ریا و راه درمان آن

راههای دور شدن از ریا از زبان ائمه علیهم السلام

با سلام

راههای دور شدن از ریا از زبان ائمه اطهار رو لطفا ذکر کنید
این که کاری را به نیت الهی شروع می کنیم و تا انتها بدون ریا پیش بریم و ریا با اون مخلوط نشه، باید چه کار کنیم؟؟ و این که از تعریف و تمجید های دیگران برای اعمالمان خوشمان نیاید و دچار غرور نشویم راه حلش چیست؟؟
آن عملی که خالصانه برای خدا نباشد خدا خریدارش نیست

با تشکر از شما

راه های دفع ریا

راه کارهایی برای فرار از ریا

امام علی فرمود :

نشانه های انسان ریا کار :

1 از دیدن و دیده شدن به وسیله مردم پرنشاط می شود

2 در تنهایی و خلوت کسل و تنبل است

3 دوست دارد همیشه تحسین و تمجیدش کنند

حال طبق این حدیث می شود راهکارهایی برای جدا کردن ریاکاران از غیر بخصوص در نماز های

جماعت و روضه ها ارائه داد

مثلا :
مثل بعضی شهرستان ها که در مراسم اعتکاف برای هر فرد جای مخصوصی است به صورتی که از هر چهارطرف پرده کشی شده است( یعنی هر کس در یک فضای مستطیل شکل محصور شده)

منتها در همه زمان ها و نه فقط اعتکاف!

در واقع اصلا توسط دیگران دیده نمی شود که پرنشاط شود

اگر راهکارهای دیگری دارید بفرمایید :

اخلاص چیست؟

در بني اسرائل عا بدي بود ،به او گفتند :در فلان مکان درختي است که مردم آن را مي پرستند عابد خشمناک شد و تبر بردوش گذاشت تا برود آن درخت را قطع کند .شيطان به صورت پيرمردي دراه او آمد و گفت:کجا ميروي ؟
عابد گفت :ميروم تا درخت مورد علاقه مردم را قطع کنم ،تا مردم خدا را بپرستند نه درخت را، شيطان گفت :از اين کار دست بردار ،خداوند رسولاني دارد ، اگر قطع اين درخت لازم بود خداوند آنان را مي فرستاد تا آن درخت را قطع کنند،من نمي گذارم درخت را قطع کني و باعابد گلاويز شد، عابد شيطان را بر زمين زد .شيطان گفت مرا رها کن تا پيشنهادي به تو بدهم و آن پيشنهاد اين است که من روزي دودينا زير بالش تومي گذارم

عابد گفت اين بهتر است از قطع درخت، روزي يک دينار آن را صدقه ميدهم و يک دينار آن را هم خرج خودم ميکنم .عابد دو روز در زير بالش خود دو دينار ديد وخرج کرد ولي روز سوم از دينار خبري نبود و ناراحت شد و تبر را برداشت تا برود و درخت را قطع کند . شيطان در راهش آمد وگفت ديگر نمي تواني درخت را قطع کني و با عابد گلاويز شد و عابد را برزمين زد .عابد گفت چرا آن دفعه من پيروز شدم و اين دفعه تو پيروز شدي؟

شيطان گفت دفعه اول تو براي خدا و با اخلاص قصد قطع درخت را داشتي لذا خداوند تو را بر من مسلط کرد .و اين باربراي خود و دينار خشمگين شدي و من بر تو مسلط شدم

آدرس يکصد موضوع 500 داستان ص43

برگرفته از وب: http://www.tavasool.parsiblog.com/