ekhlas

اخلاص چیست؟

در بني اسرائل عا بدي بود ،به او گفتند :در فلان مکان درختي است که مردم آن را مي پرستند عابد خشمناک شد و تبر بردوش گذاشت تا برود آن درخت را قطع کند .شيطان به صورت پيرمردي دراه او آمد و گفت:کجا ميروي ؟
عابد گفت :ميروم تا درخت مورد علاقه مردم را قطع کنم ،تا مردم خدا را بپرستند نه درخت را، شيطان گفت :از اين کار دست بردار ،خداوند رسولاني دارد ، اگر قطع اين درخت لازم بود خداوند آنان را مي فرستاد تا آن درخت را قطع کنند،من نمي گذارم درخت را قطع کني و باعابد گلاويز شد، عابد شيطان را بر زمين زد .شيطان گفت مرا رها کن تا پيشنهادي به تو بدهم و آن پيشنهاد اين است که من روزي دودينا زير بالش تومي گذارم

عابد گفت اين بهتر است از قطع درخت، روزي يک دينار آن را صدقه ميدهم و يک دينار آن را هم خرج خودم ميکنم .عابد دو روز در زير بالش خود دو دينار ديد وخرج کرد ولي روز سوم از دينار خبري نبود و ناراحت شد و تبر را برداشت تا برود و درخت را قطع کند . شيطان در راهش آمد وگفت ديگر نمي تواني درخت را قطع کني و با عابد گلاويز شد و عابد را برزمين زد .عابد گفت چرا آن دفعه من پيروز شدم و اين دفعه تو پيروز شدي؟

شيطان گفت دفعه اول تو براي خدا و با اخلاص قصد قطع درخت را داشتي لذا خداوند تو را بر من مسلط کرد .و اين باربراي خود و دينار خشمگين شدي و من بر تو مسلط شدم

آدرس يکصد موضوع 500 داستان ص43

برگرفته از وب: http://www.tavasool.parsiblog.com/