***** درسنامه حکمت و حکومت (نامه امام علی علیه السلام به مالک اشتر) *****

تب‌های اولیه

48 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
***** درسنامه حکمت و حکومت (نامه امام علی علیه السلام به مالک اشتر) *****

مالک اشتر ؟

مالک بن حرث ملقب به اشتر سرباز شجاع و فداکار برازنده اسلام و یار باوفا و مورد اعتماد امیرالمؤمنین على (ع) که جانبازی هاى او در جمل و صفین در رکاب حضرت مشهورتر از آن است که در این مختصر آید. چون خبر درگذشت وى به امام رسید، فرمود: مالک با من چنان بود که من با رسول الله. نیز فرمود: مالک چه مالکى؟! اگر او را قطعه سنگى بدانیم سنگى سخت، اگر او را به کوه تشبیه کنیم کوهى عظیم بود، به خدا سوگند که مرگش مردم عراق را خوار و مردم شام را دل شاد ساخت، دگر چون مالک را نیابم.
در سال 38 هجرى امیرالمؤمنین (ع) او را به حکومت مصر گماشت و آن عهدنامه جامع تاریخى را همراه وى ساخت . چون معاویه بشنید ،دهقان روستاى عریش را واداشت که به وى زهر دهد و از این راه او را به شهادت رساند.
مالک علاوه بر شجاعت و دلاورى مردى دانشمند و خردمند و متواضع و زاهد بود. نقل است که روزى مالک با لباسى ژولیده در میان بازار مى گذشت. یکى از بازاریان از روى استهزا کلوخى به وى پرتاب نمود، چون به وى گفتند: او مالک یار امیرالمؤمنین (ع) است ،به خود بلرزید و سراسیمه به دنبالش دویدن گرفت که از او پوزش بخواهد، هنگامى به وى رسید که او در مسجد به نماز مشغول بود، چون مالک از نماز بپرداخت ،آن مرد به دست و پاى مالک بیفتاد، مالک گفت :چرا چنین مى کنى؟! وى گفت: من جسارت کردم ،مرا ببخش. مالک گفت: بیم مدار و آسوده باش که به خدا سوگند به مسجد نیامدم جز بدین منظور که براى تو طلب مغفرت نمایم.
حضرت به دو تن از فرماندهان سپاه خویش به صفین نوشت: اینک مالک بن حرث اشتر را بر شما و سربازان تحت فرماندهى شما امیر ساختم، سخنش را گوش دهید و فرمانش را اطاعت کنید . او را زره و سپر خویش پندارید که وى کسى است که سستى و اشتباه در او راه ندارد . در کارى که شتاب و سرعت در آن لازم بود، اهمال و تأنى نکند . به کارى که تأخیر در آن روا باشد، شتاب نورزد. (1)

پی نوشت:
1.معاریف و معارف ،واژه مالک.

شمه ی از فرزند مالک اشتر :

ابراهیم فرزند مالک اشتر یار صمیمی و صحابی خاص امیرالمؤمنین، رئیس قبیله نخع و یکه تاز آنان از فرماندهان شریف و با سیادتی بود که به شجاعت و تدبیر مشهور بود. بسیاری از مورخان او را در شجاعت ستوده اند. از دیگر مواردی که مورخان در وصف شجاعتش گفته اند، حضور او در جنگ صفین است. او با وجود آن که نوجوانی کم سن و سال بود، در این جنگ حضور یافت .
علامه سید محسن امین نیز او را در کتابش اعیان الشیعه چنین می ستاید: « ابراهیم مردی شجاع، سلحشور، با شهامت، صف شکن و رئیس بود، او دارای طبعی عالی و همتی بلند و طرفدار حق بود و دارای طبع شعر و زبانی فصیح و هوادار و دوستدار خاندان عصمت و طهارت؛ همان گونه که پدرش مالک اشتر نیز دارای چنین صفات و امتیازات عالی بود و حق هم همین است که چنین فرزندی مجسمه چنین پدری باشد» . (1)
چهره ای مانند ابراهیم موجبات اعتلای هر چه بیشتر مختار را فراهم آورده بود و موفقیت های بسیاری را نصیب قیام کرده بود. ابراهیم با مختار بیعت کرد و به همراه او قیام بزرگ شیعیان عراق را به راه انداخت . او پس از آغاز قیام و بدست گرفتن امور کوفه به عنوان فرمانده کل سپاه مختار انتخاب شده، اقدامات بسیاری را در کوفه و عراق به انجام رسانید.
جنگ نهر خازر بارزترین عرصه ظهور و بروز قابلیت های فرماندهی این فرمانده شجاع بود. در این جنگ سپاه عراق که تعدادشان بسی کمتر از سپاه شام به فرماندهی عبیدالله بن زیاد بود بر سپاه شام فائق آمد و ابن زیاد نیز در نبردی تن به تن با ابراهیم کشته شد. (2)
ابراهیم بعد از اتمام کار جنگ به عنوان حاکم موصل در ان جا مستقر شد (3) وی به دستور مختار در ان منطقه با اختیارات تام امور را اداره می کرد و در زمان جنگ مختار با مصعب در محل ماموریت خود مشغول انجام وظیفه بود. (4) و مدرک معتبری نداریم که مختار از او کمک خواسته و او در انجام وظیفه و کمک به مختار سستی کرده باشد. مختار فرماندهی جنگ با مصعب را به احمر بن شمیط که مرد شجاع و از محبان اهل بیت بود واگذار کرد و از ابراهیم نخواست که فرماندهی این جنگ را به عهده بگیرد. شاید به جهت حساسیت و اهمیت منطقه موصل بوده است. شاید هم اشتباه مختار بود که فرماندهی این نبرد مهم را به ابراهیم واگذار نکرد. (5) شاید هم علل دیگری در کار بوده که ما از ان اگاهی نداریم و هیچ کدام عهد شکنی نکردند و عهد و پیمانی در کار نبوده و از هر دو در تاریخ به عظمت یاد شده است .
بعد از شهادت مختار ، مصعب بن زبیر از یک سو و عبدالملک مروان از سوی دیگر در او طمع کردند تا ابراهیم را که مردی پر نفوذ و مدیر بود ، را با خود همراه سازند ؛ از این رو مصعب نامه ای به ابراهیم نوشته به او وعده داد که در صورتی که حکومت ابن زبیر را بپذیرد، امارت مناطق شمالی عراق را به او می سپارد. نامه مشابهی نیز از سوی عبدالملک مروان - خلیفه اموی شام - به دست ابراهیم رسید . ابراهیم با یاران و مشاورانش در این باب به مشورت پرداخت و سرانجام تصمیم گرفت با مصعب بن زبیر همراه شود ، پس نامه ای به مصعب نوشت و با گروهی از یاران خود از موصل یا نصیبین - مقر حکومت خود - حرکت کرد و به کوفه آمد و با مصعب ملاقات کرد. (6)
سرانجام ابراهیم در سال 72 هجری یا 71 در پی شکست مصعب و لشکر عراق از سپاهیان عبدالملک مروان که برای تصرف عراق به جنگ مصعب بن عمیر فرستاده شده بودند، کشته شد و سر بریده او را نزد عبدالملک مروان فرستادند و بدن او نزدیک سامراء به خاک سپرده شد. که قبرش زیارتگاه و دارای قبه و بارگاهی می باشد . (7)

پی نوشت ها:
1. اعیان الشیعه، سید محسن امین، تحقیق سید حسن امین ،بیروت ،دار التعارف للمطبوعات،1418 ه ق،چاپ پنجم، ج 3، ص 171 .
2. ابن اثير، الکامل في التاريخ، بيروت، دار صادر، ج 4، ص 261 - 264 .
3. همان ، ص 265.
4. سید ابو فاضل رضوی اردکانی، ماهیت قیام مختار ، ص 655 . قم ، دفتر تبلیغات اسلامی .
5. همان ، ص 604 - 605 .
6. الکامل ، همان ، ص 275 .
7. اعیان الشیعه،.همان ،ص 171 و 174.

به نام خداوند بخشنده مهربان
این فرمانى است از بنده خدا على امیر المؤمنین به مالک فرزند حارث اشتر در عهدى که خود به او فرموده هنگامى که وى را کارگزار مصر گردانید، تا مالیات آنجا را جمع کند و با دشمنان بجنگند و کار مردم مصر را اصلاح نماید و شهرها را آباد نماید. به او فرمان مى‏دهد که تقواى الهى را رعایت کند و طاعت و بندگى پروردگار را بر همه کارها مقدم بدارد و از آنچه در کتاب خود فرموده پیروى نماید. :Gol:
از قبیل واجبات و سنتها که کسى به سعادت و نیکبختى نمیرسد مگر به پیروى از آنها و کسى گرفتار شقاوت و بدبختى نمیگردد مگر به انکار و ضایع کردن آنها. و دیگر این که خدا را با قلب و دست و زبانش یارى نماید، چرا که خداوند «جلّ اسمه» پذیرفته که یاوران خود را یارى کند و عزت دهندگان دینش را عزیز بدارد. و به او فرمان میدهد که در برابر خواسته‏ هاى شهوات نفس را سر جاى خود بنشاند و از طغیان آن را باز دارد زیرا نفس آدمى هماره انسان را امر به بدى مینماید مگر در آنجا که خدا ترحّم فرماید. و سپس بدان اى مالک من ترا به شهرهایى میفرستم که گرفتار آشفتگى شده‏اند، شهرهایى که گاهى در آنها اجراى عدالت شده‏ ترجمه‏ روان‏ نهج البلاغه(ارع)، صفحه‏ ى 1087و گاهى هم بر مردمش ظلم شده است مردم چنان به کارهاى تو دقیق هستند که تو به کارهاى کارگزاران قبلى دقت داشتى و در باره تو همان را میگویند که تو در باره پیشینیان میگفتى. نیکوکاران را به آنچه که انسانهاى صالح در باره آنها میگویند میتوان شناخت بنا بر این بهترین چیزى که پس‏ انداز میکنى عمل صالحت باشد.
:hamdel:
:Sham:

پس مالک هواى نفس خویش شو و در کارهاى حرام به نفس خود بخل کن که بخل به نفس نمودن، انصاف دادن به آن است در آنچه دوست دارد و یا نمى‏پسندد مهربانى بر رعیت را پوشش قلبت قرار ده و به آنها محبت کن و لطف داشته باش و براى آنها چون حیوانى درنده و ضرر رسان نباش که خوردنشان را مقتنم شمارى مردم دو دسته‏ اند: یا برادر ایمانى تو محسوب میشوند و یا مثل تو انسانند و هم کیش تو نیستند. گناهى از آنها سر میزند و سبب هاى بدکارى از روى عمد و یا سهو به آنان روى آورده، پس تو از گناهان بگذر چنانکه دوست دارى خداوند تبارک و تعالى از لغزشهایت بگذرد و ترا عفو فرماید و در حالى که تو برتر از آنها هستى و آنکه بر تو ولایت دارد از تو برتر است.

و خداوند متعال بر آنکه تو را ولایت داد برتر است خواسته است که کار این مردم را انجام دهى و آنان را وسیله آزمایش تو قرار داد. هیچگاه خود را براى جنگ با خدا آماده نکن که طاقت کیفرش را ندارى و در بخشش از حضرتش بی نیاز نخواهى بود و هیچوقت بر آمرزش ناامید نشو و بر کیفر شادى نکن و در اظهار خشمى که میتوانى فرو برى عجله مکن و در گفتارت نگو که من را امیر کرده‏اند میفرمایم پس مرا اطاعت کنید. که این طور حرف زدن باعث سیاهى دل و پژمردگى دین و زوال نعمت میگردد و آفت و بلا را گریبانگیر انسان می سازد ترجمه‏ روان‏ نهج البلاغه(ارفع)، صفحه‏ ى 1089هرگاه قدرتى را که در اختیارت هست ترا گرفتار غرور و کبر کرد به بزرگى و عظمت حکومت پروردگار بنگر که چگونه قدرتى بر تو دارد و تو را بر خود آن قدرت نیست. با این نگرش تو طغیانت سرکوب میگردد و تندبات فروکش میکند و عقل بر باد رفته ‏ات باز میگردد.

بپرهیز که در اظهار بزرگى خود را همسان پروردگار خوانى و در عظمت کبریایى خود را شبیه او دانى که پروردگار هر جبّار و هر گردنکش را ذلیل میکند و هر شخص متکبّر را پست مینماید. با خدا و مردم و خویشاوندان و هر رعیتى که دوست میدارى از جانب خود با انصاف رفتار کن که اگر چنین نکنى ستمکارى و کسى که به بندگان خدا ستم کند خداوند به جاى بندگانش با او دشمن است. پروردگار با هر که دشمن باشد عذرش را نمیپذیرد و این شخص همچنان با خدا در ستیز است مگر آنکه دست از ظلم بردارد و توبه کند و هیچ چیز مثل برپایى ظلم خیلى سریع نعمت الهى را به نقمت و نکبت تبدیل نمینماید.


چرا که خداوند تبارک و تعالى آه مظلوم و دعاى ستمدیدگان را میشنود و حضرت او در کمین ستمکاران است. بنا بر این کارى که از میان همه کارها باید بیشتر دوست داشته باشى اعتدال در راه حق و همگانى کردن عدالت و تلاش براى جلب رضایت مردم است. زیرا نارضایتى توده مردم اثر خشنودى خواص را از بین میبرد و ناخشنودى خواص در حالى که اکثر مردم راضى باشند، اثرى ندارد و به حساب نمیآید. و در مواقعى که گشایش هست، سنگینى بار خواص بر والى از همه افراد جامعه بیشتر است و در موقع گرفتارى یارى و کمک خواص از همه کمتر است و رعایت انصاف را از هر چیزى بدتر میدانند و هنگام درخواست از همه بیشتر میخوانند و هنگامى که به آنان عطا میشود از همه کمتر سپاس میگزارند ترجمه‏روان‏نهج‏البلاغه(ارفع)، صفحه‏ى 1091و چون به ایشان عطا نشود از جهت قبول عذر از همه مردم کندترند. و در سختى روزگار صبرشان از همه کمتر است.


به تحقیق آنهایى که حامى دین و موجب کثرت مسلمین و آماده پیکار با دشمنانند توده مردمند پس تو باید با این گروه همراه باشى و به سوى ایشان میل و رغبت نشان دهى. و بین مردم با کسى از همه بیشتر دشمن باش که در عیبجویى مردم اصرار دارد زیرا مردم عیبهایى دارند که شخص حاکم براى پوشاندن آنها سزاوارتر است. بنا بر این آنچه از بدیهاى مردم بر تو پوشیده است پى‏جویى مکن، بلکه آن عیوبى هم که آشکار است باید بپوشانى. و داورى در باره آنچه که از تو پنهان است با پروردگار خواهد بود پس تا آنجا که مى‏توانى زشتى‏ها را بپوشان تا خداوند نیز عیبهایت را که دوست دارى از چشم مردم پنهان باشد، بپوشاند. هر نوع عقده و کینه از مردم در دل دارى بیرون بریز و خود را آزاد کن و رشته هر دشمنى را پاره نماى. و هر چه را در نظرت نادرست آمد خود را بى‏اطلاع نشان بده و در قبول سخنان افراد سخن‏چین و فتنه‏انگیز عجله نکن زیرا سخن‏چین خائن و نیرنگباز است، هر چند که خود را ناصح و پند دهنده جلوه دهد.


در مشورت کردن اشخاص بخیل را دخالت مده که ترا از نیکى و کار خیر بازداشته و ترا از فقر مى‏ترساند و نیز با آدم ترسو مشورت مکن که ترا در انجام کارها سست مى‏کند و همچنین شخص حریص را مورد شور قرار مده که حرص ستم نمودن را در نظرت آرایش مى‏دهد. به تحقیق که بخل و ترس و حرص، غرایزى هستند که از سوء ظن به پروردگار سرچشمه مى‏گیرند. بدان که بدترین وزیران مباشر تو آنهایى هستند که در گذشته وزراى اشرار و بدکاران و در گناهان آنان شریک بودند. و به طور قطع ایشان حامیان گنهکاران و برادران اهل ظلم بوده ‏اند.


و تو به جاى آنها باید جستجو کنى در بین اهل ایمان افرادى را انتخاب کنى که در رأى و اندیشه و نفوذ همانند آنها باشند و گناهان آنها را هم مرتکب نشده باشند.
و ستمگر را بر ستمش و گناهکار را بر گناهش یارى نکرده‏ اند. چنین افرادى هزینه کمترى براى تو دارند و یاریشان بهتر و مهربانى‏اشان بیشتر و دوستى‏اشان با غیر تو کمتر باشد این گروه را از یاران خاص و خلوت خود در مجالس سرّى قرار ده و کسى را در بین آنها انتخاب کن که سخن حق را هر چند تلخ باشد، بگوید و در آنچه انجام مى‏دهى و یا مى‏گویى و خدا آن را از دوستانش نمى‏پسندد کمتر یارى‏ات کند و کمتر ترا بستاید در حالى که چنین کارى در اثر هواى نفس تو واقع مى‏شود در هر جا که باشد. و به اهل ورع و صداقت نزدیک شو و به آنها بیاموز و عادتشان ده که براى تو چاپلوسى نکنند و تو را براى کارهایى که نکرده‏اند خوشحال نسازند چرا که چاپلوسى زیاد باعث طغیان و نخوت انسان مى‏گردد و وى را وادار به سرکشى مى‏کند. آدم نیکوکار و شایسته با بدکار و گنهکار نزد تو یکسان نباشند که نتیجه یکسان بودن این مى‏شود که شخص نیکوکار دیگر رغبتى به کار نیک پیدا نخواهد کرد و بدکار به کارهاى خلاف تشویق مى‏شود و هر کدام را به آنچه برگزیده پاداش بده.

بدان که هیچ چیز گمان مردم را نسبت به والى خوب نمى‏کند بهتر از نیکى و لطفى که والى به مردم مى‏نماید و هزینه‏هاى آنها را سبک مى‏کند و بر چیزى که بر آنها حقّى ندارد ناراحت نمى‏شود. بنا بر این باید کارى کنى که خوش‏بینى مردم را به خود جلب نمایى، زیرا که حسن ظن مردم نسبت به تو رنج و سختى فراوان را از تو دور مى‏سازد و کسى از همه بیشتر سزاوار است به او حسن ظن داشته باشى که از ناحیه تو به او خیرى رسیده و سزاوارترین کسى که باید به او بدگمان باشى کسى است که‏ ترجمه‏روان‏نهج‏البلاغه(ارفع)، صفحه‏ى 1095با او بدرفتارى کرده‏اى. اى

مالک: کارهاى پسندیده‏اى که بزرگان این مردم عمل مى‏کرده‏اند و مردم با آنها خو گرفته ‏اند و بدین وسیله الفت اجتماعى به وجود آمده و مردم به صلح و صفا رسیده‏اند درهم مشکن و همچنین روشى را انتخاب نکن که به سنتهاى نیک گذشته صدمه وارد نماید تا پاداش از آن بنیانگذار آن سنت باشد و وزر و گناه شکستن آن بر گردن تو بماند. در آنچه امور شهرهایت را محکم مى‏کند و برقرارى نظمى که مردم قبل از تو داشته‏اند، با علماء و دانشمندان زیاد به گفتگو بنشین و با حکیمان فراوان مجالست نما. بدان که مردم از جهات مختلف چند طبقه هستند که هر طبقه به طبقه‏اى دیگر وابسته است و با یارى یکدیگر کارهایشان اصلاح مى‏گردد و هیچیک از دیگرى بى‏نیاز نیست از جمله سپاهیان خدایند، و دیگر دبیران که در نوشتن نامه‏هاى عمومى و یا محرمانه کار مى‏کنند، و از جمله قاضیانى عادل، و دیگر کارگزاران با انصاف و مهربان، و مردمى که جزیه مى‏دهند و گروهى که مالیات مى‏پردازند که جزیه‏دهندگان در ذمّه اسلامند و مالیات پردازان جزء مسلمین هستند و نیز بازرگانان و صنعتکاران و آخرین گروه، طبقه پائین جامعه‏اند از نیازمندان و دردمندان.


و همه اینها را خداوند صاحب سهمى قرار داده و میزان واجب آن را در کتاب خود و یا سنت پیامبرش حضرت محمّد (صلّى اللَّه علیه و آله) معین فرموده که عهدى از جانب پروردگار است و نزد ما محفوظ مى‏باشد. پس سپاهیان به فرمان پروردگار محافظ مردم و زینت کارگزاران و عزّت دین و باعث امنیت راهها هستند و کار مردم جز به وسیله ایشان‏ ترجمه‏ روان ‏نهج ‏البلاغه(ارفع)، صفحه‏ى 1097استوار نمى‏گردد. سپس استقامت سپاهیان جز به اموالى که خداوند از مالیات براى آنها مقرر فرموده نخواهد بود اموالى که، به وسیله آن در مبارزه با دشمن تقویت مى‏شوند و در آنچه موجب اصلاح امور ایشان مى‏گردد به آن اعتماد مى‏کنند. و آن گاه بین این دو صنف پایدارى به وجود نخواهد آمد مگر به کمک صنف سوّم که عبارتند از قاضیان و کارگزاران و نویسندگان دستگاه و حکومت.


که قاضیان عقد و قراردادهاى بین مردم را محکم کنند و کارگزاران منافع و در آمدها را جمع‏آورى کنند و نویسندگان حکومت به خاطر اعتمادى که به آنان هست نامه‏هایى را که به رئیس حکومت مربوط است و آنچه به عموم مردم ارتباط دارد بنویسند. و براى همه این اصناف جز به وجود بازرگانان و صنعتگران پایدارى نخواهد بود. زیرا که این دو قشر جامعه براى آنکه سود ببرند با هم متحد مى‏شوند و بازارهاى خویش را رونق بخشیده و برپا مى‏دارند و با کسب و تجارت خود احتیاجات عموم طبقات را برآورده مى‏سازند که کسب و تجارت افراد دیگر به پایه آنها نمى‏رسد و از طبقات دیگر جامعه چنین کارى ساخته نیست.

بعد از اینها طبقه پائین جامعه هستند که نیازمند و دردمند مى‏باشند، همانهایى که یارى و کمک کردن به ایشان ضرورى است و در دستورات الهى در باره وسعت‏دادن به وضعیت معیشتى آنان سفارش شده است و براى هر یک از ایشان حقّى به اندازه‏اى که کارهایشان را اصلاح کند به عهده زمامدار گذارده شده و این طور نیست که رئیس حکومت بتواند از عهده حقیقت آنچه پروردگار مقرر فرموده برآید. مگر با سعى و کوشش و مدد خواستن از حضرت او و آماده کردن خویش بر این که حق را به کار بندد و شکیبایى در برابر همه امور خواه آسان و یا سنگین و سخت.

نا بر این توجه کن براى فرماندهى سپاه خویش فردى را انتخاب کن که به نظرت از دیگران خیرخواه‏تر و در برابر فرمان پروردگار و رسول خدا و امامت مطیع‏تر باشد. از میان اشخاص پاکترین و بردبارترین را برگزین. کسى که هنگام خشم صبورى کند و از پذیرفتن عذر خطاکار آرامش یابد. با ضعیفان مهربان و با زورگویان تند و خشن باشد. و کسى که درشتى دیگران او را از جا نکند و نرمى و ملاطفت او را نگیرد.
ترجمه‏روان‏نهج‏البلاغه(ارفع)، صفحه‏ى 1099پس با کسانى مأنوس شو که از خانواده‏هاى شریف و خوشنام و داراى سابقه درخشان باشند همانها که از رزمندگان و شجاعان و اهل جود و کرمند. زیرا ایشان در بزرگوارى و شاخه‏هاى احسان کامل هستند. پس به کارهاى آنها رسیدگى کن چون پدر و مادرى که به فرزندشان رسیدگى مى‏نمایند.

و هیچگاه خدمات تو به آنها در نظرت بزرگ جلوه نکند و حمایتى که نسبت به آنها متعهد شده‏اى کوچک مشمار گر چه اندک باشد زیرا محبت به آنها باعث مى‏شود اهل خیر شوند و به تو خوش‏بین گردند. و از رسیدگى به کارهاى کوچک آنان را به اعتماد وارسى کارهاى بزرگ وامگذار، زیرا آنان به احسان مختصر تو در کارها سود مى‏برند.
و احسان بزرگ هم موقعیتى دارد که از آن بى‏نیاز هستند. باید سران سپاهت اشخاصى باشند که با سپاهیان یار بوده و با آنها همراهى کنند. و از توانایى خود به آنها ببخشایند به اندازه‏اى که ایشان و خانواده‏شان در آسایش باشند تا این که وقتى جنگ شد در برابر دشمن یکدل و یک اندیشه گردند.


و ثمره مهربانى و کمک تو به آنان این است که دلهایشان به تو متوجه و مهربان مى‏شود. بهترین چیزى که زمامداران را شادمان مى‏سازد اجراى عدالت و برپایى آن در شهرها و آشکار ساختن دوستى مردم است و دوستى مردم آشکار نمى‏شود مگر موقعى که دلهایشان از کینه و خشم خالى شود و دلسوز نمى‏مانند مگر وقتى که زمامداران خویش را براى کارهاى خود نگاه دارند و ادامه حکومت آنان را سنگین نشمارند. و نخواهند که هر چه زودتر این حکومت تمام شود. بنا بر این آرزوهاى مردم را برآورده کن و آنها را بخوبى یاد کن و تلاش و همت اشخاصى که مورد امتحان قرار گرفته‏اند و سختى‏هایى را متحمّل شده‏اند، یادآورى نما، زیرا که یادآورى کارهاى نیک نیکوکاران، انسان دلیر را تهییج مى‏کند و به تلاش وادار مى‏نماید.
ترجمه‏روان‏نهج‏البلاغه(ارفع)، صفحه‏ى 1101و افراد نشسته و بى‏تحرّک را به کوشش کردن وادار مى‏سازد «ان شاء اللَّه» اگر خدا بخواهد.

پس از توجه به این مسائل براى هر یک از اینها همان رنجى را که متحمّل شده بشناس و در نظر داشته باش و رنج کسى را به دیگرى نسبت مده و به همان اندازه که زحمت کشیده قدر او را بشناس و نه این که مقدارى از زحمات او را نادیده بگیرى و با تأکید به تو سفارش مى‏کنم که مبادا بزرگى مقام کسى سبب شود که کار کوچکش را بزرگ شمارى و یا پائین بودن مقام کسى سبب شود که کار بزرگش را کوچک بدانى. اى مالک: در مواقعى که کار بر تو مشکل شود و حقیقت برایت مجهول بماند به خدا و رسول او رجوع کن چنانکه خداى سبحان در باره مردمى که دوستدار هدایتشان بوده فرموده: «اى کسانى که ایمان آورده‏اید خدا و رسول و اولى الأمر از خودتان را اطاعت کنید و اگر در حکمى اختلاف پیدا شد به خدا و رسولش رجوع نمایید». رجوع به خدا گرفتن آیات محکم کتاب او قرآن است و رجوع به رسول گرفتن سنت کامل اوست که پذیرفته همگان است. و براى قضاوت بین مردم از میان افراد جامعه کسى را انتخاب کن که در نظر تو فاضل‏ترین و بهترین باشد.


آنکه کارها او را در تنگنا قرار ندهند و ارباب رجوع سبب تندخویى او نگردند. و اگر گرفتار اشتباه شد زود متوجه شود و وقتى حق را شناخت بى‏درنگ بدان بازگردد. کسى باشد که نفس حریص نداشته و تا رسیدن به حق به مختصر شناخت اکتفا نکند و از رفت و آمد ارباب رجوع کمتر خسته شود و براى آشکار شدن کارها شکیبایى کرده و وقتى حکم روشن شد در قضاوت قاطع‏تر عمل نماید.


کسى باشد که تعریف و ستایش فراوان گرفتار عجبش ننماید و خوشآمدگویى‏ها او را تحریک نکند که البته این نوع افراد کم‏اند. آن گاه قضاوت چنین فردى را زیر نظر داشته و از آن بسیار خبر بگیر و آن قدر برایش امکانات فراهم آور که محتاج خلق خدا نباشد و عذرش از بین برود. و مقام او را در نزد خود چندان بالا بر که از نزدیکانت کسى در باره وى طمع نکند و از گزند افراد نزد تو ایمن باشد. در این خصوص خوب توجه کن که این دین به دست افراد ناباب افتاده بود که از روى هوا و هوس با آن رفتار مى‏کردند و به وسیله آن دنیا را طلب مى‏نمودند. و بعد به رفتار کارگزارانت بیندیش و پس از آزمایش آنها را به کارهایى، منصوب کن و به میل خود و بدون مشورت با دیگران آنها را به کارى مگمار.

زیرا دنبال هواى نفس رفتن و به رأى دیگران توجه نکردن از موارد ظلم و خیانت محسوب مى‏شود. کارگزاران خود را از اهل تجربه و حیاء، از خانواده‏هاى پاکدامن و از کسانى که سبقت در اسلام دارند برگزین که از نظر اخلاق بزرگوارترین و از نظر آبرو محفوظتر و طمع‏شان کمتر و عاقبت‏نگرى‏شان فزونتر است. آن گاه روزى ایشان را فراوان قرار ده که این عمل باعث مى‏شود که براى اصلاح نفس خویش قوّت بگیرند و از خوردن اموال کسانى که زیردستشان هستند بى‏نیاز گردند. و این کار تو براى آنها اگر با دستوراتت مخالفت نمایند دلیلى علیه‏شان خواهد شد و یا اگر در امانت خیانت کنند عذرى براى کارشان ندارند. سپس رفتارشان را مورد بررسى قرار ده و بازرسانى از انسانهاى راستگو و وفادار بر آنها بگمار، زیرا بازرسى سرّى تو سبب مى‏شود که آنها امانت‏دارى کنند و با مردم از روى ملاطفت و نرمى برخورد نمایند و هماره خود را از یاران خیانتکار دور نگه دار. و اگر یکى از آنها آلوده به خیانت شد و اخبار بازرسانت همگى علیه او جمع ‏آورى گردید.

خبار را حجت قرار ده و قبول کن و شخص خائن را با تنبیه بدنى کیفر ده و او را به سزاى عملش برسان و او را پست و زبون کن و داغ خیانت را بر او بزن و ننگ بدنامى را به گردنش بینداز. و موضوع مالیات را آن گونه مورد توجه قرار ده که باعث اصلاح مأمورین مالیاتى و مالیات‏دهندگان گردد که براستى با اصلاح مسئله مالیات و مالیات‏بگیران کار سایر مردم نیز اصلاح خواهد شد. و کار مردم جز با اصلاح مالیات‏بگیران اصلاح نخواهد شد براى این که مردم همگى وابسته و جیره‏خوار مالیاتها و مالیات‏بگیرها هستند. و باید دیدگاه تو در آباد کردن زمین از دیدگاهت در جلب مالیات رساتر باشد.

زیرا که دریافت مالیات جز با آبادانى زمین به دست نمى‏آید و اگر کسى در طلب مالیات باشد بدون آنکه براى آباد کردن زمین قدمى بردارد به تحقیق باعث نابودى شهرها خواهد شد. و بندگان خدا را نیز به نابودى خواهد کشید، و مدت حکومتش پایدار نخواهد ماند. و اگر مالیات دهندگان از سنگینى مالیاتها و یا از آفتى که به محصول رسیده و یا از قطع آب و نیامدن باران و شبنم و یا از تغییر و دگرگونى زمین و آمدن سیل و یا بى‏آبى گیاه که باعث خشک شدن آنها شده شکایت داشتند به آنها تخفیف بده تا آنجا که براى ادامه کار درست، امیدوار باشند، و باید آسان گرفتن تو بر آنها بر تو سنگین نیاید. زیرا تخفیفى که به آنها مى‏دهى اندوخته‏اى است که به آبادى شهرها و آرایش دادن حکومتت منجر مى‏گردد.

اضافه بر این که خوش‏بینى و ستایش آنها را به خود جلب مى‏نمایى و خود نیز خوشحالى که در بین آنها اجراى عدالت نموده‏اى. چه بسا که در آینده کارى پیش آید که وقتى به آنها واگذار کنى چون خاطره خوشى از تو دارند بپذیرند زیرا به کشور آباد هر چه تحمیل کنى بر دوش‏ ترجمه‏روان‏نهج‏البلاغه(ارفع)، صفحه‏ى 1107مى‏کشد و هماره ویرانى زمین به خاطر دست تنگى ساکنین آن است و آن وقت مردم درمانده و فقیر مى‏گردند که زمامدارانشان در فکر جمع کردن ثروتند و به ماندنشان بر سر کار و ریاست اطمینان نداشته و از آنچه مایه عبرت است کمتر استفاده کنند. آن گاه به وضع نویسندگان خود توجه نما و بهترین آنها را براى انجام کارها انتخاب کن و نامه‏هایى را که در آن تدابیر و اسرار جنگى یا غیر جنگى نوشته‏اى به آن کس که بیشتر از دیگران اخلاق نیکو را در خود جمع کرده بده، کسى که لطف و بزرگوارى به او باعث طغیانش نمى‏شود و علیه تو نمى‏شورد و یا در حضور مردم یا اطرافیان تو قدرت مخالفت با تو را ندارد و یا غفلت و سهل‏انگارى او باعث نمى‏شود که نامه ‏هاى کارگزارانت را برایت نفرستد و در رساندن نوشته‏هایت در پاسخ به آنها و در آنچه براى تو مى‏گیرد و یا از طرف تو مى‏بخشد کوتاهى نمى‏کند کسى که وقتى قراردادى به نفع تو بست بى‏ارزشش نکند و از گشودن گره قراردادى که به ضرر تو بسته شده ناتوان نگردد و اندازه مقام و رتبه خود را در کارها بداند، زیرا کسى که به مقام و منزلت خود ناآگاه باشد به مقام و منزلت دیگرى ناآگاه‏تر است.
در انتخاب این گروه تنها به فراست و اطمینان و خوش گمانى خود اعتماد مکن که بعضى از مردم براى جلب نظر زمامداران خود به آراستن ظاهر مى‏پردازند و خوش خدمتى را پیشه خویش قرار مى‏دهند و عیبها و بدیهاى خود را مى‏پوشانند و چیزى از خیرخواهى و امانت در ایشان وجود ندارد. تو آنان را به سابقه‏اى که با مردم نیک داشته‏اند آزمایش کن و بر آن کس اعتماد کن که میان همه مردم اثرى نیکو بجاى گذاشته و به امانت‏دارى از همه معروفتر است که این نوع انتخاب علامت خیرخواهى تو براى دین خداست و براى کسى است که کار را به دست تو سپرده است. و بر سر هر یک از کارهایت رئیس و کاردانى را بگذار .

آنکه کارها او را در تنگنا قرار ندهند و ارباب رجوع سبب تندخویى او نگردند. و اگر گرفتار اشتباه شد زود متوجه شود و وقتى حق را شناخت بى‏درنگ بدان بازگردد. کسى باشد که نفس حریص نداشته و تا رسیدن به حق به مختصر شناخت اکتفا نکند و از رفت و آمد ارباب رجوع کمتر خسته شود و براى آشکار شدن کارها شکیبایى کرده و وقتى حکم روشن شد در قضاوت قاطع‏تر عمل نماید.
ترجمه‏روان‏نهج‏البلاغه(ارفع)، صفحه‏ى 1103کسى باشد که تعریف و ستایش فراوان گرفتار عجبش ننماید و خوشآمدگویى‏ها او را تحریک نکند که البته این نوع افراد کم‏اند. آن گاه قضاوت چنین فردى را زیر نظر داشته و از آن بسیار خبر بگیر و آن قدر برایش امکانات فراهم آور که محتاج خلق خدا نباشد و عذرش از بین برود. و مقام او را در نزد خود چندان بالا بر که از نزدیکانت کسى در باره وى طمع نکند و از گزند افراد نزد تو ایمن باشد. در این خصوص خوب توجه کن که این دین به دست افراد ناباب افتاده بود که از روى هوا و هوس با آن رفتار مى‏کردند و به وسیله آن دنیا را طلب مى‏نمودند. و بعد به رفتار کارگزارانت بیندیش و پس از آزمایش آنها را به کارهایى، منصوب کن و به میل خود و بدون مشورت با دیگران آنها را به کارى مگمار.



زیرا دنبال هواى نفس رفتن و به رأى دیگران توجه نکردن از موارد ظلم و خیانت محسوب مى‏شود. کارگزاران خود را از اهل تجربه و حیاء، از خانواده‏هاى پاکدامن و از کسانى که سبقت در اسلام دارند برگزین که از نظر اخلاق بزرگوارترین و از نظر آبرو محفوظتر و طمع‏شان کمتر و عاقبت‏نگرى‏شان فزونتر است. آن گاه روزى ایشان را فراوان قرار ده که این عمل باعث مى‏شود که براى اصلاح نفس خویش قوّت بگیرند و از خوردن اموال کسانى که زیردستشان هستند بى‏نیاز گردند. و این کار تو براى آنها اگر با دستوراتت مخالفت نمایند دلیلى علیه‏شان خواهد شد و یا اگر در امانت خیانت کنند عذرى براى کارشان ندارند. سپس رفتارشان را مورد بررسى قرار ده و بازرسانى از انسانهاى راستگو و وفادار بر آنها بگمار، زیرا بازرسى سرّى تو سبب مى‏شود که آنها امانت‏دارى کنند و با مردم از روى ملاطفت و نرمى برخورد نمایند و هماره خود را از یاران خیانتکار دور نگه دار. و اگر یکى از آنها آلوده به خیانت شد و اخبار بازرسانت همگى علیه او جمع ‏آورى گردید.

آن اخبار را حجت قرار ده و قبول کن و شخص خائن را با تنبیه بدنى کیفر ده و او را به سزاى عملش برسان و او را پست و زبون کن و داغ خیانت را بر او بزن و ننگ بدنامى را به گردنش بینداز. و موضوع مالیات را آن گونه مورد توجه قرار ده که باعث اصلاح مأمورین مالیاتى و مالیات‏دهندگان گردد که براستى با اصلاح مسئله مالیات و مالیات‏بگیران کار سایر مردم نیز اصلاح خواهد شد. و کار مردم جز با اصلاح مالیات‏بگیران اصلاح نخواهد شد براى این که مردم همگى وابسته و جیره‏خوار مالیاتها و مالیات‏بگیرها هستند. و باید دیدگاه تو در آباد کردن زمین از دیدگاهت در جلب مالیات رساتر باشد.
زیرا که دریافت مالیات جز با آبادانى زمین به دست نمى‏آید و اگر کسى در طلب مالیات باشد بدون آنکه براى آباد کردن زمین قدمى بردارد به تحقیق باعث نابودى شهرها خواهد شد. و بندگان خدا را نیز به نابودى خواهد کشید، و مدت حکومتش پایدار نخواهد ماند. و اگر مالیات دهندگان از سنگینى مالیاتها و یا از آفتى که به محصول رسیده و یا از قطع آب و نیامدن باران و شبنم و یا از تغییر و دگرگونى زمین و آمدن سیل و یا بى‏آبى گیاه که باعث خشک شدن آنها شده شکایت داشتند به آنها تخفیف بده تا آنجا که براى ادامه کار درست، امیدوار باشند، و باید آسان گرفتن تو بر آنها بر تو سنگین نیاید. زیرا تخفیفى که به آنها مى‏دهى اندوخته‏اى است که به آبادى شهرها و آرایش دادن حکومتت منجر مى‏گردد.

صادق;752568 نوشت:
کارگزاران خود را از اهل تجربه و حیاء، از خانواده‏هاى پاکدامن و از کسانى که سبقت در اسلام دارند برگزین

بسمه المجیب

با سلام و ادب

استاد گرامی،سبقت در اسلام برای انتخاب کارگزاران چه وجهی داشته است؟

صادق;750899 نوشت:
و موضوع مالیات را آن گونه مورد توجه قرار ده که باعث اصلاح مأمورین مالیاتى و مالیات‏ دهندگان گردد که براستى با اصلاح مسئله مالیات و مالیات‏ بگیران کار سایر مردم نیز اصلاح خواهد شد. و کار مردم جز با اصلاح مالیات‏ بگیران اصلاح نخواهد شد براى این که مردم همگى وابسته و جیره‏خوار مالیاتها و مالیات‏ بگیرها هستند.

با سلام و ادب

استاد گرامی قسمتهای بولد شده،مالیت دهندگان ترجمه شده است،بنده الان در ترجمه دشتی هم نگاه کردم.

حبیبه;753036 نوشت:
بسمه المجیب

با سلام و ادب

استاد گرامی،سبقت در اسلام برای انتخاب کارگزاران چه وجهی داشته است؟

باسلام وتشکر .
یکی از افتخارات امیر مومنان وجناب خدیجه سبقت در اسلام است .

اضافه بر این که خوش‏بینى و ستایش آنها را به خود جلب مى‏نمایى و خود نیز خوشحالى که در بین آنها اجراى عدالت نموده‏اى. چه بسا که در آینده کارى پیش آید که وقتى به آنها واگذار کنى چون خاطره خوشى از تو دارند بپذیرند زیرا به کشور آباد هر چه تحمیل کنى بر دوش‏ ترجمه‏روان‏نهج‏البلاغه(ارفع)، صفحه‏ى 1107مى‏کشد و هماره ویرانى زمین به خاطر دست تنگى ساکنین آن است و آن وقت مردم درمانده و فقیر مى‏گردند که زمامدارانشان در فکر جمع کردن ثروتند و به ماندنشان بر سر کار و ریاست اطمینان نداشته و از آنچه مایه عبرت است کمتر استفاده کنند. آن گاه به وضع نویسندگان خود توجه نما و بهترین آنها را براى انجام کارها انتخاب کن و نامه‏هایى را که در آن تدابیر و اسرار جنگى یا غیر جنگى نوشته‏اى به آن کس که بیشتر از دیگران اخلاق نیکو را در خود جمع کرده بده، کسى که لطف و بزرگوارى به او باعث طغیانش نمى‏شود و علیه تو نمى‏شورد و یا در حضور مردم یا اطرافیان تو قدرت مخالفت با تو را ندارد و یا غفلت و سهل‏انگارى او باعث نمى‏شود که نامه ‏هاى کارگزارانت را برایت نفرستد و در رساندن نوشته‏هایت در پاسخ به آنها و در آنچه براى تو مى‏گیرد و یا از طرف تو مى‏بخشد کوتاهى نمى‏کند کسى که وقتى قراردادى به نفع تو بست بى‏ارزشش نکند و از گشودن گره قراردادى که به ضرر تو بسته شده ناتوان نگردد و اندازه مقام و رتبه خود را در کارها بداند، زیرا کسى که به مقام و منزلت خود ناآگاه باشد به مقام و منزلت دیگرى ناآگاه‏تر است.



در انتخاب این گروه تنها به فراست و اطمینان و خوش گمانى خود اعتماد مکن که بعضى از مردم براى جلب نظر زمامداران خود به آراستن ظاهر مى‏پردازند و خوش خدمتى را پیشه خویش قرار مى‏دهند و عیبها و بدیهاى خود را مى‏پوشانند و چیزى از خیرخواهى و امانت در ایشان وجود ندارد. تو آنان را به سابقه‏اى که با مردم نیک داشته‏اند آزمایش کن و بر آن کس اعتماد کن که میان همه مردم اثرى نیکو بجاى گذاشته و به امانت‏دارى از همه معروفتر است که این نوع انتخاب علامت خیرخواهى تو براى دین خداست و براى کسى است که کار را به دست تو سپرده است. و بر سر هر یک از کارهایت رئیس و کاردانى را بگذار .
که بزرگى کار او را خسته نکند و زیادى کار او را پریشان نسازد و هر عیب که در نویسندگان تو باشد و تو از آنها غافل باشى به حساب تو مى‏گذارند و سپس به کارگزاران خود سفارش بازرگانان و صنعتگران را کن و به آنها دستور ده تا با آنان رفتار شایسته داشته باشند. چه کسانى که در یکجا مقیم هستند و چه آنهایى که اموال خود را براى فروش به این شهر و آن شهر مى‏برند و چه آنهایى که با دسترنج خود کسب در آمد مى‏کنند. که اینها همگى باعث سود رساندن به مردم و پدیدآورندگان آسایش و راحتى هستند. و ایشان وسیله جلب منفعت از نقاط دور از دریا و خشکى و دشت و کوه و جاهایى هستند که مردم جرئت رفتن به آن مکانها را ندارند و این طبقه هماره مردمى آرام و ملایم بوده و هیچوقت ترس‏آشوب و ناآرامى در باره آنها وجود ندارد چرا که مردمى صلح‏جو و دور از فتنه و شورش مى‏باشند. کارهاى این طبقه را، چه در مرکز شهر و چه در اطراف شهرها بدقّت رسیدگى کن و بدان با این همه سفارشها که در باره ایشان شد جمع زیادى از اینها معاملاتى بد دارند اهل بخل و سختگیرى با مردم و به دنبال احتکار اجناس هستند و در خرید و فروش زورگو مى‏باشند که این کار باب ضرر به مردم را مى‏گشاید و براى زمامداران عیبى به حساب میاید. پس آنها را از احتکار ارزاق عمومى بر حذر دار که رسول اللَّه (صلّى اللَّه علیه و آله) افراد را از این کار منع مى‏کرد.

معاملات باید آسان انجام گیرد، به طورى که موازین عدالت رعایت شود و به فروشنده و خریدار اجحاف نگردد و اگر پس از نهى تو کسى جنسى را احتکار کرد او را مجازات کن و در کیفر دادن زیاده‏روى مکن. سپس از خدا بترس و از خدا بترس در باره طبقه پائین جامعه همانهایى که براى گذراندن زندگى تدبیرى ندارند، از مساکین و محتاجان و آنان که در شدت فقر به سر مى‏برند و یا گرفتار بیماریهاى طولانى هستند. که این طبقه از جامعه از بعضى از دیگران درخواست کمک مى‏کنند و بعضى در عین ندارى روى سؤال ندارند. و تو حقى را که پروردگار براى آنان مقرر فرموده و حفظ و نگهدارى آن را ترجمه ‏روان‏نهج‏البلاغه(ارفع)، صفحه‏ى 1111از تو خواسته نگه دار و از بیت‏المال خود سهمى برایشان منظور کن و نیز سهمى از غله‏هاى زمینهاى خالصه را در هر شهر به آنان واگذار. که سهم دوردست‏ترین افراد با آنهایى که در کنارت هستند نباید تفاوت کند.

و آنچه تو بر آن مسئولیت دارى رعایت حقوق ایشان است بنا بر این مبادا غرق نعمت شدن باعث شود که آنان را فراموش کنى زیرا که تو به بهانه این که کارهاى بزرگترى دارى از رسیدگى به کارهاى کوچک معذور نیستى پس به ایشان بى‏توجهى مکن و روى از آنها بر متاب. به کارهاى افرادى از این طبقه محروم که به تو دسترسى ندارند رسیدگى کن، همانها که دیده‏ها آنان را کوچک مى‏شمارد و مردان و اطرافیانت آنها را حقیر و کوچک به حساب مى‏آورند. بنا بر این براى بررسى اوضاع و احوال این قشر از جامعه کسى را انتخاب کن که متواضع و خداترس باشد. تا چنین شخصى کارها و احتیاجات ایشان را به تو گزارش کند.

و خلاصه با آنها به گونه‏اى برخورد کن که در دادگاه عدل الهى و محضر او عذرى داشته باشى. این طبقه در بین مردم براى آنکه در باره آنها رعایت انصاف شود از همه سزاوارترند و نیز در باره هر یک از افراد جامعه آن چنان اداى حقوق کن که عذرت در پیشگاه پروردگار مورد قبول قرار گیرد. و همچنین به حال یتیمان و سالخوردگان توجّه کن، همانهایى که راه چاره‏اى در زندگى ندارند و اهل سؤال و تکدّى نمى‏باشند، البته رسیدگى به این مسائل براى زمامداران سخت است و اصولا حق رعایت به طور کلى، کار سخت و سنگینى است.

ولى گاهى پروردگار این تکالیف را بر افرادى سبک و آسان مى‏سازد. افرادى که از خداوند تبارک و تعالى عاقبت بخیرى را طلب مى‏کنند و نفس خویش را امر به صبر نموده و به وعده‏هاى الهى و راست بودن آنها ایمان دارند. مقدارى از وقت خود را به کسانى که نیازمندند و تظلّمى دارند اختصاص بده که خود را براى کار آنان فارغ ساخته باشى و در مجلسى عمومى بنشین و براى رضاى پروردگار تواضع را انتخاب کن و به سپاهیان و دربانان و نگهبانان خود سفارش کن که مانع ورود آنها نشوند تا سخنگوى ایشان بدون لکنت زبان و ترس حرفش را بزند که من از رسول‏ ترجمه‏ روان ‏نهج ‏البلاغه(ارفع)، صفحه‏ى 1113خدا (صلّى اللَّه علیه و آله) بارها شنیدم که مى‏فرمود: «مردمى که ضعیفشان نتواند بدون ترس و لکنت زبان حقش را از قوى بگیرد روى سعادت و پاکیزگى را به خود نخواهند دید». و بعد تندخویى و درماندگى آنها را از سخن گفتن تحمّل کن و دلتنگى و کبر و نخوت را از خود دور ساز که این کار رحمت الهى را همه جانبه به سویت روانه مى‏سازد و پاداش اطاعت از او را براى تو درخواست مى‏نمایند و یاران تو از برآوردن آن درخواستها اظهار دلتنگى مى‏کنند و عذر مى‏آورند. بنا بر این کار هر روز را همان روز انجام ده، زیرا براى هر روز کار مخصوص به آن است.

t

و بهترین ساعات عمرت را آن وقت بدان که با خداى خلوت کرده‏اى و مشغول عبادت و بندگى او هستى و اگر چه همه اوقات از آن پروردگار است، در صورتى که نیتها پاکیزه باشد و مردم در آن اوقات در آسایش به سر برند. باید در بهترین اوقاتى که دین خود را در آن، خالص براى خدا اختصاص مى‏دهى به برپایى واجباتى که مخصوص خداست مشغول باشى پس بخشى از شب و روز تن خود را خاص پرستش و بندگى حضرت او قرار ده و هر چه تو را به خدا نزدیک مى‏کند بدون هیچ کم و کاستى بجا آور، گر چه خود را به زحمت اندازى و تنت آزرده شود. و چون در بین مردم به نماز جماعت مى‏ایستى نه آن قدر طول بده که مردم از نماز جماعت دلسرد شوند و نه آن قدر با عجله بخوان که رعایت طمأنینه نماز نشود. که در بین مردم افرادى ناتوان و بیمار هستند و یا کارى دارند که باید به دنبال آن بروند.

روزى که رسول اللَّه (صلّى اللَّه علیه و آله) مرا به یمن فرستاد ترجمه ‏روان ‏نهج ‏البلاغه(ارفع)، صفحه‏ى 1115به آن گرامى عرض کردم چگونه با آنها نماز بخوانم فرمود: ضعیف‏ترین آنها را در نظر داشته باش و نماز بخوان و با مؤمنان مهربان باش. بعد از این تذکّرات مبادا به طور طولانى خود را از دید مردم پنهان کنى که رو نشان ندادن زمامداران حکایت از نامهربانى و تنگ‏نظرى و ناآگاهى در کارها مى‏کند و این رو نشان ندادن زمامداران باعث مى‏شود که ایشان از آنچه بر مردم مى‏گذرد بى‏اطلاع بمانند. در نتیجه کار بزرگ نزدشان کم‏اهمیت و کوچک و کار کوچک برایشان بزرگ جلوه کند و همچنین خوبى به شکل بدى و بدى به صورت خوبى در آید و حق به باطل و غلط آمیخته گردد.


به تحقیق که زمامدار یک بشر است و لذا آنچه را که مردم از او مخفى مى‏کنند نمى‏داند و حق علامتى ندارد تا بدان راست از دروغ شناخته شود و تو در هر صورت یکى از دو نفر هستى: یا مردمى که نفس او در اجراى عدالت سخاوتمند است، پس چه لزومى دارد که خود را مخفى کنى و حق واجبى را که بر گردن توست به اجرا درنیاورى و یا مردمى که کار خوب نکند در حالى که توان انجام آن را دارد باز چرا به مردم رو نشان ندهى البته بزودى مردم از درخواست از تو دست بردارند و از بخشش تو نومید گردند، در عین حالى که اکثر تقاضاهاى مردم براى تو زحمتى ندارد، شکایت کردن از ستم و عدالت خواستن و یا انصاف در کسب و تجارت.

ه تحقیق که زمامدار یک بشر است و لذا آنچه را که مردم از او مخفى مى‏کنند نمى‏داند و حق علامتى ندارد تا بدان راست از دروغ شناخته شود و تو در هر صورت یکى از دو نفر هستى: یا مردمى که نفس او در اجراى عدالت سخاوتمند است، پس چه لزومى دارد که خود را مخفى کنى و حق واجبى را که بر گردن توست به اجرا درنیاورى و یا مردمى که کار خوب نکند در حالى که توان انجام آن را دارد باز چرا به مردم رو نشان ندهى البته بزودى مردم از درخواست از تو دست بردارند و از بخشش تو نومید گردند، در عین حالى که اکثر تقاضاهاى مردم براى تو زحمتى ندارد، شکایت کردن از ستم و عدالت خواستن و یا انصاف در کسب و تجارت.

اصولا زمامداران داراى بستگان و خویشاوندانى هستند که خوى برترى‏جویى دارند و اهل زورگویى و بى‏انصافى در معاملات مى‏باشند تو ریشه ظلم آنها را با همه علل و اسبابش برکن و به هیچیک از اطرافیان و خویشاوندان زمینى را به عنوان بخشش واگذار مکن. ترجمه‏روان‏نهج‏البلاغه(ارفع)، صفحه‏ى 1117و نباید آنها در تو طمع کنند تا با بستن پیمانى همسایگان خود را ضرر رسانند، و از آب، ایشان را کم بهره نمایند و یا کارى که باید با همسایگان به طور مشترک انجام دهند. بر غیر خود تحمیل نمایند. که نتیجه گوارا و خوش آن براى کسانى است که زمین را در اختیار دارند و چیزى نصیب تو نشود جز گرفتارى و عقوبت در دنیا و آخرت. و حق را بر هر کس که سزاوار است اجرا کن خواه بستگان و نزدیکان باشند و یا غریبه و دور، و در این باره صبر را پیشه خویش قرار ده و این صبر را به حساب پروردگارت بگذار گر چه اجراى حق در باره فامیل و خویشاوندانت باشد رنج و ناراحتى آن را تحمل کن که عاقبت خوبى خواهد داشت.

و اگر مردم در باره تو گمان ستمگرى بردند عذر و دلیلت را آشکارا بر ایشان بیان کن و با دفاع از خود گمانشان را برطرف ساز، که در این کار نفس خویش را مطیع ساخته و با مردم مدارا نموده و به حاجت خویش رسیده و مردم را به راه حق وادار ساخته‏اى. و از صلحى که دشمن پیشنهاد مى‏دهد و رضاى پروردگار در آن است روى برنگردان زیرا که زمان صلح فرصتى است براى استراحت سپاهیانت و سبب مى‏شود که تو از اندوه بیرون آیى و شهرهایت در امنیت قرار گیرند. و لکن هوشیار باش و هوشیار باش که مبادا دشمن پس از صلح به تو و سپاهت صدمه‏اى زند زیرا که دشمن معمولا از غفلت استفاده کرده و به مرزهاى اسلامى نزدیک مى‏گردد. بنا بر این دوراندیش باش و ساده‏لوح و خوش گمان مباش. و اگر با دشمن خود پیمان بستى و یا به او امان دادى، به عهد خویش وفا کن و آنچه را که بر ذمه گرفته‏اى ادا نما. و مانند سپرى در برابر آنچه به عهده دارى بایست.

که به تحقیق در بین واجباتى که خداوند براى بندگان خود مقرّر فرموده با این که مردم داراى تمایلات مختلف و افکار گوناگون هستند هیچ چیز به اندازه محافظت وفاى به عهد ترجمه‏روان‏نهج‏البلاغه(ارفع)، صفحه‏ى 1119مهم و پرارزش شمرده نشده است. گذشته از مسلمانان افراد مشرک و کافر نیز براى وفاى به عهد اهمیت قایل‏اند زیرا که عاقبت زشت عهد شکنى را تجربه کرده‏اند و هیچگاه بر آنچه که به ذمّه گرفته‏اى خیانت مکن و آنچه که عهد بسته‏اى مشکن و در این باره حتى به دشمن خویش نیز نیرنگ مزن که براستى جز افراد نادان و آدمهاى بدبخت شخص دیگرى جرئت نافرمانى پروردگار را ندارد.
خداوند تبارک و تعالى پیمان و هشدار خود را امانى قرار داده و از در رحمت به بندگان رعایت آن را بر عهده همگان نهاده و پیمان را حریمى استوار نموده تا در سایه آن مردم در امنیت به سر برند- بنا بر این فریب و نیرنگ در آن روا نمى‏باشد. و هیچوقت عهد و پیمانى را مبند که مجبور شوى با خدعه و فریب آن را به پایان برسانى. و هیچگاه پس از استوارى پیمان سخنان دو پهلو به کار مبر و در آن هنگامى که در تنگنا قرار مى‏گیرى و موظف هستى که به عهدت وفا کنى بناحق به شکستن آن اقدام مکن که صبر و تحمل تو بر کار دشوارى که در پاداش آن آسایش و امید فراوان وجود دارد بهتر است از خیانت و نیرنگى که از عاقبت شوم آن بیمناک بمانى و نیز ترس از این که مؤاخذه پروردگار شامل حالت شود و نتوانى چه در دنیا و چه در آخرت از حضرتش درخواست عفو و بخشش نمایى. بپرهیز از این که خون کسى را ناروا بریزى که چیزى به اندازه ریختن خون به ناحق، آدمى را به کیفر نمى‏رساند و مستحق از کف دادن نعمت و جوانمرگى نمى‏گرداند خداوند سبحان در روز قیامت اولین چیزى را که در بین بندگانش حکم مى‏کند خونهاى بناحقى است که ریخته شده‏اند. بنا بر این قوت و برقرارى حکومتت را با ریختن خون حرام و بناحق مخواه، زیرا ریختن خون افراد بى‏گناه باعث تضعیف حکومت و بلکه سبب نابودى و انتقال به غیر تو مى‏گردد و ترا نزد پروردگار و نزد من در کشتن افراد از روى عمد عذرى نخواهد بود زیرا لازمه ریختن خون کسى از روى عمد و بناحق قصاص و کشتن است.

و اگر از روى خطا و اشتباه کسى را کشتى و تازیانه یا شمشیر یا دستت از فرمان تو بیرون شد و بدون آنکه بخواهى کسى را کشتى، توجه کن که گاهى با یک مشت زدن و یا بالاتر سبب مرگ کسى خواهد شد. مبادا که نخوت ریاست سبب شود که خود را برتر دانى و خونبهاى کشته شده را به خاندانش نرسانى. و بپرهیز از این که گرفتار عجب و غرور شوى و به چیزى که ترا به خودپسندى مى‏کشاند تکیه کنى و بپرهیز از این که دوست داشته باشى ترا ستایش کنند که این حالت از بهترین فرصتهاى شیطان است براى تاختن به انسان، تا در نتیجه اعمال خوب نیکوکاران را نابود سازد. و بپرهیز از این که به مردمت به خاطر نیکى ‏هایت منت گذارى و یا آنچه را که کرده ‏اى بزرگ شمارى و یا به مردم وعده‏اى بدهى و بعد خلف وعده کنى که منت گذاردن، ارزش کار خوب را ضایع مى‏کند و کار را بزرگ شمردن، نور حق را خاموش مى‏سازد و خلف وعده، خشم خدا و مردم را بر مى‏انگیزاند خداوند تبارک و تعالى فرموده: «دشمنى بزرگ نزد پروردگار به این است که چیزى را وعده دهید و به آن عمل نکنید» و بپرهیز از عجله در کارها پیش از آنکه وقت انجام آن رسیده باشد و بپرهیز از سستى در کارها وقتى که باید آن را انجام دهى و نیز پرهیز کن از لجاجت و پافشارى در کارهایى که راه درست از نادرست آن روشن نیست و بپرهیز از سستى در کارها در آن هنگام که راه درست آن روشن است.

و اگر مردم در باره تو گمان ستمگرى بردند عذر و دلیلت را آشکارا بر ایشان بیان کن و با دفاع از خود گمانشان را برطرف ساز، که در این کار نفس خویش را مطیع ساخته و با مردم مدارا نموده و به حاجت خویش رسیده و مردم را به راه حق وادار ساخته‏اى. و از صلحى که دشمن پیشنهاد مى‏دهد و رضاى پروردگار در آن است روى برنگردان زیرا که زمان صلح فرصتى است براى استراحت سپاهیانت و سبب مى‏شود که تو از اندوه بیرون آیى و شهرهایت در امنیت قرار گیرند. و لکن هوشیار باش و هوشیار باش که مبادا دشمن پس از صلح به تو و سپاهت صدمه‏اى زند زیرا که دشمن معمولا از غفلت استفاده کرده و به مرزهاى اسلامى نزدیک مى‏گردد. بنا بر این دوراندیش باش و ساده‏لوح و خوش گمان مباش. و اگر با دشمن خود پیمان بستى و یا به او امان دادى، به عهد خویش وفا کن و آنچه را که بر ذمه گرفته‏اى ادا نما. و مانند سپرى در برابر آنچه به عهده دارى بایست.

که به تحقیق در بین واجباتى که خداوند براى بندگان خود مقرّر فرموده با این که مردم داراى تمایلات مختلف و افکار گوناگون هستند هیچ چیز به اندازه محافظت وفاى به عهد مهم و پرارزش شمرده نشده است. گذشته از مسلمانان افراد مشرک و کافر نیز براى وفاى به عهد اهمیت قایل‏اند زیرا که عاقبت زشت عهد شکنى را تجربه کرده‏اند و هیچگاه بر آنچه که به ذمّه گرفته‏اى خیانت مکن و آنچه که عهد بسته‏اى مشکن و در این باره حتى به دشمن خویش نیز نیرنگ مزن که براستى جز افراد نادان و آدمهاى بدبخت شخص دیگرى جرئت نافرمانى پروردگار را ندارد.

بنا بر این هر کارى را در جاى خود قرار ده و هر عملى را در موقع خودش به انجام برسان. و بپرهیز از اختصاص دادن چیزى به خود در حالى که حق همه مردم در آن یکسان است. و برحذر باش از غفلت از چیزى که بدان توجه داشته باشى و آن در برابر دید همگان است و همه آن را مى‏دانند، بنا بر این تو مسئول کارى هستى که خود انجام نداده‏اى و بزودى پرده از روى کارها کنار مى‏رود و داد مظلوم از تو گرفته خواهد شد.
اى مالک: در هنگام خشم خویشتندار باش و تندى مکن و دست و زبانت را در اختیار داشته باش. و از همه این کارهاى زشت با عجله نکردن و حمله را عقب انداختن مالک نفس خویش شو تا خشمت فرو نشیند و عنان اختیارت در دستت قرار گیرد و هیچگاه به چنین قدرتى نمى‏رسى مگر آنکه زیاد به یاد مرگ و بازگشت به سوى پروردگار باشى. چیزى که بر تو واجب است یادآورى آنچه که بر پیشینیان تو گذشته از قبیل حکومت عدلى که داشته‏اند و سنت شایسته‏اى که بر جاى نهاده‏اند و یا اثرى که از رسول خدا (صلّى اللَّه علیه و آله) باقى مانده و یا واجبى که در کتاب خداست. پس تو باید به آنچه که ما بدان عمل کرده‏ایم اقتدا کنى و بکوشى در پیروى آنچه در این عهدنامه بر گردن تو گذارده‏ایم و من حجت خود را در این نامه با تو محکم کرده‏ام تا هنگامى که نفس تو به بو الهوسى سرعت گیرد بهانه‏اى نداشته باشى.
پس جز پروردگار کسى قادر به جلوگیرى از کار زشت و توفیق دهنده کار پسندیده نمى ‏باشد و در آنچه که رسول اللَّه (صلّى اللَّه علیه و آله) در وصیت‏هایش با من عهد بست عبارت بود از سفارش و ترغیب به نماز و زکاه و محبت به غلامان، و من وصیت آن گرامى را پایان عهدنامه‏ام با تو قرار مى‏دهم «و لا حول و لا قوّه الّا باللّه العلىّ العظیم». هیچ جنبش و قدرتى نیست مگر به کمک پروردگار بالامرتبه و بزرگ و قسمتى از این عهدنامه و قسمت پایانى آن و من از خداوند تبارک و تعالى مى‏خواهم با رحمت واسعه‏اش و قدرت‏ ترجمه‏روان‏نهج‏البلاغه(ارفع)، صفحه‏ى 1125بزرگش هر مطلوبى را بخواهم عنایت فرماید و من و تو را به آنچه رضایش در آن است موفق بدارد از قبیل داشتن عذرى آشکار در پیشگاه او و آفریدگانش و نیکنامى در بین مردم و اثرى زیبا و خوب در شهرها و داشتن نعمتى کامل و چند برابر که همراه با کرامت و فضل الهى باشد و نیز از او مسئلت مى‏جویم که پایان کار من و ترا به نیکبختى و شهادت در راهش قرار دهد و ما به سوى او باز مى‏گردیم و درود بر رسول اللَّه و درود بر آل او که پاک و پاکیزه ‏اند.

با سلام
مطلب نیاز به تصحیح تایپی دارد