جمع بندی در مبحث حدوث یا قدم عالم ، صدرالمتألهین چگونه آن را اثبات نمود؟

تب‌های اولیه

16 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
در مبحث حدوث یا قدم عالم ، صدرالمتألهین چگونه آن را اثبات نمود؟

سوال : با عرض سلام و تشكر فراوان – مشائيون كه عالم را قديم زماني مي دانستند، در عين حال آنرا حادث ذاتي هم مي دانستند پس چه جاي تكفيري براي امثال امام محمد غزالي باقي بود؟ اشراقيون هم كه عالم را متأخر از خداوند مي دانستند. يعني اگر عالم آغاز زماني نداشت ولي آغاز علي داشت. با اين وجود چه لزومي داشت كه جناب صدرالمتالهين بخواهد حدوث زماني عالم را اثبات كند؟ سوال بعد : اثبات حدوث زماني عالم كه صدرالمتالهين طرح كرد چه تفاوت و مزيتي بر ديدگاه متكلمين داشت كه با آن توانست فلاسفه را از تكفير تبرئه كند؟ در جایی این سوال را پرسیدم به این جواب قناعت کردند که " حکمت صدرايي ، نظر متکلمين را مبني برتساوي حدوث ذاتي با قديم ِ زماني را تبديل به تغاير ايندو از هم نمود. و تفکيک بين اين دو را تعريف و تبيين نمود" ولی منظور را درست نفهمیدم - پيشاپيش از پاسخ شما سپاسگذارم.

با نام و یاد دوست





کارشناس بحث: استاد صدیق

[=microsoft sans serif]

armm1388;919350 نوشت:
سوال : با عرض سلام و تشكر فراوان – مشائيون كه عالم را قديم زماني مي دانستند، در عين حال آنرا حادث ذاتي هم مي دانستند پس چه جاي تكفيري براي امثال امام محمد غزالي باقي بود؟ اشراقيون هم كه عالم را متأخر از خداوند مي دانستند. يعني اگر عالم آغاز زماني نداشت ولي آغاز علي داشت. با اين وجود چه لزومي داشت كه جناب صدرالمتالهين بخواهد حدوث زماني عالم را اثبات كند؟ سوال بعد : اثبات حدوث زماني عالم كه صدرالمتالهين طرح كرد چه تفاوت و مزيتي بر ديدگاه متكلمين داشت كه با آن توانست فلاسفه را از تكفير تبرئه كند؟ در جایی این سوال را پرسیدم به این جواب قناعت کردند که " حکمت صدرايي ، نظر متکلمين را مبني برتساوي حدوث ذاتي با قديم ِ زماني را تبديل به تغاير ايندو از هم نمود. و تفکيک بين اين دو را تعريف و تبيين نمود" ولی منظور را درست نفهمیدم - پيشاپيش از پاسخ شما سپاسگذارم.

باسلام وعرض ادب
مطلبی که در بالا آوردید در حقیقت حاوی چند نکته و چندین سوال است.
ابتدا لازم است این نکات و سوالات جدا از هم شوند تا بحث به خوبی پیش برود.
یکم. علت تکفیر فلاسفه مشائی با وجود حدوث ذاتی قائل شدن برای زمان چه بوده است؟
دوم. چه عاملی باعث شد ملاصدرا نظر جدیدی را در مورد حدوث و قدم عالم ارائه کند؟
سوم. تفاوت نظر ملاصدرا با فلاسفه پیش از خود در مورد حدوث و قدم عالم چیست؟

[=microsoft sans serif]

[=microsoft sans serif]به عنوان مقدمه لازم است یک دورنمایی از مسئله داشته باشیم.
موجوداتی که در عالم وجود دارند بر دو دسته اند.
برخی از آن ها، قبل از موجود شدن، سابقه نبودن داشته اند. یعنی می توان برای آن ها زمانی را فرض کرد و در نظر گرفت که در آن زمان، این موجود وجود نداشته است. خود ما و موجوداتی که پیرامون خود می بینیم از این قبیل است. همه ما روزی به دنیا آمده ایم و قبل از آن نبوده ایم.
بنا بر این مطلب، قدیم زمانی نیز موجودی است که همیشه بوده است و نمی توان برای آن ابتدایی را در نظر گرفت. ابتدایی که ابتدای زمانی است و آن زمان اولین لحظه وجود یافتن آن موجود باشد.
یعنی؛ حادث زمانی موجودی است که وجودش مسبوق به عدم زمانی باشد.
قدیم زمانی موجودی است که وجودش مسبوق به عدم زمانی نباشد.[1]

[=microsoft sans serif]


[/HR][=microsoft sans serif][1] . بدایه الحکمه، ص147(علامه طباطبایی، قم، نشر اسلامی، 1422)
[=microsoft sans serif]
[=microsoft sans serif]

[=microsoft sans serif]این مسئله تا زمان ملاصدرا، یکی از مهم ترین مواضع اختلاف بین فلاسفه و متکلمان بوده است.
فلاسفه بر اساس دیدگاه های فلسفی خویش، خصوصا در باب علیّت معتقد بودند که عالم طبیعت قدیم زمانی است و در مقابل متکلمان معتقد به حدوث زمانی عالم بودند.
استدلال مشائین بر این مسئله متوقف بر یک سری مسائل بوده است:
م1. فلاسفه، ملاك نيازمندي به علّت را امكان مي‌دانند.
م2. امكان، لازم ذات همه موجودات ممكن است.
م3. معلول از علّت تامه خود تخلّف نمي‌كند و فرض انفكاك بين علّت و معلول، گمان يك امر محال مي‌باشد.
در نتیجه:عالم كه همان جهان طبيعت مي‌باشد حادث ذاتي است. زیرا جنبه إمكان و يا به تعبيري ذاتِ جهان طبيعت كه همان «لااقتضائيت» و «ليسيّت ذاتيه» و «لا إستحقاق» است بر وجود آن مقدّم است; زيرا وجودش از ناحيه غير مي‌باشد ولي امكانش مالِ خودش است و هر چه ذاتي و خودي باشد مقدّم است بر آنچه از ناحيه ديگري مي‌باشد.
بنابراين عالم از نظر اين فيلسوفان حادث ذاتي است و اين امر هرگز منافاتي با قديم زماني بودن عالم ندارد.[2]

ـــــــــــــ
2. شرح الإشارات، ج3، النمط الخامس، ص129، شرح خواجه. و نيز المشارع و المطارحات، المشرع الخامس، فصل(4) ص424. و همچنين گوهر مراد، مقاله دوم، فصل ششم، ص228.

[=microsoft sans serif]
اما سوال اول.

armm1388;919350 نوشت:
مشائيون كه عالم را قديم زماني مي دانستند، در عين حال آنرا حادث ذاتي هم مي دانستند پس چه جاي تكفيري براي امثال امام محمد غزالي باقي بود؟.

همانطور که مشاهده شد، فلاسفه مشائی معتقد بودند که عالم قدیم است زمانا و حادث است از نظر ذات. اما متکلمان بر اساس یک استدلال که میتوان انرا به شکل قیاس اقامه کرد، معتقد به کفر این سخن بودند.
بدین صورت که:
اگر چيزي قديم باشد بی نیاز از علت خواهد بود.
"بی نیازی از علت"، مستلزم کفر است.
پس قدم عالم نیز مستلزم کفر است.
ملازمه میان دو بخش مقدمه اول به این دلیل است که متکلمان گمان میکردند علت اینکه یک موجودی نیاز به علت ایجاد کننده دارد آن است که آن موجود، حادث است نه قدیم. بنابراین، اگر موجودی حادث نباشد و قدیم باشد، قاعدتا بر اساس این قاعده، نیازی به علت نخواهد داشت.
ملازمه میان دو بخش مقدمه دوم نیز بدین صورت است که اگر بگوییم موجودات نیاز به علت ندارند، این بدان معناست که موجودات جهان نیاز به خالق ندارند. و این به معنای نفی خالق است و مستلزم کفر است.
بنابراین عالم كه جميع ما سوي الله است حادث زماني است.[3]
بنابراین پر واضح است که از جانب متکلمان، کسی که معتقد به حدوث زمانی عالم نباشد، وجود خالق را نفی کرده است و چنین کسی کافر است.

ــــــــــــــــــــــ
3. محصل الأفكار و تلخيص المحصل، الركن الثاني با تعليقة خواجه نصيرالدين طوسي، ص119.

[=microsoft sans serif]اما سوال دوم.

armm1388;919350 نوشت:
با اين وجود چه لزومي داشت كه جناب صدرالمتالهين بخواهد حدوث زماني عالم را اثبات كند؟.

چرا ملاصدرا دیدگاه جدیدی در مورد حدوث عالم ارائه کرد؟
آنچه باعث شد ملاصدرا این دیدگاه را با دیدگاه دیگری جایگزین کند، سه جنبه فلسفی، دینی و اجتماعی داشت.
جنبه اجتماعی این تغییر رویکرد این بود که وی میخواست پاسخی به سوالات غزالی بدهد و فلاسفه را از این طعنه و اتهام برهاند که فلاسفه برخلاف دین و ظاهر متون دینی سخن میگویند و سخنی را بر زبان می رانند که کفر یا مستلزم کفر است.
جنبه دینی این تغییر نیز آن بود که چه بخواهیم بپذیریم و چه نخواهیم، ظاهر بسیاری از متون دینی، به وضوح نشان از آن دارد که قول به قدم زمانی عالم صحیح نیست و دیدگاه صحیحی نیست.
جنبه فلسفه این تغییر رویکرد نیز این بود که بر اساس مبانی فلسفی ملاصدرا، قدم زمانی عالم صحیح نمیتوانست باشد.
توضیح اینکه:
لازمه حدوث ذاتی و قدم زمانی عالم آن است که
اولا: پیش از وجود یافتن یک موجود ممکن الوجود، ذات و ماهیت آن وجود داشته باشد.
ثانیا: هر موجودی قدیم زمانی، وجودش مسبوق به عدم خودش نیست. یعنی هیچگاه نمیتوان ابتدایی برای یک موجود قدیم در نظر گرفت که در لحظه قبل از آن نبوده باشد. به عبارت دیگر، هیچ قدیم زمانی، در هیچ زمان سابقی معدوم نیست.
در حالیکه هیچ یک از این دو لازم مورد قبول و پذیرش حکمت متعالیه نیست.

[=microsoft sans serif]لازمه اول با اصالت وجود سازگار نیست و لازمه دوم با حرکت جوهری.
اشکال لازمه اول این است که طبق اصالت وجود، وجود اصل هر چيزي است و اگر چيزي وجود نداشته باشد اصلاً ماهيتي در ميان نخواهد بود. پاي ماهيّت و لازم آن إمكان، وقتي به ميان مي‌آيد كه فاعل وجودي را إفاده كند و آن وجود با نظر به محدوديّتش معنا و ماهيّتي داشته باشد.[4]
پس هرگز نمي‌توان گفت كه در خارج وجود چيزي مسبوق به امكان يا ماهيت آن چيز است; زيرا ماهيّت پس از تحقّق وجود به ميان مي‌آيد نه قبل از آن.

اشکال لازمه دوم نیز این است که بر اساس حرکت جوهری، ذات و جوهره تمام موجودات عالم طبیعت یکسره در حال تحول و تغییر است. هر موجودی در هر لحظه به صورت جدیدی هست که در لحظه قبل نبوده است.
زیرا جوهر هر موجودی، در لحظه قبل با حرکتی که در درونش روی داده است، تغییر کرده است و جوهر جدیدی شده است. بر این اساس، هر موجودی در عالم طبیعت تصور شود، در هر لحظه جدید است و بنا بر این در لحظه قبل نبوده است.
به عبارت دیگر، هر لحظه که شما در نظر بگیرید، هر موجود مورد مطالعه در عالم طبیعت، مسبوق به عدم زمانی است.
و این عینا حادث زمانی است که در تعریف بیان شد.[5]

ـــــــــــــــــــ
4. الاسفار، ج3، المرحلة التاسعة، فصل(9)، ص275
5. ا لمشاعر، ص64( ملاصدرا، تهران، کتابخانه طهوری، 1363، چاپ دوم)؛ رساله فی الحدوث، ص48(ملاصدرا، تهران، بنیاد حکمت صدرا، 1378).

[=microsoft sans serif]البته این پایان کار نیست. اگرچه اجزای عالم وقتی به صورت تک به تک نگاه می شود، هر یک حادث زمانی است به معنایی که گذشت، اما این امر مستلزم این نیست که کل عالم نیز حادث باشد.
زیرا زمانی می توانید کل عالم را حادث بدانید که یک عالم دیگری باشد که در آن عالم زمان سریان داشته باشد، آنگاه کل عالم طبیعت را با آن عالم مقایسه کرده و بگوییم عالم طبیعت، حادث زمانی است و زمانی وجود دارد که در آن زمان، عالم طبیعت وجود نداشته است.[6]
بنا بر این شما هیچ گاه نمی توانید برای عالم، نقطه آغازین پیدا کنید

ـــــــــــــ
6. نهایه الحکمه، مرحله 8، فصل 3، ص209(علامه طباطبایی، قم، نشر اسلامی، 1422، چاپ شانزدهم)؛ تعلیقات بر نهایه الحکمه، ص288(مصباح یزدی، قم، موسسه در راه حق، 1405).

[=microsoft sans serif]اما سوال سوم.

armm1388;919350 نوشت:
سوال بعد : اثبات حدوث زماني عالم كه صدرالمتالهين طرح كرد چه تفاوت و مزيتي بر ديدگاه متكلمين داشت كه با آن توانست فلاسفه را از تكفير تبرئه كند؟.

تفاوت و تمایزهای نظریه ملاصدرا با فلاسفه پیشین در مورد حدوث و قدم عالم چیست؟
این سه دیدگاه از سویی با هم شباهت دارند و از سویی تفاوت.
شباهت نظر ملاصدرا و متکلمان در این است که هر دو معتقدند وجود موجودات عالم، مسبوق به عدم زمانی است.
شباهت نظر ملاصدرا و فلاسفه پیشین در این است که کل عالم را حادث زمانی نمیدانند. زیرا وقتی به کل عالم نگاه میکنیم، متوجه میشویم بر اساس حرکت جوهری، هیچ نقطه ابتدایی برای کل عالم طبیعت متصور نیست و هرچه به عقب باز میگیردیم متوجه میشویم که عالم، قبلی نیز دارد که با حرکت جوهری به این نقطه بعدی رسیده است.
اما وجه تفاوت نظر ملاصدرا و فلاسفه پیشین در این است که نظریه ملاصدرا گرچه به معنای دقیق کلمه، نظریه حدوث زمانی را اثبات نمیکند و نسبت به کل عالم، چنین ادعایی را نداشته و نمیتواند داشته باشد، ولی وفاق و سازگاری بیشتری با ظاهر متون دینی نسبت به دیدگاه فلاسفه پیشین دارد.
علاوه بر اینکه بر اساس مبانی فلسفی حرکت جوهری و اصالت وجود، تنها دیدگاه صدرا صحیح است.

[=microsoft sans serif]اما سوال چهارم

armm1388;919350 نوشت:
در جایی این سوال را پرسیدم به این جواب قناعت کردند که " حکمت صدرايي ، نظر متکلمين را مبني برتساوي حدوث ذاتي با قديم ِ زماني را تبديل به تغاير ايندو از هم نمود. و تفکيک بين اين دو را تعريف و تبيين نمود" ولی منظور را درست نفهمیدم - پيشاپيش از پاسخ شما سپاسگذارم.

این مطلب نیز بیان کننده این نکته است که ملاصدرا با کاری که انجام داد، از سویی حدوث ذاتی را معتقد بود و از سوی دیگر، به استناد حرکت جوهری قدم زمانی به معنای "عدم مسبوقیت وجود یک موجود به عدم زمانی" را نفی کرد. بنابراین، وقتی کسی حدوث ذاتی را پذیرفت و قدم زمانی را نیز نفی کرد، دیگر از معرض اتهام و تکفیر متکلمان رها خواهد شد.

موفق باشید.

[="Times New Roman"]

صدیق;919886 نوشت:
این مطلب نیز بیان کننده این نکته است که ملاصدرا با کاری که انجام داد، از سویی حدوث ذاتی را معتقد بود و از سوی دیگر، به استناد حرکت جوهری قدم زمانی به معنای "عدم مسبوقیت وجود یک موجود به عدم زمانی" را نفی کرد. بنابراین، وقتی کسی حدوث ذاتی را پذیرفت و قدم زمانی را نیز نفی کرد، دیگر از معرض اتهام و تکفیر متکلمان رها خواهد شد.

سلام
استاد گرامی من خودم که متوجه نشدم ملاصدرا در آخر جهان را قدیم زمانی دانست یا حادث زمانی؟
البته بنظر میاد حادث زمانی بودن جهان هم غیر منطقی نباشد چون خود زمان هم به هر حال مخلوق خداست و زمان باید از صفر شروع شده باشد نه اینکه بگیم از منفی بینهایت(ازل) به سمت مثبت بینهایت(ابد) در حرکت است!

[=microsoft sans serif]

حیات;920114 نوشت:
استاد گرامی من خودم که متوجه نشدم ملاصدرا در آخر جهان را قدیم زمانی دانست یا حادث زمانی؟

باسلام و عرض ادب
در ظاهر که او معتقد به حدوث زمانی است.
اما منظور او از حدوث زمانی، با آنچه متکلمان معتقد بودند فرق دارد.
متکلم= موجودات جهان طبیعت، ابتدای زمانی دارند- وجود قبل تر برای هر یک.
ملاصدرا= هر موجودی در این جهان یک از یک زمانی بوده است که قبل از آن به آن صورت نبوده است+ قبل از آن، وجود دیگری به شکل و صورتی دیگر داشته است.

بنابراین نظر صدرا از یک سو شبیه متکلمان است ولی با آن شباهت کامل ندارد.

حیات;920114 نوشت:
البته بنظر میاد حادث زمانی بودن جهان هم غیر منطقی نباشد چون خود زمان هم به هر حال مخلوق خداست و زمان باید از صفر شروع شده باشد نه اینکه بگیم از منفی بینهایت(ازل) به سمت مثبت بینهایت(ابد) در حرکت است!

اگر بگوییم زمان باید از صفر شروع شود، جمله خود متناقضی را گفته ایم.
اینکه زمان ازصفر شروع شود یعنی در یک بستر زمانی، یک نقطه از این بستر به نام A نقطه شروع زمان است و قبل از آن، زمان نیست.
در حالیکه کل این بستر و ظرف، زمانی است و معنای جمله بالا این میشود که قبل از نقطه a، هم زمان باشد و هم نباشد.

[=microsoft sans serif]علت تکفیر فلاسفه مشائی با وجود حدوث ذاتی قائل شدن برای زمان چه بوده است؟

پاسخ
باسلام
به عنوان مقدمه لازم است یک دورنمایی از مسئله داشته باشیم.
موجوداتی که در عالم وجود دارند بر دو دسته اند.
برخی از آن ها، قبل از موجود شدن، سابقه نبودن داشته اند. یعنی می توان برای آن ها زمانی را فرض کرد و در نظر گرفت که در آن زمان، این موجود وجود نداشته است. خود ما و موجوداتی که پیرامون خود می بینیم از این قبیل است. همه ما روزی به دنیا آمده ایم و قبل از آن نبوده ایم.
بنا بر این مطلب، قدیم زمانی نیز موجودی است که همیشه بوده است و نمی توان برای آن ابتدایی را در نظر گرفت. ابتدایی که ابتدای زمانی است و آن زمان اولین لحظه وجود یافتن آن موجود باشد.
یعنی؛ حادث زمانی موجودی است که وجودش مسبوق به عدم زمانی باشد.
قدیم زمانی موجودی است که وجودش مسبوق به عدم زمانی نباشد.[1]
این مسئله تا زمان ملاصدرا، یکی از مهم ترین مواضع اختلاف بین فلاسفه و متکلمان بوده است.
فلاسفه بر اساس دیدگاه های فلسفی خویش، خصوصا در باب علیّت معتقد بودند که عالم طبیعت قدیم زمانی است و در مقابل متکلمان معتقد به حدوث زمانی عالم بودند.
استدلال مشائین بر این مسئله متوقف بر یک سری مسائل بوده است:
م1. فلاسفه، ملاك نيازمندي به علّت را امكان مي‌دانند.
م2. امكان، لازم ذات همه موجودات ممكن است.
م3. معلول از علّت تامه خود تخلّف نمي‌كند و فرض انفكاك بين علّت و معلول، گمان يك امر محال مي‌باشد.
در نتیجه:عالم كه همان جهان طبيعت مي‌باشد حادث ذاتي است. زیرا جنبه إمكان و يا به تعبيري ذاتِ جهان طبيعت كه همان «لااقتضائيت» و «ليسيّت ذاتيه» و «لا إستحقاق» است بر وجود آن مقدّم است; زيرا وجودش از ناحيه غير مي‌باشد ولي امكانش مالِ خودش است و هر چه ذاتي و خودي باشد مقدّم است بر آنچه از ناحيه ديگري مي‌باشد.
بنابراين عالم از نظر اين فيلسوفان حادث ذاتي است و اين امر هرگز منافاتي با قديم زماني بودن عالم ندارد.[2]
همانطور که مشاهده شد، فلاسفه مشائی معتقد بودند که عالم قدیم است زمانا و حادث است از نظر ذات. اما متکلمان بر اساس یک استدلال که میتوان انرا به شکل قیاس اقامه کرد، معتقد به کفر این سخن بودند.
بدین صورت که:
اگر چيزي قديم باشد بی نیاز از علت خواهد بود.
"بی نیازی از علت"، مستلزم کفر است.
پس قدم عالم نیز مستلزم کفر است.
ملازمه میان دو بخش مقدمه اول به این دلیل است که متکلمان گمان میکردند علت اینکه یک موجودی نیاز به علت ایجاد کننده دارد آن است که آن موجود، حادث است نه قدیم. بنابراین، اگر موجودی حادث نباشد و قدیم باشد، قاعدتا بر اساس این قاعده، نیازی به علت نخواهد داشت.
ملازمه میان دو بخش مقدمه دوم نیز بدین صورت است که اگر بگوییم موجودات نیاز به علت ندارند، این بدان معناست که موجودات جهان نیاز به خالق ندارند. و این به معنای نفی خالق است و مستلزم کفر است.
بنابراین عالم كه جميع ما سوي الله است حادث زماني است.[3]
بنابراین پر واضح است که از جانب متکلمان، کسی که معتقد به حدوث زمانی عالم نباشد، وجود خالق را نفی کرده است و چنین کسی کافر است.

ــــــــــــــــــــــ
1 . بدایه الحکمه، ص147(علامه طباطبایی، قم، نشر اسلامی، 1422)
2. شرح الإشارات، ج3، النمط الخامس، ص129، شرح خواجه. و نيز المشارع و المطارحات، المشرع الخامس، فصل(4) ص424. و همچنين گوهر مراد، مقاله دوم، فصل ششم، ص228.
3. محصل الأفكار و تلخيص المحصل، الركن الثاني با تعليقة خواجه نصيرالدين طوسي، ص119.

[=microsoft sans serif]پرسش: چه عاملی باعث شد ملاصدرا نظر جدیدی را در مورد حدوث و قدم عالم ارائه کند؟

چرا ملاصدرا دیدگاه جدیدی در مورد حدوث عالم ارائه کرد؟
آنچه باعث شد ملاصدرا این دیدگاه را با دیدگاه دیگری جایگزین کند، سه جنبه فلسفی، دینی و اجتماعی داشت.
جنبه اجتماعی این تغییر رویکرد این بود که وی میخواست پاسخی به سوالات غزالی بدهد و فلاسفه را از این طعنه و اتهام برهاند که فلاسفه برخلاف دین و ظاهر متون دینی سخن میگویند و سخنی را بر زبان می رانند که کفر یا مستلزم کفر است.
جنبه دینی این تغییر نیز آن بود که چه بخواهیم بپذیریم و چه نخواهیم، ظاهر بسیاری از متون دینی، به وضوح نشان از آن دارد که قول به قدم زمانی عالم صحیح نیست و دیدگاه صحیحی نیست.
جنبه فلسفه این تغییر رویکرد نیز این بود که بر اساس مبانی فلسفی ملاصدرا، قدم زمانی عالم صحیح نمیتوانست باشد.
توضیح اینکه:
لازمه حدوث ذاتی و قدم زمانی عالم آن است که
اولا: پیش از وجود یافتن یک موجود ممکن الوجود، ذات و ماهیت آن وجود داشته باشد.
ثانیا: هر موجودی قدیم زمانی، وجودش مسبوق به عدم خودش نیست. یعنی هیچگاه نمیتوان ابتدایی برای یک موجود قدیم در نظر گرفت که در لحظه قبل از آن نبوده باشد. به عبارت دیگر، هیچ قدیم زمانی، در هیچ زمان سابقی معدوم نیست.
در حالیکه هیچ یک از این دو لازم مورد قبول و پذیرش حکمت متعالیه نیست.

لازمه اول با اصالت وجود سازگار نیست و لازمه دوم با حرکت جوهری.
اشکال لازمه اول این است که طبق اصالت وجود، وجود اصل هر چيزي است و اگر چيزي وجود نداشته باشد اصلاً ماهيتي در ميان نخواهد بود. پاي ماهيّت و لازم آن إمكان، وقتي به ميان مي‌آيد كه فاعل وجودي را إفاده كند و آن وجود با نظر به محدوديّتش معنا و ماهيّتي داشته باشد.[1]
پس هرگز نمي‌توان گفت كه در خارج وجود چيزي مسبوق به امكان يا ماهيت آن چيز است; زيرا ماهيّت پس از تحقّق وجود به ميان مي‌آيد نه قبل از آن.

اشکال لازمه دوم نیز این است که بر اساس حرکت جوهری، ذات و جوهره تمام موجودات عالم طبیعت یکسره در حال تحول و تغییر است. هر موجودی در هر لحظه به صورت جدیدی هست که در لحظه قبل نبوده است.
زیرا جوهر هر موجودی، در لحظه قبل با حرکتی که در درونش روی داده است، تغییر کرده است و جوهر جدیدی شده است. بر این اساس، هر موجودی در عالم طبیعت تصور شود، در هر لحظه جدید است و بنا بر این در لحظه قبل نبوده است.
به عبارت دیگر، هر لحظه که شما در نظر بگیرید، هر موجود مورد مطالعه در عالم طبیعت، مسبوق به عدم زمانی است.
و این عینا حادث زمانی است که در تعریف بیان شد.[2]

البته این پایان کار نیست. اگرچه اجزای عالم وقتی به صورت تک به تک نگاه می شود، هر یک حادث زمانی است به معنایی که گذشت، اما این امر مستلزم این نیست که کل عالم نیز حادث باشد.
زیرا زمانی می توانید کل عالم را حادث بدانید که یک عالم دیگری باشد که در آن عالم زمان سریان داشته باشد، آنگاه کل عالم طبیعت را با آن عالم مقایسه کرده و بگوییم عالم طبیعت، حادث زمانی است و زمانی وجود دارد که در آن زمان، عالم طبیعت وجود نداشته است.[6]
بنا بر این شما هیچ گاه نمی توانید برای عالم، نقطه آغازین پیدا کنید

ـــــــــــــــــــ
1 الاسفار، ج3، المرحلة التاسعة، فصل(9)، ص275
.2 المشاعر، ص64( ملاصدرا، تهران، کتابخانه طهوری، 1363، چاپ دوم)؛ رساله فی الحدوث، ص48(ملاصدرا، تهران، بنیاد حکمت صدرا، 1378).
3. نهایه الحکمه، مرحله 8، فصل 3، ص209(علامه طباطبایی، قم، نشر اسلامی، 1422، چاپ شانزدهم)؛ تعلیقات بر نهایه الحکمه، ص288(مصباح یزدی، قم، موسسه در راه حق، 1405).

[=microsoft sans serif]پرسش: تفاوت نظر ملاصدرا با فلاسفه پیش از خود در مورد حدوث و قدم عالم چیست؟

پاسخ:
این سه دیدگاه از سویی با هم شباهت دارند و از سویی تفاوت.
شباهت نظر ملاصدرا و متکلمان در این است که هر دو معتقدند وجود موجودات عالم، مسبوق به عدم زمانی است.
شباهت نظر ملاصدرا و فلاسفه پیشین در این است که کل عالم را حادث زمانی نمیدانند. زیرا وقتی به کل عالم نگاه میکنیم، متوجه میشویم بر اساس حرکت جوهری، هیچ نقطه ابتدایی برای کل عالم طبیعت متصور نیست و هرچه به عقب باز میگیردیم متوجه میشویم که عالم، قبلی نیز دارد که با حرکت جوهری به این نقطه بعدی رسیده است.
اما وجه تفاوت نظر ملاصدرا و فلاسفه پیشین در این است که نظریه ملاصدرا گرچه به معنای دقیق کلمه، نظریه حدوث زمانی را اثبات نمیکند و نسبت به کل عالم، چنین ادعایی را نداشته و نمیتواند داشته باشد، ولی وفاق و سازگاری بیشتری با ظاهر متون دینی نسبت به دیدگاه فلاسفه پیشین دارد.
علاوه بر اینکه بر اساس مبانی فلسفی حرکت جوهری و اصالت وجود، تنها دیدگاه صدرا صحیح است.

موضوع قفل شده است