علیم

بی تناسبی در مقابل عدل

نقطه مقابل عدل به معنی تناسب و تعادل، بی تناسبی است نه ظلم. بسیاری از کسانی که خواسته اند به اشکالات مربوط به عدل الهی از نظر تبعیضها، تفاوتها و بدیها جواب بدهند، به جای آنکه مسأله را از نظر عدل و ظلم طرح کنند از نظر تناسب و عدم تناسب طرح کرده اند و به این جهت قناعت کرده اند که همه این تبعیضها و تفاوتها و بدیها از نظر نظام کلی عالم لازم و ضروری است. شک نیست که از نظر نظام عالم، و از نظر تناسب ضروری در مجموعه ساختمان جهان، وجود آنچه هست ضروری است، ولی این مطلب جواب شبهه ظلم را نمی دهد.

بحث عدل به معنی تناسب، در مقابل بی تناسبی، از نظر کل و مجموع نظام عالم است، ولی بحث عدل در مقابل ظلم، از نظر هر فرد و هر جزء مجزا از اجزاء دیگر است. در عدل به مفهوم اول، " مصلحت " کل مطرح است و در عدل به مفهوم دوم، مسأله حق فرد مطرح است. لهذا اشکال کننده بر می گردد و می گوید: من منکر اصل تناسب در کل جهان نیستم، ولی می گویم رعایت این تناسب، خواه نا خواه مستلزم برخی تبعیضها می گردد، آن تبعیضها از نظر کل، روا است و از نظر جزء، ناروا است.

عدل به معنی تناسب و توازن، از شؤون حکیم بودن و علیم بودن خداوند است. خداوند علیم و حکیم به مقتضای علم شامل و حکمت عام خود می داند که برای ساختمان هر چیزی، از هر چیزی چه اندازه لازم و ضروری است و همان اندازه در آن قرار می دهد.

یک تناقض در اعتقادات شیعیان

از جمله بحثهای نهج البلاغه بحثهائی است درباره اینکه خداوند هم اول است و هم آخر، هم ظاهر است و هم باطن، البته این بحث مانند سایر مباحث مقتبس از قرآن مجید است و فعلا ما در مقام استناد به قرآن مجید نیستیم. خداوند اول است نه اولیت زمانی تا با آخریت او مغایر باشد، و ظاهر است نه بمعنی اینکه محسوس به حواس است تا با باطن بودن او دو معنی و دو جهت مختلف باشد، اولیت او عین آخریت، و ظاهریت او عین باطنیت او است.

«الحمد الله الذی لم تسبق له حال حالا، فی*** اولا قبل ان ی*** آخرا، و ی*** ظاهرا قبل ان ی*** باطنا... و کل ظاهر غیره باطن، و کل باطن غیره غیر ظاهر؛ سپاس خدای را که هیچ حال و صفتی از او بر حال و صفتی دیگر تقدم ندارد تا اولیت او مقدم بر آخریتش، و ظاهریت او مقدم بر باطنیتش بوده باشد. هر پیدائی جز او فقط پیداست و دیگر پنهان نیست و هر پنهانی جز او فقط پنهان است و دیگر پیدا نیست او است که در عین اینکه پیدا است پنهان است و در عین اینکه پنهان است پیدا است» (خطبه 65).

«لا تصحبه الاوقات، و لا ترفده الادوات، سبق الاوقات ***ه، و العدم وجوده، و الابتداء ازله؛ زمانها او را همراهی نمی کنند (در مرتبه ذات او زمان وجود ندارد) و اسباب و ابزارها او را کمک نمی کنند. هستی او بر زمانها، و وجود او بر نیستی، و ازلیت او بر هر آغازی تقدم دارد» (خطبه 186).