جمع بندی راه اثبات حقانیت اسلام

تب‌های اولیه

4 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
راه اثبات حقانیت اسلام

سلام
اگه من بخوام درباره اسلام بدونم و واردش بشم میتونید کمکم کنید؟
ازقرآن یا احادیث برام استدلال بیارید لطفا
تا جایی که من فهمیدم اصول دین اسلام توحید و نبوته
منابع مورد قبول دراسلام هم قرآن و سنته
در ضمن باید از پیامبر و بعدش ائمه به نوبت تبعیت کرد
ولی من در مورد زمان غیبت توجیه نیستم
انگار این دین صاحب نداره تو زمان غیبت
یا من پیداش نمی کنم
باید از کی تبعیت کرد

با نام الله

کارشناس بحث: استاد هادی

با سلام و عرض ادب خدمت
در ابتدا لازم می دانم از هدف مقدس حضرت عالی که ورود به معارف عمیق اسلام ناب محمدی است تقدیر و تشکر کرده و از محضر پروردگار متعال برای حضرت عالی موفقیت و پیروزی را آرزو کنم.
اصول دین از منظر شیعه عبارت است از : توحید، عدل، نبوت، امامت، معاد .
قران کریم و سنت رسول خدا صل الله علیه و اله منابع مورد قبول شیعه می باشد. « إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمْ أَمْرَيْنِ إِنْ أَخَذْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا كِتَابَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ أَهْلَ بَيْتِي عِتْرَتِي» همانا در میان شما دو چیز با ارزش به یادگار گذاشتم که اگر به آن دو تمسک کنید، هرگز گمراه نمی‌شوید: کتاب خدا و اهل بیت و عترتم (کافی جلد1 ص 293)‏
تبعیت از دستورات رسول خدا صل الله علیه و آله و همچنین عترت وی دستور صریح خداوند در کتاب الله مجید است، «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا أَطيعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لا تَوَلَّوْا عَنْهُ وَ أَنْتُمْ تَسْمَعُون‏» (انفال 20) اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد، خدا و فرستاده او را فرمان بريد و از او روى برنتابيد در حالى كه [سخنان او را] مى‏شنويد.
اگر منظورتان از اینکه فرمودید «صاحب اصلی دین کیست؟» این است که در زمان غیبت به چه کسی باید مراجعه کرد، دو روایت ذیل، پاسخ شما را می دهد :
حضرت ولی عصر ارواحنا له الفداه در توقیعی فرمودند:« وَ أَمَّا الْحَوَادِثُ الْوَاقِعَةُ فَارْجِعُوا فِيهَا إِلَى رُوَاةِ حَدِيثِنَا فَإِنَّهُمْ حُجَّتِي عَلَيْكُم» در رخدادهايي كه اتفاق مي‌افتد به راويان حديث ما مراجعه كنيد، زيرا آنان حجت من بر شمايند و من حجت خدا بر آنان هستم» (وسائل الشیعه ج 27 ص 140)
همچنين «اَللّهُمَّ ارْحَم خُلَفائي. قيلُ يا رَسُولَ اللهِ وَ مَنْ خُلَفائُك؟ قالَ الّذينَ يَأتُونَ بَعْدي وَ يَرووُنَ عَنّي حَديثي وَ سُنّتي» خدايا بر جانشينان من رحمت فرست. پرسيدند اي رسول خدا جانشينان شما كيانند؟ فرمود: آنان كه بعد از من مي‌آيند و حديث و سنّت مرا نقل مي‌كنند. (حر عاملي، محمد بن حسن، وسائل الشيعه، بيروت، دار الاحياء التراث العربي، ج 18ص 65 ح 50)
در زمان غیبت معصوم علیه السلام باید از نائب عام آن حضرت یعنی فقیه عادل تبعیت کرد. « در اسلام شخص فقيه عادل نيست كه حاكميت دارد، بلكه فقه و عدالت است كه حكومت مي‌كند» [اكبري، محمد رضا، تحليلي نو و عملي از ولايت فقيه، پيام عترت، 1377، ص 188]

حامد بن علی;560703 نوشت:
سلام
اگه من بخوام درباره اسلام بدونم و واردش بشم میتونید کمکم کنید؟
ازقرآن یا احادیث برام استدلال بیارید لطفا
تا جایی که من فهمیدم اصول دین اسلام توحید و نبوته
منابع مورد قبول دراسلام هم قرآن و سنته
در ضمن باید از پیامبر و بعدش ائمه به نوبت تبعیت کرد
ولی من در مورد زمان غیبت توجیه نیستم
انگار این دین صاحب نداره تو زمان غیبت
یا من پیداش نمی کنم
باید از کی تبعیت کرد

سلام علیکم برادر عزیزم،
پاسخ کاربردی را استاد دادند، پاسخ حقیر حاشیه‌ای است بر پاسخ ایشان،

اسلام اسم این دین است ... اسم در اصل تعریف مسمّی خودش است ... یعنی ابتدا و انتهای این دین تسلیم بودن است ... با شهادت زبانی آغاز می‌شود ... کم‌کم خضوع و خشوع نسبت به خداوند به طور موقتی و ان شاء الله کم‌کم دائمی در قلب نفوذ می‌کند ... کم‌کم خواست انسان بر خواست خداوند منطبق می‌شود تا چیزی را دوست داشته باشد که خداوند برایش پسندیده باشد و کراهت داشته باشد از چیزی که خداوند برایش نپسندیده ... و نهایتاً به او مقام تسلیم می‌رسد که مقام بندگی است ... در حدیثی از رسول خدا صل‌الله‌علیه‌وآله هم اگر درست خاطرم باشد این مضمون وارد شده که ایشان آنقدر خود را در مقابل خداوند کوچک یافتند که مانند ذره‌ای یا کوچکتر از آن بودند ... این کوچک شدن و خالی شدن از منیّت و پر شدن از خداوند اوج مقام بندگی است و در شهادتین نماز هم می‌گوییم «و أشهد أن محمد عبده و رسوله» ...
پس شروع اسلام اقرار به تسلیم است و نهایت آن تسلیم با تمام وجود در مقابل خداوند ...

از جهت دیگری روح دینداری کسب محبت و جاذبه و گرایش است به سمت خوبی و کراهت پیدا کردن نسبت به هر چه بدی است ... این رویکرد ابتدای رویکرد عملی است ... انسان برای آنکه بتواند به خوبی تمایل داشته باشد و از بدی کراهت داشته باشد باید ابتدا خوبی و بدی را بشناسد ... یک نگاه که به سرتاسر کره‌ی زمین و کتابهای تاریخ مربوط به اقوام متفاوت ساکن در جایجای این کره بیاندازید می‌بینید که هر کدام مجموعه‌ای از خوبی‌ها و بدی‌ها را برای خودشان شناسایی کرده بودند و ملاک ارزش‌گذاری‌های اخلاق و رفتار و اشخاص و ... برایشان همانها بوده است ... اولین دستور اسلام این است که نه از اکثریت تبعیت کن و نه از پدر و مادر و دیگران بخاطر نسبتی که به تو دارند و گرایشی که به ایشان داری ... بلکه با عقل خودت مجموعه‌ی ارزشی خودت را پیدا کن و به آن پایبند باش:

وَإِن تُطِعْ أَكْثَرَ‌ مَن فِي الْأَرْ‌ضِ يُضِلُّوكَ عَن سَبِيلِ اللَّـهِ إِن يَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَإِنْ هُمْ إِلَّا يَخْرُ‌صُونَ [الأنعام، ۱۱۶]
اگر از اكثريتى كه در اين سرزمينند پيروى كنى، تو را از راه خدا گمراه سازند. زيرا جز از پى گمان نمى‌روند و جز به دروغ سخن نمى‌گويند.

وَإِذَا قِيلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا مَا أَنزَلَ اللَّـهُ قَالُوا بَلْ نَتَّبِعُ مَا أَلْفَيْنَا عَلَيْهِ آبَاءَنَا ۗ أَوَلَوْ كَانَ آبَاؤُهُمْ لَا يَعْقِلُونَ شَيْئًا وَلَا يَهْتَدُونَ [البقرة، ۱۷۰]
چون به ايشان گفته شود كه از آنچه خدا نازل كرده است پيروى كنيد، گويند: نه، ما به همان راهى مى‌رويم كه پدرانمان مى‌رفتند. حتى اگر پدرانشان بيخرد و گمراه بوده‌اند.

برای یافتن ارزش‌های درست آیا می‌توان به دانسته‌های خود اکتفا کرد؟ خیر ... اگر بنده در خانواده یا فرهنگ دیگری به دنیا آمده و رشد کرده بودم شاید دانسته‌های متفاوت و بعضاً متضادی با امروزم داشتم ... پس چاره چیست؟ تقسیم بندی این ارزش‌ها در چند گروه اصلی ... دو گروه اصلی در اینجا وجود دارد، ارزش‌های کسانی که به خدا اعتقاد دارند و آنها که ندارند ...
سؤا اول پس اینجاست ... آیا خدایی وجود دارد؟ تلاش برای یافتن پاسخ آن همان چیزی است که یک مسلمان باید بدون تقلید و با عقل یا فطرت به آن برسد و مقدمه‌ی هر عمل بعدی اوست ...
اگر به این نتیجه رسیدید که خدا هست (که همینطور هم هست)، آن وقت سؤال اینجاست که این خدا کیست و چگونه بر زندگی من اثر خواهد داشت؟ مهمترین ویژگی این خدا از نظر کلان که در انتخاب روش زندگی به کارم خواهد آمد عدالت خداست ... اینکه هر کاری که بکنم از دید او مخفی نمی‌ماند و باید جوابگوی آن باشم ... خدایی که عادل است عدالتش کجاست؟ در قیامت ... چرا اینجا نیست؟ ... اگر در قیامت است اعمال مرا با چه معیاری خواهد سنجید؟ یعنی با کدام دسته ارزش‌ها سنجیده خواهم شد؟ ... آیا خدایی که انتظار دارد ما به یک سری ارزش پایبند باشیم ما را از آن ارزش‌ها مطلع کرده است؟ اگر نکرده که عادل نیست و اگر عادل است پس کجاست راهنمایی او برای ما؟ اگر فقط فطرت است که فطرت یکسان همین الآن هم منجر به پذیرش ارزش‌های متفاوت شده است، اگر عقل هم باشد باز همینطور، پس باید برهانی خارجی دلالت به سمت خدا کند ... و این مقدمه‌ی پذیرش پیام‌رسان‌هایی برای خداست و بحث نبوت مطرح می‌شود ... بعد بحث اتمام حجت و سایر مطالب اصول‌الدین که قبل از مسلمان شدن (اقرار به تسلیم و شروع کردن به اعمال شریعت) لازم است بدون تقلید احراز شوند ...

بعد از پذیرش اسلام دیگر ارزش‌ها با اسلام تعریف می‌شود ... خود اسلام اسوه‌ی حسنه‌اش که رسول خداست صل‌الله‌علیه‌وآله را معرفی می‌کند ... اگر بنده یک کاری کردم شما می‌توانید با ارزش‌هایی که در ذهنتان دارید عمل حقیر را بسنجید و بگویید عمل خوبی بود یا خیر ولی وقتی رسول خدا عملی را انجام دهد دیگر آن عمل خوب است و اگر با معیارهای ارزشی ما همخوانی نداشت این نشان می‌دهد که معیارهای ما نیاز به اصلاح دارند ... باید ابتدا سعی کرد تمام ارزش‌هایمان بر ارزش‌های اسلام انطباق پیدا کنند و بعد با عمل کردن به شریعت کم‌کم محبت خداوند و ارزش‌های دینش را کسب کنیم ... این محبت جای پای انسان را محکم می‌کند ... هر جا پایی که محکم شود بر روی آن می‌شود گام‌های بعدی را برداشت ...
کسی که دینش را با عقلش انتخاب کرده است و پایه‌های اصولی‌اش محکم باشد دیگر در شبهات به دام نمی‌افتد ... مثلاً‌ در همین سایت بعضاً مؤمنین سر درست یا غلط بودن یک موضوع اسلامی بحث می‌کنند ... اشکال کار ایشان از آنجاست که آنها اسلام را با ارزش‌هایی که از خانواده‌اشان به ایشان رسیده‌ است یا از مطالعه‌ی کتابهای غربی و ... به آن رسیده‌اند می‌سنجند و اسلام بعضاً با برخی از آنها همخوانی ندارد ... به همین دلیل آنها با وجود ایمان داشتن به خداوند ولی گاهی در مقابل خداوند صحبت از «به نظر من» می‌کنند یا بالاتر اصرار دارند که نظر آنها درست است و نظر اسلام منسوخ است ... حال آنکه منیت در مقابل خداوند خالق «من» و هر چیزی غیر از «من» مغایر است با روح اسلام که تسلیم است و محبت به خدا و تمایل داشتن به ارزش‌های دین خدا ... بخاطر همین بحث اصول دین که استاد فرمودند را جدی بگیرید ... پایه‌ها که قوی باشند ان شاء الله قدم‌های بعدی هم استوارتر می‌شوند ....

اگر پایه‌های دینتان قوی شد دیگر به طور غیرمستقیم پاسخ برخی سؤال‌هایتان که به طور مستقیم پاسخ دادن به آنها مشکل است را راحت خواهید یافت ... مثلاً یک نفر می‌پرسد امام این زمان کیست؟ به او می‌گویند امام مهدی علیه‌السلام ... باز می‌پرسد که ایشان چند سالشان است؟ به او می‌گویند بالغ بر هزار و دویست سال ... تعجب می‌کند که مگر ممکن است!؟ به او می‌گویند بله ولی او قانع نمی‌شود و از شک رهایی نمی‌یابد ... اما کسی که توحید و معاد و نبوت و ... را درست متوجه شد و قرآن را به عنوان معجزه‌ی رسول خاتم صل‌الله‌علیه‌وآله شناخت دیگر این مطلب برایش سنگین نخواهد بود، هم در این کتاب صحبت از حضرت نوح علیه‌السلام شده است که ۹۵۰ سال پیامبر بودند (عمرشان بیشتر بوه است)، هم اینکه مثلاً خداوند در مورد حضرت یونس علیه‌السلام در شکم ماهی فرموده است که اگر گریه‌های او در آن ظلمات نبود تا قیام قیامت باید در آنجا می‌ماند ... یعنی عمر از چند هزار سال پیش تا قیام قیامت که خدا می‌داند چند صد هزار یا چند میلیون سال دیگر باشد هم در منطق اسلام ممکن است ... اگرچه از نظر روزمره‌ی زندگی ما بعید به نظر برسد و دانشمندان غربی هم تأیید نکنند ...

در پناه خداوند باشید
یا علی

موضوع قفل شده است