اخلاق و دین

معیار اهانت دقیقاً چیست؟ ممکن است سخنی در عین صادق بودن اهانت باشد؟

با عرض سلام و احترام و آرزوی سالی پر برکت،
بنده سؤالاتی پیرامون توهین و اهانت دارم:
۱) اول اینکه ملاک و معیار توهین و اهانت دقیقاً چیست؟ چه نوع رفتار یا گفتاری توهینی محسوب می‌شود که در دین و اخلاق از آن نهی شده است؟
۲) اگر گفتن حرفی که حقیقت است (یا فرد حقیقت می‌پندارد) موجب توهین به دیگری شود آیا به خاطر اینکه حقیقت است گفتنش جائز است؟
۳) رفتار یا گفتار اهانت‌آمیز تنها در صحبت با مسلمانان یا مسلمانان مؤمن و متشرع مذموم است و با دیگران جائز؟
توضیح اینکه ما گاهی می‌بینیم افراد سخنانی به دیگری می‌گویند که عرفاً زشت و ناپسند است اما فرد گوینده می‌گوید «ملاکی شرعی برای توهین بودن این سخن نیست یا اگر توهین است می‌شود گفت چون شرعاً نهی نشده» یا «چون حقیقت است شرعاً گفتنش لازم هم هست؛ چرا که در روایاتی هست که مثلاً قولوا الحق ولو علی أنفسکم». گاهی نیز گفته می‌شود چون در قرآن (یا شاید روایات) برخی افراد با رفتارشان به حیوانات مثل حمار یا کلب تشبیه شده ما مجازیم که این تعابیر را دربارهٔ دیگران به کار ببریم.

چون در این موارد بحث کلی معمولاً کافی نیست و بیشتر در مصادیق است که اختلاف رخ می‌دهد ناگزیر مصداقی ذکر می‌کنم. مثلاً آیا صحیح است که ما به فردی که ظاهراً از دین دیگر است بر سر اختلاف عقیده بگوییم:

نقل قول:
مثل اینکه کشیشهای همجنس باز لندن روی شما هم تاثیر گذاشته که حق را نا حق جلوه میدهید !!


و بعد این‌گونه توجیه کنیم که:
نقل قول:
عبارت شما مانند کشیشهای هم جنس باز انگلیسی حق را نا حق جلوه میدهید توهین نیست بلکه حقیقتی است . سالهاست در کلیسای انگلستان و کشورهای مشابه ازدواج هم جنس بازان را درکلیسا انجام می دهند و بدیهی است که حقی را نادیده انگاشته بناحق پرداخته اند. لذا ذکر حقیقت مستند توهین نیست .

سپاس فراوان

داستانهای اخلاقی شگفت

داستان های عارفانه
با کمی دقت در این حکایات کوتاه ولی پر معنا لذت فهمیدن حقائق به انسان دست می دهد

نتیجه حرص
1- روزی پسر بچه ای در خیابان سکه ای یک سنتی پیدا کرد.او از پیدا کردن این پول آن هم بدون هیچ زحمتی خیلی ذوق زده شد.
این تجربه باعث شد که بقیه روزهاهم با چشمهای بازسرش را به سمت پایین بگیرد(به دنبال گنج).او در مدت زندگیش 296 سکه 1سنتی 48 سکه 5 سنتی 19 سکه 10 سنتی 16 سکه 25 سنتی 2 سکه نیم دلاری ویک اسکناس مچاله شده 1دلاری پیدا کرد.در مجموع 13 دلار و26 سنت.
در برابر به دست آوردن این 13 دلار و26 سنت او زیبایی دل انگیز 31369 طلوع خورشید درخشش157رنگین کمان و منظره ی درختان افرا در سرمای پاییز را از دست داد .
او هیچ گاه حرکت ابرهای سفید را بر فراز آسمان در حالی که از شکلی به شکل دیگر در می آمدند ندید. پرندگان در حال پرواز درخشش خورشید و لبخند هزاران رهگذر هرگر جزئی از خاطرات او نشد...

آیا خدا هم دروغ مصلحتی می گوید؟


با سلام.

اگر اشتباه نکنم آنچه قبح عقلی دارد کذب ضارّ یا دروغ زیانبخش است و نه کذب مطلق.

اگر این طور است آیا منعی دارد که خداوند متعال در قرآن یا جای دیگری به بندگان خود دروغ سودمندی گفته باشد؟

با تشکر فراوان. :Gol:

آيا اخلاق از دين جلوتر است؟

سايت شبهه: چگونگی ارتباط دین با اخلاق، از مباحث بسیار دیرین است تا جایی که حتی در نظریات افلاطون نیز در باره بحث شده است و جالب آن که در عصر معاصر مبحث استقلال «دین» از «اخلاق» یا یکی بودن آنها یا تعاملشان با یک‌ دیگر، در جهان غرب بیش از جهان اسلام مطرح است. البته علت کلی دغدغه‌ی فلاسفه‌ی غرب بسیار روشن است. اندیشمندان غربی از یک سو می‌خواهند دین را گرایشی شخصی و ذوقی و غیر الزمامی اعلام نمایند و هر گونه نیاز بشر به آن را نفی کنند و نقش دین در عرصه‌های متفاوت زندگی، به ویژه اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، حقوقی و ... را تکذیب کنند و نیز ناچارند تمامی ارزش‌ها را نسبی و اعتباری قلمداد کنند و از سوی دیگر نمی‌توانند منکر وجود اخلاق، تعریف «کمال و ضعف» که مستلزم ارزش‌گرایی است و نیز تأثیر اخلاق‌گرایی در تکامل فرد و جامعه گردند. تا آن جا که «باومن» به عنوان یک جامعه شناس پست مدرن نیز در کتاب «عشق سیال» به اخلاق و ضرورت آن توجه و تأکید دارد.
اما به طور کلی چگونگی ارتباط «دین با اخلاق»، بستگی به زاویه نگاه و جامعیت تعریف از دین و اخلاق و چگونگی باورهای عقلی و قلبی دارد.
اگر سؤال کنیم – به قول شما - «اخلاق جلوتر است یا دین»، بدین معناست که هر یک این دو امر را مستقل از هم دیده‌ایم. یعنی اخلاق موضوعی است و دین موضوعی دیگر و حال سؤال می‌کنیم که کدام جلوتر از دیگری است؟ که با طرح چنین سؤالی، پاسخ به سؤالات دیگری چون: آیا اخلاق به دین نیاز دارد؟ آیا بدون مراجعه به دین می‌توان به احکام اخلاقی پی برد؟ آیا «ارزش‌ها» منهای دین تعریف و تعینی دارند؟ آیا اخلاق بدون دین ضمانت اجرایی دارد؟ اگر اخلاق نیازمند به دین است، میزان این نیاز تا چه حد است؟ آیا گرایش به اخلاق عقلانی است یا خیر؟ .... و در نهایت آن که ارتباط دین با اخلاق در کدام یک از گزاره‌های تباین، اتحاد یا تعامل می‌گنجد؟
بدیهی است اگر تعریف از دین به رابطه‌ی فردی انسان با خدای خودش خلاصه شود و تعریف اخلاق به چگونگی روابط انسان‌ها با یک دیگر محصور گردد، حاصلی جز «اخلاق سکولاری» یعنی جدایی دین از اخلاق به دست نخواهد آمد. اما اگر «دین» به معنای حقیقی و جامع آن، یعنی مجموعه‌ای از تعریف هستی (جهان‌بینی) و در نتیجه چه باید کردها و چه نباید کردها (ایدئولوژی) برای تعالی مرتبه وجودی تعریف گردد و هم چون دین اسلام حوزه‌های گوناگون فردی، اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، قضا، بین‌الملل و ... را شامل شود و همه‌ی شؤون زندگی انسان را به صورت هدفدار در بر گیرد و هدف نیز نیل به کمال و تقرب به کمال مطلق (خداوند متعال) تعریف گردد، مشخص می‌شود که عقل به تنهایی قادر به شناخت همه حقایق، ارتباطات و تأثیر آنها در یک دیگر نیست و احکام اخلاقی نیز باید در دین بیان گردد. لذا در چنین حالتی «دین» مجموعه‌ای خواهد بود که شامل: اعتقادات – اخلاقیات و احکام می‌باشد.
اگر بخواهیم یک تعریف کوتاه و جامع از اخلاق ارائه دهیم، می‌توانیم بیان کنیم که: «اخلاق یعنی چگونگی موضع‌گیری» و البته این موضع‌گیری در مقابل هر چیزی است و از موضع‌گیری انسان در مقابل خدا «ایمان – کفر – شرک» گرفته، تا موضع‌گیری در مقابل پیامبر و کتاب «ایمان – اطاعت و عمل و یا تکذیب»، تا موضوع‌گیری در مقابل تمامی شؤونات شخصی «روح، نفس، عقل، قلب، جسم، حوائج یا به تعبیری شهوت و غضب و ...»، تا موضع‌گیری در مقابل دیگران، اعم از جمادات، حیوانات و انسان‌ها و سایر موضع‌گیری‌ها، مثلاً در مباحث و مسائل اجتماعی، سیاسی، و ... . در این صورت مشخص می‌شود که موضع‌گیری احسن، مستلزم شناخت احسن از حقیقت هر چیزی و چگونگی تأثیر یا تأثر هر عامل و رفتار در عوامل و رفتارهای دیگر است و چنین شناختی برای هیچ عقلی میسر نیست، لذا به وحی نیازمند است.
با چنین تعاریفی معنی فرمایش پیامبر اکرم (ص) مبنی بر «انی بعثت لاتمم مکارم الاخلاق – من مبعوث شده‌ام برای به کمال رساندن اخلاق» نیز روشن‌تر می‌گردد. اخلاق کامل، یعنی موضع‌گیری احسن و کامل - و موضع‌گیری احسن و کامل نیز مستلزم شناخت کامل است - و شناخت کامل نیز محتاج وحی و یا همان دین (حقیقی) است.
دقت فرمایید که مبحث جلوتر بودن «اخلاق از دین» بیش‌تر به همان علت ناگزیری از «اخلاق» از یک سو و فراهم نمودن امکان حذف «دین» از سوی دیگر مطرح می‌گردد.