جمع بندی آیا این روایت صحیح است: مسلمان شدن یک راهب با دیدن عذاب ابن ملجم!

تب‌های اولیه

7 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
آیا این روایت صحیح است: مسلمان شدن یک راهب با دیدن عذاب ابن ملجم!

با سلام
آیا این روایت صحیح است؟
بر فرض صحت چگونه قابل توجیه است؟

مسلمان شدن یک راهب با دیدن عذاب ابن ملجم!

یکی از عذاب های ابن ملجم که پس از مرگ او، از سوی خداوند نازل گردید، توسط پرنده ای صورت می گرفت، به نحوی که شیخ راوندی با استناد از حسن بن محمد، معروف به ابن رفا، در کوفه روایت کرده است:

یک روز وقتی در مسجدالحرام بودم دیدم مردم در مقام حضرت ابراهیم (ع) جمع شده اند و در آن جا یک مرد نشسته بود. از مردم سؤال کردم که آن مرد کیست؟
به من گفتند: آن یک راهب است که اسلام آورده است.
راوی می گوید: به او نزدیک شدم و یک پیرمرد با عبای پشمی را دیدم که در مقام حضرت ابراهیم نشسته بود
و شنیدم که می گفت: من رئیس راهبان در صومعه هستم.
روزی پرنده ای شبیه عقاب دیدم که یک قسمت از بدن یک نفر را از حلقومش را بیرون انداخت، پس قسمت دیگرش را بیرون انداخت تا وقتی که آن ها تبدیل به یک انسان کامل شدند.

پس من از آن شخص سؤال کردم: تو چه کسی هستی؟ هیچ جوابی به من نداد. به او گفتم: تو را قسم می دهم به آن کسی که تو را آفرید، به من بگو تو چه کسی هستی؟
او گفت: من ابن ملجم مرادی هستم، به او گفتم تو چه گناهی نموده ای که به طور پیوسته تکه های بدنت را این پرنده پس می اندازد و مجدد از هم جدا کرده و فرو می برد؟
به من گفت: من قاتل علی بن ابی طالب هستم، و به خاطر همین خداوند این پرنده را قرار داده تا هر روز با این کار مرا عذاب نماید.
راهب می گوید: در حال حرف زدن بودیم که یکباره همان پرنده آمد و آن را قطعه قطعه برداشت تا وقتی که همه ی قسمت های او را برداشت و من منتظر شدم تا وقتی که پرنده پایین آمد و آن را آورد و مجدد از بدن خود تکه های او را خارج نمود. پس از او سوال کردم: علی بن ابی طالب (ع) کیست؟
جواب داد: علی بن ابی طالب (ع) پسر عمو و وصی پیامبر اسلام، حضرت محمد مصطفی (ص) است.

(مدینة المعاجز، ج1: 544، حدیث 540)

با تشکر

با نام و یاد دوست





کارشناسان بحث: استاد مجید و استاد مسلم

جبرا;817666 نوشت:
با سلام
آیا این روایت صحیح است؟

با صلوات بر محمد و آل محمد
با سلام و عرض ادب
پرسش گر گرامی این روایت در نرم افزار جامع الاحادیث در کتاب «مدينة معاجز الأئمة الإثني عشر ؛ ج‏3 ؛ ص206، التاسع و الأربعون و خمسمائة خبر طائر ابن ملجم‏» آمده و روایت به معصوم ختم نمی شود و یک واقعه تاریخی است که توسط چند نفر سینه به سینه نقل شده است.
هم چنین اصل روایت در کتاب «الخرائج و الجرائح، ج‏1، ص: 216» آمده که مرحوم مجلسی در کتاب «بحار الأنوار (ط - بيروت) ؛ ج‏42 ؛ ص307» از این کتاب نقل کرده و نیز در کتاب «كشف الغمة في معرفة الأئمة (ط - القديمة)، ج‏1، ص: 434» آمده است
7- يج، الخرائج و الجرائح أَخْبَرَنَا أَبُو مَنْصُورٍ شَهْرَدَارُ بْنُ شِيرَوَيْهِ الدَّيْلَمِيُّ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَحْمَدَ الْمَيْدَانِيِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ عَمْرِو بْنِ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَمْرٍو عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْمَعْرُوفِ بِابْنِ الرَّفَّاءِ قَالَ سَمِعْتُهُ يَقُولُ‏ كُنْتُ‏ بِالْمَسْجِدِ الْحَرَامِ‏ فَرَأَيْتُ‏ النَّاسَ‏ مُجْتَمِعِينَ حَوْلَ مَقَامِ إِبْرَاهِيمَ فَقُلْتُ مَا هَذَا قَالُوا رَاهِبٌ أَسْلَمَ فَأَشْرَفْتُ عَلَيْهِ وَ إِذَا بِشَيْخٍ كَبِيرٍ عَلَيْهِ جُبَّةُ صُوفٍ وَ قَلَنْسُوَةُ صُوفٍ عَظِيمِ الْخِلْقَةِ وَ هُوَ قَاعِدٌ بِحِذَاءِ مَقَامِ إِبْرَاهِيمَ فَسَمِعْتُهُ يَقُولُ كُنْتُ قَاعِداً فِي صَوْمَعَةٍ فَأَشْرَفْتُ مِنْهَا وَ إِذَا بِطَائِرٍ كَالنَّسْرِ قَدْ سَقَطَ عَلَى صَخْرَةٍ عَلَى شَاطِئِ الْبَحْرِ فَتَقَيَّأَ فَرَمَى بِرُبُعِ إِنْسَانٍ ثُمَّ طَارَ فَتَفَقَّدْتُهُ فَعَادَ فَتَقَيَّأَ فَرَمَى بِرُبُعِ إِنْسَانٍ ثُمَّ طَارَ فَجَاءَ فَتَقَيَّأَ بِرُبُعِ إِنْسَانٍ ثُمَّ طَارَ فَجَاءَ فَتَقَيَّأَ بِرُبُعِ إِنْسَانٍ ثُمَّ طَارَ فَدَنَتِ الْأَرْبَاعُ فَقَامَ رَجُلًا وَ هُوَ قَائِمٌ وَ أَنَا أَتَعَجَّبُ مِنْهُ ثُمَّ انْحَدَرَ الطَّيْرُ فَضَرَبَهُ وَ أَخَذَ رُبُعَهُ فَطَارَ ثُمَّ رَجَعَ فَأَخَذَ رُبُعَهُ فَطَارَ ثُمَّ رَجَعَ فَأَخَذَ رُبُعَهُ فَطَارَ ثُمَّ انْحَدَرَ الطَّيْرُ فَأَخَذَ الرُّبُعَ الْآخَرَ فَطَارَ فَبَقِيتُ أَتَفَكَّرُ وَ تَحَسَّرْتُ أَلَّا أَكُونَ لَحِقْتُهُ وَ سَأَلْتُهُ مَنْ هُوَ فَبَقِيتُ أَتَفَقَّدُ الصَّخْرَةَ حَتَّى رَأَيْتُ الطَّيْرَ قَدْ أَقْبَلَ فَتَقَيَّأَ بِرُبُعِ إِنْسَانٍ فَنَزَلْتُ فَقُمْتُ بِإِزَائِهِ فَلَمْ أَزَلْ حَتَّى تَقَيَّأَ بِالرُّبُعِ الرَّابِعِ ثُمَّ طَارَ فَالْتَأَمَ رَجُلًا فَقَامَ قَائِماً فَدَنَوْتُ مِنْهُ فَسَأَلْتُ فَقُلْتُ مَنْ أَنْتَ فَسَكَتَ عَنِّي فَقُلْتُ بِحَقِّ مَنْ خَلَقَكَ مَنْ أَنْتَ قَالَ أَنَا ابْنُ مُلْجَمٍ قُلْتُ لَهُ وَ أَيْشٍ عَمِلْتَ قَالَ قَتَلْتُ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ ع فَوُكِّلَ بِي هَذَا الطَّيْرُ يَقْتُلُنِي كُلَّ يَوْمٍ قَتْلَةً فَهُوَ يُخْبِرُنِي إِذِ انْقَضَّ الطَّائِرُ فَأَخَذَ رُبُعَهُ وَ طَارَ فَسَأَلْتُ عَنْ عَلِيٍّ ع فَقَالَ هُوَ ابْنُ عَمِّ رَسُولِ اللَّهِ ص فَأَسْلَمْتُ‏ «2».
______________________________
(2) الخرائج و الجرائح: 18- 19.

جبرا;817666 نوشت:
بر فرض صحت چگونه قابل توجیه است؟

با سلام و احترام
این روایت همان طور که گذشت از معصوم نقل نشده لذا قابل استفاده در اعتقادات نیست، اما محتمل دانستن آن، و نقل آن در مجالس مختلف به انگیزه های موعظه ای و خطابی ایرادی ندارد، و مخالف عقل هم نبوده و توجیه پذیر است، چرا که اشکالی ندارد انسان در مکاشفه عذاب برزخیان را مشاهده کند، قرآن کریم میفرماید:

«ّلَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْيَقين‏* لَتَرَوُنَّ الْجَحيم‏»؛ اگر شما بعلم يقين بدانيد دوزخ را خواهید دید.(تکاثر:5 و 6)

لذا ممکن است انسان عذاب برخیان یا آثار آن را مشاهده کند، همانطور که در روایت آمده است:

«جَاءَ أَعْرَابِيٌ‏ إِلَى‏ أَبِي‏ جَعْفَرٍ ع فَقَالَ مِنْ أَيْنَ جِئْتَ يَا أَعْرَابِيُّ قَالَ مِنَ الْأَحْقَافِ أَحْقَافِ عَادٍ قَالَ رَأَيْتُ وَادِياً مُظْلِماً فِيهِ الْهَامُ وَ الْبُومُ لَا يُبْصَرُ قَعْرُهُ قَالَ وَ تَدْرِي مَا ذَاكَ الْوَادِي قَالَ لَا وَ اللَّهِ مَا أَدْرِي قَالَ ذَاكَ بَرَهُوتُ فِيهِ نَسَمَةُ كُلِّ كَافِر»؛ یک مرد أعرابی به محضر امام محمّد باقر علیه السّلام آمد، حضرت فرمود: ای أعرابی از کجا آمدی ؟ أعرابی گفت : از أحقاف، أحقافِ عاد آمده ام ، و گفت : یک وادی سیاه و تاریکی را دیدم که در آنها بوم ها و جغدها بودند و به اندازه ای بزرگ بود که نهایت آن دیده نمی شد. حضرت فرمود: آیا می دانی آن چه وادی است ؟ عرض کرد: سوگند بخدا نمی دانم . حضرت فرمود: آن وادی برهوت است که در آن نسمه هر کافری است.(مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج6، ص292)

از آیت‌الله آقا سید جمال‌الدین گلپایگانی نقل شده که فرموده‌اند:
«شبی بود از شب‌های زمستان، هوا بسیار سرد بود و برف می‌‌بارید، من برای تفکر در ارواح و ساکنان وادی آن عالم از اصفهان حرکت کردم و به تخت فولاد آمدم و در یکی از حجرات رفتم.
خواستم دستمال خود را باز کرده چند لقمه‌‌‏ای از غذا بخورم و بعد بخوابم تا در حدود نیمه شب بیدار و مشغول کارها و دستورات خود از عبادت گردم که ناگهان در مقبره را زدند تا جنازه‌‌‏ای را که از ارحام و بستگان صاحب مقبره بود و از اصفهان آورده بودند آنجا بگذارند و شخص قاری قرآن که متصدی مقبره بود مشغول تلاوت شود و آنها صبح بیایند و جنازه را دفن کنند. آن جماعت جنازه را گذاردند و رفتند و قاری قرآن مشغول تلاوت شد. من همین که دستمال را باز کرده و می‌‌‏خواستم مشغول خوردن غذا شوم، دیدم که ملائکه عذاب آمدند و مشغول عذاب کردن شدند.
چنان گرزهای آتشین بر سر او می‌‌‏زدند که آتش به آسمان زبانه می‌‌کشید و فریادهایی از این مرده بر می‌‌‏خاست که گویی تمام این قبرستان عظیم را متزلزل می‌‌‏کرد. نمی‌‌‏دانم اهل چه معصیتی بود، از حاکمان جائر و ظالم بود که این طور مستحق عذاب بود؟ و ابداً قاری قرآن اطلاعی نداشت، آرام بر سر جنازه نشسته و به تلاوت اشتغال داشت.
من از مشاهده این منظره بدنم لرزید و رنگم پرید و اشاره می‌‌کردم به صاحب مقبره که در را باز کن من می‌‏‌خواهم بروم ولی او نمی‌‏فهمید، هر چه می‌‏خواستم بگویم زبانم قفل شده و حرکت نمی‌‏کرد.
بالاخره به او فهماندم که چفت در را باز کن، من می‌‌‏خواهم بروم. گفت: آقا هوا سرد است، برف روی زمین را پوشانده، در راه گرگ است، شما را می‌‌‌‏درد. هر چه می‌‌‏خواستم به او بفهمانم که من طاقت ماندن ندارم، او درک نمی‌‌کرد.
به ناچار خود را به در اتاق کشاندم، در را باز کرد و من خارج شدم و تا اصفهان با آنکه مسافت زیادی نیست به سختی آمدم و چندین بار به زمین خوردم.
به حجره آمدم، یک هفته مریض بودم. مرحوم آخوند کاشی و جهانگیرخان به حجره می‌‌آمدند و به من دوا می‌‌دادند و نگهداری می کردند تا کم‌‏کم قدری قوّت گرفتم. (علامه طهرانی، معادشناسی، ج1، ص141)

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

سلام علیکم


مسلم;818914 نوشت:
با سلام و احترام

استاد مسلم مشابه همین مطلب را برای مامون و عذاب برزخی او نقل میکنند آیا آن اتفاق هم صحت دارد؟ در کل آیا روایت معتبری از اهل بیت درباره عذاب برزخی دشمنان و قاتلان اهل بیت وجود دارد؟

با تشکر

رضا ثقلین;819341 نوشت:
استاد مسلم مشابه همین مطلب را برای مامون و عذاب برزخی او نقل میکنند آیا آن اتفاق هم صحت دارد؟ در کل آیا روایت معتبری از اهل بیت درباره عذاب برزخی دشمنان و قاتلان اهل بیت وجود دارد؟


با سلام و احترام
بنده برای عذاب برزخی مأمون به سند روایی که به معصوم برسد دست نیافتم، اما در کل ماجرای عذاب برزخیان در متون مختلف تاریخی و روایی آمده است، و اعتبار هر کدام بستگی به اعتبار سند آنها دارد، نکته ای که هست در سند این روایات که به معصومین نسبت داده شده و از ایشان روایت شده سخت گیری لازم نیست، چون قرار نیست اصول اعتقادی یا فروع مهم فقهی که مبنای عمل مکلفین قرار می گیرد از آنها استنباط کنیم، و اصل برزخ و عذاب برزخیان هم که قطعی است، چون خود قرآن در مورد عذاب فرعونیان در برزخ می فرماید:

«النَّارُ يُعْرَضُونَ عَلَيْها غُدُوًّا وَ عَشِيًّا وَ يَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ أَدْخِلُوا آلَ فِرْعَوْنَ أَشَدَّ الْعَذاب‏»؛ عذاب آنها آتش است كه هر صبح و شام بر آن عرضه مى‏ شوند و روزى كه قيامت برپا شود (مى‏فرمايد) : «آل فرعون را در سخت‏ترين عذابها وارد كنيد(غافر:46)
روشن است که قرآن از عذابی سخن می گوید که پیش از روز قیامت است، چون می فرماید آتش شب و روز بر آنها عرضه می شود و روز قیامت وارد آن می شوند.
پس می توان از این نقل ها استفاده های خطابی و موعظه ای داشت، و خصوصا آنهایی که سند روایی دارند مانند عذاب قبر قابیل(بحارالانوار، ج46، ص 241و242) را در جایگاه خود و انتظاری که از آنها می رود معتبر دانست.

پرسش
شیخ راوندی با استناد از حسن بن محمد، معروف به ابن رفا، در کوفه روایت کرده است: که یکی از راهبانی که مسلمان شده بود، علت مسلمان شدن خودش را دیدن عذاب ابن ملجم، قاتل امیرالمومنین(ع) دانسته بود، به این صورت که پرنده ای شبیه عقاب دیده است که هر بار یک قسمت از بدن یک نفر را از حلقومش بیرون انداخت، پس قسمت دیگرش را بیرون انداخت تا وقتی که آن ها تبدیل به یک انسان کامل شدند، و دوباره تکه تکه آن را فرو می‌برد؛ و وقتی از کسی که اینچنین عذاب می‌شد سوال می کند تو کیستی؟ می‌گوید: من ابن ملجم مرادی، قاتل علی بن ابی طالب(ع) هستم، و به خاطر همین خداوند این پرنده را قرار داده تا هر روز با این کار مرا عذاب نماید؛ و راهب با دیدن آن صحنه مسلمان میشود.
آیا این روایت صحیح است؟ بر فرض صحت چگونه قابل توجیه است؟

پاسخ
این روایت اگرچه در کتاب «مدينة معاجز الأئمة الإثني عشر»(1) آمده اما اصل روایت از کتاب «الخرائج و الجرائح»(2) است، که مرحوم مجلسی در «بحار الأنوار»(3) و اربلی در «كشف الغمة في معرفة الأئمة»(4) نیز به آن اشاره نموده اند. روایت مذکور به معصوم ختم نمی شود و یک واقعه تاریخی است که توسط چند نفر سینه به سینه نقل شده است، لذا قابل استفاده در اعتقادات نیست، اما محتمل دانستن آن، و نقل آن در مجالس مختلف به انگیزه های موعظه ای و خطابی ایرادی ندارد، و مخالف عقل هم نبوده و توجیه پذیر است، چرا که اصل برزخ و عذاب برزخیان که قطعی است، چون خود قرآن در مورد عذاب فرعونیان در برزخ می فرماید:

«النَّارُ يُعْرَضُونَ عَلَيْها غُدُوًّا وَ عَشِيًّا وَ يَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ أَدْخِلُوا آلَ فِرْعَوْنَ أَشَدَّ الْعَذاب‏»؛ عذاب آنها آتش است كه هر صبح و شام بر آن عرضه مى‏ شوند و روزى كه قيامت برپا شود (مى‏فرمايد) : «آل فرعون را در سخت‏ترين عذابها وارد كنيد(غافر:46)
روشن است که قرآن از عذابی سخن می گوید که پیش از روز قیامت است، چون می فرماید آتش شب و روز بر آنها عرضه می شود و روز قیامت وارد آن می شوند.
و از طرفی امکان مشاهده این عذاب برزخی در دنیا نیز وجود دارد، همان طور که قران کریم می‌فرماید:
«لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْيَقين‏* لَتَرَوُنَّ الْجَحيم‏»؛ اگر شما بعلم يقين بدانيد دوزخ را خواهید دید.(5)

در سیره برخی از علمای معاصر هم شهود عذاب برزخیان گزارش شده است، مانند ماجرایی که آیت‌الله آقا سید جمال‌الدین گلپایگانی بیان می‌کند:
«شبی بود از شب‌های زمستان، هوا بسیار سرد بود و برف می‌‌بارید، من برای تفکر در ارواح و ساکنان وادی آن عالم از اصفهان حرکت کردم و به تخت فولاد آمدم و در یکی از حجرات رفتم.
خواستم دستمال خود را باز کرده چند لقمه‌‌‏ای از غذا بخورم و بعد بخوابم تا در حدود نیمه شب بیدار و مشغول کارها و دستورات خود از عبادت گردم که ناگهان در مقبره را زدند تا جنازه‌‌‏ای را که از ارحام و بستگان صاحب مقبره بود و از اصفهان آورده بودند آنجا بگذارند و شخص قاری قرآن که متصدی مقبره بود مشغول تلاوت شود و آنها صبح بیایند و جنازه را دفن کنند. آن جماعت جنازه را گذاردند و رفتند و قاری قرآن مشغول تلاوت شد. من همین که دستمال را باز کرده و می‌‌‏خواستم مشغول خوردن غذا شوم، دیدم که ملائکه عذاب آمدند و مشغول عذاب کردن شدند.
چنان گرزهای آتشین بر سر او می‌‌‏زدند که آتش به آسمان زبانه می‌‌کشید و فریادهایی از این مرده بر می‌‌‏خاست که گویی تمام این قبرستان عظیم را متزلزل می‌‌‏کرد. نمی‌‌‏دانم اهل چه معصیتی بود، از حاکمان جائر و ظالم بود که این طور مستحق عذاب بود؟ و ابداً قاری قرآن اطلاعی نداشت، آرام بر سر جنازه نشسته و به تلاوت اشتغال داشت.
من از مشاهده این منظره بدنم لرزید و رنگم پرید و اشاره می‌‌کردم به صاحب مقبره که در را باز کن من می‌‏‌خواهم بروم ولی او نمی‌‏فهمید، هر چه می‌‏خواستم بگویم زبانم قفل شده و حرکت نمی‌‏کرد.
بالاخره به او فهماندم که چفت در را باز کن، من می‌‌‏خواهم بروم. گفت: آقا هوا سرد است، برف روی زمین را پوشانده، در راه گرگ است، شما را می‌‌‌‏درد. هر چه می‌‌‏خواستم به او بفهمانم که من طاقت ماندن ندارم، او درک نمی‌‌کرد.
به ناچار خود را به در اتاق کشاندم، در را باز کرد و من خارج شدم و تا اصفهان با آنکه مسافت زیادی نیست به سختی آمدم و چندین بار به زمین خوردم.
به حجره آمدم، یک هفته مریض بودم. مرحوم آخوند کاشی و جهانگیرخان به حجره می‌‌آمدند و به من دوا می‌‌دادند و نگهداری می کردند تا کم‌‏کم قدری قوّت گرفتم. (6)

جمع بندی

با توجه به اینکه اصل عذاب برزخیان و امکان مشاهده آن در قرآن آمده، امری مسلّم است، اما وقایعی که در این خصوص در متون روایی و تاریخی گزارش می شود، اعتبار هر کدام بستگی به اعتبار سند آنها دارد، نکته ای که هست در سند این روایات که به معصومین نسبت داده شده و از ایشان روایت شده سخت گیری لازم نیست، چون قرار نیست اصول اعتقادی یا فروع مهم فقهی که مبنای عمل مکلفین قرار می گیرد از آنها استنباط کنیم،بلکه مصداق یک اتفاقی است که اصل آن مسلّم و قطعی است.
پس می توان از تمامی آنها استفاده های خطابی و موعظه ای داشت، و خصوصا آنهایی که سند روایی دارند مانند عذاب قبر قابیل(7) را در جایگاه خود و انتظاری که از آنها می رود معتبر دانست.
__________________________
1. بحرانى، سيد هاشم بن سليمان‏، مدينة معاجز الأئمة الإثني عشر، ج‏3 ؛ ص206، خبر طائر ابن ملجم‏.
2. قطب الدین راوندی، الخرائج و الجرائح، ج‏1، ص: 216.
3. مجلسی، محمد باقر، بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏42 ؛ ص307.
4. اربلی، علی بن عیسی، كشف الغمة في معرفة الأئمة (ط - القديمة)، ج‏1، ص: 434».
5. تکاثر:102/5 و 6.
6. علامه طهرانی، معادشناسی، ج1، ص141.
7. بحارالانوار، ج46، ص 241و242

موضوع قفل شده است