جمع بندی سایر ادیان هم خودشون رو محق و کامل می دونند
تبهای اولیه
سلام
راهی رو برای رسیدن از اسلام ارثی به اسلام انتخاب شروع کردم...
اولین سوالی که میخوام دنبالش برم و ازتون درخواست راهنمایی دارم اینه:
ما مسلمان ها همیشه میگیم اسلام بهترین و کاملترینه. اخرینه و...
اما پیروان سایر ادیان هم دین خودشون رو کاملترین میدونن. اون ها هم دقیقا به اندازه ما ادله هایی برای اثبات حقانیت دینشون دارن.
من هر جا این سوال رو مطرح کردم جوابی که بهم داده شده اینه که خیلی ها در جهالت خودشون موندن چون به نفعشون نیست از این جهالت خارج بشن. یا اون ناشی از تعصباتشون به نظر گذشتگانشونه و...
خب اون ها هم در مورد تعصب ما همین رو میگن.
در واقع میخوام بگم این میزان یقین و تفحص و شکل تفسیر کتب آسمانی رو همه ادیان دارن. اون ها هم میگن مفسران ما درست میگن.
هیچ جا قضاوتی وجود نداره که بگه ما مسلمان ها درست میگیم یا اون ها؟
در مقابل هر دلیل ما بر حقانیت اسلام، اون ها جوابی دارن.
سلام خدمت شما سرور گرامی
قبل از هر چیز به خاطر انتخاب این راه به شما دوست عزیز تبریک میگم، چرا که انتخاب عقلانی دین باعث ثبات در دین انتخابی میشه و اصولا پیشنهاد عقل و خود اسلام هم همین راه است.
اما پیش از ورود به بحث، تذکر چند نکته و پیش فرض لازم به نظر میرسد:
مقدمه1: دین حق در هر برهه ای منحصراً یک دین است. این مطلب بر مبنای وجود حقیقت واحد در هر زمان و نفی پلورالیزم دینی و معرفتی است. زیرا اگر کسی قائل به پلورالیزم دینی باشد، فرصت به بحث از دین حق نمیرسد.
مقدمه2: حقیقت ادیان الهی واحد است اما همین ادیان دارای سیر تکاملی اند و هر دینی به مقتضای زمان، برای پیروان خود مسائل اعتقادی، اخلاقی و شرعی را بیان کرده است.
بنابر مقدمه اول، طبیعتا هر کس که معتقد به دین یا مکتب خاصی است، حق را به جانب خود می داند، تا جایی که قرآن در این رابطه می فرماید:مِنَ الَّذينَ فَرَّقُوا دينَهُمْ وَ كانُوا شِيَعاً كُلُّ حِزْبٍ بِما لَدَيْهِمْ فَرِحُونَ (روم/32)؛ پس دين خود را فرقهفرقه كردند و هر فرقهاى به روشى كه برگزيده بود دلخوش بود. اما برای این ادعا باید دلایل عقلی و منطقی داشت. برای رسیدن به این منظور باید فاکتورهای متفاوتی رو مد نظر داشت که موارد زیر بخشی از آنهاست:
عدم تناقض در متون دینی؛
جامعیت مسائل مطرح شده در دین؛
هماهنگی و همراهی مسائل دین با عقل سلیم؛
انسجام درونی دین و سازگاری منطقی آن؛
داشتن تاریخ و سند معتبر؛
عدم تحریف و ...
البته هر یک از این موارد بحث های فراوانی را میطلبد و در هر زمینه کتابها و مقالات فراوانی نوشته شده و مسلما ما در صدد ورود به تک تک این مباحث نیستیم و صرفا جهت اطلاع! بیان شده اند.
اما بنابر مقدمه دوم، اگر اثبات شود که دین اسلام به عنوان یک دین الهی، متاخر از ادیانی مانند یهود و مسیحیت است، بنابر قواعد عقلی و عرفی، دین متاخر باید متکاملتر و همچنین ناسخ دیگر ادیان گذشته باشد. و اگر خاتمیت این دین هم ثابت شود، این دین تنها دین حق خواهد بود.
البته همه این موارد مذکور مستلزم تحقیق و تفحص جنابعالی است...
خب اون ها هم در مورد تعصب ما همین رو میگن.سلام و عرض ادب
در واقع میخوام بگم این میزان یقین و تفحص و شکل تفسیر کتب آسمانی رو همه ادیان دارن. اون ها هم میگن مفسران ما درست میگن
انشاالله در راه درستي كه انتخاب كرديد موفق باشيد
خب بنده هم سوالي از شما دارم كه پاسخ به آن ، ميتواند به پاسخ پرسش شما در اين تاپيك كمك كند
تمام انسان هاي روي زمين ميگويند من درست ميگويم
فرانسوي ميگويد من درست ميگويم
ايراني ميگويد من درست ميگويم
دخترخاله شما ميگويد من درست ميگويم
پسر دايي شما
عموي شما
و......
آيا شما عقايد تمام انسان ها را مي پذيريد؟
اگر خير ، پس چگونه عقايد خود را شكل داده ايد؟
سلام خدمت شما سرور گرامی
قبل از هر چیز به خاطر انتخاب این راه به شما دوست عزیز تبریک میگم، چرا که انتخاب عقلانی دین باعث ثبات در دین انتخابی میشه و اصولا پیشنهاد عقل و خود اسلام هم همین راه است.اما پیش از ورود به بحث، تذکر چند نکته و پیش فرض لازم به نظر میرسد:
مقدمه1: دین حق در هر برهه ای منحصراً یک دین است. این مطلب بر مبنای وجود حقیقت واحد در هر زمان و نفی پلورالیزم دینی و معرفتی است. زیرا اگر کسی قائل به پلورالیزم دینی باشد، فرصت به بحث از دین حق نمیرسد.مقدمه2: حقیقت ادیان الهی واحد است اما همین ادیان دارای سیر تکاملی اند و هر دینی به مقتضای زمان، برای پیروان خود مسائل اعتقادی، اخلاقی و شرعی را بیان کرده است.
بنابر مقدمه اول، طبیعتا هر کس که معتقد به دین یا مکتب خاصی است، حق را به جانب خود می داند، تا جایی که قرآن در این رابطه می فرماید:مِنَ الَّذينَ فَرَّقُوا دينَهُمْ وَ كانُوا شِيَعاً كُلُّ حِزْبٍ بِما لَدَيْهِمْ فَرِحُونَ (روم/32)؛ پس دين خود را فرقهفرقه كردند و هر فرقهاى به روشى كه برگزيده بود دلخوش بود. اما برای این ادعا باید دلایل عقلی و منطقی داشت. برای رسیدن به این منظور باید فاکتورهای متفاوتی رو مد نظر داشت که موارد زیر بخشی از آنهاست:
عدم تناقض در متون دینی؛
جامعیت مسائل مطرح شده در دین؛
هماهنگی و همراهی مسائل دین با عقل سلیم؛
انسجام درونی دین و سازگاری منطقی آن؛
داشتن تاریخ و سند معتبر؛
عدم تحریف و ...
البته هر یک از این موارد بحث های فراوانی را میطلبد و در هر زمینه کتابها و مقالات فراوانی نوشته شده و مسلما ما در صدد ورود به تک تک این مباحث نیستیم و صرفا جهت اطلاع! بیان شده اند.اما بنابر مقدمه دوم، اگر اثبات شود که دین اسلام به عنوان یک دین الهی، متاخر از ادیانی مانند یهود و مسیحیت است، بنابر قواعد عقلی و عرفی، دین متاخر باید متکاملتر و همچنین ناسخ دیگر ادیان گذشته باشد. و اگر خاتمیت این دین هم ثابت شود، این دین تنها دین حق خواهد بود.
البته همه این موارد مذکور مستلزم تحقیق و تفحص جنابعالی است...
بسیار سپاسگذارم که برام وقت میذارید.
منظورتون رو از مقدمه 1 نفهمیدم دقیقا. میشه بیشتر برام بازش کنید؟ من احساس میکنم همون معنی مقدمه 2 رو میده.
بله مقدمه 2 جواب درستیه. میتونم بپذیرم. فقط حالا یه موردی هست. این موضوع که دین موخر قطعا کامل تر هست رو هر عقل سلیمی میپذیره. دنبال ادله رفتن و اثباتش رو هم همه میتونن برن. پس چرا باز هم با این وجود پیروان سایر ادیان تاکید بر به حق بودن دیدن خودشون رو دارن. باز پیروان عادی رو شاید بگیم دنبالش نمیرن. اما قطعا دانشمندانشون به این مسایل رجوع میکنن. نکنه اونا دلایل ما برای موخر بودن اسلام رو قبول ندارن؟ اگر قبول ندارن قطعا برای قبول نداشتنشون دلیلی دارن. نکنه اون دلیل درست باشه؟ اصلا از کجا معلوم که اونا درست نمی گن و ما داریم اشتباه میکنیم؟
سلام و عرض ادب
انشاالله در راه درستي كه انتخاب كرديد موفق باشيدخب بنده هم سوالي از شما دارم كه پاسخ به آن ، ميتواند به پاسخ پرسش شما در اين تاپيك كمك كند
داعش ميگويد من درست ميگويم
تمام انسان هاي روي زمين ميگويند من درست ميگويم
فرانسوي ميگويد من درست ميگويم
ايراني ميگويد من درست ميگويم
دخترخاله شما ميگويد من درست ميگويم
پسر دايي شما
عموي شما
و......
آيا شما عقايد تمام انسان ها را مي پذيريد؟
اگر خير ، پس چگونه عقايد خود را شكل داده ايد؟
از شما هم بسیار ممنونم که در بحث شرکت فرمودید و راهنماییم میکنید.
نه خب من عقاید همه رو نمیپذیرم. ولی در مسایل عادی حساسیتی وجود نداره که من بشینم بسنجم که آیا من درست میگم یا اونا. کار خودمو میکنم. ولی اینجا حرف فراتر از ایناست. من مدااام نگرانم که نکنه اونا درست میگن و من اشتباه؟ حتی با تحقیق هم که به نتیجه میرسم به خودم میگم نکنه تحقیقات من جاییش مشکل داره؟ اگر درسته... اگر من تونستم به این نتیجه برسم... جرا اونا نمیتونن به این نتیجه برسن ؟ اونا که قطعا علمشون هم بیشتر از منه
از شما هم بسیار ممنونم که در بحث شرکت فرمودید و راهنماییم میکنید
خواهش ميكنم ، خوشحال ميشوم من هم كمكي كرده باشم
در مسایل عادی حساسیتی وجود نداره که من بشینم بسنجم که آیا من درست میگم یا اوناببخشيد تقصير من بود منظورم را خوب بيان نكردم
منظورم مسائل روزمره نبود بزرگوار. مثالي ميزنم:
مواد مخدر ديگر موضوع عادي نيست خواهر گرامي اما لزوماً ربطي هم به دين افراد ندارد
كساني كه مواد مخدر مصرف ميكنند از نظر شما اشتباه مي كنند ، درست است؟ حتي ممكن است كسي بي دين باشد اما مواد مخدر را بد بداند
يا مثالي ديگر:
روابط آزاد ج.ن.س.ي بين دختر و پسر را بعضي ها بي اشكال مي دانند. اما عده اي دگر آن را زشت ميدانند ، گر چه ممكن است همين ها بي دين هم باشند
حالا سوال من درمورد اين است كه آن كسي كه روابط آزاد يا مواد مخدر را بد ميداند ولي دين هم ندارد ، بر چه اساسي به اين نتيجه رسيده؟
و شماي نوعي هم يك سري عقايد اينچنين داريد كه فلان چيز بد است و فلان چيز خوب
بر چه مبنايي به اين خوب و بد رسيده ايد؟
اگر درسته... اگر من تونستم به این نتیجه برسم... جرا اونا نمیتونن به این نتیجه برسن ؟اين را هم پاسخ خواهم داد
خواهش ميكنم ، خوشحال ميشوم من هم كمكي كرده باشمببخشيد تقصير من بود منظورم را خوب بيان نكردم
منظورم مسائل روزمره نبود بزرگوار. مثالي ميزنم:مواد مخدر ديگر موضوع عادي نيست خواهر گرامي اما لزوماً ربطي هم به دين افراد ندارد
كساني كه مواد مخدر مصرف ميكنند از نظر شما اشتباه مي كنند ، درست است؟ حتي ممكن است كسي بي دين باشد اما مواد مخدر را بد بدانديا مثالي ديگر:
روابط آزاد ج.ن.س.ي بين دختر و پسر را بعضي ها بي اشكال مي دانند. اما عده اي دگر آن را زشت ميدانند ، گر چه ممكن است همين ها بي دين هم باشندحالا سوال من درمورد اين است كه آن كسي كه روابط آزاد يا مواد مخدر را بد ميداند ولي دين هم ندارد ، بر چه اساسي به اين نتيجه رسيده؟
و شماي نوعي هم يك سري عقايد اينچنين داريد كه فلان چيز بد است و فلان چيز خوب
بر چه مبنايي به اين خوب و بد رسيده ايد؟
بله این مثال ها قابل درک تر و بهتر بود. اگر بخوام با این روش این موضوع رو بپذیرم جای یه شبهه دیگه برام باز میشه. اینکه پس توی مسایل دینی هم اگر یه چیزی رو مطمئنم درسته و در موردش تحقیق میکنم و میبینم منطقا مشکلی نداره و برام ثابت میشه در مورد این حکم سختگیری شده ووووووو باید همون کاری که خودم میدونم درسته رو انجام بدم. مثلا جریان بلامانع بودن یا نبودن وضو با براق کننده ناخن(نه دقیقا لاک که جنبه آرایشی داره)
منتظر قسمت دوم جوابتون میمونم. ممنون
بله این مثال ها قابل درک تر و بهتر بودخب پس پاسخ سوالم را بدهيد :Nishkhand:
حالا سوال من درمورد اين است كه آن كسي كه روابط آزاد يا مواد مخدر را بد ميداند ولي دين هم ندارد ، بر چه اساسي به اين نتيجه رسيده؟
و شماي نوعي هم يك سري عقايد اينچنين داريد كه فلان چيز بد است و فلان چيز خوب
بر چه مبنايي به اين خوب و بد رسيده ايد؟
خب احتمالا تحقیق کرده و دیده براش ضرر داره بنابراین اون رو بد میدونه.
خب من هم یا به چشم مضراتش رو دیدم یا از دیگران پرسیدم یا از ابتدا برام قبح داشته. برای همین اسم خوب و بد روی خیلی چیزا گذاشتم.
خب پس پاسخ سوالم را بدهيد :Nishkhand:
خب احتمالا تحقیق کرده و دیده براش ضرر داره بنابراین اون رو بد میدونه.
خب من هم یا به چشم مضراتش رو دیدم یا از دیگران پرسیدم یا از ابتدا برام قبح داشته. برای همین اسم خوب و بد روی خیلی چیزا گذاشتم.
خب احتمالا تحقیق کرده و دیده براش ضرر داره بنابراین اون رو بد میدونه.اما هرگز ترديد نكرديد
خب من هم یا به چشم مضراتش رو دیدم یا از دیگران پرسیدم یا از ابتدا برام قبح داشته. برای همین اسم خوب و بد روی خیلی چیزا گذاشتم.
همين را مي خواستم عرض كنم. زيادي ترديد در مسائل ديني به دليل شبهه پراكني هاي زياد است ، وگرنه موضوع به همان سادگي است كه شما به ساير اعتقادات رسيديد
به همان سادگي كه فهميديد چرا مواد مخدر بد است اما حالا فرض كنيد كسي بيايد به شما بگويد:
كدام نوع مواد بد است؟ چه مقدارش بد است؟
چه مقدار براي چه سني بد است؟ آيا بد بودنش بستگي به نوع استفاده دارد يا نه؟
و...................... در آن صورت گيج ميشويد كه چه بگوئيد و ممكن است به اعتقادات خود شك كنيد!! لطفاً دقت كنيد كه من ابداً نمي خواهم بگويم ريزبين نباشيد يا هر چيزي را سطحي قبول كنيد. بلكه مي خواهم عرض كنم همانطور كه بي دقتي اشتباه است ، دقت بيش از حد هم اشتباه است
مثال:
يهوديت ميگويد من درست ميگويم
اسلام هم ميگويد من درست ميگويم
شما در آن مورد نحقيق و بررسي كنيد ، ريزبين هم باشيد ، اما اجازه ندهيد سوال ها شما را ناتوان كند
شما بر سوال ها سوار باشيد ، نه آنها بر دوش شما
اما هرگز ترديد نكرديد
همين را مي خواستم عرض كنم. زيادي ترديد در مسائل ديني به دليل شبهه پراكني هاي زياد است ، وگرنه موضوع به همان سادگي است كه شما به ساير اعتقادات رسيديد
به همان سادگي كه فهميديد چرا مواد مخدر بد است اما حالا فرض كنيد كسي بيايد به شما بگويد:
كدام نوع مواد بد است؟ چه مقدارش بد است؟
چه مقدار براي چه سني بد است؟ آيا بد بودنش بستگي به نوع استفاده دارد يا نه؟
و...................... در آن صورت گيج ميشويد كه چه بگوئيد و ممكن است به اعتقادات خود شك كنيد!! لطفاً دقت كنيد كه من ابداً نمي خواهم بگويم ريزبين نباشيد يا هر چيزي را سطحي قبول كنيد. بلكه مي خواهم عرض كنم همانطور كه بي دقتي اشتباه است ، دقت بيش از حد هم اشتباه استمثال:
مسيحيت ميگويد در فلان موضوع من درست ميگويم
يهوديت ميگويد من درست ميگويم
اسلام هم ميگويد من درست ميگويم
شما در آن مورد نحقيق و بررسي كنيد ، ريزبين هم باشيد ، اما اجازه ندهيد سوال ها شما را ناتوان كند
شما بر سوال ها سوار باشيد ، نه آنها بر دوش شما
بله واقعا دیگه راهی جز پذیرش و تکیه به این مساله که راه دیگه ای نداریم و نباید زیاد شک کرد و اینا نیست.
ولی قبول کنید اینا دل آدمو آروم نمیکنه. اصلا اگه بخوام یه جاهایی بگم شک نکن که دیگه نمیتونم بگم با یقین کامل پذیرفتم. البته حرف شما رو قبول دارما. اگه بخوام با این حساسیت به موضوع نگاه کنم، فردا برای تمام جزئیات دین این مشکل پیش میاد.
مگر اینکه تهش بگم خدا به انسان یه حدی از توانایی داده. من با این توانایی به اینجا رسیدم که این بهترینه...
سلام علیکم و رحمة الله.
بنده خودم سالها پیش تحقیق کردن در مورد دینم رو شروع کردم. به نظرم چند نکته است که اگر از اول می دونستم و عمل می کردم، الان جلوتر بودم:
اول اینکه باید با اصول منطق و مغالطات آشنا بشویم تا بدانیم که کجا داریم اشتباه فکر می کنیم، کجا استدلالمان غلط است و... این خیلی مهم بود. الان اگر کسی می خواد دینش رو درست بشناسه، ابتدا باید دین خودشو با عقلانیت بررسی کنه، ولی اگر مسلح به دانش منطق و نگاه فلسفی نباشه، هیچوقت موفق به این کار، نمی شه.
دوم اینکه مطالعه کنیم، ابتدا در دین خودمون و سؤالاتمون رو از افراد آگاه بپرسیم، و تا قانع نشده ایم، سراغ مباحث بعدی نرویم. لازم به ذکره که برخی مباحث، قدری طول می کشه که در ذهن آدم بنشینند. خیلی وقتها روال غلط و غیرمنطقی ذهن ما باعث می شه که بهترین استدلالها رو برای یک مسئله نپذیریم.
سوم اینکه بعد از شناخت دین خودمون، سراغ دینهای دیگه بریم و راجع به اونها تحقیق کنیم. بسیاری از نقدها بر سایر ادیان در سطح جامعه مشهور است و حتی گاهی علمای غیرمتخصص در زمینۀ ادیان، طرح می کنن، هیچ ریشه ای در اون دین موردِ نظر نداره، و اونها به راحتی، مسئله رو دور می زنن و جواب می دهند، مثل نژادپرستی یهود، دو گانه پرستی زرتشتیان یا سه خدایی بودنِ مسیحیت. با افزایش آگاهی، تازه نقدهای بهتر و مفیدتر نسبت به اون دینها پیدا می کنید و متوجه نقاط ضعفشون می شوید. من خودم سعی کردم منابع دفاعیاتی اینها رو هم تا جایی که می تونم بخونم و آگاه بشم.
چهارم پس از تحقیق در مورد ادیان پیشین، می تونیم به سراغ ادعاهای نبوت و دینهای مطرح شده پس از اسلام بریم: سیکهیسم، بابیت، بهائیت و غیره اونها رو هم باید به همین شکل بالا با مطالعۀ دقیق و توجه به دفاعیات و سخنان خودشون بررسی کرد، و نه بر اساس سخنان علمای اسلام در مورد اونها.
من چند تا تجربه دارم امیدوارم بهتون کمک کنه:
1- ابتدا باید روی روش شناخت فکر کنید چطوری میتونید به حقانیت یک دین برسید یک ساز و کار و پروسه طراحی کنید. اصلا چرا عقل حجیت داره ممکنه حجیت نداشته باشه؟ نقش قلب در این مورد چی هست؟ چطور میشه اونو سنجید؟ آیا بقیه ادیان هم نسبت به عقایدشون عواطف و علاقه قلبی دارند؟ و اینطور سوالات
2- مسلما کسی که میخواد تحقیق کنه باید از دین خودش در ابتدا شروع کنه و در اون توانمند بشه منتها به تجربه دیدم هر وقت خواستم به طور اصیل در یک موضوع به خصوص و ریز شده دینی تحقیق کنم دو سه مرحله که جلو رفتم به در بسته خوردم چون منابع عربی بودن. پس باید عربی رو یاد داشته باشید. اگه میخواید به نتیجه نهایی در یک موضوع ریز شده برسید. نه مثل تاپیکهای ما که تا یه جایی پیش میرن و رها میشند در حالی که سوالات بسیاری در موردشون وجود داره که با کمی کنکاش میشه به نتیجه نهاییش رسید.
3- یاد داشتن زبان انگلیسی خیلی مهم هست الان منابع اسلامی بعد از عربی به زبان فارسی هست و چون تنها کشور شیعه هستیم که فارسی زبان هستیم وفور منابع فارسی رو داریم بازهم مشکل تحقیق داریم چون عربی بلد نیستیم. ولی آیا مثلا زبانمون لهستانی بود یا صدها زبان دیگه رسمی که داریم منابع اسلامی به اندازه ای که شما رو تا اعماق یک موضوعی برسونه به اون زبون بود؟ در مورد دینهای دیگه هم همینطور، پس اگه میخوایم به نظرات دیگران دسترسی داشته باشیم باید زبان انگلیسی رو بلد باشیم تا مشکل تحقیق کمتر بشه. البته بازهم اگه اصل یک دین رو بخوایم باید زبان خودشون رو یاد داشته باشیم. که خب این دیگه مقدور نیست.
4- منطق خودمون رو باید قوی کنیم باید بسیار بسیار سخت گیر باشیم بین اینهمه ادعاهای مختلف، چون اگه قرار باشه با سلام و صلوات مطالب رو به هم برسونیم اگه وهابی هم باشیم به شیعه جذب نخواهیم شد و در ادعاهای خود خواهیم ماند.
5- برای تحقیقات اسلامی نرم افزارهای نور خیلی مناسب هستند. میتونید از سامانه سداد نور هم استفاده کنید.
6- سعی کنید حتما روی کاغذ و دفتر فکر کنید چون افکار ذهنی نمیتونن زیاد عمق بدن بهتون. روی کاغذ میتونید به یه اشکال برسید تا برطرف نکردید به اشکال بعدی وارد نمیشید. اما تاپیکهای اینجا اولا کوتاه هستند و بعد ده روز جمع بندی میشند. روی کاغذ میتونید بعد یک هفته یک ساعت کار کنید دوباره یک ماه بعد چند ساعت و هر موقع وقت داشتید تا جایی که پیش رفتید کارتون رو پیش ببرید. یکی هم این که این بحث عمومی به عزت نفس آدمها خدشه وارد میکنه من شخصا اگثر کاربران بلکه تمام کارشناسانی هم که دیدم وقتی متوجه اشتباهشون میشند پافشاری میکنند و قبول نمیکنند (گرچه موضوع درون دینی باشد) این از مضرات بحث عمومی است که افراد میخواهند از شخصیت و نظر اولیه خودشون دفاع کنند به جای همفکری برای رسیدن به بهترین پاسخ. به جاش جدل میکنند.
ممنون از راهنمایی های همه ی دوستان. خب خیلی ابهامات برام برطرف شد. اما هنوز به اون یقین نهایی نرسیدم...
سلام
راهی رو برای رسیدن از اسلام ارثی به اسلام انتخاب شروع کردم...
اولین سوالی که میخوام دنبالش برم و ازتون درخواست راهنمایی دارم اینه:
ما مسلمان ها همیشه میگیم اسلام بهترین و کاملترینه. اخرینه و...
اما پیروان سایر ادیان هم دین خودشون رو کاملترین میدونن. اون ها هم دقیقا به اندازه ما ادله هایی برای اثبات حقانیت دینشون دارن.
من هر جا این سوال رو مطرح کردم جوابی که بهم داده شده اینه که خیلی ها در جهالت خودشون موندن چون به نفعشون نیست از این جهالت خارج بشن. یا اون ناشی از تعصباتشون به نظر گذشتگانشونه و...
خب اون ها هم در مورد تعصب ما همین رو میگن.
در واقع میخوام بگم این میزان یقین و تفحص و شکل تفسیر کتب آسمانی رو همه ادیان دارن. اون ها هم میگن مفسران ما درست میگن.
هیچ جا قضاوتی وجود نداره که بگه ما مسلمان ها درست میگیم یا اون ها؟
در مقابل هر دلیل ما بر حقانیت اسلام، اون ها جوابی دارن.
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم و رحمة الله
هر گروهی دفاعیههایی برای خودشان دارند ... شاید شما بتوانید برخی از آن دفاعیهها را خیلی راحت پس بزنید و بگویید که معلوم است که غلط هستند، ولی همهی آنها به این سادگیها رد نمیشوند، و البته اگر به اندازهی کافی با تجربه باشید میبینید که چه بسیار مسائل را مطمئن بودید که واضح است که غلط است ولی بعدها فهمیدهاید که آنقدرها هم غلط بودنشان واضح نبوده است و اصلاً امکان دارد که درست همانها باشند ... شما اگر بنشینید پای صحبت یک فیلسوف اسلامی براهینی را برای شما میآورد که بخصوص اگر فلسفه ندانید نمیتوانید حاصل فکر کردن این همه عالم متفکر را در طول اعصار متفاوت با یک روز و دو روز یا یک سال و دو سال فکر کردن رد نمایید، بعد میروید پیش یک فیلسوف خداناباور و میبینید که همو هم متفکر است و دلایلی را پیش پایتان میگذارد که آنها را هم نمیتوانید رد کنید، چون همان براهین هم توسط متفکرین بزرگی ارائه شدهاند و سالها رویشان توسط افراد زیادی فکر شده است و اگر هم اشکالاتی داشته باشند (که دارند) به این راحتیها قابل کشف نیستند ... پس ناچار هستید بروید مناظرهها و نقدهای ایشان را بخوانید و جوابیههایی که به یکدیگر دادهاند را مطالعه کنید، مینشینید پای صحبت عالم این دین دلایلش را میآورد و شما بعد از مدتی فکر کردن و هضم کردن مطلبش سری تکان میدهید که بله منطقی است، بعد میروید جواب عالم دین دیگر را و نقد او از این دین اول را میخوانید و آن را هم کمی طول میکشد تا هضم کنید و بعد چون اشکالی در آن نیافتهاید و به نظرتان همه چیزش درست است باز سری تکان میدهید و میگویید که این هم منطقی است، و این کار را هزار بار هم که انجام بدهید باز هر دلیل عالمانهای که برای شما بیاورند باز به این راحتیها نمیتوانید خودتان ایراداتش را بیابید و باز میفرمایید که منطقی است ... دست آخر شاید یک نفر دیگر جوابی به نقدی که به او شده است نداشته باشد و شما نتیجه میگیرید که پس آن عالمی که نقد اساسی را کرد و تیر خلاص را به عالم دیگر زد بر حق است ... ولی بعد دوباره تردید به سراغتان میآید که از کجا معلوم که این عالمها بهترین عالمان دین خودشان در تمام زمانها باشند و از کجا معلوم که این بررسی من نقد عالمان نبوده باشد به جای نقد دینی که ایشان خود را عالم به آن معرفی کردهاند؟ هیچ بعید نیست که این دینی که عالم آن در مناظره شکست خورد بر حق بوده باشد ولی او توان رویارویی با آن عالم دیگر را نداشته است ... شاید اگر همین آزمایش را با دو عالم دیگر میکردم نتیجه متفاوت میشد ... و خلاصه اینکه از این راه یقینی کسب نمیشود ... غالب انسانها که از این راه یک باور را به عنوان باور حق میپذیرند در جایی خسته شدهاند و بحث و جستجو را ادامه ندادهاند و در واقع وقتی که عالمی که خودشان بیشتر تمایل دارند او بر حق باشد پاسخی بر نقدهای ادیان دیگر میدهد که به نظر او منطقی میرسد و نقدی بر آن ادیان دیگر میکند که به نظر او هم وارد است جستجو را متوقف کرده و میگوید که دانستم همین دین است که حق است ... با این حساب آیا اسم کار ایشان را میتوان تحقیق و عقلمحوری گذاشت وقتی که دست آخر تن به خواستهی دلشان دادهاند و طرفی را که دوست داشتند بپذیرند را پذیرفتهاند؟ ... اجازه دهید شفاف بگویم که این کار ایشان صرفاً یک تلاش است برای توجیه کردن باوری که دوست دارند ملتزم به آن بشوند ... به این ترتیب هر کسی بگوید چرا این دین را پذیرفتی میگوید کلی تحقیق کردم!
خب خیلی ابهامات برام برطرف شد. اما هنوز به اون یقین نهایی نرسیدم...
آیا واقعاً ابهامی برطرف شده است؟ به نظر شما آیا اصلاً از این راه تحقیقی که در پیش گرفتهاید میتوان به یک یقین نهایی رسید؟ اگر بله لطفاً بفرمایید چه چیزی اگر به شما بگوییم شما به یقین میرسید؟ اصلاً بفرمایید از چه راهی اگر اسلام را برایتان ثابت بگردانیم به یقینی میرسانید که بر اساس آن شهادتین گفته و مثلاً جهاد در راه خدا را بر خودتان واجب نمایید تا آنجا که جان و مالتان را در این راه بدهید و در صورت لزوم جان و مال دشمنان دینی که دانستید حق است را بگیرید؟
آیا اصلاً راهی برای رسیدن به چنان یقینی سراغ دارید که ما برایتان هموارش کنیم و شما را به سمت آن یقین پابهپا ببریم؟
حقیر تردیدگرا نیستم و مسلمانم و به حقانیت اسلام یقین دارم، بنابراین هدفم از طرح این مسائل این نیست که ناامید شوید و بگویید راهی برای رسیدن به یقین نیست و حداکثر میتوانم ظن و گمان به درستی یک طرف و غلط بودن راههای دیگر یا بهتر بودن یک مسیر و کمتر خوب بودن مسیرهای دیگر ببرم ... بلکه بهتر دیدم این صحبتها را از یک مسلمان بشنوید تا اینکه به عنوان شبهه از خداناباوران و شکگرایان بشنوید و دیگر قادر به بلند شدن از سر جای خود نباشید ...
روی این مسأله فکر کنید .... ببینید حقیقتاً اگر چه چیزی بشود شما را در مورد حقانیت این دین به یقین میرساند ...
مثلاً آیا فلسفه و منطق میتواند چنین کاری برایتان بکند؟ همهی فلاسفه و منطقیون که مسلمان نیستند که منطق و فلسفه حتماً شما را به اسلام برساند ...
یا آیا علوم طبیعی میتواند شما را به چنان یقینی برساند؟ به زعم حقیر اگر به این راه پناه ببرید تقریباً راهی به سوی اسلام نخواهید یافت چون علوم طبیعی که حتی مسلمین به آنها پایبند هستند عموماً علومی سکولار و خداناباورانه هستند ...
فکر کنید به اینکه یقین چیست و اگر چه چیزی شود یقین حاصل میشود ... آیا براهین فلسفی اصولاً قادر به ایجاد یقین قلبی هستند یا حداکثر ظن قریب به یقین نهایت کارکرد ایشان است ...
فکر کنید، ان شاء الله ما هم از نتیجهی تفکرات شما استفاده ببریم ...
در پناه خدا باشید و عاقبتتان بخیر ان شاء الله
یا علی علیهالسلام
[FONT=Franklin Gothic Medium]
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم و رحمة الله
هر گروهی دفاعیههایی برای خودشان دارند ... شاید شما بتوانید برخی از آن دفاعیهها را خیلی راحت پس بزنید و بگویید که معلوم است که غلط هستند، ولی همهی آنها به این سادگیها رد نمیشوند، و البته اگر به اندازهی کافی با تجربه باشید میبینید که چه بسیار مسائل را مطمئن بودید که واضح است که غلط است ولی بعدها فهمیدهاید که آنقدرها هم غلط بودنشان واضح نبوده است و اصلاً امکان دارد که درست همانها باشند ... شما اگر بنشینید پای صحبت یک فیلسوف اسلامی براهینی را برای شما میآورد که بخصوص اگر فلسفه ندانید نمیتوانید حاصل فکر کردن این همه عالم متفکر را در طول اعصار متفاوت با یک روز و دو روز یا یک سال و دو سال فکر کردن رد نمایید، بعد میروید پیش یک فیلسوف خداناباور و میبینید که همو هم متفکر است و دلایلی را پیش پایتان میگذارد که آنها را هم نمیتوانید رد کنید، چون همان براهین هم توسط متفکرین بزرگی ارائه شدهاند و سالها رویشان توسط افراد زیادی فکر شده است و اگر هم اشکالاتی داشته باشند (که دارند) به این راحتیها قابل کشف نیستند ... پس ناچار هستید بروید مناظرهها و نقدهای ایشان را بخوانید و جوابیههایی که به یکدیگر دادهاند را مطالعه کنید، مینشینید پای صحبت عالم این دین دلایلش را میآورد و شما بعد از مدتی فکر کردن و هضم کردن مطلبش سری تکان میدهید که بله منطقی است، بعد میروید جواب عالم دین دیگر را و نقد او از این دین اول را میخوانید و آن را هم کمی طول میکشد تا هضم کنید و بعد چون اشکالی در آن نیافتهاید و به نظرتان همه چیزش درست است باز سری تکان میدهید و میگویید که این هم منطقی است، و این کار را هزار بار هم که انجام بدهید باز هر دلیل عالمانهای که برای شما بیاورند باز به این راحتیها نمیتوانید خودتان ایراداتش را بیابید و باز میفرمایید که منطقی است ... دست آخر شاید یک نفر دیگر جوابی به نقدی که به او شده است نداشته باشد و شما نتیجه میگیرید که پس آن عالمی که نقد اساسی را کرد و تیر خلاص را به عالم دیگر زد بر حق است ... ولی بعد دوباره تردید به سراغتان میآید که از کجا معلوم که این عالمها بهترین عالمان دین خودشان در تمام زمانها باشند و از کجا معلوم که این بررسی من نقد عالمان نبوده باشد به جای نقد دینی که ایشان خود را عالم به آن معرفی کردهاند؟ هیچ بعید نیست که این دینی که عالم آن در مناظره شکست خورد بر حق بوده باشد ولی او توان رویارویی با آن عالم دیگر را نداشته است ... شاید اگر همین آزمایش را با دو عالم دیگر میکردم نتیجه متفاوت میشد ... و خلاصه اینکه از این راه یقینی کسب نمیشود ... غالب انسانها که از این راه یک باور را به عنوان باور حق میپذیرند در جایی خسته شدهاند و بحث و جستجو را ادامه ندادهاند و در واقع وقتی که عالمی که خودشان بیشتر تمایل دارند او بر حق باشد پاسخی بر نقدهای ادیان دیگر میدهد که به نظر او منطقی میرسد و نقدی بر آن ادیان دیگر میکند که به نظر او هم وارد است جستجو را متوقف کرده و میگوید که دانستم همین دین است که حق است ... با این حساب آیا اسم کار ایشان را میتوان تحقیق و عقلمحوری گذاشت وقتی که دست آخر تن به خواستهی دلشان دادهاند و طرفی را که دوست داشتند بپذیرند را پذیرفتهاند؟ ... اجازه دهید شفاف بگویم که این کار ایشان صرفاً یک تلاش است برای توجیه کردن باوری که دوست دارند ملتزم به آن بشوند ... به این ترتیب هر کسی بگوید چرا این دین را پذیرفتی میگوید کلی تحقیق کردم!آیا واقعاً ابهامی برطرف شده است؟ به نظر شما آیا اصلاً از این راه تحقیقی که در پیش گرفتهاید میتوان به یک یقین نهایی رسید؟ اگر بله لطفاً بفرمایید چه چیزی اگر به شما بگوییم شما به یقین میرسید؟ اصلاً بفرمایید از چه راهی اگر اسلام را برایتان ثابت بگردانیم به یقینی میرسانید که بر اساس آن شهادتین گفته و مثلاً جهاد در راه خدا را بر خودتان واجب نمایید تا آنجا که جان و مالتان را در این راه بدهید و در صورت لزوم جان و مال دشمنان دینی که دانستید حق است را بگیرید؟
آیا اصلاً راهی برای رسیدن به چنان یقینی سراغ دارید که ما برایتان هموارش کنیم و شما را به سمت آن یقین پابهپا ببریم؟حقیر تردیدگرا نیستم و مسلمانم و به حقانیت اسلام یقین دارم، بنابراین هدفم از طرح این مسائل این نیست که ناامید شوید و بگویید راهی برای رسیدن به یقین نیست و حداکثر میتوانم ظن و گمان به درستی یک طرف و غلط بودن راههای دیگر یا بهتر بودن یک مسیر و کمتر خوب بودن مسیرهای دیگر ببرم ... بلکه بهتر دیدم این صحبتها را از یک مسلمان بشنوید تا اینکه به عنوان شبهه از خداناباوران و شکگرایان بشنوید و دیگر قادر به بلند شدن از سر جای خود نباشید ...
روی این مسأله فکر کنید .... ببینید حقیقتاً اگر چه چیزی بشود شما را در مورد حقانیت این دین به یقین میرساند ...
مثلاً آیا فلسفه و منطق میتواند چنین کاری برایتان بکند؟ همهی فلاسفه و منطقیون که مسلمان نیستند که منطق و فلسفه حتماً شما را به اسلام برساند ...
یا آیا علوم طبیعی میتواند شما را به چنان یقینی برساند؟ به زعم حقیر اگر به این راه پناه ببرید تقریباً راهی به سوی اسلام نخواهید یافت چون علوم طبیعی که حتی مسلمین به آنها پایبند هستند عموماً علومی سکولار و خداناباورانه هستند ...
فکر کنید به اینکه یقین چیست و اگر چه چیزی شود یقین حاصل میشود ... آیا براهین فلسفی اصولاً قادر به ایجاد یقین قلبی هستند یا حداکثر ظن قریب به یقین نهایت کارکرد ایشان است ...
فکر کنید، ان شاء الله ما هم از نتیجهی تفکرات شما استفاده ببریم ...
در پناه خدا باشید و عاقبتتان بخیر ان شاء الله
یا علی علیهالسلام
ممنون.
حرف هاتون تلنگر بزرگی بود. شاید اگه در این سال ها که اینقدر توی این مسایل دست و پا زده بودم کسی اینجوری با شجاعت و صادقانه این حرف ها رو بهم زده بود زودتر به هر نتیجه ای رسیده بودم...
بله واقعا همینطوره. و دلیلی که من در این چند سال اخیر که البته مداوم هم مناظره و امید و ناامیدی بوده به نتیجه نرسیدم این بوده که دقیقا دنبال پیدا کردن ریشه ی این درست و غلط استدلال ها بودم.
بعد از تمام این حرف ها میشه مثلا از شما بپرسم شما خودتون چطور برای خودتون این موضوع رو حل کردید؟ منظورم اینه که راهکار نهایی چیه پس؟
یعنی شما میگید یه جاهایی انسان باید بره دنبال قلبش؟ آخه تشخیص حرف قلب و تمایل نفسانی هم سخته. هر انسانی معمولا در این جور مواقع دو کشش و میل متضاد در درون خودش داره.
اما هرگز ترديد نكرديد
همين را مي خواستم عرض كنم. زيادي ترديد در مسائل ديني به دليل شبهه پراكني هاي زياد است ، وگرنه موضوع به همان سادگي است كه شما به ساير اعتقادات رسيديد
به همان سادگي كه فهميديد چرا مواد مخدر بد است
پاسختون جالب بود . ههههه
میشه بفرمایید به همین سادگی که ماشالله توی متد شما خیلی چیزا رو میشه تشخیص داد ، مثلا شراب خوبه یا بد؟
Sent from my GT-I9505 using Tapatalk
پاسختون جالب بود . هههههسلام به شما
میشه بفرمایید به همین سادگی که ماشالله توی متد شما خیلی چیزا رو میشه تشخیص داد ، مثلا شراب خوبه یا بد؟
درمورد شراب:
هر چیزی که ذره ای این امکان در آن باشد که قدرت تشخیص و حفظ شخصیت را از انسان بگیرد بد است
شراب هم جزئی از همین دایره است و بد است
به همین سادگی :Nishkhand:
سلام به شما
درمورد شراب:
هر چیزی که ذره ای این امکان در آن باشد که قدرت تشخیص و حفظ شخصیت را از انسان بگیرد بد است
شراب هم جزئی از همین دایره است و بد است
به همین سادگی :Nishkhand:
کاری به این استدلال باحالتون ندارم ولی خوب به عنوان کسی که توی این فیلد هستم باید بگم خیلی از داروهایی که میخوریم هم این خاصیت ها رو دارند ولی خوب برای یا چیز دیگه خوب هستند پس باید بد باشند دیگه درسته؟
بگذریم بحث به حاشیا میره
جالب شد ، همینجوری ادامه بدم میتونم شما رو به یه آتءیست تبدیل کنم ، اونا هم معتقدند که با علم و منطق میشه خوب و بد رو تشخیص داد.
شما با این استدلال پس چه نیازی به قرآن و دین و اینا دارید؟
Sent from my GT-I9505 using Tapatalk
خیلی از داروهایی که میخوریم هم مثل شراب این نکات منفی رو دارند که در قدرت تشخیص یا شخصیت انسان اختلال ایجاد کنن ، ولی از طرفی این داروها برای یک سری چیزهای دیگه خوب هستند. اما با استدلال شما این داروها هم باید مثل شراب بد باشند دیگه درسته؟در آن موردی که زیان دارند بد هستند و در آن موردی که سود دارند خوب هستند
حال شما باید بسنجید که قسمت سود بیشتر سنگینی میکند یا زیان
تقریباً در تمام کارهای خوب مقداری زیان هم هست
و همچنین تقریباً در تمام کارهای بد مقداری سود هم هست
ما شب و روز در حال سنجش میزان خوب و بد بودن مسائل و انتخاب بین آنها هستیم ولی چون با زندگی ما عجین شده خودمان متوجه نمی شویم
همینجوری ادامه بدم میتونم شما رو به یه آتئیست تبدیل کنم ، چون اونا هم مثل شما معتقدند که با علم و منطق میشه خوب و بد رو تشخیص داد
این اعتقاد کاملاً درست است :ok:
اما باید دید آنها خوب و بد را چطور معنا می کنند گمراهی بیشتر انسان ها در اثر یافتن پاسخ های اشتباه نیست ، بلکه به دلیل داشتن پرسش های غلط است
اگر درسته... اگر من تونستم به این نتیجه برسم... جرا اونا نمیتونن به این نتیجه برسن ؟پست قبلی (شماره 21 ) را کامل مطالعه بفرمائید
در آن موردی که زیان دارند بد هستند و در ان موردی که سود دارند خوب هستند
حال شما باید بسنجید که قسمت سود بیشتر سنگینی میکند یا زیان بطور کلی در تمام کارهای خوب (یا لااقل در اکثیرت مطلق کارهای خوب) مقداری زیان هم هست
و باز بطور کلی در تمام کارهای بد (یا لااقل در اکثیرت مطلق کارهای بد) مقداری سود هم هست
ما شب و روز در حال سنجش میزان خوب و بد بودن مسائل هستیم ولی اکثراً خودمان متوجه نمی شویم
این اعتقاد کاملاً درست است :ok:
اما باید دید آنها خوب و بد را چطور معنا می کنندگمراهی بیشتر انسان ها در اثر یافتن پاسخ های اشتباه نیست ، بلکه به دلیل داشتن پرسش های غلط است
الان در نهایت نظر شما چیه؟ یعنی در مورد مساله ی حقانیت استدلال های ما مسلمانان و پیروان سایر ادیان میگید بهترین رو انتخاب کنیم؟ خب من باز برمیگردم سر جای اولم. از کجا معلوم کی در مورد بهترین داره درست قضاوت میکنه؟
اصلا در مورد همین مساله ی داشتن ضرر و سود همزمان و انتخاب کفه سنگین ترازو هم من این مشکل رو دارم. مثلا شما میگید مضرات مشروب بیشتر از زیانشه. اما اونی که مصرف میکنه استدلال هایی داره که میگه فوایدش بیشتره. حالا این وسط کی داره درست میگه؟ کی کار درستو میکنه؟
حالا مشروب یه مثال بودا. کلا همه ی چیزهایی که جنبه ی خوب و بد دارن رو میگم
الان در نهایت نظر شما چیه؟ یعنی در مورد مساله ی حقانیت استدلال های ما مسلمانان و پیروان سایر ادیان میگید بهترین رو انتخاب کنیم؟ خب من باز برمیگردم سر جای اولم. از کجا معلوم کی در مورد بهترین داره درست قضاوت میکنه؟من کد را به شما دادم خواهر گرامی:
اصلا در مورد همین مساله ی داشتن ضرر و سود همزمان و انتخاب کفه سنگین ترازو هم من این مشکل رو دارم. مثلا شما میگید مضرات مشروب بیشتر از زیانشه. اما اونی که مصرف میکنه استدلال هایی داره که میگه فوایدش بیشتره. حالا این وسط کی داره درست میگه؟ کی کار درستو میکنه؟
حالا مشروب یه مثال بودا. کلا همه ی چیزهایی که جنبه ی خوب و بد دارن رو میگم
گمراهی بیشتر انسان ها در اثر یافتن پاسخ های اشتباه نیست ، بلکه به دلیل داشتن پرسش های غلط است
شما الان چه قصدی دارید؟ مگر نه اینکه میخواهید به حقانیت اعتقادات خود برسید؟
اینکه آیا اعتقاد شما درست است یا نه
پس مشکل شما فعلاً روی اصل و ریشه اعتقادات است
نه اینکه مشروب خوب است یا نه
یا اینکه حجاب درست است یا غلط
یا مسائلی مانند اینها
شما باید سؤال های بزرگتری بپرسید
اولین و مهمترین سؤال به نظر خودتان چه سؤالی است؟
سلام
منظورتون رو از مقدمه 1 نفهمیدم دقیقا. میشه بیشتر برام بازش کنید؟ من احساس میکنم همون معنی مقدمه 2 رو میده.
پلورالیزم دینی به این معناست که تمام ادیان درست میگن! و همه ادیان حق اند بنابراین شما هر دینی داشته باشید اهل نجات بوده و همان حق است. در این صورت لزومی نداره که ما بحث کنیم اسلام درست میگه یا مسیحیت و یا ... اما اگه بگیم حقیقت یکی است و نمیشه هم اعتقاد الف درست باشه و هم اعتقاد ب که دقیقا مقابل اعتقاد الف است.
بنابراین مقدمه اول عدم حقانیت ادیان در زمان واحد رو نتیجه میده و مقدمه دوم حقانیت اونها رو در زمان خودشون.
پس چرا باز هم با این وجود پیروان سایر ادیان تاکید بر به حق بودن دیدن خودشون رو دارن. باز پیروان عادی رو شاید بگیم دنبالش نمیرن. اما قطعا دانشمندانشون به این مسایل رجوع میکنن. نکنه اونا دلایل ما برای موخر بودن اسلام رو قبول ندارن؟ اگر قبول ندارن قطعا برای قبول نداشتنشون دلیلی دارن. نکنه اون دلیل درست باشه؟ اصلا از کجا معلوم که اونا درست نمی گن و ما داریم اشتباه میکنیم؟
قبول نکردن اسلام توسط اونها میتونه دلایل متعددی داشته باشه مثلا:
در ابتدا خیلی از مسیحیان پیامبر(ص) رو به عنوان فرستاده الهی قبول نداشتند و مدتی طولانی در غرب ایشان رو (نعوذ بالله) دروغگو خطاب میکردند، همانطور که یهودیان حضرت مسیح رو قبول نکردند. البته دست کشیدن از اعتقادی که انسان یک عمر با اون انس گرفته کار راحتی نیست...
یکی از دلایلی که باعث میشه مثلا یک مسیحی اصلا به اسلام فکر هم نکنه، پروپگاندا و اسلام هراسی شکل گرفته در رسانه های غربی است که البته گهگاه حماقت برخی سلفی ها همچون داعش به این هدف کمک میکنه.
گذشته از دلایل دیگران برای نپذیرفتن اسلام، شما باید دنبال دلایل اثبات آخرین دین بگردید. چرا که آخرین دین الهی طبیعتا باید کاملتر بوده و هدایت و نجات انسان در همین دین خواهد بود. دلایلی مانند معجزات پیامبر، شرایط تاریخی و فرهنگی ظهور حضرت رسول(ص) و مسائلی از این قبیل.
ان شا الله موفق باشید...
یعنی شما میگید یه جاهایی انسان باید بره دنبال قلبش؟ آخه تشخیص حرف قلب و تمایل نفسانی هم سخته. هر انسانی معمولا در این جور مواقع دو کشش و میل متضاد در درون خودش داره.
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم و رحمة الله
و دقیقاً دین از انسان کار سخت را میخواهد ...
کاری اگر سخت باشد ولی برای جامعهی هدف که مخاطب دعوت ادیان هستند (افرادی که عقلشان بلوغ یافته است، صرفنظر از سطح تحصیلات یا ضریب هوشی) ممکن باشد دیگر طلب کردنش اشتباه نیست، اشتباه این است که مخاطبان یک دعوت برای پذیرش یا عدم پذیرش منطقی یک دعوت لازم باشد کاری را انجام دهند که برای همگان ممکن نیست، یکی همین خواندن فلسفه و مسلط شدن به آن است که تازه اگر بخوانند و مسلط بشوند هم باز چه کسی میتواند ادعا کند که از هر خطایی معصوم است و دیگر هر تشخیصی که بدهد حتماً درست است؟ یکی دیگر هم خواندن نظرات ادیان دیگر است، کاری که عملاً نشدنی است، شما هم زندگی خودتان را تعطیل کنید و بروید آنها را بررسی کنید همه کس نمیتوانند چنین کنند و تازه شما هم که چنین کنید با چه معیاری میخواهید نظرات ادیان دیگر را تصدیق یا انکار کنید؟ با سیستم ارزشی که در خانواده و جامعهی امروزتان برایتان تعریف شده است؟ اگر بله اول باید به یقین برسید که همین سیستم اخلاقی و نظام ارزشی دقیق و بدون خطاست، حال آنکه خطا بودن بسیاری از آموزههای اجتماعی خلاف منطقهای سادهی بشری هستند یا لااقل کاملاً قابل اعتماد نیستند؟ با همان فلسفه که باز معلوم نیست چقدر احتمال خطا در آن باشد میخواهید به این مهم اقدام کنید؟ وسیلهی سنجش شما در این بررسی چه خواهد بود؟ چه بسا ۹۹ دین را ظرف ۹۹ سال بررسی کردید و در حین بررسی دین صدم ناگهان دیدید که شاید اصلاً گزارهی الف که تا کنون فکر میکردید بر گزارهی باء ارجحیت دارد اشکالی درش هست که تا کنون به آن توجه نکرده بودید و حالا که معیارهایتان تغییر کرد باید برگردید و آن ۹۹ دین اول را هم دوباره با معیار درست بررسی کنید ... این یعنی خواب پیدا کردن حقیقت را هم نمیتوانید ببینید ... در ضمن اینکه این راهها پیدا کردن حقیقت را ظاهراً هدف از کل زندگی معرفی کردهاند، حال آنکه دین میگوید حقیقت آشکار است برای کسانی که قلبشان تیره نشده و چشمانشان از دیدن آن کور نشده باشد، زندگی در این صورت قدم برداشتن در مسیر حقیقت است، در تلاش برای تحقق هر چه بیشتر خود در مسیر حقیقت، در حمایت از حقیقت در مقابل باطل ...
اول خودتان روی این مسائل فکر کنید ...
این هم پاسخ حقیر است ...
[SPOILER][SPOILER]
[FONT=Franklin Gothic Medium]
به زعم حقیر (و این نظر مورد تأیید علما نیست) تردیدگرایان یک پله جلوتر از بسیاری از فلاسفه در شناخت حقیقت هستند، همانطور که انسانهای پوچگرا یک پله جلوتر از دنیازدگان هستند، پوچگرایان فهمیدهاند که دنیا به خودی خود ارزشی ندارد و چون چیزی بهتر از آن را نیافتهاند پوچگرا شدهاند، یعنی نگاه کردن به زمین خسته و دلزدهاشان کرده ولی چون رویشان را به آسان نکردهاند و معنویت را تجربه نکردهاند و فکر کردهاند زندگی همین است که هست پوچگرا شدهاند و گفتهاند اُف بر این زندگی ... به طرز مشابه تردیدگرایان هم دیدهاند که هیچ برهان فلسفی واقعاً حرف آخر را نمیزند و هر برهانی جوابی دارد و تازه اگر برهانی آورده شد که نتوانستیم اشکالی به آن بگیریم هم دلیل نمیشود که حتماً آن برهان درست باشد، بلکه شاید ما علممان برای نقد آن و یافتن اشتباهات آن کافی نبوده است، در نتیجه باز هم هیچ برهان فلسفی و علمی و امثال آن به طور کامل قابل اطمینان نیست، ممکن است برای برخی کاربردها بشود به آنها اعتماد کرد ولی اینکه کل زندگیامان را در چهارچوب آن جهانبینی منبعث از چنان براهینی صرف کنیم نه نمیشود ... اگر یک هزارم درصد این ما باشیم که در اشتباه هستیم خیلی از کارهایی که طبق اعتقادات اسلامی یا هر دین دیگری مکلف به آن هستیم خلاف احتیاط عقلایی خواهد بود که به آن تن دهیم، چون قابل جبران نیستند، مثل جنگیدن و کشتن و کشته شدن، مثل اجرای تعزیرات و حکم ارتداد و خیلی مسائل دیگر ... بنابراین باید به دنبال راه دیگری برای رسیدن به یقین باشیم، راهی که حتی یک هزارم درصد هم احتمال خلاف در آن نرود، راهی که اما و اگری را باقی نگذارد، راهی که این احتمال را به طرز واضحی رد نماید که شاید بعداً بفهمم که امروز در اشتباه بودهام، البته این احتمال که ما خدای ناکرده فردا دست از دینمان برداریم منتفی نیست کما اینکه خیلیها مسلمان بودند و کافر شدند، نعوذ بالله، ولی باید اینقدر به راهمان مطمئن باشیم که بدانیم اگر روزی چنان شد بدون شک آن روز راه را گم کردهایم، به همین دلیل هم باید گفت اگر خدای ناکرده چنان شد، چون شک و تردیدی در درستی آن نداریم ... این راه باید بدون شائبهی شک و تردید باشد، پس نمیشود با طناب دیگران و با اعتماد به دیگران به چاه برویم، شاید همه دروغ بگویند، شاید همه به دنبال اغراض خودشان باشند، متخصص و غیرمتخصص هم ندارد ... اگر نه بتوانیم به علم و توان خودمان اکتفا کنیم و نه بتوانیم دیگران را برای حقیقتطلبی خودمان به طور قطعی و یقینی معتمد خود گردانیم (در آن حد که او بگوید این دین حق است برو و جانت را فدای دفاع از آن بکن یا برای دفاع از آن جان فلان دشمن دین را بگیر، نه در این حد که نماز بخوان و روزه بگیر و شراب نخور) دیگر چه راهی باقی میماند؟
جواب به آن در پاسخ به این سؤال مستتر است که اصلاً یقین چیست؟ جایگاه دلیل و استدلال و سند و شهادت شاهدان چگونه منجر به حصول اطمینان و ایمان و یقین میشود؟ اگر یقین و ایمان فعل قلب است آیا خود همین ایمان فاعلیت قلب است که اصلیت دارد یا لوازم حصول اطمینان مانند دلیل و سند و شهادت شاهدان هم به همان میزان اصلیت دارند؟
جوابی که فلاسفه میدهند این است که بله آن لوازم هم اهمیت اصولی دارند ... اگر این تنها راه ممکن باشد نتیجهی منطقیاش به زعم حقیر میشود ترویج تردیدگرایی ... اما شاید این تنها راه نباشد ... ظاهراً ادیان الهی هیچ وقت چنین راهی که فلاسفه پیشنهاد میکنند و آن را تنها راه یا بهترین راه (که به ایمان قویتر پس یقینیتر منجر میشود) میدانند را اتخاذ نکردهاند ... این یعنی ادیان راهی جایگزین داشتهاند، گرچه تبلیغ ادیان قدیمیتر از روش فلاسفه است و علیالقاعده این فلسفه است که خودش را جایگزین روش معرفی حقانیت ادیان معرفی کرده است نه برعکس ... یعنی بدعت را فلاسفه گذاشتهاند ... پس مناسب است که راه ادیان را هم بررسی کنیم ... شاید از راه ایشان بشود از شک و گمان رهایی یافت ...
راه ادیان این بوده است که عدهای بگویند به خدایی ایمان بیاورید که آسمانها و زمین را آفریده است، شما و پدرانتان را آفریده است، رزق شما را میرساند و شما را در سختیها یاری داده است و اجابتکنندهی خواستههایتان بوده است، خدایی که هر موجودی را آفرید و سپس هدایت مخصوص همو را به او بخشید ...
راه ادیان راه عجیبی است ... در نگاه اول در واقع این راه بیمعنی است و واضح است که ارزش وقت گذاشتن برای فکر بیشتر را ندارد ... اصلاً کلی از اختلاف متفکرین در همین است که آسمانها و زمین از کجا آمدهاند و چطور ایجاد شدهاند ... اگر ما میدانستیم که خدایی آن را خلق کرده است خوب همان خدا را هم میپرستیدیم ... در مورد رزق و هدایت و سایر موارد هم همینطور ...
مسابقه اصلاً به نفع دین نیست تا اینکه ناگهان یکی میپرسد این بحث عالم ذر چیست که در ادیان وارد شده است ... متأسفانه برخی از علما بحث عالم ذر و عهد الست و فطرت را لااقل به آن صورتی که بیان شده است سمبلیک میخوانند چون برایشان قابل هضم نیست که قبل از دمیده شدن روح در جنین ۴ ماهه در رحم مادر چه کسی شهادت به خدایی خدا داده است و این شهادت چه حقوقی را به گردن نفسی میاندازد که هنوز جسمانیةالحدوث هم نشده است و محلی از اعراب ندارد ... ولی وقتی این مطلب مورد مداقّه قرار بگیرد ناگهان روش دین رنگ و بوی دیگری به خود میگیرد و مسأله جالب میشود! ... در روایات اسلامی آمده است که خدا خودش را به انسان معرفی کرد و این علم برای انسان حاصل گشت که خدایی دارد و خدایش کیست، اسم این آگاهی کسب شده فطرت است و پیامبران نیز همه مذکِّر است و به یادآورندهی این آگاهی فراموش شده ... مطابق روایات هیچ کسی نیست مگر آنکه در طول زندگیاش روزی برسد که این آگاهی فراموش شده را به یاد بیاورد ... و مطابق قرآن هم دین قیم همین است اگرچه اکثراً نمیدانند ...فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا ۚ فِطْرَتَ اللَّـهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا ۚ لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّـهِ ۚ ذَٰلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَ لَـٰكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ [الروم، ۳۰]
پس حالا نظر دین مشخص شد ... دین قرار نیست چیزی را به کسی اثبات کند که بپرسیم چطور یقین حاصل کنیم که این اثبات درست است یا نه ... خطایی درش هست یا نه ... دین قرار است چیزی را به یاد ما بیاورد که ما از پیش میدانستهایم ... چیزی را که میدانیم درست است ولی فراموش کردهایم را اگر به یاد بیاوریم دیگر میدانیم که درست است ... ضدیت با این دانسته از طریق نقد آن نیست بلکه از طریق غفلت و فراموشی است ... الآن قاعدتاً لیستی از تمام آموزههای دین مقابل چشمتان میآید ... اینکه مقابل عقل به جای کودن یا سادهلوح بودن جهل قرار داده شده است (حدیث عقل و جهل)، اینکه سرگرمی به آرزوهای دور و دراز و سرگرمی به دنیا و سرگرمی به شهوات و پرداختن به لهو و لعب مانع از حرکت انسان به سوی حقیقت شمرده شده است و اینکه فرمودهاند دائمالذکر باشید و اینکه گفتهاند نماز مهم است ولی لذکر الله اکبر که یعنی ذکر خدا از نماز هم بزرگتر است (معمولاً طور دیگری این بخش از آیه ترجمه میشود، این ترجمهی حقیر بر اساس یک روایت است که فرمودهاند ذکر خدا ما هستیم) ...
با این نگاه برهانی که حضرت موسی علیهالسلام برای فرعون میآورد از هر برهان فلسفی که فلاسفه بعد از کلی تفکر و سالها دود چراغ خوردن بیان میکنند بالاتر است ... به همین دلیل کسی که نفسش حق است تا عمق جان انسان را متأثر میکند کاری با دل یک انسان بیخبر از خدا میکند که صد تا فیلسوف متفکر هم نمیتوانند بکنند ... و حرف در این زمینهها بسیار است ...
در کنار این مطلب در تاریخ دعوت ادیان هم همیشه کسانی ایمان آوردهاند که دلهایشان مستعد بوده است نه لزوماً مغزهایشان ... و ضریب هوشیهایشان ... چه بسا مأمون ریاضیدانهایی که حق را نیافتند و چوپانهای سادهدلی در مورد حقانیت حق به یقین رسیدند ...
ان شاء الله روزی فرا برسد که فیلسوفان مؤمن با وجودی که قرآن را اشرف کتب میدانند دست از تبلیغات فلسفی خود برداشته و براهین فلسفی خود را مقدم بر براهین فطری قران و معصومین علیهمالسلام نگردانند ......
حقیر تمام علوم از جمله فلسفه را علومی در ذیل جهانبینی میدانم، خودشان قادر به اثبات حقانیت یک جهانبینی بر جهانبینی دیگر نیستند مگر به این صورت که ظنّ و گمانی را نسبت به حقانیت یکی و بطلان دیگری تقویت یا تضعیف نمایند ... و مطابق قرآن هم حدس و گمان کفایت از دانستن حقیقت نمیکند ... هیچ علم حصولی از جمله فلسفه قادر به اثبات حقانیت اسلام بر روی کاعذ نیست، قادر به رد کردن آن هم نیست، چه دلایل برای اثبات اسلام و چه دلایل برای رد کردن اسلام صرفاً شبهاتی هستند که چه به نفع اسلام و چه در جهت ضرر اسلام قابل نقد و بررسی و پاسخ دادن هستند ... به همین دلیل حقیر اگر در مقابل یک آتئیست قرار بگیرم به جای آوردن دلیل از فلسفه یا علوم بشری دیگر دلایلی که او بر ردّ اسلام دارد را نشان میدهم که قادر نیستند ادعای او را اثبات نمایند و در عوض به برین فطری متمسک میشوم ... بهترینش به زعم خودم آن بیانی است که امام صادق علیهالسلام برای آن شخص دهری آوردند و نشانههای وجودی خداوند را در خود او به او نشان دادند تا آنجا که به دوستش گفت دیدم آنقدر از نشانههای خدایش در درون خود من گفت و قادر به انکارشان نبودم که دیدم نزدیک است که خدایش را میان خودش و من مجسم نماید پس از نزد او به بهانهای فرار کردم ...
اساس آن برهان امام صادق علیهالسلام به زبان امروزی شاید این است که ما یک خودآگاه داریم و یک ناخودآگاه ... خودآگاهمان که ناخودآگاهمان را کنترل نمیکند، مثل اینکه ما تصمیم نمیگیریم که ضربان قلبمان بالا برود یا نرود، اما ناخودآگاهمان ممکن است که خودآگاهمان را کنترل نماید، حداقل روی آن اثر مستقیم میتواند بگذارد، کما اینکه علوم تجربی هم چنین مطلبی را میتوانند تصدیق نمایند، حتی آنها که دوست دارند همه چیز را به ترشح هورمونها ربط دهند یا آن روانشناسانی که مفهوم خدا را یک مفهوم به صورت «من استعلایی» معرفی میکنند ... در نهایت طرح میشود که آن ناخودآگاه خودش چگونه اداره میشود وقتی خودآگاه نیست!؟ اگر بخواهیم بگوییم که خدا همان من استعلایی است این من استعلایی یک موجود با شعوری است که کارکردش بر اساس آگاهی است، اما خودگاه ما به آن احاطه ندارد، پس به ناچار باید خارج از خود ما کسی (نه طبیعت غیرهوشمند و بدون شعور) باشد که هدایت ما نهایتاً به دست او باشد ...
شاید ترجمهی امروزی آن حدیث کامل نباشد ولی اصل آن حدیث کارکرد خودش را دارد ان شاء الله برای کسی که مطالعهاش کند ... برای حقیر که داشت ...
[/SPOILER][/SPOILER]
در پناه خدا باشید و عاقبتتان بخیر ان شاء الله
یا علی علیهالسلام
[FONT=Franklin Gothic Medium]
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم و رحمة الله
و دقیقاً دین از انسان کار سخت را میخواهد ...
کاری اگر سخت باشد ولی برای جامعهی هدف که مخاطب دعوت ادیان هستند (افرادی که عقلشان بلوغ یافته است، صرفنظر از سطح تحصیلات یا ضریب هوشی) ممکن باشد دیگر طلب کردنش اشتباه نیست، اشتباه این است که مخاطبان یک دعوت برای پذیرش یا عدم پذیرش منطقی یک دعوت لازم باشد کاری را انجام دهند که برای همگان ممکن نیست، یکی همین خواندن فلسفه و مسلط شدن به آن است که تازه اگر بخوانند و مسلط بشوند هم باز چه کسی میتواند ادعا کند که از هر خطایی معصوم است و دیگر هر تشخیصی که بدهد حتماً درست است؟ یکی دیگر هم خواندن نظرات ادیان دیگر است، کاری که عملاً نشدنی است، شما هم زندگی خودتان را تعطیل کنید و بروید آنها را بررسی کنید همه کس نمیتوانند چنین کنند و تازه شما هم که چنین کنید با چه معیاری میخواهید نظرات ادیان دیگر را تصدیق یا انکار کنید؟ با سیستم ارزشی که در خانواده و جامعهی امروزتان برایتان تعریف شده است؟ اگر بله اول باید به یقین برسید که همین سیستم اخلاقی و نظام ارزشی دقیق و بدون خطاست، حال آنکه خطا بودن بسیاری از آموزههای اجتماعی خلاف منطقهای سادهی بشری هستند یا لااقل کاملاً قابل اعتماد نیستند؟ با همان فلسفه که باز معلوم نیست چقدر احتمال خطا در آن باشد میخواهید به این مهم اقدام کنید؟ وسیلهی سنجش شما در این بررسی چه خواهد بود؟ چه بسا ۹۹ دین را ظرف ۹۹ سال بررسی کردید و در حین بررسی دین صدم ناگهان دیدید که شاید اصلاً گزارهی الف که تا کنون فکر میکردید بر گزارهی باء ارجحیت دارد اشکالی درش هست که تا کنون به آن توجه نکرده بودید و حالا که معیارهایتان تغییر کرد باید برگردید و آن ۹۹ دین اول را هم دوباره با معیار درست بررسی کنید ... این یعنی خواب پیدا کردن حقیقت را هم نمیتوانید ببینید ... در ضمن اینکه این راهها پیدا کردن حقیقت را ظاهراً هدف از کل زندگی معرفی کردهاند، حال آنکه دین میگوید حقیقت آشکار است برای کسانی که قلبشان تیره نشده و چشمانشان از دیدن آن کور نشده باشد، زندگی در این صورت قدم برداشتن در مسیر حقیقت است، در تلاش برای تحقق هر چه بیشتر خود در مسیر حقیقت، در حمایت از حقیقت در مقابل باطل ...اول خودتان روی این مسائل فکر کنید ...
این هم پاسخ حقیر است ...
[SPOILER][SPOILER]
[/SPOILER][/SPOILER]
در پناه خدا باشید و عاقبتتان بخیر ان شاء الله
یا علی علیهالسلام
سلام
روش شما یه بدی داره!! همونطور که گفتید فقط چیزی رو بیاد انسان میاره که فراموش کرده! البته نه از اون موقعی که شما در نظر دارید، بلکه از زمان کودکیش!! بدون دخالت عوامل بیرونی، هیچ باور کودکیی تغییر نکرده، پس این کار مثل اینه که بگیم تو جبر جغرافیاییت بمون!!
سلامسلاااااااام
خدايا باور نميشود مسعود زنده ست!! :Khandidan!:
بهترینش به زعم خودم آن بیانی است که امام صادق علیهالسلام برای آن شخص دهری آوردند و نشانههای وجودی خداوند را در خود او به او نشان دادند تا آنجا که به دوستش گفت دیدم آنقدر از نشانههای خدایش در درون خود من گفت و قادر به انکارشان نبودم که دیدم نزدیک است که خدایش را میان خودش و من مجسم نماید پس از نزد او به بهانهای فرار کردمسلام و عرض ادب "سين" عزيز
منتظرم كِي "ميم" ميشويد :Nishkhand:
من فكر ميكنم استارتر محترم خانم "سرگشته" بر سر صحت گفتار اديان بيشتر ترديد دارند ، نه بر سر اصولي كه لااقل در ظاهر مورد توافق تمام اديان الهي است
لااقل درمورد پذيرش خدا فكر ميكنم مشكلي ندارند. بلكه ترديد ايشان اين است كه كدام دين ، دقيقتر و صحيح تر حرفهاي خدا را به ما منتقل كرده و مبناي قوي تري دارد
[FONT=Franklin Gothic Medium]
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم و رحمة الله
و دقیقاً دین از انسان کار سخت را میخواهد ...
کاری اگر سخت باشد ولی برای جامعهی هدف که مخاطب دعوت ادیان هستند (افرادی که عقلشان بلوغ یافته است، صرفنظر از سطح تحصیلات یا ضریب هوشی) ممکن باشد دیگر طلب کردنش اشتباه نیست، اشتباه این است که مخاطبان یک دعوت برای پذیرش یا عدم پذیرش منطقی یک دعوت لازم باشد کاری را انجام دهند که برای همگان ممکن نیست، یکی همین خواندن فلسفه و مسلط شدن به آن است که تازه اگر بخوانند و مسلط بشوند هم باز چه کسی میتواند ادعا کند که از هر خطایی معصوم است و دیگر هر تشخیصی که بدهد حتماً درست است؟ یکی دیگر هم خواندن نظرات ادیان دیگر است، کاری که عملاً نشدنی است، شما هم زندگی خودتان را تعطیل کنید و بروید آنها را بررسی کنید همه کس نمیتوانند چنین کنند و تازه شما هم که چنین کنید با چه معیاری میخواهید نظرات ادیان دیگر را تصدیق یا انکار کنید؟ با سیستم ارزشی که در خانواده و جامعهی امروزتان برایتان تعریف شده است؟ اگر بله اول باید به یقین برسید که همین سیستم اخلاقی و نظام ارزشی دقیق و بدون خطاست، حال آنکه خطا بودن بسیاری از آموزههای اجتماعی خلاف منطقهای سادهی بشری هستند یا لااقل کاملاً قابل اعتماد نیستند؟ با همان فلسفه که باز معلوم نیست چقدر احتمال خطا در آن باشد میخواهید به این مهم اقدام کنید؟ وسیلهی سنجش شما در این بررسی چه خواهد بود؟ چه بسا ۹۹ دین را ظرف ۹۹ سال بررسی کردید و در حین بررسی دین صدم ناگهان دیدید که شاید اصلاً گزارهی الف که تا کنون فکر میکردید بر گزارهی باء ارجحیت دارد اشکالی درش هست که تا کنون به آن توجه نکرده بودید و حالا که معیارهایتان تغییر کرد باید برگردید و آن ۹۹ دین اول را هم دوباره با معیار درست بررسی کنید ... این یعنی خواب پیدا کردن حقیقت را هم نمیتوانید ببینید ... در ضمن اینکه این راهها پیدا کردن حقیقت را ظاهراً هدف از کل زندگی معرفی کردهاند، حال آنکه دین میگوید حقیقت آشکار است برای کسانی که قلبشان تیره نشده و چشمانشان از دیدن آن کور نشده باشد، زندگی در این صورت قدم برداشتن در مسیر حقیقت است، در تلاش برای تحقق هر چه بیشتر خود در مسیر حقیقت، در حمایت از حقیقت در مقابل باطل ...اول خودتان روی این مسائل فکر کنید ...
این هم پاسخ حقیر است ...
[SPOILER][SPOILER]
[/SPOILER][/SPOILER]
در پناه خدا باشید و عاقبتتان بخیر ان شاء الله
یا علی علیهالسلام
ممنون از وقتی که گذاشتید.
در این تاپیک شما و بقیه دوستان اونقدر نظرات طولانی میذارید که من شرمنده وقت گذاشتن و محبتتون میشم. و البته که برای یکی در شرایط ابهام فعلی من واقعا هم چنین توضیحات کاملی نیاز هست. سپاسگذارم.
من پیام شما رو چند بار خوندم. میشه گفت تقریبا سه موضوع رو در متنتون بهش پرداختید که هر سه هم برام کمک کننده بود.
اما در مورد سوال اصلیم(مناظره بین اسلام و سایر ادیان). توضیحات شما رو متوجه شدم و میتونم بپذیرم. ولی یعنی حرف نهایی شما مراجعه به فطرت برای انتخاب درست ترین دینه؟ من فکر میکنم فطرت گاهی تحت تاثیر شرایط تربیتی و کودکی ما قرار میگیره. منی که در ایران و در یه خانواده ی مذهبی به دنیا اومدم قاعدتا تا اخر عمر گرایش به اسلام دارم. قاعدتا حتی اگر دلیل منطقی خوندن نماز رو بپذیرم اما با شنیدن صدای اذان دلم پر میکشه. قاعدتا با دیدن بقاع متبرک ناخودآگاه قلبم میلرزه.
مثلا در این لحظه من اگر به فطرتم مراجعه کنم شدیدا به سمت اسلام کشیده میشم. این کشش درونی در نتیجه تربیت من حاصل شده
اما یه نفر دیگه که مثلا در قلب امریکا به دنیا اومده و بزرگ شده الان اگر بخواد به فطرت و دلش مراجعه کنه کاملا متفاوت از من نتیجه خواهد گرفت
سلام
روش شما یه بدی داره!! همونطور که گفتید فقط چیزی رو بیاد انسان میاره که فراموش کرده! البته نه از اون موقعی که شما در نظر دارید، بلکه از زمان کودکیش!! بدون دخالت عوامل بیرونی، هیچ باور کودکیی تغییر نکرده، پس این کار مثل اینه که بگیم تو جبر جغرافیاییت بمون!!
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام جناب مسعود ...
به نکتهی جالبی اشاره کردید ... اگرچه قبلاً هم اشاره کرده بودید یا به هر حال اشاره شده بود و روی آن بحثهای مفصلی داشتیم ...
بله انسان تا کودک است مطالبی را یاد میگیرد که مطابق خود روایات در لوح وجودش مثل حجاری بر سنگ نقش میبندد ... یک سؤال در نتیجه این خواهد بود که حال از کجا بدانیم که این خدایی که اینک او را میبینیم خدایی است که در کودکی برایمان ساختهاند و به زعم شما تولید جغرفیا و فرهنگی است که در آن متولده شدهایم، یا خدایی است که از پیش از به دنیا آمدنمان او را شناختهایم ... سؤال کاملاً به جایی است ... در جواب اجازه دهید حقیر کمی کار را سختتر هم بکنم، به این صورت که مطابق روایات ما کودکی که تازه متولد شده است از هر پدر و مادری که به دنیا بیاید بر فطرت پاک الهی متولد شده است و با تربیت والدینش سپس مسلمان یا یهودی یا مجوس یا غیره خواهد شد، حتی فرمودهاند که چند ماه نخست تولد کودک گریهاش ذکر خداست و صلوات بر پیامبر خدا و دعا برای والدینش ... بنابراین آنچه را که فراموش میکند مطابق روایات یک مفهومی که در همان عهد الست سربهمهر شده باشد نیست، بلکه در کودکی البته در سنین خیلی خیلی کم هم با ما بوده است ... همزمان با برخی خاطرات دیگری که اگرچه دقیقش را به خاطر نیاوریم ولی آثار آن خاطرات و رخدادها گاهی تا بزرگی ما هم هست ... آن زمانها مسائل خیلی کوچک هم میتوانند تأثیرات بزرگی بر برخی از ویژگیهای انسان بگذارند که تا انتهای عمر با انسان باقی بماند ... با این حساب حتی از نظر روایات اسلامی هم فطرت هم خاطرهای از عالم ذر میباشد و هم خاطرهای از ابتداییترین سنین کودکی ... اگرچه برای آنان که توسط اولیاء خدا تربیت شده و بزرگ شوند این خاطره چه بسا تا بزرگی هم ادامه داشته باشد ...
خوب پس سؤال این است که از کجا متوجه شویم که آنچه را که به یاد آوردهایم، یعنی خدایی را که به یاد آوردهایم، این آگاهی را مستقیماً از خود خداوند فراگرفته بودهایم و ممکن نیست متأثر از فرهنگ و اعتقادات عمومی جامعه و یا خانوادگیامان بوده باشد؟
برای جواب در ضمن اینکه اشاره میکنم که شما هم دلیلی ندارید که این خاطرات حتماً مال کودکی بوده باشد ... احتمالاً تنها دلیلی که برای چنان ادعایی بیاورید، اگر بیاورید، این است که تا حقیر برای ادعای خود دلیلی نداشته باشیم تیغ اوکام در منطق حکم میکند که لازم نیست خیلی درگیر چنان احتمالاتی شوید ... بنابراین شما چیزی ندارید که حقیر نقد کنم و همینکه یک دلیل بیاورم کفایت میکند ... نگران نباشید چون این دلیلم را از فلسفه وام نمیگیرم که خودم با خودم معارض شوم ... بلکه کافی است خودتان توجه کنید که مطابق ادعای دین در همان عالم ذر چگونه چنان آگاهی به انسان منتقل گردید ... مطابق توصیفاتی که از عهد الست در عالم ذر شده است خداوند به بندگانش گفت من خدای شما هستم ... سؤال اینجاست که چرا در همانجا کسی شک نکرد که از کجا بدانیم که راست میگویی و از کجا بدانیم که بعداً مدعی دیگری پیدا نشود و متوجه نشویم که او راست میگوید و تو دروغ میگفتهای؟ ... پاسخ این سؤال را استاد جوادی آملی در ضمن بحث دیگری دادهاند ... آنجا که در مورد چگونه اعتماد کردن انبیاء علیهمالسلام به صدق وحیی که به ایشان رسیده است بحث میکردهاند ... وقتی جایی یک گزینه بیشتر برای انتخاب کردن نباشد طبیعتاً کسی نمیتواند اشتباه کند ... در عالم ذر هم مطابق ادعای دین چنین وضعی رخ داده است ... آنجا همه از طوع و رغبت یا به همراه کراهت ناچار از اعتراف به خدایی خدا شدهاند، چرا که آنجا توحید افعالی آشکار بوده است، مثل قیامت که در آنجا هم کسی با فرشتگان بحث فلسفی نمیکند که حالا که گفته خدا چنین است و چنان ... این بحثها برای زمانی است که حقیقت پس پرده باشد، حقیقت که پس پرده باشد حرف و حدیث زیاد میشود و یک عده هم در آب گلآلود ماهی میگیرند و از سادگی دیگران سوء استفاده میکنند، ولی حقیقت که بیپرده آشکار شود و همه چیز مثل روز روشن باشد و حقیقت مثل خورشید در وسط آسمان باشد دیگر حرف و حدیثها فروکش میکند ... از یک قاتل هم که بازجویی میکنند وقتی او را با دلایل و اسناد و شواهدی روبرو کنند و بگویند ما همه چیز را میدانیم آن قاتل با آنکه هنوز میتواند انکار کند ولی دیگر فرومیشکند و تسلیم میشود، در قرآن هم آمده که خداوند قادر است که همگان را به زور مؤمن گرداند ولی چنین کاری را نمیکند، در دنیا چنین کاری را نمیکند چون ایمان از روی اکراه ارزشی ندارد، اما در عالم ذر این کار را کرده است و در قیامت هم باز این کار را تا آن مقدار که لازم است انجام میدهد ... در دنیا هم میتواند در بعد باطنی افراد همین شرایط را پیش بیاورد تا بر مخاطبش حجت تمام شود، به این معنی که یک ذره هم جای شک و تردید در درون او باقی نماند، این همان حالتی است که حقیر سعی داشتم توصیف نمایم، خواستگاه سؤال شما از آنجا بود که یک نفر گفت یک شکل کروی و یک نفر کرهی زمین را تصور کرد و یک نفر دیگر توپ داخل حیاط را ... اگر میخواهید تفاوتش را متوجه شوید، اگر میخواهید ببینید که چگونه ممکن است انسان با حقیقت تنها شود و ولو برای یک لحظه جز خدا چیز دیگری را نبیند، اگر میخواهید ببینید که یعنی چه که انسان خدا را میبیند و اگر قرار باشد به چیزی در خلال این تجربه شک کند برایش سادهتر خواهد بود که در وجود خودش تردید کند و نه خدایی که به تمام وجود او احاطه دارد و حضورش پررنگتر از هر حضوری است که تا کنون چشیده باشد و اینکه میفهمد و از اعماق وجودش میفهمد که این خدا هرگز از او جدا نبوده است و این او بوده که با سرگرم شدن به روزمرگیها از این حقیقت غافل بوده است، اگر میخواهید تفاوت این تجربه را با تجربهی به یاد آوردن خاطرات کودکی و خوشیها و سختیهای آن مقایسه کنید تجربهاش کنید ... هیچ پیامبری هم نیامده است این حس و این حالت را توصیف نماید، ایشان فقط مطلب را عرضه کردهاند و مردم هم در مواجهه باآن نفسهای قدسی خدا را به یاد آوردهاند، آنها که به یاد آوردهاند شکی در درستی آن نداشتهاند و دغدغهاشان بودن در دو راهی ایمان و کفر بوده است ... آنها که ایمان آوردند ایمن شدند و آنها که حقیقت شهود شده را با انواع توجیهات و اما و اگرهای منطقی که پشتبند آن کردند انکار کردند و به نور هدایت خدا پشت کردند شدند کافر ... به همین سادگی ... بدون آنکه لازم باشد کسی مسائل غامض فلسفی را حل کند و در این راه هم مدام دچار مغلطه و سفسطه شود ... بدون آنکه لازم باشد علامهی دهر باشد ...
بنابراین پاسخ کوتاه حقیر به سؤال شما این است که این شهود از جنس همان شهودی است که در عالم ذر رخ داده است، به همان میزان که آن آگاهی اطمینانبخش بوده که امروز اگر به یادش بیاوریم در مورد درستی اصل آنچه به یاد آوردهایم شک نمیکنیم این آگاهی تجدید شده هم اطمینانبخش است، وقتی انسان با یک و تنها یک گزینه به عنوان حقیقت تنها باشد شبههی اینکه شاید دیگری حقیقت باشد بروز نمیکند ...
شاید پاسخهای بهتری هم بتوان به این مسأله داد، این مقدار پاسخ برای حقیر کافی بوده است که بتوانم راه حق و باطل را از هم تمیز دهم ... اگر نقدی دارید بفرمایید ... گرچه تا آنچه گفتم را در عمل تجربه نکنید نمیتوانید بگویید که آن را متوجه شدهاید و حالا در مقام نقد نقاط ضعف آن هستید ... چون نقاط ضعفی هم اگر بیابید احتمالاً حقیر آن را به قاصر بودن زبان در توصیف آن وضعیت نسبت خواهم داد ... و البته هر کسی به تجربهی خودش بیش از تجربهی هر کس دیگری میتواند اعتماد کند آن زمان که با خودش صادق است ...
در پناه خدا باشید ان شاء الله
یا علی علیهالسلام
سلام و عرض ادب "سين" عزيز
منتظرم كِي "ميم" ميشويد :Nishkhand:
من فكر ميكنم استارتر محترم خانم "سرگشته" بر سر صحت گفتار اديان بيشتر ترديد دارند ، نه بر سر اصولي كه لااقل در ظاهر مورد توافق تمام اديان الهي است
لااقل درمورد پذيرش خدا فكر ميكنم مشكلي ندارند. بلكه ترديد ايشان اين است كه كدام دين ، دقيقتر و صحيح تر حرفهاي خدا را به ما منتقل كرده و مبناي قوي تري دارد
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام بر استاد فضل و ادب و صداقت
در خلقت خداوند سین همان سین است و هرگز قلب به میم نمیشود برادر ... مگر آنکه مشیت خداوند به چیز دیگری تعلق بگیرد :Gig: :ok: :Gol:
البته بحمد الله ایشان با همهی عقاید شیعه موافق هستند و فقط میخواهند قلبشان در این میدان کثرت مکاتب پر از راست و دروغ آرام بگیرد ...
اما حتی اگر هنوز در زمینهی وجود خدا هم تردیدی نداشته باشند به همان دلایلی که در پست اول فرمودند جا دارد که همان را هم بررسی نمایند، چون به هر حال مکاتبی هم هستند که اصلاً خدایی را نپذیرفتهاند و طبیعتاً آنها هم خودشان را بر حق میدانند و نقدهایی هم به ما خداباوران وارد میکنند ...
به عبارت دیگر کسی که تصمیم میگیرد بداند که صرفنظر از اینکه تا کنون چه چیزی را قبول داشته است در عالم خارج حقیقت چیست و چگونه میتوان فهمید که چه مقدار از آنچه ما به عنوان راست و حقیقت پذیرفتهایم حقیقتاً راست هستند و چه مقدارشان را باید مورد مداقّه و بازبینی قرار داد ... اینکه در میان عقاید ما کدام اصل است که کاملاً بر زمین استوار قرار دارد و نسبت به آن یقینی داریم که نسبت به آن قسم بخوریم و جانمان را برایش بدهیم، و کدام فرع است که ظنّی است و بر روی درستی آن نه قسم میخوریم و نه جانمان را سر آن میدهیم و نه اگر کسی خلاف آن را بگوید به جرم مخالفت با ما تکفیر شده و خونش مباح اعلام میشود ... چنین کسی بهتر است همه چیز را از ذیل تا صدر را بازبینی کند و ببیند هر باورش مستند به چه اعتباراتی است، باید تمامی آنها را اولویتبندی کند ... اگر حتی در یک مورد کوتاهی کند و بگوید اینکه واضح است اینطور است، همین یک مورد فردا میتواند پاشنهی آشیلش بشود و چه بسا اگر بخاطر نداشته باشد که فقط همین یک مورد را سرسری قبول کرده است در آنچه که سرسری نپذیرفته است هم دچار تردید شود که نکند آن موقع خیلی مصمم نبودم و چیزهای دیگری را هم زیرسبیلی مهر تأیید شده باشم ...
با تمام این اوصاف هر طور که خودشان صلاح بدانند ...
و هر طور که شما صلاح بدانید ...
در پناه خدا باشید و عاقبتتان بخیر ان شاء الله
یا علی علیهالسلام
[SIZE=113]ممنون از وقتی که گذاشتید.
در این تاپیک شما و بقیه دوستان اونقدر نظرات طولانی میذارید که من شرمنده وقت گذاشتن و محبتتون میشم. و البته که برای یکی در شرایط ابهام فعلی من واقعا هم چنین توضیحات کاملی نیاز هست. سپاسگذارم.
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم و رحمة الله
سلامت باشید، این زیاد نوشتنها ناشی از عدم توانایی حقر در مختصر ولی مفید نوشتن است، ممنون از اینکه تمام آنها را میخوانید، ان شاء الله که به کارتان بیایند ...
[QUOTE=سرگشته;807005]ولی یعنی حرف نهایی شما مراجعه به فطرت برای انتخاب درست ترین دینه؟ من فکر میکنم فطرت گاهی تحت تاثیر شرایط تربیتی و کودکی ما قرار میگیره. منی که در ایران و در یه خانواده ی مذهبی به دنیا اومدم قاعدتا تا اخر عمر گرایش به اسلام دارم. قاعدتا حتی اگر دلیل منطقی خوندن نماز رو بپذیرم اما با شنیدن صدای اذان دلم پر میکشه. قاعدتا با دیدن بقاع متبرک ناخودآگاه قلبم میلرزه.
مثلا در این لحظه من اگر به فطرتم مراجعه کنم شدیدا به سمت اسلام کشیده میشم. این کشش درونی در نتیجه تربیت من حاصل شده
اما یه نفر دیگه که مثلا در قلب امریکا به دنیا اومده و بزرگ شده الان اگر بخواد به فطرت و دلش مراجعه کنه کاملا متفاوت از من نتیجه خواهد گرفت[/QUOTE]
ظاهراً شما فطرت را اکتسابی و متأثراز خانواده میدانید که مثال از خودتان و یک فرد مسیحی متولد آمریکا میزنید ... مطابق آیات و روایات اما اینطور نیست ... با این وجود در این جایگاه نمیتوان خیلی به آیات و روایات رجوع کرد، مگر جایی که کارکرد ذکر را داشته باشند ... حقیر هم قصد ندارم مدام بگویم فطرت تا بعد شما بپرسید از نگاه یک محقق که در آغاز تحقیقش نسبت به تمام مکاتب و ادیان (حتی همانها که به نظرش بدترین و بیمنطقترین و کثیفترین مکاتب هستند) نگاهی یکسان دارد چرا باید اصولاً مقولهای به اسم فطرت با این رویکرد که از پیش از خلقت انسان در دنیا مانند یک Bios راهانداز با او بوده است پذیرفته شود؟ ... آن بیانی که آوردم برای این بود که نگاه دین به مسأله را آنطور که فهمیدهام و آنرا پاسخ سؤالاتم یافتهام شرح دهم (گرچه علما با همان هم موافق نباشند و براهین فلسفی را به این حرفهای حقیر ترجیح دهند و نقدهایی را به آن وارد کنند)، مگرنه در مقام تحقیق شما در جایی هستید که میخواهید از صفر شرع کنید و یکییکی عقاید خود را به چالش بکشید و منصفانه قضاوت کنید که آیا یک حقطلب باید به آن عقیدهی مورد بررسی ملتزم باشد یا بهتر است خود را از دست آن خرافه رها کند ... یکی از همین عقاید هم میتواند فطرت باشد ... در این صورت این سؤال شما را به پرسش جناب مسعود۱۱ میرساند که چه دلیلی دارد آن یادآوری را در صورتی که واقعاً رخ بدهد به فطرتی نسبت دهم که از عهد الست در وجودم نهادینه شده است و نه از دوران کودکی و مثلاً از طرف خانوادهام ... طبیعتاً هم جواب این سؤال باید طوری داده شود که همچنان ویژگیهای این سیستم جوابدهی به مسألهی کسب یقین به هم نریزد، یعنی اگر برای جواب دادن به این سؤال کسی برود و یک مجموعهی مثلاً یک میلیون نفری از سرتاسر جهان را ظرف چند نسل متفاوت بررسی کند تا ببیند آیا این مسأله در همهی ایشان یکسان هست یا نیست یا چقدر شبیه به هم هست و چقدر متفاوت است، چنین کاری این روش را هم دچار ضعفهای روشهای دیگر برای شناخت حقیقت و حصول یقین خواهد کرد ... در نتیجه پاسخ به همین سؤال هم باید طوری باشد که همچنان به سادگی در دسترس همگان باشد ... بدون آنکه لازم باشد زندگی معمولمان را تعطیل کنیم یا بدون آنکه لازم باشد حتماً نظریات فلان فیلسوفها و فلان دانشمندان را مسلط شویم و نقد تمام منتقدین را خوانده و در صدد یافتن جواب آنها شویم و یا چیزهای دیگری از این قبیل ... بدون آنکه لازم باشد حتماً انسانی با ضریب هوشی خیلی بالا باشیم که درصد خطا در استنتاجهایم کم شود ...
به عبارت دیگر از یک طرف باید اصل وجود فطرت برایمان مسلّم شود که چنین چیزی هست و چنان عهدی از انسان پیش از تولدش گرفته شده است ... سپس از طرف دیگر باید یادآوری خود آن فطرت بررسی شود که تا چه حد قابل اطمینان است ...
برای این سؤال جناب مسعود۱۱ پاسخی نوشتم (پست ۳۰)، لطفاً تلاشتان را بکنید که از آن ایراد بگیرید و هیچ رحمی هم نکنید ... حقیقت با وجود التزام به تعارفات و ملاحظات آشکار نمیشود ...
در پناه خدا باشید و عاقبتتان بخیر
یا علی علیهالسلام[/SIZE]
[FONT=Franklin Gothic Medium]
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام بر استاد فضل و ادب و صداقت
در خلقت خداوند سین همان سین است و هرگز قلب به میم نمیشود برادر ... مگر آنکه مشیت خداوند به چیز دیگری تعلق بگیرد :Gig: :ok: :Gol:
البته بحمد الله ایشان با همهی عقاید شیعه موافق هستند و فقط میخواهند قلبشان در این میدان کثرت مکاتب پر از راست و دروغ آرام بگیرد ...
اما حتی اگر هنوز در زمینهی وجود خدا هم تردیدی نداشته باشند به همان دلایلی که در پست اول فرمودند جا دارد که همان را هم بررسی نمایند، چون به هر حال مکاتبی هم هستند که اصلاً خدایی را نپذیرفتهاند و طبیعتاً آنها هم خودشان را بر حق میدانند و نقدهایی هم به ما خداباوران وارد میکنند ...
به عبارت دیگر کسی که تصمیم میگیرد بداند که صرفنظر از اینکه تا کنون چه چیزی را قبول داشته است در عالم خارج حقیقت چیست و چگونه میتوان فهمید که چه مقدار از آنچه ما به عنوان راست و حقیقت پذیرفتهایم حقیقتاً راست هستند و چه مقدارشان را باید مورد مداقّه و بازبینی قرار داد ... اینکه در میان عقاید ما کدام اصل است که کاملاً بر زمین استوار قرار دارد و نسبت به آن یقینی داریم که نسبت به آن قسم بخوریم و جانمان را برایش بدهیم، و کدام فرع است که ظنّی است و بر روی درستی آن نه قسم میخوریم و نه جانمان را سر آن میدهیم و نه اگر کسی خلاف آن را بگوید به جرم مخالفت با ما تکفیر شده و خونش مباح اعلام میشود ... چنین کسی بهتر است همه چیز را از ذیل تا صدر را بازبینی کند و ببیند هر باورش مستند به چه اعتباراتی است، باید تمامی آنها را اولویتبندی کند ... اگر حتی در یک مورد کوتاهی کند و بگوید اینکه واضح است اینطور است، همین یک مورد فردا میتواند پاشنهی آشیلش بشود و چه بسا اگر بخاطر نداشته باشد که فقط همین یک مورد را سرسری قبول کرده است در آنچه که سرسری نپذیرفته است هم دچار تردید شود که نکند آن موقع خیلی مصمم نبودم و چیزهای دیگری را هم زیرسبیلی مهر تأیید شده باشم ...
با تمام این اوصاف هر طور که خودشان صلاح بدانند ...
و هر طور که شما صلاح بدانید ...
در پناه خدا باشید و عاقبتتان بخیر ان شاء الله
یا علی علیهالسلام
بله اتفاقا اشاره بجایی کردید. نیاز داشتم به یکی دو تا نکته که در بحثتون در این خصوص عنوان فرمودید.
[FONT=Franklin Gothic Medium]
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم و رحمة الله
سلامت باشید، این زیاد نوشتنها ناشی از عدم توانایی حقر در مختصر ولی مفید نوشتن است، ممنون از اینکه تمام آنها را میخوانید، ان شاء الله که به کارتان بیایند ...ظاهراً شما فطرت را اکتسابی و متأثراز خانواده میدانید که مثال از خودتان و یک فرد مسیحی متولد آمریکا میزنید ... مطابق آیات و روایات اما اینطور نیست ... با این وجود در این جایگاه نمیتوان خیلی به آیات و روایات رجوع کرد، مگر جایی که کارکرد ذکر را داشته باشند ... حقیر هم قصد ندارم مدام بگویم فطرت تا بعد شما بپرسید از نگاه یک محقق که در آغاز تحقیقش نسبت به تمام مکاتب و ادیان (حتی همانها که به نظرش بدترین و بیمنطقترین و کثیفترین مکاتب هستند) نگاهی یکسان دارد چرا باید اصولاً مقولهای به اسم فطرت با این رویکرد که از پیش از خلقت انسان در دنیا مانند یک Bios راهانداز با او بوده است پذیرفته شود؟ ... آن بیانی که آوردم برای این بود که نگاه دین به مسأله را آنطور که فهمیدهام و آنرا پاسخ سؤالاتم یافتهام شرح دهم (گرچه علما با همان هم موافق نباشند و براهین فلسفی را به این حرفهای حقیر ترجیح دهند و نقدهایی را به آن وارد کنند)، مگرنه در مقام تحقیق شما در جایی هستید که میخواهید از صفر شرع کنید و یکییکی عقاید خود را به چالش بکشید و منصفانه قضاوت کنید که آیا یک حقطلب باید به آن عقیدهی مورد بررسی ملتزم باشد یا بهتر است خود را از دست آن خرافه رها کند ... یکی از همین عقاید هم میتواند فطرت باشد ... در این صورت این سؤال شما را به پرسش جناب مسعود۱۱ میرساند که چه دلیلی دارد آن یادآوری را در صورتی که واقعاً رخ بدهد به فطرتی نسبت دهم که از عهد الست در وجودم نهادینه شده است و نه از دوران کودکی و مثلاً از طرف خانوادهام ... طبیعتاً هم جواب این سؤال باید طوری داده شود که همچنان ویژگیهای این سیستم جوابدهی به مسألهی کسب یقین به هم نریزد، یعنی اگر برای جواب دادن به این سؤال کسی برود و یک مجموعهی مثلاً یک میلیون نفری از سرتاسر جهان را ظرف چند نسل متفاوت بررسی کند تا ببیند آیا این مسأله در همهی ایشان یکسان هست یا نیست یا چقدر شبیه به هم هست و چقدر متفاوت است، چنین کاری این روش را هم دچار ضعفهای روشهای دیگر برای شناخت حقیقت و حصول یقین خواهد کرد ... در نتیجه پاسخ به همین سؤال هم باید طوری باشد که همچنان به سادگی در دسترس همگان باشد ... بدون آنکه لازم باشد زندگی معمولمان را تعطیل کنیم یا بدون آنکه لازم باشد حتماً نظریات فلان فیلسوفها و فلان دانشمندان را مسلط شویم و نقد تمام منتقدین را خوانده و در صدد یافتن جواب آنها شویم و یا چیزهای دیگری از این قبیل ... بدون آنکه لازم باشد حتماً انسانی با ضریب هوشی خیلی بالا باشیم که درصد خطا در استنتاجهایم کم شود ...
به عبارت دیگر از یک طرف باید اصل وجود فطرت برایمان مسلّم شود که چنین چیزی هست و چنان عهدی از انسان پیش از تولدش گرفته شده است ... سپس از طرف دیگر باید یادآوری خود آن فطرت بررسی شود که تا چه حد قابل اطمینان است ...
برای این سؤال جناب مسعود۱۱ پاسخی نوشتم (پست ۳۰)، لطفاً تلاشتان را بکنید که از آن ایراد بگیرید و هیچ رحمی هم نکنید ... حقیقت با وجود التزام به تعارفات و ملاحظات آشکار نمیشود ...
در پناه خدا باشید و عاقبتتان بخیر
یا علی علیهالسلام
متشکرم.
بله جوابی که به جناب مسعود دادید میتونه این ابهام من در مورد فطرت یا همون یقین باطنی که شما میفرمایید رو حل کنه. ولی عذر میخوام من دقیقا همون قسمت کلیدی فرمایشات شما رو نمیفهمم:
[FONT=Franklin Gothic Medium]است که حقیر سعی داشتم توصیف نمایم، خواستگاه سؤال شما از آنجا بود که یک نفر گفت یک شکل کروی و یک نفر کرهی زمین را تصور کرد و یک نفر دیگر توپ داخل حیاط را ... [FONT=Franklin Gothic Medium]اگر میخواهید تفاوتش را متوجه شوید، اگر میخواهید ببینید که چگونه ممکن است انسان با حقیقت تنها شود و ولو برای یک لحظه جز خدا چیز دیگری را نبیند، اگر میخواهید ببینید که یعنی چه که انسان خدا را میبیند و اگر قرار باشد به چیزی در خلال این تجربه شک کند برایش سادهتر خواهد بود که در وجود خودش تردید کند و نه خدایی که به تمام وجود او احاطه دارد و حضورش پررنگتر از هر حضوری است که تا کنون چشیده باشد و اینکه میفهمد و از اعماق وجودش میفهمد که این خدا هرگز از او جدا نبوده است و این او بوده که با سرگرم شدن به روزمرگیها از این حقیقت غافل بوده است، اگر میخواهید تفاوت این تجربه را با تجربهی به یاد آوردن خاطرات کودکی و خوشیها و سختیهای آن مقایسه کنید تجربهاش کنید
نمیدونم جمله بندی ها رو نمیفهمم یا منظور رو. ممنون میشم این قسمت که در واقع همون نظر شما د رمورد راه حل تشخیص حقیقت یا اصل فطرت از خاطرات کودکی هست رو بازتر کنید. بازم عذر میخوام
بله جوابی که به جناب مسعود دادید میتونه این ابهام من در مورد فطرت یا همون یقین باطنی که شما میفرمایید رو حل کنه. ولی عذر میخوام من دقیقا همون قسمت کلیدی فرمایشات شما رو نمیفهمم:
است که حقیر سعی داشتم توصیف نمایم، خواستگاه سؤال شما از آنجا بود که یک نفر گفت یک شکل کروی و یک نفر کرهی زمین را تصور کرد و یک نفر دیگر توپ داخل حیاط را ... اگر میخواهید تفاوتش را متوجه شوید، اگر میخواهید ببینید که چگونه ممکن است انسان با حقیقت تنها شود و ولو برای یک لحظه جز خدا چیز دیگری را نبیند، اگر میخواهید ببینید که یعنی چه که انسان خدا را میبیند و اگر قرار باشد به چیزی در خلال این تجربه شک کند برایش سادهتر خواهد بود که در وجود خودش تردید کند و نه خدایی که به تمام وجود او احاطه دارد و حضورش پررنگتر از هر حضوری است که تا کنون چشیده باشد و اینکه میفهمد و از اعماق وجودش میفهمد که این خدا هرگز از او جدا نبوده است و این او بوده که با سرگرم شدن به روزمرگیها از این حقیقت غافل بوده است، اگر میخواهید تفاوت این تجربه را با تجربهی به یاد آوردن خاطرات کودکی و خوشیها و سختیهای آن مقایسه کنید تجربهاش کنید
نمیدونم جمله بندی ها رو نمیفهمم یا منظور رو. ممنون میشم این قسمت که در واقع همون نظر شما د رمورد راه حل تشخیص حقیقت یا اصل فطرت از خاطرات کودکی هست رو بازتر کنید. بازم عذر میخوام
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم و رحمة الله و برکاته،
تجربهاش کنید ... این مسائل با زبان منتقل نمیشود، اینها را قلب باید خودش بچشد، وقتی که بچشد متوجهش میشود ...
مثالی که استاد جوادی آملی زدند چیزی شبیه به این بود که یک کتابخانه کتاب را در نظر بگیرید و کسی را داخل آن بفرستید که کتاب الف را بیاورد، یک کتاب از بین این همه کتاب پیدا کردن کار سادهای نیست، اینطور نیست که آن یک نفر همینطوری دست به داخل قفسهها ببرد و کتاب الف را بیرون بیاورد، اما حالا یک کتابخانهای را در نظر بگیرید که از ابتدا تا انتهایش فقط از یک کتاب دارد، همان کتاب الف، اکنون دیگر شخصی که داخل کتابخانه میشود هر کتابی را که بردارد همان کتاب الف خواهد بود و امکان اشتباه او صفر خواهد بود، چون کتاب دیگری در کتابخانه نیست ...
صحبت سر این است که اگر این مسأله را تجربه کنید میبینید که انسان در وضعیتی قرار میگیرد که فقط خودش هست و خدا، حضور خدا را از درون خودش و بیرون خودش، از همه جا احساس میکند، حضوری پررنگ که نمیشود متوجه او نشد و نمیشود در آن لحظه چیز دیگری را به همراه او دید ... در آن لحظه خدا را نمیشود انکار کرد یا نادیده گرفت ... انسان در حالتی قرار میگیرد مثل اینکه یک قاتل با شاهدی روبرو شود و یا شخص بازپرس بگوید که همه چیز را میداند و دیگر انکار او فایدهای ندارد و باید اعتراف کند ... در چنین وضعی که دروغ نمیگیرد و احتمالات دیگر همه پوچ و بیمعنا میشوند نمیشود خدا را انکار کرد ... تمام انکارها از بعد از این تجربه است که به سراغ انسان میآید ...
یک نمونه از براهین فطری در ماجرای حضرت ابراهیم علیهالسلام آمده است ... مردم به جشن میروند و ایشان بتها را میشکنند مگر بت بزرگ را، مردم برمیگردند که هان ای ابراهیم آیا تو بتهای ما را شکستی؟ جواب شنیدند که بلکه بت بزرگ آنها را شکسته باشد! از خود آن بت بزرگ بپرسید اگر میتواند سخن بگوید! در اینجا قرآن باطن آن بتپرستان و انقلابهای باطنی ایشان را روایت کرده و میفرماید، [سورهی انبیاء]:
قَالُوا أَأَنتَ فَعَلْتَ هَـٰذَا بِآلِهَتِنَا يَا إِبْرَاهِيمُ ﴿٦٢﴾ قَالَ بَلْ فَعَلَهُ كَبِيرُهُمْ هَـٰذَا فَاسْأَلُوهُمْ إِن كَانُوا يَنطِقُونَ ﴿٦٣﴾فَرَجَعُوا إِلَىٰ أَنفُسِهِمْ فَقَالُوا إِنَّكُمْ أَنتُمُ الظَّالِمُونَ ﴿٦٤﴾ ثُمَّ نُكِسُوا عَلَىٰ رُءُوسِهِمْ لَقَدْ عَلِمْتَ مَا هَـٰؤُلَاءِ يَنطِقُونَ ﴿٦٥﴾ قَالَ أَفَتَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّـهِ مَا لَا يَنفَعُكُمْ شَيْئًا وَلَا يَضُرُّكُمْ ﴿٦٦﴾
گفتند: اى ابراهيم، آيا تو با خدايان ما اين كار كردهاى؟ (۶۲) گفت: بلكه اين كار را [بت] بزرگشان كرده است اگر سخن مىگويند از آنها بپرسيد. (۶۳) پس به خويشتن خويش بازگشتند- به خود آمدند- و [با يكديگر] گفتند: همانا شماييد ستمكاران. (۶۴) آنگاه نگونسار شدند [و گفتند:] هر آينه تو مىدانى كه اينان سخن نمىگويند. (۶۵) گفت: آيا چيزهايى را به جاى خدا مىپرستيد كه شما را هيچ سود و زيانى نرسانند؟ (۶۶)
آنها به سوی خودشان رجوع کردند و گفتند همانا ظالم خود ما هستیم ...
این تجربه مانند این است که یک آبکش داخل یک ظرف آب شود تا احساس پر بودن کند، بعد که از آب بیرون آورده شد تمام آبی که در داخل خود داشت را بخاطر سوراخهایی که دارد از دست میدهد، ولی اینکه سوراخ دارد به این معنی نیست که هرگز نتواند تجربهی پرآب بودن را داشته باشد، کافی است آن را در آب غوطهور نماییم ... آن تجربه انسان را در چنان وضعیتی قرار میدهد ... هر چقدر هم که انسان دور از حقیقتی باشد هنوز خداوند حقیقت را به او نشان میدهد و او آن را میشناسد و بعد آگاهانه به سوی حقیقت بازمیگردد یا آگاهانه از آن دور میشود ...
در پناه خدا باشید و عاقبتتان بخیر ان شاء الله
یا علی علیهالسلام
[FONT=Franklin Gothic Medium]
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم و رحمة الله و برکاته،
تجربهاش کنید ... این مسائل با زبان منتقل نمیشود، اینها را قلب باید خودش بچشد، وقتی که بچشد متوجهش میشود ...
مثالی که استاد جوادی آملی زدند چیزی شبیه به این بود که یک کتابخانه کتاب را در نظر بگیرید و کسی را داخل آن بفرستید که کتاب الف را بیاورد، یک کتاب از بین این همه کتاب پیدا کردن کار سادهای نیست، اینطور نیست که آن یک نفر همینطوری دست به داخل قفسهها ببرد و کتاب الف را بیرون بیاورد، اما حالا یک کتابخانهای را در نظر بگیرید که از ابتدا تا انتهایش فقط از یک کتاب دارد، همان کتاب الف، اکنون دیگر شخصی که داخل کتابخانه میشود هر کتابی را که بردارد همان کتاب الف خواهد بود و امکان اشتباه او صفر خواهد بود، چون کتاب دیگری در کتابخانه نیست ...
صحبت سر این است که اگر این مسأله را تجربه کنید میبینید که انسان در وضعیتی قرار میگیرد که فقط خودش هست و خدا، حضور خدا را از درون خودش و بیرون خودش، از همه جا احساس میکند، حضوری پررنگ که نمیشود متوجه او نشد و نمیشود در آن لحظه چیز دیگری را به همراه او دید ... در آن لحظه خدا را نمیشود انکار کرد یا نادیده گرفت ... انسان در حالتی قرار میگیرد مثل اینکه یک قاتل با شاهدی روبرو شود و یا شخص بازپرس بگوید که همه چیز را میداند و دیگر انکار او فایدهای ندارد و باید اعتراف کند ... در چنین وضعی که دروغ نمیگیرد و احتمالات دیگر همه پوچ و بیمعنا میشوند نمیشود خدا را انکار کرد ... تمام انکارها از بعد از این تجربه است که به سراغ انسان میآید ...
یک نمونه از براهین فطری در ماجرای حضرت ابراهیم علیهالسلام آمده است ... مردم به جشن میروند و ایشان بتها را میشکنند مگر بت بزرگ را، مردم برمیگردند که هان ای ابراهیم آیا تو بتهای ما را شکستی؟ جواب شنیدند که بلکه بت بزرگ آنها را شکسته باشد! از خود آن بت بزرگ بپرسید اگر میتواند سخن بگوید! در اینجا قرآن باطن آن بتپرستان و انقلابهای باطنی ایشان را روایت کرده و میفرماید، [سورهی انبیاء]:قَالُوا أَأَنتَ فَعَلْتَ هَـٰذَا بِآلِهَتِنَا يَا إِبْرَاهِيمُ ﴿٦٢﴾قَالَ بَلْ فَعَلَهُ كَبِيرُهُمْ هَـٰذَا فَاسْأَلُوهُمْ إِن كَانُوا يَنطِقُونَ ﴿٦٣﴾فَرَجَعُوا إِلَىٰ أَنفُسِهِمْ فَقَالُوا إِنَّكُمْ أَنتُمُ الظَّالِمُونَ ﴿٦٤﴾ثُمَّ نُكِسُوا عَلَىٰ رُءُوسِهِمْ لَقَدْ عَلِمْتَ مَا هَـٰؤُلَاءِ يَنطِقُونَ ﴿٦٥﴾قَالَ أَفَتَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّـهِ مَا لَا يَنفَعُكُمْ شَيْئًا وَلَا يَضُرُّكُمْ ﴿٦٦﴾
گفتند: اى ابراهيم، آيا تو با خدايان ما اين كار كردهاى؟ (۶۲)گفت: بلكه اين كار را [بت] بزرگشان كرده است اگر سخن مىگويند از آنها بپرسيد. (۶۳)پس به خويشتن خويش بازگشتند- به خود آمدند- و [با يكديگر] گفتند: همانا شماييد ستمكاران. (۶۴)آنگاه نگونسار شدند [و گفتند:] هر آينه تو مىدانى كه اينان سخن نمىگويند. (۶۵)گفت: آيا چيزهايى را به جاى خدا مىپرستيد كه شما را هيچ سود و زيانى نرسانند؟ (۶۶)آنها به سوی خودشان رجوع کردند و گفتند همانا ظالم خود ما هستیم ...
این تجربه مانند این است که یک آبکش داخل یک ظرف آب شود تا احساس پر بودن کند، بعد که از آب بیرون آورده شد تمام آبی که در داخل خود داشت را بخاطر سوراخهایی که دارد از دست میدهد، ولی اینکه سوراخ دارد به این معنی نیست که هرگز نتواند تجربهی پرآب بودن را داشته باشد، کافی است آن را در آب غوطهور نماییم ... آن تجربه انسان را در چنان وضعیتی قرار میدهد ... هر چقدر هم که انسان دور از حقیقتی باشد هنوز خداوند حقیقت را به او نشان میدهد و او آن را میشناسد و بعد آگاهانه به سوی حقیقت بازمیگردد یا آگاهانه از آن دور میشود ...
در پناه خدا باشید و عاقبتتان بخیر ان شاء الله
یا علی علیهالسلام
یعنی منظورتون اینه که من میل و کششی که الان در درونم حس میکنم رو به چالش بکشم و ببینم آیا باز هم کشش در من وجود داره یا نه؟
در واقع میخواید بگید به احساس درونیم سخت بگیرم ببینم به شکلی جدانشدنی به کدوم سمت ماجرا میچسبه؟!
نمیفهمم دقیقا چیو میگید باید تجربه کنی
چنین کسی بهتر است همه چیز را از ذیل تا صدر را بازبینی کندبله درست میفرمائید
بنده هم به همین دلیل از ایشان خواستم که سؤال های اساسی از خود بپرسند
از ایشان خواستم که مهمترین سؤال را پیدا کنند تا به آنچه اول از همه برایشان مهم است برسند
دنیا چیست و ما چه نسبتی با آن داریم؟
آیا فانی هستیم یا باقی؟
اگر میل به بقا داریم آن بقا چگونه است؟
آیا زندگی محدود به همین دنیاست یا دنیای دیگری هم قابل تصور است؟
اصلاً چرا باید دنیای دیگری هم باشد؟
آیا دنیای دیگر (به فرض وجود داشتن) همان جهان های موازی است که علم میگوید؟
یا جهان آخرتی است که ادیان میگویند؟
علم چه میگوید؟
آنچه علم میگوید بر چه اساس است؟
دین چه میگوید؟
آنچه دین میگوید بر چه اساس است؟
آیا دین حرف خداست؟
چه کسی گفته؟ پیامبر؟
چطور پیامبر را بپذیریم؟
ادعایش درمورد خدا را چگونه بپذیریم؟
اصلاً مگر خدایی هم هست؟
اینها سؤال هایی بود که منتظر بودم ایشان مطرح کنند ولی پاسخی ندادند
به هر حال نوع راهنمایی بنده با شما متفاوت است
شما با ریز بینی دقیق مسیر را توضیح میدهید ولی من همیشه مایل هستم طرف مقابل خودش دنبال مسیر بگردد
استارتر محترم هم باید ببینند کدام راهنمایی برای ایشان مفیدتر است و از همان استفاده کنند ، تعارف هم نداریم
در تحقیق جایی برای تعارف نیست ، باید هر چه سریع تر دنبال بهترین راه بود چون زمان زیادی نداریم
بله درست میفرمائید
بنده هم به همین دلیل از ایشان خواستم که سؤال های اساسی از خود بپرسند
از ایشان خواستم که مهمترین سؤال را پیدا کنند تا به آنچه اول از همه برایشان مهم است برسند
دنیا چیست و ما چه نسبتی با آن داریم؟
آیا فانی هستیم یا باقی؟
اگر میل به بقا داریم آن بقا چگونه است؟
آیا زندگی محدود به همین دنیاست یا دنیای دیگری هم قابل تصور است؟
اصلاً چرا باید دنیای دیگری هم باشد؟
آیا دنیای دیگر (به فرض وجود داشتن) همان جهان های موازی است که علم میگوید؟
یا جهان آخرتی است که ادیان میگویند؟
علم چه میگوید؟
آنچه علم میگوید بر چه اساس است؟
دین چه میگوید؟
آنچه دین میگوید بر چه اساس است؟
آیا دین حرف خداست؟
چه کسی گفته؟ پیامبر؟
چطور پیامبر را بپذیریم؟
ادعایش درمورد خدا را چگونه بپذیریم؟
اصلاً مگر خدایی هم هست؟اینها سؤال هایی بود که منتظر بودم ایشان مطرح کنند ولی پاسخی ندادند
به هر حال نوع راهنمایی بنده با شما متفاوت است
شما با ریز بینی دقیق مسیر را توضیح میدهید ولی من همیشه مایل هستم طرف مقابل خودش دنبال مسیر بگردد
استارتر محترم هم باید ببینند کدام راهنمایی برای ایشان مفیدتر است و از همان استفاده کنند ، تعارف هم نداریم
در تحقیق جایی برای تعارف نیست ، باید هر چه سریع تر دنبال بهترین راه بود چون زمان زیادی نداریم
متوجهم چی می فرمایید. ولی من برای پاسخ به بعضی سوالات بالا اول باید یه ایدئولوژی یا یه نیم نگاهی به دین داشته باشم. کما اینکه بعضیاشم ربط به دین نداره و قبلا پذیرفتم.
اتفاقا بر خلاف تصور شما من فکر میکنم به هر دو نوع راهنمایی به سبک شما و آقای سین احتیاج هست. وگرنه دقیقا میدونم چه اتفاقی برام میفته. اگر یکی از این دو نگرش رو انتخاب کنم چند روز دیگه یه چیزایی تو ذهنم کمرنگ میشه و یادم میره و دوباره Reset میشم!
من این سوالات رو بارها از خودم پرسیدم و میپرسم ولی در نهایت بازم برمیگردم سر خونه ی اولم. اینکه اصلا از کجا بدونم این آموزه ها و استدلال ها درست هستن. در واقع فکر میکنم اول نیاز دارم این نکته ی اساسی رو برای خودم حل کنم و بعد برم سراغ این مسایل.
شما در چند پیام قبلتر بهم فرمودید:
اولین و مهمترین سؤال به نظر خودتان چه سؤالی است؟
ولی واقعا الان اولین سوال من همین دینه. بله قبول دارم مثلا مساله وجود خدا قبل از اینه ولی اونو پذیرفتم. و البته میفهمم چرا شما این رو میگید. شما میخواید بگید اگر اون مسایل اساسی در ذهنت حل بشه اینم حل میشه. ولی واقعا برای من حل نشد. من به وجود خدا و چندتا سوال اساسی دیگه باور دارم. ولی این خدا و این باورها در دینی مثل مثلا مسیحیت هم وجود دارند. بنابراین نمیتونم از اون ها به پذیرش اسلام نسبت به سایر ادیان برسم.
[FONT=Franklin Gothic Medium]
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام جناب مسعود ...
به نکتهی جالبی اشاره کردید ... اگرچه قبلاً هم اشاره کرده بودید یا به هر حال اشاره شده بود و روی آن بحثهای مفصلی داشتیم ...
بله انسان تا کودک است مطالبی را یاد میگیرد که مطابق خود روایات در لوح وجودش مثل حجاری بر سنگ نقش میبندد ... یک سؤال در نتیجه این خواهد بود که حال از کجا بدانیم که این خدایی که اینک او را میبینیم خدایی است که در کودکی برایمان ساختهاند و به زعم شما تولید جغرفیا و فرهنگی است که در آن متولده شدهایم، یا خدایی است که از پیش از به دنیا آمدنمان او را شناختهایم ... سؤال کاملاً به جایی است ... در جواب اجازه دهید حقیر کمی کار را سختتر هم بکنم، به این صورت که مطابق روایات ما کودکی که تازه متولد شده است از هر پدر و مادری که به دنیا بیاید بر فطرت پاک الهی متولد شده است و با تربیت والدینش سپس مسلمان یا یهودی یا مجوس یا غیره خواهد شد، حتی فرمودهاند که چند ماه نخست تولد کودک گریهاش ذکر خداست و صلوات بر پیامبر خدا و دعا برای والدینش ... بنابراین آنچه را که فراموش میکند مطابق روایات یک مفهومی که در همان عهد الست سربهمهر شده باشد نیست، بلکه در کودکی البته در سنین خیلی خیلی کم هم با ما بوده است ... همزمان با برخی خاطرات دیگری که اگرچه دقیقش را به خاطر نیاوریم ولی آثار آن خاطرات و رخدادها گاهی تا بزرگی ما هم هست ... آن زمانها مسائل خیلی کوچک هم میتوانند تأثیرات بزرگی بر برخی از ویژگیهای انسان بگذارند که تا انتهای عمر با انسان باقی بماند ... با این حساب حتی از نظر روایات اسلامی هم فطرت هم خاطرهای از عالم ذر میباشد و هم خاطرهای از ابتداییترین سنین کودکی ... اگرچه برای آنان که توسط اولیاء خدا تربیت شده و بزرگ شوند این خاطره چه بسا تا بزرگی هم ادامه داشته باشد ...
خوب پس سؤال این است که از کجا متوجه شویم که آنچه را که به یاد آوردهایم، یعنی خدایی را که به یاد آوردهایم، این آگاهی را مستقیماً از خود خداوند فراگرفته بودهایم و ممکن نیست متأثر از فرهنگ و اعتقادات عمومی جامعه و یا خانوادگیامان بوده باشد؟
برای جواب در ضمن اینکه اشاره میکنم که شما هم دلیلی ندارید که این خاطرات حتماً مال کودکی بوده باشد ... احتمالاً تنها دلیلی که برای چنان ادعایی بیاورید، اگر بیاورید، این است که تا حقیر برای ادعای خود دلیلی نداشته باشیم تیغ اوکام در منطق حکم میکند که لازم نیست خیلی درگیر چنان احتمالاتی شوید ... بنابراین شما چیزی ندارید که حقیر نقد کنم و همینکه یک دلیل بیاورم کفایت میکند ... نگران نباشید چون این دلیلم را از فلسفه وام نمیگیرم که خودم با خودم معارض شوم ... بلکه کافی است خودتان توجه کنید که مطابق ادعای دین در همان عالم ذر چگونه چنان آگاهی به انسان منتقل گردید ... مطابق توصیفاتی که از عهد الست در عالم ذر شده است خداوند به بندگانش گفت من خدای شما هستم ... سؤال اینجاست که چرا در همانجا کسی شک نکرد که از کجا بدانیم که راست میگویی و از کجا بدانیم که بعداً مدعی دیگری پیدا نشود و متوجه نشویم که او راست میگوید و تو دروغ میگفتهای؟ ... پاسخ این سؤال را استاد جوادی آملی در ضمن بحث دیگری دادهاند ... آنجا که در مورد چگونه اعتماد کردن انبیاء علیهمالسلام به صدق وحیی که به ایشان رسیده است بحث میکردهاند ... وقتی جایی یک گزینه بیشتر برای انتخاب کردن نباشد طبیعتاً کسی نمیتواند اشتباه کند ... در عالم ذر هم مطابق ادعای دین چنین وضعی رخ داده است ... آنجا همه از طوع و رغبت یا به همراه کراهت ناچار از اعتراف به خدایی خدا شدهاند، چرا که آنجا توحید افعالی آشکار بوده است، مثل قیامت که در آنجا هم کسی با فرشتگان بحث فلسفی نمیکند که حالا که گفته خدا چنین است و چنان ... این بحثها برای زمانی است که حقیقت پس پرده باشد، حقیقت که پس پرده باشد حرف و حدیث زیاد میشود و یک عده هم در آب گلآلود ماهی میگیرند و از سادگی دیگران سوء استفاده میکنند، ولی حقیقت که بیپرده آشکار شود و همه چیز مثل روز روشن باشد و حقیقت مثل خورشید در وسط آسمان باشد دیگر حرف و حدیثها فروکش میکند ... از یک قاتل هم که بازجویی میکنند وقتی او را با دلایل و اسناد و شواهدی روبرو کنند و بگویند ما همه چیز را میدانیم آن قاتل با آنکه هنوز میتواند انکار کند ولی دیگر فرومیشکند و تسلیم میشود، در قرآن هم آمده که خداوند قادر است که همگان را به زور مؤمن گرداند ولی چنین کاری را نمیکند، در دنیا چنین کاری را نمیکند چون ایمان از روی اکراه ارزشی ندارد، اما در عالم ذر این کار را کرده است و در قیامت هم باز این کار را تا آن مقدار که لازم است انجام میدهد ... در دنیا هم میتواند در بعد باطنی افراد همین شرایط را پیش بیاورد تا بر مخاطبش حجت تمام شود، به این معنی که یک ذره هم جای شک و تردید در درون او باقی نماند، این همان حالتی است که حقیر سعی داشتم توصیف نمایم، خواستگاه سؤال شما از آنجا بود که یک نفر گفت یک شکل کروی و یک نفر کرهی زمین را تصور کرد و یک نفر دیگر توپ داخل حیاط را ... اگر میخواهید تفاوتش را متوجه شوید، اگر میخواهید ببینید که چگونه ممکن است انسان با حقیقت تنها شود و ولو برای یک لحظه جز خدا چیز دیگری را نبیند، اگر میخواهید ببینید که یعنی چه که انسان خدا را میبیند و اگر قرار باشد به چیزی در خلال این تجربه شک کند برایش سادهتر خواهد بود که در وجود خودش تردید کند و نه خدایی که به تمام وجود او احاطه دارد و حضورش پررنگتر از هر حضوری است که تا کنون چشیده باشد و اینکه میفهمد و از اعماق وجودش میفهمد که این خدا هرگز از او جدا نبوده است و این او بوده که با سرگرم شدن به روزمرگیها از این حقیقت غافل بوده است، اگر میخواهید تفاوت این تجربه را با تجربهی به یاد آوردن خاطرات کودکی و خوشیها و سختیهای آن مقایسه کنید تجربهاش کنید ... هیچ پیامبری هم نیامده است این حس و این حالت را توصیف نماید، ایشان فقط مطلب را عرضه کردهاند و مردم هم در مواجهه باآن نفسهای قدسی خدا را به یاد آوردهاند، آنها که به یاد آوردهاند شکی در درستی آن نداشتهاند و دغدغهاشان بودن در دو راهی ایمان و کفر بوده است ... آنها که ایمان آوردند ایمن شدند و آنها که حقیقت شهود شده را با انواع توجیهات و اما و اگرهای منطقی که پشتبند آن کردند انکار کردند و به نور هدایت خدا پشت کردند شدند کافر ... به همین سادگی ... بدون آنکه لازم باشد کسی مسائل غامض فلسفی را حل کند و در این راه هم مدام دچار مغلطه و سفسطه شود ... بدون آنکه لازم باشد علامهی دهر باشد ...بنابراین پاسخ کوتاه حقیر به سؤال شما این است که این شهود از جنس همان شهودی است که در عالم ذر رخ داده است، به همان میزان که آن آگاهی اطمینانبخش بوده که امروز اگر به یادش بیاوریم در مورد درستی اصل آنچه به یاد آوردهایم شک نمیکنیم این آگاهی تجدید شده هم اطمینانبخش است، وقتی انسان با یک و تنها یک گزینه به عنوان حقیقت تنها باشد شبههی اینکه شاید دیگری حقیقت باشد بروز نمیکند ...
شاید پاسخهای بهتری هم بتوان به این مسأله داد، این مقدار پاسخ برای حقیر کافی بوده است که بتوانم راه حق و باطل را از هم تمیز دهم ... اگر نقدی دارید بفرمایید ... گرچه تا آنچه گفتم را در عمل تجربه نکنید نمیتوانید بگویید که آن را متوجه شدهاید و حالا در مقام نقد نقاط ضعف آن هستید ... چون نقاط ضعفی هم اگر بیابید احتمالاً حقیر آن را به قاصر بودن زبان در توصیف آن وضعیت نسبت خواهم داد ... و البته هر کسی به تجربهی خودش بیش از تجربهی هر کس دیگری میتواند اعتماد کند آن زمان که با خودش صادق است ...در پناه خدا باشید ان شاء الله
یا علی علیهالسلام
سلام
شاید اشتباه متوجه شدم ولی این توضیحاتو اونی که گاو پرسته هم میتونه بگه و به دین خودش ربطش بده!! بطور کلی فقط به وجود خدا میرسه که اونم گرهی باز نمیکنه! اگه فقط دین اسلام داشتیم، درست بود ولی الان ما حداقل 2500 انتخاب جلومون داریم!!
البته در مورد رسیدن به خدا هم یه پست جدید فرستادم که ضمیمه ش یه تحقیقه که به تازگی انجام شده درباره باور به خدا!(تو قسمت پیامبرشناسی) لینکش!
بسم الله الرحمن الرحیم
ممنون از دوستان که مطالب مفیدی رو بیان کردند اما از چند نکته نباید غفلت کرد...
اول اینکه برهان فطرت که در قرآن و روایات مطرح شده در مورد دریافت درونی انسان نسبت به اصل خدا باوری و اعتقاد به خداست آنه بصورت مبهم. انسان یک میل و گرایش فطری نسبت به خدا دارد اما این گرایش حرفی از اوصاف الهی نمیزند چه رسد در مورد پیامبر خاتم و دین اسلام...
ثانیا خود ائمه طاهرین(ع) علاوه بر برهان فطرت و توجه دادن انسانها به این گرایش دورنی از براهین عقلی هم استفاده کرده اند.
حضرت رضا(عليه السلام) ميفرمايد: ليس العبادة كثرة الصلاة و الصوم، إنّما العبادة التفكّر في أمر الله عزّ وجلّ؛ عبادت به فراواني نماز و روزه نيست، بلكه عبادت تفكر در امر خداي والاست.
استاد جوادی آملی در ادامه میفرماید:
تنها معيار در شناخت امور همان علم اوّلي ضروري يا علم بديهي است و آنچه به اين علم منتهي شود. اين علم بديهي تنها از طريق عقل شناسايي ميشود و حس و تجربه يا نقل و روايت در شناخت آن نقش ندارد. بنابراين معرفت حقيقي در گروِ عقل خالصي است كه از آشوب جدال و دسيسه خيال پيراسته است. در اين خصوص اين السكيت از حضرت رضا(عليه السلام) پرسيد: امروز حجّت خداوند بر خلق چيست؟ حضرت(عليه السلام) فرمود: العقل؛ يعرف به الصادق علي الله فيصدقه و الكاذب علي الله فيكذّبه؛ عقل است كه با آن انسان راستگو شناسايي شده، راستي او گواهي ميشود و نيز دروغگو شناخته شده، دروغ او گواهي ميشود. ابنالسكيت ميگويد: به خدا سوگند كه اين پاسخ تمام است(كافي، ج 1، ص 25، كتاب عقل و جهل، ح 20) زيرا تنها در سايه شناخت خداوند و اسماي حسناي او همچون ربوبيت و هدايت و ... ميتوان پيامبر صادق را از مدّعي دروغين پيامبري تميز داد؛[فلسفه الهي از منظر امامرضا (ع) - صفحه 22]
از مجموع روایات می توان به این نتیجه رسید که ائمه(ع) در مواجهه با افراد مختلف با سطح آگاهی های متفاوت، بطور متفاوتی بحث میکردند و تنها راه را فطرت نمیدانستند اگر چه در بسیاری موارد به آن اشاره میکردند. از طرفی انسان كه در پي شناسايي حقايق است, به ترازويي نيازمند است كه به وسيله آن حق را بسنجد و آن را از باطل باز شناسد تا بدينسان رشد و هدايت حقيقت از گمراهي و ضلالت خرافات جدا شود. اين ميزاني كه حق را با آن ميسنجند و به وسيله آن بودنِ حق را از نبودنِ باطل ممتاز ميسازند, همان علمي است كه «فلسفه» نام گرفته است.(فلسفه الهي از منظر امامرضا (ع)، جوادی آملی، صفحه 15)
یعنی منظورتون اینه که من میل و کششی که الان در درونم حس میکنم رو به چالش بکشم و ببینم آیا باز هم کشش در من وجود داره یا نه؟
در واقع میخواید بگید به احساس درونیم سخت بگیرم ببینم به شکلی جدانشدنی به کدوم سمت ماجرا میچسبه؟!
نمیفهمم دقیقا چیو میگید باید تجربه کنی
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم و رحمة الله،
هم بله و هم نه ... اگر از حقیر بپرسید با توجه به اینکه اسلام را حق میدانم به شما خواهم گفت که این کششی که دارید مبتنی بر همان کشش فطری است، در واقع شما چون در یک خانوادهی مؤمن به دنیا آمدهاید هرگز خدا را و حقیقت را فراموش نکردهاید و به همین دلیل این آگاهی و رابطهی با خدا که همیشه با شما بوده است همان آگاهی و رابطهای است که در عالم ذر در شما شکل گرفته است، اما شمایی که وارد فاز تحقیق شدهاید بهتر است چنین قضاوتی نکنید ... در واقع شما همیشه این شناخت را داشتهاید ولی حتماً جایی مشکلی وجود دارد که با وجود آن آگاهی و شناخت باز به شکّی رسیدهاید که خود را نیازمند تحقیق دانستهاید، به زعم حقیر این شک ناشی از دو مسأله است:[INDENT]
۱. اینکه حضور پررنگ خداوند را مستمر همراه خود نمیبینید و عالم را گاهی محضر خدا مییابید و گاهی نمییابید، یعنی گاهی خدا را میبینید و تمام آن حسهای خدایی را تجربه میکنید ولی گاهی هم او را نمیبینید و حتی برایتان عجیب است که واقعاً در آن زمانهای دیگر نزد خدا حاضر بودهام یا توهمش را داشتهام ... این تجربه هم مثل حسّ گرسنگی است، حال گرسنه را جز گرسنه در نمییابد ....
۲. اصرار تودههای دیگر مردم از طیفهای مختلف و فرهنگها و مکاتب مختلف با القاب مختلف روحانی و دانشمند و با اخلاق و زاهد و امثالهم که هر کدام میگویند راه ما درست است و البته راهشان گاهی مخالف راه شماست و شما نمیدانید که باید به راه خودتان اعتماد کنید یا به راه آنها، به تجربیات خودتان یا به تجربیات آنها ... چه آنکه برخی از آنها زندگیاشان را هم روی باورهایشان گذاشتهاند و غیره ...
[/INDENT]
حالا راه حل برطرف کردن این شک (نه به معنای پذیرفتن اسلام بلکه به معنای یافتن حقیقت که اسلام بر حق هست یا نیست) چیست؟
راههای متنوعی دارد ... به قول معروف به عدد انسانها راه هست به سوی خدا اگرچه قابل تقسیمبندی به چند راه مشخص باشند ... حقیر از چند راه همزمان اقدام کردم ... شما هم میتوانید چند راه را با هم دنبال نمایید ...
[INDENT]میتوانید همان زمانهایی را که حضور خدا را میبینید را مورد بررسی علمی قرار دهید ... زمانهایی که خود را در نزد خاضر میبینید سعی کنید تمام احتمالاتی که در شرایط دیگر به خاطرتان میآید را به خاطر بیاورید و همانجا و در همان حالت بررسیاشان کنید، مثلاً ببینید جوابتان در آن شرایط به آن احتمالات دیگری که وقتی خدا را نمیبینید ذهنتان را مشغول میکند چیست ... چقدر احتمال میدهید که خدایی که در محضرش هستید حقیقت نباشد و یک توهم باشد ... اگر جوابتان برای این احتمال صفر نبود، یعنی حتی اگر اپسیلون بود که به سمت صفر میل میکند ولی دقیقاً صفر نیست جا دارد که بگویید یک جای کار میلنگد و لازم است بیشتر بررسی نمایم ... سعی کنید برای این شرایط از قبل مهیا باشید ...
اگر بحثمان کلی بود یک سری راه کلی مطرح میشد برای بررسی مسألهی فطرت، ولی الآن که بحث بر سر اسلام است مسأله خیلی سادهتر از این حرفهاست ... مسلمین مدعی هستند که قرآن و آن هم همین قرآنی که در دسترس همهی ما هست معجزهی پیامبر ایشان است، صلیاللهعلیهواله ... خوب چه چیزی بالاتر از آن میخواهید؟ ... امتحان کنید ... ببینید که از روی قرآن به نبوت رسول خدا صلیاللهعلیهوآله ایمان میآورید یا خیر ... در این بررسی خوب مراقب احوالات خود باشید ... قرآن یک فرق بزرگ با معجزات انبیاء گذشته علیهمالسلام دارد و آن اینکه ظاهرش چندان خرق عادت به نظر نمیرسد، مانند بیرون آمدن شتر از دل کوه و شکافته شدن دریا و ماه و گلستان شدن آتش عظیم و زنده شدن مردگان نیست ... ظاهرش یک کتاب عادی است، به زبان انسانهاست، به یک زبان خاص که عربی است میباشد، نظمش گاهی شبیه به یک نثر مسجع است که نویسندگان زیادی از آن در نوشتههایشان بهره بردهاند ... آن را همانطور که خدای ادعایی قرآن گفته است بخوانید، هر جا را که به نظرتان عجیب بود یا اشتباه بود پیش از قضاوت کردن به راسخون در علم که مطابق خود قرآن اهل بیت علیهمالسلام هستند رجوع کنید ... اگر باز هم متوجه نشدید به تحدّی قرآن بپردازید ... (این نظرات مورد تأیید لااقل برخی از علما نیست) -- در این زمینه که چگونه با قرآن میتوان به حقانیت دین رسید در چند تاپیک مفصل بحثهایی با دوستان داشتهایم، مباحث نسبتاً طولانی هستند ولی شاید به شما کمک کنند ...
اما علاوه بر بحث معجزه بودن قرآن مطالب دیگری هم در قرآن هست که بتوان به آنها متمسک شد ... مثلاً خدای قرآن فرموده است که ای مردم چرا چیزهایی را میپرستید که اگر آنها را بخوانید اجابتتان نمیکنند؟ ... نتیجه: اگر خدای قرآن خدای حقّی باشد مطابق نظر خودش در قرآن باید اگر او را بخوانیم اجابتمان نماید ... خودش هم مؤکداً افزوده است که بخوانید مرا تا اجابت کنم شما را ... چنین مسائلی را هم میتوانید در قرآن بیابید و آنها را بیازمایید ...
راههای دیگری هم هست که قابل بررسی باشند ولی فکر کنم تا همین مقدار هم کفایت کند ...
[/INDENT]
در پناه خدا باشید و عاقبتتان بخیر ان شاء الله
یا علی علیهالسلام
سلام
شاید اشتباه متوجه شدم ولی این توضیحاتو اونی که گاو پرسته هم میتونه بگه و به دین خودش ربطش بده!! بطور کلی فقط به وجود خدا میرسه که اونم گرهی باز نمیکنه! اگه فقط دین اسلام داشتیم، درست بود ولی الان ما حداقل 2500 انتخاب جلومون داریم!!
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام جناب مسعود ...
اگر ممکن است لطفاً بفرمایید که یک گاوپرست چطور چنان چیزی را خواهد گفت؟ ... مثلاً خواهد گفت بیایید گاو ما را بپرستید تا در قلبتان چه چیزی حس کنید؟ ... بعد اگر در قلبتان چیزی حس نکردید یا ندانستید که حس کردید یا نکردید چه؟
صحبت حقیر بر سر رسیدن به یقین است و نه بر سر رسیدن به یک ظن و گمان ... اگر یک گاوپرست میتواند چنین حالتی را در قلب انسانها ایجاد کند بفرمایید که حتماً این کار را بکند، چون مطابق آموزههای قرآن ساحت قلب تنها به دست خداست و کسی نمیتواند در آن دخل و تصرف کند، کما اینکه به پیامبرش هم فرمود که اگر تمام ثروت زمین را در اختیار داشتی هم نمیتوانستی میان قلوب مردم الفت برقرار کنی بلکه خداوند میان قلوبشان الفت ایجاد میکند «وَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِهِمْ ۚ لَوْ أَنفَقْتَ مَا فِي الْأَرْضِ جَمِيعًا مَّا أَلَّفْتَ بَيْنَ قُلُوبِهِمْ وَلَـٰكِنَّ اللَّـهَ أَلَّفَ بَيْنَهُمْ ۚ إِنَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ» ... دیگران فقط میتوانند ظاهر این مسائل را جعل کنند ... ظاهر قرآن را اگر جعل کنند باطن قرآن را نمیتوانند جعل کنند ... احساسهایی مثل شعف یا حتی رضایتهای کاذب شاید بتوانند در شخص ایجاد کنند (قلب تمام عالم باطنی انسان نیست، قلب انسان در سینهی اوست، الْقُلُوبُ الَّتِي فِي الصُّدُورِ، قلب به سوی بیگانگان بسته است ولی صدر را میتوان به سوی شیاطین هم گشود تا در آنجا منشأ اثر شوند، «مِن شَرِّ الْوَسْوَاسِ الْخَنَّاسِ * الَّذِي يُوَسْوِسُ فِي صُدُورِ النَّاسِ»، بله هر اثر روانی اینطور نیست که حتماً قلبی باشد) ولی آن درک اصیل و عمیق جز از خدا حاصل نمیگردد ... گاوپرست مدّ نظر شما فقط میتواند ادعای اسلام را تکرار کند، مگرنه آن اثرات باطنی که انسان تجربه میکند و به چنان یقینی میرسد را جز خداوند یا کسی که از ناحیهی او اذن این کار را داشته باشد نمیتواند ایجاد کند ...
یا علی علیهالسلام
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم و رحمة الله،
سلام .
گفته بودین :
تمام خواندههایتان را برای چند دقیقه بگذارید کنار و به درون خودتان نگاه کنید، آیا خدا را نمیبینید؟ آیا با او که صحبت کنید توجه و جواب او را متوجه نمیشوید؟ در قرآن نگاه بیاندازید ... در قرآن آمده که ای مردم برای چه بتهای بیجانی را میپرستید که اگر آنها را بخوانید جوابتان را نمیدهند؟ ... در جای دیگر فرموده است که مرا بخوانید تا اجابتتان کنم ... بهتر از این چه میخواهید؟ خدایتان را بخوانید، اگر جواب داد دیگر در او شک نکنید، اگر هم جواب نداد و به درک چرایی آن نرساندتان دیگر مطابق همین استدلال قرآن معذور هستید که به خدای قرآن ایمان نداشته باشید ... بیشتر از این چه میخواهید ... حقیر امتحان کردم و دیدم که جواب داد، آن زمان را خوب به خاطر دارم، مطابق عقلم گفتم این تست را میکنم ولی باور نداشتم که خداوند جوابم را بدهد و حضور او را به آن پررنگی ببینم، وقتی جوابم را داد خودش میداند که چه حسی بهم دست داد، در حالی که خیلی از آدمهای عادی هم تحویلم نمیگرفتند خدایی که خالق آسمانها و زمان بود این چنین جوابم را میداد و به سمت خودش هدایتم میکرد، آنجا با تمام وجود چشیدم این را که میگویند انسان خدا را چنان میپرستد که انگار خدایان بسیاری دارد و وقت برای او زیاد ندارد، ولی خدا به هر بندهاش چنان توجه میکند که انگار همان یک بنده را دارد ... سبحان الله، خدایی که توجهش به مخلوقی او را از توجه کردن به مخلوقی دیگر مشغول نمیکند و اجابت دعایی او را از اجابت دعاهای دیگر باز نمیدارد ... سبحان الله خدایی که بخشش بیانتهایش چیزی از مخازن لطف و کرمش کم نمیکند ... خدا را ببینید و محبتش را بچشید ... به قول امام حسین علیهالسلام در دعای عرفه «خدایا ... تو کی غایب بوده ای که حضورت نشانه بخواهد؟ تو کی پنهان بوده ای که ظهورت محتاج آیه باشد؟ کور باد آن چشمی که تو را مراقب و نگهبان خود نبیند… و زیانکار باد تجارت بنده اى که از محبّتت براى او سهمى قرار نداده اى» ...
من این کار را کردم اما نفهمیدم باید دنبال چه باشم ؟ اصلا چطوری او را بخوانم ؟ چه بازخوردی باید بگیرم ؟
پ.ن : در ضمن چرا راه های ارتباطی با شما مثل پیام خصوصی قطع است ؟
[COLOR=Blue][SIZE=113]بسم الله الرحمن الرحیم
...
اول اینکه برهان فطرت که در قرآن و روایات مطرح شده در مورد دریافت درونی انسان نسبت به اصل خدا باوری و اعتقاد به خداست آنه بصورت مبهم. انسان یک میل و گرایش فطری نسبت به خدا دارد اما این گرایش حرفی از اوصاف الهی نمیزند چه رسد در مورد پیامبر خاتم و دین اسلام...
[/COLOR]بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم استاد بزرگوار و رحمة الله و برکاته،
پیشاپیش از اینکه در مقابل شما اظهار نظر میکنم عذرخواهی میکنم، ان شاءالله با کمک شما و نقدهای عالمانهی شما این بحث برای اولین و آخرین بار به یک جایی برسد ... :please::reading: :Gol:
انسان اگر با آن فطرت قرآن را بپذیرد و با قرآن رسول خدا صلیاللهعلیهوآله و خدایی که او را به رسالت فرستاده و راسخون در علم را بشناسد دیگر همه چیز از ریز تا درشت دین را شناخته است ...
ثانیا خود ائمه طاهرین(ع) علاوه بر برهان فطرت و توجه دادن انسانها به این گرایش دورنی از براهین عقلی هم استفاده کرده اند.
آیا جایی داریم که ایشان ابتدا به برهان فلسفی نموده باشند؟ مثلاً جایی بنشینند که همه اهل فضل و کمالات باشند و به ایشان بگویند که امروز برای شما براهینی میآورم که برای دیگران نمیتوان آورد و بعد مثلاً به برهان وجوب و امکان متمسک گردند؟ ... یا اینکه ایشان همیشه دعوت فطری میکردهاند و اگر کسی سؤال کلامی از یشان میپرسیده جواب هم میدادهاند؟
حضرت رضا(عليه السلام) ميفرمايد: ليس العبادة كثرة الصلاة و الصوم، إنّما العبادة التفكّر في أمر الله عزّ وجلّ؛ عبادت به فراواني نماز و روزه نيست، بلكه عبادت تفكر در امر خداي والاست.
عبادت بعد از پذیرش دین است، بله تفکر عبادت است ولی راه به سوی اثبات خدا یا صفات خدا ندارد ... این مطلب به صراحت در روایات ما آمده است که اگر خداوند خودش را به انسان معرفی نمیفرمود انسان راه به سوی شناخت او نداشت ... همچنانکه فرمودهاند اگر خداوند خودش صفاتش را بیان نمینمود ما راه به سوی شناخت صفات او هم نداشتیم ... برای مثال در خطابهی غدیر رسول خدا صلیاللهعلیهوآله فرمودهاند «لایَلْحَقُ أَحَدٌ وَصْفَهُ مِنْ مُعایَنَةٍ، وَلایَجِدُ أَحَدٌ کَیْفَ هُوَمِنْ سِرٍ وَ عَلانِیَةٍ إِلاّ بِما دَلَّ عَزَّوَجَلَّ عَلی نَفْسِهِ»
استاد جوادی آملی در ادامه میفرماید:
تنها معيار در شناخت امور همان علم اوّلي ضروري يا علم بديهي است و آنچه به اين علم منتهي شود. اين علم بديهي تنها از طريق عقل شناسايي ميشود و حس و تجربه يا نقل و روايت در شناخت آن نقش ندارد. بنابراين معرفت حقيقي در گروِ عقل خالصي است كه از آشوب جدال و دسيسه خيال پيراسته است. در اين خصوص اين السكيت از حضرت رضا(عليه السلام) پرسيد: امروز حجّت خداوند بر خلق چيست؟ حضرت(عليه السلام) فرمود: العقل؛ يعرف به الصادق علي الله فيصدقه و الكاذب علي الله فيكذّبه؛ عقل است كه با آن انسان راستگو شناسايي شده، راستي او گواهي ميشود و نيز دروغگو شناخته شده، دروغ او گواهي ميشود. ابنالسكيت ميگويد: به خدا سوگند كه اين پاسخ تمام است(كافي، ج 1، ص 25، كتاب عقل و جهل، ح 20) زيرا تنها در سايه شناخت خداوند و اسماي حسناي او همچون ربوبيت و هدايت و ... ميتوان پيامبر صادق را از مدّعي دروغين پيامبري تميز داد؛[فلسفه الهي از منظر امامرضا (ع) - صفحه 22]
بله حقیر هم موافق هستم ... ولی کدام عقل؟ ... عقل معاش؟ عقل فلسفی؟ ... یا عقلی که مطابق آیات و روایات چراغ قلب است و حجت باطنی است و مانند حجت ظاهری که انبیاء و اوصیاء علیهمالسلام هستند معصوم از اشتباه است و کُفْو دین است که کلما أمر به العقل أمر به الشرع و برعکس؟ ... آیا عقل فلسفی چنین خصوصیاتی دارد؟ آیا عقل فلسفی معصوم از اشتباه است؟ آیا فلاسفه مفترضالطاعة هستند؟
ظاهراً بین آنچه در روایات تحت عنوان عقل توصیه شده است و آنچه فلاسفه به خود گرفتهاند تفاوتی است مانند تفاوت میان یک پیامبر با یک عالم که نه تنها معصوم از اشتباه نیست که بلکه معصوم از گناه هم نیست ...
[QUOTE=عامل;807136] از مجموع روایات می توان به این نتیجه رسید که ائمه(ع) در مواجهه با افراد مختلف با سطح آگاهی های متفاوت، بطور متفاوتی بحث میکردند و تنها راه را فطرت نمیدانستند اگر چه در بسیاری موارد به آن اشاره میکردند. از طرفی انسان كه در پي شناسايي حقايق است, به ترازويي نيازمند است كه به وسيله آن حق را بسنجد و آن را از باطل باز شناسد تا بدينسان رشد و هدايت حقيقت از گمراهي و ضلالت خرافات جدا شود. اين ميزاني كه حق را با آن ميسنجند و به وسيله آن بودنِ حق را از نبودنِ باطل ممتاز ميسازند, همان علمي است كه «فلسفه» نام گرفته است.(فلسفه الهي از منظر امامرضا (ع)، جوادی آملی، صفحه 15)[/QUOTE]
میزان عقل است ... حقیر هم موافقم ... ولی نه عقل فلسفی ... عقل همان است که مطابق روایات انسان را جز به خدا نمیرساند ...
فلسفه یک علم بشری است ... کارش اثبات خدا و اسلام نیست، کارش مانند هر علم بشری دیگری بعد از پذیرش اسلام و در خدمت زندگی دنیا و آخرت انسان است ...
اینکه چرا فلسفه برای اثبات اسلام به کار نمیاید را در پستهای ابتدایی نوشتم، اگر نقدتان به آن مطالب را بیان بفرمایید همه ان شاء الله استفاده میبریم
در پناه خدا باشید و عاقبتتان بخیر ان شاء الله و التماس دعا
یا علی علیهالسلام[/SIZE]
سلام .
گفته بودین :
...
من این کار را کردم اما نفهمیدم باید دنبال چه باشم ؟ اصلا چطوری او را بخوانم ؟ چه بازخوردی باید بگیرم ؟
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم و رحمة الله،
منظورتان چیست برادر از اینکه چطوری خدا را بخوانید؟
البته نکاتی هم درش هست که معمولاً اجمالی بیانش میکنند و شرحش نمیدهند ... مثلاً حتماً شنیدهاید که قبولی دعا را منوط به این میکنند که از ته قلب باشد ... چنین چیزی در روایت هم آمده است که اگر میخواهید دعایتان اجابت شود با توجه قلبی باشید ... یا حتماً میدانید که شرط قبولی نماز حضور قلب و توجه قلبی است ... اما توجه قلبی یعنی چه؟ ... توجه قلبی یعنی رویمان به سوی قلب باشد یا اینکه قلبمان رو به خدا باشد؟ ... در اصل باید ما به قلبمان توجه کنیم، مگرنه قلب که خودش حرم خداست ... هر کدام از ما جداگانه یک عالم اکبر در درون خودمان داریم (البته برخی از اساتید با حقیر به شدت مخالف هستند و این نظرات حقیر را غلط مسلّم میدانند، یعنی احتیاط در این است که خیلی این مطالب حقیر را جدّی نگیرید :ok:) ... صورتمان در نماز باید رو به قبله (حرم خدا در زمین) باشد و روی باطنیامان به سوی قلب (حرم خدا) باشد و عرش خدا در قلب مؤمن است و نماز هم میشود سفر مؤمن به سوی عرش خدا که همان معراج او است ... در عرش خدا جز خدا نیست ... کسی که گناه زیاد کند قلبش کمکم سیاه میشود، قلب حرم خدا باقی میماند ولی دیگر نورش به بیرون نمیرسد و شخص دیگر راه را پیدا نمیکند ... راه با نور قلب است که روشن میشود و کسی که از خدا غافل شود مطابق قرآن در مستی خود سرگردان است و در این سرگردانی میماند تا مرگ او را فرا رسد در میانهی روز باشد که مشغول لهو و لعب هستند یا در وسط شب زمانی که در حال استراحت هستند، مگر آنکه خداوند طور دیگری اراده نماید ... همچنانکه در قرآن آمده است که کسی را که خدا گمراه کند و از هدایت محرومش گرداند دیگر کسی را یارای هدایت او نیست «وَ مَا أَنتَ بِهَادِ الْعُمْيِ عَن ضَلَالَتِهِمْ»، حتی اگر آن کس یک فیلسوف باشد با یک دو جین براهین فلسفی که به زعم او مسیر را تا خود خدا به طور کامل روشن میگرداند ...
بنابراین اگر میخواهید با خدا صحبت کنید باید خدا را ببینید ... باید رو به خدا کنید ... مگرنه در قرآن آمده است که دعای کافران (پشتکنندگان به حقیقت) جز در ضلال و گمراهی نیست «مَا دُعَاءُ الْكَافِرِينَ إِلَّا فِي ضَلَالٍ» ... مثل اینکه کسی جلوی یک عروسک ایستاده باشد و فکر کند دارد با مثلاً همسرش صحبت میکند و بعداً متوجه شود که داشته با عروسک حرف میزده است ... باید خدا را ببینید ... به دنبال قلبتان بگردید ...
اگر قلب کسی سیاه باشد هم راه بر او بسته نیست ... راه را نفس بر او بسته است، چارهاش این است که مقابل نفسش بایستد ... این مطلب در حدیثی از امام حسین علیهالسلام هم وارد شده است که اگر کسی قلبش مریض باشد با تبعیت از شرع میتواند سلامت آن را بازیابد ... برای کسی که هنوز نمیداند خدا حق و اسلام حق است یا نه تبعیت از شرع نازل شده معنای موجّهی ندارد، ولی میتواند همان سناریوی دادستان شدن و متهم کردن نفس به هواپرستی را در پیش بگیرد و سعی کند کیدهای نفسش را بشناسد تا کمکم جهت اصلی از جهات فرعی که توسط نفس اصلی به نظر میرسد مشخص گردد ... خدا هم بدون شک بندهاش را کمک میکند ...
[SPOILER][SPOILER][SPOILER][SPOILER] پ.ن : در ضمن چرا راه های ارتباطی با شما مثل پیام خصوصی قطع است ؟
حقیر را معاف کنید برادر ... چون نمیتوانم چکشان کنم غیرفعالشان کردهام ... اگر دستور بدهید فعالش میکنم ولی برایم سخت است :khejalat::Gol:[/SPOILER][/SPOILER][/SPOILER][/SPOILER]
در پناه خدا باشید و عاقبتتان بخیر ان شاء الله
یا علی علیهالسلام
بسم الله الرحمن الرحیم
ممنون از دوستان که مطالب مفیدی رو بیان کردند اما از چند نکته نباید غفلت کرد...
اول اینکه برهان فطرت که در قرآن و روایات مطرح شده در مورد دریافت درونی انسان نسبت به اصل خدا باوری و اعتقاد به خداست آنه بصورت مبهم. انسان یک میل و گرایش فطری نسبت به خدا دارد اما این گرایش حرفی از اوصاف الهی نمیزند چه رسد در مورد پیامبر خاتم و دین اسلام...
ثانیا خود ائمه طاهرین(ع) علاوه بر برهان فطرت و توجه دادن انسانها به این گرایش دورنی از براهین عقلی هم استفاده کرده اند.
حضرت رضا(عليه السلام) ميفرمايد: ليس العبادة كثرة الصلاة و الصوم، إنّما العبادة التفكّر في أمر الله عزّ وجلّ؛ عبادت به فراواني نماز و روزه نيست، بلكه عبادت تفكر در امر خداي والاست.
استاد جوادی آملی در ادامه میفرماید:
تنها معيار در شناخت امور همان علم اوّلي ضروري يا علم بديهي است و آنچه به اين علم منتهي شود. اين علم بديهي تنها از طريق عقل شناسايي ميشود و حس و تجربه يا نقل و روايت در شناخت آن نقش ندارد. بنابراين معرفت حقيقي در گروِ عقل خالصي است كه از آشوب جدال و دسيسه خيال پيراسته است. در اين خصوص اين السكيت از حضرت رضا(عليه السلام) پرسيد: امروز حجّت خداوند بر خلق چيست؟ حضرت(عليه السلام) فرمود: العقل؛ يعرف به الصادق علي الله فيصدقه و الكاذب علي الله فيكذّبه؛ عقل است كه با آن انسان راستگو شناسايي شده، راستي او گواهي ميشود و نيز دروغگو شناخته شده، دروغ او گواهي ميشود. ابنالسكيت ميگويد: به خدا سوگند كه اين پاسخ تمام است(كافي، ج 1، ص 25، كتاب عقل و جهل، ح 20) زيرا تنها در سايه شناخت خداوند و اسماي حسناي او همچون ربوبيت و هدايت و ... ميتوان پيامبر صادق را از مدّعي دروغين پيامبري تميز داد؛[فلسفه الهي از منظر امامرضا (ع) - صفحه 22]
از مجموع روایات می توان به این نتیجه رسید که ائمه(ع) در مواجهه با افراد مختلف با سطح آگاهی های متفاوت، بطور متفاوتی بحث میکردند و تنها راه را فطرت نمیدانستند اگر چه در بسیاری موارد به آن اشاره میکردند. از طرفی انسان كه در پي شناسايي حقايق است, به ترازويي نيازمند است كه به وسيله آن حق را بسنجد و آن را از باطل باز شناسد تا بدينسان رشد و هدايت حقيقت از گمراهي و ضلالت خرافات جدا شود. اين ميزاني كه حق را با آن ميسنجند و به وسيله آن بودنِ حق را از نبودنِ باطل ممتاز ميسازند, همان علمي است كه «فلسفه» نام گرفته است.(فلسفه الهي از منظر امامرضا (ع)، جوادی آملی، صفحه 15)
تشکر میکنم. وای ببیینید شما همش در پست هاتون تاکید بر اثبات با عقل و مطالعه میفرمایید. میفرمایید خاتمیت پیامبر اگر ثابت شود همه چیز حل میشود. خب بله همینطوره. قطعا دین خاتم کاملتره.
یا الان در این پستتون بیشتر از قبل تاکید میکنید که باید از عقل و فلسفه برای اثبات استفاده کرد.
اما من واقعا باز هم سر نقطه ی اولم هستم. اینکه مگر فقط من و شما میتوانیم با تحقیقات ثابت کنیم اسلام آخرین است؟ اینهمه دانشمند و محقق دیگه تو جهان هستند که روی این موارد تحقیق میکنند. پس چرا اون ها اسلام رو قبول ندارند؟
قبول کنیم خیلی ها مسلمان میشن. اما از این طرف هم مسلمانان زیادی(حتی خیلی بیشتر از اسلام آورده ها) دارن به ادیان دیگه ملحق میشن
[FONT=Franklin Gothic Medium]
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم و رحمة الله،
هم بله و هم نه ... اگر از حقیر بپرسید با توجه به اینکه اسلام را حق میدانم به شما خواهم گفت که این کششی که دارید مبتنی بر همان کشش فطری است، در واقع شما چون در یک خانوادهی مؤمن به دنیا آمدهاید هرگز خدا را و حقیقت را فراموش نکردهاید و به همین دلیل این آگاهی و رابطهی با خدا که همیشه با شما بوده است همان آگاهی و رابطهای است که در عالم ذر در شما شکل گرفته است، اما شمایی که وارد فاز تحقیق شدهاید بهتر است چنین قضاوتی نکنید ... در واقع شما همیشه این شناخت را داشتهاید ولی حتماً جایی مشکلی وجود دارد که با وجود آن آگاهی و شناخت باز به شکّی رسیدهاید که خود را نیازمند تحقیق دانستهاید، به زعم حقیر این شک ناشی از دو مسأله است:[INDENT]
۱. اینکه حضور پررنگ خداوند را مستمر همراه خود نمیبینید و عالم را گاهی محضر خدا مییابید و گاهی نمییابید، یعنی گاهی خدا را میبینید و تمام آن حسهای خدایی را تجربه میکنید ولی گاهی هم او را نمیبینید و حتی برایتان عجیب است که واقعاً در آن زمانهای دیگر نزد خدا حاضر بودهام یا توهمش را داشتهام ... این تجربه هم مثل حسّ گرسنگی است، حال گرسنه را جز گرسنه در نمییابد ....۲. اصرار تودههای دیگر مردم از طیفهای مختلف و فرهنگها و مکاتب مختلف با القاب مختلف روحانی و دانشمند و با اخلاق و زاهد و امثالهم که هر کدام میگویند راه ما درست است و البته راهشان گاهی مخالف راه شماست و شما نمیدانید که باید به راه خودتان اعتماد کنید یا به راه آنها، به تجربیات خودتان یا به تجربیات آنها ... چه آنکه برخی از آنها زندگیاشان را هم روی باورهایشان گذاشتهاند و غیره ...
[/INDENT]حالا راه حل برطرف کردن این شک (نه به معنای پذیرفتن اسلام بلکه به معنای یافتن حقیقت که اسلام بر حق هست یا نیست) چیست؟
راههای متنوعی دارد ... به قول معروف به عدد انسانها راه هست به سوی خدا اگرچه قابل تقسیمبندی به چند راه مشخص باشند ... حقیر از چند راه همزمان اقدام کردم ... شما هم میتوانید چند راه را با هم دنبال نمایید ...[INDENT]میتوانید همان زمانهایی را که حضور خدا را میبینید را مورد بررسی علمی قرار دهید ... زمانهایی که خود را در نزد خاضر میبینید سعی کنید تمام احتمالاتی که در شرایط دیگر به خاطرتان میآید را به خاطر بیاورید و همانجا و در همان حالت بررسیاشان کنید، مثلاً ببینید جوابتان در آن شرایط به آن احتمالات دیگری که وقتی خدا را نمیبینید ذهنتان را مشغول میکند چیست ... چقدر احتمال میدهید که خدایی که در محضرش هستید حقیقت نباشد و یک توهم باشد ... اگر جوابتان برای این احتمال صفر نبود، یعنی حتی اگر اپسیلون بود که به سمت صفر میل میکند ولی دقیقاً صفر نیست جا دارد که بگویید یک جای کار میلنگد و لازم است بیشتر بررسی نمایم ... سعی کنید برای این شرایط از قبل مهیا باشید ...اگر بحثمان کلی بود یک سری راه کلی مطرح میشد برای بررسی مسألهی فطرت، ولی الآن که بحث بر سر اسلام است مسأله خیلی سادهتر از این حرفهاست ... مسلمین مدعی هستند که قرآن و آن هم همین قرآنی که در دسترس همهی ما هست معجزهی پیامبر ایشان است، صلیاللهعلیهواله ... خوب چه چیزی بالاتر از آن میخواهید؟ ... امتحان کنید ... ببینید که از روی قرآن به نبوت رسول خدا صلیاللهعلیهوآله ایمان میآورید یا خیر ... در این بررسی خوب مراقب احوالات خود باشید ... قرآن یک فرق بزرگ با معجزات انبیاء گذشته علیهمالسلام دارد و آن اینکه ظاهرش چندان خرق عادت به نظر نمیرسد، مانند بیرون آمدن شتر از دل کوه و شکافته شدن دریا و ماه و گلستان شدن آتش عظیم و زنده شدن مردگان نیست ... ظاهرش یک کتاب عادی است، به زبان انسانهاست، به یک زبان خاص که عربی است میباشد، نظمش گاهی شبیه به یک نثر مسجع است که نویسندگان زیادی از آن در نوشتههایشان بهره بردهاند ... آن را همانطور که خدای ادعایی قرآن گفته است بخوانید، هر جا را که به نظرتان عجیب بود یا اشتباه بود پیش از قضاوت کردن به راسخون در علم که مطابق خود قرآن اهل بیت علیهمالسلام هستند رجوع کنید ... اگر باز هم متوجه نشدید به تحدّی قرآن بپردازید ... (این نظرات مورد تأیید لااقل برخی از علما نیست) -- در این زمینه که چگونه با قرآن میتوان به حقانیت دین رسید در چند تاپیک مفصل بحثهایی با دوستان داشتهایم، مباحث نسبتاً طولانی هستند ولی شاید به شما کمک کنند ...
اما علاوه بر بحث معجزه بودن قرآن مطالب دیگری هم در قرآن هست که بتوان به آنها متمسک شد ... مثلاً خدای قرآن فرموده است که ای مردم چرا چیزهایی را میپرستید که اگر آنها را بخوانید اجابتتان نمیکنند؟ ... نتیجه: اگر خدای قرآن خدای حقّی باشد مطابق نظر خودش در قرآن باید اگر او را بخوانیم اجابتمان نماید ... خودش هم مؤکداً افزوده است که بخوانید مرا تا اجابت کنم شما را ... چنین مسائلی را هم میتوانید در قرآن بیابید و آنها را بیازمایید ...راههای دیگری هم هست که قابل بررسی باشند ولی فکر کنم تا همین مقدار هم کفایت کند ...
[/INDENT]در پناه خدا باشید و عاقبتتان بخیر ان شاء الله
یا علی علیهالسلام
ممنون
بله هر دو حدستون در مورد دلیل شک من که درسته.
در این پیامتون به بررسی قرآن پرداختید. خب من دارم میگم همین قرآن رو چرا بقیه محققان سایر ادیان که قطعا علمشون بیشتر از منه نمیتونن ثابت کنن؟
یعنی به جایی رسیدم که باید بگم فقط یه معجزه میتونه کمکم کنه... البته اونم یه معجزه ی روشن که باز نگم شاید اتفاق بوده!
اگر فقط همین یه ابهامم حل بشه فکر میکنم بعدش حل بقیه مسایل خیلی ساده میشه...
گاهی اصلا فکر میکنم کسایی که از این بندهای فکری آزاد هستند و هیچ دینی ندارن و فقط به وجود خدا و هر انچه که انسانیت نامیده میشه و عقل اکثر مردم و ادیان دنیا اون ها رو درست میدونن رو رعایت میکنن راه درست رو میرن. کساییکه خدا رو عبادت میکنن و مشترکات ادیان مختلف(دروغ نگفتن، ظلم نکردن، کمک به ایتام، گذشت و مهربانی و احترام به انسان ها ووو) رو رعایت میکنن.
و البته که تفاوت ادیان هم در همون فروعشون هست. نماز خوندن، روزه گرفتن، رعایت حجاب، احکام.
مسایلی مثل معاد و توحید که تقریبا در این چند تا دین که کثرت پیروان رو در دنیا دارن وجود داره فقط قدری شکلش متفاوته.
و من هم صرفا بخاطر همین تفاوت های فرعی دنبال پیروی از به حق ترین دین هستم. چون اگر بخوام همچنان مسلمان باشم راه سختی در پیشه. به نظر من اسلام نسبت به سایر ادیان سخت گیر هم هست. اینهمه نماز خوندن و روزه و محدودیت در سایر مسایل...
من رو ببخشید این حرف ها از سر کفر نیست. من همچنان تشنه ی درک حقیقت هستم و اتفاقا همچنان کشش درونیم من رو داره به سمت اسلام میکشه. با همه سختی هاش! ولی واقعا خسته شدم... یه دردودل ساده بود.
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم و رحمة الله،
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام .
این متن را چند دقیقه پیش نگاشته ام ؛ نمی دانم راه درستی در پیش گرفته ام یا نه . لطفا هم شما و هم کارشناس محترم بخوانید و نظر ارزشمندتان را بگویید.
تو کیستی ؟ توهمی یا واقعیت ؟ هستی یا نیستی ؟
گفته ای مرا بخوان تا پاسخت دهم . گفته ای باید به یاد خودت باشی تا به یاد من بیافتی . چیستی آخر ؟ چرا خودت را نمایان نمیکنی ؟ در عالم ذر از ما اقرار گرفته که تویی معبود ما و می گویند تو را بخوانیم تا متوجه ات شویم . خواندمت اما درنیافتمت.
فکر کنم وجود نداری ، وقتی ترسی نباشد تو هم مرده ای .
تو زاده ترسی و من از عذابت نمی ترسم . پس به چه روی عبادتت کنم ؟
خودت را به من نشان بده . بگو که هستی . پاسخ بده . گفتی که مرا بخوانید تا اجابتتان کنم . نشان بده که هستی . از آن حضور پر رنگ به من هم نشان بده .
تصمیم گرفتم گناه نکنم تا اگر وجود داشته باشی خودت را بهتر نشانم دهی اما نه به خاطر بهشتت یا جهنم .
نمیخواهم به خاطر پاداش یا ترس از عذاب این کار را بکنم چون اینطوری مقتدرانه تر است .
سلام علیکم و رحمه الله
انسان اگر با آن فطرت قرآن را بپذیرد و با قرآن رسول خدا صلیاللهعلیهوآله و خدایی که او را به رسالت فرستاده و راسخون در علم را بشناسد دیگر همه چیز از ریز تا درشت دین را شناخته است ...
فطرت صرفا یک گرایش است و برای ایجاد انگیزه و کشش انسان به سمت خدا کاربرد دارد اما ادامه کار با تعقل و تفکر و البته در مراتب بالاتر احساس قلبی و شهود خواهد بود.
بعلاوه اگر دلیل فطرت برای همه انسانها کافی بود چرا ائمه از برهانهای مانند نظم، فرجه، تمانع و ... استفاده کرده اند؟
ساده ترین راه برای انسانی که هیچ گونه شبهه ای در ذهن ندارد همان رجوع به فطرت است، اما این برهان برای کسانی که شبهات متعدد دارند کارایی ندارد که اگر داشت ائمه(ع) به همان اکتفا میکردند.
آیا جایی داریم که ایشان ابتدا به برهان فلسفی نموده باشند؟ مثلاً جایی بنشینند که همه اهل فضل و کمالات باشند و به ایشان بگویند که امروز برای شما براهینی میآورم که برای دیگران نمیتوان آورد و بعد مثلاً به برهان وجوب و امکان متمسک گردند؟ ... یا اینکه ایشان همیشه دعوت فطری میکردهاند و اگر کسی سؤال کلامی از یشان میپرسیده جواب هم میدادهاند؟
برادر بحث ابتدا کردن و یا نکردن ائمه(ع) مطرح نیست بلکه بحث نیاز افراد است که هر کسی به برهانی برای رسیدن به خدا نیاز دارد. برای کسی که مثلا شبهه در مورد علم خدا دارد که نمیشود به فطرت استناد کرد.
این بیان شما مانند این است که بفرمایید اگر شیمی درمانی خوب است چرا پزشکان برای همه تجویز نمیکنند؟ ائمه(ع) طبیب دوار بطبه بودند همانند رسول اکرم(ص) و برای هر کس نسخه خاصی میپیچیدند. هر چند کم هم نداریم خطبه ها و روایاتی که به مسائل دقیق توحیدی پرداخته شده مانند خطبه اول نهج البلاغه و ...
ولی کدام عقل؟ ... عقل معاش؟ عقل فلسفی؟ ... یا عقلی که مطابق آیات و روایات چراغ قلب است و حجت باطنی است و مانند حجت ظاهری که انبیاء و اوصیاء علیهمالسلام هستند معصوم از اشتباه است و کُفْو دین است که کلما أمر به العقل أمر به الشرع و برعکس؟ ... آیا عقل فلسفی چنین خصوصیاتی دارد؟ آیا عقل فلسفی معصوم از اشتباه است؟ آیا فلاسفه مفترضالطاعة هستند؟
مبنای تعقل فلسفی(مبناگرایی) بر پایه بدیهیات است و از این روش ائمه(ع) به کرات استفاده کرده اند. مقالات و کتب بسیاری هم در این زمینه نوشته شده مانند همین کتاب امام رضا(ع) و فلسفه الهی و دیگر کتابها.
مسلما نه عقل فلسفی و نه عقل غیر معصوم(ع) مصون از اشتباه نیستند. چرا که در صورت وجود مقدمات فاسد نتیجه فاسد خواهند داد اما چون غالبا مصاب اند حجت دانسته شده اند، همانطور که ظواهر حجت اند.
در آیات و روایات بسیاری به تعقل و تفکر اشاره شده و منطق و فلسفه هم کمک میکنند تا این تفکر و تعقل به خطا نرود. مگر غیر از این است که از روشهای کلامی و فلسفی به کرات در روایات ائمه(ع) استفاده شده است؟ ارجاع مسائل به امر بدیهی از راه استدلال همان فلسفه است...
فلسفه یک علم بشری است ... کارش اثبات خدا و اسلام نیست، کارش مانند هر علم بشری دیگری بعد از پذیرش اسلام و در خدمت زندگی دنیا و آخرت انسان است ...
فلسفه راه و رسم تعقل را به انسان می آموزد و انسان با تعقل وجود خالق را درک کرده و اثبات میکند. فلسفه، کلام و منطق همه علوم بشری اند و وسیله ای برای درک بهتر انسان و جهان اند. انسان به وسیله همین علوم میفهمد که جهان باید علت داشته باشد، باید ناظم داشته باشد و هزاران باید و نباید دیگر که انسان را در رسیدن به حقیقت کمک میکند.
البته در کنار راه عقل راه علم حضوری هم باز است که رجوع به فطرت یکی از همین راههاست. البته با محدودیت های علم حضوری که قابل انتقال به غیر نیست. به عبارتی اصلا استدلال نیست بلکه وجدان است، یافت شدنی است.
در این پیامتون به بررسی قرآن پرداختید. خب من دارم میگم همین قرآن رو چرا بقیه محققان سایر ادیان که قطعا علمشون بیشتر از منه نمیتونن ثابت کنن؟
یعنی به جایی رسیدم که باید بگم فقط یه معجزه میتونه کمکم کنه... البته اونم یه معجزه ی روشن که باز نگم شاید اتفاق بوده!
اگر فقط همین یه ابهامم حل بشه فکر میکنم بعدش حل بقیه مسایل خیلی ساده میشه...
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم و رحمة الله
ظاهراً شما به دنبال یقین هستید ... اما به این سؤال پاسخ بدهید ... اگر از هر طریقی، از راهی که اساتید فلسفه پیش پایتان میگذارند و حقیر موافق نیستم و یا راهی که حقیر معرفی میکنم و ایشان موافقش نیستند به یقین ۱۰۰٪ برسید که اسلام بدون شک حق است، ولی بعد ببینید که تمام علما و دانشمندان که از سپری کردن عمر در مطالعه و تفکر و مباحثه به جایی رسیدهاند که ابروانشان تا به روی چشمانشان را گرفته است همه یکصدا میگویند که سرکار سرگشته در اشتباه هستی و تا دیر نشده از اسلام بازگرد، در این صورت عکسالعمل شما چه خواهد بود؟
فرمودید که دو حدسم در مورد تردید شما در مورد حقانیت اسلام در پست قبلی درست بود، یعنی شما همیشه خدا را کاملاً پررنگ و حقیقی کنار خود نمیبینید و از طرفی دیگران هم اصرار دارند که راه ایشان درست است،سؤالم اینجاست که اگر خدا را همیشه همراه خود یافتید اما هنوز همه اصرار داشتند که راه ایشان که با راه شما مخالف است درست است آیا باز هم به حقانیت اسلام شک میکنید؟ و اگر بله آیا این شک را به ضعف خود ارتباط میدهید یا چنان شکّی را عقلاً روا میدارید؟
این فرمایش حضرت علی علیهالسلام را به خاطر بیاورید که فرمودند اگر تمام عرب با شمشیرهای آخته به من رو کنند من هرگز به ایشان پشت نخواهم کرد ...
اما در مورد قرآن ... اینکه چرا سایرین به آن ایمان نمیآورند ... یک دلیلش این است که در آن کلی غلط و اشتباه پیدا میکنند که غلط بودنشان علیالظاهر بدیهی است ... در واقع مدعی هستند که هر کسی که خیلی هم سواد زیادی نداشته باشد به راحتی میتواند اشتباهات بزرگی در قرآن بیابد ... برخی هم غیراخلاقی بودن و غیرانسانی بودن برخی آموزههای قرآن را دلیل خود برای مخالفت با قرآن معرفی مینمایند ... برخی میگویند قرآن خلاف حقوق بشر است ... برخی هم اما عکس تمام این حرفها را میزنند ... بررسی تمام این ادعاها کار سادهای نیست و زمانبر هم هست ... اما اگر دوست دارید همین سایت هم پر است از بحثهایی با چنان محتواهایی ... ولی دست آخر در نظر داشته باشید که هر کسی از ظنّ خود شد یار من، از درون من لزوماً نجست اسرار من ... شما میتوانید بحثهای میان دو گروه موافق و مخالف را در این سایت یا سایتهای دیگر طرفدار قرآن یا مخالف با قرآن بخوانید ... ولی تا حدودی به همان سرگشتگی ناشی از بررسیهای فلسفی خواهید رسید اگر محدود به بررسی همین بحثها بگردید ...
در مقابل اما میفرمایید که به دنبال معجزهای روشن هستید چون ظاهراً هیچ راه دیگری برای شناخت حق مقابل خود نمییابید که کاملاً قابل اعتماد باشد ... خوب آیا خود قرآن به عنوان معجزه به شما معرفی و پیشنهاد نگردید؟ علاوه بر اینکه معیارهای دیگری هم از همین قرآن در کنار اعجاز آن مطرح شد که میتوانید امتحانشان نمایید ...
نفرمایید که قرآن اگر هم اعجاز باشد اعجاز روشنی نیست ... اعجاز در اصل لفظی است که در توصیف یا شمارش چیزی به اسم آیةالبیّنة عنوان میشود، نشانهی آشکار و آشکارگر ... قرآن در آیه بودنش برای خدا و حقانیتش روشن است ... روشن است به این معنا که مراجعه به آن و فهم معجزه بودنش نیازی به تحصیلات عالیه ندارد، نیازی به هوش خاصی هم ندارد، نیازی به هیچ پیش نیاز فلسفی و فرهنگی و تاریخی و ادبی و امثال آن هم ندارد ... هر کسی به فراخور حال خودش میتواند به قرآن رجوع نماید و از طرف خدا بودن آن را متوجه شود و برود تا مسلمانی را آغاز کند اگر اهل حقطلبی بود ... برای این کار حتی نیاز نیست که تعریف معجزه بودن معجزه را بدانید ... یا حتی لازم نیست بدانید که چه فرقی است میان سحر ساحر و معجزهی یک پیامبر ... قرآن را باز کنید و بخوانید و تدبر کنید و آن را طوری بررسی کنید که خودش دستور داده است ... اگر یک کتاب را بخواهند معاینه نمایند باید به همان طریقی که خودش گفته است از آن استفاده شود استفادهاش کنند، مگرنه اگر جواب ندهد کوتاهی از شخصی است که اعتنایی به آن دستورالعمل نکرده است ... حداکثر ۶۰۰ صفحه که بیشتر نیست، برای یافتن حق نمیتوانید اینقدر وقت بگذارید؟
گاهی اصلا فکر میکنم کسایی که از این بندهای فکری آزاد هستند و هیچ دینی ندارن و فقط به وجود خدا و هر انچه که انسانیت نامیده میشه و عقل اکثر مردم و ادیان دنیا اون ها رو درست میدونن رو رعایت میکنن راه درست رو میرن. کساییکه خدا رو عبادت میکنن و مشترکات ادیان مختلف(دروغ نگفتن، ظلم نکردن، کمک به ایتام، گذشت و مهربانی و احترام به انسان ها ووو) رو رعایت میکنن.
هیچ اشکالی ندارد ... فقط نزد خودتان فکر کنید که بدون مفهوم خدا انسانیت را چطور میتوان تعریف کرد ... اگر همینکه اکثریت مردم بگویند یک کاری انسانی است برای شما کافی است در پذیرش دینتان هم ببینید که اکثریت چه میگویند و شما هم همان را به عنوان دین بپذیرید ... و بالتبع دینتان اسلام نخواهد بود و اگر اسلام باشد هم تشیع نخواهد بود ... در واقع از نظر شما هم اسلام خلاف حقوق مسلّم بشر خواهد بود ... سبحان الله خدایی که فرمود اگر از اکثریت جامعه پیروی نمایی گمراهت میکنند، چه آنکه جز این نیست که ایشان از ظن و گمان تبعیت میکنند و ظن و گمان انسان را از دانستن حقیقت بینیاز نمیکند ...
و البته که تفاوت ادیان هم در همون فروعشون هست. نماز خوندن، روزه گرفتن، رعایت حجاب، احکام.
مسایلی مثل معاد و توحید که تقریبا در این چند تا دین که کثرت پیروان رو در دنیا دارن وجود داره فقط قدری شکلش متفاوته.
و من هم صرفا بخاطر همین تفاوت های فرعی دنبال پیروی از به حق ترین دین هستم. چون اگر بخوام همچنان مسلمان باشم راه سختی در پیشه. به نظر من اسلام نسبت به سایر ادیان سخت گیر هم هست. اینهمه نماز خوندن و روزه و محدودیت در سایر مسایل...
تفاوت ادیان در فروعشان نیست بزرگوار، تفاوت ادیان در اصولشان هست و تنها بروز آن اصول است که در فروع متفاوت نمایان میشود ...
اگر شما فقط دنبال این هستید که نماز بخوانید یا نخوانید و اگر میخوانید مثل مسلمین بخوانید یا مثل یهودیان حقیر نمیتوانم اسم این کار را چندان حقطلبی بگذارم ... بیشتر مثل این است که میخواهید ظاهر سبک زندگیاتان را تغییر دهید مگرنه نگاهی که یک مسلمان شیعه به عالم دارد را یک مسلمان اهل سنت هم ندارد ...
من رو ببخشید این حرف ها از سر کفر نیست. من همچنان تشنه ی درک حقیقت هستم و اتفاقا همچنان کشش درونیم من رو داره به سمت اسلام میکشه. با همه سختی هاش! ولی واقعا خسته شدم... یه دردودل ساده بود.
خدا خیرتان دهد و ان شاء الله به زودی قلبتان به یافتن حقیقت و دیدن نور هدایت روشن گردد
در پناه خدا باشید و عاقبتتان بخیر ان شاء الله
یا علی علیهالسلام
سلام
تشکر میکنم. وای ببیینید شما همش در پست هاتون تاکید بر اثبات با عقل و مطالعه میفرمایید. میفرمایید خاتمیت پیامبر اگر ثابت شود همه چیز حل میشود. خب بله همینطوره. قطعا دین خاتم کاملتره.
یا الان در این پستتون بیشتر از قبل تاکید میکنید که باید از عقل و فلسفه برای اثبات استفاده کرد.
اما من واقعا باز هم سر نقطه ی اولم هستم. اینکه مگر فقط من و شما میتوانیم با تحقیقات ثابت کنیم اسلام آخرین است؟ اینهمه دانشمند و محقق دیگه تو جهان هستند که روی این موارد تحقیق میکنند. پس چرا اون ها اسلام رو قبول ندارند؟
قبول کنیم خیلی ها مسلمان میشن. اما از این طرف هم مسلمانان زیادی(حتی خیلی بیشتر از اسلام آورده ها) دارن به ادیان دیگه ملحق میشن
تاکید بنده صرفا به استدلالهای عقلی نیست بلکه باید از راههایی مانند فطرت که جزو علوم حضوری و وجدانی اند نیز استفاده کرد. به فراخور هر کس باید راه و درمان پیشنهاد کرد.
قبلا هم در مورد عدم گرایش به اسلام بحث هایی شد... اما توجه داشته باشید هر دینی الزاماتی دارد، مثلا فرض کنید خانمی که در یک کشور اروپایی بخواهد مسلمان شود، ملزم به حجاب است و شاید من و شما این سختی را درک نکنیم که در برخی کشور های نژاد پرست و اسلام ستیز چه مشکلاتی ممکن است برای یک چنین شخصی بوجود بیاید... بسیاری از این ملاحظات و سختی ها مانع از حتی فکر کردن به اسلام برای یک غربی میشود.
از طرفی اگر انسان به حقانیت یک مطلب برسد و یقین داشته باشد، آیا مخالفت اکثریت فایده ای دارد؟ امام کاظم(ع) در این رابطه میفرماید: اى هشام اگر در دستت گردوئى باشد و مردم گويند درّيست تو را كه ميدانى گردو است سود نميدهد و اگر بدستت درى باشد زيانت ندارد كه مردم بگويند گردو است و تو خود ميدانى كه درّ است.(تحف العقول / ترجمه كمره اى ؛ ص406)
گاهی اصلا فکر میکنم کسایی که از این بندهای فکری آزاد هستند و هیچ دینی ندارن و فقط به وجود خدا و هر انچه که انسانیت نامیده میشه و عقل اکثر مردم و ادیان دنیا اون ها رو درست میدونن رو رعایت میکنن راه درست رو میرن.
اگر قرار بود انسان به وجود خدا و انسانیت اعتقاد داشته باشه پس چرا این همه پیامبر فرستاد؟ و اگر قرار بود همه یک چیز بگن و هیچ اختلاف رتبه بین آنها نباشه، چرا یک پیامبر نفرستاد؟ چرا پیامبر بعدی ناسخ دین قبلی بود؟
اصلا ما چطور باید خدا رو عبادت کنیم؟ اون طور که خودمون می خواهیم؟ یا اون طوری که خود خدا میخواد؟
تمام این چرا ها انسان رو به یک سمت میبره که انسان موجودی است متکامل و مطابق با تکاملش دین متکامل میخواهد.
جالبه ما در مورد ویندوز دنبال جدید ترین ورژن میگردیم ولی در مورد دین نه!!!:-/
در مورد سوال اصلی تاپیک به نظر حقیر اثبات آخرین دین و خاتمیت آن کمک بزرگی خواهد کرد و البته دلیل فطرت یک قدم قبل از انتخاب یک دین بین ادیان مختلف است و مربوط به خداشناسی است.
موفق باشید...
[FONT=Franklin Gothic Medium]
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام جناب مسعود ...اگر ممکن است لطفاً بفرمایید که یک گاوپرست چطور چنان چیزی را خواهد گفت؟ ... مثلاً خواهد گفت بیایید گاو ما را بپرستید تا در قلبتان چه چیزی حس کنید؟ ... بعد اگر در قلبتان چیزی حس نکردید یا ندانستید که حس کردید یا نکردید چه؟
صحبت حقیر بر سر رسیدن به یقین است و نه بر سر رسیدن به یک ظن و گمان ... اگر یک گاوپرست میتواند چنین حالتی را در قلب انسانها ایجاد کند بفرمایید که حتماً این کار را بکند، چون مطابق آموزههای قرآن ساحت قلب تنها به دست خداست و کسی نمیتواند در آن دخل و تصرف کند، کما اینکه به پیامبرش هم فرمود که اگر تمام ثروت زمین را در اختیار داشتی هم نمیتوانستی میان قلوب مردم الفت برقرار کنی بلکه خداوند میان قلوبشان الفت ایجاد میکند «وَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِهِمْ ۚ لَوْ أَنفَقْتَ مَا فِي الْأَرْضِ جَمِيعًا مَّا أَلَّفْتَ بَيْنَ قُلُوبِهِمْ وَلَـٰكِنَّ اللَّـهَ أَلَّفَ بَيْنَهُمْ ۚ إِنَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ» ... دیگران فقط میتوانند ظاهر این مسائل را جعل کنند ... ظاهر قرآن را اگر جعل کنند باطن قرآن را نمیتوانند جعل کنند ... احساسهایی مثل شعف یا حتی رضایتهای کاذب شاید بتوانند در شخص ایجاد کنند (قلب تمام عالم باطنی انسان نیست، قلب انسان در سینهی اوست، الْقُلُوبُ الَّتِي فِي الصُّدُورِ، قلب به سوی بیگانگان بسته است ولی صدر را میتوان به سوی شیاطین هم گشود تا در آنجا منشأ اثر شوند، «مِن شَرِّ الْوَسْوَاسِ الْخَنَّاسِ * الَّذِي يُوَسْوِسُ فِي صُدُورِ النَّاسِ»، بله هر اثر روانی اینطور نیست که حتماً قلبی باشد) ولی آن درک اصیل و عمیق جز از خدا حاصل نمیگردد ... گاوپرست مدّ نظر شما فقط میتواند ادعای اسلام را تکرار کند، مگرنه آن اثرات باطنی که انسان تجربه میکند و به چنان یقینی میرسد را جز خداوند یا کسی که از ناحیهی او اذن این کار را داشته باشد نمیتواند ایجاد کند ...
یا علی علیهالسلام
سلام
فرد اگه به سنگم اعتقاد داشته باشه، یه جور آرامش و یقین درونش بوجود میاد! به مخالفاش میگه اگه این یقینو پیدا نکردید، بخاطر اینه که اعتقادتون کامل نیست، اعمالو با نیت سالم انجام نمیدید و...!! در کل وقتی چیزی از محیط بیرونی جدا بشه و فقط به محیط درونی محدود بشه، جا برای توجیه و... زیاده!!
بسمه الخالق
مطابق توصیفاتی که از عهد الست در عالم ذر شده است خداوند به بندگانش گفت من خدای شما هستم ... سؤال اینجاست که چرا در همانجا کسی شک نکرد که از کجا بدانیم که راست میگویی و از کجا بدانیم که بعداً مدعی دیگری پیدا نشود و متوجه نشویم که او راست میگوید و تو دروغ میگفتهای؟ ... پاسخ این سؤال را استاد جوادی آملی در ضمن بحث دیگری دادهاند ... آنجا که در مورد چگونه اعتماد کردن انبیاء علیهمالسلام به صدق وحیی که به ایشان رسیده است بحث میکردهاند ... وقتی جایی یک گزینه بیشتر برای انتخاب کردن نباشد طبیعتاً کسی نمیتواند اشتباه کند ... در عالم ذر هم مطابق ادعای دین چنین وضعی رخ داده است ... آنجا همه از طوع و رغبت یا به همراه کراهت ناچار از اعتراف به خدایی خدا شدهاند،
عرض سلام و احترام و همینطور تشکر از مباحث عالمانه و خوب حضرتعالی
ظاهرا شما عالم ذرّ را عالمی قبل از دنیا و موطنی قبل از خلقت مادّی و جسمانی انسان می دانید(طبق نظر بعضی از مفسرین)
و در قسمت نقل قول شده به کلام حضرت علامه جوادی آملی دامت افاضاته استشهاد فرمودید،در حالیکه می دانیم نظر ایشان
در باره ی عالم "ذرّ" با آنچه شما به آن اشاره فرمودید تفاوت دارد.
از دیدگاه ایشان عالم ذر بیان واقعیّت خارجی است که به لسان عقل و وحی و به زبان انبیاء از انسان میثاق گرفته است.
در واقع موطن وحی و رسالت همان موطن اخذ میثاق است،بنابراین انسان در مقابل یک گزینه برای انتخاب قرار ندارد
ولی اگر به عقل و وحی چنگ بیفکند قطعا همانی را انتخاب می کند که عقل و وحی به آن حکم می کنند.