اسماعیل

پیامک های تبریک عید سعید قربان

عید قربان زنده دارد یاد قربان‌گشتگان را
پاسداران و اسیران و به خون آغشتگان را
خیز و در این عیدقربان سوی قربانگاه رو کن
معنی بیت و حرم را در شهادت جست‌وجو کن . . .

.
.
.
.

عید قربان عیدی که یاد بود خاطره است
خاطره یک پدر و قصه یک پسر
عیدی که یادبود ابراهیم خلیل است
عیدی که قصه ایثار اسماعیل
بیائید به یاد بود بابای ابراهیم به قربان گاه برویم
و الله اکبر را زمزمه کنیم


اسماعیل توکیست؟ چیست؟

و اکنون، ابراهیمی، و اسماعیلت را به قربانگاه آورده‌ای. اسماعیل توکیست؟ چیست؟ مقامت؟ آبرویت؟ شغلت؟ پولت؟ خانه‌ات؟ باغت؟ اتومبیلت؟ خانواده‌ات؟ علمت؟ درجه‌ات؟ هنرت؟ روحانیتت؟ لباست؟ نامت؟ نشانت؟ جانت؟ جوانیت؟ زیبایی‌ات؟ و .... من چه می‌دانم؟ این را باید خود بدانی و خدایت. من فقط می‌توانم نشانی‌هایش را به تو بدهم، آنچه تو را در راه ایمان ضعیف می‌کند، آنچه تو را در راه مسئولیت به تردید می افکند،آنچه دلبستگی‌اش نمی‌گذارد تا پیام حق را بشنوی و حقیقت را اعتراف کنی، آنچه تو را به توجیه و تاویل‌های مصلحت‌جویانه و ... به فرار می‌کشاند و عشق به او کور و کرت می‌کند و بالاخره آنچه برای از دست ندادنش، همه دستاوردهای ابراهیم وارت را از دست می دهی، او اسماعیل تو است! اسماعیل تو ممکن است یک شخص باشد یا یک شیئی، یا حالت، یا یک وضع، و یا حتی یک نقطه ضعف! تو خود آن را هر که هست و هر چه هست باید به منی آوری و برای قربانی انتخاب کنی. چه: ذبح گوسفند به جای اسماعیل قربانی است، و ذبح گوسفند به جای گوسفند قصابی!!!
...ای حاج، اکنون به کجا میروی؟ به خانه؟ به زندگی؟ دنیا؟ رفتن از حج، آنچنان که آمده بودی؟ هرگز. ای که نقش ابراهیم را در این صحنه ایفا کردی! هنرمند خوب در شخصیتی که نقش او را بازی می‌کند حل می‌شود و اگر خوب بازی کرده باشد، کار صحنه پایان می‌گیرد و کار او پایان نمی‌گیرد. هنرمندانی بوده‌اند که از نقشی که ایفا کرده‌اند دیگر بیرون نیامده‌اند و بر آن مرده‌اند. و تو ای که نقش ابراهیم را بر عهده داشتی، نه به بازی که به عبادت، به عشق، از نقش ابراهیم به نقش خویش رجعت مکن، خانه مردم را ترک مکن و دوباره پا در گلیم خویش مکش. ای که در مقام ابراهیم ایستاده‌ای و بر پای ابراهیم به پا خاسته‌ای و به دست خدای ابراهیم دست بیعت داده‌ای، و به سرزمین ایمان و بر فرش خدا به مهمانی پا نهاده‌ای و در گرداب عشق فرو رفتی و خود را در خلق طائف نفی کردی و در کوهستان‌های حیرت و آتش به جستجوی آب تلاش کردی و آنگاه از مکه، یکسره در عرفات هبوط کردی و از آنجا، منزل به منزل به سوی خدا رجعت کردی و با «آگاهی» (در پرتو روشنی آ‏فتاب عرفات)، و «خودآگاهی» (به روشنی پاک شعور حرام)، به جمع سلاح پرداختی، و هماهنگ زمان و همگام با جمع از مرز منی گذشتی و سرزمین عشق و ایمان را از حکومت ابلیس‌ها رها کردی، و در پایان کار گوسفندی را ذبح کردی! ابراهیم‌وار زندگی کن و در عصر خویش معمار کعبه ایمان باش، قوم خویش را به حرکت‌آر، جهت بخش، به حج‌خوان، به طواف آر . و تو ! ای هم پیمان با خدا، ای همگام با ابراهیم ای که از طواف می‌آیی و کار حج را با طواف نساء به پایان آورده‌ای و در جای معمار کعبه ،بانی مدینه حرم و مسجدالحرام ایستاده‌ای و روی در روی هم‌پیمان خویش (خدا) داری، سرزمین خویش را منطقه حرم کن، که در مسجدالحرامی، عصر خویش را زمان حرام کن، که در زمان حرامی، و زمین را مسجد‌الحرام کن، که در مسجدالحرامی، که: زمین مسجد خداوند است و می‌بینی‌که : نیست!

سیصد و سیزده اسماعیل...


برای نجات نسل آدم
خلیل آمد، تبر به دوش
و او می آید، ذوالفقار در دست
خلیل آمد، به درون کعبه
و او می آید، تکیه بر کعبه


خلیل آمد و بتها را به زیر افکند
و او می آید تا شیطان به سجده افتد
خلیل آمد تا کعبه را بار دیگر جان بخشد
و او می آید تا کعبه را از اسارت رها سازد
خلیل آمد بردگی را از انسان بزداید
و او می آید تا بندگی را به نمایش بگذارد
خلیل آمد، با هاجر، با اسماعیل
و او می آید، با هاجرهای از جان گذشته و
سیصد و سیزده اسماعیل
خلیل الرحمن آمد و
خلیفة الرحمن می آید،
او که از نسل خلیل است
خلیل گفت: لیطمئنِّ قلبی
و او می آید تا ترجمان صریح آیه های روشنی باشد
راستی من و تو کجای تاریخیم؟
از نسل نمرودیم یا اسماعیل؟
بهای جانمان چیست؟
غزل های نسروده و انتظارهای خاک خورده لب طاقچه؟
ما رو به کدام قبله قنوت گرفته ایم؟
به کدامین صبر هاجر تا آواره اش باشیم؟
و بیابان، بیابان سعی، صفا و مروه امان دل نباشد که اگر چنین بود،
اسماعیل نیستیم چرا که،
در زیر تیغ غمش رقص کنان باید رفت...
پس هاجر باش
تا زمزم از درون قلبت بجوشد

.......................................

اللهم عجل لولیک الفرج

آيا رها كردن هاجر در بيابان و ذبح اسماعيل نوعي ظلم در حق آنها نبوده؟

انجمن: 

آيا رها كردن هاجر در بيابان و ذبح اسماعيل نوعي ظلم در حق آنها نبوده چون براي امتحان پدر قرباني شدند؟در هر دو مورد دستور و فرمان الهى را حضرت ابراهيم عملى ساخت و به فرموده قرآن خداوند به هيچ كس ظلم نمى‏كند ولا يظلم ربك احدا و پروردگارت به هيچ كس ستم نمى‏كند.
اولاً، جريان اسكان حضرت هاجر و اسماعيل در بيابان و نيز قربانى كردن اسماعيل همچنان كه براى حضرت ابراهيم امتحان است براى خود هاجر و اسماعيل نيز امتحان و آزمونى بزرگ بوده است در ماجراى زندگى هر كسى به نحوى مورد آزمايش قرار مى‏گيرد. در اين دو واقعه، علاوه بر ابراهيم همسر و فرزندش نيز مورد آزمون قرار گرفتند.
ثانيا، جريان اسكان هاجر و اسماعيل در آن وادى مقدس، صرف امتحان نبود، بلكه اراده خداوند بر معرفى و احياى آن وادى مقدس (مسجدالحرام و خانه كعبه) بود كه علاوه بر اين كه تكريم و احترام و نشان دادن آيات خود از جمله جوشانيدن چشمه آب، هاجر و اسماعيل بود، در قبال اين مشقت و سختى اجرى عظيم و بزرگ براى آنان نزد خداوند محفوظ است

ماجرای ابراهیم (ع) و فرزندانش

با سلام

نام اسماعیل در قرآن دوازده بار، و نام اسحاق هفده بار آمده است، این دو پیامبر، از فرزندان ابراهیم از دو مادر بودند، مادر اسماعیل هاجر نام داشت، و مادر اسحاق ساره بود.
خداوند این دو پسر را در سن پیری ابراهیم به ابراهیم عطا فرمود، چنان كه در آیه 39 سوره ابراهیم از زبان ابراهیم می‎خوانیم می‎گوید:
«الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی وَهَبَ لِی عَلَى الْكِبَرِ إِسْماعِیلَ وَ إِسْحاقَ إِنَّ رَبِّی لَسَمِیعُ الدُّعاءِ؛ حمد و سپاس خداوندی را كه در پیری اسماعیل و اسحاق را به من بخشید، قطعاً پروردگار من شنونده (و اجابت كننده) دعا است.»

از ابن عباس روایت شده، خداوند در سن نود و نه سالگی ابراهیم، اسماعیل را به او داد، و در سن صد و دوازده سالگی اسحاق را به او عطا فرمود، و از سعید بن جبیر نقل شده كه ابراهیم تا 117 سالگی فرزندی نداشت، سپس دارای فرزندانی به نام اسماعیل و اسحاق گردید.[1]

ولادت حضرت اسماعیل
حضرت ابراهیم در آن هنگام كه در سرزمین بابِل (عراق كنونی) بود، در 37 سالگی با ساره دختر یكی از پیامبران به نام «لا حج» ازدواج كرد، ساره بانویی مهربان و با كمال بود و (همچون خدیجه ـ علیها السلام ـ) اموال بسیار داشت،‌ همه آن اموال را در اختیار ابراهیم گذاشت، و ابراهیم آن اموال را در راه خدا مصرف نمود.[2]

ساره در یك خانواده كشاورز و دامدار زندگی می‎كرد، وقتی كه همسر ابراهیم شد، گوسفندهای بسیار و زمینهای وسیعی كه از ناحیه پدر به او به ارث رسیده بود، در اختیار ابراهیم گذاشت.

هنگامی كه ابراهیم همراه ساره از بابل به سوی سرزمین فلسطین هجرت كردند (چنان كه قبلاً ذكر شد) در مسیر راه وقتی كه به مصر رسیدند، حاكم مصر كنیزی را به نام هاجر به ساره بخشید، ابراهیم همراه ساره و هاجر وارد فلسطین شدند، و در آن جا به زندگی پرداختند و ابراهیم و لوط (برادر یا پسر خاله ساره) در این سرزمین به هدایت قوم پرداختند، ابراهیم در قسمت بلند فلسطین، و لوط در قسمت پایین فلسطین با فاصله هشت فرسخ، سكونت نمودند، و حضرت لوط در عین آن كه پیامبر بود، به نمایندگی از طرف ابراهیم در آن جا به راهنمایی مردم پرداخت.

سالها گذشت ابراهیم با این كه به سن پیری رسیده بود، دارای فرزند نمی‎شد، علتش این بود كه همسرش ساره بچه دار نمی‎شد، روزی ابراهیم به ساره چنین پیشنهاد كرد: «اگر مایل هستی كنیزت هاجر را به من بفروش، شاید خداوند از ناحیه او فرزندی به ما عنایت كند، تا پس از ما راه ما را زنده كند.»
ساره این پیشنهاد را پذیرفت، از این پس هاجر همسر ابراهیم گردید و پس از مدتی دارای فرزندی شد كه نام او را اسماعیل گذاشتند.
این همان فرزند صبور و بردباری بود كه ابراهیم از درگاه خدا درخواست نموده بود، و خداوند بشارت او را به ابراهیم داده بود.[3]

با داشتن این فرزند، كانون زندگی ابراهیم، زیبا و شاد شد، چرا كه اسماعیل ثمره یك قرن رنج و مشقت‎های ابراهیم بود.

.ادامه دارد..!!