خودکشی

تنهایی که پایان ندارد!

باعرض سلام خدمت دوستان خواهران وبرادران دینی خودم
دختری هستم حدودا 29 ساله اهل شیراز ما 5 خواهر و برادریم
پدرم ازبدو تولد من ازدواج مجددکردند ومارورهاکردند من ماندم وآه وحسرت
در این مدت خواهرها و برادرهایم ازدواج کردند. من ومادرم وخانواده اصلاوبه هیچ عنوان محبت صمیمیت بینمان وجودنداشت یه دختر که طعم محبت پدرمادر رو حس نکرد.
دریک شرکت کارمیکردم بادوستانی بودم که اصلاخوب نبودن ومنوبه همه کاری وادارکردندامانه کاربد و بی آبرویی البته آنهاخواستن منوبه اون راه بکشن امامن نخواستم . قلیان میوه ای به شدتی میکشیدم که میخواستم بترکم بیرون رفتن های علکی پارک تفریح های بی خودی وواقعادرمنجلاب گناه کشیده شده بودم

تا اینکه یکی ازدوستانم بهم گفت فلانی میخوای بریم مسافرت؟ ازدنیابی خبربودم گفتم باشه بریم، گفتن شلمچه من که بلدنبودم شهدایعنی چه گفتم باشه بریم حرکت کردیم تیپ من بدون چادر و با سارافون بود. توی اتوبوس که نشسته بودم توی گوشم آهنگ های حمیرامهستی ووووووپشت سرم یه دختری نشسته بودباحجاب چادری طلبه ازتون صداش خوشم اومدبهم گفت میتونم بیام کنارت بشینم گفتم بله نشستن هماناووابسته شدن همانااولین جایی که رفتیم گلزارشهدابودازم قول گرفت باحجاب بشم شهدایی بشم منم چون عاشق شدم قبول کردم منم ازش قول گرفتم ترکم نکنه
دوستم 8 سال برام مادری پدری خواهری کرد. وابستگی من روزبه روزبیشترشدتااینکه امسال ازدواج کرد من دوباره تنهاشدم نه اینکه اصلاهمدیگه رونبینیم میبینیم روزی یک بارزنگ میزنیم به همدیگه اولین باری که رفتم کربلاروهیچ وقت یادم نمیره اولین نمازصبحی که خوندم رویادم نمیره اماالان دیگه خیلی تنهاشدم وابسته عاشق وبی کس
اماالان دیگه به جایی رسیدم که میخوام خودکشی کنم واین زندگی روتمام کنم
نه ازدواجی نه آرامشی
قولی که به شهدادادم روچیکارکنم ؟
اماالان باپایان این زندگی حداقل انتقاممو ازاین دنیاخواهم گرفت

منظور از مهربانی خداوند در آیه 29 سوره نساء

انجمن: 

سلام.
در آیه ۲۹ نسا منظور از مهربانی خداوند چیست و شامل چه چیزی هایی می شود : 《 ... خداوند نسبت به شما مهربان است ... 》
دلیل نزول این آیه چیست و چه داستانی دارد؟
در آیه ۳۰ نسا خداونر خوردن اموال را ستم می داند یا خودکشی ؟

افسردگی؛ دل شکستن و حس خودکشی

انجمن: 

با سلام خدمت دوستان
جوانی بودم گناهکار ـ توبه کردم و برگشتم ـ خدا هم قبول کرد ـ شدم امام زمانی ـ چندی پیش دختری ابراز علاقه کرد بهم ـ من دوستش نداشتم ولی گفت دلم میشکنه اگه پس بزنی ـ گفت خودم رو میکشم ـ ترسیدم ـ باهاش بودم ـ گفتم بعد از مدتی ازم خسته میشه و میره ـ چون از من پولدارتر بود ـ همدیگه رو لمس کردیم ( آمیزش نه) ـ اما کار از کار گذشت ـ من یه دل نه صد دل عاشقش شدم ـ همین 7 دو هفته پیش عقد کرد ـ دنیا رو سرم خراب شد ـ خودش میگه به زور خانواده عقد کردم ـ کاری ندارم ـ من افسرده شدم ـ هر دقیقه به خودکشی فکر میکنم ـ گفته شده از گناهان کبیره هست ـ ولی خدا خودش گفته همه گناهان رو میبخشه ـ اگه من قرص بندازم و تا زمان مرگ نماز توبه بخونم و توبه کنم و بعد بمیرم ـ خدا قبول میکنه توبه رو؟

طلب مغفرت برای فردی که خودکشی کرده و سرنوشت او در آن دنیا

آیا برای کسی که به خاطر ارتکاب جرم خودکشی کرده وفوت شده می توان فاتحه خواند ؟ آیا چنین شخصی جهنمی است ؟ ایا خواندن نماز و قران و فاتحه تاثیری در عاقبت او در آن جهان دارد؟

دردهای انساني كه به ياري خداوند اميد دارد

سلام

نمی دونم نوشتن این حرفا و مشکلاتم سودی داره یا نه
ته دلم هیچ میگه هیچ فایده ای نداره و درد تو درمون نداره
ولی باز می نویسم
یه دختر 34 ساله مجرد هستم
شغلی ندارم و تا ضرورتی پیش نیاد از خونه هم بیرون نمی رم
دچار وسواس شدید پاکی و نجسی و افسردگی شدید و اضطراب هستم
جوری که شب ها از شدت اضطراب یک ساعت به یک ساعت بیدار میشم و استرس دارم و خوابم نمی ره
گاهی هم این طوریه که از شدت خستگی و کم خوابی حدود ساعت 12 تا 3 شب خوابم می ره از اون به بعد از شدت استرس و حال بد چند دقیقه به چند دقیقه بیدارم و زجر می کشم
روزها هم همش بیدارم و درگیر وسواس یا در حال گریه و اشک ریختن یا از شدت اضطراب احساس خفگی می کنم
انقدر وسواس نجسی و پاکی آزارم میده که خیلی وقتا می گم فقط با مردن از این عذاب رها میشم و چقدر خوبه که دیگه تو جهنم این دغدغه مسخره رو ندارم که این نجس شد و اون نجس شد و حالا چکنم...

مدام با خانوادم دعوام میشه و صدام بلند میشه
همه خانواده ازم بدشون میاد و شاید ازم متنفر باشن که البته حق دارن .. من موجود تنفر انگیزی شده ام
با پدر و مادرم زیاد دعوام میشه و سرشون حتی داد می کشم و دلشون ازم خونه
(پدر و مادرم پیر و ناتوان هستن و هفتاد و خرده ای سن دارن)

علاوه بر بیماری های روانی ام مشکلات و بیماری های جسمی زیادی هم دارم
پوستم مشکلات زیادی داره جوری که وقتی وضو می خوام بگیرم پوست صورتم خون می افته و همه جا نجس میشه بخاطر همین حتی نماز هم نمی خونم
پوست بدنم هم بخاطر مشکل کیست تخمدان جوش می زنه و خون میفته و همین باعث میشه نتونم راحت و بدون وابستگی برم و حمام و هر وقت می خوام برم حمام خواهرم باید خونه ما باشه که کمکم کنه و چک کنیم جایی از بدنم خون نیفتاده باشه که بتونم بیام بیرون از حمام
دستگاه گوارش و روده ام هم مشکلات زیادی داره و از یه طرف غذا خوردن کلی برای معده ام مشکل درست می کنه و از طرف دیگه توی دفع مشکل دارم و یه سری مشکلاتی که سخته اینجا برام در حضور عموم بگم (بخصوص که مشکلاتی برای وسواس و حساسیتم به پاکی و نجسی برام ایجاد می کنه)
آلرژی و زانو درد و کیست تخمدان و عوارضش و یه سری مشکلات کوچیک دیگه باقیمونده مشکلات جسمی ام هست

از طرف دیگه آینده ای ندارم. نه خانواده ای نه شغلی نه امیدی نه چیزی
برای هر کاری (از یه آبکشی ساده گرفته تا حمام کردن) محتاج خواهرم هستم که ازدواج کردن و سر خونه زندگیشون هستن ..
حالا بخاطر پیری و احتیاج مادر و پدرم میان منزل ما و یکی شون کلا با ما زندگی می کنه ولی بعد از فوت مادر و پدرم مطمئنم تنها می مونم و احتمالا دیگه هیچ وقتی برای کمک به من ندارن.
چند تا رشته دانشگاهی عوض کردم اما نتونستم به انتها برسونمشون و الان بیکار و بی سواد و بیهوده و بی حاصل تو خونه نشستم و دیگه بخاطر مشکلات جسمی و روانی ام نمی تونم وضعیت شغلی و تحصیلی ام رو برای آینده تغییری بدم.

هیچ فایده ای برای اطرافیانم و جامعه ام و دنیایی که دارم توش زندگی می کنم ندارم. البته کلی ضرر دارم از اسراف آب و دستمال کاغذی و کیسه گرفته تا غذایی که بیهوده می خورم و هوایی که بیهوده نفس می کشم و ...
بخاطر وسواسم هم که مدام رو اعصاب خانوادم راه میرم و زجرشون میدم و دور از ذهن نیست اگه ته دلشون آرزوی مرگ و نیستی ام رو داشته باشن.

همیشه این طوری نبودم.
تا حدود 25 ، 27 سالگی دختر فعالی بودم و دنیایی با اینی که الان هستم فرق داشتم
اما همون موقع هم ظاهرا خیلی به دردبخور نبودم که با اینکه مشکلات الان رو نداشتم نتونسته بودم همراه و شریکی برای ادامه زندگیم پیدا کنم...


چرا این ها رو گفتم؟
برای اینکه بدونید تو چه جهنم درونی و بیرونی ای دارم زندگی می کنم
من دیگه نه می تونم و نه می خوام که این زندگی رو ادامه بدم
لحظه به لحظه تحمل این زندگی برام طاقت فرسا و غیرممکن شده
دلم می خواد نه تنها از زندگی تو این دنیا بلکه کلا از وجود داشتن، از هستی، انصراف بدم.
تو دبیرستان تو کتاب های دینی مون نوشته بود روز قیامت بدکارا و جهنمی ها می گن: یا لیتنی کنت تراب
من همین حالا و تو همین دنیا و قبل از مرگم از ته دل می گم ای کاش خاک بودم
ای کاش انسان نبودم
اصلا ای کاش هیچ وقت "هست" نمیشدم

برای منی که تو این دنیا فقط دارم زجر می کشم و تو اون دنیا چه با مرگ طبیعی بمیرم و چه با خودکشی در هر دو صورت جهنمی ام و مستحق عذاب، وجود داشتن چه فایده ای داره؟
برای عذاب خلق شده ام؟؟؟
هر کاری می کنم و از هر راهی می رم به هیچ امیدی نمی رسم
علی رغم اینکه دیگه دنیا برام هیچ ارزشی نداره و هی به خودم می گم فقط به فکر آخرتت باش و اونو درست کن مدام برای اون هم به در بسته می خورم و این روزها فقط دارم با خودم می جنگم که خودمو نکشم...
اما دیگه توان این مبارزه رو هم دارم از دست می دم دارم تسلیم می شم و ته وجودم می گه تو که داری یه سری اینجا عذاب می کشی و بعد 60 ، 70 سال زندگی به درد نخور و پر رنجت باید بری عذاب اونجا رو تحمل کنی خب خودت رو بکش و یه دفعه الان برو همون عذاب رو بکش و خلاص

دیگه نمی دونم باید چیکار کنم

به ته خط رسیدم




آیا این زندگی قابل بازسازی است یا ...؟

با نام و یاد دوست

سلام

یکی از کاربران سایت سوالی داشتند که مایل نبودند با آیدی خودشون مطرح شود

لذا با توجه به اهمیت موضوع، سوال ایشان با حفظ امانت جهت پاسخگویی توسط کارشناس محترم سایت در این تاپیک درج می شود:


نقل قول:


با سلام
چند وقت پیش مادرم متوجه شد که دختر یکی از مشتریاش با دو تا بچه می خواد جدا بشه، به خاطر سختی هایی که همه روزه خودمون داریم تحمل می کنیم تصمیم گرفت یه کمکی به این بنده خدا ها بکنه تا شاید زندگی شون درست بشه

خانومه طلاق می خواد،
وضع مالیشون هم خوبه، یه ماشین سنگین 400 میلیونی دارن و کلی پول در میارن،
بچه هاشون 3 و 8 ساله
خانواده پسره می گن معلوم نیست این دختره ساعت 10 شب با ماشین کجا میره و .... :Motehayer:،
دختره می گه تو عقدمون دیدم با دوست دخترشه ولی کوتاه اومدم ، گفتم درس می شه... اما الان خونه مجردی کرایه کرده و برا رفیقاش ساقی شده!!!

در مورد این دو خط خودم یاد این توصیه میوفتم که وقتی مرد خراب باشه... باعث می شه زنشم... بعله آقا جان شتر سواری دولا دولا نمی شه...

زنه چند تا عمل زیبایی انجام داده... مادر شوهرش می گه این افسردس و یکی از عوارض این عملا افسردگیه... دختره چندبار می خواسته خود کشی کنه

7 سال اول طبقه پایین خونه پدر دختره زندگی کردن... الان دوساله خونشون رو عوض کردن تا شاید وضع بهتر بشه..

الان دختره حرف حسابش اینه: بیاد یه مهمونی بگیره و جلو همه بابت تهمتایی که بهم زده ازم عذرخواهی کنه و طلاهامو که به خاطر ماشین فروختم برام بخره و خونه بخره سه دنگ به نامم بزنه....،
اونا هم که خیلی این حرفا رو تحویل نمی گیرن و می گن این افسردس و باید بستری بشه....

مامان دختره دیشب زنگ زده بود به مادرم و گریه می کرد.... می گفت حداقل یه تیکه طلای کوچیک با یه جعبه شیرینی پاشن بیان ... شاید راضی شد....

الان مامانم زنگ زده به پسره و راضیش کرده که گل و شیرینی بگیر بریم خونه دختره...

حالا هر نکته و توصیه ای برای مدریت این اوضاع نابسامون دارید... بفرمایید.. آهان راستی الان دادخواست طلاق هم داده....


تشکر از همه، مخصوصا کارشناس محترم

:hamdel:از کاربرانی که با مطرح نکردن بحثای بی ارتباط با موضوع، از به حاشیه رفتن صحبت جلوگیری می کنند، بی نهایت سپاسگذارم:hamdel:


با تشکر

در پناه قرآن و عترت پیروز و موفق باشید

علاقه به نیستی

انجمن: 

سلام و دورود فراوان به دوستان اول یادی میکنم از حاجی هایی که در منا ... + سردار همدانی فداکار و تشکر از شهدایی که امروز به خاطر تشیع و ایران جونشون رو لب مرز ها میدن...

من یه سوال عجیب غریب دارم : اقایون خانوما یکی جواب مارو بده ... من علاقه شدید و عجیبی به مرگ و نبودن دارم و از این دسته حرف هایی که جنیان ابلیس در ذهنم کاشته اند یا اثرات فیلم ها است یا ...

اگاهم در سلامت کامل و به اختیار خود به این علاقه رسیدم , ولی چون تسلیم امر خدا جونم هستم میگیم باشه ازش میگذرم ولی میخوام بدونم چرا خیلی از انسان ها ( پیامبران + امام ها + ... ) با خودکشی مخالف هستند چرا ؟ چرا بدترین عذاب ها برای این افراد در نظر گرفته شده ؟ نه شرایط زندگی روم اثر گذاشته نه هیچی... مشکلی نیست سوالی پیش اومده کسی جواب بده ممنون میشم ...

میدونم یکم علاقه عجیبی هست Fool خوب چیکار کنم ... با تشکر

چرا من ترسو ام؟

سلام
من همونی هستم که به خاطر نیاز جنسی قصد خودکشی داشتم. مشکلاتم را در یک تاپیک نوشته ام. در راهنمایی هایی که در این سایت شد گفتید که نا امیدی از خدا بزرگترین گناه است. خدا گناهان را می بخشد. سوال من اینه کا اصلا فکر کنید که خدا گناهان مرا بخشید. با این مشکلات روحی و روانی ای که برایم پیش آمده چه کنم؟ با این مسئله که هیچ وقت در رابطه ام با همسرم موفق نخواهم شد چه کار کنم؟ بدتر ازهمه و بدتر از همه وبدتر ازهمه با حسادت چه کار کنم؟ با حسادت به بچه هایی که به علت مراقبت پدر و مادرشان هیچ وقت به این بلاها دچار نمی شوند چه کار کنم؟ چند روز پیش یک برنامه ای در شبکه افق نشون می داد در رابطه با زوجی جوان که در خوابگاه متاهلی دانشگاه تهران زندگی می کردند. پسره ترم 3یا 4 بوده ورفته پیش باباش و گفته من می خواهم ازدواج کنم. پدرش بهش گفته بود که اتفاقا من هم می خواستم در این مورد با تو صحبت کنم. حالا من ترم 6بودم به مادرم گفتم می خواهم ازدواج کنم. او به من گفت که این قدر فاسد نباش. خجالت بکش مردیکه فلان و فلان. ببین تفاوت ره از کجاست تا به کجا. ساعت ها بانفرت داشتم به عکس این پسره نگاه می کردم. اگر روزی پسره رو ببینم معلوم نیست از شدت حسادت کتک بارونش نکنم. هم حسادت به خاطر این که رفتار پدرش را با رفتار مادرم و پدرم مقایسه می کنم و هم به خاطر این که اون زودتر از من و با وجود نداشتن مشکلات جنسی که ناشی از محیط فاسد است ازدواج کرده است. هرکس از رفیق های قدیمی ام مرامی بیند می گوید چقدر پیر شده ای؟ فقط به عکس این پسره نگاه می کردم و همش حسرت می خوردم. چرا خدا هم بین بندگانش فرق می گذارد؟؟؟؟؟؟ چرا خدا هم پارتی بازی می کند؟ مگه من در پیمان الست چه کردم؟آیا چون اون پسره در شهر قم زندگی می کند و احتمالا هفته ای یک بار می رود زیارت حضرت معصومه پیش خدا از من عزیز تر است؟ چرا بعضی ها پیش خدا عزیزترند؟؟؟؟؟؟؟ چرا خدا برای بعضی ارزش زیادی قائل است و برای بعضی از انسان ها از سگ کمتر ارزش قائل است؟چرا خدا ما را دوست ندارد؟؟؟؟ چرا خدا قهر کرده است؟؟؟؟ چرا خدا گم شده است؟ چرا خدا نیست یا بهتر بگم چرا خدا برای بعضی خیلی و خیلی هست و برای بعضی اصلا نیست؟ آهای سهراب کجایی که ببینی که خدای ما از لای این شب بو ها پرکشیده است. کجایی که ببینی که رفتم پای آن کاج بلند و خدا را ندیدم. کجایی که ببینی خدای من دیگر دراین نزدیکی نیست بلکه خدای من دور است.آری با تو موافقم آقای ابو سعید. قدیم قحطی نان بود و امروز قحطی خدای آمدی. بروید خدا را پیدا کنید. خدا کجاست؟ خدا کجاست؟ خدا را به من نشان دهید. من خدا ندارم.من صاحب ندارم.من هیچ کس را ندارم. من دیگه نمی تونم این زندگی را تحمل کنم.برام سخته. فقط هم به خاطر نیاز جنسی نیست بلکه گذشت زمان برایم سخت شده است. دیگه نمی تونم تحمل کنم. فقط می خواهم خدا را ببینم و بهش بگم مگه من رحمت احتیاج ندارم؟ نامرد چرا رحمتت را فقط بین دوستانت خرج می کنی؟ چرا بعضی انسان ها باید حیوان صفت باشند و بعضی ها انسان ها انسان باشد؟ چرا بین نطفه ها فرق می گذاری؟ این قدر سخن از دین نکنید. شاید انسان بدون دین بتواند زندگی کند. من نه به شریعت محمدی احتیاج دارم نه به شیعه گری علی و نه به حکومت امام زمان.من خدا می خواهم ؟کسی آدرس خدا رو داره به من بده؟ نه آدرسی که سهراب می ده. نه آدرسی که می گویند از رگ گردن نزدیک تره. بلکه اون دور دورا. اگر از این جا سفرکنی به دورترین نقطه کهکشان پشت آن شاید بتوانی خدای واجب الوجود نورالسماوات والارض رو ببینی. بگذار باور کنیم ما هم یکی رو داریم. خیلی سخته. خیلی سخته آدم هیچکی رو نداشته باشه. خیلی سخته نگاه کنی ببینی هیچکی رو نداری. من هیچکی رو ندارم. من هیچکی رو ندارم. من بدبخت بن بدبخت بن بدبختم. خدا نکند انسان احساس بدبختی کند. خدا کند کافران هم احساس بدبختی نکنند. خدا کند دشمنان امام زمان هم احساس بدبختی نکنند. بدبخت بودن خیلی سخت است. بدبخت بودن بدترین عذاب روی زمین است.
بگذریم.من چند روز پیش وارد بازدید از یک مجتمع صنعتی شدم. در اون جا یک کوره بسیار بزرگ بود. برنامه ریزی کرده بودم که خودم را بندازم در اون کوره. اما وقتی نزدیک اون کوره رسیدم ترس ورم داشت. ترسیدم خودم را بندازم داخل اون کوره. یکی نیست بگه قراره من سال های سال درآتشی بدتر از این کوره بسوزم چرا از این آتش می ترسم؟منو که برای سوختن آفریده اند پس برای چی می ترسم از این آتش . تازه فهمیدم مسبب بدبختی هایم خودمم. اگه من نمی ترسیدم و خودم را همون اول می کشتم دیگه این ببختی ها رو نمی کشیدم. دیگه عقده نداشتم؟ به نظر شما چطوری به این ترس غلبه کنم؟اگه راهکاری دارید ارائه کنید. این لجن زار دنیا ارزش ماندن ندارد. به خواهر و برادرم هم فکر کردم اما اون ها هم به من می گن برو بمیر. اون ها هم به من می گن از دستت خسته شده ایم. مادرم وپدرم می گویند تو یک فاسدی.خوا

برچسب: 

نیاز به ازدواج و خودکشی

با عرض سلام وخسته نباشید
من جوانی 23ساله هستم. ترم آخر دانشگاه هستم. من از کودکی اعتیاد به پورنوگرافی و به تبع اون خودارضایی داشتم درحالی که پدر و مادرم تا همین یکی دو سال پیش ازاین موضوع خبر نداشتند. الان هرکار می کنم نمی توانم از این قضیه زخلاص شوم. یکی دو روز ول می کنم ولی دو باره می روم سراغ این فیلم ها. هرچه مقاومت می کنم نمی توانم جلوی خودم رابگیرم.

در همین ترم ان شالله دانشگاهم تموم می شه و بعد هم باید برم سربازی. هیچ کاری ندارم و تازه توی این بیکاری امیدی هم به پیدا کردن شغل به درد بخور بعد از اتمام سربازی ام هم ندارم. پدر و مادرم هم ازم حمایت مالی نمی کنند تازه به خاطر این که الان ازشون به خاطر خرج یومیه پول می گیرم کلی سرکوفتم می زنند.
به نظر شما من باید چه کار کنم اونم در این شرایط با این همه پولی که باید برای ازدواج خرج کرد و من یک قران ندارم. همش این فیلم ها از جلوی چشمام رد می شوند. این راهم بگم اولین بار من دراثر کاهلی پدر و مادرم ازاین فیلم ها مطلع شدم و به اون ها و خودارضایی مبتلا شدم.اصولا پدر ومادر من اعتقادی به مراقبت کردن از فرزند ندارند. اون ها فقط فکر می کنند که پدر ومادر وظیفه دارند خرج بچه رابدهند اون هم در حد بخور و نمیر و اگر بیشتر از اون دادند به بچه لطف کردند.

راستش را بخواهید من دیگه نمی تونم این زندگی را تحمل کنم. هرچه دعا و توسل می کنم کاری از پیش نمی برم. راستش را بخواهید نیاز به داشتن رابطه جنسی دارد مرا خفه می کند. این برای من یک عقده شده است. یک دقیقه نمی توانم روی یک مطلبی تمرکز کنم. همش فکرم به سمت رابطه می رود. موسیقی گوش می دهم .ورزش می کنم .خودزنی می کنم. با دیگران حرف می زنم.باخودم حرف می زنم. داد می زنم. سریال تلویزیون نگاه می کنم و... اما نمی توانم فکرم را ازاین موضوع خارج کنم وآخرش هم کارم به تماشای فیلم و خودارضایی می کشه. پدر و مادرم هم با وجود این که وضع منو می دانند با خونسردی تمام می گویند خوب نگاه نکن تا نیاز پیدا نکنی. به کی بگم نمی تونم. پدر و مادرم می گویند که برای ازدواج باید خونه و ماشین داشته باشی یا حداقل بتونی یک خونه کرایه کنی. حالا شما بگید. انصافا من دانشجو که باید دوسال هم برم سربازی الان از کجا می تونم پول اجاره خانه را در بیاورم.

برای هرکس درد و دل می کنم می گویند برو خداروشکر کن تنت سلامت است. برو خدارو شکر کن فلج نیستی و از این جور حرفا. اما سوال من این است که وقتی من روح ناسالمی دارم تن سالم را می خواهم چه کار کنم. وقتی به خاطر این نیاز دو روزی یک بار فقط گریه می کنم تن سالم را می خواهم چه کار کنم؟ یک مدت بود که توی این فکر افتاده بودم که ازدواج موقت داشته باشم. اما هرچی می گردم نمی توانم موردی پیدا کنم. یک مدت هم گفتم برم دنبال داشتن رابطه با دوست دختری چیزی که بتوانم از این وضع خلاص شوم اما فکر این که اگر این کار لو بره و بخواهند دختره را بندازند به من و من مجبور بشم بازنی که هرلحظه امکان خیانت به من را دارد زندگی کنم از این کار منصرف می شوم. راستش رو بخواهید تنها راهی که به ذهنم می رسد خلاص شدن از این جهنم با خودکشی کردن است. دیگه هیچ انگیزه ای برای زندگی ندارم. اصلا حال هیچ کاری را ندارم. حس می کنم خدایی وجود ندارد وگرنه من این قدر بدبخت نبودم. اوایل از خودکشی می ترسیدم اما با بدتر شدن اوضاعم دیگه ترسم داره می پره.

دیشب که در حیاط خانه خوابیده بودم نمی دونم چرا یک حسی داشت می گفت برو یک طناب بردار و خودت را ازاین دنیا خلاص کن!!!
اون لحظه هیچ چیز دیگه توی فکر من نمی آمد فقط خودم را که طناب دار به گردنم بود تصور می کرم و لذت می بردم.الان خیلی برایم تعجب آور است که چرا لذت می بردم. این فکر را قبلا هم داشتم اما نمی دانید دیشب چقدر هوس این کار را کرده بودم. حالا شما بگید من چه کار کنم؟

لطفا نگویید خود را سرگرم کن تا فکرش از سرت بپرد. شاید این نسخه شما برای کسانی که پدر و مادرشان از کودکی ازشان مراقبت می کردند (که معمولا اونا زود تر ازدواج می کنند)و این چیز ها را ندیده اند امکان پذیر باشد اما من تمام این راه ها را رفته ام. راستش رو بخواهید جهنم محرومیت از این کار به کنار جهنم حس کثافت بودن هم کنار. این هم خیلی مرا آزار می دهد. واقعا به این نتیجه رسیده ام که این عالم خدایی ندارد. امیدم به همه چیز را ازدست داده ام. فقط دوست دارم بخوابم و دیگه بیدار نشوم. دوست دارم نیست شوم. دوست دارم هیچی از من باقی نماند. دیگه نمی تونم این زندگی را تحمل کنم.

همچنین یک چیز دیگه هم می خواستم بپرسم. من پدرم مشکل قلبی دارد.(البته از پدرم خیلی متنفرم چون او با یک زن نامحرم رابطه دارد و فکر می کند هیچکس نمی داند) مادر من هم مشکل جسمی خیلی دارد. (از او هم متنفرم چون خیلی مرا تحقیر می کند) می خواستم بپرسم اگه من خود کشی کنم و این وسط پدر ومادرم از شدت ناراحتی سکته کنند یا فوت کنند و برادر و خواهرم یتیم شوند یا مجبور شوندتا آخر عمر از پدر ومادرم مراقبت کنند آیا من درحق خواهر و برادرم ظلم کرده ام یا نه؟