فاعلاتن فاعلاتن فاعلات
چهرهء دل باطن روی تو است = فاعلتن فاعلتن فاعلات (مگر اینکه چندین بار از اختیارات شاعری استفاده کنیم :ok:)
این بیت عالی است. یا زنگیِ زنگ ، یا رومیِ روم
:Kaf:
"تو است" ، اگر بشود "توست" زیباتر خواهد بود
دوستان گرامی ؛ امیدوارم اگر در این چند وقت نقدی به اشعار شما داشته ام جسارت بنده را ببخشید
قطعاً معنایش تواضع شما بوده ، نه سواد من دست همسرم که بر اثر بریدگی عفونت شدید کرده بود به لطف خدا و دعای شما بزرگواران بعد از عمل جراحی خیلی بهتر شده
اما شیمی درمانی همچنان ادامه دارد و نیاز است تا حضوری کنار ایشان باشم
انشاالله هر جا که هستید موفق باشید حلال بفرمائید و ما را دعا کنید
یا حق
از زحماتی که برای نقد اشعار می کشید متشکرم.
"تو است" را به شکل "توست"خواندم ولی مصرع ناقص می شود گویا چیزی کم دارد!
امیدوارم به زودی خبر سلامت و بهبود کامل همسر گرانقدرتان را از حضرتعالی بشنویم.
برای رسیدن به اوج وصول تو باید بیابی یکی از فحول فَحَل آن بود کز زمین و سما بفوری شود دستگیر اهل خدا به جان کلی و به تن جزئی است همه ماسوی در برش جزئی است چو جان است فوق زمان و مکان بیابد ز او نور ،روشن روان روانت سوی او چو جاری بود به دریاش چون قطره فانی بود
مادری دارم که تا شب در کتاب خالق است. ول نمی سازد کتابش چون که گوید بالغ است
گویدش بر من، بخواهی تا شوی اهل بهشت پس بجای آور ،تو چند رکعت نگردی بد سرشت
گویدش جز راه احمد راه دیگر. نیستش گویدش هرکس که دشمن گشته باحق نیستش
گویدش لعنت شود بر دشمنان ،یا علی رهبر و مولای امت نیست جز آقا علی
گویدش با چادرم ,من پیرو زهرا شدم بهترین کارم همین است چون چنین پیدا شدم
گویدش این ها که در کفر زیستند در مسیر بد سرشتی رفته و حق نیستند
گویدش تنها صفا در این جهان ذکر خداست هر که جز ذکر خدا گوید، عمرش بر فناست
مادرم ای مهربان ساده دل. ای کسی که مهربانی می کنی از روی میل
من تلاشم بهر این دنیا، آن دنیا که نیست
در مسیرم جز برای صلح و خوبی کار نیست
هر کلامی نزد هر انسان تفاوت ارزش است هر نفر با گردش ایام ، فکر چرخش است
بهترین راه جهان در حال حاضر نرمش است گر که غیر از این شود کل جهان در ترکش است
a.p
نقطه
از کجایم ، به کجا خواهم رفت
از درک،,بر درکم این شد حرف!؟
هر کجا را که نگه می سازم
رنگ رخسار خودم می بازم
أین همه نظم چرا گشته هویدا اینجا
برچه آنسان شده پیدا اینجا
خالق این همه زیبایی کیست
پاسخ پرسش من دانی چیست
هادی و مرشد این منزل کیست
آخر کار بشر ، گویی چیست
یکی یکی بچه بیاورده زن
تا بشوند عصا شود پیرزن
تا که زن و مرد شوند رو سفید
حماقتیست،حماقتی بس عجیب
بچه بزرگ کردن فقط غذا نیست
پوشک وشیر خشک،یک فضا نیست
بچه یعنی یک نفر را آوری در بازی دنیای سخت
یاید از رشد جنین تا آخرش پایش نشست
تا زمانی که شود فردی مفید اجتماع
تا نگردد یک مصیبت یا بلای جان ما
آنکسی که خرحی خود را ندارد بچه دیگر چیست هان
بجه آوردن برای او نشانی از جهالت قلب تاریکش,بدان
بچه یعنی ،از شب و روزت گذشتن ،پای او بودن و رفتن
گر توانش را نداری حق آوردن نداری
حق نداری بچه را در صد مصیبت افکنی تو
باید اورا پروراند
یچه نیاورید توان ندارید
نابرده رنج که گفته گنج میسر نمی شود
ایشان نمونه اش
پدرش پولدار است و می شود
آنکس که گشنگی ندیده غمی ندارد پس
ما ها چشممان به نمودار فیمت است
داءم تلاش کرده برای چندر غاز
او پول تو جیبی اش پول یک سال ماست
ما ها که شکایتی نداریم عزیز دلم
کمتر خوریم جای شکر دارد باز
من داتشحو ،به امید کار ،در حال تلاش
او کارنکرده مالک بهترین های این دنیاست
روزی رسد خدا که جهان عادلانه شود
قتلی نگردد و انسان نمونه شود
فقری نیاشد
از گشنگی کمرش به معده چسبیده
او قرار نیست بیدار شود صبح دیگر یاز
گلوله ها جنگ تجاوز برای چیست
بیدار نمی شوید این چه بد مستیست
برای منافع شروع کند جنگ گلوله زند
جنازه ها زیر پایش ، پهن، فرش قرمز رنگ
عبرت ز گذشته چرا نمی گیرید
شما نمونه اید انسان کاملید
نه اینگونه نیست حقایق که تا ابد پنهات نمی شوند
انسانیت خوابیده است تو بیدارش بکن یارب
چرا داعش کشد آدم چرا ماتم کند عالم
چرا در خانه آرامش نباشد هان
چرا اینجا و آنجا بوی دود آید
یکی را زنده زنده در قفس هایی که آتش زیر آن باشد
یکی را تا اید محروم می سازند
که لبخند عزیزش را نبیند او دگر هرگز
چرا پایان نمی یابد
همه پایان کار، در فبر می خوابیم
چرا پس اینچنین رفتار میسازیم
چرا دنیای ما بهتر نمی گردد
چرا؟
چون که فقط بر فکر خود باشیم
چهار شعری که ارسال کردم از خودمه
فكر كنم كلمه اي را جا انداخته ايد
من به عنوان نمونه نوشتم
يك هجا كم دارد
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم والرحمه
سال نو مبارک
بزرگوار از نظری که بیان فرمودید متشکرم
و سپاسگزارم از اینکه راهنماییم فرمودید
موفق و عاقبت به خیر باشید
دلا بايد که هر دم يا علی گفت
نه هر دم بل دمادم يا علی گفت
زليلي من شنيدم يا علي گفت
به مجنون چون رسيدم يا علي گفت
مگر اين وادي دارالجنون است
كه هر ديوانه ديدم يا علي گفت
نسيمي غنچه اي را باز مي كرد
به گوش غنچه ديدم يا علي گفت
چمن با ريزش باران رحمت
دعايي كرد و او هم يا علي گفت
خمير خاك آدم را سرشتند
چوبرمي خواست آدم يا علي گفت
مسيحا هم دم از اعجاز مي زد
زبس بيچاره مريم يا علي گفت
علي را ضربتي كاري نميشد
يقينم ابن ملجم يا علي گفت
مگر خيبر زجايش كنده مي شد
يقين آنجا علي هم يا علي گفت
******
و زهرا هم به هنگام ولادت
به صد شوق و شعف مولا علی گفت
خوشا بر شاعر ناز ارزگان
که کوثر نوش گشت و یا علی گفت
این که نسوان هر زمان در شعر غوغایی کنند
ما ز حسرت مانده بر در در سرای شاعری
این که نسوان هر زمان در شعر غوغایی کنند
افتخارش مال ما ، مایی که مردِ شیعه ایم
گر از این دریای شیرین جرعه ای هم شد نصیب
باز هم ما مردهــــا قانع به آن یک جرعه ایم
کلاً اگر همین یکی دو خانم از جمله سرکار "حبیبه" و "يا عالي" هم اشعارشان نبود ، این تاپیک کلا باید تعطیل میشد
تازه خانمهایی مانند سرکار خانم "یارب" ، "یکی دیگه" و..... کم کار شده اند
بعضی هم مانند خانم "شهره22" کلاً دیگر خبری ازشان نیستاستاد "صادق" هم که جدیداً ما را قابل اشعار خود نمی دانند و رفته اند تو کارِ کپی پیست!
خودِ من هم که اصلاً دنیایم فرق کرده....
شاید حضور امثال شما جانی تازه به این تاپیک بدهد
از مه نو چون رجب گردد تمام و ماه نو شد
از پِیَش آید مه شعبان و من عین حُبابم!
بعد از ان در عین بی تقوایی و بی همنوایی
در مه نو ماه روزه مدعی بهر کبابم!
کاش باشد جرعه آبی تا بنوشم بعد افطار
ساقیم ادمین شود همراهیم عالی جنابم!
ای رضا جان مفتخر گردیم ما اندر ضیافت
در سرای خوب و عالی گستری بهرم کبابم
یا حبیبه یا که دیگر دوستان اندر سرایش
بهر فضل و بهر تقوا آورد یک جام نابم
من نمیدانم میان ماه نو با ماه کهنه
چند روزی فرق باشد لیک من در اضطرابم
کاش میشد نامهایی که بگفتی بهر شعری
شاعری یا که امیری یا مدیری از حسابم
این حبیبه ،یا رب و یا عالی و شهره بیایند
یا یکی دیگه بگوید بعد ازاین اینجا جوابم
من همی دانم میان خوب های شاعری هم جملگی کاهو کرفس و اسفناج و من کبابم!!!
من نمیدانم حبیبه کیست یا عالی کدام است
لیک میدانم که من در عین گمنامی کبابم
ای رضا جان خواهشا گاهی شما هم مدعی شو
تا که نسوان را از این خلوت سرای خویش رانم
کاش من بودم بَلَد تایپیک شعری نو بسازم
بعد اسم و ادرس و عکسش گذارم چون کبابم
ای «حباب» از درگه خود تا نراندی جمله خوبان
فرض کن آنها فسنجانند تو گویی کبابم
من با عرض پوزش از تمامی دوستان
شعر خوب و عالی خودم رو تقدیم میکنم به همه سروران سایت
ادمین گرامی رو اینوایت کنید بیاد ببینه چی گفتم!!!
خودمم کم آوردم
برم کبابی! کباب بخرم؟x_x
کباب اسم شاعری من هست؟
سلااااااااااام
عاقا ی سوال
اینجا همه اساتید شعر هستند؟
مسلط به عروض و اوزان؟
:-/شعرای دس پا شکسته هم میشه گذاشت یا نه؟
تنکیو وری ماچ
سلام
اینجا محلی است برای بیان احساسات و نظرات در قالب نظم
طبیعی است هر چه منظم تر باشد بهتر است ، اما کمی تا قسمتی ابری هم باشد مشکلی نیست happy
یک زمانی نقد شعر هم انجام میشد ، اما الان کمتر پیش میاید چون کاربران وقت کمتری نسبت به گذشته دارند
لذا اگر تمایل به آشنایی بیشتر داشته باشید ، اساتیدی مثل خانم "حبیبه" هستند و اگر مایل باشید در رفع ایرادها راهنماییتان خواهند کردولی اگر هم مایل به نقد اشعارتان نیستید ، باز هم مشکلی نیست. همان دست و پا شکسته هم خوب است
البته خودتان گفتید دست و پا شکسته است وگرنه من اطلاعی ندارم و طبق صحبت خودتان عرض کردم
سلام
اینجا محلی است برای بیان احساسات و نظرات در قالب نظم
طبیعی است هر چه منظم تر باشد بهتر است ، اما کمی تا قسمتی ابری هم باشد مشکلی نیست
سلام آقا رضا
خب ان شاءلله که آفتابی بشه
اساتیدی مثل خانم "حبیبه" هستند
اعه کار سخت شد اوزان و عروض بلد نیستم
اگر مایل باشید در رفع ایرادها راهنماییتان خواهند کرد
ایراد که زیاده والا
ولی اگر هم مایل به نقد اشعارتان نیستید ، باز هم مشکلی نیست. همان دست و پا شکسته هم خوب است
نقد که اشکالی نداره ولی نخندین دیگه :d
البته خودتان گفتید دست و پا شکسته است وگرنه من اطلاعی ندارم و طبق صحبت خودتان عرض کردم
حالا شایدم گردن شکسته هم بشه
حالا دلو میزنیم به دریا پناه بر خدا ی دونه قدیمی رو میذارم
مسخره نکنینا:d:x
مصرع دوم از مولانا و مصرع 6 هم از حافظ یخورده کلمه کپی داره فقط حق کپی رایتو رعایت کنم
دلو میزنیم به دریا پناه بر خدا ی دونه قدیمی رو میذارم
حسام جان قبلاً هم شعرهای شما را دیدم
استفاده از کلمات را عالی انجام می دهید و انتقال مفاهیم را هم به همچنین
فقط در دو سه مورد مشکل دارید که مهمترین آنها
"وزن" است یا بهتر است بگویم در بخش "هجا" مشکل دارید که در واقع ریشهء وزن است
گوشتان باید به وزن آشنایی دقیق تری پیدا کند
برای مثال در همین شعری که نوشتید چندین بار وزن تغییر کرده است:
عاقبت کار من و مستی پیمانه یکی ست =
فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلات مست و عابد شیخ و زاهد همه از آن یکیست = فاعلاتن فاعلاتن فعلاتن فعلات
هیچ نوایی چون نوای عاشق و دلدار نیست = فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلات
حسام جان قبلاً هم شعرهای شما را دیدم
استفاده از کلمات را عالی انجام می دهید و انتقال مفاهیم را هم به همچنین
خیلی ممنون آقا رضااااا روحیه گرفتم
فقط در دو سه مورد مشکل دارید که مهمترین آنها "وزن" است
رستم از این نفس و هوا زنده بلا مرده بلا
زنده و مرده وطنم نیست به جز فضل خدا
رستم از این بیت و غزل ای شه و سلطان ازل
مفتعلن مفتعلن مفتعلن کشت مراcrying آره دقیقا این وزنو خیلی مشکل دارم
یاد گرفتنش سخته؟خودتون چطوری یاد گرفتین رشتتون بود؟
بنظرتون چقد وقت میخواد تا خوب یاد بگیرم؟
یا بهتر است بگویم در بخش "هجا" مشکل دارید که در واقع ریشهء وزن است
کلا در دستور زبان از آخر اولم:d
عاقبت کار من و مستی پیمانه یکی ست = فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلات
مست و عابد شیخ و زاهد همه از آن یکیست = فاعلاتن فاعلاتن فعلاتن فعلات
هیچ نوایی چون نوای عاشق و دلدار نیست = فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلات
الان با این دیدی که بهم دادین نگاه میکنم افتضاحی فجیع رخ داده گویا،بنظرتون این عرصه رو ببوسم بزارم کنار؟:d
چجوری انقد سریع این وزنا رو گفتین؟حفظ کردنیه؟ساختنیه؟
یک زمانی نقد شعر هم انجام میشد ، اما الان کمتر پیش میاید چون کاربران وقت کمتری نسبت به گذشته دارند
لذا اگر تمایل به آشنایی بیشتر داشته باشید ، اساتیدی مثل خانم "حبیبه" هستند و اگر مایل باشید در رفع ایرادها راهنماییتان خواهند کرد
از حسن ظن و تواضع حضرتعالی متشکرم.
امّا تا جائیکه خاطرم هست استاد عروض و اوزان شعری حضرتعالی بودید و البته هستید و بنده نیز در این موارد از شما بسیار آموختم.
امیدوارم این تاپیک با اشعار ارزشی و مناسبتی و نیز حضور شاعران اسک دین و اساتید بزرگوار،مانند گذشته رونق بگیرد.
باسمه الشکور
با سلام و احترام
از زحماتی که برای نقد اشعار می کشید متشکرم.
"تو است" را به شکل "توست"خواندم ولی مصرع ناقص می شود گویا چیزی کم دارد!
امیدوارم به زودی خبر سلامت و بهبود کامل همسر گرانقدرتان را از حضرتعالی بشنویم.
بله ، منظورم همين بود كه مصرع را تغيير بدهيد
تشكر. انشاالله
باسمه الغنی الحمید
خدا بینم کن(1)
سعادت گر شود پایان راهم
اگر ایزد کشد خط بر گناهم
اگر توفیق یابم ترک عادات
کنم با عشقِ حق جمله عبادات
اگر صالح شوم با محض اخلاص
شوم در بحر عرفان مثل غواص
اگر طائر شوم بر قله ی دین
شوم چون مومیایی شرع آجین
چو یک لمحه نظر با خویش دارم
چگونه در حضورت سر بر آرم؟
خداوندا کنم کور از دو دیده
کرم کن از شنید و ناشنیده
بگیر از من توان راه رفتن
بزن چوب تنبُّه بر سر و تن
ولی یک لحظه خود بینم مفرما
خدا بینم کن و پس خاک فرما
پ.ن
"اللهم لا تکلنا الی انفسنا طرفة
عینٍ ابدا"
خداوندا لحظه ای ما را
به خودمان وا مگذار
یا سلام
برای رسیدن به اوج وصول
تو باید بیابی یکی از فحول
فَحَل آن بود کز زمین و سما
بفوری شود دستگیر اهل خدا
به جان کلی و به تن جزئی است
همه ماسوی در برش جزئی است
چو جان است فوق زمان و مکان
بیابد ز او نور ،روشن روان
روانت سوی او چو جاری بود
به دریاش چون قطره فانی بود
یا معین
یا سلام
چه خوش آنروز که بسویش رهی بزنم
به طوف جمال دوست با دلم پری بزنم
چه غم ار ز چهره جان غبار تن برود
به صفای روح مجرد سر به دلبری بزنم
یا حبیب
باسمه الجلیل
از صحبت نا اهل حذر کن که تو را به شرّ و بدی متمایل می کند.
گفتگو با اهل دل چون کیمیاست
صحبت نا اهل موروث هواست
آنچنان دزیده در جان می رود
که ندانی این تو هستی یا خطاست
یا سلام
با الهام از شعر جناب سعدی
به جهان خرم از آنم که در آن حجت اوست
عاشقم بر همه عالم که همه رحمت اوست
نیست در صفحه دل جز خط و خال مه او
نیست راهی بجز از دادن جان در بر دوست
یا شاهد
باسمه الرزاق
علم اعلی
ساعتی بنشین بر خوان رسول(ص)
ای ضعیف بی هنر نفس فضول
راه را دانسته و کج می روی
با دو پای علم معوج می روی
گر هدایت خواستی نک حاضر است
کیست هادی آن إله غافر است
بعد از این حجت چه داری نزد حق؟
هست حاضر نعمتت اندر طَبَق
نعمتت وحی و کتاب حکمت است
بر سعادت هادی و هم علت است
شارحانش اهل بیت مصطفی(ص)
حکمت اندر حکمت است ای ملتجی
گشته معشوقت علوم مختلف
گشته ای از علم اعلی منحرف
چیست علم برتر ای جویای علم؟
علم صبر و علم تقوا علم حلم
علم عشق حق که بر جانت زند
زین قفس بیرون به اعلایت برد
وان نه اعلایی که تو باشی میان
بلکه اعلایی که بگذشتی از آن
چون خودی خویش را بگذاشتی
صد حجاب و پرده را برداشتی
پرده هایی که میان او و توست
خرق کن این پرده ها را چون نخست
آن نخستی که نبودی تو، نه غیر
ارجعی سوی بقا با بالِ سیر
ای نسیم اقبال را ویران مکن
ترک کن خود را و ترک خوان مکن
نیست در خاطر من جز گنه و شرم ز دوست*** نیست در باور من جز الف حضرت دوست
همه کس با همه خاری و خسی دل خوش از او*** من تنها که سراسر فلجم از در دوست
دوست شد محرم دلهای سراسر به گناه*** من شدم محو سراپای حدیث و لب دوست
دوست تنها شده یک لجّه سراسر خوبی*** من شدم یکسره تنهایی از آن مِجمر دوست
طالب دوست حضر کن ز گرانجانی او*** دوست آن شد که نگیرد سراغی از دوست!
باسمه القدّوس
رنگ بباز
"زشت چیست؟زیبا چیست؟بی رنگی همه چیز است،رنگ بباز،نیرنگ مباز"
تزویر کو نیرنگ کو آن چهره ی هفت رنگ کو؟
چون می روی زینجا بگو آنجا دگر این جنگ کو؟
مائیم و قبری خشک و عور بی دغدغه از سنگ گور
چون رفته ای زینجا دگر فکر کفن یا سنگ کو؟
اینجا همه فکر خودی آنجا ز خود هم بی خودی
فرقی ندارد کیستی بازارِ دنگ و فنگ کو؟
گر تو نسیمی یا جسیم از جنس مسی یا که سیم
هر چه که باشی مرده ای آن باطن یکرنگ کو؟
مـــادرم ،
یک نیم نگاه تــــو ، مرا می رهاند از
هیاهوی زندگی
آه . . .
چه ارامش عجیبی در واژه هایت نهفته ست
اوج عجیبی می گیرد دلم
از لب طاقچه ی زندگی
سفر میکنم به دشت خیال
دنبال تفسیری میگردم برای شرح تــــو
تمام وجودم مچاله میشود
نه نمی شود ،
نمی شود
معنای تو را فهمید مــــادر
...
باسمه الستّار
نقاب
همه دنیا شده از معصیةُ الله،سیاه
دودِ دوزخ شده پیدا به جهان یا الله
گر نقاب از رخِ زیبایِ کسان بردارند
مردم از شدت وحشت نتوانند نگاه
سهمم از بغض غریبی که غزل خواهد شد
تکه ای سنگ شده،باز بدل خواهد شد؟
ریشه هایم همگی زهر اگر می نوشند
بعد از آن ،میوه ی خشکیده عسل خواهد شد؟
مرغ دل دانه ی ناپاک نمیخواهد ،های!
که چنین دانه، همان تیر اجل خواهد شد
باسمه المرید
اگر آن چشم سیاهم نِگرد خواهد شد
اثر تلخ گناهم چو بَرد خواهد شد
متغیر نشود آنچه که فرماید دوست
لیک گر زاری و اشکم بخرد خواهد شد
سوخت چون سینهء من ، حادثه از اینجا شد
غـم چـو آمـد به دلم ، در دل من پـروا شــد
نقش چون بست تصاویر وجودت در چشم
تا خودِ اوج فلـک دیدهء من رســـوا شد
اشک ریزانی شد ، رودِ نگاهم خشکید
(اشک با سکون)بارشی ریخت که از کل جهان دریا شد
داد و اِستَد نه همین داد و ستد کردن ماست
اشکِ این چشم چنان گوهر ناپیدا شد
گر چه این اشک متاعیست گران در بازار
حاصلش عشق که شد ، در کفِ ما دنیا شد
گرگ و میشی ست هوای دلِ عریان دلها
(عریان با سکون)خواب دیدم پَسِ تاریکی شب ، فردا شد
شعر من مثل همین حادثه پر ایهام است
نیست معلوم چرا این نشد و آن را شد
گاه چون معنی
"شد" ، "شد" بشود ، گاهی "رفت"آخرِ شعر مرا ، فعل چه شد؟ "شد" یا "شد"؟!
باسمک العفوّ الکریم
یا حاضری یا ناظری عذر خطا آورده ام
شرمنده ام از بار خود منگر چها آورده ام
از درگهت ردّم مکن بیچاره ام طردم مکن
گرچه ندارم تحفه ای دست دعا آورده ام
چشمم به لطف و فضل تو اینک فقیر و بذل تو
احسان نما چون محسنی دل بر عطا آورده ام
چیزی ندارم قابلت بگذر ز عبد کاهلت
فرموده ای "تَضَرعُوا" فرمان به جا آورده ام
باسمه الجلیل
حجاب میراث فاطمه (س) است
زانوی غمم کنون به دست قلم است
این لوح برای اشکِ غم مغتنم است
ای کاش که دخترانِ شیعه دانند
میراث عفافِ فاطمه(س) محترم است
آن چادر خاکی که ز سر نفتاده ست
یعنی که بدان حریم زن چون حرم است
احسان نما چون محسنی دل بر عطا آورده ام
@};-@};-@};-@};-
من عاشق و دیوانه ات زنجیر و دام و دانه ات
هرگه نظر کردم تو را بار گناه آورده ام
مـــــ\/_\درم بود . . .
در ورق های زمان
کوچه های خیال
در جستجوی زندگی
پر میزدم
فرشه ای
گفت :
زندگی بارش محبت های " مادرم " بود
مکثی کرد
زندگی مدرسه ای بود
درس عشق
مادرم میداد
چه بگویم !
زندگی
تفسیرش مادرم بود
مادری دارم که تا شب در کتاب خالق است. ول نمی سازد کتابش چون که گوید بالغ است
گویدش بر من، بخواهی تا شوی اهل بهشت پس بجای آور ،تو چند رکعت نگردی بد سرشت
گویدش جز راه احمد راه دیگر. نیستش گویدش هرکس که دشمن گشته باحق نیستش
گویدش لعنت شود بر دشمنان ،یا علی رهبر و مولای امت نیست جز آقا علی
گویدش با چادرم ,من پیرو زهرا شدم بهترین کارم همین است چون چنین پیدا شدم
گویدش این ها که در کفر زیستند در مسیر بد سرشتی رفته و حق نیستند
گویدش تنها صفا در این جهان ذکر خداست هر که جز ذکر خدا گوید، عمرش بر فناست
مادرم ای مهربان ساده دل. ای کسی که مهربانی می کنی از روی میل
من تلاشم بهر این دنیا، آن دنیا که نیست
در مسیرم جز برای صلح و خوبی کار نیست
هر کلامی نزد هر انسان تفاوت ارزش است هر نفر با گردش ایام ، فکر چرخش است
بهترین راه جهان در حال حاضر نرمش است گر که غیر از این شود کل جهان در ترکش است
a.p
نقطه
از کجایم ، به کجا خواهم رفت
از درک،,بر درکم این شد حرف!؟
هر کجا را که نگه می سازم
رنگ رخسار خودم می بازم
أین همه نظم چرا گشته هویدا اینجا
برچه آنسان شده پیدا اینجا
خالق این همه زیبایی کیست
پاسخ پرسش من دانی چیست
هادی و مرشد این منزل کیست
آخر کار بشر ، گویی چیست
یکی یکی بچه بیاورده زن
تا بشوند عصا شود پیرزن
تا که زن و مرد شوند رو سفید
حماقتیست،حماقتی بس عجیب
بچه بزرگ کردن فقط غذا نیست
پوشک وشیر خشک،یک فضا نیست
بچه یعنی یک نفر را آوری در بازی دنیای سخت
یاید از رشد جنین تا آخرش پایش نشست
تا زمانی که شود فردی مفید اجتماع
تا نگردد یک مصیبت یا بلای جان ما
آنکسی که خرحی خود را ندارد بچه دیگر چیست هان
بجه آوردن برای او نشانی از جهالت قلب تاریکش,بدان
بچه یعنی ،از شب و روزت گذشتن ،پای او بودن و رفتن
گر توانش را نداری حق آوردن نداری
حق نداری بچه را در صد مصیبت افکنی تو
باید اورا پروراند
یچه نیاورید توان ندارید
نابرده رنج که گفته گنج میسر نمی شود
ایشان نمونه اش
پدرش پولدار است و می شود
آنکس که گشنگی ندیده غمی ندارد پس
ما ها چشممان به نمودار فیمت است
داءم تلاش کرده برای چندر غاز
او پول تو جیبی اش پول یک سال ماست
ما ها که شکایتی نداریم عزیز دلم
کمتر خوریم جای شکر دارد باز
من داتشحو ،به امید کار ،در حال تلاش
او کارنکرده مالک بهترین های این دنیاست
روزی رسد خدا که جهان عادلانه شود
قتلی نگردد و انسان نمونه شود
فقری نیاشد
از گشنگی کمرش به معده چسبیده
او قرار نیست بیدار شود صبح دیگر یاز
گلوله ها جنگ تجاوز برای چیست
بیدار نمی شوید این چه بد مستیست
برای منافع شروع کند جنگ گلوله زند
جنازه ها زیر پایش ، پهن، فرش قرمز رنگ
عبرت ز گذشته چرا نمی گیرید
شما نمونه اید انسان کاملید
نه اینگونه نیست حقایق که تا ابد پنهات نمی شوند
انسانیت خوابیده است تو بیدارش بکن یارب
چرا داعش کشد آدم چرا ماتم کند عالم
چرا در خانه آرامش نباشد هان
چرا اینجا و آنجا بوی دود آید
یکی را زنده زنده در قفس هایی که آتش زیر آن باشد
یکی را تا اید محروم می سازند
که لبخند عزیزش را نبیند او دگر هرگز
چرا پایان نمی یابد
همه پایان کار، در فبر می خوابیم
چرا پس اینچنین رفتار میسازیم
چرا دنیای ما بهتر نمی گردد
چرا؟
چون که فقط بر فکر خود باشیم
چهار شعری که ارسال کردم از خودمه
بسم الله الرحمن الرحیم
دلم در ظلمتی سنگین اسیر و در به در گشته
شراره می زند بر جان، حزین و بی بصر گشته
فرو ریزد چو الماسم ز چشمان تَرم یارا
چه ها سازم بر این قلبم؟ اسیری بی ثمر گشته
دلم گشته چون گویی به چوگان هواهایم
خدایا رحمتی فرما نُصیحت بی اثر گشته
همی خواهم که آرامش پذیرد جان سرگردان
کجا یابم رهایی من، که دنیایم سقر گشته
سری را کش هوای دیدن روی عزیزان بود
به میخانه فروخفته ز عالم بی خبر گشته
ز افعال اهوایی تمیزش نیست خوبی را
میان عشق حق جویم سیاهی ها سپر گشته
بیا جانا بر این محمل که بنیانش تو را جوید
رئوفا نقش یارب زن که بدتر از بتر گشته
سلام و عرض ادب
شعرتان خيلي زيباست
فكر كنم كلمه اي را جا انداخته ايد
من به عنوان نمونه نوشتم
يك هجا كم دارد
جستجو كردي مديرِ نقطه هاي بي نشان
يافتي ، آري همان مسئول تو خالي منم
شاعراني بس گرانمايه بُدند اينجا ولي
عمري باقي باشد موضوع خواهم داد برادر @};-من ز پر رويي در اينجا لاف اشعر ميزنم!
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم والرحمه
سال نو مبارک
بزرگوار از نظری که بیان فرمودید متشکرم
و سپاسگزارم از اینکه راهنماییم فرمودید
موفق و عاقبت به خیر باشید
دلا بايد که هر دم يا علی گفت
نه هر دم بل دمادم يا علی گفت
زليلي من شنيدم يا علي گفت
به مجنون چون رسيدم يا علي گفت
مگر اين وادي دارالجنون است
كه هر ديوانه ديدم يا علي گفت
نسيمي غنچه اي را باز مي كرد
به گوش غنچه ديدم يا علي گفت
چمن با ريزش باران رحمت
دعايي كرد و او هم يا علي گفت
خمير خاك آدم را سرشتند
چوبرمي خواست آدم يا علي گفت
مسيحا هم دم از اعجاز مي زد
زبس بيچاره مريم يا علي گفت
علي را ضربتي كاري نميشد
يقينم ابن ملجم يا علي گفت
مگر خيبر زجايش كنده مي شد
يقين آنجا علي هم يا علي گفت
******
و زهرا هم به هنگام ولادت
به صد شوق و شعف مولا علی گفت
خوشا بر شاعر ناز ارزگان
که کوثر نوش گشت و یا علی گفت
بسم الله الرحمن الرحیم
حبل المتین عشق من
افتاده در دست عدو
من عشق می جویم ولی
او بٌرده از من آبرو
من دست درکارِ مِی اَم
او گیرد از من هر سبو
هر کوچه را من رفته ام
تا ره نیابد بر من او
بر هر دری در میزنم
تا ره گشاید بر من هو
شاعراني بس گرانمايه بُدند اينجا ولي
من ز پر رويي در اينجا لاف اشعر ميزنم!
با سلام و عرض ادب و احترام
هین منم معروف در شعر و مرام شاعری
هم منم درگیر شین و عین رای شاعری
من اسیر و مُنکسِر اندر سرای شاعری
هم شما قائم مقام صادق اندر شاعری
دست ما ، استاد برگیر و بدریایی ببر
یا که همبازی بکن ما را بنام شاعری
این که نسوان هر زمان در شعر غوغایی کنند
ما ز حسرت مانده بر در در سرای شاعری
کاش یک لحظه بمیدان مصاف و اتحاد
دست میداد این که بتوانیم ،دادِ شاعری
من خیالم این بُوَد هر کس که همرزمم شود
صف به صف میدان تواند داد در این شاعری
هم که سعدی هم عراقی هم چو حافظ بوده اند
هم اسیر و هم غمین اندر بلای شاعری
یک دوبیتی گفته خواهد شد بمیدان مصاف
خود رضا جان گفتگو کن در خیال شاعری
یا که من اول شوم در مبحث جنگ و جدال
یاامان و الامان خواهم ز مکر شاعری@};-
التماس دعای خیر شب خوش
@};-@};-@};-@};-@};-
:Kaf:
این که نسوان هر زمان در شعر غوغایی کنند
افتخارش مال ما ، مایی که مردِ شیعه ایم
گر از این دریای شیرین جرعه ای هم شد نصیب
کلاً اگر همین یکی دو خانم از جمله سرکار "حبیبه" و "يا عالي" هم اشعارشان نبود ، این تاپیک کلا باید تعطیل میشدباز هم ما مردهــــا قانع به آن یک جرعه ایم
تازه خانمهایی مانند سرکار خانم "یارب" ، "یکی دیگه" و..... کم کار شده اند
بعضی هم مانند خانم "شهره22" کلاً دیگر خبری ازشان نیست استاد "صادق" هم که جدیداً ما را قابل اشعار خود نمی دانند و رفته اند تو کارِ کپی پیست!
خودِ من هم که اصلاً دنیایم فرق کرده....
شاید حضور امثال شما جانی تازه به این تاپیک بدهد
لاجرم بردی تو نام جرعه و کردی کبابم
من که در حسرت سرای خویش مدهوش و کبابم
از مه نو چون رجب گردد تمام و ماه نو شد
از پِیَش آید مه شعبان و من عین حُبابم!
بعد از ان در عین بی تقوایی و بی همنوایی
در مه نو ماه روزه مدعی بهر کبابم!
کاش باشد جرعه آبی تا بنوشم بعد افطار
ساقیم ادمین شود همراهیم عالی جنابم!
ای رضا جان مفتخر گردیم ما اندر ضیافت
در سرای خوب و عالی گستری بهرم کبابم
یا حبیبه یا که دیگر دوستان اندر سرایش
بهر فضل و بهر تقوا آورد یک جام نابم
من نمیدانم میان ماه نو با ماه کهنه
چند روزی فرق باشد لیک من در اضطرابم
کاش میشد نامهایی که بگفتی بهر شعری
شاعری یا که امیری یا مدیری از حسابم
این حبیبه ،یا رب و یا عالی و شهره بیایند
یا یکی دیگه بگوید بعد ازاین اینجا جوابم
من همی دانم میان خوب های شاعری هم
جملگی کاهو کرفس و اسفناج و من کبابم!!!
من نمیدانم حبیبه کیست یا عالی کدام است
لیک میدانم که من در عین گمنامی کبابم
ای رضا جان خواهشا گاهی شما هم مدعی شو
تا که نسوان را از این خلوت سرای خویش رانم
کاش من بودم بَلَد تایپیک شعری نو بسازم
بعد اسم و ادرس و عکسش گذارم چون کبابم
ای «حباب» از درگه خود تا نراندی جمله خوبان
فرض کن آنها فسنجانند تو گویی کبابم
من با عرض پوزش از تمامی دوستان
شعر خوب و عالی خودم رو تقدیم میکنم به همه سروران سایت
ادمین گرامی رو اینوایت کنید بیاد ببینه چی گفتم!!!
خودمم کم آوردم
برم کبابی! کباب بخرم؟x_x
کباب اسم شاعری من هست؟
باسمه العلیّ
عید است و ما عیدی خود را طلب کنیم
وقت است مس وجود بدل با ذَهَب کنیم(1)
گر سایه یِ عنایت احمد(ص) فِتَد به ما
امشب به بال سیر، عروج از رجب کنیم
ساکت شو ای نسیم که صمت است بهترت(2)
حالی بیا به رسم بزرگان ادب کنیم
ما و خیال سیر و عروج و ادب کجا؟!
بر پایِ دل غُل است چگونه طَرَب کنیم؟
پ.ن
1-ذهب:طلا
2-صمت:سکوت
هست تا پرتو خورشید بلند و سوئی
در خرابات مغان با همه خویشان خو کن
هست تا دسته جاروب بلند و تی ناب
در همه عید اتاق و همه جا جارو کن
هست تا چانه خمیری و تنوری در دست
از سر صبح ازل تا دل شب هو هو کن
مغتنم دار سر صحبت با غنچه لبان
با هزاران چمن راز گلان پر پر کن
من نگویم که به افلیج و یتیم و به اسیر
بلکه بر محرم و نامحرم اینجا هل کن
اخر الامر گل کوزه گران خواهی شد
حالیا فکر سبویی کن و جامی پی کن
باسمه المعطی
عیدی
گرچه پر رویی و شاید که کمی بی ادبی است
چه کنم فاطمه جان جنس فلزم حلبی است
عیدیم را چه دهی؟ منتظرم بی بی جان
حاجتی نیست به دنیا طلبم حق طلبی است
راستی نسبَتیم بین من و بابِ شماست
گر که تأثیر کند نسبت من هم نبوی است
اینچنین خواستنی را به خدا شرمم بود
حرف من نیست اشارت ز جنابِ أبَوی است
سلااااااااااام
عاقا ی سوال
اینجا همه اساتید شعر هستند؟
مسلط به عروض و اوزان؟
:-/شعرای دس پا شکسته هم میشه گذاشت یا نه؟
تنکیو وری ماچ
سلام
اینجا محلی است برای بیان احساسات و نظرات در قالب نظم
طبیعی است هر چه منظم تر باشد بهتر است ، اما کمی تا قسمتی ابری هم باشد مشکلی نیست happy یک زمانی نقد شعر هم انجام میشد ، اما الان کمتر پیش میاید چون کاربران وقت کمتری نسبت به گذشته دارند
لذا اگر تمایل به آشنایی بیشتر داشته باشید ، اساتیدی مثل خانم "حبیبه" هستند و اگر مایل باشید در رفع ایرادها راهنماییتان خواهند کرد ولی اگر هم مایل به نقد اشعارتان نیستید ، باز هم مشکلی نیست. همان دست و پا شکسته هم خوب است
البته خودتان گفتید دست و پا شکسته است وگرنه من اطلاعی ندارم و طبق صحبت خودتان عرض کردم
سلام آقا رضا
خب ان شاءلله که آفتابی بشه
اعه کار سخت شد اوزان و عروض بلد نیستم
ایراد که زیاده والا
نقد که اشکالی نداره ولی نخندین دیگه :d
حالا شایدم گردن شکسته هم بشه
حالا دلو میزنیم به دریا پناه بر خدا ی دونه قدیمی رو میذارم
مسخره نکنینا:d:x
مصرع دوم از مولانا و مصرع 6 هم از حافظ یخورده کلمه کپی داره فقط حق کپی رایتو رعایت کنم
حسام جان قبلاً هم شعرهای شما را دیدم
استفاده از کلمات را عالی انجام می دهید و انتقال مفاهیم را هم به همچنین
فقط در دو سه مورد مشکل دارید که مهمترین آنها
"وزن" استیا بهتر است بگویم در بخش "هجا" مشکل دارید که در واقع ریشهء وزن است
گوشتان باید به وزن آشنایی دقیق تری پیدا کند
برای مثال در همین شعری که نوشتید چندین بار وزن تغییر کرده است:
عاقبت کار من و مستی پیمانه یکی ست =
فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلاتمست و عابد شیخ و زاهد همه از آن یکیست = فاعلاتن فاعلاتن فعلاتن فعلات
هیچ نوایی چون نوای عاشق و دلدار نیست = فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلات
خیلی ممنون آقا رضااااا روحیه گرفتم
رستم از این نفس و هوا زنده بلا مرده بلا
زنده و مرده وطنم نیست به جز فضل خدا
رستم از این بیت و غزل ای شه و سلطان ازل
مفتعلن مفتعلن مفتعلن کشت مراcrying
آره دقیقا این وزنو خیلی مشکل دارم
یاد گرفتنش سخته؟خودتون چطوری یاد گرفتین رشتتون بود؟
بنظرتون چقد وقت میخواد تا خوب یاد بگیرم؟
کلا در دستور زبان از آخر اولم:d
الان با این دیدی که بهم دادین نگاه میکنم افتضاحی فجیع رخ داده گویا،بنظرتون این عرصه رو ببوسم بزارم کنار؟:d
چجوری انقد سریع این وزنا رو گفتین؟حفظ کردنیه؟ساختنیه؟
باسمه الرحمن
با سلام و احترام و آرزوی قبولی طاعات و عبادات
از حسن ظن و تواضع حضرتعالی متشکرم.
امّا تا جائیکه خاطرم هست استاد عروض و اوزان شعری حضرتعالی بودید و البته هستید و بنده نیز در این موارد از شما بسیار آموختم.
امیدوارم این تاپیک با اشعار ارزشی و مناسبتی و نیز حضور شاعران اسک دین و اساتید بزرگوار،مانند گذشته رونق بگیرد.