نامه ای از یک سرگشته:
ارسال شده توسط سرگشته در شنبه, ۱۳۸۹/۰۲/۱۱ - ۲۲:۱۹نامه ای از یک سرگشته:
من... یه سرگشته... یه انسان غمزده که برای پیدا کردن خدایم به هر راهی متوسل میشوم... امشب هم به این فروم اومدم فقط به این امید که بتونم اینجا در جمع افرادی که خداشونو درک کردن راهی برای سرگشتگی خودم پیدا کنم. امیدوارم ...
در اعماق وجودم خدایی رو باور دارم که شک ندارم وجود داره. شک ندارم خدای من همون خدای محمده و شک ندارم دینم کامل ترین دینه. یعنی خدا برام اثبات شده است. اما مشکلاتی در باورهام دارم. نمیتونم با مساله ی نماز و قران و دعاکنار بیام. من یه شاعرم. یه شاعر موفق(این موفقیت ها چه فایده داره وقتی در درک خدا موندم؟!). حس عارفانه ی خدایی شعرهام چنان آشکاره که خواننده های شعرهام زودتر از خودم متوجه میشن! یعنی من واقعا خدا رو دوست دارم. من فطرت خدایی دارم. اما نماز نمی خونم! اصلا نمی دونم چرا باید نماز بخونم؟ خدا چه نیازی به این داره که من در روز بخوام چند بار کمر خم و راست کنم و نماز بخونم؟ وقتی من شب ها حدود یک ساعت تو خلوتم با خدا حرف میزنم دیگه نماز برا چیه؟ دعا به سبک رسمی برا چیه؟(شرکت در دعای کمیل و توسل و ...) وقتی من میتونم با زبون خودم با خدا و ائمه ارتباط برقرار کنم چرا باید یه سری جملات(بی شک مقدس) عربی رو زمزمه کنم؟ ببینید من این ها رو به هیچ عنوان نفی نمی کنم. من با این نواها و زمزمه های مقدس هزاران بار به آسمون اوج میگیرم. اما نمیفهمم چرا باید کمیل و توسل بخونم؟ خدا رو اونقدر قدرتمند و بزرگ میدونم که گاهی فکر میکنم این سبک صحبت با خدا مسخره است!! (عذر میخوام . دارم از ظاهر عمل حرف میزنم) چرا نباید بجای نماز خوندم و توسل خوندن به همون حالت همیشگی خودم تو خلوت اشک بریزم وبا خدا حرف بزنم؟
مشکل بعدی من اینه که گاهی از لطف خدا دلسرد میشم. ببینید گذشته ام رو که نگاه میکنم میبینم فراز و نشیب های زیادی داشتم. سختی و شیرینی های زیادی. در تمام اینها عمیقا باور دارم که خدا همراهم بوده. اما برای آینده نمیتونم به خدا توکل کنم. نمیتونم با خیال راحت بگم خدا هست. خدا کمکم میکنه. از خدا میخوام تا بهم بده. تو لحظه ای که میخوام از خدا یه چیزی بخوام حس میکنم کار مسخره ایه. انگار فقط تو همین لحظه فکر میکنم خدایی نیست!!! در صورتیکه در سایر مواقع وجود خدا رو باور دارم!!! مثلا منی که در مواقع عادی نماز نمی خونم وقتی یه موفقیت بزرگ به دست میارم ناخوداگاه به درگاه خدا سجده میزنم و حتی گاهی نماز میخونم.
میدونم که خیلی طولانی و پراکنده حرف زدم. منو ببخشید. به هر صورت من امشب حس کردم مطرح کردن سوالم اینجا میتونه تحول خاصی تو زندگیم ایجاد کنه. امیدوارم اینطور باشه...