مراتب اخلاص

بنده ی کامل و خالص

سلام تو یکی از پستا جواب یکی از کاربرا این نوشته رو دیدم که خیلی منو بفکر برد شایدبشه گفت سردرد گرفتم ازفکربهش

چطور می شود انسان بنده خاص خدا شود؟

یک حدیث بسیار ممتازی از حضرت صدیقه طاهره (سلام الله علیها) هست که می فرمایند: هر کس که عبادت خالص خود را به نزد خدا و به بالا می فرستد و عباداتش مخلوط نیست...
حداقل خلوص این است که ما در نماز می گوییم قربة الی الله. یعنی من این دو رکعت نماز را برای خشنودی شما نمی خوانم. شما خوشتان بیاید یا نه فرقی ندارد. من دو رکعت نماز را برای خدا می خوانم. این حداقل است که اگر این حداقل را نداشته باشد نماز باطل است. یعنی اگر من نمازم را کمی برای خوشایند شما چرب کنم، نمازم باطل است. ولو یک کلمه اش را اینگونه بخوانم نماز باطل است. این حداقل است. قصد قربت در برابر ریا است.
می گویند آقا شیخ رجبعلی خیاط هر شب در مفاتیح می گشت تا ببیند هر نماز و ذکر و دعایی چه اثری دارد. یک شب هرچه گشت چیزی پیدا نکرد و همینطوری دو رکعت نماز خواند. به او گفتند این دو رکعت نماز را برای ما خواندی. آن قبلی ها برای چیزهای دیگر بود.
معمولا همه ما پی نتیجه اعمالیم ؛ مثلا می پرسیم ثواب این عمل چیه؟! اگر انسان پی این نباشد و ثوابش در خاطرش نباشد، به دنبال نتیجه و اینکه چه بلایی را از جان انسان دور می کند نباشد، نیتش خالص می شود. اگر برای رضای مردم انجام دهد که پست ترین مرحله نیت است. اگر از این بگذرد و یاد ثواب هم نباشد و فقط به یاد رضایت خدا باشد درست است. اعمال درجه خلوص دارند. هرچه خلوص بیشتر باشد، نتیجه اش بیشتر است.

یعنی ما قرآن که میخونیم برای اینکه بلا ازمون دور شه این انچنان خلوص نیتی درونش نیست؟؟یا همینکه برا ثوابش بخونیم
و کلا هرچی تو این نوشته هست
ماچطور به همچین چیزی برسیم به همچین خلوصی؟؟؟

مفهوم حدیث نبوی درباره سلمان فارسی

با سلام و عرض ادب و احترام

در ابتدای کتاب "سلمان پاک" نوشته دکتر شریعتی حدیثی نبوی در مورد سلمان فارسی ذکر شده که معنای آن ذیلا ذکر میشود :

پیامبر (ص) : آنچه که سلمان میداند اگر ابوذر میدانست کافر میشد.

لطفا در مورد این حدیث و مفهوم آن توضیح دهید. با تشکر

اخلاص چیست؟

در بني اسرائل عا بدي بود ،به او گفتند :در فلان مکان درختي است که مردم آن را مي پرستند عابد خشمناک شد و تبر بردوش گذاشت تا برود آن درخت را قطع کند .شيطان به صورت پيرمردي دراه او آمد و گفت:کجا ميروي ؟
عابد گفت :ميروم تا درخت مورد علاقه مردم را قطع کنم ،تا مردم خدا را بپرستند نه درخت را، شيطان گفت :از اين کار دست بردار ،خداوند رسولاني دارد ، اگر قطع اين درخت لازم بود خداوند آنان را مي فرستاد تا آن درخت را قطع کنند،من نمي گذارم درخت را قطع کني و باعابد گلاويز شد، عابد شيطان را بر زمين زد .شيطان گفت مرا رها کن تا پيشنهادي به تو بدهم و آن پيشنهاد اين است که من روزي دودينا زير بالش تومي گذارم

عابد گفت اين بهتر است از قطع درخت، روزي يک دينار آن را صدقه ميدهم و يک دينار آن را هم خرج خودم ميکنم .عابد دو روز در زير بالش خود دو دينار ديد وخرج کرد ولي روز سوم از دينار خبري نبود و ناراحت شد و تبر را برداشت تا برود و درخت را قطع کند . شيطان در راهش آمد وگفت ديگر نمي تواني درخت را قطع کني و با عابد گلاويز شد و عابد را برزمين زد .عابد گفت چرا آن دفعه من پيروز شدم و اين دفعه تو پيروز شدي؟

شيطان گفت دفعه اول تو براي خدا و با اخلاص قصد قطع درخت را داشتي لذا خداوند تو را بر من مسلط کرد .و اين باربراي خود و دينار خشمگين شدي و من بر تو مسلط شدم

آدرس يکصد موضوع 500 داستان ص43

برگرفته از وب: http://www.tavasool.parsiblog.com/