جمع بندی چگونگی توجیه کسب کمالات نفسانی در فلسفه مشایی؟

تب‌های اولیه

17 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
چگونگی توجیه کسب کمالات نفسانی در فلسفه مشایی؟

  1. با عرض سلام و تشکر فراوان – عدم اعتقاد به حرکت در جوهر در فلسفه مشایی باعث پذیرش ایستایی نفس در این فلسفه شده است. حال کسب کمالات توسط نفس و قوی و ضعیف شدن آن و مستوجب ثواب و عقاب بودن نفس در فلسفه مشایی چگونه تعریف می شود؟ - پیشاپیش از پاسخ شما سپاسگذارم.

با نام و یاد دوست





کارشناس بحث: استاد صدیق

[=microsoft sans serif]

armm1388;972279 نوشت:
با عرض سلام و تشکر فراوان – عدم اعتقاد به حرکت در جوهر در فلسفه مشایی باعث پذیرش ایستایی نفس در این فلسفه شده است. حال کسب کمالات توسط نفس و قوی و ضعیف شدن آن و مستوجب ثواب و عقاب بودن نفس در فلسفه مشایی چگونه تعریف می شود؟ - پیشاپیش از پاسخ شما سپاسگذارم.

باسلام و عرض ادب

پاسخ به این سوال نیازمند توجه به یک سری نکات است که در ادامه بیان میشود.
نکته اول: استکمال نفس.
نکته دوم: ثبات در جواهر و حرکت در اعراض
نکته سوم: روحانیه الحدوث بودن نفس.
نکته چهارم: عرضی بودن استکمال نفس.

[=microsoft sans serif]
نکته اول: استکمال نفس
بر پایه مبنای مشاء، نفس انسان قوای متعددی دارد که هر قوه، کمال خاص به خود را دارد. بنابراین مشخص است که فلاسفه مشاء، استکمال نفس را در همه قوایش می پذیرند.
از انجا که یکی از قوای نفس، قوه نطق است و عقل انسان نیز بر دو گونه نظری و عملی است، یکی از جلوه های استکمال نفس انسانی از طریق کمال یافتن و فعلیت یافتن این دو قوه انسانی است.
این استکمال، در جنبه عقل نظری در اثر انطباق صور عقلی و تمثل صور کلی و ارتسام آنها در نفس صورت میگیرد.(ابن سینا، الاهیات، 1404، ص466 و رساله النفس، چ2، همدان، دانشگاه بوعلی سینا، 1383، ص80-82)
در جنبه عقل عملی نیز با انجام عمل صالح و از رهگذر تزکیه آن از هیئتهای مضاد با اسباب سعادت حاصل میشود که آن هم با انجام اعمالی که نفس را از بدن و قوای جسمانی روی گردان میکند، تحقق میپیذرد.(همو، الاهیات شفا، ص470)

[=microsoft sans serif]نکته دوم: نفی حرکت جوهری
در مورد حرکت در جوهر دودیدگاه اصلی وجوددارد.
دیدگاه مشهور و رایج و نزدیک به اتفاق میان فلاسفه تا زمان ملاصدرا، این بود که حرکت در برخی از اعراض امکان دارد و حرکت در جوهر امکان ندارد.
از دیدگاه ایشان، همه جواهر از جمله نفس ثابت هستند و تغییری در آنها رخ نمیدهد.(الشفا، طبیعیات، قم، مکتبه ایه الله نجفی مرعشی، 1404، ج1،ص98)
بنابراین تغییر در جواهر صرفا به صورت کون و فساد خواهد بود. بدین صورت که صورتی زائل و صورتی دیگر به جای آن ایجاد میشود ولی حرکتی در خود جوهر روی نمیدهد.

نکته سوم. روحانیه الحدوث بودن نفس
در مورد نفس انسان و نحوه وجود آن، فلاسفه مشهور برخلاف فلاسفه متعالیه معتقدند که نفس انسانی از ابتدا به صورت مجرد بوده است. بدین صورت که وقتی جنین انسانی، استعداد لازم برای تعلق نفس را پیدا کرد، نفس مجردی برای آن حادث میشود و به آن تعلق میگیرد.
در این صورت، به واسطه اینکه دو ویژگی اصلی خواهد داشت:
از سویی، چون جوهر است، به واسطه عدم قبول حرکت جوهری نزد این ایشان، تغییری در آن روی نمیدهد و ثابت خواهد بود.
از سوی دیگر، به واسطه اینکه از ابتدا مجرد است، دچار فساد نمیشود.

[=microsoft sans serif]بنابراین
مشخص است که
چون جوهر است، حرکت در آن روی نمیدهد.
چون مجرد است، تغییر ازنوع کون و فساد نیز در آن روی نمیدهد.

باتوجه به این مباحث، سوالی که ایجاد میشود این است که چطور میتوان بین اعتقاد به استکمال نفس(علمی و عملی) و جوهر بودن آن جمع کرد و آیا این دو دیدگاه با یکدیگر متناقض نیست؟
پاسخ در این است که فلاسفه مشاء و به خصوص، ابن سینا گرچه استکمال نفس را میپذیرند ولی این استکمال در اعراض است نه در جوهر نفس(همو، ص71)
اما چگونه...

[=microsoft sans serif]توضیح اینکه
ابن سینا به دو اصل مبنایی معتقد بود.
از سویی نفس را جوهری مجرد میداند که نه حرکت در آن روی میدهد و نه کون و فساد
از سوی دیگر استکمال نفس را نیز قبول دارد.
بنابراین چاره ای باقی نمیماند که هر نوع کمالی در نفس را از سنخ امور عرضی بداند.
این عوامل خارج از ذات نفس هستند و تحقق آنها تاثیری در ذات نفس باقی نمیگذارد. در این صورت، در فرایند استکمال نفس، حقیقت و ذات نفس دچار تغییر و دگرگونی و تکامل نمیشود بلکه در افعال و احوال نفس این کمال روی میدهد.
این نحوه دیدگاه در مورد علم به صورت منطبق شده است.
در حکمت مشائی، علم عرضی است که با عالم شدن، عارض نفس میشود درست مانند سایر اعراض که بر معروض خود عارض میشوند. در این صورت، علم مانند عرضی همانند رنگ بر پارچه و ذات نفس عارض میشود. در این صورت، در حقیقت پارچه تغییری حاصل نمیشود بلکه اعراض آن تغییر میکند.

باسمه العلیم

عرض سلام و ادب

صدیق;972988 نوشت:
این استکمال، در جنبه عقل نظری در اثر انطباق صور عقلی و تمثل صور کلی و ارتسام آنها در نفس صورت میگیرد

صدیق;972990 نوشت:
ابن سینا گرچه استکمال نفس را میپذیرند ولی این استکمال در اعتراض است نه در جوهر نفس

معطی و فاعل صور عقلی مرتسمه در نفس چیست؟

صور عقلی از سنخ مجرداتند چگونه است که نفس جوهری ثابت اما صور عقلی،داخل در اعراض و متغیرند؟

با سلام و عرض ادب و احترام

اگر قرار بر این باشه که تغییری نباشه و یا فقط کمال باشه خوب چرا باید شر باشه؟

در این صورت جهنم هم باید دروغ باشه ((العیاذ بالله))

مگر این کهاین مواردی که فرمودید فقط مخصوص به باطن باشه نه ظاهر...

یعنی در ظاهر خداوند هم باید تغییر باشه هم تجزیه که شما این رو نمی پذیرید متاسفانه

[=microsoft sans serif]
باسلام و عرض ادب

حبیبه;973024 نوشت:
معطی و فاعل صور عقلی مرتسمه در نفس چیست؟

معطی صورت عقلی، عقل فعال است.
به عقیده فلاسفه مشاء و از جمله ابن سینا، وقتی بین نفوس ما و بین عقل فعال اتصال برقرار میشود، از عقل فعال در نفس ما، صور عقلی مرتسم میشود. حاصل این اتصال، حدوث صور مجرد درنفس است. خزانه این معانی کلیه، عقل فعال است و از او به واسطه اتصال به نفس انسان منتقل میشود.(طبیعیات شفا، ج2، ص321-322)

[=microsoft sans serif]

حبیبه;973024 نوشت:
صور عقلی از سنخ مجرداتند چگونه است که نفس جوهری ثابت اما صور عقلی،داخل در اعراض و متغیرند؟

همانطور که میدانید، ابن سینا در مورد فرایند ادراک، مخالف با اتحاد عاقل و معقول است. به همین جهت در فرایند علم آموزی و استکمال علمی، با دو چیز مجرد(نفس و صور عقلی) روبروست و چون اتحاد را قبول ندارد، رابطه این دو را از نوع حلولی و ارتسامی میداند.
استاد حسن زاده املی، دیدگاه مشائین را اینچنین توضیح میدهد:
بنابر مبنای مشاء، ادراکات، کمالات ثانیه و عارض بر نفس هستند. آنها بر این باورند که همه افراد انسان حتی پیامبران و اولیای الهی جوهری واحد دارند و آن، نفس است و اختلافها به صور علمیه و اخلاق است که زائد بر نفس است.(حسن زاده املی، سرح العیون فی شرح العیون، قم، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، 1379، چاپ2، ص517)

از سوی دیگر
اعتقاد به
اولا: تجرد صورتهای عقلی
ثانیا: تجرد اعراض نفس(و از جمله صورتهای عقلی و علمی)
ثالثا: قبول حرکت در اعراض
رابعا: عدم قبول حرکت در مجردات
با هم سازگار نیست.

توضیح اینکه

[=microsoft sans serif]ابن سینا
از سویی معتقد است که در مجردات حرکت روی نمیدهد.
از سوی دیگر معتقد است که اعراض نفس(از جمله علم و صورتهای علمی) همانند خود نفس مجردند.
از سوی سوم، حرکت در اعراض نفس را ممکن میداند.
بنابراین
لازمه حرکت در اعراض نفس، اعتراف به وجود حرکت در مجردات است.(ر.ک: علم النفس فلسفی، فیاضی، قم، موسسه امام خمینی، 1389، ص264

پس ابن سینا
یا باید استکمال علمی را نپذیرد.
یا باید حرکت در مجردات را بپذیرد.
یا باید استکمال نفس را به صورت دیگری(غیر از استکمال در اعراض) بپذیرد.
او دو مورد اول را قبول ندارد، بنابراین چاره این نمی ماند که استکمال را به صورت جوهری قبول کند.

این نظریه مشکلات دیگری نیز دارد
از جمله عرض دانستن عوامل استکمال نفس و از جمله صورتهای علمی که مورد انتقاد قرار گرفته است.(ر.ک: ملامحسن فیض کاشانی، علم الیقین فی اصول الدین، قم، نشر بیدار، 1377، ج1، ص6-7)

[=microsoft sans serif]

شروحیل;973033 نوشت:
اگر قرار بر این باشه که تغییری نباشه و یا فقط کمال باشه خوب چرا باید شر باشه؟

باسلام و ادب
خیر
اولا: این دیدگاه فلاسفه مشاء است که تغییر در نفس را قبول نداشتند نه همه فلاسفه.
ثانیا: وجود شر ربطی به این بحث ندارد.
شر یک امر وجودی است که در فرایند کل عالم و در بستر بقیه موجودات شر دانسته میشود وگرنه به خودی خود این موجود که شر دانسته شده است، شریتی ندارد.
عقرب به خودی خود موجود بدی نیست، اگر موجوداتی از وجودش ضرر نمیکشیدند.

شروحیل;973033 نوشت:
و یا فقط کمال باشه خوب چرا باید شر باشه؟
در این صورت جهنم هم باید دروغ باشه ((العیاذ بالله))

بخشی زیادی از فلاسفه بر اساس دیدگاه خود که هر حرکتی را کمالی و اشتدادی میدانستند، معتقد بودند که حرکت اختیاری نمیتواند رو به نقصان باشد.
البته این افراد ناقص شدن را منکر نبودند ولی اینکه حرکت رو به نقصان باشد را قبول نداشتند.
زیرا معتقد بودند که هیچ موجودی با اراده خود قصد ندارد به خودش اسیب برساند و وجودش را تضعیف و ناقص کند بلکه همه موجودات اختیارا یا تکوینا به دنبال کمال هستند.
به همین جهت، نقص وجود دارد ولی این نقص به اختیار یا خواست و غریزه خود موجود نیست(یعنی خودش نمیخواهد نقص بیابد بلکه به اشتباه، نقص را کمال خود میپندارد)
ولی این دیدگاه مورد انتقاد گروهی دیگر قرار گرفته است.

به هر حال، هیچ یک منکر وجود تغییراتی که نتیجه ان نقص و تنزل وجودی است نیستند بلکه بحث بر سر این است که رفتن به سمت نقصان، مورد اراده و برنامه موجود نبوده است.

شروحیل;973033 نوشت:
مگر این کهاین مواردی که فرمودید فقط مخصوص به باطن باشه نه ظاهر...

یعنی در ظاهر خداوند هم باید تغییر باشه هم تجزیه که شما این رو نمی پذیرید متاسفانه


ربط این مباحث به این تاپیک مشخص نیست.

صدیق;973053 نوشت:
[=microsoft sans serif]
باسلام و ادب
خیر
اولا: این دیدگاه فلاسفه مشاء است که تغییر در نفس را قبول نداشتند نه همه فلاسفه.
ثانیا: وجود شر ربطی به این بحث ندارد.
شر یک امر وجودی است که در فرایند کل عالم و در بستر بقیه موجودات شر دانسته میشود وگرنه به خودی خود این موجود که شر دانسته شده است، شریتی ندارد.
عقرب به خودی خود موجود بدی نیست، اگر موجوداتی از وجودش ضرر نمیکشیدند.

بخشی زیادی از فلاسفه بر اساس دیدگاه خود که هر حرکتی را کمالی و اشتدادی میدانستند، معتقد بودند که حرکت اختیاری نمیتواند رو به نقصان باشد.
البته این افراد ناقص شدن را منکر نبودند ولی اینکه حرکت رو به نقصان باشد را قبول نداشتند.
زیرا معتقد بودند که هیچ موجودی با اراده خود قصد ندارد به خودش اسیب برساند و وجودش را تضعیف و ناقص کند بلکه همه موجودات اختیارا یا تکوینا به دنبال کمال هستند.
به همین جهت، نقص وجود دارد ولی این نقص به اختیار یا خواست و غریزه خود موجود نیست(یعنی خودش نمیخواهد نقص بیابد بلکه به اشتباه، نقص را کمال خود میپندارد)
ولی این دیدگاه مورد انتقاد گروهی دیگر قرار گرفته است.

به هر حال، هیچ یک منکر وجود تغییراتی که نتیجه ان نقص و تنزل وجودی است نیستند بلکه بحث بر سر این است که رفتن به سمت نقصان، مورد اراده و برنامه موجود نبوده است.

ربط این مباحث به این تاپیک مشخص نیست.

با سلام

ربطش این هست که این قبیل فیلسوفان ، شر و کلا هر چیز ظاهری بد رو جدا از خدا فرض می کنن یعنی وجودی مستقل براش در نظر می گیرن

این جدا فرض گرفتن باعث می شه کل مساله با مشکل مواجه بشه...

در صورتی که اگه همه مسائل رو به هم پیوسته بدونیم نه جدا از هم به این همه تناقض نمی رسیم..

فلسفه زنجیر اتصال تمام علوم هست

نه مکان قدرت نمایی منطق شخصی...

[=microsoft sans serif]

شروحیل;973058 نوشت:
ربطش این هست که این قبیل فیلسوفان ، شر و کلا هر چیز ظاهری بد رو جدا از خدا فرض می کنن یعنی وجودی مستقل براش در نظر می گیرن

این جدا فرض گرفتن باعث می شه کل مساله با مشکل مواجه بشه...

در صورتی که اگه همه مسائل رو به هم پیوسته بدونیم نه جدا از هم به این همه تناقض نمی رسیم..


سلام و عرض ادب
اعیاد گذشته بر شما مبارک

دوست عزیز
اگر دغدغه فلسفه دارید، اصولش را عرض کردم.
اگر دغدغه دین دارید، روایات هم این نکته را تایید میکند که در خداوند هیچگونه ویژگی خاص مخلوقات(که ملازم با نقص و فقدان و تغییر است) وجود ندارد.
در خداوند غضب به معنایی که در انسانها هست وجود ندارد.
در خداوند، رحمت و بخشش و دلرحمی به معنایی که در انسانها وجود دارد، نیست.
اگر هم دغدغه دیگری را دارید، لطفا با دلیل مدعای خود را مطرح کنید
اینگونه بحث کردن ثمری نه برای ما دارد و نه احتمالا برای شما.

موفق باشید.

[=microsoft sans serif]پرسش:بر اساس دیدگاه فلاسفه مشاء که اعتقادی به حرکت در جوهر ندارند، چگونه کسب کمالات توسط نفس و قوی و ضعیف شدن آن و مستوجب ثواب و عقاب بودن نفس را در این نظام فکری توضیح داد؟

پاسخ:
[=microsoft sans serif]پاسخ به این سوال نیازمند توجه به یک سری نکات است که در ادامه بیان میشود.
نکته اول: استکمال نفس.
نکته دوم: ثبات در جواهر و حرکت در اعراض
نکته سوم: روحانیه الحدوث بودن نفس.
نکته چهارم: عرضی بودن استکمال نفس.

[=microsoft sans serif]نکته اول: استکمال نفس
بر پایه مبنای مشاء، نفس انسان قوای متعددی دارد که هر قوه، کمال خاص به خود را دارد. بنابراین مشخص است که فلاسفه مشاء، استکمال نفس را در همه قوایش می پذیرند.
از انجا که یکی از قوای نفس، قوه نطق است و عقل انسان نیز بر دو گونه نظری و عملی است، یکی از جلوه های استکمال نفس انسانی از طریق کمال یافتن و فعلیت یافتن این دو قوه انسانی است.
این استکمال، در جنبه عقل نظری در اثر انطباق صور عقلی و تمثل صور کلی و ارتسام آنها در نفس صورت میگیرد.(1)
در جنبه عقل عملی نیز با انجام عمل صالح و از رهگذر تزکیه آن از هیئتهای متضاد با اسباب سعادت حاصل میشود که آن هم با انجام اعمالی که نفس را از بدن و قوای جسمانی روی گردان میکند، تحقق میپیذرد.(2)

[=microsoft sans serif]نکته دوم: نفی حرکت جوهری
در مورد حرکت در جوهر دودیدگاه اصلی وجوددارد.
دیدگاه مشهور و رایج و نزدیک به اتفاق میان فلاسفه تا زمان ملاصدرا، این بود که حرکت در برخی از اعراض امکان دارد و حرکت در جوهر امکان ندارد.
از دیدگاه ایشان، همه جواهر از جمله نفس ثابت هستند و تغییری در آنها رخ نمیدهد.(3)
بنابراین تغییر در جواهر صرفا به صورت کون و فساد خواهد بود. بدین صورت که صورتی زائل و صورتی دیگر به جای آن ایجاد میشود ولی حرکتی در خود جوهر روی نمیدهد.

نکته سوم. روحانیه الحدوث بودن نفس
در مورد نفس انسان و نحوه وجود آن، فلاسفه مشهور برخلاف فلاسفه متعالیه معتقدند که نفس انسانی از ابتدا به صورت مجرد بوده است. بدین صورت که وقتی جنین انسانی، استعداد لازم برای تعلق نفس را پیدا کرد، نفس مجردی برای آن حادث میشود و به آن تعلق میگیرد.
در این صورت، به واسطه اینکه دو ویژگی اصلی خواهد داشت:
از سویی، چون جوهر است، به واسطه عدم قبول حرکت جوهری نزد این ایشان، تغییری در آن روی نمیدهد و ثابت خواهد بود.
از سوی دیگر، به واسطه اینکه از ابتدا مجرد است، دچار فساد نمیشود.

[=microsoft sans serif]بنابراین
مشخص است که
چون جوهر است، حرکت در آن روی نمیدهد.
چون مجرد است، تغییر ازنوع کون و فساد نیز در آن روی نمیدهد.

باتوجه به این مباحث، سوالی که ایجاد میشود این است که چطور میتوان بین اعتقاد به استکمال نفس(علمی و عملی) و جوهر بودن آن جمع کرد و آیا این دو دیدگاه با یکدیگر متناقض نیست؟
پاسخ در این است که فلاسفه مشاء و به خصوص، ابن سینا گرچه استکمال نفس را میپذیرند ولی این استکمال در اعراض است نه در جوهر نفس(4)
اما چگونه...

[=microsoft sans serif]توضیح اینکه
ابن سینا به دو اصل مبنایی معتقد بود.
از سویی نفس را جوهری مجرد میداند که نه حرکت در آن روی میدهد و نه کون و فساد
از سوی دیگر استکمال نفس را نیز قبول دارد.
بنابراین چاره ای باقی نمیماند که هر نوع کمالی در نفس را از سنخ امور عرضی بداند.
این عوامل خارج از ذات نفس هستند و تحقق آنها تاثیری در ذات نفس باقی نمیگذارد. در این صورت، در فرایند استکمال نفس، حقیقت و ذات نفس دچار تغییر و دگرگونی و تکامل نمیشود بلکه در افعال و احوال نفس این کمال روی میدهد.
این نحوه دیدگاه در مورد علم به صورت منطبق شده است.
در حکمت مشائی، علم عرضی است که با عالم شدن، عارض نفس میشود درست مانند سایر اعراض که بر معروض خود عارض میشوند. در این صورت، علم مانند عرضی همانند رنگ بر پارچه و ذات نفس عارض میشود. در این صورت، در حقیقت پارچه تغییری حاصل نمیشود بلکه اعراض آن تغییر میکند.

ـــــــــــــــــ
[=microsoft sans serif][=microsoft sans serif][=microsoft sans serif]1. [=microsoft sans serif][=microsoft sans serif][=microsoft sans serif]ابن سینا، الاهیات، 1404، ص466 و رساله النفس، چ2، همدان، دانشگاه بوعلی سینا، 1383، ص80-82
2. [=microsoft sans serif][=microsoft sans serif][=microsoft sans serif]همان، ص470
3. [=microsoft sans serif][=microsoft sans serif][=microsoft sans serif][=microsoft sans serif]الشفا، طبیعیات، قم، مکتبه ایه الله نجفی مرعشی، 1404، ج1،ص98
4. همان[=microsoft sans serif][=microsoft sans serif][=microsoft sans serif][=microsoft sans serif][=microsoft sans serif]، ص71

[=microsoft sans serif]پرسش: عدم اعتقاد به حرکت در جوهر در فلسفه مشایی باعث پذیرش ایستایی نفس در این فلسفه شده است. حال کسب کمالات توسط نفس و قوی و ضعیف شدن آن و مستوجب ثواب و عقاب بودن نفس در فلسفه مشایی چگونه تعریف می شود؟[=microsoft sans serif]

پاسخ:
[=microsoft sans serif]باسلام و عرض ادب

پاسخ به این سوال نیازمند توجه به یک سری نکات است که در ادامه بیان میشود.
نکته اول: استکمال نفس.
نکته دوم: ثبات در جواهر و حرکت در اعراض
نکته سوم: روحانیه الحدوث بودن نفس.
نکته چهارم: عرضی بودن استکمال نفس.

[=microsoft sans serif]نکته اول: استکمال نفس
بر پایه مبنای مشاء، نفس انسان قوای متعددی دارد که هر قوه، کمال خاص به خود را دارد. بنابراین مشخص است که فلاسفه مشاء، استکمال نفس را در همه قوایش می پذیرند.
از انجا که یکی از قوای نفس، قوه نطق است و عقل انسان نیز بر دو گونه نظری و عملی است، یکی از جلوه های استکمال نفس انسانی از طریق کمال یافتن و فعلیت یافتن این دو قوه انسانی است.
این استکمال، در جنبه عقل نظری در اثر انطباق صور عقلی و تمثل صور کلی و ارتسام آنها در نفس صورت میگیرد.(1)
در جنبه عقل عملی نیز با انجام عمل صالح و از رهگذر تزکیه آن از هیئتهای مضاد با اسباب سعادت حاصل میشود که آن هم با انجام اعمالی که نفس را از بدن و قوای جسمانی روی گردان میکند، تحقق میپیذرد.(2)
[=microsoft sans serif][=microsoft sans serif][=microsoft sans serif][=microsoft sans serif][=microsoft sans serif]

[=microsoft sans serif]نکته دوم: نفی حرکت جوهری
در مورد حرکت در جوهر دودیدگاه اصلی وجوددارد.
دیدگاه مشهور و رایج و نزدیک به اتفاق میان فلاسفه تا زمان ملاصدرا، این بود که حرکت در برخی از اعراض امکان دارد و حرکت در جوهر امکان ندارد.
از دیدگاه ایشان، همه جواهر از جمله نفس ثابت هستند و تغییری در آنها رخ نمیدهد.(3)
بنابراین تغییر در جواهر صرفا به صورت کون و فساد خواهد بود. بدین صورت که صورتی زائل و صورتی دیگر به جای آن ایجاد میشود ولی حرکتی در خود جوهر روی نمیدهد.

نکته سوم. روحانیه الحدوث بودن نفس
در مورد نفس انسان و نحوه وجود آن، فلاسفه مشهور برخلاف فلاسفه متعالیه معتقدند که نفس انسانی از ابتدا به صورت مجرد بوده است. بدین صورت که وقتی جنین انسانی، استعداد لازم برای تعلق نفس را پیدا کرد، نفس مجردی برای آن حادث میشود و به آن تعلق میگیرد.
در این صورت، به واسطه اینکه دو ویژگی اصلی خواهد داشت:
از سویی، چون جوهر است، به واسطه عدم قبول حرکت جوهری نزد این ایشان، تغییری در آن روی نمیدهد و ثابت خواهد بود.
از سوی دیگر، به واسطه اینکه از ابتدا مجرد است، دچار فساد نمیشود.

[=microsoft sans serif]بنابراین
مشخص است که
چون جوهر است، حرکت در آن روی نمیدهد.
چون مجرد است، تغییر ازنوع کون و فساد نیز در آن روی نمیدهد.

باتوجه به این مباحث، سوالی که ایجاد میشود این است که چطور میتوان بین اعتقاد به استکمال نفس(علمی و عملی) و جوهر بودن آن جمع کرد و آیا این دو دیدگاه با یکدیگر متناقض نیست؟
پاسخ در این است که فلاسفه مشاء و به خصوص، ابن سینا گرچه استکمال نفس را میپذیرند ولی این استکمال در اعراض است نه در جوهر نفس(4)
اما چگونه...

[=microsoft sans serif]توضیح اینکه
ابن سینا به دو اصل مبنایی معتقد بود.
از سویی نفس را جوهری مجرد میداند که نه حرکت در آن روی میدهد و نه کون و فساد
از سوی دیگر استکمال نفس را نیز قبول دارد.
بنابراین چاره ای باقی نمیماند که هر نوع کمالی در نفس را از سنخ امور عرضی بداند.
این عوامل خارج از ذات نفس هستند و تحقق آنها تاثیری در ذات نفس باقی نمیگذارد. در این صورت، در فرایند استکمال نفس، حقیقت و ذات نفس دچار تغییر و دگرگونی و تکامل نمیشود بلکه در افعال و احوال نفس این کمال روی میدهد.
این نحوه دیدگاه در مورد علم به صورت منطبق شده است.
در حکمت مشائی، علم عرضی است که با عالم شدن، عارض نفس میشود درست مانند سایر اعراض که بر معروض خود عارض میشوند. در این صورت، علم مانند عرضی همانند رنگ بر پارچه و ذات نفس عارض میشود. در این صورت، در حقیقت پارچه تغییری حاصل نمیشود بلکه اعراض آن تغییر میکند.

پی‌نوشتها:
[=microsoft sans serif][=microsoft sans serif][=microsoft sans serif]
1. [=microsoft sans serif][=microsoft sans serif][=microsoft sans serif]ابن سینا، الاهیات، 1404، ص466 و رساله النفس، چ2، همدان، دانشگاه بوعلی سینا، 1383، ص80-82
2. همان، [=microsoft sans serif][=microsoft sans serif][=microsoft sans serif]ص470
3. همو، [=microsoft sans serif][=microsoft sans serif][=microsoft sans serif][=microsoft sans serif]الشفا، طبیعیات، قم، مکتبه ایه الله نجفی مرعشی، 1404، ج1،ص98
4. همان[=microsoft sans serif][=microsoft sans serif][=microsoft sans serif][=microsoft sans serif][=microsoft sans serif]، ص71.

موضوع قفل شده است