جمع بندی نظر اسلام در ارتباط با تقدیر چیست؟
تبهای اولیه
سلام
یکی از دوستان مسیحی در خارج کشور سوالی پرسیده که ممنون می شوم که یکی از اساتید سوال را به نحوی شایسته و با در نظر گرفتن اینکه ایشان دانش زیادی نسبت به اسلام ندارند و به تازگی تحقیق راجع به آن را شروع کرده اند، بدهد.
سوال اینست.
نظر اسلام در ارتباط با تقدیر چیست؟ آیا تقدیر انسان آنچه می گوید و می کند و آنجایی که زندگی می کند است؟ لطفا توضیح دهید.
می دانم که تاپیک های زیادی در این مورد آمده است. ولی اگر ممکن است جوابی کوتاه و مختصر بدهید تا انشالله بحث در این مورد با ایشان به خوبی جلو برود.
ممنون
یکی از دوستان مسیحی در خارج کشور سوالی پرسیده که ممنون می شوم که یکی از اساتید سوال را به نحوی شایسته و با در نظر گرفتن اینکه ایشان دانش زیادی نسبت به اسلام ندارند و به تازگی تحقیق راجع به آن را شروع کرده اند، بدهد. سوال اینست. نظر اسلام در ارتباط با تقدیر چیست؟ آیا تقدیر انسان آنچه می گوید و می کند و آنجایی که زندگی می کند است؟ لطفا توضیح دهید. می دانم که تاپیک های زیادی در این مورد آمده است. ولی اگر ممکن است جوابی کوتاه و مختصر بدهید تا انشالله بحث در این مورد با ایشان به خوبی جلو برود. ممنونسلام
سلام علیکم
خداوند، جهان آفرينش را با نظام علت و معلول آفريـده اسـت؛ يـعـنـي بـراي هـر پديدهاي، پديد آورندهاي قرار داده و بر اساس همين نظام، كارهاي انسان، با اراده و انتخاب او انجام ميگيرد وخداوند، چنين خواسته كه انسان در كارهايش مـخـتـار و داراي قدرت انتخاب باشد. بنا بر اين چنين نيست كه اگر قضا و قدر را پذيرفتيم، به طور حتم، بايد انسان را بياختيار و مجـبـور فرض كنيم و يا اگر او را داراي قدرت انتخاب دانستيم، بايد قضا و قدر الهـي را نـفـی كنيم و او را حاكم مطلق بر سرنوشت خويش سازيم. بلكه بر اساس قضا و قدر الهي، انسان با استفاده از اراده و اختياري كه خداونـد بـه او عطا كرده و بكارگيري ديگر امكانات ـ كه براي انجام كار لازم است ـ سرنوشت خويش را رقم ميزند.
قضا و قدر داراي ابعاد گوناگوني است كه به بررسي بخشي از آن پرداخته می شود.
«قدر» به معني اندازه و تعيين است. حوادث جهان از آن جهت كه وقوع آنها در علم و مشيت الهي قطعيت يافـتـه است، مقضي به قضاي الهي هستند و از آن جهت كه حدود و اندازه و موقعيت مكانـی و زماني آنها تعيين شده است، مقدر به تقدير الهي ميباشند. (1)
منظور از تقدير الهي اين است كه خداي متعال براي هر پديدهاي اندازه و حـدود كمي و كيفي و زماني و مكاني خاصي قرار داده است كه تحت تاثيـرعـلـل و عـوامـل تدريجي، تحقق مييابد و منظور از قضاي الهي اين است كه پس از فراهم شدن مقدمات و اسباب و شرايط يك پديده، آن را به مرحله نهايي و حتمي ميرساند. (2)
حوادث جهان تابع اصل عليت عمومي و نظام اسباب و مسببات ميباشند؛ يعنـي هـر حادثهاي، هم در اصل وجود خود و هم در خصوصيات زماني و مكاني وابسته بـه عـلـل گوناگوني هستند و چون تمام اين علتها از قضا وقدر الهي نشات ميگيرند، در مـورد هرحادثهاي، هر اندازه علل و اسباب و جريانهاي مختلف، متصور باشد، قضا و قدرهـاي گوناگون قابل تصور است. آن چيزي كه واقع ميشود، به قضا و قدر الهي است و آنكه متوقف ميشود، باز هـم بـه قضا و قدرالهي است و خداوند اراده كرده كه انسان به حكم قـضـا و قـدرش، آزاد و مسؤول و حاكم بر سرنوشت خويش باشد و بتواند با استفاده از عوامل پيشرفت و تكامـل به سعادت و نيك بختي نائل آيد و يا بر اثر عدم استفاده از آنها به شقاوت و بدبختـي برسد.
اين نظريه كه روايات اسلامي نيز بر آن صحه گذاشتهاند، از طرف علماي شيعـه امامي پذيرفته شده است.
اميرالمومنين (علیه السلام) پس از بازگشت از جنگ صفين در كوفه نشسته بود كه پيرمردي آمـد و در برابر آن حضرت زانو زد و سپس عرض كرد: اي اميرمؤمنان، بفرماييد كه آيا رفتـن ما به جنگ اهل شام به قضا و قدر الهي بود؟
حضرت فرمود: آري، اي پيرمرد، بر هيـچ بلندي بالا نرفتيد و به هيچ درهاي سرازير نشديد مگر به قضا و قدر خدا.
پيرمرد گفت: اي اميرمؤمنان رنجي كه من در اين راه بردم به حـسـاب خـدا گذارم؟ (يعني چون رفتن من به قضا و قدر خدا بوده است پس مـن اجـري نـخـواهـم داشـت).
حضرت فرمود: ساكت باش! اي پيرمرد، به خدا سوگند كه خدا اجر بزرگي نسبت به رفتـن آنجا و اقامت در آنجا و بازگشت از آنجا به شما داده است. و شما نسبت به هيچ يك از حالات خود مجبور و ناچار نبوديد.
پیرمرد گفت: چگونه ميشود كه ما در هيچ يك از حالات مجبور نباشيم با آنـكه رفتن و حركات و بازگشت ما به قضا و قدر خدا باشد؟
حضرت به او فرمود: مگر تو گمان ميكنيكه آن قضا حتمي بود و آن قدر لازم (به طوري كه اختيار از تو سلب شود و رفتـن و جنگ كردنت به قدرت و اراده تو نباشد) اگر چنين ميبود، ثواب و عقاب و امر و نهي خدا بيهوده بود و نويد و بيمدادن انسان معني نداشت، نهگنهـكار سـزاوار سرزنش ميبود و نه نيكوكار شايسته ستايش، بلكه گنهكار از نيكوكار سزاوارتر به احسان مي بود و نيكوكار از گنهكار به عقوبت سزاوارتر. (3)
اما اين كه اگر كارها به اراده انسان است پس تقدير الهي چه مي شود بايد گفت: بر اساس روايات اسلامي و ارشادات قرآني، دو نوع قضا و قدر وجود دارد:
1. حتمـي و غير قابل تغيير؛ موجودات غير مادي نظير فرشتگان كه تحت تأثير علل مختـلـف قـرار نميگيرند و فقط به يك صورت موجود هستند و به اصطلاح «مجرد» ميباشند از قضـا و قدر حتمي برخوردارند، به گونهاي كه هيچ تغييري در آن ـ قضا و قدر ـ رخ نمـيدهـد. و در موجودات مادي نيز قضا و قدر حتمي مشاهده ميشود؛ مانند خصوصيات مـوروثـي انسان و ديگرجانداران كه از نوع قدرهاي حتمي ميباشد.
2. غيرحتمي و قابل تغيير؛ در موجودات مادي بويژه انسان كه امكان پذيرش هـزاران نقش و رنگ را دارد و همواره بر سر دو راهيها و چندراهيها ميباشد، قضا و قدرهاي غير حتمي وجود دارد؛ يعني يك نوع قضـا و قـدر، زنـدگي آنـان را رقـم نـمـيزنـد. زيرا قضا و قدر وابسته به نظام علت و معلول است و اعمال و افعال انسان نيـز بـا عللمختلف از جمله انواع ارادهها و انتخابها ـ كه از خود او ظهور ميكند ـ سر و كار داشته و امكان جايگزيني يك سلسله از علل به جاي سلـسـلـه ديـگر وجـود دارد. پـس سرنوشتهاي گوناگون در انتظار اوست و در نتيجه قضا و قدرش غير حتـمـي است.
انسان علاوه بر شرايط طبيعي كه براي جمادات و نباتات و افعال غريزيحيواني فراهـم است، داراي عقل و شعور و اراده و قوه انتخاب است و قادر است عـمـلـي را كه صددرصد با غريزه حيوانياش موافق است و هيچ مانعي هم بر سر راهش نيست، ترك كنـد و برعكس قدرت دارد، عملي را كه صددرصد مخالف طبيعت اوست و هيچ چيـزي هـم او را مجبور نميكند به حكم مصلحت انديشي و نيروي عقل انجام دهد. (4)
شيعه اثني عشري؛ كه معتقد است كارها به اراده و اختيار انسان انجـام ميشود ولي در عين حال، به طور کامل، مستقل نيست و تحت قدرت و اراده خداست؛ يعني انجام هر كاري وابسته به علل و اسباب مختلفي است و اراده و اختيار انسان نيز يكي از ايـن علل و اسباب ميباشد. بنابراين چون اراده انسان در انجام برخي امور دخالت دارد، او در انجام آنها آزاد و صاحب اختيار است. اما چون خلقت انسان با اين ويژگي به وسيله خدا بوده و كارهايي را هم كه انـجـام دهد در حقيقت به وسيله قدرت و امكاناتي است كه خدا در اخـتـيـار او قـرار داده، خداوند هم در افعال او دخالت دارد.
چنانكه امام علي (علیه السلام) نيز در پاسخ به فردي كه در باره، قدرت و استطاعت انسان و رابطه آن با قدرت خداوند پرسيده بود، فرمود: تو به مشيت و اراده حق، صاحب اسـتـطاعـت و توانايي هستي، در حالي كه در همين حال، خداوند، به استقلال داراي اين استـطاعـت است (يعني تو به اتكايخداوند قدرت داري اما خداوند بدون نيـاز بـه ديـگري داراي چنينقدرتي است). اگر به تو توانايي ميدهد از بخشندگي اوست و اگر از تو ميگيرد تـو را در بـوتـه آزمايش قرار ميدهد، با اين حال بايد بدانيآنچه به تو ميدهد در عين اينكه بـه تـو داده، خودش مالك اوست و تو را به هر چه قادر ميسازد باز تحت قدرت خود اوست و از قدرتشخارج نميشود. (5)
منابع و مآخذ:
1. مطهری، مرتضی، انسان و سرنوشت، ص 31.
2. مصباح یزدی، محمد تقی، آموزش عقايد، ج 1، ص 180.
3. کلینی، محمد بن یعقوب، اصول كافي، ترجمه سيد جواد مصطفوي، ج 1، ص 216.
4. مطهری، مرتضی، انسان و سرنوشت، ص 53 ـ 67.
5. حرانی، حسن بن شعبه، تحف العقول، ص 468.
موفق باشید.
پرسش:
نظر اسلام درباره تقدیر چیست و آیا تقدیر انسان آنچه می گوید و می کند و آنجایی که زندگی می کند است؟
پاسخ:
خداوند، جهان آفرينش را با نظام علت و معلول آفريـده اسـت؛ يـعـنـي بـراي هـر پديدهاي، پديد آورندهاي قرار داده و بر اساس همين نظام، كارهاي انسان، با اراده و انتخاب او انجام ميگيرد و خداوند، چنين خواسته كه انسان در كارهايش مختار و داراي قدرت انتخاب باشد. بنا بر اين چنين نيست كه اگر قضا و قدر را پذيرفتيم، به طور حتم، بايد انسان را بياختيار و مجبور فرض كنيم و يا اگر او را داراي قدرت انتخاب دانستيم، بايد قضا و قدر الهـي را نفی كنيم و او را حاكم مطلق بر سرنوشت خويش سازيم. بلكه بر اساس قضا و قدر الهي، انسان با استفاده از اراده و اختياري كه خداوند بـه او عطا كرده و بكارگيري ديگر امكانات ـ كه براي انجام كار لازم است ـ سرنوشت خويش را رقم می زند.
قضا و قدر دارای ابعاد گوناگونی است كه به بررسی بخشی از آن پرداخته می شود.
«قدر» به معنی اندازه و تعيين است. حوادث جهان از آن جهت كه وقوع آنها در علم و مشيت الهی قطعيت يافـتـه است، مقضی به قضای الهي هستند و از آن جهت كه حدود و اندازه و موقعيت مكانی و زمانی آنها تعيين شده است، مقدر به تقدير الهی ميباشند.(1)
منظور از تقدير الهي اين است كه خدای متعال براي هر پديدهای اندازه و حدود كمی و كيفی و زمانی و مكانی خاصی قرار داده است كه تحت تاثيـرعلل و عوامل تدريجي، تحقق می يابد و منظور از قضای الهی اين است كه پس از فراهم شدن مقدمات و اسباب و شرايط يك پديده، آن را به مرحله نهايی و حتمی می رساند.(2)
حوادث جهان تابع اصل عليت عمومی و نظام اسباب و مسببات می باشند؛ يعنـی هـر حادثهای، هم در اصل وجود خود و هم در خصوصيات زمانی و مكانی وابسته بـه علل گوناگونی هستند و چون تمام اين علت ها از قضا و قدر الهی نشأت می گيرند، در مـورد هر حادثهای، هر اندازه علل و اسباب و جريان های مختلف، متصور باشد، قضا و قدرهای گوناگون قابل تصور است. آن چيزی كه واقع می شود، به قضا و قدر الهی است و آنكه متوقف می شود، باز هـم بـه قضا و قدرالهی است و خداوند اراده كرده كه انسان به حكم قـضـا و قـدرش، آزاد و مسؤول و حاكم بر سرنوشت خويش باشد و بتواند با استفاده از عوامل پيشرفت و تكامـل به سعادت و نيك بختی نائل آيد و يا بر اثر عدم استفاده از آنها به شقاوت و بدبختـی برسد.
اين نظريه كه روايات اسلامي نيز بر آن صحه گذاشتهاند، از طرف علماي شيعـه امامی پذيرفته شده است.
اميرالمومنين (علیه السلام) پس از بازگشت از جنگ صفين در كوفه نشسته بود كه پيرمردی آمـد و در برابر آن حضرت زانو زد و سپس عرض كرد: ای اميرمؤمنان، بفرماييد كه آيا رفتـن ما به جنگ اهل شام به قضا و قدر الهی بود؟
حضرت فرمود: آری، ای پيرمرد، بر هيـچ بلندی بالا نرفتيد و به هيچ درهاي سرازير نشديد مگر به قضا و قدر خدا.
پير مرد گفت: ای اميرمؤمنان رنجی كه من در اين راه بردم به حـسـاب خـدا گذارم؟ (يعني چون رفتن من به قضا و قدر خدا بوده است پس مـن اجـری نـخـواهـم داشـت).
حضرت فرمود: ساكت باش! ای پيرمرد، به خدا سوگند كه خدا اجر بزرگی نسبت به رفتـن آنجا و اقامت در آنجا و بازگشت از آنجا به شما داده است. و شما نسبت به هيچ يك از حالات خود مجبور و ناچار نبوديد.
پیرمرد گفت: چگونه می شود كه ما در هيچ يك از حالات مجبور نباشيم با آنـكه رفتن و حركات و بازگشت ما به قضا و قدر خدا باشد؟
حضرت به او فرمود: مگر تو گمان می كنيكه آن قضا حتمي بود و آن قدر لازم (به طوري كه اختيار از تو سلب شود و رفتـن و جنگ كردنت به قدرت و اراده تو نباشد) اگر چنين می بود، ثواب و عقاب و امر و نهی خدا بيهوده بود و نويد و بيمدادن انسان معنی نداشت، نه گنهـكار سـزاوار سرزنش می بود و نه نيكوكار شايسته ستايش، بلكه گنهكار از نيكوكار سزاوارتر به احسان می بود و نيكوكار از گنهكار به عقوبت سزاوارتر.(3)
اما اين كه اگر كارها به اراده انسان است پس تقدير الهی چه می شود بايد گفت: بر اساس روايات اسلامی و ارشادات قرآنی، دو نوع قضا و قدر وجود دارد:
1. حتمـی و غير قابل تغيير؛ موجودات غير مادی نظير فرشتگان كه تحت تأثير علل مختـلـف قـرار نمی گيرند و فقط به يك صورت موجود هستند و به اصطلاح «مجرد» می باشند از قضـا و قدر حتمی برخوردارند، به گونهای كه هيچ تغييری در آن ـ قضا و قدر ـ رخ نمـی دهـد. و در موجودات مادی نيز قضا و قدر حتمی مشاهده می شود؛ مانند خصوصيات مـوروثـی انسان و ديگر جانداران كه از نوع قدرهای حتمی می باشد.
2. غيرحتمی و قابل تغيير؛ در موجودات مادی به ويژه انسان كه امكان پذيرش هـزاران نقش و رنگ را دارد و همواره بر سر دو راهی ها و چند راهی ها می باشد، قضا و قدرهای غير حتمی وجود دارد؛ يعنی يك نوع قضـا و قـدر، زنـدگی آنـان را رقـم نـمـی زنـد. زيرا قضا و قدر وابسته به نظام علت و معلول است و اعمال و افعال انسان نيـز بـا علل مختلف از جمله انواع ارادهها و انتخاب ها ـ كه از خود او ظهور می كند ـ سر و كار داشته و امكان جايگزينی يك سلسله از علل به جای سلـسـلـه ديـگر وجـود دارد. پـس سرنوشت های گوناگون در انتظار اوست و در نتيجه قضا و قدرش غير حتـمـی است.
انسان علاوه بر شرايط طبيعی كه برای جمادات و نباتات و افعال غريزی حيوانی فراهـم است، داراي عقل و شعور و اراده و قوه انتخاب است و قادر است عملی را كه صددرصد با غريزه حيوانی اش موافق است و هيچ مانعی هم بر سر راهش نيست، ترك كنـد و برعكس قدرت دارد، عملي را كه صددرصد مخالف طبيعت اوست و هيچ چيـزی هـم او را مجبور نمی كند به حكم مصلحت انديشی و نيروی عقل انجام دهد.(4)
شيعه اثنی عشری؛ كه معتقد است كارها به اراده و اختيار انسان انجـام می شود ولی در عين حال، به طور کامل، مستقل نيست و تحت قدرت و اراده خداست؛ يعنی انجام هر كاری وابسته به علل و اسباب مختلفی است و اراده و اختيار انسان نيز يكی از ايـن علل و اسباب می باشد. بنا بر اين چون اراده انسان در انجام برخی امور دخالت دارد، او در انجام آنها آزاد و صاحب اختيار است. اما چون خلقت انسان با اين ويژگي به وسيله خدا بوده و كارهايی را هم كه انـجـام دهد در حقيقت به وسيله قدرت و امكاناتي است كه خدا در اخـتـيـار او قـرار داده، خداوند هم در افعال او دخالت دارد.
چنانكه امام علي (علیه السلام) نيز در پاسخ به فردي كه در باره، قدرت و استطاعت انسان و رابطه آن با قدرت خداوند پرسيده بود، فرمود: تو به مشيت و اراده حق، صاحب استطاعت و توانايی هستی، در حالی كه در همين حال، خداوند، به استقلال دارای اين استـطاعـت است (يعنی تو به اتكای خداوند قدرت داری اما خداوند بدون نياز بـه ديگري دارای چنين قدرتی است). اگر به تو توانايی می دهد از بخشندگی اوست و اگر از تو می گيرد تـو را در بـوتـه آزمايش قرار می دهد، با اين حال بايد بدانی آنچه به تو می دهد در عين اينكه بـه تـو داده، خودش مالك اوست و تو را به هر چه قادر می سازد باز تحت قدرت خود اوست و از قدرتشخارج نمی شود.(5)
_________
(1) مطهری، مرتضی، انسان و سرنوشت، ص 31.
(2) مصباح یزدی، محمد تقی، آموزش عقايد، ج 1، ص 180.
(3) کلینی، محمد بن یعقوب، اصول كافيی، ترجمه سيد جواد مصطفويی، ج 1، ص 216.
(4) مطهری، مرتضی، انسان و سرنوشت، ص 53 ـ 67.
(5) حرانی، حسن بن شعبه، تحف العقول، ص 468.