خودکشی و خود زنی نتیجه ی عدم توکل به خداوند
تبهای اولیه
«توكل» از «وكالة» برگرفته شده است. كسى كه كارش را به ديگرى واگذار مىكند مُتّكِل است و وقتى به آن كه توكل مىكند، اعتماد كامل داشته باشد، او را «متوكل» گويند.
پس توكل اعتماد قلبى به وكيل است. كسى كه خداوند را با تمام اوصافش(علم، قدرت، حكمت و...) شناخت، در تفويض امور خويش به او هيچ نگرانى نخواهد داشت و دلش كاملاً آرام خواهد بود. البته توكل مراتبى دارد:
مرتبه اول آن است كه اعتماد او به خداوند همانند اعتماد بر وكيل باشد.
مرتبه دوم آن است كه حال بنده با خداوند همانند حال طفل با مادر خويش باشد كه جز او را نمىشناسد و تنها به او پناه مىبرد.
مرتبه سوم آن است كه بنده در برابر خداوند كاملاً خويشتن را بىاختيار ببيند و به طور كلى خود را فراموش كند. اين مرتبه عالىترين مرتبه توكل است.
وقتى آدمى به اين حقيقت رسيد كه «لا حول ولا قوة الا باللَّه؛ هيچ حركت و نيرويى نيست جز آن كه به خداوند متكى است»، در مرحله عمل نيز به اين حقيقت بزرگ توجه خواهد داشت. از اينرو، امور خويش را به او وا مىگذارد و به او تكيه مىكند.
راه كسب توكل بالا بردن ميزان معرفت به خداوند و نقش او در هستى است. كسى كه خداوند را با اوصاف كمالىاش شناخت و او را قدرتمندى با اراده در صحنه هستى ديد، ديگر حوادث جهان را تنها در قالب اسباب و علل عادى و مادى تفسير نخواهد كرد؛ مشيت نافذ او را در همه جا مىبيند و حوادث و امور را با در نظر گرفتن اين واقعيت بزرگ توضيح مىدهد.
مرحوم علامه طباطبايى مىفرمايد: «حقيقت مطلب اين است كه نفوذ اراده و رسيدن به مقصود در عالم ماده نيازمند به يك سلسله اسباب و عوامل طبيعى و يك سلسله عوامل روحى و نفسانى است. هنگامى كه انسان وارد ميدان عمل مىشود و كليه عوامل طبيعى مورد نياز را آماده مىكند، تنها چيزى كه ميان او و هدفش فاصله مىاندازد همانا تعدادى از عوامل روحى(از قبيل سستى اراده و تصميم، ترس، شتابزدگى، كمتجربگى و بدگمانى نسبت به تأثير علل و اسباب) است». در چنين وضعى اگر انسان به خداوند سبحان توكل داشته باشد، ارادهاش قوى و عزمش راسخ مىگردد و مزاحمات روحى در برابر آن خنثا خواهد شد؛ زيرا انسان در مقام توكل با مسببالاسباب پيوند مىخورد - با چنين پيوندى ديگر جايى براى نگرانى و تشويش خاطر باقى نمىماند - و با قاطعيت با موانع دست و پنجه نرم مىكند تا به مقصود برسد.
خداوند متعال شخص متوكل را با امدادهاى غيبى كه از حيطه اسباب طبيعى و علل مادى فراتر است، يارى مىدهد. اميرمؤمنان(ع) مىفرمايد: «من توكّل علىالله ذَلَّت له الصِّعاب و تسهَّلت عليه الاسبابُ و تبوَّءَ الخَفَض و الكرامة؛ هر كس به خدا توكل كند، سختىها براى او نرم و آسان و اسباب و وسيلهها برايش فراهم شود و در راحت و وسعت و كرامت جاى گيرد.»2
ازاينرو، اگر وسائل و اسباب مادى فراهم شد و در عوامل ماوراى مادى بر خداوند توكل گرديد، دستيابى به مقصود حتمى خواهد بود: «من يتوكل علىالله فهو حسبه انّ الله بالغُ امره؛ هر كس بر خداوند توكل كند خداوند براى او كافى است كه امورش را كفايت و تدبير كند و خداوند امورش را به ثمر مىرساند»3.
وقتى توكل با صداقت و نيت خالص تحقق يابد، دسترسى به مقصود حتمى خواهد بود. خودكشى و از بين بردن خود به سبب ناتوانى در فائق آمدن بر مشكلات مادى و روحى موجب عذاب اخروى است. هيچ كس حق ندارد خود را به دست خود به هلاكت بكشاند. حيات وديعه و امانت الاهى است. انگيزه حيات آدمى رسيدن به كمال سعادت و فلاح و رستگارى است. هر كس در مسير حيات خود بايد موانع و مشكلات را كنار زند و به لذت دائمى و خوشبختى برسد. اگر اين مسير را طى كرد، به سعادت مىرسد. اگر در مسير سعادت قدم برنداشت و از ياد خدا غافل شد، حيات او نيز با سختى در مىآميزد. چاره چنين انسانى - همان طور كه در ابتداى سخن اشاره شد - استفاده از دو عامل آگاهى و بينش و قدرت اختيار و تصميم است. چنين انسانى كه شديداً دچار مصائب و سختىها است، بايد معرفت و بينش پيدا كند. بعد تصميم بگيرد و با اراده راسخ براى رسيدن به مقصود گام بردارد و در هر مرحله پيوسته بر خدا توكل كند تا مشمول توجّهات حضرت حق گردد؛ رهاورد خودكشى عذاب اخروى است نه رهايى از مشكلات. ان شاءاللّه خداوند همه ما را از متوكلان و متوسلان واقعى قرار دهد.