•☀• خدا كند كه از اين هم شهيدتر بشوم ܓ❀اگر برای خداست بزار گمنام بمانم . .
تبهای اولیه
بسم الله الرحمن الرحیم
آنان شیران روزند و زاهدان شب
گمنام در زمینند و مشهور در آسمان ها
شاید از مهدی فاطمه.عج.خبری داشته باشند...
شاید...
بسم الله الرحمن الرحیم
کوثر قرآن حضرت زهرا الگویی برای تمام شهدای گمنام
چراغی پرفرغ اند. راه را به گمگشتگان دریای پر تلاطم دنیا نشان می دهند.
اهل دنیا را به ساحل امن هدایت فرا می خوانند.نور امید را بر دل کشتی شکستگان اقیانوس معرفت می تابانند.
آری شهدای گمنام اینگونه اند.
آنان دنیا و اهلش را لایق ندانستند که حتی وجود خاکی خود را در بازار آن سودا کنند.آنان هر چه کردند برای خدا بود و خدا بهترین خریدار کالای وجودشان گردید.
آری پروردگار در این تجارت، لقای خویش را به آنانی ارزانی داشت و فرمود:"به بهشت من درآیید".
و خداوند جسم و جانشان را با هم خریداری نمود.
شهدای گمنام اگر در زمین بی نشان و گمنام هستند اما در آسمانها و برای اهل آن شناخته شده اند. و مگر در آن حدیث نورانی نفرمود:
"مجهولون فی الارض و معرفون فی السماء"
پس برای شناخت آنها باید آسمانی شد. باید از ورطه خاک بیرون رفت و با آنان تا ملکوت رهسپار گردید.
یادش به خیر، دیر زمانی نبود که عطر دل انگیز جهاد و شهادت مشام جانها را جلا می داد. با نوای کاروان، بار دل را می بستیم و با قافله ای که عزم کربلا داشت راهی می شدیم.
چه روزگار زیبایی بود.هیچ کس خود را دنیایی نمی دید.همه خود را مسافر و دنیا را مسافرخانه می دیدند.
بعد از آن، تا همین سالهای اخیر کاروانهای نور، پیکرهای شهدا را از شهرهای این سرزمین عبور می داد و دلها را آسمانی می نمود.
آنان باز می گشتند تا ما را نیز به سوی آسمان هدایت کنند. اما گر گدا کاهل بود تقصیر صاحب خانه چیست؟!
اما حالا، گویی نردبان آسمان برداشته شده،گویی میخانه عشق به روی عاشقان بسته است.گویی فقط یادی از آن دوران پاک و زیبا به جا مانده.
آنچه بیش از همه در خاطرات شهدای مفقودالاثر نمایان است این نکته را یادآور می شود که: گمنامی یک اتصال است نه یک انفصال!اتصال به عالم بالا و جدا شدن از تمام تعلقات مادی!
گمنامی یک انتخاب است نه یک اتفاق! انتخاب یک روش! که در این انتخاب، کوثر قرآن حضرت زهرا الگویی برای تمام شهدای گمنام این سرزمین قرار گرفت.
و آنچه بیش از همه در خاطرات شهیدان جاویدالاثر نمایان است اخلاص آنها بود. آنان خود را برای خدا خالص کردند تا به افتخار گمنامی در زمین نائل شدند.
از پایان جنگ تاکنون با همت گروه های تفحص نزدیک به پنجاه هزار شهید به آغوش خانواده هایشان بازگشته اند.
از این تعداد پنج هزار شهید گمنام بودند.این در حالی است که هنوز حداقل هفت هزار شهید، جاویدالاثر هستند.یعنی هیچ خبری از آنها نیست.
اکنون بیش از هشتصد حرم نورانی شهدای گمنام در سرتاسر این سرزمین زمینه اتصال زمین را با آسمان مهیا کرده.امیدواریم که قدردان وجود نورانی شهدای گمنام در سرزمین خود باشیم.
ای ایران ,افتخار کن به یلانی که در میدان نبرد تو را تنها نگذاشتند، مردانه جنگیدند تا تو زانو نزنی، فرزندانی که با خون خود در دفتر تاریخت این چنین نوشتند:
دوست دارم کفنم پرچم ایرانم باشد...!!!
دوستانم شهید گمانمند نام من شد بسیجی فعال
به یاد اون بچه هایی که پلاکاشون رو شکستن تا گمنام بمونن !
[FONT=Microsoft Sans Serif] گرچه نامش از زبانها دور بود چفیه را سنگر نشینان دیده اند چفیه امضای گل آلاله هاست چفیه رو انداز گلها بوده است چفیه تار و پود اشکی بی ریاست چفیه را زهرا(س)به گلها هدیه کرد چفیه ها بوی شهادت می دهند چفیه یعنی باز گمنامی شهید عطر گمنام عطر یاس ساقی است [FONT=Microsoft Sans Serif]
چفیه یعنی باز گمنامی شهید
از شهیدستان گمنامی رسید
استخوان پیکرش پر نور بود
چفیه را گلها به خود پیچیده اند
چفیه تنها یادگار لاله هاست
طایر پرواز دلها بوده است
مرهم زخمان شیر کربلاست
چفیه را اشک شهیدان چفیه کرد
بوی دوران شرافت می دهند
با هزاران ناز عطرش می رسید
چفیه هم مانند چادر خاکی است...
[FONT=Microsoft Sans Serif]
سربازان گمنام ما در تمام جبهه ها و پشت جبهه ها، شب و روز و جوانی و هستی خود را برای اسلام و مکتب الهی فدا می کنند. نام و نشانی نمی خواهند و ندارند.
چه بسا که به سبب ضرورت تشکیلاتی، همسران و مادران و نزدیکان آنان ندانند که اینان چه حماسه ها می آفرینند و چه ارزش ها برای انقلاب خلق می کنند.
امام خامنه ای(مد ظله العالی)
[FONT=Microsoft Sans Serif]می دونید تو جبهه تعاون کجا بود..؟ محلی بود که بچه ها ساک شخصی خودشون رو تحویل می دادند و به جاش یه پلاک خوشگل می گرفتند. و بعد از اینکه می خواستند برن خونشون می رفتند تعاون پلاک رو تحویل می دادند و وسایل شخصیشون رو تحویل می گرفتند. بچه ها می دونید حدود شش هزار ساک هنوز که هنوزه داخل تعاون مونده و این یعنی اینکه هیچ وقت هیچ پلاکی برنگشته تا وسایلش رو تحویل بدن هیچ وقت... . [FONT=Microsoft Sans Serif]یعنی شهید گمنام
[FONT=Microsoft Sans Serif]
زنده کن دل مرده را با صلوات بر شهید گمنام!
سلام شهيد ؛ سلام برادر ؛ سلام سفر کرده ؛ سلام گمنام ( من به کي بايد سلام کنم؟)
به رسم هر نامه فکر کنم اول بايد شمارو از حال و هواي خودمون و چيزهايي که به رسم امانت بهمون سپردين و رفتين با خبر کنم ؛ هرچند شما خود گواه تر از مايين .
اينجا خبري نيست جزء اينکه همه سالهاست ادعا ميکنند که شرمنده شما هستند و جالبتر اينکه نميدونم چرا هر روز به اين شرمندگيشون افزوده ميشه به جاي اينکه کمترش کنند و هي نخواند اين جمله تکراري رو بگن.
اينجا خبري نيست جز اينکه خونه حاجي بود که موقع شهادتش سپرد اين باشه واسه جلسات بچه هاي جبهه و جنگ و جلسات معنوي و هر هفته چند شب بچه ها اونجا جمع ميشدند ؛ چند وقت پيش وراث گرفتند و جزو ساختمان بقل که داره پاساژ ميشه انداختند تا نان شبه حلال به دست بيارند
اينجا خبري نيست جز اينکه هي فکر ميکنم شما بي معرفتي کردين و مارو تنها گذاشتين يا ما بي معرفتي ميکنيم و سراغي از شما نميگيريم؟
اينجا خبري نيست جز اينکه محمد گلستان بود که توي عمليات فتح المبين قطع نخاع شد ؛ چند روز پيش توي پارک کنار بساط کوچيک بادکنک و آدامس و پفکش نشسته بود که سد معبريها خودشو بساطشو با چه وضعي ريختند و بردند.
اينجا خبري نيست جز اينکه سليمه خانم بود که دوتا پسرش توي عمليات کربلاي 5 شهيد شدند وپيکرشون هيچ وقت برنگشت و گمنام موندند ؛ صاحب خونه چند روز پيش اثبابشو ريخت تو کوچه ؛ طفلک سليمه خانم فقط عکس پسراشو توي بقلش گرفته بود و يه گوشه کوچه نشسته بود و به سر کوچه چشم دوخته بود
اينجا خبري نيست جز اينکه ما هر روز داريم به زخم و تاولهاي جانبازهاي شيميايي نمک ميزنيم ؛ لابد تجربه کردين که وقتي نمک به زخم ميخوره چه سوزشي داره!!!
اينجا خبري نيست جز اينکه داره يادمون ميره مزار شهید باکري کجاست ؛ داره يادمون ميره وصيت شهیدان خرازي و همت چي بود ؛ اسمهاتون اگه سر کوچه ها نبود و براي آدرس پستي نميخواستيم شايد يادمون ميرفت ؛ داره يادمون ميره چرا بعضي ها ميخواستند موقع عمليات نوشته سربندشون يا زهرا باشه؟
اينجا خبري نيست جز اينکه........................................ .....؟
اگه بخوام بنويسم حالا حالاها بايد بنويسم ولي چه کنم که ديگه طاقت نوشتن اين جور چيزارو ندارم /خيلي دلم ميخواست نامه اي که مينويسم شاد و روحيه بخش باشه ؛ خيلي دلم ميخواست بهتون بگم که امانتهايي که بهمون سپردين صحيح و سالمند ولي چه کنم که نه خيلي اهل دروغ گفتن هستم و نه ميشه به شهدا دروغ گفت/راستي اگه خواستي جواب نامه رو بدي باهاش چند ماسک هم بفرست اينجا هواش خيلي سمي و غبار آلوده.
ولي هنوز اميدواريم به اينکه : گرچه رفتند ولي قافله راهش برجاست
ولي هنوز اميدواريم به اينکه : نيست جز در گرو رفتن ما ماندن ما .
[FONT=Microsoft Sans Serif]آنهایی که خود طالب گمنامی بودند
[FONT=Garamond]به یاد شهدایی که عاجزانه از خداوند درخواست می نمودند که پیکرهاشان در کوهها و بیابانها غریبانه و مظلومانه بر زمین بماند تا مقتدای راستین صدیقه اطهر سلام الله علیها باشند. [FONT=Garamond]- تاریخ سازان آینده انسان همه گمنامند. [FONT=Garamond]- مردان حق اهل شهرت نیستند. [FONT=Garamond]روی سنگ قبر سفیدم با رنگ سرخ فقط این کلمه را بنویسید: بسیجی و بس چرا که می خواهم مثل شهدای گمنام باشم.
[FONT=Garamond]پیکرهای مطهری که بدنهای قطعه قطعه شان همچون سرور شهیدان، حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام در بیابانها باقی ماند تا سندی شود بر مظلومیت یاران خمینی.
[FONT=Garamond]
[FONT=Garamond]
[FONT=Garamond]- گمنامی برای شهرت پرست ها دردآور است اگرنه، همه اجرها در گمنامی است.
[FONT=Garamond]- (شهدا و رزم آوران دلاور) اگرچه در زمین گمنام هستند، اما در آسمان، در بلندترین معارج جبروتی، میان عرشنشینان کسی از ایشان مشهورتر نیست و آنچنان که در احادیث گفتهاند شأنشان شأن انبیاست.
[FONT=Garamond]- تقدیر حقیقی جهان در کف مردانی است که پروای نام ندارند. آنان از گمنامی خویش کهفی ساختهاند و در آن پناه گرفتهاند.
[FONT=Garamond]کهفی که آنان را از تطاول دهر مصون خواهد داشت. اصحاب کهف خود را از تعلقات رهانده اند و این چنین، ننگ تعلقات نیز دامان آنان را رها کرده است.
[FONT=Garamond] (شهید سید مرتضی آوینی)
[FONT=Garamond]
[FONT=Garamond]من خیلی دوست داشتم که در این عملیات(خیبر) شهید شوم و جسدم در کنار مفقودین بماند و جنازهام برنگردد. ولله آرزوی دیرینهام نیز همین بوده که اگر شهید بشوم، سرگذشتی از زندگی من و نشانهای از جنازه من و یا هیچ خبری از اینکه زنده یا مرده هستم برنگردد.
[FONT=Garamond] (شهید مهدی زین الدین)
[FONT=Garamond]
[FONT=Garamond]- خوش دارم که مجهول و گمنام، به سوی زجردیدگان دنیا بروم، در رنج و شکنجه آنها شرکت کنم، همچون سربازی خاکی در میان انقلابیون آفریقا بجنگم تابه درجه شهادت نایل آیم.
[FONT=Garamond]خدایا من آمده ام با همه وجودم،...من چیزی از تو نمی خواهم من سربازی گمنامم، من درویشی سر و پا برهنه ام و هنگامی که چشم از جهان فرو می بندم می خواهم هیچ چیز نداشته باشم.
[FONT=Garamond]خوش دارم هیچ کس مرا نشناسد هیچ کس از غمها و دردهایم آگاهی نداشته باشد هیچ کس از راز و نیازهای شبانه ام نفهمد هیچ کس اشکهای سوزانم را در نیمه های شب نبیند هیچ کس به من محبت نکند هیچ کس به من توجه ننماید .
[FONT=Garamond](شهید مصطفی چمران)
[FONT=Garamond]
[FONT=Garamond]من هجده سال در میان شما زندگی کردم. از شما و مسؤولین می خواهم که اگر من شهید شدم، بر سنگ مزارم هیچ گونه اسمی ننویسید، فقط یک سنگ صاف بگذارید. از شما می خواهم که به این وصیتم عمل کنید.
[FONT=Garamond](شهید مسعود خردمند)
[FONT=Garamond]
[FONT=Garamond]بگذارید پیکر تکه تکه ام، در کربلاهای جنوب و غرب کشور، با بادهایی که بوی رشادت و حماسه آفرینی می دهند به دست امام عصر به خاک سپرده شود. زیرا که اصل روح ماست که به معشوق خود الله می رسد...
[FONT=Garamond] (شهید مصطفی کاظم زاده)
[FONT=Garamond]
[FONT=Garamond]خدایا معبودا دوست دارم مظلوم کشته شوم و در راهت پودر شوم و اثری از من نماند . این خواهش من اما تو ، تو هر چه خواستی انجام بده.
[FONT=Garamond](شهید محمد رضا احمدی)
[FONT=Garamond](شهیدی گمنام)
[FONT=Garamond]به روی سنگ قبرم اسمم را ننویسید، می خواهم همچون دهها شهید دیگر گمنام باقی بمانم؛ اگر خواستید فقط این جمله را بنویسید: پرکاهی تقدیم به آستانه کبریایی الله .
[FONT=Garamond] (شهید غلامرضا صفا)
[FONT=Garamond]
[FONT=Garamond]وصیت نمود که بر روی سنگ قبرم با انگشت روی سیمان جز این چیزی ننویسید:
[FONT=Garamond]پر کاهی تقدیم به آستان قدس الهی
[FONT=Garamond](شهید بهمن درولی)
[FONT=Garamond]
[FONT=Garamond]دیگر نمیخواهم زنده بمانم، من محتاج نیست شدنم، من محتاج تو هستم، خدایا! بگو ببارد باران، که کویر شورهزار قلبم سالهاست، که سترون مانده است، من دیگر طاقت دوری از باران را ندارم، خدایا دوست دارم تنهای تنها بیایم ، دوست دارم گمنام گمنام بیایم، دور از هر هویتی، خدایا! اگر بگوئی لیاقت نداری، خواهم گفت:«لیاقت کدامیک از الطاف تو را داشتهام، خدایا دوست دارم سوختن را، فنا شدن را ، از همه جا جاری شدن را، به سوی کمال انقطاع روان شدن را...
[FONT=Garamond](شهید احمدرضا احدی)
[FONT=Garamond]
[FONT=Garamond]خدایا! خوش دارم گمنام در کربلای ایران جان دهم و جسدم در کربلای خوزستان بپوسد تا جایی از این زمین را اشغال نکنم.
[FONT=Garamond] (شهید خدا رحم شمس الدینی)
[FONT=Garamond]
[FONT=Garamond]میخواهم مثل مادرم فاطمه زهرا(س) گمنام باشم. میخواهم جسدی نداشته باشم. کسی برایم چلچراغ نگذارد، کسی مراسمی نگیرد.
[FONT=Garamond] (شهید سیدابراهیم تارا)
[FONT=Garamond]
[FONT=Garamond]گریه فقط برای مظلومیت امام حسین (ع) و همه امامان و همه ائمه معصومین و برای شهدای گمنام که هیچ مزاری ندارند گریه کنید و اگر سر مزار من آمدید اول شهدای گمنام و شهدای 72 تن سر مزار آنها بروید و اگر هم وقتی باقی ماند بر سر مزار من بیائید.
[FONT=Garamond] (شهید عماد بزگان)
[FONT=Garamond]
[FONT=Garamond]دوست دارم تشنه و گمنام شهید شوم.
[FONT=Garamond](شهید یوسف دمیرچلی)
[FONT=Garamond]
[FONT=Garamond]خدایا! مگر غیر ازاین است که بدن ما برای مردن آفریده شده؛ پس دوست دارم که بدنم طوری قطعه قطعه شود و بدنی برای من باقی نماند تا اینکه قسمتی از زمینی را به عنوان قبر اشغال کنم که بعدها بگویند، او در راه خدا کشته شده است. دوست دارم که برای همیشه مفقودالجسدبمانم، مثل خیلی از مفقود الجسدها، مثل بی بی دو عالم، فاطمه – سلام الله علیها- که بعد از گذشت بیش از سیزده قرن هنوز قبری ندارد و مفقود الجسد است.
[FONT=Garamond](شهید احمد اسماعیل تبار)
[FONT=Garamond]
[FONT=Garamond]بگذارید گمنام باشم که به خدا قسم گمنام بودن بهتر است از این که فردا افرادی همانند شما وصایایم را شعار قرار دهند و عمل را فراموش کنند، این موجب آزردن روح ما شهدا میشود.
[FONT=Garamond](طلبه شهید رضا دهنویان)
[FONT=Garamond]خوش دارم وقتی که شهید شدم جسد من را پیدا نکنند تا دیگر یک وجب از خاک این دنیا را اشغال نکنم.
[FONT=Garamond](شهید محمّد باقر مشهدی عبادی)
[FONT=Garamond]
منبع :خمول
پس از آنان ، من نه از رفتن، که از ماندن می ترسم، می ترسم که مرده بمانم، مرده بمیرم..
شهادت را نه در جنگ، در مبارزه می دهند..
اگر بالت شکسته است ، غمت مباد!
شهادت بال نمی خواهد،حال می خواهد...بال را پس از شهادت می دهند، نه پیش از آن...
اگر آمدی دیدی نوای سوختن آمد ، دلی دارد می سوزد ! دلی لیلی اش را گم کرده ...
راستی تو نشانی از لیلی اش داری ؟!
[FONT=Microsoft Sans Serif]شهدای گمنام همه جا هستند اما باز هم گم نام اند ...
الهی ان من تعرف بکف غیر مجهول !
کسی که به واسطه تو شناخته شود گمنام نمی شود ...
مجهولون فی الارض معروفون فی السماء !
در خدا گم شو ، کمال این است و بس ...
خون تو به روز حشر، فریادرس است * نشناخته صورت تو بسیار کَس است بشناخت خدا تو را و تا روز جزا * گمنام بمان، همین برای تو بس است
[FONT=Microsoft Sans Serif]و من یقاتل فی سبیل الله فیقتل او یغلب فسوف نوتیه اجراً عظیماً [FONT=Microsoft Sans Serif]ما باید این توجه را هیچوقت از خود بیرون نکنیم، از مغز خود بیرون نکنیم که ما بندگان خدا هستیم و در راه او و در سبیل او حرکت می کنیم و پیشروی می کنیم. اگر شهادت نصیب شد، سعادت است و اگر پیروزی نصیب شد سعادت است. [FONT=Microsoft Sans Serif]امام خمینی (ره)
كسی كه در راه خدا جهاد كند، و در راه خدا شهید گردد، یا پیروز شود، پاداش بزرگی به او عطا خواهیم كرد.
74 سوره نساء
سلام
درسته که اینجا جاش نیست ولی...
++++++++++++++++++
دسته گلای بی زبون
باز مثل هرشب كسلم ميگن بازم شهيد مياد دسته گلاي بي زبون يه ریزه خاكسترشون يه تیکه استخون سر یه دکمه پیرهنشون تابوتای یه اندازه باده که شیون میزنه ابره که بر تن می زنه تابوتا خیس آب میشن می پیچه تو شهر و دهات آی مادرای مهربون دسته گلایی، که دادید حالا با تابوت اومدن سر ندارن پا ندارن مادرا از خدا می خوان تابوتاشونُ باز کنن اما بویی عجیب میاد میگن کسی که پا بشه سر به بیابون بزارن اونجا که آفتاب میشینه بچه های نجیب من رو عشقتون پا نزارید
غصه نشسته رو دلم
يه عالمه خيلي زياد
گمشده هاي بي نشون
دو حلقه انگشترشون
يه شاخه گل يه بال پر
یه زره خاک تنشون
تو هرکدم یه سربازه
دسته گلا خراب میشن
عطر سلام و صلوات
بچه هاتون بچه هاتون
به جبهه ها فرستادین
با بوی باروت اومدن
شوق تماشا ندارن
با گریه و دعا می خوان
بچه هاشونُ ناز کنن
بو کنی بوی سیب میاد
راهی جبهه ها بشه
تو عاشقی جون بزارن
باغ گل سیب می بینه
باغ گلای سیب من
ایرانو تنها نزارید
یا
نماهنگ صوتی زیبایی درباره شهدای گمنام
...دسته گلای بی زبون، گمشده های بی نشون، یه ریزه خاکسترشون، دو حلقه انگشترشون...
زمان: 00:05:00 - حجم: 6.87 MB
دانلود
از کوچه ی دیگران شدن میترسم
[FONT=Microsoft Sans Serif]
دیوانه شدم مخواه تا رام شوم
با دیدن ماه شاید آرام شوم
ای کاش منم شهید گــمنــــــــــــــام شوم....
[FONT=Microsoft Sans Serif]
پیدا شده!
ای شهید گمنام!
نام آوریات زبانزد عام
از نام و نشان فراتری تو
گمنام منم...:Ghamgin:
[INDENT] [FONT=Microsoft Sans Serif] وَلَا تَحۡسَبَنَّ ٱلَّذِینَ قُتِلُواْ فِی سَبِیلِ ٱللَّهِ أَمۡوَٲتَۢاۚ بَلۡ أَحۡیَآءٌ عِندَ رَبِّهِمۡ یُرۡزَقُونَ/ 169آل عمران
[FONT=Microsoft Sans Serif]کجا؟
[FONT=Microsoft Sans Serif] -میرم مزار شهدا یه فاتحه بخونم...
[FONT=Microsoft Sans Serif] اینو گفتم و راه افتادم ...ولی صدای آرومی تو دلم گفت:
[FONT=Microsoft Sans Serif] «چه دروغ گنده ای گفتی پسر! از کی تا حالا اموات برا زنده هاشون فاتحه می خونن؟!»
[FONT=Microsoft Sans Serif] هرگز کسانی را که در راه خدا کشته شدهاند مرده مپندار بلکه زنده اند و نزد پرودگارشان روزی میخورند[/INDENT]
[FONT=Microsoft Sans Serif]
[FONT=Microsoft Sans Serif]شاید گمنامی غریبترین و زیباترین واژه ای باشد که تا کنون به گوش شنیده ام،
[FONT=Microsoft Sans Serif]
[FONT=Microsoft Sans Serif]و مزار شهدای گمنام غریبترین مزاری که به چشم دیده ام،
[FONT=Microsoft Sans Serif]
[FONT=Microsoft Sans Serif]و خوش به حالت ای گمنام…
[FONT=Microsoft Sans Serif]
[FONT=Microsoft Sans Serif]تو راه حسین (ع) را برگزیدی و به بهترین وجه ممکن به خدایت رسیدی،
[FONT=Microsoft Sans Serif]
[FONT=Microsoft Sans Serif]و گرچه در زمین گمنام هستی ولی در آسمان و در میان عرش نشینان مشهور…
[FONT=Microsoft Sans Serif]
[FONT=Microsoft Sans Serif]و فقط این را می دانم که تا ابد به حالت غبطه می خورم.
نديدم آينهاي چون لباسخاكيها همان قبيله كه بودند غرقِ پاكيها [FONT=Microsoft Sans Serif]به عشق زنده شدن، «عند ربِّهم» بودن شده ست حاصل آنهاز سينه چاكيها [FONT=Microsoft Sans Serif]دليل غربتشان، اهلِ خاك بودنِ ماست نه بي مزار شدنها، نه بي پلاكيها [FONT=Microsoft Sans Serif]به آسمان كه رسيدند رو به ما گفتند: زمين چقدر حقير است، آي خاكيها!
دست نوشته ای از یک شهید گمنام
دست نوشته شهید گمنام از جنگ در کردستان
همیشه از صحنه کربلا در عاشورا صحبت میشد و از چگونگی شهادت آن عزیزان. باورم نمیشد که انسانهایی باشند که بتوانند همچنین اعمالی انجام دهند. به راستی آیا انسان میتواند سبوعانه انسان دیگری را بکشد؟ …
کردستان اگر هیچ فایدهای برایم نداشت حداقل این سود را بردم که جواب این سؤال را به روشنی دریافتم. برادری را که 16 یا 17 سال داشت با تبر قطعه قطعه کرده بودند. یک میخ فولادی بزرگ را با چکش از گوش سمت راست یک افسر ارتشی زده بودند و سر میخ از گوش چپش با سری خونی بیرون آمده بود. چند برادر پاسدار را به هم بسته بودند و با مسلسل سوراخ سوراخشان کرده بودند. حال چند خشاب به آنها شلیک کرده بودند خدا می داند. چند نفر دیگر را سوزانده بودند و … در مورد چند نفر نیرو آنچنان اعمال فجیعی انجام داده بودند که انسان از به خاطرآوردنش شرمگین می شود چه رسد به نقلش. راجع به آن صحنه و شهدای آنجا که هر کدام به طرز وحشیانه ای به شهادت رسیده بودند بیش از این نمی گویم … .
اولین شهید گمنام
پیکر سالم شهدای مفقود صدر اسلام بعد از چندین دهه
خون جاودانه شهیدان را باید در رگهای تاریخ جستجو نمود، و راز بقای جسمان نحیف شهدا را در روشنایی مهتاب بر قلوب غفلت زده زمینیان و تفسیر آیه های بیداری رستگان و پیوستگان الهی، همان گمنامانی که از فراسوی تاریخ با بدنهای خفته در خاک، میراث دار پاک ترین نامها هستند، انسانهای این زمانه را به خویش و خدا می خوانند. شهیدان جنگ احد، سعد بن ربیع و عمر بن جموح ، آشناترین ستارگان کهکشان گمنامیند، پیکر سالم آنان بعد از پنج دهه گمنامی، معادلات عقل دنیایی را در هم می شکند و جانهای وامانده را بیدار می کند... [FONT=Arial Black]سعد در آخرین لحظات گفت: «به انصار سلام برسان و بگو شما را به خدا پیمانی را که در شب عقبه، با رسول خدا (ص) بستهاید به خاطر داشته باشید. اگر کسی از شما زنده باشد و به رسول خدا (ص) آسیبی برسد در پیشگاه الهی معذور نخواهد بود. سعد کلامش را به پایان رساند و زنده تاریخ شد
سلام بر آنان که ایستاده می میرند!...
مزار شهدای غزوه احد
سعد فرزند «الربیع بن عمرو» و «هزیله» دختر «عنبه بنعمرو» از افراد قبیله «خزرج» در مدینه بود. او در «بیعت عقبه» به دین اسلام ایمان آورد و با پیامبر پیمان بست. سعد در زمانی که هیچ یک از اعراب سواد نداشتند، خط مینوشت، پس از ورود پیامبر (ص) به مدینه حضرت (ص) میان او و عبدالرحمن بنعوف پیوند برادری بست. سعد به حرمت رسولالله (ص) تصمیم گرفت مقداری از داراییاش را به عبدالرحمن ببخشد، اما عبدالرحمن نپذیرفت، او دو همسر داشت که یکی از آنها عمره دختر «حزمبنزید» بود، سعد یکی از نقیبان دوازدهگانه انصار به شمار میرفت، او در نبرد بدر و احد در رکاب رسول خدا (ص) جنگید و در جنگ احد دوازده زخم بر پیکرش نشست، پیامبر (ص) در میان جنگ او را دید پس از اتمام نبرد محمد بن مسلمه را فرستاد تا از احوال او جویا شود، محمد به کنار پیکر نیمه جان او رفت، سعد پرسید، آیا رسول خدا زنده است؟ و محمد پاسخ داد: «آری حضرت (ص) به ما خبرداد تو دوازده زخم نیزه خوردهای؟ سعد نفس عمیقی کشید توانی در بدن نداشت در آخرین لحظات گفت: «به انصار سلام برسان و بگو شما را به خدا پیمانی را که در شب عقبه، با رسول خدا (ص) بستهاید به خاطر داشته باشید. اگر کسی از شما زنده باشد و به رسول خدا (ص) آسیبی برسد در پیشگاه الهی معذور نخواهد بود. سعد کلامش را به پایان رساند و زنده تاریخ شد. محمد سراسیمه به نزد پیامبر (ص) بازگشت، با شنیدن خبر شهادت او رسول خدا (ص) رو به قبله ایستاده و فرمودند: سعدبن ربیع را در حالی که کاملاً از او خشنود هستی به حضورت بپذیر. آن روز سعد را به همراه فرزند دخترش «خارجهبنیزید»(1) در یک قبر به خاک سپردند. پیکر سعد را 46 سال بعد در زمان معاویه به علت حفر چاه در قبرستان احد از خاک بیرون آوردند او هنوز سالم و معطر بود.
1- نام مادری وی جمیله معروف به امسعد بوده است.
عمرو فرزند «جموح بن زید» از افراد قبیله «بنیحرام» و از اهالی شهر مدینه بود. پسرش «معاذ» در بیعت عقبه با پیامبر (ص) دست یاری داد، و به اسلام ایمان آورد، اما عمرو مدتها بعد دین اسلام را پذیرفت، زمانی که رسولالله (ص) به یثرب (مدینهالنبی) مهاجرت کرد، او مردی پیر و لنگ بود، به همین علت او را از جهاد با کفار معاف کرد. در سال سوم هجرت جنگ احد آغاز شد، چهار پسر عمرو در رکاب پیامبر (ص) آماده جهاد گشتند، عمرو نیز قصد حضور درمیدان را داشت، خانوادهاش با او مخالفت کردند. اما او سپر و شمشیر را برداشت و گفت: «پروردگارا! مرا با خاری نزد خانوادهام بازنگردان». سپس به نزد پیامبر(ص) رفته و عرض کرد: «پسرانم میخواهند مرا از آمدن همراه شما و جنگ منع کنند حال آنکه به خدا سوگند، آرزومندم که با همین پای لنگ خود به سوی بهشت گام بردارم». حضرت محمد (ص) وقتی خواهش و اصرار او را مبنی بر حضور در جنگ دید به پسرانش فرمود: «شما حق ندارید او را منع کنید، شاید خداوند شهادت را بهره او فرماید، سرانجام او در نبرد احد در سال سوم هجرت شرکت نمود، عمرو دلاورانه با مشرکان میجنگید و میگفت: «به خدا سوگند! مشتاق بهشتم». عمروبنجموح به همراه یکی از فرزندانش به شهادت رسید. پیکر پاک او را در حالی که مثله شده بود، به همراه عبدالله بنحرام در یک قبر در سرزمین احد به خاک سپردند، 46 سال بعد زمانی که معاویه قصد حفر چاه در قبرستان احد را داشت، پیکر او را در حالی که سالم بود از خاک بیرون آوردند، سپس در نقطه دیگری از احد به خاک سپردند.
[FONT=Arial Black]ازسایت تبیان
آنانکه درگمنامی ،سلوک کردند
[FONT=Arial Black]در میان مزارهای مطهر شهیدان بهشت زهرا سلام الله علیها ،سنگ مزارهایی را خواهی دید که نامی بر روی آنان حک نشده است... [FONT=Arial Black]براستی راز سر به مهر گمنامی شهیدان را چه کسانی در خواهند یافت؟
[FONT=Arial Black]
گمنامی، صفت انسانهایی ست که نام و عنوان برایشان محلی از اعراب ندارد. « بندگان مخلص خفیف المؤونه ای که نام آنان در میان مردمان گم می باشد.»(1) آنانکه در جدال عقل و عشق، در وادی عاشقی قدم نهادند و سر و جان خویش را به پای محبوب حقیقی سپردند و شهدای هشت سال دفاع مقدس این چنین سلوک نمودند...
عشق می گوید نیستی باید گزیدعقل می گوید که هستی کن پدیدعشق گوید درد و سوز و غم طلب
عقل گوید شادی و مرهم طلب
عشق می گوید طلب، راه خمول
عقل گوید نی تو شهرت کن قبول(2)
در میان مزارهای مطهر شهیدان بهشت زهرا سلام الله علیها ،سنگ مزارهایی را خواهی دید که نامی بر روی آنان حک نشده است. [FONT=Arial Black]در قطعه ۲۴ نزدیک یادمان شهدای ۷۲ تن، مزار مطهر شهیدی است که گفته است: [FONT=Arial Black]پر کاهی تقدیم به آستانه کبیرالله [FONT=Arial Black]در وصیت نامه خود آورده است : [FONT=Arial Black]نمیخواهم کسی عکسم را ببیند یا نامم را بداند ... [FONT=Arial Black]بر روی تخته سنگ روی مزار شهید رضا همیز نیز، نگاشته شده است: [FONT=Arial Black]می خواهم سرباز گمنام امام زمان عجل الله فرجه باشم.
[FONT=Arial Black]روی سنگ مزارم نامم را ننویسید، زیرا از هزاران شهید گمنامی که بی غسل و کفن و بی تشییع به خاک رفته اند خجالت می کشم اگر خواستید فقط بنویسید:
[FONT=Arial Black]
شهید محسن فیض آبادی (مزار شریف در قطعه ۲۸) که یک برادر دیگرش نیز به شهادت رسیده است.
خانوادۀ عزیزم ، این موضوع را باید بگویم که موقع شهید شدن من لباس مشکی و تیره نپوشید بلکه لباس روشن و شاد بپوشید و اگر جنازه من بدستتان رسید از شما می خواهم که روی سنگ قبرمن چیزی ننویسید و تابلویی که بالای سر من میگذارید عکس و نام و نشانی از من در آن نگذارید چون من آرزو دارم شهیدی گمنام باشم. و این را هم بگویم که هر وقت خواستید به بهشت زهرا(س) بیایید اول بر سر مزار برادرم محمود بروید بعد بیایید پهلوی من، حتی اگر شده در روز تشییع جنازه من باشد و امیدوارم که همیشه به یاد خدا باشید زیرا خداوند آرام بخش دلهاست.
[FONT=Arial Black]
شهید مازیار منصوری در وصیت نامه اش نوشته است:
[FONT=Arial Black]
[FONT=Arial Black]
[FONT=Arial Black]ازسایت تبیان
[FONT=Arial Black]تصاویرمزارهایی خاص ازشهدای گمنام
«شهدای گمنام»، همان یوسفان گمگشده ای که بی نام و نشان از بیابان های تفتیده ی مناطق عملیاتی دفاع مقدس به شهرها بازگشته اند و در نقاط مختلف کشور آرام گرفته اند، واسطه های فیض الهی، برای کسب معارف دینی و برآورده شدن حاجات دنیوی و اخروی می باشند... [FONT=Arial Black]بعد از وفات، تربت ما در زمین مجوی
[FONT=Arial Black]
در بین انسانها خداوند متعال، برخى از بندگان شایسته اش را جلوه گاه رحمت و عظمت خویش مى سازد و براى نشان دادن جایگاه رفیع آنان ، بندگان را دستور مى دهد تا اگر مى خواهند به خدا برسند، از این راه برسند و اگر از قادر متعال، حاجت مى خواهند، خدا را به حرمت و قداست و جاه این بندگان سوگند دهند و آنان را (وسیله) قرار دهند. (1)
در آیه ای از آیات مبین قرآن داریم:
یا اَیُّها الَّذیِنَ آمَنُوا اتَّقوا الله وابْتَغُوا اِلَیْهِ الْوَسیِلَة (2)
«ای کسانی که ایمان آوردهاید، پرهیزکار باشید و به سوی خدا «وسیلهای» تحصیل کنید»
در زیارتگاهها، اگرچه در ظاهر، سنگ مزار و چوب و در و آستانه است ، اما در باطن ، محبتى ژرف و عشقى گدازان به اولیای الهی است و انتساب آنان به اهل بیت ، به آنان قداست بخشیده است. وقتى قلب ، خانه محبت یک محبوب شد، صاحب آن دل ، از نام و یاد و لباس و دستمال و کفش و کوچه و شهر محبوب هم خوشش مى آید و لذت مى برد و در همه این آینه ها «عکس رخ یار» را مى بیند.(3)
خداوند متعال در قرآن کریم میفرمایند:
فَلَمّا اَنْ جاءَ الْبَشیِرُ اَلْقاهُ عَلی وَجْهِهِ فَارْتَدَّ بَصِیرًا (4)
«هنگامی که بشارت دهنده (زنده بودن یوسف ـ علیه السّلام ـ نزد پدرش یعقوب) آمد، آن (پیراهن) را بر صورت یعقوب ـ علیه السّلام ـ افکند، ناگهان یعقوب بینا شد»
پارچه ای که چشم حضرت یعقوب را بینا کرد، بر اثر مجاورت با یوسف ـ علیه السّلام ـ دارای چنین خصوصیّتی شده است.
[FONT=Arial Black]
[FONT=Arial Black]
ما در کنار مزار اولیاء خدا خصوصا شهدا، پیوند عاطفی و عمیق قلبی پیدا میکنیم و آنها را در خانه خدا واسطه قرار میدهیم، و زبان حال ما این است که ما لیاقت ارتباط مستقیم با خداوند را نداریم، شما را واسطه قرار میدهیم، چنانکه این معنی در قرآن کریم نیز آمده است؛
قالُوا یا اَبانا اِسْتَغْفرلَنا ذُنُوبَنا اِنّا کُنّا خاطِئین(5)
«فرزندان یعقوب ـ علیه السّلام ـ به او گفتند: ای پدر! از درگاه خدا، آمرزش گناهان ما را بخواه که ما خطاکار بودیم».
و یا در جایی دیگر خداوند باری تعالی میفرماید:
َلَوْ اَنَّهُمْ اِذْ ظَلَمُوا جائُوکَ فَاسْتَغْفَروُ اللهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللهَ تَوّاباً رَحیما(6)
«و اگر این مخالفان هنگامی که به خود ستم کردند، نزد تو آمده و از خدا طلب آمرزش میکردند، و پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ هم برای آنها استغفار میکرد، خدا را توبه پذیر و مهربان مییافتند.»
[FONT=Arial Black]
مردی به محضر پیامبر اسلام ـ صلّی الله علیه و آله ـ آمد و پرسید:
«ای رسول خدا! من سوگند خوردهام که آستانه در بهشت و پیشانی حورالعین را ببوسم، اکنون چه کنم؟».
پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ فرمود: پای مادر و پیشانی پدر را ببوس (یعنی اگر چنین کنی، به آرزوی خود، در مورد بوسیدن پیشانی حورالعین و آستانه در بهشت میرسی)
او پرسید: اگر پدر و مادرم، مرده باشند چه کنم؟
پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ فرمود: «قبر آنها را ببوس»(7)
سفیان ثَوْری (یکی از صوفی مسلکان اهل تسنّن) نزد امام صادق ـ علیه السّلام ـ آمد و عرض کرد:
«چرا مردم دامن پردههای کعبه را میگیرند، با اینکه آن پردهها، پارچههای کهنه است که سودی نمیبخشند؟».
امام صادق ـ علیه السّلام ـ در پاسخ فرمود:
«این کار مثل آن است که مردی در مورد مرد دیگر، مرتکب گناهی شود (مثلاً حقّ او را ضایع کرده) به دامن او میچسبد و به گرد او میگردد، به امید اینکه آن مرد، گناه او را ببخشد». (8)
بعد از بیان برخی آیات و روایات درباره توسل و ارتباط معنوی با اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام و اولیاء الله، باید بگوئیم؛ «شهدای گمنام»، همان یوسفان گمگشده ای که بی نام و نشان از بیابانهای تفتیده ی مناطق عملیاتی دفاع مقدس به شهرها بازگشته اند و در نقاط مختلف کشور آرام گرفته اند، واسطه های فیض الهی، برای کسب معارف دینی و برآورده شدن حاجات دنیوی و اخروی می باشند، که زیارت و توسل به دامن آنان انسانها را در مسیر قرب الی الله قرار می دهد و سر منشأ آثار و برکات فراوان برای طالبان حقیقت خواهد بود.
[FONT=Arial Black]
[FONT=Arial Black]
تصاویر پیش روی شما، برخی از مزارهای مطهر شهدای گمنام در بهشت زهرا سلام الله علیها تهران است که بر روی آنان نوشته هایی همچون: « حاجت گرفته»، «حاجت گرفته از شهید گمنام»، «حاجت گرفته از شهید» و... حک شده است و از دلدادگی حاجت گرفتگان به شهدای گمنام حکایت دارد:
[FONT=Arial Black]در سینه های مردم عارف مزار ماست(9)
پی نوشت:
1) جواد محدثی
2) آیه 34، سوره مائده
3) جواد محدثی
4) آیه 96، سوره یوسف
5) آیه 97، سوره یوسف
6) سوره نساء، آیه 64
7) الاعلام قطب الّدین حنفی، ص 24
8) انوارالبهیّه
9) منتسب به حافظ شیرازی
[FONT=Arial Black]ازسایت تبیان
خدایا تو مرا دوست بدار تا ردای عاشقی بر تن کنم و کاسه بی کسی بر دکان هر که خیال کنم تو در او تجلی یافتی نبرم...
خدایا تو مرا دوست بدار و کوزه شکسته ام را بپذیر؛آنقدر می در کوزه دارم که ترک برداشت....
خدایا مرا دوست بدار و گاهی اشک هایم را چون خدایان زمینی پاک کن.طلوع را سایبانی کن و غروب را تکیه گاهم...
آنقدر مرا دوست بدار تا غرق شوم و رخت این دیار؛باقی گذارم برای آنان که خیال میکردم دوستم دارند.
ازوبلاگ متعهدین
جنسش فرق دارد؟ خیر؛ انسان است؛ عکس هایش را بارها دیده ام. خاکش را با همان آبی سرشته اند که آدم ابوالبشر را. ... ...
نسلش فرق دارد؟ خیر؛ آخر از نزدیکان هر کسی می تواند باشد. خاصه از نسل منحصربفردی نیست.
با تمام این شباهت ها، پس چرا او، او شد و من، من ماندم؟
آخر چرا این نشان بی نشانی، بر پیشانی نورانی او حک شد؟ اما پیشانی من اینقدر سیاه مانده است.
چرا او در آسمان ها، در پرواز
و من در زمین، این همه حتی از خدا هم بی پروا؟
همیشه این سؤال را از خودم می پرسم:
او از کجا شروع کرد تا در مسلخ عشق، اسماعیل جانش، قربانی رویای صادقه ی پرواز شد؟
چرا من از همانجا شروع نکنم؟
او، او شد؛ یک نام ماندگار؛ آن هم نه فقط بر روی زمین، که تا عرش، آوازه اش تا ابد پیچید
و من، تازه اگر دیگران بخاطرشان بسپارند مرا آن هم تا آخرین لحظه ی زندگی ام بر روی خاک؛
من تنها همینم. به خاک که بسپارندم، خاک می شوم. یادم زودتر از جسمم درون خاک متلاشی می شود.
پس چرا چون او، جاودانه نشوم؟
تا ابد زنده؛
متنعم به فضل الهی؛
و یادم تا ابدیت، گرامی.
بماند که فراموشکاران، با تذکر، با تلنگر، یادمان جاودانه ها را گرامی می دارند؛
اما بهرحال، جاودانگی، چیز دیگری است.
چرا از منیت خویش به سوی عشق، این یگانه گوهری که با هر روز زندگی، از آن بیشتر فاصله گرفتم، رجعت نکنم؟
چرا من نیز تأویل این آیه ی شریفه نشوم که "إنّا لله و إنّا الیه راجعون"؟
دل را که آزاد می گذارم، فریاد می زند نوای عشق را: تو، منِ خود را قربانی کن؛ آن هم لله، تا الله خاک خونین تنت را سرمه ی چشمان ملائک کند و روحت را به روضه ی رضوان خویش فرا خواند.
چه ساده است درک این عادلانه ترین حکم زندگی: تا برای خدا نباشی؛ در راه خدا نخواهی مرد!
شعر زیر، مثنوی کوتاهیه که دوست عزیزم، چند سال پیش وقتی اول دبیرستانی بود بعد از اردوی راهیان نور، سرود و دراختیارمون گذاشت تا حظ ببریم.
خاک بود و خاک بود و خاک بود
قلب ها بی کینه بود و پاک بود
سنگ بود و سنگ بود و سنگ بود
دل به دیدار شهادت تنگ بود
درد بود و غصه بود و آه بود
یک قدم تا باغ مینو راه بود
مهر بود و نور بود و یاد بود
شور عشق و مستی و فریاد بود
سینه ی آیینه بود و مرد بود
مرد بود آنجا، آنجا مرد بود
نام بود و نام بود و نام بود
بی پلاک و بی سر و گمنام بود
شمع بود و شعله ی مستانه بود
شیوه ی شیدایی پروانه بود
هرچه بود آنجا همه نمناک بود
خاک بود و خاک بود و خاک بود...
سلام بر شهدا که پیکرهای مطهرشان بعد از خدا
همنشینی نداشت مگر نسیم صحرا و سر بر نداشتند
مگر به عشق فاطمه(سلام الله علیها) .....
برو ای زاهد خودبین که ز چشم من و تو راز این پرده نهان است و نهان خواهد بود بر سر تربت من چون گذری همت خواه که زیارتگه رندان جهان خواهد بود
خوشا آنان که با عزت ز گیتی / بساط خویش برچیدند و رفتند
ز کالاهای این آشفته بازار / شهادت را پسندیدند و رفتند ...
دختری که نامه اش را در نان خشک های فرستاده شده برای مجاهدان راه حق یافتند: من و مادرم چندین وقت است که روزه میگیریم تا پول غذایمان را برای شما نان خشک بخریم.:Sham:
[FONT=arial]بگذارید گمنام باشم [FONT=arial] [FONT=arial] که به خدا قسم گمنام بودن بهتر است از اینکه فردا [FONT=arial] [FONT=arial] افرادی وصایایم را شعار قرار دهند و عمل را فراموش کنند. [FONT=arial] [FONT=arial]طلبه شهید رضا دهنویان
[FONT=arial]