جمع بندی رد پیشنهاد خدا برای ورود به بهشت توسط انسان
تبهای اولیه
درود
فردی که مشکل فلسفی و وجدانی با مفهوم بهشت و جهنم دارد (Conscientious objection)، ولی همه کارهای خوب را انجام داده و در روز قیامت به دستور خداوند به بهشت فرستاده میشود.
آیا این شخص این قدرت را دارد که این پیشنهاد ورود به بهشت را رد کند؟ حالا به نشانه اعتراض از نظام بارگاهی وارد جهنم شود یا در برزخ بماند یا هر حالت دیگری. آیا این شخص به زور به بهشت فرستاده خواهد شد؟ آیا به زور فرستادن افراد به بهشت در تناقض با مفهوم پاداش اخروی و عدالت خداوندی نیست؟
با تشکر
فردی که مشکل فلسفی و وجدانی با مفهوم بهشت و جهنم دارد (Conscientious objection)، ولی همه کارهای خوب را انجام داده و در روز قیامت به دستور خداوند به بهشت فرستاده میشود. آیا این شخص این قدرت را دارد که این پیشنهاد ورود به بهشت را رد کند؟ حالا به نشانه اعتراض از نظام بارگاهی وارد جهنم شود یا در برزخ بماند یا هر حالت دیگری. آیا این شخص به زور به بهشت فرستاده خواهد شد؟ آیا به زور فرستادن افراد به بهشت در تناقض با مفهوم پاداش اخروی و عدالت خداوندی نیست؟درود
سلام بر شما
اساسا بهشت و جهنم دستوری نیست. تلقی ما از نظام پاداش و جزا در جهان پس از مرگ اینگونه است که ما یک کاری می کنیم و خدا در ازاء آن کار و به تناسب آن کار، به ما پاداشی یا نقمتی روا میدارد؛ و حال آن که این تلقی از نظام پاداش و جزاء، تلقی سطحی است. طبق این تصویر، گویا ما با خدا وارد معاملهای می شویم جنسی میدهیم و در ازاء آن جنس کالایی را دریافت میکنیم؛ ارزشگذاری بهاء و کالا را هم خود خدا انجام می دهد مثلا می گوید این نماز چقدر می ارزد و آن دروغ چقدر مستحق تاوان است ... .
طبق این تصور، اشکال شما هم متصور خواهد شد؛ بدین صورت که یک کسی در حالی که خدا میخواهد کالای بهائی را که پرداخت کرده بدهد، بگوید من این کالا را نمیخواهم؛ زور که نیست! ... .
اما تصویر درست چیست؟
طبق مبنای عارفان و مکتب فلسفی صدرایی، انسان با کسب ملکات خوب یا بد و رفتارهای خوب یا بد، شاکلهای برای خود می سازد؛ ذائقهای برای خود میسازد؛ که این شاکله، برای صاحب خود تعیین تکلیف میکند؛ این شاکله، جنس خاصی از برخوردها و نیازها را میطلبد و خدا عالم و آگاه است و هیچ چیز از علم او به دور نیست؛ خداوند هیچ گاه کسی را که از بوی عطر بیزار است را در گلزار معطر نمیفرستد بلکه او را به لجنزاری متعفن روانه میسازد؛ اما نه این که این رهسپاری از سوی خدا به او تحمیل شده باشد؛ نه!! او خود اینچنین است. شاید بتوان گفت عذاب برای جهنمیان در عین این که دردناک و سخت است، عذب و گوارا ست چون با شاکلهاش سازگار است؛ بهشتیان هم اینچنین اند. آخرت مثل دنیا نیست که شما علیرغم تشخیص رفاه و میل غریزی به آن، به جهت زهد و ریاضت، از آن سرباز زنید؛ آنجا سرای اجابت کردن خواستها و اقتضائات است؛ آنچه که دلت میخواهد همان خواهد شد. آنجا جای کتمان میلها نیست هر چه را که زبان جان طلب کند به او داده خواهد شد. جان جهنمی، تقاضای جهنم را دارد چون اساسا با بهشت مسانختی ندارد و جان بهشتی نیز تقاضای بهشت را دارد و تقاضای جهنم را نخواهد داشت چون اساسا با جهنم مسانختی ندارد. مگر می شود آهن جذب چیزی غیر از آهنربا شود! مگر میشود زنبور عسل جذب چیزی غیر از گل شود! ساختار وجودیاش این را طلب میکند.
طبق این تصویر، گویا ما با خدا وارد معاملهای می شویم جنسی میدهیم و در ازاء آن جنس کالایی را دریافت میکنیم؛ ارزشگذاری بهاء و کالا را هم خود خدا انجام می دهد مثلا می گوید این نماز چقدر می ارزد و آن دروغ چقدر مستحق تاوان است ... .
با سلام....با اجازه استارتر من هم سوالی یا سوالاتی دارم که می پرسم و یا خواهم پرسید....
شما یک تصویری از نظام جزا و پاداش رو شرح دادید و گفتید این، تصویر یک تصویر سطحیه، و واقعیت امر نیست....
[SPOILER]اول اینکه من، نمی دونم چرا واقعیت نیست و سطحیه، چون به قول شما،
طبق مبنای عارفان و مکتب فلسفی صدرایی، انسان با کسب ملکات خوب یا بد و رفتارهای خوب یا بد، شاکلهای برای خود می سازد؛ ذائقهای برای خود میسازد؛ که این شاکله، برای صاحب خود تعیین تکلیف میکند؛
آن تصویر سطحی هست چون، عرفان و فلاسفه ی صدرایی چنین و چنان گفته اند؟فکر کنم معیار ما، قرآن و سخنان ائمه باشد... نمی دونم اشتباه نکنم، استارتر تاپیک، سوالشون در مورد اعتقادات مسلمانان هست نه، اعتقاد عرفا...حالا من مطمئن نیستم...[/SPOILER]
به هر حال، استاد گرامی سوال اصلی بنده این هست، که شما الان یک پروسه ای رو مشاهده می کنید یا می بینید برای رسیدن به بهشت و جهنم که اسلام و قرآن و روایات شرح داده اند که، تلقی سطحی می پنداریم اگر آنها را به عنوان یک معامله و شبهه معامله با خدا بپنداریم...سوالم این هست، که این پروسه ای که توسط قران شرح داده شده، به چه نحو دیگری شرح داده می شد و چگونه توضیح داده می شد و به چه شکل و جریانی بود و قواعد و ضوابطش چگونه بود، که حالا نیست، آنوقت میگفتید که این تصویری که اسلام به ما می دهد،گویا آن است که ما وارد یک معامله با خدا شده ایم و یک تصویر سطحی هست؟ این سوال رو از کارشناسی دیگر پرسیدم که اصلا یک چیز دیگر جواب دادن8-|
شاید بتوان گفت عذاب برای جهنمیان در عین این که دردناک و سخت است، عذب و گوارا ست
ببخشید بنده متوجه نشدم استاد.یعنی می فرمایید که، می توان گفت که عذاب برای جهنمیان در عین اینکه دردناک و سخت هست برای آنها، در عین حال برای آنها عذب و گوارا هم هست؟ یعنی چه؟؟؟:-b چطور یک همچین چیزی معنی میدهد.من متوجه نشدم....
سلام بر شما
اساسا بهشت و جهنم دستوری نیست. تلقی ما از نظام پاداش و جزا در جهان پس از مرگ اینگونه است که ما یک کاری می کنیم و خدا در ازاء آن کار و به تناسب آن کار، به ما پاداشی یا نقمتی روا میدارد؛ و حال آن که این تلقی از نظام پاداش و جزاء، تلقی سطحی است. طبق این تصویر، گویا ما با خدا وارد معاملهای می شویم جنسی میدهیم و در ازاء آن جنس کالایی را دریافت میکنیم؛ ارزشگذاری بهاء و کالا را هم خود خدا انجام می دهد مثلا می گوید این نماز چقدر می ارزد و آن دروغ چقدر مستحق تاوان است ... .
طبق این تصور، اشکال شما هم متصور خواهد شد؛ بدین صورت که یک کسی در حالی که خدا میخواهد کالای بهائی را که پرداخت کرده بدهد، بگوید من این کالا را نمیخواهم؛ زور که نیست! ... .اما تصویر درست چیست؟
طبق مبنای عارفان و مکتب فلسفی صدرایی، انسان با کسب ملکات خوب یا بد و رفتارهای خوب یا بد، شاکلهای برای خود می سازد؛ ذائقهای برای خود میسازد؛ که این شاکله، برای صاحب خود تعیین تکلیف میکند؛ این شاکله، جنس خاصی از برخوردها و نیازها را میطلبد و خدا عالم و آگاه است و هیچ چیز از علم او به دور نیست؛ خداوند هیچ گاه کسی را که از بوی عطر بیزار است را در گلزار معطر نمیفرستد بلکه او را به لجنزاری متعفن روانه میسازد؛ اما نه این که این رهسپاری از سوی خدا به او تحمیل شده باشد؛ نه!! او خود اینچنین است. شاید بتوان گفت عذاب برای جهنمیان در عین این که دردناک و سخت است، عذب و گوارا ست چون با شاکلهاش سازگار است؛ بهشتیان هم اینچنین اند. آخرت مثل دنیا نیست که شما علیرغم تشخیص رفاه و میل غریزی به آن، به جهت زهد و ریاضت، از آن سرباز زنید؛ آنجا سرای اجابت کردن خواستها و اقتضائات است؛ آنچه که دلت میخواهد همان خواهد شد. آنجا جای کتمان میلها نیست هر چه را که زبان جان طلب کند به او داده خواهد شد. جان جهنمی، تقاضای جهنم را دارد چون اساسا با بهشت مسانختی ندارد و جان بهشتی نیز تقاضای بهشت را دارد و تقاضای جهنم را نخواهد داشت چون اساسا با جهنم مسانختی ندارد. مگر می شود آهن جذب چیزی غیر از آهنربا شود! مگر میشود زنبور عسل جذب چیزی غیر از گل شود! ساختار وجودیاش این را طلب میکند.
پس آیا میشود از توضیح شما برداشت کرد که در بهشت خبری از اختیار نیست؟ چون طبق توصیف شما قضیه جبر مطلق است.
درودفردی که مشکل فلسفی و وجدانی با مفهوم بهشت و جهنم دارد (Conscientious objection)، ولی همه کارهای خوب را انجام داده و در روز قیامت به دستور خداوند به بهشت فرستاده میشود.
آیا این شخص این قدرت را دارد که این پیشنهاد ورود به بهشت را رد کند؟ حالا به نشانه اعتراض از نظام بارگاهی وارد جهنم شود یا در برزخ بماند یا هر حالت دیگری. آیا این شخص به زور به بهشت فرستاده خواهد شد؟ آیا به زور فرستادن افراد به بهشت در تناقض با مفهوم پاداش اخروی و عدالت خداوندی نیست؟
با تشکر
با سلام
1- کسی که مشکل فلسفی داشته باشد و عبادت خدا هم بجای نمی آورد اما گناه نمیکند و کار خیر انجام میدهد احتمالا باید مدتی در جهنم باشد بعد وارد بهشت گردد! مگر اینکه مورد شفاعت قرار بگیرد!
2- حتی اگر با وجود مشکل فسلفی و اعتقادی، عبادات و پرهیزگاری و اعمال خیر از وی صادر شود باز این اعمالش بطور کامل مورد قبول خداوند واقع نمیشود!
3- روز قیامت، طرف اگر نیچه و... هم باشه، تا چشمش به ورودی جهنم و نگهبانان جهنم میفته قطعا به غلط کردن میفته!!! انسان عاقل بخاطر یک باور منفی یا غیر قابل فهم برای وی، کل باورهای مثبت دیگرش را از بین نمیبرد!
4- گیریم که طرف مشکل اعتقادی با خدا داره، خب آیا انسان عاقل همه زندگی و عبادات و کارهاش رو باید براساس این مشکل بنا کنه یا اول براساس اعتقادات و باورهای درست دیگرش به خدا بسازه و برای حل اون مشکل اعتقادی، مطالعات و تحقیقات بیشتری انجام بده؟!!!
با سلام
می دونم این پاسخ من بسیار سطحی هست و عمیق نیست!
و با وجودی که می دونم منظور از سوال شما، فرد عارفی هست که با وجود نیکوکاری و ... به دلایل فلسفی بهشت را نپذیرد!
البته بنده شنیده بودم که برخی شهدا و عشاق امام حسین (ع) در قیامت با وجود اینکه بهشون گفته می شه بفرمایید بهشت، حوری ها منتظرتون هستند و اینها...
می فرمایند، تا خودش نیاد (حضرت اباعبدال... (ع)) هرگز وارد بهشت نمی شیم و حوری کیلو چند؟؟؟
ولی عرض می کنم در گذشته و تقریبا اوایل دهه هشتاد شمسی ما خیلی بازیهای کامپیوتری مثل کال آف دیوتی و کوماندوز و ... بازی می کردم و بسیار عاشق شبهای عملیات و خف کردن های نظامی دشمن و عملیات انتحاری و اینها به سبک بازیها بودیم وقتی رفتیم خدمت و تو دوره آموزشی در روانسر کرمانشاه یه چنتا خشم شب و دوری از خانواده و فحش و بد و بی راهای سرگروهان ها و تنبیه ها و 6 صبح بیدار شدن ها و 10 شب به زور خوابیدن ها و به خط شدن ها و غذاهای خدمتی و .... و پست شبها وسط بیابون رو به چشم دیدیم و فقط و فقط 1 ماه تجربه کردیم، به غلط کردن افتادیم. همش حسرت خونه و زندگی نیمه مرفه مونو می خوردیم و خدا خدا می کردیم که به خونه برگردیم... تا آدم تجربه نکنه نمی فهمه...قبلش مثل اسبای خفن سرکش بودیم...یاد خونه و مادر عزیزمون و پدری که مشکلات زندگی رو به دوش می کشید و خونواده آرام و غم خوار ما رو پیر می کرد... یکی از بچه ها که بچه مشهد بود و متاهل بود و البته به ظاهر سختی های زیادی رو تا اون زمان کشیده بود، رسما به یاد خانومش یه بار اشکش در اومد!
حالا با این تفاسیر
بعد از تجربه مرگ با تفاسیر دینی
یهو سر از خاک باز کنی...
ببینی دنیا به غیر دنیا تبدیل شده...
درست مثل وقتی که به بالای یه کوه خیلی خیلی بلند نگاه می کنی و عظمتش تو رو می گیره و حول و خوف ورت می داره، فقط یه فکر کن همه جا آتشفشانی شده و دودهای بلند سر به فلک کشیده رو می بینی و آسمون به وحشتناک ترین حالت و زمین و دریاها هم به وحشتناک ترین حالت تبدیل شدن و آسمون با این تعریف تیتیش مامانی آبی وجود نداره و رسما عذاب و درد رو داری با چشمت می بینی و می دونی نه 1 ماه (مثل خدمت ما) که قراره هزاران هزار سال در اوج عذاب الهی بمونی اون هم در شرایطی که گوشه هایی از اون عذاب رو در برزخ چشیدی، حالا یهو بیای ببینی بخشیده شدی و دارن تو رو به بهشت برین با کلی اولیا و خانواده ات و دوستان عزیزت و ... هدایت می کنن تا بینهایت غرق لطف و رحمت باشی، بعد یهو بگی...من می خوام برم جهنم!!!!
خوب اگه واقعا می خوای بری جهنم... لابد می گن برو جهنم...
که البته و صد البته هرگز نمی گی!
البته این نظر من بود!
باز ببخشید شاید هدفم به جای اینکه فرض شما رو فرض بگیرم، سعی کردم فرض شما رو به چالش بکشم...
البته در این سوال، شما با مطرح کردن قیامت، فرض قرآن رو قبول کردین و بنده هم با استناد به آیات قرآن خواستم بگم، قیامت بالاتر از وصف انسانها هست و اگر هالیوود با تمام امکاناتش بخواد اونو به تصویر بکشه، لابد نمی تونه چون ورای وصف آدمی هست!
موفق باشید...
[="Tahoma"][="Navy"] فردی که مشکل فلسفی و وجدانی با مفهوم بهشت و جهنم دارد (Conscientious objection)، ولی همه کارهای خوب را انجام داده و در روز قیامت به دستور خداوند به بهشت فرستاده میشود. آیا این شخص این قدرت را دارد که این پیشنهاد ورود به بهشت را رد کند؟ حالا به نشانه اعتراض از نظام بارگاهی وارد جهنم شود یا در برزخ بماند یا هر حالت دیگری. آیا این شخص به زور به بهشت فرستاده خواهد شد؟ آیا به زور فرستادن افراد به بهشت در تناقض با مفهوم پاداش اخروی و عدالت خداوندی نیست؟ با تشکردرود
سلام
تصور شما از بهشت و جهنم درست نیست.
بهشت و جهنم عینیت باورها و اعمال شایسته است.
لذا سوال شما با این وصف معنا ندارد. چون مفهوم سوال شما با توضیح گفته شده این است که : آیا ممکن است انسان در آخرت خودش نباشد؟
جواب این سوال هم مشخص است.
البته ما در فرض اولیه شما حرفهایی داریم که لازم به ذکرش نیست.
یا علیم[/]
آن تصویر سطحی هست چون، عرفان و فلاسفه ی صدرایی چنین و چنان گفته اند؟فکر کنم معیار ما، قرآن و سخنان ائمه باشد... نمی دونم اشتباه نکنم، استارتر تاپیک، سوالشون در مورد اعتقادات مسلمانان هست نه، اعتقاد عرفا...حالا من مطمئن نیستم...
عرض سلام و تحیت
منظور این نبود که این مطلب فقط از قوطی عرفا و فلاسفه سر در آورده؛ من با تبیین آنان، مسئله را پاسخ دادم. تبیین آنان نیز ناظر به آیات و احادیث است. از معیارهای (خطکش) درستی فلسفهاسلامی و عرفان اسلامی، قرآن و احادیث است.
به عنوان نمونه در این کریمه قرآنی «إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ لِأَنْفُسِكُمْ وَ إِنْ أَسَأْتُمْ فَلَها»، نتیجه خوبی کردن ما انسانها با خود ما گره زده، غایت را در خود ما جستجو میکند.
یا «من عمل صالحا فلنفسه».
و از این نمونهها بسیار است.
بعلاوه، طبق حدیث صحیح، خداوند به ما دو حجت داده است؛ یکی حجت بیرونی که همان انبیاء و اوصیاء هستند و دیگری حجت درونی که همان عقل است. فلاسفه، در مقابل این حجت درونی زانو زدهاند.
در حکمت صدرائی، بحث اتحاد عاقل و معقول؛ اتحاد عمل و عامل؛ و علم و عالِم ، با همین حجت درونی به اثبات رسیده است و البته همان طور که عرض شد معیار حجت بیرونی را هم از دستور کار خود دور نساختهاند.
نکتهی مهم دیگر این که مقصود ما از عدم معاملهگری میان عبد و رب، نفی این معنا به صورت مطلق نیست. در قرآن و احادیث، مضامینی دال بر چنین معاملهگری یافت میشود؛ اما میتوان هر دو تصویر را (وجود مناسبات معاملهگرانه میان خدا و بنده و عدم وجود آن) در کنار یکدیگر جمع کرد (اگر خواستید توضیح میدهم).
که شما الان یک پروسه ای رو مشاهده می کنید یا می بینید برای رسیدن به بهشت و جهنم که اسلام و قرآن و روایات شرح داده اند که، تلقی سطحی می پنداریم اگر آنها را به عنوان یک معامله و شبهه معامله با خدا بپنداریم...سوالم این هست، که این پروسه ای که توسط قران شرح داده شده، به چه نحو دیگری شرح داده می شد و چگونه توضیح داده می شد و به چه شکل و جریانی بود و قواعد و ضوابطش چگونه بود، که حالا نیست، آنوقت میگفتید که این تصویری که اسلام به ما می دهد،گویا آن است که ما وارد یک معامله با خدا شده ایم و یک تصویر سطحی هست؟ این سوال رو از کارشناسی دیگر پرسیدم که اصلا یک چیز دیگر جواب دادن
این قسمت از سخنانتان را نفهمیدم.
یعنی می فرمایید که، می توان گفت که عذاب برای جهنمیان در عین اینکه دردناک و سخت هست برای آنها، در عین حال برای آنها عذب و گوارا هم هست؟ یعنی چه؟؟؟ چطور یک همچین چیزی معنی میدهد.من متوجه نشدم....
کسی که بدنش دچار خارش شدید گشته، در عین حال که مشغول خارش است و در عین حال که پوستش میسوزد و حتی مجروح شده است؛ اما هم رنج این سوزش را تحمل می کند و هم از خارش لذت میبرد.
البته این مثال برای تقریب به ذهن بود.
داستان: شخصی که سالها مشغول به شغل کناسی (تخیله چاه فاضلاب) بود، روزی از بازار عطر فروشان عبور کرد اما به محض ورود به بازار، به زمین افتاد و بیهوش شد. مردم علت این بیهوشی او را نمیدانستند اما شخصی که از شغلش با اطلاع بود ادعا کرد من علاج او را میدانم و بلافاصله رفت و مقداری محتویات فاضلاب را آورد و جلوی بینی او گرفت او به محض استشمام این بوی متعفن ، کم کم چشمانش را باز کرده، و به هوش آمد. علت به هوش آمدنش مشخص است؛ او سالها با بوی فاضلاب خو کرده بود و شاکلهی حس بویاییاش اینچنین شکل گرفته بود و با این شاکله به بوی عطر و گل ... حساسیت پیدا کرده بود و به محض مواجهه با بوی متعفن، سلامتیاش را باز یافت.
شخص جهنمی، اگر به سوی جهنم برده می شود به جهت آن است که وجودش اینچنین است نه به خاطر قرارداد. در این دنیا، اگر کسی دزدی کند، چون قرارداد کردهایم که دزد را به زندان ببریم، او را به زندان میبرند اما این زندان رفتن، علیرغم میل باطنی زندانی (دزد) است او با حال و هوای زندان هیچ سنخیتی ندارد و به زور او را به زندان میبرند اما در آخرت مسئله اینچنین نیست. مجرمین، حتی اگر بخواهند به بهشت بروند، سنخیتی میان خود و بهشت نمیبینند. و از آن طرف، خود را از جنس جهنم میبینند.
پس آیا میشود از توضیح شما برداشت کرد که در بهشت خبری از اختیار نیست؟ چون طبق توصیف شما قضیه جبر مطلق است.
نخیر؛ اختیار جزء ذاتِ انسان مختار است اما اختیار در آن نشئه، از جنس اختیار ملائکه و فرشتگان است. فرشتگان هم بر خلاف آنچه که تصور میشود، با اراده کارهایشان را انجام می دهند اما چون داعی بر گناه و عصیان ندارند همیشه، در حال اطاعت پروردگار اند.
اگر میبینید عصیان و گناه تنها از انسان سر می زند، به خاطر آن است که در این دنیا، انگیزههای گناه برای او جدی هستند. کششهای خاکی و مادی و ... برای او چشمگیر اند و جلوی چشمانش برق میزنند اما این قبیل مسائل در جلوی چشمان فرشتگان هیچ زرق و برقی ندارند لذا هیچ داعیایی بر مخالفت خداوند ندارند تا خدا را مخالفت کنند. اتفاقا همه انگیزهها و دواعی برای آنان، به نفع اطاعت و بندگی خداست.
درودفردی که مشکل فلسفی و وجدانی با مفهوم بهشت و جهنم دارد (Conscientious objection)، ولی همه کارهای خوب را انجام داده و در روز قیامت به دستور خداوند به بهشت فرستاده میشود.
آیا این شخص این قدرت را دارد که این پیشنهاد ورود به بهشت را رد کند؟ حالا به نشانه اعتراض از نظام بارگاهی وارد جهنم شود یا در برزخ بماند یا هر حالت دیگری. آیا این شخص به زور به بهشت فرستاده خواهد شد؟ آیا به زور فرستادن افراد به بهشت در تناقض با مفهوم پاداش اخروی و عدالت خداوندی نیست؟
با تشکر
با سلام
طبق روایات انسان های صالح تمام مشکلات جسمی و روحی شون برطرف میشه و بعد به اختیار وارد بهشت میشن!!!
تصور بنده این هست کسی بهشت رو نخواد مشکل روحی داره!!!
دقت کنید بهشت فقط حوری و .... نیست!
بهشت بالاتر از نهایت هر چیزی هست که انسان بتونه متصور بشه!
شاید بتوان گفت عذاب برای جهنمیان در عین این که دردناک و سخت است، عذب و گوارا ست چون با شاکلهاش سازگار است؛
به نظر میاد این برداشت شما با مفهوم آیات و روایات و کلا فلسفه معاد در تضاد باشه
ما این طور فهمیدیم که مردم مثل کسانی هستند که در خوابند و وقتی می میرند متنبه میشن پس شخص جهنمی هم به زشتی کارش پی میبره اما باید عذابش رو سپری کنه ، کسی هم که زشتی کارش رو درک کرد قاعدتا نباید عذاب براش گوارا باشه
طبع روحی انسان هم اینه که از ناملایمات ناخشنود میشه پس یقینا دوست نداره وارد جهنم بشه اصلا مفهوم عذاب زمانی متحقق میشه که انسان از عذابش کراهت داشته باشه نه از اون لذت ببره.
به عنوان نمونه در این کریمه قرآنی «إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ لِأَنْفُسِكُمْ وَ إِنْ أَسَأْتُمْ فَلَها»، نتیجه خوبی کردن ما انسانها با خود ما گره زده، غایت را در خود ما جستجو میکند.
یا «من عمل صالحا فلنفسه».
و از این نمونهها بسیار است.
بعلاوه، طبق حدیث صحیح، خداوند به ما دو حجت داده است؛ یکی حجت بیرونی که همان انبیاء و اوصیاء هستند و دیگری حجت درونی که همان عقل است. فلاسفه، در مقابل این حجت درونی زانو زدهاند.
در حکمت صدرائی، بحث اتحاد عاقل و معقول؛ اتحاد عمل و عامل؛ و علم و عالِم ، با همین حجت درونی به اثبات رسیده است و البته همان طور که عرض شد معیار حجت بیرونی را هم از دستور کار خود دور نساختهاند.
با سلام...ولی استاد قبول دارید که روایت و به ویژه آیه ای که اون تصویری که شما از عرفا و فلاسفه ارائه کردید رو برای ما اثبات کنه، با قطعیت، وجود نداره؟؟مثلا، همین دو آیه که آوردید...چه تنافی و تضادی داره با اون تصویر به قول شما، سطحی ک ما وارد معامله می شیم؟؟؟؟مثلا همین آیه ها، رو یک قاضی یا یک پلیسی که متخلف رو جریمه می کنه، هم به متخلف نمی تونه بزنه و بگه؟ اگر بزنه، یک سخن باطلی گفته؟حالا اگر بگه، از نظر شما، ما با پلیس وارد معامله نشدیم و اینا....واقعیت استاد، قرآن یک سری تصویر ارائه می ده که به نظر گویاست که، تصویر همان تصویر به قول شما سطحیست....و من هم سوال کردم که....
این قسمت از سخنانتان را نفهمیدم.
من سوال کردم، که خدا دیگر قرار بود با چه زبانی و به چه شکل سخن بگوید و چگونه از قواعد و ضوابط سخن بگوید که شما بگویید، بله، قرآن منظورش، ارائه همان تصویر سطحی هست؟؟؟؟انتظار دارید قرآن چطور سخن می گفت و چه می گفت که الان نگفته که شما بگویید، واقعیت، همان تصویر سطحی هست؟؟؟؟مثلا زیاد این مثال رو زدم...خوب، اگر من واقعا قرار نیست، وارد معامله بشم به قول شما و این تصویر رو سطحی می پندارید که من وارد معامله بشم، و فکر می کنید ما عین اعمال رو می بینیم و از این قبیل حرفا...خوب چه معنی دارد که منی که مال مثلا حاج آقامون رو بالا کشیدم، اون دنیا منتظر این باشم که حاج آقا من رو می بخشه یا نمی بخشه...مگر ما می خواهیم وارد یک معامله بشیم....چه اهمیتی داره حاج آقا منو ببخشیه یا نبخشه؟؟؟؟
خلاصه استاد، قرآن صحنه ای رو توصیف می کنه، ضوابط و قواعدی رو شرح می ده که آدم به این نتیجه می رسه که قرآن داره همون تصویر سطحی به قول شما رو تائید می کنه....دیگه قرآن قرار بود چه بگه که نگفته که اگر می گفت شما، اعتقاد داشتید که بله، واقعیت، همان تصویر سطحی هست...
داستان: شخصی که سالها مشغول به شغل کناسی (تخیله چاه فاضلاب) بود، روزی از بازار عطر فروشان عبور کرد اما به محض ورود به بازار، به زمین افتاد و بیهوش شد. مردم علت این بیهوشی او را نمیدانستند اما شخصی که از شغلش با اطلاع بود ادعا کرد من علاج او را میدانم و بلافاصله رفت و مقداری محتویات فاضلاب را آورد و جلوی بینی او گرفت او به محض استشمام این بوی متعفن ، کم کم چشمانش را باز کرده، و به هوش آمد. علت به هوش آمدنش مشخص است؛ او سالها با بوی فاضلاب خو کرده بود و شاکلهی حس بویاییاش اینچنین شکل گرفته بود و با این شاکله به بوی عطر و گل ... حساسیت پیدا کرده بود و به محض مواجهه با بوی متعفن، سلامتیاش را باز یافت.
شخص جهنمی، اگر به سوی جهنم برده می شود به جهت آن است که وجودش اینچنین است نه به خاطر قرارداد. در این دنیا، اگر کسی دزدی کند، چون قرارداد کردهایم که دزد را به زندان ببریم، او را به زندان میبرند اما این زندان رفتن، علیرغم میل باطنی زندانی (دزد) است او با حال و هوای زندان هیچ سنخیتی ندارد و به زور او را به زندان میبرند اما در آخرت مسئله اینچنین نیست. مجرمین، حتی اگر بخواهند به بهشت بروند، سنخیتی میان خود و بهشت نمیبینند. و از آن طرف، خود را از جنس جهنم میبینند.
استاد با این توضیحات، اگر اشتباه نکنم، جهنم نباید بد جایی برای کافران باشد..چرا کافران عذاب های جهنم را می بیننند، آرزوی برگشت به دنیا را می کنند که بندگی خدا را بکنن؟؟
استاد، من واقعیت دقیق متوجه نشدم..مثلا شما مثال آن شغل کناسی را زدید...خوب، بوی فاضلاب برای او گوارست ولی دیگر، سخت و دردناک نیست....شما فرمودید، جهنم هم سخت و دردناک هست و اگر اشتباه نکنم، هم گوارا برای جهنمیان...ولی شما دقیقا این را توضیح ندادید چطور، در اون مثال،بوی فاضلاب، سخت و درناک نبود دیگر....
انتظار دارید قرآن چطور سخن می گفت و چه می گفت که الان نگفته
[/COLOR]
این سوال منم هست که تاکنون جوابی پیدا نکردم
اینکه آیا زبان قرآن در مورد معاد زبان تمثیل و تشبیه است یا زبان مطابق با واقع؟
به نظر میاد این برداشت شما با مفهوم آیات و روایات و کلا فلسفه معاد در تضاد باشه
ما این طور فهمیدیم که مردم مثل کسانی هستند که در خوابند و وقتی می میرند متنبه میشن پس شخص جهنمی هم به زشتی کارش پی میبره اما باید عذابش رو سپری کنه ، کسی هم که زشتی کارش رو درک کرد قاعدتا نباید عذاب براش گوارا باشه
طبع روحی انسان هم اینه که از ناملایمات ناخشنود میشه پس یقینا دوست نداره وارد جهنم بشه اصلا مفهوم عذاب زمانی متحقق میشه که انسان از عذابش کراهت داشته باشه نه از اون لذت ببره.
استاد با این توضیحات، اگر اشتباه نکنم، جهنم نباید بد جایی برای کافران باشد..چرا کافران عذاب های جهنم را می بیننند، آرزوی برگشت به دنیا را می کنند که بندگی خدا را بکنن؟؟
استاد، من واقعیت دقیق متوجه نشدم..مثلا شما مثال آن شغل کناسی را زدید...خوب، بوی فاضلاب برای او گوارست ولی دیگر، سخت و دردناک نیست....شما فرمودید، جهنم هم سخت و دردناک هست و اگر اشتباه نکنم، هم گوارا برای جهنمیان...ولی شما دقیقا این را توضیح ندادید چطور، در اون مثال،بوی فاضلاب، سخت و درناک نبود دیگر....
سلام علیکم
عرض نشد هیچ دردی ندارد و فقط لذت میبرد. بار دیگر به تعابیر مراجعه کنید. در عین حال که رنج است در عین حال، طلب وجودیاش هم هست. در عمق ذاتش همین فضای جهنم نهفته است. در عین حال عقاب و زجر کشیدن سر جای خودش است. در عین حال حسرت بهشتیان را هم میخورد همه این معانی را یکجا با هم ملاحظه کنید نه این که تنها یک قسمت خاص را برجسته کنید و به همان استناد کنید.
مگر در قرآن نداریم: «الا الی الله تصیر الامور» ! آیا این آیه شامل جهنمیان می شود یا خیر؟ صیرورت به سوی خدا و رجوع به سوی خدا که فقط برای بهشتیان نیست! خب شما این ها را چطور معنا میکنید؟
کسی که کناس است اگر چه به بوی عطر حساسیت دارد و با بوی تعفن خوش است اما در عین حال حسرت می خورد و در عین حال میداند که از چه نعمتی محروم است!
با سلام...ولی استاد قبول دارید که روایت و به ویژه آیه ای که اون تصویری که شما از عرفا و فلاسفه ارائه کردید رو برای ما اثبات کنه، با قطعیت، وجود نداره؟؟مثلا، همین دو آیه که آوردید...چه تنافی و تضادی داره با اون تصویر به قول شما، سطحی ک ما وارد معامله می شیم؟؟؟؟مثلا همین آیه ها، رو یک قاضی یا یک پلیسی که متخلف رو جریمه می کنه، هم به متخلف نمی تونه بزنه و بگه؟ اگر بزنه، یک سخن باطلی گفته؟حالا اگر بگه، از نظر شما، ما با پلیس وارد معامله نشدیم و اینا....واقعیت استاد، قرآن یک سری تصویر ارائه می ده که به نظر گویاست که، تصویر همان تصویر به قول شما سطحیست....و من هم سوال کردم که....
با سلام
آیات قرآن مثل دیگر متون بشری نیست که فقط تحمل سطوح محدودی از معانی را داشته باشد (متون بشری نهایتا معانی انگشتشماری دارد اما کلام الله دارای بطون متعدد و بی نهایتی است). البته نمیتوان گسترهی فهم از آیات را بی در و پیکر دانست و الا سنگ روی سنگ بند نمیشود (همانطور که تفسیر به رأی در احادیث مذمت شده است). فهم از قرآن باید بر اساس ضوابط خاص خودش انجام گیرد.
مقصودم این است که معارف دینی، دارای یک سطح نیستند. همانطور که مخاطبان قرآن نیز در یک سطح نیستند. شما ملاحظه کنید همین قرآن برای دنیاگرایان حرف برای گفتن دارد برای آخرت گرایان نیز حرف برای گرفتن دارد و برای احرار و کسانی که در سطوح بالایی قرار دارند نیز دارای حرفهایی است.
بنده نافی مدل معاملهگرایانه نیستم. اتفاقا خداوند با برخی از همین ادبیات استفاده کرده است. اما با برخی دیگر، با منطق احراری سخن گفته است.
ولی حتی کسی که با منطق معاملهگرانه وارد معامله با حضرت حق شده است نیز با انتخاب خود، شاکلهای برای وجود و شخصیت خویش ساخته است که به مقتضای همان شاکله، به او مسکن و مأوا داده میشود.
اینچنین نیست به کسی که لباسهایش آلوده است اجازه دهند تا در صدر مجلس رسمی میهمانی بنشیند. این یک اصل عقلایی است و کارهای خداوند نیز همین گونه است.
اگر اشتباه نکنم، جهنم نباید بد جایی برای کافران باشد..چرا کافران عذاب های جهنم را می بیننند، آرزوی برگشت به دنیا را می کنند که بندگی خدا را بکنن؟؟
البته من لازم هست که این استدراک و برگشت به عقب را داشته باشم که همانطور که شما از سخنان حقیر اینچنین برداشتی کردید؛ شریعت و دین هم میداند که غالبا برداشتها نادرست خواهد بود بنابراین، لایهی رویین شریعت هرگز اینچنین از جهنم سخن نمیگوید چرا که به لحاظ تربیتی، اثر خوبی نخواهد داشت. این برداشت، روی دیگر سکه است که صرفا میتوان به آن التفات داشت اما روی دیگر سکه همانی است که خود شریعت از آن به دفعات سخن رانده است. چون اگر اینچنین سخن نگوید، کسی دیگر به طمع بهشت و یا از خوف جهنم کاری نخواهد کرد.
در واقع برداشتی که بنده مطرح کردم اگر کامل و جامع فهمیده شود، هیچ رهزنی به لحاظ تربیتی نخواهد داشت اما اگر ناقص برداشت شود، به لحاظ تربیتی آثار مخرب و سوئی خواهد داشت.
بنابراین، برداشت حقیر برداشتی نیست که هر جا از آن سخن گفته شود یا مثلاً تبدیل به یک گفتمان شود.
نکتهی مهم دیگر این که مقصود ما از عدم معاملهگری میان عبد و رب، نفی این معنا به صورت مطلق نیست. در قرآن و احادیث، مضامینی دال بر چنین معاملهگری یافت میشود؛ اما میتوان هر دو تصویر را (وجود مناسبات معاملهگرانه میان خدا و بنده و عدم وجود آن) در کنار یکدیگر جمع کرد (اگر خواستید توضیح میدهم).
سلام و عرض ادب
این توضیح همان است که در دو نقل قول بعدی آورده ام یا مطلب دیگری هم هست؟اگر هست لطفا بفرمایید.با تشکر
مقصودم این است که معارف دینی، دارای یک سطح نیستند. همانطور که مخاطبان قرآن نیز در یک سطح نیستند.
البته من لازم هست که این استدراک و برگشت به عقب را داشته باشم که همانطور که شما از سخنان حقیر اینچنین برداشتی کردید؛ شریعت و دین هم میداند که غالبا برداشتها نادرست خواهد بود بنابراین، لایهی رویین شریعت هرگز اینچنین از جهنم سخن نمیگوید چرا که به لحاظ تربیتی، اثر خوبی نخواهد داشت. این برداشت، روی دیگر سکه است که صرفا میتوان به آن التفات داشت اما روی دیگر سکه همانی است که خود شریعت از آن به دفعات سخن رانده است. چون اگر اینچنین سخن نگوید، کسی دیگر به طمع بهشت و یا از خوف جهنم کاری نخواهد کرد.
البته من لازم هست که این استدراک و برگشت به عقب را داشته باشم که همانطور که شما از سخنان حقیر اینچنین برداشتی کردید؛ شریعت و دین هم میداند که غالبا برداشتها نادرست خواهد بود بنابراین، لایهی رویین شریعت هرگز اینچنین از جهنم سخن نمیگوید چرا که به لحاظ تربیتی، اثر خوبی نخواهد داشت. این برداشت، روی دیگر سکه است که صرفا میتوان به آن التفات داشت اما روی دیگر سکه همانی است که خود شریعت از آن به دفعات سخن رانده است. چون اگر اینچنین سخن نگوید، کسی دیگر به طمع بهشت و یا از خوف جهنم کاری نخواهد کرد.
در واقع برداشتی که بنده مطرح کردم اگر کامل و جامع فهمیده شود، هیچ رهزنی به لحاظ تربیتی نخواهد داشت اما اگر ناقص برداشت شود، به لحاظ تربیتی آثار مخرب و سوئی خواهد داشت.
بنابراین، برداشت حقیر برداشتی نیست که هر جا از آن سخن گفته شود یا مثلاً تبدیل به یک گفتمان شود.
سلام
اینکه پاداش عین عمل ما است و قراردادی نیست چقدر با احادیثی که بعنوان مثال ذکر شده برای فلان دعا در فلان شب صدبرابر پاداش است...سازگاری دارد؟
چون کاملا آشکار است که حداقل این نوع پاداش ها ورای کیفیت عمل و دعای ما است
با سلام
آیات قرآن مثل دیگر متون بشری نیست که فقط تحمل سطوح محدودی از معانی را داشته باشد (متون بشری نهایتا معانی انگشتشماری دارد اما کلام الله دارای بطون متعدد و بی نهایتی است). البته نمیتوان گسترهی فهم از آیات را بی در و پیکر دانست و الا سنگ روی سنگ بند نمیشود (همانطور که تفسیر به رأی در احادیث مذمت شده است). فهم از قرآن باید بر اساس ضوابط خاص خودش انجام گیرد.
این ضوابط چی هستند؟!
نهایت تاویل کردن این است که بگوییم بیان قرآن در مورر معاد تمثیلی است و قرآن سطوح مختلف دارد که خب این را صریحا شما میفرمایید!
چیز دیگه ای مگه مونده؟!
سطوح مختلف و اختلاف درک مخاطب جایی مطرح است که موضوع یک حقیقت باشد نه چند حقیقت
چون دوتا ضد باهم جمع نمیشوند...نمیشه هم درک عوام مطابق با واقع باشه هم درک خواص
در نتیجه پذیرفتن چند سطوحی بیان قرآن در مورد آخرت یعنی اینکه فهم عوام از معاد مطابق با واقع نیست
نخیر؛ اختیار جزء ذاتِ انسان مختار است اما اختیار در آن نشئه، از جنس اختیار ملائکه و فرشتگان است. فرشتگان هم بر خلاف آنچه که تصور میشود، با اراده کارهایشان را انجام می دهند اما چون داعی بر گناه و عصیان ندارند همیشه، در حال اطاعت پروردگار اند.
اگر میبینید عصیان و گناه تنها از انسان سر می زند، به خاطر آن است که در این دنیا، انگیزههای گناه برای او جدی هستند. کششهای خاکی و مادی و ... برای او چشمگیر اند و جلوی چشمانش برق میزنند اما این قبیل مسائل در جلوی چشمان فرشتگان هیچ زرق و برقی ندارند لذا هیچ داعیایی بر مخالفت خداوند ندارند تا خدا را مخالفت کنند. اتفاقا همه انگیزهها و دواعی برای آنان، به نفع اطاعت و بندگی خداست.
قابل قبول نیست.
همین که شما میگید انگیزه های انسان برای کار بد در آخرت مثل دنیا نیستند یعنی انسان اختیار دنیای خود را در آخرت ندارد.
با سلام
طبق روایات انسان های صالح تمام مشکلات جسمی و روحی شون برطرف میشه و بعد به اختیار وارد بهشت میشن!!!تصور بنده این هست کسی بهشت رو نخواد مشکل روحی داره!!!
دقت کنید بهشت فقط حوری و .... نیست!
بهشت بالاتر از نهایت هر چیزی هست که انسان بتونه متصور بشه!
قبلا بحثش رو کردم با کارشناسان. بهشت در سه چیز خلاصه میشه: خوردن، آشامیدن و روابط جنسی با حوری ها. نمی دونم اینها چطور میشه بالاتر از نهایت هر چیزی که انسان بتونه متصور بشه. به هر حال موضوع تاپیک این نیست. موضوع اینه که آیا فرد می تونه به هر دلیلی بنا به اعتراض به نظام بارگاهی، وارد بهشت نشه.
قبلا بحثش رو کردم با کارشناسان. بهشت در سه چیز خلاصه میشه: خوردن، آشامیدن و روابط جنسی با حوری ها. نمی دونم اینها چطور میشه بالاتر از نهایت هر چیزی که انسان بتونه متصور بشه. به هر حال موضوع تاپیک این نیست. موضوع اینه که آیا فرد می تونه به هر دلیلی بنا به اعتراض به نظام بارگاهی، وارد بهشت نشه.
مثل اینکه شما فقط همین موارد از اوصاف بهشت رو شنیدید
بهتر هست یکم درمورد بهشت تحقیق کنید
[=IranSans]خداوند آن انسان پارسا و با تقوا را در آنجا كه خود مىخواهد زندگى جاويد مىدهد، و در نزد خود در جايگاه گرامى و با ارزش منزل مىدهد، در سرايى كه خداوند آنان را براى دوستان خود برپا ساخته است، سايبان آن عرش او، و روشنايى آن، خوشنودى او، و ديدار كنندگان آن، فرشتگان، و دوستان آن، پيامبران مىباشند...
غیر ممکن هست انسانی تمام عمر برای رضای خدا تلاش کرده باشه و لقاء الله رو نخواد
قبلا بحثش رو کردم با کارشناسان. بهشت در سه چیز خلاصه میشه: خوردن، آشامیدن و روابط جنسی با حوری ها. نمی دونم اینها چطور میشه بالاتر از نهایت هر چیزی که انسان بتونه متصور بشه. به هر حال موضوع تاپیک این نیست. موضوع اینه که آیا فرد می تونه به هر دلیلی بنا به اعتراض به نظام بارگاهی، وارد بهشت نشه.
طبق معارف دینی، در بهشت رشد متوقف نمی شود و همچنان انسان به سوی خدا رشد می کند.
برای موجود با عقل و با شعوری مثل انسان آن هم با وجود آفریدگاری به اسم الله که او را آفریده، آیا می توان فقط زندگی حیوانی عالی همچون خوردن و خوابیدن و آمیزش را اوج پاداش و غایت زندگی متصور شد؟
بروید و در مورد آیه والسابقون السابقون اولئک المقربون در آیات اولیه سوره واقعه تحقیق کنید...
قبلا بحثش رو کردم با کارشناسان. بهشت در سه چیز خلاصه میشه: خوردن، آشامیدن و روابط جنسی با حوری ها. نمی دونم اینها چطور میشه بالاتر از نهایت هر چیزی که انسان بتونه متصور بشه. به هر حال موضوع تاپیک این نیست. موضوع اینه که آیا فرد می تونه به هر دلیلی بنا به اعتراض به نظام بارگاهی، وارد بهشت نشه.
سلام
به شما می گویم که به هر فرد عاقلی بگویند بین شکنجه گاه و قصر کدام را انتخاب می کنید براستی کدام گزینه را انتخاب می کند حرف محال نزنید اصلا هیچ فرد عاقلی چنین انتخابی نمی کند آن هم در این دنیا. چه بسا در روز قیامت که فهم انسانها به مراتب بیشتر هست مخصوصا بهشتیان.و لذات بهشتی قابل مقایسه با لذات دنیوی نیست و همچنین عذاب اخروی بسیار بدتر از عذاب دنیوی است. بهشتیان در شرایط دنیا که پر از سختی و موانع بود راه راست را انتخاب کردند آن وقت چطور در شرایط ناز و نعمت همچنین عملی را انجام دهند؟
سلام و عرض ادب
این توضیح همان است که در دو نقل قول بعدی آورده ام یا مطلب دیگری هم هست؟اگر هست لطفا بفرمایید.با تشکر
سلام و تحیت؛
انگیزههایی که خداوند به انسان برای انجام کارهای شایسته و نیکو معرفی میکند و پیش روی او میگذارد فقط انگیزههای خدا گرایانه نیست؛ بلکه انگیزهی خودگرایانه هم مشاهده میشود. از یک طرف به ما یاد می دهد که همه کارهایمان را به انگیزهی الهی انجام دهیم هر کار که میکنیم را فقط برای خدا انجام دهیم. اما این یک روی سکه است؛ روی دیگر سکه، انگیزههای خودگرایانه است؛ یعنی هر کاری که ما انجام میدهیم؛ در حقیقت برای خود و برای نفعرسانی به خود هم انجام میدهیم هم آن درست است هم این؛ مثلا «إن احسنتم احسنتم لانفسکم»، همین معنا را القاء میکند.
اتفاقا، خودگرایی دارای منافعی از جمله منافع تربیتی هم هست. مثلا این نکته را آویزهی گوش ما خواهد کرد که مبادا با انجام بندگی و کارهای خیر؛ که همه را هم برای خدا انجام دادهایم؛ گرفتار عجب شده، با ژستی طلبکارانه با خداوند مواجه شویم! این کارها در واقع، برای خودمان بوده؛ نفعش به خودمان رسیده است پس دیگر جایی برای طلبکاری نیست؛ ما با این معاملهای که با خدا انجام دادهایم، خودمان را ساختهایم و ... .
چون کاملا آشکار است که حداقل این نوع پاداش ها ورای کیفیت عمل و دعای ما استسلام
اینکه پاداش عین عمل ما است و قراردادی نیست چقدر با احادیثی که بعنوان مثال ذکر شده برای فلان دعا در فلان شب صدبرابر پاداش است...سازگاری دارد؟
این احادیث و بیانات، حکایت از یک واقعیتی و واقع شدن یک حقیقتی برای آینده برای ماست و با این که ما عمل خود را به صورت این درجات بیابیم منافات ندارد. در این احادیث، به کیفیت حصول و وصول این پاداشها متعرض نشده است. در این احادیث فقط فرمود این عمل دارای n مقدار مزد است اما به چه کیفیتی را دیگر حرف نزده است.
به دو صورت میتوان مزد یک عمل را تصویر کرد؛ صورت اول همین صورتی است که در این دنیا با آن آشناییم (بین عمل و مزد دوئیت و تمایز باشد)؛ صورت دیگرش هم این است که خودِ این عمل دارای حقیقتی باشد که فعلا در این دنیا از مشاهدهی آن حقیقت محرومیم؛ اما بعدا آن حقیقت را خواهیم دید؛ پاداشها و ... کدهایی برای معرفی حصولی و اجمالی این حقیقت است؛ فعلا با تعریف با آنها آشنا میشویم ولی بعدا شهودا آن را خواهیم یافت.
سطوح مختلف و اختلاف درک مخاطب جایی مطرح است که موضوع یک حقیقت باشد نه چند حقیقتاین ضوابط چی هستند؟!
نهایت تاویل کردن این است که بگوییم بیان قرآن در مورر معاد تمثیلی است و قرآن سطوح مختلف دارد که خب این را صریحا شما میفرمایید!
چیز دیگه ای مگه مونده؟!
چون دوتا ضد باهم جمع نمیشوند...نمیشه هم درک عوام مطابق با واقع باشه هم درک خواص
در نتیجه پذیرفتن چند سطوحی بیان قرآن در مورد آخرت یعنی اینکه فهم عوام از معاد مطابق با واقع نیست
سلام و تحیت؛
گاهی اوقات، این تعدد معنایی؛ به صورت عرضی متصور است گاهی به صورت طولی و گاهی هم به صورت جری و تطبیق و مصداقی؛
البته این ها جزء مباحثی است که در علم تأویل مطرح میگردد.
در احادیث هم به این سه یا چهار نوع تأویل تصریح و بعضا اشاره شده است.
مثلا در تأویل عرضی، مثلا اگر میان دو جمله «واو» به کار رفته باشد گاهی اوقات، شما این دو جمله را با واو استینافیه (واو شروع کنندهی جمله در مقابل واو عاطفه) معنا میکنید که یک معنا خواهد داشت و گاهی هم این را به صورت واو عاطفه معنا میکنید که دارای معنای دیگری خواهد داشت. البته باید به این نکته مهم دقت داشت که معانی نباید از قواعد دستور زبان و لغت و ... بیرون بزند و همچنین معانی نباید با اصول مسلم قرآنی و دینی معارض باشد اگر این دو ضابطه باشد؛ الفاظ قرآن تحمل هر معنایی را خواهند داشت و میتوانیم بگوییم این معنا را هم خداوند متعال از کلامش اراده کرده است. چون عرض کردم، کلام خداوند با کلام بشری متفاوت است. خداوند کلامش (قرآن) را برای بشر 1400 سال پیش نفرستاده است برای مردم الی یوم القیامة فرستاده است و این فهمی که بشر قدیم داشته ممکن است با فهم بشر امروزین متفاوت باشد (البته در چارچوب ضوابط این فهم معتبر است نه هر معنایی).
این تأویل عرضی بود. البته سخن در باب تأویل عرضی بسیار است.
اما در تأویل طولی؛ ما معتقدیم این الفاظ قرآن دارای بطون طولی است که این معانی بطونی به صورت طولی قرار داشته و با هم در تعارض نیستند.
یک موقع هم بحث مصادیق است مثلا خداوند میفرماید «اذهب إلی فرعون» که این آیه یک معنای ظاهری دارد که راجع به داستان حضرت موسی و فرعون است اما در عین حال،فرعون میتواند دارای مصادیقی باشد و مثلا بر نفس انسانی تطبیق شود این را هم از باب جری و تطبیق می پذیریم.
پس تنها راه، تمثیلی جلوه دادن آیات الهی نیست.
همین که شما میگید انگیزه های انسان برای کار بد در آخرت مثل دنیا نیستند یعنی انسان اختیار دنیای خود را در آخرت ندارد.قابل قبول نیست.
سلام؛
آیا شما اختیار ندارید (با عرض معذرت) درب سطل زباله را بردارید و مقداری از زبالهها را بخورید؟! اما چرا این کار را نمی کنید؟
آیا مردم غرب اختیار دارند شهوترانی نکنند و اقدام به تعدی از حدود خداوند (از قبیل لواط و زنا و ...) نکنند؟ قطعا چنین اختیاری دارند اما چرا این کار را نمیکنند؟ چون اینقدر با تبلیغات و جوسازی و فضاسازی تحت تأثیر قرار گرفتهاند که اصلا فکر این که خودداری کنند و به اصطلاح تقوا به خرج دهند را هم نمیکنند اما در عین حال قدرت انتخاب و اختیار آن را دارند.
این احادیث و بیانات، حکایت از یک واقعیتی و واقع شدن یک حقیقتی برای آینده برای ماست و با این که ما عمل خود را به صورت این درجات بیابیم منافات ندارد. در این احادیث، به کیفیت حصول و وصول این پاداشها متعرض نشده است. در این احادیث فقط فرمود این عمل دارای n مقدار مزد است اما به چه کیفیتی را دیگر حرف نزده است.به دو صورت میتوان مزد یک عمل را تصویر کرد؛ صورت اول همین صورتی است که در این دنیا با آن آشناییم (بین عمل و مزد دوئیت و تمایز باشد)؛ صورت دیگرش هم این است که خودِ این عمل دارای حقیقتی باشد که فعلا در این دنیا از مشاهدهی آن حقیقت محرومیم؛ اما بعدا آن حقیقت را خواهیم دید؛ پاداشها و ... کدهایی برای معرفی حصولی و اجمالی این حقیقت است؛ فعلا با تعریف با آنها آشنا میشویم ولی بعدا شهودا آن را خواهیم یافت.
عمل یا دعا همون دعاست اما در فلان شب صدبرابر پاداش دارد..خب این مطلب با این موضوع که پاداش و جزا عین عمل است در تضاد است
این احادیث حکایت از این دارد که خدا اگر بخواهد افزون تر از عمل ما پاداش میدهد که در قرآن هم چنین چیزی هست
اما متاسفانه با ورود فلسفه به دین انگار مجبور شدیم همه چیز را در حد فهم خودمون پایین بیاوریم و دست و بال خدا را ببندیم
سلام و تحیت؛
گاهی اوقات، این تعدد معنایی؛ به صورت عرضی متصور است گاهی به صورت طولی و گاهی هم به صورت جری و تطبیق و مصداقی؛
البته این ها جزء مباحثی است که در علم تأویل مطرح میگردد.
در احادیث هم به این سه یا چهار نوع تأویل تصریح و بعضا اشاره شده است.
مثلا در تأویل عرضی، مثلا اگر میان دو جمله «واو» به کار رفته باشد گاهی اوقات، شما این دو جمله را با واو استینافیه (واو شروع کنندهی جمله در مقابل واو عاطفه) معنا میکنید که یک معنا خواهد داشت و گاهی هم این را به صورت واو عاطفه معنا میکنید که دارای معنای دیگری خواهد داشت. البته باید به این نکته مهم دقت داشت که معانی نباید از قواعد دستور زبان و لغت و ... بیرون بزند و همچنین معانی نباید با اصول مسلم قرآنی و دینی معارض باشد اگر این دو ضابطه باشد؛ الفاظ قرآن تحمل هر معنایی را خواهند داشت و میتوانیم بگوییم این معنا را هم خداوند متعال از کلامش اراده کرده است. چون عرض کردم، کلام خداوند با کلام بشری متفاوت است. خداوند کلامش (قرآن) را برای بشر 1400 سال پیش نفرستاده است برای مردم الی یوم القیامة فرستاده است و این فهمی که بشر قدیم داشته ممکن است با فهم بشر امروزین متفاوت باشد (البته در چارچوب ضوابط این فهم معتبر است نه هر معنایی).
این تأویل عرضی بود. البته سخن در باب تأویل عرضی بسیار است.
اما در تأویل طولی؛ ما معتقدیم این الفاظ قرآن دارای بطون طولی است که این معانی بطونی به صورت طولی قرار داشته و با هم در تعارض نیستند.
یک موقع هم بحث مصادیق است مثلا خداوند میفرماید «اذهب إلی فرعون» که این آیه یک معنای ظاهری دارد که راجع به داستان حضرت موسی و فرعون است اما در عین حال،فرعون میتواند دارای مصادیقی باشد و مثلا بر نفس انسانی تطبیق شود این را هم از باب جری و تطبیق می پذیریم.
پس تنها راه، تمثیلی جلوه دادن آیات الهی نیست.
آخرش مشخص نکردید کدوم تاویل درست است؟!
اینکه درک ما باید از ادمهای صدر اسلام متفاوت باشد و قرآن کلامش بشری نیست و مختص به خودش است یعنی پذیرفتن اینکه قرآن معماست نه کتاب هدایت
و پذیرفتن این مطلب است که روی برداشتمون اعتماد نکنیم
چون معلوم نیست قرن های بعد قرار است چه تفسیر و تاویلی از بهشت و جهنم ارائه شود
قران چگونه میتواند کتاب هدایت باشد وقتی با قواعد کلام بشری صحبت نکرده باشد؟!
راز نامه به چه کار ما آید؟
عمل یا دعا همون دعاست اما در فلان شب صدبرابر پاداش دارد..خب این مطلب با این موضوع که پاداش و جزا عین عمل است در تضاد است
این احادیث حکایت از این دارد که خدا اگر بخواهد افزون تر از عمل ما پاداش میدهد
اما متاسفانه با ورود فلسفه به دین انگار مجبور شدیم همه چیز را در حد فهم خودمون پایین بیاوریم
یک دانه گندم را اگر در یک زمین حاصلخیز بکارید خوشههای بیشتری به شما تحویل می دهد و اگر در یک زمین معمولی بکارید، خوشههای کمتری؛
مشکل این جاست که ما خواست خدا را از گردونهی عوامل پرورش اعمال خودمان خارج میکنیم. اما این نکته را هم نباید از نظر دور بداریم که خواست خدا هم گترهای نیست بر اساس ضوابط و قواعدی اعمال میشود. مثلا بستگی به درجات اخلاص دارد. پس در حقیقت، نوع تمشی و صدور عمل از عامل است که به عمل هویت و تشخص میدهد (مراد از هویت و تشخص، صورت حسی مادی عمل نیست بلکه هویت حقیقی عمل مراد است).
فردی که مشکل فلسفی و وجدانی با مفهوم بهشت و جهنم دارد (Conscientious objection)، ولی همه کارهای خوب را انجام داده و در روز قیامت به دستور خداوند به بهشت فرستاده میشود. آیا این شخص این قدرت را دارد که این پیشنهاد ورود به بهشت را رد کند؟ حالا به نشانه اعتراض از نظام بارگاهی وارد جهنم شود یا در برزخ بماند یا هر حالت دیگری. آیا این شخص به زور به بهشت فرستاده خواهد شد؟ آیا به زور فرستادن افراد به بهشت در تناقض با مفهوم پاداش اخروی و عدالت خداوندی نیست؟ با تشکردرود
سلام،
کسی که به خداوند سوء ظن داشته باشد اگر تمام عمرش را هم نماز بخواند و روزه بگیرد و تمام کارهای خوب را هم ظاهراً انجام بدهد نه تنها دستور رفتن به بهشت به او نمیدهند که او را به جهنم میبرند ... اصل تفاوت بین خیر و شر و به عبارت دیگر بین عقل و جهل در همین داشتن حسن ظن یا سوء ظن نسبت به خداوند است ...
پس امکان ندارد کسی خودش را حائز صلاحیت برای نقد عملکرد خداوند و به زیر سؤال بردن درستی آن بداند و به بهشت وارد شود ...
به زور فرستادن به بهشت فقط برای یک عدهی خاص رخ میدهد که آنها هم وضعشان به کل متفاوت است و مشمول فرض سؤال شما نمیشوند ...
نوع تمشی و صدور عمل از عامل است که به عمل هویت و تشخص میدهد (مراد از هویت و تشخص، صورت حسی مادی عمل نیست بلکه هویت حقیقی عمل مراد است).
خب این با وعده داده شده در تضاد است و اگر بپذیریم نتیجه آن این است که بگوییم دین برای ترغیب مردم به دعا و عمل نیک حرف بسیار زده.حتی حرف بی اساس
و اصلا تمام این وعده های اخروی خودشون ملاک نبودند بلکه صحبت سر اصلاح دنیا بوده
اگر پیامبر با این علم که من نوعی برداشت مطابق با واقعی از وعده او ندارم...وعده ای به من دهد...پیوسته دروغ گفته ..
بعنوان مثال اگر معاد آن ست که صدرا میگوید..
خدا و پیامبر هر دو دروغ گو هستند معاذالله
دروغ گفته اند که از خاک دوباره برمیخیزید و اون کافر راست میگفته که زنده شدنی در کار نیست
من با ورود فلسفه به دین جز این نتیجه دیگه ای نمیتونم بگیرم
سلام،
کسی که به خداوند سوء ظن داشته باشد اگر تمام عمرش را هم نماز بخواند و روزه بگیرد و تمام کارهای خوب را هم ظاهراً انجام بدهد نه تنها دستور رفتن به بهشت به او نمیدهند که او را به جهنم میبرند ... اصل تفاوت بین خیر و شر و به عبارت دیگر بین عقل و جهل در همین داشتن حسن ظن یا سوء ظن نسبت به خداوند است ...
پس امکان ندارد کسی خودش را حائز صلاحیت برای نقد عملکرد خداوند و به زیر سؤال بردن درستی آن بداند و به بهشت وارد شود ...
به زور فرستادن به بهشت فقط برای یک عدهی خاص رخ میدهد که آنها هم وضعشان به کل متفاوت است و مشمول فرض سؤال شما نمیشوند ...
سلام
اما یه سوال اساسی
آقای x ادم بسیار خوبی است ولی من به دلایلی ازجمله جهل به او بدبین هستم و او این را میداند
آیا اخلاقا جایز است که در برخورد با من طبق سوءظن من با بنده برخورد کند نه شخصیت خود؟
اگر جوابتون منفی است...پس چرا اینو درمورد خداوند میپذیرید
درضمن چه کسی گفته نمیتوان خدا را نقد کرد و گلایه داشت؟!
سخن شما یعنی اجبار در دین یعنی اگه عقلت هم نمیفهمه بپذیر و هرطوری شده توجیه کن چون همین است و غیر از این نیست
این چه ارزشی داره؟
باسمه العلیم
عرض سلام و ادب
شاید بتوان گفت عذاب برای جهنمیان در عین این که دردناک و سخت است، عذب و گوارا ست چون با شاکلهاش سازگار است؛
نظر فوق منتسب به جناب ملاصدرا است که البته از آن برگشتند و ملائمت عذاب را با طبع دوزخیان انکار نمودند.
ضمن اینکه این نظر خلاف صریح آیات قران است.
آقای x ادم بسیار خوبی است ولی من به دلایلی ازجمله جهل به او بدبین هستم و او این را میداند درضمن چه کسی گفته نمیتوان خدا را نقد کرد و گلایه داشت؟!سلام
اما یه سوال اساسی
آیا اخلاقا جایز است که در برخورد با من طبق سوءظن من با بنده برخورد کند نه شخصیت خود؟
اگر جوابتون منفی است...پس چرا اینو درمورد خداوند میپذیرید
سخن شما یعنی اجبار در دین یعنی اگه عقلت هم نمیفهمه بپذیر و هرطوری شده توجیه کن چون همین است و غیر از این نیست
این چه ارزشی داره؟
سلام،
جناب غریبه آیا شنیدهاید که میگویند بهشت را به بها دهند و نه به بهانه؟
آن بها که میگویند همان رشد و تکامل است چیزی نیست جز همان حسن ظن به خدا ...
حسن ظن به خدا یعنی معرفت به خدا که عرفا دنبالش هستند، همان چیزی که محبت میآورد و در زیارت آلیاسین میگوییم که شهادت میدهیم که حبیبی برای خدا نیست مگر رسول خدا و اهل بیت علیهمالسلام ...
در حدیث عقل و جهل که مغز کلام در مورد خلقت اینچنینی عالم خلقت را توضیح میدهد اینطور آمده است که خداوند عقل (خیر) را آفرید و جهل (شر) را هم آفرید، به عقل دستور داد که عقب برود، عقل به عقب رفت، سپس دستور داد که جلو برگردد، عقل آمد جلو، بعد همین دو دستور را به جهل داد، جهل دستور اول را اطاعت کرد، یعنی آنقدرها هم طغیانگر نبود که نفهمد اگر خدا و خالق او دستوری میدهد باید اطاعت کند، ولی دستور دوم را اطاعت نکرد، آن هم نه همینطوری بلکه بر اساس فهم خودش، اینکه اگر عقب رفتن درست بود چرا برگردم جلو؟ و اگر جلو ماندن درست بود چرا اولش گفتی که بروم عقب؟ این سبک قائل شدن اعتبار برای خود در مقابل خداوند سبکی است که در تفکر اسلامی به جهل نسبت داده میشود، جهلی که مطابق فرمایش حضرت علی علیهالسلام اصل کل شر و معدن کل شر است، جهلی که ریشهی تکبر است، کسی که نواقص خود و عظمت خدا را نبیند ممکن ست برای خودش در مقابل خداوند شأنی قائل شود و خود را بزرگ ببیند و تکبر بورزد ... تکبر هم که ریشهی هر صفت رذیلهی دیگری است، مثل بخل و حسد و طمع و ...
با این حساب، این جهل و سوء ظن ناشی از آن همان نداشتن تکامل است، همان است که باعث شد بعد از اطاعت عقل از آن دو دستور خداوند خدا به او جنود عقل را ببخشد، چیزی که به عقل داد و به جهل نداد ... نداد چون جهل شایستگی آن را نداشت ... جهل اما تکبر داشت، چرا کسی چیزی را داشته باشد و او نداشته باشد؟ به جای طلب شایستگیهای عقل از خداوند نعماتی را خواست که به عقل داده شده بود، خداوند به او جنود جهل را در عوض جنود عقل داد، نعمت داد بدون آنکه شایستگی آن باشد، نتیجهی آن هم میشد فساد و تباهی، دلیل این بخشش اتمام حجت بود، در قیامت که نعمات داده شده از جهل (و جلوههای مختلف جهل که کفر و شرک بارزترین آنهاست) گرفته شود دیگر جهل نمیتواند بگوید که اگر به من هم آن نعمات را داده بودی چنین میکردم و چنان، در آن روز میپذیرد که خودش هست که شایستگی نعمت و رحمت خدا را ندارد، ولی آیا در آنجا از خداوند طلب شایستگی میکند؟ نه! همچنان از خدا فقط نعمتهایی را میخواهد که در مقابل شایستگی داده میشود و ایشان هم فاقد شایستگی هستند ... به هر حال آنها جاهلند و جهلشان هم مرکب است و به جای دیدن نواقص خود فقط حرمان خود از نعمات خدا را میبینند ... ندیدن نواقص خود ریشهی سوء ظن به خداست، نشناختن عظمت و شأن خداوند ریشهی سوء ظن به خداست ... مگرنه برای خداوند فرقی نمیکند که چه کسی برود بهشت و چه کسی برود جهنم، او بینیاز ستوده صفات است ...
سلام،
جناب غریبه آیا شنیدهاید که میگویند بهشت را به بها دهند و نه به بهانه؟
آن بها که میگویند همان رشد و تکامل است چیزی نیست جز همان حسن ظن به خدا ...
حسن ظن به خدا یعنی معرفت به خدا که عرفا دنبالش هستند، همان چیزی که محبت میآورد و در زیارت آلیاسین میگوییم که شهادت میدهیم که حبیبی برای خدا نیست مگر رسول خدا و اهل بیت علیهمالسلام ...
در حدیث عقل و جهل که مغز کلام در مورد خلقت اینچنینی عالم خلقت را توضیح میدهد اینطور آمده است که خداوند عقل (خیر) را آفرید و جهل (شر) را هم آفرید، به عقل دستور داد که عقب برود، عقل به عقب رفت، سپس دستور داد که جلو برگردد، عقل آمد جلو، بعد همین دو دستور را به جهل داد، جهل دستور اول را اطاعت کرد، یعنی آنقدرها هم طغیانگر نبود که نفهمد اگر خدا و خالق او دستوری میدهد باید اطاعت کند، ولی دستور دوم را اطاعت نکرد، آن هم نه همینطوری بلکه بر اساس فهم خودش، اینکه اگر عقب رفتن درست بود چرا برگردم جلو؟ و اگر جلو ماندن درست بود چرا اولش گفتی که بروم عقب؟ این سبک قائل شدن اعتبار برای خود در مقابل خداوند سبکی است که در تفکر اسلامی به جهل نسبت داده میشود، جهلی که مطابق فرمایش حضرت علی علیهالسلام اصل کل شر و معدن کل شر است، جهلی که ریشهی تکبر است، کسی که نواقص خود و عظمت خدا را نبیند ممکن ست برای خودش در مقابل خداوند شأنی قائل شود و خود را بزرگ ببیند و تکبر بورزد ... تکبر هم که ریشهی هر صفت رذیلهی دیگری است، مثل بخل و حسد و طمع و ...
با این حساب، این جهل و سوء ظن ناشی از آن همان نداشتن تکامل است، همان است که باعث شد بعد از اطاعت عقل از آن دو دستور خداوند خدا به او جنود عقل را ببخشد، چیزی که به عقل داد و به جهل نداد ... نداد چون جهل شایستگی آن را نداشت ... جهل اما تکبر داشت، چرا کسی چیزی را داشته باشد و او نداشته باشد؟ به جای طلب شایستگیهای عقل از خداوند نعماتی را خواست که به عقل داده شده بود، خداوند به او جنود جهل را در عوض جنود عقل داد، نعمت داد بدون آنکه شایستگی آن باشد، نتیجهی آن هم میشد فساد و تباهی، دلیل این بخشش اتمام حجت بود، در قیامت که نعمات داده شده از جهل (و جلوههای مختلف جهل که کفر و شرک بارزترین آنهاست) گرفته شود دیگر جهل نمیتواند بگوید که اگر به من هم آن نعمات را داده بودی چنین میکردم و چنان، در آن روز میپذیرد که خودش هست که شایستگی نعمت و رحمت خدا را ندارد، ولی آیا در آنجا از خداوند طلب شایستگی میکند؟ نه! همچنان از خدا فقط نعمتهایی را میخواهد که در مقابل شایستگی داده میشود و ایشان هم فاقد شایستگی هستند ... به هر حال آنها جاهلند و جهلشان هم مرکب است و به جای دیدن نواقص خود فقط حرمان خود از نعمات خدا را میبینند ... ندیدن نواقص خود ریشهی سوء ظن به خداست، نشناختن عظمت و شأن خداوند ریشهی سوء ظن به خداست ... مگرنه برای خداوند فرقی نمیکند که چه کسی برود بهشت و چه کسی برود جهنم، او بینیاز ستوده صفات است ...
سلام
در حدیث آمده جهل را خود خدا آفرید!
خب خاصیت و کارکرد جهل همین است که در حدیث آمده
در ضمن کودکان هم جاهل اند و به کمال نرسیده اند آیا باید بروند جهنم؟!
نرسیدن به کمال به خودی خود جهنم نیست
شما پاسخ سوال بنده رو ندادید و حول صحبتتون فقط این است که هرچه هست از خود انسان است...این انسان است که با گرایشهای درونی خود و نوع مواجهه با آن اخرت خود را میسازد..
اما سوال ما این بود پس سهم خداوندی خدا چی شد؟ ارحم الراحمینی خدا چه شد؟!
هر امتحانی یه سرش برده یه سرش باخت
اگه قرار بود همه ببرن که امتحان و جهنم معنایی نداشت
من نوعی یه بازنده ام و از خدا هم گله دارم که چرا مرا به سوء ظنم رها میکند..تو چه خدایی هستی که دستور به خوبی میدهی اما خود در برابر بدی میخواهی بدی کنی؟
برای خدا فرقی نداره کی بره بهشت یا جهنم
اما برای ما فرق داره
حتی هیچ کافری فطرتا دنبال عذاب نیست و به دنبال راحتی است هرچند از راه اشتباه
و کسی که با خدا عناد داره درواقع خدا را نشناخته پس مستحق ترحم است
راستش به خدایی که شما میفرمایید اعتقاد ندارم
خدای شما از ۷ میلیارد جمعیت قراره نهایتا هزار نفر را به بهشت ببرد
اگر سوءظنی هم در عالم به خدا هست حاصل هزاران حدیث جعلی و تحریف دین است
سلام
در حدیث آمده جهل را خود خدا آفرید!
خب خاصیت و کارکرد جهل همین است که در حدیث آمده
در ضمن کودکان هم جاهل اند و به کمال نرسیده اند آیا باید بروند جهنم؟!
نرسیدن به کمال به خودی خود جهنم نیست
شما پاسخ سوال بنده رو ندادید و حول صحبتتون فقط این است که هرچه هست از خود انسان است...این انسان است که با گرایشهای درونی خود و نوع مواجهه با آن اخرت خود را میسازد..
اما سوال ما این بود پس سهم خداوندی خدا چی شد؟ ارحم الراحمینی خدا چه شد؟!
سلام،
جهلی که در حدیث آمده به معنای ندانستن نیست، شخصیت «جهل» میدانست که خداوند خدای اوست ولی باز سرکشی کرد، این جهل در مقابل عقل است، عنوان این باب از احادیث هم به عقل و جهل اشاره دارد و نه به علم و جهل ...
حالا آیا خداوند کسی که عقل ندارد و یکسره جهل است را مؤاخذه میکند؟ نه ...! شرط مکلف شدن عاقل و بالغ بودن است، مجانین که عقلشان در محاق است و کودکان که عقلشان بالغ نشده است مبرّا هستند ...
حالا اگر کسی عقل و جهل را داشته باشد، انا هدیناه السبیل به او رسیده باشد، فألهمها فجورها و تقواها شامل حال او هم شده باشد، و او بین عقل و جهل بیاید و از جهل تبعیت کند و برای ساکت کردن موعظهگر درونی خودش هم رو به انواع توجیهات بیاورد و بر این رویکرد خود هم اصرار کند (نه اینکه یک بار اشتباهی پایش بلغزد)، آیا باز هم چنین کسی مثل کسی باشد که از عقل تبعیت کرده و حبّ شهوات او را به پیروی از جهل نکشانده است؟ ... أَفَمَن كَانَ مُؤْمِنًا كَمَن كَانَ فَاسِقًا؟ لَّا يَسْتَوُونَ ... خداوند میفرماید که من سرنوشت کسی را تغییر نمیدهم تا خودش سرنوشتش را تغییر ندهد ... خدا در دنیا کسی را به سمت جهنم نمیکشد، در دنیا هدایت خدا فقط به سمت خوبیهاست «إِنَّ اللَّـهَ لَا يَأْمُرُ بِالْفَحْشَاءِ» و «إِنَّ اللَّـهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالْإِحْسَانِ وَإِيتَاءِ ذِي الْقُرْبَىٰ وَيَنْهَىٰ عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنكَرِ وَالْبَغْيِ ۚ يَعِظُكُمْ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ» اما در قیامت هر کسی به سمت چیزی کشیده میشود که کسب کرده باشد، کسی که اهل توجیه و پناه بردن به باطل در مقابل حق شود خودش دارد خودش را به هلاکت میاندازد با آنکه میداند، میداند ولی نمیتواند نفسش را کنترل کند ... میداند ولی خودش را به غفلت میزند، در آخرت دیگر با چشم سرش هم میبیند چیزی را که در دنیا میدانست ولی با ظاهرگرایی انکارش میکرد تا جایی که باورش شد که چیزی نیست و هر چه که هست توهم است ... مگرنه که جهنم در همین دنیا هم احاطهکنندهی ایشان است و جهنمیان هم اعتراضی ندارند و خوش هستند «يَسْتَعْجِلُونَكَ بِالْعَذَابِ وَإِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِيطَةٌ بِالْكَافِرِينَ»
وقتی ابلیس بر آدم علیهالسلام سجده نکرد به خداوند گفت که پروردگارا، مرا از سجدهی بر او معاف گردان و من تا قیام قیامت تو را عبادتی میکنم که احدی تو را آنطور عبادت نکرده باشد ... خداوند فرمود که اگر چنین کنی هم تمام آن عبادت تو کمترین ارزشی نخواهد داشت اگر از همان طریقی که بر تو مقرر کردم عمل نکنی ... اینکه جهل شیطان و خودبینی او مانع از اطاعت محضش برای خدا شد با آنکه میدانست حق کدام است، اگر خود را در صنف جهل قرار داد با آنکه میتوانست در صنف عقل باشد، این کوتاهی خود اوست و خداوند از کسی تکلیف لایطاق نمیخواهد، اگر چیزی خواست امکان آن را قبلاً فراهم کرده بوده است و شخص را دارای اختیار قرار داد تا یکی از آن دو مسیر را برگزیند ... اینکه بگوییم خدا چون ارحمالراحمین است پس ما هر چه بخواهیم بکنیم و خدا به ما نعماتش را سرازیر کند این میشود همان حرف جهل، اینکه ما بدون رشد کردن فقط محصولات رشد کردن منافع آن را میخواهیم ... و این در این عالم خلقت خلاف سنتی است که خداوند وضع کرده است ... خداوند همچنان ارحمالراحمین هست ولی در چهارچوب خودش، ارحمالراحمین بودن خداوند با منتقم و قهار بودن خداوند مقید شده و مطلق نیست وقتی تصورمان از رحمت خداوند فقط رحیمیت او باشد ...
هر امتحانی یه سرش برده یه سرش باخت
اگه قرار بود همه ببرن که امتحان و جهنم معنایی نداشتمن نوعی یه بازنده ام و از خدا هم گله دارم که چرا مرا به سوء ظنم رها میکند..تو چه خدایی هستی که دستور به خوبی میدهی اما خود در برابر بدی میخواهی بدی کنی؟
امتحان معنا دارد هنوز حتی اگر همه در آن ببرند ... شما اگر در امتحان مدرسهاتان همه قبول بشوند میفرمایید امتحان در اینجا معنایی نداشته است؟ این چه طور نتیجهگیری است؟
شما اگر بازنده باشید که ان شاء الله نباشید، به شما گفته میشود «وَيُعَذِّبَ الْمُنَافِقِينَ وَالْمُنَافِقَاتِ وَالْمُشْرِكِينَ وَالْمُشْرِكَاتِ الظَّانِّينَ بِاللَّـهِ ظَنَّ السَّوْءِ ۚ عَلَيْهِمْ دَائِرَةُ السَّوْءِ ۖ وَغَضِبَ اللَّـهُ عَلَيْهِمْ وَلَعَنَهُمْ وَأَعَدَّ لَهُمْ جَهَنَّمَ ۖ وَسَاءَتْ مَصِيرًا»
مطمئناً اینطور نیست که خداوند ظن سوء نسبت به خودش را در قلب کسی بکارد و یا اگر چنان خطوری به ذهن کسی رسید سریع او را به خودش رها کند ...
لَهُ مُعَقِّبَاتٌ مِّن بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ يَحْفَظُونَهُ مِنْ أَمْرِ اللَّـهِ ۗ إِنَّ اللَّـهَ لَا يُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّىٰ يُغَيِّرُوا مَا بِأَنفُسِهِمْ ۗ وَإِذَا أَرَادَ اللَّـهُ بِقَوْمٍ سُوءًا فَلَا مَرَدَّ لَهُ ۚ وَمَا لَهُم مِّن دُونِهِ مِن وَالٍ
برای انسان، مأمورانی است که پی در پی، از پیش رو، و از پشت سرش او را از فرمان خدا حفظ میکنند؛ خداوند سرنوشت هیچ قومی را تغییر نمیدهد مگر آنکه آنان آنچه را در خودشان است تغییر دهند! و هنگامی که خدا اراده سوئی به قومی کند، هیچ چیز مانع آن نخواهد شد؛ و جز خدا، کارسازی نخواهند داشت!
از آنجا که سوء ظن به خدا که مأیوس شدن از رحمت خدا یکی از شایعترین صورتهای آن هست و عین کفر به خدا محسوب میگردد خطر هلاکت جدی برای مردم دارد، همواره در دین به انسان دستور داده شده است که اهل ذکر باشند ... اهل یادآوری باشند ... نواقص خودشان و شأن خدا را مدام پیش رویشان بیاورند ... نعمات خداوند بر خودشان را بشمارند ... اینکه در دعاهای ما گفته میشود که مثلاً «یا مبتدأ بالنعم قبل استحقاقها» که یعنی «ای ابتداء کننده به نعمتها قبل از استحقاق آنها»، اینکه بخاطر میآوریم که «ربّنا ما بنا من نعمةٍ فمنک» یا اینکه «هذا من فضل ربّی» و امثال آن همه در راستای یادآوری نعمات خداست برای آنکه نسبت به خداوند حسن ظن داشته باشیم ... اگر گمان کردیم که شاید خدا به ما چنان نعمتی را ندهد به یاد بیاوریم که این همه نعمت که به ما داده است را مقابل کدام شایستگی که در ما بود به ما بخشید؟
برای خدا فرقی نداره کی بره بهشت یا جهنماما برای ما فرق داره
خوب اگر برایمان مهم است چرا از خدا اطاعت نمیکنیم؟ دوست داریم به صورت جبری ما را به بهشت ببرند؟
اگر حبّ دنیا و شهوات نمیگذارند که از خدا اطاعت کنیم، خوب چرا گردنکشی میکنیم و تقصیرش را به گردن خدا میاندازیم؟ بنده همان به که ز تقصیر خویش عذر به درگاه خدا آورد، ور نه سزاوار خداوندیش کس نتواند که به جای آورد ... آدم علیهالسلام اشتباه کرد و توبه کرد، ابلیس اشتباه کرد ولی تقصیر را به گردن خدا انداخت، یکی در صنف عقل و جنود عقل محشور میشود و دیگری در صنف جهل و جنود جهل ... خدایی که گفته است:
قُلْ يَا عِبَادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلَىٰ أَنفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِن رَّحْمَةِ اللَّـهِ ۚ إِنَّ اللَّـهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعًا ۚ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ
را ما نسبت به او سوء ظن داشته باشیم و فکر کنیم نعوذبالله کلاً خلق کرده است تا بعد ما را عذاب بدهد و از این کارش لذت ببرد آیا جرم کمی هست؟ خدایی که خالق ماست نمیتوانست از ابتدا ما را در جهنم خلق کند و بگوید همین است که هست که حالا لازم باشد برای فرستادن ما به جهنم نعوذبالله نقشه بکشد و کید و حیله به کار ببرد و فقط به دنبال مچ گرفتن باشد؟
به قول حضرت زهراء سلاماللهعلیها قوم جاهل الْمُسْرِعَةِ اِلى قیلِ الْباطِلِ هستند، یعنی برای پذیرش قول باطل شتابان هستند
حتی هیچ کافری فطرتا دنبال عذاب نیست و به دنبال راحتی است هرچند از راه اشتباه
و کسی که با خدا عناد داره درواقع خدا را نشناخته پس مستحق ترحم است
خداوند خودش را به همه معرفی میکند، یا در واقع در عالم ذر و هنگام عهد الست این کار را کرده است و فطرت چیزی جز این نیست ... همه فطرتاً خدا را میشناسند ... اگر کسی اهل غفلت شد و خدا را فراموش کرد و عقلش را با توجیهات باطلی که برای موجه کردن شهوترانی خودش تراشید عملاً فلج کرد، چنین کسی دیگر اگر خدا را به یاد نیاورد و بلکه خدا را به کل فراموش کرد اینطور نیست که مستحق عذاب نباشد، کسی که شراب بخورد و آدم بکشد را نمیگویند که چون مست بود و نمیفهمید که دارد چه میکند پس باید تبرئه شود، بلکه او را بخاطر مست شدنش مجازات میکنند ...
راستش به خدایی که شما میفرمایید اعتقاد ندارم
خدای شما از ۷ میلیارد جمعیت قراره نهایتا هزار نفر را به بهشت ببرد
اگر سوءظنی هم در عالم به خدا هست حاصل هزاران حدیث جعلی و تحریف دین است
اینکه دین تحریف شده باشد یا نشده باشد یک بحث است که نیاز به بررسی جهات متفاوت آن دارد، اینکه من یا شما به چه دلیل میگوییم که دین تحریف شده یا نشده است و سوء ظن نسبت به خدا ناشی از شهوات خود ماست و یا بخاطر تحریف دین است مطلب دیگری است، اینکه خداوند اراده کند که همه را به بهشت ببرد و یا نبرد هم مطلب دیگری است ... اینکه میفرمایید به خدایی که من اعتقاد دارم شما اعتقاد ندارید هم با خودتان است، من به خدایی که در قرآن و حدیث شناختهام و او را منطبق بر خدایی یافتهام که در درون خودم از او سراغ دارم اعتقاد پیدا کردهام، شما مسؤول اعتقادات و رفتار خودتان هستید و من هم مسؤول اعتقادات و رفتار خودم هستم ...
در پناه خدا باشید و عاقبت همهامان ختم به خیر ان شاء الله
اینکه دین تحریف شده باشد یا نشده باشد یک بحث است که نیاز به بررسی جهات متفاوت آن دارد، اینکه من یا شما به چه دلیل میگوییم که دین تحریف شده یا نشده است و سوء ظن نسبت به خدا ناشی از شهوات خود ماست و یا بخاطر تحریف دین است مطلب دیگری است، اینکه خداوند اراده کند که همه را به بهشت ببرد و یا نبرد هم مطلب دیگری است ... اینکه میفرمایید به خدایی که من اعتقاد دارم شما اعتقاد ندارید هم با خودتان است، من به خدایی که در قرآن و حدیث شناختهام و او را منطبق بر خدایی یافتهام که در درون خودم از او سراغ دارم اعتقاد پیدا کردهام، شما مسؤول اعتقادات و رفتار خودتان هستید و من هم مسؤول اعتقادات و رفتار خودم هستم ...
سوال حق انسان است ..حالا یا پاسخ قانع کننده است یا نه
میفرمایید حسن ظن
خب یه پرسشگری که نه امامی دیده نه پیامبر نه معجزه ای باید از کجا به حسن ظن برسد؟!
شما اگر بخواهید کسی را جذب خود کنید چه میکنید ؟! میبریدش توی دنیایی که پر از سختی و بی عدالتی است...پراز خواستن ها و نداشتن ها...پر از ترس و نگرانی ..یا بهش به جای وعده دادن عملا محبت میکنید؟! کدوم؟
بروز و ظهور مهربانی کجاست واقعا؟ یک کلام بفرمایید جز افکار و اعمال ما هیچ چیز دیگه ای وجود نداره...حرفی که فلاسفه میزنند
این دنیا که عذاب اون دنیا هم عذاب
میفرمایید اگر میخواست از ابتدا میبرد جهنم...یعنی این دنیا از نظر شما جهنم نیست
این دنیا که عذاب اون دنیا هم عذاب
میفرمایید اگر میخواست از ابتدا میبرد جهنم...یعنی این دنیا از نظر شما جهنم نیست
[=Droid]به یقین، گروه بسیاری از جن و انس را برای دوزخ آفریدیم؛ آنها دلها یی دارند که با آن درک نمی کنند؛ و چشمانی که با آن نمیبینند؛ و گوشهایی که با آن نمیشنوند؛ آنها همچون چهارپایانند؛ بلکه گمراهتر! اینان همان غافلانند
باسمه العلیمعرض سلام و ادب
نظر فوق منتسب به جناب ملاصدرا است که البته از آن برگشتند و ملائمت عذاب را با طبع دوزخیان انکار نمودند.
ضمن اینکه این نظر خلاف صریح آیات قران است.
سلام
خیلی که منطقی بوده. چرا برگشتند،
اشکال اینجاست که فکر میکنید هرکه نقدی و گله ای دارد دنبال توجیه کردن گناه است!
نه برادر اینطور فکر نمیکنم
سوال حق انسان است ..حالا یا پاسخ قانع کننده است یا نه
سؤال کردن (به قصد دانستن در چیزی که نمیداند) وظیفهی انسان است، ولی دادن جواب به سؤال او حقّ او نیست ... دلیلش هم چندان دور از ذهن نیست ...
میفرمایید حسن ظن
خب یه پرسشگری که نه امامی دیده نه پیامبر نه معجزه ای باید از کجا به حسن ظن برسد؟!
خداوند از هر کسی به اندازهی توانایی و امکاناتی که به او داده است انتظار دارد، این دو جا در قرآن آمده است ... اگر این انتظار هست پس آن امکانات هم هست، یا لااقل زمانی بوده است اگر شخص در گذشته با اصرار خودش را از آن نعمت محروم نکرده باشد ...
در حدیثی که در امضایم گذاشتهایم آمده است که بر عهدهی مردم نیست که خدا را بشناسند، بلکه بر عهدهی خداست که خود را به ایشان بشناساند، و بر مردم است که چون او را شناختند بپذیرند و ایمان بیاورند ...
حسن ظن نتیجهی تعقل است، نتیجهی صفت حمیدهی قدرشناسی است، نتیجهی شاکر بودن است، کسی که بداند خداوند چقدر به او نعمت داده است در مقابل خداوند متواضع میگردد ... اینکه اگر کسی به ما یک چای داغ بدهد چقدر از او تشکر میکنیم و مقابل این لطفش تواضع میکنیم ولی خیلی وقتها در مقابل پدران و مادرانمان اینطور نیستیم با آنکه لطف آنها به ما همیشه بزرگتر و سابقهی لطفشان به ما قدیمتر بوده است را تعمیم بدهید به اینکه اگر کسی برایمان کاری بکند که از او انتظار نداشتیم چطور خواهیم بود و مقابل خداوند که همه چیزمان از اوست چطور هستیم ... این بخاطر این است که انسان در ناخودآگاهش فکر میکند وظیفهی پدر و مادرش هست که به او لطف کنند و اصلاً آنها هستند که به ما برسند، به طرز مشابه هم نسبت به خدا همین حس را داریم، اینکه خدا هست چون ما هستیم و او باید به ما برسد، همین است که اگر یک وقت هم نعمتی از نعماتش نزد ما زوال پیدا کند به جای تشکر از نعماتش تا آنجا که در اختیارمان بودند درشتی میکنیم که چرا آنها را از ما گرفتی ... این حالت قدرشناسی در نتیجهی تعقل است که فعال میشود، در نتیجهی به یاد آوردن و تذکر است که فعال میشود ... اما یک عده کلاً طلبکار هستند، از عالم و آدم طلبکار هستند، از خدا طلبکار هستند، گمان میکنند خودشان در مرکز عالم هستند، در عمل نگاهشان به طور واضحی اومانیستی است، بلکه به جای انسانمحور معتقد به منمحوری هستند ... این میشود همان خودبزرگبینی و تکبر که گفتم به همراه سوء ظن به خدا جزء اولین فراوردههای جهلی است که مقابل عقل قرار میگیرد ... و این جهل است که منبع هر شرّی در عالم است ...
ما برای آنکه قدرشناس خدا باشیم، بعد از آنکه به صورت فطری خدا را شناختیم، نیازی به پیامبر و امام نداریم، گرچه اگر باشند کار برایمان سادهتر خواهد بود، چرا که خداوند پیامبران را نفرستاد مگر به عنوان مذکّر، یعنی تذکر دهنده، یعنی پیامبر هم قرار است همان کاری را بکند که عقل قرار است انجام بدهد، عقل ما که فعال نباشد ولی پیامبر هم سودی ندارد، چنانکه در روایت هم صریحاً گفتهاند که تذکر دادن زمانی در دیگران اثر دارد که شخص هنوز آن واعظ درونی را داشته باشد که اگر از دست داد دیگر موعظهی هیچ واعظ خارجی هم در او اثر نخواهد گذاشت ... حالا الآن ما به پیامبر و امامان دسترسی نداریم، ولی عقل که داریم، نداریم؟ اگر عقل نداشته باشیم (داشته باشیم ولی در محاق باشد، مثل مجانین، یا بلوغ نیافته باشد مثل کودکان) که دیگر مکلف نخواهیم بود، حتی اگر پیامبر را هم ببینیم و به او دسترسی کامل داشته باشیم ... حالا ما عقل داریم ولی تعقلمان ضعیف است، خیلی اهل تعقل نبودهایم و اینطور تربیت شدهایم، خیلی انسانهای قدرشناسی نیستیم و در روابط و مناسبتهایمان با دیگران و با خدا و با کسانی که ولینعمت ما هستند اهمّفیالأهمّ نداریم، به پیامبر هم دسترسی نداریم، پس شرایط برای ما سختتر است نسبت به کسانی که اهل بیت علیهمالسلام را درک کرده باشند، پس به ما سادهتر میگیرند، این مطلب در روایات ما هم به صراحت بیان شده است ...
من که هر چه نگاه میکنم در سیستم خدا هیچ نقصی نمیبینم ... همه چیز مثل یک سیستم ریاضی دقیق است ...
چون معلوم نیست قرن های بعد قرار است چه تفسیر و تاویلی از بهشت و جهنم ارائه شود قران چگونه میتواند کتاب هدایت باشد وقتی با قواعد کلام بشری صحبت نکرده باشد؟!آخرش مشخص نکردید کدوم تاویل درست است؟!
اینکه درک ما باید از ادمهای صدر اسلام متفاوت باشد و قرآن کلامش بشری نیست و مختص به خودش است یعنی پذیرفتن اینکه قرآن معماست نه کتاب هدایت
و پذیرفتن این مطلب است که روی برداشتمون اعتماد نکنیم
راز نامه به چه کار ما آید؟
با سلام؛
تأویلی درست است که دارای این دو شرط باشد: 1- خود کلام و لفظ گویای آن باشد نه این که بخواهیم با چسب و ... معنا را به آیه تحمیل کنیم و مطابق با قواعد دستور زبان عربی و ... باشد 2- ناقض اصول و قواعد کلی قرآنی و دین نباشد. در این صورت میتوان گفت خداوند این معنا را هم از کلامش اراده کرده است.
این دقیقا به همین معنا ست که کلام خدا با کلام بشر متفاوت است. بشر چون محدود است مقاصدش از کلامش محدود است. اما کلام خداوند دارای وجوه و جنبههای متفاوت است و این به معنای معما گونگی نیست و این به معنای تعطیلی هدایتگری او برای عصر خاص و یا گروه خاص نیست. چون معانی متفاوت، درست است که از یکدیگر متمایز اند اما همدیگر را نفی نمیکنند.
معانی ظاهری هم سر جایشان هستند اینطور نیست که چون معنای باطنی فلان آیه برای ما ظاهر شد، دیگر آن معنای ظاهری ابتدایی کارایی نداشته باشد آنهم سر جای خود صحیح است.
مطلبی که ما را به این جا کشاند نکتهای بود که در مورد جهنم گفته شد؛ حالا عدم بطلان معنای ابتدایی را روی همین مورد پیاده میکنم؛ واقعا جهنم دردناک است اینطور نیست که دردی نداشته باشد اما در عین حال که درد دارد، چون این وضعیت متناسب با جانِ جهنمی است و سنخیت کامل با وجود او دارد (وجودی که توسط ملکات و اعمالش ساخته شده و شکل گرفته) از خود این تناسب، یک نوع ... (در این که از چه واژهای استفاده کنم که رهزن نباشد تردید دارم) بر میخیزد.
مگر ما نمیگوییم خداوند متعال عادل است! عادل یعنی کسی که هر چیزی را در موضعش قرار میدهد؛ این یعنی عذاب برای جهنمی فراتر از یک قرار داد است فراتر از جزایی است که ما تا به حال در این دنیا شناختهایم. قرار دادن جهنم در موضع عذاب = عدالت؛ عدالتی که = قرار دادن شیء در موضعش؛ و این نشان می دهد به لحاظ تکوینی، جهنم برای جهنمی ساخته شده است.
ببینید یک مقدار پیش برویم درمییابیم که با تصور موضوع، محمول و حکم از دل این موضوع بیرون میآید اصطلاحا گزارهی توتولوژی است.
قرار نیست یک صفت الهی تنها در یک قسمت روا باشد و این صفت نتیجهای در دیگر عرصهها نداشته باشد؛ به معنای دیگر، خدا در عین حال که عادل است در عین حال دارای رحمت هم هست نه در عمل بلکه حتی در مقام ثبوت و توصیف، این صفات نباید یکدیگر را نفی کنند و بعد ما مجبور باشیم توجیهاتی بیاوریم. این صفات عین هم اند عین هم اند نه صرفا عین هم بودنِ فرمایشی؛ بلکه عینیتی به معنای واقعی کلمه.
خب، وقتی جهنمی با توجه به شاکلهاش، خواستار وضعیت و حالتی ویژه است، فیاضیت و رحمت و عدالت و ... همه با هم یک صدا یند؛ حتی در مقام مفاد هم با یکدیگر غیریت ندارند؛ در مفادشان هم یکدیگر را همپوشانی میکنند.
شما اگر بخواهید کسی را جذب خود کنید چه میکنید ؟! میبریدش توی دنیایی که پر از سختی و بی عدالتی است...پراز خواستن ها و نداشتن ها...پر از ترس و نگرانی ..یا بهش به جای وعده دادن عملا محبت میکنید؟! کدوم؟
اگر هدف جذب کردن باشد حق با شماست، ولی مگر هدف جذب کردن است؟ مگر خداوند نفرموده است که من اگر بخواهم میتوانم کاری کنم که همه مؤمن بگردند ولی این کار ارزشی ندارد؟
این دنیا محل عبادت است ... محل ابتلاء و آزمایش است ... محلی است برای اینکه جهل جایگاه خودش را بشناسد و بداند که چرا لایق رحمتی که خداوند به عقل روا داشته است نیست ...
بروز و ظهور مهربانی کجاست واقعا؟ یک کلام بفرمایید جز افکار و اعمال ما هیچ چیز دیگه ای وجود نداره...حرفی که فلاسفه میزنند
اگر منظورتان از مهربانی همان رحمانیت باشد که حتی جهنم هم جایگاه بروز آن هست، به جهل ...
ولی اگر منظورتان از مهربانی همان رحیمیت باشد که احتمالاً هم همینطور است، در دنیا محل آن در باطن انسانهای مؤمن است و در آخرت در بهشت ... انسانهای مؤمن حتی در دل سختیهای دنیا هم در دلشان با خدای خودشان خوش هستند .... و لا خوف علیهم و لا هم یحزنون ... اینکه تیر از پای حضرت علی علیهالسلام بکشند و ایشان متوجه درد آن نشوند، اینکه شهدای کربلا با آن همه زخمهای تیر و شمشیر متحمل دردی نشدند مگر در حدّ اینکه کف دستشان را بین دو انگشت کمی فشار دهند، اینها بخاطر این است که توجهشان در باطن به سوی خداست و در محبت خدا دیگر متوجه درد جسمشان نیستند ... «جهل» ولی کلاً نگاهش به بیرون است، «جهل» خودش را گم میکند که خدا را گم میکند، ارتباطش با باطن قطع میشود، بخاطر همین هم با اینکه جهنم صفات رذیله در درونش برقرار است و آتش زبانه میکشد (همانکه فرمودند اگر خداوند ستار نبود همه از دیدن باطن یکدیگر از هم فرار میکردند، یا اینکه شخص از خودش میترسید) اما متوجه آن نیست و از متاع قلیل دنیا لذت میبرد ...
این دنیا که عذاب اون دنیا هم عذاب
اگر اینطور باشد که خسر الدنیا و الآخرة میشود ... ولی اینطور نیست، یا برای همگان نیست، ان شاء الله برای شما هم اینطور نباشد، در دنیا در باطنتان بهشت خدا را بچشید و در قیامت همانطور که وعده داده شده است جسمتان هم به روحتان ملحق گردد ...
میفرمایید اگر میخواست از ابتدا میبرد جهنم...یعنی این دنیا از نظر شما جهنم نیست
دنیا جهنم است؟ ... پس جهنم نمیدانید که چیست ... دنیا ظرفیت یک شعلهی جهنم را ندارد ...
دنیا برای مؤمن مثل زندان است، الدنیا سجن المؤمن، ولی برای کافر که خودش را از هر قیدی آزاد میبیند هم جهنم است؟ اگر بود باید از مردن استقبال میکرد ولی نمیکند و مثل بختک به روی دنیا و موقعیتهای دنیوی و نعمات دنیوی افتاده است و همه را برای خود میخواهد ...
جناب غریبهی اشنا ... با اجازهی شما این بحث را در این تاپیک ادامه نمیدهم چون خارج از موضوع تاپیک است، تا این حدش میشد بحث حاشیهای، ولی بیشتر از آن دیگر میشود انحراف تاپیک ... با تشکر
اگر پیامبر با این علم که من نوعی برداشت مطابق با واقعی از وعده او ندارم...وعده ای به من دهد...پیوسته دروغ گفته .. من با ورود فلسفه به دین جز این نتیجه دیگه ای نمیتونم بگیرمخب این با وعده داده شده در تضاد است و اگر بپذیریم نتیجه آن این است که بگوییم دین برای ترغیب مردم به دعا و عمل نیک حرف بسیار زده.حتی حرف بی اساس
و اصلا تمام این وعده های اخروی خودشون ملاک نبودند بلکه صحبت سر اصلاح دنیا بوده
بعنوان مثال اگر معاد آن ست که صدرا میگوید..
خدا و پیامبر هر دو دروغ گو هستند معاذالله
دروغ گفته اند که از خاک دوباره برمیخیزید و اون کافر راست میگفته که زنده شدنی در کار نیست
عجیبه! وعده خداوند مبنی بر انجام یک عمل خاص، میتواند حکایت از یک قرارداد باشد میتواند حکایت از یک امر واقعی و تأثیر نفسالامری داشته باشد؛ مثلا، پزشک بعد از تشخیص درد، و علم به داروی درد، به مریض خود میگوید اگر این را بخوری خوب میشوی؛ آیا این طبیب، به مریضش دروغ گفته؟! یک کارشناس به کشاورز میگوید اگر در این زمین گندم بکاری، به جای یک تن، دو تن گندم برداشت خواهی کرد؛ حالا این به معنای سرکار گذاشتن او کشاورز است؟ این سبک نهایت چیزی را که نفی میکند، نوعی ارتباط قراردادیِ صرف بین عمل و جزا ست. خداوند به بندهاش میگوید اگر فلان روز را روزه بگیری، ثوابش بیشتر از روزهی روزهای دیگر است؛ آیا این که واقعا روزه این روز تأثیری دوچندان دارد، اغراء به جهل است؟!
ضمن اینکه این نظر خلاف صریح آیات قران است.نظر فوق منتسب به جناب ملاصدرا است که البته از آن برگشتند و ملائمت عذاب را با طبع دوزخیان انکار نمودند.
با عرض سلام و تحیت؛
آیا میپذیرید کمال جهنمی در رفتن او به جهنم است؟ البته این جهنم صرفا برای او یک جای خوش آب و هوایی که از آن لذت می برد نیست؛ بله رنج هم میبرد اما آیا کمال جهنمی در این هست یا نیست؟
معانی دنیایی، کمتر تاب آن را دارد تا در عین بساطت، معانی مختلفی را در ضمن خود داشته باشد؛ اما معانی عِلوی، در عین حال که به واسطهی نزدیکی به وحدت، از یک بساطتی برخوردارند، اگر بخواهیم در عالم کثرت معرفیشان بکنیم، معانی متغایری را در پی خواهند داشت؛ یکی از این موارد همین مورد است:«ملائمت عذاب منافاتی با رنج بردن از عذاب ندارد».
مبدع این نظر، ملاصدرا نیستند؛ ایشان نیز به تبع ابنعربی و شاگردان، این سخن را گفتهاند.
تقسیم الدار الآخرة إلی الجنة و النار و إن کان صحیحاً، إلا أن النار حقیقة صورة الرحمة الإلهیة لأهل التوحید، فإنها توجب وصولهم إلی الکمالات المترقیة بإلقاء الغرائب و الهیئات المظلمة و تصیرهم قابلین للشفاعة، بل عند الشیخ [ابنعربی] و أتباعه للکفار ایضاً، فإن العذاب عنده من العذب کما صرح به فی هذا الکتاب (الامام الخمینی ره) (شرح فصوص قیصری، ص 590)[="]
من که هر چه نگاه میکنم در سیستم خدا هیچ نقصی نمیبینم ... همه چیز مثل یک سیستم ریاضی دقیق است ...
اما من نقص میبینم
هرکی برداشت خودشو داره از حقایق دین حتی در خود شیعه..از مسئله توحید بگیرید تا معاد و معلوم هم نیست کی درست میگه
هرکی برای خودش هم حدیث داره هم آیه
یک نفر هم نیست که بگه کدام عقیده حق است
و این یعنی نقص در هدایت
با
با سلام...استاد گرامی بنده از شما پرسیدم که خدا چه می گفت، شما می پذیرفتید که عقیده و حقیقت اسلام همان تصویر به قول شما سطحی هست...والا به نظرم، شما و کارشناسان نمی دونید، دقیقا فرق اینکه ما عین اعمالمون رو ببینیم با اونکه، با خدا معامله کنیم . خدا قراره انتقام بگیره و امثال اینها چیه...یعنی در عمل، چه تغییری و چه تفاوتی پیش می اد رو نمی دونید...یا اینطور وانمود می کنید که نمی دونید....مثلا، یکی می گه الان هوا بارونیه...ازش بپرسیم که اگر الان هوا بارونی نبود، چه می شد و یا چرا فکر می کنی الان بارونیه، مثل بلبل جواب می داد و مثلا می گفت، خوب الان همه نواحی زمین رو ببینید، خیسه، اگر بارونی نبود، زمین خیس نبود که مثلا...خوب این روشنه این عرضی که داشتم..ولی جالبه من وقتی می پرسم که شما، که می گید این تصویر سطحی،، انتظار دارید، شرایط و ضوابط و قوانین چگونه بود و چگونه توسط قرآن بیان می شد، که آنوقت بگید واقعیت همین تصویر سطحیه، جواب درستی نمی شنوم...به هر حال، استاد، یک سوال، آیا اینکه بنده به شما بدی ای داشتم، شما من رو ببخشید یا نبخشید، به دست منه؟؟آیا من تصمیم می گیرم و اراده می کنم که شما من رو ببخشید یا نبخشید؟؟؟اگر من تصمیم نمی گیرم، چرا باید بخشیدن یا نبخشیدن شما در بحث جزا و آخرت من، نقشی داشته باشه؟؟؟مگر من قرار نیست عین اعمالم رو ببینم و قرار نیست، معامله بشه، به آن معنا انتقامی بشه؟؟خوب من یک بدی ای داشتم، حالا باید عین بدیم رو ببینم، چه شما من رو ببخشی یا چه نبخشی...خوب پس چه اهمیتی داره که شما من رو می بخشید یا نمی بخشید، چه اهمتی داره خدا منو می بخشه یا نه..چه اهمتی داره خدا توبه ی من رو می پذیره یا نه...مگر خدا قراره به قول شما قضاوت کنه...اینجا خدا چیکارس که منو ببخشیه یا نه، توبه ی منو بپذیره یا نه...من که عین اعمال خودم رو می خوام ببینم.خدا چی کارس...یا شما چی کاره هستید، و چه اهمیتی داره که ببخشید یا نبخشید....ممنون می شم به این سوال پاسخ بدید....
استاد نمی شه که این همه، گذاره های دینی و یه ویژه قرآنی رو نادیده بگیریم و به شکل و تصور عرفا و فلاسفه، تفسیرشون کنیم...خوب دیگه آدم به خودش می گه، چه اشکالی داره،یکباره بیاییم مثل دکتر سروش بگیم که اصلا کی گفته وحی بوده؟؟؟کی گفته جبرئیلی بوده؟؟کی گفته خدا سخن گفته؟؟؟؟اگر پیامبر حرف از وحی و جبرئیل و امثال اینها زده، همه قابل تفسیر و توجیه...و هیچ منافاتی نداره که این قرآن، ساخته زبان محمد و پیامبر اکثرا اینها را خواب دیده...
ضمن عرض سلامی گرم؛
یک سوال، آیا اینکه بنده به شما بدی ای داشتم، شما من رو ببخشید یا نبخشید، به دست منه؟؟آیا من تصمیم می گیرم و اراده می کنم که شما من رو ببخشید یا نبخشید؟؟؟اگر من تصمیم نمی گیرم، چرا باید بخشیدن یا نبخشیدن شما در بحث جزا و آخرت من، نقشی داشته باشه؟؟؟مگر من قرار نیست عین اعمالم رو ببینم و قرار نیست، معامله بشه، به آن معنا انتقامی بشه؟؟خوب من یک بدی ای داشتم، حالا باید عین بدیم رو ببینم، چه شما من رو ببخشی یا چه نبخشی...خوب پس چه اهمیتی داره که شما من رو می بخشید یا نمی بخشید، چه اهمتی داره خدا منو می بخشه یا نه..چه اهمتی داره خدا توبه ی من رو می پذیره یا نه...مگر خدا قراره به قول شما قضاوت کنه...اینجا خدا چیکارس که منو ببخشیه یا نه، توبه ی منو بپذیره یا نه...من که عین اعمال خودم رو می خوام ببینم.خدا چی کارس...یا شما چی کاره هستید، و چه اهمیتی داره که ببخشید یا نبخشید....ممنون می شم به این سوال پاسخ بدید....
البته قسمت اول فرمایشتون برام گنگ بود؛ اگر مطلب خاصی درش بود لطف کنید با یک بیان دیگر مطرح کنید.
در مورد مطالب فوق؛ بنده در طی دو شماره به آن میپردازم:
1- آیا بخشش یک فرد در قبال خطای فرد دیگر، ماهیت عملِ خطاکار را دگرگون میکند بطوری که در قیامت عین عمل خطای خود را نبیند؟
2- آیا توبهی فرد گنهکار و پذیرش توبه از سوی خداوند، گناه انجام شده را از گناه بودن ساقط میکند بطوری که گنهکار در قیامت عین گناه خود را نبیند؟ (بالاخره، کار خطایی واقع شده و طبق این مبنا که عین اعمال در روز قیامت مشاهده خواهد شد و چیزی گم نخواهد شد، آن گناه نیز از این قاعده مستثنا نیست؛ مگر آن که بگوییم اینها قراردادی است از جانب خدا و هر وقت بخواهد به دلخواه خود این قانون را ندیده میگیرد و خلاصه از آن مبنایمان عقبنشینی کنیم)
پاسخ بند 1: برای پاسخ، با این سوال آغاز میکنم؛ آيا اگر کسی بدون اجازهی پدرش یا خالهاش یا ... سر یخچال آنها رفته و میوههایشان را تناول کند کار خطایی کرده؟!
پاسخ منفی است (البته این پاسخ، پاسخ شریعت است).
حال اگر کسی بدون اجازهی دوستش سر یخچال او برود چه؟ آيا خطایی کرده یا مثل صورت اول خطایی مرتکب نشده؟
پاسخ به این سؤال به راحتی پاسخ به سؤال اول نیست؛ در پاسخ میگوییم اگر وی اجازهی چنین تصرفی را به وی داده باشد خطا نیست اما اگر اجازه و اذنی در این خصوص به وی نداده باشد، قطعا کار خطایی است.
حال اگر کسی بدون این که بداند آیا دوستش از چنین کاری (رفتن به سر یخچال او) ناراحت میشود یا خیر؛ به سراغ یخچال او برود آیا کار خطایی کرده؟
با توضیحاتی که در بالا گفته شد، میتوان به راحتی پاسخ داد: «آری» وی کار نادرستی را مرتکب شده؛ دلیلش هم واضح است چون بدون اجازهی او در اموال او تصرف کرده و او حق چنین کاری را نداشت؛ در واقع، در تعاملات انسان با انسان، خطوط قرمزی متصور است که هرگاه از این خطوط تعدی شود، خطا و تعدی به حقوق دیگران سر بر میآورد و به اصطلاح می گوییم شخص ضامن حق برادر یا خواهر دینی خویش است.
حال اگر بعد از آن که شما به سراغ یخچال دوست خود رفتی (یعنی بعد از ارتکاب خطا) دوست شما این تصرف را اجازه داد؛ حالا چه؟ آیا نمیتوان گفت این عمل اگر چه ابتدائا عدوانی بوده، اما در ادامه، مانند همان تصرف شما در یخچال پدر و عمو و ... خواهد بود و به اصطلاح، ماهیت خطاواری و خطاگونی آن متحول خواهد شد؟
ببنید، نفس عمل که جز حرکت دست و ... نیست؛ به لحاظ ذات عمل، حرکت دست شما در یخچال پدر، با حرکت دست شما در یخچال دوست، هیچ تفاوتی ندارد؛ آن چه که متفاوت است، اوصاف این اعمال است یعنی حرکتِ «عدوانی» و حرکتِ «غیر عدوانی»؛ که البته این اوصاف صرف قرار داد نیستند و حکایت از یک مابإزائی در عالم خارج و واقع دارند؛ اما نکته اینجاست که ما مادامی که در این دنیا هستیم و مادامی که صحیفهی عملمان باز است، این اوصاف را دگرگون کنیم؛ در حقیقت، پروندهی اعمال (پروندهی هر عمل) تا وقتی که زندهایم، بسته نمیشود همانطور که پروندهی خودمان بسته نشده است چه در بُعد منفی و چه در بُعد مثبت؛ اگر کسی اطعام دهد، انفاق کند ... اما بعدا با یک منتگذاری وصف و عنوان خطایی را برای آن عمل نیکوی خود برگزیند، آن عمل نیکو منقش به همان لیبل و عنوان خواهد شد و ماهیت آن را همان لیبل و عنوان تعیین خواهد کرد.
اگر ما در قیامت صورت عمل خود را میبینیم، نه این که صورت ذات عمل به عنوان ذات (یعنی همان حرکت دستِ صرف) بلکه ذات عمل به همراه عنوان؛ آنچه که قابل برگشت نیست، وجود ذات عمل است (اگر میگویند روغن ریخته دیگر بر نمیگردد این مربوط به ذات عمل است که توسط ما ایجاد شده) اما وصف و عنوانگذاری چه؟! نه؛ هنوز مهلتش تمام نشده است چون اصلا این لیبلگذاری چنین خاصیتی دارد که میتواند بعد از وقوع عمل نیز بر روی ذات عمل چنبره زده، خود را مهیمن بر آن کند.
نکتهای که باید دقت شود این است که این عنوان گذاری و لیبل گذاری بر روی ذات عمل، اعتبارِ صرف نیست بلکه ریشه در یک واقعیتی در جان ما دارد که از نهاد ما برخاسته است.
اما یک ابهام باقی خواهد ماند و آن این که اگر کسی با نیت تعدی به حقوق و اموال دوست خود بر سر یخچال او برود و پس از آن نیز از این نیت خود بر نگردد، اما از آنجا که دوستِ وی انسانِ شریف و بزرگواری است، از سر تقصیر وی درگذشت؛ آیا باز هم قبحِ عمل متوجه شخص تعدی کننده نیست؟! آیا در قیامت چنین کسی عمل خود را به صورت نیکو خواهد دید یا به صورت منکَر؟
البته این نظر شخصی حقیر است؛ به نظر میرسد اگر چه به لحاظ فقهی حقی بر گردن شخص تعدیکننده نیست؛ اما از آنجا که این عمل دارای قبح فاعلی میباشد؛ کدورت خود را خواهد داشت و به همین مقدار از کدورت، در قیامت متجلی خواهد شد. با نگاه دقیقتر، قبح فاعلی، به عمل نیز سرایت خواهد کرد و عمل را نیز عملی زشت و قبیح میگرداند بطوری که در قیامت به صورت زننده بر وی ظاهر خواهد شد؛ چون هنوز ندای تعدی به حق دیگری از فراخنای وجود این شخص شنیده میشود (ولو این که او نمیداند یا میداند آن شخص از این حق خود درگذشته است)
این، همان است که در حدیث میفرمایند: «انما الاعمال بالنیات».
با این توضیحات، به نظر میرسد پاسخ بند دوم نیز روشن است. اگر نیاز به توضیح داشت، اطلاع دهید.
باسمه العلیم
عرض سلام و ارادت
سلام
خیلی که منطقی بوده. چرا برگشتند،
این بحث در واقع فرع بر مسئله ی تلازم خلود در دوزخ و خلود در عذاب است
معنی ندارد که کفار و مشرکین در جهنم مخلد باشند امّا عذاب ملائم با طبع آنها شود
یعنی به نحوی با آن انس بگیرند و به آن عادت کنند،چرا که در قران کریم سخن از تبدّل ابدان
و استمرار عذاب است:
"هر چه پوست آنها بسوزد پوست دیگری جایگزین آن می کنیم تا عذاب را بچشند"نساء/56