قاسم

▫●۩ صدای محرم ۩●▫ کلیپ های صوتی محرم تولید اسک دین

انجمن: 

[="Tahoma"][="DarkOrchid"]

صــوت ویژه ی محـــــرم

آغاز محرم الحرام

سال 1391



[/][/]

مداحی محرم >>>حاج محمود کریمی

انجمن: 

لیست کامل مداحی های این تاپیک با لینم مستقیم

غريب مادر
مي آيد اي دل منزل به منزل
خرامان خرامان مي روي سوي ميدان
هست از ملال گرچه بر اين ذوالجلال
فاطمه براي حسين خيمه زده
سر تا پاي من مست رخ ماه حسينه
نديده کربلا گشتم ديوونه
از خدا خواستم يه بار بيام کربلا
آتش گرفته خيمه گاه زاده حيدر حيدر
پر از زخم پيکرش، شهيد صبر آقام
اي برادر پاشو خواهرت رسيده
خرابه چراغونه امشب
آروم آروم اشکام ميريزه
بر نيزه ها سرت لاي لاي علي علي
بيا برگرد اي علمدارم
ترک اول حاج محمود کريمي
ترک دومي نوحه عريي
نون و قلم نبي است و ما يسطرون
مزار اين جسم بي جون رو خاک
امون اي دل بسوز اي دل
يک سال و نيم بعد تو سالار تشنه لب
لبريز زچشم غضب الود حرامي
داره روضه با زينبش مي خونه حسين
کليپي ترکيبي از شور و دشتي خواني
درد عشقي کشيده ام که نپرس
دل و دل دار کيست زينب است
روياي رنگين شبهاي من اي عشق
اين کشته ي فتاده به هامون حسين توست
سقاي کودکانم بر لب رسيده جانم
من تيغ حسن عبد اللهم جان حسينم
دامن کشان رفتي دلم زيرو رو شد
حديث عشق تو ديوانه کرده عالم را
آسمون چرا نمي باره؟
واويلا واويلا عزيز فاطمه
مداحي به سبک شور
ميزنم دم زعلمدار رشيد حرم عشق
در اين جدايي نوبت رسيده به ما
علي نور بصرم، علي خورشيد حرم
اي علم افراشته بر سر ايوان عشق
برخيز علمدار رشيد لشگر من
کسي نديده آه و زاري تو
اگه يتيم گريه کنه ميلرزه عرش خدا
سلام بر محرم
ببار اي بارون ببار
چشمها ويژه حضرت رقيه س
شب اول محرم سينه زن تو ارزو شه1
شب اول محرم سينه زن تو ارزو شه2
ببار اي بارون
عطش ويژه شهادت حضرت علي اصغرع
خواهرم جون تو و جون حرم
از دست شکسته ام تو را برگ و بري
نوايي دلنشين
واويلا،واويلا
گلچين
روضه خواني
ناباورانه ميبرم اي باورم
علمدارم
مراسم شب نهم 1
مراسم شب نهم 2
مراسم شب نهم 3
مراسم شب نهم 4
مراسم شب نهم 5
ويژه شام غريبان1
ويژه شام غريبان2
ارباب خوبم سينه زناتو عشقه
داداش دلم با غربت آشنا شد
سلام بر تو و بر شام غريب
شام شلوغ رو يادمه
ظاهرا قافله اي وارد ميدان شده بود
داداش نذار رو قلبم آرزوتو
ببار اي بارون ببار، بر دلم گريه کن
بر شب تيره چون زلف يار
شبها به يادت اي ماه دل آرا
اي برادر عباس
غريبانه
يک اربعين براي تو حيران شدم
قرارمون چي شد که بي قرار هم
تموم ميشه عمري ديدن اين قوم کافر
سينه زني عمو حسين
به گردن عشقه خونم
رسم روزگار
برخيز علمداره رشيده لشکره من
مرد يعني ابالفضل
نوحه
نوحه
بي كس و بي يار و ياور در دل
اين بيرق علمدار هنوز رو زمين
بي تو ميميرم مرو
هم رشته رشته گيسو هم پاره پاره
بين الحرمين و حرم اقام ابوالفضل
از مي نابي که کس ان را نديد
کربلا يعني تولي داشتنکربلا يعني يار رهبري
بابام مياد امشب
خواهر کوچک من همچو گلي پر پر شد
دل بارون زيارت نامه ميخونه
اي تمام وفا اصل اي اصل وفا
ماه منير کربلاست اين بيرق علمدار هنوز
ادرکني که به راهت
ميميرم و زنده ميشم
اي زه دنيا دل بريده
ساقي دلدار حيسن
سري به نيزه بلند است در برابر زينب
عباس علمدار حسين
شب تار بي قرار دلي که چاره نداره
اقام اقام اقامشب هايي که دل ها را غم ميگره
هميشه مجنون راهت
اي بردار اي نور ديده اي سر بريده
نوشته روي قلب
چشمامون به ابر اسمونه
ساربان رااز لطف بفرمود
کي گفته من بابا ندارم
مي زنم دم از علمدار رشيد
ديدم امروز خنده به لبات اومده
السلام علي الحسين
حديث عشق تو ديوانه کرده
اي حسين عشق مني
جنگيدم به نفس هاي آتشينم
پرستوي سفيدم پر مزن
پيشمانم و نالان
صنم عشق
اينکه در سينه خود داغ برادر دارد
طاقت ندارم اين جور ببينمت
عشق من ميميرم اخر از غم تو
بيا به اين خانه
کي ميدونه شايد امسال براي ارباب بميرم
دلم اسير عشق حسين
عشق تو را در دلم من
مي سوزم از درد
سر تا پاي من مست رخ حيسن
دلم زير رو شد
اروم اروم اشکام ميرزه
اي دل بگير دامن
يا زينب يا زينب

در كدام عمليات حاج قاسم سليماني تا مرز اسارت پيش رفت؟

انجمن: 



به گزارش مجله شبانه باشگاه خبرنگاران، بدون شك اگر از هر رسانه داخلي و خارجي بپرسند كه كدام چهره ايراني را براي گفت و گو انتخاب مي كنيد، نام او در فهرست خواهد بود. البته شايد هم نباشد! چرا كه اهل رسانه خوب مي دانند او اهل مصاحبه نيست. تعجبي هم ندارد، او فرمانده رزمندگاني است كه پوزه استكبار را خيلي جاها به خاك ماليده اند و آن قدر از دست او كلافه اند كه مقاماتشان علني مي گويند بايد او را ترور كرد و او در جواب آن جنجال به جمله اي كوتاه بسنده كرد؛ شهادت برايم افتخار است.

اما سكه سكوت او روي ديگري هم دارد. آخرين دوست نزديك او كه آسماني شد، حاج احمد كاظمي بود. مي گويند آدم ها را به دوستانشان بشناس و حاج احمد هم اهل سكوت بود و هرگز از خود چيزي نگفت. وقتي رفت، دوستش گفت؛ او فاتح خرمشهر بود...

مردان خدا از خود نمي گويند كه جنگ هنر مردان خداست و جنگ با نفس، شريف ترين هنرهاست.
و درست به همين دليل است كه همه مان او را دوست داريم و مي خواهيم از او بدانيم. آنچه
مي خوانيد گفت و گويي است كه در اولين هفته بزرگداشت دفاع مقدس با برادر قاسم سليماني انجام شده است و امروز پس از 23 سال بطور عمومي منتشر مي شود. عنوانش هم مثل آن روزها خاكي و ساده بود؛ مصاحبه با برادر قاسم سليماني فرمانده سپاه هفتم صاحب الزمان که در کیهان منتشر شد.

اين شما و اين ناشنيده هايي از مردي كه يك روز كارمند سازمان آب بود و اينك خار چشم صهيونيسم.

آري برادر! اين است اكسير انقلاب.

***

لطفا ضمن معرفي خودتان، مقداري از زندگي خصوصيتان بگوييد.
- من قاسم سليماني فرمانده سپاه هفتم صاحب الزمان(عج) كرمان هستم. در سال 1337 در روستاي قنات نمك از توابع كرمان به دنيا آمدم. ديپلم هستم و داراي همسر و دو فرزند، يكي پسر و يكي دختر، مي باشم.

قبل از انقلاب در سازمان آب كرمان به استخدام درآمدم، پس از پيروزي انقلاب اسلامي و در اول خرداد سال 1359 به عضويت سپاه پاسداران انقلاب اسلامي درآمدم.

فعاليت اجتماعي شما قبل از جنگ چه بوده و ترتيب ورودتان به جنگ چگونه بوده است؟
- با شروع جنگ و حمله عراق به فرودگاه هاي كشور، مدتي از هواپيماهاي مستقر در فرودگاه كرمان محافظت مي كردم. دو يا سه ماه پس از شروع جنگ در قالب اولين نيروهاي اعزامي از كرمان كه حدود 300 نفر بودند عازم جبهه هاي سوسنگرد شديم و به عنوان فرمانده دسته مشغول به كار شدم.

در روزهاي اول ورود به جبهه، دشمن را قادر به انجام هر كاري مي دانستم، اما در اولين حمله اي كه انجام داديم موفق شديم نيروهاي دشمن را از كنار جاده سوسنگرد تا حميديه به عقب برانيم و تلفاتي نيز بر آنها وارد كنيم كه اين امر باعث شد تصور غلطي كه از دشمن در ذهن داشتم از بين برود. يادم مي آيد كه پس از اين حمله، شب ها وارد مواضع عراقي ها مي شديم. دوستي داشتم به نام «محسن چريك» كه بعداً به شهادت رسيد. حتي برخي مواقع با موتور سيكلت خود را به خاكريزهاي عراقي ها مي رساند.

آن موقع كه به جبهه مي آمديد فكر مي كرديد جنگ چند سال طول بكشد؟ آيا مدت هشت سال را انتظار داشتيد؟
- در آن موقع اين حرف ها مطرح نبود، اما هيچ كس هم انتظار نداشت جنگ در همان سال به پايان برسد. اگر كسي هم مي گفت جنگ ممكن است مثلاً شش سال طول بكشد، باور نمي كرديم. ولي در طول جنگ انتظار هشت سال را براي ادامه جنگ داشتيم.

حالت روحيتان را هنگام شركت در عمليات توضيح دهيد.
- شوق و علاقه زيادي به طرح ها و مسائل نظامي داشتم و علاقه مند حضور در جبهه بودم و درست به دليل همين علاقه بود كه با يك ماموريت 15 روزه وارد جبهه شدم و ديگر تا آخر جنگ بازنگشتم.

كدام يك از عمليات ها را به لحاظ شركت خودتان بهتر مي دانيد؟
- بهترين عملياتي كه در آن شركت كردم فتح المبين بود كه آن زمان براي اولين بار به ما ماموريت داده شد كه تيپ تشكيل بدهيم و من كه مجروح هم بودم معاونت فرماندهي محور در جبهه شوش و دشت عباس را به عهده گرفتم. اين عمليات از نظر بازدهي براي من بسيار شيرين و خاطره انگيز است، زيرا با اينكه از نظر سلاح بسيار در مضيقه بوديم اما به همت رزمندگان اسلام توانستيم حدود 3000 عراقي را به اسارت درآوريم.

عمليات والفجر هشت نيز گذشته از پيروزي كه به دنبال داشت، از لحاظ آماده سازي و سختي هايي كه بچه ها متحمل شدند بسيار لذت بخش بود. در اين عمليات نقش اساسي به لشگر ثارالله كرمان داده شده بود.

به عنوان يكي از كارشناسان جنگ وقتي خبر شهادت يكي از همرزمانتان را مي شنيديد، چه احساسي به شما غالب مي شد؟
- سخت ترين لحظه ها براي كساني كه مسئوليتي در جنگ داشتند، لحظه اي بود كه همرزمان يا دوستان آنان به شهادت مي رسيدند و اين امر وقتي شدت بيشتري مي يافت كه آن شهيد سعيد به عنوان پايه و ستوني براي جنگ مطرح بود. هنگامي كه باقري و بقايي به شهادت رسيدند احساس كرديم كه نقصي در جنگ به وجود آمده است. شهيد باقري، بهشتي جبهه بود و كساني امثال او، اهرم هايي در دست فرماندهان جنگ براي حل مشكلات و رفع فشارهاي دشمن بودند.
بعضي مواقع شهادت يكي از فرماندهان به اندازه شهادت يك گردان در من اثر مي گذاشت. شهيد حاج يونس زنگي آبادي از اين گونه افراد بود كه اميد لشگر ثارالله محسوب مي شد. او هميشه مشتاق سخت ترين كارها در جبهه بود.

آيا خاطره اي از اسراي عراقي داريد و تا كنون تا مرز اسارت پيش رفته ايد؟
- در عمليات والفجر هشت وقتي كه هنوز انتهاي راس البيشه سقوط نكرده بود، مطلع شديم كه نيروهاي عراقي از عقب، كنار اسكله قشله پاتك كرده اند. بعد ما متوجه شديم كه يك تيپ عراقي در آنجا در محاصره قرار دارد كه توانستيم همه آنها را به اسارت درآوريم.
در روز دوم عمليات كربلاي يك در منطقه مهران، قرار بود از امام زاده حسن به طرف قلاويزان حركت كرده و مهران را آزاد كنيم. لشگر ثارالله و حضرت رسول(ص) در كنار يكديگر با نيروهاي عراقي مي جنگيدند. به اتفاق معاون لشگر حضرت رسول(ص) براي الحاق نيروها، به طرف خط مقدم حركت كرديم. تقريباً هوا روشن شده بود و گرد و خاك، منطقه عمليات را پوشانده بود. همان طور كه با موتور به جلو مي رفتيم جمعيت زيادي را ديديم كه از مقابل به طرف ما مي آمدند، ابتدا تصور كرديم نيروهاي خودمان هستند اما مقداري كه جلو رفتيم فهميديم عراقي هستند. ديگر به فاصله چند متري آنها رسيده بوديم به طوري كه نمي توانستيم با موتور دور بزنيم، لذا بلافاصله موتور را رها كرديم و به طرف خاكريزهاي خودي شروع به دويدن كرديم و خود را به مواضع نيروهايمان رسانديم. البته بعداً همه آنها را به اسارت درآورديم.

حضرت امام قدس سره در سخنراني هايشان درباره جنگ به دو موضوع اشاره داشتند. تفسير و تعبير شما با توجه به مشاهدات و تجربيات نظاميتان در مورد اين دو موضوع چيست؟
«الف-جنگ يك نعمت است.»
«ب-ما در جنگ ساخته شديم.»

- جبهه تنها جايي بود كه توانست انسان هاي بهشتي صفت تربيت كند. در طول جنگ هنرهاي نهفته جوانان بيدار شد، خلاقيت ها آشكار شد، رزمندگان و فرماندهان خلاق و كارآزموده ساخته شدند و خلاصه وحدت و يكپارچگي در ملت ايجاد شد.