واکنش مادی و دلایل معنوی

تب‌های اولیه

3 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
واکنش مادی و دلایل معنوی

سلام علیکم

آن آرامشی که از آن به عنوان نفس مطمئنه یاد می شود را می شود به صورت مصنوعی در فرد با توجه به هورمون ها و تاثیرات آنها در بدن شبیه سازی کرد... مگر این که این آرامش یک آرامش عقلی و منطقی باشد، که در این صورت نمی شود هورمون ها و واکنش های مادی و شیمیایی بدن را وارد کار کرد و آن را در آن موئثر دانست.

پس دقیقاً چه رابطه ای بین رسیدن به آرامش از طریق دارو های آرام بخش و رسیدن به آرامش از طریق تقوا وجود دارد؟ این دو آرامش چه تفاوتی با هم دارند؟

گاهی شده دندونتون درد بگیره؟

اولین کاری که خیلی از افراد میکنند خوردن داروهای مسکن هست به این جهت که تحمل درد رو ندارند و جالب اینجاست که اکثریت بعد از ساکت شدن

درد به سراغ درمان قطعی اون نمیرند.

به نظرتون اون دندون درست شد؟ دیگه درد اون بر نمیگرده؟؟؟؟

تفاوت آرامشی که حاصل از قرصهای آرامش بخشه با آرامش حاصل از ایمان و تقوا در عمق تأثیرگذاری اونهاست.

دسته اول فقط یک ارامش مقطعی رو بدنبال داره و این هم اقتضای طبیعت بدن و خلقت خداونده که اگر اختلالی در قوای بدن رخ داد، بشه به نوعی

درمانش کرد.

این نوع درمان قطعیتی نداره و اگر آمارهای روانشناسی رو بخونید بخشی از بیماران پس از اتمام دوره درمان، به حالت سابق خودشون برمیگردند.

اما آرامش حاصل از ایمان چون مطابق با فطرت بشر هست بالطبع دائمی هست.

یک کتابی آنتونی رابینز داشت با عنوان " برای هر مشکلی یک راه حل معنوی وجود دارد "

جالب اینجاست که اگر در احوال افرادی که مشکل روانی و اختلال آرامش دارند بررسی کنید میبینید که اینها جایی خلاف فطرت خودشون و دستورات

طبیعت و دین پیش رفتند، فلذا آرامششون به هم خورده.

به این نظریه دقت کنید :

كارل يانگ روان كاو مي گويد: "درطول سي سال گذشته افراد زيادي از مليت هاي مختلف جهان متمدن با من مشورت كردند و من صدها تن از بيماران

را معالجه و درمان كرده ام اما از ميان بيماراني كه در نيمه دوم عمر خود به سرمي برند (يعني از سي و پنج سالگي به بعد) حتي يك بيمار را نيز

نديدم كه اساساً مشكلش نياز به گرايش ديني در زندگي نباشد. به جرأت مي توانم بگويم كه تك تك آنان به اين دليل قرباني بيماري رواني شده اند كه

آن چيزي را كه اديان موجود در هر زمان به پيروان خود مي دهند نداشتند و تك تك آنان فقط وقتي به دين و ديدگاههاي ديني بازگشته بودند به طور

كامل درمان شدند. "

و

ويليام جيمز فيلسوف و روان شناس آمريكايي مي گويد: "ايمان نيرويي است كه بايد براي كمك به انسان در زندگي وجود داشته باشد. فقدان ايمان

زنگ خطري است كه ناتواني انسان را در برابر سختي هاي زندگي اعلام مي دارد.
[=Microsoft Sans Serif]
اینجاست که خداوند میگه " ألا بذکر الله تطمئن القلوب "

:Gol:

Nejatam;161690 نوشت:
سلام علیکم

آن آرامشی که از آن به عنوان نفس مطمئنه یاد می شود را می شود به صورت مصنوعی در فرد با توجه به هورمون ها و تاثیرات آنها در بدن شبیه سازی کرد... مگر این که این آرامش یک آرامش عقلی و منطقی باشد، که در این صورت نمی شود هورمون ها و واکنش های مادی و شیمیایی بدن را وارد کار کرد و آن را در آن موئثر دانست.

پس دقیقاً چه رابطه ای بین رسیدن به آرامش از طریق دارو های آرام بخش و رسیدن به آرامش از طریق تقوا وجود دارد؟ این دو آرامش چه تفاوتی با هم دارند؟


با سلام و تشکر:Gol:

عمده دردها و دغدغه های روحی و روانی بشر ناشی از محرومیت بشر از معنویت و هجران از فطرت و دوری از اصالت خویش است. گواه انست که نمی تواند از اصل خویش فرار کند.

حکایت بشر امروزی، حکایت همان نی دور افتاده از نیستان است.

بشنو از نی چون حکایت می کند/ وز جدائیها شکایت می کند
از نیستان تا مرا ببریده اند/از نوایم مرد و زن نالیده اند ...

درد و ناله های بشر درد ناشی از مغفولیت و هجران از علت است و راه خلاصی از این دردها توجه و روی آوردن به علت است. (الا بذکرالله تطمئن القلوب)

نهایت فایده داروهای روان درمانی، در خلاصی از این دغدغه ها و دردها، فراموشی و بی خیالی نسبت به این هجران و دوری از اصل خویش است، نوعی تسکین غفلت آلود ...

و این نه تنها درمان نیست، نه تنها فایده رسانی نیست که عین خسارت و ضرر است، انسان را در برابر علت واقعی درد، بی تفاوت کردن، حکایت دردمندی است که از درد آپاندیس و غده ای سرطانی در وجودش می نالد، او را با داروی مسکن آرامش موقتی ببخشیم.

نتیجه چه می شود فرصت دادن به علت درد، اینکه غده سرطانی و آپاندیس به حد انفجار خود برسد، وضعیتی که دیگر راهی برای درمان و خلاصی باقی نماند الا مرگ ...

خود فراموشی، بی تفاوتی و نسیان دردها و دغدغه ها و بی توجهی به علت دردهای روحی و روانی بشر نیز حال و حکایتش همین است، انسان را آرامشی کاذب و دروغین می بخشد، و در حالیکه زنده است در اثر این غفلت، مسافر مرگ روح و روانش است، گام به گام از حقیقت و اصالت و فطرت خویش و علت همه این دردها دورتر می شود تا جائیکه از او چیزی جز مرده ای متحرک نخواهد ماند.

آنچه امروز تحت عنوان بحران معنویت در جهان غرب مطرح است از همین مقوله است، بحران دوری از خدا و دین، و گرفتار آمده در آتش مکاتب مادی و بشری خودساخته، فی المثل همانند عقربی می مانند که در حلقه ای از آتش گرفتار آمده و به گرد خویش می چرخد تا راه گریزی بیابد و تنها نگاهش به سطح زمین است، غافل از انکه اگر کوتاه نگاهی به آسمان کند راه خلاصی اش را خواهد یافت. و در این گیر و دار محدودیت و محرومیت، تنها چاره ای که می یابد اینکه کژدم خود، بر پشت خویش کوبیده خود را از اینهمه رنج و تعب، خلاصی بخشد.

موفق باشید ...:Gol:

موضوع قفل شده است