جمع بندی سوال در مورد رابطه ی علت و معلول

تب‌های اولیه

15 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
سوال در مورد رابطه ی علت و معلول

با سلام
بنده مطالعات کمی در مورد فلسفه داشته ام. اینکه میگوییم علت از معلول کامل تر و بی نیاز تر است و نیز علت همواره چیزی را که خودش دارد میتواند به معلول بدهد , را متوجه نشده ام.
ما در دنیای اطرافمان خیلی از علت ها را داریم که از معلولشان ناقصتر اند و نیز علت هایی را داریم که چیزی را که خودشان ندارند به معلول میدهند. مثل روییدن گیاه از خاک که گیاه دارای ویژگی هایی است ک خاک آنها را ندارد و ...
ممنون میشوم من را راهنمایی کنید

با نام و یاد دوست




کارشناس بحث: استاد صادق

منتظر مهدی (ع);722907 نوشت:
با سلام
بنده مطالعات کمی در مورد فلسفه داشته ام. اینکه میگوییم علت از معلول کامل تر و بی نیاز تر است و نیز علت همواره چیزی را که خودش دارد میتواند به معلول بدهد , را متوجه نشده ام.
ما در دنیای اطرافمان خیلی از علت ها را داریم که از معلولشان ناقصتر اند و نیز علت هایی را داریم که چیزی را که خودشان ندارند به معلول میدهند. مثل روییدن گیاه از خاک که گیاه دارای ویژگی هایی است ک خاک آنها را ندارد و ...
ممنون میشوم من را راهنمایی کنید

باسلام وتشکر .
در ابتدا باید گفت حکیمان بر این باورند که هر چیزی برای به وجود آمدن نیاز به چهار علت دارد. علت‌های چهارگانه در این تقسیم‌بندی عبارت‌اند از: 1. علت فاعلی، 2. علت مادی، 3. علت صوری، 4. علت غایی.
توضیح و تفسیر هر یک از این علل چهارگانه در این‌جا ممکن نیست.
[1] اما در یک مثال ساده با اندکی مسامحه می‌‌توان گفت: در جریان ساخت یک صندلی، «نجّار» علت فاعلی است، «چوب» علت مادّی، «شکل صندلی» علت صوری و «نشستن» علت غایی است.[2]
مفهوم «علت تامه»، یک مفهوم بسیط است و منظور از آن مجموعه چیزهایی است که در تحقق و به وجود آمدن چیزی دخالت دارند؛ اعم از علل چهارگانه و شرایط انجام یک فعل، بلکه عدم مانع نیز در این مجموعه داخل است. اگر همه این امور مجتمع باشند به این مجموعه، «علت تامه» گفته می‌شود. قهراً منظور از مفهوم «علت ناقصه» این است که یک یا چند بخش از مجموعه‌ای که «علت تامه» را تشکیل می‌دهند، مفقود باشد. بنابراین مفهوم «علت تامه» اعم از مفهوم علت‌های چهارگانه است.
با توجه به این نکته باید گفت : علت فاعلی باید کامل تر از معلول باشد اما در سایر علل جنین شر طی مطرح نیست بخصوص علل معیده که تنها نقش زمینه سازی دارد برای تحقق معلول ونه اثری دیگر مثل خاک برای رویش گیاه که در مثال شما ذکر شده است .


[/HR] [1]. برای اطلاع بیشتر: ر. ک: طباطبائی، سید محمد حسین، بدایة الحکمة، ص 109 - 124، قم، مؤسسه نشر اسلامی، 1423ق.

منتظر مهدی (ع);722907 نوشت:
با سلام
بنده مطالعات کمی در مورد فلسفه داشته ام. اینکه میگوییم علت از معلول کامل تر و بی نیاز تر است و نیز علت همواره چیزی را که خودش دارد میتواند به معلول بدهد , را متوجه نشده ام.
ما در دنیای اطرافمان خیلی از علت ها را داریم که از معلولشان ناقصتر اند و نیز علت هایی را داریم که چیزی را که خودشان ندارند به معلول میدهند. مثل روییدن گیاه از خاک که گیاه دارای ویژگی هایی است ک خاک آنها را ندارد و ...
ممنون میشوم من را راهنمایی کنید

باسلام وتشکر .
در ابتدا باید گفت حکیمان بر این باورند که هر چیزی برای به وجود آمدن نیاز به چهار علت دارد. علت‌های چهارگانه در این تقسیم‌بندی عبارت‌اند از: 1. علت فاعلی، 2. علت مادی، 3. علت صوری، 4. علت غایی.
توضیح و تفسیر هر یک از این علل چهارگانه در این‌جا ممکن نیست.
[1] اما در یک مثال ساده با اندکی مسامحه می‌‌توان گفت: در جریان ساخت یک صندلی، «نجّار» علت فاعلی است، «چوب» علت مادّی، «شکل صندلی» علت صوری و «نشستن» علت غایی است.[2]
مفهوم «علت تامه»، یک مفهوم بسیط است و منظور از آن مجموعه چیزهایی است که در تحقق و به وجود آمدن چیزی دخالت دارند؛ اعم از علل چهارگانه و شرایط انجام یک فعل، بلکه عدم مانع نیز در این مجموعه داخل است. اگر همه این امور مجتمع باشند به این مجموعه، «علت تامه» گفته می‌شود. قهراً منظور از مفهوم «علت ناقصه» این است که یک یا چند بخش از مجموعه‌ای که «علت تامه» را تشکیل می‌دهند، مفقود باشد. بنابراین مفهوم «علت تامه» اعم از مفهوم علت‌های چهارگانه است.
با توجه به این نکته باید گفت : علت فاعلی باید کامل تر از معلول باشد اما در سایر علل جنین شر طی مطرح نیست بخصوص علل معیده که تنها نقش زمینه سازی دارد برای تحقق معلول ونه اثری دیگر مثل خاک برای رویش گیاه که در مثال شما ذکر شده است .


[/HR] [1]. برای اطلاع بیشتر: ر. ک: طباطبائی، سید محمد حسین، بدایة الحکمة، ص 109 - 124، قم، مؤسسه نشر اسلامی، 1423ق.

با سلام مجدد
ممنون از جوابتون ولی امکانش هست که بیشتر توضیح بدهید
مثلا در مورد همین مثال گیاه که بنده عرض کردم. خاک و آب و ... جزو علت های معیده ( یعنی وابسته..؟) هستند. پس آن علتی که ویژگی های گیاه را به او میدهد چیست؟ آیا آن علت قابل رد گیری فیزیکی هست؟
ممنون

منتظر مهدی (ع);724242 نوشت:
با سلام مجدد
ممنون از جوابتون ولی امکانش هست که بیشتر توضیح بدهید
مثلا در مورد همین مثال گیاه که بنده عرض کردم. خاک و آب و ... جزو علت های معیده ( یعنی وابسته..؟) هستند. پس آن علتی که ویژگی های گیاه را به او میدهد چیست؟ آیا آن علت قابل رد گیری فیزیکی هست؟
ممنون

باسلام .
در نگاه فلسفی به طور کلی این دخل وتصرف های خدا در زمین وهمه عالم از رهگذر وسایط انجام می شود زیرا غیر از فیض نخست، سایر مخلوقات همه با واسطه خلق شده‌اند . وسایط در برخی بیش تر و در برخی کم تر است و بحث از سلسله علل، در فلسفه مطرح است. و همه یکسان مخلوق محسوب می‌شوند، یعنی نقش و تأثیرگذاری خالقیت خدا نسبت به همه یکسان است، به خصوص بر اساس مبنای حکمت متعالیه چنان که بیان شد عالم و جهان هستی از آغاز تا انجام همه عین ربط، عین فقر و نیاز نسبت به مبدأ هستی هستند.
خداوند مبدأ وجود است و وجود ماده یکی از افاضات و پرتوی از فیض وجود حق تعالى است، پس خدا آنچه را خود دارد ،یعنی وجود به ماده داده است . آنچه را خود از داشتن آن منزّه است ،یعنی ماده ،به ماده نداده است، چون ماده حد و تعیّن و ماهیت وجود ماده است . خداوند به موجودات وجود می‌دهد و نه تعیّن و ماهیت، بس خاستگاه ماده تعیّن وجودی آن است و نه اصل وجود آن که فیض الهی است. بوعلی سینا جملة معروفی دارد و گفته است: ما جعل الله المشمشة مشمشة، بل أوجدها؛ خداوند زردآلو را زردآلو نکرده ، بلکه آن را ایجاد کرده است.
شهید مطهری با اشاره به سخن بوعلی ضمن تحلیلی گفته است: زردآلو برای مثال ذکر شده است، منظور همه موجودات است. خدا اشیا اشیا را آفریده است. آنها ذاتاً متفاوتند. برخی مادی،‌برخی مادی هستند. از مجموع مباحث در آموزه‌های عقلی و وحیانی به دست می‌آید که هرچه خلقت خاص دارد و مال خود اوست، یعنی هر چیز فقط گونه‌ای خاص از وجود را می‌تواند بپذیرد، و خدا همان خلقت خاص را وجود می‌بخشد، پس نباید تصور کرد که اشیا طور دیگری بوده‌اند و خدا آنها را به صورت‌های خاص جسمانی و مادی مانند آن در آورده ، بلکه خدا فقط به آنها وجود داده است.(1)
بنابر این خداوند ذات دارای هستی بلکه مبدأ هستی است . آنچه به موجودات بخشید ،هستی است و به موجودات مادی و جسمانی نیز هستی و وجود بخشیده ، نه ماده و جسم.
ماده و جسم خصیصه ذاتی آن گونه موجودات است و فیض خدا وجود اشیا است و نه چیز دیگر.

پی‌نوشت‌:
1. عدلی الهی، ص 172، نشر صدرا 1381ش.

صادق;724766 نوشت:

خداوند مبدأ وجود است و وجود ماده یکی از افاضات و پرتوی از فیض وجود حق تعالى است، پس خدا آنچه را خود دارد ،یعنی وجود به ماده داده است . آنچه را خود از داشتن آن منزّه است ،یعنی ماده ،به ماده نداده است، چون ماده حد و تعیّن و ماهیت وجود ماده است . خداوند به موجودات وجود می‌دهد و نه تعیّن و ماهیت، بس خاستگاه ماده تعیّن وجودی آن است و نه اصل وجود آن که فیض الهی است. بوعلی سینا جملة معروفی دارد و گفته است: ما جعل الله المشمشة مشمشة، بل أوجدها؛ خداوند زردآلو را زردآلو نکرده ، بلکه آن را ایجاد کرده است.
شهید مطهری با اشاره به سخن بوعلی ضمن تحلیلی گفته است: زردآلو برای مثال ذکر شده است، منظور همه موجودات است. خدا اشیا اشیا را آفریده است. آنها ذاتاً متفاوتند. برخی مادی،‌برخی مادی هستند. از مجموع مباحث در آموزه‌های عقلی و وحیانی به دست می‌آید که هرچه خلقت خاص دارد و مال خود اوست، یعنی هر چیز فقط گونه‌ای خاص از وجود را می‌تواند بپذیرد، و خدا همان خلقت خاص را وجود می‌بخشد، پس نباید تصور کرد که اشیا طور دیگری بوده‌اند و خدا آنها را به صورت‌های خاص جسمانی و مادی مانند آن در آورده ، بلکه خدا فقط به آنها وجود داده است.(1)
بنابر این خداوند ذات دارای هستی بلکه مبدأ هستی است . آنچه به موجودات بخشید ،هستی است و به موجودات مادی و جسمانی نیز هستی و وجود بخشیده ، نه ماده و جسم.
ماده و جسم خصیصه ذاتی آن گونه موجودات است و فیض خدا وجود اشیا است و نه چیز دیگر.


با عرض سلام و خسته نباشید
بنده پارگراف اول متنتان را متوجه شدم و قبول دارم.
ولی لطفا در مورد این قسمت بیشتر توضیح میدهید که:
خداوند به موجودات , وجود داده نه ماده و جسم.
اگر ماهیت و مادیت ناشی از خواص ذاتی خود موجودات مادی هست دو حالت میتوتن تصور کرد که یا خود مادیت و ماهیت مخلوق هستند یا نیستند
1)اگر مخلوق هستند پس چه طور خدانود چیزی را که خودش نداشته خلق کرده؟( چون بالاخره این دو عنصر در مجموعه ی خلقت هست)
ا2)ین دو خاصیت مخلوق نیستند
که این دو حالت برایم جای سوال دارد
ممنون از لطفتون

منتظر مهدی (ع);725689 نوشت:
با عرض سلام و خسته نباشید
بنده پارگراف اول متنتان را متوجه شدم و قبول دارم.
ولی لطفا در مورد این قسمت بیشتر توضیح میدهید که:
خداوند به موجودات , وجود داده نه ماده و جسم.
اگر ماهیت و مادیت ناشی از خواص ذاتی خود موجودات مادی هست دو حالت میتوتن تصور کرد که یا خود مادیت و ماهیت مخلوق هستند یا نیستند
1)اگر مخلوق هستند پس چه طور خدانود چیزی را که خودش نداشته خلق کرده؟( چون بالاخره این دو عنصر در مجموعه ی خلقت هست)
ا2)ین دو خاصیت مخلوق نیستند
که این دو حالت برایم جای سوال دارد
ممنون از لطفتون

باسلام وسپاس .
از روحیه حق پذیری تان تقدیر می شود .
گرامی !!
ماهیت حدی وجود است وعینیت ندارد تا نیاز به خلق وآفرینش داشته باشد
یعغنی هر موجود وقتی خلق شد یک حد وجودی دارد که که در اصطلاح علمی از آن به ماهیت = صورت علمی تعبیر می شود .
اما مادیت :
ماده مخلوق است وخالق آن خالق وجودش است ولی با دقت عقلی که مادیت فلان موجود ( مثلا سنگ . یا درخت ووو ) به تبع جعل وجودش (= خلق وجودش ) آفریده شده یعنی خدا فلان موجود مادی را سنگ آفرید .
ودر ضمن در کلام بوعلی که مطهری نقل کرده بشتر دقت کنید جالب است .

صادق;725816 نوشت:
باسلام وسپاس .
از روحیه حق پذیری تان تقدیر می شود .
گرامی !!
ماهیت حدی وجود است وعینیت ندارد تا نیاز به خلق وآفرینش داشته باشد
یعغنی هر موجود وقتی خلق شد یک حد وجودی دارد که که در اصطلاح علمی از آن به ماهیت = صورت علمی تعبیر می شود .
اما مادیت :
ماده مخلوق است وخالق آن خالق وجودش است ولی با دقت عقلی که مادیت فلان موجود ( مثلا سنگ . یا درخت ووو ) به تبع جعل وجودش (= خلق وجودش ) آفریده شده یعنی خدا فلان موجود مادی را سنگ آفرید .
ودر ضمن در کلام بوعلی که مطهری نقل کرده بشتر دقت کنید جالب است .

باعرض سلام مجدد و تشکر بابت زحمات شما
بنابراین ماهیت ها وجود خارجی ندارند و فقط در محدوده ی ذهن قابل بررسی هستند.که بنده این را قبول دارم ولی من فکر میکردم حتی چیزهایی که در ذهن ما وجود دارند هم به نوعی مخلوق حساب میشوند.پس نیاز هست این ویژگی را خالق داشته باشد...
هم در مورد مادیت و هم در مورد ماهیت که شما توضیح دادید بنده این طور برداشت کردم:
هر دو این ویژگی ها استقلال ندارند و به سبب وجود دادن خود موجود , در مورد آن موجود قابل طرح و تعریف هستند.
آیا این برداشت بنده درست است؟
اگر درست متوجه شدم , میتوان این طور برداشت خلق بعضی از ویژگی های موجودات , برای خداوند نوعی جبری بوده؟
ممنون

منتظر مهدی (ع);726492 نوشت:
باعرض سلام مجدد و تشکر بابت زحمات شما
بنابراین ماهیت ها وجود خارجی ندارند و فقط در محدوده ی ذهن قابل بررسی هستند.که بنده این را قبول دارم ولی من فکر میکردم حتی چیزهایی که در ذهن ما وجود دارند هم به نوعی مخلوق حساب میشوند.پس نیاز هست این ویژگی را خالق داشته باشد...
هم در مورد مادیت و هم در مورد ماهیت که شما توضیح دادید بنده این طور برداشت کردم:
هر دو این ویژگی ها استقلال ندارند و به سبب وجود دادن خود موجود , در مورد آن موجود قابل طرح و تعریف هستند.
آیا این برداشت بنده درست است؟
اگر درست متوجه شدم , میتوان این طور برداشت خلق بعضی از ویژگی های موجودات , برای خداوند نوعی جبری بوده؟
ممنون


باسلام وسپاس.
- ماهیات وجود ذهنی دارند ونه وجود خارجی وعینی .
- ماده وجود خارجی وعینی نیز دارد .
- هیچ چیز وهیچ موجود امکانی استقلال وجودی ندارد همه عین ربط به خالق خود هستند .
- خداوند از فعل جبر منزه است بلکه خلقت او از باب :
من نکردم تا سودی کنم
بلکه تا بر بندگان جودی کنم .

خلقت لازمه فیاضیت اوست وجبری در کار نیست .

ممنون از توضیحتون ولی این را متوجه نشدم که دو ویژگی مادیت و ماهیت , با توجه به اینکه خود خدانود آن دو را در خود ندارد , چه طور در مخلوقاتش وجود دارند؟
اگر بگوییم این دو ویژگی از شرایط لازم(به صورت قانونی که خداند قرار داده نه جبری برای خداوند) برای خلقت موجودات مثلا مادی بوده , در هر حال این دو ویژگی مبدعشان چه بوده؟( وقتی این دو ویژگی در خداوند نیست پس مبدعشان به صورت مستقیم به خدا نمیتواند برسد)
ممنون از لطفتون

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام ٌعلیکم
میشه پس گفت بعضی ویژگی ها که ما به مواد نسبت میدیم فقط حاصل از ویژگی هایی نیست که اون ماده داره...بلکه شامل چیزهایی هم ک ماده نداره میشن(یعنی حد داشتن مواد)
یعنی ما بعضی نداشتن ها رو هم تو تعریفمون از ماده آوردیم و یک تعریف انتزاعی و خیالی انجام دادیم؟

یعنی طول و عرض و ارتفاع داشتن یک ماده(مثلا 2*3*7 متر بودن) حاصل از اینه که ما اون رو با یک ماده دیگه مقایسه کردیم و هر ماده اگر ما با ماده دیگری مقایسه اش نکنیم ویژگی ای به اسم طول و عرض و ارتفاع نداره بلکه فقط یه ذات منحصر به خودشو داره؟
پس فقط یه سری ذات درحقیقت داریم و ما با قیاس یه ذات رو زردآلو تعریف میکنیم؟و ما با قیاس بین دو تا ذات دو تا زردآلو رو نسبت به هم و ماده ی زردآلو رو تعریف میکنیم؟

پس خدا صفت زرد بودن رو به زردآلو نداده که خود خدا بخواد نعوذبالله صفت زرد بودن رو داشته باشه...بلکه بهش ذات داده که در مقایسه با ذات دیگه ای صفت زرد بودن رو تعریف میکنیم؟

صادق;724766 نوشت:
باسلام .
در نگاه فلسفی به طور کلی این دخل وتصرف های خدا در زمین وهمه عالم از رهگذر وسایط انجام می شود زیرا غیر از فیض نخست، سایر مخلوقات همه با واسطه خلق شده‌اند . وسایط در برخی بیش تر و در برخی کم تر است و بحث از سلسله علل، در فلسفه مطرح است. و همه یکسان مخلوق محسوب می‌شوند، یعنی نقش و تأثیرگذاری خالقیت خدا نسبت به همه یکسان است، به خصوص بر اساس مبنای حکمت متعالیه چنان که بیان شد عالم و جهان هستی از آغاز تا انجام همه عین ربط، عین فقر و نیاز نسبت به مبدأ هستی هستند.
خداوند مبدأ وجود است و وجود ماده یکی از افاضات و پرتوی از فیض وجود حق تعالى است، پس خدا آنچه را خود دارد ،یعنی وجود به ماده داده است . آنچه را خود از داشتن آن منزّه است ،یعنی ماده ،به ماده نداده است، چون ماده حد و تعیّن و ماهیت وجود ماده است . خداوند به موجودات وجود می‌دهد و نه تعیّن و ماهیت، بس خاستگاه ماده تعیّن وجودی آن است و نه اصل وجود آن که فیض الهی است. بوعلی سینا جملة معروفی دارد و گفته است: ما جعل الله المشمشة مشمشة، بل أوجدها؛ خداوند زردآلو را زردآلو نکرده ، بلکه آن را ایجاد کرده است.
شهید مطهری با اشاره به سخن بوعلی ضمن تحلیلی گفته است: زردآلو برای مثال ذکر شده است، منظور همه موجودات است. خدا اشیا اشیا را آفریده است. آنها ذاتاً متفاوتند. برخی مادی،‌برخی مادی هستند. از مجموع مباحث در آموزه‌های عقلی و وحیانی به دست می‌آید که هرچه خلقت خاص دارد و مال خود اوست، یعنی هر چیز فقط گونه‌ای خاص از وجود را می‌تواند بپذیرد، و خدا همان خلقت خاص را وجود می‌بخشد، پس نباید تصور کرد که اشیا طور دیگری بوده‌اند و خدا آنها را به صورت‌های خاص جسمانی و مادی مانند آن در آورده ، بلکه خدا فقط به آنها وجود داده است.(1)
بنابر این خداوند ذات دارای هستی بلکه مبدأ هستی است . آنچه به موجودات بخشید ،هستی است و به موجودات مادی و جسمانی نیز هستی و وجود بخشیده ، نه ماده و جسم.
ماده و جسم خصیصه ذاتی آن گونه موجودات است و فیض خدا وجود اشیا است و نه چیز دیگر.

پی‌نوشت‌:
1. عدلی الهی، ص 172، نشر صدرا 1381ش.

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام ٌعلیکم
میشه پس گفت بعضی ویژگی ها که ما به مواد نسبت میدیم فقط حاصل از ویژگی هایی نیست که اون ماده داره...بلکه شامل چیزهایی هم ک ماده نداره میشن(یعنی حد داشتن مواد)
یعنی ما بعضی نداشتن ها رو هم تو تعریفمون از ماده آوردیم و یک تعریف انتزاعی و خیالی انجام دادیم؟

یعنی طول و عرض و ارتفاع داشتن یک ماده(مثلا 2*3*7 متر بودن) حاصل از اینه که ما اون رو با یک ماده دیگه مقایسه کردیم و هر ماده اگر ما با ماده دیگری مقایسه اش نکنیم ویژگی ای به اسم طول و عرض و ارتفاع نداره بلکه فقط یه ذات منحصر به خودشو داره؟
پس فقط یه سری ذات درحقیقت داریم و ما با قیاس یه ذات رو زردآلو تعریف میکنیم؟و ما با قیاس بین دو تا ذات دو تا زردآلو رو نسبت به هم و ماده ی زردآلو رو تعریف میکنیم؟

پس خدا صفت زرد بودن رو به زردآلو نداده که خود خدا بخواد نعوذبالله صفت زرد بودن رو داشته باشه...بلکه بهش ذات داده که در مقایسه با ذات دیگه ای صفت زرد بودن رو تعریف میکنیم؟

در نگاه فلسفی خداوند وعلت وجود را به اشیا می دهد خواص آنها بر اساس شرایط وجودی واقتضای ذاتی شان است .
گرچه در نگاه عرفانی موجودات هرچه دارند از ناحیه حق تعالی است واز خود هیچ ندارند .
به گفته ی حافظ :
این همه عکس می و رنگ ونگاری که نمود
یک فروغ رخ ساقی ست که در جام افتاد

http://www.askdin.com/thread51206.html
سوال :
رابطه ی علت و معلول ؟

پاسخ :
در ابتدا باید گفت حکیمان بر این باورند که هر چیزی برای به وجود آمدن نیاز به چهار علت دارد. علت‌های چهارگانه در این تقسیم‌بندی عبارت‌اند از: 1. علت فاعلی، 2. علت مادی، 3. علت صوری، 4. علت غایی.
توضیح و تفسیر هر یک از این علل چهارگانه در این‌جا ممکن نیست.
[1] اما در یک مثال ساده با اندکی مسامحه می‌‌توان گفت: در جریان ساخت یک صندلی، «نجّار» علت فاعلی است، «چوب» علت مادّی، «شکل صندلی» علت صوری و «نشستن» علت غایی است.[2]
مفهوم «علت تامه»، یک مفهوم بسیط است و منظور از آن مجموعه چیزهایی است که در تحقق و به وجود آمدن چیزی دخالت دارند؛ اعم از علل چهارگانه و شرایط انجام یک فعل، بلکه عدم مانع نیز در این مجموعه داخل است. اگر همه این امور مجتمع باشند به این مجموعه، «علت تامه» گفته می‌شود. قهراً منظور از مفهوم «علت ناقصه» این است که یک یا چند بخش از مجموعه‌ای که «علت تامه» را تشکیل می‌دهند، مفقود باشد. بنابراین مفهوم «علت تامه» اعم از مفهوم علت‌های چهارگانه است.
با توجه به این نکته باید گفت : علت فاعلی باید کامل تر از معلول باشد اما در سایر علل جنین شر طی مطرح نیست بخصوص علل معیده که تنها نقش زمینه سازی دارد برای تحقق معلول ونه اثری دیگر مثل خاک برای رویش گیاه که در مثال شما ذکر شده است .
در نگاه فلسفی به طور کلی این دخل وتصرف های خدا در زمین وهمه عالم از رهگذر وسایط انجام می شود زیرا غیر از فیض نخست، سایر مخلوقات همه با واسطه خلق شده‌اند . وسایط در برخی بیش تر و در برخی کم تر است و بحث از سلسله علل، در فلسفه مطرح است. و همه یکسان مخلوق محسوب می‌شوند، یعنی نقش و تأثیرگذاری خالقیت خدا نسبت به همه یکسان است، به خصوص بر اساس مبنای حکمت متعالیه چنان که بیان شد عالم و جهان هستی از آغاز تا انجام همه عین ربط، عین فقر و نیاز نسبت به مبدأ هستی هستند.
خداوند مبدأ وجود است و وجود ماده یکی از افاضات و پرتوی از فیض وجود حق تعالى است، پس خدا آنچه را خود دارد ،یعنی وجود به ماده داده است . آنچه را خود از داشتن آن منزّه است ،یعنی ماده ،به ماده نداده است، چون ماده حد و تعیّن و ماهیت وجود ماده است . خداوند به موجودات وجود می‌دهد و نه تعیّن و ماهیت، بس خاستگاه ماده تعیّن وجودی آن است و نه اصل وجود آن که فیض الهی است. بوعلی سینا جملة معروفی دارد و گفته است: ما جعل الله المشمشة مشمشة، بل أوجدها؛ خداوند زردآلو را زردآلو نکرده ، بلکه آن را ایجاد کرده است.
شهید مطهری با اشاره به سخن بوعلی ضمن تحلیلی گفته است: زردآلو برای مثال ذکر شده است، منظور همه موجودات است. خدا اشیا اشیا را آفریده است. آنها ذاتاً متفاوتند. برخی مادی،‌برخی مادی هستند. از مجموع مباحث در آموزه‌های عقلی و وحیانی به دست می‌آید که هرچه خلقت خاص دارد و مال خود اوست، یعنی هر چیز فقط گونه‌ای خاص از وجود را می‌تواند بپذیرد، و خدا همان خلقت خاص را وجود می‌بخشد، پس نباید تصور کرد که اشیا طور دیگری بوده‌اند و خدا آنها را به صورت‌های خاص جسمانی و مادی مانند آن در آورده ، بلکه خدا فقط به آنها وجود داده است.(2)
بنابر این خداوند ذات دارای هستی بلکه مبدأ هستی است . آنچه به موجودات بخشید ،هستی است و به موجودات مادی و جسمانی نیز هستی و وجود بخشیده ، نه ماده و جسم.
ماده و جسم خصیصه ذاتی آن گونه موجودات است و فیض خدا وجود اشیا است و نه چیز دیگر.



[/HR] [1]. برای اطلاع بیشتر: ر. ک: طباطبائی، سید محمد حسین، بدایة الحکمة، ص 109 - 124، قم، مؤسسه نشر اسلامی، 1423ق.
2. عدلی الهی، ص 172، نشر صدرا 1381ش.
موضوع قفل شده است