جمع بندی خدا باوری در مقابل خدا ناباوری
تبهای اولیه
با سلام
فلاسفه ای که خدا رو قبول ندارن معتقدن که رفتار های اخلاق مدارانه مانند خوش رفتاری , قروتنی ,محبت و احترام به والدین و دوری از رذایل اخلاقی مثل دروغ ,غیبت, و قتل اگر به خاطر رضای خدا باشد ارزشی ندارد و فقط یه اطلاعت کورکورانه هست.
رفتار و اعتقاد یک فرد خدا باور که بخاطر رضای خدای خودش و یا ترس از خدا کار خوب انجام بده و کار بد رو انجام نده ارزشمند تره یا یک فرد خدا ناباور که بدون اینکه خدا رو در نظر بگیره بدونه که کار خوب رو بهتره انجام بده و کار بد مثل قتل و جنایت رو رو انجام نده؟
[=microsoft sans serif]باسلام خدمت تمام کاربران محترم انجمن و شما پرسشگر محترم
در مطلبی که ارسال شد، چندین ادعا وجود دارد. این ادعاها عبارتند از:
۱. کار اخلاقی اگر به خاطر رضای خدا باشد ارزش ندارد.
۲. این نحوه انجام کار، اطاعت کورکورانه است.
۳. خداناباور که بدون در نظر گرفتن رضای خداوند کار خوب را انجام میدهد.
۴. این نحوه انجام کار ارزشمندتر است از کاری که دیندار به خاطر رضای خدا انجام میدهد.
در ادامه به تک تک این مطالب اشاره شده و اشکالات آنها بیان میشود.
[=microsoft sans serif]مهمترین مشکلاتی که این ادعاها دارد عبارتند از:
اول. عدم ارائه ملاک ارزش گذاری. در این مطلب، دو مرتبه ارزش گذاری صورت گرفته است که در ادعاهای شماره ۱ و ۴ آمده است.(البته ادعای ۴ به صورت استفهامی بیان شده که با توجه به فضای بحث و سوال، سوال حقیقی نیست بلکه در حقیقت خبری است نه انشایی و سوالی)
حال اینکه هیچ ملاک و مبنایی برای این ارزش گذاری ارائه نشده است. بر اساس کدام ملاک و مرام در فلسفه اخلاق چنین داوری هایی صورت گرفته است؟ پاسخی وجود ندارد.
دوم. عدم ارائه دلیل برای ادعاها. مشکل دیگری که در این مطلب وجود دارد این است که ادعاهایی دارد که هیچ دلیلی برای آن ارائه نشده است. ادعای ۲ و ۳ از مواردی است که هیچ دلیلی برای آن ارائه نشده است.
سوم. اشتباه در ملازمه بین قصد رضای خدا و انجام کورکورانه عمل. در ادعای شماره ۲ ادعا شده است که انجام کاری که به قصد رضای خداوند باشد، اطاعت کورکورانه است.
حال آنکه فردی که کاری را به قصد رضای خداوند(یا به تعبیر بهتر به قصد قربت) انجام میدهد، کاملا ممکن است این کارش را با دید باز و با بصیرت کامل انجام داده باشد. بداند که نیکی به والدین خوب است و آن را انجام بدهد. اما در این محبت و نیکی، قصدش رضای خداوند باشد نه رضایت مردم.
[=microsoft sans serif]چهارم. ادعای بدون دلیل و فاقد پشتوانه در مورد اینکه خداناباوران(یا با اندکی مسامحه، حداقل برخی از آنها) کار خود را صرفا به خاطر خود آن عمل انجام میدهند نه هیچ چیز دیگر.
چه کسی میتواند ادعا کند که در انجام کارهایش هیچ قصد و انگیزه ای ندارد. عدم وجود هدف از انجام کار، از یک عاقل غیر ممکن است.
این شخص حداکثر میتوانست بگوید که خدانابور(یا حداقل برخی از آنان) کار اخلاقی را صرفا به خاطر اینکه کار اخلاقی است، انجام میدهند.
اما این ادعا چندین اشکال دیگر دارد:
[=microsoft sans serif]اولا: انجام چنین کاری، بر اساس کدام ملاک اخلاقی که در مکاتب اخلاقی فعلی وجود دارد، چنین فعلی دارای ارزش است.
[=microsoft sans serif]ثانیا: اثبات چنین ادعایی واقعا بسیار سخت است اگر نگوییم غیر ممکن است. چه کسی میتواند ادعا کند که در انجام کارش هیچ قصدی ندارد جز خود آن کار.
[=microsoft sans serif]ثالثا: بر اساس چه ملاکی میخواهیم بگوییم که چنین هدف و قصدی از انجام یک کار اخلاقی، چنین قصدی برتر است از صرفا قصد رضای الهی.
[=microsoft sans serif]پنجم. عدم فهم معنای انجام کار به قصد رضای خدا. مشکل مهم دیگری که در این مطلب وجود دارد این است که گوینده آن منظور از قصد رضای خداوند را متوجه نشده است. به همین جهت یکبار آن را با اطاعت کورکورانه خلط میکند و یک بار آنرا کاری دارای ارزش اخلاقی کم معرفی میکند. حال آنکه قصد قربت نه ملازمه با انجام کورکورانه و یا به تعبیری تقلیدی دارد، نه منافاتی با انجام کار با چشم باز و نه منافاتی با انجام کار بدون هیچگونه چشم داشتی(چه دنیوی و چه اخروی) و نه مشخص میکند که انگیزه فرد در ورای این قصد قربت، چیست؟
[=microsoft sans serif]توضیح اینکه:
[=microsoft sans serif]اولا: انجام به انگیزه رضای خداوند ملازمه ای با انجام آن بدون هیچ فکر و قصد(کورکورانه بودن آن عمل) ندارد.
[=microsoft sans serif]ثانیا: این انگیزه، ملازمه ای با داشتن انگیزه ای ورای آن ندارد همانطور که منافاتی نیز با آن ندارد؛ چرا که شرط اولیه قبولی اعمالی که توسط بندگان و خداباوران انجام میشود، آن است که ان عمل با انگیزه رضای الهی و به اصطلاح قصد قربت صورت بگیرد. عملی که به انگیزه خالص رضای الهی نباشد، اصلا مورد قبول نیست و پذیرفته نمیشود. چه عبادت باشد و چه انجام یک کار اخلاقی. بنابراین، عملی که به نیت و انگیزه بزرگ شدن نزد مردم باشد کاملا در نقطه مقابل انجام عمل به انگیزه رضای الهی و قصد قربت است.
[=microsoft sans serif]بعد از داشتن انگیزه رضای الهی و قصد قربت، انگیزه ثانوی فرد که در حیطه قصد قربت قرار میگیرد، در چند دسته قرار میگیرد. این دسته بندی نیتهای مومنان را شیخ صدوق به خوبی در مرآة العقول بیان کرده است. این انگیزه ها عبارتند از:
[=microsoft sans serif]الف. به شوق رسیدن به بهشت و نعمتهای آن: این شیوه تاجران است.
[=microsoft sans serif]ب. از ترس جهنم و عذابهای آن: این شیوه بندگان است.
[=microsoft sans serif]ج. به قصد شکر خداوند. این شیوه احرار و آزادگان است. این سه شیوه در حدیث مشهوری از امیرالمونین نقل شده است.
[=microsoft sans serif]«[=microsoft sans serif]إنّ قوما عبدوا اللّه سبحانه رغبة [=Traditional Arabic]فتلك[=microsoft sans serif] [=Traditional Arabic]عبادة[=microsoft sans serif] [=Traditional Arabic]التّجّار[=microsoft sans serif] و قوما عبدوه رهبة فتلك عبادة العبيد و قوما عبدوه شكرا فتلك عبادة الأحرار.[=microsoft sans serif]» (۱)
[=microsoft sans serif]د. به خاطر حیای از خداوند و بر اساس حکم عقل به حسن کارهای خیر و قبح کارهای زشت.
[=microsoft sans serif]ه. به خاطر نزدیک شدن به خداوند(چه قرب به حسب درجه و کمال خود فرد و چه به حسب همنشینی معنوی و تذکر)
[=microsoft sans serif]و. به این نیت که خداوند را اهل عبادت دیده اند و نه هیچ نیت دیگری. این شیوه صدیقین است.
[=microsoft sans serif]ز. به خاطر محبت خداوند که شیوه مقربین و افراد با کرامت است.(۲)
[=microsoft sans serif]بر اساس این توضیحات، مشخص میشود که تصویری که از رضای الهی در سوال مطرح شد، تا چه حدی از آنچه در روایات به آن اشاره شده است و دینداران قبول دارند و بر اساس آن عمل میکنند [=microsoft sans serif]دور است[=microsoft sans serif].
ــــــــــــــــــــــــــ
۱. [=microsoft sans serif]ر.ک غرر الحکم، ص239، نرم افزار جامع الاحادیث 3.5
۲. [=microsoft sans serif]مرآه العقول، ج8، ص99- 102، ن.ا. جامع الاحادیث 3.5
[=microsoft sans serif]ششم[=microsoft sans serif]. خلط بین حالت ایده آل و عالم واقع. مشکل مهم دیگری که در این سوال وجود دارد آن است که با قطع نظر از تمامی اشکالاتی که در بخشهای قبل گفته شد، به نفع خداناباوران ادعای بس عجیب و سنگین شده است:
[=microsoft sans serif]خداناباور اگر کار اخلاقی انجام میدهد هیچ نیتی از این کارش ندارد.
[=microsoft sans serif]این ادعا که در بادی امر خیلی عجیب و مبهم است. اگر خداناباور را شامل تمام کسانی بدانیم که به خدای متعالی ادیان ابراهیمی اعتقاد ندارد، ان وقت برای این جمعیت زیاد، چه کسی میتواند اثبات کند که هیچ انگیزه ای در انجام کارهای اخلاقی خود ندارند. برای کاستن از سنگینی آن، قیدی به آن میزنیم:
[=microsoft sans serif]برخی[=microsoft sans serif]از خداناباوران، در انجام کارهای اخلاقی خود هیچ نیتی از این کارشان ندارند. این برخی، در صورتی میتواند تا حدودی قابل قبول باشد، حداکثر یک مصداق بیشتر نمیتواند داشته باشد. چرا که انگیزه، یک امر درونی است و تنها خود انسان است که میتواند اطمینان داشته باشد که چه در درونش میگذرد و کسی از احوالات درونی دیگران آگاه نیست. از سوی دیگر، به گفته دیگران نیز نمیتوان اعتماد کرد، چرا که همین ادعاها، میتواند به انگیزه های مختلفی باشد و چه بسا انگیزه های مختلفی ورای این کذب باشد(بگذریم از احتمال اینکه شخص اشتباه کرده باشد و انگیزه های مخفی را شناسایی نکرده باشد)
[=microsoft sans serif]باز هم این ادعا نادرست و سطحی است. چه کسی میتواند ادعای که یک فرد عاقل، چه رسد به عده زیادی از انسانها، هیچ قصد و انگیزه ای در انجام کارهایشان ندارند. بنابراین برای اصلاح، یک قید دیگر به آن اضافه میکنیم:
[=microsoft sans serif]حداقل یک نفر خداناباوران(که خود گوینده این مطلب و ادعاست)، در انجام کارهای اخلاقی خود، هیچ نیتی به جز خود آن کار و احیانا مطلوب بودن آن [=microsoft sans serif]ندارند.
[=microsoft sans serif]ما هستیم و این گزاره:
[=microsoft sans serif]یک نفر از خداناباوران هست که در کارهای اخلاقی خود هیچ قصدی ندارد جز مطلوب بودن خود آن عمل.
[=microsoft sans serif]حال بیائیم نگاهی به مقایسه پیش گفته در سوال را با توجه به این تحلیل، نگاهی دوباره داشته باشیم.
[=microsoft sans serif]ادعا شد:
[=microsoft sans serif]عملی که یک نفر(نه کمتر و نه بیشتر) خداناباور از عمل خداباورانی که به انگیزه رضای خداوند کاری را انجام میدهند برتر است.
[=microsoft sans serif]هر کسی به این جمله نگاه کند، واقعا به اوج خیال پردازی و سستی آن پی می برد.
[=microsoft sans serif]چرا که
[=microsoft sans serif]اولا: مصداق طرف اول این مقایسه یک نفر بیشتر نیست و طرف مقابل میلیونها و میلیاردها انسان است.
[=microsoft sans serif]ثانیا: همان یک مصداق هم معلوم نیست وجود داشته باشد و خود فرد برفرض عدم دروغ، کاملا متوجه انگیزه های پنهان خود نشده باشد.
[=microsoft sans serif]ثالثا: این جمله وجملاتی از این دست، در صورتی به درد خواهد خورد که فایده آن در اجتماع مشخص شود و بتوان برای پیشرفت اخلاق فردی و اجتماعی(ولو اخلاق انسانهای غیردیندار) از آن استفاده کرد. حال انکه چنین ادعایی از فرض و احتمال بالاتر نمیرود و تحقق ان حتی در یک مصداق هم معلوم نیست. بنابراین چگونه میتوان به انسانهایی که در دهکده جهانی کنونی زندگی میکنند و دنیاطلبی روز به روز آنان را بیشتر در آنان رسوخ میکند چنین ملاکی را ارائه داد و گفت: کاری اخلاقی است که هیچ انگیزه ای ورای آن نباشد جز اینکه آن کار اخلاقی است.
[=microsoft sans serif]رابعا: همانطور که در بخشهای قبل گفته شد، انگیزه های ثانوی که یک مومن و دیندار از انجام کارهای اخلاقی خود میتواند داشته باشد، متعدد است و برخی از مومنان هیچ هدف و انگیزه ای از انجام کارهای خود ندارند، حتی نزدیکی به خداوند نیز هدف آنان نیست. ایشان اگر به خلق کمک میکنند صرفا به این جهت است که این کار را عبادت میدانند و از انجام عبادت هیچ هدفی ندارند و عبادت کردنشان صرفا به این خاطر است که خداوند را لایق عبادت یافته اند.(۳[=microsoft sans serif])
[=microsoft sans serif]در این صورت، چه کسی میتواند ادعا کند که چنین شخصی از کسی که کار اخلاقی را صرفا به خاطر خود عمل انجام میدهد برتر است.
[=microsoft sans serif]بر اساس چه ملاک برون دینی و عقلانی میتوان یکی را برتر از دیگری دانست. به همه این نکات، این نکته مهم نیز باید اضافه شود که ادیان الهی چه پشتوانه عظیم و غیر قابل انکاری برای انجام کارهای اخلاقی هستند.
ـــــــــــــــــــــــــــ
۳. [=microsoft sans serif]أصول الكافي / ترجمه مصطفوى، ج3، ص: 135
سلام
۱. کار اخلاقی اگر به خاطر رضای خدا باشد ارزش ندارد.
فکر کنم منظور استاتر.از رضای خدا، ترس از عقوبت و عذابیست که ممکنه از جانب خدا داده بشه....که در این حالت خاص، به نظرم انجام کار خیر و آدم بودن هیچ ارزشی نداره.پوچی...بی معنا...قربون خدا هم برم، خدا دقیقا دست گزاشته رو این نقطه حساس...تمرکز کرده روی ترس و طمع بندگانش.بنده هاشو از آتش جهم می هراسونه و وعده حوری می ده...یک زندگی بی معنا و پوچ رو تشویق و تبلیغ می کنه
[=microsoft sans serif]فکر کنم منظور استاتر.از رضای خدا، ترس از عقوبت و عذابیست که ممکنه از جانب خدا داده بشه....که در این حالت خاص، به نظرم انجام کار خیر و آدم بودن هیچ ارزشی نداره.پوچی...بی معنا...قربون خدا هم برم، خدا دقیقا دست گزاشته رو این نقطه حساس...تمرکز کرده روی ترس و طمع بندگانش.بنده هاشو از آتش جهم می هراسونه و وعده حوری می ده...یک زندگی بی معنا و پوچ رو تشویق و تبلیغ می کنه
باسلام
اولا: سوالی که مطرح شد مطلق بود و اختصاصی به این حالت نداشت.
ثانیا: حتی اگر این فرض هم باشد باز هم اشکالات بالا به غیر از اشکال پنجم بر آن نیز وارد است.
ثالثا: بیان شما نیز یک اشکال مختص به خود دارد و آن عبارت است از پوچ نامیدن زندگی اخروی حتی اگر در آن فقط آتش یا بهشت باشه. شما هیچ توضیحی برای پوچ بودن این زندگی ارائه نکردید و نگفتید چرا چنین زندگی ای پوچ است.
باسلام
اولا: سوالی که مطرح شد مطلق بود و اختصاصی به این حالت نداشت.
ثانیا: حتی اگر این فرض هم باشد باز هم اشکالات بالا به غیر از اشکال پنجم بر آن نیز وارد است.
ثالثا: بیان شما نیز یک اشکال مختص به خود دارد و آن عبارت است از پوچ نامیدن زندگی اخروی حتی اگر در آن فقط آتش یا بهشت باشه. شما هیچ توضیحی برای پوچ بودن این زندگی ارائه نکردید و نگفتید چرا چنین زندگی ای پوچ است.
سلام مجدد.خوب انسان به مختار بودن و حق انتخاب داشتنش انسان است.اگر اختیار را از انسان سلب کنیم، و انسان را مجبور به مثلا بندگی و یا انجام عمل خاصی کنیم، آنوقت با انسان طرفیم و یا یک جانداری مانند بسیاری از جانداران دیگر؟؟
حالا یک انسان بیاید به خاطر ترس از آتش جهنم، عمل خیری انجام دهد و یا نه بیاید و از عمل ناپسندی دوری گزیند، می توان آن رفتارش را پای انسانیتش گذاشت و یا آن رفتار را رفتاری که از سر اجبار انجام داده باید گذاشت؟؟مثلا یک شخص می گوید اگر من روزه نگیرم، آن دنیا عذاب می بینم.پس در سخت ترین شرایط و گرما و سختی هم روزه می گیرد.خوب معلوم است که این رفتار یک رفتار بی معنا و پوچ و از سر اجبار است.(البته همه از این جهت روزه نمی گیرند.ما حالت آن فرض اولی را بررسی می کنیم.یعنی آنها که به خاطر عقوبت و عذاب خدا و وعده بهشت و حوری رفتار می کنند)
این زندگی پوچ است، چون انسان را اختیار و آزادی می اندازد.یک انسان عاقل خود را مجبور می بیند که برای در امان ماندن از عذاب خدا، رفتار ناپسند و تاشایست انجام ندهد.این زندگی مجبور و جبر گونه چطور می تواند معنا داشته باشد؟؟زندگی ای که ما از آزاد بودنمان خارج بشویم، می تواند معنا داشته باشد؟؟
بزارید کمی مطلبو بازتر کنیم! بعنوان مثال احترام به والدین! دین(در اینجا اسلام) به ما میگه تنها جایی که اجازه ی مقابله با خواستشونو داریم، جاییه که ما رو به پرستش غیر خدا دعوت میکنن! طبق این نظر، حتی اگه پدر یا مادر، از ما بعنوان مثلا ابزاری برای فروش مواد مخدر استفاده کنن، ما حق بی احترامی به اونا رو نداریم و باید حرفشونو انجام بدیم!! چرا باید اینکارو بکنیم!؟ چون خدا گفته که اگه اینکارو نکنیم، تو یه آتش بزرگ میسوزیم! پس همونطور که وقتی رو سر کسی اسلحه میگیرن و میگن یا چیزی که ما میخوایمو میگی و یا میکشیمت و اونم همین کارو میکنه، اینم همونه!! هر دو به خاطر اسلحه ای که رو سرشونه اون کارا رو میکنن! ممکنه اونی که اسلحه رو سرشه، راستشو بگه یا دروغشو!! ولی در هر صورت دلیلش خوب نبوده و در نتیجه کارش بیهوده ست! همونطور که رشوه گرفتن برای انجام کار، کار خوبی نیست!
کسی که اعتقادی به موجودی برتر و... نداشته باشه، اونم به پدر و مادرش احترام میزاره، ولی قطعا اگه اونا ازش بخوان سوء استفاده کنن، جوابشونو میده و نمیزاره این اتفاق بیفته!
در واقع کسی که به خدا باور داره، اغلب وقتشو صرف اینکه چرا فلان کار خوبه نمیکنه! میگه چون خدا گفته، پس خوبه!!(این مطلب از مشاهده ی جمعیتی که برای تماشای مراسم اعدام میان، مشخص میشه!!)(بعبارتی همون کورکورانه!) ولی کسی که به خدا باور نداره، هر لحظه از خودش میپرسه، چرا فلان کار بده!؟ و یا چرا خوبه!؟(یعنی تابع دلیلن و نه دستور!)
لازمه که بگم این موارد نسبیه و قرار نیست تمام خانواده های این دو قشر، همین کارو بکنن! بلکه افراد آرمانی این دو گروه، باید اینطور باشن!
این ادعا که در بادی امر خیلی عجیب و مبهم است. اگر خداناباور را شامل تمام کسانی بدانیم که به خدای متعالی ادیان ابراهیمی اعتقاد ندارد، ان وقت برای این جمعیت زیاد، چه کسی میتواند اثبات کند که هیچ انگیزه ای در انجام کارهای اخلاقی خود ندارند. برای کاستن از سنگینی آن، قیدی به آن میزنیم:
برخیاز خداناباوران، در انجام کارهای اخلاقی خود هیچ نیتی از این کارشان ندارند. این برخی، در صورتی میتواند تا حدودی قابل قبول باشد، حداکثر یک مصداق بیشتر نمیتواند داشته باشد. چرا که انگیزه، یک امر درونی است و تنها خود انسان است که میتواند اطمینان داشته باشد که چه در درونش میگذرد و کسی از احوالات درونی دیگران آگاه نیست. از سوی دیگر، به گفته دیگران نیز نمیتوان اعتماد کرد، چرا که همین ادعاها، میتواند به انگیزه های مختلفی باشد و چه بسا انگیزه های مختلفی ورای این کذب باشد(بگذریم از احتمال اینکه شخص اشتباه کرده باشد و انگیزه های مخفی را شناسایی نکرده باشد)
منظور این فلاسفه از خدا ناباور هر کسی که هست که به هیچ خدا و خدایانی اعتقاد ندارد(بقول خودشان آزاد اندیش).اما چیزی که این فلاسفه اعمال خدا باوران رو در مقابل اعمال خدا ناباوران به چالش میکشن در اصل همین نیت الهی است.یعنی اگه بخاطر خدا نبود افراد متدین و معتقد به خدا تمایل کمتری واسه انجام اعمال نیکو داشتن و در اصل نیت درونی انها که رسیدن به رضا و قرب خداست انها رو مشوق به انجام اعمال نیک و عبادات و دوری از محرمات میکند.در خود دین اسلام هم نیات روح اعمال رو تشکیل میدهند.چنانچه پیامبر (ص) میفرمایند:انما الاعمال بالنیات.
در سوی مقابل یک فرد خدا ناباور بدون اینکه به رضای خدا توجه داشته باشد و نیتی از انجام عمل خود داشته باشد یک عمل نیک انجام میده .که علتش میتونه لذت انجام عمل نیک باشه که بهش دست میده .نه صرفا بدست اوردن رضایت کسی (حتا موجود برتری و کمال مطلقی چون خدا).مثلا افرادی بودن که بی انکه به خدا اعتقاد داشته باشن به یک فرد ضعیف کمک کردن که بخاطر دلسوزی بوده یا لذت بخش بودن این کمک.بی انکه این فرد قبل از انجام عمل این عمل بداند که خدا به او پاداش میده.در حالیکه اگه یک خدا باور بجای این فرد بود میگفت من فقط بخاطر خشنودیه خدا به این فرد ضعیف کمک کردم.
همچنین یه فرد خدا ناباوری در نظر بگیرید که که روی خباثت به یک کودک سیلی میزنه یا در جنگل اتیش سوزی ایجاد میکنه.در اصل چنین فردی هیچ قصد و نیتی از انجام عمل زشت خود نداشته و فقط بخاطر لذت درونی این عمل رو انجام میده.
کواته سخن اینکه فلاسفه خدا ناباور گویا معتقدن انجام عمل نیک و یا دوری از عمل زشت اگه بخاطر هدف و انگیزه و نیتی باشه(حتی رسیدن به موجودی برتر چون خدا) ارزش چندانی نداره و اگه بخاطر لذت و معرفت به درستی یا نادرستی انجام اون عمل باشه و یا حکم وجدان حق باشه ارزش بیشتری داره!
همانطور که در بخشهای قبل گفته شد، انگیزه های ثانوی که یک مومن و دیندار از انجام کارهای اخلاقی خود میتواند داشته باشد، متعدد است و برخی از مومنان هیچ هدف و انگیزه ای از انجام کارهای خود ندارند، حتی نزدیکی به خداوند نیز هدف آنان نیست. ایشان اگر به خلق کمک میکنند صرفا به این جهت است که این کار را عبادت میدانند و از انجام عبادت هیچ هدفی ندارند و عبادت کردنشان صرفا به این خاطر است که خداوند را لایق عبادت یافته اند.(۳
به نام خدا.
بزارید کمی مطلبو بازتر کنیم! بعنوان مثال احترام به والدین! دین(در اینجا اسلام) به ما میگه تنها جایی که اجازه ی مقابله با خواستشونو داریم، جاییه که ما رو به پرستش غیر خدا دعوت میکنن! طبق این نظر، حتی اگه پدر یا مادر، از ما بعنوان مثلا ابزاری برای فروش مواد مخدر استفاده کنن، ما حق بی احترامی به اونا رو نداریم و باید حرفشونو انجام بدیم!! چرا باید اینکارو بکنیم!؟ چون خدا گفته که اگه اینکارو نکنیم، تو یه آتش بزرگ میسوزیم! پس همونطور که وقتی رو سر کسی اسلحه میگیرن و میگن یا چیزی که ما میخوایمو میگی و یا میکشیمت و اونم همین کارو میکنه، اینم همونه!! هر دو به خاطر اسلحه ای که رو سرشونه اون کارا رو میکنن! ممکنه اونی که اسلحه رو سرشه، راستشو بگه یا دروغشو!! ولی در هر صورت دلیلش خوب نبوده و در نتیجه کارش بیهوده ست! همونطور که رشوه گرفتن برای انجام کار، کار خوبی نیست!
کسی که اعتقادی به موجودی برتر و... نداشته باشه، اونم به پدر و مادرش احترام میزاره، ولی قطعا اگه اونا ازش بخوان سوء استفاده کنن، جوابشونو میده و نمیزاره این اتفاق بیفته!
در واقع کسی که به خدا باور داره، اغلب وقتشو صرف اینکه چرا فلان کار خوبه نمیکنه! میگه چون خدا گفته، پس خوبه!!(این مطلب از مشاهده ی جمعیتی که برای تماشای مراسم اعدام میان، مشخص میشه!!)(بعبارتی همون کورکورانه!) ولی کسی که به خدا باور نداره، هر لحظه از خودش میپرسه، چرا فلان کار بده!؟ و یا چرا خوبه!؟(یعنی تابع دلیلن و نه دستور!)لازمه که بگم این موارد نسبیه و قرار نیست تمام خانواده های این دو قشر، همین کارو بکنن! بلکه افراد آرمانی این دو گروه، باید اینطور باشن!
شما کل قضیه رو گویا اشتباه متوجه شدید.
والا تا جایی که ما مسلمونیم و میدونیم، نگفتن "اطاعت از پدر و مادر الا در پرستیدن بت!" گفتن "نیکی به پدر و مادر حتی مشرک و حرفشنوی تا جایی که در راستای حرف خدا باشه"! ( تفاوت "نیکی" با "اطاعت" رو که متوجه هستید ان شاء الله؟ ) پدر و مادری که میگن بیا مواد بفروش، حرفشون در راستای حرف خدا نیست که مسلمان "مجبور" باشه گوش کنه وگرنه مثل منکرین خدا میبرنش جهنم! حالا این "در اینجا اسلام" شما رو من نمیدونم کدوم نوع اسلام هست که ما 25 ساله اصلا نشنیده بودیم، شما ولی شنیدی!!! شما اگر پدر و مادرت گفتن بیا مواد مخدر بفروش، شما نفروش گناه نفروختنش گردن بنده.
ستایشگر :Gol:
پی نوشت : تو گوگل سرچ میکردید "حدود اطاعت از والدین" همینایی که من نوشتم رو بلافاصله میدیدید!
به نام خدا.شما کل قضیه رو گویا اشتباه متوجه شدید.
والا تا جایی که ما مسلمونیم و میدونیم، نگفتن "اطاعت از پدر و مادر الا در پرستیدن بت!" گفتن "نیکی به پدر و مادر حتی مشرک و حرفشنوی تا جایی که در راستای حرف خدا باشه"! ( تفاوت "نیکی" با "اطاعت" رو که متوجه هستید ان شاء الله؟ ) پدر و مادری که میگن بیا مواد بفروش، حرفشون در راستای حرف خدا نیست که مسلمان "مجبور" باشه گوش کنه وگرنه مثل منکرین خدا میبرنش جهنم! حالا این "در اینجا اسلام" شما رو من نمیدونم کدوم نوع اسلام هست که ما 25 ساله اصلا نشنیده بودیم، شما ولی شنیدی!!! شما اگر پدر و مادرت گفتن بیا مواد مخدر بفروش، شما نفروش گناه نفروختنش گردن بنده.
ستایشگر :Gol:
پی نوشت : تو گوگل سرچ میکردید "حدود اطاعت از والدین" همینایی که من نوشتم رو بلافاصله میدیدید!
وقتی میگه حتی اف بهشون نگید، یعنی چی اساسا!؟ مگه میشه با نیکی و بدون اینکه از دستتون ناراحت بشن حرفشونو گوش نداد!؟ از طرفی به همین دلیل از مواد فروشی مثال آوردم!! خدا کجا گفته مواد نفروشید!؟؟ تا اونجا که میدونم همون زمانم کم قلیون نمیکشیدن!! ولی هیچ دستوری در قران برای نفی ش نیست!
از طرف دیگه، در اینجا با مثالا دو سه تا چفت و بست زدم!! پس با وجود اشتباه بودن یه مورد، بازم مفهوم مورد نظرم منتقل میشه!
خداباوری امری نیست که توسط ادراکات کسب شود.
خداباوری جزئی از قوانین موضوعه و قراردادهای اجتماعیست در مناطق مشخصی از جهان. یعنی محدود به بعضی حدود اجتماعی.
در محدوده ها، افراد "موظف" شده اند به خدای ادیان باور داشته باشند و تا زمانیکه در آن حدود جغرافیایی بسر می برند موظفند به خداباور بودن.
بی آنکه حق دلیل خواهی و قانع شدن داشته باشند.
پس یک سری محدوده ها اجبارات و الزاماتی را به افراد آن محدوده ها تحمیل کرده.
یعنی فرد به جرم تولد در منطقه ای خاص مجبور است خداباور باشد.
پس خداباوری در حال اجبار؛ مزیتی برای خداباور نسبت به خداناباور ایجاد نمی کند.
مثلا ایران ما.
-----
اما خداناباوری.
در مناطقی از جهان که پای ادیان به آن باز نشده و از خداباوری اجباری خبری نیست؛ آزادی عقیده وجود دارد و هر یک از افراد اجتماع بر حسب استنتاجات عقلی یا احساسات خود می تواند به این نتیجه برسد که خدا هست یا وجود ندارد.
چه اینکه فرد بر اثر این نتایج عقلی و حسی به خدا باورمند شود چه نشود، هیچ مزیتی برای او ایجاد نخواهد کرد و نه هیچ محدودیتی و عقاید اموری شخصی هستند.
اما هم فرد خداباور و هم خداناباور
هر دو ملزم به رعایت قوانین و قراردادهای اجتماعی هستند و تخطی از این قوانین برای افراد تبعاتی دارد و هزینه هایی.
این قوانین و قراردادها باز در نقاط مختلف جهان متفاوتند و ریشه در فرهنگ و آداب و رسوم و پیشینه ی تاریخی مردم آن منطقه دارد.
بعضی اموری که مثلا در هند ضداخلاقی و ناهنجار هستند، در ایران اهمیتی ندارند و بالعکس.
پس قراردادهای اخلاقی هم تابع محیط هستند و منطقه به منطقه متفاوت.
ریشه ی بعضی قراردادهای اخلاقی در ادیان و آیین هاست (الهی-غیرالهی).
اما یکسری قراردادهای کلی وجود دارند که ارتباطی به هیچ دین و آیینی ندارند و در همه ی مناطق جهان مشترکند اما افراد در قبال انجام دادن یا ندان آنها پاداش و مجازات دریافت نمی کند.
مثل بد بودن دروغ، عبوس بودن، کمک نکردن به همنوع...
و خوب بودن کمک به همنوع، راستگویی، انصاف، خنده رویی، بردباری ...
پس این قراردادهای کلی می تواند ملاک قرار گیرد برای اینکه مشخص کنیم آیا خداباوران به اخلاقیات مقیدترند یا خداناباوران.
می شود آمار گرفت.
اما اینکه یک خداناباور چرا به این قراردادهای کلی اخلاقی پابند است، نشانه ی رشد شخصیت اوست. زیرا طبق نظریه اریکسون انجام کار خوب در مقابل دریافت پاداش در مرتبه ی پایین تری از رشد قرار دارد تا انجام کار خوب بدون دریافت پاداش.
همینطور است انجام ندادن کار بد از ترس مجازات.
پس:
به این استنتاج صحیح عقلی رسیدیم که خداناباوران اخلاق مدار(قراردادهای اخلاقی کلی بدون پاداش و مجازات) از خداباوران اخلاق مدار در مرحله ی بالاتری از رشد شخصیتی قرار دارند چون بدون نیاز به تنبیه و تشویق رفتار خود را کنترل می کنند.
راسل در من یک خداناباورم یا یک ندانم گرا؟ در سال ۱۹۴۷ میگوید:
به عنوان یک فیلسوف، اگر بخواهم برای شنوندههای فلسفی محض سخن بگویم باید بگویم که خود را یک ندانم گرا توصیف میکنم چرا که فکر نمیکنم برهانی قاطع وجود داشته باشد که کسی بتواند اثبات کند که خدایی وجود ندارد.
از سوی دیگر اگر بخواهم بر فردی معمولی در خیابان اثری صحیح بگذارم فکر میکنم که باید بگویم من یک خداناباور هستم چرا که وقتی میگویم نمیتوانم اثبات کنم که خدایی وجود ندارد مجبورم که همچنین به همانسان بگویم که نمیتوانم اثبات کنم که خدایان هومری وجود ندارند.
هر دو ملزم به رعایت قوانین و قراردادهای اجتماعی هستند و تخطی از این قوانین برای افراد تبعاتی دارد و هزینه هایی.
این قوانین و قراردادها باز در نقاط مختلف جهان متفاوتند و ریشه در فرهنگ و آداب و رسوم و پیشینه ی تاریخی مردم آن منطقه دارد.
بعضی اموری که مثلا در هند ضداخلاقی و ناهنجار هستند، در ایران اهمیتی ندارند و بالعکس.
پس قراردادهای اخلاقی هم تابع محیط هستند و منطقه به منطقه متفاوت.
ریشه ی بعضی قراردادهای اخلاقی در ادیان و آیین هاست (الهی-غیرالهی).
سلام بر شما .
اساسا یکی از دغدغه های دانشگران آتئیست ، عاقلانه کردن هنجار های اجتماعی است .
به عنوان مثال برای همین هست که میگویند نادرستی ازدواج با محارم جای بحث دارد و یا همجنس گرایی را کاملا مطابق طبیعت بشر می دانند با این که در ادیان به شدت نفی شده است .
جهان ما چه خوشمان بیاید و چه نیاید به سمت نزدیکی ملت ها و ایجاد یک حکومت واحد جهانی پیش می رود . حال سوال این است که کدام هنجار ها باقی خواهند ماند ، دانش پیشگان آتئیست و یا علمای ادیان ؟
و یک سوال هم از شما دارم :
فرض کنیم شما برای نجات زندگی عزیزترین فرد زندگیتان از مرگ ، مانند تهیه یک داروی حیاتی ؛ به مقدار هنگفتی پول نیاز دارید .
از طرفی یک فرد بانفوذ می آید و به شما می گوید که اگر فلان شخص بدبخت و بیچاره که کسی نمی شناسد و از مرگش ناراحت نمی شود را بکشی ، پول تهیه آن دارو را برایت می دهم و از آنجا که بانفوذ است ترتیبی می دهد که پلیس دنبال شما نیاید .
تکلیف مومنین که مشخص است . یک فرد مسلمان حق ندارد او را بکشد اما چه چیزی مانع انجام این عمل در شما خواهد شد ؟
درود بر شما.
من می کشم.
در این صورت از دو نفر انسان یک نفر زنده می ماند + من مرتکب قتل و خلاف قانون شدم.
من نمی کشم.
در اینصورت از دونفر یک نفر زنده می ماند+ من مرتکب قتل و خلافقانون نشدم.
عقل سلیم مورد دوم را انتخاب می کند.
در ضمن خداناباوری هیچ ارتباطی به همجنسبازی ندارد.
چه بی ربط...
به نام خدا.
وقتی میگه حتی اف بهشون نگید، یعنی چی اساسا!؟ مگه میشه با نیکی و بدون اینکه از دستتون ناراحت بشن حرفشونو گوش نداد!؟ از طرفی به همین دلیل از مواد فروشی مثال آوردم!! خدا کجا گفته مواد نفروشید!؟؟ تا اونجا که میدونم همون زمانم کم قلیون نمیکشیدن!! ولی هیچ دستوری در قران برای نفی ش نیست!
از طرف دیگه، در اینجا با مثالا دو سه تا چفت و بست زدم!! پس با وجود اشتباه بودن یه مورد، بازم مفهوم مورد نظرم منتقل میشه!
برای مخالفت کردن با پدر و مادر، لازم نیست حتما پاشی بزنی تو گوششون! با بیان آرام هم میشه با پدر و مادر مخالفت کرد جایی که حرفشون با حرف خدا در یک راستا نیست! میشه خیلی قشنگ گفت "پدر یا مادر، این حرفتون مخالف حرف خداست، من عمل نمیکنم"! هیچ التزامی بین گوش نکردن حرف پدر و مادر در زمانی که حرفشون با حرف خدا در تضاد هست و پرخاشگری وجود نداره.
برای اینکه بفهمیم خدا با مواد فروشی مخالف هست یا نه، لازم نیست حتما آیه ی مستقیم در قرآن داشته باشه! همون "عقل" نداشته رو هم انسان به کار بندازه متوجه میشه چیزی که ضررش برای حداقل بدن آشکار هست و دستور انجامش هم نیست، مورد رضایت خدا هم نیست!
زمان پیامبر(ص) و ائمه(ع) کی قلیان بوده؟ به چه مستندی این حرف رو میگید؟ تا جایی که بنده میدونم نفوذ و وجود قلیان به قرن ها بعد از ظهور اسلام برمیگرده!
و در آخر، ان شاء الله عمری باشه بقیه ی چفت و بست ها رو هم شاید بررسی کردیم! فعلا چفت و بست اولتون رو هواست!
ستایشگر :Gol:
به نام خدا.
خداباوری امری نیست که توسط ادراکات کسب شود.
خداباوری جزئی از قوانین موضوعه و قراردادهای اجتماعیست در مناطق مشخصی از جهان. یعنی محدود به بعضی حدود اجتماعی.
در محدوده ها، افراد "موظف" شده اند به خدای ادیان باور داشته باشند و تا زمانیکه در آن حدود جغرافیایی بسر می برند موظفند به خداباور بودن.
بی آنکه حق دلیل خواهی و قانع شدن داشته باشند.
پس یک سری محدوده ها اجبارات و الزاماتی را به افراد آن محدوده ها تحمیل کرده.
یعنی فرد به جرم تولد در منطقه ای خاص مجبور است خداباور باشد.
پس خداباوری در حال اجبار؛ مزیتی برای خداباور نسبت به خداناباور ایجاد نمی کند.مثلا ایران ما.
این قسمت از فرمایشات شما، با وجود خود شما در تناقض نیست؟
-----
اما خداناباوری.
در مناطقی از جهان که پای ادیان به آن باز نشده و از خداباوری اجباری خبری نیست؛ آزادی عقیده وجود دارد و هر یک از افراد اجتماع بر حسب استنتاجات عقلی یا احساسات خود می تواند به این نتیجه برسد که خدا هست یا وجود ندارد.
چه اینکه فرد بر اثر این نتایج عقلی و حسی به خدا باورمند شود چه نشود، هیچ مزیتی برای او ایجاد نخواهد کرد و نه هیچ محدودیتی و عقاید اموری شخصی هستند.
اما هم فرد خداباور و هم خداناباور
هر دو ملزم به رعایت قوانین و قراردادهای اجتماعی هستند و تخطی از این قوانین برای افراد تبعاتی دارد و هزینه هایی.
این قوانین و قراردادها باز در نقاط مختلف جهان متفاوتند و ریشه در فرهنگ و آداب و رسوم و پیشینه ی تاریخی مردم آن منطقه دارد.
بعضی اموری که مثلا در هند ضداخلاقی و ناهنجار هستند، در ایران اهمیتی ندارند و بالعکس.
پس قراردادهای اخلاقی هم تابع محیط هستند و منطقه به منطقه متفاوت.
ریشه ی بعضی قراردادهای اخلاقی در ادیان و آیین هاست (الهی-غیرالهی).
اما یکسری قراردادهای کلی وجود دارند که ارتباطی به هیچ دین و آیینی ندارند و در همه ی مناطق جهان مشترکند اما افراد در قبال انجام دادن یا ندان آنها پاداش و مجازات دریافت نمی کند.
مثل بد بودن دروغ، عبوس بودن، کمک نکردن به همنوع...
و خوب بودن کمک به همنوع، راستگویی، انصاف، خنده رویی، بردباری ...
پس این قراردادهای کلی می تواند ملاک قرار گیرد برای اینکه مشخص کنیم آیا خداباوران به اخلاقیات مقیدترند یا خداناباوران.
می شود آمار گرفت.
اما اینکه یک خداناباور چرا به این قراردادهای کلی اخلاقی پابند است، نشانه ی رشد شخصیت اوست. زیرا طبق نظریه اریکسون انجام کار خوب در مقابل دریافت پاداش در مرتبه ی پایین تری از رشد قرار دارد تا انجام کار خوب بدون دریافت پاداش.
همینطور است انجام ندادن کار بد از ترس مجازات.
پس:
به این استنتاج صحیح عقلی رسیدیم که خداناباوران اخلاق مدار(قراردادهای اخلاقی کلی بدون پاداش و مجازات) از خداباوران اخلاق مدار در مرحله ی بالاتری از رشد شخصیتی قرار دارند چون بدون نیاز به تنبیه و تشویق رفتار خود را کنترل می کنند.
اگر در دیدگاه یک فرد، "هیچگونه" پاداشی برای یک عمل وجود نداشته باشه، چه لزومی به انجامش داره؟
به عنوان مثال شما میفرمایید یک خداناباور بدون توجه به تنبیه یا تشویق، چون خیلی رشد شخصیت پیدا کرده، دروغ نمیگه و راست میگه. خوب اگر در راست گفتن هیچ پاداشی و در دروغ گفتن هیچ مجازاتی نیست، چرا باید راست بگه؟ اگر بگیم راستگویی باعث میشه در جامعه فلان بشه و بهمان بشه و در نهایت نفعی رو برای راستگویی قائل بشیم، فرض رو نقض کردیم! نکردیم؟
ستایشگر :Gol:
درود جناب ستایشگر.
در مورد اول وجود بنده زمانی می تواند ناقض فرضم باشد که مثلا من اجازه داشته باشم با شما در یک برنامه ی تلویزیونی دولتی حاضر شده و همین بحث را آنجا ادامه دهیم.
حال اینکه بنده شیعه زاده هستم و به محض دستگیری به جرم الحاد و ارتداد به اعدام محکوم می شوم!
اما مورد دوم
فرض ما پاداش و جزای اخروی بود جناب. چه ربطی دارد به خوب یا بد شدن اوضاع اجتماعی؟؟!
در ضمن شما هم خداناباور هستید!
از دید خداباوران دیگر...
زیرا مثلا جناب عامل خدایی که شما و یا جناب عرفان علوی قبول دارید را ممتنع الوجود می داند و می گوید خدا همان است که من می گویم!
جناب استوار خدایی دیگر را قبول دارند!
خدای سرکار حبیبه چیز دیگریست!
خدای جناب کریم اردکانی با همه ی این خداها فرق دارد...
نتیجه:
خدای واحد وجود خارجی ندارد!
پس همه ی دوستان به خدای خودشان باور دارند و به خدای دیگرا ناباورند!
پس به نوعی همه خداناباور هستیم
با این تفاوت که بنده ادعای اثبات هیچ خدایی را ندارم
اما دیگر دوستان علیرغم ادعای اثبات خدای خودشان، ناتوان از این کارند!
پس:
هرکدام یک بت در ذهن شان ساخته و مشغول پرستش آن هستند.
پس:
تفاوت خدا باور و خداناباور
تفاوت مشرکین و کفار است!
کافر هیچ خدایی را ثابت شده نمی داند
مشرک یک خدا را با مغالطه اثبات می کند!
خدای سرکار حبیبه چیز دیگریست!
بسمه الواسع الفرد الصمد
با سلام
خدای من چیست؟
هر خداباوری به تعبیر شما(مؤمنی) به حسب میزان شناخت و معرفتش
و روش هستی شناسیش،جلوه ای از خداوند لایتناهی را درک می کند
اینکه هر کسی خدا را به گونه ای شناخته است و شما گمان کردید این
اختلاف درجات شناخت افراد، ناشی از اختلاف خدایان متعدد است،صرفا
خطایی تحلیلی است و نه حقیقتی موجود!
سلام و درود بر شما.
بله کاملا صحیح می فرمایید. بنده هم همین نکته را متذکر شدم.
اما همان خدای واقعی نیاز به اثبات دارد.
شما می توانید خدایی که واقعا وجود دارد را به بنده اثبات کنید؛ نه خدایی که از ذهن خطاپذیر شما برآمده؟!
اما اینکه یک خداناباور چرا به این قراردادهای کلی اخلاقی پابند است، نشانه ی رشد شخصیت اوست. زیرا طبق نظریه اریکسون انجام کار خوب در مقابل دریافت پاداش در مرتبه ی پایین تری از رشد قرار دارد تا انجام کار خوب بدون دریافت پاداش.
همینطور است انجام ندادن کار بد از ترس مجازات.
پس:
به این استنتاج صحیح عقلی رسیدیم که خداناباوران اخلاق مدار(قراردادهای اخلاقی کلی بدون پاداش و مجازات) از خداباوران اخلاق مدار در مرحله ی بالاتری از رشد شخصیتی قرار دارند چون بدون نیاز به تنبیه و تشویق رفتار خود را کنترل می کنند.
قبل از اریکسون،کلام وحی اختلاف درجات عمل کنندگان را با نیّات متفاوت(حسن فاعلی) ارزش گزاری کرده است.
شخص مخلِص در قران با فرد مخلَص تفاوت درجات ارزش وجودیشان بسیار متفاوت است.
آیه:"کلٌّ یعمل علی شاکلته"هر کسی بر اساس شاکله ی وجودی خویش عمل می کند.
و این شاکله را چه مؤلفه هایی می سازند؟
یکی از این مؤلفه ها "حسن فاعلی" یا نیّت انجام عمل است.
در حدیثی از ابا عبدالله الحسین علیه السلام داریم:
«گروهى خدا را از روى ميل به بهشت عبادت مىكنند، كه اين عبادت تجارتكنندگان است
و گروهى خدا را از ترس دوزخ مىپرستند و اين عبادت بردگان است، و گروهى خدا را به
سبب شايستگى مىپرستند، و اين عبادت آزادگان است كه برترين عبادت است».
(تحف العقول، ص ۲۷۹ ح۴ )
همانطور که می بینید کسی که به خاطر ترس از دوزخ و یا به طمع بهشت،عبادتی را انجام
می دهد هم سنگ و هم وزن کسی نیست که همان کار را فقط به جهت خداوند انجام می دهد.
پس اگر خدا ناباوری، خدمتی را به فرض، فقط برای نفسِ خوب بودن آن کار انجام داد که به قول استاد بعید
به نظر می رسد،هنوز به پایه ی ارزش یک شخص خدا باوری که از ترس جهنم از خداوند اطاعت کرده است
هم نرسیده است،چرا؟
چون شخص خدا باور،با انجام دستور خداوند، در واقع رهایی از خودخواهی و خودپرستی را تمرین کرده است.
(از خواست خود به خاطر ترس از عذاب خدا صرف نظر کرده است.)
گر چه مرتبه ی ابتدایی آن باشد و غایت دین هم همین رهایی از خود خواهی ها و نفس پرستیها و خودبینی هاست
که اساس همه ی شرور انجام شده توسط انسانها در عالم است.
مادر بتها بت نفس شماست.
بحث عبادات جداست.
عبادات قراردادهای کلی و عمومی در همه ی نقاط جهان نیستند این یک.
ثانیا چیزی که شما می فرمایید، این را می رساند که خواست خدا در واقع این است که انسان به درجه ی خداناباور اخلاق مدار برسدکه بدون نیاز به عامل بیرونی کار بد نکند و کار خوب بکند.
باز رسیدیم به حرف من.
سلام و درود بر شما.
بله کاملا صحیح می فرمایید. بنده هم همین نکته را متذکر شدم.
اما همان خدای واقعی نیاز به اثبات دارد.
شما می توانید خدایی که واقعا وجود دارد را به بنده اثبات کنید؛ نه خدایی که از ذهن خطاپذیر شما برآمده؟!
بهترین روش خدا شناسی و باور و ایمان به او،روشی است که به طور هماهنگ با عقل و دل حاصل می شود.
روشی که تفکرات عالی انسانی را جهت کشف حقایق موجود در عالم و ربط آنها به مبادی اصیلش عهده دار است.
و روش اهل معرفت که با تزکیه و تهذیب نفس، آئینه ی روح و جان و اندیشه ی خویش را از تفکرات خرافی و غلط، و عصبیّتهای
جاهلانه و همینطور از زنگار آنچه خلاف کرامت و ارزش انسان است(گناه) پاک می کنند و آئینه ای که صیقلی شد به وضوح
محل تجلی و انعکاس نور حقیقت خواهد شد.
راه دوّم را هر کسی خودش با اطاعت از فرامین حق(حسن فعلی) و تنزیه نیّاتش از خودخواهی و رساندنش به مرتبه ی
حقیقت خواهی(حسن فاعلی)تحصیل می کند.
و راه اوّل با مطالعه ی در موجودات و تفکر مستمر و حقیقت جویی و کنکاش در قوانین هستی،تدبر در قران،و مطالعه ی حکمت
(به عنوان مقدمه)به دست می آید.
می تواند در هر دو روش موارد دیگری هم باشد از جمله تفکر در حقیقت هستی خویش و....
دلایل اثبات وجود خدای واحد قرنهاست به روشهای مختلف کلامی،فلسفی،عرفانی و وحیانی
(البته روش وحیانی آن اثبات یگانگی خداوند است)محل بحث بوده و هست، کسی که طالب است،باید وارد این وادی شود
و اولین قدم هم خالی کردن کامل ذهن از همه ی پیش فرضها است.(کار مشکلی است).
بحث عبادات جداست.
عبادات قراردادهای کلی و عمومی در همه ی نقاط جهان نیستند این یک.
ثانیا چیزی که شما می فرمایید، این را می رساند که خواست خدا در واقع این است که انسان به درجه ی خداناباور اخلاق مدار برسدکه بدون نیاز به عامل بیرونی کار بد نکند و کار خوب بکند.
باز رسیدیم به حرف من.
عبادت در منطق دین،صرفا انجام یک سری حرکات و مناسک و آداب مشخص نیست،
عبادت دایره ای وسیع تر دارد،وقتی نقش جان شما خداوند و رضای او شد هر کاری که بکنید عبادت است حتی خور و خواب شما.
خداناباور اخلاق مدار،چه ملاکی برای تشخیص خوب و بد اعمالش دارد؟
شما که می گوئید قوانین اخلاقی قرار دادی کلی و عمومی نیستند
و طبق اعتقادات شما،هیچ اصل ثابت و عمومی که ملاک عملی اخلاقی قرار بگیرد نداریم.
از کجا معلوم کار آن خدا ناباور مفروض اصلا اخلاق مدارانه باشد؟
به نام خدا.
درود جناب ستایشگر.
در مورد اول وجود بنده زمانی می تواند ناقض فرضم باشد که مثلا من اجازه داشته باشم با شما در یک برنامه ی تلویزیونی دولتی حاضر شده و همین بحث را آنجا ادامه دهیم.
حال اینکه بنده شیعه زاده هستم و به محض دستگیری به جرم الحاد و ارتداد به اعدام محکوم می شوم!
شما دارید موارد مختلف رو با هم قاطی میکنید.
شما تو ایران هستی، متاسفانه اعتقادی به خدا نداری، بعد میگی "مجبور" هستی به خدا اعتقاد داشته باشی؟
اول اینکه چه ربطی به برنامه ی تلویزیونی دولتی داره؟ هیچ ربطی نداره!
دوم اینکه تو ایران هیچکس "مجبور" به "خداباوری" نیست، اما مثل همه ی جاهایی که انسان های متمدن زندگی میکنند، باید به قوانین کشور پایبند باشد! اینکه منبع این قوانین دینی هست که در مرکزش خداست، به این معنی نیست که افراد جامعه هم با عمل به اون قوانین "خداباور" میشن و یا اینکه باید "خداباور" باشند تا به اونها عمل کنند! رابطه ی افراد با قانون ربطی به باور اونها نداره، به هیچ عنوان!
سوم، شما اگر قبل از این اظهار مسلمانی نکردی، مرتد هم نیستی! مرتد کسیه که از اسلام برگرده نه کسی که شیعه زاده باشه و به اسلام هم اعتقادی نداشته باشه! اینچنین شخصی به اسلام ورود نکرده که حالا بخواد ازش خروج کنه! ( البته اگر قبلا اظهار مسلمانی کردی، خطا کردی و باید تبعاتش رو هم بپذیری! قبلش باید دقت میکردی که بدونی اسلام دین شوخی نیست که صبح بیای، شب بری! پس فکر کردی برای چی میگیم اصول دین تحقیقیه و نه تقلیدی؟ ) پس ارتداد هم باز هم ربطی به "باور به خدا" و "عمل به قوانین خدا" نداره!
این ادعا که در ایران شخص مجبور به "خداباوری" هست، حرف نادرستی هست! باور رو که نمیشه جبر کرد! پس اگر اینطوریه، اگر من برم ممالک کفر و به قوانینش عمل کنم تبدیل میشم به "خداناباور" حتی با قوانین اسلام!
اما مورد دوم
فرض ما پاداش و جزای اخروی بود جناب. چه ربطی دارد به خوب یا بد شدن اوضاع اجتماعی؟؟!
فرض ما نبود پاداش و جزا برای اعمال بود! قرار بود "خدا ناباور"، بدون هیچگونه چشمداشتی کار کنه! اینکه بگه "من به بهشت اعتقاد ندارم اما بخاطر فلان فایده راستگویی میکنم"، تنها مصداق پاداش رو عوض میکنه و در نتیجه، بازهم عملش به همون بی ارزشی هست که خداباوری که بخاطر بهشت کار میکنه!!! پس از دید شما عمل از روی شوق به بهشت با عمل از روی شوق به فایده های دنیوی هم ارزش باید باشند و نباید عمل خداناباور رو به منزله ی رشد شخصیتیش بدونید چون بازهم برای سودی داره کاری رو میکنه!
ستایشگر :Gol:
پی نوشت : سفسطه نکنید! خدا یکیست.
شما که می گوئید قوانین اخلاقی قرار دادی کلی و عمومی نیستندو طبق اعتقادات شما،هیچ اصل ثابت و عمومی که ملاک عملی اخلاقی قرار بگیرد نداریم.
از کجا معلوم کار آن خدا ناباور مفروض اصلا اخلاق مدارانه باشد؟
درود بر شما سرکار حبیبه.
در این مورد در صفحه قبل مفصل توضیح دادم.
دروغ در همه جای دنیا بده و راست خوب...
درود جناب ستایشگر.
انسان پیوسته در حال رشدو تغییره و هر آن ممکنه نتایج جدیدی کسب کنه بواسطه ی مدارک جدید.
هرچه انتخابی بوده قابل تجدیدنظره.
یعنی چه که چودر ناآگاهی چیزی به زبان. آوروی حق نداری دیگه حرفتو پس بگیری.
این بی منطقی و خشونت از کجا اومده؟!
کدوم انسان آزاده ای به این حکم ظالمانه رای میده؟!
در مورد باقی مطالب تون متاسفانه چون از مسیر منطق و مقدمه چینی خارج شدید پاسخی براتون ندارم.
بهروز باشید.
رود بر شما سرکار حبیبه.
در این مورد در صفحه قبل مفصل توضیح دادم.
دروغ در همه جای دنیا بده و راست خوب...
سلام.شاید بی ربط باشه:))ولی همیشه دروغ گفتن بد نیست.گاهی باید دروغ گفت،شرایط حکم می کنه که دروغ بگیم.پس فکر می گم باید ریشه ای تر و یک مبنا و معیار درست تر بدید.
به نام خدا.
درود جناب ستایشگر.
انسان پیوسته در حال رشدو تغییره و هر آن ممکنه نتایج جدیدی کسب کنه بواسطه ی مدارک جدید.
هرچه انتخابی بوده قابل تجدیدنظره.
یعنی چه که چودر ناآگاهی چیزی به زبان. آوروی حق نداری دیگه حرفتو پس بگیری.
این بی منطقی و خشونت از کجا اومده؟!
کدوم انسان آزاده ای به این حکم ظالمانه رای میده؟!
در مورد باقی مطالب تون متاسفانه چون از مسیر منطق و مقدمه چینی خارج شدید پاسخی براتون ندارم.
بهروز باشید.
علم به جهل تبدیل نمیشه. کسی که بفهمه خدا هست، فرداش نمیتونه بفهمه خدا نیست! کسی که فهمید نبوت پیامبر اسلام حق هست، فرداش نمیتونه بفهمه که نیست! این دو تا با هم قابل جمع نیست. فرض محال هم کسی بتونه، همونطور که خودت هم میگی خطا کرده و باید بهای خطاش رو بپردازه و بهاش اینه که حق تبلیغ و ایجاد تشویش در اذهان بقیه رو نداره!
بهتره جواب سوالاتتون در مورد ارتداد رو در تاپیکی با موضوع ارتداد پیگیری کنید.
خوشحال میشم بگید کجای حرف های من از منطق خارج شده بود.
ستایشگر :Gol:
بی منطقی از این بیشتر که اعتقاد دارید هر کس یک بار از دهانش درآمد خدا را قبول دارم
اگر بگوید خدا را قبول ندارم
باید بمیرد!!!
این منطق داعش است دوست عزیز!!!
خوشحال شدم از گفتگو با جنابعالی.
برقرار باشید...
به نام خدا.
بی منطقی از این بیشتر که اعتقاد دارید هر کس یک بار از دهانش درآمد خدا را قبول دارم
اگر بگوید خدا را قبول ندارم
باید بمیرد!!!
این منطق داعش است دوست عزیز!!!
خوشحال شدم از گفتگو با جنابعالی.
برقرار باشید...
اشتباه به عرضتون رسوندن! منطق داعش اینست که بگی خدا هست هم باید بمیری! تا الان که هر کی کشتن به طریقی میگفته خدا هست، پیغمبر هست و ...
پس منظورتون از منطق اینه که باید به مذاق شما خوش بیاد! متاسفانه قرار نیست هر چی رو شما دوست دارید و به عقلتون میخوره "منطقی" باشه و هر چیزی که مطابق میل شما نیست "غیرمنطقی".
ستایشگر :Gol:
پی نوشت : خودت بحث ارتداد رو پیش کشیدی و سریع هم ازش به عنوان راه در رو استفاده کردی! :khandeh!: انتظار بیشتری نداشتم.
پی پی نوشت : حیف وقت!
درود بر شما.
من می کشم.
در این صورت از دو نفر انسان یک نفر زنده می ماند + من مرتکب قتل و خلاف قانون شدم.
من نمی کشم.
در اینصورت از دونفر یک نفر زنده می ماند+ من مرتکب قتل و خلافقانون نشدم.عقل سلیم مورد دوم را انتخاب می کند.
چه چیز خلاف قانون عمل کردن بد است وقتی شخص به شما قول می دهد که از طرف مراجع قضایی پیگیری صورت نخواهد گرفت ؟
در ثانی اگر مرتکب شدن جرمی از نظر آتئیست ها بد است چرا بسیاری از آنارشیست های ملحد خلاف قانون عمل می کنند ؟
در ضمن خداناباوری هیچ ارتباطی به همجنسبازی ندارد.
چه بی ربط...
منظور بنده را درست متوجه نشده اید .
می گوییم در یک حکومت جهانی که قوانین یکسانی دارد ، جمع بین هنجار های دیندارها با زندقه غیر ممکن است . دانش پیشگان آتئیست می گویند همجنس بازی بد است و ازدواج با محارم جای تامل دارد اما در ادیان همه ی این ها از گناهان شمرده می شوند . کدام باید و نباید حکم فرما خواهد شد ؟ آیا آتئیست ها تن به خرافات دینی خواهند داد >
ببینید دوستان
بحث را به بیراهه می برید.
اینجا فقط بحث این است:
خداباوری یا خداناباوری.
والسلام.
دیگر بحث در مورد انواع و اقسام و پیشگامان و پسگامان خداباور یا خداناباور ارتباطی به موضوع پیدا نمی کند.
بنده بر حسب تولد در این محدوده جغرافیایی یک شیعه ی شناسنامه ای هستم و خداباور بودم البته بدون تحقیق.
بعد از مشاهده ی تناقضات در مذهب و دین به شک افتادم و تحقیق کردم.
در نهایت به این رسیدم ادیان و خدای ادیان قابلیت اثبات صحیح عقلی ندارند.
پس توقف کرده و باور به امر غیرقابل اثبات ندارم.
همین.
دیگر اینکه همجنسبازان در هلند مثلا چگونه لذت جنسی می برند از هم...!
یا آنارشیست ها چرا به خوب یا بد اعتقاد ندارند!
یا چرا در ژاپن چیزی به اسم گناه وجود ندارد به بنده مربوط نیست.
من تمام عمرم را در ایران بوده ام.
پس در مورد چیزهایی که می دانم و به بحث هم مربوط است فقط پاسخ می دهم.
اما جناب جستجوگر.
باز مسئله ی بی ربطی را وسط کشیدید!
با اوضاعی که شما ترسیم می کنید انگار قبل از نبوت موسی همه به مادر و خواهر خود تجاوز می کردند! یا مردان و زنان همه همجنسباز بودند!
بعد دین آمد و گفت نکنید!
نمونه ای نشان بدهید از این فرضی که کاشتید
بعد نتایج تان را درو کنید.
در کدام منبع تاریخی گفته شده مردم دنیا قبل از آمدن ادیان با محارم نزدیکی می کردند همه.
یا همه همجنسباز بودند.
و بعد دین این اشکال را برطرف کرد؟؟!
یعنی نقطه ای از جهان در مثلا 3000 سال پیش نبوده که در آن قبل از آشنایی با ادیان مردم همجنسبازی و نزدیکی با محارم را بد بدانند؟!؟
کل نسل بشر را حرامزاده کردید رفت...
درود بر شما سرکار حبیبه.
در این مورد در صفحه قبل مفصل توضیح دادم.
دروغ در همه جای دنیا بده و راست خوب...
سلام علیکم
این اشتراکات در دین فطرت نامیده می شود،فطرت الهی:
"فطرت الله التی فطر الناس علیها"گرایشاتی که بین همه ی انسانها
مشترک است."گرایش به راستی و تنفر از دروغ"
سلام علیکماین اشتراکات در دین فطرت نامیده می شود،فطرت الهی:
"فطرت الله التی فطر الناس علیها"گرایشاتی که بین همه ی انسانها
مشترک است."گرایش به راستی و تنفر از دروغ"
سلام و درود.
پس چطور میشه که یک خداناباور از یک خداباور
در پایبندی به بایدها و نبایدهای فطری بهتر عمل می کنه؟!
مگر عقیده ندارید که دین انسان ساز است از نظر اخلاقی؟
پس چگونه یک خداناباور بی دین بیش از یک خداباور دیندار پایبند اخلاقیات است؟
سوال:
اگر بدون دین و خدای ادیان می شود به رشد و تعالی اخلاقی و شخصیتی رسید
دین و خدا به چه درد می خورد؟
مگر دین نیامد انسان بسازد؟ وقتی انسانی بدون دین خود را از انسان دیندار بهتر ساخت
به نحوی که افراد دیندار این برتری و بهتری را اقرار کردند
دین به چه کار می آید دیگر؟
سلام و درود.
پس چطور میشه که یک خداناباور از یک خداباور
در پایبندی به بایدها و نبایدهای فطری بهتر عمل می کنه؟!
مگر عقیده ندارید که دین انسان ساز است از نظر اخلاقی؟
پس چگونه یک خداناباور بی دین بیش از یک خداباور دیندار پایبند اخلاقیات است؟
سوال:
اگر بدون دین و خدای ادیان می شود به رشد و تعالی اخلاقی و شخصیتی رسید
دین و خدا به چه درد می خورد؟
مگر دین نیامد انسان بسازد؟ وقتی انسانی بدون دین خود را از انسان دیندار بهتر ساخت
به نحوی که افراد دیندار این برتری و بهتری را اقرار کردند
دین به چه کار می آید دیگر؟
بسمه العزیز
(به نام پیروزی که هرگز شکست نمی خورد)
عرض سلام و احترام
شما مقدمه ای جسارتا اشتباه را در تحلیل قضیه ی ادّعایی خویش در ذهن دارید
و بعد از این مقدمه ی غلط، نتایج بسیاری می گیرید که حتی یکی از آنها هم نه به شکل منطقی
و نه حتی به شکل آماری و میدانی قابل اثبات نیست،البته طبیعی هم هست قضیه ای که
مقدماتش غلط باشد نتایجش نیز عقیم خواهد بود.
امّا این مقدمه چیست؟خداناباوران به اخلاقیّات پایبند ترند.(ثابت کنید).
پس بنده به این ادّعا و ردّ آن نمی پردازم چون اثبات آن به عهده ی شماست.
ولی سؤالات بعدی شما پاسخ دارد.
دین به چه درد می خورد؟
و رابطه ی دین با اخلاق که از سؤال حضرتعالی برداشت نمودم.
همه ی پیامبران الهی برای بیدار کردن فطرتها و عقول خفته بشر مبعوث شدند.
گرایش به خوبیها و کمالات و همچنین تنفر از زشتی ها و بدی ها و پلیدیها در فطرت
انسانها وجود دارد (همه ی انسانها)،همینطور حس پرستش.
منتهی این فطریّات که حکم استعدادات بالقوه و قابلیّتهای بکر را دارند
محتاج به پرورش و تعالی هستند،و دین مجموعه ی از تعالیم نظری و عملی
برای همین منظور است.
و میزان تعالی و کمال انسانهای دین مدار،در بُعد اخلاق و اندیشه و کردار بسته به میزان پایبندی
آنها به تعالیم دین خواهد بود.
ضمنا تعیین مرز خداباوری و خدا ناباوری یا بی خدایی بسیار دشوار است،چرا که همانهایی
که ادعای خداناباوری دارند، هنگام بروز حوادث و تنگناهای زندگی و مصائب و مشکلات خداباور می شوند.
مقدماتش غلط باشد نتایجش نیز عقیم خواهد بود.امّا این مقدمه چیست؟خداناباوران به اخلاقیّات پایبند ترند.(ثابت کنید).
اولا مقدمات غلط الزاما به نتایج غلط منجر نمی شود!
با اینکه خارج از بحث است اما این اتفاق افتاد و شما حضور نداشتید و در اصطکاکی که بین بنده و کاربر خداباور بوجود آمد
همه تایید کردند بنده تابع اخلاقیات بودم و دارای حسن خلق
پس من خداناباور از آن فرد خداباور به اقرار کارشناس همین انجمن اخلاق مدارتر هستم.
در ضمن الان بنده در اوج مشکلات و سختی ها هستم و اصلا هم به خدا فکر نمی کنم.
با اینهمه بدهکاری که نتیجه ی رکود و اوضاع بد اقتصادی حاصل مدیریت رهبر است
فقط می توانم به خودکشی فکر کنم
نه خدایی که وجود ندارد...
اولا مقدمات غلط الزاما به نتایج غلط منجر نمی شود!
با اینکه خارج از بحث است اما این اتفاق افتاد و شما حضور نداشتید و در اصطکاکی که بین بنده و کاربر خداباور بوجود آمد
همه تایید کردند بنده تابع اخلاقیات بودم و دارای حسن خلق
پس من خداناباور از آن فرد خداباور به اقرار کارشناس همین انجمن اخلاق مدارتر هستم.
در ضمن الان بنده در اوج مشکلات و سختی ها هستم و اصلا هم به خدا فکر نمی کنم.
با اینهمه بدهکاری که نتیجه ی رکود و اوضاع بد اقتصادی حاصل مدیریت رهبر است
فقط می توانم به خودکشی فکر کنم
نه خدایی که وجود ندارد...
بسمه الحلیم
بحثی که شما آغاز کرده اید در اصل یک بحث فلسفی و کلامی است
پس باید با اصول و قواعد منطقی منطبق باشد،آنچه عرض کردم یک قاعده ی منطقی است
و آنچه شما می فرمائید:"الزاما مقدمه غلط نتیجه غلط ندارد را مغالطه یا سفسطه گویند"
بله شما در بحث اخلاق مدار هستید الحمد لله.
رکود اقتصادی بیشتر ناشی از عملکرد شیطانی خداناباورانی است که این ملّت مظلوم را
سی و اندی سال است تحریم اقتصادی کرده اند.
ایمان به خدا و توکل به او و سعی و تلاش در رفع مشکلات(هر مشکلی) فکر خودکشی را هم
به مخیّله انسان نمی آورد.
و در نهایت باز هم رسیدیم به خانه ی اوّل بحث که شما جزء را به کل تعمیم می دهید و می فرمائید
من خداناباورم،مشکل دارم و به خودکشی فکر می کنم نه به خدا،نتیجه:همه ی خداناباوران همینگونه اند.
خب این نتیجه گیری غلط است دیگر.
جناب بن موسی فرموده بودند قبلا که مقدمات غلط ممکن است نتیجه ی صحیح داشته باشند!بگذریم.خداباوری خودفریبیست برای امیدوار زندگی کردن.امید به بهشت.انطان هایی که در این دنیا دستشان از منابع و مزایا کوتاه شدهخودشان را به جهان آخرت و بهشت و پاداش های خدا دلخوش می کنند...خدای ادیان یک توهم بیشتر نیست و در واقع این انبیا هستند که خدای ادیان را خلق کرده اند نه بالعکس...
به نام خدا.برای مخالفت کردن با پدر و مادر، لازم نیست حتما پاشی بزنی تو گوششون! با بیان آرام هم میشه با پدر و مادر مخالفت کرد جایی که حرفشون با حرف خدا در یک راستا نیست! میشه خیلی قشنگ گفت "پدر یا مادر، این حرفتون مخالف حرف خداست، من عمل نمیکنم"! هیچ التزامی بین گوش نکردن حرف پدر و مادر در زمانی که حرفشون با حرف خدا در تضاد هست و پرخاشگری وجود نداره.
برای اینکه بفهمیم خدا با مواد فروشی مخالف هست یا نه، لازم نیست حتما آیه ی مستقیم در قرآن داشته باشه! همون "عقل" نداشته رو هم انسان به کار بندازه متوجه میشه چیزی که ضررش برای حداقل بدن آشکار هست و دستور انجامش هم نیست، مورد رضایت خدا هم نیست!
زمان پیامبر(ص) و ائمه(ع) کی قلیان بوده؟ به چه مستندی این حرف رو میگید؟ تا جایی که بنده میدونم نفوذ و وجود قلیان به قرن ها بعد از ظهور اسلام برمیگرده!
و در آخر، ان شاء الله عمری باشه بقیه ی چفت و بست ها رو هم شاید بررسی کردیم! فعلا چفت و بست اولتون رو هواست!
ستایشگر :Gol:
رفتار ما یه چیزه، برداشت والدین یه چیز دیگه! من بارها با پدر و مادرم همین طور با محبت حرف زدم و باز اونا میگن باید به پدر و مادر احترم گذاشت!!
در مورد قلیون چیزی نخوندم و مدرکی ندارم ولی تو فیلمایی مث مختارنامه دیدم!(تا اونجا که میدونم اونا با نظر کارشناس تاریخ فیلم میسازن!)
دقت نکردید! مثالا اصلا اثبات نیست! اونا برای درک مفهوم کلیه!
به نام خدا.
رفتار ما یه چیزه، برداشت والدین یه چیز دیگه! من بارها با پدر و مادرم همین طور با محبت حرف زدم و باز اونا میگن باید به پدر و مادر احترم گذاشت!!در مورد قلیون چیزی نخوندم و مدرکی ندارم ولی تو فیلمایی مث مختارنامه دیدم!(تا اونجا که میدونم اونا با نظر کارشناس تاریخ فیلم میسازن!)
دقت نکردید! مثالا اصلا اثبات نیست! اونا برای درک مفهوم کلیه!
معیار نیکی کردن به پدر و مادر، برداشت اونها نیست!
من هم تو فیلم ها اژدها و الف و دورف دیدم! :ok: فیلم که ملاک نیست.
مثالی که غلط باشه، خوب به درک صحیحی هم منجر نمیشه دیگه!
ستایشگر :Gol:
پی نوشت : من پیشنهاد میکنم این بحث رو زیاد پیگیری نکنیم چون زیاد به موضوع تاپیک نمیخوره. بیشتر از این مصدع اوقات نمیشم. من فقط میخواستم خدمتتون عرض کنم مثالتون درست نیست. امیدوارم در ریسدن به جواب هاتون موفق باشید.
با سلام من یک مطلب را میخواستم مطرح کنم که تا حدی به موضوع ارتباط دارد بعد از اینکه ما وجود خداوند را ثابت کردیم باید دستورات خداوند را بشناسیم . یک مثال میزنم اکثریت مسلمانان جهان رفتن به زیارت گنبد و بارگاهها و طلب حاجت از قبور و واسطه قرار دادن آنها را شرک به خدا و حرام می دانند در حالی که اقلیتی از مسلمانان این کارها را مستحب و دارای اجر و پاداش اخروی میدانند مثلا رفتن به زیارت امام رضا از دیدگاه اکثریت مسلمانان حرام است و در حالی که بسیاری از مردم در کشور ما به زیارت امام رضا می روند و فکر می کنند خداوند دستور به این کار داده است و بسیاری از این موارد میتوان مثال زد . حال پرسش این است که پس از اثبات وجود خداوند ما چگونه باید دستورات خدا را بشناسیم؟ چون اعتقاد به وجود خداوند به تنهایی که ما را به سعادت نمی رساند هیتلر و صدام حسین هم به خدا معتقد بودند . اگر کسی به وجود خدا اعتقاد داشته باشد ولی دستورات خداوند را انجام ندهد یا از آن بدتر دستورات خداوند را تحریف کند که ارزشی ندارد.
فکر کنم منظور استاتر.از رضای خدا، ترس از عقوبت و عذابیست که ممکنه از جانب خدا داده بشه....که در این حالت خاص، به نظرم انجام کار خیر و آدم بودن هیچ ارزشی نداره.پوچی...بی معنا...قربون خدا هم برم، خدا دقیقا دست گزاشته رو این نقطه حساس...تمرکز کرده روی ترس و طمع بندگانش.بنده هاشو از آتش جهم می هراسونه و وعده حوری می ده...یک زندگی بی معنا و پوچ رو تشویق و تبلیغ می کنه
سلام
نه.این فقط یه حالت خاصه دوست گرامی.
این گونه بندگی ارزش چندانی نداره.
بندگانی از خدا هم هستن که فقط بخاطر خدا کار خیر انجام میدن و توقع پاداش از جانب خدا ندارن.اگرچه خدا بخاطر نیت خالص این بندگان به انها پاداش هم میده.ولی سوال اینجاس که انجام کار نیک بخاطر خود ماهیت کار نیک باشه ارزش بیشتری داره یا اینکه بخاطر رضای خدا باشه
سلام
نه.این فقط یه حالت خاصه دوست گرامی.
این گونه بندگی ارزش چندانی نداره.
بندگانی از خدا هم هستن که فقط بخاطر خدا کار خیر انجام میدن و توقع پاداش از جانب خدا ندارن.اگرچه خدا بخاطر نیت خالص این بندگان به انها پاداش هم میده.ولی سوال اینجاس که انجام کار نیک بخاطر خود ماهیت کار نیک باشه ارزش بیشتری داره یا اینکه بخاطر رضای خدا باشه
سلام.در این صورت آیا می تونیم بگیم عمل آن خداباور در واقع اطاعت از خداست.یعنی وقتی آن خداباور مد نظرتان برای رضای خدا و برای خدا دروغ نمی گوید.می توانیم به جای اینکه بگوییم عمل اخلاقی خداباور راستگوییست، بگوییم، عمل اخلاقی آن خدا باور اطاعت از خداست.در این صورت، سوال پیش می آید که اطاعت از خدا آیا نیکوترین خلق و از برترین رفتار های اخلاقی نیست؟؟اینجا معیار تصمیم گیری چیست؟آیا راستگویی به خاطر خود ماهیت کار ارزش بیشتری دارد و یا اطاعت از خدا ارزش بیشتری دارد؟این سوال را می توانید پاسخ بدهید؟نمی دانم منظورم را درست توانستم برسانم یا نه؟
[=microsoft sans serif]سلام مجدد.خوب انسان به مختار بودن و حق انتخاب داشتنش انسان است.اگر اختیار را از انسان سلب کنیم، و انسان را مجبور به مثلا بندگی و یا انجام عمل خاصی کنیم، آنوقت با انسان طرفیم و یا یک جانداری مانند بسیاری از جانداران دیگر؟؟
باسلام
مطلبی که شما نقل کردید، دو مغالطه داشت.
مغالطه اول، خلط دو واژه اجبار و اکراه.
مغالطه دوم، مغالطه وجه و کنه.
اما مغالطه اول:
عمل اجباری عملی است که انسان برای انجام آن، هیچگونه اختیاری از خود نداشته باشد.
عمل اکراهی به عملی گفته میشود که خود انسان ان عمل را انتخاب میکند یعنی قصد انجام آنرا دارد، اما این کار از روی شوق و میل خود انجام نمیدهد بلکه به خاطر فشار یک عامل بیرونی آن را انجام میدهد. خواه انگیزه ورای آن عمل، رسیدن به یک پاداش باشد یا دوری از یک تنبیه.
مثلا کسی که لبه یک پرتگاه ایستاده است و به پائین سقوط کند، چند حالت دارد:
یک: کسی او را به زور به پائین پرتاب کند.
دو. کسی او را پرتاب نکند، بلکه مثلا تفنگی بالای سرش بگیرد و بگوید یا بپر یا تو را میکشم. یا مثلا بگوید یا بپر یا مثلا کل اموالت را آتش میزنم.
سه. به اختیار خود و بدون هیچ اکراهی به پائین بپرد.
حالت اول، اجبار است.
حالت دوم. اختیار همراه با اکراه است.
حالت سوم، اختیار بدون اکراه.
اما مغالطه دوم:
فارغ از اشکال بالا، حتی اکراه نیز بر تمام موارد صدق نمیکند. انجام عبادت اکراهی، یعنی عبادتی که خود شخص به خاطر دوری از آتش جهنم آنرا انجام دهد و هیچ میلی به انجام آن نداشته باشد، میتواند تاحدوی مصداق اکراه نامیده شود.
ولی این تمام واقعیت نیست. تمام کسانی که خداوند را به خاطر ترس از عقوبت اخری عبادت میکنند، به یک صورت نیستند.
برخی از آتش میترسند زیرا عذابهای سخت و شدیدی دارد.
برخی دیگر از آتش میترسند اما نه به خاطر عذابهایش بلکه به خاطر اینکه آتش دوزخ منزل و مأوای دشمنان خدا و دوری از دوستان حق است. همانطور که امیرالمومنین در دعای کمیل بیان میکند که «يا الهي و سيدي و مولاي و ربي، صبرت علي عذابک، فکيف اصبر علي فراقک،و هبني صبرت علي حر نارک، فکيف اصبر عن النظر الي کرامتک»
بنابراین، نه تمام عبادت کنندگان،به خاطر دوری از عذاب خداوند را عبادت میکنند و نه تمام کسانی که به خاطر دوری از عذاب خداوند را عبادت میکنند، از خود عذاب میترسند.
[=microsoft sans serif]بزارید کمی مطلبو بازتر کنیم! بعنوان مثال احترام به والدین! دین(در اینجا اسلام) به ما میگه تنها جایی که اجازه ی مقابله با خواستشونو داریم، جاییه که ما رو به پرستش غیر خدا دعوت میکنن! طبق این نظر، حتی اگه پدر یا مادر، از ما بعنوان مثلا ابزاری برای فروش مواد مخدر استفاده کنن، ما حق بی احترامی به اونا رو نداریم و باید حرفشونو انجام بدیم!! چرا باید اینکارو بکنیم!؟ چون خدا گفته که اگه اینکارو نکنیم، تو یه آتش بزرگ میسوزیم! پس همونطور که وقتی رو سر کسی اسلحه میگیرن و میگن یا چیزی که ما میخوایمو میگی و یا میکشیمت و اونم همین کارو میکنه، اینم همونه!! هر دو به خاطر اسلحه ای که رو سرشونه اون کارا رو میکنن! ممکنه اونی که اسلحه رو سرشه، راستشو بگه یا دروغشو!! ولی در هر صورت دلیلش خوب نبوده و در نتیجه کارش بیهوده ست! همونطور که رشوه گرفتن برای انجام کار، کار خوبی نیست!
خیر دوست عزیز
تنها استنثای اطاعت از پدر و مادر، مخالفت با خداوند است، و مثالی که شما زدید، مخالفت با خداوند است. فروش مواد مخدر، حرام است و مخالفت با خداوند.
مشکل دیگر مطلب شما این است که یک قیاس ذو حدین درست کردید: یا باید از پدر و مادر اطاعت کرد یا به آنها بی احترامی کرد.
در حالیکه این قیاس درست نیست. انسان هیچ گاه حق بی احترامی به پدر و مادرش را ندارد. حتی اگر آنان را به کفر و شرک دعوت کردند. انسان موحد و متدین، در مواردی که درخواست والدین، مخالفت با خداوند است، با احترام از آنان عذر خواهی میکند و از قبول درخواست آنان سرباز میزند.
پس همونطور که وقتی رو سر کسی اسلحه میگیرن و میگن یا چیزی که ما میخوایمو میگی و یا میکشیمت و اونم همین کارو میکنه، اینم همونه!! هر دو به خاطر اسلحه ای که رو سرشونه اون کارا رو میکنن! ممکنه اونی که اسلحه رو سرشه، راستشو بگه یا دروغشو!! ولی در هر صورت دلیلش خوب نبوده و در نتیجه کارش بیهوده ست! همونطور که رشوه گرفتن برای انجام کار، کار خوبی نیست!
قیاس شما مع الفارق است.
حالت چنین انسانهایی که خدا را صرفا به خاطر ترس از عذاب میپرستند مثل کسی است که به او میگویند یا فلان کار را بکن یا مثلا سال دیگر فلان مشکل بزرگ برایت ایجاد میشود.
انسانی که در این دنیا هست، از جانب خداوند نه اسلحه ای میبیند که بالای سرش گرفته اند نه فشار ملموسی. هرچه هست وجدان انسان است و عقل او که به او مدام تلنگر میزند که نکند تمام این صحبتها راست باشد و عذاب واقعی.
در واقع کسی که به خدا باور داره، اغلب وقتشو صرف اینکه چرا فلان کار خوبه نمیکنه! میگه چون خدا گفته، پس خوبه!!(این مطلب از مشاهده ی جمعیتی که برای تماشای مراسم اعدام میان، مشخص میشه!!)(بعبارتی همون کورکورانه!) ولی کسی که به خدا باور نداره، هر لحظه از خودش میپرسه، چرا فلان کار بده!؟ و یا چرا خوبه!؟(یعنی تابع دلیلن و نه دستور!)لازمه که بگم این موارد نسبیه و قرار نیست تمام خانواده های این دو قشر، همین کارو بکنن! بلکه افراد آرمانی این دو گروه، باید اینطور باشن!
این هم اشتباهی دیگر.
چه کسی گفته که همه دینداران، اینچنین هستند.
فقیری از کوچه عبور میکند و یک متدین میبیند که او نیازمند است و خودش توان کمک به او را دارد. خیلی از اوقات اصلا این شخص در هنگام کمک حواسش هم نیست که کمک کردن ثواب دارد. احساس و وجدانش به او میگوید کمک کن.
بله هستند کسانی که اگر پای ثواب در میان نباشد هیچ کار خیری نمیکنند اما اینکه تمام متدینان را با یک چشم نگاه کنیم نادرست است.
همانطور که اگر گمان کنیم یک بی دین هر کاری که انجام میدهد آنرا سبک سنگین میکند.
مگر این همه بی دین نیستند که به خاطر حرف مردم فلان مد لباس یا خانه یا ماشین را انتخاب میکنند. اگر تبعیت از مد کردن منافاتی با فکر کردن و انتخاب ندارد، تبعیت کردن از خداوند نیز منافاتی با فکر کردن ندارد.
هیچ یک موجب اکراه نیست(هرچند برای برخی میتواند باعث شود) تا چه رسد به اجبار.