شیخ رجبعلی خیاط

آیا برداشته شدن عذاب از یک قبرستان صحت دارد ؟

انجمن: 

سلام

طبق روایتی در کتاب کیمیای محبت (یادنامه مرحوم شیخ رجبعلی خیاط) داریم؛


بوی سیب سرخ

یكی از دوستان شیخ نقل میكند كه: ھمراه ایشان به كاشان رفتیم. عادت شیخ این بود كه ھر جا وارد میشد به
زیارت اھل قبور میرفت. ھنگامی كه وارد قبرستان كاشان شدیم، شیخ گفت:
« السلام علیك یا أبا عبدالله »
چند قدم جلوتر رفتیم فرمود: بویی به مشامتان نمیرسد؟
گفتیم: نه! چھ بویی؟
فرمود:بوی سیب سرخ استشمام نمیكنید ؟
گفتیم: نه!
قدری جلوتر آمدیم به مسؤول قبرستان رسیدیم، جناب شیخ از او پرسید: امروز كسی را اینجا دفن كرده اند؟
او پاسخ داد: پیش پای شما فردی را دفن كرده اند و ما را سر قبر تازه ای برد.
در آن جا ھمه ما بوی سیب سرخ را استشمام كردیم. پرسیدم این چه بویی است؟

شیخ فرمود: وقتی كه این بنده خدا را در این جا دفن كردند، وجود مقدس سید الشھدا(ع) تشریف آوردند این جا و به واسطه این شخص عذاب از اھل قبرستان برداشته شد.

اگر این داستان یا روایاتی از این دست صحیح باشند ، این سوال ایجاد میشه که ؛

آیا برداشته شدن عذاب از یک قبرستان ، با عدل الهی منافاتی ندارد ؟

ارزان فروشی شیخ رجبعلی خیاط!

انجمن: 

بسم الله الرحمن الرحیم

با سلام

در کتاب کیمیای محبت دیدم که جایی نوشته بود که: جناب شیخ یک کُت و شلوار ِ کامل را 7 برابر ارزانتر از جاهای دیگر حساب می کردند... البته این به نقل از فردی در این کتاب نوشته شده بود.

مثلا اگر در حال حاضر 100 هزار تومان باشه. 7 برابر ارزانتر حدودا میشه 15 هزار تومان

آیا از نظر اسلام ارزانفروشی ظلم در حق دیگر فروشندگان نیست؟ خب همه میان از ایشون می خرن و مشتری های دیگران کم میشه.

به نظر شما از دیدگاه اسلام و عرفان، این کار اشتباه و خطایی نیست؟!

با تشکر

یا حسین شهید (ع)

.•¤ زندگی نامه و گزیده های کوتاه و پربار از سخنان شیخ رجبعلی خیاط ¤•.

ولادت

عبد صالح خدا « رجبعلی نكوگويان » مشهور به « جناب شيخ » و « شيخ رجبعلی خياط » در سال 1262 هجری شمسی، در شهر تهران ديده به جهان گشود. پدرش « مشهدی باقر » يك كارگر ساده بود. هنگامی كه رجبعلی دوازده ساله شد پدرش از دنيا رفت و رجبعلی را كه از خواهر و برادر تنی بی بهره بود، تنها گذاشت.
از دوران كودكی شيخ بيش از اين اطلاعاتی در دست نيست. اما او خود، از قول مادرش نقل می‌كند كه:

« موقعی كه تو را در شكم داشتم شبی [ پدرت غذايی را به خانه آورد] خواستم بخورم ديدم كه تو به جنب و جوش آمدی و با پا به شكمم می‌كوبی، احساس كردم كه از اين غذا نبايد بخورم، دست نگه داشتم و از پدرت پرسيدم....؟ پدرت گفت حقيقت اين است كه اين ها را بدون اجازه [از مغازه ای كه كار می‌كنم] آورده‌ام! من هم از آن غذا مصرف نكردم. »

اين حكايت نشان می‌دهد كه پدر شيخ ويژگی قابل ذكری نداشته است. از جناب شيخ نقل شده است كه:

« احسان و اطعام يك ولی خدا توسط پدرش موجب آن گرديده كه خداوند متعال او را از صلب اين پدر خارج سازد. »

شيخ پنج پسر و چهار دختر داشت، كه يكی از دخترانش در كودكی از دنيا رفت.