ازدواج

︵✿︵ متون ادبی ازدواج پیامبر و حضرت خدیجه علیهماالسلام ︵✿︵

پیوند آسمانی


آسمان می‏خندد این اتفاق زیبا را و زمین کل می‏کشد این پیوند آسمانی را.
چه طرب‏ انگیز است آفتاب امروز مکه! چه روح ‏فزاست هلهله ممتد نخلستان‏ های عرب!
چشم‏ های ملایک، با لهجه ‏ای بارانی شادباش می‏گوید این وصلت خوش ‏آیند را.
امشب، شب ازدواج ملکه حجاز است؛ اما نه با شاهزادگان یمنی و نه با تاجران مکی؛ با کسی که پادشاه بی‏تاج و تخت زمین و آسمان است. با کسی که تمام کائنات، بهانه خلقت اوست و آفتاب، به طمع دیدار او هر روز طلوع می‏کند، با کسی که خداوند او را «رَحْمَةً لِلْعالَمینَ» نامید.
خدیجه، به خانه‏ ای می ‏آید که زینتی جز حضور همیشگی ملایک ندارد؛ خانه ‏ای که جز صدای محمد، هیچ موسیقی دل‏نشینی را نمی‏شناسد، خانه‏ ای که افق ‏های روشن آسمان، چشم به آستان بی ‏آلایش آن دوخته ‏اند.
خدیجه، جان پیامبر می‏شود. تمام ثروت خود را در محمد خلاصه می‏کند.
و خدیجه به خانه محمد صلی ‏الله‏ علیه ‏و‏ آله می‏ آید تا مرهم زخم‏ های فردای محمد صلی‏ الله ‏علیه‏ و ‏آله شود.

:::: علی خالقی ::::

دختری به من وابسته شده. چیکار کنم؟

با سلام
یکی از دوستام سوالی از من پرسیده و من اینجا رو به ایشون پیشنهاد دادم.

نقل قول:

با سلام
پسری هستم 24 ساله ،سه سالی است که با یک دختر رابطه دوستی دارم، این رابطه در حد یک رابطه معمولی و رد وبدل کردن پیامک و تماس تلفنی بوده، طوری که هیچ گاه هم دیگر را به صورت خصوصی ملاقات نکرده ایم، چند باری که هم با هم ملاقات داشته ایم همراه با دختر عمویم که تقریبا 12 سال از من بزرگتر است بوده است،اما دختر طوری وابسته من شده که همیشه پای ازدواج را به میان میکشد،از طرفی من تا چهار سال دیگه کلا امادگی ازدواج ندارم و همین طور مطمئنم که مادرم با ازدواج ما مخالف است
تازگی با خبر شده ام که برایش قرار است خواستگار بیاید، و از بابت خواستگار مطمئنم که پسر خوبی است نمیخواهم به خاطر من اینده اش خراب شود. به احتمال خیلی زیاد به خاطر من بهش جواب رد میده.
الان تکلیف من چیه؟
با تشکر

اگه امکانش هست پست رو باز بذارید و قفل نکنید، چون میخوام نظر بقیه دوستان رو هم بدونم.

آیا یکی از شروط صحیح بودن صیغه ی عقد، رضایت قلبی دختر است؟

انجمن: 

با سلام
من شنیده بودم که اگر دختر خانومی موقع جاری شدن صیغه عقد رضایت قلبی نداشته باشه و اون ازدواج به زور باشه ، عقد باطل میشه . آیا آیه ی قرآنی یا روایتی هست که این قضیه را ثابت کنه ؟

برچسب: 

مشاوره پیش از ازدواج + صوتی

انجمن: 

مسائل پیش از ازدواج

ازدواج یکی از مهمترین حوادثی است که در زندگی هر انسان رخ می‌دهد. لذا دارای اهمیتی در خور توجه است.

نظر به

اهمیت ازدواج و تشکیل خانواده و تأثیر آن در تداوم و استحکام خانواده، تربیت فرزندان،

داشتن زندگی سالم توام با رضایت و خوشبختی و احساس موفقیت،

ضرورت دارد دختران و پسران هنگام ازدواج از خدمات مشاوره‌ای مناسبی بهره‌مند شوند

و از این طریق با اهداف، وظایف و حقوق یکدیگر به خوبی آشنا شوند.

با مشاوره های زیر در همین راستا با ما همراه باشید:


برچسب: 

منه بیکار اخه چه طور ازدواج کنم



سوالی که شاید بیشتر شماها در ذهن داشته باشید : کسی که نه پول داره، نه خونه، نه ماشین، نه کار، چطوری ازدواج کنه؟! راستی پارتی هم نداره؟! دوم اگه ازدواج کرد زندگیش چقدر دووم میاره؟


توانایی اقتصادی مرد یکی از شرایطی است که باید پسر برای ازدواج احراز کند، یعنی بتواند اقتصاد یک زندگی مشترک را به طور معمولی تامین کند. اما منظور از توانایی اقتصادی چیست؟ اینکه فرد در بدو ازدواج دارای شغل باشد؟ دارای مسکن و ماشین باشد و … آیا منظور این هاست؟ مطالبی که در ادامه خواهد آمد، به تبیین این موضوع می پردازد.

  • وظیفه تأمین نیازهای مادی خانواده به عهده مرد است، پس می‏ بایست توانایی اقتصادی قابل قبولی داشته باشد؛ یعنی به حد و مرحله ‏ای رسیده باشد که بتواند یک زندگی دو نفره را از نظر اقتصادی تأمین کند. نکته مهم در این مورد اینجاست که توانایی اقتصادی بالفعل مراد نیست بلکه توانایی اقتصادی بالقوه منظور است. یعنی فردی باشد که اهل کار و تلاش است و می‏ تواند نیازهای منزل را در آینده تأمین کند و لو اینکه در حال حاضر شغل و پس‏ اندازی نداشته باشد. این را نیز باید مورد توجه قرار دادکه کمتر جوانی در اوایل زندگی مشترک با مشکلات مادی مواجه نیست ولی مهم این است که اهل تلاش و فعالیت و کار باشد و با کمک والدین و همکاری آنان تا فراهم شدن شرایط مطلوب، زندگی مشترک خود را اداره کند.
  • برخی افراد فقر و نداشتن شغل مناسب را بهانه می کنند و زیر بار ازدواج نمی روند. قرآن کریم این طرز تفکر و فرهنگ را ۱۴۰۰ سال پیش، پیش بینی و آن را غلط دانسته و با صراحت اعلام می دارد هرکس پا به عرصه ازدواج و خانواده بگذارد خداوند وضع اقتصادی او را نیز دگرگون می کند :

«و أنکحوا الأیمی منکم والصلحین من عبادکم و اما یکم ان یکونوا فقراء یغنهم الله من فضله والله واسع علیم» (سوره مبارکه نور/ آیه شریفه ۳۲)
و مردان و زنان بی همسر را همسر دهید، و همچنین غلامان و کنیزانی را که صلاحیت ازدواج دارند و اگر نیازمند و فقیر باشند خداوند از فضلش آنان را بی نیاز خواهد ساخت و خداوند گشایش دهنده و داناست.

در این آیه شریفه یک واژه وجود دارد که خیلی دقیق است و آن واژه فضل است. فضل یعنی اضافی. برای درک این حقیقت خوب است نسبت به موضوع روزی و رزق دقت کنید. درست است که ما کار می کنیم یا حتی ممکن است کاری فعلا نداشته باشیم، ولی غنی و بی نیاز نمودن و رزق دادن کار خدا است و خودش وسایلی فراهم می کند که انسان به همه چیز می رسد و بی نیاز می شود. ترسیدن در این امور و محاسبات افراطی کردن از ضعف ایمان است. کسی که ایمان دارد از چیزی نمی ترسد و کسی که به قدرت خدا توکل می کند، بسیار شجاعانه و با آرامش عمل می کند و موفق هم می شود. همه ما همین طور عمل کرده ایم و موفق هم شده ایم. این تجربه مسلمی است که اکثر مردم دارند. اشتباهی که برخی از جوانان مرتکب می شوند این است که فکر می کنند برای ازدواج همه چیز باید آماده باشد و بعد اقدام کنند. بهترین شغل با درآمد مناسب، مسکن مستقل، ماشین و … ؛ کافی است نگاهی به اطرافیان و دوستان و آشنایانی که ازدواج کرده اند بیندارید. آیا همه آن ها موقع ازدواج شغل داشتند؟ خانه و ماشین داشتند؟ مسلما می بینید اینگونه نبوده است. اکثر قریب به اتفاق افراد، دارایی های خودشان را بعد از ازدواج بدست آورده اند. حتی همین الان بسیاری از افراد هستند که سال ها از ازدواجشان گذشته ولی نه مسکن مستقل دارند ( اجاره نشین هستند) و نه ماشین، ولی زندگی بسیار خوب و زیبایی دارند. علاوه بر اینکه مسکن مستقل و ماشین از ضروریات زندگی نیست.

  • عالم، عالم تدریج است و موفقیت هم در هر زمینه ای پله پله و به تدریج شکل می گیرد. شما اگر بخواهید دارای مسکن مستقل، ماشین مناسب، شغل و حقوق بالا و … باشید و بعد ازدواج کنید ممکن است به هیچ کدام از آن ها نرسید، اما اگر پس از داشتن شرایط نسبی ازدواج (به همراه کمک خانواده و …) اقدام به ازدواج کنید، هم تلاشتان را بیشتر خواهید کرد و هم عنایت خدا (همانطور که گفته شد) در زمینه اقتصادی به افرادی که ازدواج کرده اند بیشتر است.
  • این را بدانید که بسیاری از خانواده ها از لحاظ اقتصادی تأمینند ولی زندگی هایشان دوامی ندارد. چرا؟ چون هنگام انتخاب شریک زندگی خود، چشم هایشان را بستند و ناآگاهانه دست به انتخاب زدند. آسایش همیشه آرامش نمی آورد. دوام هر زندگی بسته به اعتقادات و باورهای طرفین و نوع نگاهشان به زندگی مشترک است. همسر و همراه واقعی کسی است که تمام مشکلات زندگی را به جان بخرد و در این راه قوت قلبی برای همسرش باشد و شکیبایی ورزد، نه اینکه مدام بر طبل ناسازگاری و گله از وضعیت موجود بکوبد. اگر زن و مرد ازصبر و تحمل کمی در برابر مشکلات زندگی برخوردار باشند، ممکن است مشکل های حاد اقتصادی باعث تزلزل در زندگی شود. اگر شما هنگام ازدواج، آگاهانه همسری را انتخاب کنید که ملاک های یک همسر خوب را دارا باشد و هنگام خواستگاری وضعیت موجود خود را در کمال صداقت برای طرف مقابل تشریح کنید و خواسته ها و انتظارات یکدیگر را متوجه شوید و بر اساس آن، عاقلانه تصمیم بگیرید، این مسائل گذرا، هیچ خللی در زندگی مشترکتان ایجاد نخواهد کرد.

دختران و عدم ازدواج با پسر بی پول

انجمن: 

برنامه گلبرگ ثابت کرد دخترا به توقعات بالاشون در ازدواج
اعتراف کردن پس من پسر اگه مجرد موندم
تو قبر مواخذه نمیشم چون دختر نخواست ازدواج کنه

برچسب: 

نا امیدی از ازدواج، خوشحالی از غم دیگران !

انجمن: 

با نام و یاد دوست

سلام

یکی از کاربران سایت سوالی داشتند که مایل نبودند با آیدی خودشون مطرح شود

لذا با توجه به اهمیت موضوع، سوال ایشان با حفظ امانت جهت پاسخگویی توسط کارشناس محترم سایت در این تاپیک درج می شود:

نقل قول:

سلام.
من قبلا این پستو نوشته بودم: ازدواج و رسیدن به آرامش، ازدواج نکردن و تنهایی و نا امیدی

حال روحیم اصلا خوب نیست. راستش اینطوری نبوده که من به محض برخوردن به مشکل، خدا رو فراموش کنم یا بهش بی اعتقاد بشم. تو زندگیم سختی
زیاد کشیدم. ولی همیشه شکرگزار بودم. این سختی، تو جنبه های مختلف زندگیم بوده ولی همیشه توکلم به خدا بوده. هیچوقت ناشکری نکردم. همیشه
گفتم خدایا راضیم به رضای تو. هرچی خودت صلاح بدونی.
تو این سختی ها صبر خیلی زیادی پیدا کردم. یعنی تو مشکلات طاقتم زیاده. و اینکه من کلا آدمِ مثبت نگری بودم. کلا تو همه چیز، جنبه ی مثبتشو می دیدم.
از کوچک ترین مسائلی که برام پیش میاد، بزرگ ترین درس ها رو میگیرم. یعنی تو هر اتفاقی، به دنبال یاد گرفتن یه چیز جدیدم.
اما الان به حال و روزی افتادم که صبرم جوابگو نیست. منی که انقدر طاقتم زیاد بود، الان دیگه کم آوردم.
هیچ تکیه گاه و حامی ای ندارم. تنهای تنهام. خانواده هم که کلا پشتمو خالی کردن. در حدی که واقعا تو هیچی نمیتونم رو کمک شون حساب کنم. تو هیچی.
حتی برای یه درد دل ساده. درموردشون توضیح بیشتری نمیدم. چون واقعا حرف زدن درباره ی اونا، خاطرات بدی که ازشون دارمو به یادم میاره و شدیدا داغونم میکنه.


خیلی وقته که دارم بدون هیچ امیدی زندگی میکنم. البته زندگانی که نه، بهتره بگم زنده مانی...
یه وقتایی با خودم میگم: یادته چه دید مثبتی به زندگی داشتی؟ به آدما، به همه چیز ...
همه بهم میگفتن خوش بحالت که میتونی همه چی رو اینقدر قشنگ ببینی.
الان از اون آدم سابق، چیزی برام نمونده.

الان یه مشکل جدیدی پیدا کردم و اونم اینه که وقتی می بینم یا میشنوم یکی مشکلی براش پیش اومده ( با کمال تاسف اینو میگم ) برای مشکلش خوشحال
میشم! البته اصلا به روی خودم نمیارم. حتی شده خودم خیلی هم به اون آدم کمک کردم. ولی ته دلم خوشحال میشم که یکی دیگه هم تو زندگیش مشکل داره.
حالا اگر اون شخص، یه آدم راحت طلب یا مثلا خوشگذرونی باشه، در اصطلاح میگن مُرفّهینِ بی درد، اونوقت دیگه خوشحالیم چندین برابر میشه.
خیلی ناراحتم از این وضعیت. باور کنین همیشه برای همه دعا میکنم. ولی نمیدونم چرا اینطوری شدم. بدم میاد از خودم. چرا من باید واسه مشکل دیگران خوشحال بشم؟ چرا آخه اینطوری شدم؟

وقتی یه زن و شوهر جوون رو تو خیابون می بینم که دستشون رو دادن به هم، یه حس تنفر خاصی بهشون پیدا میکنم. با اینکه نمی شناسم شون، ولی همون
لحظه با دیدن اون صحنه ازشون متنفر میشم. حتی جالب اینه که مثلا اون خانوم، کاملا محجبه و حتی چادری بوده، یعنی واقعا اون زن و شوهر خیلی متین و
باشخصیت بودن. ولی با این وجود بدم اومده ازشون. نمیدونم دیگه چیکار کنم.
میدونین بعضیا هستن با اینکه تو زندگی شون بدترین مشکل ها رو دارن، ولی حداقل تنها نیستن. بالاخره یه نفر تو زندگی شون هست که بهش دلداری بده، امید
بده، پشتش باشه. بدونه که تو این دنیا تنها نیست. حالا این آدم میخواد پدر و مادر باشه، خواهر و برادر باشه، دوست باشه یا هرکسی. اما من هیچکسو ندارم.

من هیچوقت هیچی رو به زور از خدا نخواستم. هیچوقتم نخواهم خواست. ولی دیگه به بن بست خوردم.
میدونم که زندگی فقط ازدواج نیست. اما برای من تبدیل شده به همه چیز. انجام کارهای دیگه هم نتونسته هیچ کمکی بهم بکنه. من انگیزه مو برای زندگی از دست
دادم و هیچی این انگیزه رو نمیتونه بهم برگردونه، جز اینکه یه مــرد وارد زندگیم بشه. الان در حال حاضر انگیزه و توان دنبال کردن هیچ کاری رو ندارم. چون واقعا حال
روحیم خرابه. هدف های دیگه هم دارم تو زندگیم. ولی حتی انجام اونا هم نتونست بهم کمکی بکنه. چون قبلا امتحان کردم.
دوستان بازم ازتون خواهش میکنم از کلیشه ها استفاده نکنین. تو رو خدا ببخشید که هر دفعه اینو تکرار میکنم. باور کنین ظرفیت شنیدن حرف های کلیشه ای رو
ندارم. از یه طرف حالم خرابه. از یه طرفم وقتی این نوع حرفا رو میشنوم واقعا داغون میشم.

از تک تک دوستانی که تو تاپیک قبلی نظراتشون رو نوشته بودن و برام وقت گذاشته بودن کمال تشکر رو دارم. واقعا از همه تون ممنونــم.

با تشکر

در پناه قرآن و عترت پیروز و موفق باشید

:Gol:

به خواستگاری کدام دختر بروم؟

سلام
این اولین باره که در مورد ازدواج دارم در انجمن مشاوره تاپیک می زنم. از کارشناس محترم ارجاع سوالات خواهش می کنم موضوع رو از اول باز بگذارند تا زمانی که مشاور محترم جواب بدن بتونم از نظر دوستان اسک دینی هم مطلع بشم.

من 27 سالمه، لیسانس دارم و کارمند بخش دولتی هستم. از چند سال پیش احساس نیاز به ازدواج می کردم و اما بالاخره از سال گذشته پدر و مادرم حاضر شدن به طور جدی پیگیر این موضوع بشن. که تا امروز فعلاً موفق به پیدا کردن همسر مناسب برای بنده نشده ایم.
در روزهای اخیر با دخترخانمی آشنا شده ام که تحت نظارت خانواده ها چند جلسه حضوری و تلفنی با هم در مورد ازدواج صحبت کرده ایم و ایشان الآن جدی ترین مورد برای بنده هستند. به نظر می رسه ایشان و خانواده شون دارن من و خونواده م رو دارن قبول می کنند. اما از این طرف خانواده بنده و مخصوصاً مادرم به دلایلی می خواهند در کنار پیگیری این مورد، سراغ موارد دیگری بریم و اون ها رو هم بررسی کنیم. عمده دلایلشون هم دو تاست: یکی این که این خانم شاغل نیست! (که برای شخص من این مسأله مهم نیست). و دیگه اینکه با توجه به وضعیت اقتصادیشون که می شه گفت از ما پایین تر هستند، ممکنه و احتمالاً از بنده به عنوان داماد چند قلم از جهیزیه دخترشون رو درخواست کنند. (برای خونوادم عدم توانایی مالی کافی بنده برای اجابت این امر مسأله است و برای خودم نفس این نوع درخواست از جانب خانواده دختر که درخواست عزتمندانه ای نیست، مسأله شده.) البته بگم هنوز گفتگوی رسمی ما بین خونواده ها اتفاق نیفتاده و من حتی هنوز پدر ایشون رو زیارت نکرده ام و ایشون و خونواده شون هم فقط من و مادرم و دو -سه خانم از بستگان بنده رو دیدن و میشناسند.
به هر حال من هم بنا به توصیه خانواده همزمان پیگیر موردی شدم که چند ماه پیش برایمان مطرح بود (با اینکه کاملاً از نظر اخلاقی مجاب به این همزمانی نشده ام). البته هنوز مستقیماً به خواستگاری آن خانم نرفته ام (حتی ندیدمشون!) اما از یکی از آشنایان نزدیک به ایشان یک سری اطلاعات درباره شون گرفتم.
می دونم به احتمال زیاد مقایسه در امر خواستگاری و ازدواج کار چندان صحیحی نیست. با این حال در مقایسه خانمی که الآن با ایشان در ارتباطم (خانم الف) و خانم دومی که می خواهم مجدد پیگیرشون بشم (خانم ب) موارد مهم اینها هستند:

  1. از نظر اعتقادی با هر دو خانم اشتراکات زیادی دارم اما مدل دین داری خانم الف و ب با هم فرق می کنه (خانم ب معتقدتر به نظر میرسه). مدل دین داری در خانواده و فامیل ما به هر دو خانواده الف و ب شبیهه. جالب اینه که خود خانم ب نسبت به خواهر بزرگترشون اعتقادات دینی محکم تری دارند.
  2. از نظر سطح ایمان فکر می کنم با خانم الف هم سطح هستیم (و این من رو نگران می کنه، فکر می کنم شاید بهتر بود همسرم از من مؤمن تر باشه تا هم من اشکالات اخلاقیم برطرف بشه و هم از نظر تربیت دینی بچه ها. در مقابل با توجه به چیزهایی که درباره خانم ب شنیدم ایشون احتمالاً از بنده ایمان و التزام و تقیدشون به احکام دینی بیشتره. (طوری که من دوست دارم باشم ولی تا حالا نشدم).
  3. نکته بعدی مسأله حیا و حجاب و ایناست. هر دو خانم چادری هستند. خانم الف بهم گفتن که بیرون از خونه چادر ملی می پوشند و در جمع های فامیلی در منزل بدون چادر خونه و البته با حفظ حجاب. اون دو جلسه ای هم که ما رفتیم منزلشون سطح پوششون 100% کامل نبود (کمی از موهاشون و پا و ...) که من با توجه به موضوع و خاصیت جلسه پیش خودم توجیه کردم مسأله رو؛ اما زمانی که بعداً از من درباره پوشش خودشون پرسیدن من گفتم سلیقه من اینه که در جمع های فامیلی چادر خونه باشه و البته هیچ اجباری هم نیست. در مقابل ایشون با یک حالت گربه کشی به صراحت بهم گفتن که من توی خونه چادر سر نمی کنم. در مقابل خانم ب مطابق تعریفی که ازش شنیدم مقیدترند و حجاب و حیاشون در همون حد ایده آل منه. در همین رابطه لازمه بگم زمانی که به منزل خانم الف رفته بودم خواهرهای بزرگترشون حجابشون در مقابل بنده 100% کامل نبود و الآن این دغدغه در من هست که در رفت و آمدهای بعد از ازدواج اذیت بشم.
  4. اخلاق خانم الف تا این جا به نظرم خوب و سازگار اومده. خانم ب رو البته ندیدم و طبق تعریفی که ازشون شنیدم به نظر میاد نسبتاً درونگرا باشه. در حالی که من در حد وسط درونگرایی و برونگرایی هستم تقریباً.
  5. از نظر روحیه هنرمندی و طنازی برای شوهر و ...، خانم الف به نظرم بهتر از خانم ب هستند. شخصی که داشتم ازش درباره خانم ب اطلاعات می گرفتم می گفت که این دختر رو تا حالا هر وقت دیده ساده بوده و خیلی خوش سلیقه نیست؛ البته مطمئن نبود بعد از ازدواج هم برای شوهرش نتونه دلبری کنه.
  6. از نظر خانواده، خانواده خانم ب تقریباً شبیه به خانوده ما هستند (هم ما و هم اونا 3 فرزندی هستیم). ایشون فرزند دوم خانواده هستند (من فرزند اولم). در مقابل خانواده خانم الف از ما شلوغ ترند: 7 فرزند که 4 تاشون ازدواج کردند و این خانم فرزند ششم هستند. به علاوه 11 نوه تا به الآن! معدل سنی در خانواده خانم الف نسبت به خانواده ما اقل کم فکر میکنم 15 -20 سالی بیشتر باشه. (این از حیث ارتباط با والدین همسرم برام اهمیت داره). ضمن اینکه من برای خانواده الف (اگه با دخترشون ازدواج کنم) داماد چهارم محسوب می شم و احتمالاً جایگاه کمتری خواهم داشت نسبت به زمانی که داماد خانواده خانم ب بشم (داماد دومشون میشم در حالی که پسری هم ندارند).
معیارهای اصلی بنده 4 مورد اول فوق بود اما موارد با اهمیت کمتر:
  • سن خانم الف از بنده 6 ماه بیشتره و خانم ب 4 سال از بنده کوچکتر هستند. البته الآن فاصله سنی زیاد برای من مهم نیست اما در صورت ازدواج با خانم ب امکان مانور بیشتری خواهم داشت.
  • سطح اقتصادی خانواده خانم الف از ما پایین تر و خانواده خانم ب از ما بالاتره.
  • دیدگاه مشترکی در خانم الف و ب در خصوص ازدواج وجود داره که با دیدگاه بنده متفاوته. خانم الف این طور که می گفتن تا دو سال پیش خواستگار راه نمیدادن چون می خواستن به بلوغ فکری برسند و خانم ب هم تا به الآن مهم ترین بهانه شون برای ازدواج نکردن و رد کردن خواستگاراشون ادامه تحصیل و این حرفا بوده (که تا الآن هم در رشته دلخواهشون قبول نشدن). نکته قابل توجه اینه که در حال حاضر خانم الف شاید به خاطر شرایط من (نسبت به خواستگارهای دیگه شون) یا شرایط سنی خودشون یا شاید هم فشاری که از بودن در خانواده احساس می کنند (اینو مطمئن نیستم) تا اینجا به نظر میرسه که در مورد من نظر مثبت دارند؛ در مقابل خانم ب به خاطر آرزوهایی که در زمینه تحصیل دارند و یا ایده آل گرایی مذهبی یا نگرانی ناشی از یک بار تجربه ازدواج ناموفق خواهرشون، در خصوص پذیرش خواستگار محتاط ترند. یعنی میخوام بگم الآن خانم الف یک مورد تقریباً نقد محسوب می شه و خانم ب (و بعضی دخترهای دیگه ای که مطرحند) مورد نسیه که معلوم نیست اولاً قبول کنه یا من خوشم بیاد یا ... .

لازمه اشاره کنم در کنار مسائل بالا پدر و مادرم اصرار دارند که پیگیر برخی موارد دیگر هم بشویم. مادرم هر روز 1 شماره گیر میاره و میخواد من برم دخترهای دیگه رو ببینم. اما بنده فعلاً می خوام این گزینه مطرح رو به یک نتیجه ای برسونم بعد ببینم چه میشه کرد.
حالا به نظر مشاوران محترم و دوستان اسک دینی چه کار می توانم کنم و وضعیت رو چه جوری مدیریت کنم تا بعداً پشیمون نشم که کاش قبل از ازدواج طور دیگری عمل می کردم؟
با تشکر

دختری که راضی به ازدواج نمیشه!!!

انجمن: 

با نام و یاد دوست

سلام

یکی از کاربران سایت سوالی داشتند که مایل نبودند با آیدی خودشون مطرح شود

لذا با توجه به اهمیت موضوع، سوال ایشان با حفظ امانت جهت پاسخگویی توسط کارشناس محترم سایت در این تاپیک درج می شود:


نقل قول:

[=&amp]یکی از دخترخانمهای اقوام 26 سال سن داره و کلا از آقایون و همچنین جنس مخالف بیزاره . و تاکنون کوچکترین مشکلی براش پیش نیومده و اصلا راضی به ازدواج هم نیست . به روانشناس یا مشاور هم اصلا مراجعه نمی کنه . اطرافیان هم خیلی صحبت کردن ولی به نتیجه ای نرسیدن.[/]
[=&amp]ضمنا برای ازدواج دیگران خیلی تلاش می کنه و خوشحال میشه ولی برای خودش ازدواج را یک غول بزرگ می بینه [/]
[=&amp]اگر من را برای کمک به این خانم راهنمایی نمایید ممنون میشم[/]
[=&amp]پیشاپیش از راهنمایی شما تشکرو قدردانی می نمایم
[/]

[=&amp]یاعلی مدد التماس دعا
[/]

[=&amp]باتشکرفراوان

[/]


با تشکر

در پناه قرآن و عترت پیروز و موفق باشید :Gol:

چرا ازدواج واجب نیست؟

انجمن: 

سلام . حتماً همه شنیدین که ازدواج نصف دین رو کامل میکنه . حالا سوال من اینه چرا با وجود اهمیت بالای ازدواج ، در اسلام ازدواج واجب نشده و مستحب موکد هست ؟
اگه همه ی آدم ها امکان ازدواج داشتن پس ازدواج هم واجب میشد . مثلاً همه میتونن نماز بخونن حتی اگه کور باشن یا دو دستشون قطع باشه .
پس چرا خدواند ازدواج رو واجب نکرده ؟