▒▓ ستاره ای بدرخشید و ماه مجلس شد ▓▒ شعر و پیامک به مناسبت عید مبعث▒▒
تبهای اولیه
تجلیگاه قرآن است امشب حرا آیینه بندان است امشب حرا آن غار متروک زمانها تجلیگاه قرآن است امشب حرا آن غار دور افتاده از شهر زشوکت قبله جان است امشب حرا هر قلبه سنگش نقش قبریست که همچون اشک لرزان است امشب حرا سر برده در دامن نداند که خورشیدش به دامان است امشب زخورشیدی که او دارد به دامان جهانی نور باران است امشب زاعجازی که او دارد پیاپی حرا مبهوت و حیران است امشب شروع عصر ناب حق پرستی طلوع ماه ایمان است امشب حرا آن معبد مأنوس احمد زنور وحی رخشان است امشب حرا طور تجلی هست و او را امین وحی مهمان است امشب به مأموریتی جبریل تا أرض روان از سوی یزدان است امشب بکف لوحی زاسرار الهی به لب آیات رحمان است امشب که این ایات بر خوان یا محمـــد باسم ربک الأعلی محمـــد
ز انواری که تابان است امشب
تا عيان از پرده شد حسن دل اراى محمد (ص )
بعثت مبارك ، اى رسول يزدان
شد جهان روشن زنور چهر زيباى محمد (ص )
تيرگيهاى ضلالت پاك شد از چهره گيتى
بر طرف شد گرد غم از يك تجلاى محمد (ص )
عید بزرگ مبعث مبارک:Gol:
سر خوش آن عیدی که آن بانی نور-----------------از کنار کعبه بنماید ظهور
قلب ها را مهر هم مهری زند-------------------------از حرم بانگ انالمهدی زند
**************
خدایا به حق مبعث رسولت محمد (ص) ظهور امام زمان را برسان
الهم عجل لولیک الفرج
مبعث رسول اکرم بر همه مسلمانان مبارک باد.
ای نام تو جانبخش تر از آب حیات / محتاج تو خلقی به حیات و به ممات
از بعثت انبیاء و ارسال رسل / مقصود تو بودی، به جمالت صلوات
از بعثت او جهان جوان شد / گیتى چو بهشت جاودان شد
خوشبخت کسى کز امت اوست / در سایه دین و رحمت اوست
با بعثت آن نبى مرسل / بتخانه به کعبه شد مبدل
این عید به اهل دین مبارک / بر جمله ی مسلمین مبارک . . .
مهدی بیا که عید اعظم پیمبر است / این بعثت محمد و تبریک حیدر است
در اهتزار پرچم قرآن هل اتی / تا موسم ظهور بدستان رهبر است . . .
عید مبعث مبارک
دوان دوان ز فراسوی نور می آید
امین ترین کلیمان ز طور می آید
ردای سبز رسالت به دوش خود دارد
از آسمان نگاهش ستاره می بارد
شتاب پای محمد،خلیل آسا بود
شب هلاکت بت های لات وعزا بود
نسیم خنده ی او مژده ی سحر دارد
به دست همت خود پرچم ظفر دارد
شعاع نور جبینش به کهکشان رفته
به مرزهای سماوات بیکران رفته
سپیده طبل افق را مدام می کوبد
مسیر آمدنش را فرشته می روبد
ترانه ی لب او «اقرا بسم ربک» بود
تبسمش، می عرفانی ملائک بود
دریده پرده ی شب را به نور سیمایش
حریم خلوت خورشید،چشم گیرایش
طنین هر قدمش شادباش می گوید
به زیر هر قدمش سبزه زار می روید
زمین مرید طریق مسیح نعلینش
هزار بوسه زند بر ضریح نعلینش
کران رحمت او وسعت هزاران نیل
به ارتفاع مقامش نمی رسد جبریل
خدا دوباره به عشق نبی تبسم کرد
بهشت قرب خودش را،به نام مردم کرد
به گوش می رسد از سمت سرزمین خُلود
صدای خواندن چاووش حضرت داوود
بزرگ زاده ی ایل مبشران بهشت
امیر و قافله سالار کاروان بهشت
مسیح مکه شد و روح مرده را جان داد
به مرگ دخترکان عشیره پایان داد
به قوم حق طلبان اذن میگساری داد
سپاه و لشگر ابلیس را فراری داد
مدبرانه به قتل خرافه فتوا داد
به دست غنچه ی لب،حُکم جلب غم را داد
خدا کند به نگاهی شویم مقدادش
شویم ساکن خوشبخت شیعه آبادش
خداکند که بخواهد ابوذرش باشیم
کنار گنبد خضراء،کبوترش باشیم
بخند حضرت آقا که یاسرت باشم
بهشت هم بتوانم مجاورت باشم
من از تبار ارادت، ز کوی سلمانم
هزار مرتبه شکر خدا مسلمانم
به خال حضرت معشوق خود گرفتارم
من از قبیله ی مجنون،ز ایل عمارم
من از پیاله ی دستت شراب می خواهم
برای دار جنونم طناب می خواهم
اگرچه غرق گناهم،بیا حلالم کن
سیاه دل نشدم،لطف کن بلالم کن
وحيد قاسمي
منبع: بی پلاک
از شهر مكه شد جدا، محمّد دارد به لب، خدا خدا، محمّد سر تا به پا، نور و صفا، محمّد دارد به سينه، رازها، محمّد تنها رود يا رب كجا، محمّد؟ شهرى كه در نفاق و كينه مشهور شهرى كه از گناه، گشته رنجور مظلوم و بى كس آن كه بى زر و زور آمد برون، ز شهر مكه، شد دور آن رحمت بى انتها، محمّد مردم قرين كفر و بت پرستى پيوسته در جهل و غرور و مستى غرق هوس، پابند جرم و پستى زين كرده ها، دور از خداى هستى بر دردشان تنها دوا، محمّد آن شهر غم گرفته، مات و خسته با چهره اى، افسرده و شكسته قيد اميدش از همه گسسته در انتظار رهبرى نشسته با رنج هايش آشنا محمّد كوه بلند مكه در نظاره دامن كشيده از بشر كناره افشان شده بر قلّه اش ستاره صعبُ العُبور و پُر ز سنگ خاره آن جا كند منزل چرا، محمّد؟ جز مقدمش، نه يك عبور ديگر جز نور او، آنجا، نه نور ديگر گويى بُوَد فاران و طور ديگر آنجا بُوَد حق را، ظهور ديگر بر قلّه اش در انزوا، محمّد نور از زمين به عرش در تَواتُر «حرا» دهان گشوده از تَحَيُّر خالى ز تيرگىّ و از صفا پُر كوه بلند مكّه، با تَفاخُر گويد به اِلْتِجا: بيا محمّد بس رازها در قلب اين سكوت است در خلوتش تسبيح لايَمُوتْ است از بهر جان، آن جا غذا و قوت است گاهى به سجده، گاه در قنوت است گاهى نشسته، گه به پا محمّد از رنج ديگران، دلش پُراندوه شب تا سحر، آن رادمرد نستوه پيچيده ناله هايش، در دل كوه پُر شد افق، ناگه ز نور انبوه آنگه خطاب آمد كه يا محمّد بخوان، بخوان به نام رَبِّ سُبحان كه از «عَلَقْ» بيافريد انسان بخوان، تويى زبان وحى و قرآن از هيبت آن پرشكوه فرمان لرزيد خود، سر تا به پا، محمّد ز آن صحنه پر شور و حيرت انگيز وآن مبعث سازنده صفاخيز با قلبى از شور و نشاط، لبريز فرسوده زآن فرمان هيبت آميز آمد به خانه از «حرا» محمّد (حسان)
صوت اقرأ بسم ربك مى رسد بر گوش جان بانگ توحيد است از هرجا طنين افكن به گوش سيد امى لقب بر دست قرآن مى رسد فاش گويم عقل كل فخر رسل مبعوث شد قصه لولاك باشد شاهد گفتار من در حرا بر مصطفى امشب شد از حق جلوه گر نغمه اللّهُ اكبر از حرا تا شد بلند گر قريش او را يتيمش خواند اما در جهان منجى نوع بشر داراى آيات مبين گفته «ما اوذى مثلى» به عالم روشن است بود اگر باغ جهان پژمرده از طوفان جهل گشت مبعوث آن كه عالم زنده شد از كيش او حب و بغض او نشانى از بهشت و دوزخ است زد تفأّل «ثابت» از قرآن به نام مصطفى (ثابت)
از حرا آيات رحمان و رحيم آمد پديد
يا نخستين حرف قرآن كريم آمد پديد
يا كه از كوه حرا خلق عظيم آمد پديد
فانى اصحاب شيطان رجيم آمد پديد
يا به گمراهان صراط مستقيم آمد پديد
آن كه گردد ز اعجازش دو نيم آمد پديد
يعنى امشب عالم آرا از قديم آمد پديد
آ ن چه اندر طور سينا بر كليم آمد پديد
بت پرستان را به تن لرزش ز بيم آمد پديد
بس شگفتى ها ازين دُرّ يتيم آمد پديد
صاحب خلق خوش و لطف عميم آمد پديد
پيشواى خلق با قلب سليم آمد پديد
حال بر اين بوستان خرّم نسيم آمد پديد
فاش گويم محيى عظم رحيم آمد پديد
قصه كوته، صاحب نار و نعيم آمد پديد
حرف بسم الله الرحمن الرحيم آمد پديد
به نام خداوند بخشاينده مهربان
خوش رحمتي است ياران، صلوات بر محمد
گوييم از دل و جان، صلوات بر محمد
گر مؤمنيّ و صادق، با ما شوي موافق
کوريّ هر منافق، صلوات بر محمد
در آسمان فرشته، مهرش به جان سرشته
بر عرشْ خوش نوشته: «صلوات بر محمد»
اي نور ديدة ما، خوش مجلسي بيارا
ميگو، خوشي خدا را،صلوات بر محمد
مانند گل شکفتيم، دُرّ لطيف سفتيم
خوش عاشقانه گفتيم صلوات بر محمد
گفتيم با دل و جان با عاشقان و خوبان
شادي روي ياران، صلوات بر محمد
روز مبعث، روز میلاد ارزش هاست؛
ارزش هایی که زنده به گور می شد
و اصالت هایی که در بستر احتضار
رو به خاموشی می رفت.
عيد خجسته مبعث مبارک باد
مردی از کوی نور آمد
مثل موسی زکوی طور آمد
بعد؛چهل روز در حرا بودن
عاقبت سوی ما نبی آمد
اولین کس که بیعتش آمد
ذولفقار خدا علی آمد
اولین زن که نزد او آمد
همسرش یار با وفا آمد
شادو خندان چه با شکوه آمد
چونکه جبریل همرهش آمد
مهدي بيا كه عيد اعظم پيمبر است
اين بعثت محمد و تبريك حيدر است
در اهتزار پرچم قرآن هل اتي
تا موسم ظهور بدستان رهبر است
روز مبعث، روز مرگ قساوتها و شرارتها بود؛ روز مرگ کرامتهایی که به پای بتها قربانی میشد؛ روز مرگ جهل و شرک و پرستش های ناروا بود.
روز مبعث، روز برانگیختن خردهایی است که در تابوت خُرافه گرایی، هوس پرستی و جهل پیشگی دفن شده بود. روز مبعث روز تولّد عاطفه هاست؛ عاطفه هایی که در رقص شمشیرها زخمی میشد و در جنگل نیزه ها جان میباخت. آنروزها، دخترکان معصوم، به جای آغوش گرم مادر، در دامان سرد خاک میخفتند. جوانان بلندقامت، در جنگ جهالت ها، جان به بارش تیرها میدادند و زنان بی پناه، در بند اسارت میزیستند. آه که چه خارهایی به پای بشریّت می خلید و چه زخمهایی دل عاطفه ها را می خَست.
تویی هم مصطفی و هم محمد
تو را در آسمان نامند احمد
تـو کانــون صفـــا مــــرد یقـینی
تو عیـن رحمـه للعـالمینی
خوش رحمتی است یاران صلوات بر محمد گر مؤمنی و صادق، با ما شوی موافق در آسمان فرشته، مهرش بجان سرشته صلوات اگر بگوئی ، یابی هر آنچه جوئی ای نور دیدة ما خوش مجلسی بیارا مانند گل شکفتیم ، در لطیف سفتیم والله دیدة من از نور اوست روشن گفتیم با دل و جان با عاشقان خوبان بیشک علی ولی بود، پروردة نبی بود گویم دعای سید، خوانم ثنای سید خوش گفت نعمت الله رمزی زلی مع الله شاه نعمت الله ولی
گوئیم از دل و جان صلوات بر محمد
کوری هر منافق صلوات بر محمد
بر عرش خوش نوشته صلوات بر محمد
گر تو زخیل اوئی صلوات بر محمد
میگو خوشی خدا را صلوات بر محمد
خوش عاشقانه گفتیم صلوات بر محمد
جان من است و من تن صلوات بر محمد
شادی روی یاران صلوات بر محمد
شاه همه علی بود صلوات بر محمد
جانم فدای سید صلوات بر محمد
خوش گو بعشق الله صلوات بر محمد
خورشید فروغش بود از روی محمد فردوس رایحه اش بوی محمد
[CENTER]
تا خلقت آفاق ز مهرش شده ایجاد
اسرار فلک در خم ابروی محمد تا کرده عطا خالق اوخلق عظیمش در حشر ببخشد همه به خوی محمد
[/CENTER]
که او سلطانِ شهرِ دلبران است به حق فرمود حق لایزالی محمّد علت خلقِ جهان است [COLOR=purple]
[COLOR=purple]محمّد وارث پیغمبران است
[/COLOR]
[/COLOR]
تویی هم مصطفی و هم محمد / تو را در آسمان نامند احمد
تو کانون صفا مرد یقینی / تو عین رحمه للعالمینی
عید مبعث بر تمام مسلمانان مبارک باد
عید مبعث بر همگان مبارک
خواند زبان دلم ثنای محمد(ص)
ماند خرد خیره در لقای محمد(ص)
دیده دل، جام جم به هیچ شمارد
سرمه کند گر زخاک پای محمد(ص)
آن شب ، شب بیست و هفتم رجب بود . عید مبعث مبارک باد ..
[SIZE=114][COLOR=darkgreen][B]
[/B][/COLOR][/SIZE]
محمد غرق در اندیشه بود که ناگهان صدایی گیرا
و گرم درغار پیچید : بخوان! بخوان به نام پروردگارت
که بیافرید ، آدمی را از لخته خونی
آفرید ، بخوان که پروردگار تو ارجمندترین است ،
همو که با قلم آموخت ، و به آدمی آنچه را
که نمی دانست بیاموخت . . .
[SIZE=114][COLOR=darkgreen][B]
[/B][/COLOR][/SIZE]
بعثت نه این سرور، سرور ولایت است
مبعث نه این چراغ، چراغ هدایت است
خورشید چون ز شرق حرا پرتو افکند
احمد نه این فروغ، فروغ رسالت است
وحی شد بر مصطفی برخیز، اقرأ باسم ربّک
ای حبیب من ز جا برخیز، اقرأ باسم ربّک
تیره شد رخسار گیتی، خیره شد دیو تباهی
چیره شد جهل عِما برخیز، اقرأ باسم ربّک
کردگارت برگزید از خلق تا امروز خوانی
خلق را سوی خدا، برخیز، اقرأ باسم ربک
هم رسولی، هم سفیری، هم بشیری، هم نذیری
هم تویی خیرُالوَری برخیز، اقرأ باسم ربّک
مردمی را کز خدا بیگانه اند، از حق گریزان
با خدا کن آشنا برخیز، اقرأ باسم ربّک
دختران را زنده بسپردن به خاک تیره تا کِی؟
ختم کن این ماجرا برخیز، اقرأ باسم ربّک
نور امیّدی که روزی کرد روشن طورسینا
جلوه گر شد در حرا برخیز، اقرأ باسم ربّک
انفس و آفاق در تسخیر و فرمان تو آید
چون برافرازی لوا برخیز، اقرأ باسم ربّک
علی خاتمی نوری
سرحلقه عشاق به عالم، احمد
یعنی هدف از خلقت آدم، احمد
رخشان و فروزنده بر انگشت وجود
پیغمبری انگشتر و خاتمْ احمد
آمیزه شور و عشق و عرفان، احمد
مفهوم عمیق علم و ایمان، احمد
من در عجبم چگونه با این همه وصف
می زیسته در عالم امکان، احمد؟!
علی مرادی غیاث آبادی
مکتب صف
[B]
[/B]
این پیک مشک بوی و مسیحادم از کجاست؟
کاین گونه دلنواز و روان بخش و جان فزاست؟
احمد که کُنیت و لقب و نام و نعت او
بوالقاسم و محمّد و محمود و مصطفاست
رخسار او طلیعه انوارسرمدی
گفتار او، سفینه دُرهای پربهاست
آیینه ای که، مظهر آیات ایزدی است
گنجینه ای که، منبع الطاف کبریاست
زیبد نشان خاتم و اورنگ خسروی
بر رهبری که قافله سالار انبیاست
نور رخش، چراغ ره سالکان حق
خاک درش، کلید در رحمت خداست
سرلوحه فضیلت و سرحلقه وجود
سرمایه حقیقت و سرچشمه بقاست
قاسم رس
هی هی از این عشق خوش احمدی
[CENTER]
جان سحر، جسم سمن بوی توست
شام، غلام سر گیسوی توست
ماه که خَم کرده سر خویشتن
بوسه زنِ گوشه ابروی توست
ای سمن باغ خداوندگار
سرو، غلام قد ناژوی توست
صبح ازل، پرتو پیشانی ات
شام ابد، طُرّه دل جوی توست
آنچه ز گل نیک تر آمد به باغ
باغِ گُل خُلق تو و خوی توست
زمزمه زندگی کاینات
همهمه شور و هیاهوی توست
عقل تو سرمایه سنگین وحی
عقل جهان کم به ترازوی توست
عقد ثُریّا به کف آسمان
پیشکش گردن بانوی توست
کاش که فریاد دلم می شنید
حلقه آن در که سر کوی توست
شاخه طوبی ندهد در بهشت
آنچه در آن چنبر بازوی توست
هی هی از این عشق خوش احمدی
ذکر لبم ناله هوهوی توست
علی موسوی گرمارودی[/CENTER]
جبریل آمد و گفت قم فانذر محمد برخیز و رهبری کن،بر یار یاوری کن بر خلق هر دو عالم، از حق پیمبری کن
غار حرا سراسر لبریز نور سرمد
نور عترت آمد از آیینه ام
کیست در غار حرای سینه ام
رگ رگم پیغام احمد می دهد
سینه ام بوی محمد می دهد
گل نگند جلوه در جوار محمد
رونق گل می برد عذار محمد
گل شود افسرده از خزان،ولیکن
نیست خزانی از پی بهار محمد
فرخنده عید مبعث نگین خاتم بر تمام
مسلمانان جهان مبارک
مردی از کوی نور آمد
مثل موسی زکوی طور آمد
بعد؛چهل روز در حرا بودن
عاقبت سوی ما نبی آمد
اولین کس که بیعتش آمد
ذولفقار خدا علی آمد
اولین زن که نزد او آمد
همسرش یار با وفا آمد
شادو خندان چه با شکوه آمد
چونکه جبریل همرهش آمد
ببین که قلب زمین شور دیگری دارد و در نگاه خودش نور باوری دارد
همین که غار حرا مست لفظ أقرأ شد
ز اعتبار نبی فکر دلبری دارد
ز های و هوی ملک گوش آسمان پر شد
و کنج سینه ی خود نور سروری دارد
تمام غار حرا مثل عرش اعلاء شد
دل رمیده ی او حال بهتری دارد
صدای حضرت جبریل میرسد بر گوش
هبوط کرده و حکم پیمبری دارد
به تو سلامِ خداوند یا رسول الله
بخوان به نام خداوند یا رسول الله
نگاه خیره ی دنیا به سمت غار حرا
چه می تپد دل بی تاب مردم بالا
برای یک قدم امشب مجال حرکت نیست
ز ازدحام ملائک به روی خاک خدا
برای اینکه به همراه خویش آوردند
پیام تهنیت منصب نبوت را
و اولین نفری که رسید و اشهد گفت
علی عالی اعلاست پشت غار حرا
در آن میانه ملائک به یک دگر گفتند
چه خالی است خدا جای حضرت زهرا
خوشا به حال خودم هم زبان سلمانم
خوشا به حال خودم شیعه ی مسلمانم
چراغ راه همه جلوه های ایمانت
دل رمیده ی ما بی قرار دستانت
برای اینکه بگیرند حاجت خود را
شدند جمله ملائک دخیل دامانت
شما که جای خودت می رسی،جبرائیل
برای عرض ادب پیش پای سلمانت
پیامبران اوالعزم قبل تو آقا
شدند پیرو قرآن تو مسلمانت
تو از خدای خودت هم که دلبری کردی
رسول آینه ها با نوای قرآنت
نبوتت ابدی شد به اعتبار علی
به پشتوانه و گرمی ذوالفقار علی
مسعود اصلانی
امر یزدان بر همه خلق جهان شدآشکار مکتب اسلام باشد مفتخر بر یک نبی احمد مرسل شده مبعوث از سوی خدا بهترین خلق خدا حُسن خُلقی یک خدیجه می شود همراه او باثروتش یک وزیز با وفا دارد پیمبر دررکاب
عید مبعث بر تمام شیعیان جهان تبریک باد
شیعیان در روز مبعث شادمانیواجب است
پیروی از دین حق باید بدانی واجب است
مکتبی باید بماند جاودانی واجب است
بهر امت رهنمای کاردانی واجب است
آمده رحمت للعالمین را آستانی واجباست
همسری بهر رسول مهربانی واجب است
یک وصی همچون علی مولای دینی واجب است
به همراه ملائک جمله گوییم سلام و رحمت حق بر محمد اللهم صل علی محمد و آله محمد
به امر رب خود لبیک گوییم
سلام بر مبعث،
عید بزرگ نجات از حیرت و سرگردانی،
عید ختم ناامیدی،عید تمایز عدل و ظلم،
عید بیداری و تعهّد، عید هدایت
مبعث نبي مکرم ،حضرت محمد (ص)مبارک باد
سلام بر مبعث، بهاریترین فصل گیتی!
سلام بر مبعث، فصل شکفتن گل سرسبد بوستان رسالت!
سلام بر مبعث؛ روزی که گلهای ایمان در گلستان
جان انسان شکوفا شد!
بعثت پیامبر اکرم(ص) مبارک باد
امشب شب غار حرا از روز روشن تر شده / امشب فضای مکه پر از جلوه ی کوثر شده
امشب جهان رشک جنان امشب زمین کوثر شده / امشب امین وحی حق نازل به پیغمبر شده
بعثت، امید انسان به فردایی روشن است.
بعثت، نشانه مهرورزی خدا با خاکیان و
باران رحمت بیحد او بر زمینیان است.
مبعث خاتم الانبياء بر شما مبارک باد
بسم الله الرحمن الرحیم آیه آیه همه جا عطر جنان می آید وقتی از حُسن تو صحبت به میان می آید جبرئیلی که به آیات خدا مانوس است بشنود مدح تو را با هیجان می آید می رسی مثل مسیحا و به جسم کعبه با نفس های الهی تو جان می آید بس که در هر نفست جاذبهی توحیدی است ریگ هم در کف دستت به زبان می آید هر چه بت بود به صورت روی خاک افتاده ست قبلهی عزت و ایمان به جهان می آید با قدوم تو برای همهی اهل زمین از سماوات خدا برگ امان می آید نور توحیدی تو در همه جا پیچیده ست از فراسوی جهان عطر اذان می آید ذکر لب های تو سرلوحهی تسبیحات است عرش با نور نگاه تو چراغانی شد قول و افعال و صفاتت همه نور محض اند نورت آئینهی آئین مسلمانی شد به سراپردهی اعجاز و بقا ره یابد هر که در مذهب دلدادگی ات فانی شد خواستم در خور حسن تو کلامی گویم شعر من عاقبتش حسرت و حیرانی شد ای که مبهوت تو و وصف خطی از حسنت عقل صد مولوی و حافظ و خاقانی شد «از ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد» جنتی از همهی عرش فراتر داری تو که در دامن خود سورهی کوثر داری دیدن فاطمه ات دیدن وجه الله است چه نیازی است که تا عرش قدم بر داری جذبهی چشم تو تسخیر کند عالم را در قد و قامت خود جلوهی محشر داری عالم از هیبت تو، شوکت تو سرشار است اسداللهی چون حضرت حیدر داری حسنین اند روی دوش تو همچون خورشید جلوهی نورٌ علی نور ، مکرر داری اهل بیت تو همه فاتح دل ها هستند روشنی بخش جهان، قبلهی دنیا هستند ای که در هر دو سرا صبح سعادت با توست رحمت عالمی و نور هدایت با توست چشم امید همه خلق و شکوه کرمت پدر امتی و اذن شفاعت با توست با تو بودن که فقط صرف مسلمانی نیست آنکه دارد به دلش نور ولایت، با توست بی ولای علی این طایفه سرگردانند دشمنی با وصی ات، عین عداوت با توست باید از باب ولای علی آید هر کس در هوای تو و در حسرت جنت با توست سالیانی ست دلم شوق زیارت دارد یک نگاه تو مرا بس، که اجابت با توست کاش می شد سحری طوف مدینه آنگاه نجف و کرب و بلا و حرم ثارالله
عـید مـبعث آمـده ای مومنان شادی کـنید اسد ا... تعالی رودی [FONT=courier new]عید بر همگی مبارک باد.:goleroz:
دیــن احـمد را زجــان و دل پرستاری کنید
آمــده روح الـقدس از آسـمان انـدر زمـین
مــژده آورده ز رب الـعالمین سـوی امــین
فـخر عـالم غـرق زاری و تـضرع بـا خــدا
پـر ز نـور گـشته حراء از جبرئیل بشنید ندا
گـفت بـخوان با نـام رب و خالق هر دو جهان
آنکه آموخت مر تو را، هر آنچه بود بر تو نهان
جـبرئیل مـهر نـبوت را نـهاد چـون بر دلش
از مـلائک هــم فـزون گشته مقام و منزلش
پـرتـو نـور رسـالت هـر دو عـالم را گرفت
از قــلوب عـاشـقانش مــاتم و غم را گرفت
پـیروانش شاد و خندان دشمنش خواروذلیل
شــوکت و عــزت گـرفتند از خداوند جلیل
کاخ ظلمت ها فرو ریخت نور باران شد جهان
روز جــشن مـسلمین شد، روز مرگ ظالمان
آمـدو دروازه هـای نـور و حـکمت را گشود
پــرده های جهل و ظلمت را زچشم دل زدود
ای اسددر عید مبعث همچو خلقان شـاد باش
گـر کــه هستی پیروش از بند و غم آزاد باش
بر نور خدا، هستی سرمد صلوات
بر ختم رسل، رسول امجد صلوات
در عید رسالت رسول مدنی
بر چهره ی پر نور محمد صلوات