حقيقت عرفان و تصوّف يكی است
ارسال شده توسط اویس قرنی در جمعه, ۱۳۹۱/۰۸/۰۵ - ۲۰:۲۲
در مكتب عرفان كه شناخت حقيقي ذات حقّ است از ساير كرامات و امور خارق عادت و جاذب خبري نيست، و فقط بر انكشاف اسرار حقيقت وجود با متابعت از شريعت اسلام و پيروي از سنّت و ممشاي اهل بيت پيامبر متمركز است؛ درحاليكه مكتبهاي ديگر به امور غير عادي، اعمّ از إخبار از غيب و اطّلاع بر نفوس و كشف اسرار عالم مادّه و خواصّ مادّي اشياء و به دست آوردن مال و حطام دنيوي و تحصيل كيميا و امثال آن، و شناخت ظاهري امام عصر عجّل الله فرجه و تعيين زمان ظهور او و به حركت درآوردن افراد به اين سمت و به دست آوردن طيّ الارض و انجام افعال خارق عادت ميپردازند.
بزرگان عرفان و اهل توحيد توجّه سالك را جز به خداي متعال موجب خسران او و به هدر دادن سرمايۀ عمر و تعويض جوهر ناياب وصل، به سنگهاي بي ارزش و پست ميشمرند.
آنچه كه در اين باب حائز اهميّت است اينكه انتساب عدّه اي از اهل دنيا به مكتب عرفان، موجب سوء ظنّ بسياري از افراد به اهل توحيد و معرفت گشته است؛ اينان با تغيير شمايل ظاهري خود و فراگيري چند اصطلاح از اهل عرفان و تظاهر به زهد و انعزال از خلق چه بسا حتّي با زير پا گذاشتن آداب شرعي و رعايت تكاليف و احكام ظاهري موجب بدبيني سايرين به مكتب و مرام عرفاء و اولياي الهی گشتهاند.
امروزه اصطلاح صوفي با عارف در فرهنگ مشرق زمين بخصوص فارسي زبانان متفاوت گشته است.
حقيقت عرفان و تصوّف يكي است، و آن ادراك شهودي ذات اقدس حقّ و كشف خفيّات عالم وجود با بصيرت قلبي و علم حضوري است؛ و اين مسأله از زمان رسول خدا و در طيّ استمرار ولايت اهل بيت عليهم السّلام در ميان برخي از اصحاب خاصّ آنان چون سلمان فارسي و اويس قرني و مقداد بن اسود و ميثم تمّار و رشيد هَجريّ و حبيب بن مظاهر اسدي و جابر بن يزيد جعفي و محمد بن مسلم و بشر حافي و بايزيد بسطامي و معروف كرخي و سريّ سقطي، و پس از زمان حضور در عصر غيبت امثال خواجه شمس الدّين حافظ شيرازي و شمس مغربي و شاه نعمت الله ولي و أبوسعيد أبوالخير و شيخ محمود شبستري و مولانا جلال الدّين محمّد بلخي و شيخ عطّار نيشابوري و محيي الدّين عربي و ابن فارض مصري و آقا سيّد مهدي بحرالعلوم و سيّد علي شوشتري و جولا و آخوند ملا حسينقلي همداني و شيخ محمّد بهاري و آقا سيّد احمد كربلائي و آقا سيّد جمال الدّين گلپايگاني و آقا سيّد علي قاضي و علاّمۀ طباطبائي و آقا سيّد حسن مسقطي و آقا سيّد هاشم حدّاد و علاّمه سيّد محمّد حسين حسيني طهراني تا بحال دائر و ساير بوده است.
البتّه بسياري ديگر از نخبگان معرفت و توحيد بوده اند، چون مرحوم آخوند ملا محمّد جعفر كبوتر آهنگی و سلطان محمد جنابذي و مرحوم انصاري همداني و ديگران كه ذكر همۀ آنان از حوصله اين مقاله خارج ميباشد.
مرحوم علاّمۀ طهراني راجع به استاد وحيد اخلاق آقا سيّد علي قاضي چنين مي فرمودند:
مرحوم قاضي داراي دو جنبه علم و عرفان بود؛ يعني در علوم ظاهريّه فقيهي عظيم و عالمي جليل، و در علوم باطنيّه عارفي واصل و انساني كامل بود كه أسفار اربعه را طيّ نموده، و جمع ميان ظاهر و باطن و شريعت و طريقت او را بتمام معني الكلمه به وادي حقيقت علي التّحقيق رهبري نموده است.
با علمائي كه پيوسته به نوشتن كتب ظاهري و بحثهاي بلاطائل و مفصّل اُصول فقه مي پرداختند و بالنّتيجه دستشان از معرفت تهي ميماند خرده ميگرفت، و در نزد شاگردان خود اين طريقه را تقبيح مينمود.
و همچنين با دراويش و متصوّفه اي كه بظاهر شرع اهميّت نميدهند سخت در معارضه و نبرد بود و ميفرمود: «سلوك راه خدا با عدم اعتناي به شريعت كه نفس راه و طريق است جمع ميان متضادّين و يا متناقضين است.»
خودش بقدري در اتيان مستحبّات و ترك مكروهات ساعي و كوشا بود كه در نجف اشرف در اين امر ضرب المثل بود؛ بطوري كه بعضي از معاندين و كورچشماني كه قدرت تابش اين نور و حقيقت را نداشتند، و هميشه در حوزه ها و بالأخصّ در نجف هم كم و بيش يافت ميشوند و لانه مينمايند، و تا بتوانند بواسطه اتّهامات ميخواهند چهره حقيقي عارفي جليل و انساني وارسته را مسخ كنند ميگفتند: اين درجه زهد و عبادت و التزام به مستحبّات و ترك مكروهات قاضي براي گول زدن عامّه وشبهه در طريق است، و گرنه وي يك صوفي است كه بهيچ چيز معتقد نيست و ملتزم نيست!!
روزي در مجلسي عظيم كه بسياري از مراجع و علماي فقه و حديث از جمله مرحوم آية الله آقا سيّد ابوالحسن اصفهاني و آقا ضياء الدّين عراقي و غيرهما بودند و كلام در ميانشان ردّ و بدل بود، مرحوم قاضي با صداي بلند بطوري كه همه بشنوند فرمودند:
و اين، مانند ضرب المثلها از كلمات مرحوم قاضي بجاي ماند.
فقيه، يعني عالم به شريعت و احكام؛ و صوفي، يعني عالم به راههاي نفس أمّاره و طريق جلوگيري از دامهاي شيطان، و مبارزه و مجاهده با مشتهيات نفساني براي رضاي خاطر ربِّ محمود و پروردگار منّان ذوالطَّول و الإحسان.[13] انتهي كلام علاّمۀ طهراني.
مكتب و طريقت تمامي اين عرفاي بالله و اولياي الهي فقط منحصر در معرفت ذات حقّ بنحو شهود و ادراك قلبي است، كه با عبور از مراتب نفس و پشت پا به اعتبارات عالم دنيا و رفض جميع انانيّت ها و شوائب نفس امّاره و طيّ مدارج جمال و جلال و عبور از عوالم ظلمت و حجب نوريّه، به معرفت ذات پروردگار نايل آمده و در حريم قدس او مأوي گزيدند، و ديگران را به اين معرفت و شناخت دعوت كردهاند.
جائي كه رسول گرامي اسلام فرمود:
و یا همچنان كه مرحوم آقا سيّد هاشم حدّاد مي فرمود:
ما جائي هستيم كه جبرئيل را قدرت نزديك شدن به آن نيست، و از ادراك مرتبۀ وجودي ما عاجز است.
البتّه اين بنده در جلد دوّم كتاب «أسرار ملكوت» راجع به مرتبۀ عرفاي الهي و خصوصيّات آن و آثار آنان تا حدودي توضيح دادهام.
امّا برخي از اهل ريا و خدعه و مكر در زمان ائمّه عليهم السّلام چون سفيان ثوري پديد آمدند و در مقابل مكتب وحي و طهارت مردم را به دور خود جمع نمودند، و با تظاهر به گوشه گيري و زهد و إعراض از دنيا عرصه انحراف و اعوجاج را براي مردم عوام فراهم آوردند، و با لقب صوفي موجب بدنامي اين اسم و صاحبان اصلي و واقعي آنها گشتند؛ و اين مسأله در طول تاريخ همچنان استمرار يافت، و هر دو دسته از اهل توحيد و شهود و افراد محتال و مكّار و دنياپرست در اين عرصه بظهور رسيدند.
خواجه حافظ شيرازي از سالك وارسته و ساير سیر حرم إله به صوفي ياد مي نمايد:
و يا در جاي ديگر ميفرمايد:
لیكن در مقابل اين افراد از اهل سير و سلوك و صلاح، به دستۀ ديگر از اهل نفاق و مكر و خدعه سخت ميتازد؛
و نيز ميفرمايد:
و لذا بسياري از ارباب فن را عقيده بر آنست كه مصداق اين دو عنوان يكي است؛ بدين معني که اگر مقصود از عرفان، ادراك شهودي ذات اقدس حقّ و فناء بالله و بقاء بالله باشد، اطلاق عارف و صوفي و درويش به فرد واجد آن اطلاقي حقيقي و واقعي است، و اگر منظور صرفاً احتفاظ بر برخي از اصطلاحات و انجام پارهاي از اوراد و تظاهر به زهد و گوشهگيري و ايراد بر علماء و بزرگان از صلحاء شريعت باشد، باز بر فرد منحرف و متظاهر به اين امور هر سه عنوان اطلاق ميشود.
نقل مي كنند: عدّهاي از معمّمين اهل ظاهر نسبت به مرحوم آية الله عارف كامل و مربّي اخلاق، استاد الكلّ، آخوند ملا حسينقلي همداني نسبتهاي ناروا و زشتي روا داشتند و در صدد ايذاء ايشان برآمدند، و در نامهاي به مرحوم شربيانی مرجع تقليد وقت، او را به عنوان صوفي خطاب نمودند.
مرحوم شربياني در پاسخ آنان فرمود: «اگر صوفي آنست كه شخصيّتي مثل آخوند مصداق آنست، اي كاش خداي متعال مرا نيز از جمله صوفيّه قرار ميداد».
و نيز پس از فوت مرحوم آية الله عارف واصل شيخ محمّد جواد انصاري همداني، عدّه اي ايشان را به عنوان صوفي در مجالس و محافل معرّفي مینموده، و با تهمتها و نسبتهاي وقيح درصدد كوبيدن و تدمير شخصيّت علمي و روحاني اين وليّ الهي برآمدند؛ در اين وقت مرحوم آية الله آخوند ملاّ علي همداني، كه جنبۀ مرجعيّت را نيز حائز بودند در اعلاميّهاي براي اقامۀ مجلس ترحيم نوشتند:
إذا ماتَ العالِمُ ثُلِمَ في الإسلامِ ثُلمَةٌ لا يَسُدُّهَا شَيءٌ .[21]
«اگر عالمي از پويندگان طريق هدايت و مكتب راستين اهل بيت عصمت (آنان كه در وصفشان امام أبی جعفر الصادق عليه السّلام فرمود: أنتُم و اللهِ نُورٌ في ظُلُماتِ الأرضِ.[22] «شما قسم به خدا نور الهي و چراغ هدايتید در تاريكيهاي عالم مادّه و ظلمات كثرات دنيا») بميرد، شكافي در اسلام پديد آيد كه هيچگاه ترميم و اصلاح نخواهد شد.»
منبع : کتاب حریم قدس علامه طهرانی