خیابان، وسط میدان ده، کنار طویله و هرجایی که فکر کنید، قابل نصب بود. البته یک نقص دیگر هم در فرهنگ ایرانیها وجود داشت که ایرانیها فکر میکردند، ادرار کردن در جلوی چشم دیگران کار بسیار زشتی است و آدم باید در جایی دور از چشم مردم کارش را بکند! نتیجه این همه باور غلط این بود که زحمات آمریکاییها در نصب ۶۵ هزار دستگاه آبریزگاه عمومی تک منظوره به جایی نرسید و روستاییان ایران به دلیل عدم استفاده از ابزار تمدنی، کما فی السابق در فقر و عقبماندگی باقی ماندند.
[h=2]تصاویر ساخت مکه و کعبه در نیجریه[/h]کشور نیجریه در آفریقا با ساخت خانه خدا و طواف حجاج از رفتن حجاج به عربستان جلوگیری کرده و مخارج آن را صرف فقرا و نیازمندان خود کرده است.
به گزارش تهران پرس طلبه های حوزه های علمیه نیز به صورت داوطلبانه به فراگیری آموزش نظامی مشغول می شوند.آنها نحوه کار با اسلحه ها ،باز و بسته کردن و تیرانداری را می آموزند و در پایان در
خبرگزاری میزان- حضرت آیتالله خزعلی عضو خبرگان رهبری ساعاتی پیش به دلیل بیماری درگذشت.
سلام بر اساتید
خداوند غریق رحمتشان گرداند . البته در خصوص این مجاهد و فاضل و مبارز باید جداگانه مطالب فراوانی گفت .
اما سئوال :
این تاپیک و این محتوا چه سنخیتی داشت با این خبر و این گزارش ؟
آهان ... یادم رفت این کار هم یک نوع شوخ طبعی بود ؟
سؤال بالا این روزها برای خیلی ها مطرح است و به ظاهر خیلی منطقی است که چرا ما این همه سرمایه را به جیب آل سعود می ریزیم؟
بله من هم با عمره های افراطی برخی مقدس نما ها مخالف هستم کسی که فرزند خودش یا اقوامش در ابتدای زندگیش مانده و او....افتخارش این است که فلان عدد بار رفته حج.
حاجی احرام دگر بند ببین یار کجاست
بزرگوران! حتما خبر دارید برخی روحانیون و اساتید دانشگاه برجسته که به زبان های مختلف مسلط هستند در ایام حج به عربستان می روند و پذیرای هیأت های مختلفی هستند که می خواهند درباره شیعه تحقیق کنند و یا شبهات خود را بپرسند. استاد محسن غرویان می گفتند داشتم با یکی از مسلمانان بحث می کردم با تعجب به قرآنی که دستم بود نگاه می کرد به گفتم چرا این طوری نگاه می کنید؟
گفت به ما گفته اند قرآن شیعه با مسلمانان فرق دارد آنها کتابی دارند به نام مصحف فاطمه. قران را به او دادم تورق کرد و با تعجب گفت این همان قرآن ما است.
بعد از پاسخ گویی به شبهات گفت یک حرف دیگر دارم این یکی را نمی توانی رد کنی
گفتم چیست؟
گفت: امام خمینی دست نشانده آمریکا بود؟ و به ظاهر با آمریکا در افتاد اینها بازی بود وگرنه مگر می شود کسی با یک شاه که آمریکا و اسرائیل پشتش بود در افتد.
وقتی داستان مبارزات امام و شهادت فرزندش و تبعیدها را گفتم ایشان پذیرفت.
الان هم افرادی که به عربی تسلط دارند و به سایتهای وهابی ها سر می زنند می بینند که اینها چه تبلیغات مسمومی علیه شیعه دارند
کتابهای زیادی چاپ می کنند و از خدا می خواهند با نبود شیعه در ایام حج تاریخ و اسناد حقانیت شیعه را محو کنند کما این که این کار را می کنند عملا.
در کتاب دبستان عربستان بچه ها می خوانند شیعه گروهی از آتش پرستان هستند که به صورت افراطی حضرت علی را دوست دارند.
برخی از مفتیان به دلیل خروج شیعه از اسلام فتوای مباح بودن خون شیعه را داده اند و می گویند باید به زور ایران را گرفت و شیعیان را کشت و زنان و فرزندان را اسیر کرد زنان کنیز باشند و کودکان را به سبک وهابیت تربیت کنند.
دوستان
کمی با دقت عبارات بالا را بخوانیم. نکند ناخواسته شعار تعطیلی حج را از روی احساسات سر دهیم و دقیقا همان کاری را بکنیم که وهابیان انتظار دارند.
تجاوز به دو نوجوان شیعی هم با همین توطئه بود که شیعه را از حج حذف کنند.
حج حکم شرعی است و واجب. مراجع که اسلام شناسان هستند اگر بناباشد به حکم ثانویه آن را غیر مجاز بدانند باید آنها نظر بدهند نه من و شما که تخصص در احکام شرع نداریم
........................
دیوانه چو دیوانه ببینید خوشش آید
این فقط مربوط به فرد نمی شود یک جامعه دیوانه هم همین گونه است
صهیونیست ها گروه دیوانه و افراطی در یهودیان هستند
و وهابیان گروهی افراطی و دیوانه در مسلمانان
ارتباط وهابیان با صهیونیست ها امری مسلم است
شیعه و سنی با هم مشکلی ندارندوبرادرند
الان خبر دار شدم كه يكي از روحانيون جز مفقودان مني است
راستي آيا اين امر مشكوك نيست؟
به نظر مي رسد مي خواستند روي چيزي سرپوش بگذارند و بعد جنازه ها را دفن كنند به صورت جمعي.
بعيد نيست برخي هم سرقت شده باشند و بعد لابه لاي جنازه ها تحويل بدهند و يا...به هر حال گروه حقيقت ياب بايد جدي پيگير باشند
از اين عرب هاي سوسمار خور هرچه بگيد برمي آيد
چه كشيدند پيامبر براي آدم كردم اينها
و چه خواهند كشيد امام زمان با جاهليت مدرن
[h=1]دیدار آقا با ننه غلام +تصاویر [/h]
به گزارش مشرق؛ اخیرا در کتابی با عنوان "[HL]میزبانی از بهشت[/HL]”مجموعه از دیدارهای مقام معظم رهبری با چند خانواده شهید منتشر شده است .هفته بسیج بهانه ای است برای بیان ماجرای شیرین یکی از این دیدارها .
مشهد، سال ۱۳۴۳
کمی آن طرف تر از کوچه بازار سرشور، کوچه نسبتاً باریکی بود که آن روز پر از نور و هیاهو بود. زنها داشتند مقدمات یک عروسی سنتی را آماده میکردند. حاجیه خانم میردامادی، همسر آیتا… سیدجواد خامنهای، میخواست پسر دومش را داماد کند. ننه غلام هم آمده بود کمک، همین طور که میوهها را لب حوض میشست و در سبدی میریخت، با لهجه شیرین تربتیاش ریزریز حرف میزد و زنهای دیگر را سرگرم میکرد. چنان خوش صحبت بود که مجال حرف زدن به کس دیگری نمیرسید. ننه غلام از سر ذوق و علاقهاش آمده بود کمک، اما خدیجه خانم که از مشکلاتش خبر داشت، از همان صبح، مقداری پول کنار گذاشته بود که آن شب به او هدیه بدهد.
داماد که وارد خانه شد، ننه غلام مدام از زنها صلوات میگرفت و زیر لب ذکر میگفت، تا این جوان نورانی بلند بالا چشم نخورد. ننه غلام، بزرگ شدن سیدعلی آقا را دیده بود و حالا این عروسی خیلی به او میچسبید.
* ننه غلام وپسرش
کسی نمیدانست نامش کبری عصمتی است. همه به او ننه غلام میگفتند، یعنی مادر غلام. تمام زندگی و هویتش غلام بود. چند بچه به دنیا آورده بود، بعضیها همان سر زا مرده بودند و بعضی هم بعد از چند ماه، با یکی دو سال. این پسر که سال ۱۳۲۲ به دنیا آمد، حلقهای در گوشش انداخت و نامش را «غلام حیدر» گذاشت تا غلام حلقه به گوش مولا باشد و به کرم و لطف مولا، برای مادرش بماند. غلام ماند و بزرگ شد، با سختی هم بزرگ شد. از مرگ پدرش خاطرهای مبهم داشت و بعد از آن، فقط مادر بود که کار میکرد تا غلام حیدر را بزرگ کند.
سال چهل و دو سرباز شد. وقایع پانزده خرداد و بعد از آن که پیش آمد، دل ننه غلام هزار راه رفت، اما این شروع نگرانیها بود. مسیر زندگی، غلام رستمی جوان را وارد ارتش کرد و او نظامی شد تا هر روز در گوشهای از کشور باشد و مادر تنها.
سال پنجاه و هفت با همسر و فرزندانش، در پادگان سنندج زندگی میکردند. هنوز شیرینی پیروزی انقلاب بر ذائقهاش ننشسته بود که گروهکهای ضد انقلاب به پادگان حمله کردند و آنجا محاصره شد. چند خانه سازمانی ارتش را با خمپاره ویران کردند و بسیاری از نیروها با خانوادههایشان شهید شدند. تمام راههای ارتباطی قطع شده بود، طوری که غذا و آب نیروهای داخل پادگان را با هلی کوپتر میآوردند و شهدا و مجروحین را میبردند!
این روزها ننه غلام، بیشتر وقتها در حرم امام رضا بود، مشغول دعا و گریه، برای سلامتی تنها فرزندش، تا اینکه با سفر آیتا… طالقانی به کردستان، محاصره پادگان، موقتاً شکسته شد و غلام رستمی سی و پنج ساله توانست به مشهد برگردد. مادر دور پسرش میگشت و برایش اسفند دود میکرد و ذکر میگفت.
غلام خانهای خرید تا مادر از آوارگی و اجاره نشینی نجات پیدا کند. خانهای در بلوار ابوذر محله احمدآباد مشهد.
چند ماهی بیشتر مشهد نبودند که اعزام شد به تربت جام و چند ماهی از آنجا بود که جنگ شروع شد و ننه غلام پسرش را از زیر قرآن رد کرد تا به جبهه برود. هر روز در کوچه و خیابانهای اطراف خانه، حجلهای برپا میشد و عکس شهید جوانی بر آن، ننه غلام هم برای این جوانها گریه میکرد، هم از تصور روزی که غلام شهید شود. اما انتهای این گریهها همیشه خودش گریز میزد به کربلا و برای سیدالشهدا میگریست که بابی انت و امی و نفسی و مالی و ولدی….
ننه غلام اگر سرش میرفت، جلسه روضهاش عقب نمیافتاد. آن وقتها هم که آه در بساط نداشت، از درآمد کارگری در خانههای مردم، پولی را کنار میگذاشت برای روضه. آقای رفیعی روضه خوان ثابت منزل ننه غلام بود، از جوانی تا آن موقع که در مشهد و کل ایران معروف شد و در حرم امام رضا دعا و قرآن میخواند. گاهی در خانه جای سوزن انداختن نبود و گاهی فقط خود ننه غلام بود و روضه خوان.
سال شصت و چهار، غلام رستمی، در یکی از عملیاتهای محدود ارتش در غرب کشور، حضور داشت، بعد از علمیات، روز بیست و چهارم آبان، با چند سرباز، در یک خودرو به سمت سردشت در حرکت بودند که ماشین روی مین میرود و منفجر میشود.
حالا سختترین کار، رساندن خبر شهادت غلام به مادرش بود. همه فرزندان غلام و دامادهایش و عروسهایشان قصه را میدانستند، اما ننه غلام نمیدانست. یکی، دو روز طول کشید تا کم کم به مادر گفتند که غلام حلقه به گوش حضرت حیدر هم نماند و رفت. و باز او تنها ماند.
شب جمعه، هفتم فروردین ماه ۷۶
محبوبه خانم، دختر غلام و شوهرش که هر دو پزشک هستند، آمدهاند به مادربزرگ سر بزنند. مادربزرگ در زیرزمین همان خانه زندگی میکند و بعد از اینکه زمین خورده و لگنش شکسته، دیگر اصلاً بیرون نمیرود. تنها است، مگر در زمان روضهها، یا وقت هایی که نوهها به او سر میزنند. خانم دکتر و شوهرش که میروند، صدای زنگ در بلند میشود. ننه غلام فکر میکند حتماً همانها هستند و چیزی جا گذاشتهاند. خودش که نمیتواند همین چهار تا پله را هم بالا برود. یکی از همسایهها در را باز میکند. ننه غلام از پایین میبیند که نوهاش نیست، دو، سه نفر آمدهاند و سراغ او را میگیرند. دوازده سال سخت، از شهادت غلامش میگذرد و دیگر حواس درست و حسابی ندارد، در طول این سالها هم میهمان غریبهای نداشته، مگر روزهای روضه که زنانه بود، یا مراسم سالگرد غلام که هر سال باشکوه برگزار میشد و جمعیت سه طبقه خانه را پر میکردند.
دیدار آیت الله خامنه ای از ننه غلام
این سه نفر میآیند داخل خانه و شروع میکنند به صحبت با ننه غلام، درباره شهید. ننه غلام با چادر گلی سفید، آرام روی تخت نشسته و از پشت عینک ته استکانیاش آنها را نگاه میکند. به او میگویند: مادرجان! مهمان دارید ان شاءالله.
گوش مادر سنگین است. مرد سرش را نزدیکتر میبرد و این بار بلندتر جملهاش را تکرار میکند. مادر جواب میدهد: مهمان؟ کی هست؟
لهجه مادر خیلی غلیظ است و مرد به زحمت منظورش را میفهمد و با صدای بلند به او میگوید:
- مادرجان! آقای خامنهای دارند میآیند منزلتان.
- کی؟
- رهبر انقلاب، آیت الله خامنه ای.
-ها ها! میشناسمشان، من از بچگی میشناسمشان. کجا میخواهند بروند؟
-میخواهند بیایند اینجا. خانه شما.
ننه غلام یک دفعه مثل برق زدهها بلند میشود. کسی که او را در این حال میبیند، باورش نمیشود که تا چند ثانیه قبل، آرام روی تختش نشسته بود.
کل خانه سی مترمربع نیست. اتاقی که یک گوشهاش تخت فلزی است و کفش فرشهای کهنه. با یک آشپزخانه بسیار کوچک و دستشویی و حمام. رنگ دیوارها کدر شده و وسایل همه قدیمی هستند.
ننه غلام از این طرف این اتاق بیست و چند متری به آن طرف میرود و با خودش حرف میزند که چه کار کند. هر چه هم به او میگویند که آرام باشد و لازم نیست کاری بکند، آقا چند دقیقه مینشیند و زود میروند و… اصلاً نمیشنود و ریزریز با خودش حرف میزند و با سختی و دست به کمر راه میرود.
بالاخره آقا میرسند و از پلهها پایین میآیند، سرشان را خم میکنند و از در کوتاه خانه وارد میشوند. ننه غلام بهت زده نگاه میکند. تصویری غریب در ذهنش شکل میگیرد، از سی و سه سال قبل و داماد خوش قد و بالایی که او برایش اسفند دود میکرد.
آقا زودتر سلام میکنند.
ننه غلام جلو میآید، دستهایش را بالا میبرد و شروع میکند به حرف زدن با آقا:
- سلام، به جدت من از بچگی میشناسمت. خانه شما میآمدم، پیش مادرت….
بعد یک دفعه بیهوا حرفش را قطع میکند، نگاهی به سر و وضع خانهاش میاندازد، کمی کنار میرود و میگوید: بنشینیم؟
آقا با لبخند جواب میدهند که: آن بالا بنشینیم یا پایین؟ و به تخت اشاره میکنند.
ننه غلام میگوید: نخیر
آنجا بنشینیم؟
- ها! ها!
آقا روی تخت مینشینند و ننه غلام هم کمی آن طرف تر، هنوز ننشسته، شروع میکند به صحبت کردن با لهجه غلیظ تربتی.
حضرت آقا که متوجه شرایط این مادر پیر شدهاند میگویند:خب خب .حالا بنشین ننه غلام ببینیم
*خب ننه،عکس غلام کدام است؟
- جان؟ عکس غلام این است، این و به عکس روی دیوار اشاره میکند.
یکی از همراهانی که مقابل تخت، روی زمین نشستهاند، قاب عکس را از روی دیوار برمیدارد و به دست حضرت آقا میدهد.
آقا همین طور که عکس را میگیرند، میگویند:عکس غلام همین است”
- ها. بله غلام است.
-شما خانه شیخ الاسلام و حجت این ها می امدید؟
- ها. بله، خانه شما هم میآمدیم. مادرت را میشناسم، خواهرت را میشناسم.
اینها دو نفر از خانوادههای معروف محله قدیمی منزل حضرت آقا بودند که ننه غلام گاهی پیش آنها کار میکرد. آقا یکی، دو کلام دیگر در مورد قدیمیهای آن محله صحبت میکنند و ننه غلام به ازای هر کلمه، داستانی تعریف میکند که خیلی مشخص نیست. از اینکه آن نفر چه شد؟ عروس رفت یا عروس گرفت؟ بچههایش کجا هستند؟ و…
آقا در بین صحبتهای ننه غلام که دارد مرتب از کسانی که بودند و به رحمت خدا رفتند، صحبت میکند، میگویند:
-خدابیامرزدشان،آنها که رفتند ننه غلام،از خودمان بگو.غلام چند تا بچه دارد؟
- از خودمان. ها. غلام شش تا بچه دارد.
و شروع میکند از کار و زندگی یکی یکی بچهها صحبت کردن که چند تا تهرانند، یکی از دخترها دکتر است. یکی از پسرها سرباز است و… وقتی در مورد یکی از بچهها، اسم مکانی که کار میکند را یادش میرود، آقا میفرمایند: حالا هر چی! و مادر خوشحال ادامه میدهد. از تصادفش میگوید و شکستن پایش که یکی، دو تا از همین نوهها کمکش میکنند تا خوب شود.
روی دیوار روبه رو عکس چند نفر دیگر هم هست که ظاهراً همه مرحوم شدهاند. آقا در مورد هر کدام از عکسها از ننه غلام سؤال می کنند و او داستانهایی شروع میکند که پایانشان یکسان است؛ که بله، او هم رفت و تک و تنها ماندم. یکی از آنها نوه برادرش است که چند روز بعد از عقدش به جبهه میرود، در عملیات خیبر- که ننه غلام به آن جنگ خیبر میگوید!- شهید شده و جسدش در آبهای هور مفقود شده. دیگری بچه خواهرش است که سکته کرده و دیگری که تصادف کرده. و آخر این قصههاست که با غصه میگوید: او هم که از دست ما رفت. دیگر هیچ کس را ندارم.
آقا حرفش را قطع میکنند:
-خدا را داری ننه غلام!
- ها! من که خدا را دارم. اما خب چه کنم. تا سر کوچه نمیتوانم راه بروم. شبها تو این خانه دلم میگیرد. بیا یک کاری کن این انتقالی بگیرد، سربازیاش بیاید مشهد، به من برسد.
-ننه غلام اهل کجایی شما؟
- جان؟ من اهل تربت حیدریهام.
-خود تربت؟
- زاور، زاور، چهل ساله که مشهد هستیم. اشاره به عکس غلام میکند و میگوید: از عمر همین بچه، دو سال گذشته بود که آمدیم. چهل و دو سالش بود که شهید شد.
بعد از شهادت غلام هم کسی نیامده بگوید حالت چطور است؟
- هیچ کس نیامد احوالت را بپرسد؟
- نه به جدت. نه به خدا.
- حالا که ما آمدیم.
- ها! خدا رحمت کند کربلایی آقا را.
منظورش پدر حضرت آقا، مرحوم حاج سید جواد خامنهای است.
- کربلایی آقا یا حاج آقا؟!
- حاج آقا؟ نه، پدر شما کربلایی آقا بود. شما حاج آقایید.
آقا لبخندی میزنند و میگویند:
- نه، آقا هم که مکه رفته بودند.
- راستی؟ ما که میگفتیم کربلایی آقا. خدا رحمتش کند.
- این همه پول خرج کردند مکه رفتند، آخرش هم ننه غلام میگوید کربلایی آقا.
همه میخندند، حتی خود ننه غلام.
ننه غلام دوباره میرود به بیست و پنج سال پیش و محله سرشور و خانه پدری آقا و شروع میکند به گفتن. در این بین میگوید:
- حسین آقا شما بودی که من میآمدم خانه شما. داداشهای دیگرت هم بودند.
- ولی من اسمم حسین آقا نیست ها!
- اوه! چرا، چرا حاج آقا. اسم شما حاج آقا حسینه. توی آن کوچه بودید، من آمدم خانهتان…
آقا با لهجه شیرین مشهدی ادامه میدهند تا ننه غلام راحتتر متوجه شود.
من را که میشناسی اما اسمم را نمیدانی. اسم من حسین آقا نیست. اسم من علی آقاست.
ننه غلام گیج شده است. کمی فکر میکند و از پشت عینک ته استکانیاش آقا را دوباره نگاه میکند.
- علی آقا، محمدآقا، حسین؟ میخواهد پسران خانه همسایه قدیمیاش را بشمرد، اما شک میکند به اسمها. آقا به کمکش میآید؟
- اون محمدآقا بود و من علی آقا هستم. یکی هم هادی آقاست، یکی هم حسن آقا
ننه غلام این دفعه میخواهد خواهرهای آقا را بشمرد که باز اسمها را اشتباه میگوید. آقا باز اصلاح میکنند. ننه غلام میگوید:
- اوه. به خدا اسمها را نمیدانم چرا این جوری میگویم. این همسایه میآید، اسمش را یادم نمیآید. نمیدانم چه بگویم؟
- قاطی کردی ننه غلام!
- پیر شدم، به خدا، به جدت پیر شدم، نمیفهمم.
و دوباره خودش همراه بقیه میخندد و شروع میکند از خاطرات خانه شیخ الاسلام گفتن! دو جملهای صحبت نکرده، میبیند که از میهمانان پذیرایی نکرده است. پایین تخت و جلوی پایش، یک بشقاب ملامین سفید است که داخلش چند تا کلوچه خانگی گذاشته، آن را به آقا تعارف میکند. آقا با علاقه برمیدارند و میل میکنند.
بعد میگذارد تا بقیه همراهان آقا هم بردارند. کسی برنمیدارد. ننه غلام با همان لهجه تند می گوید: چرا نمیخورید؟ اینها کلوچه خانگیه که بچهها برایم آوردهاند.
من که پولم نمیرسد شیرینی بخرم. «بُخرید»
آقا با همان لهجه میگویند: بُخرید عمو بُخرید
باز هم لبها خندان میشود و یکی از همراهان ظرف را میچرخاند تا همه از این کلوچهها بخورند. ننه غلام از ته دل خوشحال است که امشب آقا مهمانش است و در خانه او میخورد و میگوید و میخندند.
ننه غلام میگوید: یک شب که شما مشهد بودی، خواب دیدم که آمدی خانه ما.
از جلوی بازار آمدی.
- حالا خوابی یا بیدار؟
- نه، الان بیدارم.
– حتما!
- بله. آن دفعه تو خواب دیده بودم که شما از جلوی بازار آمدی خانه ما.
- الان یقین داری که بیدار هستی؟
- ها. ها. بله یقین دارم به خدا.
اما شک میکند.
- راستی بیدارم؟
- خب حالا من یک چیزی بهت میدم، اگر فردا صبح بود، بدان که بیدار بودی اگه نبود بدان که خواب بودی.
- باشه، باشه.
- بیا
آقا هدیه ای به دست ننه غلام میدهند.
- دست شما درد نکند، عیدی میدهید؟
- هان. این عیدی شماست. اگه این فردا صبح بود. بدان که بیدار بودی. اگه نبود بدان که خواب بودی.
- دست شما درد نکند.
- یک قرآن هم بهت میدهم.
- یا صاحب قرآن
اما قرآن را باز میکنند تا در صفحه اول یادداشتی بنویسند.
وقتی میخواهند اسم شهید را بنویسند، نامش را بلند بر زبان میآورند.
غلام حیدر رستمی
- خدا رحمتش کند. خدا را شکر.
این خدا را شکر ننه غلام، در این شرایط خیلی معنار دارد. معناهایی که باعث شده حضرت آقا این قدر به خانوادههای شهدا اهمیت بدهند.
آقا قرآن را به دست ننه غلام میدهند و بلند میشوند.
ننه غلام که نگران سربازی نوهاش است، سؤال میکند:
- کاغذ نمیخواهد بدهی برای سربازی این بچه؟
- نه کاغذ نمیخواهد، گفتم یادداشت کردند. ان شاءا… که موفق باشید خداحافظ مادر.
چند دقیقه رؤیایی بر ننه غلام گذشته. موقع رفتن آقا، باز شک میکند و میپرسد؟
- از گفته شما ما بیداریم؟
- ان شاءا… بیداری.
فردا صبح ننه غلام دید که هدیه آقا و قرآن هست.
ننه غلام تا زنده بود داستان آمدن رهبر انقلاب به خانهاش را برای همه تعریف میکرد. با تمام جزییات. تمام محل و دوستان و آشنایان این ماجرا را میدانستند و نگاهشان به این خانه عوض شده بود. روضههای ننه غلام هم بیشتر رونق گرفت. تنهایی مادر سه سال بعد از این دیدار تمام شد و رفت کنار غلام حیدر.
*این دیدار در هفتم فروردین ۱۳۷۶ در مشهد مقدس انجام شده است/ نقل از کتاب میزبانی از بهشت مؤسسه جهادی صهبا
حافظ زنده است به شعر و شعر او زنده است به قرآنی که در سینه دارد. غزل امروز شاهد وفور استعدادهاست که اگر حافظ و معارفش را بهشایستگی بشناسد و چنین راهی را برگزیند، بیگمان سعادتمند خواهد شد.
به گزارش مشرق، بیستم مهرماه، قرین و همنیشن نام شاعری است که مهرش در عمق جان مردم این سرزمین نشسته و شعرش در ذهن و بر زبان ایشان جاری است. شاعری که متعلق به همهی قرنها و محبوب همهی قشرهاست. یادداشت زیر بخشی از گرامیداشت حافظ شیرازی در بیانات رهبر معظم انقلاب است که بهمناسبت «روز حافظ» منتشر میشود.
امامِ غزل
حافظ و غزلیاتش اگرچه در تاریخ شهره و شناختهشدهاند، اما هم او و هم شعرش آنچنانکه سزاوار است، شناخته نشدهاند. حافظ ستارهی درخشندهی غزل و زبان فارسی است و پشت سر تمام غزلهایش، قرآن در دل خانههای بسیاری نشانده شده است. اما عدم اهتمام به معرفی و شناساندن این شاعر حکیم و فقدان درک قامت شعر و مضامین بلند او، غزلش را دستمایهی سطحینگری کرده و گاهی شخصیت او را از حکیمی عالم به رند میکدهنشینی تنزل داده است.
بیتردید پیشدرآمد چنین غفلتی، عدم التفات به هویت فرهنگی و بهدنبال آن، ادبیات و شعر است. امر تأسفآوری است که به اعتقاد بسیاری از افراد عام و خاص، فرهنگ مقولهی مهمی نیست و هنرهایی نظیر شعر بیشتر وجههی سرگرمی و تشریفاتی دارند. اما رهبر فرزانهی انقلاب در تبیین اهمیت شعر و کارکرد اجتماعی آن میفرمایند: «شعر، حافظِ هویت ملی است، حافظ هویت ملی. هویت ملتها عبارت است از مشخصههای فرهنگی آنها و مزیتهای فرهنگی آنها. این هویت فرهنگی یک ملت را تشکیل میدهد. این هویت فرهنگی، اصل است. اگر چنانچه این از یک ملتی گرفته بشود، این ملت هضم خواهد شد؛ یعنی در واقع بهمعنای حقیقی کلمه نابود خواهد شد. حالا در یک مشخصهی جغرافیایی قرار میگیرد، اما چیزی نیست. هست، اما بودن او مثل نبودن است. هویت فرهنگی، همهی حیات یک مجموعه و یک ملت است. شعر میتواند این هویت فرهنگی را هم تقویت کند و غنی کند و تغذیه کند؛ که در باب هویت فرهنگی هم باز به شعرای تاریخ خودمان که نگاه میکنیم (زبانآوران بزرگ)، میبینیم پیامهای اینها خیلی باارزش است: پیام توحید است، پیام خداباوری است، پیام درستکاری است. [...] انصافاً شعر فارسی (بوستان سعدی، شاهنامهی فردوسی، خمسهی نظامی، دیوان حافظ، مثنوی مولوی) پر از حکمت است. [...] اینها توانسته یک هویتی برای ملت ما تعریف کند و این را هم به شما عرض بکنم: ما هرچه امتیاز داریم، ناشی از همین هویت فرهنگی است»(۲۱ تیر ۱۳۹۳)
حافظ، انسانی وارسته
درک این جایگاه از هویت فرهنگی، ادبیات و شعر، مسئولیتی را در قبال پیام و شخصیت شاعران بزرگ و قلههای شعر و زبان فارسی و بهطور ویژه، خواجه شمسالدین محمدبنبهاءالدین حافظ شیرازی ایجاب میکند. بدیهی است با تأمل و تعمق در اشعار شاعرانی چون حافظ، علاوه بر ایجاد درک درست از او و پیامش، زمینهی فزونی بر معرفت جامعهی خود و فرهنگ کشورمان نیز فراهم میشود.
شاعری که رهبر انقلاب برای معرفی شخصیت برجستهی او میفرمایند: «منظور من از حافظ، آن شخصیتی است که از حافظ در تاریخ ماندگار است؛ یعنی آن بخش اصلی و عمدهی عمر حافظ که بخش پایانی عمر اوست. [...] حافظ در اقلاً ثلث آخر زندگیاش، یک انسان وارسته و والاست. اولاً یک عالم زمانه است؛ یعنی درسخوانده و تحصیلکرده و مدرسهرفته است. فقه و حدیث و کلام و تفسیر و ادب فارسی و ادب عربی را آموخته. حتی آنچنانکه حدس زده میشود، از اصطلاحاتی که در نجوم و غیره به کار رفته، در این علوم هم دستی داشته و تحصیلی کرده، یک عالم است. این عالم، بساط علمفروشی و زهدفروشی و دینفروشی را هرگز نگسترده، که آن روز چنین بساطهایی رواج داشته. این عالم در بخش عمدهای از عمرش، راه سلوک و عرفان را هم پیموده. در اینکه وابستهی به فرقهای از متصوفه هم نیست، شاید شکی نباشد. یعنی هیچیک از فرق متصوفه، نمیتوانند ادعا کنند که حافظ جزء سلسلهی آنهاست، زیرا که برای او هیچ مرشدی، شیخی، قطبی بیان نشده»(۲۸ آبان ۱۳۶۷)
همچنین ایشان در جای دیگری، به تعبیر خودشان در ارادت و ادای احساس مسئولیت در برابر پیام، فرهنگ و جهانبینی این شاعر وارسته میگویند: «بنده جهانبینی حافظ را جهانبینی عرفانی میدانم. بلاشک حافظ یک عارف است»(۲۸ آبان ۱۳۶۷)
علاوه بر تشریح این موضوع در سخنرانی کنگرهی حافظ، بر این سخن خود مصادیقی از اشعار حافظ شیرازی را ذکر کرده و از عشق بهعنوان «بارزترین مظهر این جهانبینی در کلام حافظ»(۲۸ آبان ۱۳۶۷) یاد میکنند.
از سویی دیگر، ایشان در معرفی وجاهت معرفت این غزلسرای قرن هشتم تصریح میکنند: «حافظ اگر افتخار نمیکرد به حافظ قرآن بودن، تخلص خودش را حافظ نمیگذاشت»(۲۴ مرداد ۱۳۹۰). سخنی که حافظ در شعر خود نیز به آن تصریح میکند. حضرت آیتالله خامنهای در باب آشنایی حافظ با قرآن اظهار میکنند که قرابت غزل حافظ با قرآن برای آنها که به قرآن آَشنایند و با آن انس دارند، مبرهن است.
بیتالغزل معرفت
رهبر انقلاب پیرامون معارف بلندی که در شعر حافظ وجود دارد، معتقدند: «این معارف هم فقط با هنرمند بودن به دست نمیآید، بلکه یک پشتوانهی فلسفی و فکری لازم دارد. باید متکا یا نقطهی عزیمت و خاستگاهی از اندیشهی والا، این درک هنری و سپس تبیین هنری را پشتیبانی کند»(۱ مرداد ۱۳۸۰)
و در سخن دیگری معارف شعر حافظ را اینگونه شرح میدهند: «قرآن درس همیشگی زندگی انسان است و دیوان حافظ مستفاد از قرآن است و خود او اعتراف میکند که نکات قرآنی را آموخته و زبان خودش را به آنها گشوده است. پس محتوای شعر حافظ آنجا که از جنبهی شعری محض خارج میشود و قدم در وادی بیان معارف و اخلاقیات میگذارد، یک گنجینه و ذخیره است برای ملت ما امروز و نسلهای آینده و همچنین برای ملتهای دیگر، چون معارف والای انسانی مرز نمیشناسد. پس بزرگداشت از حافظ، بزرگداشت از فرهنگ قرآنی و اسلامی و ایرانی است و بزرگداشت از آن اندیشههای نابی است که در این دیوان کوچک گردآوری شده و به بهترین و شیواترین زبان، ادا شده است»(۲۸ آبان ۱۳۶۷)
رهبر ادیب انقلاب در دیدارهای نیمهی ماه رمضان همواره شاعران را به اندیشه و حکمت شاعر رهمنون کردهاند؛ آنچه در حافظ و سعدی بهغایت است، تا جایی که میتوان از آنها بهعنوان حکیم یاد کرد. به فرمودهی ایشان: «این است که کسی مثل سعدی را، کسی مثل حافظ را، کسی مثل صائب را به قله میرساند. حکمت، اندیشهی حکیمانه، مسائل لازم برای آموختن به انسانها، اینها را فهمیدن و در شعر گنجاندن و بیان کردن (که معارف دینی و معارف انسانی و سبک زندگی جزء برترینهایش است)، اینها مسئولیتهای شاعر است»(۱ مرداد ۱۳۹۲) غزل حافظ واجد صفات برجستهی دیگری نیز هست که رهبر انقلاب در سخنرانی مطولی در بزرگداشت این شاعر، از آنها بهطور مبسوط یاد میکند: قدرت تصویر در شعر، شورآفرینی، مضامین فراوان، کمگویی و گزیدهگویی، روانی، صیقلزدگی الفاظ، گوشنوازی کلمات، معانی رمزگونه، ترکیبات بسیار شیرین و... از جملهی آنهاست.
لطف سخنش
حافظ شاعری است که لفظ و معنا را در کنار قالب و محتوا با هم به اوج رسانده و اگر در معنای سخن او اختلافنظرهایی وجود دارد، در قوت غزل او اندکی تردید نیست. چنانکه رهبر انقلاب میفرمایند: «لطافت و نازکی در غزل، به طور طبیعی منافات دارد با طبیعت استحکام و محکم بودن شعر که در قصیده مشاهده میشود، حالا ما شعری را اگر پیدا کردیم که با اینکه غزل هست، از لحاظ استحکام الفاظ، کوچکترین نقیصهای ندارد؛ این شکل شعر، برترین است. اگر غزلی را ما یافتیم که علاوه بر لطف سخن و لطافت کلمات، از یک استحکام و استواری هم برخوردار است- به طوری که نمیتوان جای هیچ کلمهای از کلمات آن را عوض کرد یا چیزی به آن افزود یا چیزی از آن کاست - باید استنتاج کنیم که این غزل، این سخن، در حد اوج است و در دیوان حافظ، از این قبیل بسیار است.»(۲۸ آبان ۱۳۶۷)
حافظ زیرکانه و استادانه برای بیان پیام خود از قالب غزل بهره گرفته است؛ قالبی از شعر که مردم بیش از سایرین با آن مأنوس هستند و از همینروست که غزلهای او اینگونه سالهای متمادی در جانها و اذهان رسوخ کرده و پیام او بر ذهنیت مردم در گذشته تا امروز اثرگذار بوده است.
از سویی دیگر، غزل حافظ واجد صفات برجستهی دیگری نیز هست که رهبر انقلاب در سخنرانی مطولی در بزرگداشت این شاعر، از آنها بهطور مبسوط یاد میکند: قدرت تصویر در شعر، شورآفرینی، مضامین فراوان، کمگویی و گزیدهگویی، روانی، صیقلزدگی الفاظ، گوشنوازی کلمات، معانی رمزگونه، ترکیبات بسیار شیرین و... از جملهی آنهاست.(۲۸ آبان ۱۳۶۷)
البته باید اذعان کرد که غالب غزلیات حافظ متصف به این صفات برجسته هستند و در میان اشعار او میتوان نمونههایی را یافت که بهلحاظ محتوا، مصداق برجستگیهای گفتهشده نباشند.
اقتدا به حافظ
به هر ترتیب، حافظ زنده است به شعر و شعر او زنده است به قرآنی که در سینه دارد. غزل امروز شاهد وفور استعدادهاست که اگر حافظ و معارفش را بهشایستگی بشناسد و چنین راهی را برگزیند، بیگمان سعادتمند خواهد شد. رهبر انقلاب نیز بر این باورند که با اتخاذ تدابیری، امروز نیز میتوان به قلهها و ستارههای درخشانی در این عرصه دست یافت. در این سالها، خود ایشان به این مهم همت کردهاند. دیدارهای سالیانهی ایشان با شعرا نهتنها تأکیدی بر اهمیت شعر بهعنوان حافظ هویت فرهنگی است، بلکه تلاش عالمانهای است در هدایت شاعران به راهی که بزرگان شعر یا به قول ایشان، ائمه علیهمالسلام شعر طی کردهاند.
ندیدم خوشتر از شعر تو حافظ
به قرآنی که اندر سینه داری
ذكر مصيبت براي نويسندگان مذهبي:Ghamgin::grye: :geryeh::geristan::god:
انتقاد به مراكز فرهنگي:pir: مراكز فرهنگي زيادي كتاب را از نويسندگان بينوا:khandan::reading::Computer: از 40-تا 65 درصد تخفيف مي گيرند ولي خودشان به مشتري 10 درصد يا تعداد اندكي از آنها 20 درصد تخفيف مي دهد. اين در حالي است كه آنها از نويسنده كتاب ها را اماني مي گيرند و بعد از 4 الي شش ماه اگر كتاب فروش رفته بود هزينه او را مي دهند (حالا بماند فروشندگاني خصوصي كتاب را مي فروشند و هر موقع نويسنده تماس مي گيرد مي گويند هنوز هم كتاب را داريم)
آيا مراكز فرهنگي:hey: مانند كتابفروشي هاي جمكران يا نشر زائر و بوستان كتاب و... نبايد از سوي همان مركز تأمين شوند و كتاب با تخفيف كامل در اختيار مشتري قرار داده شود.
مركز توزيعي از نويسنده 70 درصد تخفيف مي گيرد و به مشتري 50 درصد تخفيف مي دهد تا فروشش بالا رود اينجا هم نويسنده به هزينه چاپ كتاب و صفحه آرايي و..كه داده نمي رسد.
برخي از انتشارات مانند به نشر چسبيده به حرم امام رضا قيمت پشت جلد به مشتري مي دهد (بدون تخفيف):vamonde: خب با اين وضع:khobam: اگر مردم رغبت به مطالعه و نويسنده رغبت به نوشتن داشته باشد من ايمان به معجزه صدبرابر افزايش پيدا مي كند:ok:
چند بسته از كتاب هايم را با تعداد زيادي بروشور مشاوره اي خوب بردم براي يكي از امامزادگان مهم
گفتم به هرحال زائران بخوانند دعايمان مي كنند
مسؤول آنجا با ترديد نگاه كرد كه كتاب ها را بگيرد يا نه
گفت اين قران را نياز نداريم
گفتم: ي بنده خدايي كه مياد و ميگه قرآن ندارم بهش بده
گفت متأسفم
بعد گفتم اما اين بسته( بروشورهاي مشاوره اي) به دردمان نمي خورد البته باشد اينجا به صورت كاغذهاي باطله رد مي كنيم ( حال كي؟ مســـــــــــــؤول فرهنگيگيگيگيگيگيييييي):grye::geristan::geryeh:
مگه ما جای فرهنگی و مسول فرهنگی غیر استادیدی مثل راعفی پور داریم ؟ حرفایی میزنینا لابد فرهنگی نما بوده وگرنه این همه فیلم هالیودی بدون نقد و دوبله چیکار میکنه تو ممکلت :؟
حجتالاسلام و المسلمین مسلم قلی پور در حادثه منا درگذشت
حجتالاسلام والمسلمین مرتضی میرکتولی،خبر فوت حجتالاسلام والمسلمین مسلم قلی پور در جریان حادثه منی را اعلام کرد.
به گزارش سرویس دینی جام نیوز، حجتالاسلام والمسلمین مرتضی میرکتولی، رئیس مجمع عالی تفسیر،خبر فوت حجتالاسلام والمسلمین مسلم قلی پور از محققان حوزه علمیه و نویسنده کتاب « [HL]تلخیصنویسی بر کتب حوزه[/HL]» در جریان حادثه منی را اعلام کرد.
مسلم قلی پور گیلانی نامی آشنا برای طلبههای دوره سطح است. وی در بین طلاب طرفداران سرسختی دارد. برخی از طلبهها با کمک تلخیصهای او امتحانات را پشت سر میگذارند و حتی در جلسه امتحان برای سلامتی او صلوات میفرستند. اما قلی پور مخالفان سرسختی هم دارد که معتقدند تلخیصنویسی قدرت علمی طلاب را تضعیف میکند. وی هماکنون از اساتید حوزه علمیه قم است و دروس نهایهالحکمه و خارج فقه را تدریس میکند. در این گفتوگو استاد قلی پور، صادقانه و با صراحت، دیدگاههای خود را بیان کرده است که خواندن آن بهویژه برای طلاب خالی از لطف نیست.
لطفاً مختصری از سابقه علمی خودتان از زمان ورود به حوزه علمیه را بیان بفرمایید.
بنده در مقطع دیپلم از دبیرستان امام صادق(ع) قم در رشته علوم تجربی فارغالتحصیل شده و وارد حوزه شدم که این همزمان با تأسیس مرکز مدیریت حوزه علمیه قم بود. حدود سالهای ۶۰ و ۶۱ بود که وارد حوزه علمیه شدم و درسهایم را هم عموماً در دو مدرسه مرحوم آیتالله گلپایگانی و مدرسه رضویه خواندم. کل دروس سطح، یعنی از پایه یک تا ده را کمتر از شش سال به اتمام رساندم. تابستانها هم مشغول تحصیل بودم و نوعاً کتابهای سنگین و استادان قوی را انتخاب میکردم؛ مثلاً من هم «مطول» خواندم و هم «مختصر»؛ هم «حاشیه» خواندم و هم «المنطق» و هر دو را هم حدود شش تا هفت مرتبه تدریس کردم. «مغنی» را از باب اول تا قسمت حرف لام و باب رابع خواندم؛ ولی خودم بیشتر بابها را خواندم و مباحثه کردم. شاید مغنی را حدود دو تا سه بار مباحثه کردم؛ زیاد مباحثه میکردم؛ یعنی هم به حافظه خودم اعتماد نداشتم و هم میخواستم مطالب بهطور عمیقتر برایم جا بیفتد؛ بنابراین به فهم و حافظه خودم اعتماد نمیکردم. یا مثلاً هم «اصول فقه» خواندم و هم «قوانین»؛ قوانین را یک مرتبه درس دادم؛ ولی اصول فقه را حدود شش تا هفت دوره تدریس داشتم. این دروس را هم نوعاً نزد بزرگان میخواندم؛ مثلاً نزد مرحوم آیتالله اشتهاردی، یا قوانین را نزد آیتالله راستی، ادبیات را نزد آیتالله مدرس افغانی، رسائل را خدمت حضرت آیتالله اعتمادی، مکاسب و کفایه را نزد حضرت آیتالله ستوده (البته بخشی از مکاسب را خدمت برخی دیگر از بزرگان خواندم)… تا اتمام سطح، نزدیک به شش سال اینها طول کشید؛ ولی درعینحال مشغول چند درس بودم. درس و بحث من، روزانه به شش تا هفت درس میرسید. وقتی خانه میرفتم، شبها دستهایم درد میگرفت؛ چون همیشه حجم بسیاری از کتابها را به همراه داشتم. پنجشنبهها و جمعهها هم، مباحثه و درس داشتم. ازآنجاکه منزل ما نزدیک حرم بود، گاهی اوقات بعد از نماز صبح در حرم درس میگذاشتیم. نکتهای که بسیار به طلبهها سفارش میکنم و خودم هم بسیار به آن اهتمام داشتم، تکرار فراوان درس و مباحثه بود. مثلاً من مغنی را چندین دوره با یک نفر مباحثه کردم و همینطور کتابهای دیگر مانند رسائل را برخی از قسمتهایش را یک دور و برخی قسمتهای دیگرش را دودور مباحثه کردم. مکاسب را یک دور کامل – به غیر از مباحثهای که در حین درسخواندن داشتم – مباحثه کردم. کفایه را فکر میکنم مجموعاً سهدور دیگر مباحثه کردم. نهایه و منظومه را دوبار خواندم. حتی مکاسبی را که حدود چهار سال زمان میبرد، حدود دو بار مباحثه کردم. یادم هست کتابم پارهپاره شده بود و خودم هم دیگر از آن بدم میآمد؛ به همین دلیل مکاسب را پشت کتابهایم مخفی کردم تا مدتی آن را نبینم. دروس خارج را هم نزد بزرگانی همچون مرحوم آیتالله العظمی فاضل و آیتالله العظمی وحید خراسانی رفتم. الان هم فقط تدریس دارم؛ مثلاً کفایه و حلقه ثالثه را باهم بیش از هفت دوره درس دادم؛ بعضی قسمتهای مکاسب را پنج دوره و برخی دیگر از قسمتهای آن را هفت دوره درس دادم؛ بحث بیع و خیارات را هم سهچهار دوره تدریس کردم.
چرا و چگونهبه نگارش جزوهها و خلاصه دروس تمایل پیدا کردید؟
من از دورهای که در دبیرستان درس میخواندم از ترس امتحانات که مطالب یادم نرود، تمام مطالب را یادداشت میکردم و هیچکس به اندازه من یادداشتبرداری نمیکرد؛ منتها من نکات و خلاصهها را هم تنظیم میکردم؛ بهگونهای که از همان اوقات در دستهبندی مطالب مهارت خاصی بهدست آوردم. وقتی هم طلبه شدم، برای اینکه سر بحث حواسم پرت نشود مطالب را مینوشتم. توصیه من به طلبهها این است که حتماً این کار را انجام دهند؛ چون واقعاً حواس ما پرت میشود و ما قدرت کنترل خیال خودمان را نداریم؛ از کمتر کسی میتوان این ادعا را قبول کرد که از اول درس تا آخر درس حواسش جمع باشد و همه مطالب را مثل ضبط صوت بگیرد. بههرحال بنده برای اینکه مطلب را گم نکنم و مطلب بهخوبی بهدستم بیاید، بعد از درس خلاصهی همه کتابها را مینوشتم. مخصوصاً هنگام تدریس، برای اینکه بهخوبی شاکلهی بحث در ذهنم جای بگیرد و ترتیب ارایه مطالب از دستم نرود، همه را به ترتیب رئوس مطالب، تقسیمبندیها، مثالها و دلایل در کاغذهای کوچک مینوشتم تا هم موقع نوشتن بعد از مطالعه، مطلب بهخوبی در ذهنم جای بگیرد و هم اینکه شب قبل از درس که مطالعه میکردم، چون حافظه قوی نداشتیم، دوباره این مباحث را مرور میکردم تا اینکه مطالب ملکه میشد. به هنگام تدریس هم وقتی ترتیب مطالب یادم میرفت یا احیاناً اگر کسی سؤالی میکرد و فراموش میکردم، به این مطالب خلاصهشده نگاه میکردم تا مطلبی از قلم نیفتد. بعد از درس، این مطالب خلاصهشده را پاره کرده و دور میانداختم؛ برای اینکه تنبلی نکنم و دوباره از آنها استفاده نکنم و در صورت نیاز دوباره بنویسم؛ زیرا خود این دوبارهنوشتن، مهارت انسان را بیشتر میکند و مطالب، بهتر در حافظه میماند. وقتی «حاشیه» و «المنطق» تدریس میکردم، طلبهها تقاضا کردند این مطالب را مفصلتر بنویسم و به آنها بدهم؛ چون آن زمان این شرحها نبود؛ بههرحال من نوشتم و دیدم خیلی استقبال شد و برای چاپ این مطالب بسیار اصرار میکنند. ازآنجاکه سرم خیلی شلوغ بود و حال و حوصله نداشتم دوباره این مطالب را منقح کنم و به شکل یک کتاب کمکدرسی ارایه دهم، بنابراین همین مطالب را دادم برای چاپ. حتی یکبار نگاه نکردم که ببینم غلط املایی دارد یا نه! الان خیلی دوست دارم فرصتی داشته باشم تا این کتابها را بازنگری و تکمیل کنم. اگر این کار انجام شود شاید محتوای آنها دو برابر شود؛ دراینصورت مطالب مفیدتری خواهد شد؛ خلاصه اینطور شد که ما این مطالب را چاپ کردیم و الحمدلله استقبال هم شد. من میخواستم این بُعد را در مطالب درسی بیاورم؛ فرض کنید در رسائل – یا در کتابهای پایینتر مانند اصول فقه – مثلاً در بحث اجماع خیلی بحث را طول داده بود تا جایی که در پایان، انسان مطلب را گم میکرد و متوجه نمیشد مطلب چه شد. خود من هم به مشکل بر میخوردم. حتی در درس خارج آیتالله العظمی وحید فکر میکنم بحث مقدمه واجب بود که خیلی هم طول کشید؛ چند نفر از فضلا که شاید الآن مجتهد باشند، آن موقع به من گفتند فلانی ما با اینکه از اول درس آمدیم، ولی سرنخ درس از ذهن ما در رفته که کجا بودیم و الآن کجا هستیم. شما که در تلخیص مهارت دارید به ما بگویید. من هم گفتم چشم. ازآنجاکه هرشب تلخیص درس را مینوشتم، آن شب از اول بحث، خلاصه درس را نوشتم و بعد به این دوستان گفتم ما اینجای بحث بودیم و این مسیر را گذراندیم و الآن اینجا هستیم؛ مانند یک نقشه جغرافیایی. خلاصه این دوستان خیلی دعا کردند و گفتند ما تازه فهمیدیم کجای بحث هستیم. مطالبی مانند رسائل متأسفانه بر اساس کتاب درسی یا اسلوبلازم در تدوین کتب درسی نوشته نشدهاند. درحقیقت هیچکدام از کتب درسی ما بر اساس اصول و اسلوب لازم برای تدریس نگارش نشدهاند؛ یعنی دانشمندان و نوابغی مانند شیخ انصاری و مرحوم آخوند لازم دیدند کتابی بنویسند؛ هرچند به انگیزه تدریس نوشتند؛ ولی در آن موقع این مسئله مطرح نبوده است که کتاب درسی چه اسلوبهایی باید داشته باشد. به نظر من شاید خودشان هم باور داشتند که باید کتاب درسی، سنگین و سخت باشد. بر خلاف نماز جماعت که رعایت أضعف مأمومین را میکردند، اما در درس و نگارش کتاب، قویترین شاگرد را در نظر میگرفتند. بنابراین این مسائل انگیزه من را بسیار تقویت کرد. مثلاً در رسائل بحث اجماع یا بحثهای علم اجمالی، واقعاً رشته بحث از دست انسان خارج میشود و انسان نمیتواند این همه شقوق را حفظ کند، جز اینکه این مباحث را روی کاغذ بیاورد یا اینکه استاد این مباحث و چکیدهای از بحث را روی تابلو بنویسد تا طلبه به نقشه و جغرافیای بحث آشنا شود و بعد وارد عمل و اجرای بحث شود. هدف من هم همین بود. آنچه توهم آسیبزدن را ایجاد کرده است، اشتباه در نحوه امتحانگرفتن است. نحوه امتحانگرفتن ما مناسب صد سال پیش است و علمی و بهروز نیست؛ بنابراین این توهم پیش آمده است که خلاصهنویسی اشتباه است؛ ولی این کار ما در جای خودش بسیار کارساز است و برخی مراجع تقلید و بسیاری از استادان و بزرگان تقدیر کردهاند؛ این طرح مخالفان کمی دارد. بههرحال این مطالب برای پیش مطالعه بسیار خوب است؛ یعنی وقتی شما درس را خواندید و مباحثه کردید، دوباره یک دور به این مطالب نگاه کرده و گاهی به آن مراجعه میکنید. مثلاً شما الآن پنج سال است که در درس خارج هستید؛ ولی میخواهید یک دور دیگر مکاسب را نگاه کنید و حوصله هم ندارید دوباره از اول تا آخر بخوانید. فایده این تلخیصها این است که شما در عرض یک هفته با [HL]جغرافیای بحث[/HL] مکاسب آشنا میشوید و برایتان یادآوری میشود؛ چون قبلاً این مباحث را خواندهاید و مباحثه کردهاید و به میزان زحمتی که قبلاً کشیدید مطالب به یاد شما میآید.
از سوی دیگر همهی افراد توفیق تدریس ندارند و همه مدرسان هم آن حافظه را ندارند که بعد از یک یا دو دوره تدریس تمام مطالب در ذهنشان بماند؛ بنابراین حتی مدرسان ما هم نیاز دارند. الآن تلخیص کدامیک از کتب حوزوی به قلم شما در دسترس است؟ رسائل، مکاسب و کفایه.
برخی چنین مطرح میکنند که ادامه چاپ این جزوات صرفاً بهخاطر درآمدزایی بالای آنهاست؟
واقع امر این است که به غیر از این جزوهها حدود چهل تا پنجاه جلد کتاب از من چاپ شده است و با وجود زحمات بسیاری که برای این کار کشیدهام، سود اصلی را کتابفروش و ناشر میبرد و سود چندانی در مقابل ناشر عاید مؤلف نمیشود. اما بههرحال، شهدالله انگیزه من این بود که طلبهها با خواندن این جزوهها، مطالب علمی کتابها بهصورت منسجم در ذهنشان جا بگیرد.
البته در اینجا یک نکته وجود دارد؛ من گاهی اوقات میبینم برخی استادان در برخورد با استاد علیمحمدی بهگونهای برخورد میکنند که گویی اصلاً ایشان را نمیشناسند؛ درحالیکه بسیاری از اینها سر سفره کتاب ایشان نشستهاند؛ یعنی کتاب ایشان را میخوانند و بعد تدریس میکنند؛ بنابراین برخی از ما مقداری کملطفی میکنیم؛ یعنی از یک مطلبی بهرهمند میشویم، بدون اینکه به صاحب آن اثر اعتنایی کنیم؛ البته انسان نیازی به این اعتناکردنها ندارد؛ ولی بر اساس یک مبنایی باید به فرد اشکال کنند؛ نه بدون مبنا.
بهنظر خود شما، جایگاه درست استفاده از کتب تلخیص در سیر تحصیلی کجاست؟
درسخواندن چند مرحله دارد:
یکی از آنها که از قدیم گفتهاند پیش مطالعه است.
پیش مطالعه دو نوع است:
یک موقع شما میخواهید از خود کتاب [HL]پیش مطالعه[/HL] کنید که فکر کتب ماست. کتب ما اصلاً بر اساس اسلوب کتابهای درسی تدوین نشده و عباراتش سخت است؛ بنابراین به جز طلبههای خیلی خوشاستعداد، سراغ پیش مطالعه از روی کتاب نمیروند. یا پیش مطالعه بر اساس شروح کتابهاست که در این حالت هم بعید میدانم تعداد کسانی که این کار را انجام میدهند از دو تا سه درصد بیشتر باشد؛ اما تلخیصی که ما نوشتیم فوایدی دارد که نه آن صعوبت را دارد و نه آن تطویل عبارات را. بنابراین شما درس فردایتان را در نصف صفحه پیش مطالعه میکنید و از این طریق حداقل یک جغرافیای کلی از بحث در ذهن شما میآید که مراحل این بحث چیست؛ رأی مصنف چیست؛ چند اشکال شده است و جوابهای آن چیست. مرحله دوم حضور در جلسه درس است. افراد بسیاری برای حضور در درس موفق نمیشوند و برخی هم که موفق به حضور در جلسه درس میشوند، صد درصد حواسشان به درس نیست؛ ازاینرو باید برای این موارد فکری کرد. این اشتباه است که انسان در جلسه درس حاضر شود؛ ولی حواسش به درس نباشد؛ بنابراین باید کاری کند مانند نوشتن و اگر این کار انجام نشود از قافله باز میماند؛ پس باید برای این افراد کاری انجام دهیم. شروحی که برای کتابها به فارسی نوشته شدهاند، این مشکل را حل میکنند. البته لازم است در اینجا عرض کنم این کتب شروح با تلخیصهای بنده وحدت ملاک دارد؛ یعنی اگر کسی بخواهد به این تلخیصها اشکال کند باید به آن شروح هم اشکال کند. اگر این اشکال وارد باشد، به بیشتر مراجع تقلید هم وارد است؛ چون بیشتر مراجع تقلید دروس خودشان را بهصورت جزوه میدهند و ملاک همهی این روشها یکی است. مرحله سوم، مطالعه بعد از درس برای مباحثه است؛ چون بسیاری از افراد یا توان فهم کتاب را ندارند – چون کتاب سنگین است – یا در جلسه درس حواسشان به درس نبوده است. این دو گروه نیاز به شروحی دارند. اما خیلی کم اتفاق میافتد که قلم شروح ما روان باشد؛ مخصوصاً با توجه به ضعف ادبیاتی که نوع طلبهها متأسفانه به آن مبتلا هستند؛ ازاینرو شروح و حواشی نوشتهشده، متن سنگینی دارند و بیشتر، استادان و طلبههای خوشاستعدادی که از ابتدا درس را خوب دنبال کردهاند، این حواشی و شروح را خوب میخوانند و میفهمند. سؤال این است که پس بقیه طلبه ها را چه کنیم؟ آیا آنها را رها کنیم؟ بههرحال نمیتوانیم بقیه طلبهها را رها کنیم؛ بنابراین باید به آنها هم توجه کنیم. توجه به این طیف از طلبهها این است که کتب کمکآموزشی ویژه آنها تألیف شود؛ وگرنه آن کسی که خوشاستعداد است و پیشمطالعه کرده است، نیازی به این شرح فارسی ندارد؛ هرچند نیاز به تلخیص دارد؛ برای اینکه مطالب را بهصورت جامع و یکپارچه فراموش میکند؛ پس برای یادآوری باید جغرافیای درس در دسترس او باشد؛ اما به شرح فارسی نیاز ندارد و به شرح عربی مراجعه میکند. برخی هم اصلاً به شرح نیازی ندارند و اگر هم مراجعه میکنند، به این دلیل است که ببینند مؤلف چه نکته یا مثال تازهای بیان کرده یا اینکه اشکال دیگری برای فهم بهتر مطلب یا اطلاعات بیشتر بیان کرده است. بعد از این مراحل ما برای اینکه بفهمیم طلبه ما مطالب را خوب خوانده است یا نه، برای تمییز طلاب از یکدیگر، یک امتحان برگزار میکنیم. در امتحان هم، طلبه به این تلخیصها نیاز دارد. شما فاصله بین تعطیلی دروس تا امتحانات را که یک هفته است در نظر بگیرید. در این یک هفته تا ده روز چه کسی میتواند یا چه کسی حال این را دارد که از اول سال تحصیلی هرچه خوانده است را بهطور کامل مرور کند؟ یا حافظهاش یاری کند؟ یا اینکه حوصله داشته باشد و بخواهد مطالب را یادداشت کند؟ چون نوشتن حوصله زیادی میخواهد و واقعاً کار سختی است. این یک واقعیت است که خیلی از افراد حال و حوصله نوشتن را ندارند؛ بنابراین ما باید چه کار کنیم؟ آیا باید اینها همینطور بروند امتحان بدهند و مردود شوند؟
الان یکی از مهمترین معضلات ما مشکل مالی طلاب است که باعث افت انگیزه، بیحالی و بیحوصلگی شده است. هیچکس هم به سراغ درمان این معضل نمیرود؛ [HL]درحالیکه مشکلات مالی طلبههای ما به حوزههای ما آسیب زده است[/HL]؛ اما عدهای برای اینکه فرافکنی کنند، میگویند چرا برخی طلبهها بهسراغ شرح و تلخیص و اینگونه موارد میروند؟! واقعیت قضیه این است که طلبهها بهدلیل مشکلات مالی، اجاره منزل و مسایل مختلف زندگی، حال و حوصله درسخواندن را ندارند یا به عبارت دیگر فراغت بالی برای درسخواندن ندارند. بنابراین اگر این مطالب بهجای خودش بهخوبی استفاده شود، بسیار مفید خواهند بود؛ نه اینکه این کار من باشد و منافعی برای من دارد. بله؛ بعضی از جزوههایی که به طلبهها میدهند مثل جنسهای بیکیفیت و ناچیز چینی است و برای طلبه مخرب است؛ اما من خلاصه کردهام؛ نه گزینش. من حتی جواب «ان قلت و قلتها» را در قالب تذکرات آوردهام؛ یعنی اگر شما تذکر را بخوانید و کسی به شما اشکال کند، میتوانید جواب دهید.
شما موارد استفاده از این تلخیصها را بیان کردید؛ آیا این نحوه استفاده، طلبهها را از کتاب بینیاز نمیکند؟ بههرحال وقتی طلبه بر متن مکاسب و کفایه مسلط میشود با متون سخت عربی ارتباط برقرار میکند و این مسئله باعث میشود طلبه فردا در فهم قرآن و روایات توان بالایی پیدا کند؛ اما اگر قرار باشد طلبه در تکتک دروس خود از این جزوهها استفاده کند، آیا توانش سلب نمیشود؟
اولاً به دلیل ضعف انگیزه و اشتغال و مشغله زیاد طلبهها، حوصله و رغبت رجوع به کتب اصلی در میان طلبهها کم شده است. نکته دیگر سختی مطالب است. ما باید ببینیم آیا غرض از تدوین کتاب، تفهیم مطلب است یا هنرنمایی بهوسیله لغتپردازی؟ [HL]کتابهای ما کتب درسی نیستند[/HL]؛ کتاب درسی، اسلوب و مقرراتی دارد و در دنیای جدید همه این موارد بهصورت مضبوط وجود دارد و هیچکدام از اینها در کتابهای درسی ما رعایت نشدهاند. از طرف دیگر، من در این کتابها صرفاً جغرافیایی کلی از بحث و یک نقشه راه و فهرست تفصیلی ارایه دادهام که طلبه بداند در این کتاب از کجا به کجا خواهد رفت. کتابهای ما به هیچوجه بینیازکننده از کتابهای اصلی نیست؛ پس اگر طلبه به کتب اصلی مراجعه نمیکند و به کتابهای من مراجعه میکند، باید ببینیم علت این امر چیست؟
این یک واقعیت است که همه این طلبهها از نظر استعداد و انگیزه یکسان نیستند.
آیا همه آنها میخواهند به مرجعیت برسند؟ خیلی از افراد میگویند ما فقط میخواهیم چند سالی درس بخوانیم و به یک شهر، نهاد یا دانشگاهی برویم و تبلیغ کنیم. سؤال این است که ما با این دسته از طلبهها باید چطور برخورد کنیم؟
آیا باید جلوی اینها را بگیریم و بگوییم در اینجا فقط کسانی بیایند که میخواهند مانند شیخ انصاری و مراجع تقلید شوند؛ بقیه به دانشگاه بروند؟! مسلم است که این طور نمیشود؛ زیرا استعدادها، انگیزهها و مراتب متفاوت است و ما باید متناسب با مراتب برنامهریزی کنیم. [HL]یکی از اشکالات بسیار بزرگی که به مدیریت حوزه وارد بوده، این است که مدیریت، همه طلبهها را به یک چشم میبیند و یک کتاب درسی برای همه طلبهها میگذارد! چطور ممکن است برای یک انسان خوشاستعدادی که میخواهد در حد مرجعیت درس بخواند، کتابی را بگذاریم و برای طلبههای دیگری که صرفاً میخواهند پنج تا شش سال درس بخوانند و مانند سفیران هدایت به تبلیغ بروند نیز همان کتاب را درنظر بگیریم؟ [/HL]اصلاً برخی طلبهها نمیخواهند فقه و اصول بخوانند؛ بلکه میخواهند بر روی فلسفه، تفسیر قرآن، نهجالبلاغه، تاریخ و… کار کنند یا اینکه پنج تا شش سال میخواهد درس بخواند تا یک فوق لیسانس و دکترایی بگیرند و در دانشگاه تدریس کنند. بلاتشبیه مثل این است که شما یک میهمانی ترتیب بدهید و در آن از طفل صغیر تا شیخ کبیر را دعوت کنید و به همه چلوکباب برگ بدهید!
آیا واقعاً آن طفل صغیر توانایی خوردن غذای شما را دارد؟! بنابراین باید واقعگرایانه به موضوع نگاه کرد. این نقص بزرگی در حوزه علمیه ماست. من بارها این مسئله را خدمت مدیران حوزه عرض کردهام؛[HL] اما متأسفانه گوش شنوایی نیست.[/HL] حداقل بیایید طلبهها را رتبهبندی کنید؛ عدهای خوشاستعداد هستند و میخواهند رسائل، مکاسب و کفایه بخوانند؛ اما عدهای نمیخواهد این مسیر را طی کنند و نزد چندین استاد بنشینند؛ برای این عده همین کتابها را رقیقتر و خلاصهتر کنند؛ در حدی که یک مبلغ نیاز دارد. بنابراین لازم است در این زمینه تقسیمبندی، رتبهبندی و تفکیک میان طلاب و دروس صورت بگیرد و اگر این کار را انجام ندهیم، برخی طلبهها از درسخواندن متنفر میشوند و آنقدر بدشان میآید که از حوزه به دانشگاه میروند. پس خسارات و تلفاتی که ما در حوزه داریم، ناشی از ضعف برنامهریزی مدیریتی است. این صحیح نیست که به همه بگویند شما مکاسب و کفایه بخوان؛ درحالیکه استاد کفایه خودش در تدریس کفایه نصفهجان میشود – من که خودم اینطور بودم – چه برسد به طلبه. چرا ما باید ذهن طلاب را خسته کنیم؟ ما کتاب کفایه را میبوسیم و بهعنوان یک اثر هنری و کتاب علمیِ گذشته بر روی سرمان میگذاریم؛ اما در عصر حاضر ما باید کفایهای بنویسم که همان مطالب کفایه، با عبارات ساده و روان در آن بیاید تا طلبه وقتی این کتاب را میخواند ذهنش فعال شود. قبول دارید که بیشتر طلبهها از کتابهای شما طبق فرایندی که حضرتعالی برای مطالعه آنها بیان فرمودید، استفاده نمیکنند؟ یعنی صرفاً یک ماه قبل از امتحان به سراغ کتابهای شما میروند.
ریشهی این مشکل، [HL]شیوهی اشتباه امتحانگیری ماست؛ معیار در امتحانات ما حافظهمحوری است[/HL]؛ بنابراین طلاب هم صرفاً برای امتحانات به کتابهای ما مراجعه میکنند. شما باید بر اساس فهممحوری سئوال دهید. مثلاً یکبار بنده بعضی از سئوالات کفایه را برای حوزه طرح کرده بودم؛ بهگونهای که وقتی از طلبهها سئوال کردم آیا کتابهای ما برای امتحانات شما مفید بود، گفتند: چند سئوال را بیشتر نتوانستیم براساس کتب شما بنویسیم. من هم نگفتم سئوالات امتحان را خودم طرح کردم. بنابراین شیوه امتحانگیری ما در حوزه اشتباه است. امتحان باید طوری باشد که کتابهای ما فقط برای یادآوری مفید باشد. امتحانگرفتنهای ما افتضاح است؛ بهگونهای سئوال میدهند که هرکس حافظهاش خوب بود، قبول میشود و اگر حافظه چندان قوی نداشت، قبول نمیشود؛ درحالیکه هدف و غرض من و حوزه باید فهم مطالب باشد؛ آن هم یک فهم صددرصدی.
آیا حافظه باید صددرصدی باشد؟
نه؛ لازم نیست. واقعاً چهکسی قدرت حفظ تمام این مطالب را دارد؟
مگر اینکه از هر چندهزارنفر، یکی دو نفر و نهایتاً پنج درصد طلبهها این امکان را داشته باشند. بنابراین برای حافظه باید نمره یا درجه قائل شویم. به این ترتیب که بگوییم مثلاً حافظه بیست تا سی درصد خوب است و بر همین اساس امتحان را برگزار کنیم. متأسفانه سؤالات امتحانی ما همه حافظهمحور است. هرچند در سالهای اخیر تا حدودی سئوالات امتحانی بهتر شدهاند. در دنیا بیشتر بهصورت کتابباز (open book) امتحان میگیرند؛ شما اگر به این شکل امتحان گرفتید، هیچوقت تلخیصهای بنده مخل نخواهند بود.
برخی استادان، بهشدت منتقد جزوهخوانی در حوزه هستند. رفتار و برخوردی که در این زمینه بهصورت ملموس با خود حضرتعالی انجام شده، چه بوده است؟ چه آنهایی که تشویق کردهاند و چه کسانی که نسبت به این کار انتقاد داشتهاند.
در مدت نزدیک به بیست سال که کتابهایم را چاپ کردهام، شاید به اندازه تعداد انگشتان دودست، منتقد به من مراجعه نکرده است؛ نوعاً تعریف و تشویق بوده است. مثلاً تلخیص کفایه ما برای تدریس بسیار عالی است و واقعاً استادان بسیاری دراینباره بهصورت حضوری یا تلفنی از من تقدیر و تشکر کردند؛ چون من کفایه را خیلی تکمیلتر از مابقی موارد نوشتم و بقیه را خیلی موجز نوشتم؛ مثلاً قطع و ظن را خیلی موجز نوشتم و بر اساس همان یادداشتهای کلاس درسم بود؛ مکاسب محرمه هم همینطور؛ ولی بیع را بهتر نوشتم یا خیارات را همینطور. برخی از استادان وقتی شب برای جلسه درس فردایشان مطالعه میکنند، برای من پیامک میفرستند و دعا میکنند که من الآن تلخیص کفایه شما را میخوانم و برای شما دعا میکنم. کسانی هم که منتقد بودند، انتقاداتشان دقیق و علمی نیست؛ ناپخته است؛ به این معنا که دقیق، منصفانه و واقعنگرانه نیست. آیا شما نوشتهها و جزوههای خودتان را خدمت مراجع تقلید هم نشان دادهاید و در مورد آنها با ایشان صحبت کردهاید؟
بله؛ یکی از مراجع معظم برای تلخیص کفایه ما، مقدمهای نوشتند؛ ولی تا به دست بنده رسید دیگر کتاب از چاپ خارج شده بود و موفق نشدیم این مقدمه را بیاوریم. البته اگر این مقدمه را چاپ میکردیم، ممکن بود برخی مخالفان جزوههای ما به سراغ ایشان بروند و تبعاتی برای ایشان درست شود؛ ازاینرو این کار را انجام ندادیم.
حضرت عالی فرمودید حتی برخی از استادان برای مطالعه دروس از کتابهای شما استفاده میکنند؛ این نشان از افت علمی ندارد؟ چون در گذشته وقتی استادان میخواستند مثلاً کفایه یا مکاسب را تدریس کنند، به حواشی عربی مراجعه میکردند.
گروهی از استادن اینگونه هستند؛ یعنی از قوت علمی فراوانی برخوردار هستند و به حواشی سنگین مراجعه میکنند؛ ولی متأسفانه چندین سال است – و شاید از همان اول هم بوده است – برخی در حوزه تدریس وارد شدهاند که متأسفانه اصلاً شأن تدریس را ندارند؛ حوزه هم برای جلوگیری از تدریس این افراد تاکنون نتوانسته است کاری انجام دهد؛ بنابراین بسیاری از استادانی که در سطح مطلوب نیستند، به شرح فارسی نیازمند هستند؛ یعنی قبل از تدریس، شرح فارسی را نگاه میکنند. حتی برخی از این افراد هستند – و من آنها را میشناسم – که حتی یک خط عربی بلد نیستند بخوانند؛ ولی کفایه، مکاسب و حتی درس خارج میدهند. این مسئله آفاتی دارد که حوزه باید به فکر آن باشد. به نظر حضرت عالی اگر طلبهها بخواهند، میتوانند مطالب را خودشان بنویسند و به جزوه تبدیل کنند؟
بله؛ بسیار عالی است. حتی من خودم سر کلاسها به طلبهها سفارش میکنم که خودتان تلخیص کنید؛ چون در ذهن انسان نمیماند. من در ابتدا قطع و ظن را تلخیص نکرده بودم؛ ولی مباحثه کرده بودم و اینگونه به نظرم میآمد که بسیار خوب خواندم. اتفاقاً خدمت یکی از بزرگان رفته بودیم؛ فرمودند: چه میخوانی؟ گفتم: رسائل. ایشان یک سئوال از علم اجمالی کرد؛ هرچه به ذهن خودم فشار آوردم، دیدم یادم نمیآید و خیلی ناراحت شدم؛ چون فکر میکردم خیلی خوب خواندم. در آنجا متوجه شدم فراوانی مطالب باعث میشود ذهن من نتواند تمام مطالب را نگه دارد. [HL]بعد از این ماجرا وقتی به جبهه رفتم، کتاب رسائل را به همراه خودم به جبهه بردم و از اول تا دلیل انسداد یا حجیت ظواهر را در جبهه خلاصه کردم. گاهی اوقات تا دو نیمه شب که همه خوابیده بودند مینشستم و تلخیص میکردم.[/HL] باید بپذیریم که کتابهای درسی ما واقعاً مشکل دارند و با این سختی و فراوانی مطالب، نمیتوان بهراحتی بر آنها احاطه پیدا کرد.
این مطلب در شماره 20 مجله حاشیه و در سایت مباحثات منتشر شد.
به گزارش سرویس دینی جام نیوز، حجتالاسلام والمسلمین مرتضی میرکتولی، رئیس مجمع عالی تفسیر،خبر فوت حجتالاسلام والمسلمین مسلم قلی پور از محققان حوزه علمیه و نویسنده کتاب « تلخیصنویسی بر کتب حوزه» در جریان حادثه منی را اعلام کرد.
کتاب رسائل را به همراه خودم به[HL] جبهه[/HL] بردم و از اول تا دلیل انسداد یا حجیت ظواهر را در جبهه خلاصه کردم. گاهی اوقات [HL]تا دو نیمه شب[/HL] که همه خوابیده بودند مینشستم و تلخیص میکردم. باید بپذیریم که کتابهای درسی ما واقعاً مشکل دارند و با این سختی و فراوانی مطالب، نمیتوان بهراحتی بر آنها احاطه پیدا کرد.
برخی چنین مطرح میکنند که ادامه چاپ این جزوات صرفاً بهخاطر درآمدزایی بالای آنهاست؟
واقع امر این است که به غیر از این جزوهها حدود چهل تا پنجاه جلد کتاب از من چاپ شده است و با وجود زحمات بسیاری که برای این کار کشیدهام، سود اصلی را کتابفروش و ناشر میبرد و سود چندانی در مقابل ناشر عاید مؤلف نمیشود. اما بههرحال، شهدالله انگیزه من این بود که طلبهها با خواندن این جزوهها، مطالب علمی کتابها بهصورت منسجم در ذهنشان جا بگیرد.
البته در اینجا یک نکته وجود دارد؛
اون كسي كه اين اشكال را كرده چند اشكال به اشكالش وارد است
با تأليف به سبك تلخيص و نموداري اطلاعي ندارد. چون كاملا فرد بايد بر كتاب تسلط داشته باشد بعد مطالب را در قالب نمودار بياورد
دوم اين كه واقعا از بازار كتاب بي خبر است كه چه ظلمي در حق نويسنده مي شود
سوم اين كه زحمت تلخيص يك كتاب مانند كفايه يك سال هم بيشتر زمان مي خواهد. قيمت پشت جلد اين كتاب ها براساس قيمت گذاري متداول است نه براساس زحمت و اين هم يك مصيبت بزرگ است كه قيمت گذاري كتاب را مثلا ناشر انتخاب مي كند
يعني يك كتاب دويست صفحه اي لطيفه كه از سايت ها جمع آوري شده و زحمت زيادي ندارد با يك كتاب دويست صفحه اي تلخيص كه فرد به غيراز تجربه تدريس و استادي زحمت بسيار زيادي براي تلخيصش كشيده يكسان است.
*** ذکر مصیبت برای نویسندگان مذهبی( مراکز فرهنگی و ظلم به نویسنده )
apk :دانلود کتاب به فرمت apk برای موبایل و تبلت اندروید نسخه 2 به بالا
apk :دانلود کتاب به فرمت apk برای موبایل و تبلت اندروید تا نسخه 2
ghm :دانلود کتاب به فرمت ghm برای درج در بازار موبایل های اندروید، آی او اس و ویندوز فون
jar :دانلود کتاب به فرمت jar برای موبایل های قدیمی مانند جاوا و سیمبین
epub :دانلود کتاب به فرمت epub برای استفاده در سیستم های مختلف
html :دانلود کتاب به فرمت html برای استفاده در سیستم های مختلف
از مهمترین ویژگیهای نرم افزار: سهولت کاربرى، فروشگاه مجازی خرید کتاب و رفع دغدقه ی ناشرین و مولفین ، وجود محتواهای پاک و مفید ، دسترسی به کتاب های رایگان سرعت مناسب نرم افزار امکان جستجو در متن ، فهرست و عنوان کتابها دسترسی به کتابها با زبان های مختلف امکان دسترسی به بیش از 14000 چهارده هزار جلد کتاب که این تعداد از منابع مختلف به صورت مداوم افزایش خواهد یافت،
دستاورد های اصلی سایت مرکز: امکانات نرم افزار بازار کتاب دیجیتالی قائمیه نسخه اندروید و آیفون:
این برنامه بر مبناى سیستم عامل اندروید و آیفون همراه با پشتیبانی زبان هاى فارسى ، عربى و انگلیسی .
نمایش گرافیکى و لیستى طبقه بندى کتابها و در منوى اصلى برنامه.
قفسه آخرین کتاب های خوانده شده در منوى اصلى برنامه.
"قفسه کتابهاى من" که عبارت است از آخرین کتاب هاى بارگزارى شده در برنامه.
"محبوب ترین کتاب ها " نمایش بیشترین کتاب های دانلود شده در منوى اصلى برنامه.
بارگذارى مستقیم کتابها از سایت کتابخانه دیجیتالی قائمیه بر روى دستگاه.
استفاده از لیست آفلاین کتابخانه برنامه و اتصال به اینترنت جهت دریافت آنها.
امکان نظر دهی و رتبه بندی در کتاب ها .
امکان انتخاب کتابها جهت بارگذارى.
نمایش و جستجو در لیست کتابهاى قفسه من ، کتابخانه آنلاین وآفلاین برنامه بر حسب: موضوع، مؤلف، مترجم، ناشر و جدیدترین ها و نیز انتخاب زبان کتب (فارسى ، عربى و انگلیسی).
جستجوى کامل و سریع در داخل متون کتابهاى بارگذارى شده و نیز جستجوى مشخصات آنها.
نمایش فهرست درختی کتاب .
امکان تغییر اندازه و نام فونت ، حاشیه صفحه طول خطوط ، تراز بندی و رنگی کردن اعراب در برنامه.
نمایش ساده و زیباى صفحات و انتقال بین صفحات به همراه انیمیشن های زیبا.
امکان عضویت اینترنتی و SMS در برنامه .
امکان ایجاد حساب کاربری ،خرید کتاب و شارژ آنلاین در برنامه.
امکان ارسال متون از طریق پیام کوتاه، اشتراک گذاری ، و یا ویرایش آنها.
نمایش فهارس محتوائى وجستجوى سریع در سایر کتابها.
امکان علامت گذاری (Highlight) و نشانه گذاری متن (Bookmark) و مدیریت آنها.
ایجاد نوار ابزار سریع جهت ارجاع به صفحات کتاب.
امکان تغییر جهت حالت صفحه به صورت افقى یا عمودی و خودکار در برنامه .
امکان مطالعه کتاب در سه حالت شب ، روز و سپیا .
مدیریت بارگذارى کتابها و به روز رسانى آن ها در هنگام ارتباط با اینترنت.
امکان اضافه کردن فایل های کتاب و انتقال آنها به شاخه برنامه در دستگاه از طریق کارت حافظه با پسوند (GHM).
یادآورى کاربر به کتابهاى به روز رسانى شده و فراهم نمودن به روز رسانى خودکار آن ها.
امکان افزودن کتابها با انتقال آنها به شاخه برنامه در دستگاه.
تابلوى اعلانات جهت اطلاع رسانى به کاربر.
امکان تنظیمات مورد نیاز در برنامه .
راهنمای جامع جهت آشنایی کامل با برنامه به 3 زبان فارسی، عربی و انگلیسی .
امکانات برنامه ریزى شده براى ویرایش هاى آتى:
جستجوى متن آنلاین: جستجو در کلیه کتابهاى کتابخانه دیجیتالی قائمیه بدون محدود شدن به کتاب هاى بارگذارى شده.
امکان تغییر رنگ خط و زمینه صفحه.
حاشیه نویسی و یادداشت برداری از متن (Comment) و مدیریت آن.
پشتیبانی از FootNote (پاورقی).
پشتیبانی از تصویر در بین متون به همراه صوت .
پشتیبانی از کتاب های متنی و صوت همگام با متن
امکان wiki متون کتاب ها به یکدیگر .
نیازمندی های سخت افزاری و نرم افزاری سیستم عامل اندروید:
سیستم عامل:اندروید نسخه 1.6 و بالاتر
پیش نیاز:ندارد
حافظه دیسک: 10 مگابایت پس از نصب اولیه
حافظه موقت:حداقل 30 مگابایت نیازمندی های سخت افزاری و نرم افزاری سیستم عامل IOS:
سیستم عامل :ios نسخه 5 و بالاتر
پیش نیاز:ندارد
حافظه دیسک: 10 مگابایت پس از نصب اولیه
حافظه موقت:حداقل 50 مگابایت
آنچه که هفت سال و اندی قبل، به عنوان یک حرکت فرهنگی ساده آغاز گردید، به تدریج به مجموعه ای بزرگ تبدیل شده است که هزاران عاشق اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم السلام) را ماهانه پذیرا می باشد. شیوه خاص طراحی صفحات این کتابخانه آنلاین و آفلاین، مبتنی بر آسانی و سهولت دسترسی کاربران به نرم افزارها با فرمت اندروید، در این نرم افزار، آنرا به یکی از اصیل ترین منابع دسترسی به کتب متنوع شیعی تبدیل نموده است. هدف اصلی این کتابخانه، ارائه خدمت به حقیقت جویان فارسی زبان، عربی زبان و انگلیسی زبانی است که جهت مطالعه و تحقیق، نیاز به دسترسی به منابع پربار شیعی دارند و به دلایل مختلف قادر به تهیه آنها نیستند. ان شاء الله در آینده، این نرم افزار، به زبان های دیگر نیز ارائه خواهد شد.آنچه که هفت سال و اندی قبل، به عنوان یک حرکت فرهنگی ساده آغاز گردید، به تدریج به مجموعه ای بزرگ تبدیل شده است که هزاران عاشق اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم السلام) را ماهانه پذیرا می باشد. شیوه خاص طراحی صفحات این کتابخانه آنلاین و آفلاین، مبتنی بر آسانی و سهولت دسترسی کاربران به نرم افزارها با فرمت اندروید، در این نرم افزار، آنرا به یکی از اصیل ترین منابع دسترسی به کتب متنوع شیعی تبدیل نموده است. هدف اصلی این کتابخانه، ارائه خدمت به حقیقت جویان فارسی زبان، عربی زبان و انگلیسی زبانی است که جهت مطالعه و تحقیق، نیاز به دسترسی به منابع پربار شیعی دارند و به دلایل مختلف قادر به تهیه آنها نیستند. ان شاء الله در آینده، این نرم افزار، به زبان های دیگر نیز ارائه خواهد شد. ما به هیچ وجه بر آن نیستیم تا حقوق مادی و معنوی مؤلفان و ناشران آثار را نادیده بگیریم و از اینرو حداکثر توانمان را به کار گرفته ایم تا بتوانیم رضایت آنان را جلب کنیم و تا کنون موفق به اخذ بیش از پنج هزار مجوز از مؤلفین و ناشرین بوده ایم. در صورت عدم رضایت مؤلّف یا ناشر هر کتاب، آن کتاب از دسترس خارج می گردد.
تولید و فروش نسخه دیجیتال کتاب شما در اولین مارکت اندرویدی و IOS ایرانی به 3 زبان فارسی ، عربی و انگلیسی
"بازار کتاب دیجیتالی قائمیه " یک بستر جدید و امن نرم افزاری جهت نشر، بازاریابی و فروش انواع محتوای دیجیتالی در قالب کتب چند رسانه ای است. "بازار کتاب دیجیتالی قائمیه " این امکان را برای شما فراهم می کند تا در هر زمان و مکان بدون هیچ محدودیتی به مطالعه بپردازید و دانش خود را افزایش دهید. شما با استفاده از کتاب هایی که در این بستر تولید شده اند دیگر مشکلات کتاب های سنتی را نخواهید داشت. مشکلاتی از قبیل: قیمت بالای کتاب،دردسترس نبودن کتاب ، خستگی چشم، حمل کتب سنگین و…
چرا "بازار کتاب دیجیتالی قائمیه " ؟
جوانان ایرانی
"بازار کتاب دیجیتالی قائمیه " محصول منحصر به فردی است که توسط جوانان شیعی طراحی و اجرا شده است. حرکتی نو برای دسترسی به کتاب ها به زبان های مختلف در سرتاسر جهان، در جهت نشر معارف قرآن و عترت (علیم السلام ) .
فناوری و هنر ایرانی، اسلامی در خدمت آموزش
"بازار کتاب دیجیتالی قائمیه " با ترکیب فناوری و هنر، آن هم از نوع ایرانی، اسلامی فرصت های جدید مطالعاتی و آموزشی را فراهم می کند تا از این به بعد در مترو، پارک، جلسات، تاکسی، قبل از خواب، خانه، اوقات فراغت و... می توانید مطالعه کنید! آن هم به روشی متفاوت و موثر .
رایگان برای همه
استفاده از نرم افزار "بازار کتاب دیجیتالی قائمیه " برای همه رایگان است. ما تلاش کرده ایم از این طریق امکان استفاده از این محصول را برای تمامی افراد فراهم کنیم، تا به گسترش فرهنگ کتاب و کتابخوانی و گسترش معارف قرآن و عترت (علیهم السلام) در همه سطوح جامعه کمک کرده باشیم.
کتاب های ارزان تر، مطالعه بیشتر
قیمت کتاب های تولید شده در "بازار کتاب دیجیتالی قائمیه " نسبت به نسخه مشابه چاپی آن بسیار پایین تر است. این مزیت امکان دسترسی بیشتر به کتاب های متنوع را برای خواننده فراهم می کند.
همیشه در دسترس
از این پس می توانید تنها با چند کلیک از جدیدترین کتب مورد علاقه خود مطلع شوید. و تنها با یک کلیک آن را تهیه و مطالعه کنید! برای این کار فقط کافیست به اینترنت متصل باشید.
اجرا با هر وسیله
فایل های "بازار کتاب دیجیتالی قائمیه " قابل انتقال هستند. شما در موبایل، کامپیوتر شخصی و بزودی در دیگر بستر های نرم افزاری می توانید از طریق نرم افزار "بازار کتاب دیجیتالی قائمیه " ، کتاب های خود را مطالعه کنید.
صدا، تصویر و لذت از مطالعه
کتاب های "بازار کتاب دیجیتالی قائمیه " می توانند به شکل چندرسانه ای و جذاب ارائه شوند! ترکیبی از صدا، متن، تصویر و ... برای شما مطالعه ای لذت بخش را به ارمغان می آورد.
کتاب هایی که از دست نمی روند
با "بازار کتاب دیجیتالی قائمیه " دیگر نگران از دست دادن کتاب های خود نباشید. ما همیشه یک نسخه از آن را برای شما در کتابخانه شخصیتان نگهداری می کنیم.
مطالعه، همیشه و در همه جا
شما می توانید از طریق گوشی تلفن همراه ، تبلت و کامپیوتر خود، همیشه و در همه جا به مطالعه و یادگیری اقدام کنید. پس این فرصت استثنایی را از دست ندهید. دسترسی از همه جای دنیا با توجه به سخت بودن و در مواردی غیر ممکن بودن و یا هزینه داشتن انتقال کتاب به کشورهای مختلف شنگان معارف شیعی از سرتا سر دنیا می توانند به متون ناب و پاک کتب شیعی و اسلامی دسترسی سریع و آسان داشته باشند
تولید رایگان
تولید کتاب ها توسط ما و بصورت رایگان صورت می گیرد! هیچ هزینه ای بابت تولید کتاب ها از شما دریافت نمی شود!
امنیت بالا، اطمینان در انتشار
فایل های "بازار کتاب دیجیتالی قائمیه " امن هستند! یعنی تنها کسانی که فایل های "بازار کتاب دیجیتالی قائمیه " را خریده اند می توانند آن را مطالعه کنند! فایل های "بازار کتاب دیجیتالی قائمیه " مانند فایل های Word و PDF نیستند که به راحتی مورد استفاده قرار گیرند!
بازارهای جدید برای محتوای گذشته
ایجاد کانال در آمدی جدید برای محتوای از قبل موجود! قطعا تا کنون تعداد زیادی کتاب چاپ کرده اید! یا اینکه هزینه زیادی برای تولید محتوای چند رسانه ای صرف کرده اید! چرا آنها را در این بستر جذاب ارایه نمی دهید؟ مگر برای شما هزینه دارد!
برندسازی به سبک "بازار کتاب دیجیتالی قائمیه "!
با حضور در "بازار کتاب دیجیتالی قائمیه " به بیش از 20 بیست میلیون کاربرخواننده کتاب در سراسر جهان معرفی و دیده می شوید! کاربران ما همه علاقه مندان به کتاب، کتابخوانی و یادگیری، آن هم به سبکی نوین هستند!
صادرات؛ راه حلی جدید
صادرات کتاب و محتوا؟ ایرانی ها،عرب ها و انگلیسی زبانان در هر جایی در دنیا می توانند از کتاب های شما استفاده کنند؟ تا به حال به این گزینه فکر کردید! بله،تولید کتاب و محتوای دیجیتال، تولید ملی. استقبال کاربران از کتاب های دیجیتالی از چند سال گذشته بسیار چشمگیر بوده است.
گزارشات لحظه ای
کنترل پنل لحظه ای از میران فروش ،تعداد مخاطبین،میزان استقبال از کتاب ها و محتوای شما و...
من ناشر حافظ محیط زیست هستم
کاغذ؟! اینجا دیگر نگران کاغذ نباشید؟ کاغذی در کار نیست، همه چیز دیجیتال است، سهم شما از حمایت از درختان و محیط زیست چقدر است؟
یادی از سید آزادگان:
این روزها ایام بازگشت آزادگان سر افراز کشورمان از اسارت رژیم بعث عراق در سال69است، در بین این اسراء مرحوم حاج آقا ابوترابی درخشش دیگری داشت. کسی که در ایام اسارت نه تنها منفعل نبود که با تلاشهای خود به اسراء روحیه می داد تا دلتنگ نبوده ودر دام شیاطینی مثل مجاهدین خلق قرار نگیرند.
مدیریت عالی سید آزادگان:
حاج آقا قرائتی یک بار می فرمود: مدیر واقعی مرحوم ابوترابی بود، واز ایشان نقل می کرد که یک بار در اوایل اسارت که بعثی ها ما را خیلی اذیت می کردند وشکنجه های سختی داده بودند که آثارش بر روی بدن ما بود.
یک بار از صلیب سرخ بریای بازدید آمده بودند ودر بین ماموران عراقی نظامی بود که خیلی اذیتم کرده بود ولی من به ماموران صلیب سرخ چیزی نگفتم. بعد از رفتن آنها عراقی گفت اینقدر من تورا اذیت کرده بودم پس چرا چیزی نگفتی؟ !
گفتم آنها کافر بودند وتو مسلمان هست یوخداوند فرموده است:
وَ لَنْ يَجْعَلَ اللَّهُ لِلْكافِرينَ عَلَى الْمُؤْمِنينَ سَبيلاً (نساء/141)، و خداوند هرگز بر [زيانِ] مؤمنان، براى كافران راه [تسلّطى] قرار نداده است.
ومن نمی خواستنم که اتو در مقابل این کافر ذلیل بشی ویا به شخصیت تو توهینی بشود هر چند که ما را اینقدر اذیت کردی.
این سخن کافی بود تا آن عراقی مرید مرحوم ابوترابی بشود وا زآن بزرگوار خواست که خواسته ای از او داشته باشد.
مرحوم ابوترابی از او می خواهد که زمینه ای آمده کند که ایشان به اردوگاههای مختلف منتقل وبه اسراء دلداری بدهد.
مامور بعثی می گوید: برای اینکه قضیه لو نرود بنده مجبور هستم در بازدیدها شمار اذیت کنم وشکنجه بدم تا این زمینه آماده شود. وآن مرحوم قبول می کند.
به این ترتیب زمینه آماده می شود تا ایشان به اسراء ایرانی در اردوگاههای مختلف سربزند وبه دردودلهای آنها گوش کرده وروحیه آنها را حفظ کند. مرحوم ابوترابی نمونه یک مومن وروحانی واقعی بود که در اسارت هم آرام ننشست وبه وظیفه تبلیغی خود عمل کرد.
وبه حق مقام معظم رهبری فرمود: ابوترابی سید آزادگان بود.
بنایی وکارگری ابوترابی:
فرزند ایشان نقل می کرد که بعد از اسار ت که ایشان نماینده مجلس بود روزی سرظهر ودر هوای گرم وقتی به خانه برمی گشت دم در کسی می گوید که فلانی سقف خانه ما برسرمان ریخته وتوان مالی برای ساخت آنرا نداریم، شما به ما کمک کنید.
فرزند ایشان می فرمود که پدرم چندین روز با لباسهای خاکی به خانه می آمد، وبعد ما فهمیدیم که ایشان خودش آستین بالا زده وبا بنایی خانه آن بنده خدا را تعمیر کرده بود.
ابوترابی نمونه یک آزاده به معنای واقعی ونماینده مجلس واقعی بود که دنبال پست ومقام نبود بلکه هدفش خدمت بود. روحش شاد.
تقدیم به همه آزادگان سرافراز کشورمان:Gol:
به نام خدا
قورباغه ای در کنار حجره ی یکی از طلاب بانگ بر آورده بود.
طلبه که سخت مشغول سیر در آیات آفاقی بود گفت:خداوندا ،شاهد باش
که امروز عزم جزم نموده بودم که در آیاتت به تفکر بنشینم و مرتبت
موقنین یابم،اما تو را حکمت چیست که این مامور فرستادی تا
مرا از این اندیشه باز دارد؟ که خود فرمودی:"و لله جنود السموات و الارض"!
در حال قورباغه به سخن آمد که ای بطله،ساعتی است دارم به تو می گویم
آنچه تو به آن می اندیشی و در عجایب خلقت آن گیج شده ای منم.
اندک نظری می افکندی می فهمیدی که سیر در آیات آفاقی به کنج حجره
نشود،نشنیده ای که حق فرمود:"افلا ینظرون الی الابل کیف خلقت"
خداوند در گیجی تو به رحمت نظر افکند و فرمود وی را از حجره بیرون
کش و خویش بدو بنما.
سلام علیکم چطور میشه کتابی رو در این نرم افزار به فهرست علاقه مندیها اضافه کرد؟کسی نمیدونه؟
یادی از شهید مدرس:
نقل می کنند که شهید مدرس در مجلس زمانی که رضا خان هنو سپه سالار بود خیلی از او انتقاد می کرد ورضا قلدر تنها یک نفر را مانع خود می دید واو هم مدرس بود.
یک روز جلوی مجلس یقه آیت الله مدرس را گرفت وگفت:
چرا پاتو از رو دم ما برنمی داری؟
شهید مدرس جواب داد: شما بفرمایید دم شما کجا نیست تا ما پامونو همونجا بذاریم؟!
شهید مدرس معروف به حاضر جوابی بود.
به نام خدا
بقّالی بود در محله ی فالگیرها، و سخت به پیشگوئی هایشان معتقد.
روزی یکی از آنها برای خرید متاعی نزد بقال آمد.
بقال بدو گفت: اگر امروز فالم ببینی و در آن سود فراوانم باشد
و زین پس کسبم رونق یابد،هر روز تو را هر چه خواهی به رایگان دهم
فالگیر را این بلاهت سخت ،نیکو آمد،با خویش گفت
آنچه آرزو می کند بدو خواهم گفت تا بدانچه آرزو دارم به
سهولت دست یابم.
سپس از نقوش و خطوط کف دست بقال حکایتها نمود و
مژده ها داد.
بقّال سخت خشنود گردید و آنچه فالگیر می خواست رایگان بدو بخشید
سپس در دکان بست و به منزل شد و این مژده به همسرش داد.
همسر وی که زنی دانا و زیرک بود و از بلاهت همسر در کسب عاصی شده بود
فرصت را غنیمت شمرده و به شوی خویش گفت:
عجب مژده ی نیکویی! اما می دانی که فال به اقبال است و اقبال
به رایگان حاصل نمی گردد.
پس برای رسیدن به آنچه فالت گفته است در پی گشایش اقبالت به نزد
ملک التجار شو تا تو را آداب کسب بیاموزد.
مرد که اندیشه رونق کسب و کار سر مستش کرده بود رأی زن پذیرفت
و نزد ملک التجار شده و ما وقع شرح داد.
ملک التجار را زیرکی زن خوش آمد، و دل به حال بلاهت مرد به رقّت شد.
نزد خویش گفت این مرد را راه و رسم تجارت بیاموزم که زنی شایسته
و دلی بی غش دارد.
ماهی چند وی را با خویش به سفرهای تجاریش برد و در هر بار
وی را مسئولیتی در کاروان تجاریش می داد و مرد بقال را از رموز کسب
در هر سفر نکته ای حاصل می شد.
تا پس از سالی تاجری قابل شده و بلاهت به کیاست بدل گشت.
و با سرمایه ای که بابت کار نزد ملک التجار اندوخته بود به شهر و دیار
خویش باز گشت و حجره اش را توسیع نموده و متاع فراوانی در آن
برای فروش نهاد.
فالگیر که از آمدن بقال آگاه شد نزد وی آمد و گفت:
الوعده وفا.
حال که به پیشگویی من کسبت رونق یافت، نیمی از متاع این دکان به من ده.
تا وعده به جای آورده باشی!
بقال سابق ما و تاجر اکنون غضب خویش پنهان کرد و فرمود:
کدام وعده؟
چه کسی به تو وعده داده بود؟
گفت فراموش کرده ای ای بقّال؟
مرد گفت: بقال را بجوی من تاجرم!
فالگیر از پاسخ مرد در شگفت شد و دانست
که این مرد، آن أبله سابق نیست،و از حجره بیرون شد.
در حالیکه مرد تاجر با خویش می گفت:
"عدو سبب خیر شود اگر خدا خواهد"
به نام خدا
خلق را تقلیدشان بر باد داد
.................................................. ........
شایعه شده بود عارفی در دهی نزدیک آبادی رحل اقامت افکنده و خلایق را به سوی خدا راه می نماید.
من هم که جوانی خام بودم و سرم سودای هیجان داشت تا کنون چنین سوژه ای ندیده و نمی دانستم
که چون است؟:)
وانگهی به سرعت به هر جان کندنی بود به سوی آبادی همجوار شتافته و به زیارت شیخ و مراد و عارف
و هر چه شما بفرمایی رهسپار گشتم!
چون برسیدم وی را چونان نگینی در میان حلقه ی خاک یافتم،مردمان بر وی هجوم آورده با مشت و لگد
می نواختند،نزدیک تر رفتم و گفتم ای نامردان،شما را چه شده است؟
او شما را به خدا راه می نماید و شما وی را به عزرائیل؟!
این چه حکایت است؟
گفتند ای خام نابردبار،این، خود وی فرمود!
در عمرم چنین چیزی نشنیده بودم،گفتم حکایت باز گوئید بدانم چیست؟
گفتند حال چه وقت حکایت است؟ اکنون وقت اطاعت است،تو نیز با ما همراه شو!
گفتم دستم بریده باد اگر بر مردان خدا دراز گردد،این موقف اطاعت نیست،که موقف رعایت است
او پیری است ژولیده، شمایی که حال او دانید و ناتوانی و بزرگی شأن او
می بینید چرا عقل بکار نمی گیرید؟
که ناگاه پیر به اشارت دست، مردم را آرام ساخت و فرمود:ای نور دیده، من از راهی دور، خاص تو آمده ام!
که در این مردم بسیار جستجو نمودم و تو را نیافتم،سپس این آزمون عقل براه بینداختم تا عاقل
این قوم را که در امور، به نظر عقل بنگرد بیابم و اکنون تو را یافتم.
و سپس روی به مردم کرده فرمود:ای مردم اطاعت خدا به عقل کنید،که چشمان بسته را در هزار هزار نور
قوه ی تشخیص نباشد،و به تقلید به هیچ کار دست میازید که فرموده اند:
خلق را تقلیدشان بر باد داد
ای دو صد لعنت بر این تقلید باد.
آری اینچنین بود که دانستم هر گاه به هر بهانه در پی اولیاء خدا رَوی، هدایت را در یافته ای!
و پیر نیزنیت من از ملاقات خویش میدانست، لذا مرا امر فرمود در اخلاص نیت،سعی بلیغ فرمایم!
پ.ن
داستان سرایی الزاما واقع گرایی نیست
اغلب نتیجه داستان مورد نظر نویسنده است
مش صفر و جنگ نرم
و از آن ابزار جنگ نرم پيام مش صفر ساري است:
كه اي مردم صفر داند فضاي سايبري ليز است
صفر بهر نبردي سخت، كِلش باز و سحرخيز است:Nishkhand:
......................... ...................
............... ...............
از ماست كه بر ماست:Nishkhand:
مي گفت داشتم از عرض خيابان رد مي شدم كه در كلاس درس خارج شركت كنم كه ديدم يكي موتوري به سرعت به سمت من مي آيد بعد از ان چيزي متوجه نشدم وقتي چشمام را باز كردم ديدم نه عبايي دارم و نه عمامه اي بلكه روي تخت بيمارستاني بودم يك لحظه متوجه آنچه گذشته بود شدم
پاي حاج آقا از چندناحيه به شدت مجروح شده بود و استخوان با هم از چند قسمت خرد شده بود ( پناه بر خدا)
موتور سوار هم يك طلبه بوده
نمي دانم شايد اين طلبه تازه وارد محو جمال عرفاني حاج آقا شده بوده و سر از پا نشناخته و خواسته با همان موتور حاج آقا را در آغوش بگيريد.
دلم خيلي سوخت
نه براي موتور كه زمين خورده بودها
نه براي موتور سوار كه در شوك بودها
نه براي لباس روحانيت حاج آقا كه پاره شده بود و خاكي ها
آخه اين حاج آقا در قحطي يافتن ضامن به دادم رسيد فقط از من يك اشاره بود و از ايشان به سر دويدن
برايش دعا مي كنم كه ان شاالله به زودي حالشان خوب شود و براي وامي ديگر ضامن بنده شوند زندگي بي وام زندگي بي فايده است بايد قسط بدهيم چرا كه وَأَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ[HL] بِالْقِسْطِ:Nishkhand:[/HL][HL]
[/HL]
عظمت علمی حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام:
از استادمان شنیدم که یکی از علماء بزرگ که فقیه بوده در درس خود به شاگردانش می گوید:
حضرت عباس شجاع بوده ولی از نظر علمی چندان بالا نبوده است و چه بسا علم من بیشتر از ایشان باشد. درس تمام می شود.
فردا شاگردان در درس حاضر می شوند ولی از استاد خبری نمی شود وآخر سر نگران شده و می گویند بزار بریم ببینیم استاد چرا نیامده شاید مریض شده باشد.
وقتی به خانه استاد می رسند با صحنه عجیبی روبرو می شوند چون استاد قلاده ای به گردن بسته وداد می زد حضرت عباس سگت هستم، من اشتباه کردم.
با تعجب می پرسند استاد این چه حالی است که شما دارید، می گوید:
فرزندان من دیروز مطلبی در مورد حضرت ابوالفضل وعلم کم ایشان نسبت به شجاعتش گفتم. وقتی شب خوابیدم، در خواب دیدم در مسجد کوفه هستم وعلماء طراز اول در آنجا حاضر هستند. از کلینی، خواجه طوسی، شیخ مفید گرفته تا علامه مجلسی وشیخ بهایی که قریب به سیصد تن از علماء بزرگ تاریخ شیعه در رشته های مختلف از فقه، کلام، فلسفه وغیره.
پرسیدم ماجرا چیست؟!
گفتند ما همه جمع شده ایم تا فرزند امیرالمومنین(ع)، حضرت عباس حاضر شود وبه سوالات واشکالات عمل یما پاسخ دهد.
بعد از دقایقی حضرت وارد مجلس شد وهر یک از علماء اشکالاتشان را مطرح می کردند وحضرت جواب می داد. تا اینکه در آخر که من از همه در علم پایین تر بودم نوبت به من رسید.
حضرت رو کرد به من وفرمود:
فلانی تو هم سوالات وپرسش هایت را مطرح کن. در همین حین از با حالتی پریشان از خواب بیدار شدم ودیدم، چه اشتباهی کرده ام و حالم اینطور منقلب شد.
حضرت عباس فقط در شجاعت بعد از امامان بی نظیر نبود بلکه در بصیرت ووفاداری وسایر مکارم اخلاق هم پیش تاز بود که یک موردش را در ادامه عرض خواهم کرد.
سر امتحان شهری دختره اومد نشست پشت فرمون سرهنگه گفت خانوم روشن کن برو عقب.. !!
دختره ماشینو روشن کرد پیاده شد رفت عقب نشست………… دیگه کسی سرهنگ و از اون روز ندیده خنده
درجات مختلف بهشت :
▶️طبقه اول: مشهدی های اصیل
▶️طبقه دوم: اونای که با مشهدی ها ازدواج کردن
▶️طبقه سوم: کسایی که فقط تو مشهد بدنیا اومدن(در صورتی که بعد تولد به مشهد منتقل شوند قبول است) و شناسنامه هم مشهد گرفتن
▶️طبقه چهارم:کسایی که مشهدی بدنیا اومدن اما شناسنامه یه جا دیگه(صرفا یکی از شهرهای اطراف و مجاور)گرفتن
▶️طبقه پنجم: کسایی که یه جا دیگه بدنیا اومدن اما مشهد شناسنامه گرفتن
▶️طبقه ششم: کسایی که یه دوست مشهدی مثل من دارن
▶️طبقه هفتم: کسایی که یه بار اومدن مشهد(صرف رد شدن از کمربندی قبول نیست)
▶️طبقه هشم: کسایی که میخواستن بیان مشهد اما نتونستن
▶️طبقه نهم: کسایی که اسم مشهد رو شنیدن
▶️طبقه دهم: کسایی که از شنیدن نام مشهد بی نصیب بودن اما به خاطر معرفت مردم مشهد میان بهشت
هرشخصی برای غیر از مشهد کپی برداری کنه مشمول قانون کپی رایت میشه و توسط پلیس بین الملل (interpol) تحت تعقیب قرار می گیرد.
نفوذ سید آزادگان در دلها:
امروز خاطره ای از سید آزادگان مرحوم ابوترابی در یکی از شبکه های اجتماعی خوندم که زیبا بود وبرای شما هم نقل می کنم.
یکی از آزادگان نقل می کند که نماینده صلیب سرخ بود که هرچهار ماه یکبار برای بازدید به اردوگاههای اسراء می آمدند. واین شخص با اینکه مسیح یبود خیلی مودب بود وبه سخنان مرحوم ابوترابی که مسئول آسایشگاه بود، خوب گوش می کرد.
بعدها خبری از آن شخص نشد. ومن یکی روز از یکی از دوستان او که آمده بودند پرسیدم از فلانی خبری نیست. گفت:
او مسلمان شد واخراجش کردند وبعد هم ب ایران رفت وکتابهای شهید مطهری را مطالعه کرد.
گفتم: چطور؟
گفت: در اثر سخنان سید ابوترابی، واز او نقل می کرد که سخنان این شخص آنقدر دلنشین وگرم است که در دل آدم می نشیند.
انسانهای بزرگ ووارسته هر کجا رفتند گل کاشتند، لذا در اسارت هم بیکار نبودند .از عمه خود حضرت زینب کبری الگو گرفتند که رد اسارت نه تنها منفعل نباشند بلکه فعال باشند ودودمان طاغوت را به باد دهند.
روحش شاد:Gol:
وقتي رسيدم خونه ديدم بساطي پهن است و مراسم جشن است از پدرم پرسيدم جريان چيه؟
گفت: عروسي پسر همسايه است. همسايه ازم خواست كه مراسم مردانه در منزل ما گرفته باشد.
گفتم: مطرب نياورند؟
گفت: با همسايه شرط كردم قبول كرد؟
گفتم احتياط كنم به يكي از اقوام گفتم ببخشيد از شجريان يا افتخاري هر چيزي داري بياور.
با تعجب گفت: اهل حال شدي ناقلا
شب كه شد جوان هاي شيطون به همديگر اشاره مي كردند و يك دفعه متوجه شدم صداي ديشال ديشال ديشال رفت بالا...:Nishkhand:
يواشكي رفتم پيش جوان ها و گفتم ميشه ترانه مبتذل را كنار بگذاريم و از صداي دلنشين افتخاري يا شجريان استفاده كنيم.
يكي با بي ميلي گفت: خب بده ببينيم امتحانش ضرر نداره
آقا چشم تون بد نبينيه آقاي شجريان يك ربعي مي گفت هاااااااااااااااااااااااااي آهااااااااااااااااااااااااااااااااااااي واي هااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااي
ديدم همه به مزاح مانند مراسم عزا دست به پيشاني گذاشته اند و گويي در مراسم عزا هستند
يكي با خنده گفت اين كه براي مراسم عزا ميخونه
خلاصه من تك بودم و يك گردان مقابلم.
بالاخره تنها راهي كه جلوم بود اين بود كه به تدريج ميدون را ترك كنم و اون شب اونا را به حال خودشون ترك كنم
ي شبه كه نميشه همه را هدايت كرد:Cheshmak:
[FONT=times new roman,times]امام صادق علیه السلام: «لَا یَنْبَغِی لِلْمُؤْمِنِ أَنْ یَجْلِسَ مَجْلِساً یُعْصَى اللَّهُ فِیهِ وَ لَا یَقْدِرُ عَلَى تَغْیِیرِهِ»(كافى، ج2، ص374)
تو اگر در یك جلسه معصیت كه نمیتوانی آن را عوض كنی حق نداری بنشینی. اگر میتوانی جلسه را عوض كنی بروشاید بتوانی عوض كنی. اما اگر ضعیف هستی و حرف تو را كسی نمیخواند و گوش نمیدهد و زور نداری اگر اینكه موقعیت و قدرتی برخوردار نیستی حق نداری بنشینی «لَا یَنْبَغِی لِلْمُؤْمِنِ» سزاوار نیست برای مومن «أَنْ یَجْلِسَ مَجْلِساً» كه در مجلسی بنشیند «یُعْصَى اللَّهُ فِیهِ» مجلسی كه در آن معصیت خدا میشود «وَ لَا یَقْدِرُ عَلَى تَغْیِیرِهِ» تو كه قدرت تغییر نداری نرو و ننشین یا برو كه عوض كنی و یااینكه نرو.
یك كسی روزی چیزی از من پرسید و گفت ادرار و عرق راكلیه میسازد. چرا ادرار نجس است و عرق پاك. گفتم ساخت كدام دستگاه است من نمیدانم اینها را به كسانی كه در تشریح و پزشكی وارد هستند بگوگفت نه آقا قطعا اینگونه است. گفتم من بلد نیستم اگر تو عالم هستی نزد آدم جاهل آمدهای. گفت آقا بخدا ساخت كلیه است گفت عرق كه از پیشانی میاید نجس نیست ولی ادرار نجس است. گفتم بر فرض هر دو ساخت كلیه باشد مانعی ندارد چون هرچیز كه از كجایی بیرون میاید یكی پاك باشد یكی نجس، گفت چطور من البته مثل علمی نیست برای اینكه او را رد كنم آخرگاهی آدم میخواهد كسی را از سر خود رد كند. گفتم خال تركیبات شیمایی آن یكی است خال اگر از روی بینی عروس بیرون بیاید 100هزار تومان نرخ عروس كم میشود اما اگر خال كنار لب عروس بیرون بیایدكلی نرخ عروس بالا میرود. و حال آنكه تركیبات شیمایی خال یكی است تا از كجا بیروناید. از روی دماغ یا از بغل لب حال بر فرض عرق و بول هر دو ساخت كلیه باشد خوب یكی از پیشانی بیرون میاید حكم دارد. البته علمی نبود. گاهی بحثهایی را انسان گیر آدمهای چموشی میافتد و هرچه میگوید بلد نیستم میگوید نه باید بگویی و یك توقعات زیادی دارند.
***
جایی مهمانی رفته بودیم. گفتیم آقا صبح ما را صدا كن گفت عجب توجه آقایی هستی كه خواب میمانی گفتم اكنون من ا بعد از نیمه شب است كه میخوابم و در ثانی. . . گفت نه آقا نباید خواب بماند گفتم من خودم آقا هستم ولی خوابم نیست آخر چه كنم؟
هی میگویم خواب میمانم او بحث میكند كه چرا؟
او خیال میكند بنده بخاطر اینكه عربی خواندهام باید خوابم با خواب دیگر فرق داشته باشد گاهی توقعات عجیب است.
خواهش میكنم سوالات را از اهلش بپرسید و هر سوالی را از ما نپرسید. ما یك جلسهای كانال دو پاسخ به سوالات داریم اقا نرخ پیاز میپرسند. اصل دیالكتیك میپرسند میپرسند چرا پیازگران است دیگری اصل دیا لكتیك را میپرسد اصلاً در و دروازه ندارد. اگر من یك مقدرای یك وقت مثلی زدم و بعد فكركردم كه مثلم غلط است مثل زدم گفتم علم من از اسلام مثل كسی است كه دستش رادراقیانوس كند بگوید آب این است این آب نیست این مقدار آبی است كه به دست من میچسبیده است و الااقیانوس خیلی آب دارد و این یك ذره به دست من چسبیده است بعد فكر كردم و دیدم مثل غلط است. چون همین مقدار كه دستم را در اقیانس كردم به همان اندازه كه آب به دست من چسبید از اقیانوس كم شد. اما آن مقدار قرآن حدیث كه در ذهن من است از قرآن و احادیث كم نیم شود یعنی اصلاً مثلم غلط است یعنی حتی نمیتوانم بگویم اطلاعات ما نسبت به قرآن و حدیث حتی به مقدرا رطوبت انگشت من نسبت به اقیانوس است یعنی مثل چند روز پیش زدم فكر كردم و دیدم كه مثلم كوتاه است ولی از درد لاعلاجی است.
استاد قرائتي/
آقا چشم تون بد نبينيه آقاي شجريان يك ربعي مي گفت هاااااااااااااااااااااااااي آهااااااااااااااااااااااااااااااااااااي واي هااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااي
:Cheshmak:
آخه خداييش شجريان چطور به ذهنتون رسيد به عنوان آهنگي براي مجلس عروسي؟!!! تازه اونم براي هدايت جوانان!!!:Nishkhand:
[SPOILER]باز اين بنده خدايي كه تازگي فوت كرد! مرتضي پاشايي كه بهتر بود!!!
[/SPOILER]
فكر كنم فقط اسمشو شنيده بوديد و وصفشو كه خوب مي خونه!!! :Nishkhand:
به نام خدا
سائلی را گفتند چرا از خدا سؤال نکنی که گنجینه آسمانها و زمین در اختیار اوست؟
گفت آری،ولی چه کنم که کریم است و نزد خویش نگاه نداشت و بین خلق تقسیم
نمود و مرا فرمود:سهم تو نزد آنان است برو به این ضمان از سوی ما بستان:"و اما السائل فلا تنهر"
[h=1] یار دیرین انقلاب دار فانی را وداع گفت/ زندگینامه آیتالله خزعلی + فیلم و عکس [/h]
خبرگزاری میزان- حضرت آیتالله خزعلی عضو خبرگان رهبری ساعاتی پیش به دلیل بیماری درگذشت.
به گزارش گروه سیاسی میزان، حضرت آیتالله خزعلی عضو مجلس خبرگان رهبری ساعاتی پیش به دلیل بیماری درگذشت.
کبری خزعلی دختر ایت الله خزعلی درباره فوت ایشان گفت: آیت الله خزعلی مدتها بود وضعیت جسمانی مناسبی نداشت اما باید بگویم که وی دچار بیماری خاصی نبود . صبح امروز حال ایشان خوب بود اما ساعت 9:30 صبح به یکباره دچار تنگی نفس شد و دقایقی بعد دار فانی را وداع گفت.
آیتالله ابوالقاسم خزعلی متولد 1304 در بروجرد از تدوین کنندگان قانون اساسی جمهوری اسلامی، عضو سابق شورای نگهبان برای ۲۰ سال، عضو مجلس خبرگان رهبری از ابتدا تاکنون و مسئول بنیاد بینالمللی غدیر بود.
حضرت آیت الله خزعلی پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز فعالیتهای گستردهای برای پیشبرد انقلاب انجام داده است. وی در این سالها، همواره یار صدیق امام خمینی (ره) و رهبر معظم انقلاب اسلامی، حضرت آیة الله خامنهای بوده و همواره مردم را به پیروی از ولایت مطلقه فقیه، و شناخت هوشمندانه توطئههای دشمن و نیز مبارزه با خط نفاق تشویق میکرده است.
آیت الله در طول دوران جنگ تحمیلی بارها در جبههها حضور یافت و همواره مایه دلگرمی رزمندگان اسلام بوده است.
برخی از مسؤولیتهای ایشان پس از انقلاب اسلامی به شرح زیر است:
ـ عضویت در مجلس خبرگان قانون اساسی؛
ـ عضویت در مجلس خبرگان رهبری در سه دوره متوالی به نمایندگی از مردم استان خراسان؛
ـ عضویت در شورای نگهبان قانون اساسی
آیتالله خزعلی به عنوان یکی از یاران صدیق امام و رهبری همواره بر تبعیت از ولایت مطلقه فقیه تاکید داشت به طوری در فتنه 88 مواضع شفاف و قاطعی علیه فتنه گران داشت و از فرزند خود که در جریان فتنه نقش آفرین بود، بارها اعلام برائت کرد.
جهت مطالعه سوابق و زندگی مرحوم آیتالله خزعلی اینجا کلیک کنید
برای دیدن تصاویر اینجا کلیک کنید
برای دیدن فیلم اینجا کلیک کنید
عاش سعیداً و مات سعیداً.
پیام تسلیت رهبر معظم انقلاب اسلامی در پی رحلت عالم متقی آیت الله خزعلی (۱۳۹۴/۰۶/۲۵ - ۲۰:۴۹)
حضرت آیت الله خامنه ای رهبر معظم انقلاب اسلامی، درپی رحلت عالم متقی آیت الله آقای ابوالقاسم خزعلی پیام تسلیتی صادر کردند.
متن پیام تسلیت رهبر معظم انقلاب اسلامی به شرح زیر است:
بسمه تعالی
درگذشت عالمِ عامل و پرهیزگار مرحوم آیت الله آقای حاج شیخ ابوالقاسم خزعلی رحمت الله علیه را به خاندان محترم و همه ی بازماندگان و نیز به دوستان و ارادتمندان ایشان تسلیت عرض میکنم. عمر با برکت این روحانی با فضیلت، سرشار از نقطه های درخشان است، سالیان دراز بهره گیری از درس امام خمینی و دیگر فقهای بزرگ در قم و مشهد، همراهی با امام بزرگوار از آغازین روزهای نهضت انقلابی و دفاع شجاعانه از آن بزرگمرد و در دوران دشوار اختناق طاغوتی با بینایی رسا و صریح، حضور در مسئولیتهای سنگین پس از پیروزی و عضویت در شورای نگهبان و مجلس خبرگان، صبر جمیل بر شهادت فرزندش در قم و در هنگامه ی حرکات انقلابی ملت ایران و آنگاه حفظ قرآن و انس با آن و با دریای بی پایان حدیث و نیز فعالیت بلند مدت در تبلیغ و بیان معارف اسلامی، و آنگاه ثبات قدم در خط اصیل و صراط مستقیم انقلاب در همه حال و تا پایان زندگی ...
اینها سرفصلهای مهم زندگی این عالم متقی و پرکار است که در دیوان الهی مضبوط و مأجور است انشاالله.
رحمت و مغفرت الهی برای آن بزرگوار مسألت میکنم.
سید علی خامنه ای
۲۵شهریور ۱۳۹۴
http://www.leader.ir/langs/fa/index....tShow&id=13607
شخصیتی جامع:
پیام مقام معظم رهبری که ایشان در نوشتن پیامها کمال دقت را دارند که لغراق نشود وحقیقت را می نویسند در مورد شخصیت افراد.
این پیام نشانگر شخصیت جامع ومفید ودرخشان آیت الله خزعلی است. شخصیتی که هم علم داشت وفقیه بزرگی بود واز محضر فقهای بزرگی چون امام فقه آموخته بود.
در عین حال شجاعتی داشت که او را در برابر نظام طاغوت قرار داد واز اول شروع حرکت انقلاب به رهبری امام تا پایان عمرش همراه ومبلغ انقلاب بود.
تبلیغ که وظیفه هر روحانی است وشاید شخصیهای کمی هستند که در طراز علمی آن مرحوم به این امر اقدام کنند ولی فقاهت وشخصیت والای علمی باعث نمی شد که ایشان تبلیغ نکنند.
حفظ قرآن وحدیث: حافظ قرآن ونهج البلاغه بوده وعمری در کسب احادیث وعلوم اهل بیت علیهم السلامم زحمت کشیده بود . قرآن وحدیثی که طبق حدیث شریف ثقلین موجب هدایت وعدم گمراهی انسان وحرکت در مسیر اهل بیت می شود.
اهداء فرزند در راه خدا وانقلاب وبردباری در فراق فرزند که ود فضیلت بزرگی است.
از خداوند متعال مسالت می کنیم که او را همنشین با اولیاء خود قرار دهد.
تاپیک زیر برای بیان خاطرات وسیره علماء ربانی ایجاد شده مخصوصا علمایی که زیاد شناخته شده نیستند وکتابی در موردشان نوشته نشده. خوشحال می شویم از خاطراتی که دوستان بیان می کنند استفاده کنیم. بالاخص که رهبری در سفری که چند سال پیش به قم داشتند وصیه کردند طلاب خاطرات وسیره علماء ربانی را مطالعه کنند. چون خواندن عرفان اسلامی برای همه میسر نیست این می تواند جایگزین خوبی باشد.
http://www.askquran.ir/thread53732-3.html#post783730
خلاصه کتاب طنز «تاریخ مستطاب آمریکا»
مجله مهر - احسان سالمی: بعد از پیروزی انقلاب اسلامی طنزنویسی از جمله زیرمجموعههای ادبیات کشور بود که همواره مورد توجه گروههای مختلف قرار داشت. عرصهای که با آن میتوان به همه حوزهها وارد شد و مسائل و معضلات آنها را به شکل مستقیم یا غیرمستقیم مورد نقد قرار داد.
یکی از موضوعات مهمی که در طول این سالها همواره جز علائق طنزنویسان انقلابی ایرانی بوده است، نقد سیاستهای کشورهای استعمارگر همچون آمریکا و انگلیس بوده است که از همین رهگذر میتوان چهره واقعی این دو کشور را به مردم نمایان کرد.
اما گذشته از نقد سیاستهای کشورهایی همچون آمریکا، بررسی تاریخ این کشور و حوادثی که در آن رخ داده است میتواند ایده مناسبی برای طنزنویسان باشد. سوژهای که در دل خود حرفهای بسیاری دارد و پرداختن به آن شاید در گاهی موارد بیشتر بتواند در معرفی چهره کریه آمریکا به مردم کمک کند.
سوژهای که دکتر محمدصادق کوشکی آن را به خوبی درک کرده است و با آن که سابقهای در حوزه طنزنویسی نداشته است ولی توانسته با مشاوره و همراهی گروهی از طنزنویسان جوان کشور دست به قلم ببرد و با استفاده از زبان طنز به نقد تاریخ پُر از ظلم و نکبت آمریکا بپردازد.
البته کوشکی در این مسیر از کاریکاتورهای مازیار بیژنی کاریکاتوریست باسابقه نیز بهره برده است که حاصل این همکاری مشترک تولید اثری به نام «تاریخ مستطاب آمریکا» شده است.







کوشکی در این کتاب در سه فصل به موضوعاتی چون تأسیس آمریکا و فضای داخلی آن، سیاستهای آمریکا در عرصه بینالمللی و سیاستهای آمریکا در قبال ایران، با زبانی طنز به روایت تاریخ آمریکا میپردازد و در کنار آن در هربخش از کتاب کاریکاتورهای کشیده شده توسط مازیار بیژنی نیز استفاده شده است.
یکی دیگر از نکات منحصر به فرد این کتاب استفاده از منابع مرتبط با آمریکا است که در خارج از جمهوری اسلامی تولید شدهاند. همچنین نویسنده برای نگارش این کتاب از مشاوره عباس سلیمی نمین و فواد ایزدی دو نفر از چهرههای آشنا با تاریخ آمریکا بهره برده است.
علاوه بر این، خط سیر چیده شده برای روایت مرحله به مرحله تاریخ آمریکا، یک خط دقیق و مینیاتوری است که بدون اغراق میتوان آن را دربرگیرنده تمامی اتفاقات مهم تاریخ پرفراز و نشیب آمریکا دانست. اتفاقاتی که بسیاری از آنها با تلاش آمریکاییها در لابلای تاریخ دفن شده بودند و حالا دوباره با این کتاب به مخاطب ایرانی شناسانده میشوند.
«تاریخ مستطاب آمریکا» را موسسه فرهنگی خاکریز ایمان و اندیشه با همکاری موسسه خیزشنو منتشر کرده است که شنبه همین هفته از آن رونمایی شد و در همین فرصت کوتاه یک هفتهای با استقبال خوب مخاطبان همراه شده است.
با هم بخشهایی از این کتاب را میخوانیم:
پرده اول: اولین گامها برای پرداخت حقوق بشر
همین که پای کلمب به اولین جزیرهی قاره آمریکا رسید، اجرای حقوق بشر را شروع کرد. مشکل این بود که در سراسر قاره حتی یک بشر پیدا نشد که کلمب و دوستانش بتوانند حقوق او را محاسبه و پرداخت کنند! کلمب در خاطراتش نوشته: «همین که به اولین جزیرهی سرزمین جدید رسیدم عدهای از بومیان را اسیر کردم تا قدرتم را به آنان نشان دهم.» البته مقصود کلمب همین قضیهی پرداخت حقوق بوده و این یعنی متن را باید اینجوری خواند: «در اولین جزیره عدهای از بومیان را دعوت کردم تا با حقوق بشر آشنا شوند!»
گام دیگر کلمب برای آشناسازی بومیان سرزمین جدید با حقوق بشر، فهماندن نسبت «طلا و مس» به آنها بود! او و یارانش همه بومیان بالای ۱۵ سال جزیرهی کیکائو در آمریکای مرکزی را مجبور کردند تا هر سه ماه مقداری معین طلا جمع آوری کرده و به کلمب تحویل بدهند و به جای آن حلقهای مسی به گردنشان آویزان کنند. آن وقت هر سرخ پوست ۱۵ساله ای که گردنش فاقد حلقهی مسی بود به صورتی مختصر جریمه میشود، جریمهاش هم این بود که یک دستش را قطع میکردند تا از خونریزی بمیرد.
البته قبول دارید این جریمه برای یک بومی که نتوانسته رابطهی میان «طلا و مس» را درک کند جریمهی زیادی نیست! بالاخره بومیان یک روزی باید این رابطه را درک میکردند. واقعاً یک بومی که نتواند این رابطه را بفهمد، چطور میتواند با بشر و حقوق و مزایای او آشنا بشود؟
باید اذعان کرد اروپاییهایی که از اسپانیا، انگلستان و... به آمریکا مهاجرت میکردند (اجداد آمریکاییهای امروز)، یکی از سنگینترین مسئولیتهای تاریخی جهان را برعهده گرفته بودند. آنها مجبور بودند به زبان خوش، مفاهیم عمیقی مثل دموکراسی، لیبرالیسم، حقوق شهروندی و... را در ذهن بومیانی که حتی بشر هم نبودند و زبان آدمیزاد- یعنی اروپاییها- را هم نمیدانستند، فرو کنند!
فاتحان قارهی جدید نشستند و فکر کردند و عقلهایشان را روی هم ریختند و در نهایت موفق شدند روشهایی ابتکاری و خلاقانه برای فروکردن دموکراسی در کلیه بومیان پیدا کنند. روشهایی مثل آنچه در فوریهی ۱۶۴۳ در منهتن جنوبی به ذهن بعضی از نظامیان اروپایی رسید. آنها شبانه به سرخپوستان آلگون حمله کرده و بسیاری از آنها را در خواب به قتل رساندند. فرزندانِ شیرخوار را از آغوش مادرانشان جدا کرده و در برابر چشمان والدینشان با شمشیر تکهتکه کرده و به آتش انداختند و بچههایی که در گهواره خوابیده بودند را نیز مورد همین مرحمت قرار دادند! بعضی از بچهها را زنده به رودخانه انداختند و هنگامی که پدران و مادران آنها برای نجاتشان به رودخانه پریدند نظامیان با استقرار در کنار رودخانه مانع بازگشت آنها به خشکی شدند! در نتیجه بچهها در کنار پدر و مادرشان غرق شدند!
ممکن است بعضیها به این شیوهها معترض باشند، اما چه اهمیتی دارد؟ مهم آن است که این شیوه خیلی خوب جواب داد و الان آمریکا پردموکراسیترین کشور جهان است!
پرده دوم: ویتنام، ویترین تمدن آمریکایی
ماجرای حضور متمدنانه آمریکا در ویتنام هم درست مثل موارد قبلی (فیلیپین، کره و...) است. ویتنام قبل از ورود ارتش آمریکا، کشوری پرت، روستایی و عقب مانده بود که مردمش دو کار بلد بودند: یکی کاشتن برنج و دیگر خوردن آن! آنها نه با تمدن آشنا بودند و نه با هفتتیرکشی و قمار و کازینو و افبیآی و نه سایر نمادهای توسعه.
اینجا بود که جامعه جهانی یک جوری به «قهرمان جنگ جهانی دوم» و «منجی جهان از شر هیتلر» نگاه کرد که دولت آمریکا در قبال مساله ویتنام دچار عذاب وجدان شد و مثل همیشه برای دفاع از انسانیت به جنگ ویتنام ورود کرد. سرعقل آوردن مردم ویتنام و آموزش بدیهیات تمدن به آنها حدود هشت سال طول کشید (۱۹۶۴ تا ۱۹۷۲) و در این مدت ارتش و دولت آمریکا برای متمدن کردن ویتنامیها زحماتی کشیدند و فداکاریهایی کردند که زبان و قلم و تاریخ از بیانشان عاجز است.
واقعاً حق این جماعت قدرنشناس این نبود که با چند بمب اتمی ادب شوند؟ البته بعضیها در آمریکا این عقیده را داشتند. اما نکته اینجا بود که قیمت بمبهای اتمی و ارزش آنها از قیمت کل ویتنام بیشتر بود و اصولاً حیف بود که این بمبها در مناطقی مثل ویتنام مصرف شوند.
مثلاً یکی از پیشنهادهای آمریکا به ویتنامیها این بود که دست از خوردن برنج ویتنامی بردارند و برنج آمریکایی مصرف کنند. اما ویتنامیها امکان درک این پیشنهاد و فوائد آن را نداشتند و با لجبازی هرچه تمامتر به خوردن محصول شالیزارهای خودشان ادامه دادند. آمریکاییها امیدوار بودند خوردن برنج آمریکایی کمی در متمدن شدن ویتنامیها موثر باشد و البته رونقی هم به بازار برنج آمریکا بدهد. اما پس از لجبازی ویتنامیها، مجبور شدند از یک روش علمی برای رسیدن به هدف استفاده کنند.
جان مکناتون معاون وزیر دفاع آمریکا در اوایل سال ۱۹۶۶ طرحی را پیشنهاد کرد که بر اساس آن سدها و آببندهای ویتنام تخریب و سیل، همه شالیزارها را فرا میگرفت! این اقدام، ویتنامیها را غرق نمیکرد اما محصول برنج را نابود میکرد و ویتنامیهای حرف نشنو را مجبور به خوردن برنج آمریکایی میکرد.
این جنگ «برنجی» باعث شد در مدت کوتاهی قیمت یک وعده غذا (مثلا برنج و سبزی پخته) ۴۰۰ برابر شود و مردم ویتنام متوجه ارزش مواد غذایی بشوند! در این میان تعدادی از ویتنامیها هم (حدوداً بیش از یک میلیون نفر) به قحطی و مرگ دچار شدند. از قدیم گفتهاند هرکسی خربزه (در اینجا برنج ویتنامی) میخورد پای لرزش (در این جا مرگ ناشی از گرسنگی) هم مینشیند!
مشکل ویتنامیها فقط به مساله برنج ختم نمیشد. نظامیان آمریکایی به مردم ویتنام مشروبات الکلی تعارف میکردند و دوستانه از زنها و دختران ویتنامی میخواستند شبها را با آنها و در پادگانهای ارتش آمریکا بگذارنند تا معنای تمدن را بفهمند. اما درک این همه محبت، لیاقت میخواست که بسیاری از ویتنامیها آن را نداشتند. بالاخره صبر آمریکاییها هم حدی داشت و ناچار شدند این زنهای محبت نشناس را ادب کنند و اینگونه شد مثلاً گروهی از نظامیان آمریکایی سراغ دهکدهای میرفتند و به مردم نیم ساعت برای تخلیه روستا فرصت میدادند و هنوز فرصت تمام نشده روستا را به آتش میکشیدند و دیگر هرکسی از خانهاش خارج نشده بود تقصیر خودش بود. متاسفانه ویتنامیها چندان وقتشناس نبودند و معنای درست زمان و اهمیت آن را هم نمیدانستند و باید با آنها اینگونه برخورد میشد تا ارزش زمان و نظم در وقت را یاد بگیرند.
پرده سوم: افغانستان و تمدن خشخاشی آمریکا
پس از کشورهای بسیار نوبت به افغانستان رسید. پژوهشگران و دانشمندان ضدتروریسم آمریکا پس از مدتها تحقیق و مطالعه دریافتند میان بمباران و قتل عام در افغانستان و میزان تروریسم، نسبت مستقیمی وجود دارد و برای نابودی تروریسم در دنیا چارهای جز جمله به افغانستان نیست. البته در راستای بهرهوری کامل و زدن چند نشان با یک تیر، آمریکاییها تصمیم گرفتند در حمله به افغانستان چند هدف را به صورت همزمان پیگیری کنند. آنها در قالب حمله هوایی به غیرنظامیان و مناطق غیرنظامی و بمباران خانههای خشت و گلی مردم افغانستان، در این کشور سرمایه گذاری کردند. این سرمایهگذاری بسیار سخاوتمندانه بود؛ چرا که هر بمب یا راکتی که از سوی ارتش آمریکا نثار خانههای فقیرانه افغانیها میشد صدها برابر کل آن روستا یا محله میارزید. بعضی از بمبها پیشرفتهای نیروی هوایی آمریکا خرج روستاهای افغانستان کرد بیش از ۵۰۰ هزار دلار ارزش داشتند! به نظر شما، اصلاً روستایی در افغانستان هست که اول تا آخرش ۵۰۰هزار دلار بیارزد؟
در نتیجه این سرمایه گذاری؛ هم با تروریسم مقابله میشد و هم منافع مختصر دیگری برای دولت آمریکابه دست میآمد. مثلا طبق گفته حامد کرزای (رئیس جمهور وقت افغانستان) سازمان سیا و ارتش آمریکا در طول اشغال افغانستان سالانه بیش از ۶۰ میلیارد دلار از جانب مواد مخدر تولید شده در افغانستان درآمد کسب کردهاند. شکل کار هم بسیار شرافتمندانه بود. سازمان سیا پس از شناسایی قاچاقچیان عمده مواد مخدر که با طالبان همکاری میکردند، آنها را به مذاکرده دعوت میکرد و به آنها پیشنهاد همکاری میداد. قاچاقچیان هم از خدا میخواستند که به جای همکاری با طالبان تروریست و عقبمانده، با آمریکای دموکراتیک و متمدن همکاری کنند. یکی از این قاچاقچیها جمعهخان بود که ماجرای روابط عاشقانه او با سازمان سیا از از سال ۲۰۰۸ به بعد در رسانهها منتشر شد و سر به رسوایی زد.
به نظر «پاول رابرتز» دبیر اسبق نشریه «وال استریت ژورنال»، حمله آمریکا به افغانستان یک هدف جزئی و حاشیهای دیگر هم داشت و آن تسلط بر منابع گازی این کشور بود. البته تسلط بر افغانستان میتوانست این کشور را به محل انتقال گاز کشورهای ازبکستان و ترکمنستان به سمت دریاهای آزاد (از طریق پاکستان) هم تبدیل کند و آینده بازار گاز دنیا را تحت نفوذ آمریکا قرار دهد.
بدون تردید برنده نهایی حضور آمریکا در افغانستان، مردم این کشور بودن. چون توانستند به برکت حضور سربازان آمریکایی با تمدن و مظاهر آن (مثل توالت فرنگی، تلفن همراه، فیلمهای جنسی، شبکههای ماهوارهای و...) آشنا شوند. انصافاً هم سربازان آمریکایی برای آموزش تمدن به افغانیها سنگ تمام گذاشتند. مثلا ادرار کردن روی اجساد قربانیان و بریدن انگشت مقتولین و درست کردن کلکسیون با آنها، نمونههای کوچکی از آداب زندگی مدرن بود مردم افغانستان از مربیان بزرگی مانند گروهبان «کلوین گیبز» آمریکایی یاد گرفتند.
گروهبان گیبز و همقطاران او با قلبهایی مملو از عشق به انسانیت و انگیزه فراوان برای انتقال تجربیات تمدنی به افغانیهای عقب مانده، روش موثر آموزش عملی را برای آدم کردن افغانیها و متمدن ساختن آنها به کار گرفتند. از آن پس بود که مردم افغانستان یاد گرفتند چگونه میتوان بر سر نحوه کشتن یک کودک ۶ ساله با نارنجک و اسلحه خودکار (آن هم از فاصله چند متری) مسابقه داد و شرط بندی کرد! چون تا قبل از حمله آمریکا به افغانستان، مردم این کشور بر اساس طرز فکر عقب مانده و سنتیشان خیال میکردند کشتن بچهها اقدامی غیرانسانی و زشت است و یک آدم بزرگ باید با هم قدش طرف شود.
پرده چهارم: تن ایرانی و کیسه آمریکایی!
تمدن از آمریکا، نفت از ایران
مثل همیشه در اقدامات خیرخواهانه آمریکاییها حکمتی نهفته بود: کمک مالی به نیازمندان ایرانی باعث شد جهان صنعتی به یک گنج ۲۵ ساله دست پیدا کند. جیمز بیل، یک محقق آمریکایی در این باره مینویسد: «دخالت آمریکا در ماجرای ۲۸ مرداد، تاج و تخت سلطنت را برای ۲۵ سال دیگر به خاندان پهلوی هدیه کرد و صاحبان صنایع نفتی بینالمللی را قادر ساخت که با نرخی ارزان ۲۴ میلیارد بشکه نفت را از مخازن ایران به دست آورند. این میزان نفت در طول ۲۰ سال با قیمت حداکثر بشکهای ۱ دلار و ۷۰ سنت به فروش میرسید که در هر بشکه فقط ۵. درصد قیمت آن نصیب دولت ایران میشد.»
حکمت کار خیر آمریکا آن بود که با یک تیر چهار مسئله را هدف قرار داد: هم به نیازمندان ایران کمک کرد، هم دل خاندان پهلوی را به دست آورد، هم برای کشورهای صنعتی نفت ارزان فراهم کرد و هم شرکتهای چند ملیتی را به سود سرشاری رساند و برای رساندن ایران به تمدن بزرگ، پول نفت را در اختیار شاه ایران قرار داد! در واقع همه (از نیازمندان ایران گرفته تا شرکتهای چند ملیتی نفتی) از این اقدام خیرخواهانه آمریکا خشنود شده و به جان او دعا کردند و اگر شما میتوانستید ذهن مقامات آمریکا را بخوانید متوجه میشدید که آنها دنبال همین دعای خیر بودند و میلیاردها دلاری که در نتیجه اقدام بشر دوستانه آمریکا یعنی کمک ۶۰ هزار دلاری به فقرای ایرانی) نصیب شرکتهای نفتی و تسلیحاتی آمریکا شد، اصلاً مد نظر مقامات آمریکایی نبود.
آبریزگاه و تمدن آمریکایی
نصب ۶۵هزار دستگاه «آبریزگاه عمومی تک منظوره» از دیگر برنامههای خیرخواهانه آمریکا در ایران بود. کارشناسان آمریکایی پس از بررسی علل عقبماندگی و فقر در روستاهای ایران به این نتیجه رسیدند که در دسترس نبودن آبریزگاه عمومی تک منظوره در روستاها از جمله دلائل اصلی فقر و عقب ماندگی این مناطق است و برای با این معضل با واشنگتن تماس گرفتند. اتفاقاً در همان موقع تدارکات ارتش آمریکا اعلام کرده بود ۶۵ هزار توالت جنگی تک منظوره (یک ظرف فلزی که صرفاً جهت ایستاده ادرار کردن در جبهههای حنگ و پادگانهای ارتش استفاده میشد.) از جنگ جهانی دوم اضافه آمده و انبارهای تدارکات ارتش را اشغال کرده است و اینگونه بود که در و تخته با هم جور شد و توالتهای جنگی ارتش آمریکا یا همان آبریزگاههای عمومی تک منظوره، از روستاهای ایران سر درآورد و البته برای اینکه ایرانیها به مفتخوری عادت نکنند، آمریکاییها وجه ناچیزی هم در مقابل آن دریافت کردند.
اشکال کار اینجا بود که روستاییان ایران به دلیل عقبماندگی و بیفرهنگی فکر میکردند ایستاده ادرار کردن کار غلطی است و آدم باید پس از ادرار کردن با آب، خودش را بشوید. در حالی که توالتهای آمریکایی نه تنها نیازی به آب نداشت، بلکه در همهجا، کوچه، خیابان، وسط میدان ده، کنار طویله و هرجایی که فکر کنید، قابل نصب بود. البته یک نقص دیگر هم در فرهنگ ایرانیها وجود داشت که ایرانیها فکر میکردند، ادرار کردن در جلوی چشم دیگران کار بسیار زشتی است و آدم باید در جایی دور از چشم مردم کارش را بکند! نتیجه این همه باور غلط این بود که زحمات آمریکاییها در نصب ۶۵ هزار دستگاه آبریزگاه عمومی تک منظوره به جایی نرسید و روستاییان ایران به دلیل عدم استفاده از ابزار تمدنی، کما فی السابق در فقر و عقبماندگی باقی ماندند.
[h=2]تصاویر ساخت مکه و کعبه در نیجریه[/h]کشور نیجریه در آفریقا با ساخت خانه خدا و طواف حجاج از رفتن حجاج به عربستان جلوگیری کرده و مخارج آن را صرف فقرا و نیازمندان خود کرده است.

[h=3]ساخت مکه در نیجریه[/h]
[h=3]ساخت کعبه و مکه در نیجریه برای کمک به مستمندان[/h]
آیا روحانیون هم آموزش نظامی می بینند؟
به گزارش تهران پرس طلبه های حوزه های علمیه نیز به صورت داوطلبانه به فراگیری آموزش نظامی مشغول می شوند.آنها نحوه کار با اسلحه ها ،باز و بسته کردن و تیرانداری را می آموزند و در پایان در
امتحان نیز باید شرکت کنند.
طلاب خواهر
بيچاره اولين دشمنان ايشان...شوهر ايشان:Nishkhand:
آموزش دادن طلاب
احسنت استاد.
خوب است گاهی علاوه بر "حقایق" که در کتابها هست ، به "واقعیات" هم نگاه کنیم! ( من باب مزاح عرض کردم).
تبليغ به زبان انگليسي
http://hn12.asset.aparat.com/aparat-video/3dd2f5a3167336ecf865e6ba02049ffd2515278-360p__36729.mp4
سلام بر اساتید
خداوند غریق رحمتشان گرداند . البته در خصوص این مجاهد و فاضل و مبارز باید جداگانه مطالب فراوانی گفت .
اما سئوال :
این تاپیک و این محتوا چه سنخیتی داشت با این خبر و این گزارش ؟
آهان ... یادم رفت این کار هم یک نوع شوخ طبعی بود ؟
پول مفت به وهابی ها ندهیم
"بِنَفْسِی أَنْتَ مِنْ مُغَیَّبٍ لَمْ یَخْلُ مِنّا,
بِنَفْسِی أَنْتَ مِنْ نازِحٍ ما نَزَحَ عَنّا,
بِنَفْسِی أَنْتَ أُمْنِیَّةُ شائِقٍ یَتَمَنَّى مِنْ مُؤْمِنٍ وَمُؤْمِنَةٍ ذَکَرا فَحَنَّا،
سؤال بالا این روزها برای خیلی ها مطرح است و به ظاهر خیلی منطقی است که چرا ما این همه سرمایه را به جیب آل سعود می ریزیم؟
بله من هم با عمره های افراطی برخی مقدس نما ها مخالف هستم کسی که فرزند خودش یا اقوامش در ابتدای زندگیش مانده و او....افتخارش این است که فلان عدد بار رفته حج.
حاجی احرام دگر بند ببین یار کجاست
بزرگوران! حتما خبر دارید برخی روحانیون و اساتید دانشگاه برجسته که به زبان های مختلف مسلط هستند در ایام حج به عربستان می روند و پذیرای هیأت های مختلفی هستند که می خواهند درباره شیعه تحقیق کنند و یا شبهات خود را بپرسند. استاد محسن غرویان می گفتند داشتم با یکی از مسلمانان بحث می کردم با تعجب به قرآنی که دستم بود نگاه می کرد به گفتم چرا این طوری نگاه می کنید؟
گفت به ما گفته اند قرآن شیعه با مسلمانان فرق دارد آنها کتابی دارند به نام مصحف فاطمه. قران را به او دادم تورق کرد و با تعجب گفت این همان قرآن ما است.
بعد از پاسخ گویی به شبهات گفت یک حرف دیگر دارم این یکی را نمی توانی رد کنی
گفتم چیست؟
گفت: امام خمینی دست نشانده آمریکا بود؟ و به ظاهر با آمریکا در افتاد اینها بازی بود وگرنه مگر می شود کسی با یک شاه که آمریکا و اسرائیل پشتش بود در افتد.
وقتی داستان مبارزات امام و شهادت فرزندش و تبعیدها را گفتم ایشان پذیرفت.
الان هم افرادی که به عربی تسلط دارند و به سایتهای وهابی ها سر می زنند می بینند که اینها چه تبلیغات مسمومی علیه شیعه دارند
کتابهای زیادی چاپ می کنند و از خدا می خواهند با نبود شیعه در ایام حج تاریخ و اسناد حقانیت شیعه را محو کنند کما این که این کار را می کنند عملا.
در کتاب دبستان عربستان بچه ها می خوانند شیعه گروهی از آتش پرستان هستند که به صورت افراطی حضرت علی را دوست دارند.
برخی از مفتیان به دلیل خروج شیعه از اسلام فتوای مباح بودن خون شیعه را داده اند و می گویند باید به زور ایران را گرفت و شیعیان را کشت و زنان و فرزندان را اسیر کرد زنان کنیز باشند و کودکان را به سبک وهابیت تربیت کنند.
دوستان
کمی با دقت عبارات بالا را بخوانیم. نکند ناخواسته شعار تعطیلی حج را از روی احساسات سر دهیم و دقیقا همان کاری را بکنیم که وهابیان انتظار دارند.
تجاوز به دو نوجوان شیعی هم با همین توطئه بود که شیعه را از حج حذف کنند.
حج حکم شرعی است و واجب. مراجع که اسلام شناسان هستند اگر بناباشد به حکم ثانویه آن را غیر مجاز بدانند باید آنها نظر بدهند نه من و شما که تخصص در احکام شرع نداریم
........................
دیوانه چو دیوانه ببینید خوشش آید
این فقط مربوط به فرد نمی شود یک جامعه دیوانه هم همین گونه است
صهیونیست ها گروه دیوانه و افراطی در یهودیان هستند
و وهابیان گروهی افراطی و دیوانه در مسلمانان
ارتباط وهابیان با صهیونیست ها امری مسلم است
شیعه و سنی با هم مشکلی ندارندوبرادرند
....................
سفر به مکه یا کمک به سرطانی ؟؟
خانواده درمانی جامعه اسلامی
منبع: وبلاگ زندگي آرام
[FLV]http://hn12.asset.aparat.com/aparat-video/04e6fdc0183cbf0c56ba3d325fc5166e3147683-240p__35406.mp4[/FLV]
[FLV]http://hw2.asset.aparat.com/aparat-video/9d9e64294f3c6b499a43e909dda14bf32353195-240p__11755.mp4[/FLV]
http://www.askdin.com/thread51794.html
:Gol:
اين هم يكي از هم كلاسي هاي بنده
سهم ايشان عرش
قسمت بنده فرش
الان خبر دار شدم كه يكي از روحانيون جز مفقودان مني است
راستي آيا اين امر مشكوك نيست؟
به نظر مي رسد مي خواستند روي چيزي سرپوش بگذارند و بعد جنازه ها را دفن كنند به صورت جمعي.
بعيد نيست برخي هم سرقت شده باشند و بعد لابه لاي جنازه ها تحويل بدهند و يا...به هر حال گروه حقيقت ياب بايد جدي پيگير باشند
از اين عرب هاي سوسمار خور هرچه بگيد برمي آيد
چه كشيدند پيامبر براي آدم كردم اينها
و چه خواهند كشيد امام زمان با جاهليت مدرن
البته ظاهرا براي اين روحاني تابوت خالي را اورده بودند و خانواده ايشان متحير اند كه بالاخره او زنده است يا شهيد شده
[h=1]دیدار آقا با ننه غلام +تصاویر
[/h]
به گزارش مشرق؛ اخیرا در کتابی با عنوان "[HL]میزبانی از بهشت[/HL]”مجموعه از دیدارهای مقام معظم رهبری با چند خانواده شهید منتشر شده است .هفته بسیج بهانه ای است برای بیان ماجرای شیرین یکی از این دیدارها .
مشهد، سال ۱۳۴۳
کمی آن طرف تر از کوچه بازار سرشور، کوچه نسبتاً باریکی بود که آن روز پر از نور و هیاهو بود. زنها داشتند مقدمات یک عروسی سنتی را آماده میکردند. حاجیه خانم میردامادی، همسر آیتا… سیدجواد خامنهای، میخواست پسر دومش را داماد کند. ننه غلام هم آمده بود کمک، همین طور که میوهها را لب حوض میشست و در سبدی میریخت، با لهجه شیرین تربتیاش ریزریز حرف میزد و زنهای دیگر را سرگرم میکرد. چنان خوش صحبت بود که مجال حرف زدن به کس دیگری نمیرسید. ننه غلام از سر ذوق و علاقهاش آمده بود کمک، اما خدیجه خانم که از مشکلاتش خبر داشت، از همان صبح، مقداری پول کنار گذاشته بود که آن شب به او هدیه بدهد.
داماد که وارد خانه شد، ننه غلام مدام از زنها صلوات میگرفت و زیر لب ذکر میگفت، تا این جوان نورانی بلند بالا چشم نخورد. ننه غلام، بزرگ شدن سیدعلی آقا را دیده بود و حالا این عروسی خیلی به او میچسبید.
* ننه غلام وپسرش
کسی نمیدانست نامش کبری عصمتی است. همه به او ننه غلام میگفتند، یعنی مادر غلام. تمام زندگی و هویتش غلام بود. چند بچه به دنیا آورده بود، بعضیها همان سر زا مرده بودند و بعضی هم بعد از چند ماه، با یکی دو سال. این پسر که سال ۱۳۲۲ به دنیا آمد، حلقهای در گوشش انداخت و نامش را «غلام حیدر» گذاشت تا غلام حلقه به گوش مولا باشد و به کرم و لطف مولا، برای مادرش بماند. غلام ماند و بزرگ شد، با سختی هم بزرگ شد. از مرگ پدرش خاطرهای مبهم داشت و بعد از آن، فقط مادر بود که کار میکرد تا غلام حیدر را بزرگ کند.
سال چهل و دو سرباز شد. وقایع پانزده خرداد و بعد از آن که پیش آمد، دل ننه غلام هزار راه رفت، اما این شروع نگرانیها بود. مسیر زندگی، غلام رستمی جوان را وارد ارتش کرد و او نظامی شد تا هر روز در گوشهای از کشور باشد و مادر تنها.
سال پنجاه و هفت با همسر و فرزندانش، در پادگان سنندج زندگی میکردند. هنوز شیرینی پیروزی انقلاب بر ذائقهاش ننشسته بود که گروهکهای ضد انقلاب به پادگان حمله کردند و آنجا محاصره شد. چند خانه سازمانی ارتش را با خمپاره ویران کردند و بسیاری از نیروها با خانوادههایشان شهید شدند. تمام راههای ارتباطی قطع شده بود، طوری که غذا و آب نیروهای داخل پادگان را با هلی کوپتر میآوردند و شهدا و مجروحین را میبردند!
این روزها ننه غلام، بیشتر وقتها در حرم امام رضا بود، مشغول دعا و گریه، برای سلامتی تنها فرزندش، تا اینکه با سفر آیتا… طالقانی به کردستان، محاصره پادگان، موقتاً شکسته شد و غلام رستمی سی و پنج ساله توانست به مشهد برگردد. مادر دور پسرش میگشت و برایش اسفند دود میکرد و ذکر میگفت.
غلام خانهای خرید تا مادر از آوارگی و اجاره نشینی نجات پیدا کند. خانهای در بلوار ابوذر محله احمدآباد مشهد.
چند ماهی بیشتر مشهد نبودند که اعزام شد به تربت جام و چند ماهی از آنجا بود که جنگ شروع شد و ننه غلام پسرش را از زیر قرآن رد کرد تا به جبهه برود. هر روز در کوچه و خیابانهای اطراف خانه، حجلهای برپا میشد و عکس شهید جوانی بر آن، ننه غلام هم برای این جوانها گریه میکرد، هم از تصور روزی که غلام شهید شود. اما انتهای این گریهها همیشه خودش گریز میزد به کربلا و برای سیدالشهدا میگریست که بابی انت و امی و نفسی و مالی و ولدی….
ننه غلام اگر سرش میرفت، جلسه روضهاش عقب نمیافتاد. آن وقتها هم که آه در بساط نداشت، از درآمد کارگری در خانههای مردم، پولی را کنار میگذاشت برای روضه. آقای رفیعی روضه خوان ثابت منزل ننه غلام بود، از جوانی تا آن موقع که در مشهد و کل ایران معروف شد و در حرم امام رضا دعا و قرآن میخواند. گاهی در خانه جای سوزن انداختن نبود و گاهی فقط خود ننه غلام بود و روضه خوان.
سال شصت و چهار، غلام رستمی، در یکی از عملیاتهای محدود ارتش در غرب کشور، حضور داشت، بعد از علمیات، روز بیست و چهارم آبان، با چند سرباز، در یک خودرو به سمت سردشت در حرکت بودند که ماشین روی مین میرود و منفجر میشود.
حالا سختترین کار، رساندن خبر شهادت غلام به مادرش بود. همه فرزندان غلام و دامادهایش و عروسهایشان قصه را میدانستند، اما ننه غلام نمیدانست. یکی، دو روز طول کشید تا کم کم به مادر گفتند که غلام حلقه به گوش حضرت حیدر هم نماند و رفت. و باز او تنها ماند.
شب جمعه، هفتم فروردین ماه ۷۶
محبوبه خانم، دختر غلام و شوهرش که هر دو پزشک هستند، آمدهاند به مادربزرگ سر بزنند. مادربزرگ در زیرزمین همان خانه زندگی میکند و بعد از اینکه زمین خورده و لگنش شکسته، دیگر اصلاً بیرون نمیرود. تنها است، مگر در زمان روضهها، یا وقت هایی که نوهها به او سر میزنند. خانم دکتر و شوهرش که میروند، صدای زنگ در بلند میشود. ننه غلام فکر میکند حتماً همانها هستند و چیزی جا گذاشتهاند. خودش که نمیتواند همین چهار تا پله را هم بالا برود. یکی از همسایهها در را باز میکند. ننه غلام از پایین میبیند که نوهاش نیست، دو، سه نفر آمدهاند و سراغ او را میگیرند. دوازده سال سخت، از شهادت غلامش میگذرد و دیگر حواس درست و حسابی ندارد، در طول این سالها هم میهمان غریبهای نداشته، مگر روزهای روضه که زنانه بود، یا مراسم سالگرد غلام که هر سال باشکوه برگزار میشد و جمعیت سه طبقه خانه را پر میکردند.
دیدار آیت الله خامنه ای از ننه غلام
این سه نفر میآیند داخل خانه و شروع میکنند به صحبت با ننه غلام، درباره شهید. ننه غلام با چادر گلی سفید، آرام روی تخت نشسته و از پشت عینک ته استکانیاش آنها را نگاه میکند. به او میگویند: مادرجان! مهمان دارید ان شاءالله.
گوش مادر سنگین است. مرد سرش را نزدیکتر میبرد و این بار بلندتر جملهاش را تکرار میکند. مادر جواب میدهد: مهمان؟ کی هست؟
لهجه مادر خیلی غلیظ است و مرد به زحمت منظورش را میفهمد و با صدای بلند به او میگوید:
- مادرجان! آقای خامنهای دارند میآیند منزلتان.
- کی؟
- رهبر انقلاب، آیت الله خامنه ای.
-ها ها! میشناسمشان، من از بچگی میشناسمشان. کجا میخواهند بروند؟
-میخواهند بیایند اینجا. خانه شما.
ننه غلام یک دفعه مثل برق زدهها بلند میشود. کسی که او را در این حال میبیند، باورش نمیشود که تا چند ثانیه قبل، آرام روی تختش نشسته بود.
کل خانه سی مترمربع نیست. اتاقی که یک گوشهاش تخت فلزی است و کفش فرشهای کهنه. با یک آشپزخانه بسیار کوچک و دستشویی و حمام. رنگ دیوارها کدر شده و وسایل همه قدیمی هستند.
ننه غلام از این طرف این اتاق بیست و چند متری به آن طرف میرود و با خودش حرف میزند که چه کار کند. هر چه هم به او میگویند که آرام باشد و لازم نیست کاری بکند، آقا چند دقیقه مینشیند و زود میروند و… اصلاً نمیشنود و ریزریز با خودش حرف میزند و با سختی و دست به کمر راه میرود.
بالاخره آقا میرسند و از پلهها پایین میآیند، سرشان را خم میکنند و از در کوتاه خانه وارد میشوند. ننه غلام بهت زده نگاه میکند. تصویری غریب در ذهنش شکل میگیرد، از سی و سه سال قبل و داماد خوش قد و بالایی که او برایش اسفند دود میکرد.
آقا زودتر سلام میکنند.
ننه غلام جلو میآید، دستهایش را بالا میبرد و شروع میکند به حرف زدن با آقا:
- سلام، به جدت من از بچگی میشناسمت. خانه شما میآمدم، پیش مادرت….
بعد یک دفعه بیهوا حرفش را قطع میکند، نگاهی به سر و وضع خانهاش میاندازد، کمی کنار میرود و میگوید: بنشینیم؟
آقا با لبخند جواب میدهند که: آن بالا بنشینیم یا پایین؟ و به تخت اشاره میکنند.
ننه غلام میگوید: نخیر
آنجا بنشینیم؟
- ها! ها!
آقا روی تخت مینشینند و ننه غلام هم کمی آن طرف تر، هنوز ننشسته، شروع میکند به صحبت کردن با لهجه غلیظ تربتی.
حضرت آقا که متوجه شرایط این مادر پیر شدهاند میگویند:خب خب .حالا بنشین ننه غلام ببینیم
*خب ننه،عکس غلام کدام است؟
- جان؟ عکس غلام این است، این و به عکس روی دیوار اشاره میکند.
یکی از همراهانی که مقابل تخت، روی زمین نشستهاند، قاب عکس را از روی دیوار برمیدارد و به دست حضرت آقا میدهد.
آقا همین طور که عکس را میگیرند، میگویند:عکس غلام همین است”
- ها. بله غلام است.
-شما خانه شیخ الاسلام و حجت این ها می امدید؟
- ها. بله، خانه شما هم میآمدیم. مادرت را میشناسم، خواهرت را میشناسم.
اینها دو نفر از خانوادههای معروف محله قدیمی منزل حضرت آقا بودند که ننه غلام گاهی پیش آنها کار میکرد. آقا یکی، دو کلام دیگر در مورد قدیمیهای آن محله صحبت میکنند و ننه غلام به ازای هر کلمه، داستانی تعریف میکند که خیلی مشخص نیست. از اینکه آن نفر چه شد؟ عروس رفت یا عروس گرفت؟ بچههایش کجا هستند؟ و…
آقا در بین صحبتهای ننه غلام که دارد مرتب از کسانی که بودند و به رحمت خدا رفتند، صحبت میکند، میگویند:
-خدابیامرزدشان،آنها که رفتند ننه غلام،از خودمان بگو.غلام چند تا بچه دارد؟
- از خودمان. ها. غلام شش تا بچه دارد.
و شروع میکند از کار و زندگی یکی یکی بچهها صحبت کردن که چند تا تهرانند، یکی از دخترها دکتر است. یکی از پسرها سرباز است و… وقتی در مورد یکی از بچهها، اسم مکانی که کار میکند را یادش میرود، آقا میفرمایند: حالا هر چی! و مادر خوشحال ادامه میدهد. از تصادفش میگوید و شکستن پایش که یکی، دو تا از همین نوهها کمکش میکنند تا خوب شود.
روی دیوار روبه رو عکس چند نفر دیگر هم هست که ظاهراً همه مرحوم شدهاند. آقا در مورد هر کدام از عکسها از ننه غلام سؤال می کنند و او داستانهایی شروع میکند که پایانشان یکسان است؛ که بله، او هم رفت و تک و تنها ماندم. یکی از آنها نوه برادرش است که چند روز بعد از عقدش به جبهه میرود، در عملیات خیبر- که ننه غلام به آن جنگ خیبر میگوید!- شهید شده و جسدش در آبهای هور مفقود شده. دیگری بچه خواهرش است که سکته کرده و دیگری که تصادف کرده. و آخر این قصههاست که با غصه میگوید: او هم که از دست ما رفت. دیگر هیچ کس را ندارم.
آقا حرفش را قطع میکنند:
-خدا را داری ننه غلام!
- ها! من که خدا را دارم. اما خب چه کنم. تا سر کوچه نمیتوانم راه بروم. شبها تو این خانه دلم میگیرد. بیا یک کاری کن این انتقالی بگیرد، سربازیاش بیاید مشهد، به من برسد.
-ننه غلام اهل کجایی شما؟
- جان؟ من اهل تربت حیدریهام.
-خود تربت؟
- زاور، زاور، چهل ساله که مشهد هستیم. اشاره به عکس غلام میکند و میگوید: از عمر همین بچه، دو سال گذشته بود که آمدیم. چهل و دو سالش بود که شهید شد.
بعد از شهادت غلام هم کسی نیامده بگوید حالت چطور است؟
- هیچ کس نیامد احوالت را بپرسد؟
- نه به جدت. نه به خدا.
- حالا که ما آمدیم.
- ها! خدا رحمت کند کربلایی آقا را.
منظورش پدر حضرت آقا، مرحوم حاج سید جواد خامنهای است.
- کربلایی آقا یا حاج آقا؟!
- حاج آقا؟ نه، پدر شما کربلایی آقا بود. شما حاج آقایید.
آقا لبخندی میزنند و میگویند:
- نه، آقا هم که مکه رفته بودند.
- راستی؟ ما که میگفتیم کربلایی آقا. خدا رحمتش کند.
- این همه پول خرج کردند مکه رفتند، آخرش هم ننه غلام میگوید کربلایی آقا.
همه میخندند، حتی خود ننه غلام.
ننه غلام دوباره میرود به بیست و پنج سال پیش و محله سرشور و خانه پدری آقا و شروع میکند به گفتن. در این بین میگوید:
- حسین آقا شما بودی که من میآمدم خانه شما. داداشهای دیگرت هم بودند.
- ولی من اسمم حسین آقا نیست ها!
- اوه! چرا، چرا حاج آقا. اسم شما حاج آقا حسینه. توی آن کوچه بودید، من آمدم خانهتان…
آقا با لهجه شیرین مشهدی ادامه میدهند تا ننه غلام راحتتر متوجه شود.
من را که میشناسی اما اسمم را نمیدانی. اسم من حسین آقا نیست. اسم من علی آقاست.
ننه غلام گیج شده است. کمی فکر میکند و از پشت عینک ته استکانیاش آقا را دوباره نگاه میکند.
- علی آقا، محمدآقا، حسین؟ میخواهد پسران خانه همسایه قدیمیاش را بشمرد، اما شک میکند به اسمها. آقا به کمکش میآید؟
- اون محمدآقا بود و من علی آقا هستم. یکی هم هادی آقاست، یکی هم حسن آقا
ننه غلام این دفعه میخواهد خواهرهای آقا را بشمرد که باز اسمها را اشتباه میگوید. آقا باز اصلاح میکنند. ننه غلام میگوید:
- اوه. به خدا اسمها را نمیدانم چرا این جوری میگویم. این همسایه میآید، اسمش را یادم نمیآید. نمیدانم چه بگویم؟
- قاطی کردی ننه غلام!
- پیر شدم، به خدا، به جدت پیر شدم، نمیفهمم.
و دوباره خودش همراه بقیه میخندد و شروع میکند از خاطرات خانه شیخ الاسلام گفتن! دو جملهای صحبت نکرده، میبیند که از میهمانان پذیرایی نکرده است. پایین تخت و جلوی پایش، یک بشقاب ملامین سفید است که داخلش چند تا کلوچه خانگی گذاشته، آن را به آقا تعارف میکند. آقا با علاقه برمیدارند و میل میکنند.
بعد میگذارد تا بقیه همراهان آقا هم بردارند. کسی برنمیدارد. ننه غلام با همان لهجه تند می گوید: چرا نمیخورید؟ اینها کلوچه خانگیه که بچهها برایم آوردهاند.
من که پولم نمیرسد شیرینی بخرم. «بُخرید»
آقا با همان لهجه میگویند: بُخرید عمو بُخرید
باز هم لبها خندان میشود و یکی از همراهان ظرف را میچرخاند تا همه از این کلوچهها بخورند. ننه غلام از ته دل خوشحال است که امشب آقا مهمانش است و در خانه او میخورد و میگوید و میخندند.
ننه غلام میگوید: یک شب که شما مشهد بودی، خواب دیدم که آمدی خانه ما.
از جلوی بازار آمدی.
- حالا خوابی یا بیدار؟
- نه، الان بیدارم.
– حتما!
- بله. آن دفعه تو خواب دیده بودم که شما از جلوی بازار آمدی خانه ما.
- الان یقین داری که بیدار هستی؟
- ها. ها. بله یقین دارم به خدا.
اما شک میکند.
- راستی بیدارم؟
- خب حالا من یک چیزی بهت میدم، اگر فردا صبح بود، بدان که بیدار بودی اگه نبود بدان که خواب بودی.
- باشه، باشه.
- بیا
آقا هدیه ای به دست ننه غلام میدهند.
- دست شما درد نکند، عیدی میدهید؟
- هان. این عیدی شماست. اگه این فردا صبح بود. بدان که بیدار بودی. اگه نبود بدان که خواب بودی.
- دست شما درد نکند.
- یک قرآن هم بهت میدهم.
- یا صاحب قرآن
اما قرآن را باز میکنند تا در صفحه اول یادداشتی بنویسند.
وقتی میخواهند اسم شهید را بنویسند، نامش را بلند بر زبان میآورند.
غلام حیدر رستمی
- خدا رحمتش کند. خدا را شکر.
این خدا را شکر ننه غلام، در این شرایط خیلی معنار دارد. معناهایی که باعث شده حضرت آقا این قدر به خانوادههای شهدا اهمیت بدهند.
آقا قرآن را به دست ننه غلام میدهند و بلند میشوند.
ننه غلام که نگران سربازی نوهاش است، سؤال میکند:
- کاغذ نمیخواهد بدهی برای سربازی این بچه؟
- نه کاغذ نمیخواهد، گفتم یادداشت کردند. ان شاءا… که موفق باشید خداحافظ مادر.
چند دقیقه رؤیایی بر ننه غلام گذشته. موقع رفتن آقا، باز شک میکند و میپرسد؟
- از گفته شما ما بیداریم؟
- ان شاءا… بیداری.
فردا صبح ننه غلام دید که هدیه آقا و قرآن هست.
ننه غلام تا زنده بود داستان آمدن رهبر انقلاب به خانهاش را برای همه تعریف میکرد. با تمام جزییات. تمام محل و دوستان و آشنایان این ماجرا را میدانستند و نگاهشان به این خانه عوض شده بود. روضههای ننه غلام هم بیشتر رونق گرفت. تنهایی مادر سه سال بعد از این دیدار تمام شد و رفت کنار غلام حیدر.
*این دیدار در هفتم فروردین ۱۳۷۶ در مشهد مقدس انجام شده است/ نقل از کتاب میزبانی از بهشت مؤسسه جهادی صهبا
منبع: فردا
بهمناسبت روز بزرگداشت حافظ؛
[h=1] ویژگی ممتاز حافظ از نظر رهبر انقلاب [/h]
حافظ زنده است به شعر و شعر او زنده است به قرآنی که در سینه دارد. غزل امروز شاهد وفور استعدادهاست که اگر حافظ و معارفش را بهشایستگی بشناسد و چنین راهی را برگزیند، بیگمان سعادتمند خواهد شد.
به گزارش مشرق، بیستم مهرماه، قرین و همنیشن نام شاعری است که مهرش در عمق جان مردم این سرزمین نشسته و شعرش در ذهن و بر زبان ایشان جاری است. شاعری که متعلق به همهی قرنها و محبوب همهی قشرهاست. یادداشت زیر بخشی از گرامیداشت حافظ شیرازی در بیانات رهبر معظم انقلاب است که بهمناسبت «روز حافظ» منتشر میشود.
امامِ غزل
حافظ و غزلیاتش اگرچه در تاریخ شهره و شناختهشدهاند، اما هم او و هم شعرش آنچنانکه سزاوار است، شناخته نشدهاند. حافظ ستارهی درخشندهی غزل و زبان فارسی است و پشت سر تمام غزلهایش، قرآن در دل خانههای بسیاری نشانده شده است. اما عدم اهتمام به معرفی و شناساندن این شاعر حکیم و فقدان درک قامت شعر و مضامین بلند او، غزلش را دستمایهی سطحینگری کرده و گاهی شخصیت او را از حکیمی عالم به رند میکدهنشینی تنزل داده است.
بیتردید پیشدرآمد چنین غفلتی، عدم التفات به هویت فرهنگی و بهدنبال آن، ادبیات و شعر است. امر تأسفآوری است که به اعتقاد بسیاری از افراد عام و خاص، فرهنگ مقولهی مهمی نیست و هنرهایی نظیر شعر بیشتر وجههی سرگرمی و تشریفاتی دارند. اما رهبر فرزانهی انقلاب در تبیین اهمیت شعر و کارکرد اجتماعی آن میفرمایند: «شعر، حافظِ هویت ملی است، حافظ هویت ملی. هویت ملتها عبارت است از مشخصههای فرهنگی آنها و مزیتهای فرهنگی آنها. این هویت فرهنگی یک ملت را تشکیل میدهد. این هویت فرهنگی، اصل است. اگر چنانچه این از یک ملتی گرفته بشود، این ملت هضم خواهد شد؛ یعنی در واقع بهمعنای حقیقی کلمه نابود خواهد شد. حالا در یک مشخصهی جغرافیایی قرار میگیرد، اما چیزی نیست. هست، اما بودن او مثل نبودن است. هویت فرهنگی، همهی حیات یک مجموعه و یک ملت است. شعر میتواند این هویت فرهنگی را هم تقویت کند و غنی کند و تغذیه کند؛ که در باب هویت فرهنگی هم باز به شعرای تاریخ خودمان که نگاه میکنیم (زبانآوران بزرگ)، میبینیم پیامهای اینها خیلی باارزش است: پیام توحید است، پیام خداباوری است، پیام درستکاری است. [...] انصافاً شعر فارسی (بوستان سعدی، شاهنامهی فردوسی، خمسهی نظامی، دیوان حافظ، مثنوی مولوی) پر از حکمت است. [...] اینها توانسته یک هویتی برای ملت ما تعریف کند و این را هم به شما عرض بکنم: ما هرچه امتیاز داریم، ناشی از همین هویت فرهنگی است»(۲۱ تیر ۱۳۹۳)
حافظ، انسانی وارسته
درک این جایگاه از هویت فرهنگی، ادبیات و شعر، مسئولیتی را در قبال پیام و شخصیت شاعران بزرگ و قلههای شعر و زبان فارسی و بهطور ویژه، خواجه شمسالدین محمدبنبهاءالدین حافظ شیرازی ایجاب میکند. بدیهی است با تأمل و تعمق در اشعار شاعرانی چون حافظ، علاوه بر ایجاد درک درست از او و پیامش، زمینهی فزونی بر معرفت جامعهی خود و فرهنگ کشورمان نیز فراهم میشود.
شاعری که رهبر انقلاب برای معرفی شخصیت برجستهی او میفرمایند: «منظور من از حافظ، آن شخصیتی است که از حافظ در تاریخ ماندگار است؛ یعنی آن بخش اصلی و عمدهی عمر حافظ که بخش پایانی عمر اوست. [...] حافظ در اقلاً ثلث آخر زندگیاش، یک انسان وارسته و والاست. اولاً یک عالم زمانه است؛ یعنی درسخوانده و تحصیلکرده و مدرسهرفته است. فقه و حدیث و کلام و تفسیر و ادب فارسی و ادب عربی را آموخته. حتی آنچنانکه حدس زده میشود، از اصطلاحاتی که در نجوم و غیره به کار رفته، در این علوم هم دستی داشته و تحصیلی کرده، یک عالم است. این عالم، بساط علمفروشی و زهدفروشی و دینفروشی را هرگز نگسترده، که آن روز چنین بساطهایی رواج داشته. این عالم در بخش عمدهای از عمرش، راه سلوک و عرفان را هم پیموده. در اینکه وابستهی به فرقهای از متصوفه هم نیست، شاید شکی نباشد. یعنی هیچیک از فرق متصوفه، نمیتوانند ادعا کنند که حافظ جزء سلسلهی آنهاست، زیرا که برای او هیچ مرشدی، شیخی، قطبی بیان نشده»(۲۸ آبان ۱۳۶۷)
همچنین ایشان در جای دیگری، به تعبیر خودشان در ارادت و ادای احساس مسئولیت در برابر پیام، فرهنگ و جهانبینی این شاعر وارسته میگویند: «بنده جهانبینی حافظ را جهانبینی عرفانی میدانم. بلاشک حافظ یک عارف است»(۲۸ آبان ۱۳۶۷)
علاوه بر تشریح این موضوع در سخنرانی کنگرهی حافظ، بر این سخن خود مصادیقی از اشعار حافظ شیرازی را ذکر کرده و از عشق بهعنوان «بارزترین مظهر این جهانبینی در کلام حافظ»(۲۸ آبان ۱۳۶۷) یاد میکنند.
از سویی دیگر، ایشان در معرفی وجاهت معرفت این غزلسرای قرن هشتم تصریح میکنند: «حافظ اگر افتخار نمیکرد به حافظ قرآن بودن، تخلص خودش را حافظ نمیگذاشت»(۲۴ مرداد ۱۳۹۰). سخنی که حافظ در شعر خود نیز به آن تصریح میکند. حضرت آیتالله خامنهای در باب آشنایی حافظ با قرآن اظهار میکنند که قرابت غزل حافظ با قرآن برای آنها که به قرآن آَشنایند و با آن انس دارند، مبرهن است.
بیتالغزل معرفت
رهبر انقلاب پیرامون معارف بلندی که در شعر حافظ وجود دارد، معتقدند: «این معارف هم فقط با هنرمند بودن به دست نمیآید، بلکه یک پشتوانهی فلسفی و فکری لازم دارد. باید متکا یا نقطهی عزیمت و خاستگاهی از اندیشهی والا، این درک هنری و سپس تبیین هنری را پشتیبانی کند»(۱ مرداد ۱۳۸۰)
و در سخن دیگری معارف شعر حافظ را اینگونه شرح میدهند: «قرآن درس همیشگی زندگی انسان است و دیوان حافظ مستفاد از قرآن است و خود او اعتراف میکند که نکات قرآنی را آموخته و زبان خودش را به آنها گشوده است. پس محتوای شعر حافظ آنجا که از جنبهی شعری محض خارج میشود و قدم در وادی بیان معارف و اخلاقیات میگذارد، یک گنجینه و ذخیره است برای ملت ما امروز و نسلهای آینده و همچنین برای ملتهای دیگر، چون معارف والای انسانی مرز نمیشناسد. پس بزرگداشت از حافظ، بزرگداشت از فرهنگ قرآنی و اسلامی و ایرانی است و بزرگداشت از آن اندیشههای نابی است که در این دیوان کوچک گردآوری شده و به بهترین و شیواترین زبان، ادا شده است»(۲۸ آبان ۱۳۶۷)
رهبر ادیب انقلاب در دیدارهای نیمهی ماه رمضان همواره شاعران را به اندیشه و حکمت شاعر رهمنون کردهاند؛ آنچه در حافظ و سعدی بهغایت است، تا جایی که میتوان از آنها بهعنوان حکیم یاد کرد. به فرمودهی ایشان: «این است که کسی مثل سعدی را، کسی مثل حافظ را، کسی مثل صائب را به قله میرساند. حکمت، اندیشهی حکیمانه، مسائل لازم برای آموختن به انسانها، اینها را فهمیدن و در شعر گنجاندن و بیان کردن (که معارف دینی و معارف انسانی و سبک زندگی جزء برترینهایش است)، اینها مسئولیتهای شاعر است»(۱ مرداد ۱۳۹۲)
غزل حافظ واجد صفات برجستهی دیگری نیز هست که رهبر انقلاب در سخنرانی مطولی در بزرگداشت این شاعر، از آنها بهطور مبسوط یاد میکند: قدرت تصویر در شعر، شورآفرینی، مضامین فراوان، کمگویی و گزیدهگویی، روانی، صیقلزدگی الفاظ، گوشنوازی کلمات، معانی رمزگونه، ترکیبات بسیار شیرین و... از جملهی آنهاست.
لطف سخنش
حافظ شاعری است که لفظ و معنا را در کنار قالب و محتوا با هم به اوج رسانده و اگر در معنای سخن او اختلافنظرهایی وجود دارد، در قوت غزل او اندکی تردید نیست. چنانکه رهبر انقلاب میفرمایند: «لطافت و نازکی در غزل، به طور طبیعی منافات دارد با طبیعت استحکام و محکم بودن شعر که در قصیده مشاهده میشود، حالا ما شعری را اگر پیدا کردیم که با اینکه غزل هست، از لحاظ استحکام الفاظ، کوچکترین نقیصهای ندارد؛ این شکل شعر، برترین است. اگر غزلی را ما یافتیم که علاوه بر لطف سخن و لطافت کلمات، از یک استحکام و استواری هم برخوردار است- به طوری که نمیتوان جای هیچ کلمهای از کلمات آن را عوض کرد یا چیزی به آن افزود یا چیزی از آن کاست - باید استنتاج کنیم که این غزل، این سخن، در حد اوج است و در دیوان حافظ، از این قبیل بسیار است.»(۲۸ آبان ۱۳۶۷)
حافظ زیرکانه و استادانه برای بیان پیام خود از قالب غزل بهره گرفته است؛ قالبی از شعر که مردم بیش از سایرین با آن مأنوس هستند و از همینروست که غزلهای او اینگونه سالهای متمادی در جانها و اذهان رسوخ کرده و پیام او بر ذهنیت مردم در گذشته تا امروز اثرگذار بوده است.
از سویی دیگر، غزل حافظ واجد صفات برجستهی دیگری نیز هست که رهبر انقلاب در سخنرانی مطولی در بزرگداشت این شاعر، از آنها بهطور مبسوط یاد میکند: قدرت تصویر در شعر، شورآفرینی، مضامین فراوان، کمگویی و گزیدهگویی، روانی، صیقلزدگی الفاظ، گوشنوازی کلمات، معانی رمزگونه، ترکیبات بسیار شیرین و... از جملهی آنهاست.(۲۸ آبان ۱۳۶۷)
البته باید اذعان کرد که غالب غزلیات حافظ متصف به این صفات برجسته هستند و در میان اشعار او میتوان نمونههایی را یافت که بهلحاظ محتوا، مصداق برجستگیهای گفتهشده نباشند.
اقتدا به حافظ
به هر ترتیب، حافظ زنده است به شعر و شعر او زنده است به قرآنی که در سینه دارد. غزل امروز شاهد وفور استعدادهاست که اگر حافظ و معارفش را بهشایستگی بشناسد و چنین راهی را برگزیند، بیگمان سعادتمند خواهد شد. رهبر انقلاب نیز بر این باورند که با اتخاذ تدابیری، امروز نیز میتوان به قلهها و ستارههای درخشانی در این عرصه دست یافت. در این سالها، خود ایشان به این مهم همت کردهاند. دیدارهای سالیانهی ایشان با شعرا نهتنها تأکیدی بر اهمیت شعر بهعنوان حافظ هویت فرهنگی است، بلکه تلاش عالمانهای است در هدایت شاعران به راهی که بزرگان شعر یا به قول ایشان، ائمه علیهمالسلام شعر طی کردهاند.
ندیدم خوشتر از شعر تو حافظ
به قرآنی که اندر سینه داری
منبع: Khamenei.ir
[h=1]توصیه آیت الله ناصری برای تبلیغ رهبری[/h]
[FLV]http://hw2.asset.aparat.com/aparat-video/614b65aa5771713bba7e1e50d8ded3f42285976-360p__14951.mp4[/FLV]
ذكر مصيبت براي نويسندگان مذهبي:Ghamgin::grye:
:geryeh::geristan::god:
انتقاد به مراكز فرهنگي:pir:
مراكز فرهنگي زيادي كتاب را از نويسندگان بينوا:khandan::reading::Computer: از 40-تا 65 درصد تخفيف مي گيرند ولي خودشان به مشتري 10 درصد يا تعداد اندكي از آنها 20 درصد تخفيف مي دهد. اين در حالي است كه آنها از نويسنده كتاب ها را اماني مي گيرند و بعد از 4 الي شش ماه اگر كتاب فروش رفته بود هزينه او را مي دهند (حالا بماند فروشندگاني خصوصي كتاب را مي فروشند و هر موقع نويسنده تماس مي گيرد مي گويند هنوز هم كتاب را داريم)
آيا مراكز فرهنگي:hey: مانند كتابفروشي هاي جمكران يا نشر زائر و بوستان كتاب و... نبايد از سوي همان مركز تأمين شوند و كتاب با تخفيف كامل در اختيار مشتري قرار داده شود.
مركز توزيعي از نويسنده 70 درصد تخفيف مي گيرد و به مشتري 50 درصد تخفيف مي دهد تا فروشش بالا رود اينجا هم نويسنده به هزينه چاپ كتاب و صفحه آرايي و..كه داده نمي رسد.
برخي از انتشارات مانند به نشر چسبيده به حرم امام رضا قيمت پشت جلد به مشتري مي دهد (بدون تخفيف):vamonde:
خب با اين وضع:khobam:
اگر مردم رغبت به مطالعه و نويسنده رغبت به نوشتن داشته باشد من ايمان به معجزه صدبرابر افزايش پيدا مي كند:ok:
چند بسته از كتاب هايم را با تعداد زيادي بروشور مشاوره اي خوب بردم براي يكي از امامزادگان مهم
گفتم به هرحال زائران بخوانند دعايمان مي كنند
مسؤول آنجا با ترديد نگاه كرد كه كتاب ها را بگيرد يا نه
گفت اين قران را نياز نداريم
گفتم: ي بنده خدايي كه مياد و ميگه قرآن ندارم بهش بده
گفت متأسفم
بعد گفتم اما اين بسته( بروشورهاي مشاوره اي) به دردمان نمي خورد البته باشد اينجا به صورت كاغذهاي باطله رد مي كنيم ( حال كي؟ مســـــــــــــؤول فرهنگيگيگيگيگيگيييييي):grye::geristan::geryeh:
مگه ما جای فرهنگی و مسول فرهنگی غیر استادیدی مثل راعفی پور داریم ؟ حرفایی میزنینا لابد فرهنگی نما بوده وگرنه این همه فیلم هالیودی بدون نقد و دوبله چیکار میکنه تو ممکلت :؟
كار فرهنگي مانند اين است

رايگان كتاب ها در اختيار ديگران قرار مي گيرد
حامی فرهنگ و دیوان وکتاب !
شوخی هایت می کند جان را کباب
گر کتابت هدیه دادی بر فقیر
کار فرهنگی نمودی چون حقیر
رئیس مجمع عالی تفسیر؛
حجتالاسلام و المسلمین مسلم قلی پور در حادثه منا درگذشت
حجتالاسلام والمسلمین مرتضی میرکتولی،خبر فوت حجتالاسلام والمسلمین مسلم قلی پور در جریان حادثه منی را اعلام کرد.
به گزارش سرویس دینی جام نیوز، حجتالاسلام والمسلمین مرتضی میرکتولی، رئیس مجمع عالی تفسیر،خبر فوت حجتالاسلام والمسلمین مسلم قلی پور از محققان حوزه علمیه و نویسنده کتاب « [HL]تلخیصنویسی بر کتب حوزه[/HL]» در جریان حادثه منی را اعلام کرد.
****
ساختار شکن مثبت در روش تألیف و تدریس (استاد شهید مسلم قلی پور)
منتشر شده در دوشنبه, 12 مرداد 1394 12:25
مسلم قلی پور گیلانی نامی آشنا برای طلبههای دوره سطح است. وی در بین طلاب طرفداران سرسختی دارد. برخی از طلبهها با کمک تلخیصهای او امتحانات را پشت سر میگذارند و حتی در جلسه امتحان برای سلامتی او صلوات میفرستند. اما قلی پور مخالفان سرسختی هم دارد که معتقدند تلخیصنویسی قدرت علمی طلاب را تضعیف میکند. وی هماکنون از اساتید حوزه علمیه قم است و دروس نهایهالحکمه و خارج فقه را تدریس میکند. در این گفتوگو استاد قلی پور، صادقانه و با صراحت، دیدگاههای خود را بیان کرده است که خواندن آن بهویژه برای طلاب خالی از لطف نیست.
لطفاً مختصری از سابقه علمی خودتان از زمان ورود به حوزه علمیه را بیان بفرمایید.
بنده در مقطع دیپلم از دبیرستان امام صادق(ع) قم در رشته علوم تجربی فارغالتحصیل شده و وارد حوزه شدم که این همزمان با تأسیس مرکز مدیریت حوزه علمیه قم بود. حدود سالهای ۶۰ و ۶۱ بود که وارد حوزه علمیه شدم و درسهایم را هم عموماً در دو مدرسه مرحوم آیتالله گلپایگانی و مدرسه رضویه خواندم. کل دروس سطح، یعنی از پایه یک تا ده را کمتر از شش سال به اتمام رساندم. تابستانها هم مشغول تحصیل بودم و نوعاً کتابهای سنگین و استادان قوی را انتخاب میکردم؛ مثلاً من هم «مطول» خواندم و هم «مختصر»؛ هم «حاشیه» خواندم و هم «المنطق» و هر دو را هم حدود شش تا هفت مرتبه تدریس کردم. «مغنی» را از باب اول تا قسمت حرف لام و باب رابع خواندم؛ ولی خودم بیشتر بابها را خواندم و مباحثه کردم. شاید مغنی را حدود دو تا سه بار مباحثه کردم؛ زیاد مباحثه میکردم؛ یعنی هم به حافظه خودم اعتماد نداشتم و هم میخواستم مطالب بهطور عمیقتر برایم جا بیفتد؛ بنابراین به فهم و حافظه خودم اعتماد نمیکردم. یا مثلاً هم «اصول فقه» خواندم و هم «قوانین»؛ قوانین را یک مرتبه درس دادم؛ ولی اصول فقه را حدود شش تا هفت دوره تدریس داشتم. این دروس را هم نوعاً نزد بزرگان میخواندم؛ مثلاً نزد مرحوم آیتالله اشتهاردی، یا قوانین را نزد آیتالله راستی، ادبیات را نزد آیتالله مدرس افغانی، رسائل را خدمت حضرت آیتالله اعتمادی، مکاسب و کفایه را نزد حضرت آیتالله ستوده (البته بخشی از مکاسب را خدمت برخی دیگر از بزرگان خواندم)… تا اتمام سطح، نزدیک به شش سال اینها طول کشید؛ ولی درعینحال مشغول چند درس بودم. درس و بحث من، روزانه به شش تا هفت درس میرسید. وقتی خانه میرفتم، شبها دستهایم درد میگرفت؛ چون همیشه حجم بسیاری از کتابها را به همراه داشتم. پنجشنبهها و جمعهها هم، مباحثه و درس داشتم. ازآنجاکه منزل ما نزدیک حرم بود، گاهی اوقات بعد از نماز صبح در حرم درس میگذاشتیم. نکتهای که بسیار به طلبهها سفارش میکنم و خودم هم بسیار به آن اهتمام داشتم، تکرار فراوان درس و مباحثه بود. مثلاً من مغنی را چندین دوره با یک نفر مباحثه کردم و همینطور کتابهای دیگر مانند رسائل را برخی از قسمتهایش را یک دور و برخی قسمتهای دیگرش را دودور مباحثه کردم. مکاسب را یک دور کامل – به غیر از مباحثهای که در حین درسخواندن داشتم – مباحثه کردم. کفایه را فکر میکنم مجموعاً سهدور دیگر مباحثه کردم. نهایه و منظومه را دوبار خواندم. حتی مکاسبی را که حدود چهار سال زمان میبرد، حدود دو بار مباحثه کردم. یادم هست کتابم پارهپاره شده بود و خودم هم دیگر از آن بدم میآمد؛ به همین دلیل مکاسب را پشت کتابهایم مخفی کردم تا مدتی آن را نبینم. دروس خارج را هم نزد بزرگانی همچون مرحوم آیتالله العظمی فاضل و آیتالله العظمی وحید خراسانی رفتم. الان هم فقط تدریس دارم؛ مثلاً کفایه و حلقه ثالثه را باهم بیش از هفت دوره درس دادم؛ بعضی قسمتهای مکاسب را پنج دوره و برخی دیگر از قسمتهای آن را هفت دوره درس دادم؛ بحث بیع و خیارات را هم سهچهار دوره تدریس کردم.
چرا و چگونه به نگارش جزوهها و خلاصه دروس تمایل پیدا کردید؟
من از دورهای که در دبیرستان درس میخواندم از ترس امتحانات که مطالب یادم نرود، تمام مطالب را یادداشت میکردم و هیچکس به اندازه من یادداشتبرداری نمیکرد؛ منتها من نکات و خلاصهها را هم تنظیم میکردم؛ بهگونهای که از همان اوقات در دستهبندی مطالب مهارت خاصی بهدست آوردم. وقتی هم طلبه شدم، برای اینکه سر بحث حواسم پرت نشود مطالب را مینوشتم. توصیه من به طلبهها این است که حتماً این کار را انجام دهند؛ چون واقعاً حواس ما پرت میشود و ما قدرت کنترل خیال خودمان را نداریم؛ از کمتر کسی میتوان این ادعا را قبول کرد که از اول درس تا آخر درس حواسش جمع باشد و همه مطالب را مثل ضبط صوت بگیرد. بههرحال بنده برای اینکه مطلب را گم نکنم و مطلب بهخوبی بهدستم بیاید، بعد از درس خلاصهی همه کتابها را مینوشتم. مخصوصاً هنگام تدریس، برای اینکه بهخوبی شاکلهی بحث در ذهنم جای بگیرد و ترتیب ارایه مطالب از دستم نرود، همه را به ترتیب رئوس مطالب، تقسیمبندیها، مثالها و دلایل در کاغذهای کوچک مینوشتم تا هم موقع نوشتن بعد از مطالعه، مطلب بهخوبی در ذهنم جای بگیرد و هم اینکه شب قبل از درس که مطالعه میکردم، چون حافظه قوی نداشتیم، دوباره این مباحث را مرور میکردم تا اینکه مطالب ملکه میشد. به هنگام تدریس هم وقتی ترتیب مطالب یادم میرفت یا احیاناً اگر کسی سؤالی میکرد و فراموش میکردم، به این مطالب خلاصهشده نگاه میکردم تا مطلبی از قلم نیفتد. بعد از درس، این مطالب خلاصهشده را پاره کرده و دور میانداختم؛ برای اینکه تنبلی نکنم و دوباره از آنها استفاده نکنم و در صورت نیاز دوباره بنویسم؛ زیرا خود این دوبارهنوشتن، مهارت انسان را بیشتر میکند و مطالب، بهتر در حافظه میماند. وقتی «حاشیه» و «المنطق» تدریس میکردم، طلبهها تقاضا کردند این مطالب را مفصلتر بنویسم و به آنها بدهم؛ چون آن زمان این شرحها نبود؛ بههرحال من نوشتم و دیدم خیلی استقبال شد و برای چاپ این مطالب بسیار اصرار میکنند. ازآنجاکه سرم خیلی شلوغ بود و حال و حوصله نداشتم دوباره این مطالب را منقح کنم و به شکل یک کتاب کمکدرسی ارایه دهم، بنابراین همین مطالب را دادم برای چاپ. حتی یکبار نگاه نکردم که ببینم غلط املایی دارد یا نه! الان خیلی دوست دارم فرصتی داشته باشم تا این کتابها را بازنگری و تکمیل کنم. اگر این کار انجام شود شاید محتوای آنها دو برابر شود؛ دراینصورت مطالب مفیدتری خواهد شد؛ خلاصه اینطور شد که ما این مطالب را چاپ کردیم و الحمدلله استقبال هم شد. من میخواستم این بُعد را در مطالب درسی بیاورم؛ فرض کنید در رسائل – یا در کتابهای پایینتر مانند اصول فقه – مثلاً در بحث اجماع خیلی بحث را طول داده بود تا جایی که در پایان، انسان مطلب را گم میکرد و متوجه نمیشد مطلب چه شد. خود من هم به مشکل بر میخوردم. حتی در درس خارج آیتالله العظمی وحید فکر میکنم بحث مقدمه واجب بود که خیلی هم طول کشید؛ چند نفر از فضلا که شاید الآن مجتهد باشند، آن موقع به من گفتند فلانی ما با اینکه از اول درس آمدیم، ولی سرنخ درس از ذهن ما در رفته که کجا بودیم و الآن کجا هستیم. شما که در تلخیص مهارت دارید به ما بگویید. من هم گفتم چشم. ازآنجاکه هرشب تلخیص درس را مینوشتم، آن شب از اول بحث، خلاصه درس را نوشتم و بعد به این دوستان گفتم ما اینجای بحث بودیم و این مسیر را گذراندیم و الآن اینجا هستیم؛ مانند یک نقشه جغرافیایی. خلاصه این دوستان خیلی دعا کردند و گفتند ما تازه فهمیدیم کجای بحث هستیم. مطالبی مانند رسائل متأسفانه بر اساس کتاب درسی یا اسلوبلازم در تدوین کتب درسی نوشته نشدهاند. درحقیقت هیچکدام از کتب درسی ما بر اساس اصول و اسلوب لازم برای تدریس نگارش نشدهاند؛ یعنی دانشمندان و نوابغی مانند شیخ انصاری و مرحوم آخوند لازم دیدند کتابی بنویسند؛ هرچند به انگیزه تدریس نوشتند؛ ولی در آن موقع این مسئله مطرح نبوده است که کتاب درسی چه اسلوبهایی باید داشته باشد. به نظر من شاید خودشان هم باور داشتند که باید کتاب درسی، سنگین و سخت باشد. بر خلاف نماز جماعت که رعایت أضعف مأمومین را میکردند، اما در درس و نگارش کتاب، قویترین شاگرد را در نظر میگرفتند. بنابراین این مسائل انگیزه من را بسیار تقویت کرد. مثلاً در رسائل بحث اجماع یا بحثهای علم اجمالی، واقعاً رشته بحث از دست انسان خارج میشود و انسان نمیتواند این همه شقوق را حفظ کند، جز اینکه این مباحث را روی کاغذ بیاورد یا اینکه استاد این مباحث و چکیدهای از بحث را روی تابلو بنویسد تا طلبه به نقشه و جغرافیای بحث آشنا شود و بعد وارد عمل و اجرای بحث شود. هدف من هم همین بود. آنچه توهم آسیبزدن را ایجاد کرده است، اشتباه در نحوه امتحانگرفتن است. نحوه امتحانگرفتن ما مناسب صد سال پیش است و علمی و بهروز نیست؛ بنابراین این توهم پیش آمده است که خلاصهنویسی اشتباه است؛ ولی این کار ما در جای خودش بسیار کارساز است و برخی مراجع تقلید و بسیاری از استادان و بزرگان تقدیر کردهاند؛ این طرح مخالفان کمی دارد. بههرحال این مطالب برای پیش مطالعه بسیار خوب است؛ یعنی وقتی شما درس را خواندید و مباحثه کردید، دوباره یک دور به این مطالب نگاه کرده و گاهی به آن مراجعه میکنید. مثلاً شما الآن پنج سال است که در درس خارج هستید؛ ولی میخواهید یک دور دیگر مکاسب را نگاه کنید و حوصله هم ندارید دوباره از اول تا آخر بخوانید. فایده این تلخیصها این است که شما در عرض یک هفته با [HL]جغرافیای بحث[/HL] مکاسب آشنا میشوید و برایتان یادآوری میشود؛ چون قبلاً این مباحث را خواندهاید و مباحثه کردهاید و به میزان زحمتی که قبلاً کشیدید مطالب به یاد شما میآید.
از سوی دیگر همهی افراد توفیق تدریس ندارند و همه مدرسان هم آن حافظه را ندارند که بعد از یک یا دو دوره تدریس تمام مطالب در ذهنشان بماند؛ بنابراین حتی مدرسان ما هم نیاز دارند.
الآن تلخیص کدامیک از کتب حوزوی به قلم شما در دسترس است؟ رسائل، مکاسب و کفایه.
برخی چنین مطرح میکنند که ادامه چاپ این جزوات صرفاً بهخاطر درآمدزایی بالای آنهاست؟
واقع امر این است که به غیر از این جزوهها حدود چهل تا پنجاه جلد کتاب از من چاپ شده است و با وجود زحمات بسیاری که برای این کار کشیدهام، سود اصلی را کتابفروش و ناشر میبرد و سود چندانی در مقابل ناشر عاید مؤلف نمیشود. اما بههرحال، شهدالله انگیزه من این بود که طلبهها با خواندن این جزوهها، مطالب علمی کتابها بهصورت منسجم در ذهنشان جا بگیرد.
البته در اینجا یک نکته وجود دارد؛ من گاهی اوقات میبینم برخی استادان در برخورد با استاد علیمحمدی بهگونهای برخورد میکنند که گویی اصلاً ایشان را نمیشناسند؛ درحالیکه بسیاری از اینها سر سفره کتاب ایشان نشستهاند؛ یعنی کتاب ایشان را میخوانند و بعد تدریس میکنند؛ بنابراین برخی از ما مقداری کملطفی میکنیم؛ یعنی از یک مطلبی بهرهمند میشویم، بدون اینکه به صاحب آن اثر اعتنایی کنیم؛ البته انسان نیازی به این اعتناکردنها ندارد؛ ولی بر اساس یک مبنایی باید به فرد اشکال کنند؛ نه بدون مبنا.
بهنظر خود شما، جایگاه درست استفاده از کتب تلخیص در سیر تحصیلی کجاست؟
درسخواندن چند مرحله دارد:
یکی از آنها که از قدیم گفتهاند پیش مطالعه است.
پیش مطالعه دو نوع است:
یک موقع شما میخواهید از خود کتاب [HL]پیش مطالعه[/HL] کنید که فکر کتب ماست. کتب ما اصلاً بر اساس اسلوب کتابهای درسی تدوین نشده و عباراتش سخت است؛ بنابراین به جز طلبههای خیلی خوشاستعداد، سراغ پیش مطالعه از روی کتاب نمیروند. یا پیش مطالعه بر اساس شروح کتابهاست که در این حالت هم بعید میدانم تعداد کسانی که این کار را انجام میدهند از دو تا سه درصد بیشتر باشد؛ اما تلخیصی که ما نوشتیم فوایدی دارد که نه آن صعوبت را دارد و نه آن تطویل عبارات را. بنابراین شما درس فردایتان را در نصف صفحه پیش مطالعه میکنید و از این طریق حداقل یک جغرافیای کلی از بحث در ذهن شما میآید که مراحل این بحث چیست؛ رأی مصنف چیست؛ چند اشکال شده است و جوابهای آن چیست. مرحله دوم حضور در جلسه درس است. افراد بسیاری برای حضور در درس موفق نمیشوند و برخی هم که موفق به حضور در جلسه درس میشوند، صد درصد حواسشان به درس نیست؛ ازاینرو باید برای این موارد فکری کرد. این اشتباه است که انسان در جلسه درس حاضر شود؛ ولی حواسش به درس نباشد؛ بنابراین باید کاری کند مانند نوشتن و اگر این کار انجام نشود از قافله باز میماند؛ پس باید برای این افراد کاری انجام دهیم. شروحی که برای کتابها به فارسی نوشته شدهاند، این مشکل را حل میکنند. البته لازم است در اینجا عرض کنم این کتب شروح با تلخیصهای بنده وحدت ملاک دارد؛ یعنی اگر کسی بخواهد به این تلخیصها اشکال کند باید به آن شروح هم اشکال کند. اگر این اشکال وارد باشد، به بیشتر مراجع تقلید هم وارد است؛ چون بیشتر مراجع تقلید دروس خودشان را بهصورت جزوه میدهند و ملاک همهی این روشها یکی است.
مرحله سوم، مطالعه بعد از درس برای مباحثه است؛ چون بسیاری از افراد یا توان فهم کتاب را ندارند – چون کتاب سنگین است – یا در جلسه درس حواسشان به درس نبوده است. این دو گروه نیاز به شروحی دارند. اما خیلی کم اتفاق میافتد که قلم شروح ما روان باشد؛ مخصوصاً با توجه به ضعف ادبیاتی که نوع طلبهها متأسفانه به آن مبتلا هستند؛ ازاینرو شروح و حواشی نوشتهشده، متن سنگینی دارند و بیشتر، استادان و طلبههای خوشاستعدادی که از ابتدا درس را خوب دنبال کردهاند، این حواشی و شروح را خوب میخوانند و میفهمند. سؤال این است که پس بقیه طلبه ها را چه کنیم؟ آیا آنها را رها کنیم؟ بههرحال نمیتوانیم بقیه طلبهها را رها کنیم؛ بنابراین باید به آنها هم توجه کنیم. توجه به این طیف از طلبهها این است که کتب کمکآموزشی ویژه آنها تألیف شود؛ وگرنه آن کسی که خوشاستعداد است و پیشمطالعه کرده است، نیازی به این شرح فارسی ندارد؛ هرچند نیاز به تلخیص دارد؛ برای اینکه مطالب را بهصورت جامع و یکپارچه فراموش میکند؛ پس برای یادآوری باید جغرافیای درس در دسترس او باشد؛ اما به شرح فارسی نیاز ندارد و به شرح عربی مراجعه میکند. برخی هم اصلاً به شرح نیازی ندارند و اگر هم مراجعه میکنند، به این دلیل است که ببینند مؤلف چه نکته یا مثال تازهای بیان کرده یا اینکه اشکال دیگری برای فهم بهتر مطلب یا اطلاعات بیشتر بیان کرده است. بعد از این مراحل ما برای اینکه بفهمیم طلبه ما مطالب را خوب خوانده است یا نه، برای تمییز طلاب از یکدیگر، یک امتحان برگزار میکنیم. در امتحان هم، طلبه به این تلخیصها نیاز دارد. شما فاصله بین تعطیلی دروس تا امتحانات را که یک هفته است در نظر بگیرید. در این یک هفته تا ده روز چه کسی میتواند یا چه کسی حال این را دارد که از اول سال تحصیلی هرچه خوانده است را بهطور کامل مرور کند؟ یا حافظهاش یاری کند؟ یا اینکه حوصله داشته باشد و بخواهد مطالب را یادداشت کند؟ چون نوشتن حوصله زیادی میخواهد و واقعاً کار سختی است. این یک واقعیت است که خیلی از افراد حال و حوصله نوشتن را ندارند؛ بنابراین ما باید چه کار کنیم؟ آیا باید اینها همینطور بروند امتحان بدهند و مردود شوند؟
الان یکی از مهمترین معضلات ما مشکل مالی طلاب است که باعث افت انگیزه، بیحالی و بیحوصلگی شده است. هیچکس هم به سراغ درمان این معضل نمیرود؛ [HL]درحالیکه مشکلات مالی طلبههای ما به حوزههای ما آسیب زده است[/HL]؛ اما عدهای برای اینکه فرافکنی کنند، میگویند چرا برخی طلبهها بهسراغ شرح و تلخیص و اینگونه موارد میروند؟! واقعیت قضیه این است که طلبهها بهدلیل مشکلات مالی، اجاره منزل و مسایل مختلف زندگی، حال و حوصله درسخواندن را ندارند یا به عبارت دیگر فراغت بالی برای درسخواندن ندارند. بنابراین اگر این مطالب بهجای خودش بهخوبی استفاده شود، بسیار مفید خواهند بود؛ نه اینکه این کار من باشد و منافعی برای من دارد. بله؛ بعضی از جزوههایی که به طلبهها میدهند مثل جنسهای بیکیفیت و ناچیز چینی است و برای طلبه مخرب است؛ اما من خلاصه کردهام؛ نه گزینش. من حتی جواب «ان قلت و قلتها» را در قالب تذکرات آوردهام؛ یعنی اگر شما تذکر را بخوانید و کسی به شما اشکال کند، میتوانید جواب دهید.
شما موارد استفاده از این تلخیصها را بیان کردید؛ آیا این نحوه استفاده، طلبهها را از کتاب بینیاز نمیکند؟ بههرحال وقتی طلبه بر متن مکاسب و کفایه مسلط میشود با متون سخت عربی ارتباط برقرار میکند و این مسئله باعث میشود طلبه فردا در فهم قرآن و روایات توان بالایی پیدا کند؛ اما اگر قرار باشد طلبه در تکتک دروس خود از این جزوهها استفاده کند، آیا توانش سلب نمیشود؟
اولاً به دلیل ضعف انگیزه و اشتغال و مشغله زیاد طلبهها، حوصله و رغبت رجوع به کتب اصلی در میان طلبهها کم شده است. نکته دیگر سختی مطالب است. ما باید ببینیم آیا غرض از تدوین کتاب، تفهیم مطلب است یا هنرنمایی بهوسیله لغتپردازی؟ [HL]کتابهای ما کتب درسی نیستند[/HL]؛ کتاب درسی، اسلوب و مقرراتی دارد و در دنیای جدید همه این موارد بهصورت مضبوط وجود دارد و هیچکدام از اینها در کتابهای درسی ما رعایت نشدهاند. از طرف دیگر، من در این کتابها صرفاً جغرافیایی کلی از بحث و یک نقشه راه و فهرست تفصیلی ارایه دادهام که طلبه بداند در این کتاب از کجا به کجا خواهد رفت. کتابهای ما به هیچوجه بینیازکننده از کتابهای اصلی نیست؛ پس اگر طلبه به کتب اصلی مراجعه نمیکند و به کتابهای من مراجعه میکند، باید ببینیم علت این امر چیست؟
این یک واقعیت است که همه این طلبهها از نظر استعداد و انگیزه یکسان نیستند.
آیا همه آنها میخواهند به مرجعیت برسند؟ خیلی از افراد میگویند ما فقط میخواهیم چند سالی درس بخوانیم و به یک شهر، نهاد یا دانشگاهی برویم و تبلیغ کنیم. سؤال این است که ما با این دسته از طلبهها باید چطور برخورد کنیم؟
آیا باید جلوی اینها را بگیریم و بگوییم در اینجا فقط کسانی بیایند که میخواهند مانند شیخ انصاری و مراجع تقلید شوند؛ بقیه به دانشگاه بروند؟! مسلم است که این طور نمیشود؛ زیرا استعدادها، انگیزهها و مراتب متفاوت است و ما باید متناسب با مراتب برنامهریزی کنیم. [HL]یکی از اشکالات بسیار بزرگی که به مدیریت حوزه وارد بوده، این است که مدیریت، همه طلبهها را به یک چشم میبیند و یک کتاب درسی برای همه طلبهها میگذارد! چطور ممکن است برای یک انسان خوشاستعدادی که میخواهد در حد مرجعیت درس بخواند، کتابی را بگذاریم و برای طلبههای دیگری که صرفاً میخواهند پنج تا شش سال درس بخوانند و مانند سفیران هدایت به تبلیغ بروند نیز همان کتاب را درنظر بگیریم؟ [/HL]اصلاً برخی طلبهها نمیخواهند فقه و اصول بخوانند؛ بلکه میخواهند بر روی فلسفه، تفسیر قرآن، نهجالبلاغه، تاریخ و… کار کنند یا اینکه پنج تا شش سال میخواهد درس بخواند تا یک فوق لیسانس و دکترایی بگیرند و در دانشگاه تدریس کنند. بلاتشبیه مثل این است که شما یک میهمانی ترتیب بدهید و در آن از طفل صغیر تا شیخ کبیر را دعوت کنید و به همه چلوکباب برگ بدهید!
آیا واقعاً آن طفل صغیر توانایی خوردن غذای شما را دارد؟! بنابراین باید واقعگرایانه به موضوع نگاه کرد. این نقص بزرگی در حوزه علمیه ماست. من بارها این مسئله را خدمت مدیران حوزه عرض کردهام؛[HL] اما متأسفانه گوش شنوایی نیست.[/HL] حداقل بیایید طلبهها را رتبهبندی کنید؛ عدهای خوشاستعداد هستند و میخواهند رسائل، مکاسب و کفایه بخوانند؛ اما عدهای نمیخواهد این مسیر را طی کنند و نزد چندین استاد بنشینند؛ برای این عده همین کتابها را رقیقتر و خلاصهتر کنند؛ در حدی که یک مبلغ نیاز دارد. بنابراین لازم است در این زمینه تقسیمبندی، رتبهبندی و تفکیک میان طلاب و دروس صورت بگیرد و اگر این کار را انجام ندهیم، برخی طلبهها از درسخواندن متنفر میشوند و آنقدر بدشان میآید که از حوزه به دانشگاه میروند. پس خسارات و تلفاتی که ما در حوزه داریم، ناشی از ضعف برنامهریزی مدیریتی است. این صحیح نیست که به همه بگویند شما مکاسب و کفایه بخوان؛ درحالیکه استاد کفایه خودش در تدریس کفایه نصفهجان میشود – من که خودم اینطور بودم – چه برسد به طلبه. چرا ما باید ذهن طلاب را خسته کنیم؟ ما کتاب کفایه را میبوسیم و بهعنوان یک اثر هنری و کتاب علمیِ گذشته بر روی سرمان میگذاریم؛ اما در عصر حاضر ما باید کفایهای بنویسم که همان مطالب کفایه، با عبارات ساده و روان در آن بیاید تا طلبه وقتی این کتاب را میخواند ذهنش فعال شود.
قبول دارید که بیشتر طلبهها از کتابهای شما طبق فرایندی که حضرتعالی برای مطالعه آنها بیان فرمودید، استفاده نمیکنند؟ یعنی صرفاً یک ماه قبل از امتحان به سراغ کتابهای شما میروند.
ریشهی این مشکل، [HL]شیوهی اشتباه امتحانگیری ماست؛ معیار در امتحانات ما حافظهمحوری است[/HL]؛ بنابراین طلاب هم صرفاً برای امتحانات به کتابهای ما مراجعه میکنند. شما باید بر اساس فهممحوری سئوال دهید. مثلاً یکبار بنده بعضی از سئوالات کفایه را برای حوزه طرح کرده بودم؛ بهگونهای که وقتی از طلبهها سئوال کردم آیا کتابهای ما برای امتحانات شما مفید بود، گفتند: چند سئوال را بیشتر نتوانستیم براساس کتب شما بنویسیم. من هم نگفتم سئوالات امتحان را خودم طرح کردم. بنابراین شیوه امتحانگیری ما در حوزه اشتباه است. امتحان باید طوری باشد که کتابهای ما فقط برای یادآوری مفید باشد. امتحانگرفتنهای ما افتضاح است؛ بهگونهای سئوال میدهند که هرکس حافظهاش خوب بود، قبول میشود و اگر حافظه چندان قوی نداشت، قبول نمیشود؛ درحالیکه هدف و غرض من و حوزه باید فهم مطالب باشد؛ آن هم یک فهم صددرصدی.
آیا حافظه باید صددرصدی باشد؟
نه؛ لازم نیست. واقعاً چهکسی قدرت حفظ تمام این مطالب را دارد؟
مگر اینکه از هر چندهزارنفر، یکی دو نفر و نهایتاً پنج درصد طلبهها این امکان را داشته باشند. بنابراین برای حافظه باید نمره یا درجه قائل شویم. به این ترتیب که بگوییم مثلاً حافظه بیست تا سی درصد خوب است و بر همین اساس امتحان را برگزار کنیم. متأسفانه سؤالات امتحانی ما همه حافظهمحور است. هرچند در سالهای اخیر تا حدودی سئوالات امتحانی بهتر شدهاند. در دنیا بیشتر بهصورت کتابباز (open book) امتحان میگیرند؛ شما اگر به این شکل امتحان گرفتید، هیچوقت تلخیصهای بنده مخل نخواهند بود.
برخی استادان، بهشدت منتقد جزوهخوانی در حوزه هستند. رفتار و برخوردی که در این زمینه بهصورت ملموس با خود حضرتعالی انجام شده، چه بوده است؟ چه آنهایی که تشویق کردهاند و چه کسانی که نسبت به این کار انتقاد داشتهاند.
در مدت نزدیک به بیست سال که کتابهایم را چاپ کردهام، شاید به اندازه تعداد انگشتان دودست، منتقد به من مراجعه نکرده است؛ نوعاً تعریف و تشویق بوده است. مثلاً تلخیص کفایه ما برای تدریس بسیار عالی است و واقعاً استادان بسیاری دراینباره بهصورت حضوری یا تلفنی از من تقدیر و تشکر کردند؛ چون من کفایه را خیلی تکمیلتر از مابقی موارد نوشتم و بقیه را خیلی موجز نوشتم؛ مثلاً قطع و ظن را خیلی موجز نوشتم و بر اساس همان یادداشتهای کلاس درسم بود؛ مکاسب محرمه هم همینطور؛ ولی بیع را بهتر نوشتم یا خیارات را همینطور. برخی از استادان وقتی شب برای جلسه درس فردایشان مطالعه میکنند، برای من پیامک میفرستند و دعا میکنند که من الآن تلخیص کفایه شما را میخوانم و برای شما دعا میکنم. کسانی هم که منتقد بودند، انتقاداتشان دقیق و علمی نیست؛ ناپخته است؛ به این معنا که دقیق، منصفانه و واقعنگرانه نیست.
آیا شما نوشتهها و جزوههای خودتان را خدمت مراجع تقلید هم نشان دادهاید و در مورد آنها با ایشان صحبت کردهاید؟
بله؛ یکی از مراجع معظم برای تلخیص کفایه ما، مقدمهای نوشتند؛ ولی تا به دست بنده رسید دیگر کتاب از چاپ خارج شده بود و موفق نشدیم این مقدمه را بیاوریم. البته اگر این مقدمه را چاپ میکردیم، ممکن بود برخی مخالفان جزوههای ما به سراغ ایشان بروند و تبعاتی برای ایشان درست شود؛ ازاینرو این کار را انجام ندادیم.
حضرت عالی فرمودید حتی برخی از استادان برای مطالعه دروس از کتابهای شما استفاده میکنند؛ این نشان از افت علمی ندارد؟ چون در گذشته وقتی استادان میخواستند مثلاً کفایه یا مکاسب را تدریس کنند، به حواشی عربی مراجعه میکردند.
گروهی از استادن اینگونه هستند؛ یعنی از قوت علمی فراوانی برخوردار هستند و به حواشی سنگین مراجعه میکنند؛ ولی متأسفانه چندین سال است – و شاید از همان اول هم بوده است – برخی در حوزه تدریس وارد شدهاند که متأسفانه اصلاً شأن تدریس را ندارند؛ حوزه هم برای جلوگیری از تدریس این افراد تاکنون نتوانسته است کاری انجام دهد؛ بنابراین بسیاری از استادانی که در سطح مطلوب نیستند، به شرح فارسی نیازمند هستند؛ یعنی قبل از تدریس، شرح فارسی را نگاه میکنند. حتی برخی از این افراد هستند – و من آنها را میشناسم – که حتی یک خط عربی بلد نیستند بخوانند؛ ولی کفایه، مکاسب و حتی درس خارج میدهند. این مسئله آفاتی دارد که حوزه باید به فکر آن باشد.
به نظر حضرت عالی اگر طلبهها بخواهند، میتوانند مطالب را خودشان بنویسند و به جزوه تبدیل کنند؟
بله؛ بسیار عالی است. حتی من خودم سر کلاسها به طلبهها سفارش میکنم که خودتان تلخیص کنید؛ چون در ذهن انسان نمیماند. من در ابتدا قطع و ظن را تلخیص نکرده بودم؛ ولی مباحثه کرده بودم و اینگونه به نظرم میآمد که بسیار خوب خواندم. اتفاقاً خدمت یکی از بزرگان رفته بودیم؛ فرمودند: چه میخوانی؟ گفتم: رسائل. ایشان یک سئوال از علم اجمالی کرد؛ هرچه به ذهن خودم فشار آوردم، دیدم یادم نمیآید و خیلی ناراحت شدم؛ چون فکر میکردم خیلی خوب خواندم. در آنجا متوجه شدم فراوانی مطالب باعث میشود ذهن من نتواند تمام مطالب را نگه دارد. [HL]بعد از این ماجرا وقتی به جبهه رفتم، کتاب رسائل را به همراه خودم به جبهه بردم و از اول تا دلیل انسداد یا حجیت ظواهر را در جبهه خلاصه کردم. گاهی اوقات تا دو نیمه شب که همه خوابیده بودند مینشستم و تلخیص میکردم.[/HL] باید بپذیریم که کتابهای درسی ما واقعاً مشکل دارند و با این سختی و فراوانی مطالب، نمیتوان بهراحتی بر آنها احاطه پیدا کرد.
این مطلب در شماره 20 مجله حاشیه و در سایت مباحثات منتشر شد.
ساختار شکن مثبت در روش تألیف و تدریس (استاد شهید مسلم قلی پور)
اون كسي كه اين اشكال را كرده چند اشكال به اشكالش وارد است
با تأليف به سبك تلخيص و نموداري اطلاعي ندارد. چون كاملا فرد بايد بر كتاب تسلط داشته باشد بعد مطالب را در قالب نمودار بياورد
دوم اين كه واقعا از بازار كتاب بي خبر است كه چه ظلمي در حق نويسنده مي شود
سوم اين كه زحمت تلخيص يك كتاب مانند كفايه يك سال هم بيشتر زمان مي خواهد. قيمت پشت جلد اين كتاب ها براساس قيمت گذاري متداول است نه براساس زحمت و اين هم يك مصيبت بزرگ است كه قيمت گذاري كتاب را مثلا ناشر انتخاب مي كند
يعني يك كتاب دويست صفحه اي لطيفه كه از سايت ها جمع آوري شده و زحمت زيادي ندارد با يك كتاب دويست صفحه اي تلخيص كه فرد به غيراز تجربه تدريس و استادي زحمت بسيار زيادي براي تلخيصش كشيده يكسان است.
***
ذکر مصیبت برای نویسندگان مذهبی( مراکز فرهنگی و ظلم به نویسنده )