عطر سور فلق و ناس در اشعار حافظ
ارسال شده توسط سادات در یکشنبه, ۱۳۹۱/۰۷/۲۳ - ۲۲:۵۲
الف ـ سوره فلق
قُل:اولین واژهای که خداوند متعال در دو سوره فلق و ناس از طریق آن با بنده اش ارتباط برقرار میکند و جالب آن که این واژه از جنس گفتن است و خداوند با همه عظمتش، به جای این که خود بگوید، از بنده میخواهد که بگوید. به نظر میرسد که خدا باب گفت و گو ـ یا به قول حافظ صبحت ـ را میگشاید تا آنچه میخواهد از زبان خویش بر زبان بندهاش جاری کند.
یار با ماست چه حاجت که زیادت طلبیم
دولت صحبت آن مونس جان ما را بس
«رب الفلق» به معنای ظاهریش ـ خدای سپیده دم ـ در این بیت حافظ جلوه میکند:
جلـوه گـاه رخ او دیده مـن تنـها نیست
ماه و خورشیـد هم این آینه میگردانند
کلام حافظ آن گاه که از «شر ما خلق» به «رب الفلق» پناه میبرد و از دام جهان با مژده وصل او برمی خیزد، شنیدنی است:
مـژده وصـل تو کو کـز سـر جـان برخیـزم
طـایر قدسـم و از دام جهـان بـرخیـزم
به ولای تو که گربنـده خویشـم خـوانی
از سر خواجگی کـون و مکـان برخیزم
و آن زمان نیز که در شام تار «غاسق اذا وقب»،آتش طور را جستوجو میکند و پناه بردن خود به خدا را نشان میدهد.
شب تار است و ره وادی ایمـن در پیـش
آتش طور کجا؟موعد دیـدار کجاسـت؟
در این شب سیاهم گم گشت راه مقصود
از گوشهای برون آی،ای کوکب هدایت
و آن گاه که اسم اعظم را در مقابل افسونگریهای «نفاثات فی العقد» به کار میبرد نیز جالب و به یادماندنی است:
اسم اعظم بکند کارخودای دل خوش دار
که به تلبیس وحیل،دیو مسلـمان نشود
پناه بردن به خدا نیز از شر حسودان و طعن آنان و ازشر بدگویان،در جای جای شعرهای حافظ به چشم میخورد. آن جا که بهعنوان نمونه میگوید:
توپنـداری کـه بـد گو رفت و جـان برد
حسـابـش بـا کـرام الکـاتبـیـن اسـت
ونیز:
دلا زطعن حسودان مـرنج و واثـق باش
که بـد بـه خـاطـر امیـدوار مـا نـرسـد
و آن گاه که دیگری را از «شر حاسد إذا حسد» به خداوند میسپارد
یارب این نوگل خندان که سپردی به منش
می سپارم به تو از چشم حسـود چمنش