دین و اخلاق

آیا دنیای آباد بدون دین و خدا شدنی است؟

سلام
به نظر شما، میشه دنیا پابرجا بماند و برقرار، در صلح و در پیشرفت، در تفاهم؟در دوستی؟بدون وجود هیچ یکی از ادیان ابراهیمی، بدون هیچ اشاره و اعتقاد و باوری به خدا، طوری که از یک بچه بپرسی خدا؟ بگه خدا چی هست؟از چی حرف می زنی؟؟
به نظرم دنیا به این سمت داره پیش می ره، شاید یک پستی و بلندی هایی کوچیکی در حین رفتن به این سمت به چشم بیاد.شاید در یک دوره هایی یک دینی یک مذهبی، یک جرقه هایی بزنی ویک هوادارانی نسبتا وسیع پیدا کنه.ولی رفته رقته، اون جرقه ها خاموش میشه... و سرانجام، باوری به خدا و ادیان ابراهیمی نمی مونه!!اون زمان، دنیا تیره و تاره؟ یا همه در خوبی و رفاه؟میشه با اطمینان پاسخی داد؟

آیا مذهب انسان ساز است؟

با سلام

این سخن از آلبرت اینشتین نقل شده:

مذهب باید ازانسان موجودی صبورتر آزادتر مهربان‌تر ودلیرتر بسازد اگرمذهبی‌ نتوانست اینکار را انجام دهد
چیزی جز شر، پلیدی و حقّه‌بازی نیست!!


میشه در مورد این جمله توضیح انتظاری از مذهب درست است یا خیر؟
با تشکر

سه بخش درخت دین


با نام و یاد دوست

سلام

یکی از کاربران سایت سوالی داشتند که مایل نبودند با آیدی خودشون مطرح شود

لذا با توجه به اهمیت موضوع، سوال ایشان با حفظ امانت جهت پاسخگویی توسط کارشناس محترم سایت در این تاپیک درج می شود:

نقل قول:


با سلام
نظر شما درباره تقسيم دين به سه بخش زير چيست؟
دين سه بخش دارد

1- فقه اكبر = اعتقادات = تحقيقي ( جهاد اكبر)
2- فقه اوسط = اخلاق = تمرين و خودتربيتي ( جهاد كبير)
3- فقه اصغر = احكام = تقليدي براي غير مرجع تقليد = (جهاد اصغر)

آيت الله جوادي فرمودند : اخلاق بالاتر از فقه و عرفان بالاتر از اخلاق است. با اين حساب
عرفان را در همان بخش دوم بيايد خوبه؟ در بخش اول برود مشكل اين است كه عقايد عقلي است ولي هنوز قلبي و عرفاني نشده كه در بخش دوم اين طور مي شود
شايد بهتر باشد بخش دوم اين طور بيايد:
فقه اوسط = اخلاق و عرفان = .....



با تشکر

در پناه قرآن و عترت پیروز و موفق باشید

نقد برخي از افكار دكتر فرهنگ هلاکويی (دین و علم، خوشبختی، ارزش های اخلاقی، چشم زخم، جن)

با نام و یاد دوست

سلام

چندين سال است كه از دكتر فرهنگ هلاگويي سخنراني ها و مشاوره هاي زيادي در زمينه تربيت فرزند و ازدواج و همسران و ...در فضاي مجازي و نرم افزارهايي منتشر شده است.
در سايت رازها و نيازها برنامه هاي راديويي ايشان وجود دارد. براي بنده قسمت هايي از سخنراني ها و سخنان ايشان سؤال بوده ممنون مي شوم بفرماييد آيا اين گفتاربا مفاهيم اسلام همخواني دارد اگر ندارد ابتدا شبهات را مطرح كنيد و بعد پاسخ دهيد

لطف کنید این سخنرانی ها از دکتر هلاکوئی را نقد و بررسي کنید:

اين سخنراني: دکتر هلاکویی , رازها و نیازها, عصر ۱۹ خرداد (فایل پیوست اول)

و این سخنرانی: دکتر هلاکوئی همراه با علیرضا میبدی ۱۳ خرداد (فایل پیوست دوم)

با تشکر

در پناه قرآن و عترت پیروز و موفق باشید


منبع: سايت رازها و نيازها
http://www.razhavaniazha.com/tag/%D9...0%D9%87%D8%A8/


فایل: 

رابطه اخلاق و احکام


با نام و یاد دوست

سلام

یکی از کاربران سایت سوالی داشتند که مایل نبودند با آیدی خودشون مطرح شود

لذا با توجه به اهمیت موضوع، سوال ایشان با حفظ امانت جهت پاسخگویی توسط کارشناس محترم سایت در این تاپیک درج می شود:

نقل قول:

سلام
وقتتون بخیر
ببخشید من یه سوالی از حضورتون داشتم
جواب بدید واقعا ممنون میشم

راستش من یه مدت هست که گیج شدم و با توجه به همین بحث های ازدواج مجدد چون من قبلا هیچ وقت این احکام رو نمیدونستم واقعا شوکه شدم اما حکم خداست و من هیچی نیستم که بخوام با حکم خدا مخالفتی کنم فقط سوالم این بود که رابطه احکام و اخلاق چیه؟کی باید به احکام عمل کرد کی باید از روی اخلاق رفت ؟واقعا این سوال الان بزرگترین سوال من شده
یعنی تواضع و گذشت و ایثار و محبت و مهربانی و برخورد خوب و جوونمردی که در اخلاق اسلامی تعریف شدند کی باید بهش عمل بشه و کی بر اساس احکام
استاد مثلا در بحث کارهای خونه تصور کنید الان مثلا مادر من یه دفعه برگرده بگه من دیگه کار خونه نمیکنم چون وظیفم نیست اما این همه مدت به خاطر عشقی که به خانوادش داشته بی منت کار خونه رو میکرده و غذا آماده میکرده ؟واقعا باید چیکار کرد؟یا در مورد همین تعدد ازدواج مردا؟


با تشکر

در پناه قرآن و عترت پیروز و موفق باشید

:Gol:

آيا اخلاق از دين جلوتر است؟

سايت شبهه: چگونگی ارتباط دین با اخلاق، از مباحث بسیار دیرین است تا جایی که حتی در نظریات افلاطون نیز در باره بحث شده است و جالب آن که در عصر معاصر مبحث استقلال «دین» از «اخلاق» یا یکی بودن آنها یا تعاملشان با یک‌ دیگر، در جهان غرب بیش از جهان اسلام مطرح است. البته علت کلی دغدغه‌ی فلاسفه‌ی غرب بسیار روشن است. اندیشمندان غربی از یک سو می‌خواهند دین را گرایشی شخصی و ذوقی و غیر الزمامی اعلام نمایند و هر گونه نیاز بشر به آن را نفی کنند و نقش دین در عرصه‌های متفاوت زندگی، به ویژه اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، حقوقی و ... را تکذیب کنند و نیز ناچارند تمامی ارزش‌ها را نسبی و اعتباری قلمداد کنند و از سوی دیگر نمی‌توانند منکر وجود اخلاق، تعریف «کمال و ضعف» که مستلزم ارزش‌گرایی است و نیز تأثیر اخلاق‌گرایی در تکامل فرد و جامعه گردند. تا آن جا که «باومن» به عنوان یک جامعه شناس پست مدرن نیز در کتاب «عشق سیال» به اخلاق و ضرورت آن توجه و تأکید دارد.
اما به طور کلی چگونگی ارتباط «دین با اخلاق»، بستگی به زاویه نگاه و جامعیت تعریف از دین و اخلاق و چگونگی باورهای عقلی و قلبی دارد.
اگر سؤال کنیم – به قول شما - «اخلاق جلوتر است یا دین»، بدین معناست که هر یک این دو امر را مستقل از هم دیده‌ایم. یعنی اخلاق موضوعی است و دین موضوعی دیگر و حال سؤال می‌کنیم که کدام جلوتر از دیگری است؟ که با طرح چنین سؤالی، پاسخ به سؤالات دیگری چون: آیا اخلاق به دین نیاز دارد؟ آیا بدون مراجعه به دین می‌توان به احکام اخلاقی پی برد؟ آیا «ارزش‌ها» منهای دین تعریف و تعینی دارند؟ آیا اخلاق بدون دین ضمانت اجرایی دارد؟ اگر اخلاق نیازمند به دین است، میزان این نیاز تا چه حد است؟ آیا گرایش به اخلاق عقلانی است یا خیر؟ .... و در نهایت آن که ارتباط دین با اخلاق در کدام یک از گزاره‌های تباین، اتحاد یا تعامل می‌گنجد؟
بدیهی است اگر تعریف از دین به رابطه‌ی فردی انسان با خدای خودش خلاصه شود و تعریف اخلاق به چگونگی روابط انسان‌ها با یک دیگر محصور گردد، حاصلی جز «اخلاق سکولاری» یعنی جدایی دین از اخلاق به دست نخواهد آمد. اما اگر «دین» به معنای حقیقی و جامع آن، یعنی مجموعه‌ای از تعریف هستی (جهان‌بینی) و در نتیجه چه باید کردها و چه نباید کردها (ایدئولوژی) برای تعالی مرتبه وجودی تعریف گردد و هم چون دین اسلام حوزه‌های گوناگون فردی، اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، قضا، بین‌الملل و ... را شامل شود و همه‌ی شؤون زندگی انسان را به صورت هدفدار در بر گیرد و هدف نیز نیل به کمال و تقرب به کمال مطلق (خداوند متعال) تعریف گردد، مشخص می‌شود که عقل به تنهایی قادر به شناخت همه حقایق، ارتباطات و تأثیر آنها در یک دیگر نیست و احکام اخلاقی نیز باید در دین بیان گردد. لذا در چنین حالتی «دین» مجموعه‌ای خواهد بود که شامل: اعتقادات – اخلاقیات و احکام می‌باشد.
اگر بخواهیم یک تعریف کوتاه و جامع از اخلاق ارائه دهیم، می‌توانیم بیان کنیم که: «اخلاق یعنی چگونگی موضع‌گیری» و البته این موضع‌گیری در مقابل هر چیزی است و از موضع‌گیری انسان در مقابل خدا «ایمان – کفر – شرک» گرفته، تا موضع‌گیری در مقابل پیامبر و کتاب «ایمان – اطاعت و عمل و یا تکذیب»، تا موضوع‌گیری در مقابل تمامی شؤونات شخصی «روح، نفس، عقل، قلب، جسم، حوائج یا به تعبیری شهوت و غضب و ...»، تا موضع‌گیری در مقابل دیگران، اعم از جمادات، حیوانات و انسان‌ها و سایر موضع‌گیری‌ها، مثلاً در مباحث و مسائل اجتماعی، سیاسی، و ... . در این صورت مشخص می‌شود که موضع‌گیری احسن، مستلزم شناخت احسن از حقیقت هر چیزی و چگونگی تأثیر یا تأثر هر عامل و رفتار در عوامل و رفتارهای دیگر است و چنین شناختی برای هیچ عقلی میسر نیست، لذا به وحی نیازمند است.
با چنین تعاریفی معنی فرمایش پیامبر اکرم (ص) مبنی بر «انی بعثت لاتمم مکارم الاخلاق – من مبعوث شده‌ام برای به کمال رساندن اخلاق» نیز روشن‌تر می‌گردد. اخلاق کامل، یعنی موضع‌گیری احسن و کامل - و موضع‌گیری احسن و کامل نیز مستلزم شناخت کامل است - و شناخت کامل نیز محتاج وحی و یا همان دین (حقیقی) است.
دقت فرمایید که مبحث جلوتر بودن «اخلاق از دین» بیش‌تر به همان علت ناگزیری از «اخلاق» از یک سو و فراهم نمودن امکان حذف «دین» از سوی دیگر مطرح می‌گردد.