جمع بندی بقیة الله یعنی چه؟ (از منظر عرفان)
تبهای اولیه
[="Tahoma"] بقیة الله به چه معناست؟ لطفا تشریح بفرمایید (حدالامکان با ادبیات و قلم خودتان پاسخ دهید)
سپاس
بقیة الله به چه معناست؟ لطفا تشریح بفرمایید (حدالامکان با ادبیات و قلم خودتان پاسخ دهید) سپاس
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم؛
ضمن ادای قدردانی و تشکر از برادر گرامی «مکیال»؛
چون به این سؤال در تاپیک
[h=1]بقیت الله خیر لکم چه ربطی به امام زمان شیعیان دارد ؟
[/h]به صورت وافی پاسخ داده شده است، بنابراین خاضعانه از شما تقاضا می کنم برای دریافت پاسختان، ابتدا به تاپیک فوق (بویژه پست 2 و 3) مراجعه نموده؛ در صورت باقیماندن ابهام و سؤال، مورد را به خصوص بیان فرمایید. با تشکر
به صورت وافی پاسخ داده شده است، بنابراین خاضعانه از شما تقاضا می کنم برای دریافت پاسختان، ابتدا به تاپیک فوق (بویژه پست 2 و 3) مراجعه نموده؛ در صورت باقیماندن ابهام و سؤال، مورد را به خصوص بیان فرمایید. با تشکر
با عرض سلام و خسته نباشید خدمت استاد حافظ عزیز:Gol:
صادقانه عرض کنم آدرسی که دادید را کامل مطالعه نکردم ولی دو پست مورد نظر شما را خواندم ولی بیشتر معنای لغوی مطرح و یکسری احادیث درج شده بود که البته مفید بود و قابل تحسین.
اما:
می خواهم بقیة الله را از نظر حکما و عرفا بدانم نه از نظر لغوی ؟
بقیة الله یعنی بقیه(مانده) خدا (اگر درست متوجه شده باشم)، یعنی چه؟
می خواهم بقیة الله را از نظر حکما و عرفا بدانم نه از نظر لغوی ؟
بسم الله الرحمن الرحیم
مقدمتا باید گفت در یک دستهبندی، آيات قرآن دارای دو نوع معنا میباشند: یکی معنای «سیاق»ی(context)؛ و دیگری، معنای غیر سیاقی (و به اصطلاح تأویلی)
معنای سیاقی آن معنایی است که ظاهر آیه بر آن دلالت میکند و ظاهر آیه نیز در یک بستر و فضای خاصی بوده و طبیعتا غیر این مورد را شامل نمیشود. اما آن چه که در عملکرد اهلبیت نیز به وفور و وضوح مشاهده میشود آن است که میتوان از همین آیاتی که در یک فضا و بستر خاصی معنا میشوند، یک قاعده کلی اصطیاد کرده، آن معنای کلی را بر موارد دیگر تطبیق کرد و به عبارت دیگر، معنا را از سیاق آیه خارج نمود. این عمل در علوم قرآنی به تأویل موسوم است. تأویل نیز انواعی دارد (تأویل طولی، تأویل عرضی، جری و تطبیق) آن چه که بیشتر الان مد نظر حقیر است، تأویل به نحو جری و تطبیق است. در حقیقت تأویل به نحو جری و تطبیق، به شرط سازگاری با ظهور و اصول قرآن، نوعی خروج از سیاق (زمینهی آیه) است.
من ابتدا قبل از پرداختن به آیه مد نظر (بقیة الله...) با یک مثال مراد خود را از تأویل به نحو جری و تطبیق روشن میکنم؛ مثلا قرآن مطالبی پیرامون فرعون و حضرت موسی علیه السلام و رخدادهای بین این دو تن، حکایت کرده است؛ داستان، داستان فرعون و حضرت موسی است؛ بر طبق سیاق، ما در تفسیر آیه بر همین چهارچوب حرکت کرده آن چه که بین حضرت موسی و فرعون اتفاق افتاده را بیان مینماییم اما بر اساس تأویل به نحو جری و تطبیق، میتوان «فرعون» را بر «نفس اماره»، و «موسیعلیهالسلام» را بر قلب و فطرت معنا کرد. بدین صورت که مثلا وقتی گفته میشود موسی به نزد فرعون رفت، یک معنا آن است که واقعا حضرت موسی علیه السلام به نزد فرعونِ معهود رفت؛ اما یک معنا هم اینگونه است که فطرت و نور قلب به سوی نفس اماره رفت و به صورت بارقهای برای نفس درخشید.
گفتنی است چنین سبکی در روش تفسیری اهلبیت علیهم السلام به وفور یافت میشود و همین، دلیل بر حقانیت و حجیت این روش است. در میان عارفان مسلمان نیز این روش مرسوم و معمول است؛ مثلا، ملاعبدالرزاق کاشانی در کتاب «تأویلاتِ» خویش از چنین شیوهای بهره جسته است.
بر این اساس، در آیه مد نظر: «بقیة الله خیر لکم ان کنتم مؤمنین» ما یک معنای سیاقی و به اصطلاح یک context داریم (که در مورد داستان حضرت شعیب است) و یک مسئلهی دیگر به نام تطبیق بر موارد، که این موارد تطبیقی بر آمده از روح معنای آیه ميباشد؛ در حقیقت یک قاعده و معنای کلی در این میان است که آن را بر مصادیق و موارد گوناگون تطبیق میکنیم.
نکته دیگر در مورد تأویل از نوع جری و تطبیق آن که به گفتهی اساتید فن، آیات قرآن از منظرهای گوناگون دارای تأویلات از نوع جری و تطبیقی میباشند؛ مثلا گاهی تطبیقات از منظر «سیاسی و ولایی» و گاه از منظر «اجتماعی» و گاه از منظر «سلوکی و اخلاقی» و ... قابل پیگیری است.
[/HR]ادامه دارد...
گفتنی است، سخن حاضر به داعی تشریح معنای سیاقیِ آیه نبوده، چرا که همانطور که عرض شد، بحث از معنای سیاقی، در پستی که با محوریت همین آيه منعقد شده است،[1] به طور کامل بیان شده است. تنها، در اینجا به برخی از استفادههای تأویلی از آیه «بقیة الله خیر لکم ان کنتم مؤمنین»[2] که مستفاد از سخنان عارفان مسلمان و صاحب نظران است، اشاره خواهد شد:
1. میتوان از آیه مورد نظر در زمینهی مقام زهد و ویژگی قناعت ورزی استفاده کرد به طوری که شخصی که قصد زهد ورزی داشته و یا در صدد تحقق خصلت قناعت در خویش است با تمسک به این آیه، تمام تمرکز خود را به نعمتهای موجود خویش کرده و با توجه به سرمایههای بالفعل خویش دست به کار میگردد. با این نگاه، فارغ از چشم دوختن به برخورداریها و سرمایههای دیگران، زندگی خویش را با قوت و انسجام به پیش میبرد. چنین شخصی، هیچگاه گرفتار طمع به مال و سرمایهی دیگران نخواهد شد و خود را به آن چه خداوند برای وی مقدر داشته، قانع خواهد کرد چرا که «بقیة الله خیر لکم» را آویزهی جان خویش ساخته است. چنین شخصی، به محض ورود خطوراتی از قبیل «کاش من هم مانند فلان شخص دارای فرزند بیشتر یا فلان مال یا فلان ماشین یا فلان شغل میبودم»، داشتههای خویش را در مقابل خویش قرار داده، از آنها با عنوان «بقیةالله» یاد میکند و به جان خویش این تذکر را می دهد که این مصداق از بقية الله، برای وی خیر میباشد؛ البته اگر مؤمن به صفات کمال و جمال خدا (مانند حکمت و عدالت) باشد.
2. شارح مقدمه شرح فصوص الحکم، در مورد آیه مورد نظر اینچنین بیان داشته است: «آنچه كه از انسان از كمالات و سعادات اخرويه و حقايق عقلية و آنچه كه از اعمال حسنه كسب نموده و اندوخته است، بهتر است از خيالات باطله و عقايد غير حقه و موهومه و اعمال زشت و كردار ناپسند و افعالى كه اختصاص بدنيا دارد و باقى نمىماند، چون اين قبيل از امور يا در آخرت وبالند و يا بقا ندارند و از مختصات دنيااند. شايد مراد از بقية اللّه مشاهده حق و قرب و وصال او باشد».[3]
میتوان با استناد به سخن فوق، این نتیجه را گرفت که هر آن چه با خدا پیوند خورده، و به نحوی، مصداق «وجه رب» گردد، مصداقی از «بقیة الله» خواهد بود. زیرا به استناد «کل من علیها فان و یبقی وجه ربک»[4]، هر آنچه شامل «وجه ربک» نباشد، فانی بوده و از بین رفتنی است. و به تعبیری، باقی نخواهد ماند. و از دائرهی بقیة الله خارج است. پس بقیة الله، شامل هر آن چه «وجه رب» بر آن شامل است، می باشد.
3. روزبهان بقلی در تفسیر عرائس البیان، قرب و وصال حق و آنچه که از کرامات و درجات برای اولیاء ذخیره شده است را مصداق «بقیة الله» معرفی نموده است.[5] روشن است، این سخن، با گفتار بیان شده در شماره 2، هیچ گونه منافاتی نداشته، در یک راستا میباشد.
4. بر اساس آن چه که در شماره 2 و 3 بیان شد، میتوان کاملترین و سزاوارترین مصداق «بقیة الله» را وجود مقدس انسان کامل دانست که در هر عصر و زمان با بدن عنصری، به موجودات عالم مدد میرساند. از همین رو، در احادیث، امامان و به خصوص حضرت حجت علیهم السلام به این آیهی شریفه مربوط گردیده است.
نکته حائز اهمیت آن که با توجه به «إن کنتم مؤمنین» میتوان بر این باور بود که شرط استفاده از بقیة الله، ایمان است و الا مصادیق «بقیة الله»، برای غیر مؤمن، نه تنها مایه خیر نبوده، بلکه مایه نقمت و عذاب خواهد بود. در حقیقت، خیر بودن هر آنچه مصداق بقیة الله است، منوط به ایمان ماست.[6]
5. از دیگر مصادیق بقیة الله، علوم آل محمد علیهم السلام است که در نقطه مقابل جهل محض و علوم شیطانی و گمراهکننده قرار دارد. زیرا علوم به دست آمده از طریق اهلبیت علیهم السلام، به مثابه طعام حلال برای روح است.[7] گفتنی است، این تطبیق، مؤید حدیثی نیز دارد.
[/HR][1]. بقیت الله خیر لکم چه ربطی به امام زمان شیعیان دارد ؟
[2]. هود/ 86.
[3]. شرح مقدمه قیصری بر فصوص الحکم، ص 608.
[4]. الرحمن/ 27.
[5]. تفسیر عرائس البیان فی حقائق القرآن، ج2، ص 132.
[6]. با استفاده از تفسیر بیان السعادة، ج2، ص 336.
[7]. ر.ک: به الانوار الساطعة، ج3، ص 41.
سؤال
جملهی قرآنیی « بَقِيَّتُ اللَّهِ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنين»[1] دارای چه معانی تأویلی و موارد کاربردی میباشد؟
جواب
الف: مقدمه:
در یک تقسیمبندی میتوان معانی قرآنی را به دو دستهی سیاقی و تأویلی دستهبندی کرد.
مراد از معنای سیاقی، معنای ظاهری آیه بوده که در بستری خاص جریان داشته و دارای حدود و ویژگیهای مشخص و غیر قابل تعدی به معانی دیگر است.
مراد از معنای تأویلی، در نقطه مقابل معنای سیاقی، به مجموعهای از معانی آیات و کلمات قرآنی که تحت اصول و ضوابط مشخص اما خارج از محدودهی بستر خاص آیه گفته می شود. از شروط غیر قابل خدشهی معانی تأویلی، سازگاری آن با «قواعد ظهورگیری» و همچنین، انطباق با «اصول ثابت قرآنی» است.
همچنین، تأویل دارای انواعی است که عبارت است از: «تأویل طولی»، «تأویل عرضی»، «جری و تطبیق»؛ آنچه که در این نوشتار مد نظر بوده است، تأویل به نحو جری و تطبیق میباشد.
مثال: مراد از رفتن حضرت موسی علیه السلام به سوی فرعون بر طبق معنای سیاقی در این کریمهی قرآنی: « اذْهَبْ إِلى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغى»[2]، همان رفتن شخص حضرت موسی علیه السلام به سوی شخص فرعون معهود است که متضمن حکایتها و حوادث خاصی است؛ اما مراد از معنای تأویلی کریمه مذکور، رفتن فطرت و نور قلب به سوی نفس اماره و درخشیدن نور قلب به صورت بارقهای برای نفس است. گفتنی است، این معنا تنها یکی از معانی تأویلی آنهم به نحو جری و تطبیق میباشد.
لازم به ذکر است معانی تطبیقی (تأویل به نحو جری و تطبیق) غیر منضبط نبوده، قاعده مند میباشد؛ زیرا از مجرای دسترسی به روح معنایی آیات، به قاعده و معنای کلی دست یافته، و سپس آن معنای کلی، بر مصادیق و موارد گوناگون تطبیق داده میشود.
ب: در اینجا به برخی از معانی تأویلی و موارد کاربرد این جمله شریفه اشاره میگردد:
1. میتوان از آیه مورد نظر در زمینهی مقام زهد و ویژگی قناعت ورزی استفاده کرد به طوری که شخصی که قصد زهد ورزی داشته و یا در صدد تحقق خصلت قناعت در خویش است با تمسک به این آیه، تمام تمرکز خود را به نعمتهای موجود خویش کرده و با توجه به سرمایههای بالفعل خویش دست به کار میگردد. با این نگاه، فارغ از چشم دوختن به برخورداریها و سرمایههای دیگران، زندگی خویش را با قوت و انسجام به پیش میبرد. چنین شخصی، هیچگاه گرفتار طمع به مال و سرمایهی دیگران نخواهد شد و خود را به آن چه خداوند برای وی مقدر داشته، قانع خواهد کرد چرا که «بقیة الله خیر لکم» را آویزهی جان خویش ساخته است. چنین شخصی، به محض ورود خطوراتی از قبیل «کاش من هم مانند فلان شخص دارای فرزند بیشتر یا فلان مال یا فلان ماشین یا فلان شغل میبودم»، داشتههای خویش را در مقابل خویش قرار داده، از آنها با عنوان «بقیةالله» یاد میکند و به جان خویش این تذکر را می دهد که این مصداق از بقية الله، برای وی خیر میباشد؛ البته اگر مؤمن به صفات کمال و جمال خدا (مانند حکمت و عدالت) باشد.
2. شارح مقدمه شرح فصوص الحکم، در مورد آیه مورد نظر اینچنین بیان داشته است: «آنچه كه از انسان از كمالات و سعادات اخرويه و حقايق عقلية و آنچه كه از اعمال حسنه كسب نموده و اندوخته است، بهتر است از خيالات باطله و عقايد غير حقه و موهومه و اعمال زشت و كردار ناپسند و افعالى كه اختصاص بدنيا دارد و باقى نمىماند، چون اين قبيل از امور يا در آخرت وبالند و يا بقا ندارند و از مختصات دنيااند. شايد مراد از بقية اللّه مشاهده حق و قرب و وصال او باشد».[3]
میتوان با استناد به سخن فوق، این نتیجه را گرفت که هر آن چه با خدا پیوند خورده، و به نحوی، مصداق «وجه رب» گردد، مصداقی از «بقیة الله» خواهد بود. زیرا به استناد «کل من علیها فان و یبقی وجه ربک»[4]، هر آنچه شامل «وجه ربک» نباشد، فانی بوده و از بین رفتنی است. و به تعبیری، باقی نخواهد ماند. و از دائرهی بقیة الله خارج است. پس بقیة الله، شامل هر آن چه «وجه رب» بر آن شامل است، می باشد.
3. روزبهان بقلی در تفسیر عرائس البیان، قرب و وصال حق و آنچه که از کرامات و درجات برای اولیاء ذخیره شده است را مصداق «بقیة الله» معرفی نموده است.[5] روشن است، این سخن، با گفتار بیان شده در شماره 2، هیچ گونه منافاتی نداشته، در یک راستا میباشد.
4. بر اساس آن چه که در شماره 2 و 3 بیان شد، میتوان کاملترین و سزاوارترین مصداق «بقیة الله» را وجود مقدس انسان کامل دانست که در هر عصر و زمان با بدن عنصری، به موجودات عالم مدد میرساند. از همین رو، در احادیث، امامان و به خصوص حضرت حجت علیهم السلام به این آیهی شریفه مربوط گردیده است.
نکته حائز اهمیت آن که با توجه به «إن کنتم مؤمنین» میتوان بر این باور بود که شرط استفاده از بقیة الله، ایمان است و الا مصادیق «بقیة الله»، برای غیر مؤمن، نه تنها مایه خیر نبوده، بلکه مایه نقمت و عذاب خواهد بود. در حقیقت، خیر بودن هر آنچه مصداق بقیة الله است، منوط به ایمان ماست.[6]
5. از دیگر مصادیق بقیة الله، علوم آل محمد صلی الله علیه و آل است که در نقطه مقابل جهل محض و علوم شیطانی و گمراهکننده قرار دارد. زیرا علوم به دست آمده از طریق اهلبیت علیهم السلام، به مثابه طعام حلال برای روح است.[7]
نکته: مواردی که در فوق بیان شد، تنها بخشی از موارد بوده و به حسب وسع نگارنده میباشد؛ پس قابل افزودن میباشد.
منابع
[1]. هود/ 11: آيه 86. ترجمه: « آنچه خداوند براى شما باقى گذارده (از سرمايههاى حلال)، برايتان بهتر است اگر ايمان داشته باشيد!» (ترجمه مکارم).
[2]. طه/ 20: آیه 24.
[3]. قیصری؛ شرح مقدمه قیصری بر فصوص الحکم، ص 608.
[4]. الرحمن/ 27.
[5]. روزبهان بقلی شیرازی؛ تفسیر عرائس البیان فی حقائق القرآن، ج2، ص 132.
[6]. با استفاده از سلطان محمد گنابادی؛ تفسیر بیان السعادة، ج2، ص 336.
[7]. ر.ک: به شیخ جواد کربلایی؛ الانوار الساطعة، ج3، ص 41.