بنده در ابتدا زیاد اهل دین و این جور چیزا نبودم . خیلی کافرم نبودم ها ولی زیاد توی باغ نبودم تا این که خدا رو شکر تا حدودی وارد باغ همون دم دمای درش شدم . تا چند وقت اول خوب بود تا این که بعد از چند مدت به یکی سری مشکلاتی بر خوردم . شاید همشون یک ریشه داشته باشند نمی دونم و شاید ترتیب این حرفایی که می خوام بزنم به ترتیب نباشه دیگه خودتون ببخشید نمی دونم دقیق از کجا باید شروع کنم هرچی به ذهنم می رسه می گم .
بعد از یک مدتی که احساس کردم دارم تقریبا خوب پیش می رم یعنی تقریبا سعی بر ترک محرمات دارم بعدش اون زمان مطالعه دینیم خیلی زیاد نبود ولی کم هم نبود . سخنرانی زیاد گوش می کردم و از این جور چیزا.
بعد شاید جور گیر شدم . سعی بر این داشتم که کلا فول ترک محرمات کنم . این شد که کلا زیاد فکر به دین و مسائل دینی می کردم ، به خدا زیاد فکر می کردم، به امام زمان علیه السلام و...
دعای های توسل و کمیل و ندبه رو هر هفته شرکت می کردم و فعالیت های دینی دیگه. مطلبی درون پرانتز :(راستش این خیلی عقیده ام بود و تا حدودی هستش که : افرادی مثل بزرگان ما که مراحل سیر و سلوک رو طی کردند با بقیه فرق داشتند . یک جورایی سختی کشیدند. اگر تو هم مثل بقیه باشی به همون نتیجه ای می رسی که بقیه رسیدند. همین طوری رفتار کردند خیلی ها که این شده که طرف پنجاه ساله اسمش آدم مذهبی هستش ولی به هیچ جا نرسیده . یک حال درست و حسابی تو نماز نداره) . البته این فعالیت های دینی حال هم می دادها ولی بعد یک حالت تکراری برام پیش اومد. روزام به یک سیر خاصی طی می شد.
این رو هم بگم خودم می دونم که باید تعادل رو در دین داری حفظ کرد و مثلا فعالیت های جنبی هم داشت و از لذایذ حلال استفاده کرد اما یک سری مسائلی وجود داره .
مثلا ببینید شاید مسافرت جزو برنامه های مفرح و روح افزا باشه ولی من مثلا می بینم وقتی اگر برم شمال نمازم ، از اول وقت و جماعت بودن می اوفته به چند ساعت دیرتر و این تازه تو راه مسافرته . شاید توی اون شهری که می خوای بگردی مثلا با یک جمعی از خانواده یا فامیل هستی بعد نمی تونی به بقیه بگی یا جورش کنی دوباره مجبوری دیرتر نماز بخونی . توی این مسافرته چند روزه چند بار نمازت دیر می شه . تاره تو اکثر جاها نه همه جا اوضاع حجاب و اینا خرابه می یای یک ذره ریلکس باشی می بینی یک عده اومدن اونجا رو به گند کشیدن . یا اصلا همین پارک می خوای بری اگر اطرافیانت توجه نداشته باشند می گن آره ساعت هفت عصر بریم که هوا خنکه تا فلان موقع که در اون صورت بازم نماز دیر می شه و... بسیاری از مواردی از این قبیل.
پس می تونم بگم که تا این جا این مشکل برام هست که اگر بخوام برم جایی تفریحی و این ها حد وسط ندارم یعنی دلم نمی یاد دعای کمیل و سایر مسائل نماز اول وقت و ... و در کل آن چیزی که برای خودم یک آرمان و ضرورت محسوب می شه رو ول کنم و اگر احساس کنم که قراره به هر دلیلی اختیارن یا جبرا به این ها لطمه ای بخوره به شدت ناراحت می شم و استرس می گیرم مثلا اگر کاری اداری یا چیزی باشه حاضرم ساعات خیلی اولیه صبح برم انجام بدم تا مبادا به ظهر و نماز برخورد کنه . یک رفتار دوگانه دارم از یک طرف می دونم که اگر همین طور پیش برم شاید افسرده بشم مثلا یا زده بشم و از طرفی اصلا و اصلا دلم نمی یاد مثلا یک چیزی مثل نماز اول وقت و به جماعت مسجدمون رو ول کنم !