محبت

اگر خداوند ازشما بپرسه که چرا به من دروغ گفتید چه جوابی میدهید

انجمن: 

سلام بر بقیةالله الاعظم ومنتظرانش

انسان در زندگی خود به لطف ومحبت دیگران سخت نیازمند است.

این یک ارتباط دو جانبه میان انسان ومنبع لطف ومحبت است .
یعنی انسان همانقدر که نیازمند دوست داشته شدن ومورد لطف قرار گرفتن است نیازمند ابراز لطف و تقدیم محبت به دیگران هم است. یعنی در غیر این صورت انسان دچار خلاء درونی خواهد شد .

یکی از موضوعات فطری انسان محبت وعشق به کمال و محبت به خالق خود است . وبر اساس قانون عدم اعتبار خلاء درونی انسان این محبت باید با محبت متقابل معشوق معاوضه گردد تا انسان دچار خلاء درونی نگردد .

همه ی الهیون معتقدند که خلقت انسان بر پایه واساس عشق الهی بوده حال اگر خداوند عاشق از بنده ی خود بپرسد که تو چقدر مرا دوست داری و دلیلت بر این محبت چیست چه پاسخی خواهید داد؟

.......................................................................... حق یارتان :roz:....................................................................................

راه به دست آوردن محبت خداوند(لطائف سلوک)

[="Tahoma"][="Navy"]بسم الله الرحمن الرحیم

بدان كه طريق تحصيل محبّت و تقويت آن و بعد از آن مستعدّ رؤيت و ملاقات شدن، آن است كه تحصيل معرفت بنمايد و آن را تقويت دهد و اين حاصل مى‌شود به پاكيزه ساختن دل از اشتغلات دنيا و علاقه‌هاى آن و به پناه بردن به خداى عزّ وجلّ به ذكر و فكر و بيرون كردن محبّت غير خدا را از دل، زيرا كه دل مانند ظرفى است كه مثلاً وسعت سركه نداشته باشد مادام كه آب داشته باشد و خداى عزّ وجلّ دو دل در جوف بنده‌اى قرار نداده و كمال محبّت در آن است كه به تمامىِ دل خدا را دوست داشته باشد و مادام كه به غير خدا پردازد موضعى از دل او به غير خدا مشغول خواهد بود، پس به قدر آنچه به غير خدا مشغول مى‌شود، محبّت خدا از دل كم مى‌شود. مگر آنكه التفات به غير خدا از آن حيثيّت باشد كه مصنوع خدا و فعلى از افعال او و مظهرى از مظاهر اَسماى اوست . و اشاره به اين انفراد و مجرّد بودن شده است آنچه در قرآن مجيد است: «قُلِ اَللّٰهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ»يعنى بگو خدا و هرچه غير اوست واگذار.
و اين به غلبۀ شوق مى‌شود. و آن عبارت است از طلب كمال وضوح در چيزى كه نوع وضوحى داشته باشد و نظر داشتن به باقى آنچه از مطلوب حاصل نشده باشد، زيرا كه شوق تعلّق به چيزى مى‌گيرد كه از راهى ادراك آن شده باشد و از راهى ادراك نشده باشد و حصول آن يا به نوع وضوح و يا به انتظار باقى مطلوب مى‌باشد. و هيچ يك از اين دو نهايتى نمى‌دارد. زيرا كه مراتب وضوح غير متناهى است و هم‌چنين زيادتى آنچه از براى بنده باقى مانده از جمال و جلال خدا پايانى ندارد، بلكه با حصول اصل وصال شوقى نيز مى‌يابد كه لذيذ مى‌باشد و المى در آن ظاهر نمى‌شود، پس شوق هرگز آرميده نمى‌شود و خصوصاً از كسى كه بالاتر از آنچه يافته مراتب بى‌شمار تصوّر كند، در قرآن مجيد وارد شده: «نُورُهُمْ يَسْعىٰ بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَ بِأَيْمٰانِهِمْ يَقُولُونَ رَبَّنٰا أَتْمِمْ لَنٰا نُورَنٰا»یعنى مؤمنان در قيامت نور ايشان ظاهر خواهد شد در پيش رو و در جانب راست و خواهند گفت: خداوندا! تمام گردان از براى ما نور ما را.[/][/]

حرکت حبی یعنی چه؟

با سلام و عرض ادب
لطفا در مورد حرکت حبی توضیح بفرمائید که چیست؟
حرکت حبی با حرکت و سلوک عقلانی منافات دارد و راه جداگانه ای است یا نه؟
راه دل همین راه محبت است که می گویند از شمشیر تیزتر و از مو باریک تر است؟

کارشناس بحث : اویس

راز بوسه ی رسول، فاطمه اش را

در روایات متعددی آمده که پیامبر (ص ) پیشانی (میان دیدگان) و دست پاک بانوی آفرینش، دخت گرامیش حضرت صدیقه طاهره را می بوسید:
1 - عايشه مى گويد: فاطمه (عليها السلام ) در سخن گفتن ، شبيه ترين مردم به رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) بود. وقتى بر پيغمبر وارد مى شد آن حضرت دستش را مى گرفت و مى بوسيد و بر جاى خودش مى نشانيد. هرگاه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) بر حضرت فاطمه (عليها السلام ) وارد مى شد، فاطمه به احترام پدر از جاى بر مى خاست ، دست آن حضرت را مى بوسيد و در جاى خودش مى نشانيد. (۱)
۲ - در روايتى ديگر چنين آمده است : پيامبر تمام صفحه پيشانى فاطمه او را مى بوسيد.
۳- ابو ثعلبه خشنى مى گويد: هرگاه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) از مسافرت بر مى گذشت به منزل فاطمه مى رفت ، فاطمه به استقبال پدر مى رفت و حضرت او را در آغوش مى گرفت و بين ديدگانش را مى بوسيد. (۲)

از این احادیث شما دوست عزیز چه نتیجه ای می گیری؟
فکر می کنی پیامبر فقط بخاطر محبت زیاد به دخترش ، او رو غرق بوسه می کرد؟ یا از این کارش مقصود و منظور دیگه ای هم داشته؟!
بی شک پیامبر رحمت که " وَ مَا یَنطِقُ عَنِ الهَوی؛ إن هُوَ إلا وَحیٌ یوحی" است و از روی هوای نفس نه سخنی می گوید و نه گفتار و رفتار غیرحکیمانه ای انجام می دهد، در این رفتارش حکمتی در خور ننهفته است؟
من حقیر فکر می کنم پیامبر (ص) به مردم آن زمان و ما و همه مسلمانان درسی بزرگ می خواهند بیاموزند.
بوسه پیامبر (ص) دارای رمز و اشاره است:
پیشانی محل تفکر و اندیشه؛

دستها ابزار عمل و فعالیت؛
پیامبر می خواهند بیاموزند که:
اگر می خواهید فاطمی شوید باید اندیشه و احساس و عملتان فاطمی باشد.
والسلام
http://eshgeali.com/ وبلاگ عروس حضرت قرآن

❤❤ بگو ‌كه‌ دوستش داری! ❤❤ ===== « اهمیت ابراز محبت به همسر »





قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم:

قَوْلُ الرَّجُلِ لِلْمَرْأَةِ إِنِّی أُحِبُّکِ، لَا یَذْهَبُ مِنْ قَلْبِهَا أَبَداً؛

این گفتار مرد به همسرش که «من تو را دوست دارم‏» ، هرگز از قلب زن بیرون نمی‏رود.»

کافی/5/569



وقتی کسی را دوست دارید

انجمن: 

وقتی کسی را دوست دارید ، حتی فکر کردن به او باعث شادی و آرامشتان می شود .

وقتی کسی را دوست دارید ، در کنار او که هستید ، احساس امنیت می کنید .

وقتی کسی را دوست دارید ، حتی با شنیدن صدایش ، ضربان قلب خود را در سینه حس می کنید .

وقتی کسی را دوست دارید ، زمانی که در کنارش راه می روید احساس غرور می کنید .

وقتی کسی را دوست دارید ، تحمل دوری اش برایتان سخت و دشوار است .

وقتی کسی را دوست دارید ، شادی اش برایتان زیباترین منظره دنیا و ناراحتی اش برایتان سنگین ترین غم دنیا ست .

وقتی کسی را دوست دارید ، حتی تصور بدون او زیستن برایتان دشوا ر است .

وقتی کسی را دوست دارید ، شیرین ترین لحظات عمرتان لحظاتی است که با او گذرانده اید .

وقتی کسی را دوست دارید ، حاضرید برای خوشحالی اش دست به هرکاری بزنید .

وقتی کسی را دوست دارید ، هر چیزی را که متعلق به اوست ، دوست دارید .

وقتی کسی را دوست دارید ، در مواقعی که به بن بست می رسید ، با صحبت کردن با او به آرامش می رسید .

وقتی کسی را دوست دارید ، برای دیدن مجددش لحظه شماری می کنید .

وقتی کسی را دوست دارید ، حاضرید از خواسته های خود برای شادی او بگذرید .

وقتی کسی را دوست دارید ، به علایق او بیشتر از علایق خود اهمیت می دهید .

وقتی کسی را دوست دارید ، حاضرید به هرجایی بروید فقط او در کنارتان باشد .

وقتی کسی را دوست دارید ، ناخود آگاه برایش احترام خاصی قائل هستید .

وقتی کسی را دوست دارید ، تحمل سختی ها برایتان آسان و دلخوشی های زندگیتان فراوان می شوند .

وقتی کسی را دوست دارید ، او برای شما زیباترین و بهترین خواهد بود اگرچه در واقع چنین نباشد .

وقتی کسی را دوست دارید ، به همه چیز امیدوارانه می نگرید و رسیدن به آرزوهایتان را آسان می شمارید .

وقتی کسی را دوست دارید ، با موفقیت و محبوبیت او شاد و احساس سربلندی می کنید .

وقتی کسی را دوست دارید ، واژه تنهایی برایتان بی معناست .

وقتی کسی را دوست دارید ، آرزوهایتان آرزوهای اوست .

وقتی کسی را دوست دارید ، در دل زمستان هم احساس بهاری بودن دارید .

به راستی دوست داشتن چه زیباست ،این طور نیست ؟

مودت خيانت ندارد ولی محبت خيانت دارد

در قرآن سوره روم آيه 21 داريم :

و جعل بينكم مودّة و رحمة

آيا ميدانيد فرق بين محبت و مودت چيست؟

1- مودت دوست داشتن دائمي است ولي محبت محدوده زماني دارد.
2-مودت خيانت ندارد ولي محبت خيانت دارد.
3-مودت تنوع گرايي ندارد اما محبت تنها، تنوع گرايي دارد.
4- مودت، زمان و مكان و فاصله نمي شناسد ولي محبت با فاصله ها از بين ميرود.
5- مودت محبتي است كه در آن، دو طرف با هم تعالي پيدا مي كنند.
6- در مودت، دلبستگي وجود دارد كه سرچشممه آن عشق است ولي در محبت هاي معمولي وابستگي وجود دارد.
7- مودت دو طرفه است ولي محبت مي تواند يك طرفه باشد.

اگر مجنون دل شوريده اي داشت
دل ليلي از او شوريده تر بي

سين جين هاي خواستگاري- مسلم داودي

اخطار به جوانان: مراقب گرگهای در لباس گوسفند باشید

مبلغین مسیحی زمانی که میخواهند جوانان ما را به سوی مسیحیت، جلب کنند، مدام از دین محبت و این که خدا محبت است، سخن میگویند. مسیحیان خود را بره های خدا میدانند!! و در حین تبلیغ هم سعی میکنند، مثل همان بره بی آزار جلوه کنند، ولی آیا این ظاهر برّه مانند، باطن آنها را نشان میدهد یا جوانان ما با گرگهایی در لباس میش روبرو هستند؟

میخواهیم با هم به بررسی این مهم بپردازیم. من فکر میکنم که با پاسخ به سه پرسش زیر ما به پاسخ سؤال فوق را نیز خواهیم دانست:

1. آیا خدایی که کتاب مقدس مسیحیان نشان میدهد، به راستی خدای محبت است؟
2. آیا مسیحیت دین محبت و دوستی است؟
3. مسیحیت به کدامیک دعوت میکند: خدا یا شیطان؟

حال با هم به بررسی پاسخ پرسشهای فوق میپردازیم:

1.آیا خدایی که کتاب مقدس مسیحیان نشان میدهد، به راستی خدای محبت است؟

پاسخ پرسش فوق بدون شک منفی است. خدایی که کتاب مقدس معرفی میکند، فرمان به کشتار انسانها و حتی زنان و حتی کودکان و حتی حیوانات میدهد:

" يَهُوَه صبايوت چنين ميگويد: آنچه عماليق به اسرائيل كرد، بخاطر داشته ام كه چگونه هنگامي كه از مصر برميآمد، با او در راه مقاومت كرد. پس الان برو و عماليق را شكست داده، جميع مايملك ايشان را بالكل نابود ساز، و بر ايشان شفقت مفرما بلكه مرد و زن و طفل و شيرخواره و گاو و گوسفند و شتر و الاغ را بكش"
(اول سموئیل15: 3و2)

"اما از شهرهاي‌ اين‌ امت‌هايي‌ كه‌ يَهُوَه‌، خدايت‌، تو را به‌ ملكيت‌ مي‌دهد، هيچ‌ ذي‌نفس‌ را زنده‌ مگذار. بلكه‌ ايشان‌ را، يعني‌ حتيان‌ و اموريان‌ و كنعانيان‌ و فَرِزّيان‌ و حِوّيان‌ و يبوسيان‌ را، چنانكه‌ يَهُوَه‌، خدايت‌، تو را امر فرموده‌ است‌، بالكل‌ هلاك‌ ساز."
(تثنیه20: 17-16)

و امثال این آیات در کتاب مقدس بسیارند. خب با این حساب، خدایی که فرمان به کشتار زنان و کودکان بدهد، را هیچ عاقلی "خدای محبت" نمینامد و در مورد چنین خدایی نمیگوید که "خدا محبت است!"

حضرت عیسی(ع) که به خیال مسیحیان خدای پسر است، چطور؟

در مورد حضرت مسیح نیز طبق کتاب مقدس، وضع به همین منوال است. حضرت عیسی(ع) طبق کتاب مقدس مسیحیان، به خاطر شکستن قانون و به خاطر ریاکاری با فریسیان مخالفت کرد و آنها را ملامت نمود و شاهد رفتار پرخاشگر عیسی(ع) در مقابل فریسیان در باب 23 از انجیل متی هستیم.
در مورد شخصیت عشق و مرحمت عیسی(ع) چطور؟ او غیر مسیحی و یهودیان، را به "سگ" منتسب میکند(متی6:7 و 26:15). او همچنین درخواست کمک زن غیریهودی، را رد کرد.(متی15: 25-23) عیسی(ع) با تازیانه به مردمی که حرمت روز شنبه را نگه نمیدارند، حمله میکند، و آنها را از معبد بیرون میکند و سکه‌های صرّافان را بر زمین میریزد و تختهایشان را واژگون میکند(یوحنا15:2). عیسی(ع) گفت: "امّا آن‌ دشمنانِ من‌ كه‌ نخواستند من‌ بر ايشان‌ حكمراني‌ نمايم‌، در اينجا حاضرساخته‌ پيش‌ من‌ به‌ قتل‌ رسانيد."(لوقا27:19) و همچنین عیسی(ع) کودکان را بخاطر گناهان مادرشان خواهد کشت.(مکاشفات یوحنا23:2)

پس میبینیم که به کار بردن واژگانی دربارۀ محبت، از طرف کسانی که خدای پدر و خدای پسرشان، را اینگونه توصیف میکنند، امری غیر عقلانی است.

2.آیا مسیحیت، دین محبت و دوستی است؟

پاسخ این پرسش نیز، بدون شک منفی است. با نگاهی به تاریخ مسیحیت میبینیم که اینطور نیست.
به غیر از آنهمه آدمکشی و انسانسوزی که به اسم دین در داخل اروپای مسیحی هزاران نفر را به کام مرگ کشید، در مقابل یهودیان و مسلمین نیز، مسیحیان اوج وحشیگیری خود را نمایاندند. در زیر فقط به چند مورد از دهها مورد جنایات مسیحیان اشاره میکنم:

- کشتار و نسل کشی وحشیانۀ یهودیان در دوران قرون وسطی تا جایی که یهودیان اروپا به دولت مسلمان عثمانی پناهنده شدند.

***

-کشتار مسلمین مقیم اسپانیا پس از سقوط دولتهای اسلامی آندلس، آنهم بعد از صدور اجازۀ اقامت برای مسلمین در قرن پانزدهم میلادی! باقیماندۀ این گروه نیز بعد از فاجعۀ انسانی توسط کشتیهای عثمانی نجات یافتند.

***

-کشتن مردم عادی بیت المقدس، اعم از زن و کودک آنهم در مسجدالاقصی و بعد از امان دادن به آنها! در سال ۱۰۹۹ میلادی و در اولین جنگ صلیبی.

***

-کشتن اسرای مسلمان سلجوقی و خوردن گوشت تن آنها برای ترساندن جاسوسانی که در بین سپاه صلیبی حضور داشتند در اولین جنگ صلیبی.

***

-کشتن ۲۰۰ اسیر مسلمان عثمانی، در آخرین محاصرۀ قسطنطنیه، در پاسخ به کشته شدن ۴۰ نفر از نیروهای بیزانسی در حین عملیات پارتیزانی بر ضد عثمانیان در سال ۱۴۵۳ میلادی. بیزانسیها حتی سرهای بریدۀ این اسرا را بر روی باروها قرار دادند تا عثمانیها ببینند!

***

- در حملۀ روسها به قلعه اسمعیل در ساحل رود دانوب، در سال ۱۷۹۰ میلادی فرمانده روسها بخاطر نداشتن غذا به سربازانش دستور داد از گرفتن اسیر خودداری کنند و روسها تمام مدافعین قلعه را اعم از کسانی که تسلیم شدند یا زخمی شدند را کشتند و حتی یک نفر را زنده نگذاشتند!

***

-در شورشهای جدایی یونان از دولت عثمانی در سال ۱۸۲۱ میلادی، یونانیهای شورشی اقدام به کشتار مسلمین کردند و حتی به زنان و کودکان نیز رحم نکردند به همین خاطر است که الان در یونان تعداد مسلمانان خیلی کم است.

***

-در ۲۴ اوت ۱۵۷۲ در شب عید سنبارتلمی کلیساهای پاریس ناقوسهای خود را به صدا در آوردند. کاتولیکها شب هنگام به خانه های پروتستانها ،که قبلا آنها را با صلیب سرخ علامتگذاری کرده بودند، هجوم بردند و نه تنها مردان و زنان پروتستان را کشتند بلکه به کودکانشان نیز رحم نکردند و آنها را نیز از دم تیغ گذراندند! این کشتار وحشیانه از پاریس به به شهرهای دیگر فرانسه سرایت کرد و در طول دو هفته، ۳۰۰۰۰ نفر از فرانسویها به جرم اعتقاداتشان توسط کاتولیکها کشته شدند. پاپ، رهبر کاتولیکهای جهان، به مناسبت این کشتار بیرحمانه و ددمنشانه، شهر رم را چراغانی نمود و مدالی را به یادگار این کشتار منتشر کرد.

پروتستانها چطور؟

سفسطه ای که معمولاً اینگونه مواقع از سوی پروتستان-مسیحی ها، مطرح میشود این است که این وقایع مربوط به کلیسای کاتولیک و ارتدوکس است و به ما ربطی ندارد! گذشته از اینکه فرقۀ ضالۀ پروتستانت، یک فرقۀ منحرف و فاقد ارزش است و از آیین مسیح نسبت به کاتولیکها و ارتدوکسها، دورتر است و حق این را ندارد که خودش را مسیحیت اصیل جلوه دهد، باید بگوییم، کارنامۀ پروتستانها نیز به هیچ وجه درخشانتر از کاتولیکها و ارتدوکسها نیست.

پروتستانها پس از لوتر به سرعت در انگلیس نفوذ یافتند، زیرا پادشاه انگلیس با کاتولیکها دشمن شده بود، مطالب زیر را در مورد ظلمهای آنها در این کشور به کاتولیکها بخوانید:

-کشیش تامس انگیسی از علمای کاتولیک، در کتاب خود، چاپ سال 1851، که در زبان عربی به نام "مرآت الصدق" ترجمه شده است، در صفحۀ 41 و 42 گفته است که فرقۀ پروتستانت در ابتدای امر ششصد و چهل و پنج کاروانسرا را غارت نموده و نود مدرسه و دو هزار و سیصد و هفتاد و شش کلیسا و یکصد و ده راسته را از صاحبانشان گرفتند و به قیمت نازل فروختند و یا اینکه سرانشان بین خودشان تقسیم نمودند و چند هزار فقیر مفلوک عریان را از شهرهای خود اخراج کردند.

***

- نویسندۀ فوق در صفحۀ 45 از کتابش گفته است: دست طمع ایشان دراز شد تا جایی که مردگان را هم رها نکردند و اجساد مردگان را آزار داده، لباسشان را به در آوردند.

***

-نویسندۀ فوق در صفحۀ 48 و 49 میگوید کتابخانه ها نابود شد و جئی بیل ذکر کرده است که پروتستانها کتابها را غارت نمودند و صفحات آنها را در تطهیر شمعها و کفش و مانند اینها به کار بردند و بعضی کتابها را به عطار و صابونپز و مانند اینها فروختند...بعد از این خزاین کلیساها را هم رها نکردند و فقط دیوارهای عریانشان را باقی گذاشتند..

***

-نویسندۀ فوق در صفحات 52 تا 54 به احکام پروتستانها در حق کاتولیکها اشاره میکند و از آن جمله اینهاست که:
· هیچکس از یک کاتولیک، بعد از اینکه هجده ساله شد زمین نخرد.
· کاتولیک مکتب برای تعلیم نداشته باشد.
· احدی از آنان مشغول به تحصیل نشود وگرنه محکوم به حبس ابد میشود.
· مالیات کاتولیکها دوبرابر است.
· اگر یک کاتولیک پسر خود را برای آموزش دیدن به خارج از انگلاتر بفرستد، پدر و پسر محکوم به اعدام هستند و اموالشان مصادره میشود.
· هر کس در روز یکشنبه در کلیسای پروتستانت حاضر نشود، ماهانه دویست روپیه باید بپردازد و منصبی هم به او داده نخواهد شد.
· اگر یک کاتولیک، پنج میل از لندن دور شود، باید هزار روپیه بپردازد.
· یاری خواستن ایشان نزد هیچیک از حکام، بر حسب قانون شنیده نخواهد شد.
· عقد و نکاح ایشان نافذ نیست، و تجهیز اموات و تکفین مردگان ایشان انجام نشود و فرزندانشان تعمید نشوند مگر به روش کلیسای انگلاتر.
· هرگاه زنی از کاتولیکها ازدواج کند، دولت از جهاز او دو ثلث بگیرد و از ترکۀ شوهر خود ارث نبرد و شوهر از حق خود وصیت در حق زن ننماید.

بعد از تمام اینها، حکم صادر شد تمامی کاتولیکها باید پروتستانت شوند، وگرنه باید حبس و جلای وطن شوند، برای تمام عمر و اگر از حکم ابا نمایند یا بعد از جلای وطن بدون اجازه برگردند، به الزامات سنگینی ملزم خواهند شد و احکام دیگری جاری شد که برخی از آنها در زیر میاید:

· کشیش در زمان قتل و تجهیز و تکفین ایشان حاضر نشود.
· هیچیک از کاتولیکها بر مرکبی که قیمتش بیش از پنجاه روپیه است سوار نشود.
· اگر کشیشی یکی از خدمات مرجوعه باو را ادا نماید، حبس ابد خواهد بود.
· کشیشی که مولای او الکلاتر نباشد و از ملت پروتستانت هم نباشد، اگر زیادتر از سه روز در انگلاتر اقامت کند، غدار است، مقتول خواهد شد. اگر کسی او را در خانه اش جای دهد، باید کشته شود.
· شهادت کاتولیک در دیوان عدالت(دادگاه)، قبول نیست.

***

-نویسندۀ فوق الذکر، در صفحات 61 تا 66، از کتابش میگوید جمع کثیری از راهبان و دانشمندان کاتولیک را به امر ملکه الیزابت بر چهارپایان سوار نموده در دریا غرقشان کردند و لشکریان ملکه کلیساهای کاتولیکها را آتش زدند و علمایشان را کشتند و آنها را مانند حیوانات صحرا شکار میکردند و به هیچیک امان نمیدادند و اگر هم امان میدادند، بعد از امان میکشتندشان... بعد از تمام اینها پارلمان انگلیس در سال 1643 و 1644 رؤسای لشکر را فرستادند و تمام دار و ندار کاتولیکها را ضبط نمودند.
این ظلمها باقی بود تا اینکه در زمان پادشاه جیمز، ظلمها تخفیف پیدا کرد و در سال 1778 پادشاه بر کاتولیکها ترحم نمیود ولی پروتستانها خشمگین شدند و در سال 1780 چهل و چهار هزار پروتستان عرض حالی به پادشاه نموده و خواهش کردند که پارلمان قوانین ظالمانه نسبت به کاتولیکها را تغییر ندهد، ولی پارلمان توجهی به درخواست آنها نکرد، پس صدهزار نفر پروتستان در لندن تجمع کردند و کلیساها را سوزاندند و خانه های کاتولیکها را خراب کردند و این فتنه تا شش روز بپا بود.

***

-فیلیپ هیوز، نویسندۀ کتاب "تاریخچۀ کلیسای کاتولیک" در صفحات 160 تا 162، ضمن اشاره به ستمهای فراوانی که از سوی پروتستانها بر کاتولیکها میشد، میگوید پس از اصلاحات دینی بین سالهای 1531 تا 1535، پادشاه انگلستان اعلام داشت که در انگلیس رئیس عالی کلیسای مسیح در زمین است و تمام زیردستان او موظف شدند نسبت به تعلیم جدید سوگند وفاداری یاد کنند. مجازات مخالفین هم مرگ بود و به زودی معدود افرادی شجاع نظیر کاتوزیان، راهبان، چند کشیش غیرراهب، جان فیشر اسقف دوچستر و حتی صدراعظم اسبق، سر توماس مور، که حاضر به انکار ایمان خود نشدند، به دار آویخته شدند و حکومت رعب و وحشت تا چند سال بر انگلستان سایه افکند.
پادشاه ما بقی عمر را یک ارتدوکس باقی ماند ولی کارگزاران عمدۀ او از مرتدان جدید(پروتستان) بودند و به توصیۀ آنان پادشاه کمر به ویرانی صومعه ها بست و مراسم عشای ربانی از مراسم هفتگانۀ کلیسای کاتولیک را ممنوع کرده، اموال کلیسا را توقیف نمود. در زمان ملکه الیزابت اول، اجرای مراسم عشای ربانی با مجازات حبس ابد روبرو بود!

تذکر 1: اساساً دین صلح و دوستی نامیدن مسیحیت چه معنایی دارد وقتی که مسیحیت به زور شمشیر امپراتوری بیزانس و با ممنوعیت سایر دینها، نشر یافت. به دروغ اسلام را محکوم میکنند که با شمشیر نشر یافته است، در حالی که شمشیر حکومتهای مسلمان فقط در انهدام حکومتهای کشورهایی که مانع نشر اسلام بودند، عمل میکرد و ابداً مردم شهرها و کشورها مجبور نبودند که اسلام را بپذیرند و میتوانستند بر دین خود بمانند، و جزیه ای که از آنها گرفته میشد گاهاً از مالیاتی که حکومت خودشان از آنها میگرفت، کمتر و قابل تحملتر بود!

تذکر 2:برخی از رفتار مهربانانۀ مبلغان مسیحی خیال میکنند، که آنها بسیار مهربانند! آنها مدام برای مخاطبشان دعا میکنند و از محبت و اینکه خدا برای نجاتشان مصلوب شده است(!!!) سخن میگویند، و حال آنکه اگر شما پروتستانها را در زمانی غیر از تبلیغ ببینید، اصلا اینگونه نیستند، بلکه وقتی مناظرات رسمی آنها با مسلمانان را ببینید، متوجه میشوید چقدر بددهان و گاهاً فحاش هستند.

3.مسیحیت به کدامیک دعوت میکند: خدا یا شیطان؟

بنده به شخصه فکر نمیکنم پاسخ پرسش فوق، خدا باشد. بیایید مسائل را با هم بررسی کنیم:
1. در کتاب مقدس مسیحیان، شریعت و دین، لعنت حساب شده است(غلاطیان13:3) و کسانی که تحت تأثیر مبلغین مسیحی، خاصه پروتستانت، قرار دارند، معمولاً معتقدند که مسیحیت دین نیست بلکه یک باور است. خب نفی دین خدا، عملی الهی است یا شیطانی؟
این افراد، باید پاسخ دهند که خدا برای چه امری ما را در این دنیا قرار داده ولی کاری به کارمان نداشته است؟ چگونه میخواهد در روز قیامت در مورد ما داوری بفرماید، در حالی که به خیال مسیحیان، هیچ شریعتی را تعریف نکرده است تا بعد بخواهد برپایۀ عمل ما به آن شریعت، داوری کند. پاسخ مبلغین مسیحی، این است که صرف ایمان به الوهیت حضرت عیسی و اینکه مرگ او کفاره گناهان ما بوده است، کافی است و شریعت هم همین است؛ پس چقدر خدا را این افراد پایین و بیعدالت جلوه میدهند که کسی که در یک خانوادۀ مسیحی متولد میشود و از روی تقلید، دین پدر را میپذیرد به بهشت میرود و کسی که بخاطر تحقیق میفهمد که این کیش باطل است، به خیال اینها جهنمی و طبق کتاب خودشان دشمن مسیح است! عجب عدالتی! کاش نور اسلام بر فکرهای تاریک این افراد میتابید تا بدانند که دینباوری که تقلیدی باشد، حتی اگر دین درستی را اجرا کنیم، بخاطر اینکه تقلیدی است، ارزش چندانی ندارد.
باز این افراد پاسخ دهند که اگر اینطور است و بخاطر ایمانشان به مسیح، لایق بهشت هستند، چرا در این دنیا مانده اند؟ چرا آرزوی مرگ نمیکنند تا زودتر به بهشت برسند؟ آنها هرگز چنین آرزویی نمیکنند و هر گونه بهانه هم که بر این آرزو نکردن بیاورند، ادعای خودشان را با این خودداری کردنشان از آرزوی مرگ نشان میدهند.
باز این افراد با ادعای نفی دین، عدالت خدا را زیر سؤال میبرند، زیرا خدا برای اقوام پیشین شریعت تعریف کرده بود و یهودیان قرنها بخاطر اجرای دین خدا شکنجه و عذاب تحمل کردند ولی حالا برای مسیحیان، طبق خیال خودشان، هیچ دستوری نیست؟! اگر خدا عادل است چرا دین را به گردن یهودیهای پیشین انداخته بود ولی از اینها برداشته است؟ مسیحیان میگویند مسیح قربانی شد و کفاره تمام گناهان شد و دیگر امری بر ما واجب نیست(!) باز با این سخنشان، حکمت خدا را زیر سؤال میبرند، زیرا اگر خدا میخواست این کار را بکند میتوانست مسیح را در همان زمان حضرت آدم، قربانی کند تا دیگر هیچ گناهی بر هیچ کسی وارد نباشد و قوم نوح و سدوم هم عذاب و نابودی نبینند.
باز این افراد پاسخ دهند که اگر دین تعطیل است، چرا حضرت عیسی(ع) به تمام احکام دینی که در تورات آمده بود عمل میکرد؟ چرا حضرت عیسی(ع) مثل این افراد گرد گناهان نمیچرخید؟ پاسخ مسیحیان این است که بعدها پیامبری آمد به نام پولس که گفت حضرت عیسی از طرف ما قربانی شده است و مرگش کفاره است و دیگر نیازی به عمل به دین نیست! پاسخ ما این است که گذشته از اینکه مسیحیان هیچ دلیل موجهی برای نبوت پولس ندارند، اگر قرار بود شریعت تعطیل شود، چرا خود حضرت عیسی اینکار را نکرد؟ آیا حضرت عیسی مقامش والاتر از پولس نبود؟ چگونه حضرت عیسی(ع) به احکام دین عمل میکند و پولس احکام را تعطیل اعلام میکند؟ بدون شک حضرت عیسی اگر میخواست بعد از اینکه به خیال مسیحیان مصلوب شد، دین تعطیل شود، این امر را پیش از این ماجرا خودش به حواریون میگفت که هرگز این کار را نکرد پس ادعای مسیحیان هم باطل است. باز مسیحیان بگویند که مگر مقام پطرس از پولس بالاتر نبوده است؟ چرا پطرس دین را تعطیل نکرد؟

2.مسیحیان ادعا میکنند که از آنجایی که به حضرت عیسی ایمان دارند و حضرت عیسی از طرف آنها قربانی شده است و کفارۀ گناهان آنها شده است، هر گناهی هم که بکنند، باز به بهشت میروند. گذشته از خرافی بودن این باور که میتوان آنرا با خود کتاب مقدسشان رد کرد و به موقع عرض میشود، بر پایۀ این باور مسیحیان هر گناهی را بخواهند میکنند، و خود را از هیچ گناهی منع نمیکنند.
در واقع مسیحیت با این باور، زنجیر از پای شهوات بر میدارد و نفس را رها میکند که هر گناهی را مرتکب شود، آنهم گناهانی که کتاب مقدس خودشان به شدت از آنها نهی کرده است و حضرت عیسی(ع) که اینها ادعای پیروی از او را دارند، هرگز بدان عمل نکرده است، از خوردن گوشت خوک و شراب گرفته تا زنا و همجنسبازی، هیچ فسادی نیست که اینها مرتکبش نشوند، والبته انسانهای عادی معصوم نیستند و ممکن است گناه کنند، ولی این افراد اصلا گناه بودن این اعمال شیطانی را قبول ندارند.

من میپرسم: این که ما دین خدا را رها کنیم و شبانه روز به گناهان بپردازیم و گناه بودن عملمان را نیز نفی کنیم، خواست خداست یا شیطان؟

بدون شک خواست شیطان است، پس مسیحیت تحریف شدۀ امروزی انسان را به سوی شیطان هدایت میکند و نه خدا.

نتیجه گیری

حالا زمان نتیجه گیری از بحث است، خب با بررسی سه پرسش فوق میتوان راحتتر به ماهیت مبلغین امروزی مسیحیت پرداخت:
1. مبلغین به دروغ به ما میگویند خدا محبت است تا با خیال راحت گناه کنیم.
2. مبلغین به دروغ کیش خود را دین صلح مینامند تا حرفشان را باور کنیم.
3. مبلغین ما را به سوی تمایلات نفسانی و خواستهای شیطان دعوت میکنند.

خب بر پایۀ سه نتیجۀ فوق، نتیجه نهایی این است که این مبلغین، افرادی دورو و تزویرگر هستند، و چنانکه دیدیم برعکس خوی تند پروتستانها، سعی میکنند خودشان را مهربان جلوه دهند، پس بیش از اینکه لایق عنوان بره های خدا باشند، لایق عنوان گرگ در لباس میش هستند: